دوگانهپرستی در آثار فرقپژوهان مسلمان (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
دوگانهپرستی نوعی آموزه معرفتی و جهانشناختی است که در عرض یگانهپرستی، شرک و وحدت وجود قرار دارد.آموزه ثنویت اختصاص به دوره تاریخ اسلام ندارد، بلکه همواره در میان بیشتر اقوام باستان به نوعی دارای پیرو بوده است. مقاله حاضر تلاش دارد تا جریانهای عقیده ثنویت را شناسایی و طبقهبندی نماید.متن
در تاریخ ادیان به مجموعه دیدگاههای مبتنی بر فرض دو پایه برای وجود، دوگانهپرستی1 گفته میشود2 که در اصطلاح منابع فرق و مذاهب به ثنویت موسوم است.3 این واژه مصدری جعلی است که از ثنوی به معنای منسوب به «اثنین» اشتقاق یافته است.4 دوگانهپرستی، نوعی آموزه معرفتی و جهانشناختی است که در ردهبندی تاریخی ادیان، ضلع چهارم سه آموزه دیگر توحید،5 شرک6 و وحدت وجود7 به شمار میرود.8 بنابراین، هر گونه دوگانهگرایی مبتنی بر تفکیک روح و جسم، نور و ظلمت، خیر و شر، خدا و شیطان، الزاماً به ثنویت منتهی نمیشود. با این حال، فرض حد و مرز کاملاً قطعی و دقیق میان وحدت وجود، توحید، ثنویت و شرک از نظر تاریخی چندان قابل دفاع نمینماید؛ زیرا عموماً به طیفهایی از دوگانهگرایان در میان معتقدان به آموزههای دیگر برمیخوریم که در صدد برقراری نوعی تفکیک ثنایی در داخل دستگاه دینی خود برآمدهاند؛ به نحوی که گاه دینپژوهان را به هنگام دستهبندی ادیان به سردرگمی و تردید انداخته است.9
آموزه ثنویت در میان بیشتر اقوام باستان به نوعی پیرو داشته است. تضاد «Maya» با «Atman» در ادیان هندی و «Yin» با «Yang» در ادیان چینی10 و اهورامزدا با اهریمن در ادیان ایرانی،11 از نمونههای شاخص آن است و گونههای دیگر آن نیز در میان مصریان و یونانیان12 و بومیان آمریکای شمالی13 و عرب قبل از اسلام14 گزارش شده است. گرچه برخی از گونههای ثنویت دارای شهرت و گاه قدمت بیشتری نسبت به دیگر گونههاست، با این حال در نظر گرفتن خاستگاه واحد و مشترکی برای این عقیده چندان قابل دفاع نمینماید.15 همچنین مطالعه تاریخی ثنویت ما را در مورد درستی برخی اظهارنظرها مبنی بر فرض ثنویت به عنوان مرحله گذر از الهههای طبیعی به سوی نوعی توحید غیبی، در قالب تلاش برای ارائه سیری تکاملی از چند خدایی به سوی یکتاپرستی،16 به تردید میاندازد.17
عقیده ثنویت با وجود تصریح به آن در قرآن18 تا پیش از پیدایش جریانهای شعوبیگری در ایران در بین منابع نخستین اسلامی بازتابی نیافته است. جریانهای مذکور با هدف بازگشت به دوره پیش از اسلام در لایههای اندیشهای خود به شدت بر آیینهای ایران باستان تأکید مینمودند. پیدایش و گسترش این جریانها به واکنش تند و سریع دانشمندان مسلمان به ویژه نویسندگان فرق و مذاهب انجامید.19 احتمالاً به همین دلیل در منابع مذکور از میان رویکردهای گوناگون ثنوی تنها به ثنویت ایرانی توجه شده و گویا نوعی تلازم بین آن و فرهنگ ایران قبل از اسلام برقرار شده است. البته واکنش نویسندگان فرق و مذاهب در این خصوص همواره به محکومیت مطلق ادیان ایران قبل از اسلام نینجامیده و گاه با اعتقاد به تحریف شدن آیین زرتشت، ثنویت را بازمانده آیینهای قبل از وی یا از بدعتهای پس از وی شمردهاند.20 به هر روی در آثار فرق و مذاهب، افزون بر دین زرتشت از آیینهای ایرانی دیگری نیز در زمرة پیروان ثنویت یاد شده که زروانیه، دیصانیه، مرقیونیه، مزدکیه، مانویه از مهمترین آنها به شمار میرود. همانگونه که از ظاهر عناوین مزبور برمیآید، بسیاری از آنها نامهایی برساخته از سوی فرقنویسان مسلمان بر مبنای وجود عقیده بارزی میان گروهی از مذاهب یا بر اساس نام سردسته آن گروه است. در آثار فرق و مذاهب، مجموعه عقاید گوناگونی به آیینهای مذکور نسبت داده شده که در بسیاری از موارد همانند دیگر نسبتهایی که این گونه منابع به فرقهها و مذاهب رقیب دادهاند، غیرواقعی و نادرست است. از این روی نگارنده در صدد شناسایی و دستهبندی مجموعه مباحث مربوط به ثنویت در این آثار برآمده تا در فرصتی دیگر به طور مفصل به نقد و بررسی آنها بپردازد.
1.مجوس: این نام معمولاً در مورد زرتشتیان به کار رفته21 و در نقش مشهورترین آیین معتقد به ثنویت، نشان میدهد که پیام زرتشت، رنگی توحیدی داشته و مایههای ثنوی آن از عقاید پارهای آیینهای باستانی آریاییان پدید آمده است.22 سهروردی، معروف به شیخ اشراق، از علاقهمندان به فرهنگ ایران قبل از اسلام، نیز با این اعتقاد که سخن حکیمان فارس به صورت رمز و اشاره بوده، عقاید کفرآمیز را به مانی و مزدک نسبت میدهد23 که نمونه این ادعا در شاهنامه فردوسی نیز به چشم میخورد.24 به هر روی شهرستانی در بیان عقاید زرتشت مینویسد که او جهان را به دو بخش «مینوی: عالم روحانی» و «گیتی: عالم جسمانی» تقسیم نموده و انسان را نیز در تناسب با جهان دارای دو بخش روح که نورانی است و بدن که ظلمانی است، دانسته است.25 همچنین به برخی از زرتشتیان نسبت داده شده که آنان اهریمن را موجودی حادث دانستهاند که از عفونتهای زمین و یا از این اندیشه ایزد پدید آمد: آیا کسی با من در مملکتم ستیز خواهد کرد؟26
2. زروانیان: این گروه به مفهوم «زروان» منسوباند که شخصیتی در رأس هرم جهانبینی آنان است. زروان در واقع منشأ پیدایش دو نیروی اصلی نیکی و بدی؛ یعنی اهورامزدا و اهریمن، به شمار میرود و در نقش مفهوم زمان گرچه خود ذاتاً بد نیست، زمینه بدی را در خود دارد و همه شرور در بستر آن پدید میآیند.27 شهرستانی عقاید این گروه را چنین بیان میکند:
زمانی که هیچ نبود، زروان نامی برای هزار سال زمزمه و نیایش کرد که فرزندی از او متولد شد تا آنکه در تحقق آرزوی خویش شک کرد و در این هنگام نطفه «اهورامزدا» از آن نیایشها و نطفه «اهریمن» از این شک منعقد گشت و زروان نذر کرد که هر کدام از دو فرزندش زودتر نزد وی حاضر شود، ملک جهان را به او دهد. اهریمن به واسطه اهورامزدا از این نذر آگاه گشته، شکم مادر را درید و خود را زودتر نزد پدر حاضر ساخت، اما زروان در اثر شدت گندی و تاریکی اهریمن او را انکار نموده، حکومت جهان را به اهورامزدا سپرد، اما به جهت پایبندی به نذر خویش، اختیار جهان را به طور محدود به اهریمن بخشید تا آنکه سرانجام با نابودی او همه جهان در اختیار اهورامزدا قرار گیرد. از این هنگام هر یک از آن دو به آفرینش پدیدههای نیک و بد مشغول شدند. گاه نیز گفته شده که جنگهایی بین آن دو پدید آمد که سرانجام با غلبه اهریمن به صلح انجامید و اختیار جهان تا مدت معیّنی به وی سپرده شد و یا آنکه اهورامزدا برای رهایی نورهای اسیر شده به دست اهریمن پدید آمده است.28
3. دیصانیان: این گروه به نام بنیانگذار آن «باردیصان» نسبت داده شده است. دربارة عقاید وی گفته شده که او به دو اصل نور و ظلمت اعتقاد داشت و پیدایش کارهای نیک و پدیدههای نورانی را از روی اختیار و کارهای ناشایست و پدیدههای ظلمانی را از روی اضطرار میپنداشت. بر همین اساس، او نور را زنده و توانا و دارای احساس و ادراک میدانست و ظلمت را مرده و جاهل و ناتوان و جامد میشمرد. نور در بخش فرازین هستی و ظلمت در بخش فرودین آن قرار دارد و آن دو به جز در قسمت تماسشان، از همه جهات بینهایت امتداد دارند. نور که از تماس با ظلمت آزار میکشید، تصمیم گرفت خود را با فشاری ناگهانی از آن رها سازد، اما این کار موجب سقوط و گرفتاری بیشتر او در ظلمت شد. در گزارشی دیگر گفته شده که نور برای اصلاح ظلمت و استخراج نیروهای مفید آن با اختیار خود به وادی ظلمت پاگذاشت، اما درون آن گرفتار آمد و ظلمت در این فرصت توانست با استفاده از نیروی نور به آفرینش شرور و بدیها بپردازد.29
4. مرقیونیان: این گروه نیز به نام بنیانگذار آن معروف است که در صدد آمیزش عقاید ایرانی با دین مسیحیت برآمده بود. گفته شده که وی به نیروی سومی در نقش حدفاصل نور و ظلمت برای تعدیل خیر و شر اعتقاد داشت. این حدفاصل مورد تجاوز شیاطین ظلمت قرار گرفت و لذا خداوند برای نجات آن فرزندش مسیح را به آن دیار فرستاد.30
5. مانویان: مانی با آشنایی وسیعی که با آیینهای ایران باستان، اندیشههای بودا و دینمسیحیت داشت، آیینی نو با ترکیب آموزههای گوناگون آن ادیان ابداع نمود. او دین خود را در عصر شاپور ساسانی عرضه نمود و سرانجام به دست بهرام گور کشته شد.31 ابنندیم، آثار متعددی به مانی نسبت داده32 که مشهورترین آن زبور مانوی است که کتاب مقدس مانویان به شمار میرود.33 دین مانی در بینالنهرین، سوریه، مصر و حتی در مناطقی از اروپا، چین، هند و آسیای میانه رواج بسیاری یافت و حتی تعدادی از قدیسان مسیحی مانند سن آگوستین نیز مدت زمانی به دین مانی گرویدند. دیانت مبسوط و اندیشه پیچیده و اسرارآمیز آن در کنار مدل تلفیقی، از عوامل این گسترش به شمار میرود.34 مانویان در سدههای نخست اسلامی، حضوری جدی در جهان اسلام داشتند که بازتاب آن در مجموعه وسیعی از متون کلامی، حدیثی، تاریخی و فرق و مذاهب به چشم میخورد.35
شهرستانی در بیان عقاید مانی، بخشی از کتاب مقدس مانویان را از نسخه موجود آن نقل کرده است:
روح القُدُس به ما آموخت که دو گوهر هست: روشنی و تاریکی که از آغاز از هم جدا بودند. تاریکی پنج مخزن دود و آتش و باد و آب و تاریکی را به جنبش درآورد تا با نور بستیزد و پدر، فرزند برومندش را گسیل داشت و او از تن خویش، دوشیزه روشنایی را با پنج نیرو آفرید. سرانجام بخشی از نور در دیار ظلمت به اسارت رفت و خداوند دومین فرزند خویش را برای نجات آن فرو فرستاد و او نیز برای رهایی و پالایش نور به آفرینش جهان پرداخت و در پایانِ جهان نیز نور خواهد توانست از سرزمین تاریکی بگریزد.36
6. مزدکیان: اینان پیروان مزدکاند که در عصر قباد ساسانی، آیین خود را عرضه نمودند و مدت زمانی نیز قباد به او گروید تا آنکه سرانجام به دست انوشیروان کشته شد. دو کتاب دیسنا و زند به او نسبت داده شده است.37
درباره عقاید او در منابع فرق چنین آمده که وی کارهای نور را از روی قصد و اختیار و کارهای ظلمت را از روی تصادف و اتفاق میدانست و نور را دانا و دارای احساس و ظلمت را نادان و نابینا میپنداشت. در دیدگاه او، آمیزش نور و ظلمت با یکدیگر و سرانجام رهایی و نجات نور نیز اتفاقی و نه از روی قصد و اختیار رخ میدهد.38
افزون بر موارد فوق، در منابع فرق و مذاهب از فرقههای ثنوی دیگری نیز یاد شده که عمده آنها از انشعابات آیینهای مذکور یا از جریانهای شعوبیگری در عصر اسلامی به شمار میروند. این فرقهها عبارتاند از: کیومرثیه، مسخیه، خرمدینیه، ماهانیه، صیامیه، مقلاصیه، کینونیه، تناسخیه، مغتسله، ریشیه، ماریه، دشتیه، جنجیه، مهریه.39
منابع فرق و مذاهب معمولاً در کنار شمارش عقاید ثنویان، بلافاصله بر مبنای گرایش دین خود در پی جستوجوی نوعی گرایش ثنوی در عقاید گروههای رقیب برآمده و فرصت را برای سرکوبی آنان مناسب یافتهاند. در این میان روایتی منسوب به پیامبر بر شدت منازعات افزوده است. این روایت در منابع حدیثی اهل سنت چنین آمده است: «القدریة مجوس هذه الامة.»40
مخالفان معتزله از اهل حدیث و اشاعره، این روایت را بر رقیب دیرین خود حمل کرده و عقیده جبرستیزانه تفویض را مصداق این روایت شمردهاند.41 در مقابل معتزله نیز از در دفاع برآمده و مفهوم «قدریه» را به معنای اعتقاد به قدر و نه انکار آن دانسته و در نتیجه مصداق این روایت را جبرگرایان اشعری پنداشتهاند و سپس برای توجیه ارتباط این عقیده با ثنویت ادعا کردهاند که ثنویان نیز خیر و شر را ذاتی نور و ظلمت میدانند و منکر اختیار انساناند.42 این در حالی است که ترکیب ساختاری روایت مزبور و طرح همزمان آن با پیدایش نزاع جبر و اختیار در کنار نقدهای سندی موجود، نشان از برساختگی آن دارد.
بازتاب وسیع دیگری از مباحث دوگانهپرستی در منابع کلامی مذاهب اسلامی به چشم میخورد که در پی رد و ابطال عقاید منسوب به ثنویان و به طور خاص اعتقاد به دو مبدأ مستقلاند.43 رسالههای مستقلی نیز از متکلمان سدههای نخستین در رد عقاید ثنویان گزارش شده که الرد علی الاثنین از هشامبنحکم و اقتصاص مذاهب اصحاب الاثنین از ابوعیسی وراق و رسالهای از کندی، فیلسوف مشهور، از مهمترین آنها به شمار میرود.44
پینوشتها
1. Dualism
2. نک: ER, Dualism
3. نک: مراد وهبه، المعجم الفلسفی، ص 243.
4. جوهری، الصحاح، ج 6، ص 2296؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج 2، ص137؛ زبیدی، تاج العروس، ج10، ص63.
5. Monototheism
6. Polytheism
7. Monism
8. نک: Britannica, Dualism
9. برای نمونه، در گاتاهای اوستا به نمونه قابل توجهی از ثنویت توحیدی برمیخوریم و نیز نمونههایی از تلفیق توحید با وحدت وجود در مذاهب عرفانی مسیحی و اسلامی به چشم میخورد. نک: ER, Dualism
10. نک: ER, Dualism
11.برای نمونه نک: اوستا، دفتر یکم، یسنه هات 30، بند 3ـ6 و یسنههات 45، بند 2 و دفتر دوم، یسنههات 9، بند 8 و یسنههات 10، بند 16 و یسنههات 11، بند 15 و نیز نک: روایت پهلوی (اثری زرتشتی از مؤلفی گمنام در آغاز عصر اسلامی)، ص 18 و 30 ـ 34 و 55.
12. بستانی، دائرة المعارف، ج 6، ص 334.
13. ER, Dualism
14. آلوسی، بلوغ الارب، ج 2، ص 228 ـ 229.
15. ER, Dualism
16. برای نمونه نک: ملک، دبستان المذاهب (بخش تعلیقات)، ص 177 ـ 183.
17. برای آگاهی بیشتر نک: ER, Dualism
18. نک: نحل(16)، آیه 51.
19. برای مشاهده میزان گسترش رویکرد ثنوی در جریانهای شعوبیگری و نیز میزان واکنش دانشمندان مسلمان به آن نک: ابن ندیم، الفهرست، مقاله نهم.
20. برای نمونه نک: شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 208 و 230؛ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ص 74؛ ابنحزم، الفصل، ج 1، ص 114 ـ 115.
21. برای بررسی ریشه زبانی این واژه نک: آرتور جفری، واژگان دخیل، ص 374 ـ 375.
22. برای نمونه نک: آشتیانی، زرتشت، ص 132 ـ 140 و 150 ـ 154 و 329 ـ 333.
23. نک: قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ص 18ـ 19، و برای بررسی میزان بازتاب اندیشههای ایرانی در آثارسهروردی نک: حکمة الاشراق، ص 149و 157و 209 و 223 ـ 224 و 236.
24. شاهنامه، ج 5، ص 237 ـ 238.
25. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 239 ـ 263.
26. عبدالجبار معتزلی، المغنی، ج 5، ص 71 ؛ شرح الاصول الخمسة، ص 285.
27. برای آگاهی بیشتر نک: آر.سی.زنر، زروان، ص 101 ـ 118.
28. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 234 ـ 236 و نیز نک: موبد کیخسرو، دبستان مذاهب، ص101ـ102 و ملک در تعلیقاتش بر همین کتاب، ص 179 ـ 182.
29. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 250 ـ 251؛ عبدالجبار معتزلی، المغنی، ج 5، ص 16 ـ 17.
30. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 252 ـ 253؛ عبدالجبار معتزلی، المغنی، ج 5، ص 17 ـ 18
31. تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 129 ـ 131.
32. ابنندیم، الفهرست، ص 339.
33. نک: ابوریحان بیرونی، الـآثار الباقیة، ص 33.
34. تقیزاده، مانی و دین او، ص 2و19 ـ 20 و 30.
35. برای نمونه نک: عبدالجبار معتزلی، المغنی، ج 5، ص 9؛ ابنندیم، الفهرست، ص 401؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 72؛ صدوق، التوحید، ص 243 ـ 244؛ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 26 ـ 28 و 208 و ج2، ص333 ـ 345؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 61 و 209 ـ 230 و ج 9، ص 263 و ج 54، ص 164ـ 165.
36. زبور مانوی، فرگرد نخست، مزمور 223، قس: شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 244ـ 249.
37. خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 37 ـ 38؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص 84 ـ 91.
38. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 249؛ عبدالجبار معتزلی، المغنی، ج 5، ص6.
39. برای آگاهی بیشتر نک: شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 253 ـ 255؛ عبدالجبار معتزلی، المغنی، ج5، ص18 ؛ ابنندیم، الفهرست، ص 398ـ400.
40. ابوداود سجستانی، السنن، ج 4، ص222.
41. نک: عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 79 ـ 80؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ص19.
42. نک: عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص 287 ـ 288.
43. برای نمونه نک: رسائل اخوان الصفاء، ج 3، ص 464؛ باقلانی، التمهید، ص 69؛ طوسی، التمهید، ص486؛ و الاقتصاد، ص46.
44. برای آگاهی بیشتر و مشاهده فهرست قابل توجهی از این آثار نک: ابنندیم، الفهرست، مقاله نهم.
منابع
1.مراد وهبه، المعجم الفلسفی، دارالقباء، قاهره، 1998.
2. ابنمنظور، لسان العرب، داراحیاء التراث، بیروت، 1996.
3. زبیدی، تاج العروس، مکتبة الحیاة، بیروت، بیتا.
4. اوستا، گزارش، جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، موسسه اسماعیلیان، تهران، بیتا.
5. آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة الاحوال العرب، دارالکتاب، بیروت، بیتا.
6. موبد، کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، به کوشش و تعلیقات رحیم ملک، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1362.
7. ابنندیم، الفهرست، افست تهران، 1350.
8. شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفة، بیروت، 1975.
9. ابنجوزی، تلبیس الابلیس، عالم الکتب، بیروت، 1368ق.
10. ابنحزم، الفصل فی الملل و النحل، مکتبة النحل، مکتبة المثنی، بغداد، بیتا.
11. آشتیانی، زرتشت، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1371.
12. آرتور جفری، واژههای دخیل در قرآن، فریدون بدرهای، انتشارات توس، 1372.
13. سهروردی، حکمة الاشراق، پژوهشگاه، تهران، 1372.
14. قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، انتشارات بیدار، بیتا.
15. فردوسی، شاهنامه، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، 1353.
16. عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسه، مکتبة وهبة، قاهره، 1988.
17. همو، المغنی، الدار المصریة، قاهره، 1958.
18. آر.سی.زنر، زروان، تیمور قادری، انتشارات فکر روز، تهران، 1374.
19. یعقوبی، تاریخ، مکتبة الرضویة، نجف، 1358ق.
20. ابوریحان بیرونی، الـآثار الباقیة، دانا سرشت، انتشارات امیرکبیر، تهران.
21. زبور مانوی، گزارش: ابوالقاسم اسماعیلپور، انتشارات فکر روز، تهران، 1375.
22. تقیزاده، مانی و دین او، چاپخانه مجلس، تهران، 1335.
23. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، داراحیاء التراث، بیروت، بیتا.
24. رسائل اخوان الصفا، دار صادر، بیروت، بیتا.
25. ابوداود سجستانی، السنن، دارالفکر، بیروت، بیتا.
26. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ مصر، 1948.
27. شیخ طوسی، الاقتصاد، مکتبة چهلستون، تهران، 1400ق.
28. همو، تمهید الاصول، مشکوة الدینی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه، تهران، 1358.
29. طبرسی، الاحتجاج، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1989.
30. شیخ صدوق، التوحید، جامعه مدرسین، قم، 1415ق.
31. باقلانی، التمهید فی الرد علی الملحدة و...، چاپ قاهره، 1366ق.
32. مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث، بیروت، 1983.
33. خوارزمی، مفاتیح العلوم، بدون مشخصات.
34. ابنبلخی، فارسنامه، دنیای کتاب، تهران، 1362.
35. ER, Dualism; Britannica, Dualism.
*عضو هیأت علمی مدرسه عالی امام خمینی(ره).