قلم مقدس اردبیلی تجلی ارزشهای اخلاقی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
این روزها کنگره بزرگداشت مقدس اردبیلى بر محور شمع تقدس و تحقیق، تشکیل مىگردد و علاوه بر علم رسمى و احیاى آثار لفظى، به وادى مقدس (1) معنویت نیز نظر دارد .
امروزه که میراث فرهنگى را بیشتر با صبغهاى زمینى، در حفارىها، نقوش سنگها و کوهها، ظروف سفالین، گچبرىها، مقرنس کارىها، منبت کارى قلمدانها، ترسیم طرح البسه اعیان و اشراف و شکل و شمایل و تصاویر آنها جستجو مىکنند، احیاى ارزشهاى معنوى و شناساندن شخصیتهاى قدسى، رنگى آسمانى به کنگره مىبخشد، و صلاى صغیر عرشیان را به گوش فرشیان مىرساند و تذکارى است که «لامیراث کالادب» .
برخى از نویسندگان - بخصوص ره رسیدههاى نارسته - حرمت فقها را پاس نمىدارند و با تعبیراتى زشت و ناروا به اساطین حوزه حملهور مىشوند و با نهایت تنگ نظرى به آراى دیگران مىنگرند . این مقال مىکوشد تا نمایى از ادب مرحوم اردبیلى را در قلمرو قلم قدسى حریم حرمت فقاهت، ترسیم کند .
سر زده داخل مشو میکده حمام نیست
حرمت پیر مغان بر همه کس لازم است
صفا و صمیمیت و حق شناسى و ادب و عفت قلم و احترام به آرا و نظریات دیگران، جزو هویت اصلى روحانیت است و میراثى است که نباید نادیده انگاشته شود . (2) حضرت امام خمینى قدس سره در این باره مىفرماید:
آقایان باید خیلى مواظب خوردهکارىها باشند، خیلى باید مواظب الفاظشان باشند، مبادا خداى نکرده به واسطه شطر کلمهاى، سلب توفیق از آنها شود یا از زمره محصلین، خارج گردند و یا از طریق الهى و صراط مستقیم بیرون روند» . (3)
همچنین در تدریس خارج فقه فرمودند:
. مساله بلیط بخت آزمایى از مسائل اجتهادیه فقه است، و نظریههاى مجتهدین، ممکن است در باره آن مختلف باشد; چه، اینگونه مسائل، از مسائل ضرورى و واضح فقه نیست تا اینکه همه در آن متفق باشند در همین مساله بلیطهاى بختآزمایى مشهور بود که مرحوم آقاى خوانسارى و مرحوم میرزا سید یونس اردبیلى (رضوان الله علیهما) جایز مىدانند، البته این اجتهاد ایشان است که مؤدا به جواز شده است و این سبب نمىگردد که چون آنها جایز مىدانستند، ما بر آنان طعنه بزنیم . بلکه مىتوانند بیایند و با ما مباحثه کنند . (4)
شیوه مقدس در نقد آراى بزرگان
محقق اردبیلى هنگام نقل و نقد - در عین بررسى و رد برخى آراى دیگران - ادبى ستودنى دارد . به کتاب مجمع الفائدة والبرهان بنگرید که چنین تعبیر مىکند: «. . . و هم اعلم . . .» ، (ج 7، ص 368) ; «والامر فی ذلک هین . . .» ، (ج 5 ، ص 9) ; «فکان غرضهم مجرد ابداء الاحتمال لا الفتوى» ، (ج 9، ص 370) ; «هذا ظنی ولکنه لایغنی من الجوع، و لعلی لا اعاقب به ان شاء الله . . .» ، (ج 3، ص 190) ; «و هو اعرف، قدس الله سره» ، (ج 9 ، ص 202) ; «و لعله ارادبه معنى آخر» ، (ج 11 ، ص 557).
مقدس اردبیلى از محقق طوسى چنین تجلیل مىکند: «افضل العلماء و صدر الحکماء، نصیر الحق و الشریعة، و معین الفرقة الناجیة بالبراهین العقلیة والنقلیة على حقیة مذهب الاثنی عشریة، نفعه الله بالعلوم الدینیة و حشره الله مع محمد خاتم الرسالة و آله، الامناء الائمة، علیهم افضل السلام و التحیة» ، (ج 3 ، ص 189) ; و نیز ر . ک: ج 2، ص 17) زبدة البیان، ص 59، 510، 304، 331 و 695 .
از سید ابن طاووس چنین نام مىبرد: «الامام العالم العامل الزاهد الورع التقی النقی ابن طاووس الحسینی (روح الله روحه العزیزة) » ، (ج 2، ص 514).
پیر ما هیچ خطا در قلم صنع ندید
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
محقق اردبیلى آنقدر براى سید مرتضى احترام قائل است که گوید: «سید مرتضى جز با دلیل و برهان، از محدوده مفهوم آیه شریفه، پا فراتر نمىنهد، «. . . لعدم خروجه عن الآیة الا بیقین . . .» (زبدة البیان، ص 239). آرى، قدر زه زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى .
در زبدة البیان از مفسران و متکلمان فقیهان فریقین زیاد نقل و نقد مىکند;
مثلا بیش از پنجاه بار نام ابوحنیفه را مىبرد ولى ندیدم جایى به کسى توهین کرده باشد بلکه گاهى حرف حق عالمان عامه را مىستاید; مثلا مىنویسد: «زمخشرى در کشاف چنین و چنان گفته و چه خوب گفته است» .
همچنین پس از نقل کلام شعبى مىنویسد: «هذا کلام جید جدا» (زبده، ص 568).
معمولا در آغاز کتاب و گاه در بین آن، نام محترمانه و کامل بزرگان را ذکر مىکند مثلا: «قال الشیخ ابوعلی الطبرسی رحمةالله فی تفسیره الکبیر» ص 4; «و نقل الشیخ ابو علی الطبرسی قدس الله روحه الشریفه» (زبدة، ص 422).
و ذیل آیه شریفه «فاعرضعنهموعظهم وقللهمفیانفسهم قولابلیغا . . .» (5) مىفرماید: «. . . آیه، بر به کارگیرى ملایمت و حسن خلق و عدم خشونت در امر به معروف و نهى از منکر تاکید دارد حتى اگر فاعل منکر، کافر باشد; نظیر اینکه خداوند به موسى و هارون در برخورد با فرعون مىفرماید: «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى» . (6)
از این آیه شریفه، نهایت مبالغه و سفارش در خوش خلقى و عدم غلظت و غضب، فهمیده مىشود .(زبده، ص 689).
«. . . بعید نیست آیه شامل یاد دادن مباحث علمى و تعلیم و تربیت و . . . نیز بشود; خدا ما و شما را به چنین روشى موفق بدارد» ص 351 .
وقتى انسان با چنین برداشتها و مضامینى روبه رو مىشود با خود مىگوید اى کاش مبحث امر به معروف زبدة البیان، کتاب درسى حوزهها مىشد .
عملا نیز لحن محقق همراه با نوازش و ملاطفت است مثلا در رساله اصول دین چنین تعبیراتى دارد: «عزیز من تامل نماى در این کلام» .
و در تفسیر «ادع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل/125).
مىفرماید:
. آنان را فراخوان با قیاس جدلى، که از مقدمات مسلمه نزد خصم، تشکیل مىشود هر چند آن مقدمات در واقع درست نباشد، یعنى دعوت کن از بهترین راه مجادله و مباحثه و ممارات، نه به گونهاى که در آن داد و فریاد باشد و طرف نفهمد، بلکه باید زورگویى، ترشرویى، اعراض و شتم نباشد و گفته نشود: من نمىفهمم، چنانکه همین شیوه نکوهیده، عادت نادانان روحانى نماست همچنین جدال احسن یعنى، مقدمات نادرست دلیل طرف، به شیوه صحیح پاسخ داده شود تا شبهههاى آنان زدوده گردد، نه با سکوت، زورگویى و داد و فریاد . یا گفته شود: این مطلب از واضحات است و جواب نمىخواهد و . . . خلاصه آنکه دعوت باید در نهایت نرمش و ملایمتباشد نه زور و سنگدلى . . . و این آیه، ممارات حسنه را تجویز مىفرماید نه مراء باطل را; همینطور است آیه «فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا» (کهف/22).
چنانکه روایات فراوانى نیز، از مراء و جار و جنجال بىنتیجه نهى مىکنند مثل: لاتمار فان المؤمن لایماری» .(زبده، ص 348).
دقت در تعبیر
هنگام انتساب فتوایى به اصحاب - اگر مساله اجماعى نباشد - با تردید و احتیاط، تعبیر مىکند مثلا «و اما اصحابنا، فکانهم یجعلونه مخصوصا بالمرض» . (7)
یا مىنویسد: من چنین گمان مىکنم به عنوان نمونه عبارت زیر را که مىفرماید:
الذی اظن، تحریم ما یاخذون فی هذا الزمان بغیر اذن الامام علیه السلام مثل العشر الحاصل من القرایا، فان حله فی الاصل و استحقاق المسلمین له على مایفهم من کلامهم رحمهم الله موقوف على کون تلک القرایا فتحت عنوة باذن الامام علیه السلام . . . قال الشیخ ابراهیم رحمه الله» . (8)
بارها از علماى عامه با احترام نام مىبرد . مثلا در رساله اصول دین گوید: «فلانى که از دانشمندان عامه استیا ضرار پسر صرد - که شخصى است از اهل دانش - گفته است» .
خارى در حدیقه
به رغم صفا و صمیمیتسایهسار بساتین کتبى اردبیلى، در حدیقهاش خارهایى به چشم مىخورد مثلا:
مرا گذار به اصفهان افتاد . دیدم که مردم آن بلده شیخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را شیخ ابوالفتوح رازى نام کرده بودند و به این بهانه به عادت پدران خویش، قبر آن سنى صوفى را زیارت مىکردند و اگر چه از مردم آن دیار، امثال این کردار، دور نیست زیرا که پنجاه ماه زیاده از دیگران نسبتبه حضرت شاه ولایت ناشایست و ناسزا گفتهاند و در این زمان که مذهب شیعه قدرى قوت گرفته است، ایشان همچنان مانند پدران، چندان محبتى به شاه مردان ندارند» . (9)
همه صاحبنظران چنین نظر مىدهند که اظهاراتى از این دست، تراوش قلم قدسى اردبیلى نیست و خارهایى است که دست تحریف و تصحیف، در حدیقه کاشته است . مرحوم علامه شعرانى در این باره گوید:
این اعتراض غیر وارد بر اهل اصفهان، البته از مثل احمد اردبیلى - صاحب آیات الاحکام و شرح ارشاد - سختبعید است، مردى به آن درجه فضل و علم، مىداند که اگر مردم شهرى اشتباه کنند و قبر سنى را قبر شیعى بدانند، دلیل بر سوء سریرت آنان نیست و اشتباه قبر - چنانکه گفتیم - براى قاضى نورالله شوشترى نیز رخ داد و هیچ کس توهم سوء سریرت، در باره او نکند . ملا احمد اردبیلى، معاصر شاه عباس بزرگ است که اصفهان پایتخت او بود، چگونه مردم اصفهان در عهد او محبتى به شاه مردان نداشتند؟ . (10)
هم و غم مرحوم اردبیلى در تالیف و تصنیف خلاصه نمىشود; بلکه سیاه کردن صفحههاى سفید و کلاس و کتاب را ابزارى براى خودسازى و صفاى دل مىداند . از این رو، همواره از کوزه نهادش طهارت و تقوا مىتراود . هرگاه از گناه و رذایل اخلاقى سخنى مطرح مىشود، به خدا پناه مىبرد; مثلا در پایان بحث مراء مىنویسد: «اعاذنا الله و ایاکم عن امثالها» (11) با آنکه مفصل بحث تفسیرى و فقهى استعاذه را در ذیل آیه شریفه «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم» مطرح مىکند . (12)
وى در توصیه به استغفار و استعاذه مىفرماید:
از سوره ناس و فلق مىشود استحباب پناهندگى به خدا را فهمید، پناه بردن از شر شیطان، جن، انس، جادو و چشم زخم آنان; همچنین از خطاب «فصل لربک وانحر» به پیامبر پاک و معصوم - و غیر این آیه - مىتوان استنباط کرد که استغفار و توبه،
مستحب است هر چند به وجود گناه آگاهى نباشد . پس، بعید نیست غسل توبهاش نیز مستحب باشد» . (13)
در باره آن مرحوم که این همه استعاذه و استغفار دارد آوردهاند:
«ولم یصدر عنه فعل مباح فضلا عن الحرام والمکروه» ; در طول چهل سال از او کار مباحى هم سر نزد، چه رسد به حرام و مکروه . (14) سرگرمى او به تهذیب و تربیت چنان مؤثر بود که جانها را زیر و رو مىکرد . یکى از دست پروردگان مقدس، ملا عبدالله شوشترى رحمه الله در مقام موعظه به فرزندش مىگوید:
یا بنی انی بعد ما امرنى مشایخی - رحمهم الله - بالعمل برایی، ما ارتکبت مباحا و لا مکروها الى الآن، حتى الاکل والشرب والنوم . . . .
فرزندم! از آن هنگام که اساتیدم دستور دادند: به راى خودت عمل کن و اجازه اجتهادم دادند، تاکنون، مرتکب کار مباح و مکروه نشدهام، حتى در مورد خوردن، آشامیدن، خواب و . . . . (15)
پس از شرح ابا و استنکار ابلیس، و نقل داستان حضرت یونس علیه السلام مىنویسد:
آیات گذشته دلالت دارد بر تحریم افترا به خدا . . . و بر تحریم انکار حق اگر حرف خصم، درستباشد; پس - چنانکه امروزه رایج و متعارف است - حق ناپذیرى، مراء و جدال بىفایده و تلاش براى اینکه حرف خود را توجیه و منطق خصم را تزییف و ابطال کند، حرام است . (16)
اخلاق مناظره
بارها مىشد که مرحوم ملا عبدالله شوشترى، مسائلى را از محقق اردبیلى مىپرسید و آن مسائل بین آن دو عالم بررسى و موشکافى مىشد . بسا مىشد که ناگاه مرحوم اردبیلى بین بحث، ساکت مىشد یا اظهار مىداشت: این باشد تا به کتاب، مراجعه کنم . سپس، دست مرحوم شوشترى را گرفته و روانه خارج شهر مىشد; هنگامى که به جاى خلوتى مىرسیدند، مقدس، مساله را مطرح و موشکافى مىکرد .
وقتى، مرحوم شوشترى با شگفتى مىپرسید: شما که مطلب را به این خوبى مىدانستید، چرا در جلسه مباحثه مطرح نفرمودید؟ پاسخ مىداد: آنجا گفتگویمان در حضور مردم بود، و این احتمال وجود داشت که ما بخواهیم با همدیگر جدال و بر یکدیگر غلبه پیدا کنیم; ولى اینجا جز خداى متعال کسى نیست و از فخرفروشى و اظهار فضل بدوریم . (17)
خوف عظیم
در بیان قصه حضرت یونس علیه السلام مىنویسد:
این ماجرا مىرساند که انسان باید همواره بر خوف عظیم باشد . وقتى چنان بلایى به سر آن حضرت آمد، با آنکه کارش ترک اولى بود، پس در باره ما چه مىپندارى؟ مگر آنکه به خاطر بىلیاقتى و بىاعتبارى، خداوند به ما چندان توجهى نکند و به حال خود رها سازد; و از همین هم به خدا پناه مىبریم . (18)
حفظ حرمت دیگران
نویسنده در آغاز زبدة البیان، تیمنا به تفسیر آیاتى از سوره مبارکه حمد مىپردازد و در پایان مىنگارد:
نظم این سوره طریقه دعا کردن را تا اندازهاى یاد مىدهد; یعنى اینکه دعا باید، پس از بسم الله، ذکر حمد و ثناى خدا و توسل به وسیله عبادتى باشد، چنانکه راه و رسم ما و مفاد روایت نیز همین است . (19)
و من ندیدم کسى متوجه این نکته شده و آداب دعا کردن را از نظم سوره فاتحه استنباط کرده باشد . . . . (20)
و براى اینکه این سخن، باعثبدبینى به مفسران نشود، فورا مىفرماید:
و کانهم ترکوها للظهور، او لوجودها فی غیرها، الله یعلم .
گویا علماى دیگر هم به این مطالب پى بردهاند و چون روشن بوده رها کردهاند، یا چون این آداب دعا، در جاى دیگر موجود بوده است، متذکر نشدهاند; خدا مىداند .
تراوش تقوا
روحیه تعبد و فناى فى الله، در محقق اردبیلى به اندازهاى است که نه تنها خود را فهمیده و دیگران را، ظاهرگرا و خود مراد و کوته نظر و متعصب نمىشمارد، بلکه معمولا با تعبیر «الله یعلم» و نه «الله اعلم» خود را هیچ اندر هیچ مىانگارد و مکرر به خدا پناهنده مىشود تا دچار غرور نگردد . مثلا، پس از پاسخ به فخر رازى گوید: «الله یعلم . . . الله الموفق للحق والصواب و الیه المصیر و المآب» (21) و هنگامى که بحث رذایل مطرح مىشود، مىگوید: «اعاذنا الله و ایاکم عن امثالها» (22) و مثل: «و من روافع النکاح، الارتداد - نعوذ بالله منه - » «و عیاذا بالله که خداى تعالى . . .» (23) و توصیه مىکند: «از خدا بخواه که به تو بفهماند: «استفهم الله یفهمک» . (24)
نعمتهاى ناشناخته
اساتید خوب - که معمولا هم گمنام مىزیند و مىروند - از نعمتهاى ناشناخته و مجهول القدرند . هنگامى که آنها رفتند ما به خود مىآییم و دریغا که دیگر، آه و افسوس درمانى نخواهد شد .
فراق استاد، فریاد دل دردشناس اردبیلى را درآورده، او در مبحث قبلهشناسى و ریاضیات فلکى چنین انگشتحسرت به دندان مىگیرد و گوید:
در این زمان، اهل این دانش جدا کمیابند . تنها کسى را که من در این روزگار سراغ دارم، دایى خودم است، او شخصیتى است که پس از خواجه نصیرالدین طوسى رحمه الله از علماى این فن و حکماى اسلامى، متدین و یگانه است . خدایش او را به راهى که رضایت دارد موفق بدارد و به وجود او بر ما منت گذارد و از دانشش بر ما افاضه فرماید .
از کم توفیقى این بنده، این که - پس از نزدیک بیست و پنجسال دورى و آرزوى بهرهورى حضورى - در نجف اشرف به محضرش رسیدم . لیکن بعضى از آن ایام را، بیمار بودم و بعضى غافل;
خلاصه، قدر این نعمت ندانستم و شکرش به جا نیاوردم، تا از این جا رفت و از من جدا شد . از خداى کریم مىخواهم مرا موآخذه ننماید بلکه توفیق تشرف و استفاده عنایت نماید . (25)
امکانات امروزى و مسؤولیت ما
ما امروزه در سایه فداکارى فرزانگان و مداد عالمان و دماء شهیدان به سر مىبریم و دسترساى ولایتبر سرماست . ولى دیروز، نگاهبانان شریعتسوختند و ساختند و با راهاندازى کاروان شهداء الفضیله لواى مقدس زعامت و فقاهتبرافراشتند .
محقق اردبیلى در سال 978 همزمان با تالیف نخستین بخش مجمع الفائدة والبرهان در نجف اشرف، از ترس دشمنان، مختفى بوده است، در این باره مىنویسد:
وقع اختتامه فی . . . فی مشهد امیر الامراء و علیه و على حبیبه سید الانبیاء و اولاده سادات الاتقیاء علیه افضل التحیة والثناء، فی زمن الاختفاء من الاعداء . (26)
شهادت بزرگانى چون شهید اول و ثانى با عصر مقدس اردبیلى چندان فاصله ندارد .
در مواقع بسیارى از ضرورىترین نیاز اهل علم، که در اختیار داشتن کتاب است، در مضیقه بودهاند; به گونهاى که مرحوم اردبیلى از تمام آثار مرحوم شیخ مفید غیر از مقنعه را ندیده بوده و اظهار مىدارد: «همه آثار مرحوم مفید و بیشتر آثار مرحوم صدوق نابود شده است» . (27)
با آنکه اکنون با گذشت چهار قرن، چهل و پنج عنوان، از کتابهاى شیخ مفید در مجموعهاى چهارده جلدى منتشر شده است، این نشان مىدهد که مقدس، حتى این آثار را در کتابخانه دیگران هم نیافته استیا مىفرماید: «در باب غناء، حدیث صحیحى نداریم» . (28)
با آنکه حدود صد روایت در این باب هست . همین مطلب، تعجب شیخ حر عاملى و برخى دیگر را برانگیخته است . (29)
وقتى مقدس اردبیلى حکمت 417 نهج البلاغه را نقل مىکند، مىفرماید: «کانه فی نهج البلاغه» شاید آن وقت نهج البلاغه نزدش نبوده است .
لیکن امروزه، عصر ارتباطات، رسانه و رایانه و انفجار اطلاعات است و نباید این امکانات مایه عجب و غرور ما شود، بلکه باید به تلاشهاى خستگى ناپذیر بزرگان ارج نهیم و این مسیر مبارک را استمرار بخشیم .
پىنوشت:
1) اقتباس از آیه: «فاخلع نعلیک انک بالوادى المقدس طوى» . طه (20) : 12 .
2) ر ک: سیماى فرزانگان، ص 247 - 280 .
3) رساله نوین، ج 2 ، ص 218 به نقل سیماى فرزانگان ، ص 251 .
4) رساله نوین، ج 2 ، ص 218 .
5) نساء (4) : 63 .
6) طه (20) : 44 .
7) زبدة البیان، ص 235 .
8) رساله خراجیه، ص 25 .
9) حدیقة الشیعه، ص 604 و 605 .
10) تفسیر ابوالفتوح رازى، چاپ استاد شعرانى، ج 1 ، ص 14 .
11) زبدة البیان، ص 348 .
12) زبدة البیان، ص 91 - 93 ، و آیه از سوره نحل (16) : 98 است .
13) زیدة البیان، ص 91 .
14) منتخب التواریخ، ص 196 ; سیماى فرزانگان، ص 106 .
15) سیماى فرزانگان، ص 106 .
16) زبدة البیان، ص 354 .
17) انوار نعمانیه، ج 3 ، ص 40 .
18) زبدة البیان، ص 354 .
19) ر ک: کافى مترجم، ج 4 ، باب الثناء قبل الدعاء .
20) زبده البیان، ص 7 .
21) زبده، ص 392 .
22) زبدة، ص 348 .
23) رساله اصول دین .
24) زبده، ص 91 .
25) مجمع الفائدة، ج 2 ، ص 71 - 72 .
26) مجمع الفائدة، ج 3 ، ص 455 .
27) مجمع الفائدة، ج 5 ، ص 9 - 10 .
28) مجمع الفائده، ج 2 ، ص 565 .
29) فوائد طوسیه، ص 88 ; رساله نجم المؤمن، از مرحوم ملا محمد مهدى استرآبادى (م 1259)، نسخه خطى شماره 9577 ، کتابخانه آیةالله مرعشى قدس سره .
امروزه که میراث فرهنگى را بیشتر با صبغهاى زمینى، در حفارىها، نقوش سنگها و کوهها، ظروف سفالین، گچبرىها، مقرنس کارىها، منبت کارى قلمدانها، ترسیم طرح البسه اعیان و اشراف و شکل و شمایل و تصاویر آنها جستجو مىکنند، احیاى ارزشهاى معنوى و شناساندن شخصیتهاى قدسى، رنگى آسمانى به کنگره مىبخشد، و صلاى صغیر عرشیان را به گوش فرشیان مىرساند و تذکارى است که «لامیراث کالادب» .
برخى از نویسندگان - بخصوص ره رسیدههاى نارسته - حرمت فقها را پاس نمىدارند و با تعبیراتى زشت و ناروا به اساطین حوزه حملهور مىشوند و با نهایت تنگ نظرى به آراى دیگران مىنگرند . این مقال مىکوشد تا نمایى از ادب مرحوم اردبیلى را در قلمرو قلم قدسى حریم حرمت فقاهت، ترسیم کند .
سر زده داخل مشو میکده حمام نیست
حرمت پیر مغان بر همه کس لازم است
صفا و صمیمیت و حق شناسى و ادب و عفت قلم و احترام به آرا و نظریات دیگران، جزو هویت اصلى روحانیت است و میراثى است که نباید نادیده انگاشته شود . (2) حضرت امام خمینى قدس سره در این باره مىفرماید:
آقایان باید خیلى مواظب خوردهکارىها باشند، خیلى باید مواظب الفاظشان باشند، مبادا خداى نکرده به واسطه شطر کلمهاى، سلب توفیق از آنها شود یا از زمره محصلین، خارج گردند و یا از طریق الهى و صراط مستقیم بیرون روند» . (3)
همچنین در تدریس خارج فقه فرمودند:
. مساله بلیط بخت آزمایى از مسائل اجتهادیه فقه است، و نظریههاى مجتهدین، ممکن است در باره آن مختلف باشد; چه، اینگونه مسائل، از مسائل ضرورى و واضح فقه نیست تا اینکه همه در آن متفق باشند در همین مساله بلیطهاى بختآزمایى مشهور بود که مرحوم آقاى خوانسارى و مرحوم میرزا سید یونس اردبیلى (رضوان الله علیهما) جایز مىدانند، البته این اجتهاد ایشان است که مؤدا به جواز شده است و این سبب نمىگردد که چون آنها جایز مىدانستند، ما بر آنان طعنه بزنیم . بلکه مىتوانند بیایند و با ما مباحثه کنند . (4)
شیوه مقدس در نقد آراى بزرگان
محقق اردبیلى هنگام نقل و نقد - در عین بررسى و رد برخى آراى دیگران - ادبى ستودنى دارد . به کتاب مجمع الفائدة والبرهان بنگرید که چنین تعبیر مىکند: «. . . و هم اعلم . . .» ، (ج 7، ص 368) ; «والامر فی ذلک هین . . .» ، (ج 5 ، ص 9) ; «فکان غرضهم مجرد ابداء الاحتمال لا الفتوى» ، (ج 9، ص 370) ; «هذا ظنی ولکنه لایغنی من الجوع، و لعلی لا اعاقب به ان شاء الله . . .» ، (ج 3، ص 190) ; «و هو اعرف، قدس الله سره» ، (ج 9 ، ص 202) ; «و لعله ارادبه معنى آخر» ، (ج 11 ، ص 557).
مقدس اردبیلى از محقق طوسى چنین تجلیل مىکند: «افضل العلماء و صدر الحکماء، نصیر الحق و الشریعة، و معین الفرقة الناجیة بالبراهین العقلیة والنقلیة على حقیة مذهب الاثنی عشریة، نفعه الله بالعلوم الدینیة و حشره الله مع محمد خاتم الرسالة و آله، الامناء الائمة، علیهم افضل السلام و التحیة» ، (ج 3 ، ص 189) ; و نیز ر . ک: ج 2، ص 17) زبدة البیان، ص 59، 510، 304، 331 و 695 .
از سید ابن طاووس چنین نام مىبرد: «الامام العالم العامل الزاهد الورع التقی النقی ابن طاووس الحسینی (روح الله روحه العزیزة) » ، (ج 2، ص 514).
پیر ما هیچ خطا در قلم صنع ندید
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
محقق اردبیلى آنقدر براى سید مرتضى احترام قائل است که گوید: «سید مرتضى جز با دلیل و برهان، از محدوده مفهوم آیه شریفه، پا فراتر نمىنهد، «. . . لعدم خروجه عن الآیة الا بیقین . . .» (زبدة البیان، ص 239). آرى، قدر زه زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى .
در زبدة البیان از مفسران و متکلمان فقیهان فریقین زیاد نقل و نقد مىکند;
مثلا بیش از پنجاه بار نام ابوحنیفه را مىبرد ولى ندیدم جایى به کسى توهین کرده باشد بلکه گاهى حرف حق عالمان عامه را مىستاید; مثلا مىنویسد: «زمخشرى در کشاف چنین و چنان گفته و چه خوب گفته است» .
همچنین پس از نقل کلام شعبى مىنویسد: «هذا کلام جید جدا» (زبده، ص 568).
معمولا در آغاز کتاب و گاه در بین آن، نام محترمانه و کامل بزرگان را ذکر مىکند مثلا: «قال الشیخ ابوعلی الطبرسی رحمةالله فی تفسیره الکبیر» ص 4; «و نقل الشیخ ابو علی الطبرسی قدس الله روحه الشریفه» (زبدة، ص 422).
و ذیل آیه شریفه «فاعرضعنهموعظهم وقللهمفیانفسهم قولابلیغا . . .» (5) مىفرماید: «. . . آیه، بر به کارگیرى ملایمت و حسن خلق و عدم خشونت در امر به معروف و نهى از منکر تاکید دارد حتى اگر فاعل منکر، کافر باشد; نظیر اینکه خداوند به موسى و هارون در برخورد با فرعون مىفرماید: «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى» . (6)
از این آیه شریفه، نهایت مبالغه و سفارش در خوش خلقى و عدم غلظت و غضب، فهمیده مىشود .(زبده، ص 689).
«. . . بعید نیست آیه شامل یاد دادن مباحث علمى و تعلیم و تربیت و . . . نیز بشود; خدا ما و شما را به چنین روشى موفق بدارد» ص 351 .
وقتى انسان با چنین برداشتها و مضامینى روبه رو مىشود با خود مىگوید اى کاش مبحث امر به معروف زبدة البیان، کتاب درسى حوزهها مىشد .
عملا نیز لحن محقق همراه با نوازش و ملاطفت است مثلا در رساله اصول دین چنین تعبیراتى دارد: «عزیز من تامل نماى در این کلام» .
و در تفسیر «ادع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل/125).
مىفرماید:
. آنان را فراخوان با قیاس جدلى، که از مقدمات مسلمه نزد خصم، تشکیل مىشود هر چند آن مقدمات در واقع درست نباشد، یعنى دعوت کن از بهترین راه مجادله و مباحثه و ممارات، نه به گونهاى که در آن داد و فریاد باشد و طرف نفهمد، بلکه باید زورگویى، ترشرویى، اعراض و شتم نباشد و گفته نشود: من نمىفهمم، چنانکه همین شیوه نکوهیده، عادت نادانان روحانى نماست همچنین جدال احسن یعنى، مقدمات نادرست دلیل طرف، به شیوه صحیح پاسخ داده شود تا شبهههاى آنان زدوده گردد، نه با سکوت، زورگویى و داد و فریاد . یا گفته شود: این مطلب از واضحات است و جواب نمىخواهد و . . . خلاصه آنکه دعوت باید در نهایت نرمش و ملایمتباشد نه زور و سنگدلى . . . و این آیه، ممارات حسنه را تجویز مىفرماید نه مراء باطل را; همینطور است آیه «فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا» (کهف/22).
چنانکه روایات فراوانى نیز، از مراء و جار و جنجال بىنتیجه نهى مىکنند مثل: لاتمار فان المؤمن لایماری» .(زبده، ص 348).
دقت در تعبیر
هنگام انتساب فتوایى به اصحاب - اگر مساله اجماعى نباشد - با تردید و احتیاط، تعبیر مىکند مثلا «و اما اصحابنا، فکانهم یجعلونه مخصوصا بالمرض» . (7)
یا مىنویسد: من چنین گمان مىکنم به عنوان نمونه عبارت زیر را که مىفرماید:
الذی اظن، تحریم ما یاخذون فی هذا الزمان بغیر اذن الامام علیه السلام مثل العشر الحاصل من القرایا، فان حله فی الاصل و استحقاق المسلمین له على مایفهم من کلامهم رحمهم الله موقوف على کون تلک القرایا فتحت عنوة باذن الامام علیه السلام . . . قال الشیخ ابراهیم رحمه الله» . (8)
بارها از علماى عامه با احترام نام مىبرد . مثلا در رساله اصول دین گوید: «فلانى که از دانشمندان عامه استیا ضرار پسر صرد - که شخصى است از اهل دانش - گفته است» .
خارى در حدیقه
به رغم صفا و صمیمیتسایهسار بساتین کتبى اردبیلى، در حدیقهاش خارهایى به چشم مىخورد مثلا:
مرا گذار به اصفهان افتاد . دیدم که مردم آن بلده شیخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را شیخ ابوالفتوح رازى نام کرده بودند و به این بهانه به عادت پدران خویش، قبر آن سنى صوفى را زیارت مىکردند و اگر چه از مردم آن دیار، امثال این کردار، دور نیست زیرا که پنجاه ماه زیاده از دیگران نسبتبه حضرت شاه ولایت ناشایست و ناسزا گفتهاند و در این زمان که مذهب شیعه قدرى قوت گرفته است، ایشان همچنان مانند پدران، چندان محبتى به شاه مردان ندارند» . (9)
همه صاحبنظران چنین نظر مىدهند که اظهاراتى از این دست، تراوش قلم قدسى اردبیلى نیست و خارهایى است که دست تحریف و تصحیف، در حدیقه کاشته است . مرحوم علامه شعرانى در این باره گوید:
این اعتراض غیر وارد بر اهل اصفهان، البته از مثل احمد اردبیلى - صاحب آیات الاحکام و شرح ارشاد - سختبعید است، مردى به آن درجه فضل و علم، مىداند که اگر مردم شهرى اشتباه کنند و قبر سنى را قبر شیعى بدانند، دلیل بر سوء سریرت آنان نیست و اشتباه قبر - چنانکه گفتیم - براى قاضى نورالله شوشترى نیز رخ داد و هیچ کس توهم سوء سریرت، در باره او نکند . ملا احمد اردبیلى، معاصر شاه عباس بزرگ است که اصفهان پایتخت او بود، چگونه مردم اصفهان در عهد او محبتى به شاه مردان نداشتند؟ . (10)
هم و غم مرحوم اردبیلى در تالیف و تصنیف خلاصه نمىشود; بلکه سیاه کردن صفحههاى سفید و کلاس و کتاب را ابزارى براى خودسازى و صفاى دل مىداند . از این رو، همواره از کوزه نهادش طهارت و تقوا مىتراود . هرگاه از گناه و رذایل اخلاقى سخنى مطرح مىشود، به خدا پناه مىبرد; مثلا در پایان بحث مراء مىنویسد: «اعاذنا الله و ایاکم عن امثالها» (11) با آنکه مفصل بحث تفسیرى و فقهى استعاذه را در ذیل آیه شریفه «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم» مطرح مىکند . (12)
وى در توصیه به استغفار و استعاذه مىفرماید:
از سوره ناس و فلق مىشود استحباب پناهندگى به خدا را فهمید، پناه بردن از شر شیطان، جن، انس، جادو و چشم زخم آنان; همچنین از خطاب «فصل لربک وانحر» به پیامبر پاک و معصوم - و غیر این آیه - مىتوان استنباط کرد که استغفار و توبه،
مستحب است هر چند به وجود گناه آگاهى نباشد . پس، بعید نیست غسل توبهاش نیز مستحب باشد» . (13)
در باره آن مرحوم که این همه استعاذه و استغفار دارد آوردهاند:
«ولم یصدر عنه فعل مباح فضلا عن الحرام والمکروه» ; در طول چهل سال از او کار مباحى هم سر نزد، چه رسد به حرام و مکروه . (14) سرگرمى او به تهذیب و تربیت چنان مؤثر بود که جانها را زیر و رو مىکرد . یکى از دست پروردگان مقدس، ملا عبدالله شوشترى رحمه الله در مقام موعظه به فرزندش مىگوید:
یا بنی انی بعد ما امرنى مشایخی - رحمهم الله - بالعمل برایی، ما ارتکبت مباحا و لا مکروها الى الآن، حتى الاکل والشرب والنوم . . . .
فرزندم! از آن هنگام که اساتیدم دستور دادند: به راى خودت عمل کن و اجازه اجتهادم دادند، تاکنون، مرتکب کار مباح و مکروه نشدهام، حتى در مورد خوردن، آشامیدن، خواب و . . . . (15)
پس از شرح ابا و استنکار ابلیس، و نقل داستان حضرت یونس علیه السلام مىنویسد:
آیات گذشته دلالت دارد بر تحریم افترا به خدا . . . و بر تحریم انکار حق اگر حرف خصم، درستباشد; پس - چنانکه امروزه رایج و متعارف است - حق ناپذیرى، مراء و جدال بىفایده و تلاش براى اینکه حرف خود را توجیه و منطق خصم را تزییف و ابطال کند، حرام است . (16)
اخلاق مناظره
بارها مىشد که مرحوم ملا عبدالله شوشترى، مسائلى را از محقق اردبیلى مىپرسید و آن مسائل بین آن دو عالم بررسى و موشکافى مىشد . بسا مىشد که ناگاه مرحوم اردبیلى بین بحث، ساکت مىشد یا اظهار مىداشت: این باشد تا به کتاب، مراجعه کنم . سپس، دست مرحوم شوشترى را گرفته و روانه خارج شهر مىشد; هنگامى که به جاى خلوتى مىرسیدند، مقدس، مساله را مطرح و موشکافى مىکرد .
وقتى، مرحوم شوشترى با شگفتى مىپرسید: شما که مطلب را به این خوبى مىدانستید، چرا در جلسه مباحثه مطرح نفرمودید؟ پاسخ مىداد: آنجا گفتگویمان در حضور مردم بود، و این احتمال وجود داشت که ما بخواهیم با همدیگر جدال و بر یکدیگر غلبه پیدا کنیم; ولى اینجا جز خداى متعال کسى نیست و از فخرفروشى و اظهار فضل بدوریم . (17)
خوف عظیم
در بیان قصه حضرت یونس علیه السلام مىنویسد:
این ماجرا مىرساند که انسان باید همواره بر خوف عظیم باشد . وقتى چنان بلایى به سر آن حضرت آمد، با آنکه کارش ترک اولى بود، پس در باره ما چه مىپندارى؟ مگر آنکه به خاطر بىلیاقتى و بىاعتبارى، خداوند به ما چندان توجهى نکند و به حال خود رها سازد; و از همین هم به خدا پناه مىبریم . (18)
حفظ حرمت دیگران
نویسنده در آغاز زبدة البیان، تیمنا به تفسیر آیاتى از سوره مبارکه حمد مىپردازد و در پایان مىنگارد:
نظم این سوره طریقه دعا کردن را تا اندازهاى یاد مىدهد; یعنى اینکه دعا باید، پس از بسم الله، ذکر حمد و ثناى خدا و توسل به وسیله عبادتى باشد، چنانکه راه و رسم ما و مفاد روایت نیز همین است . (19)
و من ندیدم کسى متوجه این نکته شده و آداب دعا کردن را از نظم سوره فاتحه استنباط کرده باشد . . . . (20)
و براى اینکه این سخن، باعثبدبینى به مفسران نشود، فورا مىفرماید:
و کانهم ترکوها للظهور، او لوجودها فی غیرها، الله یعلم .
گویا علماى دیگر هم به این مطالب پى بردهاند و چون روشن بوده رها کردهاند، یا چون این آداب دعا، در جاى دیگر موجود بوده است، متذکر نشدهاند; خدا مىداند .
تراوش تقوا
روحیه تعبد و فناى فى الله، در محقق اردبیلى به اندازهاى است که نه تنها خود را فهمیده و دیگران را، ظاهرگرا و خود مراد و کوته نظر و متعصب نمىشمارد، بلکه معمولا با تعبیر «الله یعلم» و نه «الله اعلم» خود را هیچ اندر هیچ مىانگارد و مکرر به خدا پناهنده مىشود تا دچار غرور نگردد . مثلا، پس از پاسخ به فخر رازى گوید: «الله یعلم . . . الله الموفق للحق والصواب و الیه المصیر و المآب» (21) و هنگامى که بحث رذایل مطرح مىشود، مىگوید: «اعاذنا الله و ایاکم عن امثالها» (22) و مثل: «و من روافع النکاح، الارتداد - نعوذ بالله منه - » «و عیاذا بالله که خداى تعالى . . .» (23) و توصیه مىکند: «از خدا بخواه که به تو بفهماند: «استفهم الله یفهمک» . (24)
نعمتهاى ناشناخته
اساتید خوب - که معمولا هم گمنام مىزیند و مىروند - از نعمتهاى ناشناخته و مجهول القدرند . هنگامى که آنها رفتند ما به خود مىآییم و دریغا که دیگر، آه و افسوس درمانى نخواهد شد .
فراق استاد، فریاد دل دردشناس اردبیلى را درآورده، او در مبحث قبلهشناسى و ریاضیات فلکى چنین انگشتحسرت به دندان مىگیرد و گوید:
در این زمان، اهل این دانش جدا کمیابند . تنها کسى را که من در این روزگار سراغ دارم، دایى خودم است، او شخصیتى است که پس از خواجه نصیرالدین طوسى رحمه الله از علماى این فن و حکماى اسلامى، متدین و یگانه است . خدایش او را به راهى که رضایت دارد موفق بدارد و به وجود او بر ما منت گذارد و از دانشش بر ما افاضه فرماید .
از کم توفیقى این بنده، این که - پس از نزدیک بیست و پنجسال دورى و آرزوى بهرهورى حضورى - در نجف اشرف به محضرش رسیدم . لیکن بعضى از آن ایام را، بیمار بودم و بعضى غافل;
خلاصه، قدر این نعمت ندانستم و شکرش به جا نیاوردم، تا از این جا رفت و از من جدا شد . از خداى کریم مىخواهم مرا موآخذه ننماید بلکه توفیق تشرف و استفاده عنایت نماید . (25)
امکانات امروزى و مسؤولیت ما
ما امروزه در سایه فداکارى فرزانگان و مداد عالمان و دماء شهیدان به سر مىبریم و دسترساى ولایتبر سرماست . ولى دیروز، نگاهبانان شریعتسوختند و ساختند و با راهاندازى کاروان شهداء الفضیله لواى مقدس زعامت و فقاهتبرافراشتند .
محقق اردبیلى در سال 978 همزمان با تالیف نخستین بخش مجمع الفائدة والبرهان در نجف اشرف، از ترس دشمنان، مختفى بوده است، در این باره مىنویسد:
وقع اختتامه فی . . . فی مشهد امیر الامراء و علیه و على حبیبه سید الانبیاء و اولاده سادات الاتقیاء علیه افضل التحیة والثناء، فی زمن الاختفاء من الاعداء . (26)
شهادت بزرگانى چون شهید اول و ثانى با عصر مقدس اردبیلى چندان فاصله ندارد .
در مواقع بسیارى از ضرورىترین نیاز اهل علم، که در اختیار داشتن کتاب است، در مضیقه بودهاند; به گونهاى که مرحوم اردبیلى از تمام آثار مرحوم شیخ مفید غیر از مقنعه را ندیده بوده و اظهار مىدارد: «همه آثار مرحوم مفید و بیشتر آثار مرحوم صدوق نابود شده است» . (27)
با آنکه اکنون با گذشت چهار قرن، چهل و پنج عنوان، از کتابهاى شیخ مفید در مجموعهاى چهارده جلدى منتشر شده است، این نشان مىدهد که مقدس، حتى این آثار را در کتابخانه دیگران هم نیافته استیا مىفرماید: «در باب غناء، حدیث صحیحى نداریم» . (28)
با آنکه حدود صد روایت در این باب هست . همین مطلب، تعجب شیخ حر عاملى و برخى دیگر را برانگیخته است . (29)
وقتى مقدس اردبیلى حکمت 417 نهج البلاغه را نقل مىکند، مىفرماید: «کانه فی نهج البلاغه» شاید آن وقت نهج البلاغه نزدش نبوده است .
لیکن امروزه، عصر ارتباطات، رسانه و رایانه و انفجار اطلاعات است و نباید این امکانات مایه عجب و غرور ما شود، بلکه باید به تلاشهاى خستگى ناپذیر بزرگان ارج نهیم و این مسیر مبارک را استمرار بخشیم .
پىنوشت:
1) اقتباس از آیه: «فاخلع نعلیک انک بالوادى المقدس طوى» . طه (20) : 12 .
2) ر ک: سیماى فرزانگان، ص 247 - 280 .
3) رساله نوین، ج 2 ، ص 218 به نقل سیماى فرزانگان ، ص 251 .
4) رساله نوین، ج 2 ، ص 218 .
5) نساء (4) : 63 .
6) طه (20) : 44 .
7) زبدة البیان، ص 235 .
8) رساله خراجیه، ص 25 .
9) حدیقة الشیعه، ص 604 و 605 .
10) تفسیر ابوالفتوح رازى، چاپ استاد شعرانى، ج 1 ، ص 14 .
11) زبدة البیان، ص 348 .
12) زبدة البیان، ص 91 - 93 ، و آیه از سوره نحل (16) : 98 است .
13) زیدة البیان، ص 91 .
14) منتخب التواریخ، ص 196 ; سیماى فرزانگان، ص 106 .
15) سیماى فرزانگان، ص 106 .
16) زبدة البیان، ص 354 .
17) انوار نعمانیه، ج 3 ، ص 40 .
18) زبدة البیان، ص 354 .
19) ر ک: کافى مترجم، ج 4 ، باب الثناء قبل الدعاء .
20) زبده البیان، ص 7 .
21) زبده، ص 392 .
22) زبدة، ص 348 .
23) رساله اصول دین .
24) زبده، ص 91 .
25) مجمع الفائدة، ج 2 ، ص 71 - 72 .
26) مجمع الفائدة، ج 3 ، ص 455 .
27) مجمع الفائدة، ج 5 ، ص 9 - 10 .
28) مجمع الفائده، ج 2 ، ص 565 .
29) فوائد طوسیه، ص 88 ; رساله نجم المؤمن، از مرحوم ملا محمد مهدى استرآبادى (م 1259)، نسخه خطى شماره 9577 ، کتابخانه آیةالله مرعشى قدس سره .