«توسّل» از نگاه فریقین (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
واژه «توسل» دوبار در قرآن آمده است. این واژه به معنای تقرب جستن، منزلت جستن و نزدیک شدن به غیر توسط چیزی، به کار رفته است. با ژرفنگری در منابع اسلامی به این نتیجه میرسیم که توسل انواع فراوانی دارد. بعضی از انواع توسل، به اتفاق همه دانشمندان اسلام جایز، بعضی از آن ممنوع و حرام و بعضی دیگر مورد اختلاف است. توسل به حق نبی، توسل به آثار نبی و توسل به دعای نبی و اولیای الهی بعد از حیات، از انواع اختلافی است. از روایات اسلامی استفاده میشود که توسل جستن به ذات نبی و آثار آن حضرت و اولیای الهی هیچ اشکالی ندارد. از زمان صدر اسلام نیز سیره صحابه، تابعین و مسلمانان همین بوده است؛ ولی در قرون بعد، افرادی از جمله ابنتیمیه این امر را ممنوع اعلام کردند که شکاف بزرگی بین مسلمانان ایجاد شد. محمدبنعبدالوهاب نیز در قرن دوازدهم آن را تشدید نمود و این مسئله باعث اختلاف میان مسلمانان شد.متن
واژهشناسان «توسل»(وسیله) را چنین معنا کردهاند: درجه، قربت، منزلت نزد خدا1 جستن، رغبت2، توسل جستن شیء با رغبت3، شیءای که به توسط آن به غیر نزدیک شوند4، تقرب و نزدیکی5. با توجه به معانی مختلف و مشترک توسل و وسیله، میتوانیم در یک جمله کوتاه بگوییم: توسل این است که عملی را با شوق و رغبت برای رسیدن به قرب خدا انجام دهیم.
بر این اساس، معنای اصطلاحی توسل این است که عبد چیزی یا کسی را در پیشگاه باری تعالی واسطه کند تا خداوند عالم دعای او را بپذیرد و او به مطلوب خویش برسد. به ترسیم دیگر، میتوانیم بگوییم، وسیله هر چیزی است که آدمی را به خدا نزدیک میکند. به اعمال نیک، ترک منهیات، دعا، واسطه جستن به اسمی از اسمای الهی و صفتی از اوصاف خداوندی یا مؤمن صالح، وسیله اطلاق میشود.6 بنابراین، «وسیله» را چنین تعریف کردهاند: «اسم لکل ما یتوصل به الی مرضاة الله من علم و عمل.»7
انواع توسل
با ژرفنگری در منابع اسلامی به این نتیجه میرسیم که هیچ یک از دانشمندان اسلام توسل جستن را ممنوع نمیدانند. حتی ابنتیمیه نیز که بزرگترین ناقدان توسل است، بعضی از انواع آن را جایز میشمارد. در اینجا لازم میدانیم قبل از ورود به بحث و مقایسه بین فریقین، انواع توسل را به طور اجمال ترسیم نماییم. توسل به طور کلی به سه نوع تقسیم میگردد:
الف. توسلهای مشروع: توسل به ذات خدا، اوصاف خدا، ایمان و اعمال نیک، قرآن، توسل به نبی اکرم(ص) در روز قیامت و آثار و دعا و محبت آن حضرت در زمان حیات آن جناب، دعای برادر مؤمنان، انبیا و اوصیا در زمان حیات آنان.
ب. توسلهای غیر مشروع: توسل به طاغوت، بتها و نیز توسل به انبیا و اوصیا با این اعتقاد که آنها مستقلاند.
ج. توسل مورد اختلاف: توسل به حق نبی در حیات برزخی، توسل به دعای نبی و آثار نبی و اولیا در حیات برزخی آنان. بحث اساسی ما در مورد آخر است؛ زیرا نوع اول را همه مشروع میدانند و نوع دوم را همه دانشمندان ممنوع میشمارند.
توسل در قرآن
لفظ «الوسیله» دوبار در قرآن آمده است؛ یکبار در سوره مائده، آیه 35: «...وابتغوا الیه الوسیلة»؛ و بار دیگر در سوره اسراء، آیه 57: «اولئک الذین یدعون یتبغون الی ربهم الوسیلة». اکنون به برخی از آیاتی که دال بر توسلاند، اشاره میکنیم.
1. آیه توسل: «یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و ابتغوا الیه الوسیلة وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون؛8 ای کسانی که ایمان آوردهاید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیلهای برای تقرب به او بجویید و در راه او جهاد نمایید، باشد که رستگار شوید.»
در این آیه امر شده است که آدمی برای تقرب الهی وسیلهای بجوید. انسان مادی نمیتواند بدون وسیله لازم به خدا نزدیک شود و به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطهای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه میتواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و اعمال خیر دیگر به خداوند متعال نزدیک شود. همچنین این واسطه میتواند محبت اولیای خدا باشدکه خود او تأکید نموده است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی».9 انسان با توسل به کسانی که محبوب خدا هستند، مانند پیامبران و معصومان و مؤمنان صالح، به تقرب الهی دست مییابد.
در آیة مذکور واژة «وسیله» مطلق آمده است. پس هر چیزی که مرضی و مورد توجه خدا باشد، میتواند وسیله قرار گیرد. حال ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد، مانند نماز، روزه، حج، جهاد، یا از انواع اشخاص باشد، مانند انبیا و اولیای خدا، یا از نوع اشیا باشد، مانند کعبه، حجرالاسود، مقام ابراهیم و قرآن. خلاصه هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند و ما را به یاد خدا بیندازد، میتواند وسیله قرار گیرد. مثلاً درباره اولیای خدا از پیامبر گرامی چنین روایت شده است: «هم الذین اذا رؤا ذکر الله؛ آنها کسانیاند که هنگامی که مردم آنها را ببینند، خدا را به یاد میآورند.»10
2. آیه وحدت: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا؛11همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید.» پرسش اساسی این است که در آیة مزبور، منظور از «حبل الله» چیست؟ پاسخ این است که بیتردید چیزی غیر از خداست؛ زیرا «حبل الله» از اسمای الهی نیست. این «حبل الله» میتواند قرآن، اسلام، پیامبر، ائمه و مسلمانان باشد. در هر حال، این آیه بر جواز توسل به غیر خدا دلالت میکند؛ چون «حبل الله» هر چه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان مردم و خداست. به نظر میرسد اولیای الهی مصداق روشنی برای حبل الله اند و چنگ زدن و توسل جستن به آنها موجب تقرب الهی میشود. در روایات حبلالله به قرآن تفسیر شده است.12 همچنین حبلالله به ائمه هدی(ع) تعبیر شده است. چنانچه درباره حضرت علی(ع) «هو حبلالله المتین»13روایت شده است و خود حضرت علی(ع) در ضمن خطبهای فرمود: انا حبلالله المتین14 حضرت امام صادق(ع) میفرماید: «نحن حبلالله».15 و پیامبر اکرم(ص) در جواب یک اعرابی که پرسیده بود «حبلالله» چیست؟ پیامبر اکرم(ص) دست به شانه حضرت علی(ع) گذاشت و فرمود: «یا اعرابی هذا حبلالله»16 و در روایتی دیگر قرآن و عترت هر دو را حبلالله معرفی کرده است. «هما حبلالله» یعنی قرآن و عترت هر دو ریسمان خدایند.17
3. آیه استغفار: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفرالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛18 و اگر آنها هنگامی که به نفس خود ظلم کردهاند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبهپذیر و مهربان خواهند یافت.»
مفسر بزرگ اهل سنت، ابنکثیر، در ضمن تفسیر آیه مذکور، این حکایت مشهو را نقل کرده است که شیخ ابومنصور صباغ از عتبی نقل میکند. او میگوید: من نزدیک قبر نبی اکرم(ص) نشسته بودم که مردی اعرابی آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله. من این قول خدا را شنیدهام که میفرماید: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک.... آمدهام در حالی که از گناهم طلب آمرزش کرده، تو را در پیشگاه خداوند عالم شفیع خود قرار میدهم.
یا خیر من دفنت بالقاع اعظمة فطاب من طیبهن القاع والاکم
نفسی الفـداء لقبر انت سـاکنه فیه العفاف و فیه الجود و الکرم
آن مرد این اشعار را انشا کرد و رفت. در این هنگام خواب بر من غالب شد. رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: ای عتبی خودت را به اعرابی برسان و به او بشارت بده که خداوند او را بخشیده است. 19
بیضاوی، مفسر بزرگ دیگری از اهل سنت، میگوید: این خطاکاران پیش رسول خدا معذرتخواهی میکردند و رسول اکرم هم شفیع آنها میشد و خدا نیز آنها را میبخشید. رسول خدا حق دارد که عذر آنها را بپذیرد و برای آنها شفاعت کند؛ گرچه جرمشان بزرگ باشد. منصب رسول خدا این است که اهل کبائر را شفاعت کند.20
قرطبی در تفسیر الجامع لاحکام القرآن آورده است: ابوصادق از حضرت علی(ع) نقل میکند که سه روز پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، مردی اعرابی آمد و خود را بر قبر نبی اکرم(ص) انداخت و خاک قبر پیامبر اکرم(ص) را به سر گرفت و گفت: ای رسول خدا(ص)، فرمان دادی، ما اطاعت کردیم و یکی از آیاتی که بر تو نازل شده این است: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم....» من بر نفس خود ظلم کردهام و تو برایم طلب آمرزش کن. در این حال، از قبر پیامبر اکرم(ص) صدا آمد: خدا تو را بخشیده است.21
امام مفسران اهل سنت، فخرالدین رازی، در تفسیر میگوید: ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم(ص) توبه آنها پذیرفته شود، اما وقتی استغفار رسول خدا(ص) به توبه آنها ضمیمه شود، قبول توبه حتمی خواهد بود.22 همین کار مصداق بارز توسل به پیامبر است که خداوند آن را به مردم آموخته است و این آیه مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت میکند.23
آیتالله مکارم شیرازی میگوید: از این آیه پاسخ کسانی که توسل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع شرک میپندارند، روشن میشود؛ زیرا این آیه صریحاً میگوید که رو آوردن به پیامبر و او را بر درگاه خدا شفیع قرار دادن و وساطت و استغفار او، برای گنهکاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و رحمت الهی است. اگر وساطت و دعا و استغفار خواستن از سوی خدا شرک بود، چگونه ممکن بود در قرآن چنین دستوری به گنهکاران داده شود. منتها افراد خطاکار باید نخست توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر استفاده کنند. پس پیامبر آمرزنده گناه نیست؛ او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه نیز پاسخ دندانشکنی است به آنها که این گونه وساطت را انکار میکنند.24
خلاصه کلام اینکه این آیه به روشنی دلالت دارد که شفاعتخواهی از پیامبر اکرم(ص) کار مطلوبی است. حتی بعد از حیات پیامبر اکرم(ص) هم، در طول تاریخ، مسلمانان آگاه با الهام از این آیه، از آن حضرت تقاضای شفاعت میکنند و او را میان خود و خدا وسیله قرار میدهند. این سنتی است که دانشمندان اسلامی به آن عمل کردهاند.25
4. آیه مدح متوسلان: «قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف الضرّ عنکم ولاتحویلا اولئک الذین یدعون یتبغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب و یرجون رحمته ویخافون عذابه ان عذاب ربک کان مخدوراً؛26
بگو: کسانی را که غیر از خدا را (معبود خود) میپندارند، آنها نمیتوانند مشکلی را از شما برطرف سازند و نه تغییری در آن ایجاد کنند. کسانی را که آنان میخوانند، خودشان وسیلهای (برای تقرب) به پروردگارشان میجویند؛ وسیلهای هر چه نزدیکتر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او میترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز و وحشت است!»
این دو آیه بر مشروعیت توسل به افرادی که مقرباند دلالت میکند. مفسران اتفاق نظر دارند که «یبتغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب»، مدح و توصیف برای مؤمنان است؛ زیرا آنان برای رسیدن به خدا توسل میجویند. البته در اینکه متوسلان باید به چه کسانی متوسل شوند، اختلاف وجود دارد، اما همگان به حقیقت جواز توسل اعتراف نمودهاند.
مؤمنان برخلاف مشرکان به کسانی متوسل میشوند که اهل باشند و صلاحیت رفع مشکلات را داشته باشند. این آیه مشرکان را نکوهش میکند که آنها چیزهایی را عبادت میکنند و از آنها طلب حاجت میکنند که اصلاً مالک نفع و ضرر خود نیستند. به مشرکان خطاب شده است: «ادعوا الذین زعمتم من دونه.» جناب شیخ طوسی(ره) آیه را چنین معنا کرده است: « الذین زعمتم انهم ارباب و آلهة من دون الله.» پس مشرکان به کسانی متوسل میشدند که آنها را خدا تصور میکردند، ولی در آیه بعدی کسانی توصیف شدهاند که برای رسیدن به خدا توسل میجویند، نه اینکه «متوسل به» را خدا میپندارند.
پس بدون پندار معبودیت، توسل جستن به کسانی که مقرب درگاه خداوندند عیبی ندارد. مشرکان بُتها را به عنوان قادر مطلق میپرستیدند؛ لذا خدا آنها را توبیخ کرده است، اما کسانی که خدا را معبود حقیقی و قادر مطلق میدانند و به مقربان خداوند توسل میجویند، قابل ملامت نیستند.27
5. آیه طلب استغفار: «قالوا یأبانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفرلکم ربی انه هو الغفور الرحیم؛28 گفتند: پدرجان، از خدا آمرزش ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم که او آمرزنده و مهربان است.»
از این دو آیه نیز استفاده میشود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب، پیامبر بزرگ خدا، تقاضای فرزندان را میپذیرد و پاسخ مثبت به آنها میدهد، نشان دهندة این نکته است که توسل به اولیای الهی امری جایز است. آنها که این امر را ممنوع و مخالف اصل توحید میپندارند، گویا از اصل متون دینی و به ویژه قرآن آگاهی کافی ندارند یا لجاجت بیمورد میورزند.29
توسل در نزد اهل سنت
دکترمحمدطاهر القادری، دانشمند اهل سنت پاکستانی است. او در کتاب عقیده توسل مینویسد:
توسل مسئلهای است که به نص صریح و احادیث صحیح و متواتر ثابت شده است و اکثر مسلمانان از قدیم تا امروز به آن عمل نمودهاند. متاسفانه امروزه آن را مسئله متنازع و موضوع مناظره و مجادله قرار دادهاند و در نتیجه مخالفان و موافقان یکدیگر را به شرک و کفر متهم میکنند. اگر ما در احادیث نبوی اندیشه کنیم، میفهمیم و این حقیقت آشکار خواهد شد که قرآن و حدیث توسل را جایز قرار دادهاند. صدها روایت و فرمان نبوی شاهد برای لزوم توسل در تقرب به خداوند متعالاند.30
مشروعیت توسل به اولیای خدا و واسطه قرار دادن آنها برای تقرب به خداوند و طلب حاجت از او، در روایات متعددی آمده و سیرة مسلمانان از عصر پیامبر تاکنون بر آن جاری بوده است. این امر نه تنها شرک نیست، بلکه اظهار تذلل و خشوع بیشتر در پیشگاه خداوند است. کسی که پیامبر و اولیاءالله را وسیله تقرب به خدا قرار میدهد، در واقع خود را در محضر خدا آنچنان کوچک و بیمقدار میداند که اطمینان ندارد خداوند به او توجه و عنایت خواهد کرد؛ لذا کسانی را که نزد خدا آبرو دارند و مورد توجه و لطف اویند، وسیله قرار میدهد تا خداوند به احترام آنها او را نیز از رحمت واسعه خود برخوردار سازد و این نهایت تذلل و خشوع و اظهار عبودیت برای خداست.
اکنون بعضی از روایات اهل سنت را که در مورد توسل وارد شده و دلیل بر مشروعیت توسل است، میآوریم.
1. از عثمانبنحنیف روایت شده است: مرد نابینایی خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: «ادعالله انیعافینی، فقال: ان شئت دعوت و ان شئت صبرت فهو خیر، فقال فادعه فامره انیتوضأ فیحسن وضوئه ویصلی رکعتین و یدعوالله بهذا الدعا: اللهم انی اسئلک واتوجه الیک بنبیک نبیالرحمة یا محمد انی اتوجه بک الی ربی فی حاجتی لتقضی اللهم اشعفه فیّ؛31
ای رسول خدا، از خدا بخواه که به من عافیت دهد. پیامبر فرمود: اگر خواستی دعا میکنم و اگر خواستی صبر کن و صبر برای تو بهتر است؛ گفت: دعا بفرما. پیامبر به او دستور داد: با دقت وضویی نیکو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن چنین دعا کن:
خدایا! از تو میخواهم به وسیله پیامبرت که پیامبر رحمت است و به سوی تو متوجه میشوم تا حاجتم برآورده شود. خداوندا! او را شفیع من قرار بده.»
ابنحنیف گوید: «فوالله مافرقنا وطال بنا الحدیث حتی دخل علینا لمیکن به ضر؛ به خدا سوگند، ما متفرق نشده بودیم و سخنی طول نکشیده بود که آن مرد بر ما وارد شد، در حالی که گویا هیچ آفتی در او نبود.»
ابنماجه و حاکم این روایت را صحیح دانستهاند.32
مضمون حدیث بسیار روشن است و جای هیچ گونه توجیه و تأویل نیست. پیامبر اکرم(ص)، خود، دعا نفرموده، بلکه به او آموخته است که چگونه به پیامبر توسل جوید و از خداوند منان بخواهد. آن فرد نیز رسول اکرم(ص) را وسیله تقرب خود به خدا قرار داده است.
نقد و بررسی روایت
همه دانشمندان دربارة سند حدیث مذکور متفق القولاند که روایتی صحیح است. حتی مؤسس وهابیت ـ ابنتیمیه ـ رفاعی، صاحب کتاب التوصل الی حقیقة التوسل و تمام مفسران اهل سنت، منجمله رشیدرضا و مراغی که مداحان ابن تیمیهاند، این روایت را صحیح دانستهاند، اما چون سند حدیث خدشهناپذیر بوده است، دست به تأویل زدهاند. ابنتیمیه، رفاعی، رشیدرضا و مراغی مینویسند که روایت صحیح است، ولی نابینا به دعای رسول متوسل شده است؛ لذا این روایت دلیل بر جواز توسل به شخص رسول خدا(ص) و اولیای الهی نیست؛ زیرا مرد نابینا از رسول خدا دعا خواسته بود و رسول اکرم به او دعا آموخت و نه توسل به خود را.
آیتالله جعفرسبحانی در پاسخ به این شبهه میگوید: اگر این حدیث را به دست فردی آشنا به زبان عربی بدهید که ذهنش از مناقشات وهابیها در مسئله توسل به کلی خالی باشد و از او بپرسید پیامبر اکرم(ص) در دعایی که به نابینا تعلیم فرمود، چه دستوری داد و او را در استجابت دعای خود چگونه ارشاد کرد، به شما پاسخ خواهد داد: پیامبر اکرم(ص) به او تعلیم داد که پیامبر رحمت را وسیله خود قرار دهد و به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که خداوند حاجت او را برآورده سازد. این مطلب از جملههای زیر به خوبی استفاده میشود:
الف. «اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک؛ بارالها، از تو مسئلت میکنم و روی میآورم به تو به وسیله پیامبرت.» در اینجا مراد خود نبی است، نه دعای نبی و تصور اینکه مقصود دعای نبی است، برخلاف ظاهر و فاقد برهان است.
ب. «محمد نبی الرحمة.» برای اینکه روشن شود مقصود مسئلت از خدا به خاطر پیامبر اکرم(ص) و توجه به خدا به وسیله اوست، لفظ نبی را با جمله «محمد نبی الرحمة» توصیف کرده است تا حقیقت را روشنتر و هدف را واضحتر سازد.
ج. «یا محمد انی اتوجه الی ربّی.» این جمله میرساند که آن مرد حضرت محمد(ص) را وجهه دعای خود قرار میدهد، نه دعای آن حضرت را.
د. مفاد جمله «وشفعه فی» این است: پروردگارا! او را شفیع من قرار بده و شفاعت او را در مورد من بپذیر. در این جمله آنچه مورد سخن است، همان ذات گرامی و شخصیت والا مقام آن حضرت است و سخنی از دعای پیامبر به میان نیامده است.33
2. جابربنعبدالله انصاری از پیامبر اکرم(ص) روایت میکند: «من قال حین یسمع النداء (الاذان) اللهم ربّ هذه الدعوة والصلواة القائمة آت محمد الوسیلة والفضیلة وبعثه مقاماً محموداً الذی وعدته حلت له شفاعتی یوم القیامة؛ هرکس به هنگام شنیدن اذان بگوید: خدایا، ای صاحب این دعوتنامه و نماز به پا داشته شده، به محمد وسیله و فضیلت بده و او را به مقام پسندیدهای که وعده کردهای برسان، شفاعت من در روز قیامت به او خواهد رسید.»
رسول خدا(ص) در این حدیث از مسلمانان خواسته که وسیله بودن آن حضرت را از خدا طلب کنند. دانشمندان اهل سنت میگویند: این دعا چیزی جز نماز است که پیامبر گرامی به مسلمانان تعلیم داده است. خداوند امر فرموده است که با پیامبر و خاندان او را نیز همراه کنند و دعا را با توسل پایان دهند. در بعضی جاها آمده است که دعا با وسیله مقدمه نماز است.34
در احادیث اهل بیت آمده است که در بهشت مکان بلندی قرار دارد که برای پیامبر اکرم(ص) است. از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «فاذا سألتم الله فاسئلوا لی الوسیلة.» اصحاب گفتند: «یا رسول الله، من یسکن معک فیها؟ قال: علی و فاطمه و الحسن و الحسین(ع).» این حدیث را حدیث وسیله میگویند، اما چون به مذاق برخی خوش نمیآمده، آن را بهگونهای دیگر نقل نمودهاند.35
3. از ابوسعید خدری نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ما خرج رجل من بیته الی الصلاة و قال: اللهم بحق السائلین علیک و بحق من مشایی هذا فانی لم اخرج اشراً ولابطراً ولا ریاء ولاسمعة و خرجت اتقاء سخطک وابتغاء مرضاتک فاسلک ان تعیذنی من النار وان تغفر ذنوبی انه لایغفر الذنوب الا انت الا اقبل الله علیه بوجهه واستغفر له سبعون الف ملک؛36
هر کس از خانه خارج شود و این دعا را بخواند، خداوند به او رو میآورد و هفتاد هزار فرشته برای او طلب آمرزش میکنند: خدایا! به حق سائلان درگاهت و به حق این راه رفتن من که از جهت نافرمانی و خوشگذرانی و ریا و سمعه نیست، بلکه برای پرهیز از خشم تو و جستجوی خشنودی توست، از تو میخواهم که مرا از آتش جهنم پناه دهی و گناهان مرا ببخشی که کسی جز تو گناهان مرا نمیبخشد.»
در این حدیث پیامبر گرامی(ص) به مردم یاد میدهد که به هنگام درخواست حاجت از خداوند، به سائلان درگاه ربوبی که همان صالحان و اولیای الهیاند توسل بجویند و آنها را واسطه قرار بدهند.37
4. زمانی که فاطمه بنت اسد از دنیا رفت، پیامبر خدا در هنگام دفن او چنین دعا فرمود: «الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لایموت اغفر لامی فاطمه بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیک والانبیاء الذین قبلی؛38
خداوند زنده میکند و میمیراند و زنده است و نمیمیرد. خدایا! مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع گردان؛ به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من.»
در این روایت، پیامبر اکرم(ص) خود و انبیای ماسبق را وسیله قرار داده است. از این سیره پیامبر اکرم(ص) فهمیده میشود که انبیا در عالم برزخ زندهاند و میتوانند مورد توسل قرار گیرند.
توسل در مکتب اهل بیت(ع)
مکتب اهل بیت به توسل اعتقاد دارد و عملاً هم به ذوات مقدس توسل میجوید. روایات مکتب اهل بیت در این باب فراوان است. ما در این مختصر، بعضی از این روایات را میآوریم.
1. حضرت سلمان فارسی از پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین نقل میکند: خداوند میفرماید: ای بندگان، آیا چنین نیست که چه بسا کسی حاجات بزرگی از شما میخواهد و شما حوایج او را برنمیآورید، تا اینکه کسی را که محبوبترین مردم نزد شماست، شفیع قرار میدهد؛ آنگاه حاجات او را به احترام آن شفیع برمیآورید؟ «الا فاعلموا ان اکرم الخلق علی وافضلهم لدی محمد واخوه ومن بعده الائمة الذین هم الوسائل الیّ؛39 حال آگاه باشید و بدانید که گرامیترین خلق نزد من، محمد و برادر وی علی و امامان پس از اویند که همانا «وسیله» مردم به سوی مناند.» اینک هر کس حاجتی دارد و نفعی را طالب است یا آنکه دچار حادثهای صعب و زیانبار گشته و خواهان رفع آن است، باید مرا به محمد و خاندان پاکش بخواند تا به نیکوترین وجه حاجت او را برآورم.
2. ابنشهر آشوب از امام علی(ع) نقل میکند که حضرت در ذیل آیه «وابتغوا الیه الوسیلة»40 فرمود: «انا وسیلته؛41 من وسیله خدا هستم.»
3. از حضرت علیبنموسی الرضا (ع) چنین نقل شده است: «قال رسول الله: الائمة من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطاع الله و من عصاهم فقد عصا الله هم عروة الوثقی وهم الوسیلة الی الله؛42 امامان از فرزندان حسیناند. هرکس از آنان اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آنان سرپیچی کند، همانا خدا را نافرمانی کرده است. آنان دستگیره محکم و وسیله به سوی خدایند.»
4. در امالی شیخ طوسی به نقل از محمدبنمثنی آمده است: من از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «نحن السبب بینکم و بین الله عزوجل.»43
5. ابانبنتغلب از امام باقر(ع) نقل میکند: «آل محمد هم حبل الله الذی امر بالاعتصام به فقال: واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا؛44 آل محمد آن ریسمان خدایند که فرموده است: همگی چنگ به ریسمان خدا بزنید و پراکنده نشوید.»
6. اعرابیای از رسول خدا پرسید که در آیه«واعتصموا بحبل الله» مراد از حبل چیست؟ رسولاکرم دست او را گرفت و بر شانه حضرت علی(ع) گذاشت و فرمود: «یا اعرابی هذا حبلالله فاعصتمبه؛ این ریسمان خداست، به او چنگ بزن.» 45 آن اعرابی نیز حضرت علی را در آغوش گرفت و گفت: خداوندا! من تو را شاهد میگیرم که چنگ به ریسمانت زدهام. آنگاه رسول خدا فرمود: هر که میخواهد به اهل بهشت بنگرد، به این مرد نگاه کند.
لزوم تمسک به حبل الله از مسلّمات قرآن است و آیه شریفه«اعتصام» صراحت دارد که خداوند متعال از جانب خود برای نجات آدمیان ریسمانی تعیین کرده است و آن را که وسیله و سبب نیل به سعادت دنیا و آخرت و رسیدن به قرب الهی است، در دسترس ابنای بشر قرار داده و همگی را به اعتصام به آن امر فرموده است. این همان دستور توسل و استمداد از غیر خدا(به اذن او) است که آیه با کمال وضوح بیان کرده است. پیامبر اکرم(ص)؛ یعنی مفسر قرآن، نیز مصداق آن را نشان داده و آل محمد را حبل الله و وسیله قرب بندگان به خدا نامیده است.
شیخ صدوق از امام صادق(ع) چنین نقل میکند: روز قیامت پس از آنکه بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ مسکن یابند، بندهای هفتاد خریف در میان آتش بماند(خریف هفتاد سال است). سپس به خدا رو میکند و میگوید: «یا رب اسألک بحق محمد و اهل بیته لما رحمتنی.» خدا به جبرئیل فرمان میدهد او را از جهنم بیرون آورد. آنگاه خدا میفرماید: آگاه باش، به عزت و جلالت خودم سوگند، اگر نبودند کسانیکه مرا به حقشان قسم دادی، هر آینه بر مذلت و خواریات در آتش میافزودم، ولی بر خودم حتم کردهام هر بندهای مرا به حق محمد و اهل بیتش قسم دهد و سعادت خویش را از من بخواهد، او را بیامرزم و از گناهی که بین من و اوست، درگذرم. اینک تو را آمرزیدم و از گناهت درگذشتم. آنگاه او را به بهشت میبرند.46
توسل به آثار اولیا در سیرة اصحاب و تابعین
علاوه بر نص آیات و روایات، توسل به اولیای الهی در سیرة اصحاب و تابعین و مسلمانان جایگاه ویژهای دارد. اصحاب در صدر اسلام و مسلمانان به تابعیت آنان، تاکنون همواره در مقام دعا و نیایش به انبیای عظام، اولیا و صلحای ارجمند و انسانهای الهی متوسل شدهاند و مقربان و آبرومندان در پیشگاه الهی را وسیله قرار دادهاند تا خداوند به احترام آنها دعایشان را مستجاب کند و حوایجشان را برآورده سازد. اکنون چند نمونه از این امر را میآوریم.
1. حضرت عایشه و حکم توسل به قبر نبی اکرم(ص)
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص)، در مدینه قحطی شدیدی رخ داد و مردم از این قحطی به ستوه آمدند و این مسئله را پیش حضرت عایشه شکوه نمودند. او گفت:
«انظروا الی قبر رسول الله فاجعلوا منه کواً الی السماء حتی لایکون بینه و بین السماء سقف؛ به قبر پیامبر نگاه کنید و آن را دریچهای به آسمان قرار دهید؛ به طوری که میان قبر و آسمان سقفی نباشد.» مردم چنین کردند و باران آمد؛ زمین سرسبز شد؛ شترها چنان فربه شدند که گویا میترکیدند. آن سال را «عام الفتق»، سال گشاده، نامیدند.47
2. حضرت عمر و توسل به عموی پیامبر اکرم(ص)
«عن انسبنمالک: ان عمر بن الخطاب کان اذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فستقنا و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال: فیسقون؛48
انس میگوید: عمربنخطاب در خشکسالی با توسل به عباسبنعبدالمطلب از خدا طلب باران میکرد و میگفت: خدایا، ما همواره به وسیله پیامبرت به تو متوسل میشدیم و ما را سیراب میکردی. اینک به وسیله عموی پیامبرمان به تو متوسل میشویم؛ پس ما را سیراب کن. وی میگوید: آنان سیراب میشدند.»
در روایت تاریخی دیگری، در سال رماده، هنگامی که قحطی به اوج رسید، عمر به وسیله عباس طلب باران نمود. خداوند نیز باران فرستاد و زمین سرسبز شد. در این هنگام عمر رو به مردم کرد و گفت: به خدا سوگند، عباس وسیله ما در پیشگاه خداست و مقامی در نزد خدا دارد.
سال الامـام وقـد تتابع جدبنا فسقی الغمـام بغـرة العباس
عـم النبی وصنـوا والده الـذی ورث النبی بذک دون الناس
احیی الاله به البلاد فاصبحت مخضرة الاجناب بعد الیأس49
این حکایت تاریخی به ما نشان میدهد یکی از مصادیق «وسیله»، توسل به ذوات محترم و صاحب منزلت است که مایة تقرب به خداوندند.
قسطانی میگوید: وقتی عمر به وسیله عباس طلب باران نمود، گفت: ای مردم، پیامبر خدا عباس را به دیده پدری مینگریست. از او پیروی کنید و او را وسیله خود به سوی خدا قرار دهید. این عمل اندیشه کسانی را باطل میکند که مطلق توسل و یا توسل به غیر پیامبر را تحریم کردهاند.50
رعینی در المواهب الجلیل جلد 4 صفحه 405 مینویسد: آنچه منع شده قسم به غیر خداست ولی تعظیم به آنها منع نشده است بلکه امر به تعظیم آنها شده است و تعظیم در حق انبیا و اولیا و ملائکه واجب گردانیده است چنانچه در صحیح بخاری در فضل عباس آمده است که عمر در زمان قحط از او توسل جسته است و فعل عمر که در دیدگاه صحابه انجام شده است و کسی هم منع نکرده است دلیل بر جواز توسل است
3. راهنمایی عثمانبنحنیف
در دوران خلیفه سوم، مردی برای حاجتی پیش عثمانبنعفان آمد. خلیفه به آن شخص توجه نکرد. این شخص در راه با عثمانبنحنیف ملاقات کرد و از خلیفه سوم به علت عدم توجه به او شکوه نمود. ابنحنیف آن شخص را به این طریق امر نمود: وضو بگیر و به مسجد برو، دو رکعت نماز بخوان و این دعا را بخوان: «اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد نبی الرحمة یا محمد انی اتوجه بک ربی فتقضی لی حاجتی.»
مرد رفت و به این گفته عمل نمود. سپس به خانه عثمان رفت و حاجتش برآورده شد. وقتی مرد دوباره با عثمانبنحنیف دیدار کرد، از راهنمایی او تشکر نمود. ابنحنیف گفت: من کاری نکردم. تنها آنچه را از رسول خدا دیده بودم، به تو گوشزد کردم.51
4. توسل به قبر نبی اکرم(ص)
در دوران عمربنخطاب خشکسالی پدیدار گشت. بلالبنحرث نزد قبر نبی اکرم(ص) آمد و گفت: «یا رسول الله استسق لامتک فانهم هلکوا؛52 ای پیامبر، برای امت خود طلب باران کن که هلاک میشوند.» دکتر طاهر القادری مینویسد: ابنتیمیه در کتاب اقتضاء الصراط(ص 373) این روایت را تأیید نموده است و ابنکثیر در البدایة و النهایة (ج 5، ص 167) نیز روایت مذکور را صحیح دانسته است. مؤلف عقیده توسل اعتراضاتی را که به این روایت نمودهاند، پاسخ داده است.53
5. توسل در نزد مالک
ابو جعفر منصور، خلیفه عباسی، از مالکبنانس، امام مالکیه، دربارة کیفیت زیارت قبر رسول اکرم(ص) پرسید: زائر هنگام زیارت رو به قبله باشد یا رو به قبر پیامبر(ص)؟ مالکبنانس در پاسخ گفت: «لم تصرف وجهک عنه وهو وسیلتک و وسیلة ابیک آدم الی الله یوم القیامة بل استقبله واستشفع به فیشفعک الله قال الله تعالی: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم؛54 چرا چهره از او برمیگردانی؟ او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم در روز رستاخیز است. رو به او کن و او را شفیع خود قرار بده. خدا شفاعت او را میپذیرد. خدا میفرماید: اگر آنان به نفس خویشتن ستم کنند.... » قاضی عیاض (متوفی 544) همین روایت را در کتاب الشفا بتعریف حقوقالمصطفی، جلد 2، صفحه 41 نقل نموده است و همچنین حصنی دمشقی (متوفی829) در کتاب رفعالشبهعنالرسول(ص) مینویسد: این قصه مشهور است و متقدمین و متأخرین به اسانید معتبر نقل نمودهاند و این قصه دلیل بر عظمت پیامبر اکرم(ص) بعد از وفاتش میباشد او زنده است و توسل به او و احترام به آن حضرت همانند احترام، در حال حیات میباشد و در آیه قید به حیات آن حضرت نیست بلکه دانشمندان منجمله مالک و دیگران همین عموم را فهمیدهاند و هر کس به زیارت قبر نبی(ص) برود مستحب است این آیت را تلاوت نماید و به پیامبر اکرم(ص) توسل و از آن شفاعت طلب کند سپس او مینویسد: من در این قصه کسی را جز ابنتیمیه فاجر خدشه کرده باشد نیافتم و جهضمی مالکی(متوفی282) در کتاب فضلالصلواةعلیالنبی صفحه40 مینویسد: پیامبر اکرم فرمود: «اکثروا علیّ الصلواة یوم الجمعه فانها تعرض علیّ» روز جمعه بر من صلوات زیاد بفرستید زیرا آن صلوات بر من عرضه میشود.
6. توسل به باب الحوائج(ع)
حسنبنابراهیم ابوعلی خلالی که شیخ حنابله در دوران خود بود، میگفت: «ما همنی امر فقصدت قبر موسیبنجعفر فتوسلت به الا سهل الله لی ما احب؛ هیچ امر مهمی برای من اتفاق نیفتاد مگر اینکه به زیارت قبر موسیبنجعفر(ع) رفتم و به او متوسل شدم و خداوند آنچه را میخواستم، به آسانی در اختیار من گذاشت.»55
7. توسل به علیبنالحسین(ع)
زهری میگوید: بیمار شدم و نزدیک به هلاکت شدم. گفتم: مرا به خدا وسیلتی باید. در عهد خود هیچ کس را فاضلتر از علیبنالحسین(ع) نشناختم. گفتم: یابنرسول الله(ص)، حال من این است که تو میبینی. بر من لطف کن به دعایی که از تو گرامیتر نزد خدا کسی نیست. گفت: من دعا میکنم تو آمین بگو، یا تو دعا کن من آمین میگویم. گفتم: دعا و آمین تو بگو؛ من بر اثر آمین میگویم. دست برداشت و گفت: بارخدایا! پسر شهاب، من و آبای مرا وسیله میسازد. خدا به آن اخلاص که تو از پدران من میدانی، حاجت او را روا کن و او را شفا بده.
زهری میگوید: به آن خدای که جان جانها به دست اوست، پس از آن هرگز بیمار نشدم و دست تنگ نشدم و با هیچ سختی روبه رو نشدم و از آن هنگام تاکنون در راحت هستم. امید میدارم خدا مرا بیامرزد و بر من رحمت کند به وسیله دعای زینالعابدین علیبنالحسین(ع).56
8. توسل نزد امام شافعی
ابنحجر هیثمی در کتاب صواعق المحرقة از امام شافعی نقل میکند که سروده است:
آل النــبی ذریـعـتی هـم الیــه وسیـلـتی
ارجوبهم اعطی غداً بیدی الیمین صحیفتی57
خاندان پیامبر وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم با توسل به آنان نامه اعمالم فردا به دست راستم داده شود.
با توجه به منابع اسلامی به این نتیجه میرسیم که توسل به اولیای خدا به ویژه رسول اکرم(ص)، هم در حیات ظاهری و هم در دوران حیات برزخی آنان جایز است و سیره صحابه و تابعین و روایات فراوان، گواه این سخناند. صاحب عقیده توسل مینویسد:
همانگونه که توسل به پیامبر اکرم(ص) در حیات ظاهری آن حضرت جایز است، بعد از رحلت آن حضرت نیز توسل به او صحیح است و هیچ دلیل شرعی و عقلی نداریم که بعد از وصال آن حضرت توسل به او ممنوع باشد.
عقیده ما این است: وقتی پیامبر اکرم(ص) یا یکی از اولیای خدا را وسیله قرار میدهیم، هرگز آنها را شریک و مساوی خدا نمیدانیم. آنان فقط «متوسل به»اند و خداوند «متوسل الیه» است. او «وحده لاشریک له» است و هیچ نبی یا ولی، زنده یا مرده، شریک او نخواهد شد. ما برای قبولی دعا آنها را وسیله قرار میدهیم، اما قدرت قبول دعا فقط به دست خداست.58
«حضور» پیامبر(ص) در حیات و ممات او یکسان است. عبداللهبنمسعود از رسول اکرم روایت میکند:
حیاتی خیر لکم تحدثون و تحدث لکم و وفاتی خیرلکم تعرض علی اعمالکم فما رأیت من خیر حمدت الله علیه و ما رایت من شرّ استغفرت الله لکم؛59
در زندگی من برای شما خیر وجود دارد؛ زیرا احادیث را میگویید و در وفات من هم برای شما خیر وجود دارد؛ زیرا اعمال شما پیش من عرضه خواهد شد. هرگاه در اعمال شما نیکی را ببینم، خوشحال میشوم و شکر خدا میکنم و هرگاه بدی شما را نگاه کنم، برای شما استغفار میکنم.
بعد از نقل این روایت هیثمی(متوفی807) در مجمعالزواید جلد 9 صفحه 24 مینویسد: رجال این روایت صحیح است.
این حدیث که در دهها کتب معتبر اهل سنت نقل شده است به وضوح روشن میشود، کسانی که میگویند، بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) توسل جستن به آن حضرت، خطاب به معدوم و بدعت است، سخنی نارواست. بنابراین با در نظر گرفتن این همه شواهد میتوان ادعا نمود که پیامبران و اولیای خدا و اهلبیت(ع) برجستهترین وسیله تقرب به خداوندند.
نقد و بررسی اقوال مخالفان توسل
اصل توسل مورد اتفاق همه مسلمانان، اعم از اهل سنت، شیعه و حتی وهابیان، است. همه میگویند باید بین بندگان و خالق وسیلهای باشد تا بندگان به خدا تقرب جویند و مورد عنایت خالق قرار گیرند، ولی در تعیین مصداق یا مصادیق توسل بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. در دیدگاه ما، هر آنچه بنده را به خدا نزدیک کند، شیء یا فرد، از مصادیق توسل است. البته قادر مطلق خداست و اجابت نیز در دست اوست. آنچه را ما بین خودمان و خدا وسیله قرار میدهیم، دارای استقلال نمیدانیم و فقط آن را از خودمان بهتر و نزد خدا عزیز و آبرومند میبینیم و این است که آن را وسیله اجابت دعا قرار میدهیم.
بیشتر دانشمندان اهل سنت نیز چنین عقیدهای دارند و از صدر اسلام تاکنون به آن نیز عمل کردهاند. البته کسانی که ناقدان و حتی مخالفان توسلاند و حتی در بعضی از موارد جویندگان توسل را کافر یا از کافر بدتر و واجب القتل میدانند، به طور کلی منکر توسل نیستند؛ بلکه آنها نیز بعضی موارد از توسل را قبول دارند و به آن هم عمل میکنند. ما در این مقام، اقوال کسانی را که ناقدان و مخالفان توسل هستند، نقد و بررسی میکنیم.
ابنتیمیه توسل را به سه نوع تقسیم کرده است:
الف. توسل به ایمان و اطاعت: توسلی که اصل ایمان و اسلام است، توسل به ایمان به خدا و اطاعت به اوست. ابنتیمیه تفسیر آیه «وابتغوا الیه الوسیلة» را ایمان و اطاعت رسول خدا میپندارد. وقتی از او پرسیدند: آیا توسل به نبی اکرم(ص) جایز است یا خیر، پاسخ داد: ایمان به نبی و اطاعت از او و محبت به او و وسیله قرار دادن واجباتی که پیامبر واجب کرده است، به اتفاق مسلمانان جایز و مشروع است.60
ب: دعا و شفاعت پیامبر اکرم(ص): در نظر او، این دو نوع را همه مسلمانان جایز میدانند.
ج: توسل به خدا به معنای قسم دادن به ذات پیامبر(ص) و غیر آن: ابنتیمیه این نوع را حرام میداند و معتقد است این همان نوع است که صحابه و تابعین در طول حیات و بعد از رحلت پیامبر انجام ندادهاند. احادیثی نیز که بر توسل به ذات نبی و غیر آن دلالت میکنند، همه ضعیفاند و حجت نیستند. این همان نظر ابنحنیفه است.61
برخی از پیروان ابنتیمیه توسل را اول بر دو قسم کردهاند و گفتهاند: توسل به ایمان و اطاعت از نبی اکرم(ص) جایز و مشروع است، ولی توسل به ذات نبی و اقسام دیگر توسل غیرمشروع است. در نظر اینان، توسل به ایمان و اطاعت رسول خدا، جزء اعمال صالح و از وسائل مشروعی است که انسان را به خدا نزدیک میکند.
لفظ توسل در عرف صحابه دربارة دعا و شفاعت پیامبر نیز به کار میرفته است. دلیل مشروعیت این نوع توسل هم حدیث نبوی است که از انسبنمالک روایت شده است: روز جمعه مردی به در مسجد آمد و از پیامبر اکرم(ص) خواست برای باران دعا کند. مرد گفت «یا رسول الله هلکت الاموال وانقطعت السبیل فادع الله یغیثاً.» پیامبر گرامی اسلام دستهای مبارک را بلند کرد و دعا نمود: «اللهم اسقنا اللهم اسقنا.»62 وجه استدلال این است که صحابه نزد رسول اکرم آمدند و از رسول خدا خواستند دعا کند. این امر مشروع است، اما اکنون که رسول خدا مرده است، ممکن نیست کسی از او طلب دعا کند. اکنون فقط اطاعت نبی و محبت به او باقی مانده است.
ابنتیمیه روایاتی را که در آنها توسل به ذات نبی آمده است، به دعای پیامبر تأویل میکند. وی دلیل عدم جواز توسل به ذات پیامبر را همان روایت استسقای عمر به عموی پیامبر آورده و گفته است: اگر بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) توسل به آن حضرت جایز بود، چرا عمر به پیامبر توسل نکرد و عباس را انتخاب نمود؟ لذا عمل عمر دلیل عدم جواز توسل به پیامبر در عالم حیات برزخی است.63
نقد و بررسی دیدگاه ابنتیمیه
چنانکه دانسته شد، ابنتیمیه اصل توسل را میپذیرد و از سوی دیگر توسل به غیر خدا را شرک میداند؛ زیرا قرآن، خواندن غیر خدا را منع نموده است: «فلاتدعو مع الله احداً».64 بنابراین، توسل به ذات اولیای الهی و مقام و حرمت آنها حرام است. در پاسخ باید گفت:
اولاً: طبق نظر شما خواندن غیر خدا شرک است. در این صورت، چگونه اعمال صالح و دعای پیامبر اکرم(ص) را نیز وسیله قرار میدهید؟ اگر خواندن غیر خدا شرک باشد، توسل به اعمال صالح و دعای پیامبر نیز شرک به شمار میآید. بنابراین هر خواندن غیر خدا شرک نیست بلکه کسی غیر خدا را به عنوان معبود بخواند شرک خواهد بود.
ثانیاً: معنای شرک بودن توسل به ذات اولیای الهی چیست؟ زیرا شرک این است که آدمی غیر خدا را در مقابل خدا مستقل بالذات بداند یا در صفات و افعال قائل به استقلال او شود یا غیر خدا را قابل پرستش بداند. اکنون چرا باید بگوییم متوسل شرک ورزیده است؟ مگر خالق جهان را دو تا پنداشته است که به اعتقاد توحیدی در خالقیت او لطمهای بخورد؟ یا مدبر کارگردان را دو تا دانسته است تا توحید در ربوبیت او انکار شود؟ یا غیر خدا را پرستش نموده است تا توحید عبادت و پرستش او دستخوش اختلال گردد؟ وسیله قرار دادن ذات پیامبر اکرم(ص) یا به جاه آن حضرت توسلجستن، در هیچ کدام از انواع شرک داخل نیست.
در اینجا مناسب است بعضی از اقوال دانشمندان اهل سنت را ملاحظه کنیم:
شیخ محمد الفقی میگوید:
انبیا و رسل از همه برترند. اینان در پیشگاه خداوند عالم منزلت ویژهای دارند: «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم».65 مردم در هنگام مشکلات به آنان مراجعه میکنند و آنان مستجابالدعوهاند و جواز توسل به جاه و دعای آنها احادیث متواتر و اخبار مستفیض دارد. 66
دکتر عبدالملک اسعدی میگوید:
هنگامی که میگوییم: «اللهم انی توسلت الیک. بجاه فلان...» در جایز بودن آن خلافی نیست؛ زیرا مراد از جاه ذات نیست، بلکه مکان و مرتبه آن است. چون در قرآن دربارة حضرت موسی آمده است: «کان عندالله وجیهاً» و در مورد حضرت عیسی آمده است: «وجیهاً فی الدنیا و الاخرة».67 این را کسی انکار نمیکند؛ زیرا احتمال ندارد که نسبت تأثیر به «متوسل به» بدهد؛ زیرا او مقصود نیست، بلکه جاه و مکانت «متوسل به» نزد خدا مراد است. 68
اما قصه استسقای عمر به عباس این است که عمر نگفت به عباسبنعبدالمطلب توسل میجوید، بلکه گفت: «بالعباس عم نبیک». وجاهت عباس از نبی اکرم(ص) بوده است و این خود اعترافی است که جاه نبی اکرم(ص) بعد از رحلت نیز همیشه باقی است، حتی به عباس، عموی آن حضرت هم سرایت کرده است.69
دانشمند دیگر اهل سنت، زرقانی، میگوید:
به پیامبر توسل جویید و از خدا به جاهش سؤال کنید؛ چون این کار کوههای گناه را میریزد؛ زیرا عظمت هیچ گناهی به برکت شفاعت و عظمت او نزد خدا نمیرسد و اگر کسی خلاف این معتقد شود، از این رحمت محروم خواهد ماند.70
وقتی ما سیره صحابه، تابعین و مسلمانان را میبینیم، روشن میشود که آنان بعد از رحلت آن حضرت، به قبر نبی اکرم(ص) میرفتند و دعا میکردند و رسول اکرم(ص) را وسیله قرار میدادند. این ادعای ابنتیمیه که میگوید: ما در صحابه، تابعین و تبع تابعین کسانی را نیافتیم که به قبر رسول توسل جسته باشند و نماز و دعا خوانده باشند، نادرست است. کسانی که از تاریخ اسلام بیخبرند و عموم مردم که غالباً با تاریخ اسلام و متون دینی و اعتقادی سروکار ندارند یا کسانی که غرض و مرض دارند، فوراً سخنان ابنتیمیه یا مانند او را میپذیرند.
دانشمند برجسته اهل سنت، ذینی دحلان، در سیره خود مینویسد: بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر خطاب به پیامبر گفت: «اذکرنا یا محمد عند ربک ولنکن علی بالک.»71 حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز به هنگام غسل دادن پیامبر اکرم(ص) خطاب به آن حضرت فرمود: «بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة والانباء واخبار السماء... بابی انت و امی اذکرنا عند ربک و جعلنا من بالک؛72 پدرم و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران این گونه قطع نشد. با مرگ تو رشته پیامبری، فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. پدرم و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر نگه دار!»
سمهودی به نقل از حافظ عبدالله محمدبنموسیبنالنعمان، از علی(ع) نقل میکند که فرمود: سه روز بعد از رحلت رسول اکرم اعرابیای آمد و خود را بر قبر نبی انداخت و خاک بر سر خود گرفت و گفت: تو گفتی و ما شنیدیم. آنچه را تو از خدا گرفتی، ما از تو گرفتیم و این (آیه) بر شما نازل شد: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً».73 اکنون من بر نفس خودم ظلم کردم و آمدهام تا تو برای من استغفار کنی.74 مانند این، روایت دیگری در کتب تفسیری و حدیثی اهل سنت از عتبی نقل شده است، محیالدین نووی درالمجموع، جلد8 صفحه272، درباره آداب زیارت قبر نبی مینویسد: ابنعمر هرگاه از سفر بر میگشت داخل مسجد نبوی میشد و در نزد قبر پیامبر اکرم(ص) میگفت: «السلام علیک یارسول الله» و نیز از بیهقی نقل میکند: بعد از زیارت خانه خدا مستحب مؤکد است، به طرف مدینه برود به قبر نبی اکرم(ص) متوسل شود و بهترین کلام همان است که عتبی از اعرابی نقل کرده است: السلام علیک یا رسول الله سمعت یقول الله « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» و سپس گفته
یا خیر من دفنت بالقاع اعظمه فطاب من طیبهن القاع والاکم
نفس الفدا لقبر انت ساکنه فیه العفاف و فیه الجود والکرم
همین واقعه را تعداد زیادی از دانشمندان اهل سنت من جمله ابنقدامه (متوفی620)، بهوتی (متوفی1051) ابنابیالحدید، سبکی(متوفی756)، متقی هندی(متوفی975)، ابنکثیر، سیوطی، ثالعبی، دمیاطی در کتب خود نقل نمودهاند.75
سمهودی میگوید: مقام استغفار رسول به علت موت او پایان نمییابد، چون استغفار رسول خدا برای همه مومنان است. ما نمیپذیریم که رسول اکرم بعد از موت استغفار نمیکند؛ زیرا ثابت شده که پیامبر در برزخ زنده است و در روایات صحیح آمده است که اعمال بندگان خدمت رسول اکرم عرضه میشود و این کمال رحمت آن حضرت است که هر کسی نزد آن حضرت رود، او را محروم نکند. علما از این آیه اطلاق و عموم را فهمیدهاند که هم در حال حیات و هم در حال ممات آن حضرت قابل استفاده است. این روایت چنان مشهور است که همه مصنفان در کتابهای خود نقل نمودهاند. ابنعساکر در تاریخ خود و ابنجوزی در مشیرالغرامالساکن آن را نقل کردهاند.76
توسل به پیامبر اکرم(ص) بعد از رحلت آن حضرت، سیره مستمر اصحاب و مسلمانان بوده است. حال چگونه ابنتیمیه میگوید هیچ کس از اصحاب و تابعان توسل نکرده است؟ او سیره مسلمین را نادیده گرفته و فتوای کفر و قتل داده و عالم اسلام را به علت افتراق درونی و همین فتواها دشمن یکدیگر ساخته است.
نقد و بررسی دیدگاه مراغی
مفسر اهلسنت، مراغی، در تفسیر آیه «وابتغوا الیه الوسیلة» گفته است: وسیله؛ یعنی نزدیک شدن به خدا به وسیله طاعت و عملی که خدا به آن راضی باشد. کسی از اصحاب و تابعان جز این را توسل نخواندهاند. ولی در قرون وسطی دیده میشود که انبیا و صلحا را وسیله قرب الهی قرار میدهند و از آنها طلب حاجت میکنند و از قبر آنها جلب منفعت و دفع ضرر مینمایند. حتی مردم با خدا نیز اصحاب قبور را میخوانند و خیال میکنند آنان میشنوند و جواب میدهند، اما علمای عامه با این کار مخالفاند. دلیل آنان هم این آیات قرآن است: «فلا تدعوا مع الله احداً»؛77 «ان الذین تدعون من دون الله عباداً امثالکم»؛78 «الذین تدعون من دونه مایملکون من قطمیر»؛79 «ان تدعوهم لایسمعوا دعائکم ولو سمعوا ما استجابوا لکم و یوم القیامة یکفرون بشرککم».80
مراغی حق ترجمانی ابنتیمیه و ابنوهاب را ادا کرده است، اما باید دید قول او تا کجا درست است. اکنون به نقد و بررسی این سخن میپردازیم.
الف. مراغی گفته است توسل به انبیا و صلحا تا قرون وسطی رواج نداشته است و اصحاب و تابعین این کار را نکردهاند، اما سخن او قرین صحت نیست. وقتی ما به تاریخ اسلام و سیره اصحاب و تابعین نگاه میکنیم، درمییابیم که آنان هم در حیات و هم بعد از رحلت آن حضرت به او متوسل میشدند. بیش از این نمونههای بسیاری را در اینباره نقل کردیم. سمهودی در جلد چهارم کتاب وفاء الوفاء و تقیالدین سبکی در شفاء الاسقام مباحثی را برای اثبات زیارت قبر نبی اختصاص دادهاند.
ب. سخن دیگر مراغی این است که مردم از اصحاب قبور طلب حاجت میکنند و طلب جلب منفعت و دفع ضرر مینمایند. این تهمتی عظیم به عاشقان اسلام و پیامبر است. تاکنون هیچ کس از مسلمانان شیعه و سنی، از خود صاحب قبر طلب حاجت یا جلب منفعت و دفع ضرر نکرده است. مسلمانان صاحب قبر را فقط واسطه برای اجابت دعا و جلب منفعت یا دفع ضرر قرار میدهند و هر چه میطلبند از خدا میخواهند نه از کسی دیگر. مسلمانان به قبر رسول اکرم(ص) متوسل میشوند و پیامبر اکرم(ص) را «متوسل به» قرار میدهند و این هیچ اشکالی ندارد؛ زیرا هنگامی که ما ارواح طیبه را در عالم برزخ زنده میدانیم و امکان ارتباط با آنان را بر اساس قرآن و سنت ثابت میشماریم، چه اشکال دارد آنها را برای طلب حاجت واسطه و وسیله قرار بدهیم؟
اما این سخن مراغی که مسلمانان از اصحاب قبور بدون خدا حاجت طلب میکنند و با خدا آنها را میخوانند نیز تهمت محض به اهل توحید است. به نظر اکثر مفسران، مراد آیه «فلا تدعوا مع الله احداً» پرستش غیر خداست؛ یعنی با خدا کسی را پرستش نکنید. شما کجا دیدهاید که مسلمانی بدون خدا کسی را پرستش کرده باشد. هیچ کس از مسلمانان کلمهگو، کسی را با خدا در عبادت شریک نمیکند. خدا وحده لاشریک له است و این اعتقاد همه متوسلان به پیامبر اکرم(ص) است.
ج. سخن دیگری که مراغی به زبان آورده این است: هیچ کس از علمای عامه به دلیل آیات مذکور به این عقیده معتقد نیست.
در پاسخ این ادعا باید گفت از مفسر قرآن بسیار بعید است که آیاتی را که دربارة کفار و مشرکان آمده، بر مسلمان و مؤمن موحد تطبیق دهد. همه مفسران گفتهاند آیات مذکور درباره مشرکان نازل شده است. تمسک و توسل به رسول خدا و شریک قرار دادن غیر خدا به خدا تفاوت بسیار دارد.
اولاً: مشرکان بتها را عبادت میکنند، اما مسلمانان عبادت را فقط برای خدا سزاوار میدانند.
ثانیاً: مشرکان آنچه میپرستند، در مقابل خدا قرار میدهند؛ یعنی آنها را در مقابل خدا همه کاره میشمارند، ولی مسلمانان اولیای خدا را فقط واسطه بین خود و خدا قرار میدهند و آنها را مأذون خدا میشمارند و آنها را بدون قدرت خدا عاجز میدانند.
آلوسی، مفسر بزرگ اهل سنت، میگوید: من مانعی در توسل به درگاه خداوند با مقام پیامبر، چه در حال حیات و چه پس از رحلت او، نمیبینم. او در جای دیگر نیز میگوید: توسل جستن به مقام کسی غیر از پیامبر اکرم(ص) در پیشگاه خدا مانعی ندارد؛ به شرط اینکه او واقعاً در نزد خدا مقامی داشته باشد.81
شیخ الاسلام تقیالدین سبکی مینویسد: توسل و استغاثه به پیامبر اکرم(ص) و شفیع قرار دادن آن حضرت جایز است و نیکو و این امر بر هر دینداری معلوم است و از انبیا و مرسلین سرزده و سیره سلف صالح و علما و عوام مسلمانان بوده است. توسل به پیامبر در هر حال جایز است؛ قبل از خلقت و بعد از خلقت؛ در زمان حیات و بعد از رحلت آن حضرت؛ در عالم برزخ و بعد از به پا شدن قیامت و بهشت. توسل به پیامبر نیز این است که انسان در طلب از خدا، خود پیامبر یا جاه و مقام و برکت آن حضرت را وسیله قرار دهد. این سه نوع توسل جایز است و درباره هریک از آنها خبر صحیح وارد شده است. حال تفاوتی ندارد که این امر توسل یا استغاثه یا تشفع نامیده شود.82
با این همه شواهد، مراغی به چه دلیل میگوید که هیچ کس از علمای عامه به این عقیده پایبند نیست؟
رفع یک شبهه
کسانی که منکر توسل به ارواح انبیا و اولیای الهیاند، آن را قبیح و ناروا میشمرند. به گفته آنان، خواندن مردگان، خطاب به شخص معدوم است و خطاب به معدوم قبیح است. این سخن را عبدالوهاب بیان کرده است. سخن دیگر را ابنتیمیه چنین مطرح میکند: یاری طلبیدن و توسل جستن به مردگان شرک و نیز ندا کردن شخص معدوم است و این کار قبیح وحرام است؛83 زیرا قرآن میفرماید: «ان تدعوهم لایسمعوا دعاؤکم…».84
این مطالب در سه امر خلاصه میشود:
الف: خواندن مردگان خطاب به معدوم است.
ب: خواندن ارواح شرک است.
ج: خواندن مردگان بدعت است.
حال ما باید این سه نکته را نقد و بررسی کنیم تا مسئله واضح شود.
اولاً: خواندن مردگان در زمره خطاب به معدوم نمیگنجد؛ زیرا طبق قرآن و سنت، مردگان در عالم برزخ میشنوند و صداها به آنها میرسد. روایات متعددی نیز در اینباره آمده است. در روایتی که گذشت، پیامبر اکرم(ص) فرمود: اگر من زنده باشم برای شما خیر است و اگر مرده باشم نیز برای شما خیر است؛ زیرا اعمال شما به ما میرسد. اگر نیکی در اعمالتان ببینم خوشحال میشوم و اگر بدی ببینم، برایتان استغفار میکنم.85
عبداللهبنمسعود از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت کرده است: «ان لله ملائکة سیاحین فیالارض یبلغونی من امتی السلام؛86 خداوند فرشتگانی دارد که در زمین میگردند و سلام امتم را به من ابلاغ میکنند.»
ثانیاً: به فرض که توسل به مردگان فعل قبیح یا خطاب به معدوم باشد، شرک نخواهد بود. شرک در مقابل توحید است و همانگونه که توحید اقسامی دارد (توحید ذاتی، توحید در صفات، افعال، عبادت)، شرک هم انواع دارد (شرک در ذات، در صفات، افعال، عبادت). حال پرسش این است که توسل بر کدام شرک منطبق است. عقیده ما این است که توسل جستن به انبیای الهی برای برآورده شدن حاجت هم در دوران زندگی و هم پس از حیات آنان، کار ناروایی نیست و شرک به شمار نمیآید.
خداوند وحده لاشریک له است، اما این نظام تکوینی با سبب و وسیله میچرخد و توسل در نظام آفرینش سنتی اساسی و تکوینی است. این کار نیز به هیچ عنوان با قدرت مطلقه باری تعالی منافاتی ندارد. لذا ما میگوییم توحید در نظام الهی عین توسل است و توسل نیز عین توحید است. هر موحد معترف به نظام خدایی، قطعاً متوسل است و هر متوسل روشندل و واقعبین، به طور حتم موحد است.
خلاصه اینکه اسناد فعل و اثر به هریک از موجودات جهان بر اساس این اعتقاد است که آن موجود را خدا آفریده و نیرو و اثربخشی او از خداست و خدا نیز ما را امر به توسل به آن کرده است. این از دیدگاه تعالیم اسلامی مستلزم شرک و ضد توحید نیست، بلکه صد درصد توحید خالص و نمایانگر حقیقت حقالله است. 87
ثالثاً: توسل بدعت نیست. آنچه بین شیعه و اهل سنت مسلّم است، این تعریف بدعت است: «البدعة ادخال مالیس من الدین فی الدین بقصد الدین.»88 ما از آیات و روایات ثابت کردهایم که توسل فعلی مشروع و مستحسن است و چیزی نیست که در منابع دینی نیامده باشد و بعضی آن را به عنوان دین انجام دهند. کسانی که منکر بعضی از انواع توسلاند نیز بعضی از انواع دیگر آن را قبول دارند و حتی کسانی را که معتقد به آن نشوند، کافر میدانند.
جمعبندی
1. مسئله توسل امری مسلّم بین مسلمانان بوده است و همه بدان عمل نمودهاند. اگر اختلافی در آن وجود داشته باشد، در تعین مصداق توسل است.
2. در قرآن مجید نیز حکم به توسل به صراحت آمده است. چون این حکم به طور مطلق و عام آمده است، دانشمندان در تعیین وسیله اختلاف کردهاند. بعضی از آنان فقط عمل خیر و ایمان به خدا و اطاعت رسول را وسیله قرار میدهند و دیگران میگویند چون حکم مطلق است، توسل جستن به هر آنچه آدمی را به خدا نزدیک کند، جایز است.
3. از روایات اهل بیت روشن میشود که بهترین وسیله نزدیکی بندگان به خدا، پیامبر گرامی اسلام و اهلبیتاند.
4. از منابع اسلامی واضح میشود که توسل جستن و وسیله قرار دادن پیامبر گرامی اسلام جایز است و تفاوتی بین حیات و ممات آن حضرت نیست.
5. سیره صحابه نشان میدهد که آنان هم در زمان رسول خدا به او توسل میجستند و هم بعد از رحلت آن حضرت به قبر او پناه میبردند.
6. آیاتی که مخالفان توسل به عنوان دلیل آوردهاند، همه دربارة مشرکان و عبادت آنان است و هیچ ربطی به موضوع ما ندارد.
7. کسانی که میگویند توسل شرک است، در حقیقت به مفهوم شرک توجه نکردهاند؛ چون شرک این است که ما متوسل را مستقل از خدا بدانیم یا برای او عبادت کنیم؛ ولی هیچ کس از متوسلان وسیله را پرستش نمیکند و آن را در مقابل خدا دارای استقلال و قادر مطلق نمیداند. آری، توسل عین توحید و توحید عین توسل است.
پینوشتها
1.ابنمنظور، لسان العرب، ج 15، ص 301؛ فراهیدی، خلیل احمد، کتاب العین، ج 3، ص1951؛ ابنسیده ابیالحسن علیبناسماعیل، المحکم و المحیط الاعظم، ج 8، ص612؛ محمد فخرالدین طریحی، المجمعالبحرین، ج 3، ص1935.
2. ابنفارس احمد، معجم المقایس اللغة، ج 6، ص110.
3. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص523.
4. جوهری، الصحاح، ج5، ص1841؛ فیومی، مصباح المنیر، ص660.
5. قریشی، سید علیاکبر، قاموس القرآن، ج 5و7،ص 218.
6. آلوسی، سیدمحمود، تفسیر روح المعانی، ج 6، ص 126 ـ 128.
7. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الکریم(المنار)، ج 6، ص307.
8. مائده(5)، آیه 35.
9. شوری(42)، آیه 23.
10. ابنابی شیبه، المصنف، ص264، طبری، ابنجریر، جامعالبیان، ج11، ص171؛ سیوطی، جلالالدین، درالمنثور، ج3، ص309؛ ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ج2، ص254؛ شوکانی، فتحالقدیر، ج2، ص458؛ جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، ج 3،ص 142 به بعد.
11. آل عمران(3)، آیه 103.
12. عبده شیخ محمد، نهجالبلاغه، ج2، ص95؛ دارمی، عبداللهبن بهرام، سنن الدارمی، ج2، ص431؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج7، ص132؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص245؛ حکیم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص555؛ طبری، ابن جریر، تفسیر الجامعالبیان، ج4، ص43.
13. محقق بحرانی، الحدائقالناضره، ج5، ص183.
14. شیخ صدوق، التوحید، ص 165؛ قندوزی، ینابیعالموده، ج 3، ص40؛ شیخ صدوق، معانیالاخبار، ص17.
15. حسکانی، شواهدالتنزیل، ج1. ص 169؛ قندوزی، ینابیعالموده، ج1، ص356؛ خصیبی، حسینبنحمدان، الهدایةالکبری، ص240.
16. قندوزی، ینابیعالموده، ج1، ص357؛ مغربی نعمان، شرحالاخبار، ج2، ص266.
17. نعمانی.محمدبنابراهیم، کتابالغیبة، ص43.
18. نساء(4)، آیه 64.
19. صابونی، محمدعلی، مختصر تفسیر ابنکثیر، ج1، ص410؛ ثعالبی، ابوزید، تفسیر ثعالبی، ج 2، ص257.
20. بیضاوی قاضی ناصرالدین، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 222؛ ابیمسعود، محمدبنالمصطفی العمادی، تفسیرابنمسعود، ج 2، ص 158؛ صابونی، محمدعلی، صفوة التفاسیر، ج 1، ص286.
21. قرطبی ابنعبدالله محمداحمد انصاری، تفسیر جامع الاحکام القرآن، ج 5، ص265.
22. فخررازی، محمدرازی، تفسیر فخررازی، ج 6 ـ 10، ص 166.
23. جعفری، یعقوب، تفسیرکوثر، ج 2، ص4.
24. شیرازی، آیتالله مکارم، تفسیر نمونه، ج3، ص 499.
25. جعفری، یعقوب، تفسیرکوثر، ج2،ص475.
26. اسراء(17)، آیه 56 و 57.
27. برداشت نویسنده از: علامه طباطبایی، محمدحسین، تفسیرالمیزان، ج 15، ص 127 به بعد.
28. یوسف(12)، آیه 97و98.
29. شیرازی، آیتالله مکارم، تفسیرنمونه، ج 10، ص 75.
30. القادری، دکتر محمدطاهر، عقیده توسل، ص 121.
31. ابنماجه، سنن ابنماجه، ج 1، ص 441؛ ابن حنبل، احمد، المسند، ج4، ص138؛ ترمذی، سننترمذی، ج5، ص229؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1،ص313؛ مبارک فوری، تحفةالاحوذی، ج10، ص23؛ نسایی، سننالکبری، ج6، ص169؛ ابنحذیمه، صحیح ابنحذیمه، ج2، ص225؛ ابنعساکر، الاربعینالبلدانبه، ص85؛ ابناثیر، اسدالغابه، ج3، ص371؛ المزی، تهذیبالکمال، ج19، ص359؛ ابنکثیر، البدایهوالنهایه، ج6، ص179؛ صالحی شامی، سبلالهدی والرشاد، ج 12، ص404.
32. ابنماجه، سنن ابنماجه، ج 1، ص 441؛ حاکم، مستدرک، ج 1، ص 313؛ هیثمی، نورالدین علیبنابیبکر، مجمعالزوائد و منبعالفوائد، ج 2، ص 279؛ متقی هندی، علامه علاءالدین، کنزالعمال، ج 2، ص181، ج 6، ص 521؛ طبری، سلیمانبناحمد، المعجمالکبیر، ج 9، ص 30، ح 8311؛ سمهودی، نورالدین، وفاء الوفاء، ج 3و4، ص 1372.
33. سبحانی، جعفر، توسل، ص124 به بعد.
34. بخاری، محمدبناسماعیل، صحیحبخاری، ج 1، ص 208؛ نسائی، سنننسائی، ج 2، ص 827؛ ترمذی، ابوعیسی، سنن ترمذی، ج 1، ص 283؛ هیثمی، نورالدین علیبنابیبکر، المعجمالزوائد، ج 1، ص333؛ متقی هندی، علامه علاءالدین، کنزالعمال، ج 2، ص80، ج 7، ص 698 و 703؛ بیهقی، سننبیهقی، ج2، ص174.
35. متقی هندی، کنزالعمال، ج12، ص103، ج13، ص640؛ ابنکثیر، تفسیر ابنکثیر، ج2، ص56؛ طبری، محمدبنعلی، بشارت المصطفی، ص414؛ علامه حلی، کشفالیقین، ص452.
36. ابنماجه، سنن ابنماجه، ج 1، ص256؛ ابن قدامه، الشرحالکبیر، ج1، ص 501؛ ابن حنبل، مسند، ج3، ص21؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج7، ص29؛ طبرانی،کتاب الدعا، ص149؛ متقیهندی، کنزالعمال، ج15، ص401.
37. سبحانی، آیت اللهجعفر، آیین وهابیت، ص 158..
38. طبرانی ،المجم الاوسط، ج1، ص67 ؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج12،ص148 ؛ خوارزمی، المناقب،ص47.
39. مجلسی، علامه محمدباقر، بحارالانوار، ج 22 ص369؛ ابنفهد حلی، عدة الداعی، ص151؛ تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص69.
40. مائده(5)، آیه 35.
41. طباطبایی، علامه محمدحسین، المیزان، ج 4، ص 262؛ ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص273.
42. شیخ صدوق، عیوناخبارالرضا، ج1، ص62؛ فیضکاشانی، تفسیرالصافی، ج2،ص22.
43. شیخ طوسی، الامالی، ص157؛ مجلسی، علامه محمدباقر، بحارالانوار، ج 23، ص 101؛ حلیحسنبنسلیمان، المحتضر، ص92.
44. مجلسی، بحارالانوار، ج65، ص233؛ علامه طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج3، ص378؛ نمازی، مستدرک، سفینةالبحار،ج2، ص177.
45. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج2، ص273؛ شیخ محمودی، نهجالسعاده، ج7،ص202؛ تفسیر ابیحمزه ثمالی، ص138؛ ابنجبر، نهجالایمان، ص547.
46. کاشفالغطاء، شیخ جعفر؛ کشفالغطاء، ج2، ص308؛ ابنفهدحلی، عدةالداعی، ص150.
47. سمهودی، نورالدین، وفاء الوفا، ج 4، ص 1374؛ دارمی، سنن دارمی، ج 1، ص 43 ـ 44؛ سبکی، تقیالدین، شفاء الاسقام، 128؛ القادری، دکتر محمدطاهر، عقیده توسل، ص 231؛ صالحی شامی. سبلالهدای والرشاد، ج12، ص347؛ نووی، المجموع، ج5، ص65؛ ابنحجر، تلخیصالحبیر، ج5، ص97؛ ابنقدامه، المغنی، ج2، ص295؛ ابنحجرعسقلانی، سبلالسلام، ج2، ص81؛ شوکانی، نیلالاوطار، ص32.
48. بخاری، ابوعبداللهبناسماعیل، صحیح بخاری، ج 2، ص 16، ج4، ص209؛ سمهودی، نورالدین، وفاءالوفاء، ج 4، ص 1375؛ بیهقی، سننالکبری ج3، ص352؛ ابنحجر، فتحالباری، ج2، ص411، ج7، ص62؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج13، ص504؛ ابنعساکر، تاریخ مدینةدمشق، ج26، ص355؛ ذهبی، سیر اعلامالنبلا، ج2، ص92و413؛
49. امینی، علامه عبدالحسین، الغدیر، ج7، ص301؛ عاملی، الانتصار، ج 5، ص 355، اهممناظراتالشیعه فی شبکاتالاینترنت؛ ممدوح، محمود سعید، رفعالمناره، ص27، ابناثیر، اسدالغابه، ج3، ص111.
50. سبحانی، آیت اللهجعفر، آیین وهابیت، ص 165.
51. طبرانی، المعجمالکبیر، ج9، ص31؛ السقاف، حسنبنعلی، ارقام المبدع الغبی، ص12؛ فتحالباریفیشرحالبخاری، ج 2، ص 413.
52. ابنحجر. الفتحالباری فیشرحالبخاری، ج2، ص412؛ ابن ابیشیبه، المصنف، ج7، ص482؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج56، ص489.
53. القادری، دکتر محمدطاهر، عقیده توسل، ص 243.
54. سمهودی، نورالدین، وفاءالوفاء، ج 4، ص 1376؛ قاضی عیاض، الشفا، ج2، ص41؛ حصنی دمشقی، رفعالشبه عنالرسول(ص)، ص140؛ صالحی شامی، سبلالهدی والرشاد، ج11، ص439؛ امینی، الغدیر، ج5، ص135؛ قاضیعیاض، الشفا بتعریفالحقوقالمصطفی، ج2، ص41؛ صالحی شامی، سبلالهدی والرشاد، ج11، ص439، ج12، ص395.
55. خطیب بغداد، احمدبنعلی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 133؛ ابنشهرآشوب، مناقبآلابیطالب، ج3، ص422؛ مجلسی، بحارالانوار، ج99، ص1؛ قمی، شیخ عباس، الانوارالبهیه، ص205؛ امینی، الغدیر، ج5، ص194.
56. جرجانی، ابوالمحاسن حسینبنعلی، تفسیر گازر، ج 2، ص 362؛ ابنطاووس، المجتنی مندعایالمجتبی، ص65؛ ابطحی، صحیفه السجادیه، ص137.
57. هیثمی، ابنحجر، صواعقالمحرقة، ص 178؛ قندوزی، ینابیعالاموده، ج2، ص468؛ ابنشهرآشوب، مناقبآل ابیطالب، ج2، ص3.
58. القادری، دکتر محمدطاهر، عقیده توسل، ص 222 ـ 23.
59. جهضمی، مالکی، فضلالصلواة علیالنبی، ص38؛ ابنابیاسامه، بقیةالباحث، ص288؛ سیوطی، الجامعالصغیر، ج1، ص582؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص407، ج12، ص421؛ مناوی، فیضالقدیر، ج3، ص532؛ ابنسعد، الطبقاتالکبری، ج2، ص194؛ ابنعدی، الکامل، ج3، ص76؛ ابنماکولا، اکمال الکمال، ج5، ص192؛ ابنکثیر، البدایةوالنهایة، ج5، ص296؛ هیثمی، نورالدین علیبنابیبکر، مجمعالزوائد، ج 9، ص 24؛ 60. القادری، دکتر محمدطاهر، عقیده توسل، ص 382، از مجموع فتاوی، ج 1، ص 140.
61. رشیدرضا، المنار، ج 6، ص 308.
62. بخاری، اسماعیل، صحیح بخاری، ج2، ص16؛ بیهقی، سننالکبری، ج3، ص 354؛ نسایی، السننالکبری، ج1، ص56؛ ابنسلمه، شرح معانی الـآثار، ج1، ص322؛ طبرانی، المعجمالاوسط، ج3، ص95.
63. ابنتیمیه، محمد، التوسل و الوسیلة، ص 129 ـ 131.
64. جن(72)، ایه 18.
65. مائده(6)، آیه 54.
66. فقی محمد، التوسل و الزیارة، ص 161. محمدالفقی از علمای بزرگ مصر است.
67. آل عمران(4)، آیه 45.
68. اسعدی، الدقیق، البدعة فی مفهومها الاسلامی، ص 45.
69. سبحانی، جعفر، فی ضلالالتوحید، ص 631.
70. ذینیدحلان، احمد، الدررالسنیة فی رد علیالوهابیة، ج1،ص 134.
71. همان.
72. نهج البلاغه، خ 225، ترجمه محمد دشتی، ص 471 ـ 472؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج13، ص24و42.
73. نساء(4)، آیه 64.
74. سمهودی، نورالدین، وفاء الوفاء، ج 4، ص 1361؛ قرطبی، تفسیر قرطبی، ج5، ص265.
75. ابن قدامه، المغنی، ج3، ص59؛ ابن قدامه، الشرحالکبیر، ج3، ص494؛ باهوتی، کشافالقناع، ج2، ص599؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج6، ص188؛ سبکی، السیف الصیقل، ج5، ص180؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج2، ص386؛ سعید الممدوح، الرفعالمناره، ص45؛ ابن کثیر، تفسیر ابنکثیر، ج1، ص533؛ سیوطی، جلالالدین، درالمنثور، ج1، ص238؛ ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ج2، ص257؛ دمیاطی، الاعانةالطالبین، ج2، ص257.
76. سمهودی، نورالدین، وفاء الوفاء، ج 4، ص 1361 ـ 1362.
77. جن(72)،آیه 18.
78. اعراف(7)، آیه 194.
79. فاطر(35)، آیه 13.
80. فاطر(35)، آیه 14.
81. آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی، ج 4 ـ 6، ص 14 ـ 15.
82. سبکی، تقیالدین، شفاء الاسقام، ص46؛ کتاب وهابیان، ص 130.
83. ابنتیمیه، محمد، منهاج السنة، ص 11.
84. فاطر(35)، آیه 14.
85. سبکی، تقیالدین، شفاء الاسقام، ص 46.
86. جهضمی مالکی، اسماعیلابناسحاق، فضلالصلاة علیالنبی، ص36.
87. ضیاءآبادی، سید محمد، توسل، ص102.
88. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج 2، ص276؛ میرزاقمی، غنایمالایام، ج1، ص277.
* دانشپژوه مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، مدرسه عالی امام خمینی(ره).