«آیه غار» از دیدگاه فریقین (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیّده بجنودٍ لمتروها و جعل کلمةَ الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم(توبه:40) فریقین در تفسیر این آیه با هم اشتراک نظرهایی دارند، اما چشماندازی که شیعه از این آیه عرضه کرده است، مغایر با دیدگاهی است که اهل سنت از آن نمایانده است. به دلیل همین تغایر در دیدگاهها (به ویژه چون این آیه با مسئله خلافت پیوند دارد) فریقین دربارة آن به طور مستقل یا غیرمستقل نگاشتههای فراوان دارند که بیشتر ناظر به نقد دیدگاه مقابل است.1 اهل سنت این آیه را بیانکننده فضایل و مناقب والا و ارزشمند برای ابوبکر میدانند و بنا به این آیه، وی را در شمار صحابه خاص و برگزیدة پیامبر اکرم(ص) قلمداد میکنند، بلکه آن را دلیلی بر حقانیت خلافت به شمار میآورند، اما در نگاه شیعه، از فقرات و کلمات این آیه، نه تنها هیچ گونه فضیلت و برتری استفاده نمیشود، بلکه ـ در چشمانداز برخی از بزرگان شیعه ـ آیة غار از برخی مثالب ایشان و عدم توجه و نظر خداوند به وی حکایت دارد.متن
مقدمه
پیش از آنکه نگرش خاص هر یک از فریقین در این آیه را بررسی کنیم، به طرح نقاط مشترک دیدگاههای فریقین دربارة آیه میپردازیم:
یک ـ رویداد تاریخی: شیعه و سنی در مورد رویداد تاریخی که در آیه بدان اشارت رفته، با یکدیگر همداستانند و هر دو اذعان دارند که این آیه، ناظر به رخداد تاریخی هجرت پیامبر اکرم(ص) است. آن زمان که مشرکان مکه نقشة قتل پیامبر(ص) را کشیدند، ایشان به ناچار و به دستور الهی از مکه خارج شدند و به سمت مدینه حرکت کردند و در بین راه برای حفظ جان خویش به غاری رفتند و مدتی در آن غار به سر بردند.
دوـ شأن نزول آیه: هر دو گروه برآناند که این آیه و دو آیة پیش از آن، زمانی نازل شد که گروهی از مسلمانان از رفتن به جبهة جنگ خودداری میکردند و در اجرای دستور پیامبر سستی مینمودند. این آیات مسلمانان را از بیتوجهی و کوتاهی کردن امر جهاد و یاری رساندن پیامبر بر حذر میدارد و تصریح میکند: اگر شما (مسلمانان) در این کار پیامبر را یاری نرسانید، خداوند، خود، او را یاری میکند؛ چنانکه پیش از این در جریان هجرت او از مکه به مدینه، در تنگنای غار او را یاری و کمک رسانید؛ آن زمان که هیچ یار و یاوری نداشت و تنها کسی که با او همراه بود، خود نیز دچار ترس و اندوه شده بود.
سه ـ مصداق کلمة «صاحب»: فریقین متفقالقولند که منظور از «صاحب» در آیة شریفه، ابوبکر است. هیچ کدام از بزرگان دو گروه ـ به جز افرادی بسیار اندک ـ در این امر خدشه نکرده است.
چهار ـ غار در آیه: غاری که در این آیه بدان اشارت رفته و پیامبر اکرم(ص) را در جریان تاریخی هجرت، در خویش جای داده بود، غاری در اطراف مکه، به نام غار ثور است. جز خبری واحد که آن را غار حرا میداند و قابل استناد نیست،2 فریقین بر این مطلب اتفاقنظر دارند.
گفتار دوم: بررسی دیدگاه اهل سنت در تفسیر آیه
این آیه در نظر اهل سنت از جایگاه ویژهای برخوردار است تا آنجا که برخی از بزرگان ایشان، آن را برترین فضیلت و علت اولویت ابوبکر بر دیگران در امر خطیر خلافت دانستهاند. آنان روایاتی در اینباره به این مضمون نقل میکنند: «ان الله ذمّ الناس کلّهم و مدح ابابکر؛ خداوند همة مسلمانان را مذمت و سرزنش نمود، اما ابوبکر را ستایش کرد.»3 اهل سنت در تفسیر این آیه، ادعاهایی دارند که انصافاً از مفاد آیه بیرون است و دلیلی بر آن نیست.
ابنحجر عسقلانی میگوید:
هی (آیة الغار) أعظم فضائله التی استحق بها أن یکون الخلیفة بعد النبی؛4
آیة غار بزرگترین فضیلت برای ابوبکر است و وی را شایستة خلافت پس از پیامبر خدا میکند.
اما دربارة مسئله استشهاد به این آیه باید گفت: آنچنان که از جوامع تاریخی به دست میآید، در زمان حیات پیامبر هیچگاه از طرف خود پیامبر(ص) یا ابوبکر و یا شخص دیگری، برای اثبات فضیلت ابوبکر به این آیه تمسک نشده است. نخستین کسانی که بعد از وفات پیامبر در فضیلت ابوبکر به این آیه استناد کردند، عمر و ابوعبیده جراحند. عمر در روز سقیفه دست ابوبکر را گرفت و این چنین سخن گفت:
من له مثل هذه الثلاث؟: ثانی اثنین إذ هما فی الغار من هما؟ إذ یقول لصاحبه لاتحزن. من هو؟ إن الله معنا من هما؟ ثم بسط یده و بایعه الناس؛5
چه کسی همانند این امتیازات سهگانه را داراست؟ همراه پیامبر در غار، صاحب پیامبر که به او فرمود: اندوهگین مباش و کسی که معیت و یاری خداوند علاوه بر پیامبر شامل او نیز شد، چه کسی این خصوصیات را داراست؟ آنگاه دست ابوبکر را گشود و مردم با او بیعت کردند.
و نیز میگفت:
إن أولی الناس بأمر نبی الله ثانی اثنین إذ هما فی الغار، ابوبکر السباق المسن؛6
سزاوارترین شخص به جانشینی پیامبر اکرم، کسی است که در غار همراه او بوده است. او ابوبکر پیشتاز و سالخورده است.
او در روز بیعت عام نیز بر این مطلب پافشاری مینماید و مهمترین دلیل اولویت ابوبکر را در مسئله خلافت این گونه بیان میکند:
إن ابابکر صاحب رسول اله، و ثانی اثنین و أولی الناس بأمورکم؛ فقوموا فبایعوه؛7
همانا ابوبکر یار پیامبر و همراه او در غار و سزاوارترین شخص به سرپرستی امور شماست. پس برخیزید و با او بیعت کنید.
عثمان نیز به تبعیت از عمر، مردم را اینچنین به بیعت با ابوبکر فراخواند:
إن ابابکر الصدیق أحق الناس بها، إنه لصدیق وثانی اثنین و صاحب رسول الله؛8
ابوبکر صدیق سزاوارترین کس برای جانشینی پیامبر است. او بسیار راستگو و یار غار و همراه پیامبر اکرم است.
ابوبکر خود نیز ـ هنگامی که یهودیان از او خواستند تا پیامبر را توصیف کند ـ گفت:
معشر الیهود لقد کنت معه فی الغار کإصبعی هاتین؛9
ای گروه یهود! من و پیامبر در غار، مانند پیوستگی دو انگشتم به هم نزدیک بودیم.
استدلال به این آیه برای اثبات مناقب ابوبکر و استحقاق خلافت وی، در همه اعصار ادامه یافت؛ از جمله در عصر تابعین، شعبی ـ که به بنیامیه تعلق دارد ـ در فضیلت ابوبکر به این آیه استناد کرده است.10
در مصادر روایی شیعه نیز احادیثی به چشم میخورد که نشان میدهد این بحث در زمان ائمه هم رونق داشته است. برخی از اصحاب ائمه(ع) کیفیت استدلال اهل سنت به این آیه را برای ائمه(ع) بازگو میکردند و آنان ضمن آنکه ادعاهای اهل سنت را پاسخ میگفتند، شیوه نقد و رد این ادعاها را نیز به اصحابشان میآموختند.11 در برخی از روایات دیگر، مناظرة ائمه با اهل سنت دربارة این آیه12 و نیز مناظرة شاگردان آنان ذکر شده است.13
کوتاه سخن آنکه این آیه، اساسیترین دلیلی است که بنیانگذاران مکتب تسنن در مورد برتری ابوبکر بر دیگران در امر خلافت، بدان تمسک کردهاند. برخی از افراطگرایان این مکتب تا آنجا پیش رفتهاند که یار غار بودن ابوبکر را برتر از خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر دانستهاند14 که قرآن دربارة آن میفرماید: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله...»(بقره: 207).
تحلیل بنیانهای تفسیر اهل سنت از آیه
دیدگاه اهل سنت بر دو حوزه و ساحت در عین حال مرتبط با یکدیگر مبتنی است و بیشتر ناظر به نقد دیدگاه افراطی شیعه در تفسیر این آیه است. این دو ساحت عبارتاند از:
1. تحلیل درونی از دلالت آیه. 2. استناد به روایات و شواهد تاریخی.
اساسیترین نقاطی که در حوزة تحلیل درونی آیه، بدان تمسک شده و برخی از مفسران اهل سنت مانند فخر رازی به تفصیل به آنها پرداخته و آنها را برجسته کردهاند، عبارتاند از:
الف ـ ثانی اثنین: در این تعبیر، خداوند از ابوبکر به عنوان «دومین نفر» یاد کرده و او را همردیف و همسان پیامبر به شمار آورده است و این مطلب حکایت از مقام و منزلت سترگ ابوبکر در پیشگاه الهی است.
ب ـ إذ هما فی الغار: این تعبیر نیز مانند تعبیر پیشین، ابوبکر را در جایگاهی کنار پیامبر به تصویر کشیده است و از همراهی او با پیامبر در غار گزارش میکند.
ج ـ إذ یقول لصاحبه: در این جمله خداوند ابوبکر را صاحب پیامبر معرفی کرده است. منظور از «صاحب» معنای اصطلاحی آن است، در حالی که در قرآن از هیچ یک از صحابی پیامبر به عنوان صحابی یاد نشده است. ذکر این توصیف برای ابوبکر نشانه کمال نزدیکی و قرب او به پیامبر اکرم(ص) و حکایتکنندة آن است که او برترین صحابی پیامبر خدا و صاحب سرّ اوست!
فخر رازی در تفسیر کبیر خود این گونه میگوید:
إنه تعالی وصف أبابکر بکونه صاحباً للرسول و ذلک یدلّ علی کمال الفضل؛15
خداوند متعال ابوبکر را صاحب پیامبر به شمار آورده و این بالاترین امتیاز است.
آلوسی در تفسیر این فقره از آیه میگوید:
و فیها النص علی صحبته ـ رضی الله تعالی عنه ـ لرسول الله(ص) و لمیثبت ذلک لأحد من أصحاب رسول الله ـ علیه الصلاة و السلام ـ سواه، و کونه المراد من الصاحب مما وقع علیه الاجماع؛16
در این آیه به مصاحبت و همراهی ابوبکر با پیامبر اکرم تصریح شده و این ویژگی برای هیچ کدام از اصحاب پیامبر ثابت نشده است و به اجماع علما، مراد از صاحب ابوبکر است.
از همین رو برخی از اهل سنت برآنند که انکار صحابی بودن ابوبکر مساوی با کفر است. از جمله واحدی نیشابوری در تفسیرش این چنین میگوید:
وقال الحسینبنفضل: من أنکر أن یکون عمر أو عثمان أو أحد من الصحابة کان صاحب رسول الله فهو کذاب مبتدع و من أنکر أن یکون أبوبکر صاحب رسول الله کان کافراً، لأنه ردّ نص القرآن؛17
حسینبنفضل میگوید: کسی که صحابی بودن عمر یا عثمان و یا یکی از صحابه را انکار کند، دروغگو و بدعتگذار به شمار میرود، اما کسی که صحابی بودن ابوبکر را منکر شود، کافر است؛ زیرا صریح قرآن را رد کرده است.
آلوسی نیز به تبع او میگوید:
و من هنا قالوا: إن إنکار صحبته کفر؛18
به همین دلیل گفتهاند انکار صحابی بودن ابوبکر کفر است.
دـ لاتحزن: حزن و اندوهی که ابوبکر را در آن موقعیت در برگرفته بود، به خاطر شخص خودش نبود، بلکه نگرانی او برای پیامبر اکرم(ص) و آیندة اسلام بود و این بیانکنندة کمال ایمان و اخلاص و شفقت و دلسوزی او به پیامبر اکرم و مسلمانان است.
واحدی نیشابوری میگوید:
قال المفسرون: کان حزن أبیبکر شفقةً علی رسول الله و خوفاً أن یطلع علیه؛19
حزن و اندوه ابوبکر به خاطر دلسوزی بر پیامبر بود. او میترسید که مشرکان جایگاه پیامبر را بیابند.
قرطبی در جامعالاحکام در اینباره میگوید:
إن حزن الصدیق إنما کان خوفاً علی النبی(ص) أن یصل إلیه ضرر؛20
همانا اندوه ابوبکر از این بود که میترسید ضرری متوجه پیامبر شود.
ثعلبی در الکشف و البیان میگوید:
و لمیکن حزن ابیبکر جبناً منه و لاسوء ظن و إنما کان إشفاقاً علی رسول الله؛21
نگرانی ابوبکر به خاطر ترس و بدگمانی به پیامبر نبود، بلکه او نگران پیامبر بود.
فخر رازی مینویسد:
فلمّا طلب المشرکون الأثر و قربوا، بکی ابوبکر خوفاً علی رسولالله(ص)، فقال(ع): «لاتحزن أن الله معنا»؛22
پس زمانی که مشرکان به دنبال پیامبر آمدند و نزدیک غار شدند، ابوبکر از روی ترس بر جان پیامبر شروع به گریستن کرد. آنگاه پیامبر به او فرمود: «اندوهگین مباش، خدا با ماست.»
آلوسی در اینباره این چنین میگوید:
کان ذلک الحزن إشفاقاً علی رسول الله علیه الصلاة و السلام؛23
نگرانی ابوبکر به خاطر دلسوزی بر پیامبر بود.
هـ ـ إن الله معنا: در این کلام، پیامبر اکرم(ص) معیت و همراهی خداوند را به خود و به ابوبکر استناد میدهد. قطعاً منظور پیامبر از این معیت، معیت خاص و ویژة الهی است؛ چون اگر منظور معیت عام باشد، معیت عام همان احاطه علمی و فراگیر خداوند به تمام موجودات است و حتی کفار و مشرکان که در جستوجوی پیامبر بودند نیز مشمول این معیت خواهند بود. در نتیجة کلام پیامبر محمل صحیح و درستی پیدا نخواهد کرد و همچنین باعث تسلی خاطر ابوبکر نیز نخواهد بود؛ چراکه ابوبکر خود نیز از این معیت آگاه بود. معیت خاص ـ که همان تأییدات و عنایات ویژة الهی است ـ تنها شامل اولیای الهی و بندگان شایستة او میشود. قرآن میفرماید: «إن الله مع الذین اتّقوا و الذین هم محسنون»(نحل: 128). پس از این بیان روشن میشود که ابوبکر نیز از بندگان صالح و شایستة خداوند به شمار میرود.
فخر رازی در این زمینه چنین میگوید:
و لاشک أنّ المراد من هذه المعیة، المعیة بالحفظ و النصرة و الحراسة و المعونة و بالجملة فالرسول علیه الصلاة و السلام شرک بین نفسه و بین أبیبکر فی هذه المعیة، فإن حملوا هذه المعیة علی وجه فاسد، لزمهم إدحال الرسول فیه و إن حملوها علی محمل رفیع شریف، لزمهم إدخال أبیبکر فیه، و نقول بعبارة أخری: دلّت الآیة علی إنّ أبابکر کان الله معه، و کل من کان الله معه، فإنه یکون من المتقین المحسنین، لقوله تعالی: «إن الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون» و المراد منه الحصر، و المعنی: إن الله مع الذین اتقوا لامع غیرهم و ذلک یدل علی أن أبابکر من المتقین المحسنین؛24
و شکی نیست که مراد از این معیت، معیت حفظ و نصرت و نگهبانی و کمک و یاری است. پس پیامبر اکرم، ابوبکر را نیز با خود در این معیت شریک کرده است. بنابراین اگر این معیت بر معنای نادرستی حمل شود، آن معنا شامل پیامبر نیز خواهد شد و اگر بر معنای صحیح آن ـ که مقام ارزشمندی است ـ حمل شود، ابوبکر را نیز در بر خواهد گرفت. به عبارت دیگر، آیة شریفه دلالت میکند بر اینکه خداوند با ابوبکر است. از سوی دیگر، از مفاد آیة شریفه «إن الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون» کبرای کلی و قاعدة عمومی به دست میآید که: «کل من کان الله معه فإنه یکون من المتقین المحسنین.» بنابراین ابوبکر نیز در زمرة محسنان و متقیان داخل میشود.
آلوسی نیز در اینباره میگوید:
إن الله معنا أی بالعصمة و المعونة فهی معیة مخصوصة و إلا فهو تعالی مع کل واحدٍ من خلقه؛25
خداوند با ماست؛ یعنی: ما را حفظ و کمک میکند و این معیتی ویژه است؛ وگرنه خداوند متعال با همه مخلوقات خویش است.
آلوسی این ویژگی را برای ابوبکر یک ویژگی منحصر به فرد میداند که او را نه تنها از اصحاب پیامبر، بلکه از اصحاب تمامی انبیا ممتاز و جدا میکند. وی میگوید:
و لمیثبت مثل ذلک فی غیره بل لمیثبت نبی معیة الله سبحانه له و لآخر من أصحابه و کأنّ فی ذلک إشارة إلی أنه لیس فیهم کأبیبکر الصدیق؛26
همانند این امتیاز برای هیچ یک از صحابه ثابت نشده، بلکه هیچ پیامبری معیت خداوند را علاوه بر خویش به یکی از صحابه نسبت نداده است. گویا این مطلب اشاره به آن است که در میان اصحاب پیامبر اسلام و دیگر پیامبران، هیچ کس مانند ابوبکر نیست.
و ـ «فأنزل الله سکینته علیه»: دربارة مرجع ضمیر کلمه «علیه» دو احتمال در میان است: 1. ضمیر به پیامبر بازگردد. 2. ضمیر به ابوبکر رجوع کند. قول مشهور در میان اهل سنت، احتمال اول است،27 ولی احتمال دوم را قویتر و منطقیتر میدانند و میگویند: دلیل عقلی و نقلی و همچنین فقره پیشین آیه این احتمال را تأیید میکند؛ زیرا پیامبر نیازی به تسکین و آرامش نداشت؛ چون آرامش و طمأنینه همیشه همراه با پیامبر است، بلکه این ابوبکر بود که در آن موقعیت اندوهگین و محزون گردید. پس مناسب آن است که سکینه و آرامش بر او فرود آید. قرطبی در اینباره چنین میگوید:
فأنزل الله سکینته علیه فیه قولان: أحدهما علی النبیّ و الثانی علی أبیبکر، قال علماؤنا: و هو الأقوی؛ لأنه خاف علی النبیّ من القوم، فأنزل الله سکینته علیه؛28
در اینکه سکینه بر چه کسی فرود آمده، اختلاف است. یک قول نزول سکینه را بر پیامبر میداند و قول دیگر که قویتر است، نزول سکینه را بر ابوبکر دانسته است؛ چون او بر جان پیامبر ترسید، پس سکینه بر او نازل شد.
صاحب الوسیط نیز چنین مینویسد:
و قوله فأنزل الله سکینته علیه، قال ابنعباس فی روایة سعیدبنجبیر: علی أبیبکر، فأما النبی(ص) فکانت السکینة علیه قبل ذلک؛29
سعیدبنجبیر از ابنعباس نقل میکند: سکینه بر ابوبکر نازل شد؛ چراکه پیامبر قبل از آن، از سکینه و آرامش برخوردار بود.
فخر رازی بر بازگشت ضمیر آیه به ابوبکر پافشاری مینماید و بیش از سه دلیل بر نادرستی احتمال اول ارائه میکند30 که بحث آن ـ با عنایت الهی ـ به صورت مستقل طرح خواهد شد.
آلوسی در اینباره میگوید:
بنابر هر دو احتمال، فضیلت ابوبکر ثابت میشود؛ زیرا اگر ضمیر به پیامبر هم بازگردد، بیانکنندة کمال اتحاد و پیوستگی ابوبکر با پیامبر خواهد بود؛ چراکه در جایی که ابوبکر مضطرب و محزون است، سکینه بر پیامبر نازل میشود و این نشان آن است که این دو همچون یک روح در دو قالباند.31
2. استناد به روایات و شواهد تاریخی
در اندیشة اهل سنت رخدادهای تاریخی پیرامون آیه نیز شاهد و مؤید صدق مدعای آنان است. مهمترین نقاطی که اهل سنت در اینباره به میان نهادهاند، عبارتاند از:
الف ـ انتخاب ابوبکر برای همراهی: به تصریح سیرهنگاران، زمانی که پیامبر اکرم(ص) تصمیم به هجرت گرفت، خود، به در خانه ابوبکر آمد و او را به همراهی خویش در این راه دعوت کرد. این جریان بیانکنندة آن است که ابوبکر جزء مؤمنان راستین و صادق بود؛ چون اگر جز این میبود، پیامبر او را برای این سفر الهی و پرخطر انتخاب نمیکرد. این انتخاب برای ابوبکر موجب برجستگی و امتیاز ویژهای است و هیچ یک از اصحاب پیامبر از این امتیاز برخوردار نیستند.
فخر رازی چنین میگوید:
پیامبر از باطن ابوبکر مطلع بود و میدانست او در شمار مؤمنان حقیقی و راستین است، وگرنه او را برای همراهی با خویش انتخاب نمیکرد؛ چراکه امکان داشت ابوبکر جایگاه پیامبر را آشکار سازد و یا اینکه خود کمر به قتل پیامبر ببندد.32
فخر رازی مدعی است که این انتخاب به امر الهی صورت گرفته است. وی میگوید:
چون اصل هجرت به دستور الهی انجام شد، انتخاب همراه حضرت نیز به دستور خداست و اگر پیامبر در انتخاب همراه از خود اختیار داشت، شخص دیگری غیر از ابوبکر را انتخاب میکرد و از اینکه ابوبکر برای همراهی انتخاب شد، روشن میشود که این امر به فرمان خداوند انجام شده است.33
ب ـ عدم هجرت ابوبکر پیش از پیامبر: تمامی اصحاب پیش از هجرت پیامبر خدا (ص) از مکه خارج شده بودند. تنها کسی که در آن شرایط سخت و هراسناک در کنار پیامبر اکرم(ص) باقی ماند، ابوبکر بود و این نکته، فضیلتی بزرگ برای ابوبکر به شمار میآید.
فخر رازی باز در اینباره میگوید:
کل من سوی أبیبکر فارقوا رسول الله(ص)، اما هو فماسبق رسولالله کغیره، بل صبر علی مؤانسته وملازمته وخدمته عند هذا الخوف الشدید الذی لمیبق معه أحد و ذلک یوجب فضل العظیم؛34
همة اصحاب به جز ابوبکر پیامبر اکرم را تنها گذاشتند، اما ابوبکر در آن زمان که اوج ترس و سختی بود، انیس و ملازم پیامبر بود و این امتیاز بزرگی برای ابوبکر است.
ج ـ خرید مرکب برای پیامبر توسط ابوبکر: در جوامع تاریخی درباره خرید مرکب برای هجرت پیامبر، این گونه سخن به میان آمده است:
و لمّا أمر الله رسوله بالخروج إلی المدینة أظهره لأبیبکر، فأمر إبنه عبدالرحمان أن یشتری جملین و رحلین و کسوتین؛
زمانی که خداوند به پیامبرش دستور خروج از مکه داد، حضرت این امر را با ابوبکر در میان نهاد. پس ابوبکر به پسرش عبدالرحمان امر کرد که برای این سفر، دو شتر و دو کجاوه و دو جامه آماده کند.35
د ـ مشارکت فرزندان ابوبکر در امر هجرت: از جمله نکاتی که باعث امتیاز ابوبکر شده، آن است که فرزندان او نیز در مسئله هجرت سهیم بودند و پیامبر را در این امر یاری میرساندند.
فخر رازی در اینباره میگوید:
زمانی که پیامبر و ابوبکر در غار به سر میبردند، پسر ابوبکر ـ عبدالرحمان ـ و دختر وی ـ اسماء ـ برای آنان غذا میآوردند و چنان که ذکر شد، عبدالرحمان به دستور پدرش برای پیامبر مرکب تهیه کرد.36
در برخی از مصادر اهل سنت خبری واحد نقل شده که پیامبر به ابوبکر فرموده است: «أنت صاحبی فی الغار و أنت معی علی الحوض.» همچنین روایتی دیگر که پیش از این نیز به آن اشاره شد، به نقل از امام علی، سفیان، حسن و شعبی وجود دارد: «إن الله ذمّ الناس کلهم و مدح أبابکر.»37 چندین روایت نیز در مصادر اهل سنت نقل شده که ابوبکر در لحظهای که افراد قریش به غار نزدیک شدند، به حضرت گفت: «یا رسول الله لو أنّ أحدهم رفع قدمه، لأبصرنا تحت قدمه فقال: یا ابابکر لاتحزن إنّ الله معنا.»38 شرح تفصیلی این روایات بدین گونه است:
1. «إنّ الله ذم الناس کلهم و مدح أبابکر، فقال: إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین، إذ هما فی الغار، إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا؛ خداوند همه مسلمانان را نکوهش نموده، ولی ابوبکر را ستایش کرده است؛ آنجا که فرموده: إلا تنصروه...»39
2. جابر نیز از رسول خدا چنین نقل میکند:
لو کنت متخذاً خلیلاً لاتخذت أبابکر خلیلاً، ولکن قولوا کما قال الله صاحبی؛
اگر میخواستم کسی را به دوستی برگزینم، ابوبکر را دوست خویش قرار میدادم، ولی ابوبکر را مانند خداوند، صاحب من خطاب کنید.40
3. انس میگوید:
لمّا خرج رسول الله(ص) من الغار، أخذ أبوبکر بغرزه، فنظر النبی(ص) إلی وجهه، فقال: یا أبابکر ألا أبشرک؟ قال: أبی و أمی، قال(ص): «إن الله یتجلی یوم القیامة للخلائق عامة و یتجلی لک خاصة»؛
زمانی که پیامبر اکرم(ص) از غار خارج شد، ابوبکر رکاب شتر را گرفت. پس پیامبر به او نگاه کرد و فرمود: ای ابوبکر، آیا به تو بشارت دهم؟ ابوبکر عرض کرد: آری، پدر و مادرم فدایت باد! پیامبر(ص) فرمود: خداوند روز قیامت برای همه مردم به صورت عام تجلی میکند و برای تو به صورت خاص.41
4. در روایتی دیگر نیز از ابوبکر چنین نقل شده است:
قلت للنبی(ص) و نحن فی الغار: لو أن أحدهم نظر إلی قدمیه لأبصرنا تحت قدمیه، قال: فقال: یا أبابکر ما ظنک باثنین الله ثالثهما؛
زمانی که با پیامبر(ص) در غار بودیم، به آن حضرت عرض کردم: اگر یکی از مشرکان مقابل پایش را نگاه کند، ما را خواهد دید. آن حضرت فرمود: ای ابوبکر، گمان تو دربارة دو نفری که سومین آنها خداوند است، چیست؟42
5. غالببنعبدالله از پدرش و وی از جد غالب، چنین روایت میکند:
شهدت رسول الله(ص) قال لحسانبنثابت: هل قلت فی أبیبکر شیئاً؟ قال حتی اسمع، قال: قال:
وثانی اثنین فی الغار المنیف و قد طاف العدوّ به إذ صاعد الجبلا
و کان حب رسول الله قد علموا من الخـلائـق لمیعدل به بدلا
فتبسم النبی؛43
روزی پیامبر اکرم(ص) را دیدم که به حسانبنثابت فرمود: آیا در فضیلت ابوبکر شعری سرودهای؟ بگو تا گوش دهم. حسان چنین سرود:
ابوبکر دومین نفر در غار بود و در حالی که دشمنان اطراف غار را فراگرفته بودند، ابوبکر از کوه بالا میرفت. او محبوب پیامبر بود و همگان میدانستند که وی مانندی ندارد.
پس پیامبر اکرم(ص) تبسم نمودند.
روایاتی که اهل سنت بدان تمسک کردهاند، یا از جهت سند مخدوشاند و یا هم از جهت سند و هم از جهت متن، مبتلا به ضعف جدیاند.
گفتار سوم: بررسی دیدگاه شیعه در تفسیر آیه
چنانکه پیش از این ذکر شد، در اندیشة شیعی، این آیه هیچگونه دلالتی بر فضیلت و برتری ابوبکر ندارد، بلکه برخی از اندیشمندان شیعه از این آیه مثالبی را برای ابوبکر استفاده کردهاند.
محور اصلی مفاد آیه مورد بحث ـ با توجه به سیاق آیات قبل و بعد ـ در مقام بیان نصرت خداوند به پیامبر خویش است، بدون آنکه کسی از مؤمنان در نصرت وی دخالت داشته باشد. قرآن میخواهد به مؤمنان بگوید: اگر شما پیامبر خدا(ص) را یاری نکنید، خداوند، خود، پیامبرش را برای اعتلای کلمة الله یاری میکند؛ همانگونه که وقتی یاوری نداشت و تنها و یکی از دو نفر بود و مشرکان قصد کشتن وی را داشتند، خداوند او را یاری کرد. خداوند میفرماید: اگر او را یاری نکنید، خداوند مانند قبل وی را تنها نمیگذارد و با انزال سکینه و اعزام سپاهیان آسمانی (و ایّده بجنودٍ لمتروها) وی را مدد میرساند تا موجب اعتلای «کلمة الله» شود.
به هر حال دانشمندان شیعی بر هر دو حوزة استدلالی اهل سنت خدشه وارد کرده و نقاط تمسک آنان را به نقد کشیدهاند. آنان در حوزة تحلیل فقرات درونی دلالت آیه، نکاتی را مطرح کردهاند:
الف ـ ثانی اثنین: این تعبیر تنها برای گزارش تعداد افراد است و هیچ گونه فضیلت و مدحی را در بر ندارد. در این بیان، خداوند متعال از موقعیت و چگونگی وضعیت پیامبر در غار خبر میدهد و میفرماید: زمانی که پیامبر در غار به سر میبرد، شخص دیگری نیز همراه او بود.
شیخ مفید در رسالة شرح المنام میگوید:
اما اینکه خداوند متعال، پیامبر و ابوبکر را در کنار هم ذکر کرده و ابوبکر را ثانی پیامبر قرار داده، هیچ گونه فضیلتی برای ابوبکر نیست، بلکه تنها گزارش از عدد است و چه بسا که مؤمن و کافر در مقام شمارش در کنار هم قرار میگیرند.44
شیخ طوسی در تبیان مینویسد:
قوله «ثانیاثنین» مجرد الإخبار أن النبی(ص) خرج و معه غیره؛45 تعبیر «ثانی اثنین» تنها از این خبر میدهد که پیامبر اکرم(ص) به همراه شخصی دیگر از مکه خارج شدند.
مؤلف کتاب الصحیح من سیرة النبی الـأعظم در اینباره میگوید:
اینکه ابوبکر در این آیه «ثانی اثنین» قرار گرفته، بیانکننده چیزی جز اخبار از عدد نیست و این هم دلالت بر فضیلت و منقبتی ندارد؛ چراکه ممکن است جاهل یا فاسق و یا صبی در مقام شمارش، کنار شخص مؤمن قرار گیرند.46
ب ـ إذ هما فی الغار: مفاد این جمله همانند تعبیر پیشین، بیانکنندة هیچ گونه فضیلت و مدحی برای ابوبکر نیست، بلکه تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر اکرم(ص) است. شیخ مفید(ره) در اینباره میگوید:
اما اجتماع ابوبکر با پیامبر در غار، مفادش همانند تعبیر گذشته است و هممکانی هیچ نوع مدحی را در بر ندارد؛ چراکه چه بسا مؤمن و کافر در یک مکان گرد هم آیند. مسجد پیامبر که شرافت بیشتری از غار ثور دارد، مؤمن و منافق را در خویش جای میدهد و همچنین کشتی نوح علاوه بر مؤمنان، حیوانات را نیز با خود به همراه داشت.47
شیخ طوسی نیز چنین میگوید: «این جمله تنها خبری در اینباره است که آن دو در غار به سر میبردند.»48
ج ـ إذ یقول لصاحبه: کلمة «صاحب» در فرهنگ قرآن به معنای لغوی آن به کار رفته است؛ چنانکه در آیة سوره تکویر، پیامبر اکرم(ص) مصاحب با کفار قرار گرفته است. قرآن میفرماید: و ما صاحبکم بمجنون.49 همانگونه که در بحث واژگان گذشت، «صاحب» در لغت به معنای ملازم و همراه است و ملازم نیز معنای کلی و فراگیری دارد و بر مصادیق متعددی منطبق میشود. مصداق ملازم میتواند شخص مؤمن یا منافق یا کافر و یا حتی حیوان و اشیا نیز باشد. شیخ مفید در الـإفصاح مینویسد:
اما مصاحبت گاهی بین مؤمن و کافر و گاهی بین مؤمن و فاسق و گاهی نیز بین انسان و حیوان واقع میشود. بنابراین، صرف مصاحبت نه سبب مدح و یا ذم میگردد و نه سبب فضل و یا نقصان. خداوند متعال در قرآن مصاحبت مؤمن و کافر را به تصویر میکشد و میفرماید: قال له صاحبه و هو یحاوره أکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سوّاک رجلاً.50 همچنین کفار را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: و ما صاحبکم بمجنون. در این تعبیر پیامبر اکرم(ص) مصاحب با کفار قلمداد شده است و این مصاحبت قطعاً فضیلتی برای کفار در بر ندارد.51
شیخ طوسی نیز میگوید:
گفتار خداوند که میفرماید: إذ یقول لصاحبه، حکایتکنندة مدح و ستایش برای ابوبکر نیست؛ زیرا خداوند در قرآن مؤمن و کافر را مصاحب یکدیگر بر میشمارد و میفرماید: قال له صاحبه و هو یحاوره أکفرت بالذی خلقک من تراب.52
علامه طباطبایی در تفسیر گرانمایة المیزان، در نقد برداشت اهل سنت از این آیه، بیانی بسیار زیبا و وزین ارائه میکند و مینویسد:
تنها بخشهایی از آیه که میتوان مدح و ستایش ابوبکر را از آن استفاده کرد، فقرة «ثانی اثنین» و «لصاحبه» است. هر چند بپذیریم همردیف پیامبر قرار گرفتن و مصاحب با او بودن، جزء افتخارات و ارزشهایی باشد که همگان در پی آناند، این ویژگی تنها یک ارزش و فضیلت اجتماعی است که در نگرش و عرف جامعه، دارای قدر و قیمت است. ولی در فرهنگ قرآن این گونه امور از هیچ ارزش و بهایی برخوردار نیست. در عرف قرآن تنها چیزی که ملاک ارزشگذاری و ارجمندی است، عبودیت و تقواست. خداوند به قلبها نظر میکند نه به رفتار ظاهری و جایگاه اجتماعی انسانها. خداوند پیرامون صفات و برجستگیهای اصحاب پیامبر میفرماید: محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعاً سجداً. سپس در ادامة آیه، یک قاعده و ملاک کلی برای تمایز اصحاب در پیشگاه الهی ارائه میکند و میفرماید: وعد الله الذین آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة و أجراً عظیماً.53 آن مدح و ستایش صدر آیه و این قید و محدودیت ذیل آیه، قابل تأمل و تدبر است. 54
از همین رو ـ که ارزش در عرف جامعه، با ارزش در فرهنگ قرآن متفاوت است ـ فضیلت خوابیدن امام علی(ع) در بستر پیامبر (ص) (که همزمان با هجرت ابوبکر با پیامبر بود)، با مصاحبت ابوبکر با پیامبر خدا(ص) قابل مقایسه نیست؛ چون قرآن آن خوابیدن را برای «ابتغاء مرضات الله»(بقره: 207) میداند که امری قلبی و معیار ارزش و سعادت قرآنی است. از این رو شخص امام علی(ع) نیز به این آیه برای مناقب خود استدلال کردهاند.55
دـ لاتحزن: در اینکه ابوبکر برای چه چیزی نگران بوده، دو احتمال میتوان داد: الف ـ برای پیامبر. ب ـ برای جان خودش. بنابراین، محزون بودن ابوبکر دلالت بر اخلاص و شفقت او به پیامبر نمیکند؛ چون امکان دارد نگرانی او برای جان خودش بوده باشد. شاهد آن هم این است که پیامبر به او نفرمود: «إن الله معی؛ تو نگران من نباش، خدا با من است.» به هر حال اثبات احتمال اول نیازمند دلیل است و قائلان به آن، هیچ گونه دلیل معتبری برای آن ارائه نکردهاند. در برخی از مناظرهها با برهان سبر و تقسیم در این باره چنین آمده است:
اگر حزن ابوبکر مورد رضای خدا بوده، چرا پیامبر خدا آن را نهی کردند و فرمودند: «لاتحزن»، در حالی که پیامبر خدا نهی از رضای خدا نمیکنند و اگر آن حزن برای رضای خدا نبوده، فضیلتی به حساب نمیآید.56
شیخ طوسی در تبیان این گونه مینگارد:
و قوله «لاتحزن» إن لم یکن ذماً، فلیس بمدح بل هو نهی محض عن الخوف؛ اگر بگوییم «لاتحزن» مذمتی را در بر ندارد، بیانکننده هیچ نوع ثنا و ستایش هم نیست، بلکه صرفاً نهی از ترس و نگرانی است.57
برخی از شیعیان برای تقویت احتمال دوم به پارهای از شواهد و قرائن تاریخی استناد کردهاند که جای بحث و بررسی بیشتری دارد.58 به نظر میرسد کلام پیامبر خدا(ص) که به ابوبکر فرمود: «إن الله معنا» و همین طور فقره «فأنزل سکینته علیه»، میتواند بهترین قرینه برای شناخت ماهیت این حزن باشد.
هـ إن الله معنا: سبب صدور این جمله و معنای آن، با توجه به نگرانی و حزنی که ابوبکر را در آن لحظات فراگرفته بود، کاملاً روشن است. پیامبر اکرم(ص) برای رفع نگرانی و تسکین خاطر ابوبکر این جمله را فرمود تا او را به سمت خداوند متوجه کند و از حزن و اندوه وی بکاهد. بنابراین، منظور از جمله معیت خداوند، اطلاع و آگاهی او به ایشان است که همان معیت عام و جهانشمول الهی است. خدشه فخر رازی ـ که پیش از این در تبیین دیدگاه اهل سنت گذشت ـ بر این معنا مورد قبول نیست؛ زیرا درست است که بر اساس این معنا، مشرکان و کفار نیز مشمول معیت خداوند خواهند بود، اما با توجه به اینکه یاد خدا و معیت او در سختیها و مشکلات برای انسانهای مؤمن موجب آرامش و تسکین خاطر خواهد بود،59 معیت را در این آیه نمیتوان معیت خاص دانست. معیت خاص عبارت از تأیید و نصرت الهی است و به تصریح فقرات بعد، تأیید و نصرت الهی تنها شامل حال پیامبر خدا(ص) شده است.
فرضاً بپذیریم که معیت در این جمله معیت خاص است، اما با وجود این امر نیز فضیلتی برای ابوبکر به شمار نخواهد آمد؛ چون ابوبکر به طفیل پیامبر مشمول معیت خاص گردیده و خداوند به خاطر وجود شریف پیامبر به او نظر کرده است؛ همچنان که خداوند به سبب وجود پیامبر در میان مسلمانان، عذاب فرو نمیفرستد و قرآن میفرماید: و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم.60 برخی نیز گفتهاند تعبیر «معنا» در این آیه تنها به پیامبر اختصاص دارد و لفظ جمع برای تنظیم است که در قرآن فراوان به کار رفته است. موردی مانند «إنا أرسلنا نوحاً...» از آن جمله است.
برخی از تفسیرپردازان نامدار شیعی بر این باورند که امکان دارد انگیزة پیامبر از این گفتار تهدید و توبیخ ابوبکر باشد. شیخ طوسی چنین میگوید:
این جمله فضیلتی برای ابوبکر به دنبال ندارد؛ زیرا ممکن است هدف از آن تهدید و توبیخ باشد؛ چنانکه متداول است برای سرزنش شخصی که کاری ناپسند انجام میدهد، گفته میشود: «لاتفعل إن الله معنا؛ از این کار بپرهیز، خدا با ماست»؛ یعنی خداوند بر افعال و کردار ما آگاه است.61
شیخ مفید نیز بر این نظر است که این جمله هم میتواند به منظور تسکین خاطر گفته شده باشد و هم به منظور ملامت و سرزنش. بنابراین، نمیتوان از آن فضیلت و مدح برداشت کرد.62 سیرهنگار معاصر شیعی نیز در الصحیح من السیرة میگوید:
گفتار پیامبر تنها گزارش و اخبار از محافظت خداوند و پوشیده داشتن آنها از چشم مشرکان است و این فضیلت برای ابوبکر نیست، بلکه بیانکنندة آن است که خداوند پیامبر(ص) را نجات خواهد داد و به تبع نجات پیامبر(ص) ابوبکر نیز نجات خواهد یافت.63
وـ فأنزل الله سکینته علیه: ضمیر «علیه» مسلّماً به پیامبر(ص) بازمیگردد. اشهر قولین بین اهل سنت نیز همین است. هیچجا در قرآن جز همین یک مورد، سکینه بر پیامبر(ص) فرود نیامده جز آنکه مؤمنان را نیز شامل شده است. صاحب تفسیر ارزشمند المیزان در اینباره گفتاری جامع و زیبا آورده و گفته است:
اولاً: ضمائر پیشین و پسین این جمله به پیامبر(ص) بازمیگردد، مانند موارد «إلا تنصروه»، «نصره»، «أخرجه»، «یقول»، «لصاحبه» و «أیده». بنابراین، بازگشت ضمیر «علیه» به ابوبکر در این میان بدون قرینه قطعی است و هیچ توجیه علمی ندارد. ثانیاً: در آیة کریمه محور سخن نصرت و یاری پیامبر(ص) به وسیله خداوند و در شرایطی است که هیچکس توان یاری پیامبر(ص) را نداشته است. خداوند میفرماید: إلا تنصروه فقد نصره الله. انزال سکینه و تأیید به وسیله سپاهیان نامرئی، از موارد نصرت الهی است. بنابراین، انزال سکینه اختصاص به پیامبر دارد. ثالثاً: آیة مورد نظر از سیاق واحدی برخوردار است و جمله ذیل آیه؛ یعنی «وجعل کلمة الذین کفروا السفلی وکلمة الله هی العلیا»، بیانکنندة جملات پیشین است و منظور از «کلمة الله» همان وعدة نصرت الهی و مراد از «کلمة الذین کفروا» تصمیم مشرکان بر قتل و نابودی پیامبر است. بنابراین، پیش از این جمله باید سخنی از نصرت و یاری پیامبر رفته باشد تا این جمله بدان اشارت داشته و آن را دلیل بر اعتلای کلمة الله بداند.64
آنگاه ایشان چنین ادامه میدهد:
اما این سخن ـ که مستند برخی از اهل سنت برای بازگشت ضمیر به ابوبکر است ـ که پیامبر(ص) همواره از سکینه و آرامش برخوردار بوده و نیازی به آن ندارد، پس ضمیر«علیه» به ابوبکر بازمیگردد، نیز به چندین علت پذیرفته نیست؛ چون خداوند در همین سوره در قصه جنگ حنین خبر از نزول سکینه بر پیامبر(ص) میدهد و میفرماید: فأنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین.65 و این ادعا که در جنگ حنین برای پیامبر نوعی تزلزل و اضطراب پدید آمد، اما در جریان غار این اضطراب نبود، باطل است؛ چون اولاً: سخنی بیاساس و بدون دلیل است، ثانیاً: اصل استدلال را ـ که پیامبر همواره از سکینه برخوردار است ـ مخدوش میکند. افزون بر آن، قرآن کریم در سورة فتح نیز از نزول سکینه بر پیامبر(ص) سخن میگوید و میفرماید: إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فأنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین؛66 بلکه در صورتی که ضمیر به ابوبکر بازگردد، تالی فاسد لازم میآید؛ چراکه جمله بعد؛ یعنی أیده بجنودٍ لمتروها و جمله فأنزل الله سکینته علیه از سیاق واحدی برخوردارند و ضمیر در آنها به یک نفر بازمیگردد. بنابراین لازم میآید ضمیر «أیده» نیز به ابوبکر بازگردد، در حالی که ضمیر «ایده» مسلماً به پیامبر راجع است.67
اما نقل این استدلال ـ همراهی دائمی سکینه با پیامبر ـ از ابنعباس، افزون بر آنکه در مصادر معتبر سنی نقل نشده، اشکالات پیشین بر آن وارد است و آن را از حجیت و اعتبار ساقط میکند.
نقد شیعه بر استناد اهل سنت به روایات و شواهد تاریخی عبارت است از:
الف ـ انتخاب ابوبکر برای همراهی: در اینباره دلیل متقن بر انتخاب ابوبکر برای همراهی توسط پیامبر خدا(ص) در دست نیست. کلمات سیرهپردازان و تاریخنگاران در اینباره مضطرب و متفاوت است. برخی خروج پیامبر(ص) را از خانه ابوبکر و به همراه او گزارش نمودهاند، اما برخی دیگر جریان را اینگونه بازگو کردهاند:
پس از خارج شدن پیامبر(ص) از خانه، ابوبکر به خانه پیامبر(ص) آمد؛ پس علی(ع) را در جای پیامبر خفته یافت. جریان را از علی(ع) جویا شد. علی (ع) به او فرمود: پیامبر(ص) از مدینه خارج شد و به طرف بئر اممیمون حرکت کرد. آنگاه ابوبکر به دنبال پیامبر(ص) رفت، در بین راه به ایشان ملحق شد.68
بنابراین نمیتوان قول اول را به طور قطع پذیرفت، بلکه قول دوم به حقیقت نزدیکتر است. شاهد و قرینهای که قول دوم را به واقع نزدیکتر مینماید، آن است که مورخان نقل کردهاند که مشرکان برای یافتن پیامبر(ص) شخصی را که اثر پا را در بیابان، دقیق تشخیص میداد و در این کار خبره بود، به کمک گرفتند. او نیز جای پای پیامبر(ص) را پیدا کرد. آنان تا مسافتی در پی آن رفتند، تا آنکه به موضعی رسیدند. او گفت: از اینجا به بعد شخص دیگری با محمد همراه شده است.69
ب ـ عدم هجرت ابوبکر پیش از پیامبر(ص): این ادعا که همة اصحاب پیش از هجرت پیامبر(ص) از مکه خارج شده بودند و تنها ابوبکر در مکه باقی مانده بود، اولاً: به تصریح تاریخ نادرست و باطل است؛ چراکه شماری از اصحاب، حتی بعد از هجرت پیامبر(ص) در مکه باقی ماندند. از جمله علی(ع) به دستور پیامبر و برای انجام سفارشهایی در مکه ماند، ثانیاً: اگر شمار زیادی از اصحاب پیش از پیامبر(ص) مکه را ترک کردند، نه از سر بیمهری به پیامبر(ص) بود، بلکه این کار به دستور و سفارش شخص پیامبر(ص) انجام شد.70 آنان مهاجران نخستین به شمار میآیند، نه آنچه اهل سنت در تفسیر آیه «و السابقون الـأولون من المهاجرین»(توبه: 100) ادعا میکنند و میگویند: «لاخلاف إن أوّل السابقین من المهاجرین ابوبکر.»71
ج ـ خرید مرکب توسط ابوبکر: در اینباره نیز مناقشههایی مطرح شده است. برخی از بزرگان اهل سنت تصریح نمودهاند که علی(ع) برای پیامبر سه شتر خریداری کرد و آنها را به وسیله شخصی به نام اریقطبنعبدالله برای پیامبر خدا فرستاد.72 افزون بر آن کسانی که ابوبکر را خریدار مرکب دانستهاند، خود تصریح کردهاند زمانی که ابوبکر مرکبها را به پیامبر(ص) عرضه نمود، پیامبر(ص) از پذیرش رایگان آنها خودداری کرد و بهای آنها را به او پرداخت.73 بنابراین، ابوبکر خود نیز با خرج پیامبر(ص) این راه را پیموده است.
دـ مشارکت فرزندان ابوبکر در امر هجرت: روایتی که شیعه ـ بلکه برخی از اهل سنت ـ در اینباره به دست دادهاند، آن است که مدت زمانی که پیامبر(ص) در غار به سر میبردند، علی(ع) برای ایشان آب و غذا میبرد.74 علی(ع) در روز شورا این امر را یکی از افتخارات خویش ذکر نمود و به آن احتجاج کرد. آن حضرت میفرماید:
نشدتکم بالله، هل فیکم أحد کان یبعث إلی رسول الله الطعام و هو فی الغار، و یخبره الأخبار غیری؟ قالوا: لا؛75
شما را به خدا قسم میدهم، زمانی که پیامبر در غار بود، آیا کسی جز من برای او غذا میبرد و اخبار(مکه) را به او گزارش میداد؟ حاضران جملگی پاسخ دادند: نه، غیر از تو کسی نبود.
بنابراین، شواهد تاریخی مورد استناد اهل سنت با مناقشههای جدی روبهروست، اما روایاتی که اهل سنت به آن استناد کردهاند نیز از چند نظر مخدوش است که در اینجا نقد آنها را به ترتیب شمارة روایات ملاحظه خواهید کرد.
حدیث یکم ـ اولاً: همانگونه که در مباحث گذشته روشن شد، این آیه هیچگونه مدح و ستایشی برای ابوبکر در برندارد. ثانیاً: مذمتی که در این آیه و دو آیة پیش از آن خطاب به مسلمانان شده است، به طور مسلم شامل همه مسلمانان نمیشود؛ چراکه عده بسیاری از آنها امر پیامبر اکرم(ص) را در مورد جهاد اجابت کردند و به جبهه جنگ رفتند، بلکه این شیوة قرآن است که در بسیاری از موارد خطاب را به صورت عام میآورد و بعد عدهای را خارج میکند. ثالثاً: اگر بر فرض مذمت در آیه، شامل همه مسلمانان شود، قطعاً ابوبکر را نیز در برخواهد گرفت؛ زیرا مذمت در این آیه مربوط به زمانی است که پیامبر و مسلمانان در مدینه به سر میبردند، اما جریان غار مربوط به زمان هجرت پیامبر است. بنابراین، مذمت مسلّماً شامل ابوبکر نیز میشود.76
حدیث دوم ـ این حدیث هم از جهت سند و هم از جهت متن مخدوش است، اما از جهت سند، چنانکه برخی از بزرگان اهل سنت تصریح نمودهاند، این حدیث از موضوعات است.
ابنابیالحدید میگوید:
إن البکریة وضعوا هذا الحدیث فی مقابلة حدیث الإخاء؛77 این حدیث را بکریه در مقابل حدیث «إخاء» (که در آن پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را برادر خویش خواند) جعل کردهاند.
حدیث از جهت متن نیز مبتلا به اشکالاتی است که عبارتاند از:
الف ـ از مفاد این روایت برداشت میشود که پیامبر اکرم(ص) هیچ کس را به عنوان دوست برنگزیدهاند، در حالیکه به تصریح روایات بیشماری (مانند روایت طیر، رایة، إخاء، غدیر و…) پیامبر(ص)، علی(ع) را دوست و یار و یاور خویش خوانده است.
ب ـ این روایت با روایات دیگری که اهل سنت نقل کردهاند، معارض است. در آن روایات پیامبر افرادی مانند سعدبنمعاذ و عثمان را دوست خویش معرفی کرده است. از آن جمله این دو روایت است:
یک: ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل کرده است: «إن لکل نبیٍ خلیلاً من أمته و إن خلیلی عثمان؛ هر پیامبری از امت خویش دوستی را برمیگزیند و من عثمان را برای دوستی برگزیدم.»78
دو: رسول خدا(ص): «لکل نبی خلیل و خلیلی سعدبنمعاذ؛ هر پیامبری دوستی دارد و دوست من سعدبنمعاذ است.»79
ج ـ مفاد این روایت با روایتی که از اهل سنت نقل شده و در آن ابوبکر دوست بالفعل پیامبر(ص) معرفی شده، معارض است. در آن روایت چنین آمده: «قال رسول الله(ص) انّ خلیلی من امتی أبوبکر.»80
حدیث سوم ـ روایت مذکور نیز به تصریح بزرگان اهل سنت مجعول است. خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد میگوید:
هذا الحدیث لاأصل له عند ذوی المعرفة، و قد وضعه محمدبنعبد إسناداً و متناً؛81 این حدیث ریشة صحیحی ندارد، بلکه متن و سند آن را محمدبنعبد جعل کرده است.
حدیث چهارم ـ ضعف این روایت نیز با توجه به مباحثی که در تفسیر آیه گذشت، روشن میشود؛ زیرا اولاً: مفاد این حدیث مانند مفاد جملة إن الله معنا است که گفتیم فضیلتی برای ابوبکر به شمار نمیرود، بلکه برای تسکین خاطر و یا توبیخ ابوبکر بیان شده است. ثانیاً: در برخی مصادر، روایت این گونه است: «إسکت یا أبابکر إثنان الله ثالثهما»،82 که ظهور در توبیخ ابوبکر دارد. ثالثاً: این روایت تنها از انس نقل شده و بنابراین در دیدگاه اهل سنت خبر واحد به شمار میآید. در نظر شیعه نیز انس تضعیف شده است.
حدیث پنجم ـ این حدیث به تصریح بزرگان اهل سنت از جهت سند مبتلا به ضعف جدی است؛ چراکه غالببنعبدالله مجهول است. بنابراین پدر و جد او نیز که در سلسلة سند قرار گرفتهاند، مجهولاند.
ابنحجر در لسانالمیزان چنین میگوید:
فأمّا غالببنعبدالله فلایعرف، قاله العلائی، و قال ابنحزم فی المحلّی: غالببنعبدالله مجهول.83
حاصل سخن
در دیدگاه اهل سنت آیة چهلم سورة توبه فضایل و مناقب ارزشمندی را برای ابوبکر به دنبال دارد.
یک ـ دیدگاه اهل سنت در این زمینه بر دو بنیان اساسی استوار است: 1. تحلیل درونی از دلالت آیه. 2. استناد به روایات و شواهد تاریخی پیرامون آیه.
دو ـ اساسیترین نقاط حوزة درونی آیه، عبارتاند از:
الف: ثانی إثنین: ابوبکر را همراه پیامبر به شمار میآورد. ب: إذ هما فی الغار: این عبارت ابوبکر را در کنار پیامبر توصیف میکند. ج: إذ یقول لصاحبه: در این عبارت ابوبکر صاحب پیامبر خوانده شده است. د: لاتحزن: حزن ابوبکر برای پیامبر بود، نه برای خودش. هـ: إن الله معنا: پیامبر معیت را که معیت خاص است، به خود و ابوبکر استناد داده است. و: فأنزل الله سکینته علیه: سکینه و آرامش بر ابوبکر نازل شد، نه بر پیامبر؛ چون پیامبر نیازی به آرامش و سکینه نداشت.
سه ـ شواهد تاریخی که اهل سنت بدان استشهاد کردهاند، عبارتاند از:
الف: انتخاب ابوبکر برای همراهی: پیامبر ابوبکر را تنها برای همراهی انتخاب کرد که نشانة ایمان و صداقت راستین ابوبکر است.
ب: عدم هجرت ابوبکر پیش از پیامبر: همه اصحاب قبل از پیامبر هجرت کردند، اما ابوبکر در آن شرایط حساس پیامبر را تنها نگذارد.
ج: خرید مرکب برای پیامبر توسط ابوبکر: ابوبکر توسط پسرش عبدالرحمان توشه و مرکب راه را برای هجرت پیامبر خریداری نمود.
د: مشارکت فرزندان ابوبکر در امر هجرت: عبدالرحمان و اسماء، فرزندان ابوبکر، هر دو در هجرت پیامبر سهیم بودند و آن حضرت را در این کار یاری رساندند و غذا و مرکب برای آن حضرت تهیه مینمودند.
چهار ـ دانشمندان شیعی بر هر دو حوزة استدلالی اهل سنت، خدشه وارد کردهاند.
پنج ـ نقدهای شیعه در حوزة تحلیل درونی آیه، عبارتاند از:
اولاً: عبارت «ثانی إثنین» و«إذ هما فی الغار» تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر است و مفاد آن هیچ امتیازی را برای ابوبکر ثابت نمیکند.
ثانیاً: عبارت «إذ یقول لصاحبه» نیز ابوبکر را ملازم و همراه پیامبر میخواند و کلمة صاحب در قرآن کریم به معنای لغوی آن (یعنی همراه) آمده که این همراه هم میتواند شخص مؤمن یا منافق یا کافر باشد، چنانکه قرآن کریم خطاب به مشرکان میفرماید: «و ما صاحبکم بمجنون.» در این آیه مشرکان صاحب و ملازم پیامبر خوانده شدهاند.
ثالثاً: اگر این عبارات دلالت بر فضیلتی داشته باشد، فقط یک فضیلت اجتماعی است، نه آنچه در فرهنگ قرآن فضیلت قلمداد شده که عبارت از تقوا و عبودیت است.
رابعاً: عبارت «لاتحزن» هیچگونه فضیلتی برای ابوبکر ندارد، چون امکان دارد حزن ابوبکر بر اثر ترس بر جان خودش بوده باشد.
خامساً: جمله «إن الله معنا» برای رفع نگرانی و یا توبیخ ابوبکر بیان شده و معیت نیز معیت عام است. اگر هم معیت خاص باشد، ابوبکر به تبع پیامبر از این معیت بهرهمند شده و این اختصاصی به ابوبکر ندارد؛ زیرا تمام مسلمانان به سبب وجود شریف پیامبر از عنایات خاص خداوند برخوردار میشدند.
سادساً: در «فأنزل سکینته علیه»، ضمیر «علیه» بنا به سیاق آیه و قول مشهور خود اهل سنت، یقیناً به پیامبر بازمیگردد.
شش ـ نقد شیعه بر شواهد تاریخی و روایات اهل سنت، عبارت است از:
الف: انتخاب ابوبکر برای همراهی: آرای سیرهپردازان در اینباره متفاوت است.
ب: عدم هجرت ابوبکر پیش از پیامبر: برخی از اصحاب حتی بعد از هجرت پیامبر در مکه باقی ماندند. آنها نیز که مکه را ترک نمودند، به دستور پیامبر این کار را کردند.
ج: خرید مرکب توسط ابوبکر: برخی از بزرگان اهل سنت، همانند شیعه تصریح کردهاند که علی(ع) مرکب را برای پیامبر تهیه کرد.
د: مشارکت فرزندان ابوبکر: دیدگاه شیعه و برخی از اهل سنت آن است که زمانی که پیامبر در غار بود، علی(ع) آب و غذا برای پیامبر میبرد.
هـ: روایاتی که اهل سنت طرح کردهاند یا از لحاظ سند و یا از حیث سند و متن مبتلا به ضعف جدی است.
پینوشتها
1. از جمله میتوان به این منابع اشاره کرد: الاستغاثة، علیبناحمد کوفی؛ شرح المنام و الاختصاص والفصولالمختارة، شیخ مفید؛ الشافی فی الامامة، سید مرتضی؛ تلخیص الشافی، شیخ طوسی؛ بناء مقالة الفاطمیة، احمدبنطاووس؛ کشف العوار فی تفسیر آیة الغار، قاضی نورالله شوشتری؛ منهاج السنة، ابنتیمیة حرّانی.
2. سیوطی، عبدالرحمان، الدر المنثور، ج 4، ص 201.
3. همان، ج 4، ص 199ـ200.
4. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 288.
5. نسائی، احمدبنشعیب، تفسیر النسائی، ج 1، ص 543؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 201؛ هیثمی، علی، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، ج5، ص 182.
6. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 287.
7. ابنهشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 311؛ صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج 5، ص 438.
8. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 287.
9. همان.
10. نک: ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 30، ص 266.
11. نک: حویزی، علی، نور الثقلین، ج 2، ص 219ـ221؛ صدوق، محمد، اکمالالدین، ج 2، باب«من شاهد القائم»، ص 459، ح21.
12. نک: مفید، محمد، الاختصاص، ص 96ـ97.
13. نک: صدوق، محمد، عیون اخبار الرضا، ج 2، باب 45، ص 206ـ208، ح 2.
14. نک: فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 16، ص 68 و 69؛ جاحظ، عمرو، العثمانیة، ص 42ـ52؛ ابنتیمیه، احمد، منهاج السنة، ج 4، ص 33.
15. التفسیرالکبیر، ج 16، ص 65.
16. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج 6، ص 144.
17. واحدی نیشابوری، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج 2، ص 499 و نیز نک: قرطبی، محمد، الجامعالاحکام القرآن، ج 8، ص 146؛ البحر المحیط، ج 5، ص 43؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج 2، ص 292.
18. روح المعانی، ج 6، ص 144.
19. الوسیط، ج 2، ص 498.
20. الجامع الـأحکام القرآن، ج 8، ص 146.
21. ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، ج 5، ص 47.
22. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 63.
23. روح المعانی، ج 6، ص 147.
24. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 65.
25. روح المعانی، ج 6، ص 141.
26.همان، ص 145.
27. نک: ابنکثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 358.
28. الجامع الـأحکام القرآن، ج 8، ص 148.
29. الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج 2، ص 499.
30. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 65 و 66.
31. روح المعانی، ج 6، ص 145.
32. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 63.
33. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 63 و 64.
34. همان، ص 64.
35. به نقل از: التفسیر الکبیر، ج 16، ص64.
36. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 66.
37. الدر المنثور، ج 4، ص 199.
38. همان.
39. همان.
40. بخاری، محمد، صحیح البخاری، ج 7، ص 21، ح 3656؛ احمد، مسند، ج 1، ص 377؛ طبرانی، احمد، المعجم الکبیر، ج 3، ص278.
41. ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، ج 3، ص 120 و 144.
42. صحیح بخاری، ج 5، ص 204؛ مسند احمد، ج 1، ص 4؛ ترمذی، محمد، سنن، ج 4، ص 342.
43. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک، ج 3، ص 63؛ الدر المنثور، ج 4، ص 191.
44. مفید، محمد، مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ شرح المنام، ص 26 و نیز نک: الـإفصاح، ص 190.
45. طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222.
46. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 249.
47. مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ الـإفصاح فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص 190؛ شرح المنام، ص 26 و نیز نک: کراجکی، محمد، کنز الفوائد، ج 2، ص 49.
48. التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222.
49. تکویر(81)، آیه 22.
50. کهف(18)، آیه 37. البته روشن است که منظور از کفر در این آیه، کفر عملی است، نه کفر اعتقادی.
51. مفید، محمدبنمحمد، مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ الـإفصاح، ص 187 و 188 و شرح المنام، ص 27 و 28.
52. التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222 و 223.
53. فتح(48)، آیه 29.
54. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج 5، ص 295 و 296.
55. نورالثقلین، ج 2، ص 218ـ221.
56ـ الاختصاص، ص 96ـ97 و عیون الاخبار الرضا، ج 2، باب 45، ص 207.
57. التبیان، ج 5، ص 223.
58. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 250.
59. یاد خداوند برای مؤمنان موجب آرامش و طمأنینه است؛ چنانکه آیة 28 سورة رعد این معنا را بیان میکند: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب».
60. انفال(8)، آیه 33.
61. التبیان، ج 5، ص 223.
62. مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ الـإفصاح: ص 190.
63. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 250.
64. المیزان، ج 9، ص 279.
65. فتح(48)، آیه 26.
66. همان.
67. المیزان، ج 9، ص 279 ـ 281.
68. السیرة النبویة، ج 2، ص 128.
69. حلبی، علیبنبرهانالدین، السیرة الحلبیة، ج 2، ص 205؛ سبطبنالجوزی، تذکرة الخواص، ص 34؛ ابنکثیر، اسماعیل، السیرة النبویة، ج 2، ص 235.
70. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 269.
71. نک: الجامع الـأحکام القرآن، ج 8، ص 237.
72. ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ترجمة علیبنابیطالب، ج 1، ص 154؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 196.
73. ابنکثیر، السیرة النبویة، ج 2، ص 24.
74. طبرسی، فضلبنحسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 191؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ترجمه علیبنابیطالب، ج1، ص 154.
75. طبرسی، احمد، احتجاج، ج 1، ص 204.
76. نک: المیزان، ج 9، ص 294ـ296.
77. ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج 11، ص 49.
78. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 5، ص 497.
79. هندی، علی، کنزالعمال، ج 6، ص 83.
80. هندی، علی، کنزالعمال، ج 6، ص 138؛ قسطلانی، ارشاد الساری، ج 6؛ طبری، احمد، الریاض النضرة، ج1، ص 126.
81. خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج 2، ص 388.
82. مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج 8، ص 392.
83. عسقلانی، ابنحجر، لسان المیزان، ج 5، ص 404.
* محقق حوزة علمیة قم.