نگاهی به حیات و آثار محقق اردبیلی قدس سره
آرشیو
چکیده
متن
مقالهاى که ملاحظه مىکنید به مناسبت کنگره بزرگداشت مرحوم مقدس اردبیلى تهیه و تدوین گردیده و نویسنده محترم آن تتبعى ارزشمند پیرامون زندگینامه، اساتید، شاگردان، کرامات و فضائل اخلاقى و تالیفات و آثار علمى محقق اردبیلى انجام داده و بخشى را نیز به روابط و مناسبات او با سلاطین صفوى اختصاص داده است . (1)
مقدس اردبیلى
احمدبن محمد معروف به «مقدس اردبیلى» و «محقق اردبیلى» در زمره فقهاى بزرگ و نامدار شیعه به شمار مىآید . این فقیه جلیلالقدر قرن دهم هجرى یکى از فقهاى بزرگ و دقیق و از نوابغ روزگار و داراى کرامات و مقامات شگفتانگیز بوده است که بتحقیق مىتوان گفت جهان این قبیل افراد را کمتر به خود دیده است . در کتابهاى تراجم و شرح حالنگارى از او به عنوانهایى همچون: «عالم، فاضل، عابد، زاهد، محقق، متقى، مقدس، ثقه، جلیلالقدر، بلندمرتبه، عظیم الشان، فقیه امامیه و افضل اهل زمان خود در تقوى و ورع و زهد» (2) یاد شده است .
علامه مجلسى در تجلیل از او مىگوید: «محقق اردبیلى در تقوا و زهد و فضل به عالیترین درجات رسیده بود و من در بین علماى گذشته و حال نظیر و همتایى برایش سراغ ندارم، خداوند متعال با ائمه طاهرین محشورش فرماید» . (3) محدث قمى (م 1359 ق) نیز مثل همین کلمات افتخارآمیز مجلسى را در بزرگداشت «مقدس» مىآورد:
شیخ اجل، عالم ربانى، فقیه، محقق صمدانى، معروف به محقق اردبیلى است که در مراتب «علم» و «فضل» و «عبادت» و «زهد» و «کرامت» و «وثاقت» و «تقوا» و «ورع» و «جلالت» به درجهاى رسیده که توصیف نشود و در قدس و تقوا به مرتبهاى رسیده که به او «مثل» زده شود و به راستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان تجلى کرده که بر هیچ دیده پوشیده نیست . (4)
مقدس اردبیلى معاصر مرحوم شیخ بهائى عاملى (م 1030 ق) و حکیم میرداماد (م 1041 ق) بوده است و ظاهرا ملاقاتى هم بین مقدس و شیخ بهائى صورت گرفته
است . استاد مطهرى مىنویسد: «نظریات دقیق او مورد توجه فقهاست» (5) بخصوص قبل از تالیف جواهر الکلام و کتب شیخ اعظم انصارى بیشتر نوشتهها و تحقیقات مقدس اردبیلى مطرح بوده است .
کار مهم و بزرگ دیگر اردبیلى برپا داشتن حوزه نجف بوده است هر چند در زمان صفویه به وجود او در ایران شدیدا نیاز بود و سلاطین وقت و علماى عالىمقام با اصرار مىخواستند به ایران بیاید، ایشان قبول نکرد و توانستحوزه چند صد ساله نجف را با بحث و تدریس خود گرم و پرشور نگاه دارد و در برابر حوزه اصفهان آن را تقویت نماید تا آن دانشگاه بزرگ تشیع منقرض نگردد .
اساتید مقدس اردبیلى
در اینکه مقدس اردبیلى در حوزه درس چه کسانى حاضر شده و از محضرشان استفاده برده است، اطلاع زیادى در دست نیست و به طور تفصیل و مشخص و روشن نمىدانیم اساتید ایشان چه کسانى بودهاند، ولى همین قدر گفتهاند که عمده تحصیلاتش در منقول و معقول را از محضر شاگردان شهید ثانى (شهادت 965 ق) استفاده کرده است . علامه افندى مىنویسد:
. علوم عقلى را در شیراز نزد خواجه جمالالدین محمود شیرازى - شاگرد خواجه جلالالدین دوانى - آموخت . . . و در اواخر بلکه مىتوان گفت در اواسط عمرش زمانى که در نجف اقامت گزیده بود، بحث و تدریس علوم عقلى را ترک گفت و فقط به تدریس علوم نقلى پرداخت تااینکه وفات یافت . (6)
علامه سید محسن عاملى در تایید استفاده مقدس از محضر خواجه جمالالدین مىگوید:
او همراه آخوند شیخ عبدالله یزدى (م 981 ق) که «حاشیه در منطق» را نوشته و خواجه میرزاجان باغنوى (م 994 ق) در درس خواجه جمالالدین حاضر مىشدند . (7)
خود مقدس اردبیلى یکى از اساتیدش را در مبحث «قبله» ، شرح ارشاد، معرفى کرده است و شرححالنگاران به این نکته توجه نداشتهاند . وى علامه الیاس اردبیلى، (8) دایى مقدس اردبیلى است که در علوم ریاضى و عقلى و نجوم و هیئت تبحر داشته است «مقدس» مىنویسد:
اهل وخبره علم هیئت در این عصر، بسیار نادر است و این علم را منحصرا در دائى خود سراغ دارم که بعد از خواجه نصیرالدین طوسى روزگار نظیرش را به خود ندیده است! خداوند وجودش را بر ما منت نهاد و از علمش ما را مستفیض ساخت و از کمتوفیقى ماست که حدود 25 سال است از دیدارش بىنصیب شدهایم و شب و روز از خداوند کریم دیدارش را مىطلبم . در نجف اشرف - بر ساکنانش درود باد - خدمتش مىرسیدم، هر چند در ایام اقامتش مدتى مریض بودم و مدتى هم از وجود این نعمت غافل شدم تا اینکه ایشان از نجف مهاجرت کرد (تا اینکه مىگوید) در اینجا ذکر مىکنم آنچه را که از خدمت دایىام استفاده کردهام . (9)
بدین ترتیب دو نفر از اساتیدش شناخته مىشود .
مؤلف ریاض العلماء، سید امیر فیض الله را نیز از اساتید اردبیلى شمرده است و تصریح کرده که وى غیر از فیض الله تفریشى (شاگرد مقدس) بوده است . (10)
شاگردان مقدس اردبیلى
در باره شاگردان اردبیلى صاحب ریاض العلماء مىنویسد: «از اساتیدم شنیدم که شاگردان او ده نفر بودند که همه آنها از فضلا و علما بودهاند» (11) و بعد چهار نفر از آنها را نام مىبرد ما این ده نفر شاگردان مقدس را شناسایى کردهایم که در اینجا به طور اختصار آنها را معرفى مىکنیم .
1) شیخ جمال الدین ابومنصور حسن بن زینالدین شهید ثانى، معروف به «صاحب معالم» (م 1011 ق) که پس از تحصیل علوم و معارف اسلامى در «جبل عامل» جهت تکمیل تحصیلات همراه «صاحب مدارک» به نجف رفت و در دهه آخر (983 الى 993 ق) عمر مقدس اردبیلى از محضر پر فیض او استفاده برد و همزمان از درس دوست و هم بحث مقدس، شیخ عبدالله یزدى صاحب حاشیه، در منطق نیز بهره گرفت . در روضات الجنات آمده است که ایشان در سال 993 (سال وفات اردبیلى) در درس مقدس شرکت مىکرد در حالى که علامه سید محسن امین مدرکى را ارائه مىدهد که صاحب معالم در سال 983 ق در نجف بوده و از درس مقدس چند سال استفاده برده است . (12)
2) سید محمدبن على بن حسینى موسوى عاملى معروف به «صاحب مدارک» (م 1009 ق) وى همراه دایى خود، صاحب معالم، در درس مقدس حاضر مىشد . مقدس اردبیلى ارشاد علامه حلى را همان سالها شرح مىکرد (سال پایان تالیف شرح ارشاد الاذهان 985 ق است) و با توجه به اینکه اردبیلى از اول کتاب نکاح تا ابتداى کتاب صید و ذباحه ارشاد الاذهان را یا شرح نکرده و یا چون به دلیل بدخطى بعضى از نسخههاى ارشاد قابل استفاده نبوده است، از شاگردش، صاحب مدارک، مىخواهد قسمتهاى شرح نشده از ارشاد الاذهان را شرح نماید، ولى ایشان به جهت رعایت ادب و احترام به استادش مقدس اردبیلى آن قسمتها را از کتاب مختصرالنافع محقق حلى (دائى علامه حلى) شرح مىکند (13) اما اینکه مشهور شده است که این دو شاگرد کتاب معالم اصول و مدارک الاحکام را در زمان حیات استادشان نوشته و به او عرضه کردند و مورد تشویقش قرار گرفتند، درست نیست، چرا که و کتاب مدارک الاحکام در سال 998 اتمام یافته است . (15) مگر اینکه بگوییم مقدس اردبیلى پارهاى از نوشتههاى آنها را دیده و تحسین کرده است و بعد از ارتحال اردبیلى، آنها کتابهایشان را به اتمام رساندهاند .
3) امیر علام، که به قول صاحب ریاض العلماء، «علامه» است و اسم با مسمایى دارد و در اکثر علوم دست داشته بخصوص در «فقه وفقاهت» چنان که مقدس اردبیلى هنگام وفاتش به او ارجاع مىدهد و مىگوید: در شرعیات از سید علام استفاده نمایید . (16) ایشان یکى از دو نفر شاگرد اردبیلى است که چگونگى شرفیابى و توفیق سعادت بزرگ دیدار مقدس با امام زمان (عج) را گزارش کرده است و پرده از مقامات بزرگ استادش برداشته و او را بهتر به ما شناسانده است . (17)
4) خواجه فضل الله استرآبادى که از برجستهترین شاگردان اردبیلى بوده است، در هنگام ارتحال اردبیلى، میرزا محمد استرآبادى از او مىپرسد: بعد از شما از محضر چه کسى استفاده کنیم؟ ایشان در علوم عقلى به خواجه فضل الله و در علوم شرعى به سید امیر علام ارجاع مىدهد . خواجه فضل الله تعلیقاتى بر زبدة البیان استادش نگاشته و حاشیهاى هم بر الهیات شرح تجرید دارد . (18)
5) میرزا محمدبن على بن ابراهیم استرآبادى (م 1026 ق) رجالى مشهور که در علم رجال سه کتاب تالیف کرده: رجال کبیر، رجال متوسط، رجال صغیر . ایشان همان شاگردى است که در لحظات آخر عمر استادش مقدس اردبیلى، از او سؤال مىکند بعد از او به چه کسانى رجوع کنند؟ و همانطور که مذکور شد مقدس، امیر علام و خواجه فضلالله را معرفى مىکند . ظاهرا استرآبادى انتظار داشت از او هم نامى ببرد! لذا از این واقعه مقدارى ناراحت مىشود و بعد از ارتحال استادش نجفاشرف را ترک گفته در مکه معظمه رحل اقامت مىاندازد (19) ، میرزا محمد استرآبادى، استاد محمدامین استرآبادى صاحب الفوائد العدنیه وپایهگذار «اخبارىگرى» است .
6) شیخ محمد على بلاغى (م 1000 ق) صاحب تالیفات ارزشمند از جمله شرح اصول کافى، شرح ارشاد علامه حلى و حاشیه بر معالم الاصول . (20)
7) عنایةالله قهپائى صاحب «مجمع الرجال» خود در حواشىاى که برکتاب رجالکشى دارد تصریح به استفاده از محضر اردبیلى نموده است . (21)
8) ملا عبدالله شوشترى (م 1021 ق) که خود استادى بزرگ بوده و در همان زمان که از خدمت اردبیلى استفاده مىکرد، حوزه تدریس داشت و چند نفر از شاگردان اردبیلى نیز در درسش حاضر مىشدند، ولى با این همه ایشان از درس مقدس استفاده مىبرد . مجلسى اول که شاگرد شوشترى است در شرح مشیخه کتاب لایحضره الفقیه به این مطلب تصریح کرده است . شوشترى رساله عملیهاى به زبان فارسى مشهور به الواجبات نگاشته است . (22)
9) خواجه فیضالله بن عبدالقاهر حسینى تفرشى (م 1025 ق) شاگرد برجسته مقدس اردبیلى و استاد دانشمند مشهور امیرشرف الدین شولستانى نجفى (م 1063 ق) است . خواجه فیضالله نیز جریان ملاقات مقدس اردبیلى را با امام زمان (عج) گزارش کرده است . (23) او تعلیقاتى برکتاب ارزنده آیات الاحکام استادش نگاشته است . ملا مصطفى تفرشى صاحب نقد الرجال در بارهاش مىنویسد: «او داراى علم بسیار و حلم و بردبارى بزرگ و بیشمار و متکلم و فقیه بوده . . . همه صفات پسندیده علما و اهل صلاح و تقوى در او جمع شده بود» . (24)
10) سید عباس ابن محمدموسوى بیابانکى یکى دیگر از شاگردان مقدس بوده و کتاب مجمع الفائدة استادش را که در سال 985 ق به اتمام رسیده بود در سال 986 ق کتابت کرده است . (25)
احتمال مىدهند که پسر مقدس اردبیلى، ابىالصلاح تقىالدین محمد، از محضرش استفاده کرده باشد چرا که ایشان از نظر علمى و سنى در شرایطى بوده که به تصریح خود
اردبیلى در اول حاشیه بر تجرید، آن کتاب براى ایشان تالیف شده است و فراغت از تالیفات آن در سال 986 ق بوده است . در صورت اثبات این مساله یازده نفر از شاگردان اردبیلى شناسایى مىشوند . (26)
کرامات و فضایل اخلاقى مقدس اردبیلى
کرامات و مقامات شگفتانگیز فراوانى از «اردبیلى» نقل مىکنند که همه آنها حاکى از «تقوا» و «خلوص» و «صفاى نفس» و توکل واقعى به خدا و اعتقاد کامل به «توحید افعالى» است که او را بحق شایسته لقب «مقدس» ساخته است . البته لازم است این نکته را بگوییم که بعضى از این حکایات در شان این شخصیت عمیق و محقق والامقام نیست و بیشتر به افسانه مىماند تا به حقیقت و این گونه داستانها که آمیخته با مبالغه و افسانه است، قطعا براى «مقدس» فضلیتساز نیستبلکه مقام علمى این فقیه جلیلالقدر را تنزل داده و در مرتبهاى قرار مىدهد که گویا ایشان هیچ اطلاعى از «فقه» و مسائل شرعى نداشته است! محدث جلیلالقدر شیخ عباس قمى مىنویسد:
مولانا [مقدس اردبیلى] در یک سفر از اسفار خود به کاظمین مالى را [چهارپایى] کرایه کرده بود و صاحبش همراه نبود چون خواست از کاظمین بیرون شود یکى از اهل بغداد کاغذى به وى داد که به نجف اشرف برساند . مولانا آن کاغذ را گرفت لیکن پیاده به نجف رفت و مرکوب را سوار نگشت و فرمود من از «مکارى» اذن حمل رقیعه [نامه] را نداشتم . فقیه [محدثقمى] گوید که من در تحفة الاحباب (27) در حال ثقه جلیل «صفوان بین یحیى» نگاشتم شبیه به این [داستانى] را از ورع آن بزرگوار در حمل دودنیار . (28)
علامه محقق سید محسن امین عاملى در اعیان الشیعه بعد از نقل این داستان مىفرماید:
اگر این حکایت در باره «صفوان» درستباشد در باره مقدس اردبیلى با آن شان و مقام فقهىاش صحیح نیست و به نظرم چنین روایاتى از مبالغه و افراطهاى فاسد نشات گرفته و بسیار بعید است چنین مسائلى از اردبیلى به ظهور رسد که اگر غیر از این باشد باید گفت این حکایت آن قدر که مناسب و نزدیک به نکوهش اردبیلى استسزاوار و مناسب مدح و تجلیل از او نیست، براى اینکه این کار یک نوع کم عقلى و ابلهى است . (29)
البته باید گفت چنین داستانهایى در باره اصحاب امامان نیز صحیح نیست و شخصیت امثال صفوان را تنزل مىدهد و یاران امامان علیهم السلام را اشخاص بىاطلاع معرفى مىکند . (30)
اگر از این قبیل حکایات سستبگذریم داستانهاى خواندنى و صحیح به وفور از «مقدس» سراغ داریم که چند نمونه از آنها را در اینجا مىآوریم:
1) ملا احمد مقدس اردبیلى در سفر بود یکى از زوار که آن جناب را نمىشناختبه او گفت جامههاى مرا ببر نزدیک آب و بشوى و چرک آنها را بگیر . ملا احمد قبول کرد و جامههاى آن مرد را برد و شست و آورد به او بدهد در این هنگام آن فرد ملا احمد را شناخت و خجالت کشید مردم نیز او را توبیخ کردند . مقدس اردبیلى فرمود: چرا او را ملامت مىکنید، مطلبى نشده استحقوق برادران مؤمن بر یکدیگر بیشتر از اینهاست . حاج شیخ عباس قمى پس از نقل این واقعه مىگوید:
مولانا در این کار به امام هشتم اقتدا کرده است، زیرا در روایات آمده است که روزى امام هشتم وارد حمام شد شخصى در حمام که آن حضرت را نمىشناخت گفت: «بیا مرا کیسه بکش» امام رفت و به کیسه کشیدن او مشغول شد . سپس مردم درآمدند و امام را شناختند و از امام براى کردار آن مرد معذرت خواهى کردند، امام با مردم سخن گفت تا نگران نباشند و همین گونه ادامه داد تا کیسه کشیدن آن مرد را تمام کرد! (31)
2) یکى از خصوصیات پسندیده مقدس اردبیلى پذیرش هدیه بود چه کم بها بود چه گرانبها; همانطور که پیامبر گرامى هدیه را مىپذیرفت ولو جرعهاى شیر بود . (32) یا هدیهاى که فقط عنوان هدیه را داشت مىپذیرفت .
محدث قمى مىنویسد:
عادت مولانا [مقدس اردبیلى] برآن بود که مىپوشید از جامه هر چه را حلال باشد خواه پر قیمتباشد یا ارزان و هرگاه کسى به آن بزرگوار جامه نفیس هدیه مىکرد قبول مىفرمود و مىپوشید و مکرر اتفاق مىافتاد که عمامه گرانبها به ایشان تقدیم کرده بودند که معادل بوده با «زر خالص» چون به زیارت مشرف مىشده هر سائلى که چیزى از ایشان مىطلبید قطعهاى از آن را پاره مىکرد و به او مىداد تا آنکه باقى مىماند برسرایشان مقدار ذراعى که به خانه مراجعت مىنمود . (33)
3) یکى از ویژگیهاى قابل ذکر مقدس اردبیلى روحیه فقیر نوازى بود; او فقیران را در زندگى خود شریک مىکرد و به اصطلاح «مردمى بود» .
در سالى گرانى بود و مقدس آنچه از طعام و غذا داشتبین فقرا و نیازمندان تقسیم کرد و خود نیز همانند فقرا یک سهم از آن برداشت و این کار پسندیدهاش را همچنان در آن سالهاى خشکسالى و گرانى ادامه مىداد تا اینکه صبر و بردبارى زوجهاش به سر آمد و براین شیوه فقیرنوازى مقدس اعتراض نمود وگفت: فرزندانت را از این غذاها محروم مىسازى تا آنها مجبور شوند در این سالهاى کمبود و گرانى و پرمشقت و ندارى دست نیاز به سوى مردم گشایند؟ مقدس اردبیلى بعد از این گفتگو، همسرش را ترک گفت و به مسجد کوفه شتافت و در آنجا به اعتکاف نشست . روز دوم اعتکافش شخصى ناشناس مقدارى غذاى پاکیزه از گندم خوب و آرد نرم و مرغوب به منزل مقدس آورد و به همسرش تحویل داد و در ضمن گفت این غذا و آرد را صاحب منزل فرستاد و خودشان در مسجد جامع به اعتکاف نشسته است . اعتکاف سه روزه مقدس اتمام یافت و ایشان روانه منزل شد . همسرش گفت طعامى را که توسط اعرابى به ما فرستادى خوب طعامى است . مقدس که از این ماجرا بىاطلاع بود متعجب گشت و فهمید که این عنایت از کجاست و خدا را سپاس گفت . (34)
او در این کار نیز به پیامبر اسلام اقتدا کرده است چرا که پیامبر از آنچه خدا روزیش مىکرد بیش از آذوقه یک سال بر نمىداشت آن هم اندکى از خرما و جو بود و مابقى را در راه خدا صرف مىکرد، هر چه از وى مىخواستند عطا مىکرد بعد نوبت مىرسید به قوت یک سال خود از آن هم ایثار مىفرمود و چه بسا پیش از آنکه سال تمام شود ذخیرهاش تمام مىگشت و خود محتاج آذوقه مىگردید . (35)
4) شیخ محمد حرزالدین، صاحب معارف الرجال یکى از رؤیاهاى صادقه مقدس اردبیلى را در کتابش آورده که مقدس اردبیلى سختبیمار گشت که اصولا امید بهبودى از آن بیمارى نمىرفت . مقدس قبل از بیمارى در باره چگونگى نسب مادرش و علویه بودن او بسیار تفحص کرده بود تا به این نسب افتخارآمیز اطمینان کامل پیدا نماید ولى موفق نشده بود و در همین دوران مدتى به بستر بیمارى افتاد و در عالم رؤیا توفیق دیدار محضر مبارک مولاى متقیان امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به او دست داد و از اینکه حضرت زهرا در عالم رویا از او چهره پوشیده بود . مقدس با خود گفت: امروز اطمینان یافتم که که علویه بودن مادرم درست نیست چرا که بىبىفاطمه زهرا از من چهره پوشانده و مرا نامحرم پنداشته؟ در عالم رؤیا به این فکر و خیال بود که ناگهان متوجه شد که حضرت زهرا حجاب از چهره کنار زد و دوازده عدد خرما به او عطا کرد آنگاه از خواب بیدار گشت و از این رؤیاى صادقه فهمید که راز کنار زدن نقاب از چهره چه بوده و یقین کرد که مادرش «علویه» است و او هم به این واسطه فرزند زهراست . و تناول خرما دلالتبر بهبودى از آن بیمارى و عدد دوازده دلالت بر دوازده سال زندگى کردن بعد از آن ماجراى مکاشفه آمیز دارد و چنین نیز شد و مقدس اردبیلى شفا یافت و دوازده سال زنده ماند و در این مدت آثار ارزندهاى به جا گذاشت; از آن جمله کتاب مجمع الفائدة و البرهان را که در سال 977 ق شروع کرده بود با تمام جدیت و همت والا در سال 985 ق به اتمام رساند و بعد از این بهبودى، صاحب معالم و صاحب مدارک از محضرش استفاده کامل بردند و بعد از او مکتب فقهى او را زنده نگه داشتند و سرانجام این دوازده سال پربار و با برکتبه پایان رسید و مقدس در سال 993 ق دارفانى را وداع گفت . (36)
نقل مىکنند مقدس اردبیلى هر وقت آهنگ زیارت کربلاى معلا را مىکرد نمازش را احتیاطا جمع مىخواند و وقتى از او سؤال مىشد چرا نمازت را به «قصر» و «اتمام» جمع کردى؟ تمسک به قاعده مشهور علم اصول مىنمود که «ان الامر بالشئ یقتضى النهى عن ضده» و در توضیح این اصل مىفرمود: طلب علم واجب عینى، و زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام عملى استحبابى است و مىترسم از اینکه واجب را وا گذاشته به مستحب پرداخته باشم . (37)
6) از تواضع و فروتنى مقدس اردبیلى حکایاتى بسیار نقل شده که یکى از نمونههاى آن تواضع در برابر شاگردانش است; توضیح اینکه مقدس وقتى مشغول شرح ارشاد علامه حلى بوده و کتاب ارزنده مجمع الفائده والبرهان را تالیف مىکرد قسمتى از آن را به صاحب معالم و صاحب مدارک مىداد و مىگفت: عبارات آن را ببینید و اصلاح نمایید چرا که مىدانم بعضى عبارات آن غیر فصیح و نادرست . (38)
7) مقدس اردبیلى از شیفتگان واقعى اهلبیت علیهم السلام بوده و محبتخاندان پاک پیامبر اسلام با خون و گوشت او به هم آمیخته بود چنانکه شرفیابى او به خدمت امام زمان و تکلم در بارگاه علىبنابىطالب علیه السلام و رؤیاى صادقهاش همه حکایت از این علاقه و عشق مىکند . محدث جلیلالقدر شیخ عباس قمى مىگوید: «. . . بعد از موت او بعضى از مجتهدین، او را در خواب دیده که با هیات نیکو و جامه پاکیزه از روضه علویه بیرون شد از آن مرحوم [اردبیلى] پرسید که چه عمل شما را به این مرتبه رسانید [مقدس اردبیلى] فرمود: ولایت صاحب این قبر [علىابنابىطالب علیه السلام] و محبت او . (39)
8) در بین شاگردان مقدس اردبیلى ظاهرا مسنتر از ملاعبدالله شوشترى (م 1021 ق) نبوده که خود، حوزه درس و بحث داشته و جمعى از شاگردان اردبیلى نیز در آن شرکت مىکردند . ملاعبدالله شوشترى بارها از مقدس اردبیلى سؤالها مىکرد و با
مقدس به گفتگو مىنشست ولى مکرر دیده مىشد مقدس ناگهان سکوت اختیار کرده و بحث را ناتمام مىگذاشت . آنگاه دست ملاعبدالله را مىگرفت و با هم به خارج شهر مىرفتند و در خلوتگاه، جواب سؤالاتش را به تمام و کمال مىداد . ملاعبدالله متعجب گشته مىگفت : اى برادر چرا در همانجا این پاسخهاى محققانه را ارائه ندادى؟ ! و من پنداشتم جوابى براى آنها نیست . مقدس فرمود اگر در جلوى دیدگان مردم به این بحثها مىپرداختیم مایه نقصان و حقارت من و شما مىشد چرا که شما تلاش مىکردید حرفتان را به کرسى بنشانى، من نیز سعى مىکردم پیروزى از آن من باشد و در نتیجه از راه حق منحرف شده به جدل مىپرداختیم ولى الآن جز خداوند متعال کسى شاهد بحث مانیست و انگیزهاى جز روشن شدن حقیقت نداریم . (40)
9) مقدس اردبیلى از چنان احترامى برخوردار بود که وقتى شاه طهماسب صفوى مبنى بر کمک به یکى از سادات و رفع مشکل او از او دریافت کرد به احترام نامه مقدس از جا برخاست و وقتى دید که مقدس اردبیلى او را «برادر» خطاب کرده به وجد آمد و گفت: این نامه را با کفنش همراه سازند و وقتى دفنش کردند این نامه مبارک را زیر سرش در قبر گذارند تا بدین وسیله به دو فرشته نکیر و منکر احتجاج نماید که من همان کسى هستم که مقدس مرا «برادر» خطاب کرده است . (41)
10) یکى از سعادتهاى بزرگ اردبیلى توفیق شرفیابى به محضر مبارک ولىالله الاعظم حضرت بقیةالله عجل الله تعالى فرجه بوده است که با وجود پنهان داشتن این دیدار، شاگردانش به آن پى برده و براى ما گزارش کردهاند و این از خصوصیات مهم کسانى است که به حق به دیدار سراکبر و اسم اعظم نایل آمدهاند و از بازگو کردن چنین توفیقى امتناع داشتهاند . برخلاف بعضى از مدعیان که براى خود دکان باز کرده و هر روز ادعاى دیدار حضرتش را مىکنند و بدین وسیله جمعى از اهل دین را مىفریبند و از صداقت و خلوص آنها کمال استفاده را براى اهداف دنیوى خود مىکنند .
به هرحال «مکاشفه» یا «مشاهده» و یا «رؤیت» امام زمان توسط ایشان کاملا صحیح بوده (42) و علاوه برایشان برخى از علماى بزرگ از جمله ابنطاووس (م 664 ق) ابن فهدحلى (م 841 ق) و سیدمهدى بحرالعلوم (م 1212 ق) چنین توفیقى نصیبشان شده بود .
سید نعمتالله جزائرى (م 1112 ق) در جلد اول انوار نعمانیه بعد از ذکر «ورع» مقدس اردبیلى و جایگاه بزرگ ایشان از نظر زهد و تقوا و بعضى از کراماتش مىنویسد: «یکى از اساتید موثق و مورد اطمینان من که اهل علم و عمل بود برایم حکایت کرد [چگونگى شرفیابى مقدس به حضور امام زمان را] که مقدس اردبیلى شاگردى داشتبه نام «میر فیضالله تفرشى» که داراى فضل و ورع بود . وى نقل مىکرد که من حجرهاى در مدرسهاى که مشرف به «گنبد شریف مولى على علیه السلام» بود، داشتم . شبى اتفاق افتاد که از مطالعه فارغ گشتم در حالى که از شب بسیار گذشته بود . پس، از حجرهام که در طبقه فوقانى بود بیرون آمدم . به اطراف بارگاه حضرت على علیه السلام نگریستم که ناگهان در آن سیاهى شب دیدم مردى بسوى آستانه شریف مىرود، با خود گفتم شاید این مرد دزد باشد [که از تاریکى شب استفاده کرده] و مىخواهد «قنادیل حرم» را سرقت نماید . از طبقه فوقانى به سرعت پایین آمدم و به سوى آن شخص شتافتم و من او را کاملا تحت نظر داشتم ولى او از حضور من در آنجا بىاطلاع بود، آن شخص در برابر در حرم مطهر ایستاد و ناگهان دیدم قفل آن خود به خود به زمین افتاد و او وارد حرم شد، دوم و سوم نیز به همین منوال گشوده باشد و آن شخص به نزدیک ضریح مقدس رسید و با کمال احترام
و ادب، بر قبر مطهر سلام کرد و از جانب قبر هم جواب سلامش را دادند و او شروع به صحبتبا امام على علیه السلام نمود و در باره یک مساله علمى به صحبت پرداخت . در این هنگام من از صدایش او را بخوبى شناختم [او استادم مقدس اردبیلى بود ]. سپس مقدس اردبیلى از شهر نجف خارج گشت و به سوى مسجد کوفه رفت و من او را دنبال کردم و همچنان او مرا نمىدید تا اینکه به محراب مسجد کوفه رسید [و در حالى که احدى در مسجد دیده نمىشد] شنیدم دارد با مردى در باره همان مساله علمى صحبت مىکند . آنگاه برگشت و من هم او را دنبال کردم، وقتى به دروازه نجف رسید هوا روشن شده بود . من خود را به استادم نشان دادم و عرض کردم اى سرورم! من از اول ماجرایى که امشب اتفاق افتاد همراهتبودم و همه چیز را دیدم، حال بفرمایید آن دو نفر که در حرم مطهر و مسجد کوفه با آنها مذاکره کردى و سؤال و جواب رد و بدل شد کى بودند؟ مقدس اردبیلى از من تعهد گرفت تا زمانى که زنده است هرگز از این ماجرا پرده برندارم و به کسى چیزى نگویم . آنگاه گفت: اى فرزندم! برخى مسائل علمى برمن مشتبه مىشود و چه بسا من شبها به مرقد امام على علیه السلام شرفیاب مىشوم و در باره آن مساله به صحبت مىپردازم و پاسخ آن را از امام دریافت مىکنم و امشب نیز [مسالهاى داشتم و با او در میان گذاشته] ایشان مرا به مولایم امام زمان ارجاع داد و فرمود: امشب فرزندم مهدى علیه السلام در مسجد کوفه حضور دارند پس به سویش شتاب و این مساله را از او بپرس این شخص [که در مسجد کوفه با او صحبت مىکردم] حضرت مهدى علیه السلام بود . (43)
مقدس اردبیلى و سلاطین صفوى
دوران زندگانى مقدس اردبیلى مصادف با به حکومت رسیدن صفویه در ایران و فعالیت علماى شیعه براى هرچه بهتر معرفى کردن مکتب تشیع و حاکمیت آن در ایران بوده است . البته این حکومت صفویه بود که شدیدا براى رسمیتبخشیدن به قدرت خود به «علماى شیعه» نیاز داشت نه اینکه علما به دربار نیاز داشته باشند . علماى شیعه به رغم میل باطنى خود به دربار رفتند تا مکتب تشیع گسترش پیدا کند که امروز ثمره آن تلاشها و از خودگذشتگىها را به عیان مىبینیم که همان پیروزى انقلاب اسلامى در ایران است . امام خمینى قدس سره مىفرماید:
اما قضیه خواجه نصیر و امثال خواجه نصیر را شما مىدانید این را که خواجه نصیر در دستگاهها وارد مىشد نمىرفت وزارت کند، مىرفت آنها را آدم کند، نمىرفتبراى اینکه در تحت نفوذ آنها باشد، مىخواست آنها را مهار کند تا آن اندازه که بتواند . کارهایى که خواجه نصیر براى مذهب کرد آن کارهاست که خواجه نصیر را خواجه نصیر کرد نه طب خواجه نصیر و نه ریاضیات خواجه نصیر . آن خدمتى که به اسلام کرد خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها لیکن نه براى اینکه وزارت بکند نه براى اینکه براى خودش یک چیزى درستبکند او رفت آنجا براى اینکه آنها را مهار کند و آنقدرى که قدرت داشته باشد خدمتبکند به «عالم اسلام» و خدمتبه الوهیتبکند و امثال او مثل محقق ثانى مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى که در دستگاه صفویه بود، صفویه را «آخوند» کرد نه خودش را «صفوى» کرد . آنها را کشاند توى مدرسه و توى عالم و توى دانش و اینها تا آن اندازهاى که البته توانست . (44)
ظاهرا حکومت صفویه با اعزام علامه شیخ بهائى (م 1031 ق) به نجف اشرف، از مقدس اردبیلى هم دعوت به عمل آورده بود ولى ایشان بنابه مصالحى از آن جمله تقویت و برپا نگهداشتن حوزه چند صد ساله نجف این دعوت را نپذیرفت (45) همانطورکه بعدها دو شاگرد برجسته اردبیلى، صاحب معالم و صاحب مدارک، از آمدن به ایران امتناع کردند و به قول استاد مطهرى همین امر اعثشد که حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه یابد و منقرض نگردد . صاحب معالم و صاحب مدارک براى اینکه دچار محظور و رودربایستى براى توقف در ایران نشوند حتى از زیارت حضرت رضا علیه السلام که فوقالعاده مشتاق آن بودند صرفنظر کردند . (46)
در زندگینامه مقدس اردبیلى دو نامه آوردهاند که ایشان براى شفاعت دو نفر از سادات علوى به شاه طهماسب (م 984 ق) و شاه عباس اول (م 1038 ق) نوشته و خواسته است که از گناه آنان بگذرند و مورد بخشش قرار دهند که هر دوى آنها از دریافت چنین نامهاى خوشحال شده و حاجت آنان را برآورده ساختند . نامه مقدس به شاه طهماسب را قبلا آوردیم . در اینجا در باره نامه به شاه عباس اول و صحت ارسال آن بحث مىکنیم . هرچند صاحب قصص العلماء یک نامه را که عنوانش خطاب به شاه صفوى «اى برادر» بوده و (شاه این خطاب را بسیار مهم پنداشته تا جایى که براى آنکه روز قیامتبه آن احتجاج نماید و از عذاب الهى نجات یابد، دستور داده آن را با کفنش دفن نمایند) در دو جا ذکر کرده یکبار براى شاه طهماسب و بار دیگر براى شاه عباس اول . (47)
نامه مقدس اردبیلى به شاه عباس اول
بانى ملک عاریه عباس بداند: اگر چه این مرد در اول ظالم بود اکنون مظلوم مىنماید چنانچه از تقصیر او بگذرى شاید حق سبحانه و تعالى از پارهاى تقصیرات تو بگذرد .
کتبه بنده شاه ولایت احمد اردبیلى
در پاسخ این نامه شاه عباس چنین نوشت:
به عرض مىرساند: عباس که خدماتى که فرموده بودند به جان منت دانسته به تقدیم رسانید که این محب را از دعاى خیر فراموش نکنید .
کتبه کلب آستان على علیه السلام عباس (48)
با توجه به این که ارتحال مقدس اردبیلى سال 993 ق و جلوس و تاجگذارى شاه عباس اول سال 996 یا 997 ق در سن شانزده سالگى بوده استبسیار بعید به نظر مىرسد که چنین نامهاى بین آن دو رد و بدل شود و یا شاه عباس دعوتى از او به عمل آورد تا به اصفهان آید و همین نکته باعثشده است که جمعى از محققان از جمله استاد شهید مطهرى (49) ، شیخ محمد حرزالدین صاحب دکتر ضیاءالدین سجادى و دکتر عبدالحسین نوائى (51) در ارسال چنین نامهاى تردید کنند، هر چند دکتر نصرالله فلسفى (م 1360 ق) که تحقیق بسیار مفصلى در باره زندگانى شاه عباس اول منتشر ساخته و جزئىترین مسائل زندگى او را مورد بحث و تحقیق قرار داده است، با مسامحه و بدون تحقیق لازم ارسال نامه را صحیح دانسته و در کتابش به نقل از قصص العلماء آن را آورده است و هیچ اشارهاى هم به «عدم تطبیق» سال ارتحال مقدس و سال جلوس شاه عباس برتختسلطنت نکرده است ولى محدث قمى به این نکته توجه داشته و تلاش کرده است صحت ارسال نامه را اثبات نماید و این «عدم تطبیق» را به گونهاى توجیه کند . محدث قمى مىنویسد:
. لازم است در اینجا اشاره به مطلبى نمایم که رفع کند اعتراض بعضى از افاضل را به این حکایت [ارسال نامه به یکدیگر] به آنکه عصر شاه عباس موافق نبوده با عصر مقدس اردبیلى تا آنکه این حکایت صحیح باشد .
پس گویم امر به حسب ظاهر چنان است که فرمودهاند، زیرا که وفات این بزرگوار در سال 993 است و جلوس شاه عباس در سال 996 ق است که مطابق با کلمه «ظل الله» . . . لیکن براهل تاریخ و اطلاع معلوم است که شاه طهماسب صفوى که دوم سلاطین صفویه است در سنه 984 ق وفات کرد و از او 9 نفر پسر به جاى بود که بزرگترین آنها سلطان محمد میرزا فرمانفرماى ممالک فارس بود لیکن به سبب ضعف باصره او ارباب حل و عقد دربار سلطنت نامى از او نبردند بلکه امر سلطنت دایر شد مابین دو برادر او سلطان اسماعیل میرزا و سلطان حیدر میرزا . امرا در باب تفویض سلطنتبه یکى از این دو نفر به دو قسم شدند و نزدیک شد فتنه شود تا بالاخره حیدر حسین را مظلوم کشتند و سلطنت را به شاه اسماعیل ثانى تفویض کردند . او قریب یک سال ونیم سلطنت کرد و در سنه 985 ق وفات کرد . پس از وى برادرش سلطان محمد مکفوف، براریکه سلطنت مستقر شد لیکن به واسطه عدم بینایى او تمامت امورات در قبضه اختیار مهد علیا فخرالنساء بیگم حرم او بود تا در سنه 987 ق که امرا و اعیان آن مخدره محترمه را به قتل رسانیدند و سلطان محمد را دو پسر بود حمزه میرزا و شاهزاده عباس میرزا . جماعتى از امراى عراق از ترکمانان و غیره هواخواه شاهزاده حمزه بودند و جماعتى از امراى خراسان قرار سلطنت را براى شاهزاده عباس میرزا دادند و در همین سنه 987 على قلیخان شلملو و مرشدقلى سلطان شاهزاده عباس میرزا را به سلطنت رساندند تا در ششم ذىالحجة سنه 996 ق که شاه سلطان محمد تاج سلطنت را به دستخود بر سر فرزند ارجمند خود شاهزاده عباس میرزا نهاد و او را شاه عباس خطاب کرد و امر سلطنتبر او مستقر شد . پس معلوم شد که شاه عباس قبل از استقرار سلطنت نیز کارهاى سلطنتى به او ارجاع داشته پس درست مىآید این حکایت [رد و بدل نامه بین مقدس و شاه عباس] را که سید جزائرى نقل فرموده . (52)
این توضیح محدث قمى اشکال رابرطرف نمىکند و اینکه چرا مقدس اردبیلى شاه عباس را «بانى ملک» خطاب مىکند در حالى که هنوز سلطنت در او مستقر نشده است . چرا مقدس این امر را از شاه سلطان محمد نخواسته؟ و از فرزند 13 سالهاش درخواست رسیدگى نموده؟ و بالاخره چه اصرارى داریم حتما چنین نامهاى را با تمام مشکلات مطرح شده اثبات نماییم؟ آیا این نامه فضیلتى بر فضایل مقدس اردبیلى مىافزاید؟ با اینکه بیشتر «کلب آستان على علیه السلام» بودن شاه عباس اول را تبلیغ مىکند؟ !
حضرت امام خمینى قدس سره همانطورکه آوردیم معتقد بودند که علماى شیعه بنابراحساس تکلیف و ترویج مکتب اهلالبیت علیهم السلام به دربار صفویه رفتند ولى این به معناى تایید کامل ستمگران صفویه نبوده است . امام خمینى مىفرماید:
من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتى یک نفرشان آدم حسابى باشد منتها تبلیغات زیاد بوده است . براى شاه عباس آن قدر تبلیغ کردند با اینکه در صفویه شاید از شاه عباس بدتر نبود . در قاجاریه آن قدر از ناصرالدین شاه تعریف کردند (و به او گفتند) «شاه شهید» و نمىدانم امثال ذلک در صورتى که ظالم غدارى بود بدتر از دیگران شاید . (53)
تذکر این مطلب را هم لازم مىدانم که بعضى فکر کردهاند شاه عباس فقط در پاسخ نامه اردبیلى - اگر صحت داشته باشد - چنین تواضعى از خود نشان داده و خود را «کلب آستان على» معرفى کرده است در صورتى که او تمام نامههایش را با این جمله منقوش مىکرد . دکتر فلسفى مىنویسد:
. شاه عباس از این گونه القاب و عناوین تملقآمیز بىمعنى، بیزار بود و خود را در کمال سادگى «بنده شاه ولایت عباس» یا «کلب آستان على» مىخواند و همین دو عنوان را بر مهر رسمى خود نیز نقش کرده بود حتى منجم
مخصوصش ملاجلالالدین محمد یزدى هم که تا پایان عمر خود با وى مصاحب و همراه بوده است در «تاریخ عباس» خویش، او را همه جا «نواب کلب آستان على» خوانده است . (54)
تالیفات مقدس اردبیلى
مرحوم مقدس اردبیلى حدود بیست جلد تالیف و حاشیه و تعلیقه در مباحث فقهى، کلامى و تفسیرى داشته که ذیلا به معرفى آنها مىپردازیم:
1 - مجمع الفائدة والبرهان فی شرح ارشاد الاذهان، این کتاب یک دوره فقه استدلالى است که پر از تحقیقات عالى و دقت نظرهاى کمنظیر است هر چند صاحب روضات مىگوید که بعضیها در باره این تحقیقات مناقشه کرده و گفتهاند مقدس اردبیلى از طریقه فقها خارج شده و کتابش را پر از دقت نظرهاى فلسفى ساخته است (55) بنابه گفته شیخ آقابزرگ تهرانى شرح ارشاد در ماه رمضان سال 977 ق در کربلا شروع و در سال 985 ق - پس از حدود هشتسال - در نجف به پایان رسیده است . (56)
این کتاب ارزنده را در زمان ما سه نفر از اساتید حوزه علمیه قم: آیةالله مجتبى عراقى، آیةالله شیخ على پناه اشتهاردى و آیةالله حاج حسین یزدى براساس دوازده نسخه مجمع الفائده و پنج نسخه ارشاد الاذهان هم متن و هم شرح را تصحیح و روایات آن را استخراج کرده و با تعلیقات مفید به صورت منقح و زیبا به وسیله دفتر انتشارات اسلامى چاپ کرده در اختیار اهلعلم قرار دادهاند .
2 - اثبات امامت (فارسى) ;
3 - اثبات واجب (فارسى) ;
4 - اصول دین (صاحب اعیان الشیعه برخلاف نظر صاحب ذریعه براین عقیده است که این کتاب غیر از کتاب اثبات الواجب است) ; (57)
5 - استیناس المعنویه; (58)
6 - بحر المناقب; (59)
7 - زبدة البیان فی شرح آیات القرآن;
8 - الزبدة فی الفقه (فارسى). احتمال هست که این کتاب همان خلاصة الفقه کمالالدین اردبیلى باشد که در سال 942 ق به فارسى تالیف شده است; (60)
9 - حاشیه برالهیات شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسى، این حاشیه بعد از فراغت از تالیف مجمع الفائده بوده و در سال 986 ق به اتمام رسیده است; (61)
مرحوم اردبیلى در کتاب براى دفع شبهه «ابن کمونه» متوسل به «وحدت وجود» شده است . علامه اعجاز حسین مىنویسد «من بعضى از حواشى اردبیلى به مبحث امامت را هم دیدهام» . (62)
10 - حاشیه بر «شرح عضدى بر مختصر الاصول ابن حاجب» علامه افندى مىگوید «من این کتاب را به خط اردبیلى دیدهام» . (63)
11 - رساله خراج (یا حاشیه بر خراجیه محقق ثانى). این رساله معروف به خراجیه اولى است چنانکه مقدس اردبیلى در اول این رساله تصریح کرده; آن را در دفاع از فاضل قطیفى و رد نظریه محقق ثانى نگاشته و در آن دلایل حرمتخراج را به طور
تفصیل آورده است . یکى از علماى معاصر او، فاضل شیبانى، خراجیه اردبیلى را به نقد کشیده و از راى محقق ثانى دفاع کرده است . مقدس اردبیلى دو باره مطلبى به اختصار در جواب فاضل شیبانى نوشته و بر تحریم خراج تاکید کرده است که ظاهرا دیگر فاضل شیبانى پاسخى به خراجیه دوم نداده است . همه این «خراجیه» ها در مجموعهاى به نام «الخراجیات» با تصحیح و مقدمه حاج آقاى غروى توسط دفتر انتشارات اسلامى در سال 1413 ق به چاپ رسیده است .
12 - رسالهاى در حرمت «خراج» به زبان فارسى، منسوب به اردبیلى است (64) که شاید رساله سومى در مساله خراج از مقدس اردبیلى باشد و یا ترجمهاى از خراجیه عربى او باشد . به هر حال فعلا به این کتاب دسترسى نداریم تا به صحت انتساب آن بپردازیم .
13 - تعلیقات بر «قواعد علامه حلى» . صاحب ریاض العلماء مىگوید: «این کتاب را در مشهد مقدس دیدهام که اردبیلى با خط خویش حاشیه زده است» . (65)
14 - تعلیقات بر «تذکره علامه حلى» . صاحب ریاض آن را در کربلا دیده است . (66)
15 - رساله «فى کون افعال الله تعالى معللة بالاغراض» که صاحب ریاض در مسافرتش به مازندران آن را دیده است . (67)
16 - رساله مختصر در مناسک حج (فارسى) که صاحب ریاض آن را در آذرشهر آذربایجان دیده است (68) و این مناسک در دسترس است که اردبیلى در آن تصریح کرده به سفرش به مکه مکرمه چنانکه در حدیقة الشیعه - در صورت صحت انتساب این کتاب - به سفر حجش اشاره دارد . (69)
17 - حواشى بر کتاب کاشف الحق (70) که احتمالا همان شرح مولى محمد بهرام برکتاب تلخیص المرام علامه حلى، باشد . (71)
18 - رساله در «عدم حجت قول الاصحاب بعدم خلو الزمان عن المجتهد» .
19 - مقاله «فی الامر بالشیء» .
20 - «حدیقة الشیعه فی تفصیل احوال النبى و الائمه» این کتاب مفصل به زبان فارسى است که از اسلوب خوبى برخوردار است و بارها چاپ شده است . جلد اول آن در باره زندگانى و حالات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که هنوز به چاپ نرسیده و از نسخه خطى آن نیز اطلاعى نداریم هر چند صاحب حدیقة الشیعه (فعلى که طبعا دنباله جلد اول است) در صفحه 313 به این کتابش ارجاع داده است و همچنین آقاى فشاهى در مقدمه آن گفته که آن را دیده است . حدیقة الشیعه فعلى در باره اهلبیت علیهم السلام و فضایل بیشمار آنها براساس کتب معتبر اهل سنت و شیعه است و دلایل عقلى و نقلى برامامت ائمه اطهار علیهم السلام را با قلمى ساده و زیبا توضیح داده و مطالب و حکایات خوبى در آن آورده است .
گفتنى است که این کتاب به نامهاى دیگر نیز آمده است: حدیقة الشیعة فی اصول الدین (72) یا زبدة الشیعة فی تفصیل احوال النبی و الائمه . (73)
21 - «ذریعة الشیعه» بنابه نقل شهید ثقةالاسلام فقط در کتاب انساب النواصب نامبرده شده و صاحب انساب النواصب این کتاب را غیر از حدیقة الشیعه دانسته و هر دو کتاب را در آن معرفى کرده است . (74)
22 - کتاب «عقائد الاسلام» به زبان ترکى در 118 صفحه که منسوب به مقدس اردبیلى است و نسخه خطى آن در کتابخانه آیةالله گلپایگانى موجود است . در خطبه آغاز آن از شاه عباس دوم تمجید شده است و این مطلب با سال ارتحال مقدس اردبیلى وفق نمىدهد . لازم استبا رسائل فارسى اردبیلى تطبیق به عمل آید تا مشخص شود که آیا این کتاب ترجمهاى است از آنها و یا مطالب و روش استدلال آن سبک دیگرى است و از اردبیلى نیست .
درگذشت مقدس اردبیلى
سرانجام این فقیه بزرگوار و محقق کمنظیر پس از یک عمر تلاش و کوشش و تالیف کتابهاى ارزنده و تدریس فقه جعفرى و تربیت چندین مجتهد بزرگ در ماه صفر سال 993 ق در نجف اشرف به دیار باقى شتافت (75) و در یکى از حجرات روضه مقدس که از داخل، طرف راست قرار گرفته به خاک سپرده شد .
پىنوشت:
1) این نوشتار در تحریریه پیام حوزه اصلاح، ویرایش و اندکى تلخیص گردید و از آخر مقاله، بخشى که اختصاصبهکتاب حدیقةالشیعه وصحتیاعدم صحتانتسابآنبهمرحوممقدسداشتحذف گردید .
2) ر . ک: ریاضالعلماء، ج 1، ص 56; جامعالرواة، ج 1، ص 61; روضاتالجنات، ج 1، ص79; معارف الرجال، ج 1، ص53 ; الاعلام، ج 1 ، ص 223; اعیانالشیعه، چاپ دهجلدى، ج 3، ص80 ; ریحانةالادب، ج 5 ، ص 368 .
3) الکنى والالقاب، ج 3، ص 166 .
4) فوائد الرضویه، ص 24 .
5) خدمات متقابل اسلام وایران، ص 494 .
6) ریاض العلماء، ج 1، ص 56 .
7) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
8) شرح زندگى الیاس اردبیلى در طبقات اعلام الشیعه آمده است .
9) مجمع الفائدة والبرهان، چاپ دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 71 ، 72 .
10) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 386 .
11) ریاض العلماء، ج 1، ص 56 .
12) اعیان الشیعه، ج 5 ، ص 95 .
13) ر ک: مقدمه نهایة المرام .
14) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 233 ; فهرست نسخههاى خطى کتابخانه مسجد اعظم قم، ص 371 .
15) ریاض العلماء، ج 5 ، ص 132 ; الذریعة، ج 20 ، ص 239 .
16) ریاض العلماء، ج 3 ، ص 321 .
17) اعیان الشیعه، ج 3، ص 81 .
18) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 362 .
19) ریاض العلماء، ج 5 ، ص 117 .
20) تکملة امل الآمل، ص 389 ، 390 .
21) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 304 ; کلیات فی علم الرجال، تالیف استاد جعفر سبحانى، ص 127 .
22) روضات الجنات، ج 1 ، ص 82 ; اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 82 ; الذریعة، ج 25 ص 1 .
23) روضات الجنات، ج 1 ، ص 80 .
24) نقد الرجال، ص 269 .
25) الذریعه، ج 20 ، ص 36 .
26) رک: الذریعه، ج 6 ، ص 113 ، 114 .
27) تحفة الاحباب فی نوادر الاصحاب .
28) فوائد الرضویه، ص 24 . براى اطلاع بیشتر از احوال «صفوان» ر ک «رجال کشى» چاپ داورى، قم، ص 139، «قاموس الرجال» ، ج 5 ، ص 505 .
29) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
30) در این عصر که شاهد گسترش اسلام ناب محمدى به دست علما و یاران امام راحلمان هستیم از این قبیل داستانهاى «ملانصرالدینى» بوسیله دستهاى مرموز یا دوستان نادان در میان مردم پراکنده مىشود و شخصیت علما و فقهاى طراز اول شیعه را لکهدار مىکند که قطعا موجب تضعیف اسلام وانقلاب اسلامى است و دشمنان آگاه و دوستان ساده و نادان در رواج آن تلاش مىکنند .
31) بیدارگران اقالیم قبله، ص 211 .
32) سنن النبى با ترجمه فارسى، ص 73 و 49 .
33) فوائد الرضویه، ص 25 .
34) مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 392 .
35) سنن النبى، ص 37 .
36) معارف الرجال، ج 1 ، ص 55 .
37) ر ک: اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
38) اعیان الشیعه، ج 5 ، ص 96 .
39) فوائد الرضویه، ص 25 .
40) ر ک: قصص العلماء، ص 344 .
41) فوائد الرضویه، ص 25 ; قصص العلماء، ص 343 .
42) براى آگاهى بیشتر در رابطه با این اصطلاحات سه گانه (مکاشفه، مشاهده، رؤیت) که برحسب اشخاص و احوال افراد و مراتب آنهاست رک: خورشید مغرب، نوشته استاد محمدرضاحکیمى، ص 204 - 206 .
43) منتجب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، ص 412، 413 .
44) صحیفه نور، ج 8 ، ص 8 .
45) ر ک: قصص العلماء، ص 235 البته این دعوت قطعا توسط شاه عباس اول نبوده است، چرا که با تاریخ به حکومت رسیدنش وفق نمىدهد .
46) ر ک: خدمات متقابل، ص 493 .
47) این نامه در ص 343 قصص العلماء خطاب به شاه طهماسب و در ص 235 خطاب به شاه عباس اول ثبتشده است! .
48) قصص العلماء، ص 343 ; فوائد الرضویه، ص 26 ; اعیان الشیعه، ج 3، ص 81 .
49) خدمات متقابل، ص 493 .
50) معارف الرجال، ج 1، ص 56، پانوشت .
51) تاریخ ادبیات ایران، ترجمه دکتر مقدادى، ج 4 ص 320، پانوشت .
52) فوائد الرضویه، ص 26 .
53) صحیفه نور، ج 19 ، ص 248 .
54) ر ک: زندگانى شاه عباس اول، دکتر نصرالله فلسفى .
55) ر ک: روضات الجنات، ج 1 ، ص 83 .
56) الذریعه، ج 20، ص 35 و 36 و ر ک: مراة الکتب، ج 2 ، ص 27 .
57) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 82 .
58) الذریعه، ج 2 ، ص 37 .
59) الذریعة، ج 3 ، ص 48 .
60) مراة الکتب ، ج 3 ، ص 44 ; کشف الحجب، ص 303 .
61) مراة الکتب، ج 2 ، ص 120 ; الذریعه، ج 6 ، ص 114 .
62) کشف الحجب، ص 178 .
63) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
64) ماخذ پیشین .
65) ماخذ پیشین .
66) ماخذ پیشین .
67) ریاض العلماء، ص 1 ، ص 57 .
68) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
69) حدیقه الشیعه، ص 369 البته این خود قرینهاى مىتواند باشد براى کسانى که حدیقه را منسوب به اردبیلى مىدانند .
70) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
71) ر ک: الذریعة، ج 17 ، ص 235 .
72) کشف الحجب، ص 194 .
73) روضات الجنات، ج 1 ، ص 83 .
74) مراة الکتب، ج 2 ، ص 232 .
75) در کتابهاى «دائره المعارف تشیع» ج 1 ، ص 29 ; دانشمندان آذربایجان، ص 31 و تذکره شعراى آذربایجان، جلد اول، سال وفات اردبیلى به اشتباه 997 ق ذکر شده است .
مقدس اردبیلى
احمدبن محمد معروف به «مقدس اردبیلى» و «محقق اردبیلى» در زمره فقهاى بزرگ و نامدار شیعه به شمار مىآید . این فقیه جلیلالقدر قرن دهم هجرى یکى از فقهاى بزرگ و دقیق و از نوابغ روزگار و داراى کرامات و مقامات شگفتانگیز بوده است که بتحقیق مىتوان گفت جهان این قبیل افراد را کمتر به خود دیده است . در کتابهاى تراجم و شرح حالنگارى از او به عنوانهایى همچون: «عالم، فاضل، عابد، زاهد، محقق، متقى، مقدس، ثقه، جلیلالقدر، بلندمرتبه، عظیم الشان، فقیه امامیه و افضل اهل زمان خود در تقوى و ورع و زهد» (2) یاد شده است .
علامه مجلسى در تجلیل از او مىگوید: «محقق اردبیلى در تقوا و زهد و فضل به عالیترین درجات رسیده بود و من در بین علماى گذشته و حال نظیر و همتایى برایش سراغ ندارم، خداوند متعال با ائمه طاهرین محشورش فرماید» . (3) محدث قمى (م 1359 ق) نیز مثل همین کلمات افتخارآمیز مجلسى را در بزرگداشت «مقدس» مىآورد:
شیخ اجل، عالم ربانى، فقیه، محقق صمدانى، معروف به محقق اردبیلى است که در مراتب «علم» و «فضل» و «عبادت» و «زهد» و «کرامت» و «وثاقت» و «تقوا» و «ورع» و «جلالت» به درجهاى رسیده که توصیف نشود و در قدس و تقوا به مرتبهاى رسیده که به او «مثل» زده شود و به راستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان تجلى کرده که بر هیچ دیده پوشیده نیست . (4)
مقدس اردبیلى معاصر مرحوم شیخ بهائى عاملى (م 1030 ق) و حکیم میرداماد (م 1041 ق) بوده است و ظاهرا ملاقاتى هم بین مقدس و شیخ بهائى صورت گرفته
است . استاد مطهرى مىنویسد: «نظریات دقیق او مورد توجه فقهاست» (5) بخصوص قبل از تالیف جواهر الکلام و کتب شیخ اعظم انصارى بیشتر نوشتهها و تحقیقات مقدس اردبیلى مطرح بوده است .
کار مهم و بزرگ دیگر اردبیلى برپا داشتن حوزه نجف بوده است هر چند در زمان صفویه به وجود او در ایران شدیدا نیاز بود و سلاطین وقت و علماى عالىمقام با اصرار مىخواستند به ایران بیاید، ایشان قبول نکرد و توانستحوزه چند صد ساله نجف را با بحث و تدریس خود گرم و پرشور نگاه دارد و در برابر حوزه اصفهان آن را تقویت نماید تا آن دانشگاه بزرگ تشیع منقرض نگردد .
اساتید مقدس اردبیلى
در اینکه مقدس اردبیلى در حوزه درس چه کسانى حاضر شده و از محضرشان استفاده برده است، اطلاع زیادى در دست نیست و به طور تفصیل و مشخص و روشن نمىدانیم اساتید ایشان چه کسانى بودهاند، ولى همین قدر گفتهاند که عمده تحصیلاتش در منقول و معقول را از محضر شاگردان شهید ثانى (شهادت 965 ق) استفاده کرده است . علامه افندى مىنویسد:
. علوم عقلى را در شیراز نزد خواجه جمالالدین محمود شیرازى - شاگرد خواجه جلالالدین دوانى - آموخت . . . و در اواخر بلکه مىتوان گفت در اواسط عمرش زمانى که در نجف اقامت گزیده بود، بحث و تدریس علوم عقلى را ترک گفت و فقط به تدریس علوم نقلى پرداخت تااینکه وفات یافت . (6)
علامه سید محسن عاملى در تایید استفاده مقدس از محضر خواجه جمالالدین مىگوید:
او همراه آخوند شیخ عبدالله یزدى (م 981 ق) که «حاشیه در منطق» را نوشته و خواجه میرزاجان باغنوى (م 994 ق) در درس خواجه جمالالدین حاضر مىشدند . (7)
خود مقدس اردبیلى یکى از اساتیدش را در مبحث «قبله» ، شرح ارشاد، معرفى کرده است و شرححالنگاران به این نکته توجه نداشتهاند . وى علامه الیاس اردبیلى، (8) دایى مقدس اردبیلى است که در علوم ریاضى و عقلى و نجوم و هیئت تبحر داشته است «مقدس» مىنویسد:
اهل وخبره علم هیئت در این عصر، بسیار نادر است و این علم را منحصرا در دائى خود سراغ دارم که بعد از خواجه نصیرالدین طوسى روزگار نظیرش را به خود ندیده است! خداوند وجودش را بر ما منت نهاد و از علمش ما را مستفیض ساخت و از کمتوفیقى ماست که حدود 25 سال است از دیدارش بىنصیب شدهایم و شب و روز از خداوند کریم دیدارش را مىطلبم . در نجف اشرف - بر ساکنانش درود باد - خدمتش مىرسیدم، هر چند در ایام اقامتش مدتى مریض بودم و مدتى هم از وجود این نعمت غافل شدم تا اینکه ایشان از نجف مهاجرت کرد (تا اینکه مىگوید) در اینجا ذکر مىکنم آنچه را که از خدمت دایىام استفاده کردهام . (9)
بدین ترتیب دو نفر از اساتیدش شناخته مىشود .
مؤلف ریاض العلماء، سید امیر فیض الله را نیز از اساتید اردبیلى شمرده است و تصریح کرده که وى غیر از فیض الله تفریشى (شاگرد مقدس) بوده است . (10)
شاگردان مقدس اردبیلى
در باره شاگردان اردبیلى صاحب ریاض العلماء مىنویسد: «از اساتیدم شنیدم که شاگردان او ده نفر بودند که همه آنها از فضلا و علما بودهاند» (11) و بعد چهار نفر از آنها را نام مىبرد ما این ده نفر شاگردان مقدس را شناسایى کردهایم که در اینجا به طور اختصار آنها را معرفى مىکنیم .
1) شیخ جمال الدین ابومنصور حسن بن زینالدین شهید ثانى، معروف به «صاحب معالم» (م 1011 ق) که پس از تحصیل علوم و معارف اسلامى در «جبل عامل» جهت تکمیل تحصیلات همراه «صاحب مدارک» به نجف رفت و در دهه آخر (983 الى 993 ق) عمر مقدس اردبیلى از محضر پر فیض او استفاده برد و همزمان از درس دوست و هم بحث مقدس، شیخ عبدالله یزدى صاحب حاشیه، در منطق نیز بهره گرفت . در روضات الجنات آمده است که ایشان در سال 993 (سال وفات اردبیلى) در درس مقدس شرکت مىکرد در حالى که علامه سید محسن امین مدرکى را ارائه مىدهد که صاحب معالم در سال 983 ق در نجف بوده و از درس مقدس چند سال استفاده برده است . (12)
2) سید محمدبن على بن حسینى موسوى عاملى معروف به «صاحب مدارک» (م 1009 ق) وى همراه دایى خود، صاحب معالم، در درس مقدس حاضر مىشد . مقدس اردبیلى ارشاد علامه حلى را همان سالها شرح مىکرد (سال پایان تالیف شرح ارشاد الاذهان 985 ق است) و با توجه به اینکه اردبیلى از اول کتاب نکاح تا ابتداى کتاب صید و ذباحه ارشاد الاذهان را یا شرح نکرده و یا چون به دلیل بدخطى بعضى از نسخههاى ارشاد قابل استفاده نبوده است، از شاگردش، صاحب مدارک، مىخواهد قسمتهاى شرح نشده از ارشاد الاذهان را شرح نماید، ولى ایشان به جهت رعایت ادب و احترام به استادش مقدس اردبیلى آن قسمتها را از کتاب مختصرالنافع محقق حلى (دائى علامه حلى) شرح مىکند (13) اما اینکه مشهور شده است که این دو شاگرد کتاب معالم اصول و مدارک الاحکام را در زمان حیات استادشان نوشته و به او عرضه کردند و مورد تشویقش قرار گرفتند، درست نیست، چرا که و کتاب مدارک الاحکام در سال 998 اتمام یافته است . (15) مگر اینکه بگوییم مقدس اردبیلى پارهاى از نوشتههاى آنها را دیده و تحسین کرده است و بعد از ارتحال اردبیلى، آنها کتابهایشان را به اتمام رساندهاند .
3) امیر علام، که به قول صاحب ریاض العلماء، «علامه» است و اسم با مسمایى دارد و در اکثر علوم دست داشته بخصوص در «فقه وفقاهت» چنان که مقدس اردبیلى هنگام وفاتش به او ارجاع مىدهد و مىگوید: در شرعیات از سید علام استفاده نمایید . (16) ایشان یکى از دو نفر شاگرد اردبیلى است که چگونگى شرفیابى و توفیق سعادت بزرگ دیدار مقدس با امام زمان (عج) را گزارش کرده است و پرده از مقامات بزرگ استادش برداشته و او را بهتر به ما شناسانده است . (17)
4) خواجه فضل الله استرآبادى که از برجستهترین شاگردان اردبیلى بوده است، در هنگام ارتحال اردبیلى، میرزا محمد استرآبادى از او مىپرسد: بعد از شما از محضر چه کسى استفاده کنیم؟ ایشان در علوم عقلى به خواجه فضل الله و در علوم شرعى به سید امیر علام ارجاع مىدهد . خواجه فضل الله تعلیقاتى بر زبدة البیان استادش نگاشته و حاشیهاى هم بر الهیات شرح تجرید دارد . (18)
5) میرزا محمدبن على بن ابراهیم استرآبادى (م 1026 ق) رجالى مشهور که در علم رجال سه کتاب تالیف کرده: رجال کبیر، رجال متوسط، رجال صغیر . ایشان همان شاگردى است که در لحظات آخر عمر استادش مقدس اردبیلى، از او سؤال مىکند بعد از او به چه کسانى رجوع کنند؟ و همانطور که مذکور شد مقدس، امیر علام و خواجه فضلالله را معرفى مىکند . ظاهرا استرآبادى انتظار داشت از او هم نامى ببرد! لذا از این واقعه مقدارى ناراحت مىشود و بعد از ارتحال استادش نجفاشرف را ترک گفته در مکه معظمه رحل اقامت مىاندازد (19) ، میرزا محمد استرآبادى، استاد محمدامین استرآبادى صاحب الفوائد العدنیه وپایهگذار «اخبارىگرى» است .
6) شیخ محمد على بلاغى (م 1000 ق) صاحب تالیفات ارزشمند از جمله شرح اصول کافى، شرح ارشاد علامه حلى و حاشیه بر معالم الاصول . (20)
7) عنایةالله قهپائى صاحب «مجمع الرجال» خود در حواشىاى که برکتاب رجالکشى دارد تصریح به استفاده از محضر اردبیلى نموده است . (21)
8) ملا عبدالله شوشترى (م 1021 ق) که خود استادى بزرگ بوده و در همان زمان که از خدمت اردبیلى استفاده مىکرد، حوزه تدریس داشت و چند نفر از شاگردان اردبیلى نیز در درسش حاضر مىشدند، ولى با این همه ایشان از درس مقدس استفاده مىبرد . مجلسى اول که شاگرد شوشترى است در شرح مشیخه کتاب لایحضره الفقیه به این مطلب تصریح کرده است . شوشترى رساله عملیهاى به زبان فارسى مشهور به الواجبات نگاشته است . (22)
9) خواجه فیضالله بن عبدالقاهر حسینى تفرشى (م 1025 ق) شاگرد برجسته مقدس اردبیلى و استاد دانشمند مشهور امیرشرف الدین شولستانى نجفى (م 1063 ق) است . خواجه فیضالله نیز جریان ملاقات مقدس اردبیلى را با امام زمان (عج) گزارش کرده است . (23) او تعلیقاتى برکتاب ارزنده آیات الاحکام استادش نگاشته است . ملا مصطفى تفرشى صاحب نقد الرجال در بارهاش مىنویسد: «او داراى علم بسیار و حلم و بردبارى بزرگ و بیشمار و متکلم و فقیه بوده . . . همه صفات پسندیده علما و اهل صلاح و تقوى در او جمع شده بود» . (24)
10) سید عباس ابن محمدموسوى بیابانکى یکى دیگر از شاگردان مقدس بوده و کتاب مجمع الفائدة استادش را که در سال 985 ق به اتمام رسیده بود در سال 986 ق کتابت کرده است . (25)
احتمال مىدهند که پسر مقدس اردبیلى، ابىالصلاح تقىالدین محمد، از محضرش استفاده کرده باشد چرا که ایشان از نظر علمى و سنى در شرایطى بوده که به تصریح خود
اردبیلى در اول حاشیه بر تجرید، آن کتاب براى ایشان تالیف شده است و فراغت از تالیفات آن در سال 986 ق بوده است . در صورت اثبات این مساله یازده نفر از شاگردان اردبیلى شناسایى مىشوند . (26)
کرامات و فضایل اخلاقى مقدس اردبیلى
کرامات و مقامات شگفتانگیز فراوانى از «اردبیلى» نقل مىکنند که همه آنها حاکى از «تقوا» و «خلوص» و «صفاى نفس» و توکل واقعى به خدا و اعتقاد کامل به «توحید افعالى» است که او را بحق شایسته لقب «مقدس» ساخته است . البته لازم است این نکته را بگوییم که بعضى از این حکایات در شان این شخصیت عمیق و محقق والامقام نیست و بیشتر به افسانه مىماند تا به حقیقت و این گونه داستانها که آمیخته با مبالغه و افسانه است، قطعا براى «مقدس» فضلیتساز نیستبلکه مقام علمى این فقیه جلیلالقدر را تنزل داده و در مرتبهاى قرار مىدهد که گویا ایشان هیچ اطلاعى از «فقه» و مسائل شرعى نداشته است! محدث جلیلالقدر شیخ عباس قمى مىنویسد:
مولانا [مقدس اردبیلى] در یک سفر از اسفار خود به کاظمین مالى را [چهارپایى] کرایه کرده بود و صاحبش همراه نبود چون خواست از کاظمین بیرون شود یکى از اهل بغداد کاغذى به وى داد که به نجف اشرف برساند . مولانا آن کاغذ را گرفت لیکن پیاده به نجف رفت و مرکوب را سوار نگشت و فرمود من از «مکارى» اذن حمل رقیعه [نامه] را نداشتم . فقیه [محدثقمى] گوید که من در تحفة الاحباب (27) در حال ثقه جلیل «صفوان بین یحیى» نگاشتم شبیه به این [داستانى] را از ورع آن بزرگوار در حمل دودنیار . (28)
علامه محقق سید محسن امین عاملى در اعیان الشیعه بعد از نقل این داستان مىفرماید:
اگر این حکایت در باره «صفوان» درستباشد در باره مقدس اردبیلى با آن شان و مقام فقهىاش صحیح نیست و به نظرم چنین روایاتى از مبالغه و افراطهاى فاسد نشات گرفته و بسیار بعید است چنین مسائلى از اردبیلى به ظهور رسد که اگر غیر از این باشد باید گفت این حکایت آن قدر که مناسب و نزدیک به نکوهش اردبیلى استسزاوار و مناسب مدح و تجلیل از او نیست، براى اینکه این کار یک نوع کم عقلى و ابلهى است . (29)
البته باید گفت چنین داستانهایى در باره اصحاب امامان نیز صحیح نیست و شخصیت امثال صفوان را تنزل مىدهد و یاران امامان علیهم السلام را اشخاص بىاطلاع معرفى مىکند . (30)
اگر از این قبیل حکایات سستبگذریم داستانهاى خواندنى و صحیح به وفور از «مقدس» سراغ داریم که چند نمونه از آنها را در اینجا مىآوریم:
1) ملا احمد مقدس اردبیلى در سفر بود یکى از زوار که آن جناب را نمىشناختبه او گفت جامههاى مرا ببر نزدیک آب و بشوى و چرک آنها را بگیر . ملا احمد قبول کرد و جامههاى آن مرد را برد و شست و آورد به او بدهد در این هنگام آن فرد ملا احمد را شناخت و خجالت کشید مردم نیز او را توبیخ کردند . مقدس اردبیلى فرمود: چرا او را ملامت مىکنید، مطلبى نشده استحقوق برادران مؤمن بر یکدیگر بیشتر از اینهاست . حاج شیخ عباس قمى پس از نقل این واقعه مىگوید:
مولانا در این کار به امام هشتم اقتدا کرده است، زیرا در روایات آمده است که روزى امام هشتم وارد حمام شد شخصى در حمام که آن حضرت را نمىشناخت گفت: «بیا مرا کیسه بکش» امام رفت و به کیسه کشیدن او مشغول شد . سپس مردم درآمدند و امام را شناختند و از امام براى کردار آن مرد معذرت خواهى کردند، امام با مردم سخن گفت تا نگران نباشند و همین گونه ادامه داد تا کیسه کشیدن آن مرد را تمام کرد! (31)
2) یکى از خصوصیات پسندیده مقدس اردبیلى پذیرش هدیه بود چه کم بها بود چه گرانبها; همانطور که پیامبر گرامى هدیه را مىپذیرفت ولو جرعهاى شیر بود . (32) یا هدیهاى که فقط عنوان هدیه را داشت مىپذیرفت .
محدث قمى مىنویسد:
عادت مولانا [مقدس اردبیلى] برآن بود که مىپوشید از جامه هر چه را حلال باشد خواه پر قیمتباشد یا ارزان و هرگاه کسى به آن بزرگوار جامه نفیس هدیه مىکرد قبول مىفرمود و مىپوشید و مکرر اتفاق مىافتاد که عمامه گرانبها به ایشان تقدیم کرده بودند که معادل بوده با «زر خالص» چون به زیارت مشرف مىشده هر سائلى که چیزى از ایشان مىطلبید قطعهاى از آن را پاره مىکرد و به او مىداد تا آنکه باقى مىماند برسرایشان مقدار ذراعى که به خانه مراجعت مىنمود . (33)
3) یکى از ویژگیهاى قابل ذکر مقدس اردبیلى روحیه فقیر نوازى بود; او فقیران را در زندگى خود شریک مىکرد و به اصطلاح «مردمى بود» .
در سالى گرانى بود و مقدس آنچه از طعام و غذا داشتبین فقرا و نیازمندان تقسیم کرد و خود نیز همانند فقرا یک سهم از آن برداشت و این کار پسندیدهاش را همچنان در آن سالهاى خشکسالى و گرانى ادامه مىداد تا اینکه صبر و بردبارى زوجهاش به سر آمد و براین شیوه فقیرنوازى مقدس اعتراض نمود وگفت: فرزندانت را از این غذاها محروم مىسازى تا آنها مجبور شوند در این سالهاى کمبود و گرانى و پرمشقت و ندارى دست نیاز به سوى مردم گشایند؟ مقدس اردبیلى بعد از این گفتگو، همسرش را ترک گفت و به مسجد کوفه شتافت و در آنجا به اعتکاف نشست . روز دوم اعتکافش شخصى ناشناس مقدارى غذاى پاکیزه از گندم خوب و آرد نرم و مرغوب به منزل مقدس آورد و به همسرش تحویل داد و در ضمن گفت این غذا و آرد را صاحب منزل فرستاد و خودشان در مسجد جامع به اعتکاف نشسته است . اعتکاف سه روزه مقدس اتمام یافت و ایشان روانه منزل شد . همسرش گفت طعامى را که توسط اعرابى به ما فرستادى خوب طعامى است . مقدس که از این ماجرا بىاطلاع بود متعجب گشت و فهمید که این عنایت از کجاست و خدا را سپاس گفت . (34)
او در این کار نیز به پیامبر اسلام اقتدا کرده است چرا که پیامبر از آنچه خدا روزیش مىکرد بیش از آذوقه یک سال بر نمىداشت آن هم اندکى از خرما و جو بود و مابقى را در راه خدا صرف مىکرد، هر چه از وى مىخواستند عطا مىکرد بعد نوبت مىرسید به قوت یک سال خود از آن هم ایثار مىفرمود و چه بسا پیش از آنکه سال تمام شود ذخیرهاش تمام مىگشت و خود محتاج آذوقه مىگردید . (35)
4) شیخ محمد حرزالدین، صاحب معارف الرجال یکى از رؤیاهاى صادقه مقدس اردبیلى را در کتابش آورده که مقدس اردبیلى سختبیمار گشت که اصولا امید بهبودى از آن بیمارى نمىرفت . مقدس قبل از بیمارى در باره چگونگى نسب مادرش و علویه بودن او بسیار تفحص کرده بود تا به این نسب افتخارآمیز اطمینان کامل پیدا نماید ولى موفق نشده بود و در همین دوران مدتى به بستر بیمارى افتاد و در عالم رؤیا توفیق دیدار محضر مبارک مولاى متقیان امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به او دست داد و از اینکه حضرت زهرا در عالم رویا از او چهره پوشیده بود . مقدس با خود گفت: امروز اطمینان یافتم که که علویه بودن مادرم درست نیست چرا که بىبىفاطمه زهرا از من چهره پوشانده و مرا نامحرم پنداشته؟ در عالم رؤیا به این فکر و خیال بود که ناگهان متوجه شد که حضرت زهرا حجاب از چهره کنار زد و دوازده عدد خرما به او عطا کرد آنگاه از خواب بیدار گشت و از این رؤیاى صادقه فهمید که راز کنار زدن نقاب از چهره چه بوده و یقین کرد که مادرش «علویه» است و او هم به این واسطه فرزند زهراست . و تناول خرما دلالتبر بهبودى از آن بیمارى و عدد دوازده دلالت بر دوازده سال زندگى کردن بعد از آن ماجراى مکاشفه آمیز دارد و چنین نیز شد و مقدس اردبیلى شفا یافت و دوازده سال زنده ماند و در این مدت آثار ارزندهاى به جا گذاشت; از آن جمله کتاب مجمع الفائدة و البرهان را که در سال 977 ق شروع کرده بود با تمام جدیت و همت والا در سال 985 ق به اتمام رساند و بعد از این بهبودى، صاحب معالم و صاحب مدارک از محضرش استفاده کامل بردند و بعد از او مکتب فقهى او را زنده نگه داشتند و سرانجام این دوازده سال پربار و با برکتبه پایان رسید و مقدس در سال 993 ق دارفانى را وداع گفت . (36)
نقل مىکنند مقدس اردبیلى هر وقت آهنگ زیارت کربلاى معلا را مىکرد نمازش را احتیاطا جمع مىخواند و وقتى از او سؤال مىشد چرا نمازت را به «قصر» و «اتمام» جمع کردى؟ تمسک به قاعده مشهور علم اصول مىنمود که «ان الامر بالشئ یقتضى النهى عن ضده» و در توضیح این اصل مىفرمود: طلب علم واجب عینى، و زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام عملى استحبابى است و مىترسم از اینکه واجب را وا گذاشته به مستحب پرداخته باشم . (37)
6) از تواضع و فروتنى مقدس اردبیلى حکایاتى بسیار نقل شده که یکى از نمونههاى آن تواضع در برابر شاگردانش است; توضیح اینکه مقدس وقتى مشغول شرح ارشاد علامه حلى بوده و کتاب ارزنده مجمع الفائده والبرهان را تالیف مىکرد قسمتى از آن را به صاحب معالم و صاحب مدارک مىداد و مىگفت: عبارات آن را ببینید و اصلاح نمایید چرا که مىدانم بعضى عبارات آن غیر فصیح و نادرست . (38)
7) مقدس اردبیلى از شیفتگان واقعى اهلبیت علیهم السلام بوده و محبتخاندان پاک پیامبر اسلام با خون و گوشت او به هم آمیخته بود چنانکه شرفیابى او به خدمت امام زمان و تکلم در بارگاه علىبنابىطالب علیه السلام و رؤیاى صادقهاش همه حکایت از این علاقه و عشق مىکند . محدث جلیلالقدر شیخ عباس قمى مىگوید: «. . . بعد از موت او بعضى از مجتهدین، او را در خواب دیده که با هیات نیکو و جامه پاکیزه از روضه علویه بیرون شد از آن مرحوم [اردبیلى] پرسید که چه عمل شما را به این مرتبه رسانید [مقدس اردبیلى] فرمود: ولایت صاحب این قبر [علىابنابىطالب علیه السلام] و محبت او . (39)
8) در بین شاگردان مقدس اردبیلى ظاهرا مسنتر از ملاعبدالله شوشترى (م 1021 ق) نبوده که خود، حوزه درس و بحث داشته و جمعى از شاگردان اردبیلى نیز در آن شرکت مىکردند . ملاعبدالله شوشترى بارها از مقدس اردبیلى سؤالها مىکرد و با
مقدس به گفتگو مىنشست ولى مکرر دیده مىشد مقدس ناگهان سکوت اختیار کرده و بحث را ناتمام مىگذاشت . آنگاه دست ملاعبدالله را مىگرفت و با هم به خارج شهر مىرفتند و در خلوتگاه، جواب سؤالاتش را به تمام و کمال مىداد . ملاعبدالله متعجب گشته مىگفت : اى برادر چرا در همانجا این پاسخهاى محققانه را ارائه ندادى؟ ! و من پنداشتم جوابى براى آنها نیست . مقدس فرمود اگر در جلوى دیدگان مردم به این بحثها مىپرداختیم مایه نقصان و حقارت من و شما مىشد چرا که شما تلاش مىکردید حرفتان را به کرسى بنشانى، من نیز سعى مىکردم پیروزى از آن من باشد و در نتیجه از راه حق منحرف شده به جدل مىپرداختیم ولى الآن جز خداوند متعال کسى شاهد بحث مانیست و انگیزهاى جز روشن شدن حقیقت نداریم . (40)
9) مقدس اردبیلى از چنان احترامى برخوردار بود که وقتى شاه طهماسب صفوى مبنى بر کمک به یکى از سادات و رفع مشکل او از او دریافت کرد به احترام نامه مقدس از جا برخاست و وقتى دید که مقدس اردبیلى او را «برادر» خطاب کرده به وجد آمد و گفت: این نامه را با کفنش همراه سازند و وقتى دفنش کردند این نامه مبارک را زیر سرش در قبر گذارند تا بدین وسیله به دو فرشته نکیر و منکر احتجاج نماید که من همان کسى هستم که مقدس مرا «برادر» خطاب کرده است . (41)
10) یکى از سعادتهاى بزرگ اردبیلى توفیق شرفیابى به محضر مبارک ولىالله الاعظم حضرت بقیةالله عجل الله تعالى فرجه بوده است که با وجود پنهان داشتن این دیدار، شاگردانش به آن پى برده و براى ما گزارش کردهاند و این از خصوصیات مهم کسانى است که به حق به دیدار سراکبر و اسم اعظم نایل آمدهاند و از بازگو کردن چنین توفیقى امتناع داشتهاند . برخلاف بعضى از مدعیان که براى خود دکان باز کرده و هر روز ادعاى دیدار حضرتش را مىکنند و بدین وسیله جمعى از اهل دین را مىفریبند و از صداقت و خلوص آنها کمال استفاده را براى اهداف دنیوى خود مىکنند .
به هرحال «مکاشفه» یا «مشاهده» و یا «رؤیت» امام زمان توسط ایشان کاملا صحیح بوده (42) و علاوه برایشان برخى از علماى بزرگ از جمله ابنطاووس (م 664 ق) ابن فهدحلى (م 841 ق) و سیدمهدى بحرالعلوم (م 1212 ق) چنین توفیقى نصیبشان شده بود .
سید نعمتالله جزائرى (م 1112 ق) در جلد اول انوار نعمانیه بعد از ذکر «ورع» مقدس اردبیلى و جایگاه بزرگ ایشان از نظر زهد و تقوا و بعضى از کراماتش مىنویسد: «یکى از اساتید موثق و مورد اطمینان من که اهل علم و عمل بود برایم حکایت کرد [چگونگى شرفیابى مقدس به حضور امام زمان را] که مقدس اردبیلى شاگردى داشتبه نام «میر فیضالله تفرشى» که داراى فضل و ورع بود . وى نقل مىکرد که من حجرهاى در مدرسهاى که مشرف به «گنبد شریف مولى على علیه السلام» بود، داشتم . شبى اتفاق افتاد که از مطالعه فارغ گشتم در حالى که از شب بسیار گذشته بود . پس، از حجرهام که در طبقه فوقانى بود بیرون آمدم . به اطراف بارگاه حضرت على علیه السلام نگریستم که ناگهان در آن سیاهى شب دیدم مردى بسوى آستانه شریف مىرود، با خود گفتم شاید این مرد دزد باشد [که از تاریکى شب استفاده کرده] و مىخواهد «قنادیل حرم» را سرقت نماید . از طبقه فوقانى به سرعت پایین آمدم و به سوى آن شخص شتافتم و من او را کاملا تحت نظر داشتم ولى او از حضور من در آنجا بىاطلاع بود، آن شخص در برابر در حرم مطهر ایستاد و ناگهان دیدم قفل آن خود به خود به زمین افتاد و او وارد حرم شد، دوم و سوم نیز به همین منوال گشوده باشد و آن شخص به نزدیک ضریح مقدس رسید و با کمال احترام
و ادب، بر قبر مطهر سلام کرد و از جانب قبر هم جواب سلامش را دادند و او شروع به صحبتبا امام على علیه السلام نمود و در باره یک مساله علمى به صحبت پرداخت . در این هنگام من از صدایش او را بخوبى شناختم [او استادم مقدس اردبیلى بود ]. سپس مقدس اردبیلى از شهر نجف خارج گشت و به سوى مسجد کوفه رفت و من او را دنبال کردم و همچنان او مرا نمىدید تا اینکه به محراب مسجد کوفه رسید [و در حالى که احدى در مسجد دیده نمىشد] شنیدم دارد با مردى در باره همان مساله علمى صحبت مىکند . آنگاه برگشت و من هم او را دنبال کردم، وقتى به دروازه نجف رسید هوا روشن شده بود . من خود را به استادم نشان دادم و عرض کردم اى سرورم! من از اول ماجرایى که امشب اتفاق افتاد همراهتبودم و همه چیز را دیدم، حال بفرمایید آن دو نفر که در حرم مطهر و مسجد کوفه با آنها مذاکره کردى و سؤال و جواب رد و بدل شد کى بودند؟ مقدس اردبیلى از من تعهد گرفت تا زمانى که زنده است هرگز از این ماجرا پرده برندارم و به کسى چیزى نگویم . آنگاه گفت: اى فرزندم! برخى مسائل علمى برمن مشتبه مىشود و چه بسا من شبها به مرقد امام على علیه السلام شرفیاب مىشوم و در باره آن مساله به صحبت مىپردازم و پاسخ آن را از امام دریافت مىکنم و امشب نیز [مسالهاى داشتم و با او در میان گذاشته] ایشان مرا به مولایم امام زمان ارجاع داد و فرمود: امشب فرزندم مهدى علیه السلام در مسجد کوفه حضور دارند پس به سویش شتاب و این مساله را از او بپرس این شخص [که در مسجد کوفه با او صحبت مىکردم] حضرت مهدى علیه السلام بود . (43)
مقدس اردبیلى و سلاطین صفوى
دوران زندگانى مقدس اردبیلى مصادف با به حکومت رسیدن صفویه در ایران و فعالیت علماى شیعه براى هرچه بهتر معرفى کردن مکتب تشیع و حاکمیت آن در ایران بوده است . البته این حکومت صفویه بود که شدیدا براى رسمیتبخشیدن به قدرت خود به «علماى شیعه» نیاز داشت نه اینکه علما به دربار نیاز داشته باشند . علماى شیعه به رغم میل باطنى خود به دربار رفتند تا مکتب تشیع گسترش پیدا کند که امروز ثمره آن تلاشها و از خودگذشتگىها را به عیان مىبینیم که همان پیروزى انقلاب اسلامى در ایران است . امام خمینى قدس سره مىفرماید:
اما قضیه خواجه نصیر و امثال خواجه نصیر را شما مىدانید این را که خواجه نصیر در دستگاهها وارد مىشد نمىرفت وزارت کند، مىرفت آنها را آدم کند، نمىرفتبراى اینکه در تحت نفوذ آنها باشد، مىخواست آنها را مهار کند تا آن اندازه که بتواند . کارهایى که خواجه نصیر براى مذهب کرد آن کارهاست که خواجه نصیر را خواجه نصیر کرد نه طب خواجه نصیر و نه ریاضیات خواجه نصیر . آن خدمتى که به اسلام کرد خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها لیکن نه براى اینکه وزارت بکند نه براى اینکه براى خودش یک چیزى درستبکند او رفت آنجا براى اینکه آنها را مهار کند و آنقدرى که قدرت داشته باشد خدمتبکند به «عالم اسلام» و خدمتبه الوهیتبکند و امثال او مثل محقق ثانى مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى که در دستگاه صفویه بود، صفویه را «آخوند» کرد نه خودش را «صفوى» کرد . آنها را کشاند توى مدرسه و توى عالم و توى دانش و اینها تا آن اندازهاى که البته توانست . (44)
ظاهرا حکومت صفویه با اعزام علامه شیخ بهائى (م 1031 ق) به نجف اشرف، از مقدس اردبیلى هم دعوت به عمل آورده بود ولى ایشان بنابه مصالحى از آن جمله تقویت و برپا نگهداشتن حوزه چند صد ساله نجف این دعوت را نپذیرفت (45) همانطورکه بعدها دو شاگرد برجسته اردبیلى، صاحب معالم و صاحب مدارک، از آمدن به ایران امتناع کردند و به قول استاد مطهرى همین امر اعثشد که حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه یابد و منقرض نگردد . صاحب معالم و صاحب مدارک براى اینکه دچار محظور و رودربایستى براى توقف در ایران نشوند حتى از زیارت حضرت رضا علیه السلام که فوقالعاده مشتاق آن بودند صرفنظر کردند . (46)
در زندگینامه مقدس اردبیلى دو نامه آوردهاند که ایشان براى شفاعت دو نفر از سادات علوى به شاه طهماسب (م 984 ق) و شاه عباس اول (م 1038 ق) نوشته و خواسته است که از گناه آنان بگذرند و مورد بخشش قرار دهند که هر دوى آنها از دریافت چنین نامهاى خوشحال شده و حاجت آنان را برآورده ساختند . نامه مقدس به شاه طهماسب را قبلا آوردیم . در اینجا در باره نامه به شاه عباس اول و صحت ارسال آن بحث مىکنیم . هرچند صاحب قصص العلماء یک نامه را که عنوانش خطاب به شاه صفوى «اى برادر» بوده و (شاه این خطاب را بسیار مهم پنداشته تا جایى که براى آنکه روز قیامتبه آن احتجاج نماید و از عذاب الهى نجات یابد، دستور داده آن را با کفنش دفن نمایند) در دو جا ذکر کرده یکبار براى شاه طهماسب و بار دیگر براى شاه عباس اول . (47)
نامه مقدس اردبیلى به شاه عباس اول
بانى ملک عاریه عباس بداند: اگر چه این مرد در اول ظالم بود اکنون مظلوم مىنماید چنانچه از تقصیر او بگذرى شاید حق سبحانه و تعالى از پارهاى تقصیرات تو بگذرد .
کتبه بنده شاه ولایت احمد اردبیلى
در پاسخ این نامه شاه عباس چنین نوشت:
به عرض مىرساند: عباس که خدماتى که فرموده بودند به جان منت دانسته به تقدیم رسانید که این محب را از دعاى خیر فراموش نکنید .
کتبه کلب آستان على علیه السلام عباس (48)
با توجه به این که ارتحال مقدس اردبیلى سال 993 ق و جلوس و تاجگذارى شاه عباس اول سال 996 یا 997 ق در سن شانزده سالگى بوده استبسیار بعید به نظر مىرسد که چنین نامهاى بین آن دو رد و بدل شود و یا شاه عباس دعوتى از او به عمل آورد تا به اصفهان آید و همین نکته باعثشده است که جمعى از محققان از جمله استاد شهید مطهرى (49) ، شیخ محمد حرزالدین صاحب دکتر ضیاءالدین سجادى و دکتر عبدالحسین نوائى (51) در ارسال چنین نامهاى تردید کنند، هر چند دکتر نصرالله فلسفى (م 1360 ق) که تحقیق بسیار مفصلى در باره زندگانى شاه عباس اول منتشر ساخته و جزئىترین مسائل زندگى او را مورد بحث و تحقیق قرار داده است، با مسامحه و بدون تحقیق لازم ارسال نامه را صحیح دانسته و در کتابش به نقل از قصص العلماء آن را آورده است و هیچ اشارهاى هم به «عدم تطبیق» سال ارتحال مقدس و سال جلوس شاه عباس برتختسلطنت نکرده است ولى محدث قمى به این نکته توجه داشته و تلاش کرده است صحت ارسال نامه را اثبات نماید و این «عدم تطبیق» را به گونهاى توجیه کند . محدث قمى مىنویسد:
. لازم است در اینجا اشاره به مطلبى نمایم که رفع کند اعتراض بعضى از افاضل را به این حکایت [ارسال نامه به یکدیگر] به آنکه عصر شاه عباس موافق نبوده با عصر مقدس اردبیلى تا آنکه این حکایت صحیح باشد .
پس گویم امر به حسب ظاهر چنان است که فرمودهاند، زیرا که وفات این بزرگوار در سال 993 است و جلوس شاه عباس در سال 996 ق است که مطابق با کلمه «ظل الله» . . . لیکن براهل تاریخ و اطلاع معلوم است که شاه طهماسب صفوى که دوم سلاطین صفویه است در سنه 984 ق وفات کرد و از او 9 نفر پسر به جاى بود که بزرگترین آنها سلطان محمد میرزا فرمانفرماى ممالک فارس بود لیکن به سبب ضعف باصره او ارباب حل و عقد دربار سلطنت نامى از او نبردند بلکه امر سلطنت دایر شد مابین دو برادر او سلطان اسماعیل میرزا و سلطان حیدر میرزا . امرا در باب تفویض سلطنتبه یکى از این دو نفر به دو قسم شدند و نزدیک شد فتنه شود تا بالاخره حیدر حسین را مظلوم کشتند و سلطنت را به شاه اسماعیل ثانى تفویض کردند . او قریب یک سال ونیم سلطنت کرد و در سنه 985 ق وفات کرد . پس از وى برادرش سلطان محمد مکفوف، براریکه سلطنت مستقر شد لیکن به واسطه عدم بینایى او تمامت امورات در قبضه اختیار مهد علیا فخرالنساء بیگم حرم او بود تا در سنه 987 ق که امرا و اعیان آن مخدره محترمه را به قتل رسانیدند و سلطان محمد را دو پسر بود حمزه میرزا و شاهزاده عباس میرزا . جماعتى از امراى عراق از ترکمانان و غیره هواخواه شاهزاده حمزه بودند و جماعتى از امراى خراسان قرار سلطنت را براى شاهزاده عباس میرزا دادند و در همین سنه 987 على قلیخان شلملو و مرشدقلى سلطان شاهزاده عباس میرزا را به سلطنت رساندند تا در ششم ذىالحجة سنه 996 ق که شاه سلطان محمد تاج سلطنت را به دستخود بر سر فرزند ارجمند خود شاهزاده عباس میرزا نهاد و او را شاه عباس خطاب کرد و امر سلطنتبر او مستقر شد . پس معلوم شد که شاه عباس قبل از استقرار سلطنت نیز کارهاى سلطنتى به او ارجاع داشته پس درست مىآید این حکایت [رد و بدل نامه بین مقدس و شاه عباس] را که سید جزائرى نقل فرموده . (52)
این توضیح محدث قمى اشکال رابرطرف نمىکند و اینکه چرا مقدس اردبیلى شاه عباس را «بانى ملک» خطاب مىکند در حالى که هنوز سلطنت در او مستقر نشده است . چرا مقدس این امر را از شاه سلطان محمد نخواسته؟ و از فرزند 13 سالهاش درخواست رسیدگى نموده؟ و بالاخره چه اصرارى داریم حتما چنین نامهاى را با تمام مشکلات مطرح شده اثبات نماییم؟ آیا این نامه فضیلتى بر فضایل مقدس اردبیلى مىافزاید؟ با اینکه بیشتر «کلب آستان على علیه السلام» بودن شاه عباس اول را تبلیغ مىکند؟ !
حضرت امام خمینى قدس سره همانطورکه آوردیم معتقد بودند که علماى شیعه بنابراحساس تکلیف و ترویج مکتب اهلالبیت علیهم السلام به دربار صفویه رفتند ولى این به معناى تایید کامل ستمگران صفویه نبوده است . امام خمینى مىفرماید:
من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتى یک نفرشان آدم حسابى باشد منتها تبلیغات زیاد بوده است . براى شاه عباس آن قدر تبلیغ کردند با اینکه در صفویه شاید از شاه عباس بدتر نبود . در قاجاریه آن قدر از ناصرالدین شاه تعریف کردند (و به او گفتند) «شاه شهید» و نمىدانم امثال ذلک در صورتى که ظالم غدارى بود بدتر از دیگران شاید . (53)
تذکر این مطلب را هم لازم مىدانم که بعضى فکر کردهاند شاه عباس فقط در پاسخ نامه اردبیلى - اگر صحت داشته باشد - چنین تواضعى از خود نشان داده و خود را «کلب آستان على» معرفى کرده است در صورتى که او تمام نامههایش را با این جمله منقوش مىکرد . دکتر فلسفى مىنویسد:
. شاه عباس از این گونه القاب و عناوین تملقآمیز بىمعنى، بیزار بود و خود را در کمال سادگى «بنده شاه ولایت عباس» یا «کلب آستان على» مىخواند و همین دو عنوان را بر مهر رسمى خود نیز نقش کرده بود حتى منجم
مخصوصش ملاجلالالدین محمد یزدى هم که تا پایان عمر خود با وى مصاحب و همراه بوده است در «تاریخ عباس» خویش، او را همه جا «نواب کلب آستان على» خوانده است . (54)
تالیفات مقدس اردبیلى
مرحوم مقدس اردبیلى حدود بیست جلد تالیف و حاشیه و تعلیقه در مباحث فقهى، کلامى و تفسیرى داشته که ذیلا به معرفى آنها مىپردازیم:
1 - مجمع الفائدة والبرهان فی شرح ارشاد الاذهان، این کتاب یک دوره فقه استدلالى است که پر از تحقیقات عالى و دقت نظرهاى کمنظیر است هر چند صاحب روضات مىگوید که بعضیها در باره این تحقیقات مناقشه کرده و گفتهاند مقدس اردبیلى از طریقه فقها خارج شده و کتابش را پر از دقت نظرهاى فلسفى ساخته است (55) بنابه گفته شیخ آقابزرگ تهرانى شرح ارشاد در ماه رمضان سال 977 ق در کربلا شروع و در سال 985 ق - پس از حدود هشتسال - در نجف به پایان رسیده است . (56)
این کتاب ارزنده را در زمان ما سه نفر از اساتید حوزه علمیه قم: آیةالله مجتبى عراقى، آیةالله شیخ على پناه اشتهاردى و آیةالله حاج حسین یزدى براساس دوازده نسخه مجمع الفائده و پنج نسخه ارشاد الاذهان هم متن و هم شرح را تصحیح و روایات آن را استخراج کرده و با تعلیقات مفید به صورت منقح و زیبا به وسیله دفتر انتشارات اسلامى چاپ کرده در اختیار اهلعلم قرار دادهاند .
2 - اثبات امامت (فارسى) ;
3 - اثبات واجب (فارسى) ;
4 - اصول دین (صاحب اعیان الشیعه برخلاف نظر صاحب ذریعه براین عقیده است که این کتاب غیر از کتاب اثبات الواجب است) ; (57)
5 - استیناس المعنویه; (58)
6 - بحر المناقب; (59)
7 - زبدة البیان فی شرح آیات القرآن;
8 - الزبدة فی الفقه (فارسى). احتمال هست که این کتاب همان خلاصة الفقه کمالالدین اردبیلى باشد که در سال 942 ق به فارسى تالیف شده است; (60)
9 - حاشیه برالهیات شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسى، این حاشیه بعد از فراغت از تالیف مجمع الفائده بوده و در سال 986 ق به اتمام رسیده است; (61)
مرحوم اردبیلى در کتاب براى دفع شبهه «ابن کمونه» متوسل به «وحدت وجود» شده است . علامه اعجاز حسین مىنویسد «من بعضى از حواشى اردبیلى به مبحث امامت را هم دیدهام» . (62)
10 - حاشیه بر «شرح عضدى بر مختصر الاصول ابن حاجب» علامه افندى مىگوید «من این کتاب را به خط اردبیلى دیدهام» . (63)
11 - رساله خراج (یا حاشیه بر خراجیه محقق ثانى). این رساله معروف به خراجیه اولى است چنانکه مقدس اردبیلى در اول این رساله تصریح کرده; آن را در دفاع از فاضل قطیفى و رد نظریه محقق ثانى نگاشته و در آن دلایل حرمتخراج را به طور
تفصیل آورده است . یکى از علماى معاصر او، فاضل شیبانى، خراجیه اردبیلى را به نقد کشیده و از راى محقق ثانى دفاع کرده است . مقدس اردبیلى دو باره مطلبى به اختصار در جواب فاضل شیبانى نوشته و بر تحریم خراج تاکید کرده است که ظاهرا دیگر فاضل شیبانى پاسخى به خراجیه دوم نداده است . همه این «خراجیه» ها در مجموعهاى به نام «الخراجیات» با تصحیح و مقدمه حاج آقاى غروى توسط دفتر انتشارات اسلامى در سال 1413 ق به چاپ رسیده است .
12 - رسالهاى در حرمت «خراج» به زبان فارسى، منسوب به اردبیلى است (64) که شاید رساله سومى در مساله خراج از مقدس اردبیلى باشد و یا ترجمهاى از خراجیه عربى او باشد . به هر حال فعلا به این کتاب دسترسى نداریم تا به صحت انتساب آن بپردازیم .
13 - تعلیقات بر «قواعد علامه حلى» . صاحب ریاض العلماء مىگوید: «این کتاب را در مشهد مقدس دیدهام که اردبیلى با خط خویش حاشیه زده است» . (65)
14 - تعلیقات بر «تذکره علامه حلى» . صاحب ریاض آن را در کربلا دیده است . (66)
15 - رساله «فى کون افعال الله تعالى معللة بالاغراض» که صاحب ریاض در مسافرتش به مازندران آن را دیده است . (67)
16 - رساله مختصر در مناسک حج (فارسى) که صاحب ریاض آن را در آذرشهر آذربایجان دیده است (68) و این مناسک در دسترس است که اردبیلى در آن تصریح کرده به سفرش به مکه مکرمه چنانکه در حدیقة الشیعه - در صورت صحت انتساب این کتاب - به سفر حجش اشاره دارد . (69)
17 - حواشى بر کتاب کاشف الحق (70) که احتمالا همان شرح مولى محمد بهرام برکتاب تلخیص المرام علامه حلى، باشد . (71)
18 - رساله در «عدم حجت قول الاصحاب بعدم خلو الزمان عن المجتهد» .
19 - مقاله «فی الامر بالشیء» .
20 - «حدیقة الشیعه فی تفصیل احوال النبى و الائمه» این کتاب مفصل به زبان فارسى است که از اسلوب خوبى برخوردار است و بارها چاپ شده است . جلد اول آن در باره زندگانى و حالات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که هنوز به چاپ نرسیده و از نسخه خطى آن نیز اطلاعى نداریم هر چند صاحب حدیقة الشیعه (فعلى که طبعا دنباله جلد اول است) در صفحه 313 به این کتابش ارجاع داده است و همچنین آقاى فشاهى در مقدمه آن گفته که آن را دیده است . حدیقة الشیعه فعلى در باره اهلبیت علیهم السلام و فضایل بیشمار آنها براساس کتب معتبر اهل سنت و شیعه است و دلایل عقلى و نقلى برامامت ائمه اطهار علیهم السلام را با قلمى ساده و زیبا توضیح داده و مطالب و حکایات خوبى در آن آورده است .
گفتنى است که این کتاب به نامهاى دیگر نیز آمده است: حدیقة الشیعة فی اصول الدین (72) یا زبدة الشیعة فی تفصیل احوال النبی و الائمه . (73)
21 - «ذریعة الشیعه» بنابه نقل شهید ثقةالاسلام فقط در کتاب انساب النواصب نامبرده شده و صاحب انساب النواصب این کتاب را غیر از حدیقة الشیعه دانسته و هر دو کتاب را در آن معرفى کرده است . (74)
22 - کتاب «عقائد الاسلام» به زبان ترکى در 118 صفحه که منسوب به مقدس اردبیلى است و نسخه خطى آن در کتابخانه آیةالله گلپایگانى موجود است . در خطبه آغاز آن از شاه عباس دوم تمجید شده است و این مطلب با سال ارتحال مقدس اردبیلى وفق نمىدهد . لازم استبا رسائل فارسى اردبیلى تطبیق به عمل آید تا مشخص شود که آیا این کتاب ترجمهاى است از آنها و یا مطالب و روش استدلال آن سبک دیگرى است و از اردبیلى نیست .
درگذشت مقدس اردبیلى
سرانجام این فقیه بزرگوار و محقق کمنظیر پس از یک عمر تلاش و کوشش و تالیف کتابهاى ارزنده و تدریس فقه جعفرى و تربیت چندین مجتهد بزرگ در ماه صفر سال 993 ق در نجف اشرف به دیار باقى شتافت (75) و در یکى از حجرات روضه مقدس که از داخل، طرف راست قرار گرفته به خاک سپرده شد .
پىنوشت:
1) این نوشتار در تحریریه پیام حوزه اصلاح، ویرایش و اندکى تلخیص گردید و از آخر مقاله، بخشى که اختصاصبهکتاب حدیقةالشیعه وصحتیاعدم صحتانتسابآنبهمرحوممقدسداشتحذف گردید .
2) ر . ک: ریاضالعلماء، ج 1، ص 56; جامعالرواة، ج 1، ص 61; روضاتالجنات، ج 1، ص79; معارف الرجال، ج 1، ص53 ; الاعلام، ج 1 ، ص 223; اعیانالشیعه، چاپ دهجلدى، ج 3، ص80 ; ریحانةالادب، ج 5 ، ص 368 .
3) الکنى والالقاب، ج 3، ص 166 .
4) فوائد الرضویه، ص 24 .
5) خدمات متقابل اسلام وایران، ص 494 .
6) ریاض العلماء، ج 1، ص 56 .
7) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
8) شرح زندگى الیاس اردبیلى در طبقات اعلام الشیعه آمده است .
9) مجمع الفائدة والبرهان، چاپ دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 71 ، 72 .
10) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 386 .
11) ریاض العلماء، ج 1، ص 56 .
12) اعیان الشیعه، ج 5 ، ص 95 .
13) ر ک: مقدمه نهایة المرام .
14) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 233 ; فهرست نسخههاى خطى کتابخانه مسجد اعظم قم، ص 371 .
15) ریاض العلماء، ج 5 ، ص 132 ; الذریعة، ج 20 ، ص 239 .
16) ریاض العلماء، ج 3 ، ص 321 .
17) اعیان الشیعه، ج 3، ص 81 .
18) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 362 .
19) ریاض العلماء، ج 5 ، ص 117 .
20) تکملة امل الآمل، ص 389 ، 390 .
21) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 304 ; کلیات فی علم الرجال، تالیف استاد جعفر سبحانى، ص 127 .
22) روضات الجنات، ج 1 ، ص 82 ; اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 82 ; الذریعة، ج 25 ص 1 .
23) روضات الجنات، ج 1 ، ص 80 .
24) نقد الرجال، ص 269 .
25) الذریعه، ج 20 ، ص 36 .
26) رک: الذریعه، ج 6 ، ص 113 ، 114 .
27) تحفة الاحباب فی نوادر الاصحاب .
28) فوائد الرضویه، ص 24 . براى اطلاع بیشتر از احوال «صفوان» ر ک «رجال کشى» چاپ داورى، قم، ص 139، «قاموس الرجال» ، ج 5 ، ص 505 .
29) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
30) در این عصر که شاهد گسترش اسلام ناب محمدى به دست علما و یاران امام راحلمان هستیم از این قبیل داستانهاى «ملانصرالدینى» بوسیله دستهاى مرموز یا دوستان نادان در میان مردم پراکنده مىشود و شخصیت علما و فقهاى طراز اول شیعه را لکهدار مىکند که قطعا موجب تضعیف اسلام وانقلاب اسلامى است و دشمنان آگاه و دوستان ساده و نادان در رواج آن تلاش مىکنند .
31) بیدارگران اقالیم قبله، ص 211 .
32) سنن النبى با ترجمه فارسى، ص 73 و 49 .
33) فوائد الرضویه، ص 25 .
34) مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 392 .
35) سنن النبى، ص 37 .
36) معارف الرجال، ج 1 ، ص 55 .
37) ر ک: اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
38) اعیان الشیعه، ج 5 ، ص 96 .
39) فوائد الرضویه، ص 25 .
40) ر ک: قصص العلماء، ص 344 .
41) فوائد الرضویه، ص 25 ; قصص العلماء، ص 343 .
42) براى آگاهى بیشتر در رابطه با این اصطلاحات سه گانه (مکاشفه، مشاهده، رؤیت) که برحسب اشخاص و احوال افراد و مراتب آنهاست رک: خورشید مغرب، نوشته استاد محمدرضاحکیمى، ص 204 - 206 .
43) منتجب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، ص 412، 413 .
44) صحیفه نور، ج 8 ، ص 8 .
45) ر ک: قصص العلماء، ص 235 البته این دعوت قطعا توسط شاه عباس اول نبوده است، چرا که با تاریخ به حکومت رسیدنش وفق نمىدهد .
46) ر ک: خدمات متقابل، ص 493 .
47) این نامه در ص 343 قصص العلماء خطاب به شاه طهماسب و در ص 235 خطاب به شاه عباس اول ثبتشده است! .
48) قصص العلماء، ص 343 ; فوائد الرضویه، ص 26 ; اعیان الشیعه، ج 3، ص 81 .
49) خدمات متقابل، ص 493 .
50) معارف الرجال، ج 1، ص 56، پانوشت .
51) تاریخ ادبیات ایران، ترجمه دکتر مقدادى، ج 4 ص 320، پانوشت .
52) فوائد الرضویه، ص 26 .
53) صحیفه نور، ج 19 ، ص 248 .
54) ر ک: زندگانى شاه عباس اول، دکتر نصرالله فلسفى .
55) ر ک: روضات الجنات، ج 1 ، ص 83 .
56) الذریعه، ج 20، ص 35 و 36 و ر ک: مراة الکتب، ج 2 ، ص 27 .
57) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 82 .
58) الذریعه، ج 2 ، ص 37 .
59) الذریعة، ج 3 ، ص 48 .
60) مراة الکتب ، ج 3 ، ص 44 ; کشف الحجب، ص 303 .
61) مراة الکتب، ج 2 ، ص 120 ; الذریعه، ج 6 ، ص 114 .
62) کشف الحجب، ص 178 .
63) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
64) ماخذ پیشین .
65) ماخذ پیشین .
66) ماخذ پیشین .
67) ریاض العلماء، ص 1 ، ص 57 .
68) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
69) حدیقه الشیعه، ص 369 البته این خود قرینهاى مىتواند باشد براى کسانى که حدیقه را منسوب به اردبیلى مىدانند .
70) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
71) ر ک: الذریعة، ج 17 ، ص 235 .
72) کشف الحجب، ص 194 .
73) روضات الجنات، ج 1 ، ص 83 .
74) مراة الکتب، ج 2 ، ص 232 .
75) در کتابهاى «دائره المعارف تشیع» ج 1 ، ص 29 ; دانشمندان آذربایجان، ص 31 و تذکره شعراى آذربایجان، جلد اول، سال وفات اردبیلى به اشتباه 997 ق ذکر شده است .