آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


چهارده مرداد، سالگرد انقلاب مشروطیت ایران، یادآور حماسه حضور و عزم ملی مردم ایران در مبارزه با استبداد و استیلای خارجی است. در حالیکه بیش از یک قرن از روی کارآمدن قاجاران در ایران می گذشت، و در شرایطی که فرنگیها درخلال این ایام، با رشد و توسعه ای روزافزون استیلای خود را بر ملل ضعیف و قسمت اعظم دنیای آن روز مسجل ساخته بودند، و در حالیکه دو قدرت روس و انگلیس، بلامنازع در ایران خیمه زده بودند، جنبش مشروطیت ایران (1285 ش/ 1324ق) همچون صاعقه ای علیه استبداد و استعمار صلا سر داد و ندای حریت و آزادگی و مبارزه علیه ظلم و جور را طنین انداز ساخت. بدون شک این حادثه سترگ به عنوان یکی از رویدادهای بزرگ و مهم تاریخ ایران و جهان در آغاز قرن بیستم (1904م) بشمار می آید، زیرا علاوه بر آثار و تبعات داخلی، خیزشها و حرکتهای سیاسی و اجتماعی در کشورهای پیرامونی را نیز بدنبال خود داشت. به گونه ای که، تحولات داخلی عثمانی، مصر، عراق، هند و مبارزات مردم این مناطق علیه استبداد و استعمار، بی تاثیر از واقعه مشروطیت ایران نبوده است. (1)
با این همه در چند و چون قیام مشروطیت، و علل و عوامل و جهت گیری و سمت گیری آن تاکنون بحثها و مناقشات مختلفی بین اصحاب تاریخ معاصر و جریانات سیاسی وقوع یافته که همچنان ادامه دارد. سوالات عمده ای را که پیرامون این حادثه تاریخی وجود دارد می توان به صورت ذیل استقصاء نمود.
1. آیا جنبش مشروطیت، جریانی وارداتی بود و به بیان دیگر دست استعمار و سیاستهای خارجی در خلق و ایجاد آن نقش داشت؟ و یا برآمده از عزم و اراده ملت بود؟
2. رهبران جنبش چه کسانی بودند؟ مهره های نفوذی انگلیس و از غرب بازگشتگان و یا نیروهای مردمی که در راس آنان مرجعیت شیعه و علمای اسلام بودند؟
3. قانون اساسی و متمم آن به عنوان اولین میثاق ملی و دستاورد قیام خونین مشروطیت، ملهم از آئین و قوانین غربی است و دست اجنبی در آن به کار رفته است و به تعبیر دیگر در تضاد و یا تعارض با آئین اسلامی و منافع ملی بود یا خیر؟
4. انحراف در مشروطیت و راه و روش اولیه و خالی شدن آن از مضامین و اهداف انقلابی چگونه پدیدار گشت؟
در پاسخ به سوالات مذکور کتابها و مقاله ها و گفتارهای زیادی تالیف و تحریر شده است بویژه با سقوط حکومت پهلوی و باز شدن مراکز اسنادی و آرشیوی و همچنین، انتشار منابع تاریخ شفاهی و خاطرات بسیاری از دست اندرکاران انقلاب مشروطیت (که بعضا تا دو دهه گذشته در حیات بودند) زوایای تاریک و مجهولات بسیاری کشف شده است، معذلک پرونده عظیم حادثه مشروطیت و پیامدهای آن همچنان باز و مفتوح مانده است تا پژوهشگران و نقادان نسل انقلاب اسلامی با تکیه بر منابع و اسناد و بهره گیری از تجارب دو انقلاب به رهیافتهای جدیدی دست یابند.
امام خمینی (ره) رهبر فقید و بی بدیل جنبش اسلامی در قرن بیستم، از نادر کسانی است، که در متن حادثه مشروطیت تولد یافت (1281 ش) و در کوران حوادث بعدی، دوران کودکی و جوانی خود را سپری نمود. در آستانه کودتای رضاخان، در حالیکه بیست سال از عمر وی می گذشت امام پس از شهادت والدش بدست خانها، شخصا به همراه برادران و بستگان در دفاع از مردم بی پناه منطقه در زد و خوردهای مسلحانه حضور داشت. بدین ترتیب و با این پیشینه و سابقه امام در دو مقطع تاریخی و در توضیح و تبیین قدرت یابی رژیم پهلوی و عدم پایبندی این رژیم به اصول و مبانی مشروطیت، بحثها و اشارات مهمی پیرامون انقلاب مذکور داشته است. یک بار در اوایل سقوط رضاشاه و اخراج وی به آفریقا، که امام در بخشی از کتاب کشف الاسرار به این موضوع پرداخته اند. با شروع نهضت اسلامی در سال 1341 و در خلال حوادث 15 خرداد تا تبعید امام به ترکیه، برای بار دوم امام به مناسبتهایی به موضوع حادثه مشروطیت اشارات مهمی داشته اند. سرانجام امام در بحث مستوفائی پیرامون "حکومت اسلامی" در سال 1348 ش و در نجف اشرف باز هم حادثه مشروطیت را به عنوان تجربه ارزشمند مثال زده اند.
با ظهور مجدد قیام اسلامی در سال 1356 ش به رهبری امام و پیروزی آن در بهمن 57 و استقرار جمهوری اسلامی ایران، امام در مقابل تحرکات نیروهای ضدانقلاب و نادیده گرفتن اراده و عزم ملی، اشارات فراوانی به ظهور و سقوط مشروطیت و نقش مردم در شکل گیری آن دارند.
امام در جلوگیری از آفتهای انقلاب برانداز که در راس آن اختلاف و دو دستگی بین نیروهای انقلابی و صفوف مردم بوده است، به کرات حادثه مشروطیت را شاهد مثال آورده و همگان را به عبرت آموزی از تجارب ارزشمند مشروطیت دعوت نموده اند.
بنابراین نظرات و دیدگاههای امام راحل درباره رویداد تاریخی مشروطیت هم به عنوان شاهدی بصیر و هوشمند که در متن حوادث پس از آن حاضر بوده اند، و هم به عنوان رهبر یکی از بزرگترین انقلابهای دوران ساز تاریخ معاصر، که انقلاب مشروطیت را به انقلاب عظیم اسلامی پیوند زده اند برای محققان و پژوهشگران و نسل جوان انقلاب حائز اهمیت فراوان است امید است که این نوشتار به سهم خود راهگشای مباحث و اهداف فوق باشد.
1- علما و مشروطیت:
قیام مشروطیت بازتاب اعمال و اقدامات مستبدانه حکام قاجار در طول بیش از یک قرن بوده است. قبل از آن مردم ایران در حادثه جنبش تنباکو، در واکنشی تند و سراسری به دستور رهبر دینی (میرزای شیرازی) با تحریم تنباکو به مبارزه منفی با انگلیسیها پرداختند و از قبل آن ضربه جبران ناپذیری به دستگاه قاجار و ناصرالدین شاه وارد ساختند. کشته شدن ناصرالدین شاه (1313 ق) بدست میرزارضا کرمانی، را می توان تتمه قیام تنباکو و مقدمه نهضت مشروطیت بحساب آورد. از آن تاریخ تا پیروزی مشروطیت (1324) به مدت ده سال، فضای سیاسی ایران به طرز شگفت آوری متحول گردید و در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران مردم خواستار پایان بخشیدن به سلطه استبدادی و استقرار حاکمیت ملت در قالب مجلس قانونگذاری شدند. براساس مدارک و منابع فراوان تاریخی، رهبران دینی نقش اساسی و بنیادین در این تحول داشتند بطوری که مرجعیت شیعه و مستقر در نجف به رهبری علمای ثلاث (آخوند خراسانی، میرزاعبدالله مازندرانی و میرزاخلیل تهرانی) مشترکا مسوولیت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در ایران علمای تهران همچون سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضل الله نوری به عنوان علمای طراز اول به رتق و فتق امور انقلاب و پیشبرد آن همت گماشته بودند و در شهرهای بزرگ همچون اصفهان، آقا نجفی و حاج آقا نورالله اصفهانی و در شیراز و فارس، بزرگانی چون محلاتی و مجتهد لاری و در تبریز، مجتهد تبریزی و ثقة الاسلام در تهییج و بسیج مردمی فعال و کوشا بودند.
عموم روشنفکران و حتی مخالفان دخالت روحانیان در مذهب، همچون تقی زاده و سیداحمد کسروی نقش بی بدیل علما در هدایت جنبش مشروطیت را ستوده اند و از آن به عنوان عوامل موثر در پیروزی نهضت نام برده اند. (2)
تقی زاده از نقش روحانیت و بویژه نقش سیدعبدالله بهبهانی به عنوان عمود خیمه انقلاب مشروطیت نام می برد و آن را به نیکی می ستاید. (3)
امام خمینی (ره) با اطلاع از حوادث پیش آمده در انقلاب مشروطیت، آن را رویکردی مثبت و در جهت استبدادزدایی معرفی نموده و رهبران دینی را در هدایت آن موثر می دانند: "... علمای اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند..." (4) در جای دیگر می فرمایند: "... در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. اینقدری که آنها می خواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد..." (5)
امام به صراحت تاسیس مشروطیت را به علما نسبت می دهند و آن را جز سرفصلهای مهم حضور روحانیت در عرصه سیاست می دانند.
"... علمای ما در طول تاریخ این طور نبود که منعزل از سیاست باشند، مساله مشروطیت یک مساله سیاسی بود و بزرگان علمای ما در آن دخالت داشتند و تاسیسش کردند". (6)
امام، با توجه به اهمیت حادثه مشروطه و عبرتهای برخاسته از آن، در وصیتنامه سیاسی خود نیز بازهم بر جنبه های عبرت آموزی آن واقعه تاکید و اصرار داشته اند و در آن میان به نقش محوری و کلیدی علما در جنبش مشروطیت اشاره نموده اند:
"همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و..." (7)
ملاحظه می شود که امام تاسیس و استقرار مشروطیت را تنها با کوشش و رهبری علمای طراز اول و روحانیان امکان پذیر دانسته و آن را جز مفاخر تاریخ مبارزات علما به حساب آورده است. بنابراین از نظر امام انقلاب مشروطیت نه تنها وارداتی نبود بلکه بر مبنای خاستگاه ملی و با رهبری روحانیت تحقق یافته بود.
پاسخ پرسش سوم از دیدگاه امام
تدوین قانون اساسی ایران به همراه متمم آن، از فصول مهم و سرنوشت ساز انقلاب مشروطیت ایران بود. از آن جا که تجربه سیاسی و علمی برای تدوین قانون و تاسیس مجلس قانونگذاری در ایران وجود نداشت لذا رهبران دینی و سیاسی با تمسک به کتابچه های قوانین اساسی کشورهای غربی خصوصا فرانسه و بلژیک به بهره برداری از تجارب آنان برخاستند، این تلاش، لزوما به معنای آن نبود که در شکل و محتوا و در کلیات و جزئیات، قانون اساسی ایران، کپی و برگردان کامل قوانین غربی باشد. رهبران دینی و علمای ناظر بر تدوین پیش نویس قانون اساسی بخوبی براین امر واقف بودند و همه جا عدم تعارض و تنافی مواد و تبصره ها را با قوانین و مقررات اسلامی، در نظر داشتند. استفاده از قوانین اساسی غربی تنها در شکل مقصود مقننین اولیه بوده است و این معنا کاملا از متون و منابع تاریخی از یکطرف و مضمون و منطوق قانون اساسی ایران در گذشته بدست می آید که تا چه میزان قوانین و مقررات اسلامی مدنظر بوده است.
بهرحال از زمان شروع مطالعه و تدوین پیش نویس قانون اساسی تا تصویب نهایی آن در مجلس شورای ملی، شرایط سخت و ناگوار سیاسی بر جامعه تازه متولد شده مشروطیت گذشت که از همه مهمتر انشقاق و اختلافی بود که در پیکره واحد و منسجم رهبران دینی حاصل گشت. اختلافی که نهایتا تیر خلاص را بر پیشانی انقلاب مردمی وارد ساخت و آن را در مسیر دیگری رقم زد. در بخشهای بعدی به آثار و تبعات این اختلاف پرداخته خواهد شد. در این قسمت نظرات امام راحل پیرامون قانون اساسی و محتوای آن را جویا خواهیم شد و پس از آن مروری کوتاه بر اصول قابل بحث قانون اساسی خواهیم داشت.
2- امام و قانون اساسی مشروطه:
امام در سخنرانی پرشور خود در فروردین 1343 رژیم پهلوی را به عدم رعایت قانون اساسی و متمم آن متهم ساختند و با توضیحی روشن به دفاع از جنبه های اسلامی و مردمی آن پرداختند: "... علمای اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند قوانین جعل کردند، قوانینی که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است، این را با خونهای خودشان، با زجرهایی که دیدند و کشیدند با بیچارگی هایی که متوجه به آنها شد، گرفتند... متمم قانون اساسی [را] شما عمل کنید که علمای اسلام درصدر مشروطیت جان دادند، برای گرفتن این و رفع کردن اسارت ملت ها، شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید." (8)
رهبران دینی و سیاسی خواسته شهید شیخ فضل الله نوری در گنجاندن اصلی مبنی بر نظارت مصوبات مجلس توسط 5 تن از مجتهدان طراز اول را پذیرفته و آن را در اصل دوم متمم قانون اساسی گنجاندند و با پذیرش این اصل، مرحوم شیخ فضل الله و متحصنین حضرت عبدالعظیم، با ارسال نامه ای به مجلس شورای ملی، مراتب پایان بخشی به تحصن خود و تایید مجلس شورای ملی را به اطلاع همگان رساندند. (9) به این ترتیب با برداشتن این گام از سوی مخالفین، می رفت که آتش فتنه های دشمنان انقلاب خاموش گردد که متاسفانه چنین نشد امام در جای دیگری و در تایید قانون اساسی و متمم آن چنین نظر داده اند: "... قانون سابق که در صدر مشروطیت تصویب شده بود به وسیله ملت، و متمم قانون را با جدیت مرحوم شیخ فضل الله نوری به آن ضم کردند و ملت به او رای دادند". (10)
از مواضع و دیدگاه امام چنین برمی آید که ایشان، قانون اساسی و متمم آن را، نتیجه مبارزات مردم به رهبری علما دانسته و آن را حاصل خونهای ریخته شده و زجرهای تاریخی ملت ایران می دانند. قانون اساسی که نفی استبداد و حاکمیت ملی را در عدم تنافی و تناقض با ارزشها و آئین اسلامی نوید می داد.
لازم به تذکر است که شهید مدرس نیز، قانون اساسی را برگرفته از قرآن مجید می دانست و با کودتاگران سوم اسفند به همین دلیل مخالفت می ورزید. (11)
3- گرایشات مذهبی در قانون اساسی مشروطه:
تسلط مذهب بر حاکمیت و قدرت دنیوی به موجب اصل 2 و 27 متمم قانون اساسی که نظارت مجتهدان طراز اول را بر وضع قوانین و تطبیق آن با موازین شرعی تا زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) مقرر داشته، تضمین گردیده است. در اصل 27 متمم با صراحت کامل استقرار قوانین را موقوف بر مخالف نبودن با موازین شرعی منظور کرده است و به موجب همین اصل و اصول 71 و 73 متمم قانون اساسی، حق مداخله مستقیم در قوه قضایی را برای روحانیون باقی گذاشته است. از همه جالبتر در مورد مقوله آزادی، به موجب اصول 20 و 21 متمم قانون اساسی، آزادی مطبوعات و جراید و تشکیل اجتماعات و به عبارت دیگر احترام آزادی فکر و عقیده که از حقوق مسلم هر فردی است. به شروطی محدود می شود که از آن جمله موافقت آنها با موازین شرعی است، قانونگذاران در مساله فرهنگ و آموزش و ترویج صنایع، قیدی را متذکر شده اند که نظارت و دخالت مذهب را کاملا تثبیت می نماید. به موجب اصل 18 متمم قانون اساسی فقط تحصیل علوم و صنایعی آزاد است که در شرع ممنوع نباشد.
با عنایت به محتوای همین قانون اساسی بود که امام همواره رژیم شاه را متهم می ساختند که برخلاف قانون اساسی عمل می کند و ملتزم به اصول آن نیست.
"... متمم قانون اساسی، شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این و رفع کردن اسارت ملت ها، شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید". (12)
4- امام و انحراف نهضت مشروطیت:
نهضت مشروطیت ایران که با حمایت قاطع رهبران دینی و در راس همه، آخوند خراسانی به پیروزی رسیده بود، در فرآیند حرکت تاریخی خود، با تهاجمات و تهدیدهای جدی از برون و درون مواجه گشت و سرانجام در حالیکه تنها قالب و اسمی از آن باقی مانده بود بدست کودتاگران سوم اسفند (رضاخان) استحاله گشت. در چگونگی پیدایش این رخداد تاریخی و علت یابی سقوط مشروطیت از زوایای مختلف مطالب فراوانی مطرح شده است. از سوی امام خمینی نیز در طول دوران نهضت و به ویژه پس از پیروزی انقلاب نسبت به این موضوع حساسیت زیادی نشان داده شد، بطوریکه حجم قابل توجهی از فرمایشات تاریخی امام راجع به قضیه مشروطیت، به موضوع انحراف مشروطیت اختصاص یافته است.
امام خمینی (ره) در خصوص آفتها و کجرویهایی که بالمآل می توانند به عنوان خطرات جدی انقلاب اسلامی را تهدید نمایند، هشدار داده و با توجه به تشابهات فراوان انقلاب مشروطیت با انقلاب اسلامی، همه جا، حادثه تاریخی مشروطیت را به عنوان شاهدی بر گفتار خود، مثال زده اند.
آنچه که تاریخ این دوره گواهی می دهد سیاستهای انگلیس و روس و تلاش عوامل آنها در نفوذ به صفوف انقلاب و استحاله آن از درون، نقش مهم و اساسی داشته اند. پیدایش گروههای تندرو و تروریست و آشفته و نگران ساختن جامعه از آینده انقلاب، انتشار تعداد کثیری روزنامه و نشریه و به تعبیر برخی از محققان، فحش نامه هایی که عمدتا علیه روحانیت و علما دست به قلم شده بودند. نفوذ عناصر انگلوفیل به داخل مجلس شورای ملی که همچون عمله اجنبی به کندن ریشه های انقلاب فکر می کردند. سرسپردگی تعدادی از وزراء و گرایشات آنان به روس یا انگلیس، سؤاستفاده دربار از اختلافهای بین علما و دامن زدن به این اختلافات، پیدایش احزاب و دستجات سیاسی که عموما به اتکاء و حمایت دول خارجی، اظهار وجود می کردند و در آشفته ساختن جو سیاسی و اجتماعی موثر بودند، چهره انقلاب مشروطیت را مشوه و آن را ناکام ساختند مجموعه تلاشهای مخالفین نشان می دهد، که حذف روحانیت و لکه دار ساختن چهره سیاسی و مبارزاتی علما، (که از ابتدای قاجار و در جریان جنگهای ایران و روس (1243- 1239ق) و (1228- 1218ق) پتانسیل عظیمی از خود نشان داده بود، و در قضایای مخالفت با قرارداد رویتر 1290 ق و همچنین جنبش تنباکو (1309 ق) کمر انگلیسی ها را شکسته بودند) مدنظر بوده است. حرکتی که نهایتا علما را بر این باور نشاند که بایستی از سیاست دوری گزینند و آن را به دنیاداران و سیاستمداران واگذارند.
امام خمینی (ره) به عنوان فقیهی وارسته و سیاستمداری برجسته و از منظر و افقی و متعالی، به روند حوادث پیش آمده نظر داشته است و درخلال دوران مبارزات همواره نسبت به عبرتهایی که از حوادث باید گرفت تاکید داشته اند. از دید امام، تلاش اجانب برای شکستن روحانیت و متعاقبا شکستن صفوف متحد ملت، اولین عامل در انحراف مشروطیت به حساب می آید: "... شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید می بینید که در مشروطه بعد از اینکه ابتدا پیش رفت، دست هایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیم بندی کرد. نه تنها در ایران حتی، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه. اهل منبر یک دسته بر ضد مشروطه صحبت می کردند، یک دسته بر ضد استبداد. در هر خانه ای دو تا برادر اگر بودند، مثلا در بسیاری از جاها این مشروطه ای بود آن مستبد و این یک نقشه ای بود که نقشه هم تاثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آنطوری که علماء بزرگ طرحش را ریخته باشند، عملی بشود... در مشروطه در عین حالی که ابتدایش نبود این مسایل، لکن آنهایی که می دیدند که از مشروطه ضرر می بینند، منافعشان از بین می رود، نمی گذارد قانون اساسی، که موافق با اسلام باید باشد و اگر مخالف شد قانونیت ندارد، نمی گذارد که اینها هرکاری می خواهند بکنند، بکنند. یک دسته از همان مستبدین، مشروطه خواه شدند و افتادند توی مردم. همان مستبدین بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آنجایی که دیدید و دیدیم". (13)
تاریخ چهره مخالفین مشروطه را که بعدها لباس مشروطه خواهی به تن کردند بخوبی نشان داده است افرادی همچون سپهسالار اعظم (تنکابنی) که در نهضت مشروطیت به سرکوبگری متحصنین مسجد جامع و مجاهدان تبریز پرداخته بود و یا عین الدوله، صدراعظم مخلوعی که در پرتو امواج توفنده نهضت مشروطیت از وزارت خلع شد و پس از پیروزی نهضت، مجددا به مقام صدراعظمی نشست! مصادیق روشن بیان امام راحل می باشند.
نکته بسیار مهم و توجه کردنی در بیان حضرت امام، بی توجهی و اغفال روحانیون و علما از مکر و دسیسه های دشمنان خارجی و داخلی مشروطیت بوده است. بدنبال وارد شدن روحانیون در دعواهای سیاسی اختلاف انگیز و چند تکه شدن نهضت از درون و ضربه هایی که طرفین دعوا ناخاسته متحمل شدند، حادثه تلخ دیگری اتفاق افتاد که این حادثه، چندین دهه سایه خود را بر حوزه ها و تفکر سیاسی - اجتماعی روحانیت، افکنده ساخت. جدایی علما از سیاست و دور ماندن و عدم دخالت آنان در امور سیاسی، تفکر جدیدی بود که از ناکامیها و تلخ کامیهای نهضت مشروطیت حاصل آمده بود. امام خمینی (ره) در این زمینه نیز مطالبی را با نگرانی و ناراحتی بیان فرموده اند و رویکرد جدید روحانیت را مورد انتقاد قرار داده اند: "... همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازی سیاست بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب زدگان سپردند و به سر مشروطیت و قانون اساسی و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانی دارد." (14)
در جای دیگر بازهم دردمندانه اشاره کرده اند:
"... روحانیون را یکسره از دخالت برکنار کردند و با توطئه های موذیانه و تبلیغات مسموم ملهم از غرب که توسط روشنفکران و غرب و شرق زدگان خائن یا نفهم صورت می گرفت، مجلس را در نظر روحانیون و متدینین به گونه ای ساخته بودند که دخالت در انتخابات از معاصی بزرگ و اعانت به ظلم و کفر بود و روحانیت بکلی از صحنه خارج شد و به انزوا کشیده شد..." (15)
به تعبیر دیگر امام عدم دخالت روحانیون در استمرار و تداوم مشروطیت را بزرگترین عامل شکست مشروطیت و خرابی ملک و زایل شدن عزت ملت معرفی نموده اند: "... اگر درصدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مومنین آمده بودند، روشنفکرهای متعهد آمده بودند و مسلمان های متعهد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند که دیگران بیایند و مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم، ما مملکت مان خراب نمی شد، ما عزتمان از بین نمی رفت لکن شیاطینی که در آن قت بودند، بیخ گوش اینها خوانده اند که شما در سیاست داخل نشوید، سیاست است این، شما را به سیاست چه و آنها باور کردند که خیرخواه هستند". (16)
امام از نقش مرموز و موذیانه دربار استبداد در منحرف ساختن مشروطیت غافل نشده است. دربار محمدعلی شاه قاجار که از استقرار مجلس و حاکمیت ملی، سخت نگران و هراسناک بود، و منافع نامشروع خود را در خطر می دید، موذیانه به دفاع از مشروعه در مقابل مشروطه برخاست و در این زمینه محمدعلی شاه طی نامه ای که به مجلس شورای ملی ارسال داشته است، خود را مدافع اجرای شریعت محمدی در مقابل مشروطه طلبان معرفی نموده است! (17) بدیهی است درباری که دستش به خون مسلمانان در حوادث گوناگون آغشته است و با اتکای روسها بر اریکه قدرت نشسته است، و در براندازی اسلام و روحانیت از هیچ کوششی دریغ نورزیده است، مواضع جدید را تنها پس از مطرح ساختن مشروعه مشروطه از سوی شیخ فضل الله نوری و هواداران وی اتخاذ نموده است. با این قصد که در صفوف روحانیت تفرقه و جدایی آنان را تشدید و نهایتا در کوبیدن نهضت توفیق بدست آورد. اقدامی که در پایان یکسال واندی از وقوع پیروزی مشروطیت رخ داد و با بمباران مجلس محمدعلی شاه و مستبدین به اهداف خود دست یافتند.
به هر تقدیر در این ارتباط نیز امام چنین گوشزد نموده اند:
"... گاهی با اسم اسلام یا با توهم اسلامی بودن، یک اموری انجام می گیرد که برخلاف اسلام است، در مشروطه هم اینطور بود. یک دسته واقعا به آنها آنقدر تزریق شده بود که اعتقاد کرده بودند که باید فلان جور را عمل کرد، به آنها تزریق کرده بودند، این سلطنت طلبهای آنوقت، آنقدر تزریق کرده بودند که مردم استبداد را ترویج می کردند (یعنی یک دسته، یک دسته از اهل منبر هم همین طور) ". (18)
امام اشاره به تبلیغات سطلنت طلبهای آن روز دارد که مشروطه طلبان را بی دین و قوانین آنان را خلاف شریعت محمدی (ص) دانسته و عملا حکومت استبداد را در مقابل مشروطه ترویج می نمودند. امام در این رابطه نیز باز به تغافل بعضی از منبری ها اشاره می نماید. در پی ایجاد اختلافات عمیق در بین سران روحانی نهضت و چند دستگی مردم، نهایتا نقشه خارجیها و عوامل مستبد داخلی آنان به ثمر نشست. اولین اقدام، ترور و حذف فیزیکی سران روحانیت از بستر حوادث سیاسی بود. شهید شیخ فضل الله نوری اولین قربانی این توطئه بود. بدنبال اوج گیری مقاومتهای مردمی در برابر استبداد صغیره و قیام و مقاومت قهرمانانه تبریز به پایمردی ستارخان و باقرخان، انگلیسیها از بیم اوج گیری نهضت و سقوط تهران بدست نیروهای اصیل انقلاب به سرعت ست بکار شده و با تهییج و ارسال مهره ها و امکانات تسلیحاتی خود به شمال و منطقه اصفهان، دو ستون از نیروهای به ظاهر مشروطه خواه را برای تصرف تهران روانه نمودند. ستون اصفهان به رهبری سردار اسعد بختیاری فئودال معروف و دوست نزدیک انگلیسی ها که در لندن و پاریس خوش نشینی می کرد و ستون دوم از گیلان به رهبری سپهسالار اعظم که تا یک ماه قبل از آن رهبری محاصره ستارخان و یارانش را در تبریز بر عهده داشت. این دو ستون روانه تهران شدند و پس از تصرف و خلع ید محمدعلی شاه از سلطنت استقرار مشروطه دوم را جشن گرفتند! ! اولین اقدام شنیع و ضدانقلابی حاکمیت جدید، دستگیری شیخ فضل الله نوری و اعدام وی در ملاء عام بود؟ ! حادثه آنچنان برق آسا و مرموزانه پیش آمد، که هیچ بازتاب و عکس العملی را در جوامع مذهبی و سیاسی بروز نداد.
توطئه حذف روحانیت و رهبران دینی و منفعل ساختن آنان، به اجرا درآمده بود. جو آنچنان مسموم و شکننده علیه روحانیت ایجاد شده بود، که حتی مراکز علمی نجف هم علیه این اقدام موضع نگرفتند:
"... حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند، که آنجا هم صدایی از آن در نیامد. این جوی که ساختند در ایران، و در سایر جاها این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند کف زدند و شکست دادند اسلام را در آنوقت و مردم غفلت داشتند از این عمل. حتی علما هم غفلت داشتند." (19)
اعدام شیخ فضل الله نوری بدست نیروهای به ظاهر انقلابی، شکستن حریم و حرمت مرجعیت در ایران بود که یقینا انگلیسی ها بیش از چندین دهه در انتظار چنین روزی بودند. سکوت علما و مردم موجب گشت که انگلیس و ایادی داخلی آنان، روند حذف روحانیت را شتابان ادامه دهند. شهادت سیدعبدالله بهبهانی رهبر بزرگ مشروطیت در داخل ایران یکسال پس از شهادت شیخ فضل الله نوری، زنگ خطر و هشداری بود که دشمنان انقلاب و مردم بصدا درآوردند. با اینکه هر دو شهید در دو طیف مخالف حضور داشتند و یکی در صف مشروطه خواهان و دیگری در صف مخالفین مشروطه، اما نحوه عمل و طرز شهادت هر دو این پیام را داشت که دشمنان تنها به یک هدف می اندیشند و آن حذف علما و روحانیت از بستر سیاسی و تضعیف اسلامیت و عدم دخالت دین در امور حکومتی و اداره جامعه می باشد.
امام توطئه قتل شیخ فضل الله نوری و سیدعبدالله بهبهانی را از یک منشاء دانسته و آن را برای ملت ناگوار و در انحراف مشروطیت موثر می داند.
"... همانطوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است. آنوقت ترور کردند سیدعبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود، برگرداندند به یک مسیر دیگر". (20)
در کنار ترور فیزیکی روحانیون، تبلیغات گسترده ای نیز علیه روحانیت و دخالت آنان در امور سیاسی رواج داشت. حزب دمکرات ایران، شامل افرادی همچون تقی زاده و ملک الشعرای بهار و... عملا در اساسنامه خود، تفکیک دین از سیاست را تجویز می کرد. (21)
مطالب بسیار تندی از تقی زاده علیه مذهب و به طرفداری از غرب پراکنده می شد که در آشفتگی جو سیاسی و روحانیت زدایی موثر بوده است. (22) بدلیل این مشی ناپسند و نابخردانه، که منافع ملی ایران را نیز به خطرانداخته بود، تقی زاده با فشار علمای نجف از ایران خارج شد و تا روی کارآمدن حکومت رضاشاه به ایران برنگشت. سرانجام تلاشهای چندجانبه علیه روحانیت موجبات حذف و انفعال بخش کثیری از آنان را فراهم آورد به نحوی که همین عامل یعنی دوری گزیدن روحانیت از سیاست مقدمات کودتای سوم اسفند و ظهور دیکتاتوری مخوف رضاخان را مهیا ساخت.
امام با جمع بندی همه نکات و موارد قبل، پایان حادثه مشروطیت را چنین ترسیم نموده اند: "در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. اینقدری که آنها می خواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، شد لکن بعد از آنکه شد، دنباله اش گرفته نشد. مردم بی طرف بودند، روحانیون هم رفتند هرکس سراغ کار خودش، از آن طرف عمال قدرتهای خارجی و خصوصا در آنوقت انگلستان در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات. گویندگان و نویسندگان آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که می توانند به قول آنها، یعنی فرنگ رفته ها و غربزده ها و شرقزده ها و کردند آنچه را کردند. یعنی اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد، آن استبداد تاریک ظلمانی، شاید بدتر از زمان، و حتما بدتر از زمان های سابق". (23)
5- فرجام انقلاب مشروطیت:
با خروج روحانیت از صحنه سیاست، عملا جریان امور به دست روشنفکران غرب زده و مستبدان مشروطه نما افتاد. و مجلس شورای ملی، تنها سنگر و کانون مقاومت ملی، به مرور زمان از افراد انقلابی و روحانیون متعهد تهی شد. به استثنای افراد نادری همچون مدرس، که امام دائما وی را به عنوان الگوی روحانیت بیدار و سیاستمداری وارسته معرفی می نماید، سایرین قابل اعتماد و اتکا نبودند. به همین دلیل با سقوط قوه مقننه و نبودن هیچ مانع و رادعی در برابر افزون طلبی های استعمار و استبداد، بتدریج زمینه های تضعیف نهادهای کشور و از هم پاشیدگی امور فراهم گشت. این مساله در نهایت افکار و اذهان عمومی را به سمت پذیرش حکومت دیکتاتوری و پیدایش "دیکتاتور مصلح" سوق داد، دیکتاتوری که بتواند به ناامنی و آشفتگی کشور خاتمه داده و اصلاحات داخلی را انجام دهد. انگلیسی ها از همین فرصت بدست آمده سود جسته و با گزینش رضاخان به عنوان عامل و مجری کودتا، پس از یک دهه و نیم از وقوع مشروطیت، به اندیشه و هدف استحاله مشروطیت در قالب کودتای سوم حوت جامه عمل پوشاندند.
امام جریان تضعیف مجلس را پس از دوره اول، از پیامدهای خروج روحانیت از صحنه سیاست دانسته اند:
"... تمام کارهایی که بعد از مشروطه انجام گرفت و انحرافاتی که به تدریج پیدا شد تا زمان رژیم پهلوی که به اوج خودش رسید، یکی از عمال بزرگ که باید بگوییم که مادر عمال بود، مجلس بود مشروطه را منحرف کردند. مجلس را مجلس قلدری کردند ملت را از اینکه رای بدهند محروم کردند". (24)
"... نکند مثل مشروطه شود که آقایان تلاش کردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آنوقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطه خواه شدند و حکومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشکیل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شاید هم خوب بود، ولی بعدها کم کم رسید به جایی که خودشان افرادی را انتخاب می کردند". (25)
تنها مجتهدی که از ابتدای مشروطیت تا آغاز سلطنت رضاشاه (1304- 1285ش) همواره در حوادث و جریانات سیاسی حضور فعال داشت و در تمام فراز و نشیب ها با قامتی استوار و صلابتی وصف ناشدنی به دفاع از دستاورد مشروطیت و قانون اساسی می پرداخت، شهید مدرس بود. وی در مجلس دوم به عنوان یکی از مجتهدین طراز اول و از آن پس تا پایان مجلس ششم در تمام ادوار مجلس حضوری بی نظیر از خود به نمایش گذاشت.
مدرس در ماجرای جنگ جهانی اول و مهاجرت دولت موقت به عثمانی نقش اول را داشت در ماجرای قرارداد 1919 م معروف به قرارداد وثوق الدوله، پرچمدار مبارزه با انگلیسی ها و خنثی کننده توطئه مملکت برانداز آنان بود. در ماجرای کودتای رضاخان تنها مجتهد سیاستمداری بود که شجاعانه در مجلس چهارم و در پشت تریبون کودتا را مخالف با قانون اساسی و مغایر با قرآن مجید خواند و مخالفت خود را با کودتاگران اعلام نمود. در ماجرای طرح جمهوری کردن کشور توسط رضاخان وی به تنهایی به جنگ با رضاخان شتافت و نقشه وی را خنثی و برملا نمود. به همین دلیل است که امام خمینی (ره) در بین چهره های متعدد روحانی و سیاسی تاریخ معاصر، بیش از همه از مدرس نام و یاد برده است و او را مصداق واقعی در نظریه جداناپذیری دین و سیاست معرفی و همچنین روش و منش او را به عنوان یک سیاستمدار متدین و بی توجه به مظاهر دنیوی به نسل انقلابی یادآور شده است.
امام خمینی مکرر، از خلاء مدرس و مدرس ها در تاریخ سیاسی معاصر ایران یاد می کند و حتی صراحتا بیان می دارد که اگر در مناطق ایران افکار مدرس وجود داشت، مشروطه به سلامت به سر منزل مقصود می رسید:
"... اگر در هر شهری و استانی چند نفر موثر، افکار مثل مرحوم مدرس شهید را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحیح پیش می رفت و قانون اساسی با متمم آن که مرحوم حاج شیخ فضل الله در راه آن شهید شد، دستخوش افکار غربی و دستخوش تصرفاتی که در آن شد نمی گردید. و اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنج های طاقت فرسا را نمی کشیدند. بدنبال خروج روحانیون یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشری از اقشار، چه فرهنگی، چه کارگری، چه اداری و بازاری و چه غیر اینها نیز از دخالت کناره گرفتند یا برکنارشان کردند و آن شد که شد". (26)
نتیجه کناره گیری روحانیت و مردم از سیاست، به تشدید نفوذ خانها و فئودالها و قلدران انجامید. وضعیتی که اربابان خارجی و مستبدین داخلی خواهان آن بودند. امام به عنوان ناظر و شاهد وقایع مذکور می فرمایند: "... من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه، زمان احمدشاه و آنوقت ها این دست خان ها بود، خان ها وکیل درست می کردند و بعد که رضاشاه آمد و این خانها را یک قدری متمرکز کرد در خودش نه از بین برد، همه قدرتها را در خودش متمرکز کرد و همه ظلمهایی که خانها می کردند خودش می کرد، بعد که اینطور شد، دیگر دست اینها بود و هیچ مردم، و ملت اصلا مطرح نبودند، ملت کیست". (27)
با این همه مدرس مجاهد خستگی ناپذیری بود که در تمام بحرانها و ناملایمات سیاسی، یک لحظه از صحنه سیاست غیبت نکرد و دست از حقگویی برنداشت:
" ... اشخاص دیگری از قبیل ملک الشعراء و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که می ایستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعدیات آن شخص (28) صحبت می کرد". (29)
رضاشاه از اول کودتا تا به چنگ آوردن سلطنت (1304ش1299)، تلاش می نمود که از خود چهره ای طرفدار مذهب و شریعت نشان دهد و در این جهت حتی نظرات مثبت بعضی از علما را نیز به خود جلب نموده بود. (30) معذلک تنها مجتهدی که از اول کودتا با وی ضدیت و مخالفت داشت مرحوم مدرس بود. رضاشاه بعد از تصرف کامل قدرت، تلاش زیادی نمود که وی را به خود نزدیک و حتی تطمیع نماید که توفیقی بدست نیاورد.
وی از ابتدای مجلس هفتم و با حذف مدرس از نمایندگی مجلس، به قلع و قمع وسیع مخالفین خود پرداخت و در این میانه پس از اقدام به چند مورد ترور نافرجام علیه مدرس، سرانجام وی را به خواف تبعید و در آنجا به شهادت رساند.
"... بعد از اینکه آن مجلسی که مرحوم مدرس در آن بود به مجرد اینکه مجلس تمام شد، فرستادند ایشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهید کردند. شما دیگر سراغ دارید یک مجلسی که واقعا مال ملت باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب کرده باشند". (31)
به این ترتیب، از نظر امام، با شهادت مدرس و سقوط آخرین سنگر مقاومت روحانیت در مجلس، دوران افول مشروطیت به پایان می رسد و عصر دیگری از استبداد سیاه که مشخصه اصلی آن دین زدایی بود در قالب اسم بی مسمای مشروطیت به ظهور می رسد عصری که بیش از نیم قرن حاکمیت رژیم پهلوی را بر ایران اسلامی شاهد بود و تنها با ظهور مجدد جنبش علما و روحانیت به رهبری بی بدیل امام خمینی (ره) حیات ننگین آن خاتمه یافت.
پی نوشت ها:
1. در این خصوص به آثار جواهر لعل نهرو (نگاهی به تاریخ جهان) و حسنین هیکل نویسنده شهیر مصری مراجعه شود.
2 و 3. احمد کسروی، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص 313 و سیدحسن تقی زاده، زندگانی طوفانی و مجموعه مقالات.
4. صحیفه نور، ج 1، ص 68 (سخنرانی 21/1/1343ش) .
5. صحیفه نور، ج 15، ص 202 (سخنرانی 4/8/1360ش) .
6. صحیفه نور، ج 20، ص 31 (سخنرانی 2/6/1365ش) .
7. صحیفه نور، ج 21، ص 186 (وصیتنامه) .
8. صحیفه نور، ج 1، ص 68 (سخنرانی 21/1/1343ش) .
9. هما رضوانی، لوایح شیخ فضل الله نوری، ص 68.
10. صحیفه نور، ج 15، ص 16 (25/3/60) .
11. محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره مجلس، ص 191، 192.
12. صحیفه نور، ج 1، ص 68.
13. صحیفه نور، ج 18، ص 36، 135.
14. صحیفه نور، ج 21، ص 186.
15. همانجا، ج 21، ص 231.
16. همان جا، ج 12، ص 7.
17. محمد مهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه، ج 1، ص 125.
18. صحیفه نور، ج 18، ص 140.
19. صحیفه نور، ج 18، ص 181.
20. صحیفه نور، ج 6، ص 258.
21. ملک الشعرای بهار، تاریخچه احزاب سیاسی در ایران، مجلدات 1 و 2.
22. تقی زاده در سلسله سخنرانیها و مقالات خود در دهه های بعد به این موارد اعتراف کرده است. رجوع شود به: زندگانی طوفانی و مجموعه مقالات تقی زاده، خطابه اخذ تمدن خارجی.
23. همان جا، ج 15، ص 202.
24. همان جا، ج 18، ص 12.
25. همان، ج 18، ص 79- 178.
26. همان جا، ج 18، ص 231.
27. همان جا، ج 8، ص 150.
28. منظور رضاشاه می باشد.
29. همان جا، ج 1، ص 261.
30. رجوع شود به تاریخ بیست ساله - حسین مکی، صورت مذاکرات مجلس موسسان.
31. همان جا، ج 16، ص 90.

 

تبلیغات