اسماعیلیه در افغانستان (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
کیش اسماعیلی از آغاز پیدایش خود در افغانستان نفوذ پیدا کرد و در دهة پایانی قرن سوم هجری، فعالیت این مذهب در افغانستان بسیار اوج گرفت. ناصرخسرو بزرگترین نقش را در ترویج و گسترش کیش اسماعیلی در افغانستان قرن پنجم هجری داشته است. وی از سال 444 تا 481ق در بلخ و بدخشان، به عنوان داعی و حجت به تبلیغ آیین اسماعیلی مشغول بوده است. در هنگام حمله مغول به افغانستان، مناطق بدخشان که در حصار کوه¬ها بودند، از بلیة مغول مصون ماندند. بنابراین، بدخشان پناهگاهی شد برای اسماعیلیان نزاری و به گنج¬خانة نوشتهها و آثار نزاری تبدیل شد. در مورد تاریخ جدید اسماعیلیان افغانستان اطلاعات فراوانی در دست نیست. در مجموع، اسماعیلیان افغانستان در دورههای اخیر از لحاظ علمی و فرهنگی در انحطاط افتادند و در عقایدشان بسیار خرافاتی شدند. اسماعیلیان امروز افغانستان در مورد حضرت علی (ع) و امامان اسماعیلیشان بسیار غلو میکنند و معتقد به حلولیت و تناسخ در مورد ائمهاند و به حق، از دیرباز «علی¬اللهی» نامیده شدهاند. آنان به احکام شرعی نیز چندان تقید ندارند.اسماعیلیان افغانستان، سه درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند که در ولایات ذیل پراکندهاند: بدخشان (تراکم بیشتر اسماعیلیه در این ولایت است)، کابل، میدان، بامیان، پروان، بغلان، سمنگان، زابل، فاریاب، بلخ، جوزجان، قندهار و...متن
مقدمه
فرقة اسماعیلیه یکی از شاخههای درخت تنومند و پربار تشیع است که پس از وفات امام صادق (ع) پدیدار شد و در امتداد تاریخ، به آیین عرفانی و باطنی و جریان فلسفی خاص تبدیل گردید. این فرقه از همان آغاز در گوشه گوشة جهان اسلام نفوذ پیدا کرد و نقش بس مهمی در تکوین تمدن اسلامی و ایجاد میراث علمی، فرهنگی و فلسفی آن ایفا نمود.
هم¬اکنون، «اسماعیلیان پس از شیعیان دوازده امامی، دومین جماعت بزرگ مسلمانان شیعی مذهب را تشکیل میدهند، و امروز به عنوان اقلیتی دینی در بیش از بیست و پنج کشور، در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده هستند».[1] افغانستان یکی از این کشورهاست و از دیرباز موطن اسماعیلیان بوده است.
اما در باب اسماعیلیان افغانستان تاکنون کاری صورت نگرفته و وضعیت ایشان در هالهای از ابهام باقی مانده است. به دلیل عدم شناخت از عقاید اسماعیلیان این کشور، انواع افسانهها و شایعات به ایشان نسبت داده میشود که در این میان، محقق در تفکیک بین عقاید واقعی و خرافات منسوب بدان¬ها و ارزیابی صحت و سقم نسبت¬های داده شده به ایشان، با دشواری بسیار مواجه است.
در نوشتار حاضر تلاش شده است که نقطة آغازی برای پژوهش در این موضوع ترسیم شود. با توجه به کمبود منبع در این زمینه، این نوشتار فقط میتواند به عنوان طرحی هرچند ناقص در باب مطالعة تاریخ و عقاید اسماعیلیة افغانستان تلقی شود.
1. آغاز ورود اسماعیلیه به افغانستان
به نظر میرسد حضور اسماعیلیه در افغانستان تاریخ بلندی دارد. طبق روایت¬هایی، محمدبن اسماعیل پس از وفات امام صادق (ع) به سوی ری و دماوند رفت و در آنجا مخفی شد. وی تعدادی از پیروان خود را به قندهار، هند و سند برای تبلیغ کیش اسماعیلی اعزام نمود.[2] بنا بر نقل دیگر، زمانی¬که محمدبن اسماعیل در دماوند (یا نهاوند) به سر می¬برده است، هارونالرشید جمعی را برای دستگیری وی فرستاد، اما محمدبن اسماعیل از این موضوع اطلاع یافته و به فرغانه (در تاجیکستان کنونی) می¬رود و قاضی شمس¬الدین را برای تبلیغ به هرات میفرستد.3
در قرن سوم، ناحیة ری پایگاه مرکزی دعوت اسماعیلی در منطقة جبال بود. در آن زمان یکی از فقهای اهل سنت به نام زعفرانی، مردم ری را بر ضد اسماعیلیه شوراند و غیاث، رهبر دعوت اسماعیلیه در ری را مجبور به فرار به طرف خراسان کرد. به گفتة خواجه نظام¬الملک در سیاستنامه، «این غیاث که از ری بگریخته بود و به خراسان شده، به مرو الرود مقام گرفت و امیرحسین علی مرورودی را دعوت کرد و اجابت یافت».4 غیاث در حدود سال 280 هجری به مرو الرود (بالا مرغاب امروز در شمال افغانستان) رفت و امیرحسین¬بن علی مروزی را به کیش اسماعیلی درآورد. بسیاری از مردم در نواحی مجاور مرو الرود (طالقانِ افغانستان)، فاریاب، هرات، غور و غرجستان) نیز بر اثر نفوذ این امیر قدرتمند که بعدها خود یکی از داعیان اسماعیلی شد، بدین مذهب گرویدند.5 و 6
حسین¬بن علی مروزی که از امیران و صاحب¬منصبان مهم دستگاه سامانی بود، از سال 307 تا 312ق به عنوان داعی اسماعیلی در خراسان فعالیت میکند و پایگاه دعوت را از نیشابور به مرو الرود منتقل مینماید.7 فعالیت اسماعیلیه در غور و غرجستان (در مرکز افغانستان کنونی) نیز در پایان قرن سوم هجری و در زمان حکومت امیر اسماعیل سامانی به وسیلة فردی به نام ابوبلال اوج میگیرد که با سرکوب و عکس¬العمل سریع و شدید وی مواجه میشود.8
اگرچه اسماعیلیان با سرکوب شدید امیر اسماعیل سامانی مواجه گشتند و حسین مروزی نیز به دستور امیر نصر سامانی دستگیر و زندانی شد، جنبش اسماعیلیه در مناطق یاد شده نه تنها از بین نرفت، بلکه بر اثر تلاش احمد نسفی، جانشین حسین مروزی، در خراسان و ماوراء¬النهر گسترش یافت؛ تا اینکه به دربار سامانیان وارد شد و حتی امیر نصر سامانی خود نیز دعوت اسماعیلیان را پذیرفت.
خواجه نظام¬الملک مینویسد:
در جمله کار به جایگاهی رسید که نصر احمد دعوت او را اجابت کرد و محمد نخشبی (احمد نسفی) چنان مستولی گشت که وزیرانگیز و وزیر¬نشان شد، و پادشاه آن کرد که او گفتی... ترکان و سران لشکر را خوش نیامد که پادشاه قرمطی شد... در وقت (در مجلس مهمانی) بتاختند و محمد نخشبی (احمد نسفی) را که داعی بود، بیاوردند و گردن بزدند.9
2. اسماعیلیة افغانستان در زمان غزنویان، غوریان و سلجوقیان
سلطان محمود غزنوی (409 ـ 377 هـ.ش) که دامنة حکومتش از قزوین (در ایران) تا دریای ستلج (هندوستان شمالی) و از خوارزم تا دریای عرب گشوده بود، در تمام مناطق قلمرو خود به قلع و قمع شیعیان پرداخت. محمود، اسماعیلیان بسیاری از ساکنین شهر ری را به دار زد.10 به همین ترتیب، محمود غزنوی با اسماعیلیان غور و دیگر نواحی افغانستان نیز با شدت بسیار برخورد نمود. وی با تکفیر اسماعیلیان غور، به قلع و قمع آنان میپرداخت.
با یک نگاه به طرح جهانی اسماعیلی در مییابیم که خراسان یک جزیرة مستقل و مناطق اسماعیلی¬نشین در افغانستان امروزی و ماوراءالنهر، همه، زیرمجموعة این جزیره بوده است. شاهد این مطلب این است که ناصرخسرو خود را حجت خراسان میخواند، و در عین حال، عمدة فعالیت او در شمال افغانستان (بلخ) و شمال شرق (بدخشان) بوده است. در حالیکه ایوانف، با تکیه بر اطلاعاتی دربارة جمعیت اسماعیلیه، از بدخشان به عنوان یک جزیرة مستقل یاد میکند.11 ابوالمعالی از داعیای در غزنی نام میبرد که هم¬شأن حسن صباح و ناصرخسرو و از مؤسسان نهضت اسماعیلی در آن مناطق بوده است.12
طبق نظر سوم، بدخشان، ری (ایران) و مناطق جنوبی افغانستان، باید هرکدام جزیرهای جداگانه و مستقل از خراسان بوده باشند، و این خود دلالت بر فعال بودن اسماعیلیه در غزنی (پایتخت حکومت غزنویان) دارد. مارشال گ. هاجسن نیز به این تقسیمبندی سه¬گانة جغرافیایی در سرزمین¬های ایران ـ خراسان و ماوراءالنهر اذعان دارد، ولی احتمال میدهد که این تقسیمبندی، مدت درازی دوام نداشته است.13
در دورة پس از تجزیة افغانستان امروزی به دو دولت غوری و غزنوی، اسماعیلیان، علاءالدین حسین سلطان غور را به کیش خود درآوردند و با کمک او آزادانه به تبلیغ آیین خود پرداختند.14 امر دیگری که در گسترش تشیع در غور و غرجستان مؤثر بود، علاقة امرای آن به اهلبیت است که قزوینی نیز بدان اشاره دارد.15
با این حال، رابطة تیرة اسماعیلیه پس از علاءالدین حسین با فرزند او سیف¬الدین محمد و فقهای اهل سنت، نشان آشکاری از وضعیت نامناسب اسماعیلیه افغانستان در این مقطع است. سیف¬الدین محمد، همة داعیانی را که پدرش در سال 534ق به غزنی دعوت کرده بود و نیز بسیاری دیگر از کسانی را که تازه به این کیش درآمده بودند، از دم تیغ گذراند.16 حکمرانان غوری پس از او نیز بارها علیه اسماعیلیه دست به اقدامات جنگی زدند.
نفوذ فقهای اهل سنت در دستگاه حکومتی سلاطین بعدی غور، شاید از عوامل مهم سختگیری ایشان بر اسماعیلیه بوده است. غیاث¬الدین که بر غور و مناطق ضمیمة آن حکومت میکرد، شافعی شده بود و برادرش شهاب¬الدین که بر غزنی و مناطق اطراف آن حکومت میکرد، حنفی شده بود.17 در حدود سال 557ق از فقهای بلخ و سمرقند سؤال شده بود که با اسماعیلیانی که قصد توبه دارند، چگونه باید رفتار کرد. ملایمترین جواب¬ها این بوده است که آنان باید تمامی کسانی را که گمراه ساخته و به کیش خویش در آوردهاند، به دین اسلام برگردانند. ولی عموماً توبة فرد اسماعیلی پذیرفته نمیشد و برای او چارهای جز مرگ نبود؛ به این دلیل که صریحترین اظهارات ممکن بود در اندیشة فرد اسماعیلی، قابل تعبیر به معنای مغایری باشد.18
3. ناصرخسرو و اسماعیلیة افغانستان
بدون تردید بزرگترین نقش را در گسترش کیش اسماعیلی و تعمیق تعالیم آن در افغانستان، ناصرخسرو داشته است. وی که متکلمی دانشمند، فیلسوفی توانا، جهانگردی ادیب و شاعری نامور در زبان فارسی بود، در سال 394ق در بلخ متولد شد.19
ناصرخسرو، پس از دوران جوانی و تحول عظیم روحی،20و21 سفر هفت سالهای را به قصد حج آغاز میکند و در آخر این سفر، به دیدار ابوتمیم معدبن علی المستنصر بالله، خلیفة فاطمی در مصر نایل میآید و با داعی¬الدعات، مؤید-الدین شیرازی رابطة دوستی برقرار میکند.22 وی قبل از این سفر به کیش اسماعیلی درآمده بود.23 ناصرخسرو سه سال در قاهره ماند و به عنوان داعی تعلیم و تربیت یافت و در سال 444ق به بلخ بازگشت و به عنوان داعی، یا به گفتة خودش «حجت خراسان»، کار خود را آغاز کرد و پایگاه سرّی خود را در بلخ مستقر ساخت. اما پس از مدت کوتاهی، موفقیت¬های او دشمنی علمای سنی را که از پشتیبانی حکمرانان سلجوقی برخوردار بودند برانگیخت. سنیان او را به الحاد متهم کردند و قرمطی و رافضی خواندند، خانة او را ویران کردند و حتی قصد جانش را نیز داشتند. سرانجام، او را مجبور کردند تا خانة خود را ترک کند و به درة یمگان در بدخشان پناه ببرد. یمگان در آن زمان جزء قلمرو امیر خودمختار بدخشان، علی¬بن اسد بود که مذهب اسماعیلی و رابطة نزدیکی با ناصرخسرو داشت.24
در یمگان نیز ناصرخسرو به تبلیغات اسماعیلی خود ادامه داد و در همان حال، مکاتبات خود را با داعی¬الدعات، مؤید-الدین شیرازی و مرکز دعوت فاطمی در قاهره حفظ کرده بود.25 مطابق روایات محلی اسماعیلیان امروز بدخشان که از ناصرخسرو به عنوان «شاه سید ناصر» نام میبرند و هنوز برای او احترام بسیاری قائلاند و برخی از آثارش را حفظ کردهاند، این ناصرخسرو بود که مذهب اسماعیلی را در بدخشان رونق بیشتری بخشید. بدخشان پس از این یکی از مراکز اسماعیلیه و پایگاه اسماعیلیان نزاری پس از تخریب قلعه¬الموت در ایران شد و به گنج¬خانة نوشتههای نزاری تبدیل گردید.
ناصرخسرو دست کم تا هفتاد سالگی زنده بود و در یمگان در تاریخ نامعلومی بعد از سال 465ق درگذشت.26 قبر او که بر فراز تپة کوچکی قرار دارد، در یمگان و در قریة امروزی حضرت سید نزدیک فیض¬آباد (پایتخت بدخشان افغانستان) واقع شده است. ساکنان محلی که مقبره را همچون زیارتگاهی پاس میدارند و مدعیاند که سید و از اعقاب ناصرخسرو هستند، در نهایت شگفتی، همه، سنیان متعصبی هستند که شدیداً اسماعیلیان بدخشان و جاهای دیگر را از آمدن به زیارت مقبره منع میکنند. آن¬ها همچنین معتقدند که جدشان، ناصر، یک پیر صوفی و مانند خودشان سنی مذهب بوده و هیچ رابطهای با اسماعیلیه نداشته است.27
قابل ذکر است که برخی محققان ورود اسماعیلیه در بدخشان را هم¬زمان با ورود ناصرخسرو به آنجا و به دست او میدانند.28 اما اسماعیلیه از قرن سوم هجری در این منطقه فعال بوده و ورود کیش اسماعیلی حداقل در پایان قرن سوم در بدخشان و نواحی آن قطعی است. علی¬بن اسد، حکمران خودمختار بدخشان، خود، اسماعیلی بوده و ناصرخسرو با علم به اینکه اسماعیلیان بدخشان و درّههای آنجا پناهگاه امنی برای او خواهند بود، به آنجا پناه میبرد.
در روزگار محمدبن بزرگ امید، سومین داعی قهستانی (557 ـ 532ق)، داعیان نزاری قهستان کوشش¬های بسیاری برای رخنه در مرکز افغانستان (غور) به خرج دادند29 و در اواخر دورة ¬الموت، نزاریان قهستان دو داعی به قهستان فرستادند.30 از زمان ناصرخسرو تا حملة مغول، از تاریخ اسماعیلیان افغانستان و آسیای مرکزی اطلاع فراوانی در دست نیست. در دورة اخیر الموت بود که اسماعیلیان بدخشان و احتمالاً غور در نتیجة فعالیت¬های داعیان قهستانی، به امامت نزاری قائل شدند. پیش از این تاریخ، اسماعیلیان این منطقه، بیرون از دایرة شقاق نزاری ـ مستعلوی و خارج از محدودة دولت نزاریان در ایران قرار داشتند. این امر را روایات محلی نزاریان بدخشان که آغاز دعوت نزاری را در آن منطقه در نیمة قرن ششم قرار میدهند، تأیید میکنند.31
نخستین داعی قهستانی، سید شاه ملنگ بود که حکمرانی خود را در شغنان، یکی از نواحی عمدة بدخشان، مستقر ساخت. به دنبال او داعی دومی به نام میر سید حسن شاه خاموش روی کار آمد. این داعیان، سلسلة پیران و میران را تشکیل دادند که بر شغنان، روشان و نواحی مجاور بدخشان در منطقة آمودریای بالا (جیحون علیا) تا روزگاران جدید حکومت میکردند.32
4. اسماعیلیان افغانستان در دورة مغولیان و تیموریان
(قرن هفتم تا نهم هجری)
حملة چنگیز به افغانستان در سال ششصد قمری آغاز شد که علی¬رغم مقاومت سرسخت مردم افغانستان، مغول¬ها بر بیشتر این سرزمین مسلط شدند. پیامد حملة مغول به این کشور، آسیب¬های بزرگی بود که بر فرهنگ، اقتصاد و اجتماع آن وارد شد و شهرهای گوناگون تخریب گردید. حدود صد سال پیش از این مقطع، یعنی در سال 487ق، اسماعیلیه در مجموع جهان اسلام به دو شاخة نزاری و مستعلوی تجزیه شده بود و در قهستان ایران سلسله نزاری حاکم بود. قلعة الموت (پایگاه اسماعیلیان نزاری در ایران) در سال 633ق به دست مغول¬ها تخریب گردید و حکومت قهستان توسط مغولان به حاکمان سنی آل¬کرت (حاکمان هراتی) واگذار شد.
حکیم سعدالدین¬بن شمس¬الدین، معروف به نزاری قهستانی، نخستین مؤلف نزاری پس از الموت، در آغاز جوانی در دستگاه اداری مؤسس آل¬کرت، یعنی شمس¬الدین محمد اول (676 ـ 643ق) و جانشینان او خدمت میکرد. روش نزاری قهستانی که بیانی شاعرانه و صوفیانه داشت تا اندیشههای اسماعیلی خود را پنهان کند، الگوی بسیاری از نویسندگان بعدی نزاری در افغانستان، ایران و آسیای مرکزی شد.33 کوه¬های پامیر و هندوکش و مناطق بدخشان که در حصار این کوه¬ها بود، از بلیة مغول مصون ماند34 و پناهگاهی برای اسماعیلیان نزاری شد که از بیم قتل¬عام مغول از قهستان فرار کرده بودند.
در این دوره، اسماعیلیان بدخشان و نواحی پیرامون آن که پیش از سقوط الموت به امامان نزاری ایمان آورده بودند، از تأثیرات حمله مغول به دور ماندند و در دورة بعد از الموت، سنت ادبی تا حدی ویژه از آن خود به وجود آوردند. اینان با اهمیت دادن ویژه به آثار ناصرخسرو، مقدار زیادی از آثار موجود نزاری را از دورة الموت و بعد از آن که به زبان فارسی نوشته شده بود، حفظ کردند.35
قاسم شاه، فرزند شمس¬الدین محمد، نیز شمس¬الدین سبزواری را با اعطای منصب پیر به سوی شرق ایران فرستاد. وقتی شمس¬الدین سبزواری وارد بدخشان شد، مردم بسیاری به دیدار او شتافتند و او آنان را به پذیرش مذهب اسماعیلی و ادای سوگند بیعت با امام قاسم شاه ملزوم ساخت. وی پس از آن در تبت صغیر، غزنی، چیناب، وانل-نگری، درههای هندوکش و پامیر، کشمیر و هندوستان به انجام مأموریت پرداخت.36
بدخشان و نواحی آن در نیمة نخست قرن نهم هجری جزء امپراطوری تیموری درآمد. پس از آن، بدخشان را ازبک¬ها گرفتند، ولی میران اسماعیلی شغنان، همانند سلسلة تیموریان محلی، پیوسته در برابر ازبک¬ها مقاومت می¬کردند. در سال 913ق شاه رضی¬الدین¬بن طاهر، یکی از امامان محمد شاهی، از پایگاه دعوت خود در شرق ایران به بدخشان آمد و به کمک پیروان محلی خود زمام حکومت بخشی از بدخشان را به دست گرفت. در جنگ سال 915 هجری، شاه رضی¬الدین کشته شد و در نتیجه، نزاریان بدخشان که آن زمان از شاخة محمد شاهی بودند، به شدت به وسیلة امیران تیموری محل مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.37
پس از این، رابطة اسماعیلیه با تصوف پررنگ شد و اسماعیلیان خود را در پشت خرقة صوفیان پنهان کردند.38 سلطة مغولان و تیموریان بر افغانستان به صورت کلی سبب شد که مدارس، کتابخانهها، نخبگان و مجموعة فرهنگ به شدت صدمه ببیند و گونهای روحیة تقدیرگرایی به وجود آید. تحت چنین شرایطی، علاوه بر اسماعیلیان، مردمان دیگری نیز به زیّ صوفیان درآمدند که تا امروز هم این جریان به اشکال گوناگون در این سرزمین به حیات خود ادامه داده است.39
5. اسماعیلیان افغانستان در دورة انجدان (قرن نهم و دهم هجری)
در نیمة نخست قرن نهم هجری، امامان نزاری قاسم شاهی در زیّ پیران صوفی در انجدان سر برآوردند. انجدان که در مرکز ایران، در حوالی محلات و قم واقع است، مدتی بیش از دو قرن مقر امامان نزاری قاسم شاهی باقی ماند.40 مستنصر بالله دوم (885 ـ 868ش) نیز عدهای از داعیان معتمد خویش را به نقاط مختلف ایران، افغانستان و آسیای مرکزی فرستاد.41
وقتی شاه اسماعیل صفوی (930 ـ 907ق) دستور قتل شاه طاهر، معروفترین امام سلسلة نزاری قاسم شاهی در دورة انجدان را در سال 926ق صادر کرد، شاه طاهر به هندوستان گریخت و فعالیت¬ها و خدمات خود را در احمدنگر هندوستان آغاز کرد. در دورهای که او در احمدنگر به سر میبرد، چند نفر از داعیان بدخشان، از جمله میرزا صوفی و میرزاجان محمد کابلی و سید حیدرشاه، سیدشاه محمد و برخی دیگر از بدخشانی¬ها، به دیدار او آمدند و امام آنان را راهنمایی نمود.42
دورة انجدان شاهد تجدید حیات فعالیت¬های ادبی نزاریان بود. قدیمیترین نتیجة این تجدید حیات ادبی به زبان فارسی به وسیلة ابواسحاق قهستانی (نیمة دوم قرن نهم هجری) و خیرخواه هراتی (متوفای بعداز 960ق) پدید آمد. محمدرضا بن سلطان حسین غوریانی هراتی، معروف به خیرخواه هراتی، نویسنده و شاعری پرکار بود. امام مستنصر بالله دوم او را به عنوان داعی به جانشینی پدرش که از داعیان یا پیران محلی در زادگاه خویش در مغرب افغانستان بود، نصب کرده بود.43
سخنان مستنصر بالله دوم در کتاب پندیات جوانمردی و دیگر آثار خیرخواه هراتی منعکس شده است. نسخههای پندیات جوانمردی هنوز در مجموعههای خطی نزاری در بدخشان و دیگر مناطق اسماعیلی¬نشین افغانستان نگهداری میشود. عبدالسلام شاه نیز به تبعیت از پدرش، مستنصر بالله دوم، نزاریان محمد شاهی افغانستان را دعوت کرد که بیعت خود را تغییر دهند و به متابعت از امامان بر حق، یعنی امامان قاسم شاهی بپردازند.44
در قرن نهم، باید از یکی از نویسندگان سرشناس اسماعیلیان در بدخشان، یعنی سهراب ولی بدخشانی نام برد که در حوالی 856 به تألیف اشتغال داشته است. از نوشتههای مهم او سی و شش صحیفه است که در زبان بدخشانی¬های امروز بدین نام مشهور است و در اصل صحیفة الناظرین نام داشته است. کتاب دیگر او رسالهای بدون عنوان است. علاوه بر این، رسالات و کتب دیگری نیز برای او نام بردهاند. بدخشانی¬ها در قرن نهم و دهم نویسندگان دیگری نیز داشتهاند.
6. اسماعیلیان افغانستان در قرون اخیر
1ـ6. ابهامات و کمبود اطلاعات
متأسفانه، دربارة تاریخ جدید اسماعیلیان افغانستان اطلاعات چندانی در دست نیست. نه محققان خارجی در این زمینه کار مناسبی ارائه دادهاند و نه مورخان افغانستان به تاریخ و تحولات اسماعیلیة افغانستان بذل توجه نمودهاند. خود اسماعیلیان افغانستان نیز از قرن یازدهم به بعد و پس از خیرخواه هراتی و سهراب ولی بدخشانی، نویسنده و شخص مطلع قابل توجهی نداشتهاند. اسماعیلیان افغانستان در دورههای اخیر تا حدی از لحاظ علمی و فرهنگی در انحطاط افتادند و در عقایدشان خرافیتر شدند و سرشان را در لاک تقیه فرو بردند و این تقیة افراطی ایشان کار را برای محقق دو چندان مشکل می¬نماید.
2ـ6. آقاخانها و اسماعیلیان افغانستان
آقاخان محلاتی که رهبر نزاریان و از نوادگان رهبران انجدان بود، در زمان فتحعلی¬شاه قاجار با حکومت درگیر شد و در سال 1258ق به افغانستان فرار نمود. آقاخان در قندهار مستقر شده بود و نمایندگان پیروانش از بدخشان و اماکن دیگر دور او جمع شدند.45 جوامع اسماعیلی این مناطق اکنون میکوشیدند تا تماس¬های مستقیمتری با امام خویش برقرار کنند.
انگلیسی¬ها وضعیت اسماعیلیان کابل و اطراف آن را نیز بررسی کرده بودند. راولینس، تحصیلدار انگلیسی قندهار، گفته بود که یکصد خانوار در کابل اعتقاد به خدا بودن آقاخان دارند.46 سرانجام، قیام محمد اکبرخان در قندهار سبب شد که آقاخان به تبع انگلیسیان شهر را ترک گوید و به سند پناه ببرد.47
3ـ6. عبدالرحمن خان و سرکوب اسماعیلیان
عبدالرحمن خان که در استبداد گوی سبقت را از همة حکام افغانستان برده بود، به طور گسترده به قلع و قمع شیعیان پرداخت. طبیعتاً مظالم عبدالرحمن بر اسماعیلیان افغانستان نیز بی¬سابقه بوده است.
در سال 1305هـ¬. اسماعیلیان به دلیل استنکاف از پرداخت مالیات، توسط عبدالرحمن تحت تعقیب قرار میگیرند. هزارههای اسماعیلیِ مناطق ترکمان، پارسا و شیخ علی (مناطقی در ولایت پروان) سرکشی میکنند و با حاکم محلی خود درگیر می شوند و او را زندانی میکنند. در سال 1306هـ.. مناطق چندی که اسماعیلی¬نشین بودند، توسط دولت سرکوب و احیاناً از جایی به جایی کوچ داده میشوند. این مناطق عمدتاً در ولایت بدخشان بوده است (مثل رستاق، شغنان، دوشان، حضرت امام و...).48
اسماعیلیان، یا به تعبیر ملا فیض محمد کاتب هزاره، «هزاره¬های آقاخان محلاتی مشرب»، از مناطق شیخ علی و تاله و برفک در سال 1307هـ. به تمرد از حکومت پرداختند و در پی آن، حکومت به سرکوب آنان می¬پردازد و در این سرکوب، غیر اسماعیلیان منطقه نیز به کمک نیروهای دولتیِ اعزام شده از کابل برمی¬خیزند. پس از مدتی در همین سال درگیری شدید دیگری بین نیروهای دولتی و اسماعیلیان از طوایف «کرم علی»، «علی جم» و «نیک پی» (از هزاره¬های شیخ علی) اتفاق می¬افتد. در ادامة جنگ و گریز، سرانجام هزارههای اسماعیلی به سنگلاخ¬ها و مغارات و سوراخ¬های کوه¬ها پناه میبرند و عبدالرحمن خان دستور میدهد که جنگجویان دولتی همة اموال ایشان را تملک کنند و اسیران را به کابل بفرستند.49
دو درگیری شدید دیگر نیز در همان سال بین اسماعیلیان شیخ علی و نیروهای دولتی اعزامی از کابل پیش میآید و در نتیجه، حکومت عدهای از هزارههای اسماعیلی را از شیخ علی به فیض آباد بدخشان، چند خانوار را به درة نعلبک دوآب و 53 خانوار از اهل ترمیشی را به بلخ و مزار شریف تبعید میکند و عده¬ای هم به کوه¬ها پناه می¬برند. برخی از اسماعیلیان شیخ علی نیز به گرشک و لهوگرد در هرات تبعید می¬شوند و تعدادی هم درکارگاه¬های پرده¬بافی و کرسی نیین و کارخانة چرم¬گیری و حکاکی به کار گمارده میشوند.50
در سال 1308هـ. نیز بین نیروهای دولتی با اسماعیلیان هزارة شیخ علی درگیری پیش می¬آید که در اثر آن، اسماعیلیان به شدت سرکوب میشوند و افسران دستور می¬دهند که نظامیان، اموال، حیوانات، زنان و دختران ایشان را تملک کنند. اما این خودسری افسران ظاهراً مورد پسند عبدالرحمن واقع نمی¬شود و دستور به بازگرداندن اموال و زنان و دختران اسماعیلیان می¬دهد. اسماعیلیان که دیگر رمقی برای مقابله با دولت نداشتند، با هر وسیله¬ای می¬خواستند حکومت را از خود راضی کنند؛ به همین جهت، اموالی را که افسران و نظامیان از آن¬ها به تاراج برده بودند، حتی پس از دستور عبدالرحمن به بازگشت آن، به حکومت و شاه بخشیدند51 تا شاید باعث دل¬نرمی حضرت والا نسبت به خودشان شوند.
4ـ6. جغرافیای انسانی امروز اسماعیلیان افغانستان
وضعیت خفقان و استبداد و سرکوب¬های شدید اسماعیلیان به دست حاکمان کشور در سدههای اخیر سبب شد که اسماعیلیان سر در لاک خود فرو ببرند و با پنهان¬کاری و لزوم حفظ اسرار، برای شهروندان افغانستان ناشناخته باقی بمانند. اما آن¬گونه که قرائن نشان میدهد، اسماعیلیان هرچند در مقیاس محدود، در اکثر شهرهای افغانستان حضور دارند. ایشان در برخی موارد خود را اثناعشری معرفی میکنند و در موارد دیگری، در پوستین سنیان یا صوفیان سنی درآمدهاند و تشخیصشان برای دیگران تا اندازهای مشکل است؛ هرچند در برخی ولایات مذهب خود را آزادانه آشکار میکنند. آنچه مسلم است، شیعیان اسماعیلی در ولایات ذیل حضور دارند:
1. بدخشان: از زمان ناصرخسرو به بعد، تمرکز بیشتر اسماعیلیان در بدخشان و نواحی آن بوده است. اسماعیلیان نزاری بدخشان که از آغاز قرن سیزدهم هجری از فرقة محمدشاهی به پیروی از امامان قاسم¬شاهی گرویدند، بیشترین اسماعیلیان افغانستان هستند. بر اثر تعیین مرز بین روسیه و انگلیس، تماس اسماعیلیان با رهبرانشان کم شد. آخرین تماس آقاخان سوم با پیروانش در این مناطق، در سال 1923 بود که در این سال وی پیر سبزعلی (متوفای 1938م) را که از مردم خوجه بود، به عنوان سفیر خویش در بدخشان منصوب کرد.52
نظام شورایی متحدالشکل و هیأت¬های وابستة آن که بر اساس «قانون اساسی مسلمانان شیعة امامی اسماعیلی» در سال 1986م و به دست پرنس کریم آقاخان چهارم ایجاد شد، جماعت¬های اسماعیلی بدخشان افغانستان و تاجیکستان و دیگر اسماعیلیان افغانستان را در بر نگرفته است، چنانکه اسماعیلیان ایران نیز از شمول آن خارجاند.53 این جوامع از طریق نظام¬های دیگری که مبتنی بر کمیتههای خاص است اداره میشوند. در سال¬های اخیر، توجه خاصی به امور مذهبی و اجتماعی ـ اقتصادی اسماعیلیان بدخشان میشود.
سنت ادبی خاص جماعت نزاری بدخشان و نواحی مجاور آن، لایههای متعددی از ادبیات اسماعیلی را عرضه میدارد. ایشان کتاب مجهول المؤلف ام الکتاب، آثار اصلی و جعلی ناصرخسرو، آثار فارسی دورة الموت و بعد از الموت، از جمله رسالاتی را که تلفیق آرای اسماعیلی را با اندیشههای صوفیانه نشان میدهد، و آثار ناشناختهای را که انتساب آن¬ها به نزاریان قطعی نیست، برای ما حفظ کردهاند و نقش بسیار مهمی در حفظ ادبیات نزاری که به زبان فارسی نوشته شده است، داشتهاند.54
آن¬ها در سید بودن ناصرخسرو تردیدی به خود راه نمیدهند و اسناد و مدارکی نیز در این زمینه ارائه میکنند.55 قبر ناصرخسرو امروزه به عنوان یک زیارتگاه در یمگان مطرح است، ولی بیشتر زائران و خادمان آن اهل سنتاند که معتقدند سید و از اولاد شاه سید ناصرند.56
یکی از خصوصیات اصلی بدخشانیان این است که عنوان اصلی کتاب را نمیآورند و تعداد ابواب یا فصول آن را عنوان قرار میدهند. آنان کتاب روضة التسلیم، منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی را که به 28 تصور تقسیم شده است، تصورات نام نهادهاند. کتاب صحیفة الناظرین سید سهراب ولی بدخشانی که به 36 صحیفه تقسیم شده است، سی و شش صحیفه نام گرفته است؛ چنان¬که یکی از کتب اصلی ناصرخسرو نیز به شش فصل شاه سید ناصر معروف است.
در مقدمة تاریخ بدخشان به نقل از استاد خلیل¬الله خلیلی راجع به مقبرة ناصرخسرو مطالبی درج شده است که به آگاهی افزونتر از نفوذ مذهب اسماعیلیه و جایگاه آن در بدخشان کمک میکند.57
2. کابل: در ولایت کابل و نواحی آن نیز تعدادی اسماعیلی حضور دارند که ایشان نیز تا قرن یازدهم و دوازدهم هجری پیرو سلسلة نزاری محمدشاهی بودهاند، ولی پس از آن به سلسلة قاسم¬شاهی گرویدهاند و از امامان آقاخانی پیروی میکنند.58 اسماعیلیان کابل و نواحی آن به «علی¬اللهی» معروفاند.59
3. بامیان: در ولایت بامیان، اسماعیلیان در این مناطق زندگی میکنند: 1. شیبر؛ 2. شنبل؛ 3. عراق و 4. درّة شکاری.60 حاج کاظم زیدانی میگوید:
در مناطقی چون درّة شکاری و بامیان، آثار قلعههای مخروبة زیادی به جای مانده است که به نظر میرسد از آن اسماعیلیان بودهاند. زیرا باقلاع «الموت» و سایر قلعههای اسماعیلی شباهت دارند.61
4. میدان: در ولایت وردک و میدان نیز اسماعیلیان در این مناطق حضور دارند: 1. سیاه سنگ؛ 2. کالو62 و 3. بهسود. اسماعیلیان بهسودی همانند اثناعشری¬ها، مراسم محرم و عزاداری برپا میدارند و در آداب خود تفاوت چندانی با اثناعشری¬ها ندارند، هرچند از سوی اثناعشری¬ها تحقیر و به عنوان غلات شناخته میشوند.63 بر اساس گفتة برخی شاهدان عینی، اینان به ظواهر شرع و نماز و روزه نیز تقید و التزام ندارند. در برخی منابع نیز ایشان «علی-اللهی» نامیده شدهاند. تیمور خانوف از برنس چنین نقل میکند:
«به شهادت برنس در سال 30 قرن 19 یک نفر از رهبران علی¬اللهی که در ایران و ترکیه پیرو داشت، کوشش کرد در منطقة بهسود تبلیغاتی را به نفع خود راه اندازد، اما آن فعالیت¬ها به یک جنگ واقعی مذهبی مبدل گشته و با نابودی کامل فرقة علی¬اللهی پایان یافت.» (کتاب مسافرت به بخارا، قسمت 1ـ2، چاپ مسکو، 1894م، صص 263ـ264). روحانیون شیعه مذهب و همچنین رهبران طوایف هزاره دائماً میکوشند تا هیچ فرقة مذهبی دیگری در مناطق اشغالی آن¬ها نفوذ ننماید.64
5. پروان: بعد از ولایت بدخشان، یکی از مراکز پرتراکم اسماعیلیه، ولایت پروان است و بیشتر اسماعیلیان امروزی ولایت کابل نیز از پروان بدانجا نقل مکان کردهاند. بیشترین مناطق اسماعیلی¬نشین در پروان، درّة شیخ علی و سرخ پارساست که شامل این طوایف هزاره میشود: 1. علی جم؛ 2. کرمعلی؛ 3. نیک پی؛ 4. برمک و...65 از ولایت پروان، دانشجویانی اسماعیلی در جمهوری اسلامی ایران مشغول تحصیلاند که متعلق به طایفة کرمعلی هستند. چنان¬که قبلاً هم گفته شد، در اثر تنش¬های طوایف شیخ علی و سرخ پارسا با حکومت عبدالرحمن خان جابر، بسیاری از خانوادههای این طوایف در مناطق غربی و شمال شرقی افغانستان تبعید و پراکنده شدند. علاوه بر دانشجویان، خانوادههای دیگری از طوایف شیخ علی و سرخ پارسا نیز امروز در ایران حضور دارند.
6. بغلان: در ولایت بغلان، اسماعیلیان در این فرمانداری¬ها سکونت دارند: 1. دوشی؛ 2. تاله؛ 3. برفک؛ 4. درّة کیان؛ 5. کیلهگی؛ 6. لرخاب...66 درّة کیان از مناطق مهم اسماعیلی¬نشین است که برخی تصور میکنند اسماعیلی¬ها عمدتاً در این منطقه حضور دارند. به همین جهت، گاهی در محاورات به اسماعیلی¬های افغانستان «کیانیها» گفته میشود. دلیل آن هم این است که در دورههای اخیر، رهبری اسماعیلیان افغانستان به دست سادات خانوادة نادری بوده است و امروزه نیز سید منصور نادری پس از پدرش رهبری اسماعیلیان افغانستان را به عهده دارد. سید منصور نادری به «بچه (پسر) سید کیان» نیز معروف است؛ زیرا پدرش بیشتر به نام «سید کیان» شناخته میشده است. سید منصور نادری سواد چندانی ندارد و طبق گفتههای بصیر احمد دولت¬آبادی که یکی از مورخین معاصر افغانستان است و با اسماعیلیان تا اندازهای مراوده دارد، باسوادترین فرد اسماعیلیان افغانستان، سید جعفر نادری، فرزند سید منصور نادری است که تحصیلات دینی و غیردینی دارد و در غرب هم تحصیلاتی داشته است.
سید منصور نادری امروز به عنوان نمایندة پرنس کریم آقاخان چهارم در افغانستان فعالیت دارد و برخی طلاب اسماعیلی نیز با حمایت او به ایران فرستاده شدهاند و از سوی او تأمین مالی میگردند.
یکی از دلایل دیگر شهرت اسماعیلیان درة کیان این بوده است که ایشان به رهبری خانوادة نادری، حزب و دستگاه سیاسی نظامی داشتهاند. البته ایشان در دوران جهاد علیه شوروی با دیگر شیعیان همگام نشدند و روابط نزدیک خود را با دولت کابل که مورد پذیرش مجاهدین نبود، حفظ کردند. پس از پیروزی مجاهدین و خروج شوروی از افغانستان، اسماعیلیان درة کیان و سید منصور نادری به ائتلاف شمال پیوستند و یک فرقه (لشکر) را نیز با مشارکت جنبش شمال (به رهبری ژنرال دوستم) و حزب وحدت اسلامی تشکیل دادند که فرماندهی فرقه نیز به دست حسام-الدین، یکی از معاونین سید منصور نادری بوده است.
7. کنر، لغمان، کاپیسا و ننگرهار: در این استان¬ها بیشتر نورستانی¬ها حضور دارند که اصالت یونانی دارند و جدید-الاسلام گفته میشوند، زیرا بعدها به دین اسلام مشرف شدهاند.67 مناطق ایشان پس از تشرف به دین اسلام نورستان نام گرفت و پیش از آن به کافرستان معروف بوده است.68 نورستانی¬ها از چهار قوم نسبتاً بزرگ کاموز، هلار، سلار، کاموج و پانزده فرقة کوچکتر دیگر در پانزده فرمانداری و بخش¬داری در این استان¬ها و از جمله استان بدخشان زندگی میکنند. ایشان با زبان سانسکریت تکلم میکنند.69
نورستانی¬ها بیشتر به علی¬اللهی معروفاند، ولی قرائن بسیاری در دست است که ایشان با دیگر اسماعیلیان افغانستان تفاوت چندانی ندارند. ایوانف میگوید:
در بعضی نقاط افغانستان جماعت نزاری¬ها هنوز به نام علی¬اللهی خوانده میشوند، گرچه آنان در واقع با علی-اللهیهای ایران و کردستان فرق دارند و به احتمال زیاد از اعقاب قرامطه هستند.70
در منابع متعددی که دربارة اسماعیلیان نوشته شده است، و نیز در کتب تاریخی افغانستان، گاهی اسماعیلیان این کشور به عنوان علی¬اللهی معرفی میشوند و گاهی تصریح میشود که ایشان اسماعیلیاند و علی¬اللهی لقب گرفتهاند.71 قبلاً هم اشاره شد که اسماعیلیة کابل و بهسود نیز به علی¬اللهی معروفاند.
در بخش عقاید اسماعیلیة افغانستان اشاره خواهیم کرد که عقایدی که به علی¬اللهیهای افغانستان نسبت داده میشود، همان عقاید سایر اسماعیلیان این کشور است. سید جمال¬الدین نیز در تتمة البیان فی تاریخ الافغان72 به برخی عقاید ایشان اشاره میکند که با عقاید سایر اسماعیلیة افغانستان تشابه زیادی دارد. روابط نورستانی¬ها با اسماعیلیة بدخشان نیز برقرار است و عدهای از ایشان اساساً در بدخشان توطن گزیدهاند. یادآوری این نکته هم ضروری است که بخشی از نورستانی¬ها، شیعة اثناعشریاند.73
8. سمنگان: در ولایت سمنگان، اسماعیلی¬ها در فرمانداری¬ها و بخشداری¬های درة صوف و روی دو آب زندگی میکنند.74
9. زابل: در ولایت زابل، طوایف پاینده محمد (دادخان، صحبت خان و محمد خان) که از طوایف دایچوپان میباشند، اسماعیلی هستند.75
غیر از ولایت¬های نامبرده، در ولایت¬های قندهار، فاریاب، جوزجان، بلخ و... نیز احتمالاً گروه¬هایی از اسماعیلیان حضور دارند که اطلاع تفصیلی از آن¬ها در دست نیست. مذهب اسماعیلی به ویژه در ولایت قندهار ریشة دیرینه دارد. آقا محمدخان با حمایت اسماعیلیان، سپاهی تشکیل داد و آهنگ فتح هرات را داشت. در زمان عبدالرحمن¬خان جابر نیز تعدادی از خانوادههای اسماعیلی شیخ علی و سرخ پارسا از ولایت پروان به قندهار، گرشک و... تبعید شدند.
لازم است یادآوری شود که از نظر تمایزات نژادی، اسماعیلیان بدخشان تاجیک، نورستانی¬ها یونانی¬تبار و سایر اسماعیلیان افغانستان عمدتاً از نژاد هزاره و بخشی هم از سادات هستند. اسماعیلیان قندهار نیز احتمالاً از سه نژاد هزاره، بلوچ و پشتوناند.
5ـ6. وضعیت فرهنگی و جهان¬بینی امروز اسماعیلیان افغانستان
از باورهای اسماعیلیان امروز افغانستان اطلاعات دقیق و زیادی در دست نیست. دست¬یابی به عقاید ایشان نیازمند تحقیق میدانی گسترده است؛ به¬ویژه اینکه آنان در زمینة حفظ اسرار مذهبی خود بسیار سختگیرند.
من خود به مدت پنج سال با یکی از اسماعیلی مذهبان روابط نزدیکی داشته و دارم، اما در این پنج سال از مذهب او مطلع نشدهام. پس از آگاهی از اسماعیلی بودنش نیز هرچه کوشیدم اطلاعاتی در زمینة اسماعیلیان افغانستان ارائه دهد، سودی نداشته و حتی یک جمله در این خصوص به زبان نیاورده و فقط وعدة معرفی محققان دیگری را داده است که آن نیز تاکنون عملی نشده است.
همین پنهان¬کاری سبب رواج شایعات گوناگون در میان غیراسماعیلیان کشور شده است. یکی از شایعات به¬ویژه در میان اهل سنت این بوده است که سید منصور نادری، رهبر اسماعیلیان افغانستان، بر سر دروازة خانه خود نوشته بوده است: «اینجا عرش است؛ جای پر زدن جبرئیل نیست»! یک سنی که این نوشته را میبیند، در زیر آن مینویسد: «فرعون گشتهای، اینجا رود نیل نیست»!
اطلاعات غیراسماعیلیان افغانستان دربارة عقاید اسماعیلیان بسیار محدود است و حتی اثناعشری¬ها دیدگاهی بسیار منفی دربارة آن¬ها دارند، اما این روشن است که خرافات دامن اسماعیلیان افغانستان را گرفته است و آنان بر اثر فقدان افراد آگاه، در دورههای اخیر افت فرهنگی شدیدی داشتهاند.
حاج کاظم یزدانی، از مورخان معاصر افغانستان، که تا اندازهای در باب اسماعیلیه و عقایدشان تحقیق کرده است، میگوید:
شاید قریب سه درصد از جمعیت افغانستان، شیعة اسماعیلی باشند... شیعیان اسماعیلی افغانستان از محرومترین و مظلومترین طبقات این کشور بودهاند و در طول تاریخ، مصائب و آلام بیشمار دیدهاند. علاوه بر آنکه از طرف رژیم¬های وقت افغانستان تحت فشار قرار میگرفتند، اکثریت ملت افغانستان نیز آنان را یک فرقة غالی و حتی مشرک پنداشته، انواع توهین و تحقیر و آزار را در حقشان روا میداشتند. حتی شیعیان دوازده امامی که خود مورد توهین و تحقیر از طرف اکثریت قرار میگرفتند، اسماعیلی¬ها را از خود طرد میکردند؛ در صورتی¬که اسماعیلی¬ها اتهام غلو را رد نموده، خود را مسلمان میدانند و فقط یک گروه از اسماعیلیه را که به نام نصیریه76 یاد میشوند، غالی میدانند.
مذهب اسماعیلیه در افغانستان امروز سخت دچار انحطاط فکری شده است. خرافات بسیار در آن راه یافته و جهان-بینی فعلیشان گویا بدین قرار است که: «خداوند جهان را آفرید، اختیار و اراده آن را به دست حضرت علی (ع) سپرد و آن حضرت، قاسم ارزاق است و اوست که در بالین هر محتضر، چه مؤمن و چه کافر، حاضر میشود. قبض روح شیعیان و حساب روز قیامت به دست اوست. آنچه برای یک انسان سعادت میآورد، میزان عشق و علاقه او به حضرت علی و ائمة اسماعیلیه میباشد. بهترین عمل، کاری است که امام زمان از آن خوشش آید. بنابراین، اگر یک شیء گران¬بها در نزد یکی از اسماعیلیه باشد، او موظف است که آن را اول به امام زمان یا نایبش عرضه کند؛ اگر قبول کرد، از آن امام است، وگرنه صاحب اصلیاش دوباره میتواند آن را تصرف کند. مردم وظیفه دارند که از راه¬های گوناگون اسباب لذت و کامرانی امام را فراهم کنند. لذت بردن امام عیب نیست؛ زیرا جهان به طفیل او خلق شده است و تمام ثروت-های جهان در واقع از آن اوست و او صاحب اختیار اصلی زمین میباشد. اگر مالی در دست دیگران باشد، امانتی است از امام. اسماعیلیان سالانه مبالغی به عنوان عشریه به امام و یا نمایندة او میدهند. تعدادی از هزارهها که از ظلم عبدالرحمن در بخارا فراری شده بودند... در همان حال موظف بودند که سالانه مبلغی برای امام در بمبئی ارسال دارند... همه ساله از طرف رهبرانشان رمز شناخت برایشان میرسد که کسی جز اسماعیلیان از این رمز آگاه نمیشود.» 77
هالیستر نیز ضمن آنکه میگوید اسماعیلیان نزاری در مناطق پشتو زبان شمال کابل «علی¬اللهی» نامیده میشوند، از ایوانف نیز نقل میکند که در بعضی نقاط افغانستان، جماعت نزاری¬ها هنوز به نام «علی¬اللهی» خوانده میشوند که در حقیقت از اعقاب قرامطه هستند. سپس از زبان ایوانف اضافه میکند که اکبر مشایخ تکفیر شده را به قندهار فرستاد تا در ازای ایشان چند اسب بفرستند و با علوی¬ها نیز همین¬گونه رفتار شد.78 به گفتة ایوانف، علی¬اللهیها یا همان اسماعیلیان افغانستان عقیده دارند که ارواح سماوی بارها به صورت محسوس و ملموس ظاهر شدهاند و حق در وجود علی (ع) که ایشان او را به عنوان «علی¬الله» میپرستند، متجلی گردیده است. اینان برای این تجلی، لفظ «جسم» و گاهی «لباس» را به کار میبرند. این فرقه به تقمص و تناسخ ارواح اعتقاد دارند و لذا گوشت نمیخورند. به عقیدة آن¬ها وقتی علی (ع) از جهان رفت، به آفتاب بازگشت که همان علی بود و بدین مناسبت آفتاب را هم «علی¬الله» میخوانند. آنان اصالت قرآن موجود را مخدوش میدانند و برخی نیز آن را مجهول دانستهاند. این اصل که روح خداوند در امامی دمیده میشود و از کالبد او به کالبد امام دیگر منتقل میگردد، مورد قبول آن¬هاست. ایشان معتقدند محمد (ص)، رسولِ «علی¬الله» بوده است و چون خدا دانست که محمد (ص) برای امور رسالت تنهاست، خود به جهت یاری پیامبرش به کسوت بشری درآمد. در آداب و رسومشان نیز وجوه اشتراک فراوانی با خوجههای هندی دارند: مسجد ندارند، آداب طهارات را لازم نمیدانند، گوشت خوک نمیخورند، شراب نمینوشند، چند زنی را جایز نمیدانند، طلاق را جایز نمیدانند و به نظام عالمی غریب و خاص اعتقاد دارند.79
به نظر میرسد برخی از آداب و رسوم ذکر شده به خوجههای افغانستان اختصاص داشته باشد. این آداب در مورد همة اسماعیلیان این کشور عمومیت ندارد؛ هرچند خوجهها و اسماعیلیان در بسیاری از آداب و رسوم با هم اشتراک دارند. علامه حسن¬الامین که ظاهراً خود نیز سفری به افغانستان داشته است، میگوید:
فرقة خوجه در افغانستان به نام «موالی» حضور دارند. این فرقه هرچند به آقاخان تعلق ندارند، ولی عقاید دینیشان با آغاخانیه شباهت دارد.80
فرهاد دفتری از میان آداب و رسوم اسماعیلیان افغانستان، به احترام خاص به مردگان و آیینهای بومی ویژهای چون رسم «چراغ روشن» برای مردگان اشاره میکند.81 البته باید گفت احترام ویژه به مردگان شامل دیگر مردم افغانستان نیز میشود. بسیاری از دوازده امامی¬ها از خاک یا ریگ¬های قبر بزرگ خانواده به عنوان تبرک استفاده میکنند و چه بسا معتقدند که روح او همواره در خانه حضور دارد... .
سید جمال¬الدین نیز دربارة اسماعیلیان شیخ علی و طایفة جمشیدی میگوید:
این دو طایفه بهرهای از مذهب شیعه نبردهاند؛ مگر دشمنی با خلفا، دوست داشتن علی (ع) و برپایی عزاداری در عاشورا... هیچ¬کس از ایشان از اظهار مذهب خود تقیه نمیکند... حتی اگر از مذهب آنان پرسیده شود، با غلو و بدون مبالات میگویند «ما بندة علی هستیم». ایشان در مذهب خود بسیار دلبستگی دارند... فرد سنیای که یک کنیز اسماعیلی داشته است، بر او سخت میگیرد و مورد آزارش قرار میدهد تا سنی شود، اما کنیزش به شدت خشمگین میشود و میگوید: «اگر سگ باشم آسانتر است بر من تا اینکه سنی باشم»! از آدابشان این است که اموات خود را در هنگام دفن با کلمات ذیل تلقین میدهند: «هرگاه نکیر و منکر نزد تو آمد، نترس. مولایت علی (ع) نزد تو خواهد آمد و آن دو را از پیش تو دور خواهد ساخت»! خانواده و اهل مرده مقداری از موی خود را کنده و بعد از دفن مرده بر سر قبر او میاندازند... حکومت از ایشان «بز» به عنوان مالیات میگیرد و در صورتی که در ادای آن تأخیر کنند و با تراکم مالیات، از پرداخت آن عاجز شوند، حکومت دخترانشان را به¬جای بز مالیات میگیرد! ایشان شرفاء (سادات) را بی¬نهایت تعظیم میکنند و شرفاء از دیگران، با ویژگی تکبر و سلام ندادن هنگام ورود در مجالس و به کار بردن فحش در گفتگویشان با دیگران مشخص میشوند.82
آنچه درباره عقاید و آداب و رسوم جماعت اسماعیلی افغانستان گفته آمد، تا حد زیادی با اظهارات برخی طلاب بدخشانی در مورد عقاید و آداب و رسوم اسماعیلیان بدخشان تطابق دارد. بر اساس اطلاعات به¬دست آمده از ایشان، میتوان موارد ذیل را دربارة جهان¬بینی و آداب اسماعیلیان بدخشان و نواحی آن مشخص کرد:
1. ایشان ملتزم به روزة ماه مبارک رمضان نیستند؛ البته برخی از ایشان در روزهای اول، پانزدهم و آخر ماه روزه میگیرند.
2. آن¬ها نماز نمیخوانند، و البته گاهی یک نماز جماعت به شکل مدور برپای میکنند که آن هم طبق برنامه و نظم و ترتیب خاصی نیست و بیشتر تصادفی است. توجیه ایشان در عدم التزام به نماز و روزه این است که ما معصوم از خطا نیستیم و همواره مرتکب گناه و لغزش میشویم و نماز و روزه بدون مصونیت از معصیت و خطا سودی ندارد!
3. آنان برای امامانشان جایگاه محوری در هستی قائلاند و در ارتباط با امام به غلو، حلولیت و تناسخ میرسند. ایشان معتقدند امروز پرنس کریم آقاخان تجسم حضرت علی است و روح آن حضرت در کالبد ایشان مجسم شده است و حضرت علی تجسم یافته در کالبد آقاخان، همان خداست؛ بنابراین، خدا، حضرت علی و آقاخان هر سه یکی هستند. تنها وظیفة ما کسب رضایت آقاخان و اطاعت از او و احترام اوست و همین مایة نجات خواهد بود.
4. برای همة مایملک و درآمدهایشان خمس میپردازند و حتی اگر پنج پیمانه آب از نهر بردارند، باید یک پیمانه را به عنوان خمس و به یاد آقاخان در کنار درخت یا روی سبزهای بریزند. همچنین از پنج دختر یکی را باید به عنوان خمس به رهبران محلی خود بدهند و آنان این دختران را برای آقاخان نگهداری میکنند تا او چه دستور دهد؛ خود تملک کند، یا به عقد کس دیگری در آورد.
در مجموع، اسماعیلیان امروز افغانستان از فقر فرهنگی شدیدی رنج میبرند و افراد آگاه نیز در میانشان بسیار محدود است. به گفتة بصیر احمد دولت¬آبادی (مورخ معاصر که با اسماعیلیان مراوده دارد)، آگاهترین فرد ایشان همان فردی است که قبلاً از آن یاد شد. فرد مذکور نیز با سفارش و حمایت ویژة سیدمنصور نادری و از سوی او به ایران آمده است. ایشان در مدتی که در ایران بوده است، با «مرکز تحقیقات اسماعیلیه» در لندن نیز مرتبط بوده و سفرهایی هم بدانجا داشته است.
آن¬گونه که قرائن نشان میدهد، ایشان و طلاب اسماعیلی از وضعیت فرهنگی اسماعیلیان افغانستان، به¬ویژه عملکرد خانواده نادری و شخص سید منصور، رضایت خاطر ندارند. در کتاب شناسنامة انقلاب افغانستان نوشتة بصیر احمد دولت¬آبادی، نقدهای عین¬الدین (نمایندة اسماعیلیة افغانستان در سفارت افغانستان در تهران) که بر بخش مربوط به اسماعیلیه نگاشته است، درج شده است که برای شناخت اسماعیلیان معاصر افغانستان کمک می¬کند.83
6 ـ 6. صدمة فرهنگی طالبان به اسماعیلیان و میراث مکتوب افغانستان
از فرهنگ¬ستیزی طالبان نه کتابخانهها در امان بود، نه موزهها و نه بت¬های بامیان و دیگر آثار باستانی و فرهنگی بسیار باقدمت افغانستان.
برخی از کتابخانهها که دربرگیرندة آثار خطی نفیس افغانستان بود، از جمله کتابخانههای ولایت بدخشان و درة کیان، در اختیار اسماعیلیان این کشور قرار داشته است. بسیاری از کتبی که در این کتابخانهها نگهداری میشد، تک نسخه بوده است که متأسفانه برخی از آن¬ها برای همیشه از دست رفته است.
یکی از نزدیکان سیدمنصور نادری، رهبر فرقة اسماعیلیة افغانستان، خاطرنشان میساخت که وقتی آقای نادری از کتابخانة ملی ایران درخواست کتاب برای کتابخانة خود در درة کیان نمود، کتابخانة ملی از ما لیست کتب موجود در کتابخانه را خواست تا کتاب¬هایی را که ما نداشته باشیم بدهند. وقتی لیست کتاب¬های موجود درکتابخانة درة کیان را دادیم، آن¬ها وحشت¬زده شدند، زیرا کتاب¬هایی در لیست ما بود که اصلاً در ایران وجود نداشت و شناخته شده نبود.
همین کتابخانه با هزاران جلد کتاب نفیس و نایاب و کم¬یاب خود، وقتی در سال 1377 به دست طالبان افتاد، به آتش کشیده شد و تمام کتاب¬های آن سوزانده و یا به غارت برده شد.84
7ـ6. دولت جدید افغانستان و آغاز فصل جدید برای اسماعیلیان
سقوط طالبان و روی کار آمدن دولت انتقالی اسلامی در افغانستان، به تمام مردم این کشور، از جمله اسماعیلیان، فرصت داد تا نفسی تازه کنند و به امید فردای بهتر بنشینند. اوضاع از جهاتی شکننده مینماید، اما همین فضای نسبتاً آزاد در مدت یک سال و نیم پس از سرنگونی طالبان، مجال تحرک دوباره برای بسیاری از شهروندان، فرهنگیان و گروه¬های گوناگون این کشور را فراهم نمود. اسماعیلیان این مرز و بوم نیز در این مدت آشکارا جانی تازه گرفتند و به تکاپو برای بهبود اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ـ مذهبی خویش افتادند.
در پاییز سال 1381، آقاخان چهارم در کابل و بدخشان به بازدید از پیروان خود شتافت و پس از چند سال محرومیت اسماعیلیان افغانستان از دیدار او، پیروان افغانیاش به استقبال او رفتند. آقاخان چهارم در این سفر با حامد کرزای، رئیس دولت انتقالی افغانستان، و سایر دولتمردان در کابل نیز دیدار کرد و از آن¬ها وعدة همکاری با پیروانش را دریافت نمود و متقابلاً خود وعدة همکاری با دولت کابل در پروژههای بازسازی این کشور را سپرد.85
در 22 آذر سال 1381، شصت و ششمین سالگرد تولد پرنس کریم آقاخان از سوی اسماعیلیان افغانستان در شهر کابل و در مسجد کابل و در مسجد جامع اسماعیلیان این شهر (جماعت¬خانه) گرامی داشته شد. در مراسم بزرگداشت تولد آقاخان، سیدمنصور نادری، رهبر اسماعیلیان افغانستان، سخنرانی نمود و بر لزوم رعایت حقوق اقلیت¬های مذهبی در قانون اساسی جدید تأکید کرد.86
فهرست منابع:
1. ادموند باسورث، کلیفورد، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، چ 2، تهران، امیرکبیر، 1362.
2. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، چ 6، تهران، امیرکبیر، 1365.
3. الامین، حسن، الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین طوسی، چ 2، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1417ق.
4. بدخشی، میرزا سنگ، تاریخ بدخشان، ویراستة م. ستوده، تهران، بی نا، 1367.
5. بوس، ماهر، آقاخانها، ترجمة محمود هاتف، چ 1، تهران، کتابفروشی فروغی، بی تا.
6. بیهقی، ابوالحسن علی¬بن زید، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، تهران، کتابفروشی فروغی، بی تا.
7. بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین، تاریخ بیهقی، چ 4، تهران، انتشارات خواجو، 1370.
8. پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، چ 2، تهران، انتشارات علمی، 1363.
9. بارتولد، و. ، گزیدة مقالات تحقیقی، ترجمة ک. کشاورز، تهران، بی نا، 1358.
10. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیان در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، چ 1، تهران، مولی، 1363.
11. جمعی از نویسندگان، دانشنامة جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، ج 2، تهران، بنیاد دایره¬المعارف اسلامی، 1378.
12. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیه (مجموعه مقالات)، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1380.
13. الجوینی، علاءالدین عطا ملک¬بن بهاءالدین، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی، لیدن هلند، مطبعة بریل، 1916م.
14. حسینی الافغانی، سید جمال¬الدین، تتمة البیان فی تاریخ الافغان، لندن، دار ریاض الریس.
15. خانوف، تیمور، تاریخ ملی هزاره، ترجمة عزیز طغیان، چ 1، قم، اسماعیلیان، 1372.
16. خراسانی، فدایی، هدایة المؤمنین الطالبین، تصحیح الکساندر سیمنوف، چ 1، تهران، اساطیر، 1362.
17. خواجه نظام¬الملک طوسی، سیاست¬نامه، تصحیح جعفر شعار، چ 1، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1380.
18. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، چ 1، تهران، فرزان، 1378.
19. مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، چ 1، تهران، فرزان، 1378.
20. دولت آبادی، بصیر احمد، شناسنامة انقلاب افغانستان، قم، مؤلف، 1373.
21. «توسعه افغانستان»، مجلة سراج، شماره 19، سال نهم، تابستان 1381.
22. الزرکلی مصری، خیرالدین، الاعلام، چ 2، قاهره، بی نا، 1945.
23. غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، چ 1، قم، صحافی احسانی، 1375.
24. فرهنگ، میرمحمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم، اسماعیلیان، 1374.
25. قزوینی، زکریابن محمدبن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمة جهانگیر میرزا قاجار، چ 1، تهران، امیرکبیر، 1373.
26. کاتب هزارة ملا فیض محمد، سراج التواریخ، تهران، مؤسسة تحقیقات و انتشارات بلخ، 1373.
27. لوئیس، برنارد، تاریخ اسماعیلیان، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، انتشارات طوس، 1362.
28. ناصرخسرو، زاد المسافرین، تهران، کتابفروشی محمودی، بی تا.
29. دیوان، تصحیح مجتبی مینوی، چ 2، تهران، دانشگاه تهران، 1365.
30. سفرنامه، به کوشش محمد دبیر سیاقی، چ 2، تهران، کتابفروشی زوار، 1363.
31. ناصری داودی، عبدالمجید، تشیع در خراسان عهد تیموریان، چ 1، مشهد، آستان قدس رضوی، 1378.
32. هاجسن، مارشال گ.س، فرقة اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، کتابفروشی تهران، 1343.
33. هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ترجمة آزرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1373.
34. یزدانی، حسینعلی حاج کاظم، پژوهشی در تاریخ هزارهها، چ 2، قم، امین شریفی، 1372.
35. هفته¬نامة وحدت، 1369 و 1371، پاییز و زمستان 1381.
36. روزنامة جمهوری اسلامی، 2/11/81.
37. روزنامة بازار کار، سال سوم، شماره 106، شنبه 24/12/1381.
پی¬نوشت¬ها:
1. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 1 (مقدمه).
2. خیرالدین الزرکلی مصری، الاعلام، ج 1، ص 307؛ عبدالحی حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، صص783 ـ784.
3. فدایی خراسانی، هدایة المؤمنین الطالبین، ص 45.
4. خواجه نظام الملک، سیاست¬نامه، ص 253.
5. Poona wala, Bio, p.33 and al – Hamadani some anknown Ismaili Authors. p.p. 365-369.
6. در نسخهای از سیاست¬نامه که دکتر جعفر شعار تصحیح کرده است، این حادثه مربوط به سال دویست هجری دانسته شده است، اما در نسخة نخجوانی، سال 280 ثبت شده است. به نظر میرسد سال 280 مقرون به صحت باشد.
7. خواجه نظام الملک؛ پیشین، ص 255؛ عبدالحمید ناصری داودی؛ تشیع در خراسان عهد تیموریان، ص 80.
8. پیشین، ص 266.
9. همان، ص 253 ـ 258.
10. ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، صص 27 ـ 17؛ ابوالحسن علی¬بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، ص 71؛ کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، ج 1، ص 131 و 51؛ میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، صص 216 ـ 217.
11. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 296.
12. مارشال گ. هاجسن، فرقة اسماعیلیه، ص 150.
13. همان.
14. عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، ص 422؛ میرغلام محمدغبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 252 ـ 254.
15. زکریا بن محمدبن محمود قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمة جهانگیر میرزا قاجار، ص 430 ـ 431.
16. طبقات ناصری، ترجمة هـ. داورتی، ص 263.
17. میرغلام محمدغبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 256.
18. مارشال گ. هاجسن، فرقة اسماعیلیه، ص 249.
19. ناصرخسرو، دیوان، ویراستة مجتبی مینوی، ص 507؛ فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 141.
20. ناصرخسرو، سفرنامه، ص 1؛ ناصرخسرو، دیوان، ص 507؛ فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 249.
21. همان، صص 2 ـ 1؛ جمعی از نویسندگان، اسماعیلیه در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، ص 411.
22. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 251؛ جمعی از نویسندگان، اسماعیلیه در تاریخ، ص 412.
23. در باب مذهب ناصرخسرو پیش از گرایش به مذهب اسماعیلی، سخنان گوناگون است. ایوانف و کرین معتقدند که او پیش از عزیمت به مصر، اثناعشری بوده است (فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 249؛ اسماعیلیه در تاریخ، ص 412). برخی دیگر او را پیش از سفر به مصر، پیرو یکی از مذاهب سنی خراسان میدانند (گروهی از نویسندگان، اسماعیلیه در تاریخ، ص 410).
24. ناصرخسرو، زاد المسافرین، ص 280؛ فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 250؛ مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 142.
25. فرهاد دفتری، پیشین، ص 251.
26. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 251؛ مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 143.
27. همان.
28. بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامة انقلاب افغانستان، ص 295؛ فرهاد دفتری، پیشین، ص 251. دفتری ضمن اینکه میگوید علی¬بن اسد، حکمران بدخشان، دوست ناصرخسرو و اسماعیلی مذهب بوده است، اضافه می کند که ناصرخسرو کیش اسماعیلی را به بدخشان آورد!
29. بدخشی و سرخ افسر، تاریخ بدخشان، ویراستة بولدیرف، صص 227 ـ 253.
30. مقالة «بدخشان» در دایره المعارف اسلام، و. بارتولد، ج 1، صص 851 ـ 854.
31. همان.
32. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 228.
33. علاءالدین الجوینی، تاریخ جهانگشا، ج 3، صص 136 ـ 134؛ میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 354؛ بدخشی و سرخ افسر، تاریخ بدخشان، ویراستة بولدیرف، صص 227 ـ 253؛ فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، صص 224 ـ 225.
34. عباس اقبال، تاریخ مغول، ص 110.
35. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 498؛ مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 173 و 222.
36. فدایی خراسانی، هدایة المؤمنین الطالبین، صص 117 ـ 119؛ پیشین، ص 371.
37. و بارتولد، گزیدة مقالات تحقیقی، ترجمة ک. کشاورز، ص 326.3.
38. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 227.
39. میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 407.
40. نظام¬الدین شامی، ظفرنامه، ویراستة ف. توئر، ص 136؛ دانشنامة ایرانیکا، مقالة «انجدان» (فرهاد دفتری)، ج 2، ص 77.
41. همان¬ها؛ فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 235.
42. فدایی خراسانی، هدایة المؤمنین الطالبین، صص 129 ـ 131.
43. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 235.
44. ایوانف. ادبیات اسماعیلی، صص 141 ـ 140؛ یونا والا، کتابشناسی، ص 269؛ به نقل از: فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، صص 531 ـ 538.
45. ماهربوس، آقاخانها، ترجمة محمود هاتف، ص 31 ـ 32.
46. برنارد لوئیس، تاریخ اسماعیلیان، ترجمة فریدون بدرهای، ص 45.
47. همان¬ها.
48. کاتب هزاره، ملا فیض محمد، سراج التواریخ، ج 3، بخش 1، ص 24 و صص 458- 459 و 498 ـ 502.
49. همان، ص530، 560 و 561.
50. همان، صص584- 585.
51. همان، ص611.
52. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 280.
53. همان، ص 283.
54. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 503.
55. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیان در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، ص 411.
56. پیشین، ص 251.
57. میرزا سنگ بدخشی، تاریخ بدخشان، دیباچه، ص 9 ـ 11.
58. همان، ص 561.
59. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 441.
60. سیدمحمد حسین فرهنگ، جامعه¬شناسی و مردم¬شناسی شیعیان افغانستان، ص 72.
61. پژوهشی در تاریخ هزارهها، ج 1، ص 85.
62. پیشین، همان صفحه.
63. واژة «غلات» را نیز مردم این منطقه به شکل «غلاّت» تلفظ میکنند که معمولاً به عنوان یک ناسزا استفاده می شود.
64. به نقل از: تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 43.
65. سراج التواریخ، ج 3، بخش 1، ص 554.
66. سیدمحمد حسین فرهنگ، جامعه¬شناسی و مردم¬شناسی شیعیان افغانستان، ص 72.
67. همان، ص 50.
68. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 45.
69. پیشین، همان صفحه.
70. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیان در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، ص 405.
71. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 441.
72. السید جمال¬الدین الحسینی الافغانی، تتمة البیان فی تاریخ الافغان، ص 184.
73. سیدمحمد حسین فرهنگ، جامعه¬شناسی و مردم¬شناسی شیعیان افغانستان، ص 50.
74. همان، ص 77.
75. ل. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 43.
76. فرقة نصیریه (یا علویه / انصاریه) که از فرق غلات است، به رهبری نصیر نامی در قرن پنجم هجری پدید آمد و پیروان آن به الوهیت علی (ع) قائلاند و مرکزشان شمال غربی سوریه است. این فرقه به صورت رسمی در افغانستان وجود ندارد؛ هرچند عقاید اسماعیلیان افغانستان، به¬ویژه قول به حلولیت، آنان را به فرقة نصیریه بسیار نزدیک میسازد.
77. حاج کاظم یزدانی، پژوهشی در تاریخ هزارهها، ج 1، صص 84 ـ 87.
78. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 405.
79. همان، ص 406.
80. حسن الامین، الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین الطوسی، ص 171.
81. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 279.
82. السید جمال¬الدین الحسینی الافغانی، تتمة البیان فی تاریخ الافغان، صص 181 ـ 182.
83. ر.ک. به: بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامة انقلاب افغانستان، صص299- 310.
84. مجلة سراج، شماره 19 (سال نهم، تابستان 1381)، مقالة «توسعه و بازسازی افغانستان؛ راهکارها و چالش-ها»، (بصیر احمد دولت آبادی)، ص 179 و 181.
85. ر.ک به: هفته¬نامة وحدت، شمارههای 403، 11 میزان (مهر) 1381، و 405، 9 عقرب (آبان) 1381.
86. روزنامة بازار کار، سال سوم، شماره 106، شنبه 24/12/1381.