آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۸

چکیده

متن

در منظر اسلام، عالمان دین، جایگاهى در خور اعتنا داشته و تکریم شده‏اند . شکى نیست که حرمت‏ها، حاکى از مسؤولیت‏ها بوده و هر عالم دینى در قبال اسلام وامت عصر خود، ناگزیر از بیان حقیقت و ارایه طریق فلاح و سعادت این جهانى و آن جهانى است . از سویى، ایمان به خداوند و پیامبر و ابدیت، عالم را وا مى‏دارد تا احساس مسؤولیت نموده و در توصیه به حق و صبر، (1) پیش قدمى جوید و از سویى دیگر، علم و دانایى از قرآن و احکام و حدود الهى، تکلیف نجات بخشى امت را بر دوش او مى‏نهد . بدین سان فزونى و سنگینى رسالت عالم مسلمان، نسبت‏به یک مسلمان، آشکار مى‏گردد . سکوت و سکون عالمان دینى در برابر کژاندیشى‏ها و کژروى‏هاى زمانه و جامعه، با توحید و تقوا ناسازگار بوده و آنان را نزد حق و خلق، خوار مى‏سازد . تردیدى نیست که در عرصه فکرى و فرهنگى، مى‏بایست‏شاهد حضور زنده و زاینده عالمان دینى بود، چرا که دشمن همواره از رهگذر شبیخون فرهنگى نفوذ کرده و از خواب آلودگى عالمان و مردمان سود جسته است . پیشینه حوزه‏هاى علمیه شیعه، به روشنى نشان مى‏دهد که عالمان بزرگ و تاثیرگذار بر حیات امت، پیوسته در زمان‏شناسى و شناخت تکلیف‏ها و پاسخگویى و واکنش معقول در برابر انحطاطها و شبهات بوده‏اند . چنان که مى‏نگریم، شیخ طوسى از ناموران حوزه علمى شیعى بدین نکته اشارت کرده است: علماى بزرگ چه آنان که در روزگار کهن زیسته و چه آنان که بعد آمده و پیوسته‏اند، همه در جهت‏بهره‏گیرى از دلیل‏هاى معقول و متناسب با زمان کوشیده‏اند از آن جا که همواره شبهات مسایل تازه در رابطه با دین و ایمان طرح شده، عالمان مواضع آگاهانه‏اى در برابر آن همه داشته‏اند . (2)
عالمانى که از تاریخ نکته آموزى داشته و سرگذشت ادیان و اقوام و مخالفان را دانسته‏اند و نیز با زمانه و جامعه خویش آشنایى ورزیده‏اند، بى‏گمان عرصه فراخى پیش روى خود مى‏نگریسته‏اند . زیرا که جهل و جمود فکرى سبب نمى‏شد تا آنان در تنگناى اندیشه گرفتار آمده و خواسته و ناخواسته به طعن و لعن مخالفان پردازند و از احیاگرى دین باز مانند . نگرش اجتماعى - تاریخى عالم زمان شناس بستر ساز اقدام‏هاى حکیمانه گشته و روشناى آموزه‏هاى فراگیر دین را آشکار مى‏گرداند . شهید مطهرى از این شمار بود . او از یک سو به گذشته کوچیده و جریان‏هاى فکرى - مذهبى پیشین را بررسى کرده بود واز دیگر سو، به عصر حاضر چشم دوخته بود .
مطهرى و انحطاط مسلمانان
استاد مطهرى، افزون بر آگاهى از مشکلات و مسایل فرهنگى و اجتماعى مسلمانان کشور و کوشش در جهت رفع آن همه، از وضع حاکم بر جهان اسلام رنج مى‏برد . در حقیقت، مطهرى در مقام بسترسازى اصلاح فراگیر زندگى و جامعه جهانى مسلمان بود، و یک متفکر احیاگر مسلمان، باید این آرزو و شیوه را داشته باشد . او در این باره، چنین مى‏نویسد:
«این جانب، درست‏به یاد ندارد که از چه وقت‏با مساله انحطاط مسلمین آشنا شده است؟ و از چه زمانى شخصا به بحث و تحقیق در این مساله علاقمند گردیده و درباره آن فکر مى‏کرده است؟ ولى مى‏تواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیست‏سال است که این مساله، نظر او را جلب کرده و کم و بیش در اطراف آن فکر مى‏کرده است و یا نوشته‏هاى دیگران را در این زمینه مى‏خوانده است . (3)
استاد مطهرى در جاى دیگر سیماى یک متفکر و مصلح را مى‏نمایاند که فقط به حقیقت پرداخته و به دور از هر گونه مصلحت‏اندیش جاهلانه، در مقام تبیین مسایل فرهنگى و چاره‏اندیشى براى همه مسلمانان است:
«یافتن راه اصلاح اوضاع حاضران جهان اسلامى، بستگى زیادى دارد به پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آن‏ها که در گذشته وجود داشته است و یا اکنون نیز موجود است . براى این کار لازم شد که اولا نظر دیگران را اعم از مسلمان و غیر مسلمان - تا آن جا که دسترسى دارم بررسى کنم - ثانیا موضوعاتى که از این نظر قابل طرح و گفت و گوست، هر چند تا کنون از این نظر طرح نشده است، بدون اغماض و پرده پوشى طرح کنم .» (4)
در میان عالمان حوزوى، کمتر مى‏توان نظیرى براى شهید مطهرى سراغ گرفت که به سان او نگرش فرامرزى داشته و نسبت‏به جهان اسلام، احساس مسؤولیت کرده باشد . از این منظر، باید از دوست دیرینه و سخت‏کوش وى; امام موسى صدر یاد کرد، که نقش به سزایى در اصلاحات فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى جنوب لبنان داشته و زمینه سربلندى تشیع را در جهان عرب پدیدار ساخت .
مرحوم مطهرى در پاریس، به هنگام یاد کرد از امام موسى صدر، در حالى که از ناپدید شدن وى سخت متاثر بود، اظهار مى‏دارد: «اگر آقا موسى الان بود، چون دنیا را دقیقا مى‏شناخت، مى‏توانست کسى باشد که وضع جهان را براى امام تشریح کند و به عنوان یک کارشناس قوى، موضوعات و نیازها را بگوید . احکام واضع هستند و اشکال همه ما در عدم شناخت موضوع است . آقا موسى در دنیا عمل و اجرا، نیازها را درک کرده بود، مسایل و مشکلات [جهان اسلام و] حرکت [کنونى] را مى‏دانست و لمس کرده بود و براى اغلب موضوعات حکم فقهى داشت .» (5)
عالمان و متفکرانى که اسلام را در بستر جارى تاریخ نگریسته و شناخته‏اند، به آسانى مى‏توانند از راهبردهاى تاثیر گذار سود برند و کارآمدى دین را در تمامى عرصه‏ها نشان دهند . گسست‏هاى تاریخى و فرهنگى و عاطفى، عالمان را از مردم و مطالبات معقول آن بیگانه ساخته و مسیر تهاجم ضد فرهنگى استعمار را هموار مى‏کند . بدین سان به دست مى‏آید که بینش فراگیر و واقع بینانه و حاکى از کلیت جهان اسلام، به تدریج موجب تفاهم و تعاون فرهنگى و علمى و عملى عالمان اسلام گشته و تقریب عینى و تعیین کننده مسلمانان را بشارت مى‏دهد . و پیداست که ملى گرایى‏هاى منفى و بیگانگى از سرنوشت جهان اسلام، سبب ساز تفرقه و اتهام و خشونت فرقه‏اى خواهد گشت و در نهایت کمترین حساسیت در برابر تجاوز پیشگى و صهیونیسم را نخواهیم داشت . وضع اسف بار فلسطین مثال بارز این فاجعه است که بر اثر بى‏تفاوتى‏ها و بیگانگى مسلمان‏ها از یکدیگر پدید آمده است .
اسلام و تمدن اسلامى
شهید مطهرى که سالیان دراز در اندیشه و تحقیق پیرامون وضع مسلمانان عصر حاضر کوشیده است، در حقیقت نگران از دست رفتن واپسین سرمایه هایى بوده است که پدید آورنده تمدن بزرگ اسلامى است . در نگاه مطهرى، بعد فرهنگى حرکت‏باز گشت‏به خویشتن مسلمانان، بیش از بعد نظامى و سیاسى آن - که در کشور گشایى با دیگر فاتحان وجه اشتراک مى‏یابد - شایان اعتناست . چرا که اسلام، مکتب حیات بخش است و فراتر از سلطه و سیطره بر منابع مادى، روشناى ذهن‏ها و فراخ‏ناى فضلیت و عدالت و عزت بشرى را مى‏طلبد . . .
«این مطلب جاى تردید نیست که مسلمین، دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت‏سر گذاشته، نه از آن جهت که در برهه‏اى از زمان حکمران جهان بوده‏اند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانى «از پادشاهان باج و از دریا امواج گرفته‏اند» ، زیرا جهان حکم رانان و فاتحان بسیارى به خود دیده است که چند صباحى به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده‏اند و طولى نکشیده که مانند کف روى آب، محو و نابود شده‏اند بلکه از آن جهت که نهضت و تحولى در پهنه گیتى به وجود آوردند و تمدنى عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل دار بشر بود، اکنون نیز یکى از حلقات درخشانى تمدن بشر به شمار مى‏رود و تاریخ تمدن به داشتن آن مى‏بالد . مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آن‏ها توشه مى‏گرفتند . تمدن عظیم و حیرت‏انگیز جدید اروپایى که چشم‏ها را خیره و عقل‏ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققین بى غرض غربى، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامى مایه گرفته است .» (6)
استاد مطهرى، به جاى ستایش‏هاى بى حاصل یا غفلت‏هاى زیان بار، در کنار تعلیم معارف گران سنگ اسلامى، واقعیت تمدن مسلمانان را به تصویر مى‏کشد و ذهن را به تکاپو به منظور نجات از خود باختگى و اسارت بر مى‏انگیزد در همان روزگار، در آثار مذهبى تصویرهاى فخرآمیز از دوران بالندگى و تاثیر گذارى تمدن و فرهنگ اسلامى به دست داده مى‏شد، بى آن که موقعیت کنونى اسلام در میان مسلمانان بررسى گشته و چاره اندیشى شود . شهید مطهرى این گونه به تبلیغ دین و فرهنگ و تاریخ دینى نمى‏پرداخت و یک سر در اندیشه و دردمندى و ارایه نابسامانى‏ها و راه کارهاى خروج اسلام از انزوا و خاموشى بود .
«قدر مسلم این است که پدیده‏اى درخشان و چراغى نور افشان به نام تمدن اسلامى قرن‏ها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ خاموش شده است . امروز مسلمانان با مقایسه با بسیارى از ملل جهان، و با مقایسه با گذشته پر افتخار خودشان در حال انحطاط و تاخر رقت‏بارى به سر مى‏برند . طبعا این پرسش پیش مى‏آید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیش روى و ترقى در علوم و معارف و صنایع و نظامات به قهقرا برگشتند؟» (7)
از دیر باز در تبلیغات استعمارى که پیش‏تر از زبان کلیسا شنیده مى‏شد - این گونه وانمود مى‏شد که اسلام و قرآن، عامل انحطاط مسلمانان بوده وآنان ناگزیر از روى کرد به مسیحیت‏یا مکتب‏هاى سیاسى - اجتماعى امروزین اند . حال آن که واقعیت‏ها به دست مى‏دهد که حساب اسلام از حساب تمدن اسلامى جداست و هنوز این آیین فراگیر، توانمندى طرح حیات شایسته و بالنده و متناسب با شرایط عصر حاضر را دارد . حرکت‏هاى فکرى و خیزش‏هاى سیاسى سده‏هاى اخیر در جهان اسلام، آشکارا از حضور اسلام جوان و پویا و پاسخ گو به ضرورت‏هاى زندگى امروز حکایت دارد . خاموش شدن تمدن اسلامى یا تمدن مسلمانان را باید در رابطه با حاکمیت‏هاى خود کامه و غفلت زده جست و جو نمود، که فقط دغدغه حفظ مصالح و منافع خود را داشته و دارند . مطهرى، مصلحى است که اسلام را در حیات و جنبش مى‏نگرد و نجات بخش مسلمانان را در سایه آموزه‏هاى آن ممکن مى‏شمارد . » با آن که تمدن اسلامى نابود شده، اسلام به صورت نیرویى زنده و فعال و گسترش یابنده باقى مانده است و با نیرومندترین نیروهاى نو اجتماعى و انقلابى رقابت مى‏کند .» (8)
آن چه سبب ساز انحطاط مسلمانان شده است، بى گمان برداشت‏هاى ناصواب از مفاهیم اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى اسلام است که ذهنیت‏بیمار گونه‏اى را پدید آورده است، عوامل دیگر; استبداد داخلى و استعمار خارجى در همین بستر نامساعد رشد کرده و مانع پیشرفت اسلام و ترقى مسلمانان گشته است . مطهرى در تحلیل خود، ضرورت پژوهش در مقوله‏هاى زیر را خاطر نشان مى‏سازد; اسلام و مقتضیات زمان; سرنوشت و قضا و قدر; تاثیر معاد در ترقى یا انحطاط جامعه; شفاعت; انتظار فرج; سیستم اخلاقى اسلام; حکومت از نظر اسلام; قوانین جزایى اسلام; حقوق زن در اسلام، قوانین بین المللى اسلام; جعل و تحریف و وضع حدیث; اختلافات شیعه و سنى; جمود و اجتهاد ; فلسفه و تصوف; روحانیت ; فعالیت‏ها ى تخریبى اقلیت‏ها در جهان اسلام; سقوط اندلس و استعمار، (9) تامل در این عنوان‏هاى پژوهشى به دست مى‏دهد که افزون بر بد زخمى هایى که مسلمانان نسبت‏به اصول و مفاهیم عقیدتى خود داشته و از شناخت درست ناتوان مانده‏اند، در عمل نیز دچار تعصب و فرقه گرایى و تن آسایى شده‏اند . احیا گرایى اسلام در عصر حاضر، همچون شهید مطهرى در طى دوران مجاهدت‏هاى فرهنگى و تبلیغى، از سویى در پیراستن اسلام کوشیده و از سویى دیگر سعى در تفاهم و تقریب میان مسلمانان داشته‏اند و آنان را در جهت‏حماسه و حیات طیبه برانگیخته‏اند .
کارنامه مسلمانان عصر حاضر نشان مى‏دهد که آنان به رغم موانع یاد شده - که گاه جنبه نظرى و گاه عملى داشته است - تحرک‏هایى را آغازیده‏اند . استمرار آن همه، روشن بینى و گفت وگو پیرامون عوامل عقب ماندگى در عرصه‏هاى علمى و عملى را ضرورت انکارناپذیر مى‏نمایاند . چنان که امروزه رسانه‏هاى تبلیغى - فرهنگى در جهت تفکیک دین از سیاست و اندیشه و دانش و اقتصاد و تربیت کوشش مى‏کنند، در دهه‏هاى پیش از انقلاب اسلامى نیز ماتریالیسم و سوسیالیسم را مظهر ترقى خواهى تلقى مى‏نمودند . شهید مطهرى در تجزیه و تحلیل سیاست دین زدایى از جهان اسلام، از یک سو پیشینه مذهب در غرب و تعلیم و تبلیغ مذهبى کلیسا را زمینه ساز آن همه مى‏داند و از دیگر سو، ناتوانى‏هاى مسلمانان در ارایه اسلام به عنوان یک مکتب فراگیر و تاثیر گذار در اروپا و طبعا در جهان اسلام، نوعى ارتباط مصنوعى میان ایمان به خدا و مشروع شمردن استبعدادها و اختناق‏ها از یک طرف، و میان بى‏خدایى و حق حاکمیت ملى و پیکار در راه کسب وحقوق از طرف دیگر برقرار شد این‏ها موجب شد که برخى مصلحان اجتماعى و داعیه داران، براى این که خود را در راه مبازرات اجتماعى یکسره از این قیود آزاد کنند، از اساس منکر خدا و هر معنى و مفهومى که از فکر خدا منشعب شود گشتند و به سوى ماتریالیسم رو آوردند . علت گرایش آن افراد به ماتریالیسم، محاسن خود ماتریالیسم نبود، بلکه مفاسدى بود که در دستگاه‏هاى به اصطلاح مذهبى از جنبه‏هاى فکرى و اخلاقى و عملى و اجتماعى پدید آمده بود . نمى‏خواهیم ادعا کنیم که در حال حاضر ماتریالیسم توانسته است تمام سنگرهاى انقلاب و نوجویى و نوسازى و پرخاش گرى را از دست الهیون بگیرد . مخصوصا در جهان اسلام این کلیت‏به هیچ وجه صادق نیست، تاریخ نیم قرن اخیر مبارزات ضد استعمارى در سرزمین‏هاى اسلامى بهترین شاهد مدعا است .» (10)
ضرورت رویکرد فرهنگى مسلمانان
تردید نباید داشت که امروز جهان اسلام به نوسازى احتیاج دارد . رویکرد نظامى و سیاسى مسلمانان که رژیم را دگرگون ساخته و در پاره‏اى از جوامع توفیقى به همراه نداشته است، به هر حال مى‏بایست جنبه فرهنگى و اصلاح گرایانه پیدا کند . تهاجم فرهنگى فزاینده غرب، خود دلیل آشکارى بر ضرورت پرداختن جهان اسلام به طرح اندیشه‏هاى زنده و راه گشاى اجتماعى است، به منظور دست‏یابى به این راهبرد، باید دستگاه‏هاى فکرى و مذهبى متناسب با نیازهاى زمانه و جامعه را پدید آورد . کوتاهى دست اندرکاران عرصه و تبلیغ مذهبى و سرگرم ساز خود به نزاع‏هاى جناحى و سیاسى زود گذر و تردید کننده، جهان اسلام را با دشوارى‏هاى بسیار روبه رو خواهد ساخت . در این فقدان حضور و ابزارها و نیروهاى انسانى است که تهاجم ضد فرهنگى استکبار مجال مى‏یابد و سیاست زدایى از اسلام را سبب مى‏شود . استاد مطهرى، در عین حال که به امور اجرایى و اجتماعى عنایت مى‏ورزید بر این باور بود که عناصر مستعد در سامان بخشى اندیشه و فرهنگ دینى، باید در این عرصه وقت نهاده و فعالیت کنند . طرح و تحقیق ایشان درباره انحطاط و عظمت مسلمانان، هر چند بار سنگین آن را یک تنه و بى هیچ توقع و تکریمى بر دوش کشید، این حاصل را داشت که روشنایى ذهن نسل جوان و جست و جو گر را سبب شود . امروز بر وام داران فکر و اجتهاد مطهرى است که در تعالى اندیشه و فرهنگ و نوسازى جامعه مسلمانان بکوشند، باید به این باور نایل آمد که بدون نگرش و کوشش برون مرزى و بهره مندى از مجموعه کار آمد فکرى فرهنگى نمى‏توان مرز بانى از اسلام و تشیع علوى را عینیت‏بخشید . و از طرفى براى ایجاد مصونیت جوانان و دیگر گروه‏هاى اجتماعى، به ویژه زنان ناگزیر از گفت و گوهاى تعیین کننده در جهان اسلام و تبادل تجربه‏ها و دانسته‏هاى خود هستیم، هم فکرى‏ها و هم کارى‏هاى فرهنگى و رسانه‏اى، به میزان بالایى از حجم و توسعه تهاجم فرهنگى موجود خواهد کاست .
درست است که پاره‏اى از مشکلات وبحران‏هاى داخلى هر کشور، با موقعیت‏هاى جغرافیایى و سیاسى و بومى آن، ارتباط پیدا مى‏کند، ولى در هجوم ضد فرهنگى و ارزش ستیزانه استکبار جهانى، این مسلمان بودن است که هدف قرار گرفته است، از این رو وحدت و دیالوک مسلمانان، ضرورتى غیر قابل انکار مى‏نماید .
وحدت اسلامى; بستر ساز تعاون فرهنگى
استاد مطهرى در تحلیل شخصیت مرجع و زعیم کم نظیر جهان تشیع، مرحوم آیة الله بروجردى، عنایت‏خاص معظم له را سبت‏به وحدت اسلامى و تفاهم و تقریب مذاهب اسلامى معاصر، شاخصى شایان اعتنا مى‏شمارد . نتایجى که برآیند این حرکت را نشان مى‏دهد، در خور تامل است . از یک سو هدف بزرگ و متعالى اسلام که همانا همبستگى اقالیم قبله است، منظور شده و از دیگر سو، معارف و میراث علمى و تخصصى شیعه - که بر اثر کژ اندیشى‏هاى حاکمان و علماى دربارى از نظر پنهان مانده - شناسانده مى‏شود . گفتنى است که مطهرى، این همه را محصول بینش تاریخى و علمى مرحوم بروجردى تلقى مى‏کند که مى‏بایست هر مرجع و رهبرى از آن برخوردار باشد . از بیان شهید مطهرى بر مى‏آید که خود، سخت‏به مقوله همبستگى جهان اسلام و ایجاد ارتباط فرهنگى با برادران اهل سنت‏باور داشته است . افزون بر تامل و تفکر دینى - جهانى وى که در جاى دیگر بدان خواهیم پرداخت، - مشاهده حرکت‏سید جمال الدین اسد آبادى و علامه سید شرف الدین در لبنان و نیز وارث لایق او، جناب امام موسى صدر، بى گمان نقش و تاثیر بسیارى دارد .
«یکى از مزایاى معظم له [آیة الله بروجردى] توجه و علاقه فراوانى بود که به مساله وحدت اسلامى و حسن تفاهم وتقریب بین مذاهب اسلامیه داشت . این مرد چون به تاریخ اسلام و مذاهب اسلامى آشنا بود، مى‏دانست که سیاست‏حکام گذشته در تفرقه و دامن زدن آتش اختلاف، چه اندازه تاثیر داشته است . و هم توجه داشت که در عصر حاضر نیز سیاست‏هاى استعمارى از این تفرقه حداکثر استفاده را مى‏کنند و بلکه آن را دامن مى‏زنند و هم توجه داشت که دورى شیعه از سایر فرق، سبب شده که آن‏ها شیعه را نشناسند و درباره آنها تصوراتى دور از حقیقت‏بنمایند . به این جهات بسیار علاقمند بود که حسن تفاهمى بین شیعه و سنى برقرار شود که از طرفى وحدت اسلامى که منظور بزرگ این دین مقدس است تامین گردد و از طرف دیگر شیعه و فقه شیعه و معارف شیعه آن طور که هست‏به جامعه تسنن که اکثریت مسلمانان را تشکیل مى‏دهند معرفى شود . (11)
فعالیت فرهنگى مسلمانان در عرصه بین المللى، در حقیقت استمرار تعاون فرهنگى و تقریب مذهبى آنان است . شهید مطهرى - که خود به طور مستقیم با خارج مزرها و افکار مسلمان و غیر مسلمان ارتباط نداشته و در داخل پشتوانه کم نظیرى در مقوله تغذیه فکرى جوانان و دانشگاهیان بود - کوشش شیعى و سنى را ارج مى‏نهاد . اندیشمندانى هم چون دکتر اقبال لاهورى و ابوالاعلى مودودى و سید قطب و محمد قطب و طه حسین - که روزگارى در اروپا زیسته و در تحصیل و تبلیغ اسلام کوشیده‏اند، تقدیر مى‏شود . مطهرى، آیة الله بروجردى رامى ستاید که میان مرجعیت و جهان معاصر و مسلمانان پیوند زده و مشارکت‏شیعه در روند فرهنگى عصر حاضر را سبب گشت . اعزام بزرگوارى مانند امام موسى صدر و دکتر بهشتى به آلمان و لبنان در همین راستا قابل ذکر است .
«از گام‏هاى برجسته‏اى که در زمان معظم له [آیة الله بروجردى] و به وسیله ایشان برداشته شد اعزام مبلغ و نماینده مذهبى به کشورهاى خارجى بود معرفى اسلام به کشورهاى خارجى هر اندازه تا کنون صورت گرفته یا به وسیله شرق شناسان اروپایى بوده و یا به وسیله بعضى از دانشجویان با استعداد مسلمان که تا حدودى موفق شده‏اند فعالیت هایى در مدت اقامت‏خود در کشورهاى خارجى متمدن بنمایند از قبیل دکتر محمد اقبال پاکستانى در مدتى که در اروپا مى‏زیستد، و یا به وسیله دانشمندان مصرى و هندى بوده که بعضى کتاب‏هاى جالب درباره اسلام نوشته‏اند و به زبان خارجى ترجمه شده . . . قدر مسلم این است که از طرف جامعه شیعه تا چند سال پیش هیچ گونه اقدامى به هیچ شکلى نشده بود! (12)
از نکته سنجى‏هاى استاد مطهرى در مقوله تبلیغ دین که هم در آن تجربه‏هاى بسیار و آموزنده داشته و هم به پژوهش‏هایى یا زیده است - در مقایسه‏اى میان دعوتگران مسیحى و مسلمان، این است که ایشان دست اندرکاران کلیسا را در کار عبرت آموزى از گذشته خود مى‏نگرد . پیداست که کوشش و تعاون و تعالى فرهنگى مسلمانان هنگامى محصول مى‏دهد که همراه با تجدید نظر در شیوه‏ها و آموزه‏هاى خود باشد . عبور از اندرزهاى یک سویه و اعتراف‏گیرى‏هاى کم تاثیر و تعصب ورزى‏هاى مذهبى و تخریب مذهبى - سیاسى یکدیگر مسیحیت را به مرتبه گفت و گو رسانده است . هدف مطهرى و هر احیاگرى در عرصه اندیشه‏هاى ناب اسلام و سرنوشت مسلمانان این است که آیین خود را آیینى تاثیر گذار و هدایت گر و خدمت گزار به بشریت معرفى کنند .
«اگر فعالیت‏هاى مذهبى مسیحى‏ها را در نظر بگریم که چه انداره توسعه پیدا کرده و از مرحله خطبه و مقاله گذشته و به مرحله عمل و احسان و تبلیغ عملى رسیده و حتى از تعصب و تخریب سایر مذاهب و برگرداندن به مذهب مسیح کاسته شده و جنبه خدمت‏به بشریت و انسانیت پیدا کرده و خواهیم دید که ما هنوز اندر خم یک کوچه‏ایم! (13)
با این همه استاد مطهرى بر این باور بود که وضع تبلیغى شیعه در رابطه با خارج از کشور با گذشته تفاوت دارد چرا که حتى فکر این کارها در دماغ‏ها را نداشت . (14)
از این رو تکلیف دینى شیعه مى‏داند که این برنامه اعزام مبلغ به اروپا و امریکا را تقویت و تکمیل کرده و توسعه داده شود . (15) از این رهگذر است که اسلام و ایمان جوانان جهان اسلام، حفظ شده و رو به کمال مى‏رود . زیرا دین و آموزه‏هاى آن در رقابت‏با مکتب‏هاى فلسفى و اجتماعى و اخلاقى روز، سر بلند از میدان و آزمون در آمده و چراغ راه شده است . طرح اسلام در برون مرزها فراتر از نگرش و پسند عوامانه بوده و متکى به دلیل و خرد و دانش است . در حقیقت، همین روند تبلیغى معقول بود که سبب ورود مذاهب به دانشگاه گشته و حماسه آفرینى جامعه را پدید آورد . علوم انسانى و اجتماعى معاصر، طبعا مسایلى را مطرح کرده که برخورد معقول‏با آن همه از سوى اسلام شناسانى چون استاد مطهرى; پاسخ هایى کار آمد به همراه مى‏آورد . اگر نگرش اسلامى - جهانى در میان نبود چگونه مى‏توانستیم حضور تاثیر گذار اسلام و تشیع را در دهه‏هاى اخیر نظاره گر باشیم؟ مطهرى و هم فکران او از این جهت، خدمات شایانى نموده و سزاوار تقدیر و پیروى خواهند بود .
مطهرى: انقلاب اسلامى و آینده اسلام
انقلاب اسلامى، پدیده غیر منتظره‏اى بود که تحلیل گران، به خصوص متفکران عرصه احیا گرى اسلام و مسلمانان را به تامل فزون‏تر در ابعاد ارتباط با مسلمانان جهان واداشت . زیرا که اسلام در این حرکت معجز آسا نشان داد که هنوز آن توش و توان را دارد که ملتى بزرگ و برخوردار از تاریخ و فرهنگى دیرینه را در جهت‏بازگشت‏به دوران سیادت و عظمت‏خود یارى دهد . در حقیقت انقلاب 57 آینه‏اى بود که درستى و نادرستى آیین‏ها و مراسم‏ها را نمایاند و نیز اسلام و ایمان به خدا و آخرت را برترین انگیزه‏هاى زنده یک ملت‏شناساند . از این رو مى‏توان گفت، آینده انقلاب با آینده اسلام پیوندى ناگسستنى یافته است، هر چند که بستر رویش آن ایران بوده است . تاثیر گذارى این حرکت در طى دو دهه گذشته بر سرنوشت مسلمانان قابل انکار نیست .
تفسیر و تعبیرهاى دینى، پس از انقلاب اسلامى ایران به گونه دیگرى عرضه شد . وطبعا ذهنیت مطلوب و متناسب حقیقت در نسل‏هاى اسلام معاصر پدید آمده است .
استاد مطهرى، همواره بر اسلامى بودن انقلاب ایران، اصرار و تکیه داشت و در تحلیل رهبرى و ترسیم چشم اندازهاى آن، اسلام و فرهنگ و حقوق بر آمده از میراث نبوى و علوى را خاطر نشان مى‏ساخت . از دیدگاه وى، ملت ایران به سبب مسلمان بودن، مخاطب امام خمینى شده و جایگزینى جمهورى اسلامى را خواسته ملى خویش خوانده‏اند انقلاب اسلامى یعنى راهى که هدف آن، اسلام و ارزش‏هاى اسلامى است . (16) نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامى بوده است‏با آن که نهضت از سویى خواهان عدالت‏بود و از سویى دیگر در جست و جوى آزادى و استقلال، ولى عدالت را در سایه اسلام مى‏خواست و استقلال و آزادى را در پرتو اسلام جست و جو مى‏کرد و به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و بوى اسلامى طلب مى‏کرد . این، همان جهت مورد خواست و میل ملت‏بود . (17) ارتباط مفاهیم و ایده‏هاى سیاسى - اجتماعى با ایمان و اسلام در نهضت امام خمینى، مردم ایران را که پاى بند معنویت و شعائر دین و روحانیت‏بودند به سمت رویارویى با حاکمیت‏شاه کشانید .
«مساله آزداى و آزادى خواهى در جامعه (دوران پهلوى) با شدت مطرح بود، با این حال چندان تاثیر در حال مردم نداشت، ولى وقتى همین مساله از زبان رهبر مطرح شد یعنى کسى که رهبر دینى و مذهبى است . مردم براى اولین بار دریافتند که آزادى یک موضوع صرفا سیاسى نیست، بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامى است . واین نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادى خواه باشد .» (18)
بدین سان اسلامیت انقلاب و جمهورى ایران زمینه ساز پیوند مسلمانان کشور و جهان اسلام است . از رهگذر چنین تفکر و ایده‏اى است که مى‏توان سرنوشت مشترک جمعى مسلمان‏ها را نشان داده و آنان را در دعوت به خیر و معروف برانگیخت جهان استکبارى در رویارویى با ایدئولوژى و تکاپوى یک امت منسجم و یک صدا - چنان که تجربه نمایانده - سخت هراسان و ناتوان خواهد بود ناکامى حرکت‏هاى ملى گرایانه و استمرار نهضت‏هاى مذهبى در منطقه و جهان را مى‏بایست‏بر پایه همین تحلیل ارزیابى کرد . مطهرى، هیچ گاه حاکمیت مفاهیم اسلام و روح توحید آن بر حرکت ملت مسلمان ایران از یاد نبرده و آن همه رمز ماندگارى انقلاب مى‏دانست‏خلوص گرایى شهید مطهرى در شناحت اسلام و مبارزه با استبداد و استعمار و ارتجاع - که سرانجام جان خویش را بر سر آن نهاد - ارتباطى تنگاتنگى با تداوم حاکمیت اسلام و انقلاب اسلامى و رستگارى مسلمانان دارد .
کند و کاو استاد مطهرى در ریشه یابى و ارزیابى بستر زایندگى و بالندگى انقلاب اسلامى به روشنى نشان مى‏دهد که این پدیده در جهان اسلام رخ داده و با سرنوشت همه مسلمانان پیوند دارد . از این رو، ضرورت تمسک به اسلام و آموزه‏هاى آن در داخل کشور، ونیز احساس مسؤولت جمعى اهل قبله در قبال انقلاب اسلامى ایران را نباید از یاد برد توطئه‏هاى دشمنان مشترک نظام جمهورى اسلامى در طى دوران‏هاى متفاوت دوستى همین نظریه را به دست مى‏دهد» . حوادث پنجاه ساله اخیر از جمله: استبداد و استعمار نو; دور نگه داشتن دین از سیاست; کوشش براى بازگشت‏به دوره قبل از اسلام; تحریف در میراث گران قدر فرهنگ اسلامى، کشتارهاى بیرحمانه، شکاف طبقاتى; تسلط عنصر غیر مسلمان بر مسلمانان; نقض آشکار قوانین اسلامى; مبارزه با ادبیات فارسى و اسلامى به نام مبارزه با واژه‏هاى بیگانه، بریدن از کشورهاى مسلمان و پیوند با ضد مسلمانان نظیر اسرائیل; تبلیغ مارکسیسم و . . . از جمله ریشه‏هاى انقلاب به حساب مى‏آیند . مساله عمده بیدارى اسلامى مردم ما است . روح و هویت اسلامى مردم ما بار دیگر در ضمن این برخوردها برجسته و مطرح شد .
در زمان ما به طور کلى در همه کشورهاى اسلامى نوعى بیدارى و به خود آمدگى اسلامى پیدا شده است . ملل مسلمان با سرخوردگى از معیارها و مکتب‏هاى شرقى و غربى به جست و جوى هویت واقعى و اصیل خود برخاسته‏اند .» (19)
بدین گونه چشم انداز انقلاب اسلامى ایران در عرصه‏هاى بین المللى آکنده از امید و روشنایى است . بستر گشوده‏اى که ملت مسلمان ایران در پرتو اسلام و قرآن و تعالیم پیامبر و عترت گران سنگ او پدید آوردند باید رو به فراخى نهد و زمینه عزت مسلمانان را فراهم نماید . تلخ و شیرین‏هاى زندگى مسلمانان در چند صده‏اى که بر آنان گذشت لزوم عبرت آموزى آنان را خاطر نشان مى‏سازد .» مسلمانان یک دروه خود باختگى را پشت‏سر گذاشته‏اند و به یک دوره باز یافتگى رسیده‏اند از این رو باید گفت که جهان سومى در حال تولد است که شرق و غرب را به مقابله بر انگیخته است .» (20)
«جهان سومى‏» که شهید مطهرى توسعه یافتگى آن را مى‏نگرد بیش از هر مقوله‏اى، در ابعاد فرهنگى و معنوى و اجتماعى و سیاسى تجلى مى‏کند زدودن خود باختگى‏ها و گشودن خود باورى‏ها، مسلمانان را به سمت و سوى باز اندیشى دینى سوق داده و کرامت انسانى و تاریخى نشان را نمایانده است . «غرب - منظور تمام ابر قدرت‏هاست - از یک چیز وحشت دارد و آن بیدارى خلق مسلمان است .
اگر شوق بیدار شود و خود اسلامى خود را کشف کند، در آن صورت حتى بمب اتمى هم از پس نیروى عظیم و این توده، به پا خاسته بر نخواهد آمد . راه این بیدارى، آشنایى با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژى خودمان است .» (21)
توانمندى اسلام در تمدن سازى هنوز در باور متفکران مسلمان و غیر مسلمان نهفته است، ولى به هر حال نیازمند ملت‏هاى بازگشت کرده به خویشتین خویش است . بى‏آن که با خود و میراث‏هاى ذهنى و عینى گذشته آشنایى داشته و از آن همه در عرصه‏هاى زندگى معاصر بهره اندوخته باشیم، پیداست که نمى‏توان از اسلام و مسلمانى سخن راند . آینده اسلام و جهان اسلام، مى‏تواند روشناى امید بخشى به همراه داشته باشد . اما آشکار است که با خود باختگى و خود فراموشى نمى‏توان چنان آینده‏اى را براى خود رقم زد . سرمایه‏هاى فیزیکى و فرهنگى متناسب با حیات و تحولات اجتماعى معاصر را باید شناخته و از آن همه سود گرفت .» ما پنج قرن بر جهان، سیادت علمى و فرهنگى داشتیم، تا آن جا که اروپا امروز خود را مدیون تمدن و فرهنگ اسلامى مى‏داند . من در موضوعاتى که مورد تحقیقم بوده‏اند برایم مثل روز روشن است که فلسفه‏هاى اجتماعى اسلام، به مراتب مترقى‏تر از فلسفه‏هاى زندگى غربى است .» اقبال لاهورى‏» ، فلسفه‏اى دارد به نام «فلسفه خودى‏» و منظورش از این فلسفه، باز گرداندن ملت‏هاى مسلمان به خود اسلامى خودشان است . پیروزى نهضت ما در آینده بستگى به ایمان به خود و احیاى ارزش‏هاى اصیل اسلامى دارد .» (22)
فرداى اسلام و مسلمانان در نگاه مطهرى، همان است که قرآن کریم به مسلمانان صدر اول بشارت داده است . یک مصلح و متفکر وفا دار به روح توحیدى اسلام، راهى و راى‏آموزهاى الاهى نشان نمى‏دهد و همگان سلوک مومنانه در راه خدا و رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله را مى‏طلبد .» اگر راه خود را بر اساس معیارهاى اسلامى دنبال کنیم و مقاصد و معایب را تنها بر اساس ضوابط اسلامى از میان بر داریم و صبر و تقوایى اسلامى داشته باشیم و روحیه جهاد و امر به معروف و نهى از منکر اسلامى در ما زنده باشد، در آن صورت پیروزى ما قطعى خواهد بود .» (23)
نظام جمهورى اسلامى بر این پایه است که مى‏تواند در بهینه سازى وضع جهان اسلام نقش و تاثیرى بر جاى گذارد وگر نه با شعارها و شیوه‏هاى مغایر با توحید گرایى و تقوا پیشگى و نظارت فراگیر و متقابل حاکمان و ملت، و ساده زیستى پیامبرانه، از نجات بخشى خود هم ناتوان خواهیم بود .» شما نهضت فلسطین را ببینید . یکى از عوامل پیشروى کند این نهضت اسلامى، خالص نبودن آن و وجود رگه‏هاى کمونیستى در آن است . امروز مسلمانان در هر کجاى جهان، باید این حقیقت را درک کنند که تنها اتکاء به نیروى خود آن‏ها و اعتقاد به عنایت و حمایت الهى است که رهایى از قید و بند استثمار را ممکن مى‏سازد . (24)
پى‏نوشت‏ها:
1) سوره والعصر .
2) رک: تلخیص الشافى .
3) انسان و سرنوشت، مقدمه، ص سه و چهار .
4) همان، ص چهار و پنج .
5) نامه مفید، سال چهارم، ش 16، ص 99 (در گفت و گو با دکتر صادق طباطبایى).
6) انسان و سرنوشت، مقدمه، ص شش .
7) همان، ص نه .
8) همان، ص یازده .
9) همان، ص بیست و تا بیست و دو .
10) علل گرایش به مادیگرى، ص 160 - 159 .
11) بحثى درباره مرجعیت و روحانیت، ص 243 .
12) همان ص 246 .
13) همان ص 246 .
14) همان .
15) همان .
16) پیرامون انقلاب اسلامى، ص 57 .
17) همان، ص 54 .
18) همان، ص 53 .
19) همان، ص 118 - 117 .
20) همان، ص 118 .
21) همان، ص 122 .
22) همان، ص 123 .
23) همان، ص 124 - 123 .
24) همان، ص 124 .

 

تبلیغات