بازخوانى مدارک و اسناد شان نزول آیه ولایت (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
تفاوت اساسى دیدگاههاى فریقین درباره آیات 55 و 56 سوره مائده (که به آیات ولایت نامبردارند) به موضع آنان نسبتبه مورد نزول این آیات درباره تصدق انگشتر در رکوع نماز به وسیله امام على - علیه السلام - وابسته است ; چه این که بیشتر شبههها و نقدها درباره استدلال به این آیات بر امامت امام على - علیه السلام - نیز، ناشى از نادیده گرفتن این روایات و یا تردید در صحت آنهاست . اگر روایاتى که فریقین درباره نزول این آیات آوردهاند، تحلیل و بررسى شوند، خود به خود بیشتر این تردیدها رختبر مىبندد . بنابر این ، پرداختن به اسانید و متون این احادیث در این بحث اهمیتبه سزایى دارد .
از نظر شیعه جاى هیچ تردیدى نیست که آیات 55 و 56 سوره مائده درباره امام - على علیه السلام - نازل شده است ، هنگامى که انگشتر خود را در نماز به فقیر صدقه دادند (1) . این حادثه در منابع اهل سنت نیز، از چندین نفر از صحابه و تابعین و گاهى هر کدام با چند طریق نقل شده است . در برخى از این منابع، اسانید و طرق گوناگون نقل این حادثه بالغ بر 26 طریق مىشود (2) . از جمله افراد از صحابه که این حادثه را نقل کردهاند عبارتند از: امام على - علیه السلام- (3) ، عبد الله بن عباس (4) ، ابو رافع مدنى (5) ، عمار بن یاسر (6) ، ابو ذر غفارى (7) ، انس بن مالک (8) ، جابر بن عبد الله (9) ، مقداد بن الاسود (10) ، و عبد الله بن سلام (11) .
از تابعین نیز، سلمة بن کهیل (12) ، عتبة بن ابى حکیم (13) ، سدى (14) ، مجاهد (15) و . . . به نقل این حادثه پرداختهاند . آنان نیز تصریح کردهاند که این آیه در خصوص امام على - علیه السلام - نازل شده است .
در برخى منابع اهل سنتبه دو روایت از امام ابو جعفر باقر - علیه السلام - اشاره مىکند که از ایشان پرسیدند، مراد خدا از «الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة وهم راکعون» چه کسى است؟ امام فرمودند:
«الذین آمنوا» قیل له، بلغنا انها نزلت فى على بن ابى طالب قال: «على من الذین آمنوا .»
«آنان مؤمنان هستند» گفته شد: ما شنیدهایم که این آیه درباره على بن ابى طالب نازل شدهاست» امام فرمودند: «[آرى] امام على هم از مؤمنان است .» (16)
این حدیث نشان مىدهد چنین اندیشهاى در آن عصر رایجبوده که این آیه درباره امام على - علیه السلام - است و امام باقر - علیه السلام - هرگز آن را انکار نکردهاند (هر چند عمومیتى که امام در آیه قایلاند در اندیشه وشیعه تفسیر خاص خود را دارد و تنها بر ائمه معصومان - علیهم السلام - تطبیق مىشود (17) . محمد بن عبد الله اسکافی (م: 240 ق) نیز تصریح دارد آیات ولایت درباره امام على - علیه السلام - نازل شده است (18) . نیشابورى در تفسیرش (19) و ایجى در مواقف (20) ، نزول این آیه را درباره امام على، اجماع مفسران مىشمرند .
«آلوسى» نیز نوشته است: «غالب اخباریین بر این باورند که این آیه درباره على - کرم الله وجهه - نازل شده است و حاکم نیشابورى و ابن مردویه و دیگران با سند متصل، از ابن عباس [و دیگران] این حادثه را نقل کردهاند .» (21)
سپس آلوسى اشعار معروف حسان بن ثابت را که درباره این واقعه سروده، آوردهاست . (22)
سیوطى نیز پس از آن که برخى از طرق این حدیث را در کتاب لباب النقول آورده، نوشتهاست: «اینها طرق این حدیثاند که یکدیگر را تقویت مىکنند [و اصل این ماجرا را به اثبات مىرسانند .]» (23)
ابن حجر عسقلانى نیز در الکافى الشافى فى تخریج احادیث الکشاف به برخى از طرق این حدیث اشاره مىکند و تنها در طریق ابن مردویه به عمار یاسر و ثعلبى به ابو ذر مناقشه مىکند (24) .
ابن کثیر که در تفسیر خود به بررسى صحت و سقم اسانید این حادثه پرداخته است، نخست از چند طریق، این واقعه را بیان مىکند و تنها در سند حافظ «ابو بکر احمد بن موسى بن مردویه» معروف بن ابن مردویه (م: 410 ق) و سند حافظ «عبد الرزاق بن همام» (م: 211 ق) مناقشه مىکند (25) . سپس بدون آن که بر اسانید دیگر خرده بگیرد چنین مىگوید: «تمام این آیات [آیات 51 تا 56 از سورة مائدة] درباره داستان عبادة بن صامت است که از هم پیمانى با یهودیان سرباز زد و به ولایتخدا و پیامبر و مؤمنان رضایت داد .» (26)
ماجراى عبادة بن صامت که ابن کثیر و دیگران نقل کردهاند به این شرح است:
«چون رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - با یهودیان بنى قنیقاع جنگیدند . . . عبادة بن صامت که یکى از بنى عوف بن خزرج و همپیمان آنان بود . . . به نزد رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - شتافت و گفت: اى رسول خدا! به خدا و رسولش [پناه برده] از پیمان با آنان بیزارى مىجویم و ولایتخدا و رسول و مؤمنان را مىپذیرم و از همپیمانى با کفار و ولایت آنان بیزارم در این هنگام آیات «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء . . .» نازل شد .» (27)
بنابر این، اگر چنین داستانى درباره عبادة بن صامتباشد، بین نزول آیاتى که پیش از آیه مورد بحث (آیه 55 سورة مائدة) است و گفته شده درباره وى نازل شده است، با حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام على - علیه السلام - هیچ منافاتى نیست .
افزون بر آن ابن کثیر براى این مدعاى خود که تمام آیات 51 تا 56 سوره مائده درباره عبادة بن صامت است، تنها دو روایت آورده است:
1- به نقل از محمد بن جریر طبرى که با سند خود از زهرى نقل کرده که گفته است: «آیات 51 تا 67 درباره عبادة بن صامت در تبرى از یهود و عبد الله بن ابى در باقى ماندنش بر ولایتیهود نازل شدهاست .» (28)
2- باز با سند طبرى به نقل از عبادة بن ولید حفید عبادة بن صامت که مىگوید آیات 51 تا 56 درباره عبادة بن الصامت و عبدالله بن ابى نازل شده است (29) .
ابن جریر طبرى حدیث دوم را عینا با همین سند به گونهاى دیگر نقل کرده و در آن تصریح دارد تنها آیه 51 این سوره درباره عبادة بن الصامت نازل شده است (30) .
طبرى روایتسومى را با سند خود از عطیه بن سعد نقل مىکند، در این حدیث عطیه ضمن شرح داستان عبادة بن الصامت و عبد الله بن ابى تصریح مىکند که تنها آیات 51 و 52 درباره اوست (31) .
باز طبرى با همان سند از عطیه بن سعد حدیثى دیگر نقل مىکند که در آن آیات 55 و 56 را هم در داستان عبادة بن الصامت داخل مىداند (32) .
طبرى درباره آیات 51 و 52 شان نزولهاى دیگرى نیز آورده است از جمله: نزول این آیات درباره ابى لبابه و یا به قول سدى درباره دو نفر که یکى از آنان مىخواستبه یهودیان بپیوندد و دیگرى به نصاراى دمشق، آن گاه طبرى مىگوید:
«این آیه (آیه 51) ممکن است درباره عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى و هم پیمانانشان با یهود نازل شده باشد و ممکن است درباره ابى لبابه باشد و نیز ممکن است درباره دو مردى باشد که یکى مىخواستبه یهودیان و دیگرى به نصارى بپیوندد، لیکن درباره هیچ کدام از این اقوال سهگانه خبرى صحیح در دست نیست تا حجت آورد و به آن اعتماد شود .»
افزون بر آن ، هیچ کس از دانشمندانى که اسباب نزول نگاشتهاند آیات ولایت (آیات 55 و 56) را درباره عبادة بن صامت نقل نکردهاند، بلکه تنها آیات 51 و 52 را درباره وى مىدانند (33) و وجود آیه درباره ارتداد از دین: «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم . . .» (آیه 54) در بین آیات 51 و 52 و آیات ولایت (آیات 55 و 56)، نیز گواه همین مطلب است، چون داستان عبادة بن صامتبا مساله ارتداد ارتباطى ندارد .
حاصل آن که ، روایات درباره شان نزول آیات ولایت درباره عبادة بن الصامت روایاتى متعارض با نقل از افرادى مانند زهرى، سدى، عبادة بن ولید است، آنان از تابعین هستند و خود شاهد ماجرا نبودهاند و شاهدى هم از قرآن براى آن نیست . بنابر این ، تمسک ابن کثیر به این دو روایت متعارض وجهى ندارد و نمىتوان از آن همه روایت متواتر که در شان نزول آیات 55 و 56 درباره امام على - علیه السلام - است و از جمعى از صحابه نقل شده و خود شاهد ماجرا بودهاند و نیز احادیثى متعدد از تابعین در این باره چشم پوشید (34) .
از جمله احادیثى که خود ابن کثیر از ابن ابى حاتم درباره شان نزول این آیات درباره امام على - علیه السلام - آورده حدیثى است از سلمة بن کهیل که از تابعین است و در سند آن جاى هیچ مناقشه نیست و به زودى در نقد دیدگاه ابن تیمیه مطرح خواهد شد .
فخر رازى نیز درباره تعیین مصداق «. . . الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة وهم راکعون» نوشتهاست: «در این جا دو قول در میان است:
قول اول: مراد از این آیه تمام مؤمنان هستند ; چون عبادة بن صامت هنگامى که از یهود بیزارى جست و گفت: من ولایتخدا و رسولش را بر مىگزینم این آیه بر وفق سخن او نازل شد . چنان که روایتشده عبد الله بن سلام به رسول خدا - صلى الله علیه و آله - گفت: «اى رسول خدا ! قوم ما، ما را ترک کرده و سوگند یاد کردهاند که با ما مجالست نکنند و ما نمىتوانیم با یاران شما همنشین باشیم ; چون منزلهاى ما دور است . پس این آیه نازل شد و عبد الله بن سلام گفت: به ولایتخدا و رسولش و مؤمنان، خشنودیم . بنابراین، آیه عمومیت دارد و شامل همه مؤمنان مىشود .» (35)
سپس فخر رازى ناگزیر جمله حالیه «. . . وهم راکعون» را چنین توجیه مىکند: مراد از رکوع، خضوع استیا این که مراد از «یقیمون الصلوة» ، بیان شانیت و ذکر رکوع جهتشرافت است و یا بگوییم صحابه در هنگام نزول این آیه در حالتهاى گوناگون بودند، برخى نماز گزارده بودند، برخىاز فقیر دستگیرى مىکردند و برخى نیز در حال نماز و رکوع بودند . بنابراین، خداوند به تمام افراد با این صفات و حالات اشاره کرده است! پس از آن فخر رازى، به بیان قول دوم پرداخته نوشتهاست:
«قول دوم: مراد از این آیه شخص معینى است و درباره آن چند نظر است:
الف: عکرمه گفته است این آیه درباره ابا بکر نازل شده است .
ب: عطا از ابن عباس نقل کرده که این آیه درباره على بن ابى طالب - علیه السلام - نازل شده است و نیز روایتشده که چون این آیه نازل شد، عبد الله بن سلام به رسول خدا [ صلى الله علیه و آله وسلم] گفت: «من على [ علیه السلام] را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به نیازمند صدقه داد . پس ما ولایت وى را مىپذیریم» از ابو ذر - رضى الله عنه - نیز روایتشده که گفته است: «با رسول خدا - صلى الله علیه [و آله] و سلم . نماز ظهر گزاردیم و نیازمندى در مسجد چیزى خواست و کسى به او کمک نکرد . . . و على - علیه السلام - در حال رکوع به انگشت کوچک که در آن انگشترى بود اشاره کرد و سائل آن را در آورد . . . و رسول خدا مشغول دعا شدند و به خدا سوگند هنوز دعاى ایشان پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و گفتیا محمد ! [ صلى الله علیه و آله و سلم] بخوان: «انما ولیکم الله و رسوله . . .»» (36) .
فخر رازى در واقع ، با خلط مباحثبا یکدیگر، این دو قول را ساخته است ; چون گذشته از توجیهات غیر قابل قبول درباره جمله «وهم راکعون» ، همان طور که ملاحظه کردید، ماجراى عبادة بن صامتبا نزول آیه ولایت درباره امام على - علیه السلام - منافاتى ندارد و روایتى که از عبد الله بن سلام در تایید قول اول نقل مىکند بخشى از همان روایتى است که در قول دوم از همان عبد الله بن سلام آورده و هر دو یک روایت از یک ماجراست (37) .
حدیث عکرمه نیز حدیثى مقطوع، شاذ یا متروک است و هیچ کدام از ارباب تفاسیر روایى و شان نزولنویسان مانند طبرى، سیوطى، واحدى و دیگران آن را نیاوردهاند .
حاصل آن که ، در مجموع، هیچ کس از مفسران و محققان شیعه و اهل سنت، نزول آیات ولایت را درباره امام على - علیه السلام - بافته دروغگویان نشمردهاند ، هر چند در نوع تفسیر و تلقى از این ماجرا در بین فریقین تفاوتهاى چشمگیرى است . تنها و نخستین کسى که باصراحت رخداد تصدق انگشتر را منکر است و ادعاى مىکند احادیث درباره آن دروغ و ساختگى است احمد بن عبد الحلیم ، معروف به ابن تیمیه (م: 758 ق) است که سخنش براى دیگران (38) به ویژه افرادى که از تیره وهابیان مىباشند (39) ، الگو شده است .
ابن تیمیه در نقد آرا حسن بن یوسف مطهر، معروف به علامه حلى (م: 762 ق) به شدت بر این روایات خرده گرفته و ادعا مىکند: «حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام على - علیه السلام - افسانه ساختگى است و در هیچ کتابى از کتابهاى مورد اعتماد از صحاح، سنن، جوامع، معجمها و کتابهاى مرجع، چنین خبرى، وجود ندارد!» (40) ابن تیمیه بر اساس همین ادعا، اشکالهاى متعددى را بر نحوه استدلال شیعه به این آیات مطرح کرده است (41) .
پس از ابن تیمیه، ابن کثیر (م: 774 ق) بر این شیوه، گام نهاده و با نقد بخشى از اسانید روایات این حادثه (42) به نقد متون این روایات پرداخته ونوشتهاست: «برخى از مردم چنین مىپندارند که جمله «. . . وهم راکعون» در موضع حال براى دفع زکات است، اگر چنین بود، دفع زکات در حال رکوع، مورد مدح و برتر از حالتهاى دیگر خواهد بود، در حالى که چنین نیست و کسى از دانشمندان اهل فتوا - تا آن جا که ما مىشناسیم - به آن فتوا نداده است .» (43)
«شوکانى» نیز با اشاره به بخشى از آن روایات نوشته است: «زکات دادن در حال نماز روا نیست .» (44)
ذهبى نیز پس از تقدیر از تفسیر مجمع البیان و مؤلف آن، احادیث متعددى که طبرسى از فریقین در شان نزول این آیه آورده است را، ذکر مىکند و بدون خردهگیرى به نحوه استدلال طبرسى تنها با این جمله بحث را پایان مىدهد: «بدون تردید این تلاش بى ثمر است، حدیث تصدق انگشتر از سوى [امام] على [ علیه السلام] در نماز، که محور استدلال طبرسى است، حدیثى ساختگى، بدون ریشه است و ابن تیمیه عهده دار رد و ابطال آن مىباشد .» (45)
محمد شاکر نیز ضمن تایید دیدگاه ابن کثیر در ضعف اسانید روایات در این باره، این روایات را از بافتههاى شیعه مىشناسد (46) ! !
اکنون ببینیم مناقشههاى ابن تیمیه درباره این رخداد چیست، و چگونه پاسخ داده مىشود . ابطال مناقشههاى ابن تیمیه در واقع، به معنى پایان دادن به تمام اشکالهایى است که در این باره مطرح شده است ; چون دیدگاه وى الگوى تمام کسانى است که پس از او به مناقشه و اشکال درباره تصدق انگشتر به وسیله امام على - علیه السلام - و نزول آیات ولایت پرداختهاند .
ابن تیمیه در نقد بحث روایى این حادثه نوشته است: «این که رافضى [حسن بن یوسف، علامه حلى] مىگوید: دانشمندان اجماع دارند این آیه درباره على [ علیه السلام] است از بزرگترین ادعاهاى دروغین استبلکه اجماع اهل علم از ناقلین، بر این است که این آیه در خصوص على [ علیه السلام] نازل نشده و او انگشتر خود را در نماز صدقه نداده است . اجماع اهل علم از محدثان نیز بر این است که این داستان دروغى و ساختگى است . اما آن چه که رافضى [علامه حلى] از تفسیر ثعلبى نقل کرده است [یعنى حدیث ثعلبى با سند خود از ابو ذر که مىگوید: این آیه درباره امام على - علیه السلام - در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شد] . اهل علم از محدثان بر این قولاند که ثعلبى احادیثساختگى را در تفسیرش مىآورد . . . و از این روست که ثعلبى را (حاطب لیل) هیزم کش در شب مىدانند و بغوى که حدیثشناس و آگاهتر از ثعلبى و واحدى نیشابورى است، هرگز در تفسیرش که مختصر تفسیر ثعلبى است، این احادیث دروغى را که ثعلبى نقل کرده، نیاورده است . . . با آن که ثعلبى دیندار است لیکن به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و در بیشتر موارد بین سنت و بدعت تفاوتى نمىگذارد . آنان که دانشمندان بزرگ و اهل تفسیرند مانند: محمد بن جریر طبرى، بقى بن مخلد و ابن ابى حاتم و . . . این نوع احادیثساختگى دروغى را نیاوردهاند و ابن حمید و عبد الرزاق این حدیث را نقل نکردهاند ، با آن که عبد الرزاق به تشیع گرایش دارد و از فضایل على [ علیه السلام] زیاد نقل کرده لیکن شان او برتر از آن است که این دروغهاى آشکار را روایت کند .
[افزون بر آن] مفسرانى که رافضى [علامه حلى] از کتابهایشان نقل کرده و نیز مفسرانى دیگر که از آنان آگاهترند، روایاتى نقل کردهاند که این اجماع را نقض مىکند، از جمله ثعلبى از ابن عباس آورده، این آیه درباره ابابکر است و باز او و ابن ابى حاتم از عبد الملک بن ابى سلیمان که مىگوید از ابو جعفر [ علیه السلام] درباره «. . . الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة . . .» در آیه پرسیدم [حضرت] فرمود: «مؤمنان مرادند، گفتم: [مردم مىگویند] این آیه درباره على [ علیه السلام] نازل شده [حضرت] فرمود: «على [ علیه السلام] از مؤمنان است» و همین معنى را ثعلبى از ضحاک و ابن ابى حاتم از سدى درباره این آیه نقل کردهاند و باز ابن ابى حاتم با سند خود از عبد الله بن عباس چنین مىآورد: هر کس ایمان دارد، خدا و رسول و مؤمنان را به ولایت مىپذیرد .»
ادعاهاى ابن تیمیه بىاساس است چون:
اول: ادعاى اجماع علامه حلى - رحمه الله - درباره نزول این آیه در مورد تصدق انگشتر امام على - علیه السلام - به نیازمند، بى مبنا نیست; زیرا افزون بر ادعاى اجماع نیشابورى (47) و ایجى در این مساله، آن همه روایت از صحابه و تابعین کافى است تا در این باره ادعاى اجماع معنوى شود .
دوم: ادعاى اجماع اهل علم و محدثان بر این که این آیات در خصوص امام على - علیه السلام - نازل نشده بىاساس است و مفسران، محققان و محدثان فریقین هیچ کدام چنین ادعایى ندارند .
سوم: جریان تصدق انگشتر را تنها ثعلبى با سند خود از ابو ذر نقل نکرده است، بلکه دانشمندانى دیگر مانند حاکم حسکانى (48) (از دانشمندان قرن پنجم)، ابراهیم جوینى (49) (م: 730 ق) با سندهاى خودشان و فخر رازى (50) با تعبیر «روایتشده» از ابو ذر و دیگر صحابه این جریان را نقل کردهاند .
چهارم: کدام یک از اهل علم از محدثان گفته است ثعلبى احادیثساختگى در تفسیرش آورده و او حاطب لیل (هیزم کش در شب) است؟ این ادعاى ابن تیمیه است که ثعلبى را متهم مىکند و او را ناآگاه به صحیح و سقیم، سنت و بدعت مىشناسد . در حالى که - تا اندازهاى که ما جستوجو کردیم - جملگى دانشمندان وى را سختستودهاند، این کلام از ابن خلکان (م: 681 ق) است که درباره وى مىگوید: «وى در دانش تفسیر یگانه دوران خود بوده و تفسیرى بزرگ نگاشته که بر تمام تفسیرها برترى دارد . غافر بن اسماعیل الفارسى در کتاب سیاق تاریخ نیشابور نام ثعلبى را آورده و وى را با این عبارات ستوده است: «هو صحیح النقل موثوق به» ، «او درست گفتار و مورد اطمینان است .» (51)
تاج الدین سبکى (52) (م: 771 ق)، صلاح الدین صفدى (53) و جلال الدین سیوطى (م: 911 ق) نیز همان تعبیر ابن خلکان را آوردهاند و سیوطى افزودهاست: «عالما بارعا فی العربیة حافظا موثقا، دانشمندى چیره دست در عربیت و حافظى مورد اطمینان است .» (54)
ابن جزرى نیز درباره او عبارت «مفسر امام بارع مشهور، مفسرى پیشوا، چیرهدستى مشهور، به کار مىبرد .» (55)
پنجم: بر خلاف ادعاى ابن تیمیه که مىگفت: بغوى که آگاهتر از ثعلبى است و تفسیرش مختصر تفسیر اوست، این احادیث دروغین را نیاورده است، بغوى در ضمن اقوال گوناگونى که درباره شان نزول این آیه مىآورد (اقوالى که با شان نزول آیه درباره امام على - علیه السلام - هیچ منافاتى ندارد همان طور که در نقد دیدگاه ابن کثیر و فخر رازى ملاحظه کردید) با صراحت نوشتهاست:
«و قال ابن عباس رضى الله عنهما و قال السدى: قوله «والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکاة وهم راکعون» ، اراد به على بن ابى طالب رضى الله عنه، مر به سائل وهو راکع فى المسجد فاعطاه خاتمه .»
«ابن عباس و سدى مىگویند: خداوند از این آیه «والذین آمنوا . . .» على بن ابى طالب [ علیه السلام] را اراده کرده است، نیازمندى به امام على رسید و امام در حال رکوع در مسجد انگشترش را به او داد .» (56)
ششم: تفسیر جامع البیان فى تاویل آى القرآن از محمد بن جریر طبرى (م: 310 ق) که در نزد ابن تیمیه اجل تفاسیر و با ارزشترین آنهاست (57) با پنج طریق شان نزول این آیه را نقل مىکند، جملگى این احادیث درباره امام على - علیه السلام - است ، سه حدیث نص در این معنى است (از جمله یکى از مجاهد - مجاهد بن جبر از تابعین - که ابن تیمیه او را آیت در تفسیر مىشناسد (58) ) و دو حدیثبه صورت قدر متیقن (59) ، سیوطى نیز حدیثى دیگر از طبرى از ابن عباس نقل کرده که گفته است: شان نزول این آیات درباره امام على - علیه السلام - است (60) ، لیکن هم اکنون در تفسیر طبرى چنین حدیثى نیست! !
باز همین طور ابن ابى حاتم نیز با دو سند یکى از عتبة بن ابى حکیم (از تابعین م: 147 ق) و سلمة بن کهیل (از تابعین م: 121 ق) این حدیث را نقل کرده است (61) . پس چطور ابن تیمیه مىگوید: دانشمندان بزرگ از اهل تفسیر مانند ابن جریر و ابن ابى حاتم، این احادیثساختگى را ذکر نکردهاند؟ ! بلکه این سند ابن ابى حاتم به سملة بن کهیل است که تمام افراد سند آن در دیدگاه دانشمندان علم رجال اهل سنت، مورد وثاقت، صدق و راستىاند .
ابن ابى حاتم سند خود را چنین مىآورد:
«حدثنا ابو سعید الاشج، حدثنا الفضل بن دکین ابو نعیم الاحول، حدثنا موسى بن قیس الحضرمى عن سلمة بن کهیل قال: «تصدق على بخاتمه وهو راکع فنزلت: «انما ولیکم الله . . .» .»
«ابن ابى حاتم با این سند از سلمة بن کهیل نقل مىکند که گفته است: «على [ علیه السلام] انگشتر خود را [به نیازمند] در حال رکوع صدقه داد پس این آیه نازل شد: «انما ولیکم الله . . .» .»
افراد این سند عبارتاند از:
الف: ابو سعید بن الاشج (م: 257 ق).
ابو حاتم درباره او مىگوید: «ثقة صدوق امام اهل زمانه; وى مورد اطمینان، راستگو، پیشواى عصر خود است» و النسائى مىگوید: «صدوق; راستگوست» برخى دیگر با جمله: «ما رایت احفظ منه; دانشمندتر از او ندیدهام» از او یاد کردهاند (62) .
ب: الفضل بن دکین ابو نعیم (م: 219 ق).
وى از مشایخ محمد بن اسماعیل بخارى (مؤلف صحیح) مىباشد . یحیى بن معین درباره او مىگوید: «ما رایت اثبت من رجلین، ابو نعیم و عفان . انسانى آگاهتر و درست از بر کنندهتر از ابو نعیم و عفان ندیدم» و دیگرى مىگوید: «ما رایت محدثا اصدق من ابى نعیم، حدیث گویى راستگوتر از ابو نعیم ندیدهام .» (63)
ج: موسى بن قیس الحضرمى .
یحیى بن معین، در مورد او مىگوید: «ثقة، مورد وثاقت و اطمینان است» و ابو حاتم مىگوید: «لا باس به، مورد ایراد نیست» و عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل مىکند که درباره او گفته است: «لا اعلم الا خیرا، چیزى جز نیکى دربارهاش نمىدانم» (64) .
د: سلمة بن کهیل (م: 121 ق) از تابعین .
جملگى او را توثیق کردهاند از جمله: ابو زرعة که مىگوید: «ثقة مامون ذکى، مورد وثوق، مطمئن و با هوش» ابو حاتم دربارهاش مىگوید: «ثقة متقن، مورد وثوق و استوار گفتار است» (65) .
هفتم: سیوطى در در المنثور به نقل از عبد بن حمید و عبد الرزاق از ابن عباس، این حدیث را آورده (66) و ابن کثیر نیز از عبد الرزاق این حدیث را نقل کرده است (67) . بنابراین ، کلام ابن تیمیه که مىگوید افرادى مانند ابن حمید و عبد الرزاق ذکرى از این گونه احادیثبه میان نیاوردهاند ، بىاساس است .
هشتم: آن مفسرى که از ثعلبى آگاهتر است و احادیثى آورده که اجماع مفسران را بر نزول آیه درباره امام على نقض مىکند، کیست؟ ابن تیمیه تنها به نام ابن ابى حاتم اشاره مىکند غافل از آن که همین ابن ابى حاتم همان طور که ملاحظه کردید روایت صحیح السند در مورد نزول آیه درباره تصدق امام على نقل کرده است و روایتى که، ابن ابى حاتم از عبد الملک بن ابى سلیمان (م: 145 ق) از ابو جعفر الباقر - علیه السلام - نقل مىکند افزون بر آن که، امام باقر هرگز نزول آیه را درباره امام على - علیه السلام - انکار نکردهاند، این حدیثخبرى واحد است و در کتابهاى تراجم و رجال نیز عبد الملک از راویان امام باقر - علیه السلام- (68) و امام باقر - علیه السلام - از مشایخ او (69) شمرده نشده است، ابن جریر طبرى و ثعلبى نیز مانند ابن ابى حاتم تنها از وى این حدیث را از امام باقر - علیه السلام - نقل کردهاند و سندى دیگر ندارد .
نهم: هیچ کس از بزرگان تفسیر در نزد ابن تیمیه مانند طبرى، ابن ابى حاتم و دیگران به نقل از ابن عباس نگفته است رخداد تصدق انگشتر مربوط به ابا بکر استبلکه این ادعاى ابن تیمیه است که به ثعلبى نسبت مىدهد ، تنها خبرى واحد مقطوع غریب بدون شاهد و متابع از عکرمه نقل شده که تصدق انگشتر را به ابا بکر نسبت داده است (70) ، عکرمه هم در نزد بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست و از همین رو مسلم بن حجاج در صحیح خود از وى هیچ روایتى جز یک حدیث آن هم براى شاهد حدیثى دیگر نقل نکرده است (71) .
دهم: ابن تیمیه که بیهوده دست و پا مىزند در آخرین نقد بر روایات شان نزول آیه درباره
تصدق انگشتر به وسیله امام على - علیه السلام - ، به روایت ابن ابى حاتم از ابن عباس، تشبث مىجوید که گفته است: «کل من آمن فقد تولى الله و رسوله و الذین آمنو، هر کس ایمان دارد، خدا و رسول و مؤمنان را به ولایت مىپذیرد» غافل از آن که این حدیث ربطى به ادعاى ابن تیمیه ندارد .
ابن عباس در این حدیث - بر فرض صدور - در صدد بیان این مطلب نیست که مؤمنانى که باید ولایتشان را پذیرفت چه کسانى هستند بلکه تنها در صدد بیان این نکته است، هر مؤمنى باید ولایتخدا و رسول و مؤمنان را بپذیرد، لیکن این مؤمنان چه کسانىاند، هرگز در این حدیث اشاره نشده است . البته ابن عباس در احادیث متعددى که پیش از این بیان شد، با صراحت این آیه را درباره امام على - علیه السلام - مىداند که به این معنى است، آن مؤمنان که ولى دیگران هستند جز امیر مؤمنان امام على - علیه السلام - کسى دیگر نیست .
بنابر این ، آیا موضع ابن تیمیه و پیروان او در این موارد چیزى جز تعصب خشک ویرانگر، پندارهاى بى مبنا و اتهام به دانشمندان چیزى دیگر است; اگر ما بخواهیم با احادیث ماثور این گونه برخورد کنیم از دین چه مىماند؟
به قول علامه طباطبایى که مىگوید:
«اگر درستباشد از این همه روایاتى که درباره شان نزول این دو آیه وارد شده، چشمپوشى شود و این همه دلیلهاى روایى نادیده گرفته شود، باید به طور کلى از تفسیر قرآن چشم پوشید; چه ، وقتى با این همه روایات اطمینان پیدا نکنیم چگونه مىتوانیم به یک یا دو روایتى که در تفسیر هر کدام از آیات وارد شده است، وثوق و اطمینان پیدا کنیم؟ . . . اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاجت نباشد، روایات آن قدر هست که اطمینان آور باشد و جا براى اشکالها و خردهگیرى و تضعیف آنها نیست .» (72)
حاصل آن که ، با جمعبندى احادیث در این باره به این نتیجه مىرسیم: تصدق انگشتر از ناحیه امام على - علیه السلام - در حال نماز واقعیت داشته و آیات 55 و 56- آیات ولایت - سوره مائده درباره این رویداد تاریخى نازل شده است . بررسى و نقد تردیدها و مناقشهها در استدلال به این دو آیه بر امامت و زعامت امام على - علیه السلام - ، مجالى دیگر مىطلبد .
پىنوشتها:
1) در منابع شیعه این رویداد، افزون بر جمع کثیرى از صحابه و تابعین از رسول اکرم - صلى الله علیه و آله - و ائمه طاهرین: امام على، امام حسین، على بن الحسین، محمد بن على الباقر، جعفر بن محمد الصادق، على بن موسى الرضا و ابو محمد العسکرى - علیهم السلام - نقل شده است .
ر . ک: محمد باقر مجلسى ، بحار الانوار ، ج 35، ص 183- 206; سید هاشم بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن ، ج 1، ص 479- 485، محمد القمى المشهدى، کنز الدقائق، ج 4، ص 144- 154; شیخ حسین راضى، الهوامش التحقیقیة (پیوست کتاب المراجعات)، ص 383- 384; على بن طاووس، سعد السعود، ص 192 مىگوید: «در کتاب تفسیر محمد بن العباس بن على بن مروان، دیدم نزول این آیه را درباره امام على از نود طریق آورده است .» ; محمد بن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، وى پس از آن که مىگوید: اجماع امتبر نزول این آیات درباره امام على - علیه السلام - است، به معرفى دهها منبع از شیعه و سنى مىپردازد که به ذکر این رخداد پرداختهاند و آنگاه شعرهایى که در این باره سرودهاند ، نقل مىکند . ج3، ص 5- 14 .
2) عبید الله حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 209- 248 .
3) ر . ک: همان، ج 1، ص 226; ابو عبد الله حاکم نیشابورى، معرفة علوم الحدیث، ص 102; على بن عساکر، على، تاریخ مدینة دمشق (به تحقیق محمد باقر محمودى)، ج 2، ص 409، رقم 915; موفق خوارزمى، المناقب، ص 264; احمد بن مردویه، وابو الشیخ، به نقل از جلال الدین سیوطى، در المنثور، ج 3، ص 106 واسماعیل بن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج 7، ص 357 .
4) ر . ک: عبید الله حسکانى، شواهد التنزیل ، ج 1، ص 232- 240 (وى با 6 طریق این رویداد را از ابن عباس نقل کرده است) ; نصر سمرقندى (م: 375 ق)، تفسیر السمرقندى، ج 1، ص 445; جلال الدین سیوطى، در المنثور، ج 3، ص 105- 104 وى به نقل از خطیب بغدادى (از کتاب المتفق والمختلف) و عبد الرزاق (ابى بکر م: 211 ق) و ابو الشیخ (الهنائى الهمدانى، گفته شده نام او حیوان بن خالد است . وى از تابعین و مورد وثوق دانشمندان رجال است . ر . ک: یوسف مزى، تهذیب الکمال، ج 33، ص 411، رقم ترجمة 7432) و ابو محمد عبد بن حمید ، (م: 294 ق) واحمد ابن مردویه (م: 410 ق) و محمد بن جریر طبرى (م: 310 ق) هر کدام با سندهاى خود، این حادثه را نقل کرده است . هم چنین: اسماعیل ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص71; موفق خوارزمى، المناقب، ص 264; احمد واحدى، اسباب نزول القرآن، ص 202; جلال الدین سیوطى، لباب النقول فی اسباب النزول، ص 148; فخر الدین رازى، مفاتیح الغیب (تفسیر الکبیر)، ج 12، ص 26 (با تعبیر روى عن ابن عباس، از ابن عباس روایتشده) . . . ; احمد بلاذرى، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودى، ج 1، ص 59 ، حدیث 155 .
5) ر . ک: سلیمان طبرانى، (م: 360 ق)، المعجم الکبیر، ج 1، ص 320- 321، حدیث 955 و نیز به نقل از او: ابی بکر الهیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 134; شواهد التنزیل، ج 1، ص 241; در المنثور، ج 3، ص 106، از ابن مردویه، و ابو نعیم (احمد بن عبد الله، م: 430 ق).
6) ر . ک: سلیمان طبرانى، المعجم الاوسط: ج 7، ص 130، حدیث 6228; محمد جوینى، فرائد السمطین (به تحقیق محمد باقر محمودى)، ج 1، ص 194 ، حدیث 153; شواهد التنزیل، ج 1، ص 223; در المنثور: ج 3، ص 105 از ابن مردویه .
7) ر . ک: شواهد التنزیل، ج 1، ص 230; احمد ثعلبى، احمد، الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، مخطوط، ج 1، ورق 74/ا; فرائد السمطین، ج 1، ص 191 حدیث 151; یوسف سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص 41 (به نقل از ثعلبى) ; التفسیر الکبیر: ج 12، ص 26، (با تعبیر روى عن ابى ذر، از ابو ذر روایتشده است) . . .
8) ر . ک: شواهد التنزیل، ج 1، ص 225 .
9) ر . ک: شواهد التنزیل، ج 1، ص 225 ; اسباب نزول القرآن، ص 201; جلال الدین سیوطى، لباب النقول، ص 202 .
10) شواهد التنزیل، ج 1، ص 228 .
11) احمد محب الدین طبرى، الریاض النضرة، ج 3، ص 179 .
12) عبد الرحمن بن ابى حاتم (م 327 ق)، تفسیر القرآن العظیم مسندا عن رسول الله و الصحابة و التابعین، ج 4، ص 1162 حدیث 6551; تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 409، رقم 916; در المنثور: ج 3، ص 106، لباب النقول: ص 148; انساب الاشراف، ج 2، ص 150، حدیث 151 .
13) ج 6، ص 186; ابن ابى حاتم، عبد الرحمن، همان: ج 4، ص 1162، حدیث 6549 و به نقل از وى: ابن کثیر، اسماعیل، همان: ج 2، ص 71 .
14) نک: طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آى القرآن: ج 6، ص 186; بغوى، حسین، معالم التنزیل: ج 2، ص 47 (با تعبیر قال ابن عباس و سدى قوله تعالى انما ولیکم . . . اراد به على بن ابى طالب، ابن عباس و سدى گفتهاند که مراد از آیه انما ولیکم، على بن ابى طالب است).
15) ر . ک: طبرى، محمد بن جریر، همان، ج 6، ص 186; جصاص، ابى بکر (م 370 ق)، احکام القران: ج 2، ص 625، وى مىگوید: «از مجاهد، سدى، ابى جعفر و عتبة بن ابى حکیم، «روایتشده آیه «انما ولیکم الله . . .» درباره على بن ابى طالب در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شده است» .
16) ر . ک: طبرى، محمد بن جریر، همان: ج 6، ص 186; سیوطى، جلال الدین، در المنثور: ج 3، ص 106 وى از عبد بن حمید و ابن المنذر (على بن المنذر م 256) نقل کرده است; بغوى، حسین، همان: ج 22، ص 47; واحدى، على، الوسیط فى تفسیر القرآن المجید: ج 2، ص 201 .
17) ر . ک: عیاشى، محمد بن سعود، همان، ج 2، ص 57، حدیث 1298 و ص 58، حدیث 1302; کلینى، محمد، کافى، کتاب الحجة، باب «ما نص الله عز وجل ورسوله على الائمة علیهم السلام واحدا واحدا» ، ج 1، ص 288، حدیث 3; بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن: ج 1، ص 479 و 480، حدیث 2 و 3 و 4; مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار: ج 35، ص 106 .
18) اسکافى، محمد، المعیار والموازنة: ص 228 .
19) نیشابورى، حسن، همان: ج 6، ص 169 .
20) ایجى، عبد الرحمن، المواقف فى علم الکلام: ص 405 وى مىنویسد: «اجمع ائمة التفسیر ان المراد على [ علیه السلام] وللاجماع على ان غیره غیر مراد .»
21) آلوسى، محمود، همان: ج 4، ص 245 .
22) همان، و نیر ر . ک: جوینى، محمد، همان: ج 1، ص 190 .
23) سیوطى، جلال الدین، لباب النقول: ص 148 .
24) ابن حجر عسقلانى، احمد، الکافى الشافى فی تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشرى): ج 1، ص 649 .
25) ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم: ج 2، ص 69 . «ابن مردویه از دانشمندان نامور اهل سنت در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (م: 410 ق) است، «شمس الدین ذهبى» درباره وى نوشتهاست: «الحافظ المجود العلامة المحدث اصبهان . . . و کان فرسان الحدیث فهما، یقظا، متقنا . . . .» سیر اعلام النبلاء: ج 17، ص 308، رقم ترجمه 188، «عبد الرزاق بن همام» نیز از دانشمندان بزرگ قرن دوم و سوم (م: 211 ق) به شمار مىآید . «شمس الدین ذهبى» درباره وى مىگوید: «الحافظ الکبیر عالم الیمن . . . الثقة الشیعى» ، سیر اعلام النبلاء: ج 9، ص 563، رقم ترجمه 220 .
26) ابن کثیر، اسماعیل، همان: ج 2، ص 69 .
27) ابن کثیر، اسماعیل، همان: ج 2، ص 69 و نیز ر . ک: طبرى، ابن جریر، همان: ج 6، ص 178- 179 .
28) ابن کثیر، اسماعیل، همان: ج 2، ص 69; طبرى، محمد بن جریر، همان: ج 6، ص 178 .
29) همان: ج 2، ص 169; طبرى، محمد بن جریر، ج 6، ص 178 و ص 186 .
30) طبرى، محمد بن جریر، همان: ج 6، ص 178 .
31) همان: ج 6، ص 178- 177 .
32) همان، ج 6، ص 186 .
33) ر . ک: واحدى، احمد، همان: ص 200- 201; لباب النقول فى اسباب النزول، ص 147 .
34) ابن تیمیه نیز در این باره بدون هیچ تاملى در منابع و مدارک چنین نوشتهاست: «. . . تمام مفسران در همه اعصار آیات 55 و 56 سوره مائده را درباره عبادة بن صامت مىدانند . ! ! منهاج السنة، ج 4، ص 5 .
35) رازى، فخر الدین، همان: ج 12، ص 26 .
36) رازى، فخر الدین، همان: ج 12، ص 26 .
37) نک: حسکانى، عبید الله، همان: ج 1، ص 224 حدیث 232 و ص 232، حدیث 236 و 237; سیوطى، جلال الدین، همان: ج 3، ص 104 .
38) مانند، محمد حسین ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 105 (پیش از این عبارت ذهبى را ملاحظه کردید) شاکر احمد، نیز مىگوید: این از بافتههاى شیعه است که مىخواهد با تاویل قرآن بازى کند و به على - کرم الله وجهه - فضایل و مناقبى که ثابت نیست، نسبت دهد .» العمدة، ج 2، ص 50 .
39) به طور نمونه ر . ک: ناصر قفارى، اصول مذهب الشیعة، ج 2، ص 679 .
40) احمد ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة: ج 4، ص 5 .
41) همان: ج 4، ص 5- 9 .
42) اسماعیل ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم: ج 2، ص 69 .
43) همان، ج 2، ص 69 .
44) محمد شوکانى، فتح القدیر: ج 2، ص 51 .
45) ذهبى، محمد حسین، التفسیر و المفسرون: ج 2، ص 105 .
46) محمد شاکر، احمد، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر: ج 2، ص 50 .
47) نیشابورى، حسن، همان: ج 6، ص 169 .
48) حسکانى، عبید الله، همان: ج 1، ص 230 .
49) جوینى، محمد، همان: ج 1، ص 191، حدیث 151 .
50) رازى، فخر الدین، همان: ج 12، ص 26 .
51) احمد ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 79، رقم ترجمه 31 .
52) تاج الدین سبکى، طبقات الشافعیة، ج 4، ص 58، رقم ترجمه 267 .
53) صلاح الدین صفدى، الوافى بالوفیات، ج 7، ص 306، رقم ترجمه 3299 .
54) جلال الدین سیوطى، طبقات المفسرین، ص 17 .
55) محمد بن الجزرى، غایة النهایة فى طبقات القراء، ج 1، ص 100، رقم ترجمه: 462 .
56) مسعود بغوى، تفسیر البغوى (معالم التنزیل)، ج 2، ص 47 .
57) ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج 2، ص 228 .
58) همان، ص 237 .
59) نک: طبرى، محمد بن جریر، همان، ج 6، ص 186 .
60) الدر المنثور، ج 3، ص 105 .
61) ر . ک: ابن ابى حاتم، عبد الرحمن، همان، ج 4، ص 1162، حدیث 6547 و 6551 .
62) ر . ک: مزى، یوسف، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال: ج 15، ص 27، رقم ترجمه 3303 .
63) همان، ج 23، ص 197، رقم ترجمه 4732 .
64) همان، ج 29، ص 134، رقم ترجمه 6293 .
65) همان، ج 11، ص 313، رقم ترجمه 2467 .
66) در المنثور، ج 3، ص 105 .
67) ابن کثیر، اسماعیل، همان: ج 2، ص 71 .
68) ر . ک: مزى، یوسف، همان، ج 18ص 322، رقم ترجمه 3532 .
69) ر . ک: همان، ج 26، ص 138، رقم ترجمه 5478 .
70) ر . ک: رازى، فخر الدین، همان، ج 12، ص 26 ; آلوسى، محمود، همان: ج 4، ص 246 .
71) محمود ابو ریه، محمود، اضواء على السنة المحمدیة، ص 310 .
72) محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 8 .
مآخذ
قرآن کریم
ابو بکر احمد الرازى (الجصاص)، احکام القرآن، تحقیق: صدقى محمد جمیل، مکه، المکتبة التجاریة، /بى تا .
على بن احمد الواحدى، اسباب نزول القرآن، تحقیق: کمال زغلول، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، 1411 ق .
ناصر بن عبد الله القفارى، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریة، چاپ دوم، ریاض 1415 ق .
محمود ابوریه، اضواء على السنة المحمدیة، قم، انتشارات انصاریان، 1416 ق .
احمد البلاذرى، انساب الاشراف، تحقیق: محمد باقر المحمودى، چاپ دوم، قم، مجمع احیاء التراث، 1416 ق .
علامه مجلسى، بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1363 ش .
اسماعیل ابن کثیر الدمشقى، البدایة والنهایة، تحقیق: احمد ابو ملحم و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیة، بى تا .
سید هاشم البحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، قم، مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان، بى تا .
ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودى، بیروت، مؤسسة المحمودى، 1398 ق .
سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسة اهل البیت، 1401 ق .
اسماعیل بن کثیر الدمشقى، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار المعرفة، 1402 ق .
عبد الرحمن بن محمد ابن ابى حاتم، تفسیر القرآن العظیم مسندا عن رسول الله والصحابة والتابعین، تحقیق: اسعد محمد الطیب، چاپ دوم، بیروت، المکتبة العصریة، 1419 ق .
احمد بن تیمیه، تفسیر الکبیر، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408 ق .
محمد حسین الذهبى، التفسیر والمفسرون، چاپ دوم، بى جا، 1396 ق .
ابو الحجاج یوسف المزى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، تحقیق: بشار عواد، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1402 ق .
محمد بن جریر الطبرى، جامع البیان عن تاویل آى القرآن، بیروت، دار الفکر، 1408 ق .
عبد الرحمن جلال الدین السیوطى، الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، بیروت، دار الفکر، 1403 ق .
احمد بن عبد الله الطبرى، ریاض النظرة فى مناقب العشرة، تخریج: عبد المجید طعمه حلبى، چاپ اول، بیروت، دار المعرفة، 1418 ق .
على بن الطاووس العلوى، سعد السعود للنفوس، تحقیق: فارس تبریزیان، چاپ اول، قم، انتشارات دلیل، 1421 ق .
محمد بن احمد الذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنؤوط، چاپ چهارم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 .
عبید الله الحاکم الحسکانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمد باقر المحمودى، چاپ دوم، قم ، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1411 ق .
تاج الدین السبکى، طبقات الشافعیة الکبرى، تحقیق: عبد الفتاح محمد الحلو، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة، بى تا .
جلال الدین السیوطى، طبقات المفسرین، بیروت، دار الکتب العلمیة، بى تا .
احمد محمد شاکر، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، قاهره، مکتبة التراث الاسلامى، بى تا .
محمد بن الجزرى، غایة النهایة فى طبقات القراء، چاپ اول، مصر، مکتبة الخانجى، 1351 ق .
محمد بن على الشوکانى، فتح القدیر الجامع بین فنى الروایة والدرایة من علم التفسیر، بیروت، دار المعرفة، بى تا .
محمد بن اسحاق الکلینى، الکافى، تصحیح: على اکبر الغفارى، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1388 ق .
احمد بن حجر عسقلانى، الکافى الشاف فى تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشرى)، قم، نشر ادب الحوزة، بى تا .
احمد بن محمد الثعلبى، الکشف والبیان فى تفسیر القرآن، مخطوط، مکتبة آیة الله المرعشى النجفى .
محمد بن محمد رضا القمى المشهدى، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهى، چاپ اول، طهران، انتشارات اسوه، 1411 ق .
جلال الدین السیوطى، لباب النقول فى اسباب النزول، تصحیح: بدیع السید اللحام، چاپ اول، بیروت، دار الهجرة، 1410 ق .
على بن ابى بکر الهیثمى، مجمع الزواید و منبع الفوائد، چاپ دوم، بیروت، دار الکتاب العربى، 1402 ق .
حسین بن مسعود الفراء البغوى، معالم التنزیل (تفسیر البغوى)، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، چاپ دوم، بیروت، دار المعرفة، 1407 ق .
سلیمان احمد الطبرانى، المعجم الوسیط، تحقیق: محمد الطحان، چاپ اول، الریاض، مکتبة المعارف، 1405 ق .
سلیمان احمد الطبرانى، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدى عبد المجید السلفى، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث، بى تا .
ابو عبد الله الحاکم النیسابورى، تحقیق: معظم حسین، چاپ دوم، المدینة، المکتبة العلمیة، 1397 ق .
فخر الدین الرازى، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، چاپ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى تا .
الموفق بن احمد الخوارزمى، المناقب، تحقیق: مالک المحمودى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1411 ق .
ابو العباس احمد بن تیمیة، منهاج السنة النبویة فى نقض کلام الشیعة القدریة، بیروت، دار الکتب العلمیة، بى تا .
عبد الرحمن ایجى، المواقف فى علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، بى تا .
محمد حسین الطباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة، بى تا .
شیخ حسین الراضى، الهوامش التحقیقیة (الملحق بکتاب المراجعات)، چاپ دوم، قم، المجمع العالمى لاهل البیت، 1416 ق .
صلاح الدین الصفدى، الوافى بالوفیات، بیروت، دار النشر، بى تا .
احمد بن خلکان، وفیات الاعیان، چاپ دوم، قم، منشورات الشریف الرضى، 1364 ش .