مصلحت در فقه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقاله حاضر چکیده سخنرانى و پرسش و پاسخ حضرت آیهالله معرفتدر باره جایگاه مصلحت در فقه است که ایشان مجددا آن را بازبینىکردهاند. پیام حوزه به دلیل اهمیت طرح این مباحث در بین حوزویان، آن را بهخوانندگان گرامى تقدیم مىکند. علاوه برآن، سوالاتى نیز به حضور معظمله تقدیم شدهاست و که ایشان وعده دادهاند مقالهاى منقح در پاسخ آنها تدوین کنند. آن مقاله،ان شاء الله، در اختیار خوانندگان پیام حوزه قرار خواهد گرفت.
تفاوت مصلحت از دیدگاه مادیون و الهیون
مصلحت، اساسا زیربناى تشریعات الهى راتشکیل مىدهد و گفتار معروف «الاحکام الشرعیه الطاف فى الاحکام العقلیه» ناظربه همین حقیقت است.
خداوند در سوره انفال آیه 24 مىفرماید: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم .
یعنى انسان در گرویدن به شریعت و گردن نهادن به احکام شرع، به حیات خود مىرسد.یعنى به یک زندگى سالم و اطمینانبخش مىرسد که مىتواند در سایه این احکام احساسزنده بودن کند. اشخاصى که از شرع، متمرد هستند، احساس آرامش ندارند و دچارنگرانىاند و از زندگى بهره نمىبرند. اساسا احساس این که زنده هستند، ندارند.آیات و روایاتى از این قبیل فراوان است.
مصلحت از دیدگاه مادیون، صرف منفعت است که در نظام فردگرایى لحاظ شده است.ولى از دیدگاه الهیون سعادت عبارت از رسیدن به کمال انسانى است که احیاناافراد، در راه آن باید از برخى منافع چشمپوشى کنند. لذا اسلام اصالت را به فرد وجامعه داده است و این که گاهى براى حفظ مصالح باید از بعضى از منافع چشمپوشىشود، بدین سبب است که در موقع تزاحم بین مصلحت فرد و جامعه، اسلام، مصلحت جامعهرا مقدم داشته است; زیرا مصلحت جامعه در واقع تامین مصالح خود افراد است.
زندگى در نظام الهى، داراى هدف و غایت است که رسیدن به سعادت و کمال انسانىاست، ولى در نظامهاى دیگر، خود زندگى هدف است که باید براى تامین آن صرفا تلاشکرد. همچنین، نظامهاى الهى، این جهان را، راهى به سوى جهان دیگر که والاتر است،مىداند: و ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدنیا .
امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید:
«الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخذوا من ممرکم لمقرکم».
از امام موسىبن جعفر(ع) روایتشده است:
«لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه».
پس پرداختن به این زندگى و حیات، در این جهان، باید به طور شایسته انجام گیردتا نتیجه شایسته بدهد.
از نظر اسلام، نادیده گرفتن این حیات، صحیح نیست. لذا، باید این حیات با سعادتتواءم باشد و به طور شایسته تامین گردد. «الدنیا مزرعه الاخره» در صورتى استکه تامین سعادت در این جهان به طور شایسته انجام گیرد، تا نتایج رضایتبخش دهد.پس روشن شد که سعادت اخروى از طریق زندگانى شایسته دنیوى، هدف شرع انور و مناطکلیه احکام است.
مصلحت ثابت و مصلحت متغیر
این مصلحتى که از آن بحث کردیم، در عموم احکام وتکالیف الهى ملحوظ شده است و به نام حکمتخوانده مىشود و در بسیارى از احکاماین مصلحت، مصلحتى ثابت و دایم است. و براى همیشه پیشبینى شده است و قابل تغییرو تبدیل نیست:
«حلال محمد حلال الى یوم القیامه و حرامه حرام الى یوم القیامه».
ولى مصلحت دیگرى نیز وجود دارد که بحث ما روى آن باید متمرکز باشد.
این مصلحتخاصیت ثبات و دوام را ندارد و به پیشامدها و رویدادهاى مربوط بهزمان و مکان بستگى دارد. لذا، هرگونه تشریعى که بر وفق این مصالح صورت گیرد،همانند خود این مصلحت، دوام و ثبات نخواهد داشت. این گونه تشریعات، که به مصالحمقطعى وابسته است، «احکام حکومتى» نامیده مىشود و به نظر «ولىفقیه» که عالمبه احوال زمان است، بستگى دارد.
ولایت تشریعى و ولایت تکوینى
براى روشن شدن این دو گونه مصلحت ثابت و متغیر،باید به محدوده ولایت فقیه توجه کنیم. ولایت دو گونه است: ولایت تشریعى و ولایتتکوینى.
ولایت تشریعى در مقابل ولایت تکوینى قرار گرفته است و دو تفاوت با آن دارد;نخست آن که ولایت تکوینى، یا ذاتى است چنان که براى خداوند هستیا موهبتىاست چنان که براى اولیاى برتر ثابت است.
دوم آن که ولایت تکوینى، سلطه بر تقدیر و تدبیر جهان طبیعت و مافوق طبیعت استکه به دستخداوند و فرشتگان مقرب صورت مىگیرد و احیانا این قدرت به اولیاى برتراهدا مىگردد.
در زیارت اول از هفت زیارت مطلقه امام حسین(ع) در مفاتیح مىخوانیم:
«ارادهالرب فى مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم».
در حالى که ولایت تشریعى صرفا سلطه بر تصرف در شوون ادارى و سیاسى امت، براىایجاد نظم و برقرارى عدل اجتماعى در جامعه اسلامى است و این سلطه بر تصرف درشوون ادارى و سیاسى، باید در محدوده مصلحتباشد; یعنى در جهت تامین سعادت مادىو معنوى مردم صورت گیرد.
همان گونه که امام قدسسره مثال مىزدند و مىفرمودند: همچون اولیاى بر قصر و غیب کهتصرفاتش را صرفا در چهارچوب مصلحت آنان، باید انجام بدهد و اگر به اندازهمویىازمصلحتآنانتخطىکرد،خودبهخودمنعزلمىشود. پسمصلحتىکهتصرفات ولىفقیه را تحدیدمىکند، به معناى تامین سعادت مادى و معنوى مردم است.
تشخیص مصلحتبا مشورت
این مصلحت که مشخصه دایره تصرفات ولىفقیه است، باید بامشورت مشخص گردد. مصلحت، همان تامین رفاه و سعادت و رسیدن به کمال انسانى استکه در مسیر زندگى باید لحاظ گردد و بر عهده اولیاى امور است که در این راه ازهیچ کوشش و توانى دریغ ندارند. این مصلحت که در این جا بحث مىشود، مصلحت مقطعىاست که به اوضاع و احوال زمان بستگى دارد. لذا حالت ثبات و همیشگى نداشته وقابل تغییر و زوال است که با دگرگونى اوضاع و احوال، در مصلحت، دگرگونى حاصلمىگردد.
احکام ثابت و احکام متغیر
از این رو، قوانین مربوط، دستخوش تحول قرارمىگیرند. قوانین مربوط به اینگونه مصالح مقطعى، از احکام حکومتى محسوب مىشوندکه به نظر و صلاحدید فقیه بستگى دارد و شرع مقدس، وضع چنین قوانین را به فقیهانهر دوره واگذار کرده است. از این رو، مىتوان احکام شرع را به دو دسته اساسىتقسیم کرد:
یک: احکام ثابت که از روى مصالح پیشبینى شده و ثابتبرخاسته است و خاصیت دوامو ثبات را داراست.
دو: احکام متغیر که به مصالح پیشبینى نشده و به اوضاع و احوال پیشآمده بستگىدارند که به فقیهان واگذار شده است. از این جاست که مساله ولایت تشریع، پیشمىآید.
اکنون مىپرسیم کدامین مصلحت است که محدوده ولایت را مشخص مىکند؟مصالح ثابتیا مصالح متغیر؟ باید گفت صرفا همان مصالح متغیر هستند که محدودهولایتفقیه را مشخص مىسازند. مصالحى که با تشخیص کارشناسان مربوط مشخص مىگردد;زیرا این گونه مصالح هستند که احکام مربوط به آن به نظر فقیه بستگى دارد. ولىمصالح ثابت که احکام ثابت دارند، از محدوده ولایتفقیه بیرون است. مثلا فقیهنمىتواند تحت هیچ عنوان ثانوى، تغییرى در ارث زن یا دیه زن به وجود بیاورد یااصلا طلاق را به دست زن بسپارد. زیرا اینها، احکام ثابتى هستند که بر مصالح ثابتو از قبل پیشبینى شده، استوار هستند و هرگز قابل تغییر و تحول نخواهند بود.
آرى، ولىفقیه مىتواند مراسم حج را موقتا متوقف کند، ولى نمىتواند وجوب آن رااز مستطیع لغو کند و همچنین سایر احکام اولیه که تحت هیچ عنوان قابل تغییرنیستند.
جایگاه مشورت در تشخیص مصلحت
در این جا این سؤال پیش مىآید که جایگاه مشورتدر تشخیص این مصلحت، در کجاست؟ در آیه 38 سوره شورا مىخوانیم:
و امرهم شورى بینهم .
امر در این جا شوون مملکتى است; یعنى یکى از ویژگىهاى جامعه اسلامى آن است کهاداره امورشان با شور صورت مىگیرد.
در آیه159 سوره آلعمران مىفرماید:
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله.
در این آیه به پیغمبر اکرم دستور داده شده است که باید در امور مشورت کنى.
در این آیه چند نکته هست:
یک: ضرورت است که ولىامرمسلمین در کارهاى مملکتى و تمام شوون ادارى مشورت کندو با کارشناسان مربوط به شور بنشیند.
دو: شور باید با کارشناسان مربوط صورت گیرد; زیرا مرسوم عقلا این است که درشوون خاص، یعنى شوونى که مربوط به هر بعدى از ابعاد اداره باشد، باید باکارشناسان متخصص مشورت شود.
سه: این کارشناسان باید جنبه مردمى داشته باشند، یعنى باید کارشناسانى باشندکه از توده مردم برخاسته باشند. زیرا دستور این است: و شاورهم یعنى با مردمباید مشورت کرد، مگر این که ضرورت اقتضا کند، مشورت با کارشناسان خارجى صورتگیرد.
چهار: در شور، راى اکثریت قاطع معتبر است; زیرا اجتماع و اتفاق آرا در کارهاامکان ندارد. احیانا ممکن است، ولى نوعا امکان عادى ندارد. پس مقصود از شور ایناست که راى اکثریت روشن شود.
پنج: مسوولان امر، پس از مشورت باید راى اکثریت را به اجرا درآورند. این آیهرا ببینید که مىفرماید:
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله .
خیلىها خواستند از آیه این معنا را استفاده کنند که «مشورت کن تا روشن شوى،بعد آن چه را نظر خودت است، اعمال کن». ولى ما این آیه را این طور معنانمىکنیم، این آیه معنایش به گونه دیگر است، مىگوید: تو باید با مردم مشورت کنىو راى اکثریت را متابعت کنى; اگر چه بر خلاف راى شخصى خودت باشد. در این صورت،ولىامر یا مسوول احساس نگرانى مىکند; زیرا اگر بخواهد راى اکثریت را طبق دستورشرع انجام دهد، فکر مىکند برخلاف مصلحتباشد و این نگرانى و این دغدغه خاطر براىاو هست. آیه به او مىگوید: چون طبق دستور و روال مشورت، کار را انجام مىدهى، نگران نباش، به ما واگذار کن، فاذا عزمت: براى اجراى امرى که با مشورت به دستآوردهاى، نگران نباش، به ما واگذار کن: فتوکل على الله; یعنى چون تو کار را ازراه صحیح و از مجراى صحیح انجام دادهاى، موفقیتش را ما تضمین مىکنیم.
آیه به نظر ما این معنا را مىخواهد افاده کند، چرا؟ چون اگر بگوییم که مشورتکردن با مردم صرفا براى این است که خود مسوول روشن گردد، و گرچه راى خود وى،خلاف راى اکثریتباشد، لازم است عمل کند. این وقع ننهادن به راى مردم است، درصورتى که در آیه نخست صرفا مىگوید: و امرهم شورى و در آیه دوم مىگوید: وشاورهم فى الامر و براى مردم ارزش قایل شده است. پس باید موقعى که مردم طرفمشورت قرار مىگیرند، آرایشان ارزش داشته باشد.
نمونههایى از احکام حکومتى
ولایت تشریع آن است که فقیه در هر دوره مىتواند طبقمصلحت پیش آمده، که این مصلحتبا مشورت مشخص مىگردد، قانون وضع کند; مثلا براىحفظ و ارتقاى ثروت ملى، قوانین گمرکى، حدود مرزى، بانکدارى، ارز، تجارت، صنعت وزراعت، احکام مربوط را وضع کند. همچنین در باره مالیات، طبق نیاز دولت و توانمردم، پس از مشورت قانون وضع کند. ما فکر مىکنیم احکام حکومتى که بر پایهمصالح، به دست ولىفقیه صادر مىشود، مانند مالیات، جزء احکام اولیه است.اسلام براى تشریع، دو گونه مصلحت در نظر گرفته است; مصالح پیشبینى شده و مصالحپیشبینى نشده. مصالح پیشبینى نشده، ملاک احکام است اما بستگى به تشخیص ولىفقیهدارد. طبق آن چه عرض کردم، این مصالح از این نظر که ملاک حکم است و ملاک حکم اولىهم خواهد بود فرقى با آن مصالح ثابت ندارد که یک مثالش مساله مالیات است.
در آیه شریفه مىفرماید:
و انفقوا فى سبیل الله ولاتلقوا باءیدیکم الى التهلکه.
سبیل در این جایعنى راه خدا، مخصوص جهاد نیست. راه خدا یعنى «اعلاء کلمه الله فى الارض».
معناى «اعلاء کلمهالله فى الارض» یعنى تثبیت پایههاى حکومت عدل اسلامى. براىتثبیت پایههاى حکومت اسلامى، آیه مىفرماید: انفقوا; یعنى بودجه لازم را بایدمردم تهیه کنند، چرا؟ به جهت این که دولت در ابعاد مختلف باید نیرومند باشد.
نیرومندى دولت و حکومت عدل اسلامى در بعد نظامى، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و سایرابعاد. نیرومند بودن دولت در این ابعاد چگونه است؟ با چه وسیله ممکن است دولتدر این ابعاد نیرومند شود؟ با نیروى مال; زیرا «المال طاقه یمکن تحویلها الى اى طاقه شئت» یعنى، مال، نیرویى است که با آن هر نیرویى که لازم باشد، قابلتحصیل است و لذا «قوام الدوله بالمال».
آیه شریفه مىگوید: باید مردم براى تقویتبنیه دولت از بذل مال دریغ نکنند;یعنى تامین بودجه دولتبر عهده مردم است.
تا این جا را آیه قرآن گفته است; اما مالیات چهقدر است؟ بر چه اجناسى است؟
بر چه اشخاصى باید باشد؟ این دیگر به فقیه، یعنى قانونگذار واگذار شده است کهبیاید طبق مصلحتى که کارشناسان تحدید مىکنند، مقدار نیاز دولت و نحوه توزیع اینمالیات را بر بر افراد یا کارها مشخص کنند. مثلا مولا امیرالمؤمنین(ع) در زمان خودکسر بودجه داشتیعنى اموالى که به دست مىآمد، کافى نبود. مالیات وضع کرد، بر هراسبسوارى در سال، دو دینار و بر هر اسب بارى، یک دینار. این مالیات است.پس این بستگى دارد به نظر و مصلحتى که مربوط به زمان و مکان است; اگر دولتبودجهاش از ثروتهاى طبیعى مثل نفت و غیره تامین مىشود، مالیات نمىگیرد، هرمقدار کسر بودجه دارد، مالیات به همان اندازه وضع مىکند. مثلا در باب زکاتببینید، مقدارش، مواردش، مورد مصرفش، همه تعیین شده است. اما در مالیات که اساسبنیه دولت است، به ولى فقیه واگذار شده است، چرا؟ چون مربوط به احوال و اوضاع وزمان و مکان است.
پس مالیاتى که امروز دولت وضع مىکند و طبق نظر ولىفقیه مشروعیت پیدا مىکند،این مالیات، عنوان ثانوى نیست، طبق مصلحتى است که به ولىفقیه واگذار شده است.
از اول هم در قرآن کریم و در شرع پیشبینى شده است. لذا، مصالحى که براى تحدیدتصرفات ولىفقیه مطرح است، این گونه مصالح است که علماى اهلتسنن، به عنوان«مصالح مرسله» مطرح مىکنند، حالا ما با تعبیر کار نداریم، گرچه در این جهت مامىتوانیم از این اصطلاح استفاده کنیم.
یعنى یک نوع مصالح پیشبینى نشده هست که به نظر کارشناسان واگذار شده که طبقاین مصالح، زیرنظر ولىفقیه و زیر نظر فقیهان، قوانین مربوط وضع بشود و اینقوانین تماما جزء احکام اولیه است.
از این رو، معلوم گردید که احکام حکومتى که به نظر فقیهان واگذار شده ازاحکام اولیه محسوب مىشوند; زیرا همانگونه که شارع مقدس، طبق مصالح ثابت وپیشبینى شده، احکام دایمى وضع کرده، و این احکام بر وفق عناوین مطرح شده درموضوعات، احکام اولیه محسوب مىشوند، همچنین، احکامى را که به نظر فقیهان واگذارکرده و طبق مصالح پیشبینى نشده است، احکام اولى هستند; زیرا به ذات عناوین مطرحشده مرتبط بوده و تحت عنوان ثانوى نبوده است; یعنى اضطرار و شبه آن اقتضاى چنیناحکامى را نکرده، بلکه وفق مصالح، بر چنین موضوعاتى چنین احکامى وضع و جعلمىگردد. وجه تقدم چنین احکامى بر دیگر احکام اولیه، جنبه مراعات مصلحت عمومىاست که بر صلحتخصوصى افراد مقدم است.
لذا، تمامى احکام و قوانین، مربوط به مصالح است که از جانب اولیاى امور وضع ومقرر مىگردد و جنبه حکم اولى را دارند و در عین حال بر تمامى احکام اولیه کهجنبه خصوصى دارند، مقدمند.
تفاوت مصلحت از دیدگاه مادیون و الهیون
مصلحت، اساسا زیربناى تشریعات الهى راتشکیل مىدهد و گفتار معروف «الاحکام الشرعیه الطاف فى الاحکام العقلیه» ناظربه همین حقیقت است.
خداوند در سوره انفال آیه 24 مىفرماید: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم .
یعنى انسان در گرویدن به شریعت و گردن نهادن به احکام شرع، به حیات خود مىرسد.یعنى به یک زندگى سالم و اطمینانبخش مىرسد که مىتواند در سایه این احکام احساسزنده بودن کند. اشخاصى که از شرع، متمرد هستند، احساس آرامش ندارند و دچارنگرانىاند و از زندگى بهره نمىبرند. اساسا احساس این که زنده هستند، ندارند.آیات و روایاتى از این قبیل فراوان است.
مصلحت از دیدگاه مادیون، صرف منفعت است که در نظام فردگرایى لحاظ شده است.ولى از دیدگاه الهیون سعادت عبارت از رسیدن به کمال انسانى است که احیاناافراد، در راه آن باید از برخى منافع چشمپوشى کنند. لذا اسلام اصالت را به فرد وجامعه داده است و این که گاهى براى حفظ مصالح باید از بعضى از منافع چشمپوشىشود، بدین سبب است که در موقع تزاحم بین مصلحت فرد و جامعه، اسلام، مصلحت جامعهرا مقدم داشته است; زیرا مصلحت جامعه در واقع تامین مصالح خود افراد است.
زندگى در نظام الهى، داراى هدف و غایت است که رسیدن به سعادت و کمال انسانىاست، ولى در نظامهاى دیگر، خود زندگى هدف است که باید براى تامین آن صرفا تلاشکرد. همچنین، نظامهاى الهى، این جهان را، راهى به سوى جهان دیگر که والاتر است،مىداند: و ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدنیا .
امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید:
«الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخذوا من ممرکم لمقرکم».
از امام موسىبن جعفر(ع) روایتشده است:
«لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه».
پس پرداختن به این زندگى و حیات، در این جهان، باید به طور شایسته انجام گیردتا نتیجه شایسته بدهد.
از نظر اسلام، نادیده گرفتن این حیات، صحیح نیست. لذا، باید این حیات با سعادتتواءم باشد و به طور شایسته تامین گردد. «الدنیا مزرعه الاخره» در صورتى استکه تامین سعادت در این جهان به طور شایسته انجام گیرد، تا نتایج رضایتبخش دهد.پس روشن شد که سعادت اخروى از طریق زندگانى شایسته دنیوى، هدف شرع انور و مناطکلیه احکام است.
مصلحت ثابت و مصلحت متغیر
این مصلحتى که از آن بحث کردیم، در عموم احکام وتکالیف الهى ملحوظ شده است و به نام حکمتخوانده مىشود و در بسیارى از احکاماین مصلحت، مصلحتى ثابت و دایم است. و براى همیشه پیشبینى شده است و قابل تغییرو تبدیل نیست:
«حلال محمد حلال الى یوم القیامه و حرامه حرام الى یوم القیامه».
ولى مصلحت دیگرى نیز وجود دارد که بحث ما روى آن باید متمرکز باشد.
این مصلحتخاصیت ثبات و دوام را ندارد و به پیشامدها و رویدادهاى مربوط بهزمان و مکان بستگى دارد. لذا، هرگونه تشریعى که بر وفق این مصالح صورت گیرد،همانند خود این مصلحت، دوام و ثبات نخواهد داشت. این گونه تشریعات، که به مصالحمقطعى وابسته است، «احکام حکومتى» نامیده مىشود و به نظر «ولىفقیه» که عالمبه احوال زمان است، بستگى دارد.
ولایت تشریعى و ولایت تکوینى
براى روشن شدن این دو گونه مصلحت ثابت و متغیر،باید به محدوده ولایت فقیه توجه کنیم. ولایت دو گونه است: ولایت تشریعى و ولایتتکوینى.
ولایت تشریعى در مقابل ولایت تکوینى قرار گرفته است و دو تفاوت با آن دارد;نخست آن که ولایت تکوینى، یا ذاتى است چنان که براى خداوند هستیا موهبتىاست چنان که براى اولیاى برتر ثابت است.
دوم آن که ولایت تکوینى، سلطه بر تقدیر و تدبیر جهان طبیعت و مافوق طبیعت استکه به دستخداوند و فرشتگان مقرب صورت مىگیرد و احیانا این قدرت به اولیاى برتراهدا مىگردد.
در زیارت اول از هفت زیارت مطلقه امام حسین(ع) در مفاتیح مىخوانیم:
«ارادهالرب فى مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم».
در حالى که ولایت تشریعى صرفا سلطه بر تصرف در شوون ادارى و سیاسى امت، براىایجاد نظم و برقرارى عدل اجتماعى در جامعه اسلامى است و این سلطه بر تصرف درشوون ادارى و سیاسى، باید در محدوده مصلحتباشد; یعنى در جهت تامین سعادت مادىو معنوى مردم صورت گیرد.
همان گونه که امام قدسسره مثال مىزدند و مىفرمودند: همچون اولیاى بر قصر و غیب کهتصرفاتش را صرفا در چهارچوب مصلحت آنان، باید انجام بدهد و اگر به اندازهمویىازمصلحتآنانتخطىکرد،خودبهخودمنعزلمىشود. پسمصلحتىکهتصرفات ولىفقیه را تحدیدمىکند، به معناى تامین سعادت مادى و معنوى مردم است.
تشخیص مصلحتبا مشورت
این مصلحت که مشخصه دایره تصرفات ولىفقیه است، باید بامشورت مشخص گردد. مصلحت، همان تامین رفاه و سعادت و رسیدن به کمال انسانى استکه در مسیر زندگى باید لحاظ گردد و بر عهده اولیاى امور است که در این راه ازهیچ کوشش و توانى دریغ ندارند. این مصلحت که در این جا بحث مىشود، مصلحت مقطعىاست که به اوضاع و احوال زمان بستگى دارد. لذا حالت ثبات و همیشگى نداشته وقابل تغییر و زوال است که با دگرگونى اوضاع و احوال، در مصلحت، دگرگونى حاصلمىگردد.
احکام ثابت و احکام متغیر
از این رو، قوانین مربوط، دستخوش تحول قرارمىگیرند. قوانین مربوط به اینگونه مصالح مقطعى، از احکام حکومتى محسوب مىشوندکه به نظر و صلاحدید فقیه بستگى دارد و شرع مقدس، وضع چنین قوانین را به فقیهانهر دوره واگذار کرده است. از این رو، مىتوان احکام شرع را به دو دسته اساسىتقسیم کرد:
یک: احکام ثابت که از روى مصالح پیشبینى شده و ثابتبرخاسته است و خاصیت دوامو ثبات را داراست.
دو: احکام متغیر که به مصالح پیشبینى نشده و به اوضاع و احوال پیشآمده بستگىدارند که به فقیهان واگذار شده است. از این جاست که مساله ولایت تشریع، پیشمىآید.
اکنون مىپرسیم کدامین مصلحت است که محدوده ولایت را مشخص مىکند؟مصالح ثابتیا مصالح متغیر؟ باید گفت صرفا همان مصالح متغیر هستند که محدودهولایتفقیه را مشخص مىسازند. مصالحى که با تشخیص کارشناسان مربوط مشخص مىگردد;زیرا این گونه مصالح هستند که احکام مربوط به آن به نظر فقیه بستگى دارد. ولىمصالح ثابت که احکام ثابت دارند، از محدوده ولایتفقیه بیرون است. مثلا فقیهنمىتواند تحت هیچ عنوان ثانوى، تغییرى در ارث زن یا دیه زن به وجود بیاورد یااصلا طلاق را به دست زن بسپارد. زیرا اینها، احکام ثابتى هستند که بر مصالح ثابتو از قبل پیشبینى شده، استوار هستند و هرگز قابل تغییر و تحول نخواهند بود.
آرى، ولىفقیه مىتواند مراسم حج را موقتا متوقف کند، ولى نمىتواند وجوب آن رااز مستطیع لغو کند و همچنین سایر احکام اولیه که تحت هیچ عنوان قابل تغییرنیستند.
جایگاه مشورت در تشخیص مصلحت
در این جا این سؤال پیش مىآید که جایگاه مشورتدر تشخیص این مصلحت، در کجاست؟ در آیه 38 سوره شورا مىخوانیم:
و امرهم شورى بینهم .
امر در این جا شوون مملکتى است; یعنى یکى از ویژگىهاى جامعه اسلامى آن است کهاداره امورشان با شور صورت مىگیرد.
در آیه159 سوره آلعمران مىفرماید:
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله.
در این آیه به پیغمبر اکرم دستور داده شده است که باید در امور مشورت کنى.
در این آیه چند نکته هست:
یک: ضرورت است که ولىامرمسلمین در کارهاى مملکتى و تمام شوون ادارى مشورت کندو با کارشناسان مربوط به شور بنشیند.
دو: شور باید با کارشناسان مربوط صورت گیرد; زیرا مرسوم عقلا این است که درشوون خاص، یعنى شوونى که مربوط به هر بعدى از ابعاد اداره باشد، باید باکارشناسان متخصص مشورت شود.
سه: این کارشناسان باید جنبه مردمى داشته باشند، یعنى باید کارشناسانى باشندکه از توده مردم برخاسته باشند. زیرا دستور این است: و شاورهم یعنى با مردمباید مشورت کرد، مگر این که ضرورت اقتضا کند، مشورت با کارشناسان خارجى صورتگیرد.
چهار: در شور، راى اکثریت قاطع معتبر است; زیرا اجتماع و اتفاق آرا در کارهاامکان ندارد. احیانا ممکن است، ولى نوعا امکان عادى ندارد. پس مقصود از شور ایناست که راى اکثریت روشن شود.
پنج: مسوولان امر، پس از مشورت باید راى اکثریت را به اجرا درآورند. این آیهرا ببینید که مىفرماید:
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله .
خیلىها خواستند از آیه این معنا را استفاده کنند که «مشورت کن تا روشن شوى،بعد آن چه را نظر خودت است، اعمال کن». ولى ما این آیه را این طور معنانمىکنیم، این آیه معنایش به گونه دیگر است، مىگوید: تو باید با مردم مشورت کنىو راى اکثریت را متابعت کنى; اگر چه بر خلاف راى شخصى خودت باشد. در این صورت،ولىامر یا مسوول احساس نگرانى مىکند; زیرا اگر بخواهد راى اکثریت را طبق دستورشرع انجام دهد، فکر مىکند برخلاف مصلحتباشد و این نگرانى و این دغدغه خاطر براىاو هست. آیه به او مىگوید: چون طبق دستور و روال مشورت، کار را انجام مىدهى، نگران نباش، به ما واگذار کن، فاذا عزمت: براى اجراى امرى که با مشورت به دستآوردهاى، نگران نباش، به ما واگذار کن: فتوکل على الله; یعنى چون تو کار را ازراه صحیح و از مجراى صحیح انجام دادهاى، موفقیتش را ما تضمین مىکنیم.
آیه به نظر ما این معنا را مىخواهد افاده کند، چرا؟ چون اگر بگوییم که مشورتکردن با مردم صرفا براى این است که خود مسوول روشن گردد، و گرچه راى خود وى،خلاف راى اکثریتباشد، لازم است عمل کند. این وقع ننهادن به راى مردم است، درصورتى که در آیه نخست صرفا مىگوید: و امرهم شورى و در آیه دوم مىگوید: وشاورهم فى الامر و براى مردم ارزش قایل شده است. پس باید موقعى که مردم طرفمشورت قرار مىگیرند، آرایشان ارزش داشته باشد.
نمونههایى از احکام حکومتى
ولایت تشریع آن است که فقیه در هر دوره مىتواند طبقمصلحت پیش آمده، که این مصلحتبا مشورت مشخص مىگردد، قانون وضع کند; مثلا براىحفظ و ارتقاى ثروت ملى، قوانین گمرکى، حدود مرزى، بانکدارى، ارز، تجارت، صنعت وزراعت، احکام مربوط را وضع کند. همچنین در باره مالیات، طبق نیاز دولت و توانمردم، پس از مشورت قانون وضع کند. ما فکر مىکنیم احکام حکومتى که بر پایهمصالح، به دست ولىفقیه صادر مىشود، مانند مالیات، جزء احکام اولیه است.اسلام براى تشریع، دو گونه مصلحت در نظر گرفته است; مصالح پیشبینى شده و مصالحپیشبینى نشده. مصالح پیشبینى نشده، ملاک احکام است اما بستگى به تشخیص ولىفقیهدارد. طبق آن چه عرض کردم، این مصالح از این نظر که ملاک حکم است و ملاک حکم اولىهم خواهد بود فرقى با آن مصالح ثابت ندارد که یک مثالش مساله مالیات است.
در آیه شریفه مىفرماید:
و انفقوا فى سبیل الله ولاتلقوا باءیدیکم الى التهلکه.
سبیل در این جایعنى راه خدا، مخصوص جهاد نیست. راه خدا یعنى «اعلاء کلمه الله فى الارض».
معناى «اعلاء کلمهالله فى الارض» یعنى تثبیت پایههاى حکومت عدل اسلامى. براىتثبیت پایههاى حکومت اسلامى، آیه مىفرماید: انفقوا; یعنى بودجه لازم را بایدمردم تهیه کنند، چرا؟ به جهت این که دولت در ابعاد مختلف باید نیرومند باشد.
نیرومندى دولت و حکومت عدل اسلامى در بعد نظامى، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و سایرابعاد. نیرومند بودن دولت در این ابعاد چگونه است؟ با چه وسیله ممکن است دولتدر این ابعاد نیرومند شود؟ با نیروى مال; زیرا «المال طاقه یمکن تحویلها الى اى طاقه شئت» یعنى، مال، نیرویى است که با آن هر نیرویى که لازم باشد، قابلتحصیل است و لذا «قوام الدوله بالمال».
آیه شریفه مىگوید: باید مردم براى تقویتبنیه دولت از بذل مال دریغ نکنند;یعنى تامین بودجه دولتبر عهده مردم است.
تا این جا را آیه قرآن گفته است; اما مالیات چهقدر است؟ بر چه اجناسى است؟
بر چه اشخاصى باید باشد؟ این دیگر به فقیه، یعنى قانونگذار واگذار شده است کهبیاید طبق مصلحتى که کارشناسان تحدید مىکنند، مقدار نیاز دولت و نحوه توزیع اینمالیات را بر بر افراد یا کارها مشخص کنند. مثلا مولا امیرالمؤمنین(ع) در زمان خودکسر بودجه داشتیعنى اموالى که به دست مىآمد، کافى نبود. مالیات وضع کرد، بر هراسبسوارى در سال، دو دینار و بر هر اسب بارى، یک دینار. این مالیات است.پس این بستگى دارد به نظر و مصلحتى که مربوط به زمان و مکان است; اگر دولتبودجهاش از ثروتهاى طبیعى مثل نفت و غیره تامین مىشود، مالیات نمىگیرد، هرمقدار کسر بودجه دارد، مالیات به همان اندازه وضع مىکند. مثلا در باب زکاتببینید، مقدارش، مواردش، مورد مصرفش، همه تعیین شده است. اما در مالیات که اساسبنیه دولت است، به ولى فقیه واگذار شده است، چرا؟ چون مربوط به احوال و اوضاع وزمان و مکان است.
پس مالیاتى که امروز دولت وضع مىکند و طبق نظر ولىفقیه مشروعیت پیدا مىکند،این مالیات، عنوان ثانوى نیست، طبق مصلحتى است که به ولىفقیه واگذار شده است.
از اول هم در قرآن کریم و در شرع پیشبینى شده است. لذا، مصالحى که براى تحدیدتصرفات ولىفقیه مطرح است، این گونه مصالح است که علماى اهلتسنن، به عنوان«مصالح مرسله» مطرح مىکنند، حالا ما با تعبیر کار نداریم، گرچه در این جهت مامىتوانیم از این اصطلاح استفاده کنیم.
یعنى یک نوع مصالح پیشبینى نشده هست که به نظر کارشناسان واگذار شده که طبقاین مصالح، زیرنظر ولىفقیه و زیر نظر فقیهان، قوانین مربوط وضع بشود و اینقوانین تماما جزء احکام اولیه است.
از این رو، معلوم گردید که احکام حکومتى که به نظر فقیهان واگذار شده ازاحکام اولیه محسوب مىشوند; زیرا همانگونه که شارع مقدس، طبق مصالح ثابت وپیشبینى شده، احکام دایمى وضع کرده، و این احکام بر وفق عناوین مطرح شده درموضوعات، احکام اولیه محسوب مىشوند، همچنین، احکامى را که به نظر فقیهان واگذارکرده و طبق مصالح پیشبینى نشده است، احکام اولى هستند; زیرا به ذات عناوین مطرحشده مرتبط بوده و تحت عنوان ثانوى نبوده است; یعنى اضطرار و شبه آن اقتضاى چنیناحکامى را نکرده، بلکه وفق مصالح، بر چنین موضوعاتى چنین احکامى وضع و جعلمىگردد. وجه تقدم چنین احکامى بر دیگر احکام اولیه، جنبه مراعات مصلحت عمومىاست که بر صلحتخصوصى افراد مقدم است.
لذا، تمامى احکام و قوانین، مربوط به مصالح است که از جانب اولیاى امور وضع ومقرر مىگردد و جنبه حکم اولى را دارند و در عین حال بر تمامى احکام اولیه کهجنبه خصوصى دارند، مقدمند.