"عرفان در دایره فقه
آرشیو
چکیده
متن
تبیین خط فکری و سیاسی امام خمینی به طور گسترده و همه جانبه در یک جلسه، دشوار است و چه بسا عملی نباشد چون زمینه هایی که او از آنها سخن گفته و یا در آن وارد شده و یا به دلیل آن جنگیده است در مرزهایی معین و موضوعاتی محدود، محصور نمی گردد بلکه در قالب آیین کلی اسلام همه جهان را در بر می گیرد، چرا که او از ژرفای فلسفه عرفانی اش در وسیعترین افقها به سوی الله روان بود و حتی در مسیر جریان این خط فکری و سیاسی از قالبهای سنتی در گذشته و با بیداری و آگاهی اسلامی اش از مساله انسانیت در واقعیت استضعاف و استکبار، بر این اعتقاد بود که دردهای مستضعفان در امتیازها و قدرتمندیهای مستکبران نهفته است. "
او برای مصایب انسانها از هر ملیتی، احساس درد و اندوه می کرد و بر این باور بود که دردمند بودن برای انسان صرفا، احساس اندوه و یا برآوردن فریاد یست بلکه باید برای از بین بردن این دردها و ریشه کن کردن مصایب انسانی حرکت عملی موثری صورت گیرد.
به نظر او، مساله اسلام در بینش گروندگان به این دین از رهبری گرفته تا رهروی، دعوتی است زنده و پویا در همه سطوح، تا خلا اندیشه انسانی را با تفکر اسلامی پر کند و روح عاطفه انسانی را از ژرفای روحانی عاطفه اسلامی آکنده سازد و به واقعیت زندگی انسانها با قوانین زنده و حرکت بخش و شورانگیز انسانی خود حرکت و پویایی بخشد و موجب شود که باب دعوت و فراخوانی بر آفاق سیاست گشوده شود همچنان که بر افقهای اندیشه می تابد و همان طور که به ارزشهای انسانی زندگی، رنگ روحانی و ماورایی می پاشد. و این نشانه بارز شخصیتی است که توانست از ویژگیهای درونی و برونی خود، بین اندیشه و عمل براساس خط واحد اسلامی، اتحاد و هماهنگی به وجود آورد به طوری که عرفان از شریعت فاصله نگیرد، بلکه در آن نفوذ کند تا بر ژرفای حرکت و پویایی آن بیفزاید و شریعت در قلمرو فردی، فسرده و بی روح نگردد بلکه از این دایره فراتر رود تا همه ابعاد زندگی انسان را در همه زمینه ها فرا گیرد.
پس عرفان او نمی توانست در فانی شدن در الله و فراموش کردن زندگی و واقعیت پیرامونش، که از دردها و مصیبتها و ناله های مستضعفان آکنده بود، معنا پیدا کند بلکه عرفان او از آیه ای الهام می گرفت که از آنانکه خدا را به فراموشی سپردند، و خدا نیز چنان کرد تا خود را فرموش کنند سخن رفته است:
"ولاتکونوا کالذین نسواالله فانساهم اانفسهم اولئک هم الفاسقون. "
ترجمه: "از آن کسان مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند، ایشان نافرمانند. "
تا به این مطلب اشاره کند که ذکر قلبی خدا و حضور الله در نفس انسان، موجب می شود که او خود را به یاد آورد و این تذکر نفس و یادآوری خویشتن به آن است که آفاق مسئولیتی که انسان بودن برای او معین می کند بر او گشوده شود و او به عنوان کسی که در برابر انسانیت و زندگی خود مسئول است به گونه ای برخورد کند و در راهی گام زند که خشنودی خداوند در آن است.
او از تذکر نفس، معنای خشک و جامدی که انسان را در مفاهیم درونی محصور کرده و از تجربه زنده ای که او را به عرصه های حرام زندگی نزدیک می کند، گریزان می گرداند و نام گوشه نشینی و کناره گیری از مردم و مسئولیتها و مشکلات بزرگ انسانی که انسان را در سرتاسر زندگی اش محاصره کرده اند به آن می دهد، برداشت نکرد چنانکه بسیاری از عرفایی که در جانب فلسفی عرفان غرق شدند چنین کردند و در خیالاتی زیستند که آنها را حقیقت می انگاشتند و از واقعیتی که نشانگر حقیقت وجودی و جدایی ناپذیر مسئولیت زندگی از الله بود فاصله گرفتند و در نتیجه به موجوداتی انسانی مبدل شدند که فقط می توانستی برخی از پاکیها و قداستهای روحی را در آنها مشاهده کنی اما هیچ گاه روح حرکت آفرین و شورانگیز مسئولیت را در آنان نمی یافتی.
امام خمینی توانست شخصیت عارف را با شخصیت فقیه جمع کند و با این شخصیت جدید در خط شناخت و نهضت اجتماعی به سوی خدا حرکت کند. شخصیت دعوت کننده به خدا و مجاهد فی سبیل الله در او متبلور شود. و از چنین زاویه ای با امت اسلامی و همه مستضعفان ارتباط پیدا می کند و بدینسان می بینیم که چگونه تمام زندگی اش در سه عنوانی خلاصه می شود که همه عناوین کوچک دیگر را در برمی گیرد:
الله - اسلام - امت در دایره استضعاف. تا با "شیطان" در همه صورتهای بزرگ و کوچک و متوسط در عالم غیب و حضور و "کفر" با همه معانی اش - فکری، علمی و همه نتایج واقعی اش در دایره انحراف و ستم و طاغوت و همه رموز شخصی و اجتماعی و سیاسی اش در سطح فرد در جامعه و حکومت - مقابله کند. و این رمز فراگیر بودن دیدگاه کلی امام خمینی در زندگی و شجاعت موضعگیری در طول حیاتش و صلابت مخالفت در مواضعش و صفا و پاکی شعور در احساسش و امتداد اهداف و آرمانها در همه گامهایش و گشایش چهره انقلاب در رویارویی با همه جهانیان بود.
"الله، پروردگار جهانیان است و "شیطان" دشمن اصلی همه انسانها و "اسلام" رسالت خدا بر همه مردمان و "کفر" خط "شیطان" که خواهان به انحراف کشیدن زندگی انسانها و لغزاندن انسان از خط "الله" است و "امت" عنوانی است که همه مسلمانان را تحت پوشش خود می گیرد همچنان که پیوندش با مسائل و مشکلات مستضعفان او را با همه جهان مرتبط می سازد. و طاغوت فردی و اجتماعی و حکومتی، تبلور طغیان فکری و عملی واقعیت انسانی است.
و تامل در این عناوین و کلمات ما را بر آن می دارد که به تکرار این کلمات در سخنان امام خمینی دقت کنیم که در هیچ مناسبتی از مناسبتهای مبارزه و توفندگی او از زبانش محو نمی شود.
او بر این باور بود که حوزه علمیه باید در این سو حرکت کند. عالم دینی نباید تنها یک خزانه اطلاعات فقهی و اصولی باشد و همه وجودش را صرف انباشتن چنین مطالبی کند بی آنکه رسالت را در مسیر زندگی اش و روحانیت را در روحش و اخلاق را در رفتارش و جهت گیری "الی الله" را در همه هستی اش پیاده کند، چون با کناره گیری از این اصول، عالم دینی به جای آنکه راه حلی برای مسائل و مشکلات اسلام باشد سنگ راه اسلام شده و خود به مشکلی تبدیل خواهد شد زیرا هدف این نیست که انسان از طریق شناخت و معرفت به کتاب خشک و بی روحی تبدیل شود و به هزاران نسخه موجود در کتابخانه ها افزوده گردد بلکه معرفت و شناخت باید عامل حرکت آگاهانه عقلانی به همراه اندیشه و اخلاق باشد به گونه ای که در ساختن و تربیت مسلمان جدیدی که زندگی را از ایمان و خیر و عشق و حرکت در آفاق الهی و خضوع در برابر الوهیت او و جانفشانی در راهش پر می کند، سهیم باشد.
او طلاب حوزه علمیه را اینچنین مخاطب قرار می دهد:
"شما که امروز در این حوزه ها تحصیل می کنید و می خواهید فردا رهبری و هدایت جامعه را به عهده بگیرید خیال نکنید تنها وظیفه شما یاد گرفتن مشتی اصطلاحات می باشد، وظیفه های دیگر نیز دارید. شما باید در این حوزه ها خود را چنان بسازید و تربیت کنید که وقتی به یک شهر یا ده رفتید بتوانید اهالی آنجا را هدایت کنید و مهذب نمایید. از شما توقع است که وقتی از مرکز فقه رفتید خود مهذب و ساخته شده باشید تا بتوانید مردم را بسازید و طبق آداب و دستورهای اخلاقی اسلام، آنان را تربیت کنید. اما اگر خدای نخواسته در مرکز علم خود را اصلاح نکردید. معنویات کسب ننمودید به هر جا که بروید "العیاذبالله" مردم را منحرف ساخته، به اسلام و روحانیت بدبین خواهید کرد. "
در جای دیگر می گوید:
"بدخواهان می دانند که حوزه ها از پشتیبانی ملتها برخوردار است و تا روزی که ملتها پشتیبان آن باشند کوبیدن و از هم پاشاندن آن ممکن نیست. ولی آن روز که افراد حوزه ها، محصلین حوزه ها فاقد مبانی اخلاقی و آداب اسلامی شده به جان هم افتادند اختلاف و چند دستگی درست کردند، مهذب و منزه نبودند، به کارهای زشت و ناپسند دست زدند. قهرا ملت اسلام به حوزه ها و به روحانیت بدبین شده از حمایت و پشتیبانی آنان دست می کشد و در نتیجه راه برای اعمال قدرت و نفوذ دشمن باز می گردد.
اگر می بینید دولتها از روحانی و مرجعی می ترسند و حساب می برند برای این است که از پشتیبانی ملتها برخوردار است و در حقیقت از ملتها می ترسند. "
"حوزه های خود را برای مقاومت در برابر حوادثی که می خواهد پیش بیاید آماده سازید، ایادی استعمار می خواهند تمام حیثیات اسلام را از بین ببرند و شما باید در مقابل، ایستادگی کنید و با حب نفس و حب جاه و کبرو غرور نمی توان مقاومت کرد. عالم سؤ، عالم متوجه دنیا عالمی که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد نمی توان با دشمنان اسلام مبارزه نماید و ضررش از دیگران بیشتر است، قدم را الهی کنید، حب دنیا را از دل بیرون نمایید آن وقت می توانید مبارزه کنید. از هم اکنون این نکته را در قلب خود بپرورانید و تربیت کنید که: من باید یک سرباز مصلح و اسلامی باشم و برای اسلام فدا شوم، من باید برای اسلام کار کنم تا از بین بروم. "
و بدینسان می بینیم که تنها این روش در تربیت شخصیت مسلمان طلبه حوزوی و عالم دینی است که می تواند قدرت روحی طغیانگر و توفنده بر همه عوامل ضعف و ناتوانی داخلی را به وجود آورد به طوری که قادر باشد در حرکت جهاد با همه نیروهای کفر و استکبار رویاروی شود; و این رمز و راز شخصیتی اوست که توانسته با آن خود را در خط اخلاقی و روحی که از رهگذر شریعت الهی به طرف کمال انسانی روانه می گردد تربیت کند. این همان عاملی است که از ترکیب میان ژرفای عرفان و عمق شریعت، راهی برای تکامل در ساختار مسلمان داعی و مبلغ براساس رسالت و جهاد، به وجود می آورد. پس عرفان نباید در فلسفه خشک و مجرد و شریعت در قالبهای جامد و بی روح محصور گردد بلکه این دو بایستی در کنار یکدیگر در فضای شناخت روحی و آفاقی اسلامی بپرواز در آیند تا شخصیت اسلامی اوج یافته در آفاق کمال را پدید آورند.
امام خمینی (س) در پرتو این شیوه برای ایجاد نوعی بسیج روحی و فراگیر اسلامی و حرکت جهادی در داخل حوزه علمیه به وسیله تربیت اخلاقی در فضای علمی، تلاش می کرد تا طلاب و علمای حوزه علمیه جایگاه ویژه ای در اندیشه امت پیدا کنند و در نظر مردم از اطمینان کاملی برخوردار شوند و براساس ساختار روحی محوری و ارتباط با الله و قدرت و توانایی در مسیر جهاد، امت را بر این باور می داشت که طالبان معرفت و غواصان مرواریدهای دریای علوم اسلامی حرکت می کنند تا طلایه داران جهاد و پیشوایان آموزش امت برای رویارویی قدرتمندانه با تهدیدهای کافران و ستمگران باشند و ریشه های جامعه و زندگی را به سود عدالت و حقیقت و آزادی دگرگون سازند.
و اینچنین انقلاب حوزه علمیه برضد طاغوت آغاز شد و برخی از کسانی که در مشروعیت انقلاب حیران و سرگردان بودند دچار تردید گشتند و برخی دیگر از کسانی که فکر می کردند انقلاب باعث ریختن خونهایی می شود که رضایت و خشنودی الهی در آن نیست نیز عقب نشستند چون بر این پندار بودند که رویارویی با حکومت فاسد و ستمگر حتی در زمان غیبت امام عصر در شان امام معصوم (ع) است نه علما و دانشمندانی که نماینده امام محسوب می شوند و باید در زمین باشند تا قائم آل محمد (ص) ظهور کند.
اما امام خمینی (س) بر این اعتقاد بود که شرط رهبری در چنین موقعیتی عصمت نیست بلکه آگاهی ، صداقت، امانت، معرفت، اخلاص، شجاعت در حق و توانایی زیاد در به حرکت در آوردن امت است و مساله، مساله اسلام است که خداوند اراده کرده که آن را بر همه ادیان برتری و پیروزی بخشد هرچند بر کافران ناخوشایند آید.
چه اینکه، امام خمینی هدف بزرگ مومنان را آن قرار داده بود که دین فقط برای خدا باشد و ضعف و ناتوانی به وسیله ای برای انحراف مسلمانان از دین تبدیل نشود و بر این عقیده بود که اگر ملایمت و مسالمت، امت را به اهداف و آرمانهایش نرساند، ناگزیر بایستی برای دفاع از قدرتمندی و توانایی در دعوت و تبلیغ و حرکت انسان برای درآویختن به حکم الهی به زور و قدرت متوسل شد. همان گونه که سیره حضرت محمد (ص) نیز چنین بود که ابتدا در مکه به آرامی و صلح و مسالمت مردم را دعوت به حق می کرد و سپس در مدینه جریان دعوت را برای به دست گیری حکومت به سمت قدرت و خشونت و حرکت موثر در رویارویی با حاکمان ستمگر سوق داد.
امام خمینی می دید که خلا در صحنه سیاست اسلامی امری قطعی و مسلم است چون اگر متفکران اسلامی این خلا را با اسلام پر نکنند دیگران آن را با کفر پر خواهند کرد، بنابراین ناگزیر بایستی نیروهای انسانی با سیاست اسلامی برای ساقط کردن کفر و به دست گرفتن زمان امور مردمان به حرکت در می آمدند.
او می دید که اگر مسلمانان و بخصوص فقها، رهبری انقلاب برضد طاغوت را بر عهده نگیرند به زودی گروههای کافر و منحرف دیگر که انقلاب را پوششی برای تغییر واقعیتها در جهت منافع افکار ضداسلامیشان می خواهند خلا رهبری را پر خواهند کرد و امت نیز به دلیل مسائل اجتماعی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی با آنان پیوند برقرار می کنند و این پیوند به ارتباطهای فکری و اعتقادی نیز منجر خواهد شد و این همان عاملی بود که او را بر آن داشت تا به حکومت اسلامی به عنوان یک خط استراتژیک نهضت فکر کند به طوری که شورش برضد طاغوت وسیله ای از وسایل برداشتن موانع واقعی مادی بین اسلام و حکومت باشد. پس او به ایده اصلاح طلبی برای دگرگون سازی برخی از انحرافهای حکومت نمی اندیشید تا حکومت در قالب شاهنشاهی پذیرای نظرهای غربیها در اداره، اجرا، قانونگذاری و برنامه ریزی باقی بماند بلکه در سودای اندیشه اش دگرگونی ریشه ای با هدف تغییر دادن تفکر غرب گرایی انسانها به تفکر اسلامی موج می زد همچنان که بر آن بود تا با تغییر ساختار کلی نظام حکومتی، حکومت اسلامی را با همه ایده های زیربنایی و قوانین و شیوه های عملی و اجرایی آن در همه جوانب زندگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی پیاده کند.
سخنرانیهای او در مورد "حکومت اسلامی" در خلال اقامتش در "نجف اشرف" تلاش فکری جدی در جهت آگاه سازی حوزه علمیه بود که اصحاب آن از چنین انقلاب فراگیر و جامعی و یا به طور کلی از اصل انقلاب دور بود و انزوا گزیده بودند و منشا این انزوا و کناره گیری مفاهیم خاصی بود که برخی از حوزویها، کوچک و بزرگ، در مورد اندیشه و نهضت اسلامی به آن اعتقاد داشتند و براساس این مفاهیم از رسیدن به نتایج مثبت در به حرکت در آوردن توده های مردمی مایوس و ناامید بودند و همین موجب می شد که شورش و خروش مردم برضد حکومت امری غیر واقعی جلوه کند چون یاس از رسیدن به یک هدف بزرگ مهمترین عامل شکست و عدم تحرک است.
شاید چیزی که موجب امتیاز و تاثیر عملی این سخنرانیها بر اندیشه نسل جوان طلاب حوزه علمیه نجف - و به خصوص طلاب ایرانی - می شد آن بود که سخنران فقیه دارای اندیشه های نظری و درونی نبود بلکه سخنانش از تجربه ای عملی و واقعی برمی خاست که در مسیر حوادث آن با همه خطرهایی که زندگی اش را تهدید می کرد مقابله کرده بود تا آنجا که به تبعید از وطن منتهی گشته بود و همین امر موجب می شد که نسل جوان طلاب اسوه و الگوی مبارزاتی خود را در وجود او بیابند.
یکی دیگر از ویژگیهای متمایز کننده نهضت امام خمینی آن بود که امام در جایگاه مرجع دینی قرار داشت و آحاد امت به عنوان تقلید در احکام شرعی و فقهی به اطاعت از فرامین او ملزم و متعهد بودند. بنابراین بپا خاستن امت برای ایجاد حکومت اسلامی حرکت در خط حکم شرعی بود، همچنان که ولایت فقیه یکی از عنوانهای شرعی حکومت صاحبان فقه و فتوا در انقلاب و جهاد و رویارویی سیاسی در برابر تهدیدهای بزرگ به شمار می رود. در زمان امام خمینی، عرف رایج و پسندیده مراجع دینی آن بود که با جمهور مردم روبرو نباشند تا با شیوه عادی گذران امور مناسبت نداشته باشد و یا آنان را به خطر بیندازد چون این امر بر موقعیت و شرایط مرجعیت که براساس اعتماد و اطمینان مردم به آنان استوار بود تاثیر منفی می گذاشت و شئونات متعارف مرجعیت یعنی سخن گفتن وزین و باوقار، موضعگیری آرام و مسالمت آمیز و بر مبنای سکوت یا تایید و به دور از هرگونه درگیری و به زحمت انداختن مردم را خدشه دار می کرد.
اما او از رهگذر آگاهی و بیداری عرفانی وافق گسترده فقهی بر زندگی مردم و صلابت در مبارزه با کفر و ستم و انحراف، از روح مبارزه طلبانه ای برخوردار بود و از ورود به میدان نبرد با ستمگران فاسد باکی نداشت.
. . . و بدین سان مردم صدای مرجعی دینی را شنیدند که از انقلاب و حکومت سخن می گفت در حالی که چنین سخنانی همیشه از حزب یا گروه خاصی شنیده می شد، چه، این صدا، صدای احزاب و برنامه های آنان بود نه صدای مراجع و فتواهایشان و بدین ترتیب از رهگذر برخورداری این ندای اسلامی از تجربه ای راهنما در متحول ساختن انسان و زندگی و اسلامی کردن آن، افق جدیدی بر اسلام در سرتاسر جهان گشوده شد.
این تجربه هرچند در محیطی کوچک صورت می گرفت ولی تجربه کوچکی بود در امتداد یک تجربه بزرگ، در خط پیامبرانی که حضرت محمد (ص) در منتهای آن قرار دارد، تا اسلام را از "مکه" آکنده از ستم و استبداد تا جهان گسترده برخاسته از آزادی حرکت بخش در عرصه اندیشه و جهاد، منتشر کند و پیامبر (ص) برای همه جهانیان و مجاهدان و پویندگان راه الله اسوه حسنه گردد.
امام خمینی (س) اینچنین اندیشید و حرکت کرد، دعوت کرد، انقلاب کرد و پیروز شد تا سنگ بنای اولین حکومت اسلامی عصر جدید را با ولایت فقیه، مرجع، انقلابی تلاشگر و مبارزه، طلب و آگاه نسبت به واقعیت اسلام جهانی بنیان گذارد.
و جهان در حالی که مفتون شجاعت و صلابت و شعارهای بلند او شده بود در کنار او ایستاد چون قهرمان را در صورت پیروزی دوست دارد . . . سپس برضد او قیام کرد و برضد او و خط او و حکومت او یعنی حکومت اسلام، جنگ را آغاز کرد چون بر اندیشه ای که بر مبنای سرمایه داری و مارکسیسم بود و بر امتیازهایی که در دایره استعمار غرب و شرق داشت و بر مراکز پنهانی قدرتی که دستگاههای نظام جهان مادی مخالف اسلام را به حرکت و جنبش در می آورد می ترسید.
گفتند که او انقلاب را صادر می کند.
معنای این سخن آن است که رژیمهای منطقه به زودی در برابر زلزله اسلام حرکت بخش انقلابی خواهند لرزید و نفوذ غرب بتدریج از میان خواهد رفت و منافع اقتصادی " جهان آزاد" در معرض خطر قرار خواهد گرفت و در آینده نزدیک، دنیا شاهد گسترش اسلام به عنوان یک حرکت فکری، تشریعی، سیاسی و اقتصادی خواهد بود تا جایگزین واقعیت کنونی جهان در همه زمینه های فکری و خطوط اجرایی و عملی آن شود. امام خمینی می توانست انقلابی را به داخل ایران محدود کند تا اسلام شانس خود را در مورد حکومت و قانونگذاری و حرکت آفرینی در این محدوده امتحان کند و با جهان استکبار پیمانهای دوستانه و صلح آمیز و همراه با احترام متقابل ببندد تا از شر استکبار جهانی در امان باشد و از رویارویی قهرآمیز با آن دوری کند چنانکه شیوه استکباری درباره انقلابهای توده ای و مردمی که توانایی درهم کوفتن آنها را ندارد چنین است، ابتدا با چنین جنبشها و انقلابهایی در قلمرو ضوابط سیاسی و امنیتی و اقتصادی معین و محدود به طور مسالمت آمیز برخورد می کند و سپس پس از یک برنامه ریزی کوتاه مدت و یا بلندمدت، به طور ناگهانی و غیر مترقبه انقلاب مورد نظر را سرکوب می کند، اما امام چنین شیوه ای را رد کرد چون او انقلابی ای نبود که برای انقلابش مرزهای ملی و میهنی را بجوید بلکه دعوتگری بود که همه عرصه های جهان را برای تبلیغ و دعوت به سوی خدا جستجوی می کرد تا آنها را به عرصه تبلیغ مبدل سازد. اگر اسلام، رسالت خدا برای همه مردمان است پس دعوتگران و داعیان حق نیز بایستی آن را به همه جهانیان برسانند. و بدینسان امت اسلامی با این انقلاب و رهبر آن آشنا شد و از رهگذر پیامهای آتشین آن به شور و حرکت در آمد تا رژیمهای بیشتری را در منطقه به تزلزل بکشاند و ترس و هراس را در قسمتهای بیشتری از اردوگاه کفر حاکم گرداند و بدین ترتیب، جهان پی برد که این انقلابی، در خط اسلام جهانی حرکت می کند و این انقلاب به متحول ساختن دنیا می اندیشد.
اما امام انقلابی در آغاز پیروزی انقلاب چگونه به صادر کردن انقلاب فکر می کند؟ او سفیران جمهوری اسلامی را اینگونه خطاب می کند که:
"ما می توانیم جمهوری اسلامی را صادر کنیم . . . صدور با زور نیست، صدور آن وقتی است که اسلام، حقایق اسلام، اخلاق اسلامی، اخلاق انسانی در آنجاها رشد پیدا بکند . . . وقتی وارد کشوری می شوید باید فکر کنید که می خواهید فرزندان آن کشور را تربیت کنید همان طور که فرزندان خود را تربیت می کنید و سعی کنید اسلام را به آنجا صادر کنید و صدور اسلام از راه اخلاق و آداب و اعمال اسلامی درست می شود تا مردم به شما روی آورند. "
از این سخنان چنین به دست می آید که امام (س) نمی خواست این انقلال از رهگذر خلا فکری جهانی راه خود را باز کند و در دایره اوضاع و شرایط منفی سیاسی حرکت کند تا مردم از چنین زاویه ای با آن برخورد کنند بلکه خواهان آن بود که شراره های این انقلاب از اسلامی که مردم به آن منسوب و ملتزم و پایبند هستند برخیزد تا این دین به پایگاهی تبدیل شود که ایده ها و اندیشه ها از آن می تراود و نهضت و حرکت بر محور آن تمرکز می یابد و همه آنانی که برای تحول و دگرگونی فراگیر و همه جانبه به انقلاب برخاسته اند در این نقطه اعتقادی یکدیگر را بیابند. براساس این ایده باید به ضرورت، در همه زمینه ها اسلام را تبلیغ کرد و مردم را به این دین فراخواند. از این روی، آنانکه در خط اسلام در راه تحول و دگرگونی جوامع بشری کار می کنند بایستی دروازه های اسلام را بر روی مردم، همه مردم بگشایند، اسلام اندیشه، اعتقاد، شریعت و روش و وسیله و هدف را به آنان بنمایانند تا بدانند که اسلام برای همه جوانب زندگی برنامه های معینی دارد و قانع شوند که اسلام بهترین راه حلی است که می تواند خلا یک اندیشه ایده آل را که براساس آن، همه عناصر زنده و پویا و مرتبط در همه زمینه های مادی و روحی به کمال می رسند پر کند:
امام (س) در پرتو این ایده از سفیران جمهوری اسلامی در همه نقاط جهان و دانشجویانی که در دانشگاههای سرتاسر دنیا تحصیل می کنند خواست تا برای رشد دادن حقایق و اخلاق اسلامی در آگاهی مردم تلاش کنند چون این تنها راه ایجاد زمینه پذیرش در آنان است.
مساله، مساله دعوت به اسلام با زبان و عمل و موضعگیری است که انقلاب دینی و اسلامی را در خط حقیقت و عدالت به وجود می آورد و همه ملتهای مسلمان از رهگذر اعتقادات و جراحتها و دردهای برخاسته از ستم و استبداد و شرایط سخت و طاقت فرسای خود متحول شده و به جهش و انقلاب می گرایند.
پس مساله حکومتی که انقلاب را با دستگاهها و وسایل رسمی و غیررسمی خود صادر می کند نیست بلکه مساله رهبری اسلامی است که آگاهی و بیداری را در نفوس مرده مردمان می دمد و آنان را برمی انگیزد تا با اختیار و صلابت خود با تمام نیرو برای دگرگون سازی و ایجاد تحول به خروش آیند.
مساله، مساله اسلامی است که برمی خیزد تا چرخهای انقلاب را به حرکت در آورد نه مساله انقلاب صادر شده از طریق برخی فعالیتهای آموزشی و تعلیماتی امام (س) به سفیران کشورهای خارجی در ایران چنین می گوید:
"ما به هیچکس ظلم نمی کنیم و زیر بار ظلم هم نمی رویم و اینکه آنها در بوق می کنند که ما می خواهیم به همه ملتها و کشورهای عالم حمله کنیم کذب محض و افترا است، تهمت و افترایی است که این شخص مجرم (صدام حسین) و این حزب مجرم (حزب عث حاکم در عراق) بر ما وارد می کنند. ما بارها گفته ایم که به حسب حکم اسلامی نه ظالم هستیم و نه مظلوم و نمی توانیم زیر بار ظلم برویم و به هیچکس ظلم نمی کنیم و به وجبی از سرزمین دیگران طمع نداریم حتی اگر قدرت سیطره بر همه جهان را پیدا کنیم، تجاوز و امر به تجاوز در نظام اسلامی وجود ندارد. "
او می خواهد به آنان بگوید که جمهوری اسلامی نیامده است تا با کشورهایی که با آنان روابط دوستانه و طبیعی دارد تعدی و تجاوز کند چون معاهده ها و پیمانها، جمهوری اسلامی را ملتزم می کند که در قلمرو شریعت اسلامی به این عهدنامه ها پایبند باشد. اما آیا این بدان معناست که جمهوری اسلامی بین توده های مسلمان و رژیمهای غیرقانونی حاکم بر آنها بی طرف بماند؟
آیا در برابر ظلمی که این حکام بر مردم مستضعف روا می دارند ساکت بنشیند؟ آیا از یاری کردن و پشتیبانی نمودن از آنان در برابر این رژیمها امتناع ورزد؟
آیا جایز است که جمهوری اسلامی با کشورهای دیگر قراردادهایی ببندد که او را از تداخل در این کشورها به نفع ملتهای مستضعف و بخصوص توده های مسلمان باز دارد؟
آیا بستن چنین پیمانها و قراردادهایی شرعی است؟ در حالی که ما می بینیم هر شرط یا قرارداد یا پیمانی که با کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) مخالف باشد و حرامی را حلال و حلالی را حرام کند و یا با شیوه اسلامی در ارتباط اسلام با انسان و زندگی متفاوت باشد، قابل اجرا و التزام نیست.
این پرسشها را گاهی بسیاری از کسانی که صدور انقلاب را بر هر کسی که قدرت و توانایی عمل و تحرک را در این زمینه دارا می باشد واجب شرعی می دانند، مطرح می کنند و اظهار می دارند که هر کس که قدرت و امکاناتی دارد اعم از اینکه مرجع دینی نافذی باشد که در جهان اسلام یا بخش بزرگی از آن، از قدرت تاثیرگذاری و نفوذ بر توده های مسلمان برخوردار است یا جنبش اسلامی باشد که در کشورهای اسلامی پایگاه مردمی قابل ملاحظه ای دارد یا کشوری اسلامی باشد که برای پشتیبانی حرکت مستضعفان جهان در خط حکومت اسلامی یا در خط آزادی و عدالت، عناصر قدرت مادی و روحی و سیاسی را در دست دارد، بایستی از بذل امکانات خود در این زمینه دریغ نکند و به یاری توده های مستضعف و مسلمان بشتابد.
در پرتو همین مطلب، اینان معتقدند کسانی که با برخی از رژیمهای حاکم بر کشورهای اسلامی روابط آرام و مسالمت آمیزی دارند از خط اسلام انقلابی دورند چه، این رژیمها با ماهیت دیکتاتوری خود و یا به دلیل ارتباطهایی که با کشورهای بیگانه دارند به مردم خود ستم روا داشته و آنان را از نظر آزادی در تنگنا قرار می دهند. بویژه اگر این مردم در خط اسلام انقلابی و حرکت بخشی که اسلامی کردن همه جوانب زندگی را سرلوحه کار خود قرار می دهد و مستکبران چنین اسلامی را خطر بزرگی برای منافع و امتیازهای خود می دانند - قرار داشته باشند. چون معنای روابط مسالمت آمیز و آرام با چنین رژیمهایی، توده ها و ملتها را به خذلان و نگون بختی کشانده و به این رژیمهای ظالم و ستمگر قدرت و قوت می بخشد و فریادگران راه آزادی و اسلام را به ضعف و سستی می رساند و در نتیجه تحت عنوان کشیده شدن به طرف ظالمان و یا یاری ستمگران و امثال آن در می آیند. گاهی این افراد با چنین طرز فکری، اعلان جهاد مسلحانه برضد رژیمهای طاغوتی یا ستمگر را ضروری می دانند حتی اگر چنین اعلانی بر مشکلات حکومت یا نهضت اسلامی در زمینه مسائل سیاسی و اقتصادی و امنیتی بیفزاید چون مساله، مساله حق و باطل است و جانفشانی در راه برپایی حق و نابودسازی باطل را با مفهوم شهادتی که بر عوامل ضعف و سستی عصیان می کند مرتبط می سازد.
اینان تاکید می ورزند که خط امام خمینی (س) که همه را برای رویارویی با استکبار جهانی و منطقه ای و داخلی، به انقلاب اسلامی جهانی فرا خواند همین بود، چون این تنها راه رسیدن به حکومت اسلامی و آزادی ملتهاست.
اینان چنین می پندارند که برای حمایت از مستضعفان باید از آداب بین المللی و عرف دیپلماسی کشورها عدول کرد، پس هیچ اشکالی ندارد که به یک شخصیت اروپایی میهمان در کشور اسلامی بی احترامی کنیم و احیانا این بی احترامی به ایجاد تیرگی در روابط دو کشور بینجامد چون سخن حق را به هر قیمتی که شده باید گفت و به گوش جهانیان رساند.
برخی از اینان بر این باورند که در نطقهای سیاسی برای دیگر کشورها بایستی خشونت به خرج داد چون سخن گفتن آرام و مسالمت آمیز نشانگر ضعف و ناتوانی است که بر روحیه ملتی که باید در رویارویی با دشمنان، خشم آلود و غضبناک بایستد تاثیر منفی خواهد گذاشت. باید ملت را بگونه ای تربیت کنیم که روح فریادگر و قدرتمند و مقتدر داشته باشند و اینگونه بسیج شده و در یک صف گرد آیند.
اما ما بر این عقیده ایم که این مطلب به عنوان یک اصل مورد پذیرش است اما در همه جا و به یک شکل نمی توان مطابق این اصل رفتار کرد، چه، براساس اختلاف مصالح و مفاسد در موقعیتها و شرایط متفاوت باید شیوه ها نیز فرق کند که طبعا نتایج و ثمرات آن نیز متفاوت خواهد بود.
ما می بینیم که امام (ره) در وصیتنامه سیاسی و الهی خود از همه مسلمانان و مستضعفان جهان خواستند که بپاخیزند و انقلاب کنند:
"وصیت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندرکاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال و آزادی را تحفه بیاورند. ما و شماها لااقل در این صدسال اخیر که بتدریج پای قدرتهای بزرگ جهانخوار به همه کشورهای اسلامی و سایر کشورهای کوچک باز شده است، مشاهده کردیم یا تاریخهای صحیح برای ما بازگو کردند که هیچ یک از دول حاکم بر این کشورها در فکر آزادی و استقلال و رفاه ملتها نبوده و نیستند. بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان یا خود به ستمگری و اختناق ملت خود پرداخته و هرچه کرده اند برای منافع شخصی یا گروهی نموده یا برای رفاه قشر مرفه و بالانشین بوده و طبقات مظلوم کوخ نشین و کپرنشین از همه مواهب زندگی حتی مثل آب و نان و قوت لایموت محروم بوده و آن بدبختان را برای منافع قشر مرفه و عیاش به کار گرفته اند و یا آنکه دست نشاندگان قدرتهای بزرگ بوده اند که برای وابسته کردن کشورها و ملتها هرچه در توان داشته اند به کار گرفته و با حیله های مختلف کشورها را بازاری برای شرق و غرب درست کرده و منافع آنان را تامین نموده اند و ملتها را عقب مانده و مصرفی بار آوردند و اکنون نیز با این نقشه در حرکتند.
و شما ای مستضعفان جهان و ای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان، بپا خیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرتها و عمال سرسپرده آنان نترسید و حکام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم می کنند از کشور خود برانید و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید و به سوی یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن همه مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همه مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند.
به امید آن روز که خداوند تعالی وعده فرموده است. "
او از موضع مسئولیت اسلامی و مکتبی اش به عنوان انقلابی مسلمانی که تجربه انقلابی با محتوای اسلامی و جهاد توفنده و بی امان و جهت گیری سیاسی و مبارزات بزرگ برضد نیروهای کفر و استکبار را در سینه دارد سخن می گوید تا انقلاب، این اندیشه را از پایگاه ثابت و تغییرناپذیری که اساس فکری راه و حرکت به شمار می آید، برگیرد و هدف بزرگ برپایی حکومت اسلامی و وراثت مستضعفان بر زمین، ایده آل و ارزشمند باقی بماند و وعده خدا به بندگانش در اینمورد محقق گردد.
ایمان به چنین هدفی در سطح جهاد فکری و فرهنگی و جهاد سیاسی و جهاد نظامی، جوشش و تحرک به وجود می آورد.
و بدینسان می خواهد که ملتهای بیدار و آگاه، در رویارویی با دشمنان اسلام و دشمنان محرومان در سرتاسر جهان، زمام امور را به دست گیرند.
او در منطق انقلاب با زبانی جهانی سخن می گوید چون بر این باور است که دعوتگر به سوی الله و مجاهد راه خدا باید از نقطه ای حرکت را آغاز کند که نقطه شروع حرکت رسول خدا (ص) بوده است.
اگر رسول الله (ص) رسالت و حرکت دگرگون ساز خود را از مکه و اطراف آن آغاز نمود تا پایگاه انتشار رسالت باشد، حرکت بیدارگرانه اش را امتداد داد تا همه جهان را فرا گیرد، چون خداوند او رابر همه مردم مبعوث کرد تا با رسالت خود رحمتی برای جهانیان باشد.
و این همان راهی است که شایسته است دعوتگران و مبلغان اسلامی در آن گام نهند و از فضای محدود و پایگاه معین کشور خودشان برون آیند تا نهضت و حرکت خود را به همه جهان گسترش دهند.
به همین علت آنان در محدوده مرزهای داخلی و منطقه ای و ملی نمی گنجند مگر برای آماده شدن و استعداد یافتن و گسترش دادن انقلاب به افقهای وسیع و گسترده کشورهای اسلامی، نیازمند از بین بردن مشکلات و مسائل محدوده و یا منطقه خاصی باشند به گونه ای که ایده آنان حمایت از پایگاه خاصی برای جهش و حرکت به سوی گسترش انقلاب به مناطق دیگر باشد و یا اینکه بخواهند پایگاه سازمان یافته و پیشرفته ای را به عنوان نشانه پیروزی اسلام در اولین مراحل جهادش ارائه دهند، درست همانند شهر مدینه در اولین حرکت اسلام در عرصه نبرد.
اما جایز نیست که این دایره محدود به مرزهایی برای ذهنیت اسلامی تبدیل شود تا نیروهای انقلابی در آن متمرکز شوند و در مسائل و گرفتاریهای خودشان غرق شده و بر این پندار باشند که هر مسلمان انقلابی باید کشور و منطقه خود را به دلیل پرداختن به این جامعه انقلابی نادیده انگارد و حتی همه امکانات را در خطر قرار دهد تا این جامعه حفظ شود.
هر کشور اسلامی در عرصه نهضت جهانی اسلام ویژگیها و موقعیت و شرایط مختص به خود را دارا می باشد و در تکامل و توازن نقش خاص خود را دارد و هر کشور و محدوده ای برخی از موقعیتهای خوب و سرنوشت ساز را براساس اهمیت اسلامی در اختیار کشور یا محدوده دیگری قرار میدهد، تا قدرت و توانایی آن پایگاه و محدوده با توجه به عناصر سازنده آن، قدرت و تکیه گاهی برای دیگر کشورها باشد. همچنان که ایران اسلامی در جهان معاصر به عنوان کشوری اسلامی و انقلابی در برابر امت اسلام و مسلمانان جهان مسئولیتهایی دارد. حمایت از این کشور اسلامی به مثابه حمایت و پشتیبانی از نتایج و ثمرهای بزرگ و ارزشمندی است که اسلام از رهگذر موفقیت این انقلاب در تشکیل حکومت به آنها دست یافته است. بنابراین بر همه مسلمانان جهان است که برحسب امکانات و تواناییهای خود از نظر سیاسی و فرهنگی و امنیتی از این کشور حمایت کنند تا حرکتشان در هر موقعیت و شرایطی اهرم فشاری بر قدرتهای استکباری و به نفع کشور اسلامی باشد، به گونه ای که مستکبران به برقراری روابط عادلانه با این کشور احساس نیاز کنند. البته برای چنین حمایتی باید بین جنبشهای اسلامی و این کشور براساس رعایت شرایط زمان و مکانی و تواناییهای سیاسی و جهادی این جنبشها، برنامه ریزی دقیق و هماهنگی لازم ایجاد گردد تا نیروی این جنبشها در جبهه رویارویی با دشمن تضعیف نگردد و بین خط کشور اسلامی در این موقعیت و خط انقلاب در موقعیتهای دیگر توازن و هماهنگی برقرار شود، نیروهای اسلامی باید بدانند ایده اسلامی که آن را اساس نهضت و حرکت خود قرار داده اند، بر آنان واجب و لازم دانسته که به یک نهضت جهانی فکر کنند، چه اسلام نیز در دعوت و انقلاب و انتهای گسترده خود، دینی جهانی است. از این رو مساله صدور انقلاب که استکبار جهانی از آن به عنوان خطری برای نظام جهانی و پوششی برای حمله به کشور اسلام ساخته، برای ما مسلمانان مشکلی محسوب نمی شود بلکه افق حرکت را گسترده تر می سازد به طوری که جنبشهای اسلامی با یکدیگر پیوند برقرار کرده و همگی برای تبلور وحدت و یکپارچگی اسلامی برنامه ریزی کنند. چنانکه در این حدیث شریف آمده است:
"مثل المومنین فی توادهم و تراحمهم کمثل الجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائرالاعضاء بالسهر والحمی. "
"مومنان در مهربانی و مهرورزی به یکدیگر مانند بدنی هستند که اگر عضوی از آن به درد آید دیگر اعضا با بیخوابی و تب با او همدردی می کنند. "
در پرتو چنین روحیه ای همه تلاشها و کوششها به دور از نگریستن به ویژگیهای تاریخی یا منطقه ای این نهضتها، به تلاش همه جانبه ای در همه زمینه های سیاسی و فرهنگی و امنیتی و تبلیغاتی تبدیل می شود. بویژه در زمینه تبلیغات که استکبار جهانی از آن به عنوان عاملی برای تضعیف روحیه مسلمانان سود می برد.
و چه بسا ضروری است که برای برانگیختن احساس اسلامی در جهان برنامه ریزی شود تا در قلمرو حس اسلامی واحد، احساسات برانگیخته شده و به مسلمانان اینگونه فهمانده شود که مسائل و مشکلات شما یکی است. همچنان که خطرهایی که شما را تهدید می کنند مبدا واحدی دارند. این همان چیزی است که ما در فتوای امام خمینی (ره) در مورد حکم اعدام سلمان رشدی برای کتاب "آیات شیطانی" به وضوح مشاهده کردیم.
مخالفتها و اعتراضها برضد این کتاب و نویسنده آن در آغاز به مکانهای معینی محدود بود اما فتوای امام خمینی (ره) در سطح جهان به موج فرهنگی و سیاسی و تبلیغی بزرگ و پر طنینی مبدل شد و این نبود، مگر یک موضعگیری اسلامی واحدی که از ویژگیها و خصوصیات منطقه ای و گروهی در گذشته و یک صدا با تمام قدرت در جهان طنین انداز گشت به طوری که مراکز رسمی دینی و سیاسی که تبلور منافع استکبار بودند، نتوانستند به طور مستقیم با این صدای متحد رویاروی شوند و مبارزه کنند ولی سعی کردند با شیوه های ضعیف و ناتوان و نفاق آلودی، احساسات ضد اسلامی را برانگیزند و طنین این صدا را تحت پوشش قرار دهند.
برخی در مورد اثرهای مثبت این فتوا سخن می گویند و برخی دیگر عوارض منفی این فتوا را بر می شمارند و معتقدند که اسلام در این فتوای اعدام، بیش از سودی که برده، خسارت و زیان دیده و حتی برخی بر این عقیده اند که چیزی جز یک زیان بزرگ نصیب اسلام نشده است چون در موضع اسلام در مورد آزادی سوالهایی را برانگیخت و این دین به روشنی با آزادی اندیشه و بیان . . . به مخالفت برخاست.
اما بررسی دقیق و صحیح و آگاهانه این فتوا، چیز دیگری را ثابت می کند.
درگیری و اختلاف نظر بین اسلام و تفکر مادی غرب در مورد حقوق انسان و آزادی اندیشه و آزادیهای دیگر از این فتوا نشات نگرفته بلکه از اولین رویارویی اسلام و دشمنانش تا کنون ادامه داشته است. چون دید اسلام در مورد آزادی انسان با اعتقاد دیگر مذاهب و ایده های مادی سازگاری ندارد و همین مساله به عنوان یک عنصر مثبت موجب انفکاک و جدایی مرزهای اعتقادی این دین با مذاهب مادی می شود چه، مسلمانان به دور از تاثیرپذیری از جو تبلیغی و فرهنگی اندیشه مادی غرب که قصد دارد تا بر ذهنیت اسلامی مردم مسلمانان تاثیر گذاشته و آنان را از مسیر صحیح فکری خود خارج سازد. ویژگیها و نشانه های دین خود را در می یابند.
از این روی صدور این فتوا با چنین قاطعیتی در عرصه جهان، انقلاب و خیزش فکری را در اذهان مسلمانان پدید آورد و به آنان آگاهی بخشید به طوری که در این موضوع، بحثها و گفتگوهای زیادی صورت گرفت.
و شعاع کینه صلیبی و مادی اروپاییان استعمارگر و بخصوص فرانسه را برضد اسلام و مسلمانان آشکار ساخت به گونه ای که بسیاری از اوهام و خیالاتی را که برخی از مسلمانان در مورد ایجاد روابط عادلانه کشورهای اسلامی و کشورهای اروپایی داشتند درهم ریخت و از برنامه ریزی دقیقی که استکبار جهانی برای دور ساختن مسلمانان از پایگاه فکری و اسلامی خود به هر وسیله ممکن دارند، پرده برداشت.
این فتوای تاریخی، جمهوری اسلامی ایران را در شرایط نامساعدی قرار داد، بخصوص در زمینه روابط دیپلماتیک و اقتصادی با بسیاری از کشورها، بخصوص کشورهای اروپایی که تازه در آن شرایط وضعی عادی و طبیعی به خود گرفته بود. مشکلات بزرگی ایجاد کرد. برخی صدور این فتوا و برهم زدن این روابط را خط سیاسی حضرت امام (ره) تعبیر کردند و برخی دیگر بر این پندار غلط بودند که رهبری اسلامی در زمینه روابط بین المللی، رشد سیاسی لازم را ندارد، اما اینان ایران را به عنوان یک کشور در نظر می گرفتند نه به عنوان ایران اسلامی و کشوری که پایگاه اسلام به شمار می آید، چگونه ممکن است که او به طور رسمی موقعیت ایران را در نظر بگیرد و نزد او ایرانیت ایران هدف مستقلی باشد؟
حضرت امام (ره) با دیدگاه همه جانبه و فراگیر به امور می نگریست به طوری که سلامت ایران از یک سو و ارزشمند ماندن اسلام از سوی دیگر تامین شود. او پی برده بود که در تبلیغات سیاسی جهان سعی دارند اینگونه وانمود کنند که ایران به دور از تعهدات اسلامی خود در رویارویی با قدرتهای مستکبر و دشمنان اسلام و مسلمانان، به داخل کشور پرداخته تا منافع اقتصادی اش را حفظ کند و رهبری انقلاب اسلامی ایران جام زهر را نوشیده و به دلیل ضعف و ناتوانی از رویارویی با دشمن، به استراحت پرداخته و در برابر واقعیت جدید جهان، به دور از انقلاب و انقلابیها موضع مسالمت آمیزی اتخاذ کرده است.
این فتوا حرکتی بود در جهت تجدید احساسات اسلامی در جهان - همان گونه که انقلاب اسلامی در ابتدای پیروزی اش افکار عمومی اسلامی را بسیج نمود - تا به مسلمانان بگوید که انقلاب با وسایل محدودی که سعی در پیشرفته کردن آنها را دارد، هنوز جهانی می اندیشید و مصلحت اسلامی دفاع از پیامبر اسلام (ص) و ارزشهای اسلامی را بر برخی منافع اختصاصی ایران ترجیح می دهد چون ارزش انقلاب و کشور از رهگذر اسلام است، پس ایران بدون اسلام معنایی ندارد همچنان که اسلام بدون حرکت جهادی مدافع آن، بی معناست.
حضرت امام (ره) با فتوای خود توانست احساسی اسلامی را در رویارویی با کفر و استکبار به وجود آورد به گونه ای که مسلمانان موانع ملی و گروهی را از میان برداشته و عنصر تفرقه و جدایی را از بین ببرند و با تاثیرات عملی این فتوا برای دفاع از اسلام بسیج شوند.
ما بر ضرورت جهانی شدن اسلام برای تربیت مسلمانی جهان بین که ویژگیها و مسائل مربوط به خود را نبیند بلکه آنها را در قلمرو اسلام تحلیل کند، تاکید می ورزیم اما در عین حال بر این عقیده ایم که صدور انقلاب به هر یک از نقاط جهان باید طی برنامه منظم و بررسی شده ای در همه زمینه های فرهنگی و تبلیغی و سیاسی و امنیتی، براساس اولویتها صورت پذیرد، چه، ممکن است در صحنه مبارزه، یک جبهه که اهمیت بیشتری دارد بر جبهه دیگری که اهمیت زیادی ندارد، مقدم شود و یا مجبور شویم برای مبارزه با استکبار در یک جبهه پر اهمیت، در جبهه دیگری که چندان مهم نیست به نیروهای مستکبر نزدیک شویم یا به برخی از تعهدهای معین و قراردادهای سیاسی و اقتصادی ویژه ای گردن نهیم. چون بایستی با برنامه ریزی حساب شده و دقیق و محرمانه همه مسیرها و راههای مبارزه و جهاد، بزرگترین و ارزشمندترین منافع اسلام را ترجیح داد.
ما باید در مورد انعکاس آیین اسلام در وجدان بیدار جهان، مسئولان عمل کنیم و در کارها و برنامه های انقلابی که با سیاست عملی مرتبط است، مراقب باشیم. گاهی اوقات برای حفظ ویژگی انسانی نهضت اسلامی در جهان بایستی از استفاده از برخی راهها و وسایل پرهیز و خودداری کنیم، چون این مساله به دعوت به اسلام و تبلیغ ایده اسلامی مرتبط است، همان طور که به انقلاب مربوط می شود.
لذا ضرورت دارد گاهی با هجوم تبلیغی استکبار که با دستگاههای تبلیغی اروپایی و امریکایی برضد اسلام و بخصوص انقلاب اسلامی هدایت شده و بر روریست بودن به عنوان صفت متمایز کننده انقلاب اسلامی تاکید می شود و موجبات خراب کردن ذهنیت انسانها از اسلام و مسلمانان را فراهم می آورد، مقابله کرد.
ما باید این مساله را با توجه به برخی حوادث واقعی گوشه و کنار جهان به دقت و به طور عمیق تحلیل و ارزیابی کنیم. برای مثال جریان گروگانگیری را می توان نام برد که به عنوان یک مساله انسانی در ابعاد سیاست جهانی، همیشه در زمینه های سیاسی و تبلیغاتی مطرح بوده و سعی می شود از آن به عنوان پوشش بزرگی بر هجوم سیاسی و امنیتی برضد مخالفان سیاستهای امریکا استفاده شود تا چنین وانمود گردد که سیاستهای امریکا در جهت آزادسازی گروگانها، ایستادن در مقابل کسانی است که به این اعمال غیرانسانی دست می زنند. قصد آنان این است که چهره مسلمانان انقلابی و برخی از نیروهای آزادیبخش منطقه و جمهوری اسلامی را به عنوان مسئولان این کارهای غیرانسانی مخدوش سازند.
بمب گذاریها در محله های مسکونی و هواپیماها که عده ای از مردم بیگناه را که هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی ندارند، به کشتن می دهد از جمله بهانه هایی است که دشمنان اسلام برای وارد کردن تهمت و افترا به نیروهای اسلامی و آزادیبخش و مخدوش کردن چهره آنان در برابر افکار عمومی جهانی و آماده ساختن فضای مناسب برای حمله به آنها و کوبیدن مواضع آنان به کار می گیرند.
آنانکه اداره امور و شئون اسلام و بویژه انقلاب اسلامی را بر عهده دارند بایستی برای مقابله با این هجوم تبلیغاتی با استفاده از راهها و وسایل پیشرفته تر، این مسائل را به طور عمیق و به دقت مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند تا طریقه اسلامی در زمینه سیاسی و امنیتی - چه در قلمرو اقدام جهادی در حالتهای عادی و طبیعی و چه در قلمرو شرایط غیر عادی و اضطراری، که حمایت از اسلام در برابر توفانهای ویرانگر استکباری راهها و وسایل غیرعادی را می طلبد - به خوبی واضح و روشن گردد.
سپس بایستی به روش علمی و بررسی شده، برنامه دقیقی برای کشف نقشه های اطلاعاتی که دستگاههای استکباری در موسسه های اطلاعاتی خود در مورد ترورها و انفجارها و توطئه برضد ملتهای مستضعف در جهان سوم دارند، تهیه کرد. این اقدامهای استکباری در قلمرو سیاست تروریسم دولتی در مقابله با نیروهای آزادیبخش و به عنوان ضد حمله بر علیه نیروهای اسلامی و آزادیخواه جهان صورت می گیرد.
باید برای افکار عمومی جهان این موضوع را روشن کرد که مستضعفان، گاهی اوقات هنگامی که مساله، مساله جنگ آزادیخواهی برضد بردگی و جنگ بقا بر علیه فنا و نابودی است برای مقابله و رویارویی با مستکبران مجبور می شوند از شیوه های غیر عادی و غیرانسانی استفاده کنند، تا افکار عمومی جهان میان شرایط جنگ و صلح در موقعیتهای سیاسی و امنیتی را تمیز دهند چون هر جنگی بر مبنای عنوانهای اولیه و ثانویه احکام، شروط و حلال و حرام خود را دارد.
از این رو، باید ملتهای اسلامی را نسبت به این موضوع آگاه کرد که برخی از علما و دانشمندان و متفکران و سیاستمداران مسلمان با توجیه های صلح آمیز و انسانی که برای خود قائل هستند با شیوه های خشونت سیاسی و امنیتی مخالفند.
اینان از دیدگاه فردی و دور از واقعیتها و شرایط زمانی و مکانی به مساله می نگرند و بین شرایط صلح و جنگ فرق نمی گذارند و در متن درگیری و مبارزه زندگی نمی کنند تا مشکلات و فشارهای مبارزه را احساس کنند بلکه در حاشیه قرار دارند و مردم درون گود را می بینند و بی آنکه آثار و جنبه های حکم اثبات یا نفی را بررسی کنند و کوچکترین احساس نسبت به مشکلات واقعی مبارزه داشته باشند، در هاله ای از افکار و مفاهیم زندگی می کنند.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که صدور انقلاب، شعار نیست تا آن را در پیشاپیش حرکت انقلاب قرار دهیم چنانکه بهانه و انگیزه هم نیست تا مستکبران از آن به عنوان پوششی برای حرکت برضد، انقلاب استفاده کنند بلکه ایده و موضعگیری و حرکتی است برای گسترش اندیشه و روش و حرکت و انقلاب اسلام، تا جوامع انسانی جهان در آینده دور یا نزدیک دگرگون و متحول شوند.
بر مبنای چنین وظیفه ای برماست که به شکلی کاملا دقیق براساس اجتهادهای شرعی که سلامت شرعی انقلاب را تامین می کنند و براساس پژوهش و بررسی شرایط صحنه جهانی اسلام که سلامت علمی انقلاب را به دور از هرگونه تاثیرپذیری یا حماسه پردازی و یا شعار توخالی و غیرواقعی تامین می کند، به طور آگاهانه و عمیق و حساب شده برنامه ریزی کنیم.
امام خمینی (س) در ابتدا، بدون متوسل شدن به زور و قدرت و جنگ، به صدور انقلاب پرداخت تا اینکه به عیان دید که مستکبران سعی دارند ریشه های انقلاب را از بین ببرند و حق آزادی تبلیغ و دعوت و حرکت براساس موعظه حسنه و حکمت تام و کامل را از اسلام سلب کنند و در این راه به طور وحشیانه و ظالمانه ای از زور و قدرت استفاده می کنند، از این رو به مسلمانان همان چیزی را گفت که خداوند در قرآن فرموده است:
"واعدوا لهم مااستطعتم من قوه"
و خواست تا زور را با زور و خشونت را با خشونت پاسخ دهند چون این منطق اسلام، منطق زندگی و منطق آزادی در همه مکانها و زمانهاست.