"نقش ولایت در تاریخ اسلام و جهان"
آرشیو
چکیده
متن
از آنجا که حق تعالی در مصحف شریف می فرماید "به هر طرف رو کنید جلوه خدا را در آن می بینید" در واقع جهان با همه موجودات و مقتضیات و مسائلش به مثابه یک سلسله آیات الهی می باشند. از اینرو دلالت بر یک سلسله حقایق ملکوتی و غیبی دارند. هر چند برخی از این آیات جنبه هایی کفرآلود و یا فسادانگیز داشته باشند و یابه عبارت دیگر تحقق آنها در جهان و تاریخ بشری همراه با ظهور یک سلسله حوادث دردناک و ناگوار و توام با انواع خونریزی و یا ظلم و تجاوزات هولناک باشد تا بدانجا که در نظر بسیاری از افراد آدمی و حتی عده ای از متفکران عمیق جهان بشری وقوع این حوادث، خلاف مصلحت و سعادت آدمی توهم شود. اما علیرغم این صورت وهم انگیز امروزه می بایست در ماهیت و حقیقت این کفر به نحو جدی و عمیقتری اندیشید تا در این برهه حساس از تاریخ بشری به فهم بنیادین و ژرف دین نائل آمد. در زمانه ما این کفر پیشرفته و مترقی در واقع جلوه هایی از آیات و مظاهر قهری و عدمی حق که علیرغم ظاهر کفر آمیز خود دربردارنده یک سلسله حقایق بزرگ الهی - انسانی است می باشد. اصولا از نظر دین مبین اسلام خلقت شیطان و دادن مهلت به او تا قیامت از سوی پروردگار، جهت اضلال افراد آدمی ناظر و بر اساس تحقق همین سلسله حقایق و مصالح ربوبی بوده است.
لذا وجود شیطان و امکان شیطنت او همه با اذن و صلاحدید حضرت حق بوده و هست و آنچه که برای آن این اذن و اجازه به شیطان داده شد همچنانکه اشاره گردید وجود و تحقق همین حقایق و مصالح عالیه مذکور بوده است.
با توجه به این حقایق، آدمی بخوبی درمی یابد که وجود شیطان و اضلال او از چه جهت بر مبنای حق استوار بوده و هست.
به عبارت دیگر از نظر حکمت و عرفان اسلامی، شیطان خلق شد تا یک سلسله حقایق، تحقق عینی و وجودی بیابد و گروهی از صفات حق عز شانه در عالم تجلی کند. این گروه از صفات همان صفات عدمی و قهرآمیز خداوند هستند در کنار صفات وجودی و جمالی او. لذا با توجه به آنچه ذکر گردید، صورت غیبی شیطان و اضلال او و حتی صورت غیبی دوزخ از آن جهت که مخلوق و مربوط به علم و اراده خداوند می باشند عین جلال و کمال الهی هستند و حب به آن صور جبروتی بر هر مومن عارفی واجب و لازم می باشد "عاشقم بر لطف و بر قهرش بجد "لذا تجلی صفات، چه وجودی و چه عدمی، چه لطفی و چه قهری همه برخاسته از یک سلسله حقایق و مقتضیات تجلی صفات ربوبی می باشد. در عرفان شامخ اسلامی آمده است که ذات پروردگار بزرگ، نامتناهی حقیقی و مطلق است. از اینرو ذات الهی حتی بر این نامتناهیت و لاحدی نیز غلبه می کند و از آن فراتر می رود این فرا روی و غلبه ذات بر هر حدی حتی حد بی حدی که از نشانه های بارز جلال و کمال ذات مقدس است، بصورت صفات قهری و عدمی حق در برابر صفات وجودی و جمالی او تجلی می نماید که از جمله این صفات قهری و عدمی تجلی اسم مبارک و مقدس مضل، در برابر صفات جمالی و وجودی حق می باشد.
در این میان بسیاری از فرشتگان الهی تنها مظهر صفات و اسماء جمالی می باشند و برای هر یک از آنها در این مظهریت، مقامی معین و مشخص است که عدول از آن حد مشخص و معلوم برای احدی از آنها ابدا ممکن نمی باشد و شیطان و اعوان و یاران او نیز مظهر اسم مقدس و مبارک مضل می باشند که تعدی از حدود و لوازم این اسم برای شیطان و اعوان او نیز هرگز مقدور نمی باشد و تنها در این میان مقام شامخ انسانیت و آدمیت است که قبول مظهریت همه اسماء و صفات از جمالیه و جلالیه را بنا بر وسع و اقتضای عین ثابت و یا وجود کامل خویش پذیرا می باشد. البته مصداق تام و تمام این موجود الهی، وجود مقدس انسان کامل است. نزد او همه اسماء و صفات متضاد الهی در نهایت استقامت و اعتدال بروز و تجلی می کنند و در واقع حقیقت وجود انسانی به واسطه انسان کامل از مقام مظهریت صفات جمال به مقام مظهریت صفات جلال تعدی و تجاوز می کند و به تنهایی بار عظیم امانت را که همان مقام مظهریت کامل از تمامی اسماء و صفات حق تعالی است بر دوش می کشد و در این باره خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید همانا آدمی در قبول بار امانت بسیار ظالم و جاهل می باشد که مراد از ظلم بسیار در اینجا همان مقام تعدی و تجاوز وجود آدمی از مظهریت صفات جمال به مظهریت صفات جلال است که تنها خاص وجود آدمی است. از اینرو آدمی معجونی عجیب و شگفت انگیز از تمامی صفات حق تعالی می باشد که بنابر مفاد روایتی با دو دست خداوند در مدتی کامل پرورده و موجود گردیده است (که مراد از دو دست در این روایت در اینجا همان مظهریت جامع و کامل انسان از هر دو نوع صفات جمال و جلال الهی است و موجودات دیگر تنها محصول یک دست پروردگار می باشند زیرا یا مظهر صفات جمالی اند نظیر بسیاری از فرشتگان و یا مظهر برخی از صفات جلالی همانند شیطان و انصار او.)
همچنانکه تذکر دادیم فرا روی ذات احدیت از هر حدی حتی از حد بی حدی بصورت تقابل صفات جمال با جلال در عالم ظهور می نماید هر چند در عوالم بالا این دو نوع صفات در نهایت سازش و بلکه استوای کامل و در صلح با یکدیگر تجلی می نمایند.
جنگ اضداد است عمر این جهان صلح اضداد است عمر این جهان
انعکاس این تقابل و تضاد در تاریخ زندگی بشر بصورت جنگ حق و باطل تحقق می یابد. به عبارت دیگر تاریخ انسانی از جهتی چیزی جز همین رویارویی و تقابل صفات جمال و جلال در پایین ترین مرتبه هستی و یا عالم طبیعت نمی باشد.
با توجه به مطالب مذکور مومنینی کامل در عین سرمستی از اثرات جذبات پی در پی و کلی مقام ذات و در عین استغراق کامل در انوار بی پایان وجه کریم او و در عین بی اعتنایی تام و تمام نسبت به وجود ماسوی و علیرغم اینکه در حاق حقیقت همه چیز را از او می دانند و می بینند و بلکه اساسا چیزی جز او در میان نمی بینند و نمی یابند اما بنابر رعایت فریضه بزرگ الهی "گر حفظ مراتب نکنی زندیقی" در مقام حفظ مراتب لحظه ای از ستیز با کفر و شرک و مظاهر گوناگون آن از طواغیت شقاوتمند و جبار در عالم خاکی و تاریخ بشری باز نمی مانند زیرا که آن بزرگواران بخوبی می دانند که هر عالمی را احکام خاص آن عالم است و رعایت آنها از اهم واجبات نزد ایشان است. از سوی دیگر در میان صفات و اسماء الهی دو اسم شریف "ظاهر "و"باطن" در ارتباط با انسان و زندگی او از جهتی به صورتی جامع می تواند اشاره به دو مقام "تاریخ" و "تفکر" داشته باشد به نحوی که "تمدن" و "حکومت" و "سیاست" بشری با تمام ابعاد گوناگون آن خود می تواند یکی از مظاهر بارز اسم مبارک "ظاهر" باشد و از سوی دیگر "تفکر" و "عرفان و هنر انسانی" از مظاهر اسم مقدس "باطن" به عبارت دیگر سیاست و حکومت در تاریخ انسانی با اسم "ظاهر "تحقق و ظهور می یابد و تفکر و عرفان و فرهنگ با اسم "باطن". و حقیقت کامل و جامع "ولایت" مقام جمع این دو اسم شریف در زندگی اجتماعی و تاریخی آدمیان است. با اجتماع و بلکه اتحاد این دو اسم مقدس در امر ولایت و حکومت، جامعه انسانی صحنه بروز و ظهور همراهی علم و حکمت با عدل و سیاست خواهد شد و این ممکن نمی باشد مگر با تحقق جامعه و امتی بیدار و صالح که در راس حکومت آن پیشوایی معصوم و محفوظ از خطا و یا فقیهی منتسب و مربوط به او با علم و درایت لازم و نیز برخوردار از صفات عدل و تدبیر و ورع، وجود داشته باشد. زیرا امام معصوم از آنجا که علم و اراده و بلکه وجود الهی او به اذن و اراده حق فانی در حقیقت موجودات و عوالم هستی و بلکه متحقق به حقیقت آنهامی باشد، برخوردار از علم و معرفتی راستین و همه جانبه نسبت به کنه و باطن امور و عوالم هستی است و از طرف دیگر چون در متن هستی و عالم واقعیت هیچگاه اشتباهی رخ نمی دهد و بلکه اشتباه همیشه تنها از جدایی و فاصله و در نتیجه محدودیت علم و محاسبات ما نسبت به حقیقت و باطن موجودات خارجی سرچشمه می گیرد. لذا با توجه به موارد فوق انسان کامل می تواند با برخورداری از مقام عصمت در تفکر و بدنبال آن در صحنه عمل و حاکمیتش بر جامعه و جهان بشری به عنوان بنیادی نیرومند وتزلزل ناپذیر و نیز به عنوان میزان و حجت الهی، جهان بشری و بلکه جهان هستی را از تلاطم و تزلزل و اضطراب در فکر و وجود در امان داشته و همانند یک سدی بزرگ ونفوذ ناپذیر در برابر حملات پی در پی امواج سهمگین اوهام و وساوس بشری و بدنبال آن تجاوزات و تعدیات هول انگیز نفس اماره با قدرت کامل به نحو شکست ناپذیری ایستاده و با قوت وجودی و الهی روز افزون خود به زندگی پر تلاطم بشریت آرامش و ثبات بخشیده و جامعه را با سلاح منطق و تفکر و نیز معنویت و عشق قوام کامل ببخشد. چیزی که جهان سرگردان و متناقض و چند پهلوی معاصر بشری سخت به وجود آن نیازمند است و تا این میزان و معیار وجود الهی را مبنای تفکر و زندگی مضطرب خویش نسازد هرگز از گزند آفات جانگداز انبوه شک و تردید در عرصه تفکر و نیز شرک و عصیان و ظلم در عرصه عمل و زندگی رهایی نخواهد یافت و هر روز بیش از پیش در تناقض دوار علم و توحش و پیشرفت و طغیان فرو خواهد رفت تا بدانجا که مشرف بر پرتگاه مخوف نیستی و عدم گردد.
و بالعکس چنانکه اشاره شد در سایه اتفاقی خلاق میان تفکر که اوج آن در معرفت و اعتقاد به جهان غیب و وجود مقدس خداوند به عنوان حقیقت هستی تحقق می یابد و تاریخ، پیوندی مقدس میان توده های عظیم انسانی با پیکره حکومت الهی - انسانی جامعه بوجود می آید و با اعتقاد عمیق افراد امت به حقیقت ولایت که منشا اتحاد و اتفاق مذکور در زندگی اجتماعی انسانی است، نظام سیاسی جامعه اسلامی از مشروعیت و محبوبیت و معنویت عمیقی برخوردار می گردد (چنانکه این امر بخوبی در جامعه الهی کنونی ایران بخوبی مشهود است) .
از سوی دیگر با جدایی این دو اسم مقدس در عرصه تاریخ بشری تفکر و سیاست از یکدیگر جدا گشته و با این جدایی همه مفاسد هولناک در تاریخ روابط فرهنگی و اجتماعی - سیاسی بشر ظاهر می گردد بصورتی که تبعات و نتایج اندوهبار و فجایع عظیم تاریخ آدمی از آن جمله انحاء گوناگون خودکامگی و استبداد و جهل و فساد همه از این جدایی دردناک در زندگی انسانی پدیدار گشته و می گردد.
تاریخ گذشته و حال جهان همواره شاهد نمونه هایی فراوان از این وضعیت اسفبار و غیر انسانی بوده و هست. زیرا زمانی که مناسبات و روابط اجتماعی و تاریخی آدمیان عاری از اعتقاد به باطن هستی به عنوان حقیقت عالم گردد ضرورتا تاریخ بشری دچار ظاهر بینی و صورت پرستی بی بنیادی می گردد که ثمره و محصول آن چیزی جز جدایی معنویت از مادیت در زندگی بشر و بدنبال آن استغراق کامل او در تمنیات نفس و خودکامگی در همه ابعاد زندگی اجتماعی و تاریخی نخواهد بود در این صورت بشریت اعتقاد به چیزی جز ظاهر هستی به عنوان حقیقت آن نخواهد داشت و مسلم است از لوازم حتمی و جدایی ناپذیر چنین اعتقادی چنانکه تقریبا تمامی تاریخ گذشته و حال به آن شهادت می دهد وجود یک سلسله تعارضات و تناقضات فکری و فرهنگی و نیز بسیاری تجاوزات و تعدیات جابرانه در صحنه عمل و زندگی جوامع و آدمیان خواهد بود. تعدیاتی که همواره فشارهایی خردکننده و شکننده بر گرده جوامع مظلوم انسانی داشته و دارد. این واقعیت تلخ در زمانه ما بیش از هر زمان دیگر به علت گستردگی و سرعت ارتباطات و روابط جهانی احساس می شود. در واقع با جدائی و فاصله میان دو اسم و صفت الهی مذکور در اعتقاد و زندگی مسلمین، تاریخ گذشته این مرز و بوم دچار هولناکترین صدمات و انحرافات و فسادهای فردی و جمعی گردید و از این جهت مظلومیتهای بسیار بزرگی را در ارتباط با امت اسلامی ایران پدید آورد. چنانکه سهروردی ها و عین القضاة ها را کشتند و توده های مردم را به ذلت و انقیاد و تسلیم کشاندند و مصلحانی چون قائم مقام و امیرکبیر و بزرگانی چون مدرس و میرزا کوچک خان و انقلابیان بزرگ دیگری را به مسلخ و قربانگاه تاریخ بردند.
علت اساسی و بنیادین همه این مظلومیتها و اعوجاجات و مظالم باز می گردد به مظلومیت انسانهای کاملی که در واقع هر یک از آنها مظهر کامل جمیع صفات الهی حق بوده و هستند. بزرگوارانی که می توانستند با این مظهریت تام و تمام از صفات الهی و از آن جمله دو اسم شریف "ظاهر" و "باطن" بنیانگذار و هادی حکومتهایی باشند که در آن حکومتها تفکر و معنویت با تاریخ و سیاست به نحو کامل با هم بیامیزند به نحوی که در عرصه روابط اجتماعی و تاریخی جز رشد و فلاح و حکمت و اعتدال که همگی معلول پیوند مذکور میان تفکر با تاریخ و جامعه و سیاست در یک حکومت متعادل الهی - انسانی است چیزی تحقق نیابد و بدین وسیله تاریخ بشری از همه انحرافها و جهالتها و جنایتهای چند هزار ساله پاک و مبرا گردد و صورت خلافت آسمانی و الهی آدمیان در تاریخ انسانی تحقق عینی و واقعی یابد. اما جباران تاریخ همچون خلفای بنی امیه و بنی عباس با خلع ید از آن بزرگواران در امر حکومت و سیاست به بزرگترین جنایات تاریخ بشر دست یازیدند و در نتیجه همه انسانها را در طول تاریخ آینده از آثار و برکات پربار نعمت ولایت که همان مقام جمع معنویت با تاریخ و سیاست است شقاوتمندانه محروم ساختند و به این ترتیب سرنوشت هولناک آیندگان را تا زمان ما بدست جباران آینده با بیرحمی و قساوت تمام رقم زدند و در واقع با این تجزیه مظهریت ائمه بزرگوار از صفات الهی در عرصه جامعه و سیاست و با خلع ید از آنها در امر حکومت (هر چند آن بزرگواران در عالم تکوین و وجود همواره و تحت هر شرایطی مظاهر کامل همه صفات الهی هستند اما مراد در اینجا عدم فعلیت ولایت آنها در عرصه حکومت و سیاست است) توده های بی پناه مردم را آواره و بسیاری از متفکران و عرفا و صلحا و صاحبان ملل و نحل را سرگردان و متشتت ساختند و به این وسیله ستمگر ترین خودکامگان تاریخ را در طول قرنهای سیاه متمادی بر همه حیثیات مسلمین مسلط ساختند. به همین جهت تاریخ گذشته ایران و اسلام را جز در برخی موارد استثنایی می توان چیزی جز تحقق دو امر منفی و مخرب ندانست: تسلط همه جانبه حکام و درماندگی کامل عوام و توده های مردم و اگر در تاریخ گذشته این مرز و بوم از خلال ظلمات متراکم گذشته انوار تابناکی از علم و حرکت و سلوک و عرفان و مبارزه مشاهدهمی شود همه از برکات مشکوة نورانی ولایت است یعنی از آثار و تبعات اعتقاد به مظهریت کامل ائمه علیهم السلام از تمامی صفات ظاهری و باطنی حق تعالی است به صورتی که در تاریخ مسلمین هر چه از نیکی ها و کمالات است از اعتقاد به همین مظهریت از کمال مطلق سرچشمه می گیرد و اگر اکثر ادوار و ازمنه تاریخ را مملو از فساد و تیرگی و ظلمات جهل و فساد و طغیان و جنایت می یابیم همه از تجزیه این مظهریت در اعتقادات و روابط حکومتها با توده های امت اسلامی است یعنی ناشی از جدایی فضیلت و تفکر و معنویت از امر حکومت و اداره جامعه مسلمین و بلکه تمامی انسانها. با این تجزیه یعنی با خلع ید ازائمه بزرگوار در امر حکومت تاریخ به بدترین اعوجاجات تا زمان ما دچار آمده است. به عبارت دیگر اثرات ضایعه و فاجعه بزرگ جدایی معنویت از مادیت و یا تجزیه مظهریت کامل امامان بزرگوار و انسان های کامل از صفات حق تعالی را در زمان کنونی در عرصه تاریخ و جامعه بخوبی می توان مشاهده کرد. چنانکه امروزه انواع بحرانها و فشار و ستمگریهای فرهنگی و جهانی در سطح عالم بدست قدرتهای بزرگ همه از همان عدم اعتقاد آنها به مظهریت انسان کامل از صفات و کمالات ربوبی و یا از همان اعتقاد به عدم ارتباط تفکر صحیح و عقلانی با تاریخ و یا عدم ارتباط معنویت با مادیت در عرصه سیاست و جامعه سرچشمه می گیرد. از جانب دیگر نیاز جهان و مسئله لزوم ارتباط معنویت با مسائل مادی در حیات فردی و جمعی بشر که تنها راه رهایی و نجات بشر معاصر از تنگناهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جهان کنونی است همان بازگشت و اعتقاد کامل به پذیرش مسئله ولایت و یا مقام عصمت در علم و عمل که امامان بزرگوار ما را از هر نوع خطا و خودکامگی کاملا محفوظ می دارد به عنوان هماهنگ کننده ابعاد معنوی و فکری بشر با همه جنبه های اجتماعی، سیاسی و مادی زندگی اوست و البته این امر مهم ممکن نمی گردد مگر با اعتقاد حقیقی و متعادل نسبت به وجود مبداء هستی. در واقع رمز و راز موفقیت و رستگاری انسان در هر دو نشئه عالم و بلکه بسیاری از موجودات چیزی جز در ارتباط و اعتقاد و توسل همه جانبه وجودی به این حقیقت بنیادین یعنی خداوند بزرگ ممکن نمی باشد. البته تجلی کامل صفات و اسماء این حقیقت بزرگ در زندگی و تاریخ انسانی همانا با واسطه وجود انسان کامل در میان امت انسانی صورت می پذیرد و در واقع نجات و رهایی جهان معاصر از بن بست تاریخ کنونی خود چنانکه اشاره شد جز با توسل به این پیشوایان عظیم الشان و مصون از خطا و لغزش در ابعاد علمی و عملی که واسطه فیض و مرور مشیت الهی بر موجودات و جهان هستی هستند هرگز میسر نمی گردد. حقیقتا آنچه در عرصه روابط اجتماعی و بین المللی بر سر انسان امروز جهان خصوصا انسانهای مظلوم جهان استضعاف می آید از همین عدم اعتقاد و توسل بزرگ وجودی و تاریخی است و اگر در جهان غرب متفکر و یا مبارز و هنرمندی با الهام از ملکوت اعلی به خلق اثر و پدیده ای اصیل موفق می گردد چون این الهام و تاثر، آلوده و آمیخته با نوعی انانیت و اثبات نفس در مقام مظهریت انسان غربی از جهان غیب و کمال مطلق است لذا این مظهریت ناتمام با اصرار و تعصب به انکار سایر تجلیات و جلوه های دیگر حقیقت هستی می پردازد. از اینرو انسان متفکر غربی حق را برای خود می جوید نه خود را برای حق به همین جهت در گام و مرحله بعد که هم اکنون جهان شاهد آنست انسان غربی خود را عین حق می پندارد و در نتیجه هر نوع تفکر و حقیقتی را فرع بر وجود خود می انگارد. لذا هر طائفه و مکتبی خود را محدود به جلوه ای از جلوه های محدود حق می کند و برای اثبات حقانیت این تجلی، سایر جلوه ها و تجلیات حق تعالی را بشدت انکار می کند و در این ارتباط گروههای دیگر را با تعارض و تقابلی شدید تخطئه می نماید و در این میان کسانی که نظر به همه این اختلافات و جامعیت این تمایزات و تعارضات گروههای معارض دارند در غرب داد از آزادی و لزوم تسامح و در نتیجه دموکراسی سر می دهند. و به این طریق مخالفت نامبارک خود را با اعتقاد به جامعیت تجلی صفات الهی و تمامیت مظهریت از آنها توسط انسانهای کامل که وحدت بخشنده به همه تجلیات و جلوه های مذکور حقیقت هستی و تمامی جنبه ها و ابعاد گوناگون و حتی متضاد زندگی بشر می باشند را تحت عنوان دفاع از دمکراسی و لزوم اختلاف در میان گروهها و احزاب مختلف و همچنین تحت عنوان دفاع از آزادی و حقوق بشر اعلام می دارند و به این وسیله جهان انسانی را با هزاران نفوذ و افسون شرک و زیبائی صوری و تاثیر جاذبه های سحرانگیز و عقل ربای علم و تجمل و آزادی همراه با فعالیت مجلل و باشکوهترین مجالس و مجامع شبه فرهنگی که بسیاری از عقول و روشنفکران ضعیف نفس جهان تحت سلطه را مجذوب و مرعوب فرهنگ و آزادی های حسی و شبه عقلانی و پر جاذبه خود می نمایند در اعماق غرقاب اعتقاد به تجزیه و کثرت حقیقت با تمام آثار زیانبار آن تحت عنوان دفاع از آزادی در عرصه تفکر و زندگی بشر معاصر فرو می برند. به گونه ای که ما، در جهان معاصر و خصوصا تحت سلطه غرب شاهد آن هستیم از دل این آزادی و تجزیه و تفرقه در شناخت و عمل به حقیقت که از عمق عقل پاک الهی و وحی ربوبی ناشی می شود بزرگترین استبدادها و نیز هیولای وحشت و سلطه همراه با مدرنترین صورت توحش و خودکامگی و جهل بر می خیزد.
بصورتی که موارد بسیاری از این فجایع ضد بشری را می توان امروزه در عرصه جهان مدرن و پیشرفته غرب و همچنین در خاورمیانه و افریقا و امریکای لاتین و سایر نقاط جهان بخوبی مشاهده کرد و حتی اثرات مخرب این ترقی و پیشرفت ناموزون و نامتعادل تاریخی و فرهنگی جهان غرب را در دل خود اروپا و مغرب زمین شاهد بود که قلم از ذکر بسیاری از آن وقایع که از سوی رسانه ها و مراکز گوناگون غربی اعلام می شود شرم دارد. وقایع و مسائلی که حتی شنیدن آنها آدمی را در بهت و وحشتی عمیق فرو می برد. زمانی که انسانهای مسلمان و متعهد در چنین وضعیت و شرایط غیر انسانی فرهنگ و تمدن جهان غرب با بازگشت آگاهانه به اندیشه ولایت و تحقق آن در عرصه جامعه و سیاست - آن هم بعد از تحمل چند قرن خسارتهای بزرگ فرهنگی و مادی که از سوی غربیان مهاجم و به اصطلاح پیشرفته بر حیات معنوی و مادی و تاریخی جوامع اسلامی وارد آمد - به عنوان تنها راه بازگرداندن معنویت و استقلال الهی - انسانی به عرصه مادی حیات خود برای از میان بردن آثار شوم و مخرب اندیشه الحادی و شرک آمیز قرن به دفاع و حمایت از اصول اعتقادی خود و به پیروی از تعالیم و شخصیت بزرگ اولیای عظیم الشان خویش، تجلیات نامحدود و بیکران حق را در هیچ جلوه ای از جلوه ها محدود نمی کنند و همواره متذکر مقام احدیت جمع حقائق بوده و بلکه بزرگانی از آنها از این مقام نیز فراتر رفته و حقیقت آدمی را فانی و مندک در حقیقت ذات می بینند. غربی ها با جهلی مرکب این جامعیت بی پایان و نامحدود و این ژرفای نورانی و بی حد الهی را که می تواند تفکر و تمدنی بسیار پیشرفته و الهی - انسانی را بنیاد نهد با غفلت و وقاحت تمام نشانه اعتقاد به تعصب و استبداد نظر و یا توحش و مخالفت با حقوق بشر واندیشه آزادی و دمکراسی غربی معرفی می نمایند. در حالی که متفکران آن سرزمین خود به وحشیانه ترین و جاهلانه ترین صورت ممکن به محدود کردن تجلیات بی پایان حقیقت هستی تحت عنوان مکاتب گوناگون و مختلف فکری و تاریخی مبادرت می جویند و با این تحدید موحش ترین صورت استبدادهای جهانی همچون فاشیسم و کمونیسم و یا نظامهایی با نقابی از حیله و فریب همراه با نشراندیشه آزادی و دمکراسی خاص و کاملا بحرانی تحت عنوان لیبرالیسم را با نفوذ احساسات فرهنگ مادینه و مبتنی بر آزادی کامل اخلاقی و جنسی که از جهتی جوهره تمدن و تفکر تاریخ چند صد ساله عصر جدید غرب بوده است و همراه با تقویت جنبه هایی از فرهنگ و هنری شبه متعالی و در عین حال مبتنی بر تفکر و مکاتب اصالت لذت که ممزوج و آمیخته با جاذبه وانگیزه های کاملا ناسوتی می باشد به جهان عرضه می دارد. به نحوی که نتیجه نهائی همه آن مکاتب فکری و سیاسی چیزی جز ظهور بسیاری تعارضات و بحرانهای فراگیر و جهانی در مبادی رابطه انسان غربی با هستی، جهان و انسان نمی باشد. به نحوی که امروز جهان غرب در تمام اصول و مبانی هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی خود به بن بستهای بسیار جدی و خطرناک گرفتار آمده است و جهان غرب علیرغم این وقوف و علم به وضعیت بحرانی برای نجات خود می رود تا جهان تحت سلطه خود را که همان کشورهای دربند غیر غربی باشند با قساوت تمام در عرصه های فرهنگ، سیاست، اقتصاد و اخلاق قربانی اشتباهات فکری و تاریخی خود سازد.
البته اگر از این احساسات به حق تاریخی خود بدر آییم و قدری عمیق تر به اعماق مسائل مورد نظر توجه نمائیم در می یابیم که جهان غرب با همه نقاط و جنبه های مثبت و منفی و مخرب تفکر و تمدنش و با تمام اشتباهات و جنایاتی که در طول تاریخ خود خصوصا در عصر جدید نسبت به جهان بشری مرتکب شده است در واقع از مظاهر اصیل و بزرگ اضلال حق و در نتیجه گمراهی و سرگردانی فرهنگی و تاریخی و اخلاقی بشر معاصر در اعلام بی نیازی خود از هدایت و دستگیری حقیقت مطلق است. (البته در این میان پیروان غربزده آن در کشورهای تحت سلطه از مظاهر مبتذل و کوچک و حقیر این خصیصه و جنبه از تمدن و تفکر غرب می باشند که هیچ رسالت تاریخی جز تحقق ابتذال براندیشه و وجود آنها مترتب نمی باشد) .
هم اکنون آنچه در جهان معاصر بخوبی مشهود است افول بسیاری از جنبه های قوت و مثبت فرهنگ غربی است و در مقابل آن طلوع آفتاب مشیت الهی از کشورهای شرق و غرب اسلامی است که در حال عروج و قیام به تمام قامت در آسمان تاریخ انسانی است چنانکه می توان ادعا نمود رفته رفته آثار پایانی و بحرانی بسیاری از وجوه تفکر و تمدن پیشرفته غرب بر خلاف سده های گذشته در حال ظهور است و غرب می رود تا با تشکیل دهکده واحد جهانی با یکی از بزرگترین تناقضات خود و عصر جدید روبرو گردد. و آن تناقض لزوم رعایت حقوق برابر و همکاری دمکراتیک میان همه جوامع بشری به جهت ارتباطات سریع جهانی از یک سو و تمرد و طغیان غرب در برابر این واقعیت و ادامه تجاوز به حقوق جهانیان و تحمیل زور و فشار بر گرده جوامع بشری توسط غربیان از سوی دیگر. چنانکه اگر جهان غرب در برابر این واقعیت بنیادین تمکین نکند و کماکان به ادامهسلطه گری و چپاول و بی منطقی علیه جهان معاصر ادامه دهد جهان دچار شدیدترین تعارضات و بلکه تصادمات فراگیر خواهد شد. و تاریخ به خوبی نشان داده است که احترام به حقوق فرهنگی و اخلاقی و مادی انسانها و جوامع مختلف بشری جز با بازگشت به اندیشه معنویت و پیوند آن با زندگی مادی و تاریخی غیر از شعاری دروغین و متناقض چنانکه امروزه در سطح جهان شاهد آن هستیم چیزی نمی باشد و لزوما تحقق این نیاز معنوی و انسانی جهان معاصر تنها بااندیشه و تحقق تاریخی و اجتماعی ولایت که مبتنی و منتهی به اعتقاد به عالم جاودانگی و ابدیت و در راس آن وجود مقدس حق تعالی است میسر می گردد.