جهان اسلام از نگاه شهید مطهرى (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در منظر اسلام، عالمان دین، جایگاهى در خور اعتنا داشته و تکریم شدهاند . شکى نیست که حرمتها، حاکى از مسؤولیتها بوده و هر عالم دینى در قبال اسلام وامت عصر خود، ناگزیر از بیان حقیقت و ارایه طریق فلاح و سعادت این جهانى و آن جهانى است . از سویى، ایمان به خداوند و پیامبر و ابدیت، عالم را وا مىدارد تا احساس مسؤولیت نموده و در توصیه به حق و صبر، (1) پیش قدمى جوید و از سویى دیگر، علم و دانایى از قرآن و احکام و حدود الهى، تکلیف نجات بخشى امت را بر دوش او مىنهد . بدین سان فزونى و سنگینى رسالت عالم مسلمان، نسبتبه یک مسلمان، آشکار مىگردد . سکوت و سکون عالمان دینى در برابر کژاندیشىها و کژروىهاى زمانه و جامعه، با توحید و تقوا ناسازگار بوده و آنان را نزد حق و خلق، خوار مىسازد . تردیدى نیست که در عرصه فکرى و فرهنگى، مىبایستشاهد حضور زنده و زاینده عالمان دینى بود، چرا که دشمن همواره از رهگذر شبیخون فرهنگى نفوذ کرده و از خواب آلودگى عالمان و مردمان سود جسته است . پیشینه حوزههاى علمیه شیعه، به روشنى نشان مىدهد که عالمان بزرگ و تاثیرگذار بر حیات امت، پیوسته در زمانشناسى و شناخت تکلیفها و پاسخگویى و واکنش معقول در برابر انحطاطها و شبهات بودهاند . چنان که مىنگریم، شیخ طوسى از ناموران حوزه علمى شیعى بدین نکته اشارت کرده است: علماى بزرگ چه آنان که در روزگار کهن زیسته و چه آنان که بعد آمده و پیوستهاند، همه در جهتبهرهگیرى از دلیلهاى معقول و متناسب با زمان کوشیدهاند از آن جا که همواره شبهات مسایل تازه در رابطه با دین و ایمان طرح شده، عالمان مواضع آگاهانهاى در برابر آن همه داشتهاند . (2)
عالمانى که از تاریخ نکته آموزى داشته و سرگذشت ادیان و اقوام و مخالفان را دانستهاند و نیز با زمانه و جامعه خویش آشنایى ورزیدهاند، بىگمان عرصه فراخى پیش روى خود مىنگریستهاند . زیرا که جهل و جمود فکرى سبب نمىشد تا آنان در تنگناى اندیشه گرفتار آمده و خواسته و ناخواسته به طعن و لعن مخالفان پردازند و از احیاگرى دین باز مانند . نگرش اجتماعى - تاریخى عالم زمان شناس بستر ساز اقدامهاى حکیمانه گشته و روشناى آموزههاى فراگیر دین را آشکار مىگرداند . شهید مطهرى از این شمار بود . او از یک سو به گذشته کوچیده و جریانهاى فکرى - مذهبى پیشین را بررسى کرده بود واز دیگر سو، به عصر حاضر چشم دوخته بود .
مطهرى و انحطاط مسلمانان
استاد مطهرى، افزون بر آگاهى از مشکلات و مسایل فرهنگى و اجتماعى مسلمانان کشور و کوشش در جهت رفع آن همه، از وضع حاکم بر جهان اسلام رنج مىبرد . در حقیقت، مطهرى در مقام بسترسازى اصلاح فراگیر زندگى و جامعه جهانى مسلمان بود، و یک متفکر احیاگر مسلمان، باید این آرزو و شیوه را داشته باشد . او در این باره، چنین مىنویسد:
«این جانب، درستبه یاد ندارد که از چه وقتبا مساله انحطاط مسلمین آشنا شده است؟ و از چه زمانى شخصا به بحث و تحقیق در این مساله علاقمند گردیده و درباره آن فکر مىکرده است؟ ولى مىتواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیستسال است که این مساله، نظر او را جلب کرده و کم و بیش در اطراف آن فکر مىکرده است و یا نوشتههاى دیگران را در این زمینه مىخوانده است . (3)
استاد مطهرى در جاى دیگر سیماى یک متفکر و مصلح را مىنمایاند که فقط به حقیقت پرداخته و به دور از هر گونه مصلحتاندیش جاهلانه، در مقام تبیین مسایل فرهنگى و چارهاندیشى براى همه مسلمانان است:
«یافتن راه اصلاح اوضاع حاضران جهان اسلامى، بستگى زیادى دارد به پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آنها که در گذشته وجود داشته است و یا اکنون نیز موجود است . براى این کار لازم شد که اولا نظر دیگران را اعم از مسلمان و غیر مسلمان - تا آن جا که دسترسى دارم بررسى کنم - ثانیا موضوعاتى که از این نظر قابل طرح و گفت و گوست، هر چند تا کنون از این نظر طرح نشده است، بدون اغماض و پرده پوشى طرح کنم .» (4)
در میان عالمان حوزوى، کمتر مىتوان نظیرى براى شهید مطهرى سراغ گرفت که به سان او نگرش فرامرزى داشته و نسبتبه جهان اسلام، احساس مسؤولیت کرده باشد . از این منظر، باید از دوست دیرینه و سختکوش وى; امام موسى صدر یاد کرد، که نقش به سزایى در اصلاحات فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى جنوب لبنان داشته و زمینه سربلندى تشیع را در جهان عرب پدیدار ساخت .
مرحوم مطهرى در پاریس، به هنگام یاد کرد از امام موسى صدر، در حالى که از ناپدید شدن وى سخت متاثر بود، اظهار مىدارد: «اگر آقا موسى الان بود، چون دنیا را دقیقا مىشناخت، مىتوانست کسى باشد که وضع جهان را براى امام تشریح کند و به عنوان یک کارشناس قوى، موضوعات و نیازها را بگوید . احکام واضع هستند و اشکال همه ما در عدم شناخت موضوع است . آقا موسى در دنیا عمل و اجرا، نیازها را درک کرده بود، مسایل و مشکلات [جهان اسلام و] حرکت [کنونى] را مىدانست و لمس کرده بود و براى اغلب موضوعات حکم فقهى داشت .» (5)
عالمان و متفکرانى که اسلام را در بستر جارى تاریخ نگریسته و شناختهاند، به آسانى مىتوانند از راهبردهاى تاثیر گذار سود برند و کارآمدى دین را در تمامى عرصهها نشان دهند . گسستهاى تاریخى و فرهنگى و عاطفى، عالمان را از مردم و مطالبات معقول آن بیگانه ساخته و مسیر تهاجم ضد فرهنگى استعمار را هموار مىکند . بدین سان به دست مىآید که بینش فراگیر و واقع بینانه و حاکى از کلیت جهان اسلام، به تدریج موجب تفاهم و تعاون فرهنگى و علمى و عملى عالمان اسلام گشته و تقریب عینى و تعیین کننده مسلمانان را بشارت مىدهد . و پیداست که ملى گرایىهاى منفى و بیگانگى از سرنوشت جهان اسلام، سبب ساز تفرقه و اتهام و خشونت فرقهاى خواهد گشت و در نهایت کمترین حساسیت در برابر تجاوز پیشگى و صهیونیسم را نخواهیم داشت . وضع اسف بار فلسطین مثال بارز این فاجعه است که بر اثر بىتفاوتىها و بیگانگى مسلمانها از یکدیگر پدید آمده است .
اسلام و تمدن اسلامى
شهید مطهرى که سالیان دراز در اندیشه و تحقیق پیرامون وضع مسلمانان عصر حاضر کوشیده است، در حقیقت نگران از دست رفتن واپسین سرمایه هایى بوده است که پدید آورنده تمدن بزرگ اسلامى است . در نگاه مطهرى، بعد فرهنگى حرکتباز گشتبه خویشتن مسلمانان، بیش از بعد نظامى و سیاسى آن - که در کشور گشایى با دیگر فاتحان وجه اشتراک مىیابد - شایان اعتناست . چرا که اسلام، مکتب حیات بخش است و فراتر از سلطه و سیطره بر منابع مادى، روشناى ذهنها و فراخناى فضلیت و عدالت و عزت بشرى را مىطلبد . . .
«این مطلب جاى تردید نیست که مسلمین، دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشتسر گذاشته، نه از آن جهت که در برههاى از زمان حکمران جهان بودهاند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانى «از پادشاهان باج و از دریا امواج گرفتهاند» ، زیرا جهان حکم رانان و فاتحان بسیارى به خود دیده است که چند صباحى به زور خود را بر دیگران تحمیل کردهاند و طولى نکشیده که مانند کف روى آب، محو و نابود شدهاند بلکه از آن جهت که نهضت و تحولى در پهنه گیتى به وجود آوردند و تمدنى عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل دار بشر بود، اکنون نیز یکى از حلقات درخشانى تمدن بشر به شمار مىرود و تاریخ تمدن به داشتن آن مىبالد . مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آنها توشه مىگرفتند . تمدن عظیم و حیرتانگیز جدید اروپایى که چشمها را خیره و عقلها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققین بى غرض غربى، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامى مایه گرفته است .» (6)
استاد مطهرى، به جاى ستایشهاى بى حاصل یا غفلتهاى زیان بار، در کنار تعلیم معارف گران سنگ اسلامى، واقعیت تمدن مسلمانان را به تصویر مىکشد و ذهن را به تکاپو به منظور نجات از خود باختگى و اسارت بر مىانگیزد در همان روزگار، در آثار مذهبى تصویرهاى فخرآمیز از دوران بالندگى و تاثیر گذارى تمدن و فرهنگ اسلامى به دست داده مىشد، بى آن که موقعیت کنونى اسلام در میان مسلمانان بررسى گشته و چاره اندیشى شود . شهید مطهرى این گونه به تبلیغ دین و فرهنگ و تاریخ دینى نمىپرداخت و یک سر در اندیشه و دردمندى و ارایه نابسامانىها و راه کارهاى خروج اسلام از انزوا و خاموشى بود .
«قدر مسلم این است که پدیدهاى درخشان و چراغى نور افشان به نام تمدن اسلامى قرنها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ خاموش شده است . امروز مسلمانان با مقایسه با بسیارى از ملل جهان، و با مقایسه با گذشته پر افتخار خودشان در حال انحطاط و تاخر رقتبارى به سر مىبرند . طبعا این پرسش پیش مىآید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیش روى و ترقى در علوم و معارف و صنایع و نظامات به قهقرا برگشتند؟» (7)
از دیر باز در تبلیغات استعمارى که پیشتر از زبان کلیسا شنیده مىشد - این گونه وانمود مىشد که اسلام و قرآن، عامل انحطاط مسلمانان بوده وآنان ناگزیر از روى کرد به مسیحیتیا مکتبهاى سیاسى - اجتماعى امروزین اند . حال آن که واقعیتها به دست مىدهد که حساب اسلام از حساب تمدن اسلامى جداست و هنوز این آیین فراگیر، توانمندى طرح حیات شایسته و بالنده و متناسب با شرایط عصر حاضر را دارد . حرکتهاى فکرى و خیزشهاى سیاسى سدههاى اخیر در جهان اسلام، آشکارا از حضور اسلام جوان و پویا و پاسخ گو به ضرورتهاى زندگى امروز حکایت دارد . خاموش شدن تمدن اسلامى یا تمدن مسلمانان را باید در رابطه با حاکمیتهاى خود کامه و غفلت زده جست و جو نمود، که فقط دغدغه حفظ مصالح و منافع خود را داشته و دارند . مطهرى، مصلحى است که اسلام را در حیات و جنبش مىنگرد و نجات بخش مسلمانان را در سایه آموزههاى آن ممکن مىشمارد . » با آن که تمدن اسلامى نابود شده، اسلام به صورت نیرویى زنده و فعال و گسترش یابنده باقى مانده است و با نیرومندترین نیروهاى نو اجتماعى و انقلابى رقابت مىکند .» (8)
آن چه سبب ساز انحطاط مسلمانان شده است، بى گمان برداشتهاى ناصواب از مفاهیم اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى اسلام است که ذهنیتبیمار گونهاى را پدید آورده است، عوامل دیگر; استبداد داخلى و استعمار خارجى در همین بستر نامساعد رشد کرده و مانع پیشرفت اسلام و ترقى مسلمانان گشته است . مطهرى در تحلیل خود، ضرورت پژوهش در مقولههاى زیر را خاطر نشان مىسازد; اسلام و مقتضیات زمان; سرنوشت و قضا و قدر; تاثیر معاد در ترقى یا انحطاط جامعه; شفاعت; انتظار فرج; سیستم اخلاقى اسلام; حکومت از نظر اسلام; قوانین جزایى اسلام; حقوق زن در اسلام، قوانین بین المللى اسلام; جعل و تحریف و وضع حدیث; اختلافات شیعه و سنى; جمود و اجتهاد ; فلسفه و تصوف; روحانیت ; فعالیتها ى تخریبى اقلیتها در جهان اسلام; سقوط اندلس و استعمار، (9) تامل در این عنوانهاى پژوهشى به دست مىدهد که افزون بر بد زخمى هایى که مسلمانان نسبتبه اصول و مفاهیم عقیدتى خود داشته و از شناخت درست ناتوان ماندهاند، در عمل نیز دچار تعصب و فرقه گرایى و تن آسایى شدهاند . احیا گرایى اسلام در عصر حاضر، همچون شهید مطهرى در طى دوران مجاهدتهاى فرهنگى و تبلیغى، از سویى در پیراستن اسلام کوشیده و از سویى دیگر سعى در تفاهم و تقریب میان مسلمانان داشتهاند و آنان را در جهتحماسه و حیات طیبه برانگیختهاند .
کارنامه مسلمانان عصر حاضر نشان مىدهد که آنان به رغم موانع یاد شده - که گاه جنبه نظرى و گاه عملى داشته است - تحرکهایى را آغازیدهاند . استمرار آن همه، روشن بینى و گفت وگو پیرامون عوامل عقب ماندگى در عرصههاى علمى و عملى را ضرورت انکارناپذیر مىنمایاند . چنان که امروزه رسانههاى تبلیغى - فرهنگى در جهت تفکیک دین از سیاست و اندیشه و دانش و اقتصاد و تربیت کوشش مىکنند، در دهههاى پیش از انقلاب اسلامى نیز ماتریالیسم و سوسیالیسم را مظهر ترقى خواهى تلقى مىنمودند . شهید مطهرى در تجزیه و تحلیل سیاست دین زدایى از جهان اسلام، از یک سو پیشینه مذهب در غرب و تعلیم و تبلیغ مذهبى کلیسا را زمینه ساز آن همه مىداند و از دیگر سو، ناتوانىهاى مسلمانان در ارایه اسلام به عنوان یک مکتب فراگیر و تاثیر گذار در اروپا و طبعا در جهان اسلام، نوعى ارتباط مصنوعى میان ایمان به خدا و مشروع شمردن استبعدادها و اختناقها از یک طرف، و میان بىخدایى و حق حاکمیت ملى و پیکار در راه کسب وحقوق از طرف دیگر برقرار شد اینها موجب شد که برخى مصلحان اجتماعى و داعیه داران، براى این که خود را در راه مبازرات اجتماعى یکسره از این قیود آزاد کنند، از اساس منکر خدا و هر معنى و مفهومى که از فکر خدا منشعب شود گشتند و به سوى ماتریالیسم رو آوردند . علت گرایش آن افراد به ماتریالیسم، محاسن خود ماتریالیسم نبود، بلکه مفاسدى بود که در دستگاههاى به اصطلاح مذهبى از جنبههاى فکرى و اخلاقى و عملى و اجتماعى پدید آمده بود . نمىخواهیم ادعا کنیم که در حال حاضر ماتریالیسم توانسته است تمام سنگرهاى انقلاب و نوجویى و نوسازى و پرخاش گرى را از دست الهیون بگیرد . مخصوصا در جهان اسلام این کلیتبه هیچ وجه صادق نیست، تاریخ نیم قرن اخیر مبارزات ضد استعمارى در سرزمینهاى اسلامى بهترین شاهد مدعا است .» (10)
ضرورت رویکرد فرهنگى مسلمانان
تردید نباید داشت که امروز جهان اسلام به نوسازى احتیاج دارد . رویکرد نظامى و سیاسى مسلمانان که رژیم را دگرگون ساخته و در پارهاى از جوامع توفیقى به همراه نداشته است، به هر حال مىبایست جنبه فرهنگى و اصلاح گرایانه پیدا کند . تهاجم فرهنگى فزاینده غرب، خود دلیل آشکارى بر ضرورت پرداختن جهان اسلام به طرح اندیشههاى زنده و راه گشاى اجتماعى است، به منظور دستیابى به این راهبرد، باید دستگاههاى فکرى و مذهبى متناسب با نیازهاى زمانه و جامعه را پدید آورد . کوتاهى دست اندرکاران عرصه و تبلیغ مذهبى و سرگرم ساز خود به نزاعهاى جناحى و سیاسى زود گذر و تردید کننده، جهان اسلام را با دشوارىهاى بسیار روبه رو خواهد ساخت . در این فقدان حضور و ابزارها و نیروهاى انسانى است که تهاجم ضد فرهنگى استکبار مجال مىیابد و سیاست زدایى از اسلام را سبب مىشود . استاد مطهرى، در عین حال که به امور اجرایى و اجتماعى عنایت مىورزید بر این باور بود که عناصر مستعد در سامان بخشى اندیشه و فرهنگ دینى، باید در این عرصه وقت نهاده و فعالیت کنند . طرح و تحقیق ایشان درباره انحطاط و عظمت مسلمانان، هر چند بار سنگین آن را یک تنه و بى هیچ توقع و تکریمى بر دوش کشید، این حاصل را داشت که روشنایى ذهن نسل جوان و جست و جو گر را سبب شود . امروز بر وام داران فکر و اجتهاد مطهرى است که در تعالى اندیشه و فرهنگ و نوسازى جامعه مسلمانان بکوشند، باید به این باور نایل آمد که بدون نگرش و کوشش برون مرزى و بهره مندى از مجموعه کار آمد فکرى فرهنگى نمىتوان مرز بانى از اسلام و تشیع علوى را عینیتبخشید . و از طرفى براى ایجاد مصونیت جوانان و دیگر گروههاى اجتماعى، به ویژه زنان ناگزیر از گفت و گوهاى تعیین کننده در جهان اسلام و تبادل تجربهها و دانستههاى خود هستیم، هم فکرىها و هم کارىهاى فرهنگى و رسانهاى، به میزان بالایى از حجم و توسعه تهاجم فرهنگى موجود خواهد کاست .
درست است که پارهاى از مشکلات وبحرانهاى داخلى هر کشور، با موقعیتهاى جغرافیایى و سیاسى و بومى آن، ارتباط پیدا مىکند، ولى در هجوم ضد فرهنگى و ارزش ستیزانه استکبار جهانى، این مسلمان بودن است که هدف قرار گرفته است، از این رو وحدت و دیالوک مسلمانان، ضرورتى غیر قابل انکار مىنماید .
وحدت اسلامى; بستر ساز تعاون فرهنگى
استاد مطهرى در تحلیل شخصیت مرجع و زعیم کم نظیر جهان تشیع، مرحوم آیة الله بروجردى، عنایتخاص معظم له را سبتبه وحدت اسلامى و تفاهم و تقریب مذاهب اسلامى معاصر، شاخصى شایان اعتنا مىشمارد . نتایجى که برآیند این حرکت را نشان مىدهد، در خور تامل است . از یک سو هدف بزرگ و متعالى اسلام که همانا همبستگى اقالیم قبله است، منظور شده و از دیگر سو، معارف و میراث علمى و تخصصى شیعه - که بر اثر کژ اندیشىهاى حاکمان و علماى دربارى از نظر پنهان مانده - شناسانده مىشود . گفتنى است که مطهرى، این همه را محصول بینش تاریخى و علمى مرحوم بروجردى تلقى مىکند که مىبایست هر مرجع و رهبرى از آن برخوردار باشد . از بیان شهید مطهرى بر مىآید که خود، سختبه مقوله همبستگى جهان اسلام و ایجاد ارتباط فرهنگى با برادران اهل سنتباور داشته است . افزون بر تامل و تفکر دینى - جهانى وى که در جاى دیگر بدان خواهیم پرداخت، - مشاهده حرکتسید جمال الدین اسد آبادى و علامه سید شرف الدین در لبنان و نیز وارث لایق او، جناب امام موسى صدر، بى گمان نقش و تاثیر بسیارى دارد .
«یکى از مزایاى معظم له [آیة الله بروجردى] توجه و علاقه فراوانى بود که به مساله وحدت اسلامى و حسن تفاهم وتقریب بین مذاهب اسلامیه داشت . این مرد چون به تاریخ اسلام و مذاهب اسلامى آشنا بود، مىدانست که سیاستحکام گذشته در تفرقه و دامن زدن آتش اختلاف، چه اندازه تاثیر داشته است . و هم توجه داشت که در عصر حاضر نیز سیاستهاى استعمارى از این تفرقه حداکثر استفاده را مىکنند و بلکه آن را دامن مىزنند و هم توجه داشت که دورى شیعه از سایر فرق، سبب شده که آنها شیعه را نشناسند و درباره آنها تصوراتى دور از حقیقتبنمایند . به این جهات بسیار علاقمند بود که حسن تفاهمى بین شیعه و سنى برقرار شود که از طرفى وحدت اسلامى که منظور بزرگ این دین مقدس است تامین گردد و از طرف دیگر شیعه و فقه شیعه و معارف شیعه آن طور که هستبه جامعه تسنن که اکثریت مسلمانان را تشکیل مىدهند معرفى شود . (11)
فعالیت فرهنگى مسلمانان در عرصه بین المللى، در حقیقت استمرار تعاون فرهنگى و تقریب مذهبى آنان است . شهید مطهرى - که خود به طور مستقیم با خارج مزرها و افکار مسلمان و غیر مسلمان ارتباط نداشته و در داخل پشتوانه کم نظیرى در مقوله تغذیه فکرى جوانان و دانشگاهیان بود - کوشش شیعى و سنى را ارج مىنهاد . اندیشمندانى هم چون دکتر اقبال لاهورى و ابوالاعلى مودودى و سید قطب و محمد قطب و طه حسین - که روزگارى در اروپا زیسته و در تحصیل و تبلیغ اسلام کوشیدهاند، تقدیر مىشود . مطهرى، آیة الله بروجردى رامى ستاید که میان مرجعیت و جهان معاصر و مسلمانان پیوند زده و مشارکتشیعه در روند فرهنگى عصر حاضر را سبب گشت . اعزام بزرگوارى مانند امام موسى صدر و دکتر بهشتى به آلمان و لبنان در همین راستا قابل ذکر است .
«از گامهاى برجستهاى که در زمان معظم له [آیة الله بروجردى] و به وسیله ایشان برداشته شد اعزام مبلغ و نماینده مذهبى به کشورهاى خارجى بود معرفى اسلام به کشورهاى خارجى هر اندازه تا کنون صورت گرفته یا به وسیله شرق شناسان اروپایى بوده و یا به وسیله بعضى از دانشجویان با استعداد مسلمان که تا حدودى موفق شدهاند فعالیت هایى در مدت اقامتخود در کشورهاى خارجى متمدن بنمایند از قبیل دکتر محمد اقبال پاکستانى در مدتى که در اروپا مىزیستد، و یا به وسیله دانشمندان مصرى و هندى بوده که بعضى کتابهاى جالب درباره اسلام نوشتهاند و به زبان خارجى ترجمه شده . . . قدر مسلم این است که از طرف جامعه شیعه تا چند سال پیش هیچ گونه اقدامى به هیچ شکلى نشده بود! (12)
از نکته سنجىهاى استاد مطهرى در مقوله تبلیغ دین که هم در آن تجربههاى بسیار و آموزنده داشته و هم به پژوهشهایى یا زیده است - در مقایسهاى میان دعوتگران مسیحى و مسلمان، این است که ایشان دست اندرکاران کلیسا را در کار عبرت آموزى از گذشته خود مىنگرد . پیداست که کوشش و تعاون و تعالى فرهنگى مسلمانان هنگامى محصول مىدهد که همراه با تجدید نظر در شیوهها و آموزههاى خود باشد . عبور از اندرزهاى یک سویه و اعترافگیرىهاى کم تاثیر و تعصب ورزىهاى مذهبى و تخریب مذهبى - سیاسى یکدیگر مسیحیت را به مرتبه گفت و گو رسانده است . هدف مطهرى و هر احیاگرى در عرصه اندیشههاى ناب اسلام و سرنوشت مسلمانان این است که آیین خود را آیینى تاثیر گذار و هدایت گر و خدمت گزار به بشریت معرفى کنند .
«اگر فعالیتهاى مذهبى مسیحىها را در نظر بگریم که چه انداره توسعه پیدا کرده و از مرحله خطبه و مقاله گذشته و به مرحله عمل و احسان و تبلیغ عملى رسیده و حتى از تعصب و تخریب سایر مذاهب و برگرداندن به مذهب مسیح کاسته شده و جنبه خدمتبه بشریت و انسانیت پیدا کرده و خواهیم دید که ما هنوز اندر خم یک کوچهایم! (13)
با این همه استاد مطهرى بر این باور بود که وضع تبلیغى شیعه در رابطه با خارج از کشور با گذشته تفاوت دارد چرا که حتى فکر این کارها در دماغها را نداشت . (14)
از این رو تکلیف دینى شیعه مىداند که این برنامه اعزام مبلغ به اروپا و امریکا را تقویت و تکمیل کرده و توسعه داده شود . (15) از این رهگذر است که اسلام و ایمان جوانان جهان اسلام، حفظ شده و رو به کمال مىرود . زیرا دین و آموزههاى آن در رقابتبا مکتبهاى فلسفى و اجتماعى و اخلاقى روز، سر بلند از میدان و آزمون در آمده و چراغ راه شده است . طرح اسلام در برون مرزها فراتر از نگرش و پسند عوامانه بوده و متکى به دلیل و خرد و دانش است . در حقیقت، همین روند تبلیغى معقول بود که سبب ورود مذاهب به دانشگاه گشته و حماسه آفرینى جامعه را پدید آورد . علوم انسانى و اجتماعى معاصر، طبعا مسایلى را مطرح کرده که برخورد معقولبا آن همه از سوى اسلام شناسانى چون استاد مطهرى; پاسخ هایى کار آمد به همراه مىآورد . اگر نگرش اسلامى - جهانى در میان نبود چگونه مىتوانستیم حضور تاثیر گذار اسلام و تشیع را در دهههاى اخیر نظاره گر باشیم؟ مطهرى و هم فکران او از این جهت، خدمات شایانى نموده و سزاوار تقدیر و پیروى خواهند بود .
مطهرى: انقلاب اسلامى و آینده اسلام
انقلاب اسلامى، پدیده غیر منتظرهاى بود که تحلیل گران، به خصوص متفکران عرصه احیا گرى اسلام و مسلمانان را به تامل فزونتر در ابعاد ارتباط با مسلمانان جهان واداشت . زیرا که اسلام در این حرکت معجز آسا نشان داد که هنوز آن توش و توان را دارد که ملتى بزرگ و برخوردار از تاریخ و فرهنگى دیرینه را در جهتبازگشتبه دوران سیادت و عظمتخود یارى دهد . در حقیقت انقلاب 57 آینهاى بود که درستى و نادرستى آیینها و مراسمها را نمایاند و نیز اسلام و ایمان به خدا و آخرت را برترین انگیزههاى زنده یک ملتشناساند . از این رو مىتوان گفت، آینده انقلاب با آینده اسلام پیوندى ناگسستنى یافته است، هر چند که بستر رویش آن ایران بوده است . تاثیر گذارى این حرکت در طى دو دهه گذشته بر سرنوشت مسلمانان قابل انکار نیست .
تفسیر و تعبیرهاى دینى، پس از انقلاب اسلامى ایران به گونه دیگرى عرضه شد . وطبعا ذهنیت مطلوب و متناسب حقیقت در نسلهاى اسلام معاصر پدید آمده است .
استاد مطهرى، همواره بر اسلامى بودن انقلاب ایران، اصرار و تکیه داشت و در تحلیل رهبرى و ترسیم چشم اندازهاى آن، اسلام و فرهنگ و حقوق بر آمده از میراث نبوى و علوى را خاطر نشان مىساخت . از دیدگاه وى، ملت ایران به سبب مسلمان بودن، مخاطب امام خمینى شده و جایگزینى جمهورى اسلامى را خواسته ملى خویش خواندهاند انقلاب اسلامى یعنى راهى که هدف آن، اسلام و ارزشهاى اسلامى است . (16) نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامى بوده استبا آن که نهضت از سویى خواهان عدالتبود و از سویى دیگر در جست و جوى آزادى و استقلال، ولى عدالت را در سایه اسلام مىخواست و استقلال و آزادى را در پرتو اسلام جست و جو مىکرد و به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و بوى اسلامى طلب مىکرد . این، همان جهت مورد خواست و میل ملتبود . (17) ارتباط مفاهیم و ایدههاى سیاسى - اجتماعى با ایمان و اسلام در نهضت امام خمینى، مردم ایران را که پاى بند معنویت و شعائر دین و روحانیتبودند به سمت رویارویى با حاکمیتشاه کشانید .
«مساله آزداى و آزادى خواهى در جامعه (دوران پهلوى) با شدت مطرح بود، با این حال چندان تاثیر در حال مردم نداشت، ولى وقتى همین مساله از زبان رهبر مطرح شد یعنى کسى که رهبر دینى و مذهبى است . مردم براى اولین بار دریافتند که آزادى یک موضوع صرفا سیاسى نیست، بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامى است . واین نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادى خواه باشد .» (18)
بدین سان اسلامیت انقلاب و جمهورى ایران زمینه ساز پیوند مسلمانان کشور و جهان اسلام است . از رهگذر چنین تفکر و ایدهاى است که مىتوان سرنوشت مشترک جمعى مسلمانها را نشان داده و آنان را در دعوت به خیر و معروف برانگیخت جهان استکبارى در رویارویى با ایدئولوژى و تکاپوى یک امت منسجم و یک صدا - چنان که تجربه نمایانده - سخت هراسان و ناتوان خواهد بود ناکامى حرکتهاى ملى گرایانه و استمرار نهضتهاى مذهبى در منطقه و جهان را مىبایستبر پایه همین تحلیل ارزیابى کرد . مطهرى، هیچ گاه حاکمیت مفاهیم اسلام و روح توحید آن بر حرکت ملت مسلمان ایران از یاد نبرده و آن همه رمز ماندگارى انقلاب مىدانستخلوص گرایى شهید مطهرى در شناحت اسلام و مبارزه با استبداد و استعمار و ارتجاع - که سرانجام جان خویش را بر سر آن نهاد - ارتباطى تنگاتنگى با تداوم حاکمیت اسلام و انقلاب اسلامى و رستگارى مسلمانان دارد .
کند و کاو استاد مطهرى در ریشه یابى و ارزیابى بستر زایندگى و بالندگى انقلاب اسلامى به روشنى نشان مىدهد که این پدیده در جهان اسلام رخ داده و با سرنوشت همه مسلمانان پیوند دارد . از این رو، ضرورت تمسک به اسلام و آموزههاى آن در داخل کشور، ونیز احساس مسؤولت جمعى اهل قبله در قبال انقلاب اسلامى ایران را نباید از یاد برد توطئههاى دشمنان مشترک نظام جمهورى اسلامى در طى دورانهاى متفاوت دوستى همین نظریه را به دست مىدهد» . حوادث پنجاه ساله اخیر از جمله: استبداد و استعمار نو; دور نگه داشتن دین از سیاست; کوشش براى بازگشتبه دوره قبل از اسلام; تحریف در میراث گران قدر فرهنگ اسلامى، کشتارهاى بیرحمانه، شکاف طبقاتى; تسلط عنصر غیر مسلمان بر مسلمانان; نقض آشکار قوانین اسلامى; مبارزه با ادبیات فارسى و اسلامى به نام مبارزه با واژههاى بیگانه، بریدن از کشورهاى مسلمان و پیوند با ضد مسلمانان نظیر اسرائیل; تبلیغ مارکسیسم و . . . از جمله ریشههاى انقلاب به حساب مىآیند . مساله عمده بیدارى اسلامى مردم ما است . روح و هویت اسلامى مردم ما بار دیگر در ضمن این برخوردها برجسته و مطرح شد .
در زمان ما به طور کلى در همه کشورهاى اسلامى نوعى بیدارى و به خود آمدگى اسلامى پیدا شده است . ملل مسلمان با سرخوردگى از معیارها و مکتبهاى شرقى و غربى به جست و جوى هویت واقعى و اصیل خود برخاستهاند .» (19)
بدین گونه چشم انداز انقلاب اسلامى ایران در عرصههاى بین المللى آکنده از امید و روشنایى است . بستر گشودهاى که ملت مسلمان ایران در پرتو اسلام و قرآن و تعالیم پیامبر و عترت گران سنگ او پدید آوردند باید رو به فراخى نهد و زمینه عزت مسلمانان را فراهم نماید . تلخ و شیرینهاى زندگى مسلمانان در چند صدهاى که بر آنان گذشت لزوم عبرت آموزى آنان را خاطر نشان مىسازد .» مسلمانان یک دروه خود باختگى را پشتسر گذاشتهاند و به یک دوره باز یافتگى رسیدهاند از این رو باید گفت که جهان سومى در حال تولد است که شرق و غرب را به مقابله بر انگیخته است .» (20)
«جهان سومى» که شهید مطهرى توسعه یافتگى آن را مىنگرد بیش از هر مقولهاى، در ابعاد فرهنگى و معنوى و اجتماعى و سیاسى تجلى مىکند زدودن خود باختگىها و گشودن خود باورىها، مسلمانان را به سمت و سوى باز اندیشى دینى سوق داده و کرامت انسانى و تاریخى نشان را نمایانده است . «غرب - منظور تمام ابر قدرتهاست - از یک چیز وحشت دارد و آن بیدارى خلق مسلمان است .
اگر شوق بیدار شود و خود اسلامى خود را کشف کند، در آن صورت حتى بمب اتمى هم از پس نیروى عظیم و این توده، به پا خاسته بر نخواهد آمد . راه این بیدارى، آشنایى با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژى خودمان است .» (21)
توانمندى اسلام در تمدن سازى هنوز در باور متفکران مسلمان و غیر مسلمان نهفته است، ولى به هر حال نیازمند ملتهاى بازگشت کرده به خویشتین خویش است . بىآن که با خود و میراثهاى ذهنى و عینى گذشته آشنایى داشته و از آن همه در عرصههاى زندگى معاصر بهره اندوخته باشیم، پیداست که نمىتوان از اسلام و مسلمانى سخن راند . آینده اسلام و جهان اسلام، مىتواند روشناى امید بخشى به همراه داشته باشد . اما آشکار است که با خود باختگى و خود فراموشى نمىتوان چنان آیندهاى را براى خود رقم زد . سرمایههاى فیزیکى و فرهنگى متناسب با حیات و تحولات اجتماعى معاصر را باید شناخته و از آن همه سود گرفت .» ما پنج قرن بر جهان، سیادت علمى و فرهنگى داشتیم، تا آن جا که اروپا امروز خود را مدیون تمدن و فرهنگ اسلامى مىداند . من در موضوعاتى که مورد تحقیقم بودهاند برایم مثل روز روشن است که فلسفههاى اجتماعى اسلام، به مراتب مترقىتر از فلسفههاى زندگى غربى است .» اقبال لاهورى» ، فلسفهاى دارد به نام «فلسفه خودى» و منظورش از این فلسفه، باز گرداندن ملتهاى مسلمان به خود اسلامى خودشان است . پیروزى نهضت ما در آینده بستگى به ایمان به خود و احیاى ارزشهاى اصیل اسلامى دارد .» (22)
فرداى اسلام و مسلمانان در نگاه مطهرى، همان است که قرآن کریم به مسلمانان صدر اول بشارت داده است . یک مصلح و متفکر وفا دار به روح توحیدى اسلام، راهى و راىآموزهاى الاهى نشان نمىدهد و همگان سلوک مومنانه در راه خدا و رسول اکرمصلى الله علیه وآله را مىطلبد .» اگر راه خود را بر اساس معیارهاى اسلامى دنبال کنیم و مقاصد و معایب را تنها بر اساس ضوابط اسلامى از میان بر داریم و صبر و تقوایى اسلامى داشته باشیم و روحیه جهاد و امر به معروف و نهى از منکر اسلامى در ما زنده باشد، در آن صورت پیروزى ما قطعى خواهد بود .» (23)
نظام جمهورى اسلامى بر این پایه است که مىتواند در بهینه سازى وضع جهان اسلام نقش و تاثیرى بر جاى گذارد وگر نه با شعارها و شیوههاى مغایر با توحید گرایى و تقوا پیشگى و نظارت فراگیر و متقابل حاکمان و ملت، و ساده زیستى پیامبرانه، از نجات بخشى خود هم ناتوان خواهیم بود .» شما نهضت فلسطین را ببینید . یکى از عوامل پیشروى کند این نهضت اسلامى، خالص نبودن آن و وجود رگههاى کمونیستى در آن است . امروز مسلمانان در هر کجاى جهان، باید این حقیقت را درک کنند که تنها اتکاء به نیروى خود آنها و اعتقاد به عنایت و حمایت الهى است که رهایى از قید و بند استثمار را ممکن مىسازد . (24)
پىنوشتها:
1) سوره والعصر .
2) رک: تلخیص الشافى .
3) انسان و سرنوشت، مقدمه، ص سه و چهار .
4) همان، ص چهار و پنج .
5) نامه مفید، سال چهارم، ش 16، ص 99 (در گفت و گو با دکتر صادق طباطبایى).
6) انسان و سرنوشت، مقدمه، ص شش .
7) همان، ص نه .
8) همان، ص یازده .
9) همان، ص بیست و تا بیست و دو .
10) علل گرایش به مادیگرى، ص 160 - 159 .
11) بحثى درباره مرجعیت و روحانیت، ص 243 .
12) همان ص 246 .
13) همان ص 246 .
14) همان .
15) همان .
16) پیرامون انقلاب اسلامى، ص 57 .
17) همان، ص 54 .
18) همان، ص 53 .
19) همان، ص 118 - 117 .
20) همان، ص 118 .
21) همان، ص 122 .
22) همان، ص 123 .
23) همان، ص 124 - 123 .
24) همان، ص 124 .