سجده بر خاک از نگاه فریقین (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
سجده به معنای خضوع و تذلل است، و بالاترین خضوع و تذلل، گذاشتن پیشانی بر زمین است. سجده در اصطلاح اسلامی عبارت است از نهادن پیشانی بر زمین در حال نماز. طبق شهادت سعید بن جبیر، مالک و دیگران،این از اوصاف مومنان در قرآن است.
«ارض» در لغت به معنای زمین یا جرم و جسمی است که در مقابل آسمان قرار دارد. ارض مصادیق مختلفی دارد، اما قدر متیقن آن خاک است. سجود بر ارض را از معنای لغوی نمی توان استفاده کرد، بلکه سجده امری شرعی است ودر آن فعل و قول پیامبر معیار است. پس برای تعیین معنای ارض و سجده نمی توان به معانی لغوی آن تمسک جست. سجده بر خاک اصل است و از روایات متواتر و صحیح فریقین هم همین مطلب ثابت شده است. مزید بر آن، سیره عملی پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع)،اصحاب، تابعین و بزرگان دین هم بر همین اصل استوار است.
پیامبر (ص) بر خمره که به اندازه سجده گاه کوچکی از شاخ خرما است سجده می کرد. همین سیره ائمه(ع) نیز بوده است. برخی از اصحاب مانند حذیفه حتی در بیماری لوح می گذاشتند و بر آن سجده می کردند. علی بن عبدالله بن عباس سخن ویژه ای درباره این امر دارد. مسروق بن اجدع، امام کوفی که از تابعین به شمار می آید، حتی در کشتی، خشتی با خود حمل می کرد تا در وقت نماز بر آن سجده کند!
اکثریت فقهای اهل سنت، سجده بر بینی را مستحب می دانند. فقهای شیعه نیزاین امر را مستحب می شمارند و شیخ طوسی دراین باره ادعای اجماع کرده است. در این زمینه روایات فریقین مضامین یکسان دارند. برخی از فقهای اهل سنت، بینی را بر خاک نهادن واجب می دانند. سعید بن جبیر، اسحاق، ابی خیثمه و ابن ابی شیبه از آن جمله اند.
برخی از احادیث اهل سنت، بر جواز سجده بر لباس و پارچه دلالت می کند. این احادیث اسنادی ضعیف دارند و قابل اعتنا نیستند. در مقابل این احادیث ضعیف و مرسل، احادیث متواتر و صحیحی یافت می شوند که این نظریه را ابطال می کنند. به علاوه، سیره عملی پیامبر (ص)، ائمه اهل البیت (ع)، اصحاب، تابعین و بزرگان دین نیز بر این دلالت دارند.
برخی از بزرگان دین، مانند علی بن ابی طالب، ابن عمر، عبادة بن صامت، ابراهیم، ابن سیرین، میمون بن مهران، عمر بن عبدالعزیز و جعدة بن هبیره و دیگران، سجده برعمامه را ممنوع دانسته اند.
از برخی روایات فریقین فهمیده می شود که سجده بر پارچه تنها در سرما یا گرمای شدید به علت معذوری شخص بر انجام آن، اجازه داده شد است، نه در حالت عادی. بزرگان اهل سنت هم همین سخن را گفته اند. عطا، طاووس، نخعی، شعبی، اوزاعی، مالک، اسحاق و اصحاب الرای، شوکانی و ابن حجر از آن جمله اند.
مفهوم سجده
سجده در لغت به معنای « تذلل، خضوع و اظهار فروتنی » [1] آمده است. طبرسی (ره) گفته است: سجود در لغت خضوع و تذلل است و در شرع عبارت است از گذاشتن پیشانی بر زمین.[2]
راغب گفته است: « اصل سجود، آرامش و فروتنی و اطاعت است و عبارت از فروتنی برای عبادت خدا و پرستش اوست. سجود واژه عام و فراگیری است که در انسانها و حیوانات و جمادات به طور عموم هست و بر دو نوع است:
1. سجود از روی اختیار. این سجود اختیاری تنها برای انسان معنا دارد و او به وسیله آن استحقاق ثواب می یابد. آیه « فاسجدوا الله واعبدوا » (نجم،(53): آیه62) به این نکته اشاره دارد.
2. اما سجودی که قهری و طبیعی است؛ هم برای انسان و هم برای حیوانات هست. این آیه بر همین معنا دلالت می کند: « ولله یجسد من فی السموات والارض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدو و الاصال » (رعد(13): آیه15).[3]
سجده در شرع و اصطلاح اسلامی عبارت است از « گذاشتن پیشانی بر زمین در حال نماز».[4] لذا دانشمندان اسلامی تصریح کرده و توضیح داده اند که سجده به معنای خضوع است: « و منه سجود الصلاة و هو وضع الجبهة علی الارض و لا خضوع اعظم منه؛[5] سجده کردن به معنای خضوع کردن است و از همین خضوع، سجده نماز است و آن به معنای نهادن پیشانی بر زمین است، و خضوعی بزرگ تر از این نیست.
در قرآن سجده از اوصاف مؤمنین شمرده شده است: « سیما هم فی وجوههم من اثر السجود».[6] سعید بن جبیر و مالک تصریح کرده اند: این مربوط به کسانی است که در حال سجود پیشانی شان را بر زمین می گذارند.[7] عکرمه هم گفته است:« اثر السجود» در این آیه،«هو اثر التراب»[8]؛ یعنی اثر تراب و خاک است.
طبق نقل فریقین، گذاشتن پیشانی بر خاک در حال سجود، دستور دین و شریعت است:« تمسحوا بالارض فانها بکم برّة».[9] مراد حدیث، گذاشتن پیشانی بر خاک در حال سجود، آن هم بدون مانع و حائل شدن چیز دیگر بین پیشانی و خاک است.[10] پس بالاترین مدارج سجده، گذاشتن پیشانی بر زمین است.
مفهوم ارض
ارض در لغت بدین معناست:« زمین یا جرم و جسمی که مقابل آسمان قرار دارد و جمع آن ارضون است. زیر و پایین هر چیز را نیز به ارض تعبیر کرده اند؛ همان گونه که بالا و فوق هر چیز را هم سماء نامیده اند.»[11] در تعریف دیگر آورده اند:
ارض مونث است و اسم جنس « و کل ما سفل فهو ارض؛[12] هر چیز زیر و پایین را ارض می گوید.»
هر چیز پایین و در مقابل آسمان و زمینی که ما بر آن هستیم ، ارض گفته می شود.[13] معنای حقیقی کلمه ارض، چیزی است که پایین و در مقابل آسمان است. وقتی ارض در مقابل سماء گفته می شود، چیزهایی مانند جماد، نبات و حیوان را در برمی گیرد:« له ملک السموات والارض ».[14] اما وقتی که ارض مطلق گفته شود دلالت بر کره زمین می کند.[15]
ارض دارای مصادیق مختلف و از مقوله تشکیکی است. سجود بر ارض را نمی توان از مفاهیم لغوی استفاده کرد. مراد احادیثی که سجده بر زمین را واجب می دانند، به هیچ وجه از معنای لغوی دریافته نمی شود. سجده امری شرعی است و پیامبر(ص) نیز در مورد نماز فرموده است:« صلوا کما رایتمونی اصلی؛[16] شما باید همان گونه که من نماز می خوانم، مانند من، نماز بخوانید.» آن حضرت بر تراب سجده می نمود و گاهی هم بر نبات. فعل آن حضرت برای ما حجت است و قدر متیقن «ارض» هم تراب است. اگر ما شک کنیم که اآیا سجده بر غیر تراب هم جایز است یا نه، باید دلیلی داشته باشیم و نمی توانیم آن را از معانی لغوی استنباط کنیم. همین گونه برای خود سجده را هم نمی توان از معانی لغوی صریحاً استفاده و استنباط کرد. زیرا شارع مقدس، مصادیق ارض و سجده و مانند آن را معین می کند.
فرش مساجد در زمان پیامبر اکرم(ص)
عن ابی الولید قال: سالت ابن عمر عما کان بدء هذه الحصباء التی فی المسجد قال: غمّ مطر من اللیل فخرجنا الصلاة الغداة فیجعل الرجل یمر علی البطحاء فجعل فی ثوبه من الحصباء فیصلی فیه. قال: فلما رای رسول الله (ص) ذاک قال: ما احسن هذه البساط فکان ذلک اول بدئه؛[17]
ابن ولید می گوید: از ابن عمر در باره فرش مسجد که از سنگریزه بود سؤال کردم. او گفت: در یک شب بارانی برای نماز صبح از خانه بیرون آمدیم. پس مردی بر بطحاء (سنگریزه) راه می رفت. او سنگریزه ها را در لباس خود گذاشت و با آن ( در مسجد) نماز خواند. وقتی که پیامبر خدا (ص) آن را دید فرمود: چه نیکوست این فرش. پس این (ماجرا) ابتدای آن است (یعنی پس از این قصه دیگر مساجد با سنگریزه فرش می شد).
سمهودی هم در کتاب خود نظیر روایت بالا را از ابن عمر نقل کرده و سپس گفته است:
و هو صریح فی جعل الحصباء فی المسجد فی زمانه (ص)؛[18]
این روایت صراحت دارد که در زمان پیامبر(ص) مسجد را با سنگریزه فرش می کرده اند.
این روایت نیز بر همین نکته دلالت دلالت می کند :
و روی یحیی عن بعض السلف انه کان اذا خرج بالحصاة من المسجد فی ثوبه او نعله امر بردها الی المسجد؛[19]
یکی از پیشینان وقتی سنگریزه ها با لباس یا کفش او به بیرون از مسجد آورده می شدند، دستور می داد آنها را به مسجد باز گردانند.
در سیره حلبیه آمده است:« ان تحصب کان بامر سول الله (ص)؛ مسجد را به امر پیامبر (ص) با سنگریزه ها فرش کرده بودند.» سپس افزوده شده است:
اول من فرش الحصر فی المسجد عمر بن خطاب و کان قبل ذلک مفروشاً بالحصباء ای فی زمنه (ص)؛[20]
نخستین کسی که فرش مساجد را از سنگریزه به حصیر تبدیل کرد، عمر بن خطاب بود. سجده بر سنگریزه و سنگ و غیره در زمان آن حضرت معمول بود و اینها جزء زمین به حساب می آمد.
در جای دیگر آمده است:
و قد کان یعد فرش البواری فی المسجد بدعة کانوا لا یرون ان یکون بینهم و بین الارض حائل. هذا کلام الاحیا، ای والحصباء لا تعد حائلاً؛[21]
فرش بوریا در مسجد بدعت شمرده می شود. اصحاب بین خود و زمین چیزی را حائل نمی دیدند. این کلام احیاء است، یعنی سنگریزه حائل نمازگزار و زمین نمی شود.
1. دانشمندان اسلامی معتقدند که سجده بر زمین واجب است و در این زمینه احادیث متواتر و صحیحی درکتب فریقین یافت می شود. از آن جمله این حدیث با چند طریق در کتب معتبر فریقین نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود:
جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً؛[22]
زمین برای من سجده گاه و مایه پاکیزگی قرار داده شده است.
مراد از مسجد در این حدیث سجده گاه است و سجده مختص به زمین خاص نیست، بلکه همه زمین سجده گاه است.[23]
طبق این حدیث سطح زمین، اعم از خاک، سنگ، ریگ و گیاه آن، اصل در سجود است. همچنین از کلمه « جعل» روشن می شود که که این حکمی خدایی برای پیروان مکتب اسلام است، زیرا کلمه « جعل» در این حدیث به معنای تشریع و قانونگذاری است.
2. خالد حذاء نقل می کند:
رای النبی صهیباً یسجد کانه یتقی التراب فقال له النبی (ص) ترّب وجهک یا صهیب؛[24]
پیامبر اکرم (ص) مشاهده فرمود که صهیب به هنگام سجود، از خاک پرهیز می کند، بنا براین به وی فرمود: ای صهیب، صورت خود را بر خاک بگذار.
آن حضرت همین امر« ترّب» را به چند نفر دیگر، من جمله ام سلمه[25]، معاذ[26]، رباح و افلع و غیره[27] هم فرمود. این حدیث « ترّب وجهک یا رباح»، حدیثی صحیح است.[28]
از این حدیث دو نکته روشن می شود:
الف. انسان در هنگام سجود باید پیشانی خود را بر روی خاک و تراب بگذارد.
ب. « ترّب » از ماده تراب به معنای خاک و به صورت صیغه امر بیان شده است و امر نیز دلالت بر وجوب می کند.
3. از ابن عباس نقل شده است:
من لم یلزق انفه مع جبهته الارض اذا سجد لم تجز صلاته؛[29]
هر که هنگام در سجده، بینی خود را همراه پیشانی اش بر زمین نچسباند، نمازش مجزی نیست.
مانند همین حدیث از عکرمه هم نقل شده و در آن که لفظ « لا صلاة» به کار رفته.[30] بنا براین، سجده بر خاک اصل می باشد و همین هم سیره مستمر پیامبر، ائمه و اصحاب بوده است.
سیره عملی پیامبر (ص)
1. ابو سعید الخدری گوید:
رایت رسول الله (ص) یسجد فی الماء والطین حتی رایت اثر الطین فی جبهته؛[31]
پیامبر خدا (ص) را دیدم که بر آب و گل سجده می نمود، در حالی که اثر گل را بر پیشانی اش دیدم.
باز هم از ابو سعید الخدری چنین نقل شده است:« فصرت عینای رسول الله علی جبهته اثرالماء والطین.»[32]
2. براء بن عازب گوید:
کنا نصلی خلف النبی... حتی یضع النبی (ص) جبهته علی الارض؛ [33]
ما پشت سر پیامبر نماز می خواندیم... تا اینکه پیامبر(ص) پیشانی خود را بر زمین گذاشت.
3. این نیز گزارشی دیگر است:
ان رسول الله (ص) صلی فی بنی عبدالاشهل و علیه کساء متلفّّف به یضع یدیه علیه یقیه بردالحصی؛[34]
پیامبر اسلام (ص) در مسجد بنی عبدالاشهل نماز خواند، در حالی که ردایی پوشیده بود و دو دست خویش را (به هنگام سجده) بر آن می نهاد و به این طریق، خود را از سردی سنگریزه ها در امان نگاه می داشت.
سیره مستمر آن حضرت سجده بر خاک است.
سجده بر خمره
درباره معنای خمره گفته اند:« الخمرة شبیهة بالسجادة الصغیرة؛[35]خمره مانند سجده گاه کوچکی است.» ابن اثیر می گوید:
الخمرة هی مقدار ما یضع الرجل علیه وجهه فی سجوده... و لا تکون خمرة الا فی هذا المقدار؛[36]
خمره به آن مقداری گفته می شود که انسان در حال سجود صورتش را بر آن می گذارد و خمره جز به همین مقدار نیست.
خمره حصیر کوچک یا سجده گاه کوچکی است[37] و اگر به اندازه طول انسان باشد، به آن حصیر گفته می شود نه خمره.[38] مسلم می گوید:
الخمرة هی السجادة الصفیرة مقدار ما یسجد علیها؛[39]
معنای خمره، سجده گاه کوچکی به اندازه سجده کردن است.
خمره را از شاخ درخت خرما و مانند آن درست می کردند.[40] از این رو، خمره سجده گاهی است که مصلی بر آن سجده می کند.[41] پیامبر نیز بر سجده گاه نماز می خواندند. از ابن عمر روایت شده که گفت:
کان رسول الله(ص) یصلی علی الخمرة و یسجد علیها؛[42]
پیامبر (ص) بر خمره نماز می خواند و سجده می کرد. پیامبر بر سجده گاه نماز می خواند.
این روایت از امهات المومنین عایشه[43] میمونه[44]، ام سلیم[45]، ام سلمه[46] و ام حبیبه[47] نقل شده است. همچنین از اصحاب، جابر، انس[48] و ابن عباس،[49] از تابعین هم ابن عمر این روایت را نقل کرده اند.
بررسی سند روایات
روایت ابن عباس را حسن صحیح دانسته است.[50] همچنین روایات ام سلیم، ام سلمه و ام حببیه را نیز صحیح شمرده است.[51] بقیه روایات هم در صحاح سته آمده است. روایات ابن عمر را هم صحیح دانسته اند.[52] دستور پیامبر (ص) به امهات مومنین نیز از عایشه نقل شده است:
قال لی رسول الله (ص) ناولینی الخمرة من المسجد. قالت: فقلت : انی حائض. فقال: ان حیضتک لیست فی یدیک؛[53]
عایشه - رضی الله عنها- گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: سجده گاه (مهر مرا) از مسجد بیاور. گفتم : من در حال حیض هستم. فرمود: حیض تو در دست تو نیست.[54]
همچنین آن حضرت به ازواج دیگر خود مانند ام ایمن [55]، ام سلمه[56] و دیگران دستور می داد تا سجده گاه آن حضرت را از مسجد بیاورند.
ابن بطال می گوید:
لا خلاف بین الفقها الامصار فی جواز الصلاة علیها؛[57]
میان فقها درباره جواز نماز بر خمره اختلافی وجود ندارد.
اصحاب هم بر خمره نماز می خواندند. این گزارش از آن جمله است:« عن ابی ذرّ انه کان یصلی علی الخمرة.»[58] ائمه اهل بیت(ع) نیز بر خمره (سجده گاه) نماز می خواندند؛ چنان که در حدیث آمده است که امام زین العابدین (ع) بر خمره سجده می کرد.
کان ابی علی بن الحسین(ع) یصلی علی الخمرة یجعلها علی الطنفسة و یسجد علیها فاذا لم تکن خمرة جعل حصی علی الطنفسة حیث یسجد؛[59]
امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) روایت کرده است: پدرم علی بن حسین (ع) بر خمره نماز می خواند و خمره را بر روی « طنفسه» قرار می داد و بر خمره سجده می نمود. هر وقت که خمره نمی بود، سنگریزه را به جای آن بر « طنفسه» قرار می داد و سجده می کرد.
امام صادق (ع) فرموده است:
السجود علی الارض فریضة و علی الخمرة سنّة؛[60]
سجده بر زمین فریضه است و بر خمره، سنت پیامبر اکرم (ص).
در کتب اهل سنت هم بر این نکته تاکید شده است. از سعید بن مسیب روایت شده که گفته است:
الصلاة علی الخمرة سنة؛[61]
نماز بر خمره سنت است.
معلوم شد که خمره به آن اندازه است که در نماز بر روی آن پیشانی گذارند و از شاخ خرما درست می شده است. آیا سجده گاهی که ما به کار می بریم، با این اندازه تفاوت دارد؛ خمره از شاخ خرما بوده و ما از اصل خاک آن را درست می کنیم و بر آن سجده می کنیم.
سیره عملی اصحاب، تابعین و بزرگان دین
1. ابوبکر همواره بر زمین سجده می کرد.
ان ابابکر الصدیق کان یسجد او یصلی علی الارض؛[62]
ابوبکر صدیق همواره بر زمین سجده می کرد یا بر زمین نماز می خواند.
2. ابن مسعود نیز جز بر زمین بر چیز دیگری سجده نمی کرد یا نماز نمی خواند. [63]
3. عبدالله بن عمر وقتی برای سجده خم می شد، سنگریزه را به پیشانی خود مسح می کرد.[64] در روایت دیگر آمده است که او هنگام سجده، دستار خود را بر می داشت تا پیشانی خود را بر زمین بگذارد.[65]
4. از جابر بن عبدالله روایت شده است:
کنت اصلی الظهر مع رسول الله (ص) فآخذ قبضة من الحصی لتبرد فی کفی اضعها لجبهتی اسجد علیها لشدة الحر.[66]
با رسول خدا (ص) نماز ظهر می خواندم. یک مشت از سنگریزه را در دست خود نگه می داشتم تا خنک شود و از شدت گرما آن را زیر پیشانی خود قرار می دادم و بر آن سجده می کردم.
همین حدیث با کلمه« کنا» از جابر[67] از انس[68] رویات شده است.
5. خباب بن الارت می گوید:
شکونا الی رسول الله(ص) حرالرمضاء فی جباهنا و اکفنا فلم یشکنا ای لم یزل شکوانا؛[69]
از شدت گرمای رمل و سوزش پیشانی و کف دستهایمان به پیامبر خدا (ص) شکایت کردیم. ولی آن حضرت، شکایت ما را نپذیرفت،یعنی شکایت ما را بر طرف نکرد.
این حدیث از ابن مسعود[70] و نیز خود خبّاب هم با الفاظ مختلف در کتب معتبر[71] نقل شده است. د ر این احادیث « شدة الرمضا» یا « حرّالرمضا» آمده و « رمضا» نیز به معنای «رحل» آمده[72] است.
6. ابن سیرین می گوید:
ان مسروقاً کان یحمل معه لبنة فی السفینة یسجد علیها؛
مسروق بن اجدع همراه خود خشتی را می برد تا که در کشتی هنگام نماز بر روی آن سجده کند.
در حدیث دیگر آمده است که « کان مسورق اذا خرج یخرج بلبنة یسجد علیها فی السفینة؛[73] مسروق بن اجدع به هنگام سفر، خشتی را با خود بر می داشت تا در کشتی بر آن سجده نماید.»
در این حدیث کلمه « لبنة» آمده است و« لبنة» از « لبن» به معنای آجر و خشت خام می آید.[74]
7. رزین می گوید:
کتب الی علی بن عبدالله بن عباس - رضی الله عنه-– ان ابعث الی بلوح من احجار المروة اسجد علیه؛[75]
علی بن عبدالله بن عباس به من نوشت: لوحی از سنگهای کوه مروه را برای من بفرست تا بر آن سجده نمایم.
8. ابراهیم بر بردی می ایستاد و بر زمین سجده می کرد.[76]
9. مرة بن شراحیل همدانی: حارث الغنوی می گوید: مره همدانی این قدر سجده کرد که آخر کار خاک پیشانی اش را خورد. [77]
10. عروة الزبیر و عده ای دیگر نیز سجده بر غیر زمین را مکروه می دانستند.[78]
11. عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اموی، حتی سجده بر خمره را کافی نمی دانست و همراه خود خاک می آورد و بر خمره می گذاشت و بر خاک سجده می کرد.[79]
12. حذیفة بیمار بود. وقتی نماز می خواند، برایش زیر اندازی می انداختند و لوحی می گذاشتند و او بر آن سجده کرد.[80]
13. هشام نیز می گوید: پدرش سجده بر غیر خاک را دوست نمی داشت، بلکه مکروه می پنداشت.[81]
سنت پیامبر اکرم (ص)، ائمه(ع) و تابعین این بوده است که مستقبماً بر خاک یا بر چیزی که سجده بر آن جایز است. مانند خمره که از شاخ درخت خرما درست شده بود سجده می نمودند. اصحاب نیز به این امر مقید بودند و بر آن امر پافشاری می کردند. اگر امروز کسی به همین شیوه پیامبر و اصحاب عمل کند، به معنای حقیقی کلمه به سیره آنها عمل کرده است.
سجده بر اعضای هفت گانه
بین شیعه و سنی اختلافی نیست که سجده بر هفت عضو مشروع است. علمای اهل سنت هم قائل به این مدعا یند: « و اتفقوا علی ان السجود علی سبعة اعضاء مشروع». [82] اما اختلاف در این مسئله است که سجده بر کدام یک از این اعضای هفت گانه واجب است.
ابو حنیفه معتقد است از اعضای هفت گانه، فقط پیشانی یا بینی است که سجده با آن فرض است.[83] وی سجده نمودن بر بقیه اعضا را واجب نمی داند. ابو حنیفه سجده نمودن بر بینی را کافی می داند و در این حال سجده بر پیشانی لازم نمی داند.[84]
دیدگاه اهل البیت (ع) و امام شافعی چیز دیگری است. شوکانی می گوید:
فذهبت العترة والشافعی فی احد قولیه الی وجوب السجود علی جمیعها للاوامر؛[85]
اهل بیت و امام شافعی - در یکی از دو قول خود- قائل به وجوب سجود بر اعضا ی هفت گانه اند. زیرا در احادیث اوامر زیادی یافت می شود.
حدیث ابن عباس از آن جمله است:« امر النبی ان یسجد علی سبعة اعضا... الجبهة والیدین و الرکبتین و الرجلین.» در حدیث دیگر چنین آمده است: « امرت ان اسجد علی سبعة اعظم.» مفسر معروف بیضاوی می گوید:
و عرفت ذلک بالعرف و ذلک یقتضی الوجوب؛[86]
سجده بر اعضای هفت گانه توسط عرف شناخته می شود و این مقتضی وجوب است.
شوکانی گفته است: این حدیث دلالت می کند که سجده بر همه اعضای هفت گانه واجب است. [87] سپس ادامه می دهد که ناصر، مرتضی، ابو طالب، و شافعی- در یکی ار دو قول خود-قائل به « کشف جبهه» اند. اما بقیه اعضا لازم نیست در حال سجود مکشوف باشد.
امامیه هم قائل اند که پیشانی باید مکشوف باشد وبین پیشانی و خااک چیز دیگری حائل نباشد. اما بقیه اعضا لازم نیست مکشوف باشد. پس امامیه و اکثر اهل سنت قائل اند که در حال سجود پیشانی باید مکشوف باشد و سجده بر اعضای هفت گانه انجام گیرد. اما ابو حنیفه گفته است: سجده بر اعضای هفت گانه واجب نیست. حتی او سجده بر پیشانی را هم واجب نمی داند. در نظر او اگر کسی بر بینی اش سجده نماید، به جای پیشانی کفایت می کند! او همچنین مکشوف بودن پیشانی را هم واجب نمی داند و بلکه سجده بر کنار عمامه را هم جایز می شمارد.[88]
سجده بر اعضای هفت گانه واجب و بر هشتمین عضو( بینی)، سنت و فضیلت است. شیخ طوسی (ره) گفته است:
وضع الجبهه علی الارض فی حال السجود فرض، و وضع الانف سنة. ثم قال: دلیلنا: اجماع الفرقة و حدیث حماد و زارارة.[89]
شیخ در این زمینه ادعای اجماع کرده است. نتیجه اینکه اکثر فقهای اهل سنت و همه فقهای شیعه، سجده بر بینی را مستحب می دانند و روایات وارد شده در این زمینه از هر دو فرقه، تقریباً مضامین یکسان دارند. علی(ع) فرموده است:
لا تجزیء صلاة لا یصیب الانف ما یصیب الجبین.[90]
امام صادق (ع) هم در این زمینه فرموده است:
لا صلاة لمن لم یصیب انفه ما یصیب جبینه.[91]
این رویات نیز از ابن عباس است:
فقال النبی(ص) لاصلوة لمن لا یمس انفه الارض ما یمس الجبین.[92]
همچنین آورده اند:
فقال النبی (ص) لا تقبل صلاة لا یصیب الانف الارض ما یصیب الجبین.[93]
سجده بر بینی
دیدگاه فریقین در این زمینه به قرار ذیل است:
اهل سنت درباره این مسئله دیدگاه واحدی ندارند. ابو حنیفه سجده بر بینی را به جای پیشانی کافی می داند. [94] اما برخی از فقهای اهل سنت، سجده بر بینی را مانند پیشانی واجب می دشمارند؛ از جمله سعید بن جبیر، اسحاق، ابی خیثمه، و ابن ابی شیبه.[95] برخی دیگر از فقهای اهل سنت، سجده بر بینی را مستحب می دانند.[96] در تمام روایات وارد شده در این زمینه، بینی مستقلاً ذکر نشده، بلکه از سجده بر اعضای هفت گانه یاد شده و این اعضا پیشانی، دو کف دست و دو زانو و دو پا ذکر شده اند. و اگر ما بینی را هم اضافه کنیم، در این صورت اعضا ی سجود از هفت می گذرد و به هشت عضو می رسد.
علما و فقهای شیعه نیز معتقدند که سجده بر بینی مستحب و از سنن مؤکده است و واجب نیست. علامه حلی فرموده است:
السجود علی السبعة الاعضاء فریضة والثامن سنة و فضیلة؛[97]
سجده بر اعضای هفت گانه واجب و بر هشتمین عضو( که همان بینی است) مستحب و فضیلت است.
فقهای امامیه بر مستحب بودن سجده بر بینی اجماع کرده اند. علامه مجلسی فرموده است:
بدان که فقیهان شیعه بر مستحب بودن به خاک مالیدن بینی اجماع کرده اند... و به این منظور هر جزء بینی را به خاک برسانی کافی است.[98]
سجده بر پارچه و لباس
قائلین به جواز این امر ادله ای دارند که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.
1. ابوهریرة گفته است:
کان رسول الله (ص) یسجد علی کورعمامته؛[99]
پیامبر اکرم (ص) بر کنار عمامه اش سجده می کرد.
2. عبدالله بن ابی اوفی می گوید:
رایت رسول الله (ص) یسجد علی کور العمامته؛[100]
دیدم که پیامبر خدا(ص) بر کنار عمامه اش سجده می کرد.
3. ابن عباس گفته است:
رایت رسول الله (ص) یصلی و یسجد علی ثوبه؛[101]
پیامبر خدا (ص) را دیدم که نماز می خواند و بر لباسش سجده می کرد.
4. جابر می گوید:
انه (ص) کان یسجد علی کور عمامته؛[102]
آن حضرت بر کنار دستارش سجده می کرد.
5. از ابن عباس نقل شده است:
ان رسول الله (ص) کان یصلی علی بساطه؛[103]
همانا رسول خدا (ص) بر بساطش نماز می خواند.
6. حسن گفته است:
لا باس بالسجود علی کور العمامه؛[104]
سجده بر کنار دستار اشکال ندارد.
7. ابی الضحی نقل می کند:
ان شریحا کان یسجد علی برنسه؛[105]
شریح بر برنس سجده می کرد.
8. همچنین آورده اند:
عبدالرحمن بن یزید کان یسجد علی عمامته؛[106]
عبدالرحمن بن یزید بر دستارش سجده می کرد.
9. انس می گوید:
ان رسول الله (ص) صلی علی حصیر؛[107]
همانا رسول خدا(ص) بر حصیر نماز می خواند.
10. نیز نقل شده است:
صلی ابن عباس علی طنفسة او بساط؛[108]
ابن عباس بر طنفسه یا بر بساط نماز می خواند.
11. ابی وائل گفته است:
ان ابن مسعود صلی علی مِسح؛ [109]
ابن مسعود بر مِسح نماز می خواند.
12. عبدالله بن عامر می گوید:
رایت عمر بن خطاب یصلی علی عبقری قلت: ما العبقری؟ قال لا ادری؛[110]
عمر بن خطاب را دیدم که بر عبقری نماز می خواند. گفتم عبقری چیست؟ گفت: نمی دانم.
بررسی ادله مجوزین
در مقابل این احادیث مرسل و ضعیف، احادیث متواتر و کثیر و مورد وثوق علما یافت می شود که این نظریه را ابطال می کند. علاوه بر این، سیره عملی پیامبر (ص) و اهل البیت(ع) و سیره عملی اصحاب نبی و تابعین و بزرگان دین نیز دلالت دارد که سجده بر لباس و پارچه در حالت عادی جایز نیست.
بررسی سند این احادیث
علمای اهل سنت درباره این احادیث، سخنان بسیار گفته اند و ما به خاطر اختصار برخی از آنها را ذکر می کنیم.
1.ابوحاتم درباره حدیث ابو هریره گفته است: « هو حدیث باطل.»[111]
2. حدیث ابن ابی اوفی ضعیف است. زیرا در اسناد این حدیث نام ابوالورقاء وجود دارد و او نیز ضعیف است.[112] در سند این حدیث سعید بن عنبسه هم هست که ضعیف است.[113]
3. شوکانی می گوید: سند حدیث ابن عباس ضعیف است.[114]
4. در سند حدیث جابر، عمرو بن شمر و جابر جعفی وجود دارند که هر دو متروک اند.[115]
5. ابن قیّم می گوید:
پیامبر (ص) بر پیشانی و بینی اش سجده می کرد و سجده نمودن آن حضرت بر کنار عمامه ثابت نشده است، و بر این مطلب نه حدیث صحیح دلالت می کند و نه حدیث حسن. حدیث ابو هریره نیز که آن حضرت بر کنار عمامه سجده می کرد، از روایات عبدالله بن محرز نقل شده و او متروک است. حدیث جابر را عمرو بن سمر از جابر جعفی روایت کرده و گویا متروک از متروک روایت کرده است... رسول خدا (ص) بر خاک، گل و خمره ای که از برگ درخت خرما درست می شد و نیز بر حصیری که از همین برگ خرما درست می شد، بسیار سجده می کرد.[116]
6. بیهقی در کتاب خود گوید:
قال الشیخ: و اما ما روی عن النبی (ص) من السجود علی کورالعمامة فلا یثبت شیء من ذلک، و اصح ما روی فی ذلک قول الحسن البصری حکایةً عن اصحاب النبی (ص)؛[117]
حدیث « تمسحوا بالارض فانها بکم برّه» در کتب معتبر فریقین آمده است.[118] در باره این حدیث گفته شده است: « اراد مباشرة ترابها بالجباه فی السجود من غیر حائل؛ [119]مراد حدیث این است که در سجود، بدون حائل و مستقیماً پیشانی را به خاک بگذارد.»
7. در بسیاری از کتب اهل سنت این حدیث امیرالمؤمنین (ع) آمده است که فرمود:
اذا کان احدکم یصلی فلیعسر العمامة عن جبهته؛[120]
هرگاه یکی از شما سجده نماید، باید عمامه خود را از پیشانی کنار زند.
8. اثرم می گوید: من از عبدالرحمان درباره سجده برکنار عمامه سؤال کردم. او گفت: «لا یسجد علی کورها و لکن یحسر العمامة؛ بر کنار عمامه سجده نشود، ولی عمامه را کنار بزند.» این حدیث احتمال منع سجود را بر کنار عمامه می دهد و این مذهب شافعی است.[121]
9. از جمله کسانی که سجده بر کنار عمامه را جایز می دانند، حسن بصری و مکحول اند.[122] حدیث حسن را فقهای اهل سنت رد کرده و گفته اند که او از اصحاب حکایت کرده است که گروهی سجده بر لباس می کردند. شاید آنان به خاطر سرما یا گرمای شدید این کار را کرده اند که در این صورت طبق روایات فریقین اشکال ندارد. ثانیاً عمل یک گروه در مقابل سنت مستمره پیامبر و اهل بیت و اصحاب و بزرگان ارزشی ندارد و قابل اعتنا نیست.
اما حدیث مکحول این است: محمد بن راشر می گوید:
رایت مکحولا یسجد علی عمامته فقلت له: لم تسجد علیها؟ فقال: اتقی البرد علی انسانی؛[123]
مکحول را دیدم که بر عمامه اش سجده می کرد. گفتم: چرا بر این سجده می کنی؟ پس او جواب داد: از سرمای زمین بر چشم خود می ترسم.
از این حدیث روشن می شود که در سنت سلف، سجده بر خاک معروف بوده است وگرنه سئوال راوی معنایی نداشت. علاوه بر اینکه سجده مکحول، سجده اضطراری بوده و این اشکالی ندارد. در این حدیث انسانی به معنای « عینی» است.
10. کسانی که از سجده بر کنارعمامه منع می کردند عبارت اند از: علی بن ابی طالب، ابن عمر، عباده، ابراهیم، ابن سیرین، میمون بن مهران، عمر بن عبدالعزیز و جعدة بن هبیرة» [124]
11. وقتی ابن عمر سجده می کرد، عمامه را بر می داشت و پیشانی خود را بر خاک می گذاشت.[125]
12. عبادة بن صامت، هروقت برای نماز می ایستاد، عمامه را باز می کرد و از پیشانی دور می ساخت.[126]
13. ابراهیم نخعی می گفت: محبوب ترین چیزی که نزد من است سجده نمودن بر پیشانی است.[127] او سجده بر لباس و غیره را منع می کرد.
14. شکایت اصحاب پیامبر (شکونا الی رسول الله (ص) حر الرمضاء فلم یشکنا) که از چند طریق نقل شده است، می رساند که سجده بر زمین واجب و اصل است و آن حضرت با وجود شکایت اصحاب که تعدادشان زیاد بوده و چند بار پیش آن حضرت شکایت کرده اند، باز هم اجازه سجده بر لباس را نداده است. اگر سجده بر لباس و پارچه و غیره جایز بود، چرا پیامبر با وجود اصرار اصحاب به آنان اجازه چنین کاری را نداد؟.
ابن اثیر می گوید:
آن حضرت به اصحاب اجازه نداد تا بر پارچه و لباس و غیره سجده می کند.[128]
15. از روایات به دست می آید که سجده بر لباس و پارچه و غیره به علت اضطرار بوده است. انس می گوید:
کنّا نصلی مع رسول الله (ص) فی شدة الحرّ فیاخذ احدنا الحصباء فی یده فاذا برد وضعه و سجد علیه؛[129]
با رسول خدا (ص) در شدت گرما نماز می خواندیم. یکی از ما مقداری سنگریزه در دست خود نگه می داشت و آن گاه که خنک می شد بر آن سجده می نمود.
ابن حجر می گوید:
و فی الحدیث جواز استعمال الثیاب و کذا غیرها فی الحیلولة بیم المصلی و بین الارض لا تقاء حرها و کذا بردها و فیه اشارة الی ان مباشرة الارض عند السجود هو الاصل لانه علق بسط الثوب بعدم الاستطاعة؛[130]
در نظر ابن حجر، فقط در صورت اضطرار، مانند گرما و سرما، استعمال لباس و غیر لباس هم جایز است. سپس می گوید: اصل در سجود مباشرت ارض است، زیرا پارچه را به علت عدم استطاعت معلق و منوط کرده است.
ابن منذر گوید:
از حدیث تبرید الحصی فهمیده می شود که آنان (یعنی پیامبر و اصحاب) بر زمین نماز می خواندند و در مساجد حصیر بوده و سجده بر سنگریزه جایز است.[131]
شوکانی می گوید:
الحدیث یدل علی جواز السجود علی الثیاب لاتقاء حرّالارض و فیه اشارة الی انّ مباشرة الارض عند السجود هی الاصل یتعلق بسط الثوب بعدم الاستطاعة؛[132]
این حدیث دلالت می کند که سجده بر پارچه به علت این است که از گرمای زمین محفوظ بماند و در این اشاره است که مباشرت زمین در سجده اصل است، زیرا سجده بر پارچه معلق به عدم استطاعت است.
از بزرگان عطا، طاووس، نخعی، شعبی، اوزاعی، مالک، اسحاق و اصحاب الرای در گرما و سرمای شدید، سجده بر پارچه را اجازه داده اند. [133]
شیخ گفته است:
لو جاز السجود علی ثیاب متصل به لکان ذلک اسهل من تبرید الحصی فی الکف و وضعها للسجود علیها؛[134]
در نظر شیخ، سجده بر سنگریزه و تبرید الحصی سخت تر از سجده بر پارچه است و سجده بر پارچه آسان تر از این است که فرد سنگریزه را خنک کند و بر آن سجده نماید. ایشان پارچه متصل را قید زده است. اما حقیقت این است که در حدیث هیچ قیدی نیامده و حدیث مطلق است. لذا مطلق پارچه مراد است و و سجده بر پارچه جایز نیست مگر در حال اضطرار.
16. اما در حدیث ابن عباس که پیامبر بر بساط نماز می خواند، چند نکته قابل اعتناست.
اولاً: بساط چیست؟ در بعضی از احادیث مروی از آن حضرت، معنای بساط روشن شده است. از انس بن مالک چنین روایت شده است:
کان النبی (ص) یزور ام سلیم احیاناً فتدرکه الصلاة فیصلی علی بساط لنا و هوحصیر نفخه بالماء؛[135]
پیامبر گرامی (ص) گاهی به دیدن ام سلیم می آمد و هنگام نماز فرا می رسید، پس بر فرش ما که حصیری بود و به آن آب زده می شد، نماز می گزارد.
در حدیث دیگر آمده است:
کان رسول الله (ص) احسن الناس خلقا فربّما تحضرالصلاة و هو فی بیتنا فیامر بالبساط الذی تحته فیکنس ثم ینضح ثم یوم رسول الله (ص) و نقوم خلفه فیصلی بنا و کان بساطهم من جرید النخل؛[136]
پیامبر اکرم (ص) خوشخوترین مردم بود. چه بسا وقت نماز فرا می رسید و او در خانه ما به سر می برد. پس فرمان می داد تا فرشی را که زیر پای وی بود جارو کنند و آب زنند، آن گاه ما به امامت آن حضرت نماز می گزاردیم و فرش آنان، از شاخه های خرما ساخته شده بود.
در حدیث اول آمده که بساط حصیر است و در حدیث دومی تصریح شده است که بساط ازشاخه های خرما ساخته شده است. از این طریق معلوم می شود که آن حضرت بر بساط نماز می خواند و این اشکالی ندارد.
ثانیاً: نماز خواندن بر بساط نمی رساند که آن حضرت بر بساط سجده هم می کرد. ممکن است سجده آن حضرت بر خاک و قیام و قعود وی بر بساط بوده باشد.
17. در حدیث حسن بصری آمده است که سجده بر کنار دستار اشکالی ندارد. این اولاً ثابت نمی کند که سجده بر کنار دستار جایز است، زیرا سیره عملی پیامبر و اصحاب و تابعین بر خلاف این ادعاست. ثانیاًً فقهای اهل سنت قول حسن بصری را نادیده گرفته اند. ثالثاً قول او برای ما حجت نیست، بلکه در مقابل سنت پیامبر قرار می گیرد و در این صورت اجتهاد در مقابل نص و بدعت است.
18. آورده اند شریح بر برنس سجده می کرد. اگر برنس نوعی از نباتات باشد، سجده بر آن اشکالی ندارد، وگرنه خلاف سنت پیامبر و سلف ماست.
19. سجده عبدالرحمان بن یزید هم اگر به خاطر اضطرار باشد اشکال ندارد، اما اگر بدون اضطرار باشد، اجتهاد در مقابل نص است.
20. در حدیث انس آمده بود که پیامبر بر حصیر نماز می خواند. معمولاً حصیر را از شاخه ها و برگ خرما می سازند و بر آن نماز می خوانند. این یکی از مصادیق ارض است و طبق دیدگاه فریقین هیچ اشکالی ندارد.
21. روایت ابن عباس نیز چند نکته دارد. الف: « طنفسه» به گفته برخی از لغویان از حصیر است[137] و نماز بر حصیر که گونه ای از نباتات است مشکلی ندارد.
ب: با بررسی برخی از روایات به دست می آید که نماز بر « طنفسه» امری محدث و جدید است. از ابن سیرین چنین روایت شده است: « الصلاة علی الطنفسه محدث.»[138]همچنین از سعید بن مسیب هم آمده است که: « الصلاة علی الطنفسه محدث.»[139]
22. در برخی از روایات آمده بود که ابن مسعود بر مسح نماز می خواند. نماز بر مسح و سجده بر آن فرق می کند و روایات از این جهت مجمل است. مسح اگر از نوعی حصیر باشد نماز مشکلی ندارد وگرنه اشکالات بسیاری دارد.
23. اما در روایتی چنین گذشت: عمر بن خطاب بر عبقری نماز خواند. جالب این است که برای خود راوی مشخص نیست که عبقری چیست. پس به این روایت نمی شود تمسک کرد.
24. خود عمر بن خطاب سجده بر پارچه را منحصر به سرما و گرما دانست وتنها در حال اضطرار به این کار امر می کرد.[140]
25. برخی از احادیث دلالت می کنند که پیامبر اکرم (ص) با کسانی که بر کنار دستارشان سجده می کردند، عملاً برخورد می فرمود و آنان را از این عمل باز می داشت. در روایت صنوان السبّائی چنین آمده است:
ان رسول الله (ص) رای رجل یسجد بجنبه و قد اعتمّ علی جبهته فحسر رسول الله (ص) عن جبهته؛[141]
پیامبر اکرم (ص) شخصی را در کنار خود مشاهده فرمود، در حالی که برپیشانی خود دستار بسته بود. رسول خدا (ص) عمامه را از پیشانی وی کنار زد.
در حدیث دیگر از عیاض بن عبدالله قرشی آمده است:
رای رسول الله (ص) رجلاً یسجد علی کور عمامته فاوما بیده : ارفع عمامتک و اوما الی جبهته؛[142]
رسول خدا (ص) مردی را در حال سجده مشاهده فرمود که بر گوشه عمامه خود سجده می نمود. حضرت به وی اشاره کرد که دستار خود را بردار و به پیشانی او اشاره فرمود.
26. از ابن سیرین نقل شده است که سجده بر کنار دستار را ناپسند می دانست.[143]
27. اشعث عن محصد نیز از سجده بر کنار دستار کراهت داشت و آن را ناپسند می شمرد.
28. سجده بر زمین و گذاشتن پیشانی بر آن اصل است و برخی از علما ادعا کرده اند که دانشمندان بر این امر اجماع دارند:
قال النووی: ان العلما مجمعون علی ان المختار مباشرة الجبهة للارض و ان المروی عن النبی (ص) انه سجد علی کور العمامته فلیس بصحیح؛ [144]
علما اجماع دارند که مختار گذاشتن پیشانی بر زمین است و آنچه روایت شده که پیامبر(ص) بر کنار دستارش سجده می کرد صحیح نیست.
29. محصد گفته است:
السجود علی الوسادة محدث؛[145]
سجده بر بالین امری محدث و جدید است.
سجده اضطراری
اصل در سجده گذاشتن پیشانی بدون مانع بر زمین است. اما آیا در وقت ضرورت و اضطرار می توان بر چیز دیگر سجده کرد؟
از بررسی روایات اهل سنت به دست می آید که سجده بر پارچه، لباس و کنار دستار و غیره در وقت اضطرار اجازه دارد. این روایت از آن جمله است:« کنا اذا صلینا مع النبی فیضع احدنا طرف الثوب من شدة الحرّ مکان السجود.»[146] از این روایت بر می آید که انسان می تواند در وقت اضطرار بر لباس و غیره سجده کند. همچنین سکوت آن حضرت (ص) در مقابل این عمل، نشانه جایز بودن این عمل است و گرنه شارع مقدس آن را منع می فرمود. اصحاب و تابعین نیز در وقت اضطرار اجازه چنین عملی را می دادند و خودشان هم همین گونه عمل می کردند. در بحث سیره عملی اصحاب و تابعین گذشت که عمر بن خطاب و عبدالله بن عمر«کانا یسجدان علی الثوب فی الحر والبرد.»[147] فقهای اهل سنت هم سجده بر زمین را اصل می دانند و فقط در وقت اضطرار سجده بر لباس و غیره را جایز می شمارند. شوکانی[148]، بیهقی[149]، ابن حجر[150]، عطا، طاووس، نخعی، شعبی، اوزاعی، مالک، اسحاق، وا صحاب رای از آن جمله اند.[151]
ائمه هدی (ع)، سجده بر لباس و پارچه و غیره را در وقت اضطرار اجازه داه اند. اکنون به چند روایت اشاره می کنیم.
1. عیینه گوید:
قلت لابی عبدالله (ع): ادخل المسجد فی الیوم الشدید الحرّ فاکره ان اصلی علی الحصی، فابسط ثوبی فاسجد علیه؟ قال: نعم لیس به باس؛[152]
به امام صادق (ع) گفتم: در یک روز بسیار گرم به مسجدی وارد می شوم و خوش ندارم بر سنگریزه ها نماز بگزارم. آیا می توانم لباس خود را بگسترانم و بر آن سجده نمایم؟ در جواب فرمود: آری.
2. قاسم بن فضیل می گوید:
قلت للرضا (ع): جعلت فداک، الرجل یسجد علی کمّه من اذی الحرّ والبرد؟ قال: لا باس به؛[153]
به امام رضا (ع) گفتم: فدایت گردم، آیا یک شخص می تواند به منظور ایمنی از گرما و سرما بر آستین خود سجده نماید؟ فرمود: اشکالی ندارد.
3. منصور بن حازم از گروهی از اصحاب امامیه نقل کرده است:
قلت لابی جعفر(ع): انا نکون بارض باردة یکون فیها الثلج افنسجد علیه؟ قال: لا، ولکن اجعل بینک و بینه شیئاً قطناً او کتاناً؛[154]
به امام باقر (ع) گفتم: اگر در سرزمینی سرد که در آن برف و یخ می باشد بودم، آیا می توانم بر آن سجده کنم؟ فرمود: نه، ولی چیزی مانند پنبه یا کتان بین آن و پیشانی خود قرار بده.
روایات دیگری هم در این زمینه وجود دارد که به جهت اقتصار از ذکر آن خود داری می کنم. از روایات طرفین به دست می آید که سجده بر لباس و پارچه و غیره فقط در صورت اضطرار جایز است و بس. در حال عادی سجده بر پارچه یا کنار دستار و غیره یا بر فرش مسجد که از پارچه و غیره است جایز نیست. فقها و محدثین اهل سنت هم اجازه سجود بر پارچه و غیره را در حال عادی نمی دهند. عطا، طاووس، نخعی، شعبی، اوزاعی، مالک، اسحاق، شوکانی، ابن حجر و اصحاب الرای از آن جمله اند.
__________________________________-
[1]. قاموس قرآن، علی اکبر قریشی، (دارالکتب اسلامیه، تهران، 7جلد در سه مجلد، 1371 ش) ماده «سجد».
2. همان.
[3] . مفردات، ماده « سجد».
4. دائرة المعارف القرن العشرین، محمد فرید وجدی، ج5، ص 42.
5. النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، شهاب الدین الرملی الشافعی الصغیر، ج2، ص 42.
6. فتح (48) آیه 29.
7. الجامع لاحکام القرآن، قرطبی،(دار احیاء الثرات العربی، بیروت)ج16، ص 293.
[8] . جامع البیان، محمد بن جریر طبری، ( دارالفکر، بیروت، 1988م) ج13، ص 112.
[9] . النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، ج4، ص 327؛ بحار الانوار،ج85، ص 158.
10. همان.
[11] . قاموس القرآن، علی اکبر قریشی، ماده «ارض».
12. صحاح اللغة، ج3، ص 1063، ماده «ارض».
13. معجم مقاییس اللغة، ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، با تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ماده «ارض».
[14]. بروج (85)آیه 9.
[15] . التحقیق فی کلمات القرآن، حسن مصطفوی، ماده «ارض».
16. صحیح بخاری، ج1، ص 162؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج1، ص 171؛ فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،ج2، ص 142؛ بحارالانوار، ج82، ص 279.
[17] . وفاءالوفا باخبار دار المصطفی، نورالدین علی بن احمد السمهودی، ج2، ص 655؛ با کمی تغییر السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی، ج2، ص 267.
18. وفاءالوفا، نورالدین سمهودی، ج2، ص 655.
[19] . همان.
[20] . سیره حلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، ج2، ص 267، باب الهجرة الی المدینة.
21. همان.
[22] . صحیح بخاری، ج1، ص 206؛ صحیح مسلم، ج2، ص 64؛ فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ج1، ص 576؛ بحارالانوار، ج80، ص 278؛ آثار الصادقین، ج11، ص 155.
[23] . فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج1، ص 576.
[24] .المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 392.
25. کنزالعمال، ج8، ص 131.
26. همان.
[27] . همان.
[28]. مستدرک الحاکم، ج1، ص 271.
[29] . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی، ج2، ص 126.
[30]. المغنی و شرح الکبیر، ج1، ص 556.
[31]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج2، ص 409.
[32]. صحیح بخاری، ج1، ص 206 - 207.
[33]. همان، ج3، ص 62.
34. سنن ابن ماجه، ج1، ص 326.
[35]. سنن ترمذی، ج1، ص 352.
[36]. النهایة، ج2، ص 77.
[37]. لسان العرب، ماده «خمر».
[38]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ج1، ص 644.
[39]. صحیح مسلم، ج1، ص 168.
[40]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج1، ص 644.
[41]. سنن ابی داود، ج1، ص 68.
[42]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی،، ج2، ص 56.
[43]. سنن ترمذی، ج1،ص 352.
[44]. صحیح بخاری، ج1، ص 106.
[45]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی،، ج2، ص 56.
[46]. همان.
[47]. همان.
[48]. همان.
[49]. سنن ترمذی، ج1، ص 352.
[50]. همان.
[51]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی،، ج2، ص 56.
[52]. همان.
[53]. صحیح مسلم، ج، ص 168؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 204؛ المسند المستخرج علی صحیح الامام مسلم، ج2، ص 20؛ سنن ابی داود، ج1، ص 8؛ شرح صحیح مسلم،ج3، ص 214.
[54]. شرح صحیح مسلم، (کتاب الحیض) ، ج3، ص 214، ح11.
[55]. الاصابة، احمد حجر عسقلانی،ج4، ص 433.
[56]. النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، شهاب الدین الرملی الشافعی الصغیر، ج2، ص 77.
[57]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج1، ص 644.
[58]. کتاب المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 350.
[59]. وسایل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج3، ص 594.
[60] . همان، ص 593.
[61]. کتاب المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 351.
[62]. همان، ج1، ص 397.
[63]. همان.
[64]. شرح الزرقانی، ج1، ص 470.
[65]. السنن الکبری، ابی بکر احمد بن حسین بن علی البیهقی، ج2، ص 440.
[66]. سنن ابی داود، ج1، ص 110.
[67]. السنن الکبری، ج2، ص 440.
[68]. سنن نسائی، ج2، ص 219.
[69]. الوسیط فی المذاهب، ج2، ص 137.
71. سنن ابن ماجه، ج2، ص 63.
[71] . لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص 63؛ السنن الکبری، ج2، ص 438؛ شرح صحیح مسلم، ج5، ص 125؛ النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، شهاب الدین الرملی الشافعی الصغیر، ص 509؛ سنن النسائی، ج1، ص 281؛ المغنی، ج1، ص 517. حدیث خباب هم صحیح دانسته شده است: کتاب المجموع ج3، ص 401.
[72]. الوسیط فی المذاهب، ج2، ص 137.
[73]. الطقبات الکبری، ج4، ص 336.
[74]. فرهنگ بزرگ جامع نوین، ماده « لبن»؛ مصباح المنیر؛ لسان العرب؛ النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، شهاب الدین الرملی الشافعی الصغیر.
[75]. اخبار مکة، ج2، ص 57.
[76]. المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 397؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی، ج2، ص 57.
[77]. صفة الصفوة، ج3، ص 18.
[78]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج1، ص 644.
[79]. همان.
[80]. کتاب المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 24.
[81]. همان، ص 353.
[82]. الافصاح عن معانی الصحاح، ج1، ص 85.
[83] . همان.
[84] . نیل الاوطار، ج2، ص 258. وجوب سجود بر همه اعضا اصح اقوال است. رجوع شود به: شرح صحیح مسلم، ج4، ص 453.
[85]. همان.
[86]. همان، ج2 ص 258 - 259.
[87]. همان.
[88]. همان، ص 260.
[89]. الخلاف، ج1، ص 355.
[90] . التهذیب، ج2، ص 298؛ الاستبصار، ج1، ص 327.
[91]. فروع الکافی، ج3، ص 333.
[92]. السنن الکبری، ج2، ص 437.
[93]. همان.
[94]. المغنی، ج1، ص 517.
[95]. همان، ص 515.
[96]. شرح صحیح مسلم، ج4، ص 453.
[97]. السرایر، ج1، ص 226.
[98]. الصلاة فی الکتاب والسنة، ص 61.
[99]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ج1، ص 194.
[100]. مجمع الزوائد، ج2، ص 125.
[101]. همان، ص 57.
101. تحفة الاحوذی، ج1، ص 405.
[103]. سنن ابی داود، ج1، ص 177.
[104]. المصنف، ج1، ص 399،400، 394، 396، 390.
[105] . همان.
[106]. همان.
[107]. همان.
[108]. همان.
[109]. همان.
[110]. همان.
[111] .نیل الاوطار، ج2، ص 260.
[112]. همان.
[113]. مجمع الزوائد، ج2، ص 125.
[114]. نیل الاوطار، ج2، ص 260..
[115] . همان.
[116]. زاد المعاد، ج1، ص 161 - 162.
[117].السنن الکبری، ج2، ص 441.
[118]. مسند احمد، ج3، ص 189؛ بحارالانوار، ج85، ص 158،
[119]. النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، شهاب الدین الرملی الشافعی الصغیر، ج2، ص 327.
[120]. السنن الکبری، ج2، ص439.
[121]. المغنی، ج1، ص 517.
[122]. همان.
[123]. المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج2، ص 399.
[124]. نیل الاوطار، ج2، ص 261.
[125]. السنن الکبری، ج2، ص 440.
[126]. المغنی والشرح الکبیر، ج1، ص 558.
[127]. همان.
[128]. النهایة المحتاج الی شرح المنهاج، شهاب الدین الرملی الشافعی الصغیر،ج2، ص 497.
[129]. السنن الکبری، ج2، ص 441.
[130]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج1، ص 650.
[131]. شرح سنن ابی داود، ج2، ص 259.
[132]. نیل الاوطار، ج2، ص 260.
[133]. المغنی، ج1، ص 517.
[134].السنن الکبری، ج2، ص 439.
[135]. سنن ابی داود، ج1، ص 177.
[136]. السنن الکبری، ج3، ص 455.
[137]. اقرب الموارد، ماده «طنفس».
[138] . کتاب المصنف، ابی بکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی، ج1، ص 352.
[139]. همان.
[140]. کنز العمال، ج8، ص 127، رقم 22225؛ المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 398.
[141]. السنن الکبری، ج2، ص 439.
[142]. همان.
[143]. الکتاب المصنف، ابی بکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی، ج1، ص 244، 240.
[144]. کتاب المجموع، ج3، ص 401.
[145]. الکتاب المصنف، ابی بکر عبدالزراق بن همام الصنعانی، ج1، ص 244.
[146]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ج2، ص 441.
[147]. المودونة الکبری، ج1، ص 17.
[148]. نیل الاوطار، ج1، ص 650.
[149]. السنن الکبری، ج2، ص 439.
[150]. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی،، ج1، ص 650.
[151]. المغنی، ج1، ص 517.
[152]. وسائل الشیعة، ج3، ص 596، ح1.
[153] . همان،ج3، ص 597، ح2.
[154].همان، ج3، ص 598، ح7.