آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


اگرچه از عنوان موضوع مورد نظر، تداعی می شود که این مقاله، چنانکه انتظار می رود حاوی سیری در سیره عملی، و نگرشی براندیشه نظری حضرت امام خمینی - قدس سره الشریف - باشد اما چنین انتظاری از یک مجمع مرکب از دانشمندان صاحب نظر در مجموعه علوم الهی و انسانی، شاید به جهت نامقدور بودن آن، معقول نباشد تا چه رسد به نوشته ای که از خامه ناتوان مقلدی از غم هجران، پریشان به صحیفه تحریر نشسته است. سخن گفتن دیگران و از جمله این کمترین در خصوص آن فرزانه علم
و دین، به مثابه بردن ران ملخی است از طرف آن مور، در آستان کرم سلیمان.
حقیقت سخن این است که: ما در سر مقام امام حیرانیم، چون وجود امام، دریائی است که غواص عقل واندیشه، در این دریا، اول، آخر ره نیابد کندرو پایاب نیست و سخن منظوم این کمترین در خصوص آن مظهر طهارت و یقین، چنانکه در مثنوینامه خروش
عشق، برقع از جبین گشاده، این است که:
اخذ کردم آتش صحرای عشق
از خمینی گوهر دریای عشق
ای خدایا راه او پاینده دار
آفتابش در جهان، تابنده دار
مهر او همچون نفس در سینه ام
روشن از او، شیشه اندیشه ام
موج دریاییم و توفان است او
نغمه های گرم ایمان است او
شور او در عشق، عنوانش جنون
لوح منشور قیامش، نقش خون
همچون توفان در نیستان، ناله کرد
حرف خاموشی شب، آواره کرد
در تو، محوم،ای تو اکسیر جهاد
معنیی مرموز سیر اجتهاد
ای تو خود سرمنزل اسفار ما
در نگاهت قصه اسرار ما
ای بهار خلقت حق در کویر
ای رهایی بخش انسان اسیر
در سکوتت انتظاری از خروش
در سرود سینه ات حرف سروش
ای خمینی مظهر عشق و کمال
جلوه ای از آتش طور وصال
در تو حیرانم که حیرانی رواست
چون مقامت برتر از اوهام ماست
آری هر تحلیل گر پاک فطرتی که در زندگی امام و اخلاق و رفتار آن حضرت محو شود این دقیقه را به خوبی در می یابد که استواری و ثبات قدم او در فراز و فرودهای مختلف سیاسی و اجتماعی، عقل واندیشه را به تحیر می اندازد و با این حال، مرغ دل به
اشتیاق تقرب به او، پر می اندازد و با سوز تمام این ترانه می خواند:
قشون مهر تو، تاراج جان است
خروش نغمه های جاودان است
چه گوید: حیدر محزون که عشقت
درون مهر دل آتشفشان است (1)
ولی با همه این اوصاف که منزلت و مقام امام، بالاتر از حیطه عقل و اوهام ماست باز نیز از باب اینکه "مالا یدرک کله، لایترک کله" براندیشمندان اسلامی به طور اعم، از جامعه شناسان، فیلسوفان، عارفان، فقیهان گرفته، تا سیاستمداران از نظر وجدانی و اخلاقی تکلیف است که در راستای تبیین و تفسیر ابعاد گوناگون شخصیت بزرگ مظهر عزت مسلمین و محور عظمت مستضعفان، امام خمینی به تحلیل عمیق منطقی بپردازند و در حد توان و میزان دست آورده های فکری خود، ابعاد درخشان این درخششگاه نور معرفت را از باطن ملکوتی وی (که جلوه ای از اسم الباطن است) به شهود ظاهر جبروتی برسانند. آنچه در حال حاضر بیشتر دانشمندان به اصطلاح روشنفکر ما از شخصیت امام، برای خود، تصویر کرده اند این است که امام، تنها یک فقیه سیاستمدار بود. به طور مسلم، صاحبان این نوع تلقی از شخصیت آن حضرت، از معرفی قلمرو جغرافیای وسیع و گسترده اندیشه حضرت امام در حوزه معرفت شناسی عاجز و ناتوانند; چون امام نه تنها یک فقیه سیاستمدار بود امام، یک فیلسوف متضلع و محیط بر نحله های عقلی، فلسفی فیلسوفان مشرق زمین نیز بود، با اینکه از نظر روحی، مشربی ذوقی، عرفانی داشت بر مکتب عقلی، برهانی مشائیان احاطه کامل داشت آراء پیچیده و پر مغز بوعلی را در حوزه علوم اسلامی برای متفکران مشتاق به طرز تفکر فلسفی مشائیان که عبارت است از ارزیابی و تعقیب مسائل در چهارچوب تفکرات صرف عقلایی تدریس می کرد. با مکتب فلسفی اشراق اسلامی و پیروان مشرب اشراقی به خوبی آشنا بود و بر این اعتقاد بود که شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق، رئیس فلاسفه اشراق اسلامی، طریقه ذوقی افلاطون را حیاتی مجدد بخشید و آن حکیم الهی را صاحب مقام تجرد و صفای باطن می دانست. (2) بر مشی فکری و مکتب فلسفی مرحوم صدرالمتالهین شیرازی وقوف کال و تبحر تام و قابل داشت، مهمترین کتاب فلسفی آن حکیم الهی، اسفار که بزرگترین و دقیقترین شاهکار فلسفی در جهان فلسفه می باشد و تا هنوز نیز هیچ فیلسوفی کتابی را در حکمت بدین پایه خلق نکرده است برای طالبان حکمت، تدریس می کرد، او به صدرا به عنوان یک حکیم راستین و موحد، و به کتاب اسفار به عنوان پربارترین متن مجدد، در حکمت الهی، عشق می ورزید و آن حکیم را قهرمان وادی صعب العبور حکمت و روشنگر خللهای شیخ الرئیس در علم معرفت حق می دید; از فلسفه او به عنوان نزدیکترین فلسفه بواقع، حکایت، و از خود او در
برابر حربه های تکفیر دینداران تنگ نظر و ظاهرنگر، حمایت می کرد.
سخنان بلند آن حضرت در این باره این است: محمدبن ابراهیم شیرازی از بزرگترین فلاسفه الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت ما بعدالطبیعه; او اول کسی است که مبدا و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی با برهان عقلی کرد و خللهای شیخ الرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد; ما با بررسی کامل
دیدیم هر کس درباره او چیزی گفته از قصور خود و نرسیدن به مطالب بلندپایه اوست" (3)
مطلب بعدی که از سیر در تفکرات فلسفی امام راحل استنباط می شود این است که امام نه تنها به فلسفه اسلامی و فیلسوفان جهان اسلام به خاطر تنویر چراغ عقول بشری در راستای تبیین معارف دینی و نظری به چشم عظمت و بزرگی می نگریسته، بلکه علی رغم بسیاری از بزرگان علوم اسلامی، به فلاسفه پیشین یونان نیز خوشبین و بعضی از آنان را از شاگردان و پیروان توحیدی
انبیای عظیم الشان الهی می داند. به عباراتی از آن بزرگ مرد الهی در این خصوص توجه کنید.
این فیلسوف بزرگ (انباذ قلس) در زمان داوود نبی (ع) بوده و حکمت را از او و لقمان حکیم اتخاذ کرده است. (4)
و در خصوص فیثاغورث گوید:
این فیلسوف در زمان سلیمان بود و حکمت را از او اخذ کرده و آراء او جمله به رمز است. (5)
امام در خلال تدریس کتب فلسفی به طور مسلم، نظریاتی نو و در مقوله حکمت و هستی شناسی، سرنوشت ساز و قابل تامل، بررسی و دقت نظر عنوان می کرده است که اگر آن دروس جمع آوری و به چاپ برسد برای فیلسوفان در جهت تبیین و تحلیل اندیشه های فلسفی امام و استنباط دقیق آراء و مبانی عقلانی آن حضرت راهگشای بسیار خوبی است. امام در عرفان نظری نیز از اساتید برجسته و کم نظیر بود با مراجعه دقیق به صحف عرفانی و نگرشی عمیق بر آراء ذوقی، آن بزرگ، این مطلب به روشنی دریافت می شود که آن حضرت بر عرفان اسلامی محیط و در تبحر بر آراء پیشگامان عرفان نظری علی الخصوص بر آراء بلند
موسس و پایه گذار آن محی الدین عربی که در عداد بزرگان تراز اول این فن بود.
کتابهای گرانقدر مصباح الهدایه، سرالصلوة، شرح دعای سحر و تعلیقات بر فصوص محی الدین و مصباح الانس حمزه فناری، بهترین گواه بر این مدعا است. فیلسوف مدقق بارع و محقق متفنن متضلع در مباحث عرفانی و حکمت عقلانی، علامه، سیدجلال
الدین آشتیانی در مقدمه شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم می نویسد:
حضرت استاد علامه، آیت الله العظمی امام سلام الله علیه و علی اجداده الطاهرین در عرفان اسلامی شاگرد منحصر به فرد شاه آبادی می باشند امام از اساتید بزرگ عرفان در قرن اخیرند و ذوق و استعداد خاص در مبانی عقلی و عرفانی دارند; امام خمینی در حکمت متعالیه به روش صدرالحکماء والعرفاء، آخوند ملاصدرا استاد مسلم و در حقیقت بدون مجامله باید گفت که آن جناب
خاتم حکما و عرفا در عصر ما می باشند. (6)
قضاوت استاد آشتیانی (مرد، باریک بین و دقیق اندیشی که بر همه نحله های فلسفی، عقلانی و مشربهای اشراقی، عرفانی وقوف کامل دارد و با موشکافی مخصوص بخود، جهات قوت و ضعف اساتید بزرگ عرفان و حکمت را بر می شمرد و به در مقام قضاوت علمی هیچ گونه ملاحظه ای برای کسی قائل نیست) پیرامون امام راحل به اینکه آن جناب خاتم حکما و عرفا در عصر ما می باشد و در حکمت متعالیه به روش ذوقی ملاصدرا استاد مسلم است، حجت تحقیق و کندوکاو، و ژرف نگری را در فلسفه و عرفان امام بر مشعلداران حیات معقول بشری، تمام می کند. مسلما حکیمی چون آشتیانی که پیرامون دیگر بزرگان علم و حکمت بدون کمترین ملاحظه ای به عنوان یک ملای مستقل داوری می کند (و ریزبینانه علامه طباطبایی را در عرفان نظری و مباحث ذوقی اسفار غیر متخصص و ناتوان قلمداد می کند (7) و رفیعی قزوینی را با اینکه در تقریر مبانی فلسفی ملاصدرا و بیان مقاصد وی در اسفار در حد اعجاز می ستاید و تدریس اسفار او را ید بیضاء در قلمرو ادراک نظری می داند اما با این حال چون حکیم است و حکیمان مهار احساسات و عواطفشان به دست عقلشان است و عاقلانه می اندیشند وقتی که می خواهد پیرامون عرفان نظری قزوینی و میزان آشنایی وی با مبانی عرفانی و معانی ذوقی محی الدین و کتاب پر محتوای فصوص اظهار نظر کند آن تحریر در مبانی صدرالدین را
گنگ و ناتوان در معانی محی الدین می یابد) (8)
پیرامون امام راحل نیز بدون هیچ ملاحظه ای و تنها به صرف بیان حقیقت داوری کرده است. امام با این احاطه کاملی که به عرفان نظری و با آن قدم واصلی که در عرفان عملی داشت و گو اینکه: "یا من هو حضوره دائم" بر، وی در تجلی مستدام و ظهور مدام بود، جذبه های روحانی وی مستمر، چون جذوههای آتش محبت رحمانی در درونش شعله ور بود، با این حال در متن جامعه بود و عرفان او در کنار فقه و سیاستش برای اصلاح و تهذیب جامعه. و اینک بر عارفان باریک بین و سالکان دقیق اندیش، لازم است که برای برداشتن پرده ابهام از رخساراندیشه های ذوقی، عرفانی امام از یک سو، و معرفی شخصیت عرفانی، اجتماعی آن همام از دیگر سو (که به عنوان یک قطب شاخص عرفانی و محور جهت بخش سیاست جهانی، عرفان را از گوشه انزوا به صحنه اجتماع کشانید) بسیج شوند، علی الخصوص در راستای پرداختن به بعد دوم از قلمرو شخصیت عرفانی آن حضرت، که خود مستلزم زدودن و تخریب جنبه های منفی به جامانده از سیره عارفان گذشته است که برای سالکان ناآزموده به عنوان یک اصل مسلم عرفانی، قابل پذیرش و عمل می باشد. باید طالبان عرفان را از رفتن، به سراغ نااهلان بی خبر از حقیقت عرفان، حذر داد و بر آنان، این نکته را تبیین کرد
که:
از دلق پوش صومعه، نقد طلب مجوی
یعنی ز مفلسان، سخن کیمیا مپرس (9)
و این دستورالعمل را تعیین، که عرفان به حق و حق جو، عرفان خضر واصل یعنی امام راحل و دیگر بزرگان کاملی ست که معرفت و سلوکشان را برای اصلاح و تهذیب جامعه از سیره قویم و صراط مستقیم به ظهور آورندگان عرفان راستین، یعنی ائمه طاهرین (که در راسشان امام کمل عارفین، امیرالمومنین قرار دارد) گرفته اند; اگر عرفان امام، در شب تاریک کژیها و پلشتیها چون نوری در خدمت مسلمانان بود، علتش اینکه: سرمنشاء فیض آن، دم عیسوی مشرب امیرالمومنین (ع) بود و این همان عرفان مثبتی است که فرزانه گرانقدر علامه جعفری در نوشتاری دقیق به تتبع و تحقیق، پیرامون آن پرداخته و این طرح را در حوزه معرفت شناسی یا فلسفه عرفان، همو برای اولین بار، درانداخته است و به طور قطع و مسلم، برجسته ترین و درخشنده ترین جنبه شخصیت عرفانی امام، همین جنبه عرفان مثبت اوست که در تاریخ عرفان نیز از جنبه های منحصر به شخصیت خود آن حضرت
است و در عارفان گذشته، پیشگامی را نمی توان برای او در نظر گرفت. پس سخنی گزاف نیست اگر بگوییم:
جمله صفرند و وحید دهر اوست
بعد معصومین، فرید دهر اوست (10)
و می توان گفت: امام به عرفان، روح بالندگی و شکوفایی لطافت گل در طراوت بهاری بخشید، چون دیگر عارفان که در طول تاریخ ظهور کرده اند تنها ره آورد عرفانشان این بود که به صلاح خود پرداختند و برای حفظ صلاح و سلامت خود، خرقه انزوای از اجتماع را به دوش انداختند اما امام با اراده ای الهی برخلاف جریان این رود به شنا پرداخت و بعد از سلوک در طریق صلاح خود، با الهام از سیره معصومین به اصلاح جامعه و قراردادن حرکت آن در روند مطلوب کتاب تشریح، مشغول شد و این حقیقت در تاریخ روشمند
بشری، برای همیشه در طلوع مستدام خواهد بود.
دومین موضوعی که امام خمینی (ره) به آن روح تبلور و بالندگی در فراسوی سازندگی فردی و اجتماعی بخشید و بین آن و مقوله های مستحدث زندگی ماشینی پیوند برقرار کرد (و از ضرورت این پیوند و آشتی دادن بود که آن حضرت، دخیل دانستن عنصر زمان را در هر عصری و از جمله عصر ما، در آن موضوع، شرط اساسی برای پاسخگویی آن موضوع به مشکلات پیچیده و تو در توی نسلی دانست که حیاتشان با رشد فزاینده صنعت و تکنیک در جریان زندگی ماشینی امروز پیوند خورده است) فقه بود; فقه همان اقیانوس پویا و پایان ناپذیری که تا قبل از ظهور ملکوتی امام، کاربرد آن، کاربرد تعلیمی و تدریسی بود و قلمرو سلطنت آن، گوشه حجرهها. اما امام هم فقه را که قوانین حکومتی و حقوقی تدوین شده از ناحیه امامان معصوم شیعی بود به عنوان تنها قانون افتخارآفرین، مشروع و قابل پذیرش، در جامعه اسلامی به مرحله اجرا درآورد و هم با فراست و هوشمندی و بلندنظری به دنبال بررسی وضعیت جامعه اسلامی در زمان معاصر و واقع بینانه نظر کردن به نیازها و مقتضیات زمان و جدا ندانستن زندگی مردم از زمانی که در آن می زیند از یک سو و جدا ندیدن یک فقیه جامع الشرایط از متن اجتماع، از دیگر سو، این دقیقه را دریافته بود که عنصر زمان را باید در فقه و حقوقی که همگام با زمان به عنوان قانونی که برای رفع مشکلات حیات دینی مردم پیاده می شود لحاظ کرد، پس فقه امام در متن اجتماع و به عنوان کاملترین قانون حقوقی الهی که هیچ ایدئولوژی بشری تحت هیچ شرایطی جایگزین آن نیست برای اجتماع بود و چون سیاست کشورداری و حکومتی او نیز بر مبنای دیدگاههای فقهی و حقوقی اش بود. که اینکلام ایشان "امور مسلمانان - امور سیاسی، اجتماعی مسلمانان است (11) " مبین همین معناست پس حاصل کلام در این مقال اینکه: سیاست امام هماهنگ با - فقاهت امام بود و فقاهت آنحضرت، شعر شهود حکومت در آیینه ولایت بود که به حمد و سپاس خدا، الان نیز با همین آیینه ولایت، صاحب مقام معظم فقاهت آیت الله خامنه ای به اصلاح و آرایش حکومت می پردازد. کوتاه سخن اینکه اگر کسانی یافت شوند که با ولایت امام، موافق، ولی با ولایت آیت الله خامنه ای ناموافق باشند به طور
یقین این افراد اگر در عصر پیامبر نیز بودند مثل کسانی که نبوت نبی را منهای ولایت وصی پذیرفتند عمل می کردند.
نتیجه ای که بر این دومین موضوع مقاله مترتب است اینکه فقیهانی قادر به گام برداشتن در جهت بالندگی این روش فقهی اند روشی که بر رفرف زمان سوار است و با زمان به پیش می تازد و هیچ گاه از رفع مشکلات اجتماعی، دینی دینداران عاجز نیست که از روح تسامح برخوردار باشند. سومین موضوعی که در قلمرو تحلیل شخصیت امام درخور بررسی و قابل بحث است، سیاست آن
حضرت است که این مقال مفصل را به مقوله ای دیگر محول می کنیم. ان شاءالله
پانوشتها:
1- دو بیتی از مجموعه ارمغان دشتی است اثر مولف.
2- رجوع شود به کشف الاسرار ص 35 ، امام خمینی.
3- ماخذ پیشین ص 36.
4- ماخذ پیشین ص 32.
5- ماخذ پیشین ص 32.
6- شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم ص 33 سیدجلال الدین آشتیانی.
7- ماخذ پیشین ص 37.
8- ماخذ پیشین ص 36.
9- دیوان حافظ ص 155.
10- بیت از مثنوینامه خروش عشق، اثر نگارنده.
11- پیام انقلاب شماره 42، 11/7/1360، ص 4.

تبلیغات