در آمدی بر شناخت مشهورترین آثار ملل و نحل (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
تلاش پژوهشگران تاریخ عقاید و فرقه های اسلامی را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی و ملاحظه قرار داد. پژوهشهای فرقه ای، به ویژه آن دسته ای که مربوط به فرقه های تاریخی و سیر تحولات فکری مسلمانان است، همواره متکی بر منابع مکتوب و آثار مختلفی بوده که در این زمینه شکل گرفته است. چنین آثاری اگر چه فراوان بوده و در قالبهای متفاوتی عرضه شده اما همه آنها به دست ما نرسیده است و همه آن آثاری که به دست ما رسیده نتوانسته به هر دلیلی جایگاه ویژه ای برای خود کسب کند. از این میان تنها دسته ای از آنها مشهور شده و ببیشتر از همه مورد استناد و استفاده پژوهشگران واقع می شود. از طرفی این گونه آثار برخوردار از ویژگیهایی هستند که صرف اعتماد بر آنها درستی پژوهش را نیز زیر سؤال خواهد برد. نوشتار حاضر با هدف آسیب شناسی چنین آثاری به بررسی ویژگیها و کاستیهای آنها پرداخته است. نویسنده بعد از اشاره به ضرورت شناخت و توجه به آثار فرقه شناسی، به تقسیم بندی دسته های مختلف آن پرداخته است. وی از میان آثار مختلفی که به بحث فرقه شناسی مربوط است به ویژگیهای بیش از ده اثری که به طور مستقیم به تاریخ عقاید فرقه ها مربوط است اشاره کرده و در پی آن کاستیها و مشکلات آنها را بیان می کند. جهت گیری و تاثیر پیش فرضهای کلامی صاحبان این آثار در بیان تاریخ و عقاید دیگر فرقه ها و اختلاف در شمارش اسامی و تعداد فرقه ها از جمله ویژگیهای منفی است که نویسنده در آن تاکید بیشتری داشته است. تحلیل خاستگاه اختلاف گزارش گران در اسامی و تعداد فرقه ها نیز از موضوعات قابل بررسی است.متن
هنوز اندک زمانى از پیدایش دین اسلام به عنوان دین خاتم نگذشته بود که مسلمانان براثر عوامل مختلف فکرى، سیاسى و اجتماعى دچار تفاوتهاى بسیار در عقاید و رفتار گشتند. در اینجا بحث بر سر ماهیت و داورى درباره این تفاوتهاى بنیادین و فاصلههاى مشکلآفرین مبانى و تعلیمات، که در سیر تاریخى و گذر زمان هر روز بیشتر مىشد، نیست. اما نمىتوان از این نکته چشم پوشى کرد که پیامد مستقیم این اختلافات و تنازعات مذهبى، سیاسى و تفاوتهاى روشى، به ویژه در سه قرن نخست، این بود که بعد از آن، شناخت تعالیم نظرى و عملى اسلام از راه فرهنگ مسلمین که درآموزههاى مذاهب و فرقههاى اسلامى ظهور و بروز پیدا کرده بود، نه تنها دشوار، بلکه امرى دست نایافتنى مىنمود؛ چرا که هر یک از این گروههاى دینى خود را وامدار قرآن و سنت و عقاید خویش را با همه تفاوتهاى بنیادین، مستند به این دو آموزه اصیل مىکردند، و حکایت همچنان باقی است.
البته جاى بسى امیدوارى است که بسیارى از پژوهشگرانِ تعالیم اسلام و فرهنگ اسلامى از این نکته غافل نیستند که نباید بین اسلام اصیل با اسلام تاریخى که در فرهنگ کلامى و فقهى و تفسیرى فرقهها و رفتارهاى مسلمین شکل گرفته است، خلط کرد. اما باز ما در بررسى و شناخت و مقایسه هر یک از این دو با مشکلاتى روبه رو هستیم و آن اینکه:
.1براى آنان که از ظهور اسلام و فرهنگ عصر نزول فاصله گرفته اند، اگرچه شناخت تعالیم حقیقى اسلام از راه تعالیم کتاب و سنت مطلوب و بس ارجمند است، راه دستیابى همه جانبه و قطعى بدان نیز چندان آسان نیست. به ویژه اینکه اگر بدانیم هم سیاق تاریخى و شأن نزولهاى آیات قرآنى و تفاسیر آیات و هم گزارشهاى مسلمین از سیره و سخنان پیامبر(ص) و بزرگان دینى دچار تناقضات و آسیبهاى غیرقابل جبرانى شده است. به دیگر سخن، گزارشهاى تاریخى، تفسیرى و حدیثى به عنوان مهمترین راههاى شناخت این دو آموزه، از پیش فرضها و گرایشهاى فرقهاى در امان نمانده است و هر کس مدعى فهم و گزارش واقعى آن است.[1]
2. از طرف دیگر، ما در شناخت فرهنگ اسلامى که در طول زمان و به ویژه در سه قرن نخست، در اندیشهها و عقاید فرق و مذاهب اسلامى متبلور شد نیز با مشکلات بیشتری روبرو هستیم؛ چرا که تنها راه بازیابى آرا و اندیشههاى متفاوت و ناهمگون فرقههاى اسلامى و تمایز عقاید هر کدام از آنها، به ویژه آن دسته از فرقههایى که مدعى خاصى ندارند، منابع مکتوب گذشته است. آنها نیز در گزارش و تحلیل خود بىنصیب از تناقضات و حب و بغضهاى فرقهاى و مذهبى نبوده و نیستند. ما در مبحث پیشینه فرقه شناسى به گوشههایى از آن اشاره مىکنیم. از این جهت است که ضرورى مىنماید به منظور شناخت بیشتر و عالمانه تر اندیشهها، رفتارها، اسامى و سیر تاریخى اندیشههاى مذهبى و عوامل شکل گیرى اختلافات فرقهاى، به مجموعه گزارشها توجه کنیم. منصفانه تر اینکه در صورت مواجهه با اختلاف دیدگاهها درباره هر یک از فرق، داورى نهایى را به منابع و آثار خود آنها واگذار کنیم؛ چرا که« اهل الببیت ادرى بما فىالبیت.»
حال با توجه به اینکه فهم دقیق تر تاریخ، کلام، فقه، تفسیر و سیره و سخنان پیامبر(ص) و بزرگان دینى و اهلبیت تا حدود زیادى به دانش فرقه شناسى گره خورده است و چه بسا از جهتى بتوان گفت برخى از علوم اسلامى مستقیماً حاصل مشاجرات فرقهاى است[2] و از طرفى شناخت هیچ علمى بدون شناخت تاریخ آن علم از کارآمدى برجستهاى برخوردار نخواهد بود، ضرورى است که براى رسیدن به این مهم از هیچ کوششى فروگذارى نکنیم.[3] کوشش این نوشتار در این مقدمه آن است که به طور فشرده به سه مبحث: 1. مراد از فرقه و آغاز فرقه گرایى در اسلام؛ 2. پیشینه مباحث فرقه شناسى در بین مسلمین؛ 3. ویژگیها و اختلافات مهم ترین آثار فرقه نگارى بپردازد.
.1 مراد از فرقه و فرقه گرایى
در میان آثار رایج و مشهور و مورد استناد دانش فرقه شناسى،[4] تعریف مشخص از فرقه و تمایز آن با واژههاى مترادف نشده و نیز کاربرد آن در موارد زیادى با طایفه، ملت، نحله، مقاله، مذهب یکسان تلقى شده است. بنابراین در اینجا صرفاً به معناى لغوى و اصطلاحى فرقه مىپردازیم و از واژههاى مترادف آن صرفنظر مىکنیم.
واژه فِرْقَه که جمع آن فِرَقْ است از مادّه « فَرْق» که در لغت به معناى جدا کردن بین دو چیز، پراکندن و اختلاف است، گرفته شده و در لغت به مطلق دسته، گروه، جماعت و طایفهاى گفته مىشود که از بقیه جدا شده باشند. فریق نیز اگرچه در کاربرد فرقهشناسى و در آثار فرهنگ اسلامى گاهى به معناى فرقه است، اما از نگاه برخى از ارباب لغت به جماعت و طایفهاى از مردم مىگویند که تعداد نفرات آن از فرقه بیشتر باشد. فُرْقَه نیز اسم مصدر افتراق و به معناى جدایى مىباشد.[5] این واژه در اصطلاح قرآنى برخلاف مشتقات آن، تنها یک بار به کار رفته است: « فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفة»(توبه (9) آیه122) و نیز نزد برخى از ارباب لغت به گروهى گفته مىشود که تعداد نفرات آن از طایفه بیشتر باشد و چه بسا طایفه به یک نفر نیزاطلاق شود.[6] اما با نگاهى به کاربرد این دو اصطلاح نزد ارباب ملل و نحل، کتب لغت و برخى از متون روایى، روشن مىشود که تمایز چندانى بین دونبوده است.[7] البته در اصطلاح فرقهشناسان و آثارمربوط به فرق و مذاهب، فرقه به دستهاى از مردم، بدون ملاحظه تعداد آنها، اطلاق مىشود که به لحاظ اعتقادى هماهنگ بوده و از دیگر گروههاى رقیب وجه تمایزى داشته باشند. به علاوه اینکه واژه مذهب نیز در برخى از متون کهن فرقه شناسى در ردیف و همسان فرقه به کار رفته است.[8] گو اینکه امروزه نیز کاربرد مذاهب به جاى فرق عمومیت یافته و عناوین کتب و مراکز آموزشى- پژوهشى قرار گرفته که رسالت آنها گزارش و شرح و تبیین تاریخ و عقاید فرقه هاى کلامى است.
برخى نیز معتقدند که مذهب اصطلاحاً به یکى از تیرهها و شعب یک دین اعم از تیرههاى کلامى همانند اسماعیلیه و معتزله و دیگر فرق کلامى و همچنین شیوههاى سیر و سلوک مثل سلاسل صوفیه و یا روشهاى مختلف عملى در احکام فقهى همانند شافعى و حنفى و جعفرى اطلاق مىشود.[9]
همچنین این اصطلاح در بیشتر آثار رایجِ مربوط به ملل و نحل، ویژه گروههایى است که در اندیشههاى کلامى از یکدیگر متمایز شدهاند.[10] در چنین آثارى نامى از مکاتب فقهى به عنوان فرقه ذکر نشده و صاحبان آنها بر این باورند که اختلافات فقهى و آنچه که مربوط به طاعت است، نه تنها مصیب و مجاز، بلکه امرى پسندیده و موجب رحمت است و از نگاه آنها حتى برفرض پذیرش خطاى مجتهد، این گونه خطاها از آن نوع نیست که همانند اختلافات در امور مربوط به عقیده سر از گمراهى دربیاورد.[11] با این حال در برخى از آثار فرقه شناسى، علاوه بر دسته بندىهاى سیاسى دهه های نخست پس از رحلت پیامبر(ص)، اختلافها و روشهاى مختلف و متمایز فقهى قرون نخست نیز با عنوان فرقه شمارش شده است. البته با این تفاوت که نویسندگان این کتب در گزارش خود از فرقه های فقهی، تنها به ذکر روشها و نه تعالیم آنها بسنده، کرده اند. [12]
همچنین برخى دیگر به دستههاى صوفیان نیز عنوان فرقه داده اند و آنان را در ردیف فرقه های اسلامی شمارش کرده اند.[13] با توجه به این کاربردهاى مختلف مىتوان گفت مراد از فرقههاى اسلامى، همان دستههاى مختلف کلامى، فقهى، سیاسى و سلوکى هستند که تعالیم و روشهاى خود را به نحوى از فرهنگ اسلامى گرفته و یا بدان منتسب کردهاند و از دیگر گروههاى رقیب به گونهاى ممتاز شدهاند.
طرفه آنکه یکی از عوامل اصلی اختلاف فرقه نگاران در اسامی و القاب و تعداد فرقه ها، نگاه خاص هر یک از آنها به ماهیت فرقه، عدم میز بین یک نگاه جزئى به مسئله و فرقه به عنوان یک گروه متشکل و محور شکلگیرى فرقه و مراد آنها از فرقه گرایی است که در جاى خود بدان خواهیم پرداخت.[14]
و نیز این واژه نزد برخى، با توجه به معناى لغوى آن (جدایى از جماعت)، ضد جماعت و ویژگى دستههاى پراکنده و اهل هوا و هوس که داراى آرا و اندیشههاى مختلف و همراه با تنازع و اختلاف بوده اند، به کار رفته و طبعاً ناپسند شمرده شده است،[15] اما با اندک توجه و جست و جو در کاربردهاى آن در فرهنگ اسلامى و متون روایى وبه ویژه نزد ارباب ملل و نحل، روشن است که از آن معناى ناپسندى اراده نشده است. به علاوه اینکه در آن صورت، پسوند ناجیه و هالکه و حق و باطل براى آن معناى محصلى نداشت.[16]
قابل ذکر است که عالمان و فرقهشناسان اسلامى شرایط اصلى تمایز فرقه اسلامى از غیراسلامى را در اقرار به شهادتین و پذیرش فىالجمله آموزههاى پیامبر(ص) می دانند و بر این اساس عموماً غلو و اباحى گرى و قول به تناسخ و احیاناً دشمنى با خاندان نبوت را خروج از ملت اسلام تلقى مىکنند.[17] اما در تعیین مصادیق فرقه خارج ازاسلام همداستان نیستند و برخى از آنها نیز بدون هیچ گونه داورى و تعیین فرقههاى اسلامى از غیر اسلامى، صرفاً به گزارش دیدگاههاى فرق پرداختهاند و اشارهاى به تکفیر و خروج آنها از اسلام نکردهاند.[18]
با توجه به این اختلافات در یک نگاه جامع تر و با توجه به مجموعهاى از آثار فرقه شناسى مىتوان بر این باور بود که رسالت دانش فرقه شناسى، بیان و گزارشِ تاریخ، عقاید سیاسى، کلامى و روشهاى فکرى گروههایى است که در بستر تفکر اسلامى و با استناد به آموزه هاى آن شکل گرفته و به نحوى در رهبرى و اعتقادات از دیگر گروههاى رقیب متمایز مىباشند. این البته برخلاف علم کلام است که رویکرد آن شرح و تبیین و اثبات اندیشههاى کلامى خاص و رد و نقد عقاید دیگران است.
البته روشن است که علم فرقهشناسى به عنوان تاریخ عقاید گروههاى اسلامى و روشهاى فکرى آنان را نه تنها مىتوان یکى از مهم ترین ابزارهای کار متکلمان دانست، بلکه شناخت تاریخ تحولات سیاسى نیز تا حدود زیادى بستگی به آگاهى از آن دارد. به علاوه وابستگى فهم حدیث و اسباب ورود و آگاهى از واسطههاى نقل آن به چنین دانشى، مورد انکار احدى نیست.
بررسى آغاز شکل گیرى فرقهها در اسلام درمبحث ویژه ای می طلبد. اما تذکر این نکته در اینجا ضرورى مىنماید که به این موضوع نیز نگاه یکسانى وجود ندارد و این امر تا حدود زیادى بستگى به مراد و تعریف هر یک از صاحب نظران این رشته از فرقه دارد. شاید چنین اختلافى با توجه به تفاوت مبانى فرقه نگاران و تعریف آنها از فرقه، طبیعی نیز جلوه کند. از این جهت است که ملاحظه مىکنیم آثار کهنى نظیر فرقالشیعة، کتاب الزینة، المقالات والفرق و مسائل الامامة و عمده آثارى که با گرایش شیعى نوشته شدهاند، در شمارش فرقههاى اسلامى، آغاز فرقه گرایى را دسته بندیهاى سیاسى صحابه بر سر امامت می دانند و قدمت آن را به نخستین روز رحلت پیامبر(ص)، یعنى جریان سقیفه به عنوان یک اختلاف مستقر[19] رسانیده، به فرقههایى اشاره مىکنند که نامى از آنها در دیگر آثار نیست. اما گزارشگرانى نظیر اشعرى، بغدادى، شهرستانى و برخى از مورخین دیگر اهل سنت، با توجه به تعریف آنان از فرقه، به علاوه تقدس و نگاه خاص آنان به عصر خلفاى راشدین، دسته بندیهاى سیاسى آن عصر را تحت عنوان اختلافات موردى ( و شاید اجتهادى و بخشیدنى) ذکر مىکنند و فرقه گرایى به معناى دقیق آن را از زمان شکلگیرى خوارج و بعد از عصر خلفا مىدانند.[20]
براساس دیدگاه نخست، آغاز فرقه گرایى و چه بسا رشد اساسى فرقه گرایى در اسلام را باید از آن روزى دانست که مسلمانان در یک صف بندى کاملاً متمایز به مناقشه بر سر موضوع امامت و رهبرى جامعه پرداختند. آنان نه تنها اختلاف خویش را درباره مصادیق امام و جانشین پیامبر(ص) ظهور و بروز دادند، بلکه در شأن و ویژگیهاى آن نیز به مشاجره پرداختند. جالب اینکه هر کدام نیز بر سیره و سخنان پیامبر(ص) تکیه مىکردند. براساس این دیدگاه حتى مىتوان از این همه به عقب تر رفته و زمینه ها و عوامل اصلى و ظهور مواردى از آن را در زمان پیامبر(ص)، به ویژه در اواخر عمر آن حضرت دانست. با توجه به چنین اندیشه ای، اولین فرقههاى اسلامى تحت عنوان انصار، طرفداران ابوبکر، طرفداران امام على، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اسلام شکل گرفت و ما قبل از شکل گیرى خوارج و مرجئه و معتزله، با گروههای شیعى، بوبکرى، علوى، عثمانى و معتزلى (معتزله سیاسى و قاعدین) روبهرو هستیم.[21] گذشته از آن، اگر بر فرض جریان سقیفه را موردى و زودگذر تلقى کنیم و معتقد باشیم که اختلافى غیر مستقر بود و بعد از آن نیز پیگیرى نشد، قصه شوراى شش نفره بعد از عمر و در پى آن شدت گرفتن نزاع عثمانیه و معاویه و حزب او از یک سو و طرفداران و شیعیان پا برجا و عقیدتى امام على(ع) از سوى دیگر را چگونه می توان فرقه گرایی به معنای واقعی آن ندانست.
2. پیشینه دانش فرقهشناسى
براساس دانش فرقهشناسى بود که دانشمندان فرهنگ اسلامى از دیرباز در قالب آثارى با عناوین مختلف و بهانگیزه رد و اثبات اندیشهها به گزارش و شرح و تبیین دیدگاههاى فرقهاى پرداختند. حجم زیادى از آثارى که قبل از شکل گیرى منابع اصلى و در دسترس نگاشته شدهاند، اکنون از دسترس ما خارج است و تنها مىتوان رد پایى از آنها را از میان منابع بعدى جست وجو کرد. به عنوان نمونه، ابن ندیم در مقاله پنجم فهرست خود به منابع فراوانى از نویسندگان شیعى و معتزلى و برخى دیگر از گرایشهاى اسلامى در قرن دوم و سوم اشاره مىکند که در قالب تک نگارى و یا آثار عمومى و بیشتر با هدف رد و اثبات فرقهها و ارائه اندیشههاى کلامى خاص نگارش یافته و اکنون در دست ما نیست.[22]
تذکر این نکته مفید مىنماید که اطلاعات مربوط به فرق و راه شناخت همه جانبه و عالمانه فرق و مذاهب اسلامى و یا فرقه خاصی، نباید صرفاً متکى به آثارى باشد که به مبحث ملل و نحل پرداختهاند. آگاهى به تاریخ دگرگونیها و حوادث سیاسى را نمىتوان تنها از کتب تاریخ و سیره جست وجو کرد. پس بر پژوهشگر فرق نیز لازم است به مجموعهاى از آثار تاریخى، ادبى، شخصیت نگارى، حدیثى، کلامى و حتى آثار مربوط به شناخت امکنه و جغرافیا مراجعه کند.[23] در غیر این صورت، اگرچه ممکن است بتوان در بررسى خود اطلاعات خام و مجموعهاى از گزارشها را گردآورى کرد اما تا رسیدن به حقیقت امر فاصله زیادى وجود دارد. چندان دور از واقعیت نیست اگر بگوییم صرف اتکا بر آثارى که مستقیماً به گزارش اندیشههاى ملل و نحل پرداختهاند، ما را با مجموعهاى از گزارشهاى متناقض و حیرت زا در اندیشهها، رفتارها، تعداد و اسامى و خاستگاههاى هر یک از فرق مواجه مىکند که جمع و تحلیل نهایى آن بسیار مشکل است. ما در بررسى برخى از این آثار به گوشههایى از آن اشاره مىکنیم.
پر واضح است که بگوییم هر پژوهشگرى که سر پژوهشهاى فرقه شناسى عمیق تر و گسترده تر از نوع عمومی و خصوصی آن دارد، علاوه بر منابع کلى که بدان اشارت شد، از مطالعه و بررسى اقسام پژوهشهاى ذیل که دسترسى بدان میسر است ناگزیر است.
1. آن دسته از منابعى که توسط صاحبان اصلى فرق به شرح و تبیین و دفاع اندیشههاى کلامى خویش پرداختهاند. مجموعه چنین آثارى در هر یک از فرق، اعم از قدیمى و معاصر، ممکن است حاوى دیدگاههاى متفاوت و احیاناً متضاد باشد، اما در بررسى و تحقیق بىطرفانه از اهمیت بسیار برخوردار است. به عنوان نمونه، اندیشهها و آرای شیعه اثناعشرى در قرون نخست را در ابتدا باید از آثار دانشمندانى نظیر نوبختى، صدوق، فضل بن شاذان، مفید وسید مرتضى و آثار اصیل روایى و تفسیرى آنان بازیابى کرد و نه از گفتار مخالفان عقیدتى آنها در آن عصر. و یا فىالمثل بایسته است که در شناخت اندیشههاى معتزله و یا زیدیه، تکیه اصلى ما بر آثار معتزلیانى چون خیاط، جاحظ، بلخى، قاضى عبدالجبار و ابن مرتضى باشد نه بر آثار اهل حدیث و اشاعره متعصّبى چون ملطى، بغدادى و دارمى. همان گونه که لازم است در گزارش دیدگاه اشاعره و اهل حدیث و یا حنابله نیز به آثار اشعرى، باقلانى، جوینى، دارمى و احمد بن حنبل و سردمداران اهل حدیث مراجعه کنیم. بنابراین لازمه تحقیق دقیق و معتبر مراجعه به منابع دست اول صاحبان خود فرق است.
2. منابع و آثاری که رسالت اصلى خود را گزارش دیدگاههاى فرق قرار ندادهاند، بلکه هدف اولیه آنان شناسایی تاریخ و فرهنگ و تفکر اسلامى یا علوم دیگر بوده است؛ اما بخشى از آن را به شناسایى فرقهها و مکاتب فکرى اسلامى اختصاص دادهاند. نمونههاى اندکى از این آثار عبارت اند از: کتاب الزینة فى الکلمات العربیة الاسلامیة، تألیف ابوحاتم رازى، العثمانیة، عیون الاخبار، الخطط المقریزیة، البحر الزّخار، الحور العین و الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف.
.3دسته اى از آثار موجود نیز رسالت اصلى و مستقیم خود را شناساندن فرقههاى اسلامى قرار دادهاند. این قسم از آثار را که عمدتا به عنوان مراجع و مصادر و حتى منابع ما در فرقه شناسى در نظر گرفته شدهاند، مىتوان از جهات مختلف شکلى و محتوایى و نوع نگاه آنها به فرقههاى رقیب دسته بندى کرد. تحقیق و بررسى فرهنگ عمومى و ویژگیهاى عصر مؤلفان این آثار و باورهاى دینى و مذهبى به علاوه مآخذ کتب آنان، کارى بایسته و لازمه استفاده دقیق تر از آنهاست، اما در این مقال مختصر نمىگنجد. در اینجا به ترتیب قدمت تاریخى به مهم ترین آنها اشاره مىکنیم و برخى از ویژگیهاى آنان را نام مىبریم. [24]
1. بخش سوم کتاب الزینة فى الکلمات الاسلامیة العربیة، نوشته ابوحاتم رازى، از متفکران و داعیان اسماعیلى (م 322ق)، تحقیق عبداللَّه سلّوم سامرایى.
سامرایى این بخش از کتاب را به طور مستقل تصحیح کرده و آن را به کتاب خود با عنوان الفرق الغالیه فى الحضارة الاسلامیة» ملحق کرده است. وى در مقدمه تحقیق خود تا حدودى از زندگینامه مؤلف و ویژگى اثر مزبور پرده برداشته است. زندگینامه شخصى مؤلف به روشنى گزارش نشده و پژوهشگران در تاریخ و محل ولادت و نوع استادان و شیوخ و چگونگى پیوستن او به دعوت اسماعیلیان و حتى جایگاه رشد و نمو او، همداستان نیستند.[25] اما همگان در این نکته اتفاق نظر دارند که وى از متفکران و داعیان بزرگ مذهب اسماعیلى در مناطق وسیعى از ایران بود و حتى سرپرستى دیگر داعیان را نیز به عهده داشت.[26]
مجموعه این اثر به عنوان مهمترین اثر لغوى در شناسایى و بیان ریشه و سیر تطورات اصطلاحات و واژگان فرهنگ اسلامى و قرآنى شناخته شده است. مؤلف با تکیه بر مکتب لغوى و ادبى اشتقاقیین که تلاش داشتند بین الفاظ و مدلول لغوى آن ارتباط ایجاد کنند، به توضیح لغوى و ریشهیابى آن دسته از اصطلاحاتى که مورد کاربرد قرآن و سنت و عالمان اسلامى بوده و احتیاج به شرح و بیان داشته و در موارد زیادی به آیات قرآن و احادیث و سخنان پیامبر (ص) و دیگر بزرگان دینی استناد می کند.[27] فهرست فرقه های مورد اشاره وی نیز در نمودار شماره 4 ترسیم شده است. مؤلف به تقریب در یک پنجم این کتاب که ویژه القاب و اسامى فرق بزرگ اسلامى نظیر مرجئه، شیعه، خوارج، قدریه و غالیان است، به بیان سیر تطورى و ریشهشناسى این القاب و اسامى پرداخته است. پژوهشگران مهمترین امتیاز این اثر را از آثار مشابه آن، در همین نکته دانستهاند.
وى در روزگارى زیست می کرد که جامعه اسلامى دچار کشمکشهاى فکرى و تنازعات فرقهاى بود. در واقع مىتوان به اهمیت اثر وى درباره فرق و مذاهب از این جهت اشاره کرد که وى نه تنها خود شاهد و ناظر نزاعهاى دینى و گاهى اوج آن بین شیعه و سنى و معتزله و جریان محنت و ظهور دولت و مذهب فاطمى بود،[28] بلکه گاهى به طور مستقیم در درگیریهاى فکرى و تبلیغ و ترویج اندیشههاى مذهبى خود نقش مستقیم داشت. از این جهت است که مىگویند وى گاهى مخفیانه زندگى مىکرد.[29]
به هر تقدیر، چه او را فارسى زبان و ایرانى الاصل بدانیم و چه از نژاد و با زبان عربى و چه معتقد باشیم که او از خلیفه و دولت فاطمى بریده بود و چه برعکس،[30] بخش سوم از کتاب الزینة اثر ابوحاتم، از ارزشمند ترین آثارى است که نه تنها در کار تحقیقات فرقهاى به کار مىآید، بلکه تحقیق درست در فرقههاى اسلامى مگر با شناخت و بهرهگیرى از چنین کتابى سامان نمىگیرد.[31]
.2 فرق الشیعة، ابو محمد حسین بن موسى نوبختى( م 300تا 310ق)
این کتاب یکى از منابع اصلى شناخت فرقههاى شیعى در زمان حیات امامان شیعه به حساب آمده است. ملل و نحل نگاران بعدى در بیان تعداد و تکثیر فرقههاى شیعى از او فراتر نرفتهاند، بلکه کمتر از او نیز شمارش کردهاند. محور انشعاب فرق شیعى در این اثر، موضوع امامت و رهبرى و اختلاف دیدگاههاى گروههاى شیعى در مصادیق و شرایط امامت است، اما اختلاف دیدگاه در موضوعات کلامى دیگر نیز به چشم مىخورد. درست است که وى یکى از متکلمین بزرگ شیعه امامیه به حساب آمده و محور افتراق و انشعابات گروههاى شیعه را بر اساس انشعاب از امامت امامان دوازده گانه شیعى قرار داده، اما بىطرفى او در بیان اختلافات شیعه کاملا مشهود است. به عنوان نمونه، با اینکه اصل و اساس شیعه را از زمان پیامبر(ص) دانسته است (ص 18)، اولین گروه از شیعه را که به ناسزا گویى به خلفا پرداخت و گزافه گویى را پیشه خود کرد، سبائیه به رهبرى عبدالله بن سبأ می داند و از گروهى از اهل علم و همراهان امام على(ع) نقل مىکند که اولین کسى که امامت على(ع) را واجب دانست سبائیه بودند(ص22) تا جایى که سعد اشعرى در اثر خود به گونهاى این سخن را تعدیل و یا تحریف مىکند[32]. مترجم این اثر نیز این جمله را به گونه دیگرى ترجمه مىکند. به هر تقدیر، این متکلم بزرگ شیعى که خود داراى آثارى نظیر الرد على الغلاة و کتاب الرد على فرق الشیعة ما خلا الامامیة است، به طور گسترده اى انشعابات و انحرافات فرقه هاى شیعى علوى، عباسى و غالى و کیسانى و واقفى و فطحى را بعد از رحلت هر یک از امامان شیعه گزارش مىکند. البته باز در داورى خود درباره فرقههاى غالى جملههایى چون « آنها خود را به شیعه بستند و ادعاى تشیع داشتند» را به کار مىبرد(ص46).
3. المقالات والفرق (فرق الشیعة)، سعدبن عبدالله ابن خلف الاشعرى القمى (متوفاى 299یا301ق)، تصحیح و تقدیم و تعلیق محمد جواد مشکور.
اثر حاضر چندان تفاوت ماهوى و شکلى قابل توجهى با فرق الشیعة نوبختى ندارد و حتى به خاطر تشابه گسترده و فراوان آن با فرق الشیعة، آن را با این کتاب یکى تلقى کردهاند.[33] البته مصحح این اثر در مقدمه خود، ضمن برشمردن اختلافات این دو کتاب، نتیجه گرفته است که این دو کتاب از یکدیگر مستقل مىباشند.
نویسنده که گویا گرایش حدیثى او بر گرایش کلامى غالب است (مقدمه مصحح)، همانند نوبختى به فرقههاى انشعابى شیعیان بعد از درگذشت هر یک از امامان شیعه می پردازد و این خط سیر را تا رحلت امام حسن عسکرى (ع )ادامه داده و به بیش از صد فرقه و دسته به محور امامت، توحید، سیره و احکام (ص 14) اشاره مىکند. از جمله ویژگیهاى ممتاز این کتاب نسبت کتاب نوبختى، علاوه بر جهت گیرى مذهبى و کلامى بیشتر وی، این است که تأویلهاى غالیان را در آیات قرآنى به طور گشترده آورده و موضع ائمه را نسبت به غالیان یادآورى مىکند.
4. مسائل الامامة، منسوب به ناشى اکبر (اواخر قرن سوم)، تحقیق فان اس، بیروت
اگر چه در انتساب این اثر به ناشى اکبر تردید شده و برخى آن را از جعفربن حرب مىدانند، در هر صورت از کهنترین منابع درباره شناخت دیدگاههاى فرق درباره موضوع امامت و آرای سیاسى مسلمانان سدههاى نخست به حساب آمده است. این کتاب اگرچه ناشناخته تر از دیگر آثار ملل و نحل است و پژوهشگران کمتر بدان استناد کردهاند، با توجه به برجستگى در نظم و ترتیب، قدمت تاریخى و شیوه نگارش و از طرفى بى تعصبى مؤلف آن[34]، منبع مناسبى براى دانش فرقه شناسى است.[35] مؤلف در این کتاب ضمن استناد به حدیث افتراق، اصناف و فرق اصلى را پنج فرقه شیعه، مرجئه، حشویه، خوارج و معتزله دانسته و به اعتقادات بیش از هفتاد فرقه در موضوع امامت اشاره مىکند.
از نگاه او فرقهگرایى همزمان با رحلت رسول خدا و تقسیم مسلمانان به طرفداران على و انصار و طرفداران ابوبکر آغاز شد و بعد از قتل عثمان و در زمان على نیز گروههایى چون علویه، حلیسیه ( گشاد بازان در صحنه و سختی های جنگ) معتزله سیاسى، عثمانیه( اصحاب طلحه و زبیر و عایشه و معاویه)، و حشویه ( طاغیان شام و پیروان معاویه) شکل گرفتند. مرجئه نیز از دل تکفیر و تفسیق هاى این گروهها درباره یکدیگر جوشید. (ص 21-17). تقسیمبندى او از فرقههاى شیعى با گزارشهاى دیگر ارباب ملل و نحل یکسان نیست. طبیعى است که چنین تقسیمى براى شیعیان قابل ملاحظه و تأمل باشد. از جمله مىگوید: بعد از شهادت على(ع) شیعه به سه دسته تقسیم شدند و تمامى دستههاى بعدى به این سه دسته باز مىگردند. این دستههاى شیعى از نگاه وی عبارت است از:
.1 اصحاب نسق (امامت پى در پى)، یعنى کسانى که قائل به پیوستگى و ادامه امامت و وصیت در اولاد على(ع) اند و براین باورند که مصادیق و ویژگیهاى امامان بنابر نص پیامبر(ص) تا قیام قیامت مشخص شده است. وى زیدیه را نیز از اصحاب نسق مىشمارد.
.2غالیان که همان اصحاب عبدالله بن سبا و پیروان رشید هجرى هستند. اینان معتقد به زنده بودن امام على(ع) هستند.
.3اصحاب اختیار که معتقدند نص خاصى از پیامبر(ص) بر امامت على(ع) نرسیده و گزینش او براى امامت، بعد از کشته شدن عثمان، به اختیار و اراده خود مسلمانان بود و بعد از على(ع) نیز چون کسى جز حسن بن على به کتاب و سنت آگاه نبود، امت او را اختیار کردند.
وى در این کتاب فرقههاى شیعى قائل به نسق را تا امام رضا(ع) ادامه مىدهد. به نظر مىآید از اینجا به بعد افتادگى از اصل کتاب باشد.
5. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن على بن اسماعیل الاشعرى( م320ق)، تصحیح هلموت ریتر
از مهم ترین آثار بازمانده از اشعرى به عنوان پیشواى اشاعره و از کهن ترین و معتبرترین منابع دانش فرقه شناسى است. نویسنده در این کتاب به بیش از صد فرقه از فرقههاى اسلامى اشاره کرده و گاهى بر محور فرق و صاحبان آنها و گاهى با طرح موضوعات کلامى، اندیشههاى مختلف فرقهاى را در باره موضوعاتى چون امامت، انسان، ایمان و کفر، خدا و صفات او و برخى از مباحث معرفت شناسى و جهان شناسى گزارش کرده است. پردازش این اثر ناهمگون بوده و مباحث آن از سیر منطقى و شیوه تصنیف قابل قبولى برخوردار نیست،[36] اما فزونى ارائه اطلاعات و بىطرفى نسبى و گزارشگرى صرف او از یک طرف و شهرت و تماس مستقیم نویسنده با اندیشههاى مختلف به ویژه معتزله، با توجه به موقعیت شخصی و فضای فکری او، به این کتاب اعتبار و اصالت ویژهاى بخشیده است.
از ویژگیهاى کتاب این است که در بررسى فرقههاى بزرگى چون شیعه، خوارج، مرجئه و معتزله، ابتدا عقاید کلى و مورد اتفاق و محور اصلى تمایز آنها را یادآورى مىکند و به دنبال آن به زیرمجموعهها و فرقههاى انشعابى هر یک از فرق بزرگ مىپردازد. مؤلف در بررسى فرقههاى انشعابى، در موارد زیادی اگر چه به وجود فرقه اشاره می کند، هیچ نامى از آن فرقه نمىبرد و گاهى تنها با اشاره به یک انشعاب جزئى و یا براساس گزارش اندیشه و باور یک شخص، به فرقهاى خاص اشاره مىکند. این روش در ذکر اختلافات معتزله نمود بیشترى دارد.[37] وى در بررسى مباحث « دقیق الکلام» و یا جایی که محور کار خود را دیدگاههاى کلامى قرار داده، از فرقههایى نام مىبرد که در مبحث قبلى و بررسى فرقهها به آنها هیچ اشارهاى نکرده است.[38]
شاید یکى از عوامل زیاده روى او در شمارش فرق که بعدها نیز توسط صاحبان کتب ملل و نحل دامن زده شده، عدم ارائه ضابطه خاصى براى فرقه و تفاوت نگذاشتن آن با دیدگاههاى جزئى باشد.[39] حدود نیمى از تعداد فرقههایى که وى از شیعه خوارج، معتزله و مرجئه شمارش کرده مربوط به فرقههاى شیعى است. به علاوه اینکه در فرقههاى شیعى تفکیک درستى از فرقههاى شیعى انجام نداده است؛ مثلا با اینکه بین غالیان و رافضه تمایز قایل شده و هر دستهاى را جداگانه شمارش مىکند، برخى از غالیان را داخل رافضه آورده است. نکته دیگر اینکه اندیشه جسمانیت خدا را به هشام نسبت داده اما تفکر شیعى را به پذیرش این دیدگاه متهم نمىکند.[40]
4. التنبیه والرد على اهل الاهواء و البدع، نوشته ابوالحسین ملطى شافعى ( م 377ق)، تحقیق دکتر محمد زینهم محمد عرب.
این اثر، همان گونه که از عنوان آن روشن است، به انگیزه اثبات حقانیت فرقه مورد پسند نویسنده نگاشته شده و سرشار از تعابیر تند و زننده و جدلى و گاهى خارج از حد نزاکت درباره فرقههایى است که راه اهل سنت و جماعت را باور ندارند. نویسنده علاوه بر بیان باورهاى فرق و ارائه گزیدهاى از عقاید کلامى و فقهى اهل سنت، مباحثى را نیز درباره متشابهات قرآنى و تفسیر آیاتى که از نظر زنادقه متناقض مىنماید، آورده است. گزارشهاى این کتاب براى پژوهشگرى که در پى فهم دیدگاه ظاهرگرایانه و سلفیه و حشوى مسلکان و تفسیر حرفى از آیات متشابه قرآنى است، مناسب مىنماید.[41]
شایسته یادآورى است که نویسنده در بررسى دیدگاههاى فرق به گونهاى سخن گفته که خواننده را درباره آن فرقه به موضع گیرى بکشاند. شمردن زنادقه نظیر مانویه و مزدکیه در فرق اسلامى (ص 70)، ذکر فرقهاى از امامیه به نام اهل قم که اهل تشبیه و جبر هستند (ص 27)، عنوان کردن قطعیه صغرى و عظمى در برخى از فرقههاى شیعى (ص 28) و بیان معتزله بغداد به عنوان چهارمین فرقه از زیدیان، از جمله مواردى است که تنها از جانب وى مطرح شده است.
نکته جالب اینکه در بیان فرقههاى شیعى مىگوید فرقه سیزدهم از امامیه اسماعیلیه مىباشند که قائل به امامت دوازده امام بوده، اهل تهجد و ورع و سجاده و نمازهاى پنج گانه و زکات و صدقه و زیارت قبور سادات مىباشند و از شدت گریه بر امام حسین چشمان آنها ضعیف شده، صورتهاى آنها به زردى گراییده است(ص 27) در مواردى نیز با عوام فریبى و نقل خرافات سعى در اثبات و یا رد دیدگاهى را دارد.
به عنوان نمونه، به منظور تثبیت عقاید اهل سنت از محمد بن عکاشه نقل مىکند که وى جهت عرضه اصول اهل سنت به پیامبر(ص) و گرفتن تاییدیه از آن حضرت ( در عالم خواب؟) در یک شب جمعه در دو مرحله غسل کرده و در هر مرتبه دو رکعت نماز ( و در هر رکعتى هزار مرتبه قل هوالله احد) خواند. بعد از آن پیامبر(ص) را در خواب دیده و برخى از اصول اهل سنت، مانند ایمان به خیر و شر قدر، صبر همراهى با ظلم سلطان، کم و زیاد شدن ایمان، فضیلت ابوبکر و عمر و عثمان بر على را به آن حضرت ارائه کرد. پیامبر(ص) نیز در عالم خواب همه این اصول را با طیب خاطر پذیرفته است. بنابر نقل نویسنده، شیرینى این خواب بر مذاق صاحب آن به اندازهاى بوده که در مدت هشت روز هیچ گونه خوراکى و نوشیدنى نیز میل نکرده است (ص 16-15). نمونه دیگر اینکه در بیان اعتقادات شیعه مىگوید: اعتقاد دستهاى از آنها این است که دست راست مرده را مىشکنند.(ص112)
7. الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، ابومنصور عبدالقاهر بغدادى (م429ق)
نویسنده از متکلمان بنام و صاحب اثر اهل سنت و با گرایش کلامى اشاعره است. وی با هدف رد و انکار فرقههاى اسلامى غیر از گرایش خود (اهل حدیث و راى و اشاعره)، دست به خلق این اثر زده و حجم زیادى از کتاب را به شرح و تبیین عقاید اهل سنت و جماعت اختصاص داده است. این متلکم اشعری مسلک با پذیرش حدیث افتراق و پافشارى بر مضمون عددى آن، فرقه هفتاد و سوم را اهل سنت و جماعت می داند و با تعریف و بیان ویژگیهاى اسلام از نگاه خود، برخى از فرق را از دایره مسلمانى خارج مىکند. تعصب و یکسو نگرى او در رد فرقههاى غیرخودى به اندازهاى است که همکیش او یعنى فخررازى درباره وى مىنویسد: « وى داراى تعصب شدید بوده و دیدگاههاى فرق را بدان صورت که بودهاند بیان نکرده است[42] بنابر دیدگاه یکى از پژوهشگران تاریخ اسلام، روى کار آمدن آل بویه و گسترش نفوذ شیعه و معتزله در بغداد، در نگارش کتاب و عقده گشایى او از فرقههایى چون معتزله و شیعه بىتاثیر نبوده است.[43]
8. التبصیر فى الدین و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، نوشته ابو مظفر اسفراینى شافعى (م 471ق) تحقیق کمال الحوت .
اگر چه این کتاب که توسط شاگرد و داماد بغدادى نوشته شده تفاوت زیادى در محتوى و ساختار با کتاب « الفرق بین الفرق» بغدادى ندارد اما با توجه به نظم و نسق ویژه آن به عنوان اثرى مستقل و مورد استثنا مورد توجه واقع شده است. این اثر به اعتراف خود نویسنده و همانگونه که از عنوانش نیز پیداست ،به منظور تمییز اهل حق ا زباطل و شناسندن و دفاع از فرقه حق ( به باور نویسنده اهل سنت و جماعت ) نوشته شده است. کتاب وى را با توجه به برخوردهاى آشکار با دیگرفرق و اتهام فضیحیت و گمراهى به آنان مىتوان اثرى کلامى- جدلى که در قالب گزارش تاریخى سامان یافته تلقى کرد. نویسنده دشمنى خود را با شیعیان امامى در موارد زیادى آشکار مىکند و علاوه بر متهم کردن آنان به بى اعتنایى به قران و احادیث و اسقاط شریعت از استناد به احادیث جعلى علیه آنان نیز پرهیزى ندارد (ص 121،119، 43،35) نویسنده همانند بیشتر فرقه نگاران اهل سنت ،اختلافات مهم صحابه در موضوع امامت را به عنوان اختلافات موردى و فرقهاى به حساب آورده و با طرح دیگر اختلافات کلامى، موضوع فرقه گرایى را پی مىگیرد. وى مشبهه را اگر چه به عنوان فرقهاى مستقل نام نبرده، اما در تقسیم بندى اصناف این فرقه بیشتر مصادیق آن را بر فرقههاى شیعى تطبیق مىکند.(ص 121-119) به دنبال آن به بیش از پانزده فرقه از فرقههاى کوچک و انشعابى از دیگر فرق، به ویژه غالیان اشاره کرده و آنان را از حوزه مسلمانى وشمارش در هفتاد و سه فرقه خارج مىداند (ص 147- 123) نویسنده بعد از بیان کوتاهى در باره باورها و فرقههاى ادیانى نظیر صابئیت، مجوس و یهود به تبیین و دفاع از معتقدات کلامى ( به تعبیر وى فضایل ) و مفاخر علمى اهل سنت و جماعت مىپردازد (ص 196-153) در این بخش علاوه بردیگر علوم اسلامى علم تصوف را نیز ویژه اهل سنت دانسته و بر آن است که دیگر فرقهها از وقایع و حقایق و آموزههاى شیرین وآرام بخش آن بهرهاى ندارند (ص 192) جالب توجه اینکه در پایان این مباحث در باره باور های اهل سنت مىگوید «... و لا یحکمون فى عوام المسلمین الا بظاهر ایمانهم و لا یقولون بتکفیر واحدمنهم الا أن یتبین منه ما یوجب تکفیره» و با این دعاى قرانى کلامش را به پایان مىبرد که « ربنا اغفر لنا و لا خواننا الذین سبقونا بالایمان ولا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤوف رحیم» (الحشر (59)آیه10) دعایى که حد اقل در حق خود وى مستجاب نشد .
9. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى ،نوشته ابوالمعالى محمد حسین علوى ( زنده در 485) به کوشش سید محمد سیاقى ،مقدمه و پاورقى دکتر عباس اقبال .
از نخستین آثار فرقهشناسى به زبان فارسى است که بگونه مختصر و با قلمى روان به عقاید فرقههاى اسلامى و دیگر ادیان اشاره کرده است .ثلث پایانى کتاب شامل حکایات و داستانهاى شیرین و خواندنى درباره افرادى که در جامعه اسلامى ادعاى خدایى و نبوت داشتهاند مىباشد. اگر ارزش داورى وى درباره خوارج وبرخورد شدید او با غالیان منسوب به شیعه را در نظر نگیریم (ص -64- 52- 51 65) فضاى حاکم بر گزارش او از عقاید فرقههاى اسلامى و غیر اسلامى گزارش گونه و بیطرفانه است. گزارش خاص وى از حدیث افتراق و تطبیق راه نجات بر پیروى از اهل بیت پیامبر (ص) شیعى بودن وى را به اثبات مىرساند (ص 41-40) با این حال گزارش بی طرفانه وى از اهل سنت و برخى از تعابیر محترمانه او نسبت به شخصیتهاى مورد نقد شیعیان امامى (ص 47-46) همچنین شیوه وى در بیان عقاید امامیه اثناعشرى بگونهاى است که نمىتوان به روشنى درباره گرایش خاص وى قضاوت کرد. وى قبل از بیان دیدگاه اهل سنت مىگوید هیچ گروهى از اهل اسلام را نمىتوان یافت که نگوید مذهب اهل سنت و جماعت این است من دارم (ص45) وى در بررسى عقاید هر یک از فرقههاى بزرگ اسلامى به بیان باورهاى اساسى و شاخصه اصلى عقاید آنها پرداخته و به دنبال آن به زیر مجموعههاى آنها اشاره مىکند. همچنین در شمارش غالیان شیعى از فرقهاى با عنوان اسماعیلیه که اصحاب اسماعیل بن على؟! بودند نام مىبرد (ص 52) که به نظر مىرسد اشتباه نساخ با شد. فرقه را نیز به نام «ازدریه» و آن هم بر اساس یک روایت شفاهى اختراع مىکند .
در معرفى اعتقادات شیعه اثناعشری بیشتر یه بیان تعالیم فقهى اکتفا کرده و به نظر مىرسد مواردى از گزارش او دراین باره متکى بر مشاهدات و روایات شفاهى باشد: از جمله مىگوید «...هر روز پنجاه و یک رکعت نماز کنند...وسجده شکر پس از هر نمازواجب دارند.» (ص 56)
10. الفصل فى الملل و النحل، نوشته ابو محمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى (م456ق)، تحقیق و تعلیق محمد ابراهیم نصر، عبدالرحمن عمیره ( پنج جلدى(
اثر فوق یکى از مشهورترین آثار فرقهاى - کلامى است که توسط یکى از پرکارترین دانشمندان اهل سنت نوشته شده است. نویسنده سنى و با گرایش اهل حدیث و ظاهریه، به روش توصیفى - تحلیلى و همراه با نقد و انکار باورهاى کلامى دیگر فرق اسلامى و غیراسلامى نظیر دیانت یهود و نصارا ( در جلد نخست و قسمتى از جلد دوم)، اثر خود را سامان داده است. بخش مورد توجهى از این اثر درباره فرقه شناسى و جدال و مناقشه با فرق اسلامى و با هدف اثبات کفر آنهاست[44]، اما رسالت اصلى کتاب را مىتوان تبیین موضوعات مختلف کلامى چهار سده نخست دانست. با تکیه بر چنین هدفى است که وى در این اثر حجیم، نسبت به دیگر آثار ملل و نحل، نگاه فرق مختلف را به موضوعات کلامى آورده و علاوه بر ارائه مباحث فرقه شناسى در مباحث کلامى نیز اطلاعات سودمندى داده است. به ویژه اینکه وى در موارد زیادى بر خلاف فضاى غالب نگارشهاى مربوط به ملل و نحل، از ذکر مآخذ سخن خود نیز طفره نرفته است.
دشمنى و پیش داورى او نه تنها درباره شیعه و معتزله و مرجئه و نسبتاً خوارج پابرجا و روشن است، بلکه گروههاى اهل سنت مانند صوفیان و اشاعره نیز از گزارش و تحلیل خصمانه او بىبهره نشدهاند. لذا با اینکه این کتاب را بیش از یک قرن پس از ظهور اشاعره نوشته، از آنها به عنوان یک گروه مستقل نام نبرده و آنها را بر خلاف دیگر گزارشها داخل در فرقه مرجئه کرده است( ج 2، ص 269). علاوه بر آن، مذهب فقهى ابوحنیفه را در زیر مجموعه مرجیان و کیسانیه را به عنوان گروهى از زیدیه برشمرده است (ج 5، ص 35). او با تکیه بر پیش فرضهاى خود و چه بسا با استناد به روایات شفاهى، گروههایى از تشیع برشمرده و یا عقایدى را به شیعه نسبت مىدهد که به هیچ وجه مورد پذیرش بزرگان شیعى نبوده و نیست. به علاوه اینکه ریشه همه کفریات را شیعه و صوفیه مىداند (مثلا ر. ک: ج 2ص 41، 42، 46، 48- 50).
در جهت گیرى تعصب آمیز او همین بس که بعد از طرح عقاید شیعه، معتزله، خوارج و مرجئه نتیجه مىگیرد که این گروهها همه اهل فساد و تفرقه افکنى هستند و مسلمانان باید از آنها پرهیز کنند و نصیحت نهایى او چنین است. « الزموا القرآن و سنن رسول اللَّه و ما مضى علیه الصحابة رضى اللَّه عنهم و التابعون و اصحاب الحدیث عصراً عصراً الذین طلبوا الاثر فلزموا الاثر... فکل ضلالة فى النار» ( ج 4، ص 98).
11. الفرق المفترقه بین اهل الزیغ والزندقه، نوشته ابومحمد عثمان بن عبداللَّه بن الحسن العراقى الحنفى (م 500ق)، تحقیق قوتلواى
کتاب از جمله آثار گزارشى - انتقادى در دانش ملل و نحل است که مؤلف حنفى مذهب آن سعى کرده فرقههاى اسلامى را بر اساس مضمون عددى حدیث افتراق (73فرقه) سامان دهد. با نگاهى به فهرست مطالب این کتاب متوجه مىشویم که مؤلف به نامها و القابى در فرقهها اشاره مىکند که موارد زیادى از آن در آثار قبلى به چشم نمىخورد و احتمالاً از تراوشهای ذهنی خود نویسنده و یا برگرفته از فرهنگ شفاهی در میان مردم است. از عنوان اثر پیداست که نویسنده تند مزاج بوده و کاربرد واژههایى چون ترهات، کفریات، مزخرفات و اباطیل، درباره عقاید فرقهها گواه بر آن است. وى فرقهها را به شش دسته بزرگ ناصبى، شیعى، قدرى، جبرى، مشبهه و معطله تقسیم کرده و براى هر یک از آنها دوازده فرقه مىشمارد. مجموع این فرق هفتاد و دو مورد است. وی فرقه هفتاد و سوم را که از نگاه او اهل سنت و جماعت که بر اساس گزارش مورد گزینش او ازبخش پایانی و احتمالاً الحاقی حدیث افتراق، سواد اعظم هستند، فرقه ناجیه برمىشمارد. وى در بررسى فرقهها مباحث کلامى را محور قرار داده و به ذکر دیدگاه فرق مورد اشاره و احیاناً ساختگى خود مىپردازد.
به عنوان نمونه وى در بیان اسامى فرقهها به فرقههایى چون: نسبیه (که مىگفتند على بر ابوبکر فضیلت داشت، چون از بستگان نسبى پیامبر(ص) بود)، لاعنیه ( چون عایشه و طلحه و معاویه را لعن مىکردند)، سحابیه(که معتقد بودند على در سحاب و در رعد و برق است)، فانیه(چون مىگفتند بهشت و جهنم فانى مىشود، ص94)، عوضیه ( که می گفتند بهشت و جهنم در عوض طاعت و معصیت است، ص53)، کسلیه( که می گویند راحتى و عقوبت به کوشش و طاعت و کسالت مرتبط نیست، ص 73)، حدیه(مىگویند الرحمن على العرش استوى، ص77)، مخلوقیه( که معتقدند کلام خدا مخلوق است) و به برخى از فرقه ها و روشهاى صوفیانه مانند حبیه و خوفیه و یا حلولیه(که مىگفتند خدا در صورتهاى زیبا حلول مىکند و به امرد شاهد مىگویند، ص76) اشاره دارد. شاید فلسفه اختلاف اسامى برخى از فرقههاى مورد اشاره او با دیگر آثار این باشد که وى نامگذارى فرقهها را براساس عقایدشان مورد لحاظ قرار داده و نه بر اساس رهبران و یا اسامى موجود مشهور آنها در دیگر آثار. نویسنده خوارج را با عنوان ناصبیه آورده و علت نامگذارى معتزله را به این لقب، گوشهگیرى آنها از امت اسلامى مىداند(ص46).
گویا نویسنده این اثر نیز همانند برخى ملل و نحل نگاران، در جعل و ترویج احادیث موضوعه، علیه و یا له فرق گشاده دست است ( ر.ک: ص 30، 32، 43 در اینجا از قول امام على نقل مىکند که گفته است: من فضلنى على ابوبکر فقد افترى). وى همچنین جمله « لاجبر و لا تفویض» را به ابوحنیفه نسبت مىدهد( ص8).
12. الملل و النحل، نوشته محمد بن عبدالکریم شهرستانى ( متوفاى 548ق)، تحقیق محمد بن فتح الله بدران
این اثر مشهورترین کتابى است که در زمینه علم فرقه شناسى نگاشته شده و نویسنده در آن به طور گسترده به ارائه اطلاعات درباره فرقههاى اسلامى پرداخته، عقاید دیگر ادیان و برخی از مکاتب بشری را گزارش می کند. نویسنده در این اثر تمامى فرقههاى اسلامى را داخل در حوزه مسلمانى دانسته و با خود عهد بسته که بدون هیچ پیش داورى و تعصبى و با تکیه بر منابع و آثار خود فرقهها اثر خود را سامان بدهد (ص 23،46). البته وی نتوانسته به عهد خود به طور کامل وفا کند و احیاناً از نسبت دادن دروغ و فریه و بدعتگرى به فرقههاى اسلامى ابایى ندارد.[45] به تصریح خود وى شیوه گزارش او از اندیشه فرقهها، فرقه محورى است نه مسئله محورى (ص23)؛ به این معنا که ابتدا شخصیتها و پیروان باورهاى مختلف را عنوان مىکند و به دنبال آن روشها و اندیشههاى آنان را بازگو مىکند.
مؤلف در این اثر پس از بیان مباحث مقدماتى درباره تقسیم اهل عالم، قانون و ضابطه فرقه و فرقهگرایى، پیشینه شبهه و استمرار آن در میان جامعه بشرى و فرقههاى اسلامى، ذکر اختلافات آغازین مسلمانان در پارهاى از امور و روش خود در ترتیب کتاب، مبحث فرقهگرایى در مسلمانان را مىآغازد. وى در مجموع اثر خود را در دو بخش دیانات و ملل( باورهاى مستند به منبع آسمانى، اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان) و اهوا و نحل ( باورهاى بدون استناد به منبع آسمانى و مکاتب بشرى و ادیان غیرالهى) سامان می دهد. وی در یک تقسیم بندی کلی اختلاف مسلمانان را به دو قسم در اصول و فروع تقسیم مىکند.
13. اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، فخرالدین رازى (م606ق) تحقیق و تعلیق محمد زینهم محمد غرب
صاحب این اثر که از مشهورترین دانشمندان اسلامى و تأثیرگذار و با گرایش اشعرى و الببته عقلی و گاهى شدیدتر از هم مسلکان خود است، به گونه مختص و منظم دیدگاههاى فرق اسلامى و غیراسلامى را با تکیه بر رهبران و بنیانگذاران آنها بیان کرده است. وى در این اثر به ملل و نحل نگاران اعتراض مىکند که چرا فرقههاى صوفى را در عداد فرق اسلامى نیاوردهاند (ص 81) و در پى آن به برخى از فرق تصوف اشاره مىکند. در پاسخ به اینکه چرا در شمارش فرقهها از 73 فرقه فراتر رفته مىنویسد: مراد پیامبر(ص) از حدیث افتراق فرقههاى بزرگ اسلامى بوده است(ص 83). جالب توجه اینکه وى باطنیان را بىتوجه به عقل و دلایل عقلى می داند و آنها را از جرگه فرق اسلامى خارج مىکند(ص 85). توضیحات و ذیل نویسى محقق این اثر از متن کتاب بیشتر است. امتیاز این اثر گزیده، تنها نظم و ترتیب به علاوه شخصیت و جامعیت علمى نویسنده آن است و الا در آن مطلب تازهاى اضافه بر کتب قبل از او وجود ندارد.
14. تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، منسوب به سید مرتضى حسینى رازى ( زنده در قرن هفتم)، تصحیح عباس اقبال
نویسنده واقعى این کتاب ناشناس است[46]، اما از آنجا که بعد از بیان الادیان، نوشته ابوالمعالى، از کهنترین متون اصلى فارسى درباره فرق اسلامى است و از طرفى با نگاه شیعه امامى و با رنگ کلامى همراه با تقسیم بندى ویژه از فرق نوشته شده، بررسى و توجه به آن بىفایده نیست. نویسنده علاوه بر شمارش و بیان عقاید فرقههاى اسلامى به ادیان دیگر نیز پرداخته است. وی در این کتاب بعد از ذکر حدیث افتراق مىگوید: اگرچه هر فرقهاى خود را ناجى مىشمارد و دیگران را کافر مىداند، اما اجماع مىگوید اقرار به اصول شرع باعث حفظ خون و مال و بار شدن احکام مسلمانى است( ص 28). نویسنده در بررسى فرق به تاریخ ظهور هر یک از آنها نیز اشاره دارد. شایسته یاد آورى است که وى گاهى خطاهاى فاحشى نیز دارد. به عنوان مثال ظهور مرجئه را در زمان مامون عباسى( ص 61) و ظهور اشعرى را در سال 365مىداند(ص 108) و به فرقه صوفیه نیز به عنوان فرقههاى اهل سنت اشاره مىکند (ص122- 134).
نویسنده بعد از گزارش دیدگاههاى فرقههاى کلامى و شمارش زیر مجموعههاى آن، فرقههاى اسلامى را در یک تقسیم بندى تازه به دو دسته شیعه و اهل سنت و جماعت تقسیم مىکند (ص 38) و اهل سنت و جماعت را به هفت فرقه ( داوودیان( ظاهریه)، اصحاب ابوحنیفه، اصحاب مالک، اصحاب شافعى، اصحاب احمد، کلابیه، صوفیه) تقسیم کرده، باز هر یک از فرقههاى کلامى مطرح را ذیل این هفت فرقه مىگنجاند. مثلاً مىگوید معتزله فرقه دوم و اشاعره فرقه پنجم از اصحاب مالک مىباشند و درباره اصحاب احمد مىگوید جملگى آنها مشبهى و یزیدى و خارجى هستند( ص97). وى برخلاف غالب فرقه نگاران به مباحث فقهى نیز اشاره مىکند. او نیز از ترویج احادیث جعلى علیه خصم چندان وحشتى ندارد(64) نویسنده همانند دیگر فرقه نگاران، اولین فرقه شیعى را سبائیه(ص 167) و هشام بن حکم را به همراه احمد حنبل و یحیى بن معین و سفیان جزء مشبهه و مجسمه مىپندارد(ص 75، 171، 174). ثلث پایانى کتاب در تبیین و دفاع ازعقاید و اثبات اهل نجات بودن شیعیان اثنا عشری و رفع شبهه از دیدگاههاى آنان است( ص 188به بعد). صفحات قابل توجهی از این کتاب گزارش و تحلیل برخی از حادیث جعلی است که توسط پاره ای از سنیان دامن زده است.
15. المنیة والامل فى شرح کتاب الملل والنحل، نوشته احمد بن یحیى مرتضى (م840ق)، تصحیح دکتر محمد جواد مشکور
مؤلف زیدى که داراى گرایش اعتزالى در کلام است، این اثر را به منظور اثبات آرای معتزله نگاشته است. حجم عمده محتواى کتاب با عنوان « ذکر فضل المعتزلة» درباره شخصیتهاى معتزلى(اعم از معتزله واقعى و یا شخصیتهایى که وى معتزلى جلوه داده) مىباشد. با این حال این کتاب با توجه به اطلاعات سودمند آن در باره فرقههاى اسلامى، به ویژه قسمت اول آن، به عنوان یکى از منابع شناخت فرقههاى دیگر مورد قبول و استناد پژوهشگران واقع شده است.
از مقدمه مصحح کتاب به دست مىآید که نویسنده این اثر را در دوران جوانى نوشته است. علاوه بر شواهد تاریخى، محتواى کتاب نیز گویاى آن است که نویسنده آشنایى چندانى با محیط بیرون از خود نداشته است. وى در تقسیم بندى شیعیان به روشنى گرایش زیدى خود را نشان می دهد(مثلا بنگرید به ص92- 97) و شکلگیرى شیعه به معناى کلامى آن را بعد از شهادت امام حسین(ع) مىداند( ص 81- 82). وى مدعى است که شیعیانى که با معتزلیان آمد و شدى نداشتند، در جرگه اهل تشبیه درآمدند( ص 19). او نیز همانند بسیارى از ملل و نحل نگاران، قول به تجسیم و تشبیه را به هشام نسبت مىدهد( ص111).
این نوشته نیز از نقل احادیث جعلى علیه رقیبان بى نصیب نمانده است( ص19،93). نویسنده کتاب دیگری به نام البحرالزخار نگاشته که قسمت قابل توجهى از آن درباره ملل و نحل است.
ملاحظاتى پیرامون آثار فرقه شناسى
از بهره گیرى و استناد به منابعى که در دانش فرقه شناسى مطرح است گریزى نیست، اما باید متوجه بود که ما در مواجهه با چنین آثارى با آسیبها و مشکلاتی روبه رو هستیم. در مجموع مىتوان آشفتگى در گزارشهای این آثار از تاریخ و عقاید فرق را که موجب اختلاف در تحلیل پژوهشگران بعدى نیز شده است، در چهار عامل جستوجو کرد:
.1عدم وضوح منابع و مآخذ گزارشها؛
.2کم توجهى به زمینههاى تاریخى و فرهنگى؛
.3جهت گیریهاى فکرى و مذهبى صاحبان این آثار؛
.4بى ضابطگى در شمارش فرق و فقدان گونهشناسى روشنى از فرقه.
عامل اول و دوم، یعنى روشن نبودن منابع مطالعاتى ملل و نحل نگاران مشهور و غلبه فضاى بىاعتنایى به زمینههاى تاریخى و فرهنگى ظهور فرق را در گزارش آنان، مىتوان با نگاهى اندک به این آثار دریافت. هر کس اندک مطالعهاى در این کتب داشته باشد، به روشنى درمىیابد که آنان اگر چه کم و بیش به بنیانگذاران فرقهها اشاره کرده اند و عقاید آنان را نیز بازگو کردهاند، زمینههاى تاریخى و فرهنگى و علل و عوامل شکلگیرى آن فرقه ها را شناسایی نکرده اند.
از میان این چهار آسیبى که ذکر شد، آنچه برجستگى بیشترى دارد و با توجه به تأثیر آن در پژوهشهاى بعدى، پیامد های زیانبار آن نیز همواره پا برجاست، دو عامل اخیر است. در اینجا به طور مختصر به این دو محور اشاره مىکنیم.
1. جهتگیرى های فرقه ای در گزارش تاریخ و عقاید
زیانبارترین آفتى که دچار بیشتر منابع فرقهشناسى قدیم گشته، گزارشهاى جهتدار از تاریخ و عقاید و فرقهها مىباشد. تأثیر منفی این پدیده بر فرهنگ اسلامى بیشتر از این جهت است که ملاحظه مىکنیم گزارشها و پژوهشهاى بعدى و معاصر در شناخت و معرفى فرق و مذاهب نیز برگرفته از چنین منابعى است. روشن است که اگر بخواهیم با استناد به این آثار به بررسى تاریخى فرق و مذاهب بپردازیم، با انبوهى از گزارشهاى مختلف و متناقض درباره باورها و منشأ شکل گیرى، القاب و اسامى و شمارش فرقههاى اصلى، انشعابى و حتى ساختگى روبه رو خواهیم شد. شاید بتوان راز و رمز اساسى این تفاوتها را در این دانست که فرقه نگاران عموماً نخواسته و یا نتوانستهاند از پیشفرضهاى فرقهاى و احیاناً تعصبآمیز خود چشم پوشى کنند.
ابوالحسن اشعرى در مقدمه کتاب مقالات الاسلامیین که به عنوان یکى از آثار نخستین این علم شناخته شده، به وجود چنین آفتى در زمان خود اشاره مىکند؛ در آن جا که مىنویسد:
... کسانى که به بحث و گفت وگو در نظریات و آرای فرقهها و دیانات پرداخته و کتابهایى در این مسائل نوشتهاند، از سه گروه بیرون نیستند. یا در آنچه حکایت کردهاند کوتاهى روا داشته و در عقایدى که به مخالفان خود نسبت دادهاند راستگو نبودهاند و یا در بازگویى گفتار مخالفان با انگیزه نکوهش آنان به دروغ اصرار ورزیدهاند. گروه سوم بىآنکه در باور مخالفان با ژرف نگرى بیندیشند، آنچه را که در نقل گفتار آنها فکر مىکردند برهانى بر محکومیت و شکست آنها مىشود، بىمحابا افزودهاند.[47]
وى اگرچه چنین شیوهاى را به دور از خردمندى و حقجویى مىداند و برخلاف بسیارى از ملل و نحلنگاران رسالت گزارشگرى خود را فراموش نکرده و سخنى که دال بر موضع گیرى وى علیه گروههاى اسلامى باشد به زبان نیاورده است. با این حال داورى نهایى درباره وى، بسته به شناخت منابع مورد استفاده اوست که البته براى ما میسر نیست.[48]
بنابراین لازم است به منظور پرهیز دادن از پذیرش و اعتماد بى رویه به مطلق گزارشهاى فرقه نگاران مشهور، به گوشهاى از یک جانبه نگریهاى برخى از آنها اشاره کنیم. به عنوان نمونه نوبختی در کتاب فرق الشیعة اگرچه غالباً به گزارش شکل گیری و عقاید گروههای شیعی قبل از خود پرداخت و در بحث فرقه های شیعی به جز موارد اندکی، آن هم در باره غالیان، از ارزش داوری پرهیز کرده و تنها به بیان دیدگاه فرقه های شیعی پرداخته است. با این حال این متکلم برجسته شیعی در مباحث آغازین کتاب خود بعد از اشارهای مختصر به اختلافات تخستین و بیان برخی از عقاید فرقه های بزرگ اسلامی مانند مرجئه، خوارج و معتزله نه تنها هیچ نامی از اهل سنت، که البته در زمان اصطلاحی مشهور و ویژه گروههای خاصی شده بود، نمی برد بلکه بر آن است که این گروههای مختلف « سموا انفسهم علی اختلاف مذاهبهم « الجماعة» یعنون بذلک انّهم مجتمعون علی ولایة من ولیهم من الولاة براً کان او فاجراً فتسموا بالجماعة علی غیر معنی الاجتماع علی دین بل صحیح معناهم الافتراق» [49]
ابو حاتم رازی نیز درست چنین تعابیری را آورده و افزوده که این گروهها نه تنها اهل تفرقه هستند بلکه بدعت گذاری و هوسهای گروهی را پیشه خود ساخته اند.[50]
البته در اینجا سخن در درستی و نا درستی چنین نگاههایی نیست. اما از این احتمال نمی توان صرف نظر کرد که اگر فردی با چنین پیش فرضهایی به گزارش و بررسی عقاید رقیب بپردازد جهت گیری و سمت و سوی گزارش او برخوردار از پذیرش عمومی نخواهد بود.
ملطى، صاحب کتاب التنبیه والرد على اهل الاهواء والبدع، از جمله افرادى است که در عرضه عقاید مذاهب اسلامى، به عنوان رقیبى متعصب و استفاده کننده از تعابیر تند و حتى خارج از نزاکت مشهور شده است. عنوان اثر او، خود، نوعى ارزش داورى و همراه با بیان انگیزه کلامى وى است. تأثیرپذیری فراوان او از اندیشههاى حشویه و یهود و نصارا و استناد او به سخنان امثال کعب الاحبار و وهب بن منیه نیز به روشنى پیداست.( مثلا رک: ص 13مقدمه محقق).
وى دیدگاههاى معتزله و شیعه را به گونهاى گزارش مىکند که خود به خود مورد نفرت واقع شود. به علاوه، لقب رافضه را براى شیعه به عنوان واژهاى ناپسند، و به معناى خروج از دین(ص21) مىآورد و معتزله را نیز از مخالفین اهل قبله مىداند(ص29). روشن تر از این موارد اینکه تمامى فرقههاى شیعى را گمراه می پندارد(ص16) و در هنگام معرفى گروهى به نام هشامیه، هشام بن حکم، متکلم مشهور شیعه را زندیقى مىداند که قصد نابودى اسلام را داشته است. آیا از چنین فردى مىتوان انتظار گزارش بی طرف را داشت؟ پر واضح است که به چنین آثارى باید به عنوان آثارى کلامى - جدلى که به جاى گزارشگرى در پى رد و انکار اندیشههاى غیر خودى هستند، نگاه کرد.
بغدادى نیز در گزارش خود از اندیشههاى فرق نه تنها جهت دار است، بلکه از جهاتى گوى سبقت را از دیگر همکاران قبلى خود در دانش فرقه شناسى ربوده و دلخوش از اندیشههاى کلامى- مذهبى خویش، دیگر اندیشهها را یا خارج از اسلام می داند و یا بر آن مهر بدعت و ضلالت مىزند(الفرق بین الفرق، ص10-11). وی از این جهت که در فرقههاى هالکه، بدعت گذار و گمراه( و در باور او غیر از اهل حدیث و رأى و اشاعره) هیچ پیشوایى در فقه، حدیث، تفسیر و حتى ادبیات و هیچ فرد موثقى در تاریخ نگارى وجود ندارد، خدا را شاکر است. همو مصداق فرقه ناجیه را پذیرش باورهاى کلامى اهل حدیث دانسته و بر این اساس گروههاى شیعى، معتزلى، خوارج و جهمیه و قدریه را از بدعت گذاران و گمراهان به حساب آورده و براى آنان از احکام مسلمانى تنها جواز دفن شدن در گورستان مسلمانان را صادر کرده است(همان، ص11-14 ). طبیعى است که گزارشگرى با این نگاه، نه تنها در معرفى عقاید و اندیشههاى فرقهاى جانب اعتدال را رعایت نمىکند، بلکه در گزارش او از چگونگى شکلگیرى، اسامى و القاب و تقسیم بندى این فرقهها نیز تردید جدى وجود دارد.
در مجموع چنین مىنماید که اثر او با توجه به نسبتهاى ناروا و مکررى چون کفر، گمراهى، و فضیحت به باورهاى فرقهها و مذاهب اسلامى، به فضیحت نگارى شبیه تر است تا گزارش تاریخى. از این جهت است که ملاحظه مىکنیم که وى حتى از اعتراض هم مسلکان خویش نیز بىبهره نبوده است.(برای اطلاع افزون تر به مقدمه دکتر شانهچى در ترجمه کتاب وی با عنوان « تاریخ مذاهب اسلام» بنگرید).
با نگاهى اجمالى به کتاب پر حجم کلامى - جدلى الفصل فى الملل و النحل نیز تعصب فرقهاى و دشمنى افراطى او درباره فرقههایى غیر از اهل حدیث و ظاهریه روشن مىشود. براى شناخت جهت گیرى او در داورى و جزم اندیشى وی در برخورد با فرقهها، لازم نیست به محتواى کتاب نگاه کنید، بلکه سرفصلها و عناوین انتخابى او در بیان عقاید شیعه، خوارج، مرجئه و معتزله، بهترین شاهد بر این مدعاست[51] وى نه تنها ریشه همه کفریات را شیعیان و صوفیه مىداند، بلکه در بحث فرقهها عقایدى را به شیعه نسبت مىدهد و از فرقههایى نام مىبرد که گویا هیچ وجود خارجى نداشته اند. حداقل مىتوان گفت که گزارش او نه بر اساس منابع اصلى و دیدگاههاى بزرگان این تفکر، بلکه برگرفته از روایات شفاهى بوده است(همان، ص 43، 46- 50). به هر حال نمىتوان به گزارشهاى نویسندهاى که اهل تکفیر و تفسیق بوده و عقاید رقیبان خود را کفر صریح دانسته و حتى عقیده به « جهنمى بودن کسى که اصرار بر گناه کبیره داشته باشد» را حد اعلاى کفر مىداند(همان، ص62) کاملا مطمئن بود؛ به ویژه اینکه وى در نقل اقوال دیگران هیچ گونه مدرکى نیز ارائه نمىکند.
شهرستانى نیز با اینکه در آغاز کتاب پرآوازهاش قول داده که در بررسى فرقهها به رد و نقض و مچ گیرى از فرقه نپردازد، بلکه گزارشگری کند، در عین حال نتوانسته و یا نخواسته که از ارزش داورى بپرهیزد. وى اگرچه تمامى فرقههاى اسلامى را داخل در حوزه مسلمانى دانسته(ملل و نحل، ص46)، تعابیر ناپسندى چون دروغگویى، بدعتگرى و بىپروایى را نثار فرقههاى رقیب کرده است( بنگرید به: همان، صفحات 35، 36، 38، 59، 65، 70، 71، 79). گو اینکه نمىتوان و نبایستى وى را به خاطر یکدست و زیبا جلوه دادن اندیشههاى اشعرى مذمت کرد. اما این خرده بر او وارد است که چرا سخن و قول قبلى خود را به فراموشى سپرده و علاوه بر بزرگ نمایى اختلافات شیعه، باورهاى کلامى تشیع اثناعشرى را به باد تمسخر گرفته و به آنان به خاطر اعتقادشان به ویژگیهاى امام عصر(عج) تهمت بىحیایى و بىپروایى مىزند( بنگرید به: همان ص146، 154).
بنابراین، بىجا نیست اگر دیدگاهها و گزارشهاى او درباره تاریخ و عقاید شیعه به ویژه شیعیان اثناعشری مورد خردهگیرى عالمان شیعهشناس واقع شود.[52] شاید اگر امروزه هر یک از فرقههاى مورد بحث وى، برخوردار از صاحبنظران ویژهاى بودند و به بررسى بیشتر و بهتر دیدگاهها و تاریخ فرقه خود مىپرداختند، موارد بیشترى از اشتباهات و جهتگیرىهاى او را به دست مىدادند. نویسنده شیعی کتاب « تبصرة العوام» گونه ای صریح به نقش غرض ورزیهای فرقه ای در داوری نسبت به ناجی و هالک بودن فرق اذعان کرده است با این حال و چه بسا بیشتر از کسانی که به آنها اشاره شد رسالت گزارش گری خود را فراموش کرده و نخواسته و یا نتوانسته خود را از مقبولات و گرایش های کلامی رها شازد. از این جهت است که بیشتر اهل سنت را مجسمه، مشبهه، جبری، خارجی و یزیدی می داند و علیه آنان به روشنی موضع گرفته و به نتیجه دلخواه خود می رسد.[53]
این موارد را به عنوان نمونه یادآور شدیم، بسیار بجاست اگر کسى همت به خرج دهد و جهت غنى سازى پژوهشهاى فرقهاى به بررسى مهمترین آفتهاى منابع فرقه شناسى و پیامد آن در پژوهشهاى بعدى بپردازد. در آن صورت روشن است که نه تنها نمىتوان به بسیارى از آثار علم ملل و نحل به دیده منبع قابل اطمینان نگاه کرد، بلکه در بررسى و تحلیلهاى اخیر پژوهشگران مسلمان و غیرمسلمان نیز که بر پایه چنین منابعى سامان گرفته، چون و چراهاى فراوانى وجود دارد.[54] البته با این تفاوت که برخى از صاحبان ملل و نحل که ا ز آنها یاد کردیم، از بیان اینکه مرادشان رد و انکار فرقههاى به اصطلاح هالکه و اهل اهوا و بدع و اثبات فرقه ناجیه است، پروایى نداشتند؛ اما بسیارى از پژوهشگران معاصر اگرچه در عرصه عمل تفاوتى با گذشتگان ندارند، اما زیرک تر از آن اند که هدف خود را به گونه صریح بر زبان بیاورند.
نتیجه اینکه براى کسانى که سر در آستان پژوهشهاى فرقه شناسى دارند بایسته است که در بررسى و تحلیل خود به گزارش آن دسته از فرقه نگارانى که به طور آشکار به تخریب اندیشههاى رقیب پرداختهاند به دیده تردید بنگرند. گو اینکه از مراجعه به این آثار گریزى نیست و شاید تحقیق جامع و دقیق بدون آن نتیجه دلخواه را نداشته باشد، اما تکیه صرف بر چنین منابعى ره به جایى نخواهد برد. بنابراین ضرورى مىنماید که تاریخ و اندیشه هر فرقهاى را در مرحله نخست از صاحب نظران اصلى خود آن اندیشه و منابع بىطرف جست جو کرده، در مراجعه به دیگر منابع نیز تنها به منابعى که مستقیما مربوط به ملل و نحل است اکتفا نکنیم.
.2اختلاف در لقبها، اسامى و تعداد فرقههاى اصلى و انشعابى
این اختلافات یکى از آفتهاى مهم دیگرى است که دچار منابع دانش فرقه شناسى شده و به تبع آن اسباب سردرگمى پژوهشگران را فراهم نموده است. با نگاهى اجمالى به فهرست این آثار، این نکته روشن مىشود که هیچ یک از نویسندگان آن در ارائه گزارش خود از اسامى، تعداد و گاهى منشأ شکل گیرى یک فرقه، همداستان نیستند. جالب توجه اینکه حتى در آن دسته از کتابهایى که به عنوان چکیده و یا رونویسى و چه بسا نسخه بدلى از یک کتاب دیگر، شناخته شدهاند، تلاش شده که گونه شناسى آنها از تعداد و اسامى فرقهها متفاوت باشد. علت اصلى افزون بودن تعداد فرقهها در فرهنگنامههاى فرق در مقایسه با تک تک آثار نیز همین است. بنابراین در اصل پذیرش این اختلافات تردیدى نیست. آنچه مهم است، پاسخ چرایى این مسئله است .
در اینجا مناسب مىنماید که به منظور روشنتر شدن پاسخ، ابتدا این اختلافات را در چند نمودار جداگانه ترسیم کنیم. توضیح اینکه هر یک از این نمودارها به روشن سازى گونههایى از این تفاوتها اشاره دارد.
-1د رنمودار شماره 1اختلاف فرقه نگاران در اسامى و تعداد فرقههاى اصلى روشن مىشود.
-2چنین اختلافى، با ارائه دو نمونه از گزارشهاى مختلف فرقه نگاران در تعداد و اسامى یک فرقه خاص در نمودار شماره 2 و 3 روشن شده است.
-3نمودار های بعدی نیز نه تنها اختلاف در تعداد و اسامى فرقههاى اصلى و فرعى را روشن مىسازد بلکه برخى ا ز اسامى اختراعى و نیز فرقه تراشى صاحبان برخى از آثار را نیز ترسیم مىکند.
اسامی و تعداد فرقه های اسلامی بر اساس کتاب « هفتاد و سه ملت» - نویسنده نا شناس
1. جببریه، 2. قدریه، 3. سوفسطائیه، 4. وجودیه، 5. معطلیه، 6. سابقیه، 7. عل العرشیه، 8.حلولیه، 9. فشاریه، 10. مهملیه، 11. مرجئه، 12. حبیبیه، 13. خوفیه، 14. سارقیه، 15. ثنویه، 16. اتحادیه، 17. تناسخیه، 18. متصلیه، 19. منفصلیه، 20. حروریه، 21. فارقیه، 22. منکریه، 23. شیطانیه، 24. معتزلیه، 25. کیسانیه، 26. وهمیه، 27. بکریه، 28. راوندیه، 29. مشبهه ، 30. جهمیه، 31. زنادقیه، 32. مترفیه، 33. ملاحده، 34. منجمیه، 35. وضعیه، 36. فلاسفیه، 37. کرامیه، 38. خازمیه، 39. اباضیه، 40. لوزیه (کوزیه)، 41. اخشبیه، 42. ثلبیه، 43. قاسطیه، 44. تکوینیه، 45. متوسمیه، 46. محروقیه، 47. بوستانیه، 48. مفروغیه، 49. نجاریه، 50. خارجیه، 51. شیعیه، 52. رافضیه، 53. امامیه، 54. ناوسیه، 55. امیریه، 56. اسماعیلیه، 57. جلامده، 58. حکمیه، 59. لاعنیه، 60. رجعیه، 61. متربصه، 62. قبریه، 63. واقفیه، 64. حشویه، 65. فانیه، 66. اثریه، 67. مولهه، 68. مبدلیه، 69. کنزیه، 70. صوفیه، 71. دهریه، 72. شمراخیه، 73. سنیه.
پرسش مهمی که در این جا مطرح است این که چه عواملی موجب این گونه تفاوت ها شده است؟ پر واضح است که واقعیت های تاریخی و حوادث خارجی را نمی توان تابع گزارش ها و برداشت های متفاوت و متناقض دانست. در عرصه ظهور و بروز فرقه ها و مذاهب نیز ما هستیم و عالم خارج و آنچه اتفاق افتاده است . پس این همه اختلافات را چگونه می توان تحلیل و توجیه کرد؟
چنین می نماید که از راز و رمز اصلی این پدیده را در سه عامل جستجو کرد.
1. فقدان ضابطه و معیار مشخص در نامگذاری فرق.
2. تنازعات و رقابت های درونی هر یک از فرق.
3. تکیه بر مضمون عددی حدیث افتراق.
________________________________
[1] .گزارش مختصری از این نگاههای مختلف فرقه ای را در مقدمه تفسیر المیزان بنگرید.
[2] . تاریخ علم کلام، شبلی نعمان، ص 7.
[3] . سخاوى موضوع تاریخ را عبارت از رویدادهاى برجسته و عجیب و غریبى مىداند که با هدف ترغیب و تحذیر و شادمان کردن و جلوگیرى از کارهاى شیطانى یادآورى مىشود (ر.ک: الاعلان بالتوبیخ در تاریخ و تاریخ نگارى در اسلام، ج 2، ص 61- 62، 141).
در توضیح سخن وى مىتوان گفت درست است که تاریخ نگاران در بررسى حوادث تاریخى به دگرگونیها و رویدادهاى سیاسى و عمدتاً حکومت حاکمان، بذل عنایت بیشترى داشتهاند و به حوادث فرهنگى و سیر تحولات فکرى و فرهنگى توجه بیشتری نکردهاند اما مىتوان تعریف او را از موضوع و هدف تاریخ سیاسى و رویدادهاى اجتماعى به تاریخ فکر و تنازعات و کشمکشهاى اندیشهاى نیز تعمیم داد و گفت: موضوع علم فرقهشناسى عبارت از افکار و عقاید مختلف و برجسته می باشد و یکی از مهم ترین آثار و فواید آن مقایسه و گزینش برترین عقیدهها و اندیشههاست:« فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه».
[4] . کاربرد رایج تر علم فرق و مذاهب،همان اصطلاح ملل و نحل است که از قدیم مطرح بوده و عنوان برخى از آثار مهم فرقهشناسى واقع شده است. البته دو اصطلاح فرق و مذاهب اگرچه از نظر لغوى متفاوت هستند، در کاربردهاى پژوهشگران این فن چندان متمایز نشده و در بسیارى از موارد مترادف یکدیگرند نگاهی اجمالی به عنوان کتابهایی چون الطرائف فی مذاهب الطوایف، تاریخ المذاهب الاسلامیه، مذاهب الاسلامیین، بهترین شاهد این مدعاست. اگرچه برخى خواستهاند مذهب را به معناى عام و دربر گیرنده همه دستههاى اسلامى بگیرند( فرهنگ فرقاسلامى، ص7). همچنین اگرچه برخی خواستهاند واژه مقاله را با عنایت به عناوین برخى از آثار نظیر المقالات والفرق و یا مقالات الاسلامیین و همچنین معناى لغوى آن، از فرقه متمایز کنند، حقیقت این است که صاحبان این گونه اثار چندان توجهى به این تفاوت نداشته و در کاربرد آن را یکسان تلقى کردهاند. البته کسانى که از اصطلاح ملل و نحل استفاده کرده و بحث آن را مطرح کردهاند، به تفاوت لغوى این دو توجه داشتهاند و از این واژه یک معنا اراده نکردهاند. تفاوتهاى این دو اصطلاح از تعریف آن دو روشن مىشود.
1. ملل: این کلمه جمع ملت است که در قرآن نیز در مواردى به کار رفته است. ارباب لغت این واژه را به معناى طریقت و سنت گرفتهاند. البته برخی با اضافه قید طریقت و سنت انبیا تعریف آن را محدودترکرده اند که می توان آن را با توجه به آیه شریفه « انى ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللَّه»، (یوسف(12) آیه37) نقض کرد. (بنگرید: مجمع البحرین، تاج العروس، لسان العرب، ماده ملت، فرهنگ فرق اسلامى، ص 6-8 ). در برخی از تعابیر حدیث افتراق نیز به جای هفتاد و دو فرقه، هفتاد و دو ملت آمده و چه بسا از این جهت بتوان آن را مرادف فرقه نیز حساب کرد. به هر صورت مراد بیشتر ملل و نحل نویسان از این واژه، همان پیروان دیانات است که شامل فرقه های اسلامی و پیروان دیگر ادیان می باشد.
2. نحل: این کلمه جمع نحله و به ادعا و یا ادعاى باطل و یا ضعیف گفته مىشود. ملل و نحل نگاران غالباً این واژه را براى اهوا و آرای فلسفى و آنچه که به نظرشان باطل است استعمال مىکنند. (فرهنگ فرق اسلامى، ص8). این واژه ا ز نظر کاربرد لغوى نیز اگر به صورت انتحال و یاتنحّل درآید، به معناى ادعاى دروغین و یا بدون دلیل مىباشد و معادل دیگر آن در اصطلاح فرقه شناسان، آرا و اهوا و بدع است که ظهور و بروز آن، علاوه بر فرقه های اسلام در دیگر ادیان غیر الهی و بشری نیز جاری است ( برای این کاربردها بنگرید به: کتب لغوى، مادّه نحل، همچنین المعجم المفهرس لالفاظ احادیث البحار، ج 12، ص 625؛ ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص20؛ فرهنگ فرق اسلامى، ص 18؛ بحوث فى الملل والنحل، ج 1، ص20.
[5] . لسان العرب، ج11، ص 299- 300؛ مجمع البحرین، مادّه فرق.
[6] . معجم مقائیس اللغة، ص 423.
[7] . الملل و النحل شهرستانى، ص 48، 85؛ معجم مقائیس اللغه، ص 433؛ نهجالبلاغه، خطبه56؛ همچنین بنگرید به: معجم المفهرس لالفاظ احادیث بحار الانوار، واژه فرق.
[8] . الزینه، بخش سوم، ص 249.
[9] . فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص 5، مقدمه مرحوم شانه چی.
[10] . الملل والنحل، ص47- 48؛ الفرق بین الفرق، ص 11؛ الفصل فى الملل والنحل، ج3، ص .271
[11] . الملل والنحل، ص 184- 185؛ الفرق بین الفرق، ص 9- 10؛ التبصیر فی الدین، ص 25.
[12] . ر.ک: الزینة، ص 286، بیان الادیان، ص 30- 31؛ مسائل الامامة، ص 10- 16.
14. مثلا ر.ک: کتابهاى بیان الادیان، تبصرة العوام، الفرق المفترقه، الزینة.
[14] . به عنوان نمونه بنگرید: مقالات الاسلامیین، ص 212؛ ملل و نحل شهرستانى، ص21 .
[15] . کتاب الزینة، ص 249- 252.
[16] . از جمله ر. ک: الفرق بین الفرق، ص 26؛ معجم المفهرس لاحادیث بحارالانوار؛ الغارات، ص 585.
[17] . الفرق بین الفرق، ص 12؛ ملل و نحل، ص 46- 47؛ بحوث فی الملل و النحل، ج8، ص 11؛ تلخیص المحصل، ص 405؛ الزینة، ص 248؛ بیان الادیان، ص 51؛ التبصیر فی الدین؛ بحار الانوار، ج8، ص 244. برای مباحث فقهی ر.ک: مستمسک العروة ، بحث نجاست کافر.
[18] . به عنوان نمونه، گزارش ابو حاتم رازی و ابوالحسن اشعری و شهرستانی را از عقاید برخی از فرق نظیر غالیان و معتزله و خوارج را با داوری بغدادی، ص 232- 233؛ ابن حزم، ص 271 و ملطی، ص 16- 25 و اسفراینی، ص 123- 145.
[19] . المنیة والامل ، ص 18؛ فرق الشیعة، ص 18.
[20] . ر.ک: مباحث آغازین کتبى نظیر مقالات الاسلامیین، الفرق بینالفرق، ملل و نحل شهرستانى، التبصیر فى الدین که نخواستهاند برخى از اختلافات را با عنوان فرقه مطرح کنند و آن را اختلافات زودگذر و شاید فرعى دانستهاند. بسیارى از فرقه نگاران اهل سنت با اینکه دوست ندارند زمان صحابه فرقهگرایى را مطرح کنند و گویا به آن زمان قداست خاصى مىبخشند، معلوم نیست چرا شکل گیرى فرقه سبائیه را از آن زمان مطرح مىکنند.
[21] . برای نمونه ر.ک: فرق الشیعة، ص 1- 5؛ مسائل الامامة، ص 9- 12؛ فرقه های اسلامی در سرزمین شام، حسین عطوان، ترجمه حمید رضا شیخی، ص 17- 27؛
[22] . تفصیل مطلب را بنگرید به: تاریخ التراث العربى، فؤاد سرّگین، جلد چهارم از مجله اول؛ فهرست مصادر الفرق الاسلامیة، على اکبر ضیایىفر، ج1، معجم الفرق الاسلامیه، یحیى امین الشریف، ص .7-6
[23] . به عنوان نمونه، در آثار تاریخى نظیر تاریخ طبرى و مروج الذهب و یا آثار ادبى همانند البیان و التبیین جاحظ یا الکامل فى اللغة و الادب نوشته مبّرد و یا کتاب دیگر او با عنوان عثمانیة و همچنین در آثارى نظیر تاریخ بغداد، رجال کشى، انساب سمعانى و وفیات الاعیان ابن خلکان که مربوط به اعلام و انساب و رجال است، به طور گستردهاى به درگیریهاى فرقهاى و اوج و فرود و رفتارهاى سیاسى و اندیشههاى آنها اشاره شده است؛ تا جایی که مىتوان از میان هر یک ازآن آثار به گردآورى کتابى درباره فرق پرداخت؛ همان گونه که درباره کتاب انساب سمعانى چنین کارى شده است. در آثارى نظیر معجمالبلدان یا قوت حموى و دیگر آثار مربوط به شناخت شهرها و مناطق نیز اطلاعات سودمندى درباره مذاهب، عقاید و احیانا تنازعات فرقهاى وجود دارد که ممکن است در دیگر آثار نباشد.
[24] . البته این تقسیم و نمونههاى آن با توجه به فضاى غالب پژوهشهاى فرقهاى است که فرقهها را منحصر در فرق کلامى مىکنند و الا اگر مراد ما از فرق، عموم دسته هاى فقهى و کلامى و جریانهای سیاسى و روشها و سلسلههاى صوفیه نیز باشد، موضوع بحث متفاوت مىشود و طبیعى است که در آن صورت آثار مورد مراجعه ویژگى خاص خود را دارد.
[25] . براى اطلاع از زندگینامه ابوحاتم مراجعه کنید به: دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 307- 310؛ بیشتر از آن بعلاوه بررسى اختلافات درباره ایرانى یا عرب بودن وى و وابستگى و یا استقلال او از نظام دعوت فاطمیان در مغرب را بنگرید: کتاب اسماعیلیه، مجموعه مقالات مقاله «زندگى و اندیشههاى ابوحاتم رازى» نوشته آقاى جاودان، در آنجا به این نکته نیز اشاره شده که براساس شواهد تاریخى و اذعان برخى از نویسندگان و بزرگان اسماعیلى اسماعیلیان سعى در مخفى نگه داشتن خود را داشتند، اما این تحلیل، با توجه به آنچه درباره شیوه ابوحاتم در تبلیغ علنى و داعىگرى و سر و کار او با امیران و فرماندهان محلى گزارش شده حداقل با زندگى ابوحاتم تطبیق نمىدهد. شاید بهتر باشد بگوییم اساساً عدم توجه به تاریخ نگارى و رویدادهاى تاریخى از آفاتى بوده که بیشتر از همه شاخصه گروههاى باطنى و تاویلى و درونگرا بوده و هست. به هر جهت او اگر چه گاهى نیز در خفا زندگى مىکرد اما بدان گونه نبود که در فهم ما از اندیشهها، آثار و کارهاى فرهنگى او تأثیر بگذارد.
[26] . تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفترى، ص 142- 143، 194؛ سیاست نامه، خواجه نظام الملک، ص .236 - 233
[27] . بنگرید: کتاب الزینة، تحقیق دکتر حسین همدانى، مقدمه ابراهیم اسیس، ص 12، 8، بخش سوم، ص 259، معرفى روشنتر از مجموعه کتاب الزینه را ر.ک: جلوه جمال، دکتر محمد علوى مقدم، ص 97- 128، واحد انتشارات بنیاد قرآن، تهران، 1362کتاب الزینه، همچنین مقدمه دکتر حسین همدانى به بخش اول و دوم کتاب.
[28] . بنگرید به: مقدمه بخش اول و دوم، ص 9؛ جلوه جمال، محمد علوى مقدم، ص 98- 99.
[29] . نمونههایى از آن را به همراه ذکر منابع قدیمى بنگرید به: اسماعیلیه، مجموعه مقالات، ص 380- 387.
[30] . برای مختصرى از این اختلافات را بنگرید به: همان، ص 360 به بعد. در مقدمه تحقیق، بخش اول و دوم و در دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (ج 5)، بر این تحلیل تأکید شده که ابوحاتم وابسته به دستگاه خلافت فاطمى و امامت آنجا بود و زیر نظر آنان کار مىکرد و حتى کتاب الزینة را ابتدا براى آنها فرستاد و آنها مهر تأیید بر این کتاب زدند. اما برخى نظیر آقاى دفترى (ص270، تاریخ عقاید اسماعیلیه) بر استقلال وى از آنجا تاکید کرده اند.
[31] . رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 309.
[32] . بنگرید به: المقالات، ص 21 و مقایسه کنید با متن فرق الشیعة، ص 22.
[33] . خاندان نوبختى، عباس اقبال، ص 140، منابع تاریخ اسلام، رسول جعفریان، ص 324؛ تراثنا، سال اول، شماره اول، مقاله «فرق الشیعه او المقالات الامامیه للنوبختىام الاشعرى». برای زندگى نامه نویسنده و اختلافات این دو کتاب را بنگرید به مقدمه مصحح همین کتاب و ترجمه کتاب فرقالشیعة توسط همین مصحح.
[34] . مؤلف در خطبه کتاب مىنویسد: مسلمانان و اهل نماز بعد از پیامبر(ص) به گونهاى پراکنده شدند که یکدیگر را تکفیر کردند و خون همدیگر را مباح شمردند. او در صفحه 21 کتاب مىگوید: منظور ما در این اثر، احتجاج علیه کسى نیست و با مخالفین خودمان در جاى دیگرى سخن گفتهایم.
[35] . امید مىرود که با برگردان فارسى آن به همت یکى از پژوهشگران مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، مورد استفاده بیشتر پژوهشگران تاریخ تفکر اسلامى قرار گیرد.
[36] . ر.ک: مقدمه کتاب و مقایسه آن با برخی از کتب ملل و نحل. در این مقدمه آمده است که اشعرى على رغم روحیه و توان بالا در فن خطابه و مناظره، از سلیقه و روحیه نوشتن مناسبى برخوردار نبود.
[37]. برای اطلاع از نمونههای آن بنگرید به: مقالات الاسلامیین، ص 99، 177- 178، 132- 133.
[38] . به عنوان نمونه بنگرید: ص 99 ، 111.
[39] . بنگرید به: ص 132، 219، 213. گاهی مثلاً می گوید فرقه ای چنین می گویند و در بحث درباره طرفداران آن می گوید: این قول فلانی است و بس.
[40] . همان، ص 209.
[41] . مقدمه مصحح، ص3. مصحح در آنجا مىنویسد صاحب این اثر در مباحث تفسیر و تفسیر متشابه قرآن، تحت تأثیر مقاتل بن سلیمان و حشویه واقعه شده و مقاتل نیز علم قرآن را از یهود و نصارا گرفته و اهل جعل حدیث بوده است.
[42] . ر.ک: مقدمه مترجم همین کتاب، با عنوان « تاریخ مذاهب اسلام»، استاد محمد جواد مشکور، ص 13. رد عقاید او را درباره شیعه بنگرید به:الغدیر، ج 3، ص 51 به بعد.
[43] ..منابع تاریخ اسلام، رسول جعفریان، ص 313.
[44] . نگاه کنید به: ج2، ص 269- 275 و ج5، ص 40- 124.
[45] . بنگرید به: صفحات 35، 36، 38، 59، 7، 71، 107 و به عنوان نمونه ملاحظه کنید: ص 145- 148را درباره خلط مبحث او در بیان اعتقادات شیعه و مقایسه کنید با گزارش شیوا و دلنشین او از باورهاى اشاعره در ص 91-90. گو اینکه برخى خواستهاند با توجه به یادکرد او از برخى حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) و توجه خاص او به جایگاه اهلبیت در کتاب ملل و نحل و پارهاى از آثار دیگر وى، تمایل او را به شیعه و یا اسماعیلیه نشان دهند. بنگرید به: منابع تاریخ اسلام، جعفریان، ص 327 و مجموعه مقالات اسماعیلیه، نوشته جمعى از محققین در مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، مقاله عالمانه آقاى فرمانیان تحت عنوان « شهرستانى سنى اشعرى یا شیعى باطنى؟». به هر تحلیل چنین باورى حداقل از ملل و نحل او قابل بازیابى نیست و مىنماید که متفکرى چون او حتى در ترویج اندیشههاى غیرخودى نیز بنا را بر تقیه بگذارد.البته این پرسش به جاى خود باقی است که چرا ایشان در بررسى فرقههاى شیعى، آن تبیین و عنایت ویژهاى را که به فرقه اسماعیلیه داشته به دیگر فرقهها از جمله اثناعشریه نداشته است. چگونه است که در بررسى فرقههاى شیعى با اندک اختلافى افتراق آنان را عنوان و گزارش مىکند، اما به اسماعیلیه که مىرسد به جاى اشاره به دسته بندیهاى آنان، عقاید و آنان را با آب و تاب و بدون هیچ داورى، همانند کارى که اشعرى درباره اهل حدیث و اهل سنت نسبت به دیگر فرقهها کرده، روشن مىکند. همو درباره عقاید دسته بندیهاى شیعیان اثناعشرى سخنانى آورده که هیچ تفاوتى با سخنان ابوحاتم رازى در الزینة ندارد؛ گو اینکه در اصل تعابیر او برگردان سخنان همان کتاب الزینة است و به نظر مىرسد نسخه الزینة پیش روى او بوده و لازم ندیده زحمت مراجعه به جاى دیگرى را به خود بدهد( مقایسه کنید ص 150-153ملل و نحل را با ص 290-293کتاب الزینة).
[46] . جهت اطلاع از درستى و نادرستى نسبت این کتاب به مؤلف مورد نظر و اختلاف در نویسنده و تاریخ نگارش آن مراجعه کنید به: مقدمه مصحح و نیز درسهایى از مکتب اسلام، سال اول، شماره های 8، 9، 10، مقاله سید موسى شبیرى زنجانى.
[47] . مقالات الاسلامیین، ص 1، ناشى اکبر نیز در مسائل الامامة، ص 21 اذعان مىکند که قصد او در این کتاب گزارشگرى است و نه احتجاج بر مخالفان.
[48] . حداقل انتظارى که از او مىتوان داشت ا ین است که عقاید فرقه مورد گزینش خود را به روشنى بیان کند و یا به آن فرقههایى که از نزدیک با انها سر و کار داشته، بهتر بپردازد. البته او چنین نیز کرده است. به عنوان نمونه، در میان عقاید اهل حدیث و اهل سنت، بدون اینکه هیچ انشعاب و فرقهاى براى آنها ذکر کند، عقاید آنها را به گونهاى روشن معرفى کرده است. وی عقاید معتزله را نیز به تفصیل بیان داشته که مىتواند براى معرفى آنان منبع دست اولی باشد. اما در ذکر عقاید گروههاى شیعه و خوارج بهجاى پرداختن بیشتر به عقاید آنها، به شمارش افراطى و احیانا فرقه تراشى مىپردازد و گاهى به بهانه کوچک ترین تفاوت نظرى از جانب یک فرد، براى صاحب آن تفکر فرقهاى دست و پا مىکند. از چند فرقهاى که او نام مىبرد، نزدیک به نیمى از آنها مربوط به شیعه است.
[49] . فرق الشیعه،ص 17. همین تعابیر را بنگرید: المقالات والفرق، ص 13- 14.
[50]. بخش سوم « کتاب الزینة» ص 2550 256، 166. برخی از جهت گیریهای آشکار و پنهان صاحب این کتاب را علیه معتزله، خوارج و برخی از گروههای شیعی بنگرید به: همان، ص 273، 274؛ 277، 278- 279.
[51] . نگاه کنید به عناوین انتخابی وی درباره فرقه ها در ج5، ص 32- 98.
[52] . مختصرى از این خردهگیرىها را در بحوث فى الملل والنحل، جعفر سبحانى، ج 1، ص 10-11جست و جو کنید.
[53] . بنگرید به: تبصرة العوام، ص 28، 62، 97، 75، 171- 174. موضع گیری وی علیه اهل سنت را بنگرید ص 145- 147 و نتیجه گیری او را بنگریدص 162. نمونه های بیشتری از موضع گیری نویسندگان ملل و نحل را بنگرید به: الفرق المفترقه، ص 6- 10، 30؛ المنیة والامل، ص 26، محمد یمنی، عقاید الثلاث والسبعین، ج1، ص 3؛ نشوان حمیری، الحور العین، ص 240- 242. ابن جوزی در تلبیس ابلیس و مقریزی در جلد شوم کتاب خطط نیز فرقه های غیر خودی را هالکه و جهنمی می دانند.
[54] . برای نمونههایى از تأثیر پذیرى فرقه نگاران معاصر، بنگرید به: بحوث فى الملل والنحل، ج 1، ص12- 15.
[55] . فرقه هایی که نام برده شده به جز فرقه هایی هستند که بعد از درگذشت هر امامی از امامان شیعه(ع)، برگرد آن امام جمع می شدند و بر اساس نص امام قبلی امامت او را قبول می کردند. نو بختی و اشعری و قمی در بررسی انشعابات شیعه، محور اصلی را امامان شیعه اثنا عشری دانسته اند و بعد از درگذشت هر امامی اگرچه به پیروان آن امام اشاره می کند و گاهی عنوان فرقه را نیز برای آنان به کار می برد، به جز مورد قطعیه نام دیگری از آنها نمی برد.
[56] . نویسنده در آغاز مباحثی درباره اهل سنت مطرح کرده و اصطلاح ناصبی گری را توضیح داده اما از آنها به عنوان یک فرقه مشخص نام نبرده است. فرقه های شیعی را نیز گرچه بر اساس دسته بندی کلی به امامیه، کیسانیه، زیدیه و غالیان تقسیم کرده و دسته های انشعابی آنان را بر می شمارد. معیار مشخصی ارائه نکرده است و بدین جهت است که گاهی یک فرقه را در دسته ای آورده و باز ان را در دسته دیگر می آورد. به عنوان نمونه با این که غالیان را با عنوانی مستقل بررسی کرده و در اشاره کلی به تقسیم بندی فرقه های شیعی به وجود چنین گروهی در میان شیعیان اشاره نمی کند، اما در بررسی و تقسیم بندی بعدی آنها را از فرقه های مرتبط باشیعه دانسته است. گواینکه هدف اولیه وی از این تالیف، بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی القاب و اسامی فرق بوده و چندان عنایتی به گزارش تعداد و یا توجه خاصی به ترتیب تاریخی شکل گیری فرقه ها نداشته است.
[57] . وی باطنیه را از زمره کافران دانسته و اهل سنت را به عنوان فرقه ناجیه می شمارد.