آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۸

چکیده

تلاش پژوهشگران تاریخ عقاید و فرقه های اسلامی را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی و ملاحظه قرار داد. پژوهشهای فرقه ای، به ویژه آن دسته ای که مربوط به فرقه های تاریخی و سیر تحولات فکری مسلمانان است، همواره متکی بر منابع مکتوب و آثار مختلفی بوده که در این زمینه شکل گرفته است. چنین آثاری اگر چه فراوان بوده و در قالبهای متفاوتی عرضه شده اما همه آنها به دست ما نرسیده است و همه آن آثاری که به دست ما رسیده نتوانسته به هر دلیلی جایگاه ویژه ‌‌‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ای برای خود کسب کند. از این میان تنها دسته ای از آنها مشهور شده و ببیشتر از همه مورد استناد و استفاده پژوهشگران واقع می شود. از طرفی این گونه آثار برخوردار از ویژگیهایی هستند که صرف اعتماد بر آنها درستی پژوهش را نیز زیر سؤال خواهد برد. نوشتار حاضر با هدف آسیب شناسی چنین آثاری به بررسی ویژگیها و کاستیهای آنها پرداخته است. نویسنده بعد از اشاره به ضرورت شناخت و توجه به آثار فرقه شناسی، به تقسیم بندی دسته های مختلف آن پرداخته است. وی از میان آثار مختلفی که به بحث فرقه شناسی مربوط است به ویژگیهای بیش از ده اثری که به طور مستقیم به تاریخ عقاید فرقه ها مربوط است اشاره کرده و در پی آن کاستیها و مشکلات آنها را بیان می کند. جهت گیری و تاثیر پیش فرضهای کلامی صاحبان این آثار در بیان تاریخ و عقاید دیگر فرقه ها و اختلاف در شمارش اسامی و تعداد فرقه ها از جمله ویژگیهای منفی است که نویسنده در آن تاکید بیشتری داشته است. تحلیل خاستگاه اختلاف گزارش گران در اسامی و تعداد فرقه ها نیز از موضوعات قابل بررسی است.

متن

هنوز اندک زمانى از پیدایش دین اسلام به عنوان دین خاتم نگذشته بود که مسلمانان براثر عوامل مختلف فکرى، سیاسى و اجتماعى دچار تفاوتهاى بسیار در عقاید و رفتار گشتند. در اینجا بحث بر سر ماهیت و داورى درباره این تفاوتهاى بنیادین و فاصله‏هاى مشکل‏آفرین مبانى و تعلیمات، که در سیر تاریخى و گذر زمان هر روز بیشتر مى‏شد، نیست. اما نمى‏توان از این نکته چشم ‏پوشى کرد که پیامد مستقیم این اختلافات و تنازعات مذهبى، سیاسى و تفاوتهاى روشى، به ‏ویژه در سه قرن نخست، این بود که بعد از آن، شناخت تعالیم نظرى و عملى اسلام از راه فرهنگ مسلمین که درآموزه‏هاى مذاهب و فرقه‏هاى اسلامى ظهور و بروز پیدا کرده بود، نه تنها دشوار، بلکه امرى دست نایافتنى مى‏نمود؛ چرا که هر یک از این گروههاى دینى خود را وامدار قرآن و سنت و عقاید خویش را با همه تفاوتهاى بنیادین، مستند به این دو آموزه اصیل مى‏کردند، و حکایت همچنان باقی است.
البته جاى بسى امیدوارى است که بسیارى از پژوهشگرانِ تعالیم اسلام و فرهنگ اسلامى از این نکته غافل نیستند که نباید بین اسلام اصیل با اسلام تاریخى که در فرهنگ کلامى و فقهى و تفسیرى فرقه‏ها و رفتارهاى مسلمین شکل گرفته است، خلط کرد. اما باز ما در بررسى و شناخت و مقایسه هر یک از این دو با مشکلاتى روبه ‏رو هستیم و آن اینکه:
.1براى آنان که از ظهور اسلام و فرهنگ عصر نزول فاصله گرفته ‏اند، اگرچه شناخت تعالیم حقیقى اسلام از راه تعالیم کتاب و سنت مطلوب و بس ارجمند است، راه دستیابى همه جانبه و قطعى بدان نیز چندان آسان نیست. به ‏ویژه اینکه اگر بدانیم هم سیاق تاریخى و شأن نزولهاى آیات قرآنى و تفاسیر آیات و هم گزارشهاى مسلمین از سیره و سخنان پیامبر(ص) و بزرگان دینى دچار تناقضات و آسیبهاى غیرقابل جبرانى شده است. به دیگر سخن، گزارشهاى تاریخى، تفسیرى و حدیثى به عنوان مهم‏ترین راههاى شناخت این دو آموزه، از پیش ‏فرضها و گرایشهاى فرقه‏اى در امان نمانده است و هر کس مدعى فهم و گزارش واقعى آن است.[1]
2. از طرف دیگر، ما در شناخت فرهنگ اسلامى که در طول زمان و به ویژه در سه قرن نخست، در اندیشه‏ها و عقاید فرق و مذاهب اسلامى متبلور شد نیز با مشکلات بیشتری روبرو هستیم؛ چرا که تنها راه بازیابى آرا و اندیشه‏هاى متفاوت و ناهمگون فرقه‏هاى اسلامى و تمایز عقاید هر کدام از آنها، به ‏ویژه آن دسته از فرقه‏هایى که مدعى خاصى ندارند، منابع مکتوب گذشته است. آنها نیز در گزارش و تحلیل خود بى‏نصیب از تناقضات و حب و بغضهاى فرقه‏اى و مذهبى نبوده و نیستند. ما در مبحث پیشینه فرقه ‏شناسى به گوشه‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم. از این جهت است که ضرورى مى‏نماید به منظور شناخت بیشتر و عالمانه ‏تر اندیشه‏ها، رفتارها، اسامى و سیر تاریخى اندیشه‏هاى مذهبى و عوامل شکل‏ گیرى اختلافات فرقه‏اى، به مجموعه گزارشها توجه کنیم. منصفانه ‏تر اینکه در صورت مواجهه با اختلاف دیدگاهها درباره هر یک از فرق، داورى نهایى را به منابع و آثار خود آنها واگذار کنیم؛ چرا که« اهل الببیت ادرى بما فى‏البیت.»
حال با توجه به اینکه فهم دقیق ‏تر تاریخ، کلام، فقه، تفسیر و سیره و سخنان پیامبر(ص) و بزرگان دینى و اهل‏بیت تا حدود زیادى به دانش فرقه ‏شناسى گره خورده است و چه بسا از جهتى بتوان گفت برخى از علوم اسلامى مستقیماً حاصل مشاجرات فرقه‏اى است[2] و از طرفى شناخت هیچ علمى بدون شناخت تاریخ آن علم از کارآمدى برجسته‏اى برخوردار نخواهد بود، ضرورى است که براى رسیدن به این مهم از هیچ کوششى فروگذارى نکنیم.[3] کوشش این نوشتار در این مقدمه آن است که به طور فشرده به سه مبحث: 1. مراد از فرقه و آغاز فرقه ‏گرایى در اسلام؛ 2. پیشینه مباحث فرقه‏ شناسى در بین مسلمین؛ 3. ویژگیها و اختلافات مهم ترین آثار فرقه ‏نگارى بپردازد.
.1 مراد از فرقه و فرقه ‏گرایى
در میان آثار رایج و مشهور و مورد استناد دانش فرقه ‏شناسى،[4] تعریف مشخص از فرقه و تمایز آن با واژه‏هاى مترادف نشده و نیز کاربرد آن در موارد زیادى با طایفه، ملت، نحله، مقاله، مذهب یکسان تلقى شده است. بنابراین در اینجا صرفاً به معناى لغوى و اصطلاحى فرقه مى‏پردازیم و از واژه‏هاى مترادف آن صرف‏نظر مى‏کنیم.
واژه فِرْقَه که جمع آن فِرَقْ است از مادّه « فَرْق» که در لغت به معناى جدا کردن بین دو چیز، پراکندن و اختلاف است، گرفته شده و در لغت به مطلق دسته، گروه، جماعت و طایفه‏اى گفته مى‏شود که از بقیه جدا شده باشند. فریق نیز اگرچه در کاربرد فرقه‏شناسى و در آثار فرهنگ اسلامى گاهى به معناى فرقه است، اما از نگاه برخى از ارباب لغت به جماعت و طایفه‏اى از مردم مى‏گویند که تعداد نفرات آن از فرقه بیشتر باشد. فُرْقَه نیز اسم مصدر افتراق و به معناى جدایى مى‏باشد.[5] این واژه در اصطلاح قرآنى برخلاف مشتقات آن، تنها یک بار به کار رفته است: « فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفة»(توبه (9) آیه122) و نیز نزد برخى از ارباب لغت به گروهى گفته مى‏شود که تعداد نفرات آن از طایفه بیشتر باشد و چه بسا طایفه به یک نفر نیزاطلاق شود.[6] اما با نگاهى به کاربرد این دو اصطلاح نزد ارباب ملل و نحل، کتب لغت و برخى از متون روایى، روشن مى‏شود که تمایز چندانى بین دونبوده است.[7] البته در اصطلاح فرقه‏شناسان و آثارمربوط به فرق و مذاهب، فرقه به دسته‏اى از مردم، بدون ملاحظه تعداد آنها، اطلاق مى‏شود که به لحاظ اعتقادى هماهنگ بوده و از دیگر گروههاى رقیب وجه تمایزى داشته باشند. به علاوه اینکه واژه مذهب نیز در برخى از متون کهن فرقه ‏شناسى در ردیف و همسان فرقه به کار رفته است.[8] گو اینکه امروزه نیز کاربرد مذاهب به جاى فرق عمومیت یافته و عناوین کتب و مراکز آموزشى- پژوهشى قرار گرفته که رسالت آنها گزارش و شرح و تبیین تاریخ و عقاید فرقه‏ هاى کلامى است.
برخى نیز معتقدند که مذهب اصطلاحاً به یکى از تیره‏ها و شعب یک دین اعم از تیره‏هاى کلامى همانند اسماعیلیه و معتزله و دیگر فرق کلامى و همچنین شیوه‏هاى سیر و سلوک مثل سلاسل صوفیه و یا روشهاى مختلف عملى در احکام فقهى همانند شافعى و حنفى و جعفرى اطلاق مى‏شود.[9]
همچنین این اصطلاح در بیشتر آثار رایجِ مربوط به ملل و نحل، ویژه گروههایى است که در اندیشه‏هاى کلامى از یکدیگر متمایز شده‏اند.[10] در چنین آثارى نامى از مکاتب فقهى به عنوان فرقه ذکر نشده و صاحبان آنها بر این باورند که اختلافات فقهى و آنچه که مربوط به طاعت است، نه تنها مصیب و مجاز، بلکه امرى پسندیده و موجب رحمت است و از نگاه آنها حتى برفرض پذیرش خطاى مجتهد، این ‏گونه خطاها از آن نوع نیست که همانند اختلافات در امور مربوط به عقیده سر از گمراهى دربیاورد.[11] با این حال در برخى از آثار فرقه ‏شناسى، علاوه بر دسته ‏بندى‏هاى سیاسى دهه های نخست پس از رحلت پیامبر(ص)، اختلافها و روشهاى مختلف و متمایز فقهى قرون نخست نیز با عنوان فرقه شمارش شده ‏است. البته با این تفاوت که نویسندگان این کتب در گزارش خود از فرقه های فقهی، تنها به ذکر روشها و نه تعالیم آنها بسنده، کرده اند. [12]
همچنین برخى دیگر به دسته‏هاى صوفیان نیز عنوان فرقه داده اند و آنان را در ردیف فرقه های اسلامی شمارش کرده اند.[13] با توجه به این کاربردهاى مختلف مى‏توان گفت مراد از فرقه‏هاى اسلامى، همان دسته‏هاى مختلف کلامى، فقهى، سیاسى و سلوکى هستند که تعالیم و روشهاى خود را به نحوى از فرهنگ اسلامى گرفته و یا بدان منتسب کرده‏اند و از دیگر گروههاى رقیب به گونه‏اى ممتاز شده‏اند.
طرفه آنکه یکی از عوامل اصلی اختلاف فرقه نگاران در اسامی و القاب و تعداد فرقه ها، نگاه خاص هر یک از آنها به ماهیت فرقه، عدم ‏میز بین یک نگاه جزئى به مسئله و فرقه به عنوان یک گروه متشکل و محور شکل‏گیرى فرقه و مراد آنها از فرقه گرایی است که در جاى خود بدان خواهیم پرداخت.[14]
و نیز این واژه نزد برخى، با توجه به معناى لغوى آن (جدایى از جماعت)، ضد جماعت و ویژگى دسته‏هاى پراکنده و اهل هوا و هوس که داراى آرا و اندیشه‏هاى مختلف و همراه با تنازع و اختلاف بوده ‏اند، به کار رفته و طبعاً ناپسند شمرده شده است،[15] اما با اندک توجه و جست و جو در کاربردهاى آن در فرهنگ اسلامى و متون روایى وبه ویژه نزد ارباب ملل و نحل، روشن است که از آن معناى ناپسندى اراده نشده است. به علاوه اینکه در آن صورت، پسوند ناجیه و هالکه و حق و باطل براى آن معناى محصلى نداشت.[16]
قابل ذکر است که عالمان و فرقه‏شناسان اسلامى شرایط اصلى تمایز فرقه اسلامى از غیراسلامى را در اقرار به شهادتین و پذیرش فى‏الجمله آموزه‏هاى پیامبر(ص) می دانند و بر این اساس عموماً غلو و اباحى‏ گرى و قول به تناسخ و احیاناً دشمنى با خاندان نبوت را خروج از ملت اسلام تلقى مى‏کنند.[17] اما در تعیین مصادیق فرقه خارج ازاسلام همداستان نیستند و برخى از آنها نیز بدون هیچ گونه داورى و تعیین فرقه‏هاى اسلامى از غیر اسلامى، صرفاً به گزارش دیدگاههاى فرق پرداخته‏اند و اشاره‏اى به تکفیر و خروج آنها از اسلام نکرده‏اند.[18]
با توجه به این اختلافات در یک نگاه جامع‏ تر و با توجه به مجموعه‏اى از آثار فرقه ‏شناسى مى‏توان بر این باور بود که رسالت دانش فرقه ‏شناسى، بیان و گزارشِ تاریخ، عقاید سیاسى، کلامى و روشهاى فکرى گروههایى است که در بستر تفکر اسلامى و با استناد به آموزه‏ هاى آن شکل گرفته و به نحوى در رهبرى و اعتقادات از دیگر گروههاى رقیب متمایز مى‏باشند. این البته برخلاف علم کلام است که رویکرد آن شرح و تبیین و اثبات اندیشه‏هاى کلامى خاص و رد و نقد عقاید دیگران است.
البته روشن است که علم فرقه‏شناسى به عنوان تاریخ عقاید گروههاى اسلامى و روشهاى فکرى آنان را نه تنها مى‏توان یکى از مهم ترین ابزارهای کار متکلمان دانست، بلکه شناخت تاریخ تحولات سیاسى نیز تا حدود زیادى بستگی به آگاهى از آن دارد. به علاوه وابستگى فهم حدیث و اسباب ورود و آگاهى از واسطه‏هاى نقل آن به چنین دانشى، مورد انکار احدى نیست.
بررسى آغاز شکل ‏گیرى فرقه‏ها در اسلام درمبحث ویژه ای می طلبد. اما تذکر این نکته در اینجا ضرورى مى‏نماید که به این موضوع نیز نگاه یکسانى وجود ندارد و این امر تا حدود زیادى بستگى به مراد و تعریف هر یک از صاحب‏ نظران این رشته از فرقه دارد. شاید چنین اختلافى با توجه به تفاوت مبانى فرقه ‏نگاران و تعریف آنها از فرقه، طبیعی نیز جلوه کند. از این جهت است که ملاحظه مى‏کنیم آثار کهنى نظیر فرق‏الشیعة، کتاب الزینة، المقالات والفرق و مسائل الامامة و عمده آثارى که با گرایش شیعى نوشته شده‏اند، در شمارش فرقه‏هاى اسلامى، آغاز فرقه ‏گرایى را دسته ‏بندیهاى سیاسى صحابه بر سر امامت می دانند و قدمت آن را به نخستین روز رحلت پیامبر(ص)، یعنى جریان سقیفه به عنوان یک اختلاف مستقر[19] رسانیده، به فرقه‏هایى اشاره مى‏کنند که نامى از آنها در دیگر آثار نیست. اما گزارشگرانى نظیر اشعرى، بغدادى، شهرستانى و برخى از مورخین دیگر اهل سنت، با توجه به تعریف آنان از فرقه، به علاوه تقدس و نگاه خاص آنان به عصر خلفاى راشدین، دسته بندیهاى سیاسى آن عصر را تحت عنوان اختلافات موردى ( و شاید اجتهادى و بخشیدنى) ذکر مى‏کنند و فرقه ‏گرایى به معناى دقیق آن را از زمان شکل‏گیرى خوارج و بعد از عصر خلفا مى‏دانند.[20]
براساس دیدگاه نخست، آغاز فرقه‏ گرایى و چه بسا رشد اساسى فرقه ‏گرایى در اسلام را باید از آن روزى دانست که مسلمانان در یک صف ‏بندى کاملاً متمایز به مناقشه بر سر موضوع امامت و رهبرى جامعه پرداختند. آنان نه تنها اختلاف خویش را درباره مصادیق امام و جانشین پیامبر(ص) ظهور و بروز دادند، بلکه در شأن و ویژگیهاى آن نیز به مشاجره پرداختند. جالب اینکه هر کدام نیز بر سیره و سخنان پیامبر(ص) تکیه مى‏کردند. براساس این دیدگاه حتى مى‏توان از این همه به عقب ‏تر رفته و زمینه‏ ها و عوامل اصلى و ظهور مواردى از آن را در زمان پیامبر(ص)، به ویژه در اواخر عمر آن حضرت دانست. با توجه به چنین اندیشه ای، اولین فرقه‏هاى اسلامى تحت عنوان انصار، طرفداران ابوبکر، طرفداران امام على، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اسلام شکل گرفت و ما قبل از شکل‏ گیرى خوارج و مرجئه و معتزله، با گروههای شیعى، بوبکرى، علوى، عثمانى و معتزلى (معتزله سیاسى و قاعدین) روبه‏رو هستیم.[21] گذشته از آن، اگر بر فرض جریان سقیفه را موردى و زودگذر تلقى کنیم و معتقد باشیم که اختلافى غیر مستقر بود و بعد از آن نیز پیگیرى نشد، قصه شوراى شش نفره بعد از عمر و در پى آن شدت گرفتن نزاع عثمانیه و معاویه و حزب او از یک سو و طرفداران و شیعیان پا برجا و عقیدتى امام على(ع) از سوى دیگر را چگونه می توان فرقه گرایی به معنای واقعی آن ندانست.
2. پیشینه دانش فرقه‏شناسى
براساس دانش فرقه‏شناسى بود که دانشمندان فرهنگ اسلامى از دیرباز در قالب آثارى با عناوین مختلف و به‏انگیزه رد و اثبات اندیشه‏ها به گزارش و شرح و تبیین دیدگاه‏هاى فرقه‏اى پرداختند. حجم زیادى از آثارى که قبل از شکل‏ گیرى منابع اصلى و در دسترس نگاشته شده‏اند، اکنون از دسترس ما خارج است و تنها مى‏توان رد پایى از آنها را از میان منابع بعدى جست‏ وجو کرد. به عنوان نمونه، ابن ندیم در مقاله پنجم فهرست خود به منابع فراوانى از نویسندگان شیعى و معتزلى و برخى دیگر از گرایشهاى اسلامى در قرن دوم و سوم اشاره مى‏کند که در قالب تک نگارى و یا آثار عمومى و بیشتر با هدف رد و اثبات فرقه‏ها و ارائه اندیشه‏هاى کلامى خاص نگارش یافته و اکنون در دست ما نیست.[22]
تذکر این نکته مفید مى‏نماید که اطلاعات مربوط به فرق و راه شناخت همه جانبه و عالمانه فرق و مذاهب اسلامى و یا فرقه خاصی، نباید صرفاً متکى به آثارى باشد که به مبحث ملل و نحل پرداخته‏اند. آگاهى به تاریخ دگرگونیها و حوادث سیاسى را نمى‏توان تنها از کتب تاریخ و سیره جست ‏وجو کرد. پس بر پژوهشگر فرق نیز لازم است به مجموعه‏اى از آثار تاریخى، ادبى، شخصیت‏ نگارى، حدیثى، کلامى و حتى آثار مربوط به شناخت امکنه و جغرافیا مراجعه کند.[23] در غیر این صورت، اگرچه ممکن است بتوان در بررسى خود اطلاعات خام و مجموعه‏اى از گزارشها را گردآورى کرد اما تا رسیدن به حقیقت امر فاصله زیادى وجود دارد. چندان دور از واقعیت نیست اگر بگوییم صرف اتکا بر آثارى که مستقیماً به گزارش اندیشه‏هاى ملل و نحل پرداخته‏اند، ما را با مجموعه‏اى از گزارشهاى متناقض و حیرت ‏زا در اندیشه‏ها، رفتارها، تعداد و اسامى و خاستگاههاى هر یک از فرق مواجه مى‏کند که جمع و تحلیل نهایى آن بسیار مشکل است. ما در بررسى برخى از این آثار به گوشه‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم.
پر واضح است که بگوییم هر پژوهشگرى که سر پژوهشهاى فرقه ‏شناسى عمیق تر و گسترده تر از نوع عمومی و خصوصی آن دارد، علاوه بر منابع کلى که بدان اشارت شد، از مطالعه و بررسى اقسام پژوهشهاى ذیل که دسترسى بدان میسر است ناگزیر است.
1. آن دسته از منابعى که توسط صاحبان اصلى فرق به شرح و تبیین و دفاع اندیشه‏هاى کلامى خویش پرداخته‏اند. مجموعه چنین آثارى در هر یک از فرق، اعم از قدیمى و معاصر، ممکن است حاوى دیدگاههاى متفاوت و احیاناً متضاد باشد، اما در بررسى و تحقیق بى‏طرفانه از اهمیت بسیار برخوردار است. به عنوان نمونه، اندیشه‏ها و آرای شیعه اثنا‏عشرى در قرون نخست را در ابتدا باید از آثار دانشمندانى نظیر نوبختى، صدوق، فضل بن شاذان، مفید وسید مرتضى و آثار اصیل روایى و تفسیرى آنان بازیابى کرد و نه از گفتار مخالفان عقیدتى آنها در آن عصر. و یا فى‏المثل بایسته است که در شناخت اندیشه‏هاى معتزله و یا زیدیه، تکیه اصلى ما بر آثار معتزلیانى چون خیاط، جاحظ، بلخى، قاضى عبدالجبار و ابن مرتضى باشد نه بر آثار اهل حدیث و اشاعره متعصّبى چون ملطى، بغدادى و دارمى. همان گونه که لازم است در گزارش دیدگاه اشاعره و اهل حدیث و یا حنابله نیز به آثار اشعرى، باقلانى، جوینى، دارمى و احمد بن حنبل و سردمداران اهل حدیث مراجعه کنیم. بنابراین لازمه تحقیق دقیق و معتبر مراجعه به منابع دست اول صاحبان خود فرق است.
2. منابع و آثاری که رسالت اصلى خود را گزارش دیدگاههاى فرق قرار نداده‏اند، بلکه هدف اولیه آنان شناسایی تاریخ و فرهنگ و تفکر اسلامى یا علوم دیگر بوده است؛ اما بخشى از آن را به شناسایى فرقه‏ها و مکاتب فکرى اسلامى اختصاص داده‏اند. نمونه‏هاى اندکى از این آثار عبارت اند از: کتاب الزینة فى الکلمات العربیة الاسلامیة، تألیف ابوحاتم رازى، العثمانیة، عیون الاخبار، الخطط المقریزیة، البحر الزّخار، الحور العین و الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف.
.3دسته ‏اى از آثار موجود نیز رسالت اصلى و مستقیم خود را شناساندن فرقه‏هاى اسلامى قرار داده‏اند. این قسم از آثار را که عمدتا به عنوان مراجع و مصادر و حتى منابع ما در فرقه ‏شناسى در نظر گرفته شده‏اند، مى‏توان از جهات مختلف شکلى و محتوایى و نوع نگاه آنها به فرقه‏هاى رقیب دسته ‏بندى کرد. تحقیق و بررسى فرهنگ عمومى و ویژگیهاى عصر مؤلفان این آثار و باورهاى دینى و مذهبى به علاوه مآخذ کتب آنان، کارى بایسته و لازمه استفاده دقیق ‏تر از آنهاست، اما در این مقال مختصر نمى‏گنجد. در اینجا به ترتیب قدمت تاریخى به مهم ترین آنها اشاره مى‏کنیم و برخى از ویژگیهاى آنان را نام مى‏بریم. [24]
1. بخش سوم کتاب الزینة فى الکلمات الاسلامیة العربیة، نوشته ابوحاتم رازى، از متفکران و داعیان اسماعیلى (م 322ق)، تحقیق عبداللَّه سلّوم سامرایى.
سامرایى این بخش از کتاب را به طور مستقل تصحیح کرده و آن را به کتاب خود با عنوان الفرق الغالیه فى الحضارة الاسلامیة» ملحق کرده است. وى در مقدمه تحقیق خود تا حدودى از زندگینامه مؤلف و ویژگى اثر مزبور پرده برداشته است. زندگینامه شخصى مؤلف به روشنى گزارش نشده و پژوهشگران در تاریخ و محل ولادت و نوع استادان و شیوخ و چگونگى پیوستن او به دعوت اسماعیلیان و حتى جایگاه رشد و نمو او، همداستان نیستند.[25] اما همگان در این نکته اتفاق نظر دارند که وى از متفکران و داعیان بزرگ مذهب اسماعیلى در مناطق وسیعى از ایران بود و حتى سرپرستى دیگر داعیان را نیز به عهده داشت.[26]
مجموعه این اثر به عنوان مهم‏ترین اثر لغوى در شناسایى و بیان ریشه و سیر تطورات اصطلاحات و واژگان فرهنگ اسلامى و قرآنى شناخته شده است. مؤلف با تکیه بر مکتب لغوى و ادبى اشتقاقیین که تلاش داشتند بین الفاظ و مدلول لغوى آن ارتباط ایجاد کنند، به توضیح لغوى و ریشه‏یابى آن دسته از اصطلاحاتى که مورد کاربرد قرآن و سنت و عالمان اسلامى بوده و احتیاج به شرح و بیان داشته و در موارد زیادی به آیات قرآن و احادیث و سخنان پیامبر (ص) و دیگر بزرگان دینی استناد می کند.[27] فهرست فرقه های مورد اشاره وی نیز در نمودار شماره 4 ترسیم شده است. مؤلف به تقریب در یک پنجم این کتاب که ویژه القاب و اسامى فرق بزرگ اسلامى نظیر مرجئه، شیعه، خوارج، قدریه و غالیان است، به بیان سیر تطورى و ریشه‏شناسى این القاب و اسامى پرداخته است. پژوهشگران مهم‏ترین امتیاز این اثر را از آثار مشابه آن، در همین نکته دانسته‏اند.
وى در روزگارى زیست می کرد که جامعه اسلامى دچار کشمکشهاى فکرى و تنازعات فرقه‏اى بود. در واقع مى‏توان به اهمیت اثر وى درباره فرق و مذاهب از این جهت اشاره کرد که وى نه تنها خود شاهد و ناظر نزاعهاى دینى و گاهى اوج آن بین شیعه و سنى و معتزله و جریان محنت و ظهور دولت و مذهب فاطمى بود،[28] بلکه گاهى به طور مستقیم در درگیریهاى فکرى و تبلیغ و ترویج اندیشه‏هاى مذهبى خود نقش مستقیم داشت. از این جهت است که مى‏گویند وى گاهى مخفیانه زندگى مى‏کرد.[29]
به هر تقدیر، چه او را فارسى زبان و ایرانى الاصل بدانیم و چه از نژاد و با زبان عربى و چه معتقد باشیم که او از خلیفه و دولت فاطمى بریده بود و چه برعکس،[30] بخش سوم از کتاب الزینة اثر ابوحاتم، از ارزشمند ترین آثارى است که نه تنها در کار تحقیقات فرقه‏اى به کار مى‏آید، بلکه تحقیق درست در فرقه‏هاى اسلامى مگر با شناخت و بهره‏گیرى از چنین کتابى سامان نمى‏گیرد.[31]
.2 فرق الشیعة، ابو محمد حسین بن موسى نوبختى( م 300تا 310ق)
این کتاب یکى از منابع اصلى شناخت فرقه‏هاى شیعى در زمان حیات امامان شیعه به حساب آمده است. ملل و نحل نگاران بعدى در بیان تعداد و تکثیر فرقه‏هاى شیعى از او فراتر نرفته‏اند، بلکه کمتر از او نیز شمارش کرده‏اند. محور انشعاب فرق شیعى در این اثر، موضوع امامت و رهبرى و اختلاف دیدگاههاى گروههاى شیعى در مصادیق و شرایط امامت است، اما اختلاف دیدگاه در موضوعات کلامى دیگر نیز به چشم مى‏خورد. درست است که وى یکى از متکلمین بزرگ شیعه امامیه به حساب آمده و محور افتراق و انشعابات گروههاى شیعه را بر اساس انشعاب از امامت امامان دوازده ‏گانه شیعى قرار داده، اما بى‏طرفى او در بیان اختلافات شیعه کاملا مشهود است. به عنوان نمونه، با اینکه اصل و اساس شیعه را از زمان پیامبر(ص) دانسته است (ص 18)، اولین گروه از شیعه را که به ناسزا گویى به خلفا پرداخت و گزافه ‏گویى را پیشه خود کرد، سبائیه به رهبرى عبدالله بن سبأ می داند و از گروهى از اهل علم و همراهان امام على(ع) نقل مى‏کند که اولین کسى که امامت على(ع) را واجب دانست سبائیه بودند(ص22) تا جایى که سعد اشعرى در اثر خود به گونه‏اى این سخن را تعدیل و یا تحریف مى‏کند[32]. مترجم این اثر نیز این جمله را به گونه دیگرى ترجمه مى‏کند. به هر تقدیر، این متکلم بزرگ شیعى که خود داراى آثارى نظیر الرد على الغلاة و کتاب الرد على فرق الشیعة ما خلا الامامیة است، به طور گسترده ‏اى انشعابات و انحرافات فرقه ‏هاى شیعى علوى، عباسى و غالى و کیسانى و واقفى و فطحى را بعد از رحلت هر یک از امامان شیعه گزارش مى‏کند. البته باز در داورى خود درباره فرقه‏هاى غالى جمله‏هایى چون « آنها خود را به شیعه بستند و ادعاى تشیع داشتند» را به کار مى‏برد(ص46).
3. المقالات والفرق (فرق الشیعة)، سعدبن عبدالله ابن خلف الاشعرى القمى (متوفاى 299یا301ق)، تصحیح و تقدیم و تعلیق محمد جواد مشکور.
اثر حاضر چندان تفاوت ماهوى و شکلى قابل توجهى با فرق الشیعة نوبختى ندارد و حتى به خاطر تشابه گسترده و فراوان آن با فرق الشیعة، آن را با این کتاب یکى تلقى کرده‏اند.[33] البته مصحح این اثر در مقدمه خود، ضمن برشمردن اختلافات این دو کتاب، نتیجه گرفته است که این دو کتاب از یکدیگر مستقل مى‏باشند.
نویسنده که گویا گرایش حدیثى او بر گرایش کلامى غالب است (مقدمه مصحح)، همانند نوبختى به فرقه‏هاى انشعابى شیعیان بعد از درگذشت هر یک از امامان شیعه می پردازد و این خط سیر را تا رحلت امام حسن عسکرى (ع )ادامه داده و به بیش از صد فرقه و دسته به محور امامت، توحید، سیره و احکام (ص 14) اشاره مى‏کند. از جمله ویژگیهاى ممتاز این کتاب نسبت کتاب نوبختى، علاوه بر جهت‏ گیرى مذهبى و کلامى بیشتر وی، این است که تأویلهاى غالیان را در آیات قرآنى به طور گشترده آورده و موضع ائمه را نسبت به‏ غالیان یادآورى مى‏کند.
4. مسائل الامامة، منسوب به ناشى اکبر (اواخر قرن سوم)، تحقیق فان اس، بیروت
اگر چه در انتساب این اثر به ناشى اکبر تردید شده و برخى آن را از جعفربن حرب مى‏دانند، در هر صورت از کهن‏ترین منابع درباره شناخت دیدگاههاى فرق درباره موضوع امامت و آرای سیاسى مسلمانان سده‏هاى نخست به حساب آمده است. این کتاب اگرچه ناشناخته ‏تر از دیگر آثار ملل و نحل است و پژوهشگران کمتر بدان استناد کرده‏اند، با توجه به برجستگى در نظم و ترتیب، قدمت تاریخى و شیوه نگارش و از طرفى بى تعصبى مؤلف آن[34]، منبع مناسبى براى دانش فرقه ‏شناسى است.[35] مؤلف در این کتاب ضمن استناد به حدیث افتراق، اصناف و فرق اصلى را پنج فرقه شیعه، مرجئه، حشویه، خوارج و معتزله دانسته و به اعتقادات بیش از هفتاد فرقه در موضوع امامت اشاره مى‏کند.
از نگاه او فرقه‏گرایى همزمان با رحلت رسول خدا و تقسیم مسلمانان به طرفداران على و انصار و طرفداران ابوبکر آغاز شد و بعد از قتل عثمان و در زمان على نیز گروههایى چون علویه، حلیسیه ( گشاد بازان در صحنه و سختی های جنگ) معتزله سیاسى، عثمانیه( اصحاب طلحه و زبیر و عایشه و معاویه)، و حشویه ( طاغیان شام و پیروان معاویه) شکل گرفتند. مرجئه نیز از دل تکفیر و تفسیق هاى این گروهها درباره یکدیگر جوشید. (ص 21-17). تقسیم‏بندى او از فرقه‏هاى شیعى با گزارشهاى دیگر ارباب ملل و نحل یکسان نیست. طبیعى است که چنین تقسیمى براى شیعیان قابل ملاحظه و تأمل باشد. از جمله مى‏گوید: بعد از شهادت على(ع) شیعه به سه دسته تقسیم شدند و تمامى دسته‏هاى بعدى به این سه دسته باز مى‏گردند. این دسته‏هاى شیعى از نگاه وی عبارت است از:
.1 اصحاب نسق (امامت پى ‏در پى)، یعنى کسانى که قائل به پیوستگى و ادامه امامت و وصیت در اولاد على(ع) اند و براین باورند که مصادیق و ویژگیهاى امامان بنابر نص پیامبر(ص) تا قیام قیامت مشخص شده است. وى زیدیه را نیز از اصحاب نسق مى‏شمارد.
.2غالیان که همان اصحاب عبدالله بن سبا و پیروان رشید هجرى هستند. اینان معتقد به زنده بودن امام على(ع) هستند.
.3اصحاب اختیار که معتقدند نص خاصى از پیامبر(ص) بر امامت على(ع) نرسیده و گزینش او براى امامت، بعد از کشته شدن عثمان، به اختیار و اراده خود مسلمانان بود و بعد از على(ع) نیز چون کسى جز حسن بن على به کتاب و سنت آگاه نبود، امت او را اختیار کردند.
وى در این کتاب فرقه‏هاى شیعى قائل به نسق را تا امام رضا(ع) ادامه مى‏دهد. به نظر مى‏آید از اینجا به بعد افتادگى از اصل کتاب باشد.
5. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن على بن اسماعیل الاشعرى( م320ق)، تصحیح هلموت ریتر
از مهم ‏ترین آثار بازمانده از اشعرى به عنوان پیشواى اشاعره و از کهن‏ ترین و معتبرترین منابع دانش فرقه ‏شناسى است. نویسنده در این کتاب به بیش از صد فرقه از فرقه‏هاى اسلامى اشاره کرده و گاهى بر محور فرق و صاحبان آنها و گاهى با طرح موضوعات کلامى، اندیشه‏هاى مختلف فرقه‏اى را در باره موضوعاتى چون امامت، انسان، ایمان و کفر، خدا و صفات او و برخى از مباحث معرفت‏ شناسى و جهان ‏شناسى گزارش کرده است. پردازش این اثر ناهمگون بوده و مباحث آن از سیر منطقى و شیوه تصنیف قابل قبولى برخوردار نیست،[36] اما فزونى ارائه اطلاعات و بى‏طرفى نسبى و گزارشگرى صرف او از یک طرف و شهرت و تماس مستقیم نویسنده با اندیشه‏هاى مختلف به ویژه معتزله، با توجه به موقعیت شخصی و فضای فکری او، به این کتاب اعتبار و اصالت ویژه‏اى بخشیده است.
از ویژگیهاى کتاب این است که در بررسى فرقه‏هاى بزرگى چون شیعه، خوارج، مرجئه و معتزله، ابتدا عقاید کلى و مورد اتفاق و محور اصلى تمایز آنها را یادآورى مى‏کند و به دنبال آن به زیرمجموعه‏ها و فرقه‏هاى انشعابى هر یک از فرق بزرگ مى‏پردازد. مؤلف در بررسى فرقه‏هاى انشعابى، در موارد زیادی اگر چه به وجود فرقه اشاره می کند، هیچ نامى از آن فرقه نمى‏برد و گاهى تنها با اشاره به یک انشعاب جزئى و یا براساس گزارش اندیشه و باور یک شخص، به فرقه‏اى خاص اشاره مى‏کند. این روش در ذکر اختلافات معتزله نمود بیشترى دارد.[37] وى در بررسى مباحث « دقیق الکلام» و یا جایی که محور کار خود را دیدگاههاى کلامى قرار داده، از فرقه‏هایى نام مى‏برد که در مبحث قبلى و بررسى فرقه‏ها به آنها هیچ اشاره‏اى نکرده است.[38]
شاید یکى از عوامل زیاده ‏روى او در شمارش فرق که بعدها نیز توسط صاحبان کتب ملل و نحل دامن زده شده، عدم ارائه ضابطه خاصى براى فرقه و تفاوت نگذاشتن آن با دیدگاههاى جزئى باشد.[39] حدود نیمى از تعداد فرقه‏ها‏یى که وى از شیعه خوارج، معتزله و مرجئه شمارش کرده مربوط به فرقه‏هاى شیعى است. به علاوه اینکه در فرقه‏هاى شیعى تفکیک درستى از فرقه‏هاى شیعى انجام نداده است؛ مثلا با اینکه بین غالیان و رافضه تمایز قایل شده و هر دسته‏اى را جداگانه شمارش مى‏کند، برخى از غالیان را داخل رافضه آورده است. نکته دیگر اینکه اندیشه جسمانیت خدا را به هشام نسبت داده اما تفکر شیعى را به پذیرش این دیدگاه متهم نمى‏کند.[40]
4. التنبیه والرد على اهل الاهواء و البدع، نوشته ابوالحسین ملطى شافعى ( م 377ق)، تحقیق دکتر محمد زینهم محمد عرب.
این اثر، همان گونه که از عنوان آن روشن است، به انگیزه اثبات حقانیت فرقه مورد پسند نویسنده‏ نگاشته شده و سرشار از تعابیر تند و زننده و جدلى و گاهى خارج از حد نزاکت درباره فرقه‏هایى است که راه اهل سنت و جماعت را باور ندارند. نویسنده علاوه بر بیان باورهاى فرق و ارائه گزیده‏اى از عقاید کلامى و فقهى اهل سنت، مباحثى را نیز درباره متشابهات قرآنى و تفسیر آیاتى که از نظر زنادقه متناقض مى‏نماید، آورده است. گزارشهاى این کتاب براى پژوهشگرى که در پى فهم دیدگاه ظاهرگرایانه و سلفیه و حشوى مسلکان و تفسیر حرفى از آیات متشابه قرآنى است، مناسب مى‏نماید.[41]
شایسته یادآورى است که نویسنده در بررسى دیدگاههاى فرق به گونه‏اى سخن گفته که خواننده را درباره آن فرقه به موضع‏ گیرى بکشاند. شمردن زنادقه نظیر مانویه و مزدکیه در فرق اسلامى (ص 70)، ذکر فرقه‏اى از امامیه به نام اهل قم که اهل تشبیه و جبر هستند (ص 27)، عنوان کردن قطعیه صغرى و عظمى در برخى از فرقه‏هاى شیعى (ص 28) و بیان معتزله بغداد به عنوان چهارمین فرقه از زیدیان، از جمله مواردى است که تنها از جانب وى مطرح شده است.
نکته جالب اینکه در بیان فرقه‏هاى شیعى مى‏گوید فرقه سیزدهم از امامیه اسماعیلیه مى‏باشند که قائل به امامت دوازده امام بوده، اهل تهجد و ورع و سجاده و نمازهاى پنج ‏گانه و زکات و صدقه ‏و زیارت قبور سادات مى‏باشند و از شدت گریه بر امام حسین چشمان آنها ضعیف شده، صورتهاى آنها به زردى گراییده است(ص 27) در مواردى نیز با عوام فریبى و نقل خرافات سعى در اثبات و یا رد دیدگاهى را دارد.
به عنوان نمونه، به منظور تثبیت عقاید اهل سنت از محمد بن عکاشه نقل مى‏کند که وى جهت عرضه اصول اهل سنت به پیامبر(ص) و گرفتن تاییدیه از آن حضرت ( در عالم خواب؟) در یک شب جمعه در دو مرحله غسل کرده و در هر مرتبه دو رکعت نماز ( و در هر رکعتى هزار مرتبه قل هوالله احد) خواند. بعد از آن پیامبر(ص) را در خواب دیده و برخى از اصول اهل سنت، مانند ایمان به خیر و شر قدر، صبر همراهى با ظلم سلطان، کم و زیاد شدن ایمان، فضیلت ابوبکر و عمر و عثمان بر على را به آن حضرت ارائه کرد. پیامبر(ص) نیز در عالم خواب همه این اصول را با طیب خاطر پذیرفته است. بنابر نقل نویسنده، شیرینى این خواب بر مذاق صاحب آن به اندازه‏اى بوده که در مدت هشت روز هیچ گونه خوراکى و نوشیدنى نیز میل نکرده است (ص 16-15). نمونه دیگر اینکه در بیان اعتقادات شیعه مى‏گوید: اعتقاد دسته‏اى از آنها این است که دست راست مرده را مى‏شکنند.(ص112)
7. الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، ابومنصور عبدالقاهر بغدادى (م429ق)
نویسنده از متکلمان بنام و صاحب اثر اهل سنت و با گرایش کلامى اشاعره است. وی با هدف رد و انکار فرقه‏هاى اسلامى غیر از گرایش خود (اهل حدیث و راى و اشاعره)، دست به خلق این اثر زده و حجم زیادى از کتاب را به شرح و تبیین عقاید اهل سنت و جماعت اختصاص داده است. این متلکم اشعری مسلک با پذیرش حدیث افتراق و پافشارى بر مضمون عددى آن، فرقه هفتاد و سوم را اهل سنت و جماعت می داند و با تعریف و بیان ویژگیهاى اسلام از نگاه خود، برخى از فرق را از دایره مسلمانى خارج مى‏کند. تعصب و یکسو نگرى او در رد فرقه‏هاى غیرخودى به اندازه‏اى است که همکیش او یعنى فخررازى درباره وى مى‏نویسد: « وى داراى تعصب شدید بوده و دیدگاههاى فرق را بدان صورت که بوده‏اند بیان نکرده است[42] بنابر دیدگاه یکى از پژوهشگران تاریخ اسلام، روى کار آمدن آل ‏بویه و گسترش نفوذ شیعه و معتزله در بغداد، در نگارش کتاب و عقده گشایى او از فرقه‏هایى چون معتزله و شیعه بى‏تاثیر نبوده است.[43]
8. التبصیر فى الدین و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، نوشته ابو مظفر اسفراینى شافعى (م 471ق) تحقیق کمال الحوت .
اگر چه این کتاب که توسط شاگرد و داماد بغدادى نوشته شده تفاوت زیادى در محتوى و ساختار با کتاب « الفرق بین الفرق» بغدادى ندارد اما با توجه به نظم و نسق ویژه آن به عنوان اثرى مستقل و مورد استثنا مورد توجه واقع شده است. این اثر به اعتراف خود نویسنده و همانگونه که از عنوانش نیز پیداست ،به منظور تمییز اهل حق ا زباطل و شناسندن و دفاع از فرقه حق ( به باور نویسنده اهل سنت و جماعت ) نوشته شده است. کتاب وى را با توجه به برخوردهاى آشکار با دیگرفرق و اتهام فضیحیت و گمراهى به آنان مى‏توان اثرى کلامى- جدلى که در قالب گزارش تاریخى سامان یافته تلقى کرد. نویسنده دشمنى خود را با شیعیان امامى در موارد زیادى آشکار مى‏کند و علاوه بر متهم کردن آنان به بى اعتنایى به قران و احادیث و اسقاط شریعت از استناد به احادیث جعلى علیه آنان نیز پرهیزى ندارد (ص 121،119، 43،35) نویسنده همانند بیشتر فرقه نگاران اهل سنت ،اختلافات مهم صحابه در موضوع امامت را به عنوان اختلافات موردى و فرقه‏اى به حساب آورده و با طرح دیگر اختلافات کلامى، موضوع فرقه گرایى را پی مى‏گیرد. وى مشبهه را اگر چه به عنوان فرقه‏اى مستقل نام نبرده، اما در تقسیم بندى اصناف این فرقه بیشتر مصادیق آن را بر فرقه‏هاى شیعى تطبیق مى‏کند.(ص 121-119) به دنبال آن به بیش از پانزده فرقه از فرقه‏هاى کوچک و انشعابى از دیگر فرق، به ویژه غالیان اشاره کرده و آنان را از حوزه مسلمانى وشمارش در هفتاد و سه فرقه خارج مى‏داند (ص 147- 123) نویسنده بعد از بیان کوتاهى در باره باورها و فرقه‏هاى ادیانى نظیر صابئیت، مجوس و یهود به تبیین و دفاع از معتقدات کلامى ( به تعبیر وى فضایل ) و مفاخر علمى اهل سنت و جماعت مى‏پردازد (ص 196-153) در این بخش علاوه بردیگر علوم اسلامى علم تصوف را نیز ویژه اهل سنت دانسته و بر آن است که دیگر فرقه‏ها از وقایع و حقایق و آموزه‏هاى شیرین وآرام بخش آن بهره‏اى ندارند (ص 192) جالب توجه اینکه در پایان این مباحث در باره باور های اهل سنت مى‏گوید «... و لا یحکمون فى عوام المسلمین الا بظاهر ایمانهم و لا یقولون بتکفیر واحدمنهم الا أن یتبین منه ما یوجب تکفیره» و با این دعاى قرانى کلامش را به پایان مى‏برد که « ربنا اغفر لنا و لا خواننا الذین سبقونا بالایمان ولا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤوف رحیم» (الحشر (59)آیه10) دعایى که حد اقل در حق خود وى مستجاب نشد .
9. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى ،نوشته ابوالمعالى محمد حسین علوى ( زنده در 485) به کوشش سید محمد سیاقى ،مقدمه و پاورقى دکتر عباس اقبال .
از نخستین آثار فرقه‏شناسى به زبان فارسى است که بگونه مختصر و با قلمى روان به عقاید فرقه‏هاى اسلامى و دیگر ادیان اشاره کرده است .ثلث پایانى کتاب شامل حکایات و داستانهاى شیرین و خواندنى درباره افرادى که در جامعه اسلامى ادعاى خدایى و نبوت داشته‏اند مى‏باشد. اگر ارزش داورى وى درباره خوارج وبرخورد شدید او با غالیان منسوب به شیعه را در نظر نگیریم (ص -64- 52- 51 65) فضاى حاکم بر گزارش او از عقاید فرقه‏هاى اسلامى و غیر اسلامى گزارش گونه و بیطرفانه است. گزارش خاص وى از حدیث افتراق و تطبیق راه نجات بر پیروى از اهل بیت پیامبر (ص) شیعى بودن وى را به اثبات مى‏رساند (ص 41-40) با این حال گزارش بی طرفانه وى از اهل سنت و برخى از تعابیر محترمانه او نسبت به شخصیتهاى مورد نقد شیعیان امامى (ص 47-46) همچنین شیوه وى در بیان عقاید امامیه اثناعشرى بگونه‏اى است که نمى‏توان به روشنى درباره گرایش خاص وى قضاوت کرد. وى قبل از بیان دیدگاه اهل سنت مى‏گوید هیچ گروهى از اهل اسلام را نمى‏توان یافت که نگوید مذهب اهل سنت و جماعت این است من دارم (ص45) وى در بررسى عقاید هر یک از فرقه‏هاى بزرگ اسلامى به بیان باورهاى اساسى و شاخصه اصلى عقاید آنها پرداخته و به دنبال آن به زیر مجموعه‏هاى آنها اشاره مى‏کند. همچنین در شمارش غالیان شیعى از فرقه‏اى با عنوان اسماعیلیه که اصحاب اسماعیل بن على؟! بودند نام مى‏برد (ص 52) که به نظر مى‏رسد اشتباه نساخ با شد. فرقه را نیز به نام «ازدریه» و آن هم بر اساس یک روایت شفاهى اختراع مى‏کند .
در معرفى اعتقادات شیعه اثناعشری بیشتر یه بیان تعالیم فقهى اکتفا کرده و به نظر مى‏رسد مواردى از گزارش او دراین باره متکى بر مشاهدات و روایات شفاهى باشد: از جمله مى‏گوید «...هر روز پنجاه و یک رکعت نماز کنند...وسجده شکر پس از هر نمازواجب دارند.» (ص 56)
10. الفصل فى الملل و النحل، نوشته ابو محمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى (م456ق)، تحقیق و تعلیق محمد ابراهیم نصر، عبدالرحمن عمیره ( پنج جلدى(
اثر فوق یکى از مشهورترین آثار فرقه‏اى - کلامى است که توسط یکى از پرکارترین دانشمندان اهل سنت نوشته شده است. نویسنده سنى و با گرایش اهل حدیث و ظاهریه، به روش توصیفى - تحلیلى و همراه با نقد و انکار باورهاى کلامى دیگر فرق اسلامى و غیراسلامى نظیر دیانت یهود و نصارا ( در جلد نخست و قسمتى از جلد دوم)، اثر خود را سامان داده است. بخش مورد توجهى از این اثر درباره فرقه ‏شناسى و جدال و مناقشه با فرق اسلامى و با هدف اثبات کفر آنهاست[44]، اما رسالت اصلى کتاب را مى‏توان تبیین موضوعات مختلف کلامى چهار سده نخست دانست. با تکیه بر چنین هدفى است که وى در این اثر حجیم، نسبت به دیگر آثار ملل و نحل، نگاه فرق مختلف را به موضوعات کلامى آورده و علاوه بر ارائه مباحث فرقه ‏شناسى در مباحث کلامى نیز اطلاعات سودمندى داده است. به ویژه اینکه وى در موارد زیادى بر خلاف فضاى غالب نگارشهاى مربوط به ملل و نحل، از ذکر مآخذ سخن خود نیز طفره نرفته است.
دشمنى و پیش داورى او نه تنها درباره شیعه و معتزله و مرجئه و نسبتاً خوارج پابرجا و روشن است، بلکه گروههاى اهل سنت مانند صوفیان و اشاعره نیز از گزارش و تحلیل خصمانه او بى‏بهره نشده‏اند. لذا با اینکه این کتاب را بیش از یک قرن پس از ظهور اشاعره نوشته، از آنها به عنوان یک گروه مستقل نام نبرده و آنها را بر خلاف دیگر گزارشها داخل در فرقه مرجئه کرده است( ج 2، ص 269). علاوه بر آن، مذهب فقهى ابوحنیفه را در زیر مجموعه مرجیان و کیسانیه را به عنوان گروهى از زیدیه برشمرده است (ج 5، ص 35). او با تکیه بر پیش فرض‏هاى خود و چه بسا با استناد به روایات شفاهى، گروههایى از تشیع برشمرده و یا عقایدى را به شیعه نسبت مى‏دهد که به هیچ وجه مورد پذیرش بزرگان شیعى نبوده و نیست. به علاوه اینکه ریشه همه کفریات را شیعه و صوفیه مى‏داند (مثلا ر. ک: ج 2ص 41، 42، 46، 48- 50).
در جهت ‏گیرى تعصب ‏آمیز او همین بس که بعد از طرح عقاید شیعه، معتزله، خوارج و مرجئه نتیجه مى‏گیرد که این گروهها همه اهل فساد و تفرقه افکنى هستند و مسلمانان باید از آنها پرهیز کنند و نصیحت نهایى او چنین است. « الزموا القرآن و سنن رسول اللَّه و ما مضى علیه الصحابة رضى اللَّه عنهم و التابعون و اصحاب الحدیث عصراً عصراً الذین طلبوا الاثر فلزموا الاثر... فکل ضلالة فى النار» ( ج 4، ص 98).
11. الفرق المفترقه بین اهل الزیغ والزندقه، نوشته ابومحمد عثمان بن عبداللَّه بن الحسن العراقى الحنفى (م 500ق)، تحقیق قوتلواى
کتاب از جمله آثار گزارشى - انتقادى در دانش ملل و نحل است که مؤلف حنفى مذهب آن سعى کرده فرقه‏هاى اسلامى را بر اساس مضمون عددى حدیث افتراق (73فرقه) سامان دهد. با نگاهى به فهرست مطالب این کتاب متوجه مى‏شویم که مؤلف به نامها و القابى در فرقه‏ها اشاره مى‏کند که موارد زیادى از آن در آثار قبلى به چشم نمى‏خورد و احتمالاً از تراوشهای ذهنی خود نویسنده و یا برگرفته از فرهنگ شفاهی در میان مردم است. از عنوان اثر پیداست که نویسنده تند مزاج بوده و کاربرد واژه‏هایى چون ترهات، کفریات، مزخرفات و اباطیل، درباره عقاید فرقه‏ها گواه بر آن است. وى فرقه‏ها را به شش دسته بزرگ ناصبى، شیعى، قدرى، جبرى، مشبهه و معطله تقسیم کرده و براى هر یک از آنها دوازده فرقه مى‏شمارد. مجموع این فرق هفتاد و دو مورد است. وی فرقه هفتاد و سوم را که از نگاه او اهل سنت و جماعت که بر اساس گزارش مورد گزینش او ازبخش پایانی و احتمالاً الحاقی حدیث افتراق، سواد اعظم هستند، فرقه ناجیه برمى‏شمارد. وى در بررسى فرقه‏ها مباحث کلامى را محور قرار داده و به ذکر دیدگاه فرق مورد اشاره و احیاناً ساختگى خود مى‏پردازد.
به عنوان نمونه وى در بیان اسامى فرقه‏ها به فرقه‏هایى چون: نسبیه (که مى‏گفتند على بر ابوبکر فضیلت داشت، چون از بستگان نسبى پیامبر(ص) بود)، لاعنیه ( چون عایشه و طلحه و معاویه را لعن مى‏کردند)، سحابیه(که معتقد بودند على در سحاب و در رعد و برق است)، فانیه(چون مى‏گفتند بهشت و جهنم فانى مى‏شود، ص94)، عوضیه ( که می گفتند بهشت و جهنم در عوض طاعت و معصیت است، ص53)، کسلیه( که می گویند راحتى و عقوبت به کوشش و طاعت و کسالت مرتبط نیست، ص 73)، حدیه(مى‏گویند الرحمن على العرش استوى، ص77)، مخلوقیه( که معتقدند کلام خدا مخلوق است) و به برخى از فرقه ها و روشهاى صوفیانه مانند حبیه و خوفیه و یا حلولیه(که مى‏گفتند خدا در صورت‏هاى زیبا حلول مى‏کند و به امرد شاهد مى‏گویند، ص76) اشاره دارد. شاید فلسفه اختلاف اسامى برخى از فرقه‏هاى مورد اشاره او با دیگر آثار این باشد که وى نامگذارى فرقه‏ها را براساس عقایدشان مورد لحاظ قرار داده و نه بر اساس رهبران و یا اسامى موجود مشهور آنها در دیگر آثار. نویسنده خوارج را با عنوان ناصبیه آورده و علت نامگذارى معتزله را به این لقب، گوشه‏گیرى آنها از امت اسلامى مى‏داند(ص46).
گویا نویسنده این اثر نیز همانند برخى ملل و نحل نگاران، در جعل و ترویج احادیث موضوعه، علیه و یا له فرق گشاده دست است ( ر.ک: ص 30، 32، 43 در اینجا از قول امام على نقل مى‏کند که گفته است: من فضلنى على ابوبکر فقد افترى). وى همچنین جمله « لاجبر و لا تفویض» را به ابوحنیفه نسبت مى‏دهد( ص8).
12. الملل و النحل، نوشته محمد بن عبدالکریم شهرستانى ( متوفاى 548ق)، تحقیق محمد بن فتح الله بدران
این اثر مشهورترین کتابى است که در زمینه علم فرقه ‏شناسى نگاشته شده و نویسنده در آن به طور گسترده به ارائه اطلاعات درباره فرقه‏هاى اسلامى پرداخته، عقاید دیگر ادیان و برخی از مکاتب بشری را گزارش می کند. نویسنده در این اثر تمامى فرقه‏هاى اسلامى را داخل در حوزه مسلمانى دانسته و با خود عهد بسته که بدون هیچ پیش‏ داورى و تعصبى و با تکیه بر منابع و آثار خود فرقه‏ها اثر خود را سامان بدهد (ص 23،46). البته وی نتوانسته به عهد خود به طور کامل وفا کند و احیاناً از نسبت دادن دروغ و فریه و بدعتگرى به فرقه‏هاى اسلامى ابایى ندارد.[45] به تصریح خود وى شیوه گزارش او از اندیشه فرقه‏ها، فرقه محورى است نه مسئله محورى (ص23)؛ به این معنا که ابتدا شخصیتها و پیروان باورهاى مختلف را عنوان مى‏کند و به دنبال آن روشها و اندیشه‏هاى آنان را بازگو مى‏کند.
مؤلف در این اثر پس از بیان مباحث مقدماتى درباره تقسیم اهل عالم، قانون و ضابطه فرقه و فرقه‏گرایى، پیشینه شبهه و استمرار آن در میان جامعه بشرى و فرقه‏هاى اسلامى، ذکر اختلافات آغازین مسلمانان در پاره‏اى از امور و روش خود در ترتیب کتاب، مبحث فرقه‏گرایى در مسلمانان را مى‏آغازد. وى در مجموع اثر خود را در دو بخش دیانات و ملل( باورهاى مستند به منبع آسمانى، اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان) و اهوا و نحل ( باورهاى بدون استناد به منبع آسمانى و مکاتب بشرى و ادیان غیرالهى) سامان می دهد. وی در یک تقسیم بندی کلی اختلاف مسلمانان را به دو قسم در اصول و فروع تقسیم مى‏کند.
13. اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، فخرالدین رازى (م606ق) تحقیق و تعلیق محمد زینهم محمد غرب
صاحب این اثر که از مشهورترین دانشمندان اسلامى و تأثیرگذار و با گرایش اشعرى و الببته عقلی و گاهى شدیدتر از هم مسلکان خود است، به گونه مختص و منظم دیدگاههاى فرق اسلامى و غیراسلامى را با تکیه بر رهبران و بنیانگذاران آنها بیان کرده است. وى در این اثر به ملل و نحل نگاران اعتراض مى‏کند که چرا فرقه‏هاى صوفى را در عداد فرق اسلامى نیاورده‏اند (ص 81) و در پى آن به برخى از فرق تصوف اشاره مى‏کند. در پاسخ به این‏که چرا در شمارش فرقه‏ها از 73 فرقه فراتر رفته مى‏نویسد: مراد پیامبر(ص) از حدیث افتراق فرقه‏هاى بزرگ اسلامى بوده است(ص 83). جالب توجه اینکه وى باطنیان را بى‏توجه به عقل و دلایل عقلى می داند و آنها را از جرگه فرق اسلامى خارج مى‏کند(ص 85). توضیحات و ذیل نویسى محقق این اثر از متن کتاب بیشتر است. امتیاز این اثر گزیده، تنها نظم و ترتیب به علاوه شخصیت و جامعیت علمى نویسنده آن است و الا در آن مطلب تازه‏اى اضافه بر کتب قبل از او وجود ندارد.
14. تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، منسوب به سید مرتضى حسینى رازى ( زنده در قرن هفتم)، تصحیح عباس اقبال
نویسنده واقعى این کتاب ناشناس است[46]، اما از آنجا که بعد از بیان الادیان، نوشته ابوالمعالى، از کهن‏ترین متون اصلى فارسى درباره فرق اسلامى است و از طرفى با نگاه شیعه امامى و با رنگ کلامى همراه با تقسیم بندى ویژه از فرق نوشته شده، بررسى و توجه به آن بى‏فایده نیست. نویسنده علاوه بر شمارش و بیان عقاید فرقه‏هاى اسلامى به ادیان دیگر نیز پرداخته است. وی در این کتاب بعد از ذکر حدیث افتراق مى‏گوید: اگرچه هر فرقه‏اى خود را ناجى مى‏شمارد و دیگران را کافر مى‏داند، اما اجماع مى‏گوید اقرار به اصول شرع باعث حفظ خون و مال و بار شدن احکام مسلمانى است( ص 28). نویسنده در بررسى فرق به تاریخ ظهور هر یک از آنها نیز اشاره دارد. شایسته یاد آورى است که وى گاهى خطاهاى فاحشى نیز دارد. به عنوان مثال ظهور مرجئه را در زمان مامون عباسى( ص 61) و ظهور اشعرى را در سال 365مى‏داند(ص 108) و به فرقه صوفیه نیز به عنوان فرقه‏هاى اهل سنت اشاره مى‏کند (ص122- 134).
نویسنده بعد از گزارش دیدگاههاى فرقه‏هاى کلامى و شمارش زیر مجموعه‏هاى آن، فرقه‏هاى اسلامى را در یک تقسیم بندى تازه به دو دسته شیعه و اهل سنت و جماعت تقسیم مى‏کند (ص 38) و اهل سنت و جماعت را به هفت فرقه ( داوودیان( ظاهریه)، اصحاب ابوحنیفه، اصحاب مالک، اصحاب شافعى، اصحاب احمد، کلابیه، صوفیه) تقسیم کرده، باز هر یک از فرقه‏هاى کلامى مطرح را ذیل این هفت فرقه مى‏گنجاند. مثلاً مى‏گوید معتزله فرقه دوم و اشاعره فرقه پنجم از اصحاب مالک مى‏باشند و درباره اصحاب احمد مى‏گوید جملگى آنها مشبهى و یزیدى و خارجى هستند( ص97). وى برخلاف غالب فرقه‏ نگاران به مباحث فقهى نیز اشاره مى‏کند. او نیز از ترویج احادیث جعلى علیه خصم چندان وحشتى ندارد(64) نویسنده همانند دیگر فرقه ‏نگاران، اولین فرقه شیعى را سبائیه(ص 167) و هشام بن حکم را به همراه احمد حنبل و یحیى بن معین و سفیان جزء مشبهه و مجسمه مى‏پندارد(ص 75، 171، 174). ثلث پایانى کتاب در تبیین ‏و دفاع ازعقاید و اثبات اهل نجات بودن شیعیان اثنا عشری و رفع شبهه از دیدگاههاى آنان است( ص 188به بعد). صفحات قابل توجهی از این کتاب گزارش و تحلیل برخی از حادیث جعلی است که توسط پاره ای از سنیان دامن زده است.
15. المنیة والامل فى شرح کتاب الملل والنحل، نوشته احمد بن یحیى مرتضى (م840ق)، تصحیح دکتر محمد جواد مشکور
مؤلف زیدى که داراى گرایش اعتزالى در کلام است، این اثر را به منظور اثبات آرای معتزله نگاشته است. حجم عمده محتواى کتاب با عنوان « ذکر فضل المعتزلة» درباره شخصیتهاى معتزلى(اعم از معتزله واقعى و یا شخصیتهایى که وى معتزلى جلوه داده) مى‏باشد. با این حال این کتاب با توجه به اطلاعات سودمند آن در باره فرقه‏هاى اسلامى، به ویژه قسمت اول آن، به عنوان یکى از منابع شناخت فرقه‏هاى دیگر مورد قبول و استناد پژوهشگران واقع شده است.
از مقدمه مصحح کتاب به دست مى‏آید که نویسنده این اثر را در دوران جوانى نوشته است. علاوه بر شواهد تاریخى، محتواى کتاب نیز گویاى آن است که نویسنده آشنایى چندانى با محیط بیرون از خود نداشته است. وى در تقسیم بندى شیعیان به روشنى گرایش زیدى خود را نشان می دهد(مثلا بنگرید به ص92- 97) و شکل‏گیرى شیعه به معناى کلامى آن را بعد از شهادت امام حسین(ع) مى‏داند( ص 81- 82). وى مدعى است که شیعیانى که با معتزلیان آمد و شدى نداشتند، در جرگه اهل تشبیه درآمدند( ص 19). او نیز همانند بسیارى از ملل و نحل نگاران، قول به تجسیم و تشبیه را به هشام نسبت مى‏دهد( ص111).
این نوشته نیز از نقل احادیث جعلى علیه رقیبان ‏بى نصیب نمانده است( ص19،93). نویسنده کتاب دیگری به نام البحرالزخار نگاشته که قسمت قابل توجهى از آن درباره ملل و نحل است.
ملاحظاتى پیرامون آثار فرقه شناسى
از بهره‏ گیرى و استناد به منابعى که در دانش فرقه ‏شناسى مطرح است گریزى نیست، اما باید متوجه بود که ما در مواجهه با چنین آثارى با آسیبها و مشکلاتی روبه رو هستیم. در مجموع مى‏توان آشفتگى در گزارشهای این آثار از تاریخ و عقاید فرق را که موجب اختلاف در تحلیل پژوهشگران بعدى نیز شده است، در چهار عامل جست‏وجو کرد:
.1عدم وضوح منابع و مآخذ گزارشها؛
.2کم توجهى به زمینه‏هاى تاریخى و فرهنگى؛
.3جهت گیریهاى فکرى و مذهبى صاحبان این آثار؛
.4بى ضابطگى در شمارش فرق و فقدان گونه‏شناسى روشنى از فرقه.
عامل اول و دوم، یعنى روشن نبودن منابع مطالعاتى ملل و نحل نگاران مشهور و غلبه فضاى بى‏اعتنایى به زمینه‏هاى تاریخى و فرهنگى ظهور فرق را در گزارش آنان، مى‏توان با نگاهى اندک به این آثار دریافت. هر کس اندک مطالعه‏اى در این کتب داشته باشد، به روشنى درمى‏یابد که آنان اگر چه کم و بیش به بنیانگذاران فرقه‏ها اشاره کرده اند و عقاید آنان را نیز بازگو کرده‏اند، زمینه‏هاى تاریخى و فرهنگى و علل و عوامل شکل‏گیرى آن فرقه ها را شناسایی نکرده اند.
از میان این چهار آسیبى که ذکر شد، آنچه برجستگى بیشترى دارد و با توجه به تأثیر آن در پژوهشهاى بعدى، پیامد های زیانبار آن نیز همواره پا برجاست، دو عامل اخیر است. در اینجا به طور مختصر به این دو محور اشاره مى‏کنیم.
1. جهت‏گیرى های فرقه ای در گزارش تاریخ و عقاید
زیانبارترین آفتى که دچار بیشتر منابع فرقه‏شناسى قدیم گشته، گزارشهاى جهت‏دار از تاریخ و عقاید و فرقه‏ها مى‏باشد. تأثیر منفی این پدیده بر فرهنگ اسلامى بیشتر از این جهت است که ملاحظه مى‏کنیم گزارشها و پژوهشهاى بعدى و معاصر در شناخت و معرفى فرق و مذاهب نیز برگرفته از چنین منابعى است. روشن است که اگر بخواهیم با استناد به این آثار به بررسى تاریخى فرق و مذاهب بپردازیم، با انبوهى از گزارشهاى مختلف و متناقض درباره باورها و منشأ شکل‏ گیرى، القاب و اسامى و شمارش فرقه‏هاى اصلى، انشعابى و حتى ساختگى روبه ‏رو خواهیم شد. شاید بتوان راز و رمز اساسى این تفاوتها را در این دانست که فرقه ‏نگاران عموماً نخواسته و یا نتوانسته‏اند از پیش‏فرضهاى فرقه‏اى و احیاناً تعصب‏آمیز خود چشم ‏پوشى کنند.
ابوالحسن اشعرى در مقدمه کتاب مقالات الاسلامیین که به عنوان یکى از آثار نخستین این علم شناخته شده، به وجود چنین آفتى در زمان خود اشاره مى‏کند؛ در آن جا که مى‏نویسد:
... کسانى که به بحث و گفت ‏وگو در نظریات و آرای فرقه‏ها و دیانات پرداخته و کتابهایى در این مسائل نوشته‏اند، از سه گروه بیرون نیستند. یا در آنچه حکایت کرده‏اند کوتاهى روا داشته و در عقایدى که به مخالفان خود نسبت داده‏اند راستگو نبوده‏اند و یا در بازگویى گفتار مخالفان با انگیزه نکوهش آنان به دروغ اصرار ورزیده‏اند. گروه سوم بى‏آنکه در باور مخالفان با ژرف ‏نگرى بیندیشند، آنچه را که در نقل گفتار آنها فکر مى‏کردند برهانى بر محکومیت و شکست آنها مى‏شود، بى‏محابا افزوده‏اند.[47]
وى اگرچه چنین شیوه‏اى را به دور از خردمندى و حقجویى مى‏داند و برخلاف بسیارى از ملل و نحل‏نگاران رسالت گزارشگرى خود را فراموش نکرده و سخنى که دال بر موضع‏ گیرى وى علیه گروههاى اسلامى باشد به زبان نیاورده است. با این حال داورى نهایى درباره وى، بسته به شناخت منابع مورد استفاده اوست که البته براى ما میسر نیست.[48]
بنابراین لازم است به منظور پرهیز دادن از پذیرش و اعتماد بى ‏رویه به مطلق گزارشهاى فرقه ‏نگاران مشهور، به گوشه‏اى از یک جانبه‏ نگریهاى برخى از آنها اشاره کنیم. به عنوان نمونه نوبختی در کتاب فرق الشیعة اگرچه غالباً به گزارش شکل گیری و عقاید گروههای شیعی قبل از خود پرداخت و در بحث فرقه های شیعی به جز موارد اندکی، آن هم در باره غالیان، از ارزش داوری پرهیز کرده و تنها به بیان دیدگاه فرقه های شیعی پرداخته است. با این حال این متکلم برجسته شیعی در مباحث آغازین کتاب خود بعد از اشارهای مختصر به اختلافات تخستین و بیان برخی از عقاید فرقه های بزرگ اسلامی مانند مرجئه، خوارج و معتزله نه تنها هیچ نامی از اهل سنت، که البته در زمان اصطلاحی مشهور و ویژه گروههای خاصی شده بود، نمی برد بلکه بر آن است که این گروههای مختلف « سموا انفسهم علی اختلاف مذاهبهم « الجماعة» یعنون بذلک انّهم مجتمعون علی ولایة من ولیهم من الولاة براً کان او فاجراً فتسموا بالجماعة علی غیر معنی الاجتماع علی دین بل صحیح معناهم الافتراق» [49]
ابو حاتم رازی نیز درست چنین تعابیری را آورده و افزوده که این گروهها نه تنها اهل تفرقه هستند بلکه بدعت گذاری و هوسهای گروهی را پیشه خود ساخته اند.[50]
البته در اینجا سخن در درستی و نا درستی چنین نگاههایی نیست. اما از این احتمال نمی توان صرف نظر کرد که اگر فردی با چنین پیش فرضهایی به گزارش و بررسی عقاید رقیب بپردازد جهت گیری و سمت و سوی گزارش او برخوردار از پذیرش عمومی نخواهد بود.
ملطى، صاحب کتاب التنبیه والرد على اهل الاهواء والبدع، از جمله افرادى است که در عرضه عقاید مذاهب اسلامى، به عنوان رقیبى متعصب و استفاده کننده از تعابیر تند و حتى خارج از نزاکت مشهور شده است. عنوان اثر او، خود، نوعى ارزش داورى و همراه با بیان انگیزه کلامى وى است. تأثیرپذیری فراوان او از اندیشه‏هاى حشویه و یهود و نصارا و استناد او به سخنان امثال کعب الاحبار و وهب بن منیه نیز به روشنى پیداست.( مثلا رک: ص 13مقدمه محقق).
وى دیدگاههاى معتزله و شیعه را به گونه‏اى گزارش مى‏کند که خود به خود مورد نفرت واقع شود. به علاوه، لقب رافضه را براى شیعه به عنوان واژه‏اى ناپسند، و به معناى خروج از دین(ص21) مى‏آورد و معتزله را نیز از مخالفین اهل قبله مى‏داند(ص29). روشن ‏تر از این موارد اینکه تمامى فرقه‏هاى شیعى را گمراه می پندارد(ص16) و در هنگام معرفى گروهى به نام هشامیه، هشام ‏بن حکم، متکلم مشهور شیعه را زندیقى مى‏داند که قصد نابودى اسلام را داشته است. آیا از چنین فردى مى‏توان انتظار گزارش بی طرف را داشت؟ پر واضح است که به چنین آثارى باید به عنوان آثارى کلامى - جدلى که به جاى گزارشگرى در پى رد و انکار اندیشه‏هاى غیر خودى هستند، نگاه کرد.
بغدادى نیز در گزارش خود از اندیشه‏هاى فرق نه تنها جهت ‏دار است، بلکه از جهاتى گوى سبقت را از دیگر همکاران قبلى خود در دانش فرقه‏ شناسى ربوده و دلخوش از اندیشه‏هاى کلامى- مذهبى خویش، دیگر اندیشه‏ها را یا خارج از اسلام می داند و یا بر آن مهر بدعت و ضلالت مى‏زند(الفرق بین الفرق، ص10-11). وی از این جهت که در فرقه‏هاى هالکه، بدعت ‏گذار و گمراه( و در باور او غیر از اهل حدیث و رأى و اشاعره) هیچ پیشوایى در فقه، حدیث، تفسیر و حتى ادبیات و هیچ فرد موثقى در تاریخ‏ نگارى وجود ندارد، خدا را شاکر است. همو مصداق فرقه ناجیه را پذیرش باورهاى کلامى اهل حدیث دانسته و بر این اساس گروههاى شیعى، معتزلى، خوارج و جهمیه و قدریه را از بدعت ‏گذاران و گمراهان به حساب آورده و براى آنان از احکام مسلمانى تنها جواز دفن شدن در گورستان مسلمانان را صادر کرده است(همان، ص11-14 ). طبیعى است که گزارشگرى با این نگاه، نه تنها در معرفى عقاید و اندیشه‏هاى فرقه‏اى جانب اعتدال را رعایت نمى‏کند، بلکه در گزارش او از چگونگى شکل‏گیرى، اسامى و القاب و تقسیم ‏بندى این فرقه‏ها نیز تردید جدى وجود دارد.
در مجموع چنین مى‏نماید که اثر او با توجه به نسبتهاى ناروا و مکررى چون کفر، گمراهى، ‏و فضیحت به باورهاى فرقه‏ها و مذاهب اسلامى، به فضیحت‏ نگارى شبیه ‏تر است تا گزارش تاریخى. از این جهت است که ملاحظه مى‏کنیم که وى حتى از اعتراض هم مسلکان خویش نیز بى‏بهره نبوده است.(برای اطلاع افزون تر به مقدمه دکتر شانه‏چى در ترجمه کتاب وی با عنوان « تاریخ مذاهب اسلام» بنگرید).
با نگاهى اجمالى به کتاب پر حجم کلامى - جدلى الفصل فى الملل و النحل نیز تعصب فرقه‏اى و دشمنى افراطى او درباره فرقه‏هایى غیر از اهل حدیث و ظاهریه روشن مى‏شود. براى شناخت جهت ‏گیرى او در داورى و جزم اندیشى وی در برخورد با فرقه‏ها، لازم نیست به محتواى کتاب نگاه کنید، بلکه سرفصلها و عناوین انتخابى او در بیان عقاید شیعه، خوارج، مرجئه و معتزله، بهترین شاهد بر این مدعاست[51] وى نه تنها ریشه همه کفریات را شیعیان و صوفیه مى‏داند، بلکه در بحث فرقه‏ها عقایدى را به شیعه نسبت مى‏دهد و از فرقه‏هایى نام مى‏برد که گویا هیچ وجود خارجى نداشته اند. حداقل مى‏توان گفت که گزارش او نه بر اساس منابع اصلى و دیدگاههاى بزرگان این تفکر، بلکه برگرفته از روایات شفاهى بوده است(همان، ص 43، 46- 50). به هر حال نمى‏توان به گزارشهاى نویسنده‏اى‏ که اهل تکفیر و تفسیق بوده و عقاید رقیبان خود را کفر صریح دانسته و حتى عقیده به « جهنمى بودن کسى که اصرار بر گناه کبیره داشته باشد» را حد اعلاى کفر مى‏داند(همان، ص62) کاملا مطمئن بود؛ به ویژه اینکه وى در نقل اقوال دیگران هیچ گونه مدرکى نیز ارائه نمى‏کند.
شهرستانى نیز با اینکه در آغاز کتاب پرآوازه‏اش قول داده که در بررسى فرقه‏ها به رد و نقض و مچ‏ گیرى از فرقه نپردازد، بلکه گزارشگری کند، در عین حال نتوانسته و یا نخواسته که از ارزش داورى بپرهیزد. وى اگرچه تمامى فرقه‏هاى اسلامى را داخل در حوزه مسلمانى دانسته(ملل و نحل، ص46)، تعابیر ناپسندى چون دروغگویى، بدعتگرى و بى‏پروایى را نثار فرقه‏هاى رقیب کرده است( بنگرید به: همان، صفحات 35، 36، 38، 59، 65، 70، 71، 79). گو اینکه نمى‏توان و نبایستى وى را به خاطر یکدست و زیبا جلوه دادن اندیشه‏هاى اشعرى مذمت کرد. اما این خرده بر او وارد است که چرا سخن و قول قبلى خود را به فراموشى سپرده و علاوه بر بزرگ ‏نمایى اختلافات شیعه، باورهاى کلامى تشیع اثنا‏عشرى را به باد تمسخر گرفته‏ و به آنان به خاطر اعتقادشان به ویژگیهاى امام عصر(عج) تهمت بى‏حیایى و بى‏پروایى مى‏زند( بنگرید به: همان ص146، 154).
بنابراین، بى‏جا نیست اگر دیدگاهها و گزارشهاى او درباره تاریخ و عقاید شیعه به ویژه شیعیان اثنا‏عشری مورد خرده‏گیرى عالمان شیعه‏شناس واقع شود.[52] شاید اگر امروزه هر یک از فرقه‏هاى مورد بحث وى، برخوردار از صاحب‏نظران ویژه‏اى بودند و به بررسى بیشتر و بهتر دیدگاهها و تاریخ فرقه خود مى‏پرداختند، موارد بیشترى از اشتباهات و جهتگیرى‏هاى او را به دست مى‏دادند. نویسنده شیعی کتاب « تبصرة العوام» گونه ای صریح به نقش غرض ورزیهای فرقه ای در داوری نسبت به ناجی و هالک بودن فرق اذعان کرده است با این حال و چه بسا بیشتر از کسانی که به آنها اشاره شد رسالت گزارش گری خود را فراموش کرده و نخواسته و یا نتوانسته خود را از مقبولات و گرایش های کلامی رها شازد. از این جهت است که بیشتر اهل سنت را مجسمه، مشبهه، جبری، خارجی و یزیدی می داند و علیه آنان به روشنی موضع گرفته و به نتیجه دلخواه خود می رسد.[53]
این موارد را به عنوان نمونه یادآور شدیم، بسیار بجاست اگر کسى همت به خرج دهد و جهت غنى ‏سازى پژوهشهاى فرقه‏اى به بررسى مهم‏ترین آفتهاى منابع فرقه ‏شناسى و پیامد آن در پژوهشهاى بعدى بپردازد. در آن صورت روشن است که نه تنها نمى‏توان به بسیارى از آثار علم ملل و نحل به دیده منبع قابل اطمینان نگاه کرد، بلکه در بررسى و تحلیلهاى اخیر پژوهشگران مسلمان و غیرمسلمان نیز که بر پایه چنین منابعى سامان گرفته، چون و چراهاى فراوانى وجود دارد.[54] البته با این تفاوت که برخى از صاحبان ملل و نحل که ا ز آنها یاد کردیم، از بیان اینکه مرادشان رد و انکار فرقه‏هاى به اصطلاح هالکه و اهل اهوا و بدع و اثبات فرقه ناجیه است، پروایى نداشتند؛ اما بسیارى از پژوهشگران معاصر اگرچه در عرصه عمل تفاوتى با گذشتگان ندارند، اما زیرک ‏تر از آن اند که هدف خود را به گونه صریح بر زبان بیاورند.
نتیجه اینکه براى کسانى که سر در آستان پژوهشهاى فرقه ‏شناسى دارند بایسته است که در بررسى و تحلیل خود به گزارش آن دسته از فرقه ‏نگارانى که به طور آشکار به تخریب اندیشه‏هاى رقیب پرداخته‏اند به دیده تردید بنگرند. گو اینکه از مراجعه به این آثار گریزى نیست و شاید تحقیق جامع و دقیق بدون آن نتیجه دلخواه را نداشته باشد، اما تکیه صرف بر چنین منابعى ره به جایى نخواهد برد. بنابراین ضرورى مى‏نماید که تاریخ و اندیشه هر فرقه‏اى را در مرحله نخست از صاحب ‏نظران اصلى خود آن اندیشه و منابع بى‏طرف جست جو کرده، در مراجعه به دیگر منابع نیز تنها به منابعى که مستقیما مربوط به ملل و نحل است اکتفا نکنیم.
.2اختلاف در لقب‏ها، اسامى و تعداد فرقه‏هاى اصلى و انشعابى
این اختلافات یکى از آفتهاى مهم دیگرى است که دچار منابع دانش فرقه‏ شناسى شده و به تبع آن اسباب سردرگمى پژوهشگران را فراهم نموده است. با نگاهى اجمالى به فهرست این آثار، این نکته روشن مى‏شود که هیچ یک از نویسندگان آن در ارائه گزارش خود از اسامى، تعداد و گاهى منشأ شکل‏ گیرى یک فرقه، همداستان نیستند. جالب توجه اینکه حتى در آن دسته از کتابهایى که به عنوان چکیده و یا رونویسى و چه بسا نسخه بدلى از یک کتاب دیگر، شناخته شده‏اند، تلاش‏ شده که گونه‏ شناسى آنها از تعداد و اسامى فرقه‏ها متفاوت باشد. علت اصلى افزون بودن تعداد فرقه‏ها در فرهنگنامه‏هاى فرق در مقایسه با تک تک آثار نیز همین است. بنابراین در اصل پذیرش این اختلافات تردیدى نیست. آنچه مهم است، پاسخ ‏ چرایى این مسئله است .
در اینجا مناسب مى‏نماید که به منظور روشن‏تر شدن پاسخ، ابتدا این‏ اختلافات را در چند نمودار جداگانه ترسیم کنیم. توضیح اینکه هر یک از این نمودارها به روشن‏ سازى گونه‏هایى از این تفاوتها اشاره دارد.
-1د رنمودار شماره 1اختلاف فرقه نگاران در اسامى و تعداد فرقه‏هاى اصلى روشن مى‏شود.
-2چنین اختلافى، با ارائه دو نمونه از گزارش‏هاى مختلف فرقه نگاران در تعداد و اسامى یک فرقه خاص در نمودار شماره 2 و 3 روشن شده است.
-3نمودار های بعدی نیز نه تنها اختلاف در تعداد و اسامى فرقه‏هاى اصلى و فرعى را روشن مى‏سازد بلکه برخى ا ز اسامى اختراعى و نیز فرقه تراشى صاحبان برخى از آثار را نیز ترسیم مى‏کند.
 
 
 
 
 
 
اسامی و تعداد فرقه های اسلامی بر اساس کتاب « هفتاد و سه ملت» - نویسنده نا شناس
1. جببریه، 2. قدریه، 3. سوفسطائیه، 4. وجودیه، 5. معطلیه، 6. سابقیه، 7. عل العرشیه، 8.حلولیه، 9. فشاریه، 10. مهملیه، 11. مرجئه، 12. حبیبیه، 13. خوفیه، 14. سارقیه، 15. ثنویه، 16. اتحادیه، 17. تناسخیه، 18. متصلیه، 19. منفصلیه، 20. حروریه، 21. فارقیه، 22. منکریه، 23. شیطانیه، 24. معتزلیه، 25. کیسانیه، 26. وهمیه، 27. بکریه، 28. راوندیه، 29. مشبهه ، 30. جهمیه، 31. زنادقیه، 32. مترفیه، 33. ملاحده، 34. منجمیه، 35. وضعیه، 36. فلاسفیه، 37. کرامیه، 38. خازمیه، 39. اباضیه، 40. لوزیه (کوزیه)، 41. اخشبیه، 42. ثلبیه، 43. قاسطیه، 44. تکوینیه، 45. متوسمیه، 46. محروقیه، 47. بوستانیه، 48. مفروغیه، 49. نجاریه، 50. خارجیه، 51. شیعیه، 52. رافضیه، 53. امامیه، 54. ناوسیه، 55. امیریه، 56. اسماعیلیه، 57. جلامده، 58. حکمیه، 59. لاعنیه، 60. رجعیه، 61. متربصه، 62. قبریه، 63. واقفیه، 64. حشویه، 65. فانیه، 66. اثریه، 67. مولهه، 68. مبدلیه، 69. کنزیه، 70. صوفیه، 71. دهریه، 72. شمراخیه، 73. سنیه.
پرسش مهمی که در این جا مطرح است این که چه عواملی موجب این گونه تفاوت ها شده است؟ پر واضح است که واقعیت های تاریخی و حوادث خارجی را نمی توان تابع گزارش ها و برداشت های متفاوت و متناقض دانست. در عرصه ظهور و بروز فرقه ها و مذاهب نیز ما هستیم و عالم خارج و آنچه اتفاق افتاده است . پس این همه اختلافات را چگونه می توان تحلیل و توجیه کرد؟
چنین می نماید که از راز و رمز اصلی این پدیده را در سه عامل جستجو کرد.
1. فقدان ضابطه و معیار مشخص در نامگذاری فرق.
2. تنازعات و رقابت های درونی هر یک از فرق.
3. تکیه بر مضمون عددی حدیث افتراق.
________________________________
[1] .گزارش مختصری از این نگاههای مختلف فرقه ای را در مقدمه تفسیر المیزان بنگرید.
[2] . تاریخ علم کلام، شبلی نعمان، ص 7.
[3] . سخاوى موضوع تاریخ را عبارت از رویدادهاى برجسته و عجیب و غریبى مى‏داند که با هدف ترغیب و تحذیر و شادمان کردن و جلوگیرى از کارهاى شیطانى یادآورى مى‏شود (ر.ک: الاعلان بالتوبیخ در تاریخ‏ و تاریخ‏ نگارى در اسلام، ج 2، ص 61- 62، 141).
در توضیح سخن وى مى‏توان گفت درست است که تاریخ ‏نگاران در بررسى حوادث تاریخى به دگرگونیها و رویدادهاى سیاسى و عمدتاً حکومت حاکمان، بذل عنایت بیشترى داشته‏اند و به حوادث فرهنگى و سیر تحولات فکرى و فرهنگى توجه بیشتری نکرده‏اند اما مى‏توان تعریف او را از موضوع و هدف تاریخ سیاسى و رویدادهاى اجتماعى‏ به تاریخ فکر و تنازعات و کشمکشهاى اندیشه‏اى نیز تعمیم داد و گفت: موضوع علم فرقه‏شناسى عبارت از افکار و عقاید مختلف و برجسته می باشد و یکی از مهم ‏ترین آثار و فواید آن مقایسه و گزینش برترین عقیده‏ها و اندیشه‏هاست:« فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه».
[4] . کاربرد رایج ‏تر علم فرق و مذاهب،همان اصطلاح ملل و نحل است که از قدیم مطرح بوده و عنوان برخى از آثار مهم فرقه‏شناسى واقع شده است. البته دو اصطلاح فرق و مذاهب اگرچه از نظر لغوى متفاوت هستند، در کاربردهاى پژوهشگران این فن چندان متمایز نشده و در بسیارى از موارد مترادف یکدیگرند نگاهی اجمالی به عنوان کتابهایی چون الطرائف فی مذاهب الطوایف، تاریخ المذاهب الاسلامیه، مذاهب الاسلامیین، بهترین شاهد این مدعاست. اگرچه برخى خواسته‏اند مذهب را به معناى عام و دربر گیرنده همه دسته‏هاى اسلامى بگیرند( فرهنگ فرق‏اسلامى، ص7). همچنین اگرچه برخی خواسته‏اند واژه مقاله را با عنایت به عناوین برخى از آثار نظیر المقالات والفرق و یا مقالات الاسلامیین و همچنین معناى لغوى آن، از فرقه متمایز کنند، حقیقت این است که صاحبان این گونه اثار چندان توجهى به این تفاوت نداشته و در کاربرد آن را یکسان تلقى کرده‏اند. البته کسانى که از اصطلاح ملل و نحل استفاده کرده و بحث آن را مطرح کرده‏اند، به تفاوت لغوى این دو توجه داشته‏اند و از این واژه یک معنا اراده نکرده‏اند. تفاوتهاى این دو اصطلاح از تعریف آن دو روشن مى‏شود.
1. ملل: این کلمه جمع ملت است که در قرآن نیز در مواردى به کار رفته است. ارباب لغت این واژه را به معناى طریقت و سنت گرفته‏اند. البته برخی با اضافه قید طریقت و سنت انبیا تعریف آن را محدودترکرده اند که می توان آن را با توجه به آیه شریفه « انى ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللَّه»، (یوسف(12) آیه37) نقض کرد. (بنگرید: مجمع البحرین، تاج العروس، لسان العرب، ماده ملت، فرهنگ فرق اسلامى، ص 6-8 ). در برخی از تعابیر حدیث افتراق نیز به جای هفتاد و دو فرقه، هفتاد و دو ملت آمده و چه بسا از این جهت بتوان آن را مرادف فرقه نیز حساب کرد. به هر صورت مراد بیشتر ملل و نحل نویسان از این واژه، همان پیروان دیانات است که شامل فرقه های اسلامی و پیروان دیگر ادیان می باشد.
2. نحل: این کلمه جمع نحله و به ادعا و یا ادعاى باطل و یا ضعیف گفته مى‏شود. ملل و نحل نگاران غالباً این واژه را براى اهوا و آرای فلسفى و آنچه که به نظرشان باطل است استعمال مى‏کنند. (فرهنگ فرق اسلامى، ص8). این واژه ا ز نظر کاربرد لغوى نیز اگر به صورت انتحال و یاتنحّل درآید، به معناى ادعاى دروغین و یا بدون دلیل مى‏باشد و معادل‏ دیگر آن در اصطلاح فرقه‏ شناسان‏، آرا و اهوا و بدع است که ظهور و بروز آن، علاوه بر فرقه های اسلام در دیگر ادیان غیر الهی و بشری نیز جاری است ( برای این کاربردها بنگرید به: کتب لغوى، مادّه نحل، همچنین المعجم المفهرس لالفاظ احادیث البحار، ج 12، ص 625؛ ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص20؛ فرهنگ فرق اسلامى، ص 18؛ بحوث فى الملل والنحل، ج 1، ص20.
[5] . لسان العرب، ج11، ص 299- 300؛ مجمع البحرین، مادّه فرق.
[6] . معجم مقائیس اللغة، ص 423.
[7] . الملل و النحل شهرستانى، ص 48، 85؛ معجم مقائیس اللغه، ص 433؛ نهج‏البلاغه، خطبه56؛ همچنین بنگرید به: معجم المفهرس لالفاظ احادیث بحار الانوار، واژه فرق.
[8] . الزینه، بخش سوم، ص 249.
[9] . فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص 5، مقدمه مرحوم شانه چی.
[10] . الملل والنحل، ص47- 48؛ الفرق بین الفرق، ص 11؛ الفصل فى الملل والنحل، ج3، ص .271
[11] . الملل والنحل، ص 184- 185؛ الفرق بین الفرق، ص 9- 10؛ التبصیر فی الدین، ص 25.
[12] . ر.ک: الزینة، ص 286، بیان الادیان، ص 30- 31؛ مسائل الامامة، ص 10- 16.
14. مثلا ر.ک: کتابهاى بیان الادیان، تبصرة العوام، الفرق المفترقه، الزینة.
[14] . به عنوان نمونه بنگرید: مقالات الاسلامیین، ص 212؛ ملل و نحل شهرستانى، ص21 .
[15] . کتاب الزینة، ص 249- 252.
[16] . از جمله ر. ک: الفرق بین الفرق، ص 26؛ معجم المفهرس لاحادیث بحارالانوار؛ الغارات، ص 585.
[17] . الفرق بین الفرق، ص 12؛ ملل و نحل، ص 46- 47؛ بحوث فی الملل و النحل، ج8، ص 11؛ تلخیص المحصل، ص 405؛ الزینة، ص 248؛ بیان الادیان، ص 51؛ التبصیر فی الدین؛ بحار الانوار، ج8، ص 244. برای مباحث فقهی ر.ک: مستمسک العروة ، بحث نجاست کافر.
[18] . به عنوان نمونه، گزارش ابو حاتم رازی و ابوالحسن اشعری و شهرستانی را از عقاید برخی از فرق نظیر غالیان و معتزله و خوارج را با داوری بغدادی، ص 232- 233؛ ابن حزم، ص 271 و ملطی، ص 16- 25 و اسفراینی، ص 123- 145.
[19] . المنیة والامل ، ص 18؛ فرق الشیعة، ص 18.
[20] . ر.ک: مباحث آغازین کتبى نظیر مقالات الاسلامیین، الفرق بین‏الفرق، ملل و نحل شهرستانى، التبصیر فى الدین که نخواسته‏اند برخى از اختلافات را با عنوان فرقه مطرح کنند و آن را اختلافات زودگذر و شاید فرعى دانسته‏اند. بسیارى از فرقه نگاران اهل سنت با اینکه دوست ندارند زمان صحابه فرقه‏گرایى را مطرح کنند و گویا به آن زمان قداست خاصى مى‏بخشند، معلوم نیست چرا شکل ‏گیرى فرقه سبائیه را از آن زمان مطرح مى‏کنند.
[21] . برای نمونه ر.ک: فرق الشیعة، ص 1- 5؛ مسائل الامامة، ص 9- 12؛ فرقه های اسلامی در سرزمین شام، حسین عطوان، ترجمه حمید رضا شیخی، ص 17- 27؛
[22] . تفصیل مطلب را بنگرید به: تاریخ التراث العربى، فؤاد سرّگین، جلد چهارم از مجله اول؛ فهرست مصادر الفرق الاسلامیة، على اکبر ضیایى‏فر، ج1، معجم الفرق الاسلامیه، یحیى امین الشریف، ص .7-6
[23] . به عنوان نمونه، در آثار تاریخى نظیر تاریخ طبرى و مروج الذهب و یا آثار ادبى همانند البیان و التبیین جاحظ یا الکامل فى اللغة و الادب‏ نوشته مبّرد و یا کتاب دیگر او با عنوان عثمانیة و همچنین در آثارى نظیر تاریخ بغداد، رجال کشى، انساب سمعانى و وفیات الاعیان ابن خلکان که مربوط به اعلام و انساب و رجال است، به طور گسترده‏اى به درگیریهاى فرقه‏اى و اوج و فرود و رفتارهاى سیاسى و اندیشه‏هاى آنها اشاره شده است؛ تا جایی که مى‏توان از میان هر یک ازآن آثار به گردآورى کتابى درباره فرق پرداخت؛ همان گونه که درباره کتاب انساب سمعانى چنین کارى شده است. در آثارى نظیر معجم‏البلدان یا قوت حموى و دیگر آثار مربوط به شناخت شهرها و مناطق نیز اطلاعات سودمندى درباره مذاهب، عقاید و احیانا تنازعات فرقه‏اى وجود دارد که ممکن است در دیگر آثار نباشد.
[24] . البته این تقسیم و نمونه‏هاى آن با توجه به فضاى غالب پژوهش‏هاى فرقه‏اى است که فرقه‏ها را منحصر در فرق کلامى مى‏کنند و الا اگر مراد ما از فرق، عموم دسته ‏هاى فقهى و کلامى و جریانهای سیاسى و روشها و سلسله‏هاى صوفیه نیز باشد، موضوع بحث متفاوت مى‏شود و طبیعى است که در آن صورت آثار مورد مراجعه ویژگى خاص خود را دارد.
[25] . براى اطلاع از زندگینامه ابوحاتم مراجعه کنید به: دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 307- 310؛ بیشتر از آن بعلاوه بررسى اختلافات درباره ایرانى یا عرب بودن وى و وابستگى و یا استقلال او از نظام دعوت فاطمیان در مغرب را بنگرید: کتاب اسماعیلیه، مجموعه مقالات مقاله «زندگى و اندیشه‏هاى ابوحاتم رازى» نوشته آقاى جاودان، در آنجا به این نکته نیز اشاره شده که براساس شواهد تاریخى و اذعان برخى از نویسندگان و بزرگان اسماعیلى اسماعیلیان سعى در مخفى نگه داشتن خود را داشتند، اما این تحلیل، با توجه به آنچه درباره شیوه ابوحاتم در تبلیغ علنى و داعى‏گرى و سر و کار او با امیران و فرماندهان محلى گزارش شده حداقل با زندگى ابوحاتم تطبیق نمى‏دهد. شاید بهتر باشد بگوییم اساساً عدم توجه به تاریخ ‏نگارى و رویدادهاى تاریخى از آفاتى بوده که بیشتر از همه شاخصه گروه‏هاى باطنى و تاویلى و درون‏گرا بوده و هست. به هر جهت او اگر چه گاهى نیز در خفا زندگى مى‏کرد اما بدان گونه نبود که در فهم ما از اندیشه‏ها، آثار و کارهاى فرهنگى او تأثیر بگذارد.
[26] . تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفترى، ص 142- 143، 194؛ سیاست نامه، خواجه نظام الملک، ص .236 - 233
[27] . بنگرید: کتاب الزینة، تحقیق دکتر حسین همدانى، مقدمه ابراهیم اسیس، ص 12، 8، بخش سوم، ص 259، معرفى روشن‏تر از مجموعه کتاب الزینه را ر.ک: جلوه جمال، دکتر محمد علوى مقدم، ص 97- 128، واحد انتشارات بنیاد قرآن، تهران، 1362کتاب الزینه، همچنین مقدمه دکتر حسین همدانى به بخش اول و دوم کتاب.
[28] . بنگرید به: مقدمه بخش اول و دوم، ص 9؛ جلوه جمال، محمد علوى مقدم، ص 98- 99.
[29] . نمونه‏هایى از آن را به همراه ذکر منابع قدیمى بنگرید به: اسماعیلیه، مجموعه مقالات، ص 380- 387.
[30] . برای مختصرى از این اختلافات را بنگرید به: همان، ص 360 به بعد. در مقدمه تحقیق، بخش اول و دوم و در دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (ج 5)، بر این تحلیل تأکید شده که ابوحاتم وابسته به دستگاه خلافت فاطمى و امامت آنجا بود و زیر نظر آنان کار مى‏کرد و حتى کتاب الزینة را ابتدا براى آنها فرستاد و آنها مهر تأیید بر این کتاب زدند. اما برخى نظیر آقاى دفترى (ص270، تاریخ عقاید اسماعیلیه) بر استقلال وى از آنجا تاکید کرده اند.
[31] . رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 309.
[32] . بنگرید به: المقالات، ص 21 و مقایسه کنید با متن فرق الشیعة، ص 22.
[33] . خاندان نوبختى، عباس اقبال، ص 140، منابع تاریخ اسلام، رسول جعفریان، ص 324؛ تراثنا، سال اول، شماره اول، مقاله «فرق الشیعه او المقالات الامامیه للنوبختى‏ام الاشعرى». برای زندگى ‏نامه نویسنده و اختلافات این دو کتاب را بنگرید به مقدمه مصحح همین کتاب و ترجمه کتاب فرق‏الشیعة توسط همین مصحح.
[34] . مؤلف در خطبه کتاب مى‏نویسد: مسلمانان و اهل نماز بعد از پیامبر(ص) به گونه‏اى پراکنده شدند که یکدیگر را تکفیر کردند و خون همدیگر را مباح شمردند. او در صفحه 21 کتاب مى‏گوید: منظور ما در این اثر، احتجاج علیه کسى نیست و با مخالفین خودمان در جاى دیگرى سخن گفته‏ایم.
[35] . امید مى‏رود که با برگردان فارسى آن به همت یکى از پژوهشگران مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، مورد استفاده بیشتر پژوهشگران تاریخ تفکر اسلامى قرار گیرد.
[36] . ر.ک: مقدمه کتاب و مقایسه آن با برخی از کتب ملل و نحل. در این مقدمه آمده است که اشعرى على رغم روحیه و توان بالا در فن خطابه و مناظره، از سلیقه و روحیه نوشتن مناسبى برخوردار نبود.
[37]. برای اطلاع از نمونه‏های آن بنگرید به: مقالات الاسلامیین، ص 99، 177- 178، 132- 133.
[38] . به عنوان نمونه بنگرید: ص 99 ، 111.
[39] . بنگرید به: ص 132، 219، 213. گاهی مثلاً می گوید فرقه ای چنین می گویند و در بحث درباره طرفداران آن می گوید: این قول فلانی است و بس.
[40] . همان، ص 209.
[41] . مقدمه مصحح، ص3. مصحح در آنجا مى‏نویسد صاحب این اثر در مباحث تفسیر و تفسیر متشابه قرآن، تحت تأثیر مقاتل بن سلیمان و حشویه واقعه شده و مقاتل نیز علم قرآن را از یهود و نصارا گرفته و اهل جعل حدیث بوده است.
[42] . ر.ک: مقدمه مترجم همین کتاب، با عنوان « تاریخ مذاهب اسلام»، استاد محمد جواد مشکور، ص 13. رد عقاید او را درباره شیعه بنگرید به:الغدیر، ج 3، ص 51 به بعد.
[43] ..منابع تاریخ اسلام، رسول جعفریان، ص 313.
[44] . نگاه کنید به: ج2، ص 269- 275 و ج5، ص 40- 124.
[45] . بنگرید به: صفحات 35، 36، 38، 59، 7، 71، 107 و به عنوان نمونه ملاحظه کنید: ص 145- 148را درباره خلط مبحث او در بیان اعتقادات شیعه و مقایسه کنید با گزارش شیوا و دلنشین او از باورهاى اشاعره در ص 91-90. گو اینکه برخى خواسته‏اند با توجه به یادکرد او از برخى حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) و توجه خاص او به جایگاه اهل‏بیت در کتاب ملل و نحل و پاره‏اى از آثار دیگر وى، تمایل او را به شیعه و یا اسماعیلیه نشان دهند. بنگرید به: منابع تاریخ اسلام، جعفریان، ص 327 و مجموعه مقالات اسماعیلیه، نوشته جمعى از محققین در مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، مقاله عالمانه آقاى فرمانیان تحت عنوان « شهرستانى سنى اشعرى یا شیعى باطنى؟». به هر تحلیل چنین باورى حداقل از ملل و نحل او قابل بازیابى نیست و مى‏نماید که متفکرى چون او حتى در ترویج اندیشه‏هاى غیرخودى نیز بنا را بر تقیه ‏بگذارد.البته این پرسش به جاى خود باقی است که چرا ایشان در بررسى فرقه‏هاى شیعى، آن تبیین و عنایت ویژه‏اى را که به فرقه اسماعیلیه داشته به دیگر فرقه‏ها از جمله اثنا‏عشریه نداشته است. چگونه است که در بررسى فرقه‏هاى شیعى با اندک اختلافى افتراق آنان را عنوان و گزارش مى‏کند، اما به اسماعیلیه که مى‏رسد به جاى اشاره به دسته‏ بندیهاى آنان، عقاید و آنان را با آب و تاب و بدون هیچ داورى، همانند کارى که اشعرى درباره اهل حدیث و اهل سنت نسبت به دیگر فرقه‏ها کرده، روشن مى‏کند. همو درباره عقاید دسته ‏بندیهاى شیعیان اثنا‏عشرى سخنانى آورده که هیچ تفاوتى با سخنان ابوحاتم رازى در الزینة ندارد؛ گو اینکه در اصل تعابیر او برگردان سخنان همان کتاب الزینة است و به نظر مى‏رسد نسخه الزینة پیش روى او بوده و لازم ندیده زحمت مراجعه به جاى دیگرى را به خود بدهد( مقایسه کنید ص 150-153ملل و نحل را با ص 290-293کتاب الزینة).
[46] . جهت اطلاع از درستى و نادرستى نسبت این کتاب به مؤلف مورد نظر و اختلاف در نویسنده و تاریخ نگارش آن مراجعه کنید به: مقدمه مصحح و نیز درسهایى از مکتب اسلام، سال اول، شماره های 8، 9، 10، مقاله سید موسى شبیرى زنجانى.
[47] . مقالات الاسلامیین، ص 1، ناشى اکبر نیز در مسائل الامامة، ص 21 اذعان مى‏کند که قصد او در این کتاب گزارشگرى است و نه احتجاج بر مخالفان.
[48] . حداقل انتظارى که از او مى‏توان داشت ا ین است که عقاید فرقه مورد گزینش خود را به روشنى بیان کند و یا به آن فرقه‏هایى که از نزدیک با انها سر و کار داشته، بهتر بپردازد. البته او چنین نیز کرده است. به عنوان نمونه، در میان عقاید اهل حدیث و اهل سنت، بدون اینکه هیچ انشعاب و فرقه‏اى براى آنها ذکر کند، عقاید آنها را به گونه‏اى روشن معرفى کرده است. وی عقاید معتزله را نیز به تفصیل بیان داشته که مى‏تواند براى معرفى آنان منبع دست اولی باشد. اما در ذکر عقاید گروههاى شیعه و خوارج به‏جاى پرداختن بیشتر به عقاید آنها، به شمارش افراطى و احیانا فرقه ‏تراشى مى‏پردازد و گاهى به بهانه کوچک ترین تفاوت نظرى از جانب یک فرد، براى صاحب آن تفکر فرقه‏اى دست و پا مى‏کند. از چند فرقه‏اى که او نام مى‏برد، نزدیک به نیمى از آنها مربوط به شیعه است.
[49] . فرق الشیعه،ص 17. همین تعابیر را بنگرید: المقالات والفرق، ص 13- 14.
[50]. بخش سوم « کتاب الزینة» ص 2550 256، 166. برخی از جهت گیریهای آشکار و پنهان صاحب این کتاب را علیه معتزله، خوارج و برخی از گروههای شیعی بنگرید به: همان، ص 273، 274؛ 277، 278- 279.
[51] . نگاه کنید به عناوین انتخابی وی درباره فرقه ها در ج5، ص 32- 98.
[52] . مختصرى از این خرده‏گیرى‏ها را در بحوث فى الملل والنحل، جعفر سبحانى، ج 1، ص 10-11جست و جو کنید.
[53] . بنگرید به: تبصرة العوام، ص 28، 62، 97، 75، 171- 174. موضع گیری وی علیه اهل سنت را بنگرید ص 145- 147 و نتیجه گیری او را بنگریدص 162. نمونه های بیشتری از موضع گیری نویسندگان ملل و نحل را بنگرید به: الفرق المفترقه، ص 6- 10، 30؛ المنیة والامل، ص 26، محمد یمنی، عقاید الثلاث والسبعین، ج1، ص 3؛ نشوان حمیری، الحور العین، ص 240- 242. ابن جوزی در تلبیس ابلیس و مقریزی در جلد شوم کتاب خطط نیز فرقه های غیر خودی را هالکه و جهنمی می دانند.
[54] . برای نمونه‏هایى از تأثیر پذیرى فرقه نگاران معاصر، بنگرید به: بحوث فى الملل والنحل، ج 1، ص12- 15.
[55] . فرقه هایی که نام برده شده به جز فرقه هایی هستند که بعد از درگذشت هر امامی از امامان شیعه(ع)، برگرد آن امام جمع می شدند و بر اساس نص امام قبلی امامت او را قبول می کردند. نو بختی و اشعری و قمی در بررسی انشعابات شیعه، محور اصلی را امامان شیعه اثنا عشری دانسته اند و بعد از درگذشت هر امامی اگرچه به پیروان آن امام اشاره می کند و گاهی عنوان فرقه را نیز برای آنان به کار می برد، به جز مورد قطعیه نام دیگری از آنها نمی برد.
[56] . نویسنده در آغاز مباحثی درباره اهل سنت مطرح کرده و اصطلاح ناصبی گری را توضیح داده اما از آنها به عنوان یک فرقه مشخص نام نبرده است. فرقه های شیعی را نیز گرچه بر اساس دسته بندی کلی به امامیه، کیسانیه، زیدیه و غالیان تقسیم کرده و دسته های انشعابی آنان را بر می شمارد. معیار مشخصی ارائه نکرده است و بدین جهت است که گاهی یک فرقه را در دسته ای آورده و باز ان را در دسته دیگر می آورد. به عنوان نمونه با این که غالیان را با عنوانی مستقل بررسی کرده و در اشاره کلی به تقسیم بندی فرقه های شیعی به وجود چنین گروهی در میان شیعیان اشاره نمی کند، اما در بررسی و تقسیم بندی بعدی آنها را از فرقه های مرتبط باشیعه دانسته است. گواینکه هدف اولیه وی از این تالیف، بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی القاب و اسامی فرق بوده و چندان عنایتی به گزارش تعداد و یا توجه خاصی به ترتیب تاریخی شکل گیری فرقه ها نداشته است.
[57] . وی باطنیه را از زمره کافران دانسته و اهل سنت را به عنوان فرقه ناجیه می شمارد.

 

تبلیغات