نقد و بررسی اندیشههای ذهبی درباره «آیات ولایت (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
تاکنون درباره طبقات مفسران، کتابهای مختلفی نوشته شده است که بدون شک یکی از بارزترین آنها کتاب«التفسیر و المفسرون» تألیف دکتر محمدحسین ذهبی است. ذهبی در این اثر، علاوه بر مباحث تفسیری و تاریخی، به معرفی و نقد و بررسی کتب تفسیری نیز پرداخته است. اما وی در معرفی، نقد و بررسی تفاسیر مذهب اهلبیت(ع)، در چارچوب عدل و انصاف حرکت نکرده که این هم یا ناشی از کمبود اطلاعات وی از تفاسیر مذهب اهلبیت(ع) و یا به سبب تعارض با حوادث و وقایع روشن و انکار ناپذیر تاریخی است. این نوشته شامل نقد و بررسی دیدگاههای ذهبی درباره سه آیه معروف قرآن(تطهیر، ولایت و اولیالامر) است که مهمترین ادله برتری و فضیلت اهلبیت(ع) به حساب میآیند و آیات ولایت نامیده میشوند.متن
بخش اول: آیه تطهیر و عصمت اهلبیت(ع):
دکتر محمدحسین ذهبی هنگام بحث و بررسی در مورد تفسیر گرانقدر «مجمع البیان فی تفسیر القرآن» نوشته شیخ طبرسی(متوفی/ 548 هـ.ق)، استدلال سیخ طبرسی به آیه شریفه تطهیر در خصوص دلالت آن بر عصمت اهلبیت(ع) را ذکر نموده و در پایان آن، با محکوم کردن این استدلال، اعتقاد عصمت اهلبیت(ع) را یک عقیدة فاسد و ناشی از تأثیر مذهب(امامیه) قلمداد میکند! ...1
نقد و بررسی
در نقد و بررسی این سخن مطلب زیاد است ولی با رعایت خلاصهگویی آنها را بیان نموده و سپس به نتیجهگیری خواهیم پرداخت:2
مسئله «عصمت، که امروزه از طرف پیروان مذهب اهلبیت(ع) مطرح میشود، به هیچ وجه قابل خدشه و انکار نمیباشد و با امثال سخنان فوق نمیتوان از یک چنین موضوع با اهمیت چشمپوشی نمود. چون مسئله عصمت پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت آن حضرت(ص)، یک ضرورت عقلی، قرآنی و روائی به حساب میآید که در اینجا با رعایت اختصار ادله عقلی، قرآنی و روائی آن را ارائه میدهیم:
مسئله عصمت از دیدگاه عقل
بر اساس دلیلهای منطقی و انکار ناپذیر عقلی، عصمت پیامبران الهی و امامان دوازده گانه کاملاً ضرورت دارد. بخشی از این دلیلها به اختصار چنین است:
دلیل اول
الف) خداوند متعال برای هدایت و راهنمایی همه انسانها پیامبرانی فرستاده است که نخستین آنها حضرت آدم (ع) و واپسین آنها حضرت محمد(ص) است.
ب) وظیفه پیامبران الهی و جانشینان پیامبر(ص) رهبری همه جانبه انسانها و رساندن کامل و بدون کم و کاست دستورهای الهی به مردم است.
ج) اگر یکی از پیامبران الهی یا جانشینان پیامبر اسلام (ص) کاری برخلاف دستور خداوند متعال انجام دهد، اعتماد و اطمینان مردم از آنها سلب میشود و به آنان توجه نخواهند کرد.
د) اگر یکی از پیامبران الهی یا جانشینان پیامبر اسلام(ص) دچار اشتباه، خطا یا فراموشی شوند، در رساندن حکم و دستور واقعی الهی به مردم خلل پدید میآید؛ برای مثال حکم تحلیل به جای حکم تحریم به مردم رسانده میشود. بدین ترتیب، هم خلاف اراده الهی در هدایت انسانها تحقق مییابد و هم با پدیدهای به نام دلسردی مردم و عدم اعتماد به سایر حرفهای آنان روبه رو خواهیم شد.
بدون شک در این صورت، فلسفه بعثت انبیا و انتصاب جانشینان پیامبر اسلام(ص) بی اهمیت میگردد و معنا و مفهوم آن چنانی نخواهد داشت. بنابراین، عصمت انبیای الهی و جانشینان پیامبر اسلام(ص) کاملاً ضرورت دارد.
دلیل دوم
الف) انسان موجودی اجتماعی است و ویژگیهایی چون خشم و شهوت... دارد.
ب) چنین انسانی نیازمند زندگی اجتماعی است و زندگی فردی نمیتواند نیازهای بی شمارش را تأمین کند.
ج) هر زندگی اجتماعی به قانون و مجری (رهبر) شایسته نیاز دارد.
د) بدون شک تعیین چنین قانون و مجری کامل و شایستهای از عهده انسانها خارج است. تنها کسی که از همه نیازها و ویژگیهای مادی و غیر مادی انسان آگاهی دارد، میتواند قانون و مجری کامل و شایسته را معرفی کند؛ و او جز خداوند متعال کسی نیست. البته خود انسانها میتوانند برای خود قانون و مجری(رهبر) برگزینند، ولی چنین کاری به کمبودهای متعدد و مشکلات بسیار میانجامد که در طول تاریخ پیوسته شاهد آن بودهایم.
ح) برای دریافت این قانون کامل از طرف خداوند متعال باید شخصی وجود داشته باشد که از هر گونه گناه، خطا و حتی فراموشی پیراسته باشد، قانون و دستورهای الهی را ـچنان که هست ـ بگیرد، به مردم ارائه دهد و به خوبی اجرا کند. همچنین ضرورت دارد جانشین واپسین پیامبر(ص) نیز بدون خطا، اشتباه و فراموشی، همان قوانین را پس از پیامبر اسلام(ص) به مردم ابلاغ کند و بدین وسیله حافظ آن باشد. اگر پیامبران الهی یا جانشینان پیامبر اسلام(ص) دچار گناه، خطا، اشتباه و فراموشی شوند، ارسال پیامبر الهی و انتصاب جانشینان پیامبر اسلام(ص) چه فایدهای خواهد داشت؟
بنابراین، عقل سلیم حکم میکند که رهبران الهی امتها و به ویژه رهبران الهی امت اسلامی، باید از هر گونه گناه، خطا، اشتباه و فراموشی دور بوده، از ویژگی(عصمت) که جامع همه این معانی است، برخوردار باشند.
مسئله عصمت از دیدگاه قرآن کریم
اگر به آیات نورانی قرآن کریم نیز نظر کنیم، خواهیم دید که خداوند نیز به عصمت گروهی از بندگانش اشاره کرده است. بی تردید منظور از آنها پیامبران الهی و امامان منصوب از طرف خداوند متعال است. از جمله این آیات:
آیه صد و بیست و چهارم سوره بقره:
و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین؛ «و (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار ده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد.»
همانچنان که ملاحظه میشود، خداوند متعال در این آیه تصریح فرموده است که مقام امامت و رهبری امتها از آن افراد ستمکار نیست. خداوند متعال در آیات دیگر قرآن کریم، منظور از ظلم و ظالم را به خوبی بیان فرموده است؛ برای مثال در آیه سیزدهم سوره لقمان میخوانیم:
و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛«(به خاطرآور) هنگامی را که لقمان به فرزندش(درحالی که او را موعظه میکرد) گفت: پسرم، چیزی را همتای خدا قرار مده که همانا شرک ظلم بزرگی است.»
همچنین در آیه دویست و بیست و نهم سوره بقره آمده است:
و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون؛ و هر کس از حدود الهی تجاوز کند، ظالم است. بنابراین، افرادی که قبل از ورود به دین الهی و پذیرش اسلام دچار گناه شوند، حق رهبری امت اسلامی را ندارند و به یقین خداوند متعال پیمان خود را به چنین افرادی نمیسپارد. همچنین رهبری هر امتی شرطی اساسی دارد و آن دوری شخص از هر گونه ستم است که شرک و گناه یکی از مصادیق آن به شمار میآید. بر اساس دیدگاه علمای لغت، ظلم به هر کاری گفته میشود که درغیر جای مخصوص خود انجام گیرد یا قرار داده شود.3 بنابراین، عصمت پیامبران و امامان(ع) که رهبران و پیشوایان امتهایند، بسیار ضرورت دارد.
مسئله عصمت از دیدگاه روایات
در منابع روایی فریقین، با احادیث و روایات متعددی مواجه میشویم که به صورت روشن بر عصمت پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) و اهلبیت آن حضرت(ص) دلالت کند. با اینکه به خاطر تحریم حدودا یکصد ساله نگارش حدیث و روایت و نیز بر اساس برخی مسائل، وجود چنین احادیث و روایاتی در منابع برادران اهل سنت کمیاب شده است، با وجود این در برخی از آنها میتوان چنین روایاتی را مشاهده کرد. در اینجا با مراجعه به منابع هر دو مذهب، نمونههایی از آنها را ارائه خواهیم نمود:
الف) روایات مذهب اهلبیت(ع)
1. قال رسول الله (ص): انا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون؛4 حضرت پیامبر(ص) فرمود: «من، علی، حسن، حسین و نه تن از فرزندان حسین مطهر و معصوم هستیم.»
2. عن عبدالله بن عباس قال: قال رسول الله(ص): انا واهلبیتی مطهرون من الذنوب؛5 حضرت پیامبر اکرم(ص) فرمود: من و اهلبیت من از همه گناهان پاک و مطهر هستیم.
3. قال رسول الله(ص): الائمهبعدی اثنا عشرعدد نقباء بنی اسرائیل کلهم امناء اتقیاء معصومون؛6 حضرت پیامبر(ص) فرمود: «امامان پس از من دوازده نفرند، به شمار نقبا و رهبران بنی اسرائیل که همه آنها امین پروردگار و معصوم هستند.»
4. قال رسول الله(ص): من سره ان ینظر الی القضیب الیاقوت الاحمر الذی غرسه الله بیده و یکون متمسکا به فلیتول علیاً و الائمهمن ولده، فانهم خیرهالله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب والخطیئه؛7 پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هرکس دوست دارد به درخت یاقوت قرمزی نگاه کند که خداوند آن را با دست خود کاشته است، و به آن متمسک باشد، علی و امامان از فرزندان وی را دوست بدارد. همانا آنها بهترینهای خداوند ـ عزوجل و برگزیدگان اویند و آنها از همه گناهان و خطاها معصوم و دورند.»
5. قال امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام: انما امرالله عزوجل بطاعهالرسول لانه معصوم مطهر، لایامر بمعصیته و انما امر بطاعهاولیالامر لانهم معصومون مطهرون لا یامرون بمعصیته؛8 حضرت امیرالمومنین امام علی(ع) فرمود: «همانا خداوند ـ عزوجل ـ به اطاعت از پیامبر دستور داده است، برای اینکه پیامبر معصوم و مطهر است و به معصیت خدا دستور نمیدهد؛ و همانا خداوند به اطاعت از صاحبان امر(امامان) دستور داد؛ زیرا آنها نیز معصوم و مطهرند و به معصیت خداوند دستور نمیدهند.»
ذکر این نکته لازم است، این روایت در تفسیر و تبیین آیه پنجاه و نهم سوره نساء(آیه اولیالامر)بیان شده است. خداوند در آن آیه به طور مطلق به اطاعت از خود، پیامبر و صاحبان امر دستور داده است.
6. قال امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام: ان الله عزوجل فضلنا اهل البیت و کیف لایکون کذلک و الله عزوجل یقول فی کتابه: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا). فقد طهرنا الله من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، فنحن علی منهاج الحق؛9 حضرت علی(ع) فرمود: «همانا خداوند ـعزوجل ـ ما اهلبیت را فضیلت داده است و چگونه این چنین نباشد درحالی که خداوند ـعزوجل ـ درکتاب خود میفرماید: خداوند فقط میخواهد پلیدی را از شما اهلبیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.» همانا خداوند ما را از زشتیهای ظاهری و باطنی تطهیر فرموده است. بنابراین، ما برراه حق هستیم.
7. قال الامام الحسن المجتبی علیه السلام: انا اهلبیت اکرمنا الله بالاسلام و اختارنا واصطفانا و اجتبانا، فاذهب عنا الرجس و طهرنا تطهیراً... و طهرنا من کل افن و غیه؛10 حضرت امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «همانا ما اهلبیتی هستیم که خداوند ما را با اسلام تکریم فرمود و ما را اختیار کرد و برگزید و از ما پلیدی را دور کرد و کاملاً پاک گردانید... نیز ما را از سستی رأی و گناه(خطا و انحراف) پاک ساخته است».
8. قال الامام الباقر(ع): انا لانوصف و کیف یوصف قوم رفع الله عنهم الرجس و هو الشک؛11 حضرت امام باقر(ع) فرمود:«همانا ما وصف نمیشویم و چگونه وصف شود قومی که خداوند از آنها رجس(پلیدی) را که(یکی از مصادیق آن) شک است، برداشته است.»
9. قال الامام الصادق(ع): الانبیاء و الاوصیاء لاذنوب لهم، لانهم معصومون مطهرون؛12 حضرت امام صادق(ع) فرمود: «پیامبران و اوصیا(جانشینان و امامان) هیچ گناهی ندارند؛ برای اینکه آنها معصوم و مطهر هستند.»
10. «قال الامام الصادق(ع): ان الشک والمعصیهفی النار لیسا منا و لا الینا؛13 حضرت امام صادق(ع) فرمود: «همانا شک و گناه در آتش جای دارند، نه از ما هستند و نه به سوی ما توجه دارند»
11. قال الامام الرضا(ع): ان الامامه خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوه و الخله مرتبه ثالثه و فضیله شرفه بها و اشاد بها ذکره فقال:«انی جاعلک للناس اماماً» فقال الخلیل علیه السلام بها: و من ذریتی؟ قال الله تبارک و تعالی نلا ینال عهدی الظالمین. فابطلت هذه الایه امامه کل ظالم الی یوم القیامه و صارت فی الصفوه؛14
حضرت امام رضا(ع) فرمود: «همانا امامت مقامی است که خداوند ـ عزوجل ـبعد از رتبه نبوت و خلت در مرتبه سوم به ابراهیم خلیل(ع) اختصاص داد و به آن فضیلت مشرفش ساخت و نامش را بلند و استوار کرد و فرمود: همانا من تو را امام مردم قرار دادم.» ابراهیم خلیل از نهایت شادی به آن مقام عرض کرد:
«از فرزندان من هم؟» خداوندـتبارک و تعالی ـفرمود: «پیمان و فرمان من به ستمکاران نمیرسد.» پس این آیه امامت را برای ستمکاران تا روز قیامت باطل ساخت و آن را در میان برگزیدگان گذاشت.
ب) روایات اهل سنت
1. قال رسول الله(ص): انا اهلبیت قد اذهب الله عنا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛15 پیامبر خدا(ص): «ما اهلبیتی هستیم که خداوند از ما زشتیها و گناهان ظاهری و باطنی را دور کرده است.»
2. قال رسول الله(ص): «انا و اهلبیتی مطهرون من الذنوب؛16 پیامبراکرم(ص) فرمود: من و اهلبیت من از همه گناهان پاک و مطهر هستیم.»
3. «قال رسول الله(ص):انا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون؛17 پیامبراکرم(ص) فرمود: «من، علی، حسن، حسین و نه تن امام از فرزندان حسین مطهر و معصوم هستیم.»
4. قال رسول الله(ص): نحن اهلبیت طهرهم الله من شجره النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و بیت الرحمه و معدن العلم؛18
پیامبر خدا(ص) فرمود: «ما اهلبیتی هستیم که خداوند آنها را از گناهان پاک فرموده است. ما اهلبیت از شجره نبوت، موضع و محل رسالت، جایگاه رفت و آمد فرشتگان، خانه رحمت و معدن علم هستیم»
5. قال رسولالله(ص): نحن اهلبیت لایقاس بنا احد؛19 حضرت پیامبر(ص) فرمود: ما اهلبیتی هستیم که هیچ کس با ما مورد قیاس قرارنمیگیرد.»
در توضیح این حدیث باید یاد آور شد، با آنکه در این حدیث نبوی به طهارت و عصمت اهلبیت(ص) تصریح نشده است، ولی با تأملی اندک میتوان عصمت آن بزرگان را دریافت. طبق حدیث مذکور، اهلبیت(ع) با هیچ کس قابل مقایسه نیستند. این امر، برتری شخصیت، معنویت و پاکی و عصمت آنها را نیز شامل میشود.
بخشی از نتایج روایات مذکور عبارت است از:
1. پیامبرعظیم الشأن اسلام(ص) و دوازده امام از اهلبیت آن حضرت(ع)، به طور قطعی در تبلیغ آئین و معارف الهی دارای بینش الهی بوده و از همه گناهان ظاهری و باطنی پاک و مطهر هستند و این ویژگی(عصمت) تنها به آنها تعلق دارد.
2. مقام رهبری و امامت امت اسلامی از عهده هر کس بر نمیآید. یکی از مهمترین شرایط و خصوصیات امام و رهبر واقعی، عصمت؛ یعنی دوری از هر گونه پلیدی و گناه ظاهری و باطنی، در تبلیغ و حفظ آئین و معارف الهی است که جز با عنایت خاص الهی به دست نمیآید.
3. ویژگی عصمت شخصی نیست و علاوه بر استعداد الهی شخص، به عنایت الهی نیز وابسته است.
4. علاوه بر امامان و اوصیا، همه پیامبران الهی نیز از ویژگی عصمت(با تعریفی که گذشت) برخوردارند.
5. اگر همه منابع حدیثی تفسیری و تاریخی فریقین به دقت بررسی شود، آشکار میگردد که در طول تاریخ اسلام جز رسول عظیم الشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ع)، و امامان معصوم اهلبیت(ع)، هیچ شخص دیگری ادعای عصمت و پاکی از گناهان ظاهری و باطنی نکرده است.این امر نشان میدهد تنها افراد انگشت شماری از مسلمانان از ویژگی عصمت الهی بهره میبرند و دیگران از آن محروم هستند. بنابراین، آنها برای رهبری امت اسلامی از دیگران شایسته ترند و باید در مقام امامت و رهبری قرار گیرند. البته لازم به ذکر است که روایات ارتباط دهنده آیه شریف تطهیر به اهلبیت(ع) نیز بر عصمت و طهارت اهلبیت(ع) دلالت دارند.
با وجود این همه دلایل روشن و قاطع، آیا میتوان همچون دکتر ذهبی، عقیده عصمت را اعتقادی فاسد و ناشی از تأثیر مذهب نامید؟
در حقیقت مطرح شدن چنین ایرادی از طرف شخص دانشمندی مانند دکتر ذهبی بسیار شگفت آور است. البته دیدگاه مذهب اهلبیت(ع) درباره مسئله عصمت، مانند سائر مسائل و موضوعات، بسیار قویتر و مستحکم تر از آن است که بتوان با امثال سخنان دکتر ذهبی آن را تضعیف نمود.
مفسر بزرگ مذهب اهلبیت(ع)، شیخ طبرسی نیز در تفسیر آیه شریفه تطهیر، قسمتی ازاین ادله قاطع را بیان نمودهاند.20
بخش دوم: آیه ولایت و رهبری امام علی(ع)
دکتر محمدحسین ذهبی درنقد و بررسی تفسیر گرانسنگ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، به استدلال شیخ طبرسی(م 548 ق) به آیه ولایت(مائده: 55) در اثبات رهبری حضرت علیبنابیطالب(ع) متعرض شده و پس از نقل استدلالها و بیانات شیخ طبرسی در خصوص آیه مذکور، چنین مینویسد: «بدون شک این مطالب سست است چون حدیث صدقه دادن علی(ع) در حال نماز ـ که محور کلام میباشد ـ یک حدیث جعلی و بدون اصل و اساس است... .»21
نقد و بررسی
در نقد و بررسی این سخن نیز با رعایت اختصار مطالبی را ارائه خواهیم نمود.خداوند متعال در سوره مبارکه مائده میفرماید:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقمیون الصلوﺓو یؤتون الزکوﺓ و هم راکعون؛ سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند و همانها که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.22
با توجه به اینکه سخن دکتر ذهبی به احادیث بیان کننده شأن نزول آیه ولایت متوجه میشود، قبل از هر چیز نگاهی اجمالی به شأن نزول آن خواهیم داشت.
بر اساس روایات و احادیث فراوان مذهب اهلبیت و اهل سنت و اعتراف مفسران معروف فریقین، روزی فقیری وارد مسجد النبی(ص) در شهر مدینه شد واز اهل مسجد درخواست کمک نمود، ولی هیچ کس به وی کمک نکرد. آن فقیر دست به آسمان بلند کرد و چنین گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد پیامبر خدا تقاضای کمک نمودم، ولی هیچ کس به من چیزی نداد. امام علی بن ابی طالب(ع) که در این هنگام مشغول نماز و در حال رکوع بود، با انگشت خود به آن فقیر اشاره کرد و سائل جلو آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد و رفت... .
پس از این، آیه ولایت«آیات 55 و 56 از سورهء مائده» نازل شد.23
این شأن نزول با تفاوتهای جزئی از برادران مذهب اهلبیت و اهل سنت نقل شده و درمنابع تفسیری و حدیثی فریقین موجود است. از میان اصحاب پیامبر اسلام(ص) شخصیتهایی همچون عبدالله بن عباس، عمار یاسر، ابوذر غفاری، جابر بن عبدالله انصاری، بلال حبشی، انس بن مالک، ابو رافع، عمرو بن عاص، امام حسین بن علی(ع) و خود امیر مؤمنان(ع) و نیز زینالعابدین(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایتگر این حادثه عظیم هستند. بر اساس پژوهشهای انجام گرفته، این شأن نزول با 24 طریق برادران اهل سنت و با 19 طریق از مذهب اهلبیت(ع) نقل شده است24 که این هم جایی برای تردید در اصل قضیه مورد اشاره باقی نمیگذارد.
روایتهای متعدد و مختلف این قضیه، درمقام خود بر تواتر آن دلالت دارد و امکان ندارد که اصحاب معروف و امامان معصوم(ع)، برای جعل این روایات دست به دست هم داده و آن را منتشر ساخته باشند. از طرف دیگر، مناسب است در اینجا نگاهی به منابع تفسیری و حدیثی فریقین در خصوص شأن نزول آیه ولایت داشته باشیم که همه آنها، البته با تفاوتهای اندک، بر نزول آیه ولایت پس از صدقه دادن امام علی(ع) در حال رکوع دلالت روشن دارند:
منابع تفسیری و حدیثی مذهب اهلبیت(ع)
1. فرات ابن ابراهیم الکونی از علمای قرن 3 و 4 هـ.ق: تفسیر الفرات الکوفی، ص123ـ24.
2. محمد بن مسعود السمرقندی(م 320 ق) تفسیر العیاشی، ج1، ص327ـ 329.
3. شیخ طوسی(385 ـ460 هـ.ق) التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص558.
4. شیخ صدوق(م385هـ.ق) الخصال، ج2، ص580، ح1.
5.شیخ کلینی(م329هـ.ق) اصول کافی، ج1، ص146،ح11.
6. شیخ طوسی(م60 هـ.ق) الامالی، ص549، حدیث 1168.
7. شیخ طبرسی(م548 هـ.ق) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص324.
8. شیخ ابوالفتوح رازی(م554 هـ.ق) تفسیر ابوالفتوح رازی، ج7، ص19ـ 29.
9. سیدهاشم بحرانی(م107هـ.ق) البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص474ـ 488.
10. فیض کاشانی(م091هـ.ق) تفسیر الصافی، ج2، ص44ـ46.
11. شیخ عبدعلی جمعه الحویزی(م1112هـ.ق) تفسیر نور التقلین، ج1، ص643 ـ 648.
12. شیخ محمدبن محمدرضا القمی(م1125هـ.ق) تفسیر کنز الدقائق، ج4، ص145ـ156.
13. سیدهاشم بحرانی، غایهالمرام، ج2، ص20ـ21، حدیث 17.
14. علامه مجلسی(م1111هـ.ق) بحارالانوار، ج35، ص187، ح7.
15. علامه امینی، الغدیر، ج1، ص196 و... .
16. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6 ص5.
منابع تفسیری و حدیثی اهل سنت
1. محمد بن جریرطبری(م310هـ.ق) جامع البیان، ج4، ص288ـ289، جزء 6.
2. نصر بن محمد سمرقندی(م375هـ.ق) تفسیر السمرقندی، ج1، ص445.
3. جارالله زمخشری(م528 هـ.ق) الکشاف، ج1، ص649.
4. محمد بن احمد قرطبی(م671 هـ.ق) الجامع الاحکام القرآن، ج6، ص221.
5. عبدالله بن احمد نسفی(م710هـ.ق) تفسیر النسفی، ج1، ص456.
6. عبدالرحمن بن محمد ثعالبی(م875 هـ.ق) تفسیر الثعالبی، ج2، ص396.
7. عبدالله بن عمر بیضاوی(م791هـ.ق)تفسیر البیضاوی، ج1، ص272.
8. اسماعیل بن کثیر دمشقی(م774هـ.ق)تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص73ـ74.
9. جلال الدین سیوطی(م911هـ.ق) الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج3، ص104ـ106.
10. ابوالسعود محمد بن محمد العمادی الحنفی(م987هـ.ق) تفسیر ابن السعود، ج2، ص289.
11. حاکم حسکانی(از علمای قرن پنجم) شواهد التنزیل، ج1، ص161ـ 168.
12. خوارزمی(م568 هـ.ق)المناقب، ص266 حدیث 248.
13. جلال الدین سیوطی، لباب التقول فی اسباب النزول، ص117.
14. ابن عساکر شافعی، تاریخ دمشق، ج2، ص409، حدیث 908ـ 909.
15. علی بن احمد الواحدی النیشابوری(م468هـ.ق) ص113ـ114.
16. ابن مغازلی الشافعی، مناقب علیبنابیطالب، ص311، احادیث 354ـ 358.
17. گنجی شافعی، کفایهالطالب، ص228 و250ـ251.
18. شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ص115.
19. محب الدین طبری شافعی، ذخائر العقبی، ص88 و102.
20. ابن صباغ مالکی، الفصولالمهمه، ص123 و108
21. شوکانی،فتح القدیر، ج2، ص53.
22. کلبی، التسهیل و التنزیل، ج1، ص181.
23. ابن جوزی حنفی، تذکرهالخواص، ص18 و 208.
24. شبلنجی، نورالابصار، ص70.
25. هیثمی، مجمع الزوائد، ج7، ص17.
26. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج13،ص277
27. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ص24.
28. هندی، کنز العمال، ج15، ص146، حدیث 416 و ص95، حدیث 269.
29. ابن اثیر، جامع الاصول، ج9 ص478.
30. ابن طلحه شافعی، مطالب السوول، ص31 و...
اینها بخشی از منابع تفسیری و حدیثی مذهب اهلبیت و اهل سنت بود که در مورد نزول آیه ولایت درباره علیبنابیطالب(ع) سخن گفتهاند.
دیدگاه مفسران مذهب اهل سنت
علاوه بر مفسران مذهب اهلبیت، تعدادی از مفسران معروف اهل سنت نیز بر اختصاص آیه ولایت به امام علی(ع) و نزول آن پس از صدقه دادن علیبنابیطالب(ع) در حال نماز تاکید نمودهاند که در اینباره میتوان از جارالله زمخشری(م528 هـ.ق)25 عبدالله بن احمد نسفی(م710هـ.ق)،26 عبداللهبن عمر بیضاوی(م791هـ.ق)27 و دیگران نام برد. همچنین دیگر مفسران نامی مذهب اهل سنت نیز همچون محدثان و دانشمندان فریقین، این روایات را به صورتهای مختلف درکتب و آثار خود نقل نموده و تا کنون هیچ یک از آنها ادعای جعلی بودن این روایات را نکردهاند.
در اینجا باید از جناب دکتر ذهبی پرسید که با کدام دلیل و با کدام توجیه علمی، در مقام انکار چنین حقیقت بزرگ و درخشان است؟ البته اگر بعد از رسول مکرم اسلام(ص) نوشتن حدیث و روایت ممنوع نمیشد و نیز اگر برخی رویکردهای غیر منطقی نبود، ما امروز شاهد چنین روایاتی در مهمترین کتب حدیثی برادران اهل سنت مانند صحیح بخاریو صحیح مسلمنیز میبودیم.
ولی به هر حال، منابع موجود تفسیری و حدیثی برادران اهل سنت نیز برای این امر کافی است و انکار این حقیقت با ادعای جعلی بودن روایات مذکور کاملاً بیاساس و به دور از علم و منطق است. از طرف دیگر، نباید فراموش کرد که اگر جعلی بودن این روایات را بپذیریم در درجه نخست ضربه سنگینی بر اعتبار منابع تفسیری و حدیثی برادران اهل سنت وارد خواهد شد. بنابراین ادعای جعلی بودن این روایات در واقع نشستن بر روی شاخه و تیشه زدن بر آن است.
زیرا تعداد قابل توجهی از منابع تفسیری و حدیثی اهل سنت در مورد شأن نزول آیه ولایت سخن گفته و روایات مربوط را بدون تضعیف یا جرح و نقد نقل کردهاند. اینک نوبت دانشمندان منصف و اهل منطق است که در خصوص ادعای بی اساس دکتر ذهبی قضاوت کنند و سخن حق و حقیقت را بر زبان جاری سازند.
بخش سوم: آیه اولیالامر(نساء 59) و رهبران امت اسلامی
ذهبی درکتاب خود ،هنگام ارائه گزارش از تفسیر صافی، نوشته فیض کاشانی (م1091هـ.ق)، به مباحث و توضیحات ارائه شده از سوی فیض کاشانی درباره آیه اولیالامر(نساء59) میپردازد و درباره دیدگاه فیض کاشانی چنین مینویسد:
و مثلاً عند قوله تعالی فی(59) من سوره النساء.... نراه یحمل هذه الایهوفق مذهبه فیقصر اولیالامر علیالائمهمن اهل البیت خاصه، اما من عداهم فلیسوا اولیالامر و لیس یجب علی احد ان بقوم بطاعته...؛28
به طور مثال، وی را میبینم که هنگام تفسیر آیه59 از سوره نسا، این آیه را بر اساس مذهب خود تفسیر نموده و اولیالامر را تنها مخصوص امامان اهلبیت قرار میدهد. اما غیر آنها اولیالامر نیستند و اطاعت آنها نیز بر کسی واجب نیست.
نقد و بررسی
برای تبیین درستی یا نادرستی دیدگاه مطرح شده، بهتر است ابتدا نگاهی گذرا به تفسیر و تحلیل آیه شریفه اولیالامر بیفکنیم و سپس به جمعبندی کلی درباره مطالب فوق بپردازیم.
آیه اولیالامر در واقع آیه 59 از سوره مبارکه نساء است که خداوند متعال در آن میفرماید:
یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر را و صاحبان امر از خودتان را...
بر اساس ادله عقلی و نقلی میتوان منظور از صاحبان امر در این آیه شریفه را در دو قسمت جداگانه معرفی نمود و برای آن دو نمونه متفاوت بیان کرد که عبارتاند از:
1. صاحبان امر و یا رهبران حقیقی امت اسلامی
بر اساس دلالت ظاهری آیه مورد بحث خداوند متعال به مسلمانان دستور اطاعت مطلق و بدون چون و چرا ازصاحبان امر و رهبران خاص را میدهد. از همین دستور و بیان مطلق و بدون قید و شرط میتوان نتیجه گرفت که اطاعت مطلق و بدون چون و چرا تنها از معصومان انجام میشود و شامل دیگران نمیگردد.29 چون دستور اطاعت مطلق از افراد غیر معصوم، در واقع نوعی دستور به گناه محسوب میشود و خداوند متعال از چنین نسبتی منزه است. خداوند میفرماید:«قل ان الله لایأمر بالفحشاء؛30 بگو: خداوند هرگز به کارهای زشت دستور نمیدهد.» بدیهی است که افراد غیر معصوم به خاطر نداشتن خصلت الهی عصمت، گاه دچار لغزش و گناه میشوند و به همین خاطر اطاعت مطلق و بی چون و چرا از آنها جائز نیست. در احادیث صحیح و معتبر نیز به این مسئله اشاره شده است که چند نمونه از آنها را ارائه میکنیم.
حدیث اول
امام علی(ع) میفرماید:
انما امرالله عزوجل بطاعه الرسول لانه معصوم مطهر و لایامر بمعصیته، و انما امر بطاعه اولیالامر لانهم معصومون مطهرون لایأمورن بمعصیته؛31 «همانا خداوند عزوجل به اطاعت از پیامبر(ص) دستور میدهد، چون پیامبر معصوم و پاک از هرگونه گناه است و هرگز به معصیت الهی دستور نمیدهد. و همانا خداوند به اطاعت از صاحبان امر دستور میدهد، برای اینکه آنها معصوم و مطهر هستند و هرگز به معصیت الهی فرمان نمیدهند.»
حدیث دوم
ابوبصیر در حدیثی صحیح نقل میکند که از امام صادق(ع) درباره همین آیه پرسیدم و آن حضرت(ع) فرمود:
نزلت فی علی بن ابی طالب و الحسن و الحسین علیهمالسلام...؛32 «این آیه درباره علیبن ابیطالب حسن و حسین(ع) نازل شده است.»
حدیث سوم
امام باقر(ع) در حدیثی فرموده است:
«ایا نا عنی خاصه امرالله جمیع المومنین الی یوم القیامهبطاعتنا؛33 خداوند (در این آیه) به طور خصوص ما (اهلبیت) را اراده نموده و تا روز قیامت به اطاعت مؤمنان از ما (اهلبیت) دستور داده است.»
گفتنی است که این احادیث و امثال آنها اشاره به نمونهها و مصادیق حقیقی و اکمل آیه اولیالامر دارند که اطاعت آنها به صورت مطلق و بدون چون و چرا تا روز قیامت بر همه امت اسلامی واجب گشته است.
2. صاحبان امر و یا رهبران نسبی امت اسلامی
بر اساس معنای ظاهری آیه اولیالامر و ادله دیگر عقلی و نقلی، غیر از امامان معصوم(ع) سایر رهبران امت اسلامی با دارا بودن چند شرط اساسی، صاحبان امر اسلامی به حساب میآیند. این شرائط اساسی عبارتاند از:
1. دستورهای آن حاکم و یا رهبر غیرمعصوم، در راه استحکام نظامی تأمین کننده منابع عموم مردم باشد.
2. فرمانهای وی صرفاً درچهارچوب شریعت مقدس اسلامی باشد.
با توجه به اینکه خداوند هرگز به معصیت و گناه فرمان نمیدهد، بنابراین هم از نظر عقلی و هم از نظر قرآن و سنت، اطاعت از هیچ کس در کار معصیت و گناه جائز نیست. امام علی(ع) چنین نقل میکند که پیامبر اسلام(ص) فرمودند:
لا طاعه لبشر فی معصیهالله؛34 در معصیت الهی اطاعت از هیچ کس لازم نیست.» پیامبر اکرم(ص) درحدیث دیگری میفرماید: «من امرکم بمعصیهفلا تطیعوه؛35 «هر کس به شما دستور (انجام) معصیت دهد، هرگز از او اطاعت نکنید.»
بدون شک در چنین حالتی، اطاعت از چنین رهبرانی، مطلق نیست، بلکه مشروط به شرایط ویژه است وبه همین خاطر میتوان آنها را مصادیق نسبی آیه اولیالامر نامید. نباید فراموش کرد که آیات قرآن کریم معانی ظاهری و باطنی و وجوه مختلف دارد و همچون ماه و خورشید برای همه زمانها و ملتها در جریان است. بنابراین نمیتوان در خصوص تغییر فوق اشکال تراشی نموده و آنرا رد کرد.
از طرف دیگر، عقل نیز حکم میکند که برای حفظ نظم، اطاعت از رهبران و قوانین حاکم فقط در چهار چوب شریعت مقدس اسلام ضروری است و بنابراین در این باره مشکلی پیش نخواهد آمد. البته باید گفت که شاید تفسیر ارائه شده فوق برای اولین بار مطرح میشود. اما در عین حال برای اثبات آن، ادله متعددی وجود دارد که طرح آنها در این مقاله مختصر امکانپذیر نیست.
نتیجه
پس از این توضیحات فوق باید گفت که فیض کاشانی آیه اولیالامر را بر اساس مذهب و عقیده خود تفسیر نکرده و توضیحات او در خصوص آیه اولیالامر بیان کننده مصادیق حقیقی و اکمل آیه، مورد بحث است. این هم علاوه بر معنای ظاهری آیه اولیالامر، از روایات معتبر و احیاناً صحیح نیز به دست میآید. اگر فیض کاشانی در صدد نفی کامل مصادیق نسبی آیه اولیالامر باشد، در این صورت میتوان آن را در جای خود نقد و بررسی نمود. اما بدون شک دکتر ذهبی به خاطر همین نکته، فیض کاشانی را مورد انتقاد قرار نداده است.
پینوشتها:
1. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص110 ـ 111، دارالکتب الحدیث، چاپ دوم، 1976م.
2. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: ایلقار اسماعیل زاده، تفسیر تطبیقی آیه تطهیر از دیدگاه مذهب اهلبیت واهل سنت، ص115 ـ 123 ، 191 ـ 304، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، قم چاپ اول، 1382 ش.
3. ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص537، ماده ظلم، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1996م.
4. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص64،ح30، انتشارات طوس، قم، چاپ دوم، 1363ش.
5. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص207. دارالمعرفه، بیروت، چاپ اول، 1986م.
6. تاج الدین محمد بن محمد شعیری، جامع الاخبار، فصل7، ص19، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت چاپ اول، 1986م.
7. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص57، ح211.
8. شیخ صدوق، الخصال، ص139، حدیث158، تحقیق علی اکبر الغفاری (ره)، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1990م.
9. سید شرف الدین علی استرآبادی، تأویل الایات الظاهره، ص450 تحقیق استاد ولی، موسسه النشر الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1417 هـ.ق؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص213 ـ 214، ح 4، موسسهالوفاء، بیروت چاپ دوم، 1983م؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج6، ص260ـ261 ح16، موسسهالاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1999م.
10. شیخ طوسی، الامالی، ص562، ح1174، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، چاپ اول، 1414هـ.
11. شیخ کلینی، الاصول من الکافی، ج2، ص182، ح16، تحقیق، علی اکبر الغفاری(ره)، دارالکتب الاسلامیه، تهران،چاپ سوم، 1388ق.
12. شیخ صدوق، الخصال، ص608، ح9.
13. شیخ کلینی، الاصول من الکافی، ج2، ص400، ح5.
14. همان، ج1، ص199، ح1؛ شیخ صدوق، الامالی، ص537، ح 1، موسسهالاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ پنجم، 1990م؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص217، ح1.
15. ابوشجاع شیرویه دیلمی، الفردوس بمأثور الخطاب، ج1، ص54، ح144، تحقیق سعید زغلول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1406هـ.ق.
16. جلالالدین سیوطی، الدار المنثور فی التفسیر المأثور، ج6، ص605 ـ 606 ، دارالفکر، بیروت، 1993م.
17. ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ج2، ص133، ح430، تحقیق محمد باقر محمودی، موسسهالمحمودی، بیروت 1980م. قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ج3، ص504، تصحیح و تحقیق علاء الدین الاعلمی، موسسهالاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1997م.
18. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج9، ص3133، ح17680، تحقیق اسعد محمد الطیب، المکتبه العصریه، بیروت، 1999م؛ سیوطی،الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج6، ص606.
19.الفردوس بمأثور الخطاب، ج4، ص283، ح6838،؛ ینابیع الموده، ج2، ص230.
20. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص560 ـ 588.
21. دکتر ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص109.
22. مائده،(5)، آیه55.
23. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص326 ـ327.
24. ر. ک: شیخ ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج4، ص424ـ 425، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ 27، 1378ش.
25. تفسیر الکشاف، ج1، ص649، نشرالبلاغه، قم، چاپ دوم، 1415 هـ.ق.
26.تفسیر النسفی، ج1، ص456، دارالکلم الطیب، بیروت، چاپ اول،1998م.
27. بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج1، ص272، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1998م.
28. ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص170.
29. رک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص236، تحقیق احمد حبیب قیصر العاملی، داراحیاء التراث العربی، بیروت. بی. تا. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص100؛فخر رازی، تفسیر فخر رازی، ج10، ص148 ـ 149، دارالفکر، بیروت، بی.تا.
30. شیخ صدوق، الخصال، ص139، حدیث 158.
31. اعراف(6)، آیه 28.
32. الاصول من الکافی، ج1، ص286 ـ 287، حدیث1.
33. الاصول من الکافی، ج1، ص286، حدیث1، العیاشی،تفسیر العیاشی، ج1، ص247، حدیث153، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، المکتبه الاسلامیه، تهران،1380 هـ.ق.
34. سیوطی، الدار المنثور فی التفسیر المأثور، ج2، ص577.
35. همان، ج2، ص576.
* فارغالتحصیل کارشناسی ارشد در رشته علوم قرآن و حدیث از مدرسه عالی امام خمینی(ره).