آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

مقاله‏اى که ملاحظه مى‏کنید به مناسبت کنگره بزرگداشت مرحوم مقدس اردبیلى تهیه و تدوین گردیده و نویسنده محترم آن تتبعى ارزشمند پیرامون زندگینامه، اساتید، شاگردان، کرامات و فضائل اخلاقى و تالیفات و آثار علمى محقق اردبیلى انجام داده و بخشى را نیز به روابط و مناسبات او با سلاطین صفوى اختصاص داده است . (1)
مقدس اردبیلى
احمدبن محمد معروف به «مقدس اردبیلى‏» و «محقق اردبیلى‏» در زمره فقهاى بزرگ و نامدار شیعه به شمار مى‏آید . این فقیه جلیل‏القدر قرن دهم هجرى یکى از فقهاى بزرگ و دقیق و از نوابغ روزگار و داراى کرامات و مقامات شگفت‏انگیز بوده است که بتحقیق مى‏توان گفت جهان این قبیل افراد را کمتر به خود دیده است . در کتابهاى تراجم و شرح حال‏نگارى از او به عنوانهایى همچون: «عالم، فاضل، عابد، زاهد، محقق، متقى، مقدس، ثقه، جلیل‏القدر، بلندمرتبه، عظیم الشان، فقیه امامیه و افضل اهل زمان خود در تقوى و ورع و زهد» (2) یاد شده است .
علامه مجلسى در تجلیل از او مى‏گوید: «محقق اردبیلى در تقوا و زهد و فضل به عالیترین درجات رسیده بود و من در بین علماى گذشته و حال نظیر و همتایى برایش سراغ ندارم، خداوند متعال با ائمه طاهرین محشورش فرماید» . (3) محدث قمى (م 1359 ق) نیز مثل همین کلمات افتخارآمیز مجلسى را در بزرگداشت «مقدس‏» مى‏آورد:
شیخ اجل، عالم ربانى، فقیه، محقق صمدانى، معروف به محقق اردبیلى است که در مراتب «علم‏» و «فضل‏» و «عبادت‏» و «زهد» و «کرامت‏» و «وثاقت‏» و «تقوا» و «ورع‏» و «جلالت‏» به درجه‏اى رسیده که توصیف نشود و در قدس و تقوا به مرتبه‏اى رسیده که به او «مثل‏» زده شود و به راستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان تجلى کرده که بر هیچ دیده پوشیده نیست . (4)
مقدس اردبیلى معاصر مرحوم شیخ بهائى عاملى (م 1030 ق) و حکیم میرداماد (م 1041 ق) بوده است و ظاهرا ملاقاتى هم بین مقدس و شیخ بهائى صورت گرفته
است . استاد مطهرى مى‏نویسد: «نظریات دقیق او مورد توجه فقهاست‏» (5) بخصوص قبل از تالیف جواهر الکلام و کتب شیخ اعظم انصارى بیشتر نوشته‏ها و تحقیقات مقدس اردبیلى مطرح بوده است .
کار مهم و بزرگ دیگر اردبیلى برپا داشتن حوزه نجف بوده است هر چند در زمان صفویه به وجود او در ایران شدیدا نیاز بود و سلاطین وقت و علماى عالى‏مقام با اصرار مى‏خواستند به ایران بیاید، ایشان قبول نکرد و توانست‏حوزه چند صد ساله نجف را با بحث و تدریس خود گرم و پرشور نگاه دارد و در برابر حوزه اصفهان آن را تقویت نماید تا آن دانشگاه بزرگ تشیع منقرض نگردد .
اساتید مقدس اردبیلى
در اینکه مقدس اردبیلى در حوزه درس چه کسانى حاضر شده و از محضرشان استفاده برده است، اطلاع زیادى در دست نیست و به طور تفصیل و مشخص و روشن نمى‏دانیم اساتید ایشان چه کسانى بوده‏اند، ولى همین قدر گفته‏اند که عمده تحصیلاتش در منقول و معقول را از محضر شاگردان شهید ثانى (شهادت 965 ق) استفاده کرده است . علامه افندى مى‏نویسد:
. علوم عقلى را در شیراز نزد خواجه جمال‏الدین محمود شیرازى - شاگرد خواجه جلال‏الدین دوانى - آموخت . . . و در اواخر بلکه مى‏توان گفت در اواسط عمرش زمانى که در نجف اقامت گزیده بود، بحث و تدریس علوم عقلى را ترک گفت و فقط به تدریس علوم نقلى پرداخت تااینکه وفات یافت . (6)
علامه سید محسن عاملى در تایید استفاده مقدس از محضر خواجه جمال‏الدین مى‏گوید:
او همراه آخوند شیخ عبدالله یزدى (م 981 ق) که «حاشیه در منطق‏» را نوشته و خواجه میرزاجان باغنوى (م 994 ق) در درس خواجه جمال‏الدین حاضر مى‏شدند . (7)
خود مقدس اردبیلى یکى از اساتیدش را در مبحث «قبله‏» ، شرح ارشاد، معرفى کرده است و شرح‏حال‏نگاران به این نکته توجه نداشته‏اند . وى علامه الیاس اردبیلى، (8) دایى مقدس اردبیلى است که در علوم ریاضى و عقلى و نجوم و هیئت تبحر داشته است «مقدس‏» مى‏نویسد:
اهل وخبره علم هیئت در این عصر، بسیار نادر است و این علم را منحصرا در دائى خود سراغ دارم که بعد از خواجه نصیرالدین طوسى روزگار نظیرش را به خود ندیده است! خداوند وجودش را بر ما منت نهاد و از علمش ما را مستفیض ساخت و از کم‏توفیقى ماست که حدود 25 سال است از دیدارش بى‏نصیب شده‏ایم و شب و روز از خداوند کریم دیدارش را مى‏طلبم . در نجف اشرف - بر ساکنانش درود باد - خدمتش مى‏رسیدم، هر چند در ایام اقامتش مدتى مریض بودم و مدتى هم از وجود این نعمت غافل شدم تا اینکه ایشان از نجف مهاجرت کرد (تا اینکه مى‏گوید) در اینجا ذکر مى‏کنم آنچه را که از خدمت دایى‏ام استفاده کرده‏ام . (9)
بدین ترتیب دو نفر از اساتیدش شناخته مى‏شود .
مؤلف ریاض العلماء، سید امیر فیض الله را نیز از اساتید اردبیلى شمرده است و تصریح کرده که وى غیر از فیض الله تفریشى (شاگرد مقدس) بوده است . (10)
شاگردان مقدس اردبیلى
در باره شاگردان اردبیلى صاحب ریاض العلماء مى‏نویسد: «از اساتیدم شنیدم که شاگردان او ده نفر بودند که همه آنها از فضلا و علما بوده‏اند» (11) و بعد چهار نفر از آنها را نام مى‏برد ما این ده نفر شاگردان مقدس را شناسایى کرده‏ایم که در اینجا به طور اختصار آنها را معرفى مى‏کنیم .
1) شیخ جمال الدین ابومنصور حسن بن زین‏الدین شهید ثانى، معروف به «صاحب معالم‏» (م 1011 ق) که پس از تحصیل علوم و معارف اسلامى در «جبل عامل‏» جهت تکمیل تحصیلات همراه «صاحب مدارک‏» به نجف رفت و در دهه آخر (983 الى 993 ق) عمر مقدس اردبیلى از محضر پر فیض او استفاده برد و همزمان از درس دوست و هم بحث مقدس، شیخ عبدالله یزدى صاحب حاشیه، در منطق نیز بهره گرفت . در روضات الجنات آمده است که ایشان در سال 993 (سال وفات اردبیلى) در درس مقدس شرکت مى‏کرد در حالى که علامه سید محسن امین مدرکى را ارائه مى‏دهد که صاحب معالم در سال 983 ق در نجف بوده و از درس مقدس چند سال استفاده برده است . (12)
2) سید محمدبن على بن حسینى موسوى عاملى معروف به «صاحب مدارک‏» (م 1009 ق) وى همراه دایى خود، صاحب معالم، در درس مقدس حاضر مى‏شد . مقدس اردبیلى ارشاد علامه حلى را همان سالها شرح مى‏کرد (سال پایان تالیف شرح ارشاد الاذهان 985 ق است) و با توجه به اینکه اردبیلى از اول کتاب نکاح تا ابتداى کتاب صید و ذباحه ارشاد الاذهان را یا شرح نکرده و یا چون به دلیل بدخطى بعضى از نسخه‏هاى ارشاد قابل استفاده نبوده است، از شاگردش، صاحب مدارک، مى‏خواهد قسمتهاى شرح نشده از ارشاد الاذهان را شرح نماید، ولى ایشان به جهت رعایت ادب و احترام به استادش مقدس اردبیلى آن قسمتها را از کتاب مختصرالنافع محقق حلى (دائى علامه حلى) شرح مى‏کند (13) اما اینکه مشهور شده است که این دو شاگرد کتاب معالم اصول و مدارک الاحکام را در زمان حیات استادشان نوشته و به او عرضه کردند و مورد تشویقش قرار گرفتند، درست نیست، چرا که و کتاب مدارک الاحکام در سال 998 اتمام یافته است . (15) مگر اینکه بگوییم مقدس اردبیلى پاره‏اى از نوشته‏هاى آنها را دیده و تحسین کرده است و بعد از ارتحال اردبیلى، آنها کتابهایشان را به اتمام رسانده‏اند .
3) امیر علام، که به قول صاحب ریاض العلماء، «علامه‏» است و اسم با مسمایى دارد و در اکثر علوم دست داشته بخصوص در «فقه وفقاهت‏» چنان که مقدس اردبیلى هنگام وفاتش به او ارجاع مى‏دهد و مى‏گوید: در شرعیات از سید علام استفاده نمایید . (16) ایشان یکى از دو نفر شاگرد اردبیلى است که چگونگى شرفیابى و توفیق سعادت بزرگ دیدار مقدس با امام زمان (عج) را گزارش کرده است و پرده از مقامات بزرگ استادش برداشته و او را بهتر به ما شناسانده است . (17)
4) خواجه فضل الله استرآبادى که از برجسته‏ترین شاگردان اردبیلى بوده است، در هنگام ارتحال اردبیلى، میرزا محمد استرآبادى از او مى‏پرسد: بعد از شما از محضر چه کسى استفاده کنیم؟ ایشان در علوم عقلى به خواجه فضل الله و در علوم شرعى به سید امیر علام ارجاع مى‏دهد . خواجه فضل الله تعلیقاتى بر زبدة البیان استادش نگاشته و حاشیه‏اى هم بر الهیات شرح تجرید دارد . (18)
5) میرزا محمدبن على بن ابراهیم استرآبادى (م 1026 ق) رجالى مشهور که در علم رجال سه کتاب تالیف کرده: رجال کبیر، رجال متوسط، رجال صغیر . ایشان همان شاگردى است که در لحظات آخر عمر استادش مقدس اردبیلى، از او سؤال مى‏کند بعد از او به چه کسانى رجوع کنند؟ و همان‏طور که مذکور شد مقدس، امیر علام و خواجه فضل‏الله را معرفى مى‏کند . ظاهرا استرآبادى انتظار داشت از او هم نامى ببرد! لذا از این واقعه مقدارى ناراحت مى‏شود و بعد از ارتحال استادش نجف‏اشرف را ترک گفته در مکه معظمه رحل اقامت مى‏اندازد (19) ، میرزا محمد استرآبادى، استاد محمدامین استرآبادى صاحب الفوائد العدنیه وپایه‏گذار «اخبارى‏گرى‏» است .
6) شیخ محمد على بلاغى (م 1000 ق) صاحب تالیفات ارزشمند از جمله شرح اصول کافى، شرح ارشاد علامه حلى و حاشیه بر معالم الاصول . (20)
7) عنایة‏الله قهپائى صاحب «مجمع الرجال‏» خود در حواشى‏اى که برکتاب رجال‏کشى دارد تصریح به استفاده از محضر اردبیلى نموده است . (21)
8) ملا عبدالله شوشترى (م 1021 ق) که خود استادى بزرگ بوده و در همان زمان که از خدمت اردبیلى استفاده مى‏کرد، حوزه تدریس داشت و چند نفر از شاگردان اردبیلى نیز در درسش حاضر مى‏شدند، ولى با این همه ایشان از درس مقدس استفاده مى‏برد . مجلسى اول که شاگرد شوشترى است در شرح مشیخه کتاب لایحضره الفقیه به این مطلب تصریح کرده است . شوشترى رساله عملیه‏اى به زبان فارسى مشهور به الواجبات نگاشته است . (22)
9) خواجه فیض‏الله بن عبدالقاهر حسینى تفرشى (م 1025 ق) شاگرد برجسته مقدس اردبیلى و استاد دانشمند مشهور امیرشرف الدین شولستانى نجفى (م 1063 ق) است . خواجه فیض‏الله نیز جریان ملاقات مقدس اردبیلى را با امام زمان (عج) گزارش کرده است . (23) او تعلیقاتى برکتاب ارزنده آیات الاحکام استادش نگاشته است . ملا مصطفى تفرشى صاحب نقد الرجال در باره‏اش مى‏نویسد: «او داراى علم بسیار و حلم و بردبارى بزرگ و بیشمار و متکلم و فقیه بوده . . . همه صفات پسندیده علما و اهل صلاح و تقوى در او جمع شده بود» . (24)
10) سید عباس ابن محمدموسوى بیابانکى یکى دیگر از شاگردان مقدس بوده و کتاب مجمع الفائدة استادش را که در سال 985 ق به اتمام رسیده بود در سال 986 ق کتابت کرده است . (25)
احتمال مى‏دهند که پسر مقدس اردبیلى، ابى‏الصلاح تقى‏الدین محمد، از محضرش استفاده کرده باشد چرا که ایشان از نظر علمى و سنى در شرایطى بوده که به تصریح خود
اردبیلى در اول حاشیه بر تجرید، آن کتاب براى ایشان تالیف شده است و فراغت از تالیفات آن در سال 986 ق بوده است . در صورت اثبات این مساله یازده نفر از شاگردان اردبیلى شناسایى مى‏شوند . (26)
کرامات و فضایل اخلاقى مقدس اردبیلى
کرامات و مقامات شگفت‏انگیز فراوانى از «اردبیلى‏» نقل مى‏کنند که همه آنها حاکى از «تقوا» و «خلوص‏» و «صفاى نفس‏» و توکل واقعى به خدا و اعتقاد کامل به «توحید افعالى‏» است که او را بحق شایسته لقب «مقدس‏» ساخته است . البته لازم است این نکته را بگوییم که بعضى از این حکایات در شان این شخصیت عمیق و محقق والامقام نیست و بیشتر به افسانه مى‏ماند تا به حقیقت و این گونه داستانها که آمیخته با مبالغه و افسانه است، قطعا براى «مقدس‏» فضلیت‏ساز نیست‏بلکه مقام علمى این فقیه جلیل‏القدر را تنزل داده و در مرتبه‏اى قرار مى‏دهد که گویا ایشان هیچ اطلاعى از «فقه‏» و مسائل شرعى نداشته است! محدث جلیل‏القدر شیخ عباس قمى مى‏نویسد:
مولانا [مقدس اردبیلى] در یک سفر از اسفار خود به کاظمین مالى را [چهارپایى] کرایه کرده بود و صاحبش همراه نبود چون خواست از کاظمین بیرون شود یکى از اهل بغداد کاغذى به وى داد که به نجف اشرف برساند . مولانا آن کاغذ را گرفت لیکن پیاده به نجف رفت و مرکوب را سوار نگشت و فرمود من از «مکارى‏» اذن حمل رقیعه [نامه] را نداشتم . فقیه [محدث‏قمى] گوید که من در تحفة الاحباب (27) در حال ثقه جلیل «صفوان بین یحیى‏» نگاشتم شبیه به این [داستانى] را از ورع آن بزرگوار در حمل دودنیار . (28)
علامه محقق سید محسن امین عاملى در اعیان الشیعه بعد از نقل این داستان مى‏فرماید:
اگر این حکایت در باره «صفوان‏» درست‏باشد در باره مقدس اردبیلى با آن شان و مقام فقهى‏اش صحیح نیست و به نظرم چنین روایاتى از مبالغه و افراطهاى فاسد نشات گرفته و بسیار بعید است چنین مسائلى از اردبیلى به ظهور رسد که اگر غیر از این باشد باید گفت این حکایت آن قدر که مناسب و نزدیک به نکوهش اردبیلى است‏سزاوار و مناسب مدح و تجلیل از او نیست، براى اینکه این کار یک نوع کم عقلى و ابلهى است . (29)
البته باید گفت چنین داستانهایى در باره اصحاب امامان نیز صحیح نیست و شخصیت امثال صفوان را تنزل مى‏دهد و یاران امامان علیهم السلام را اشخاص بى‏اطلاع معرفى مى‏کند . (30)
اگر از این قبیل حکایات سست‏بگذریم داستانهاى خواندنى و صحیح به وفور از «مقدس‏» سراغ داریم که چند نمونه از آنها را در اینجا مى‏آوریم:
1) ملا احمد مقدس اردبیلى در سفر بود یکى از زوار که آن جناب را نمى‏شناخت‏به او گفت جامه‏هاى مرا ببر نزدیک آب و بشوى و چرک آنها را بگیر . ملا احمد قبول کرد و جامه‏هاى آن مرد را برد و شست و آورد به او بدهد در این هنگام آن فرد ملا احمد را شناخت و خجالت کشید مردم نیز او را توبیخ کردند . مقدس اردبیلى فرمود: چرا او را ملامت مى‏کنید، مطلبى نشده است‏حقوق برادران مؤمن بر یکدیگر بیشتر از اینهاست . حاج شیخ عباس قمى پس از نقل این واقعه مى‏گوید:
مولانا در این کار به امام هشتم اقتدا کرده است، زیرا در روایات آمده است که روزى امام هشتم وارد حمام شد شخصى در حمام که آن حضرت را نمى‏شناخت گفت: «بیا مرا کیسه بکش‏» امام رفت و به کیسه کشیدن او مشغول شد . سپس مردم درآمدند و امام را شناختند و از امام براى کردار آن مرد معذرت خواهى کردند، امام با مردم سخن گفت تا نگران نباشند و همین گونه ادامه داد تا کیسه کشیدن آن مرد را تمام کرد! (31)
2) یکى از خصوصیات پسندیده مقدس اردبیلى پذیرش هدیه بود چه کم بها بود چه گرانبها; همان‏طور که پیامبر گرامى هدیه را مى‏پذیرفت ولو جرعه‏اى شیر بود . (32) یا هدیه‏اى که فقط عنوان هدیه را داشت مى‏پذیرفت .
محدث قمى مى‏نویسد:
عادت مولانا [مقدس اردبیلى] برآن بود که مى‏پوشید از جامه هر چه را حلال باشد خواه پر قیمت‏باشد یا ارزان و هرگاه کسى به آن بزرگوار جامه نفیس هدیه مى‏کرد قبول مى‏فرمود و مى‏پوشید و مکرر اتفاق مى‏افتاد که عمامه گرانبها به ایشان تقدیم کرده بودند که معادل بوده با «زر خالص‏» چون به زیارت مشرف مى‏شده هر سائلى که چیزى از ایشان مى‏طلبید قطعه‏اى از آن را پاره مى‏کرد و به او مى‏داد تا آنکه باقى مى‏ماند برسرایشان مقدار ذراعى که به خانه مراجعت مى‏نمود . (33)
3) یکى از ویژگیهاى قابل ذکر مقدس اردبیلى روحیه فقیر نوازى بود; او فقیران را در زندگى خود شریک مى‏کرد و به اصطلاح «مردمى بود» .
در سالى گرانى بود و مقدس آنچه از طعام و غذا داشت‏بین فقرا و نیازمندان تقسیم کرد و خود نیز همانند فقرا یک سهم از آن برداشت و این کار پسندیده‏اش را همچنان در آن سالهاى خشکسالى و گرانى ادامه مى‏داد تا اینکه صبر و بردبارى زوجه‏اش به سر آمد و براین شیوه فقیرنوازى مقدس اعتراض نمود وگفت: فرزندانت را از این غذاها محروم مى‏سازى تا آنها مجبور شوند در این سالهاى کمبود و گرانى و پرمشقت و ندارى دست نیاز به سوى مردم گشایند؟ مقدس اردبیلى بعد از این گفتگو، همسرش را ترک گفت و به مسجد کوفه شتافت و در آنجا به اعتکاف نشست . روز دوم اعتکافش شخصى ناشناس مقدارى غذاى پاکیزه از گندم خوب و آرد نرم و مرغوب به منزل مقدس آورد و به همسرش تحویل داد و در ضمن گفت این غذا و آرد را صاحب منزل فرستاد و خودشان در مسجد جامع به اعتکاف نشسته است . اعتکاف سه روزه مقدس اتمام یافت و ایشان روانه منزل شد . همسرش گفت طعامى را که توسط اعرابى به ما فرستادى خوب طعامى است . مقدس که از این ماجرا بى‏اطلاع بود متعجب گشت و فهمید که این عنایت از کجاست و خدا را سپاس گفت . (34)
او در این کار نیز به پیامبر اسلام اقتدا کرده است چرا که پیامبر از آنچه خدا روزیش مى‏کرد بیش از آذوقه یک سال بر نمى‏داشت آن هم اندکى از خرما و جو بود و مابقى را در راه خدا صرف مى‏کرد، هر چه از وى مى‏خواستند عطا مى‏کرد بعد نوبت مى‏رسید به قوت یک سال خود از آن هم ایثار مى‏فرمود و چه بسا پیش از آنکه سال تمام شود ذخیره‏اش تمام مى‏گشت و خود محتاج آذوقه مى‏گردید . (35)
4) شیخ محمد حرزالدین، صاحب معارف الرجال یکى از رؤیاهاى صادقه مقدس اردبیلى را در کتابش آورده که مقدس اردبیلى سخت‏بیمار گشت که اصولا امید بهبودى از آن بیمارى نمى‏رفت . مقدس قبل از بیمارى در باره چگونگى نسب مادرش و علویه بودن او بسیار تفحص کرده بود تا به این نسب افتخارآمیز اطمینان کامل پیدا نماید ولى موفق نشده بود و در همین دوران مدتى به بستر بیمارى افتاد و در عالم رؤیا توفیق دیدار محضر مبارک مولاى متقیان امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به او دست داد و از اینکه حضرت زهرا در عالم رویا از او چهره پوشیده بود . مقدس با خود گفت: امروز اطمینان یافتم که که علویه بودن مادرم درست نیست چرا که بى‏بى‏فاطمه زهرا از من چهره پوشانده و مرا نامحرم پنداشته؟ در عالم رؤیا به این فکر و خیال بود که ناگهان متوجه شد که حضرت زهرا حجاب از چهره کنار زد و دوازده عدد خرما به او عطا کرد آنگاه از خواب بیدار گشت و از این رؤیاى صادقه فهمید که راز کنار زدن نقاب از چهره چه بوده و یقین کرد که مادرش «علویه‏» است و او هم به این واسطه فرزند زهراست . و تناول خرما دلالت‏بر بهبودى از آن بیمارى و عدد دوازده دلالت بر دوازده سال زندگى کردن بعد از آن ماجراى مکاشفه آمیز دارد و چنین نیز شد و مقدس اردبیلى شفا یافت و دوازده سال زنده ماند و در این مدت آثار ارزنده‏اى به جا گذاشت; از آن جمله کتاب مجمع الفائدة و البرهان را که در سال 977 ق شروع کرده بود با تمام جدیت و همت والا در سال 985 ق به اتمام رساند و بعد از این بهبودى، صاحب معالم و صاحب مدارک از محضرش استفاده کامل بردند و بعد از او مکتب فقهى او را زنده نگه داشتند و سرانجام این دوازده سال پربار و با برکت‏به پایان رسید و مقدس در سال 993 ق دارفانى را وداع گفت . (36)
نقل مى‏کنند مقدس اردبیلى هر وقت آهنگ زیارت کربلاى معلا را مى‏کرد نمازش را احتیاطا جمع مى‏خواند و وقتى از او سؤال مى‏شد چرا نمازت را به «قصر» و «اتمام‏» جمع کردى؟ تمسک به قاعده مشهور علم اصول مى‏نمود که «ان الامر بالشئ یقتضى النهى عن ضده‏» و در توضیح این اصل مى‏فرمود: طلب علم واجب عینى، و زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام عملى استحبابى است و مى‏ترسم از اینکه واجب را وا گذاشته به مستحب پرداخته باشم . (37)
6) از تواضع و فروتنى مقدس اردبیلى حکایاتى بسیار نقل شده که یکى از نمونه‏هاى آن تواضع در برابر شاگردانش است; توضیح اینکه مقدس وقتى مشغول شرح ارشاد علامه حلى بوده و کتاب ارزنده مجمع الفائده والبرهان را تالیف مى‏کرد قسمتى از آن را به صاحب معالم و صاحب مدارک مى‏داد و مى‏گفت: عبارات آن را ببینید و اصلاح نمایید چرا که مى‏دانم بعضى عبارات آن غیر فصیح و نادرست . (38)
7) مقدس اردبیلى از شیفتگان واقعى اهل‏بیت علیهم السلام بوده و محبت‏خاندان پاک پیامبر اسلام با خون و گوشت او به هم آمیخته بود چنانکه شرفیابى او به خدمت امام زمان و تکلم در بارگاه على‏بن‏ابى‏طالب علیه السلام و رؤیاى صادقه‏اش همه حکایت از این علاقه و عشق مى‏کند . محدث جلیل‏القدر شیخ عباس قمى مى‏گوید: «. . . بعد از موت او بعضى از مجتهدین، او را در خواب دیده که با هیات نیکو و جامه پاکیزه از روضه علویه بیرون شد از آن مرحوم [اردبیلى] پرسید که چه عمل شما را به این مرتبه رسانید [مقدس اردبیلى] فرمود: ولایت صاحب این قبر [على‏ابن‏ابى‏طالب علیه السلام] و محبت او . (39)
8) در بین شاگردان مقدس اردبیلى ظاهرا مسن‏تر از ملاعبدالله شوشترى (م 1021 ق) نبوده که خود، حوزه درس و بحث داشته و جمعى از شاگردان اردبیلى نیز در آن شرکت مى‏کردند . ملاعبدالله شوشترى بارها از مقدس اردبیلى سؤالها مى‏کرد و با
مقدس به گفتگو مى‏نشست ولى مکرر دیده مى‏شد مقدس ناگهان سکوت اختیار کرده و بحث را ناتمام مى‏گذاشت . آنگاه دست ملاعبدالله را مى‏گرفت و با هم به خارج شهر مى‏رفتند و در خلوتگاه، جواب سؤالاتش را به تمام و کمال مى‏داد . ملاعبدالله متعجب گشته مى‏گفت : اى برادر چرا در همانجا این پاسخهاى محققانه را ارائه ندادى؟ ! و من پنداشتم جوابى براى آنها نیست . مقدس فرمود اگر در جلوى دیدگان مردم به این بحثها مى‏پرداختیم مایه نقصان و حقارت من و شما مى‏شد چرا که شما تلاش مى‏کردید حرفتان را به کرسى بنشانى، من نیز سعى مى‏کردم پیروزى از آن من باشد و در نتیجه از راه حق منحرف شده به جدل مى‏پرداختیم ولى الآن جز خداوند متعال کسى شاهد بحث مانیست و انگیزه‏اى جز روشن شدن حقیقت نداریم . (40)
9) مقدس اردبیلى از چنان احترامى برخوردار بود که وقتى شاه طهماسب صفوى مبنى بر کمک به یکى از سادات و رفع مشکل او از او دریافت کرد به احترام نامه مقدس از جا برخاست و وقتى دید که مقدس اردبیلى او را «برادر» خطاب کرده به وجد آمد و گفت: این نامه را با کفنش همراه سازند و وقتى دفنش کردند این نامه مبارک را زیر سرش در قبر گذارند تا بدین وسیله به دو فرشته نکیر و منکر احتجاج نماید که من همان کسى هستم که مقدس مرا «برادر» خطاب کرده است . (41)
10) یکى از سعادتهاى بزرگ اردبیلى توفیق شرفیابى به محضر مبارک ولى‏الله الاعظم حضرت بقیة‏الله عجل الله تعالى فرجه بوده است که با وجود پنهان داشتن این دیدار، شاگردانش به آن پى برده و براى ما گزارش کرده‏اند و این از خصوصیات مهم کسانى است که به حق به دیدار سراکبر و اسم اعظم نایل آمده‏اند و از بازگو کردن چنین توفیقى امتناع داشته‏اند . برخلاف بعضى از مدعیان که براى خود دکان باز کرده و هر روز ادعاى دیدار حضرتش را مى‏کنند و بدین وسیله جمعى از اهل دین را مى‏فریبند و از صداقت و خلوص آنها کمال استفاده را براى اهداف دنیوى خود مى‏کنند .
به هرحال «مکاشفه‏» یا «مشاهده‏» و یا «رؤیت‏» امام زمان توسط ایشان کاملا صحیح بوده (42) و علاوه برایشان برخى از علماى بزرگ از جمله ابن‏طاووس (م 664 ق) ابن فهدحلى (م 841 ق) و سیدمهدى بحرالعلوم (م 1212 ق) چنین توفیقى نصیبشان شده بود .
سید نعمت‏الله جزائرى (م 1112 ق) در جلد اول انوار نعمانیه بعد از ذکر «ورع‏» مقدس اردبیلى و جایگاه بزرگ ایشان از نظر زهد و تقوا و بعضى از کراماتش مى‏نویسد: «یکى از اساتید موثق و مورد اطمینان من که اهل علم و عمل بود برایم حکایت کرد [چگونگى شرفیابى مقدس به حضور امام زمان را] که مقدس اردبیلى شاگردى داشت‏به نام «میر فیض‏الله تفرشى‏» که داراى فضل و ورع بود . وى نقل مى‏کرد که من حجره‏اى در مدرسه‏اى که مشرف به «گنبد شریف مولى على علیه السلام‏» بود، داشتم . شبى اتفاق افتاد که از مطالعه فارغ گشتم در حالى که از شب بسیار گذشته بود . پس، از حجره‏ام که در طبقه فوقانى بود بیرون آمدم . به اطراف بارگاه حضرت على علیه السلام نگریستم که ناگهان در آن سیاهى شب دیدم مردى بسوى آستانه شریف مى‏رود، با خود گفتم شاید این مرد دزد باشد [که از تاریکى شب استفاده کرده] و مى‏خواهد «قنادیل حرم‏» را سرقت نماید . از طبقه فوقانى به سرعت پایین آمدم و به سوى آن شخص شتافتم و من او را کاملا تحت نظر داشتم ولى او از حضور من در آنجا بى‏اطلاع بود، آن شخص در برابر در حرم مطهر ایستاد و ناگهان دیدم قفل آن خود به خود به زمین افتاد و او وارد حرم شد، دوم و سوم نیز به همین منوال گشوده باشد و آن شخص به نزدیک ضریح مقدس رسید و با کمال احترام
و ادب، بر قبر مطهر سلام کرد و از جانب قبر هم جواب سلامش را دادند و او شروع به صحبت‏با امام على علیه السلام نمود و در باره یک مساله علمى به صحبت پرداخت . در این هنگام من از صدایش او را بخوبى شناختم [او استادم مقدس اردبیلى بود ]. سپس مقدس اردبیلى از شهر نجف خارج گشت و به سوى مسجد کوفه رفت و من او را دنبال کردم و همچنان او مرا نمى‏دید تا اینکه به محراب مسجد کوفه رسید [و در حالى که احدى در مسجد دیده نمى‏شد] شنیدم دارد با مردى در باره همان مساله علمى صحبت مى‏کند . آنگاه برگشت و من هم او را دنبال کردم، وقتى به دروازه نجف رسید هوا روشن شده بود . من خود را به استادم نشان دادم و عرض کردم اى سرورم! من از اول ماجرایى که امشب اتفاق افتاد همراهت‏بودم و همه چیز را دیدم، حال بفرمایید آن دو نفر که در حرم مطهر و مسجد کوفه با آنها مذاکره کردى و سؤال و جواب رد و بدل شد کى بودند؟ مقدس اردبیلى از من تعهد گرفت تا زمانى که زنده است هرگز از این ماجرا پرده برندارم و به کسى چیزى نگویم . آنگاه گفت: اى فرزندم! برخى مسائل علمى برمن مشتبه مى‏شود و چه بسا من شبها به مرقد امام على علیه السلام شرفیاب مى‏شوم و در باره آن مساله به صحبت مى‏پردازم و پاسخ آن را از امام دریافت مى‏کنم و امشب نیز [مساله‏اى داشتم و با او در میان گذاشته] ایشان مرا به مولایم امام زمان ارجاع داد و فرمود: امشب فرزندم مهدى علیه السلام در مسجد کوفه حضور دارند پس به سویش شتاب و این مساله را از او بپرس این شخص [که در مسجد کوفه با او صحبت مى‏کردم] حضرت مهدى علیه السلام بود . (43)
مقدس اردبیلى و سلاطین صفوى
دوران زندگانى مقدس اردبیلى مصادف با به حکومت رسیدن صفویه در ایران و فعالیت علماى شیعه براى هرچه بهتر معرفى کردن مکتب تشیع و حاکمیت آن در ایران بوده است . البته این حکومت صفویه بود که شدیدا براى رسمیت‏بخشیدن به قدرت خود به «علماى شیعه‏» نیاز داشت نه اینکه علما به دربار نیاز داشته باشند . علماى شیعه به رغم میل باطنى خود به دربار رفتند تا مکتب تشیع گسترش پیدا کند که امروز ثمره آن تلاشها و از خودگذشتگى‏ها را به عیان مى‏بینیم که همان پیروزى انقلاب اسلامى در ایران است . امام خمینى قدس سره مى‏فرماید:
اما قضیه خواجه نصیر و امثال خواجه نصیر را شما مى‏دانید این را که خواجه نصیر در دستگاهها وارد مى‏شد نمى‏رفت وزارت کند، مى‏رفت آنها را آدم کند، نمى‏رفت‏براى اینکه در تحت نفوذ آنها باشد، مى‏خواست آنها را مهار کند تا آن اندازه که بتواند . کارهایى که خواجه نصیر براى مذهب کرد آن کارهاست که خواجه نصیر را خواجه نصیر کرد نه طب خواجه نصیر و نه ریاضیات خواجه نصیر . آن خدمتى که به اسلام کرد خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها لیکن نه براى اینکه وزارت بکند نه براى اینکه براى خودش یک چیزى درست‏بکند او رفت آنجا براى اینکه آنها را مهار کند و آنقدرى که قدرت داشته باشد خدمت‏بکند به «عالم اسلام‏» و خدمت‏به الوهیت‏بکند و امثال او مثل محقق ثانى مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى که در دستگاه صفویه بود، صفویه را «آخوند» کرد نه خودش را «صفوى‏» کرد . آنها را کشاند توى مدرسه و توى عالم و توى دانش و اینها تا آن اندازه‏اى که البته توانست . (44)
ظاهرا حکومت صفویه با اعزام علامه شیخ بهائى (م 1031 ق) به نجف اشرف، از مقدس اردبیلى هم دعوت به عمل آورده بود ولى ایشان بنابه مصالحى از آن جمله تقویت و برپا نگهداشتن حوزه چند صد ساله نجف این دعوت را نپذیرفت (45) همانطورکه بعدها دو شاگرد برجسته اردبیلى، صاحب معالم و صاحب مدارک، از آمدن به ایران امتناع کردند و به قول استاد مطهرى همین امر اعث‏شد که حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه یابد و منقرض نگردد . صاحب معالم و صاحب مدارک براى اینکه دچار محظور و رودربایستى براى توقف در ایران نشوند حتى از زیارت حضرت رضا علیه السلام که فوق‏العاده مشتاق آن بودند صرف‏نظر کردند . (46)
در زندگینامه مقدس اردبیلى دو نامه آورده‏اند که ایشان براى شفاعت دو نفر از سادات علوى به شاه طهماسب (م 984 ق) و شاه عباس اول (م 1038 ق) نوشته و خواسته است که از گناه آنان بگذرند و مورد بخشش قرار دهند که هر دوى آنها از دریافت چنین نامه‏اى خوشحال شده و حاجت آنان را برآورده ساختند . نامه مقدس به شاه طهماسب را قبلا آوردیم . در اینجا در باره نامه به شاه عباس اول و صحت ارسال آن بحث مى‏کنیم . هرچند صاحب قصص العلماء یک نامه را که عنوانش خطاب به شاه صفوى «اى برادر» بوده و (شاه این خطاب را بسیار مهم پنداشته تا جایى که براى آنکه روز قیامت‏به آن احتجاج نماید و از عذاب الهى نجات یابد، دستور داده آن را با کفنش دفن نمایند) در دو جا ذکر کرده یکبار براى شاه طهماسب و بار دیگر براى شاه عباس اول . (47)
نامه مقدس اردبیلى به شاه عباس اول
بانى ملک عاریه عباس بداند: اگر چه این مرد در اول ظالم بود اکنون مظلوم مى‏نماید چنانچه از تقصیر او بگذرى شاید حق سبحانه و تعالى از پاره‏اى تقصیرات تو بگذرد .
کتبه بنده شاه ولایت احمد اردبیلى
در پاسخ این نامه شاه عباس چنین نوشت:
به عرض مى‏رساند: عباس که خدماتى که فرموده بودند به جان منت دانسته به تقدیم رسانید که این محب را از دعاى خیر فراموش نکنید .
کتبه کلب آستان على علیه السلام عباس (48)
با توجه به این که ارتحال مقدس اردبیلى سال 993 ق و جلوس و تاجگذارى شاه عباس اول سال 996 یا 997 ق در سن شانزده سالگى بوده است‏بسیار بعید به نظر مى‏رسد که چنین نامه‏اى بین آن دو رد و بدل شود و یا شاه عباس دعوتى از او به عمل آورد تا به اصفهان آید و همین نکته باعث‏شده است که جمعى از محققان از جمله استاد شهید مطهرى (49) ، شیخ محمد حرزالدین صاحب دکتر ضیاءالدین سجادى و دکتر عبدالحسین نوائى (51) در ارسال چنین نامه‏اى تردید کنند، هر چند دکتر نصرالله فلسفى (م 1360 ق) که تحقیق بسیار مفصلى در باره زندگانى شاه عباس اول منتشر ساخته و جزئى‏ترین مسائل زندگى او را مورد بحث و تحقیق قرار داده است، با مسامحه و بدون تحقیق لازم ارسال نامه را صحیح دانسته و در کتابش به نقل از قصص العلماء آن را آورده است و هیچ اشاره‏اى هم به «عدم تطبیق‏» سال ارتحال مقدس و سال جلوس شاه عباس برتخت‏سلطنت نکرده است ولى محدث قمى به این نکته توجه داشته و تلاش کرده است صحت ارسال نامه را اثبات نماید و این «عدم تطبیق‏» را به گونه‏اى توجیه کند . محدث قمى مى‏نویسد:
. لازم است در اینجا اشاره به مطلبى نمایم که رفع کند اعتراض بعضى از افاضل را به این حکایت [ارسال نامه به یکدیگر] به آنکه عصر شاه عباس موافق نبوده با عصر مقدس اردبیلى تا آنکه این حکایت صحیح باشد .
پس گویم امر به حسب ظاهر چنان است که فرموده‏اند، زیرا که وفات این بزرگوار در سال 993 است و جلوس شاه عباس در سال 996 ق است که مطابق با کلمه «ظل الله‏» . . . لیکن براهل تاریخ و اطلاع معلوم است که شاه طهماسب صفوى که دوم سلاطین صفویه است در سنه 984 ق وفات کرد و از او 9 نفر پسر به جاى بود که بزرگترین آنها سلطان محمد میرزا فرمانفرماى ممالک فارس بود لیکن به سبب ضعف باصره او ارباب حل و عقد دربار سلطنت نامى از او نبردند بلکه امر سلطنت دایر شد مابین دو برادر او سلطان اسماعیل میرزا و سلطان حیدر میرزا . امرا در باب تفویض سلطنت‏به یکى از این دو نفر به دو قسم شدند و نزدیک شد فتنه شود تا بالاخره حیدر حسین را مظلوم کشتند و سلطنت را به شاه اسماعیل ثانى تفویض کردند . او قریب یک سال ونیم سلطنت کرد و در سنه 985 ق وفات کرد . پس از وى برادرش سلطان محمد مکفوف، براریکه سلطنت مستقر شد لیکن به واسطه عدم بینایى او تمامت امورات در قبضه اختیار مهد علیا فخرالنساء بیگم حرم او بود تا در سنه 987 ق که امرا و اعیان آن مخدره محترمه را به قتل رسانیدند و سلطان محمد را دو پسر بود حمزه میرزا و شاهزاده عباس میرزا . جماعتى از امراى عراق از ترکمانان و غیره هواخواه شاهزاده حمزه بودند و جماعتى از امراى خراسان قرار سلطنت را براى شاهزاده عباس میرزا دادند و در همین سنه 987 على قلیخان شلملو و مرشدقلى سلطان شاهزاده عباس میرزا را به سلطنت رساندند تا در ششم ذى‏الحجة سنه 996 ق که شاه سلطان محمد تاج سلطنت را به دست‏خود بر سر فرزند ارجمند خود شاهزاده عباس میرزا نهاد و او را شاه عباس خطاب کرد و امر سلطنت‏بر او مستقر شد . پس معلوم شد که شاه عباس قبل از استقرار سلطنت نیز کارهاى سلطنتى به او ارجاع داشته پس درست مى‏آید این حکایت [رد و بدل نامه بین مقدس و شاه عباس] را که سید جزائرى نقل فرموده . (52)
این توضیح محدث قمى اشکال رابرطرف نمى‏کند و اینکه چرا مقدس اردبیلى شاه عباس را «بانى ملک‏» خطاب مى‏کند در حالى که هنوز سلطنت در او مستقر نشده است . چرا مقدس این امر را از شاه سلطان محمد نخواسته؟ و از فرزند 13 ساله‏اش درخواست رسیدگى نموده؟ و بالاخره چه اصرارى داریم حتما چنین نامه‏اى را با تمام مشکلات مطرح شده اثبات نماییم؟ آیا این نامه فضیلتى بر فضایل مقدس اردبیلى مى‏افزاید؟ با اینکه بیشتر «کلب آستان على علیه السلام‏» بودن شاه عباس اول را تبلیغ مى‏کند؟ !
حضرت امام خمینى قدس سره همانطورکه آوردیم معتقد بودند که علماى شیعه بنابراحساس تکلیف و ترویج مکتب اهل‏البیت علیهم السلام به دربار صفویه رفتند ولى این به معناى تایید کامل ستمگران صفویه نبوده است . امام خمینى مى‏فرماید:
من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتى یک نفرشان آدم حسابى باشد منتها تبلیغات زیاد بوده است . براى شاه عباس آن قدر تبلیغ کردند با اینکه در صفویه شاید از شاه عباس بدتر نبود . در قاجاریه آن قدر از ناصرالدین شاه تعریف کردند (و به او گفتند) «شاه شهید» و نمى‏دانم امثال ذلک در صورتى که ظالم غدارى بود بدتر از دیگران شاید . (53)
تذکر این مطلب را هم لازم مى‏دانم که بعضى فکر کرده‏اند شاه عباس فقط در پاسخ نامه اردبیلى - اگر صحت داشته باشد - چنین تواضعى از خود نشان داده و خود را «کلب آستان على‏» معرفى کرده است در صورتى که او تمام نامه‏هایش را با این جمله منقوش مى‏کرد . دکتر فلسفى مى‏نویسد:
. شاه عباس از این گونه القاب و عناوین تملق‏آمیز بى‏معنى، بیزار بود و خود را در کمال سادگى «بنده شاه ولایت عباس‏» یا «کلب آستان على‏» مى‏خواند و همین دو عنوان را بر مهر رسمى خود نیز نقش کرده بود حتى منجم
مخصوصش ملاجلال‏الدین محمد یزدى هم که تا پایان عمر خود با وى مصاحب و همراه بوده است در «تاریخ عباس‏» خویش، او را همه جا «نواب کلب آستان على‏» خوانده است . (54)
تالیفات مقدس اردبیلى
مرحوم مقدس اردبیلى حدود بیست جلد تالیف و حاشیه و تعلیقه در مباحث فقهى، کلامى و تفسیرى داشته که ذیلا به معرفى آنها مى‏پردازیم:
1 - مجمع الفائدة والبرهان فی شرح ارشاد الاذهان، این کتاب یک دوره فقه استدلالى است که پر از تحقیقات عالى و دقت نظرهاى کم‏نظیر است هر چند صاحب روضات مى‏گوید که بعضیها در باره این تحقیقات مناقشه کرده و گفته‏اند مقدس اردبیلى از طریقه فقها خارج شده و کتابش را پر از دقت نظرهاى فلسفى ساخته است (55) بنابه گفته شیخ آقابزرگ تهرانى شرح ارشاد در ماه رمضان سال 977 ق در کربلا شروع و در سال 985 ق - پس از حدود هشت‏سال - در نجف به پایان رسیده است . (56)
این کتاب ارزنده را در زمان ما سه نفر از اساتید حوزه علمیه قم: آیة‏الله مجتبى عراقى، آیة‏الله شیخ على پناه اشتهاردى و آیة‏الله حاج حسین یزدى براساس دوازده نسخه مجمع الفائده و پنج نسخه ارشاد الاذهان هم متن و هم شرح را تصحیح و روایات آن را استخراج کرده و با تعلیقات مفید به صورت منقح و زیبا به وسیله دفتر انتشارات اسلامى چاپ کرده در اختیار اهل‏علم قرار داده‏اند .
2 - اثبات امامت (فارسى) ;
3 - اثبات واجب (فارسى) ;
4 - اصول دین (صاحب اعیان الشیعه برخلاف نظر صاحب ذریعه براین عقیده است که این کتاب غیر از کتاب اثبات الواجب است) ; (57)
5 - استیناس المعنویه; (58)
6 - بحر المناقب; (59)
7 - زبدة البیان فی شرح آیات القرآن;
8 - الزبدة فی الفقه (فارسى). احتمال هست که این کتاب همان خلاصة الفقه کمال‏الدین اردبیلى باشد که در سال 942 ق به فارسى تالیف شده است; (60)
9 - حاشیه برالهیات شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسى، این حاشیه بعد از فراغت از تالیف مجمع الفائده بوده و در سال 986 ق به اتمام رسیده است; (61)
مرحوم اردبیلى در کتاب براى دفع شبهه «ابن کمونه‏» متوسل به «وحدت وجود» شده است . علامه اعجاز حسین مى‏نویسد «من بعضى از حواشى اردبیلى به مبحث امامت را هم دیده‏ام‏» . (62)
10 - حاشیه بر «شرح عضدى بر مختصر الاصول ابن حاجب‏» علامه افندى مى‏گوید «من این کتاب را به خط اردبیلى دیده‏ام‏» . (63)
11 - رساله خراج (یا حاشیه بر خراجیه محقق ثانى). این رساله معروف به خراجیه اولى است چنانکه مقدس اردبیلى در اول این رساله تصریح کرده; آن را در دفاع از فاضل قطیفى و رد نظریه محقق ثانى نگاشته و در آن دلایل حرمت‏خراج را به طور
تفصیل آورده است . یکى از علماى معاصر او، فاضل شیبانى، خراجیه اردبیلى را به نقد کشیده و از راى محقق ثانى دفاع کرده است . مقدس اردبیلى دو باره مطلبى به اختصار در جواب فاضل شیبانى نوشته و بر تحریم خراج تاکید کرده است که ظاهرا دیگر فاضل شیبانى پاسخى به خراجیه دوم نداده است . همه این «خراجیه‏» ها در مجموعه‏اى به نام «الخراجیات‏» با تصحیح و مقدمه حاج آقاى غروى توسط دفتر انتشارات اسلامى در سال 1413 ق به چاپ رسیده است .
12 - رساله‏اى در حرمت «خراج‏» به زبان فارسى، منسوب به اردبیلى است (64) که شاید رساله سومى در مساله خراج از مقدس اردبیلى باشد و یا ترجمه‏اى از خراجیه عربى او باشد . به هر حال فعلا به این کتاب دسترسى نداریم تا به صحت انتساب آن بپردازیم .
13 - تعلیقات بر «قواعد علامه حلى‏» . صاحب ریاض العلماء مى‏گوید: «این کتاب را در مشهد مقدس دیده‏ام که اردبیلى با خط خویش حاشیه زده است‏» . (65)
14 - تعلیقات بر «تذکره علامه حلى‏» . صاحب ریاض آن را در کربلا دیده است . (66)
15 - رساله «فى کون افعال الله تعالى معللة بالاغراض‏» که صاحب ریاض در مسافرتش به مازندران آن را دیده است . (67)
16 - رساله مختصر در مناسک حج (فارسى) که صاحب ریاض آن را در آذرشهر آذربایجان دیده است (68) و این مناسک در دسترس است که اردبیلى در آن تصریح کرده به سفرش به مکه مکرمه چنانکه در حدیقة الشیعه - در صورت صحت انتساب این کتاب - به سفر حجش اشاره دارد . (69)
17 - حواشى بر کتاب کاشف الحق (70) که احتمالا همان شرح مولى محمد بهرام برکتاب تلخیص المرام علامه حلى، باشد . (71)
18 - رساله در «عدم حجت قول الاصحاب بعدم خلو الزمان عن المجتهد» .
19 - مقاله «فی الامر بالشی‏ء» .
20 - «حدیقة الشیعه فی تفصیل احوال النبى و الائمه‏» این کتاب مفصل به زبان فارسى است که از اسلوب خوبى برخوردار است و بارها چاپ شده است . جلد اول آن در باره زندگانى و حالات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که هنوز به چاپ نرسیده و از نسخه خطى آن نیز اطلاعى نداریم هر چند صاحب حدیقة الشیعه (فعلى که طبعا دنباله جلد اول است) در صفحه 313 به این کتابش ارجاع داده است و همچنین آقاى فشاهى در مقدمه آن گفته که آن را دیده است . حدیقة الشیعه فعلى در باره اهل‏بیت علیهم السلام و فضایل بیشمار آنها براساس کتب معتبر اهل سنت و شیعه است و دلایل عقلى و نقلى برامامت ائمه اطهار علیهم السلام را با قلمى ساده و زیبا توضیح داده و مطالب و حکایات خوبى در آن آورده است .
گفتنى است که این کتاب به نامهاى دیگر نیز آمده است: حدیقة الشیعة فی اصول الدین (72) یا زبدة الشیعة فی تفصیل احوال النبی و الائمه . (73)
21 - «ذریعة الشیعه‏» بنابه نقل شهید ثقة‏الاسلام فقط در کتاب انساب النواصب نامبرده شده و صاحب انساب النواصب این کتاب را غیر از حدیقة الشیعه دانسته و هر دو کتاب را در آن معرفى کرده است . (74)
22 - کتاب «عقائد الاسلام‏» به زبان ترکى در 118 صفحه که منسوب به مقدس اردبیلى است و نسخه خطى آن در کتابخانه آیة‏الله گلپایگانى موجود است . در خطبه آغاز آن از شاه عباس دوم تمجید شده است و این مطلب با سال ارتحال مقدس اردبیلى وفق نمى‏دهد . لازم است‏با رسائل فارسى اردبیلى تطبیق به عمل آید تا مشخص شود که آیا این کتاب ترجمه‏اى است از آنها و یا مطالب و روش استدلال آن سبک دیگرى است و از اردبیلى نیست .
درگذشت مقدس اردبیلى
سرانجام این فقیه بزرگوار و محقق کم‏نظیر پس از یک عمر تلاش و کوشش و تالیف کتابهاى ارزنده و تدریس فقه جعفرى و تربیت چندین مجتهد بزرگ در ماه صفر سال 993 ق در نجف اشرف به دیار باقى شتافت (75) و در یکى از حجرات روضه مقدس که از داخل، طرف راست قرار گرفته به خاک سپرده شد .
پى‏نوشت:
1) این نوشتار در تحریریه پیام حوزه اصلاح، ویرایش و اندکى تلخیص گردید و از آخر مقاله، بخشى که اختصاص‏به‏کتاب حدیقة‏الشیعه وصحت‏یاعدم صحت‏انتساب‏آن‏به‏مرحوم‏مقدس‏داشت‏حذف گردید .
2) ر . ک: ریاض‏العلماء، ج 1، ص 56; جامع‏الرواة، ج 1، ص 61; روضات‏الجنات، ج 1، ص‏79; معارف الرجال، ج 1، ص‏53 ; الاعلام، ج 1 ، ص 223; اعیان‏الشیعه، چاپ ده‏جلدى، ج 3، ص‏80 ; ریحانة‏الادب، ج 5 ، ص 368 .
3) الکنى والالقاب، ج 3، ص 166 .
4) فوائد الرضویه، ص 24 .
5) خدمات متقابل اسلام وایران، ص 494 .
6) ریاض العلماء، ج 1، ص 56 .
7) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
8) شرح زندگى الیاس اردبیلى در طبقات اعلام الشیعه آمده است .
9) مجمع الفائدة والبرهان، چاپ دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 71 ، 72 .
10) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 386 .
11) ریاض العلماء، ج 1، ص 56 .
12) اعیان الشیعه، ج 5 ، ص 95 .
13) ر ک: مقدمه نهایة المرام .
14) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 233 ; فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه مسجد اعظم قم، ص 371 .
15) ریاض العلماء، ج 5 ، ص 132 ; الذریعة، ج 20 ، ص 239 .
16) ریاض العلماء، ج 3 ، ص 321 .
17) اعیان الشیعه، ج 3، ص 81 .
18) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 362 .
19) ریاض العلماء، ج 5 ، ص 117 .
20) تکملة امل الآمل، ص 389 ، 390 .
21) ریاض العلماء، ج 4 ، ص 304 ; کلیات فی علم الرجال، تالیف استاد جعفر سبحانى، ص 127 .
22) روضات الجنات، ج 1 ، ص 82 ; اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 82 ; الذریعة، ج 25 ص 1 .
23) روضات الجنات، ج 1 ، ص 80 .
24) نقد الرجال، ص 269 .
25) الذریعه، ج 20 ، ص 36 .
26) رک: الذریعه، ج 6 ، ص 113 ، 114 .
27) تحفة الاحباب فی نوادر الاصحاب .
28) فوائد الرضویه، ص 24 . براى اطلاع بیشتر از احوال «صفوان‏» ر ک «رجال کشى‏» چاپ داورى، قم، ص 139، «قاموس الرجال‏» ، ج 5 ، ص 505 .
29) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
30) در این عصر که شاهد گسترش اسلام ناب محمدى به دست علما و یاران امام راحلمان هستیم از این قبیل داستانهاى «ملانصرالدینى‏» بوسیله دستهاى مرموز یا دوستان نادان در میان مردم پراکنده مى‏شود و شخصیت علما و فقهاى طراز اول شیعه را لکه‏دار مى‏کند که قطعا موجب تضعیف اسلام وانقلاب اسلامى است و دشمنان آگاه و دوستان ساده و نادان در رواج آن تلاش مى‏کنند .
31) بیدارگران اقالیم قبله، ص 211 .
32) سنن النبى با ترجمه فارسى، ص 73 و 49 .
33) فوائد الرضویه، ص 25 .
34) مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 392 .
35) سنن النبى، ص 37 .
36) معارف الرجال، ج 1 ، ص 55 .
37) ر ک: اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 81 .
38) اعیان الشیعه، ج 5 ، ص 96 .
39) فوائد الرضویه، ص 25 .
40) ر ک: قصص العلماء، ص 344 .
41) فوائد الرضویه، ص 25 ; قصص العلماء، ص 343 .
42) براى آگاهى بیشتر در رابطه با این اصطلاحات سه گانه (مکاشفه، مشاهده، رؤیت) که برحسب اشخاص و احوال افراد و مراتب آنهاست رک: خورشید مغرب، نوشته استاد محمدرضاحکیمى، ص 204 - 206 .
43) منتجب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، ص 412، 413 .
44) صحیفه نور، ج 8 ، ص 8 .
45) ر ک: قصص العلماء، ص 235 البته این دعوت قطعا توسط شاه عباس اول نبوده است، چرا که با تاریخ به حکومت رسیدنش وفق نمى‏دهد .
46) ر ک: خدمات متقابل، ص 493 .
47) این نامه در ص 343 قصص العلماء خطاب به شاه طهماسب و در ص 235 خطاب به شاه عباس اول ثبت‏شده است! .
48) قصص العلماء، ص 343 ; فوائد الرضویه، ص 26 ; اعیان الشیعه، ج 3، ص 81 .
49) خدمات متقابل، ص 493 .
50) معارف الرجال، ج 1، ص 56، پانوشت .
51) تاریخ ادبیات ایران، ترجمه دکتر مقدادى، ج 4 ص 320، پانوشت .
52) فوائد الرضویه، ص 26 .
53) صحیفه نور، ج 19 ، ص 248 .
54) ر ک: زندگانى شاه عباس اول، دکتر نصرالله فلسفى .
55) ر ک: روضات الجنات، ج 1 ، ص 83 .
56) الذریعه، ج 20، ص 35 و 36 و ر ک: مراة الکتب، ج 2 ، ص 27 .
57) اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 82 .
58) الذریعه، ج 2 ، ص 37 .
59) الذریعة، ج 3 ، ص 48 .
60) مراة الکتب ، ج 3 ، ص 44 ; کشف الحجب، ص 303 .
61) مراة الکتب، ج 2 ، ص 120 ; الذریعه، ج 6 ، ص 114 .
62) کشف الحجب، ص 178 .
63) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
64) ماخذ پیشین .
65) ماخذ پیشین .
66) ماخذ پیشین .
67) ریاض العلماء، ص 1 ، ص 57 .
68) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
69) حدیقه الشیعه، ص 369 البته این خود قرینه‏اى مى‏تواند باشد براى کسانى که حدیقه را منسوب به اردبیلى مى‏دانند .
70) ریاض العلماء، ج 1 ، ص 57 .
71) ر ک: الذریعة، ج 17 ، ص 235 .
72) کشف الحجب، ص 194 .
73) روضات الجنات، ج 1 ، ص 83 .
74) مراة الکتب، ج 2 ، ص 232 .
75) در کتابهاى «دائره المعارف تشیع‏» ج 1 ، ص 29 ; دانشمندان آذربایجان، ص 31 و تذکره شعراى آذربایجان، جلد اول، سال وفات اردبیلى به اشتباه 997 ق ذکر شده است .

تبلیغات