بررسی جدال میان حاکمیت مطلقه و فقه در دوره ی ساسانی در پرتو الهیات سیاسی زردشتی
آرشیو
چکیده
استقلال امر سیاسی در دوره ی ساسانی نظام سیاسی را واداشت تا رابطه ی خود را با دیگر سپهرهای اجتماعی از نو تعریف کرده و بکوشد بر آنان چیره شود. بدین منظور شاهان ساسانی دست به تمرکز قدرت زده و حاکمیت در معنای نقطه ی برین انتساب را، به ویژه از طریق سازمان دادن به روحانیت زردشتی، محقق کردند. این امر سبب شده تا بسیاری از پژوهشگران این پادشاهی را، حداقل از منظر ایدئولوژی سیاسی آن، نمونه ای از شاهی مطلقه به شمار آورند که مهم ترین پیامد حقوقی آن ادعای فراتر بودن شاه از قواعد حقوقی موجود است. این پژوهش می کوشد تا در ضمن تحلیل دلالت های مختلف مفهوم «حاکمیت»، بار دیگر به پرسش از رابطه ی آن با حقوق در این دوره بپردازد و نشان دهد که چگونه الهیاتِ سیاسیِ دوبنی زردشتی که در آن قدرت خداوند مقید به «امکان» و «خیر» است و مفاهیم بنیادین آن همچون «فرّه»، «اشه»، «شاهی آرمانی» و «دادگری»، گونه ای از حقوق طبیعی را ایجاد کردند که با مجموعه ای از قواعد فقهی-حقوقی همراه شد و از سطح هنجارهای اخلاقی صرف فراتر رفت. این گونه بود که شاهان ساسانی با سازمانمند کردن دین زردشتی در توری گرفتار شدند که خود تنیده بودند و امکان ایجاد حاکمیت مطلقه در معنای قدرت قانونگذاری را از دست دادند. در ادامه این پژوهش نشان می دهد که چگونه از دل جدال میان این قواعد فقهی-حقوقی با کوشش شاهان ساسانی برای تحقق حاکمیت مطلقه که نیازمند ادعای عصمت سیاسی است، منصب شاهی از شخص شاه متمایز و خطاناپذیری نه به شاه، بلکه به تاج نسبت داده شد.A Survey of Conflict between Absolute Sovereignty and Jurisprudence in the Sassanian Era in light of Political Theology
Emergence of Res Politica in the Sasanian era made the political system of the society re-regulate its relation with other social systems and gave it this opportunity to dominate them. In so doing, Sasanian kings tried to establish their sovereignty as the highest point of imputation, especially by organizing Zarathustrian religion. The emergence of this element of sovereignty has persuaded some scholars that this kingship is an example of absolute sovereignty, whose most important legal consequence is the supremacy of political power over Law. This research tries to answer again the question of the relation between Sovereignty and law through analysis of different aspects of the concept of “sovereignty” and illuminate how dualistic political theology of this religion, in which God`s power cannot go beyond the “impossible” and “evilness”, restricted kings. Furthermore, some theological concepts such as “Khvarenah”, “Asha”, “Ideal kingship” and “Dad” established a kind of natural law which is slowly tied to a set of jurisprudential and legal norms. Therefore, this caught up with Sasanian kings. As a result, the establishment of concept of sovereignty as an inclusive authority became impossible. Furthermore, this research will explain how contradiction between subordination of kings to law and their claim of sovereignty as the highest point of imputation, which demands their infallibility, leads to the distinction of their natural personality from the legal personality of kingship which is embodied in Crown.