همبستگی دین و هنر در قلمرو تاریخ
آرشیو
چکیده
متن
شریعت دیرینهترین رفیق و همراه بشر است، به گونهای که لمحهای از انسان جدا نشده و با ظهور پیامبران و یا به عبارتی با ظهور انسان مقارنت داشته است؛ چه نخستین انسان _ حضرت آدم(ع) _ خود اولین پیامبر نیز بوده است، از این رو انسان و مذهب هیچ گاه از یکدیگر مجزا نبوده و در تمامی طول تاریخ موافقت و مقارنت ذاتی با هم داشتهاند[183].
گذشته از ابلاغ رسالت الهی به وسیله پیامبران، حتی اگر رسولی هم برانگیخته نمیشد، انسان بالفطره (عقلی و قلبی) به سوی خدا دلالت میشد و به رغم تصوری که کم و بیش شایع است، فلسفه ارسال رسل صرفاً نه برای دعوت مستقیم انسان به توحید بلکه برای انذار او بوده است؛ و اینکه معبودهای غیر حقیقی را به جای خدا نگیرد؛ زیرا دعوت به خداپرستی و توحید به طور فطری در انسان وجود داشته است.
مذهب چون بستری به مثابه زیر بنای کنش و واکنشهای بشری در طول تاریخ تلقی میشود که در این میان، هنر دارای موقعیت خاصی است. اولین اثر هنری مخلوق بشر با انگیزههای مذهبی و باورهای ماورایی شکل گرفته است و چنانچه انگیزه یاد شده وجود نداشت بیش از نیمی از تاریخ هنر نانوشته باقی میماند، چه هنری موجود نمیشد که در مورد آن تاریخهای قطور هنر به رشته تحریر درآید و هدف این نوشتار بحث درباره این موضوع است.
«تمامی ابنای بشر، به نحوی با مقوله هنر سر و کار دارند و در مراتب مختلف وجودی خود، از این اکسیر بهره جسته و صورتهای بدیع برای تلطیف حیات خشک زندگی خاکی آفریدهاند. بر دیوار غارها نقاشی کردند و از سنگهای سخت و بیروح صورتهای گونهگون هنری پدید آوردهاند. و با موسیقی پاسخگوی نیاز درون شدهاند و تجسم روح تشنه و جویای ابدیت خود را در ترانهها و سرودها و معابد و داستانها و اشعار، آشکار ساختهاند. حقیقیت ذاتی هنر ممکن است عهدهدار بیان چنین وسعتی در عرصه وجود گردد. عشق به زیبایی و هنر کاملاً فطری و قلبی و آمیخته با وجود و هستی و حیات انسانی است». [184]
مسأله التزام هنر با مذهب از دو زاویه قابل بررسی است:
1. از طریق فلسفه،
2. از طریق علم.
نظر به آنکه هنر در معنای عام و مفهوم کلی مقولهای فلسفی است و زیباییشناسی (علم الجمال) موضوعی کاملاً حِکمی و فلسفی به شمار میرود (حتی زیباییشناختی تجربی)؛ یک هنرمند و هنرشناس موحد در طی استنتاجهای فلسفی لاجرم به این مقصد هدایت میشود؛ زیرا هنر در اصل و ذات خود رحمانی بوده و جلوهای از تجلی وجود _ باری _ تعالی است و هنری که خارج از چنین چشماندازی تبیین گردد، هنر نیست.
کوشش در تعریف عام هنر با تأکید بر عنصر وحدت به مثابه اصلیترین عامل تجلی هنر، نشان میدهد که اعتقاد به وحدت و اصولاً تمایل فطری انسان از پراکندگی و گسیختگی به سوی اتحاد و یگانگی، باید ریشهای در عالم هستی داشته باشد که در نهایت انسان جستجوگر را به وجود اقدس الهی رهنمون میسازد. گذشته از فلسفه، از طریق علم با کنار زدن حجابهای هزار توی تاریخ و مطالعه و تحقیق درباره آثار هنری بیشماری که به ارث رسیده، از ورای آنها و کشف موضوع و انگیزههای تکوین آنها به طور عملی، مهر تأییدی بر همراهی دین و هنر میزند که مقصود این نوشتار با بررسی مختصر هنر انسانهای اولیه و بعضی از ادوار نخستین و باستانی تاریخ هنر، برگرفتن جرعهای از این بحر لایتناهی است که:
آب دریا را اگر نتوان کشید
پس به قدر تشنگی باید چشید
حدود یک میلیون سال از زندگی انسان بر روی کره زمین میگذرد. نخستین آثار به دست آمده به 400 هزار سال ق. م. تعلق دارد. بحث بر سر این موضوع که نیاکان ما و انسانهای اولیه به لحاظ فیزیکی و سایر ویژگیهای اندامی با نمونههای فعلی متفاوت و یا مشابه انسانهای امروزین بودهاند، به نتیجه قطعی نرسیده است و به نظر میرسد که هنوز نظریه داروین مبنی بر تکامل انسان
از نوع میمون، بر دیدگاههای محققان و هنرشناسان و انسانشناسان سنگینی میکند، این در حالی است که براساس اخبار و روایات ادیان نمیتوان دقیقاً به موقعیت تاریخی حضرت آدم(ع) به مثابه پدر بشر پی برد. آیا اولین انسان در پهنه آفرینش حضرت آدم(ع) بوده است[185] و یا حضرت آدم نمونه تکامل یافتهای از انسانهای اولیه است؟
از آنجایی که براساس روایات مذهبی قابیل کشاورزی میدانسته است و همو بود که به عنوان هدیه، سنبلههای گندم را به پیشگاه خداوندی عرضه کرد که البته پذیرفته نشد و بویژه آنکه گفته میشود اولین بار حضرت آدم(ع) کشاورزی را کشف کرد، میتوان نظر داد که این دوران مقارن با دوران نوسنگی است که انسان به کشاورزی دست یافت؛ اما قدمت کشاورزی بیش از 12 هزار سال نیست، در حالی که اولین آثار به دست آمده از انسانهای اولیه متعلق به 400 هزار سال ق. م. است؛ بنابراین تطبیق هبوط حضرت آدم(ع) با تاریخ طبیعی انسان قدری با مشکل مواجه میشود.
امیرمؤمنان حضرت علی(ع) به روایتی در پاسخ کسی که پرسیده بود: پیش از حضرت آدم ساکنان کره زمین چه کسانی بودند؟ حضرت فرمودند: «آدم» و ادامه دادند که: «اگر باز هم بپرسی پیش از آن چه کسی؟ میگویم: آدم».
البته روایت دیگری مبنی بر زندگی جنها بر روی زمین پیش از انسان وجود دارد که نمیتوان دقیقاً به طور قطع در این زمینه اظهارنظر کرد.
قدیمیترین آثار هنری به دست آمده متعلق به بیست هزار سال قبل است که با این تفاسیر ممکن است متعلق به انسانهای ماقبل حضرت آدم(ع) باشد.
مورخان اعتقاد دارند که قدمت دین بر قدمت پیدایش انسان برابر است و این
حقیقت نص صریح قرآن کریم[186] اما صرفنظر از اعتقاد دینی، تاریخ بزرگترین گواه بر دیرینگی دین است به گونهای که در طول تاریخ شاید قبیلهای را نتوان یافت که دین در آن ظهور و بروز پیدا نکرده باشد. ویل دورانت ضمن صحه بر این مسأله فقط یک قبیله بدوی در افریقا را نام میبرد که مظهر دین در آن یافت نشده که بعید نیست نتیجه سهو و عدم دقت وی باشد.
دین
«دین در میان ملتهای گوناگون به معنی اعتقاد و باور داشتن است _ چنانکه در زبانهای اروپایی به آن Religion میگویند که از ریشه لاتینی Religio، Religane گرفته شده است و معنی آن به هم بستن، به یکدیگر پیوند یافتن و نظیر آن است و تقریباً همان مفهوم «اعتقاد» عربی را میرساند که از «عقد» به معنی بستن گرفته شده است.»[187]
به بیان دیگر، دین عبارت است از اعتقاد به این موضوع که عالم مادّی، تمامی حقیقیت نیست و در پس پرده مادی، حقایق معنوی نهفته است و اعتقاد به این که نیرویی ماورایی و مافوق نیروهای طبیعی و مادی وجود دارد که عالم نتیجه و معلول فیض اوست.
«تایلور» دانشمند انگلیسی دین را اینگونه تعریف میکند:
«دین ایمان به موجودات روحانی است».
اعتقاد به نیروهای ماورایی را نیز دین گفتهاند.
منشأ دین
بسیاری از اندیشمندان ریشه دین را ترس میدانند. ویل دورانت میگوید: «برای آنکه اجتماع پاسبانی نامرئی ایجاد کند و
گرایشهای اجتماعی را در مقابل گرایشهای افراد برانگیزد و حس خوف و رجا را در میان توده تحریک کند از دین _ که البته ابداع اجتماع نیست _ استفاده کرده است». [188]
ویل دورانت از قول لوکرتیوس[189] مینویسد: «همانگونه که لوکرتیوس حکیم رومی گفته: ترس، نخستین مادر خدایان است. از اقسام ترس، خوف از مرگ مقام مهمتری دارد».
حقیقت این است که منشأ و اصل گرایش به دین فطرت پاک الهی است که انسانها با آن به وجود آمدهاند. سرشت الهی انسان بر وجود خدا دلالت میکند و انسان چه مورد تعلیم واقع شود و چه واقع نشود فطرت، او را به سوی خدا راهنمایی میکند، به همین دلیل اولین پیامبر و هدایتگر، فطرت الهی است؛ از این روی پیامبران نه دلالت کننده مستقیم انسان به خدا، بلکه بازدارنده انسان از اختیار کردن معبودی بجر خدای یگانه، هستند. [190]
انواع و اقسام دین
اصل دین در بین همه مردم یکسان است با این حال تجلیات مختلفی در عالم خارج دارد. نخستین کسی که دین را تقسیم بندی کرد «هگل» فیلسوف آلمانی بود که انواع دین را سه بخش ذیل دانسته است:
1. دینهای اقتباس شده از طبیعت؛
2. دینهای ناشی از عقاید روحانی فردی؛
3. دینهای مطلق عمومی.
«تیل» جامعهشناس هلندی، دین را مبتنی بر دو نوع ذیل میداند:
1. دینهای ناشی از طبیعت،
2. دینهای مبتنی بر اصول اخلاق.
برخی از جامعهشناسان دینهای جهان را به سه نوع زیر تقسیم کردهاند:
1. ادیان قبیلهای که متعلق به قبیلهها و عشایر کوچک است؛
2. ادیان قومی که متعلق به ملّت و قوم واحدی است؛
3. ادیان مطلق جهانی که ملتها وقومهای بسیاری از آنها پیروی میکنند. [191]
ویل دورانت، دینها را به شش نوع تقسیم میکند:
1. آسمانی؛ 2. زمینی؛ 3. جنسی؛ 4. حیوانی؛ 5. انسانی؛ 6. الهی.
اولین خدای پرستش شده
بی شک اولین خدای پرستش شده آسمانی خداوند تبارک و ذات باری _ تعالی _ بوده است؛ اما در میان خدایان طبیعی به نظر میآید اولین خدای مورد پرستش حیوانات بودهاند؛ زیرا انسان اولیه در برخورد با طبیعت بنا به احتیاج و نیاز جسمانی اولین چیزی که نظرش را جلب کرد، حیوان به عنوان منبع غذایی او بود؛ نقش حیوانات در غارها این مسأله را ثابت میکند. در حالیکه سایر خدایان؛ مانند خورشید و غیره در سرزمینهای متمدنتر دیده میشود. بنابراین، شاید بتوان گفت که اولین گرایشهای دینی انسان در توتمیسم ظهور کرده است و سپس خدایان آسمانی و زمینی؛ مانند: کوه، درخت، ماه و خورشید اضافه شدند؛ زیرا با بالا رفتن قوه درک بشر و مشخص شدن ارزش نقش آنها برای حیات انسان، به مرور قداست پیدا کردند؛ با رسیدن انسان به تمدن و ظهور شهرنشینی و تشکیل جوامع و بروز اولین قانونبندیهای اجتماعی، حس جاهطلبی و ریاستجویی انسان تحریک شد و به تدریج انسانهایی، خود را در جایگاه خدایان قرار دادند.
ادیان الهی یا به تعبیر بهتر دین خدا، با ظهور انسان ظاهر میشود؛ گرچه بنی آدم به طور دائمی آن را در معرض انحراف قرار داده که نتیجه آن اعتقاد به خدایان متعدد و تبلور شرک است؛ اما از حقیقتی درونی حکایت میکند:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
یقین کردی که دین در بتپرستی است.
توتم چیست؟
توتم یک حیوان مأکول و بیآزار یا جانوری خطرناک و مخوف است که با مجموع افراد گروه، رابطهای مخصوص دارد و بندرت یک رستنی یا یکی از نیروهای طبیعت؛ نظیر باران، آب، توتم قرار میگیرد. توتم در درجه اول، نیای گروه، و در درجه ثانی، یک روح نگهبان و نیکوکار است که با ندای غیبی، پیام میفرستد و برای دیگران خطرناک است. کسانی که دارای توتم مشترکند، ملزم به رعایت تکلیف مقدسی هستند که سرپیچی از آن به خودی خود موجب کیفر میشود. آنها باید از کشتن یا آسیب رساندن به توتم خویش و از خوردن گوشت آن و یا هر نوع استفاده دیگری خودداری کنند.
صفت توتمی، تنها ملازم وجود یک حیوان خاص و یا یک شیء مخصوص (رستنی یا نیروی طبیعی) نیست، بلکه کلیه آحاد آن نوع حیوان و اشیای همنوع توتم را نیز شامل میگردد.
هر چند گاه یک بار جشنهایی بر پا میشود و در طی آن اعضای گروه توتمی به وسیله
رقصهای تشریفاتی، حرکات و حالات خاص توتم خود را تقلید میکنند و آن را به نمایش درمیآورد.
در روزگار ما، تو تمیسم در قبایل سرخپوست آمریکا، قبایل بدوی افریقا، استرالیا و هند... وجود دارد که میتوان جلوههای این گرایش دینی را در سرزمینهای مذکور مشاهده کرد.
هنر اولیه[192]
تمدن از زمانی آغاز شد که انسان برای نخستین بار در طبیعت بکر و دستنخورده تصرف کرد، و فرایند این تصرف که به احتمال قوی پارهسنگی صیقل داده شده بود، اولین ساخته دست بشر بود که با آن سنگ بنای تمدن نهاده شد. آثار به دست آمده از انسانهای اولیه را میتوان به دو دسته هنری و غیر هنری تقسیم کرد، اما مبنا و معیار تقسیمبندی یاد شده به طور دقیق مشخص نیست، زیرا مهمترین و خالصترین آثار هنری بر جای مانده از غارنشینان؛ یعنی نقاشیهای آنان بر دیوار غارها هنرهایی به شدت کاربردی هستند و با تعاریف امروزه هنر فاصله دارند[193]. کاربرد تزیینی هنر در بعضی از فلسفههای امروزین گاه مرادف با فلسفه هنر گرفته میشود در حالی که به اعتراف هنرشناسان نقاشیهای روی دیوارها اصولاً تزیینی نیستند، بلکه تجلی مادی و بصری روحیه مذهبی صاحبان آن آثارند. از سوی دیگر بسیاری از آثار باقیمانده، مانند مجسمههای باروری نظیر ونوس ویلندورف، خرسنگیهای اروپا، اهرام عظیم مصر و... که امروزه در ردیف آثار هنری قرار داده میشوند و مورد مداقه و نظر قرار میگیرند، اصولاً
نقش ابزارهایی برای زیست و بهرهمندی مطلوبتر و ایدهالتر از طبیعت داشتهاند و انسان اولیه صرفاً هدف زیباییشناسانه در آن جستجو نمیکرده است؛ بنابراین تقسیم بندی میراث مادی انسانهای اولیه و ادوار باستانی، به هنری و غیر هنری به سادگی میسر نیست؛ زیرا که مفهوم و معنای هنر غارنشینان و ادوار بعد با تعاریف و مفاهیم هنر امروز تفاوت دارد.
براساس همین نظر، «هربرت رید» ارزشهای جمالشناختی اهرام سه گانه مصر را مورد تردید قرار میدهد و استیلای ویژگیهای هندسی را بر زیبایی در اهرام، سبب بیرون ماندن این آثار از زیبایی درجه بالا میداند.
البته یک هنرشناس موحد به سهولت میتواند بین آثار هنری تمدنهای باستانی و آثار هنر معاصر جمع بندی کند؛ زیرا جوهره هنر، ماورای زمان و مکان است. هنر تجلی روح پرستش الهی انسان است که در محمل ماده و ابزار ظهور میکند و در سرشت همه انسانها به ودیعه نهاده شده است؛ به همین سبب، انسانهای اولیه دارای روحیهای به شدّت دینی بودهاند و با چنین صفتی، هنرمند نیز بودهاند انسانهای غارنشین به لحاظ خصوصیات فیزیکی و دورهای به دستههای گوناگون تقسیم میشوند که در این میان چون از دوره «اورینیاکی» و «ماکدالنی» آثار هنری قابل توجهی برجا مانده است، در نزد پژوهشگران هنر از شهوت خاصی برخوردار هستند. دوره «اورینیاکی» در فاصله بین پیشرفی مقدماتی و نهایی آخرین یخچالهای طبیعی محاسبه میشود که آثار هنری درون غارها به طور عمده در این دوره خلق شده است «دوره ماکدالنی» با عقبنشینی یخچالها و فرا رسیدن آب و هوای معتدل آغاز شد که موجب بیرون آمدن انسان از غارها، و سکونت آنها در پناهگاههای تخته سنگی گردید، هنر هندسی و تزیینی نتیجه دوره زیست انسان در پناهگاههای تخته سنگی است. هنر پیش از تاریخ به دو بخش عمده «ناتورالیسم» و «انتزاعی» تقسیم بندی میشود. هنر انسانهای اولیه و غارنشین ناتورالیستی بوده است، اما به محض گرم شدن تدریجی هوا و بیرون آمدن انسان از غارها هنر ناتورالیستی صبغه انتزاعی و هندسی به خود میگیرد؛ دانشمندان بسیار کوشیدهاند مبانی فلسفی، اعتقادی، روانشناختی و جمالشناختی این دگرگونی را توضیح دهند، از جمله «آرنولد هاوزر» دانشمند مجارستانی هنر دوران غارنشینی را _ که با دوره شکارگری انسان مقارنت داشت _ ناتورالیستی میداند و علت این نامگذاری اعتقاد وی به جادو بوده است نه مذهب؛ اما در دوره نوسنگی جادو مبدل به مذهب شد و چون مذهب، اعتقاد به دنیای دیگر و غیر مادی را ایجاب میکند؛ ناتورالیسم انسانهای اولیه مبدل به هنر هندسی و انتزاعی میگردد.
نظریه هاوزر از جنبههای گوناگون قابل نقد است؛ اما در این مختصر میتوان گفت، پذیرفتن این نظریه مستلزم تطبیق آن بر ادوار دیگر تاریخ هنر نیز هست. از اواخر قرن نوزدهم و در طول قرن بیستم هنر اروپا با پشت کردن به سنتهای کلاسیک و رئالیستی،
انتزاع و هندسیگری را پیشه خود کرد و در این رهگذر دهها و صدها سبک و مکتب و روش هنری که تماماً در انتزاع مشترک بودند، تحقق یافت، اما هیچ کس مدعی نشد که گرایش همه جانبه از ناتورالیسم پس از قرون 15 و 16 به تجرید و انتزاع قرن بیستم به دلیل رویکرد هنرمند غربی به مذهب بوده است؛ در حالی که برعکس، دلیل این گرایش را اعراض هنرمندان از جنبههای وجدانی قلمداد میکنند؛ پس این نظریه حداقل در بخشی از تاریخ هنر جامع و مانع به نظر نمیرسد، اشکال دیگری را که میتوان بر رد این نظریه اقامه کرد این است که: منشأ جادو و دین یکی است گرچه جادو حالت تحریفشدهای از دین است از حقیقتی اصیل و یگانه حکایت میکند؛ به علاوه توضیح داده خواهد شد که انسانها در دوره جادو نیز مذهبی بودهاند.
قطعاً در پس یکایک آثار بر جای مانده فرهنگ و جهانبینی خاصی نهفته است و چنانچه کشف گردد، اصیلترین و بیشائبهترین تمایلهای انسان شناخته خواهد شد. تمایلهایی که هنوز در گذر قرنها، رنگهای تعلق به خود نگرفته است و بیشباهت به کودکی تازه متولد شده نیست که تمامی افعال او از روی صداقت و خلوص است:
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسییی با موسییی در جنگ شد
هنر غارنشینی
غارها آبراههای طبیعیاند که در دل کوهها به وجود میآیند، با سردی ناگهانی هوا انسان در مقابله با تهاجم[194] طبیعت، در مقام پاسخ [195][196] به درون غارها پناه برد و در سالهای متوالی سکونت در غارها با ثبت آثاری از خود بر روی دیوارهای غار، کهنترین آثار هنری محفوظ مانده انسانی را بر جای گذارد.
با ارزشترین و مهمترین آثار هنری غارها نقاشیهای غاری است که جزء اولین آثار هنری به شمار میرود در ادامه به تحلیل سبک و سیاق آنها خواهیم پرداخت.
سبک نقاشیها
اظهارنظر درباره آثار هنری انسانهای غارنشین بیشتر بر حدس و گمان استوار است، با وجود این ظاهر آثار نشان میدهد که منظر و سبکی که انسان هنرمند در برخورد با طبیعت و سپس انتقال آن بر روی دیوارها برگزیده، دیدی ناتورالیستی بوده است؛ بدینترتیب که وی سعی کرده آنچه از هیأت جانوران در ذهنش ثبت کرده را روی دیوار بیاورد و انتزاع خودآگاه و ارادی نتیجه پیشرفت ذهن و شکلگیری مختصات اولیه تخیل بوده است که طبعاً در ذهن محدود انسان اولیه آنچنان که باید وجود نداشته و یا کمتر وجود داشته است. گرچه انسان غارنشین در برخورد با طبیعت به شیوه ناتورالیستی عمل کرده و کوشیده است آنچه را از طبیعت در ذهن داشته، بر دیوار نقش کند، ولی نوعی دفرماسیون یا اعوجاج در طرحهایش دیده میشود، به طوری که نقشهایش تا حدودی به سادگی میل میکند؛ البته این اعوجاج نتیجه تغییر و تصرف ارادی هنرمند در طرح نیست، بلکه توانایی هنرمند غارنشین در طراحی دقیق و ناتورالیستی را نشان میدهد. وجود نوعی سادگی و انتزاع اشکال نیز معلول این مسأله است که هنرمند هنگام آفرینش اثر به طور مستقیم با موضوع رو به رو نبوده، بلکه زمانی _ هرچند کوتاه _ بین دیدن موضوع تا شروع کار نقاشی فاصله میشده است؛ به همین سبب آثار یاد شده نوعی آثار ذهنی به شمار میروند. پس نوع برخورد هنرمند غارنشین با طبیعت و خلق آن در قالب نقاشی را از جنبهای ناتورالیستی و از جنبه دیگر انتزاعی میتوان محسوب کرد؛ ناتورالیسم است، زیرا هنرمند غارنشین تمام هدفش بازتاب واقعی طبیعت بوده است؛ چنانکه به طور ارادی نمیتوانسته از هدفش اعراض نماید و انتزاعی است، زیرا هنرمند با بهرهگیری از خاطرهها و قوه حافظهاش، شکل دقیق موضوع نقاشی را با تمام پیچیدگیهایش به وجودی ساده شده مبدل میکرد و طبیعی است که آن دسته از ویژگیهای موضوع در اثر ظهور مییافت که در ذهن غارنشین بوده وبرای وی مهم به شمار میآمده است. «این مشاهده از نوع مشاهده گزینشی بود؛ یعنی هنرمند فقط آن جنبههایی را میدید و ضبط میکرد که برای تفسیر ظاهر و باطن جانور زیبایی و زشتی، چابکی، وقار یا درندگی آن ضرورت داشتند. کار او چنان است که گویی میخواسته است به شیوه داستانی مصور، جانوران و سرشت اصلی آنها را ترسیم و ضبط کند.[197]»
سؤالی که در این مرحله پیش میآید این است که: چنین گرایشی معلول کدام خواستهها و قابلیتهای درونی بوده است و اینک چرا انسان اولیه به جای رویارویی رئالیستی با طبیعت کوشش نکرد با دیدی انتزاعی با طبیعت مواجه گردد؟
در پاسخ چنین سؤالی باید گفت: انتزاع و تجرید، حاصل و فرایند ذهنی تکامل یافته و نسبتاً پیچیده است تا یک ذهن بدوی، همان طور که ذهن یک کودک تازه متولد شده قادر به تجرید و انتزاع نیست و مانند یک آینه تصویر تمامنمای طبیعت را ثبت و ضبط میکند، انسان اوّلیه نیز در برخورد ابتدایی و اولیه با طبیعت چنین شیوهای را اعمال کرده است. به نظر نگارنده انتزاع و تجرید عملی جداگانه از حرکت پاسخ[198] انسان؛ یعنی دخل و تصرف در طبیعت نیست به این ترتیب که انسان در برخورد ابتدایی با طبیعت مادی خیلی زود متوجه شد که برای زندگی بهتر و مطابق طبع در دامن طبیعت، چارهای جز تصرف در آن و تغییر شکل دادن مواد خام آن، برای کسب مطلوبهایش ندارد؛ از این روی انسان از همان آغاز کوشید تا طبیعت را موافق میلش، در انگارههای ذهنی خود حل کند و این روند که تا پایان تاریخ نیز ادامه خواهد داشت، نتیجهای چون تسلط روزافزون انسان بر طبیعت را به دنبال دارد. به موازات تصرف در هیأت مادی طبیعت، انسان در ذهن خود در شکل طبیعت نیز دست برد و آن ذهنیت را در قالب آثار هنری متجلی ساخت. انتزاع و تجرید نوعی دخل و تصرف صوری و ذهنی در طبیعت محسوب میگردد که نتیجه پیشرفت و تکامل ذهن بشر، در دورانهای متأخرتر، مانند دوران میانهسنگی یا نوسنگی هنر اولیه بوده است؛ فرایند این تصرف آن است که آثار از رئالیسم اولیه فاصله میگیرد و صبغههای انتزاعی پیدا میکنند، در حالی که باید پذیرفت تسلط فنی انسان بر شکل و مواد خام اولیه هنر به موازات استیلای روز افزون بشر بر طبیعت، بیشتر شده است. در ادواری از هنر که انسان رنگی از مدنیت به خود گرفته است آثار نقاشیای دیده میشود که به طور مستقیم از طبیعت نیست، بلکه نتیجه ترکیب چند جزء از عناصر طبیعت است، مثلاً در هنر نقش برجستهسازی آشوری، گاوهایی دیده میشود که دارای بال هستند و سری از انسان (خدایا شاه) دارند. چنین موجوداتی که در هیأتی بسیار مهیب و عظیم ساخته شدهاند در
طبیعت موجود نیست، بلکه موجودی ذهنی است که به طور مسلّم نتیجه دیدگاههای آرمانی و مطلوبهای انسان آشوری است، به این عنوان که انسان آشوری بسیار درندهخو و جنگستیز بوده و کمال و بزرگی را در قدرت جسمانی میدید با طراحی و ساخت حیوان و موجودی افسانهای _ که به قدر یک گاو زورمند و به سان یک پرنده قادر به پرواز است و در عین حال با نصب سر انسان تأکید میکند که این حقیقت آرمانی انسان است _ احساسات درونی و آرمانهای خود را متجلی کرده است. در اینجا هدف کالبدشکافی هنر و فرهنگ آشوری نیست؛ اما این موضوع، یعنی انتزاع و مجرد کردن پرواز از پرنده و انتزاع زورمندی از گاو و در نهایت ترکیب آنها در هویت یک انسان آن هم در هیأت موجودی عظیمالجثه، نتیجه یک فعل و انفعال نسبتاً پیشرفته ذهن بشری است که نمیتوانسته در ذهن انسان بدوی پدید آید؛ این روند مجرد ساختن؛ یعنی بال را علامت پرواز گرفتن یا زورمندی را در عضلات پیچیده گاو جستجو کردن، انسان را به سوی گرایشی نمادین سوق داد که در غایت به پیدایش خط منجر شد و خط تصویری حد واسط بین رئالیسم اوّلیه و صورت کاملاً نمادین خط بود.
انسان در مرحله خط تصویری با انتزاع یک پرنده که مجموع تمامی پرندهها بود (پرنده ذهنی) و کشیدن آن، سعی کرد، مفهوم پرنده یا پرواز را منتقل کند و این حرکت در دامنه زمان به سوی خطوط کاملاً هندسی سوق داده شد که به طور مثال خط میخی نتیجه آن است.
«جنگاوران راهپیما» نام یک نقاشیای است در دورهای که انسانها از درون غارها بیرون آمده و در پناهگاههای تخته سنگی اسکان گزیده بودند، این نقاشی در دره گامولأ واقع در ناحیه کاستلون اسپانیا به دست آمده است و قدمت آن بین 3 تا 8 هزار سال ق. م. حدس زده میشود؛ یعنی زمانی که هزاران سال از نقاشیهای درون غاری گذشته است. اثر یاد شده در مقایسه با نقاشیهای غاری به شدت انتزاعی است و طرز برخورد هنرمند با شکل کار، نشاندهنده شیوه بسیار قابل توجه آن، خاصه در بعد عنایت به ریتم، تناسب خطوط و حتی کمپوزیسیون است، در این تصویر سایهنما[199]
خطوط و احجام از حالت طبیعی بیرون آمده و به اشکال هندسی ساده تبدیل شده است؛ اما با وجود انتزاعی بودن و سادگی شکل و خطوط حرکت و کنش و زیبایی و یک دستی طرح، مخاطب را به اعجاب میاندازد؛ این اثر از جمله آثاری است که به سوی انتزاع گرایش دارند و به تعبیری به موازات پیشرفت تاریخ و پیچیدهتر شدن ذهن انسان رئالیسم نیز به سوی انتزاع و سادگی گرایش دارد.
فلسفه هنر غارنشینی
تحقیقات انجام شده نشان میدهد، انگیزه مصور کردن دیوار غارها و به طور کلی ساخت آثار هنری معلول اندیشههای دینی بوده و رابطه مستقیمی با اعتقادات ماورایی و غیر مادی انسانها داشته است.
در دنیای امروز، سهم عمدهای از آثار هنری برای اهداف تزئینی و زیبایی صرف خلق میشود، در حالی که هنر غارنشینی با وجود غنا کاربرد تزییناتی نداشته؛ زیرا آثار یاد شده در نقاط غیر مسکونی و دور از دهانه غارها بوده است، به گونهای که گاه برای رسیدن به محل نقاشیها باید سینهخیز رفت، یا از بیم گم شدن، بلد راه باید استخدام کرد. انسان اولیه نقاشی روی دیوار را در طول یک عمل معمولی در زندگی روزانه خویش مثلاً شکار میدانسته و تفاوتی بین آن دو قائل نبوده است، گرچه، هاوزر عقیده دارد که در همان زمان هنرمند به دلیل توانایی در ترسیم، احترامی در حد کاهن داشت؛ اما اینک، پس از هزاران سال از آفرینش چنین آثار، ما بر یک رشته از دست ساختههای بشر مهر هنر و هنری میزنیم و بدون آنکه بدانیم آثار آن دوره را با ملاکهای فعلی میسنجیم.
دوری محل نقاشیها از منطقه مسکونی غارها که گاه به هشتصد متر میرسد کاربرد تزییناتی آثار را منتفی میسازد. نقاشیها در بخشهایی از غار کار میشده است که در تاریکی مطلق قرار داشتند. دوری محل این نقاشیها و دشواری دستیابی به بسیاری از آنها و همین که به نظر میآید صدها سال مورد استفاده بودهاند، حاکی از آن است که انسان شکارگر پیش از تاریخ، خواصی جادویی برای آنها قائل بوده است و به همین دلیل تک تک تصاویر مزبور نیز به احتمال قوی برای آفرینندگان خود معنایی جادوئی داشتهاند؛ همچنان که بنا به گفته آبه بروی «انسان پیش از تاریخ با محدود کردن جانور به چهارچوب تصویر، او را تابع قلمرو شکار خویش میگردانید؛ در این چهارچوب است که میتوان هدف رئالیستی هنرمند را با استناد به این اعتقاد احتمالیاش تبیین کرد که قدرت جادویی جانور به طور مستقیم به زندهنمایی آن بستگی دارد». [200]
اینک که هدف تزیینی هنر غارنشینی منتفی گردید، باید پرسید: هدف اصلی چه بوده است؟ هنرشناسان دو دلیل عمده برای نقاشیهای درون غارها ذکر کردهاند:
الف) انسانهای اولیه با تصویر حیوانات روی دیوارهای غار میکوشیدند تا زمینه استیلا و تسلط بر آن را فراهم آورند، به تعبیری اگر انسانی تصویر جانوری را در اختیار میداشت در حقیقت وجود واقعی آن جانور زیر نفوذ اراده آن فرد قرار میگرفت و انسان غارنشین با در اختیار گرفتن تصویر یک حیوان روح او را تسخیر میکرد؛ به همین دلیل است که نقاشیها تا این حد خاصیت زندهنمایی دارد.[201] در دیواره غارها گاه دیده میشود تصاویر حیوانات روی همدیگر نقاشی شدهاند (نوعی دیزالوی ابتدایی) علت این مسأله اینطور به نظر میرسد که انسان پس از تصویر یک حیوان به لحاظ روحی و روانی قدرت برخورد و کشتن حیوان را پیدا میکرد و با سلاحهای ابتدایی خود موفق به این کار میشد بنابراین پس از این توفیق بر روی تصویر حیوان کشته شده حیوان مورد نظر بعدی را نقاشی میکرد گفته میشود هنوز مشابه چنین نگرشی در بعضی از قبایل افریقا وجود دارد. این قبایل از برابر دوربین عکاسی فرار میکنند؛ زیرا اعتقاد دارند عکاس با گرفتن عکس از آنان در حقیقت روح آنها را تسخیر میکند و به بندگی میکشاند.
ب) بشر اولیه برای تکثیر حیوانات _ به مثابه اصلیترین منبع غذایی _ بسیار کوشیده است؛ انسان اولیه پس از عقبنشینی یخچالها به سوی شمال _ که همزمان با ناپدید شدن حیوانات عظیمالجثه صورت گرفت _ و گرم شدن تدریجی هوا، با کشیدن نقاشیهای حیونات روی دیوارهای غارها سعی کرد تا به نوعی برای تکثیر حیوانات اقدام کند.
«جرج تامسون» متخصص معاصر در زمینه فرهنگ پیش از تاریخ مینویسد:
«استرالیاییها عادت دارند که صخرهها و غارها را با پیکرههای انسانها و حیوانات تزیین کنند. پیکرههای انسانها از دو جنس هستند که در نمایش مشخصات جنسی زنان به اغراق پرداختهاند. حیوانها و گیاهان تا آنجا که انسان توانسته است آنها را تشخیص بدهد، از انواع خوراکی هستند، مانند: کانگورو، مارمولک و میوههای فالکو...
برای تفسیر این نقاشیها میتوانیم به خود بومیان _ که هنوز هم در جشنهایشان از آنها استفاده میکنند _ مراجعه کنیم؛ در آغاز فصل باروری حیوانات، این تصاویر را از نو نقاشی میکنند و یا دستی به روی آنها میکشند تا باران بیاید یا این حیوانات نقاشی شده زاد و ولد کنند. بدینسان فراوانی کانگورو و میوههای فالکو تضمین میگردد و زنها بارور میگردند». [202]
هنرشناسان برای توجیه آثار مزبور فرضیه «جادوی تصویر» را اقامه میکنند و به باورها و اعتقاداتی در درون انسانهای اولیه معتقد میشوند که خواسته یا ناخواسته بر تفکرات ماورایی این انسانها صحه میگذارند. این مسأله نشان میدهد که انسان اولیه در پس
محسوسات و در ماورای طبیعت مادی نیروهایی را میدیده است که آن نیروها به چشم نمیآمدند؛ اینکه عکس حیوان را بدل از خود حیوان گرفتن بدون اعتقادات مذهبی _ که نزد هنرشناسان به جادو و جادوگری تعبیر شده _ امکانپذیر نبوده است. ماکس رافائل در کتاب تاریخ رئالیسم از قول جورج تامسون مینویسد: «اکنون تمامی باستانشناسان در این مسأله توافق دارند که هدف اصلی این نقاشیها جادو بوده است. او درباره تکوین هنر، چنین پیشبینی میکند: هنر از بطن مراسم مذهبی ریشه میگیرد. به طور کلی این قضیهای است که هیچ دانشمند بزرگی آن را انکار نخواهد کرد».
دولاندنی در کتاب تاریخ جهانی مینویسد: «مسأله اعتقاد به زندگی پس از مرگ با مطالعه مقبرههایی که در غارهاست و یا حفرههایی که در زمین به خاک سپردن مردگان تهیه شده است، تأیید میگردد. اجساد را به وضعی که پاها به طرف شکم جمع میشد، در خاک قرار میدادند و شاید از ترس ارواح آنها را بر هم میبستند و نزدیک آنها سلاح و آلات و ابزاری که برای افراد زنده ضرورت داشته است و همچنین مقداری غذا و لوازم زینتی میگذاشتند».
اولین معابد و مساجد
بررسی و تحقیق در مورد اقوام و تمدنهای اوّلیه نشان میدهد که همگی آنها اعتقاد به روح و جهان پس از مرگ داشته و معتقد بودهاند که مرگ پایان زندگی انسان نیست، بلکه روح در جهان اخروی به حیات خود ادامه میدهد.
با توجه به تأکیدهای هنرشناسان و انسانشناسان بر دینی بودن انسان اوّلیه، میتوان به این نتیجه رسید که دور افتاده بودن
محل نقاشیها از محل سکونت و تاریک بودن آنها به این دلیل بوده است که فضایی مقدس و دور از جنجالهای روزمره و در سکوت و قرین با رمز و ابهام به وجود آید که در طول تاریخ چنین ویژگیهایی را به طور دقیق در معابد میبینیم؛ در حقیقت اولین معابد، همین بخش از غارها بوده است تا پرستش را _ که امری وجودی است و در ذات آدمی به ودیعه نهاده شده _ تجلی کند. نکته قابل توجه آنکه این عمل (کشیدن تصاویر بر دیوارهای معابد) به صورت یک سنت درآمد و در بستر زمان ادامه یافت و تقریباً جزء جداییناپذیر آن شد؛ بنابراین با قاطعیت میتوان گفت که اولین اثر هنری انسان با انگیزههای دینی و مذهبی، و به دلیل اعتقادات دینی و ماورایی او در اولین پرستشگاهها و معابد یعنی بخشهایی دور افتاده از غارها آفریده شد. روحیه مذهبی و اعتقاد به موجودی مافوق تمامی هستی و وجودها _ که از ابتدا در سرشت انسان به امانت نهاده شده است _ در طول تاریخ، همچون شمعی فروزان در وجود انسان شعله میکشیده و در پرتوهایش آثار هنری شکل میگرفته است.
چنانچه روحیه مذهبی در انسانها وجود نمیداشت، ساخت معابد با معماری خاص و هنرهایی که در خدمت مستقیم مذهب به وجود آمدهاند، یعنی حدود 70 یا 80 درصد از آثاری که در تاریخ هنر به ثبت رسیده است، به وجود نمیآمد.
پیشینه معماری و هنر مذهبی _ که با توجه به مطالب یاد شده به هنر دوره غارنشینی برمیگردد _ در طول تاریخ و در تمدنهای مختلف همچنان به گونههای مختلف متجلی شده، به طوری که نقش محوری در تمدنهای باستانی داشته است.
نبودن تصویر انسان در نقاشیهای غارها
یکی از مسائل بسیار عجیب و قابل توجه، نبودن تصویر انسانی، تقریباً در تمامی نقاشیهای درون غاری است؛ این مسأله پژوهشگران غربی را واداشته است تا خارج از حیطه پراگماتیستی علم، به حدس و گمان متوسل شوند و اظهار دارند که انسان غارنشین برای اینکه مبادا با کشیدن تصویر انسان، همنوع خود را جادو کند از این کار پرهیز میکرده است.
به نظر میرسد تحلیل فوق بیشتر به دلیل تنگناهای موجود اظهار شده است و اقناع کننده نمینماید، در حالی که با توجه به تأکیدهای جمهور هنرشناسان جهانی بر مذهب به مثابه انتظامدهنده فعالیتهای بشری، شایسته است این مسأله را نیز در اعتقادات ماورایی و دینی انسانهای اولیه جستجو کرد.
در بین محققان دین و جامعهشناسی دو نظریه وجود دارد که درباره تقدم و تأخر گرایش به توحید و شرک است.
امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی میگوید:
انسان از دیرباز مشرک بوده و به ارباب انواع در طبیعت و هستی اعتقاد داشته است؛ اما به موازات پیشرفت تاریخ، این شرک به یکتاپرستی مبدل شده است.
شادروان شریعتی با دلایل و قراین، عکس این نظریه را مورد توجه قرار میدهد، این در حالی است که با دقت در کیفیت تطور اعتقادات انسانی، نظریه دوم کاملاً مورد تأکید قرار میگیرد.
جالب است بدانیم که انسان به موازات تغییر دیدگاهها و فلسفههایش، هنرش نیز مانند عقربه قطبنما _ که همواره رو به قطب شمال دارد _ تغییر جهت میدهد، هرگاه انسان دارای روح دینی خالص است و شرک در او راه ندارد، تجلیات هنری او به تبع چنین وضعی، تجلی پرستش است و هر گاه نفس انسانی آلوده به هوسها میشود و موجودیت و استقلالی در برابر ذات ربوبی برای خود قائل است، هنر او نیز آلوده به خبائث میشود و نفس اماره او را به تصویر میکشد. با بررسی قدیمیترین ادوار تمدنهای بشری به یاری خدا سعی خواهیم کرد موارد و مصداقهای فراوان این موضوع را برشماریم.
به عنوان مقدمه باید تأکید کرد که نبودن تصویر انسان اولیه در نقاشیهای درون غاری، به لحاظ دور ماندن سرشت او از انانیت است. او عملاً خودش را نمیدیده و استقلال و موجودیتی نفسانی برای خود قائل نبوده است تا تصویر خود را رسم کند. نقش حیوانات در دیوار غارها نتیجه تجلیات مذهبی روح پرستش انسان اولیه بوده است؛ بدون تردید انسان نمیتوانسته معبود این پرستش واقع شود، هدف نقاش، پرستش الهی بوده است که وحی و الهام درونی و کشش فطری سبب آن میشد، به همین دلیل تجربه، تجزیه و تحلیل استدلال گونه پس از اثبات
خدا، روح زیباپرست و تمایلات ماورایی خود را از طریق طراحی و نقاشی روی دیوار غارها آن هم در بخشهایی خاص متجلی میشده است. خداوند _ تبارک و تعالی _ در قرآن مجید میفرماید: «ما به انسان فجور و تقوا را الهام کردیم»[203] و انسان را هدایت کردیم که راه هدایت یا ضلالت را انتخاب کند و انسان اولیه براساس این الهام نمیتوانست برای طبیعت موجودیتی صرفاً مادی قائل شود، بنابراین سعی کرد این پرستش را به گونهای خاص که همان نگارش و مصور کردن دیوار غارها باشد، متجلی کند؛ شاید به این دلیل باشد که در طول تاریخ انگارههای حیوانی و نقوشی جانوری تا این حد در معابد و پرستشگاهها اهمیت داشته است. این تمایل در ادوار بعدی تاریخ به توتمپرستی منجر شد که از دیرینهترین و فراگیرترین تمایلات انسانها محسوب میگردد.
در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا انسان از طبیعت فقط به انتزاع و گزینش حیوانات آن هم از نوع مأکول آن اقدام میکرده است، در صورتی که حیوانات بخش کوچکی از طبیعت به حساب میآیند؟ در پاسخ باید گفت: انسانهای اولیه در ابتدای کار با بخشی از طبیعت وحشی برخورد کردند که آن بخش با نیازهای آن دوره خاص انسانی منطبق بود؛ طبیعت وحشی با نعمتهای فراوان خود، انسان را به سوی راحتطلبی هر چه بیشتر تحریک میکرد و انسان از همان آغاز دریافت که باید روح وحشی طبیعت را متناسب با نیازهای خود رام کند، بنابراین کوشید با تصرف در طبیعت و ساخت لوازم مورد نیاز براساس مواد خام طبیعی، این توسن وحشی را لگام زند و این حرکت همچنان ادامه دارد: باید پرسید نیاز اولیه
انسان در برخورد با طبیعت چه بود؟ آیا غیر از رفع گرسنگی و تشنگی بود؟ بنابراین اولین چیز از طبیعت که انسان را به خود جلب کرد، حیوانات _ آن هم از نوع مأکول آن _ و برای رفع نیازهای اوّلیه خود بود.
حدیثی از معصوم(ع) موجود است که میگوید: خردسالان به چشم خدایی به پدر و مادر خود مینگرد؛ زیرا میپندارند حیات و مماتشان در دست پدر و مادر است که آنها را ارتزاق میکنند، بعید نیست این روحیه عمومی بشر، از جمله انسانهای اولیه باشد که برخورداری از حیوانات وحشی به مرور سبب شد تا جنبه قدسی و مینوی برای حیوانات قائل شوند. خدایان حیوانی و توتم پرستی از اولین انحرافاتی است که از سرچشمه زلال پرستش نشأت گرفته است. کانت معتقد است: «علم زاده عمل است و عمل زاده نیاز»، بنابراین میتوان گفت که علم زاده نیاز است، انسانهای اولیه براساس چنین نظری بیشترین علم و شناختی که از طبیعت به دست آوردند شناخت حیوانات بود؛ زیرا حیوان رابطه مستقیمی با رفع نیازهای آنان داشت؛ از این روی حیوان به ازای تمام طبیعت در برابر چشم انسان اولیه بارز شد و پرستش خدای طبیعت در تجلی صوری حیوانات پدیدار شد.
هنر نتیجه روح پرستشگر انسان اوّلیه بوده است و تا زمانی که طبع و فطرت بیآلایش انسانها در حجاب انانیت مستور نگشته بود آثار هنری تجلی روح خداجویی انسان بود؛ تحقیق در زمینه آثار هنر و نیز تاریخ هنر مصداقهای فراوانی برای این نظریه به دست میدهد.