ژرفا و پهناى قرآن شناسى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
محمدکاظم شاکر در سال 1342 شمسى در شهرستان میبد از توابع استان یزد دیده به جهان گشود. دبیرستان را در رشته علوم تجربى به پایان برد و کارشناسى علوم دینى و معارف اسلامى را در مدرسه عالى شهید مطهرى گذراند. آنگاه وارد حوزه علمیه قم شد و پس از اتمامدروس سطح حوزه، از سال 68 به تحصیل در خارج فقه و اصول پرداخت و دورههاى کارشناسى ارشد و دکتراى علوم قرآن و حدیث را دردانشگاههاى تهران و تربیت مدرس به پایان برد. در سال 1368 فارغالتحصیل ممتاز دانشگاه تهران شد و از رئیس جمهور وقت، على اکبر هاشمى رفسنجانى، لوح تقدیر دریافت کرد. وى هم اکنون عضو هیئت علمى دانشگاه قم است. کار تخصصى ایشان، روشهاى تفسیرى است و به تازگى تحقیقاتى را نیز در زمینه مقایسه روشهاى تفسیرى بین کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان و روش تفسیرى قرآن کریم به عمل آورده است. از وى کتابها و مقالات متعددى در زمینه علوم قرآنى به چاپ رسیده است. دکتر شاکر، دبیر اولین دوره انتخاب کتاب سال علوم و معارف قرآنى است.
کتابشناخت دکتر محمد کاظم شاکر
کتابهاى چاپ شده:
1. روشهاى تأویل قرآنى (در دانشنامه قرآنپژوهى آقاى خرمشاهى معرفى شده است)؛
2. قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم (در دانشنامه قرآنپژوهى آقاى خرمشاهى معرفى شده است)؛
3. فقر و غنا در قرآن و حدیث؛
4. باطن و تأویل قرآن (کار مشترک با آقاى على اکبر بابایى)؛
5. مبانى و روشهاى تفسیر؛
6. قرآن در آینه پژوهش (از دفتر اول تا دفتر چهارم).
پژوهش و حوزه: چه نوع تحلیلها و برداشتهایى از وحى وجود دارد و دیدگاه شما در این باره چیست؟
، دیدگاه سنتى در میان اهل ادیان توحیدى، این است که پیامبران به واسطه فرشتهاى (جبرئیل) پیام خداوند را دریافت مىکنند که این پیام همان «وحى» است. با این حال در طول تاریخ دیدگاههاى مختلفى، هم در میان دانشمندان مذهبى و هم غیرمذهبى بهوجود آمده است. اما در میان مسیحیان و مسلمانان نظریات جدیدى عرضه شده که کم و بیش با نظریه سنتى متفاوت است. در غرب تا قرن پانزدهم همان دیدگاه سنتى وجود داشت؛ اما با کشف مغایرت برخى قضایاى دینى ـ که در کتاب مقدس مطرح شده و به عنوان وحى تلقى شده بود ـ با قضایاى علمى، بسیارى را بر آن داشت که اساساً وحى را منکر شوند. این تفکر چنین تبلیغ مىکرد که پیامبران افرادى بودهاند که براى رسیدن به شهرت و مقام بهدروغ ادعا کردهاند که از سوى خداوند وحى دریافت مىکنند. این وضعیت تا قرن هیجدهم به همین منوال ادامه داشت تا آنکه علم براساس یکسرى آزمایشات روانشناسانه پذیرفت که انسان فقط جسم و ماده نیست، بلکه هر شخصى داراى روحى است که خارج از ساز و کارهاى مادى و جسمانى عمل مىکند. آنها با اجراى خواب مصنوعى روى بسیارى از افراد، دریافتند که روح انسان در آن حالت قادر است اطلاعات عجیبى را کسب کند که در حالت عادى امکان ندارد؛ اطلاعاتى که در یک لحظه به دست مىآید و مربوط به زمانهاى گذشته یا مکانهاى دور دست است. با این دستاوردهاى علمى، غرب از موضع خود مبنى بر انکار وحى و دروغ پنداشتن ادعاى پیامبران یک قدم عقبنشینى کرد و پذیرفت که روح انسان مىتواند به حالتى برسد که اطلاعاتى را از غیب کسب کند. اما با این تحلیل نیز پذیرش صحت وحى مستلزم آن نبود که بپذیرند خداوند بر پیامبران وحى مىفرستد؛ بلکه چنین مىگفتند که پیامبران افرادى هستند که داراى روحى متعالى و شگفتاند که قادر است از جهانهاى دیگر (غیب) اطلاعات کسب کنند و همین روح گاهى براى خودشان مجسم مىشود؛ به طورى که فکر مىکنند شخص دیگرى، یعنى فرشته نزد آنها آمده، به آنها اطلاعات و اخبارى را مىرساند. این دیدگاه از وحى مىتوانست خطاهاى کتاب مقدس را نیز توجیه کند. به این معنا که وحى اطلاعات خالص نیست که خداوند به افراد داده باشد، بلکه حاصل تعامل روح پیامبران با بدن، جهان ماده و جهان غیب است و در این تعامل، گاه اشتباه هم رخ مىدهد و امور غیرواقعى هم ممکن است واقعى جلوه کنند.
دیدگاه دیگرى نیز در غرب در دهههاى اخیر به وجود آمده است و آن اینکه وحى یک تجربه دینى است. این دیدگاه، بر آن است که پیامبران مواجههاى با خدا و عالم غیب داشتهاند و بعداً تجربه خود را تفسیر کردهاند. به عبارت دیگر آن تجربه عارفانه بر شخصیت و روح و زندگى آنها اثر گذاشته، متناسب با آن روش زندگى و آداب خاصى را براى روابط اشخاص با خود، دیگران و خدا ترسیم مىکنند که مجموعه آنها همان آیینهاى الهى است. طبق این دیدگاه، متون دینى، تفسیرها و برداشتهاى پیامبران یا نویسندگان کتابهاى مقدس از تجربهاى است که در مواجهه با خدا و عالم غیب داشتهاند و آنچه در کتابهاى مقدس عرضه شده است، سخن خداوند نیست؛ بلکه تفسیرهایى از تجربه دینى افراد است. همان گونه که افراد مختلف در تجربههاى عادى، نتیجههاى متفاوتى مىگیرند و روش و منش خود را در زندگى براساس آن تجربیات بنا مىکنند، پیامبران و عارفان نیز ممکن است تفسیرهاى متفاوتى از تجربه پیامبران یا عارفانه خود عرضه کنند و براساس آن آیینى را براى زندگى دینى پیش نهند.
در میان مسیحیان، دیدگاه دیگرى در مورد وحى وجود دارد و این دیدگاه حاصل نگاه متفاوتى است که آنها به عیسى و پیامبران دارند. آنها مىگویند پیامبران حامل وحىاند، اما عیسى خود تجسم وحى الهى است. از این رو آنها قائل نیستند که عیسى از جانب خداوند کتابى به نام انجیل آورده است، بلکه خود او تجسم انجیل الهى است. در مورد وحى و الهام بر پیامبران و رسولان نیز بسیارى از مسیحیان امروزه معتقدند که نوشتهها و سخنان آنها دو موءلف و گوینده دارد: موءلف الهى و موءلف انسانى. بنابراین دیدگاه نمىتوان آنچه را در کتب دینى و مقدس آمده، یکسر سخن خدا دانست، بلکه روحیات، شرایط و مقتضیات زمان و مکان نیز بر محتواى وحى موءثر بوده است.
در یکى از دائرة المعارفهاى مسیحى آمده است که فرق وحى از دیدگاه مسیحى و دیدگاه اسلامى آن است که مسلمانان شخصیتِ پیامبر را مانند اسفنجى مىدانند که آب را از درون ظرفى جذب مىکند و بدون آنکه کوچکترین دخالتى در آن داشته باشد، مىتواند آن را به ظرف دیگرى منتقل کند؛ یعنى شخصیت پیامبر هیچگونه دخالت و تأثیرى بر روى وحى ندارد و پیامبر آنچه را که دریافت کرده، بىکم و کاست به مردم منتقل مىکند. اما در دیدگاه مسیحى وحى به رسولان، الهام روح القدس است، اما آنها هر یک با توجه به مقتضیات مختلفى که داشتهاند، به شکلى و زبانى به مردم منتقل مىکردهاند.
باید گفت که بستر همه این دیدگاهها، «فرهنگ و تمدن غرب»، «علوم تجربى و روشهاى کشف حقیقت در آن» و «ویژگىهاى متون مقدس عهدعتیق و عهدجدید» است. به عبارت دیگر، این فرضیهها همگى حاصل تعامل واقعیتهاى موجود در متون مقدس یهودى ـ مسیحى، فرهنگ و تمدن غرب و روشهاى مرسوم در علوم تجربى براى کشف حقیقت است.
ما مسلمانان قرآن را کلام خدا مىدانیم و ویژگىهاى بیانى قرآن به گونهاى است که جز این را نمىتوان گفت. در بسیارى از موارد پیامبر اکرم(ص) مورد خطاب خداوند قرار مىگیرد و تمام این خطابها با همان الفاظ عیناً نقل شده است. حتى در مواردى که با لفظ قل مورد خطاب قرار گرفته است، فقط محتواى پیام نقل نمىشود، بلکه واژه «قل» نیز نقل مىشود. بنابراین کسى که ویژگىها و اسلوبهاى کلامى و خطابى قرآن را مطالعه مىکند، به روشنى در مىیابد که اسلوب بیانى، حکایت از آن دارد که این سخنان از خود پیامبر نیست، بلکه هم محتوا و هم الفاظ از آن خداوند است. با توجه به نظریات جدید در مورد افعال خداوند، مىتوان گفت که وحى خداوند بر پیامبران از نوع «افعال گفتارى خداوند» است؛ یعنى همان طور که خداوند با توجه به صفات فعلیهاش جهان و موجودات جهان را مىآفریند و به آنها روزى مىدهد، یکى از افعال خداوند، ایجاد کلام و سخن است. بنابراین نباید پنداشت که چون سخن گفتن با اصوات و حروف و کلمات از ویژگىهاى انسانها است، پس شأن خداوند، اجلّ است از آنکه با بشر سخن بگوید. در قرآن تأکید شده است که خداوند با موسى سخن گفته است: وکلّم الله موسى تکلیماً. این شبهه که خداوند ممکن نیست مانند انسان سخن بگوید، باطل است؛ زیرا خداوند، سخن و کلام را خلق مىکند؛ همان طور که اجسام را خلق کرده است، بدون آنکه خود جسمانى باشد.
پژوهش و حوزه: اگر قرآن داراى یک زبان است، آیا همان زبان عموم عقلا و عرف مردم است، یا زبان مخصوص به خود را دارد؟
، وقتى گفته مىشود که زبان قرآن، زبان عرف عام است یا زبان عرف خاص، در آغاز باید تعریفى روشن از «عرف عام» و «عرف خاص» ارائه کرد. طرفداران نظریه «عرف عام» مىگویند که قرآن به زبان فلاسفه سخن نگفته است، یا آنکه مىگویند قرآن به زبان عرفا و صوفیه نازل نشده است تا ما ملزم باشیم تفاسیرى را که آنها مطابق با فرهنگ و اصطلاحات خاص خود عرضه مىکنند، بپذیریم. برداشت این گروه از «عرف خاص بودن زبان قرآن» آن است که اگر کسى بگوید زبان قرآن، عرف خاص است، یعنى قرآن به زبان یکى از علوم رایج یا مکاتب و فرقههاى کلامى، فلسفى و عرفانى سخن گفته است.
تعریف دیگر براى «عرف خاص بودن زبان قرآن» این است که قرآن کریم زبان خاص خودش را دارد، همان طور که فلسفه، کلام، منطق و نیز صوفیه، عرفا و... زبان خاص خودشان را دارند.
به نظر مىرسد قرآن زبان عرف خاصى دارد، اما نه به معناى اول، بلکه به معناى دوم؛ به شرحى که خواهد آمد:
تحولات مختلف در جامعه انسانى روى زبان و ادبیات اثر مىگذارد و معانى واژهها و ساختارها را تغییر مىدهد. به طور مثال وقتى در جامعهاى انقلاب رخ مىدهد، واژههایى با بار معنایى جدید ظاهر مىشوند؛ گرچه قبلاً نیز آن واژهها، به کار مىرفت، اما در انقلاب با معناى نسبتاً متفاوت و جدید به کار مىرود. مجموعه اصطلاحات و واژههایى که با یک انقلاب متولد مىشوند، «ادبیات انقلاب» را تشکیل مىدهند. همچنین در جنگ، «ادبیات جنگ» پدید مىآید. اصولاً ایجاد یک عرف خاص به معناى اول نیز جز همین مسیر را طى نمىکند. به طور مثال وقتى علم پزشکى پدید مىآید، پدیدآورندگان این دانش و کاربران این دانش، همراه با کار و فعالیت خود در این رشته، واژههایى را از زبان عمومى مىگیرند و با کاربرد خود در معناى خاصى، به آن واژه معناى خاص مىدهند. پس عرف خاص پزشکى همراه با علم پزشکى به وجود مىآید، همراه با رشد علم پزشکى نیز رشد مىکند و بعد از رواج و گسترش کاربرد واژههاى خاص در این علم، کسانى به جمع آورى و ثبت آنها در مجموعههایى با عنوان «فرهنگ علوم پزشکى» اقدام مىکنند. همه علوم، فنون، حرفهها و تحولات سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و... همین کارکرد و تعامل را با زبان دارند.
دین و قرآن نیز براى جامعه حرفهاى جدید و دستور العملهاى جدیدى داشته است. به عبارت دیگر جریان آمدن پیامبران و به طور خاص پیامبر اسلام (ص) را مىتوانیم به عنوان ظهور یک جریان جدید که مدعى حرفهاى جدید و بسیارى است، بدانیم. این جریان نیز مانند همه جریانات دیگر به طور طبیعى روى زبان اثر مىگذارد، واژههاى زبان را به کار مىگیرد، اما معانى جدیدى را به آنها تزریق مىکند. پس همان طور که فلسفه، پزشکى، فیزیک و نیز عرفا و صوفیه و... سازنده عرف خاص هستند، انبیا و وحى نیز پدیدآورنده عرف خاص خود هستند.
اما اینکه چگونه مىتوانیم به این عرف خاص دست یابیم، جواب آن ساده است. عرف خاص در هر علمى جدا از خود آن علم نیست. همان طور که اشاره کردم عرف خاص هر علمى، همزاد آن علم است و در دوران خود آن علم پدید مىآید. پس شناخت آنها جدا از شناخت آن علم نمىتواند باشد. کسى قبل از پدید آمدن علم پزشکى، فرهنگ پزشکى نمىنویسد تا دیگران را با آن آشنا سازد. در مورد قرآن نیز همینطور است. زبان عرف خاص قرآن را باید با مراجعه به خود قرآن به دست آورد. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر یکى از آیات مربوط به «روح» این نکته را متذکر مىشوند که کسانى که روح را در آیاتى مثل: یلقى الروح على من یشاء من عباده به وحى تفسیر کردهاند، نظریه قرآن را در مورد معناى «روح» در نظر نگرفتهاند. ایشان مىگویند اساساً تفسیر به رأى آن است که کسى بخواهد قرآن را صرفاً با توجه به اصول و قواعد زبان عربى و معانى واژهها در عرف عام زبان عربى تفسیر نماید. یادآور مىشوم که پایبندى به زبان عرف عام در تفسیر قرآن در تفسیر آیات متشابه، مشکلاتى را به دنبال مىآورد. شاید ظاهرگرایانى که به تشبیهگرایى تمایل پیدا کردهاند و اسما و صفات خداوند را همچون صفات انسانى معنا کردهاند، با همین طرز تفکر که زبان قرآن زبان عرف عام است، چنین تفاسیرى را عرضه کردهاند.
پژوهش و حوزه: سطح و عمق مطالعات و پژوهشهاى قرآنى در موضوعات جدید را چگونه ارزیابى مىکنید؟
، درباره این سوءال باید دو نکته را عرض کنم: نکته اول این است که متأسفانه برنامههاى آموزشى و پژوهشى ما در حوزه علوم قرآنى به گونهاى نیست که اساساً به مطالعات جدید بها بدهد. ما مىبینیم که برنامههاى درسى در رشته علوم قرآن و حدیث به گونهاى است که گویى در 200 سال قبل زندگى مىکنیم. این برنامه باعث مىشود که استاد و دانشجو تنها به مطالعه کتابهاى قدیمى و بحثهاى قدیمى بپردازند و عمده وقت خود را صرف آنها کنند. در چنین شرایطى خیلى معقول نیست که از استادان و دانشپژوهان و دانشجویان این رشته انتظار نوآورى داشته باشیم. نکته دوم این است که مباحث جدیدى که وارد حوزه قرآن شده است ـ مانند مباحث مربوط به هرمنوتیک ـ نوعاً از حد ترجمه اندیشههاى غربى ـ که در مورد کتاب مقدس گفتهاند ـ فراتر نمىرود و عدهاى گمان کردهاند که آنچه در غرب به عنوان هرمنوتیک جدید مطرح شده، عیناً مىتوان در مورد قرآن نیز مطرح کرد! در حالى که توجه به فرقهاى موجود بین کتاب مقدس مسیحیان و قرآن کریم، چهره اینگونه مباحث را کاملاً دگرگون مىسازد.
در اینجا بر این نکته تأکید مىکنم که تنها راه آنکه به مباحث جدید عمق ببخشیم، آن است که این مباحث جزو برنامههاى درسى، از کارشناسى تا دکترا، قرار گیرد. در این صورت است که به طور طبیعى دانشجو انتظار دارد تا مباحث جالب و مفیدى توسط استاد عرضه شود و استاد هم به عنوان وظیفه کارىاش به دنبال مطالعه بیشتر خواهد رفت و طبیعتاً درس مربوط روز به روز غناى بیشترى مىیابد. سپس این مباحث به درون جامعه مىآید و صاحبنظران درباره آن نظر کارشناسى مىدهند و به اصطلاح چکش مىخورد و در نتیجه شکل منسجمى به خود مىگیرد.
پژوهش و حوزه: حوزه مطالعات قرآنى و دلمشغولىهاى اصلى شما در پژوهشهاى جدیدتان چیست؟
، همان طور که مىدانید حوزه قرآن و حدیث، بسیار گسترده است و ضرورت دارد محققان و مدرسان بخشى از آن را به عنوان گرایش تخصصى خود دنبال کنند تا بتوانند در آن زمینه صاحبنظر شده، حرف و سخنى براى گفتن داشته باشند. این امرى است که ضرورت آن در دهههاى اخیر بهخوبى احساس شده است که دیگر زمان جاهلیت علمى گذشته است و اگر فرض کنیم کسانى باز هم تلاش کنند تا در همه زمینهها، کسب معلومات کنند این افراد اگر هم خیلى موفق باشند نوعاً دریا و اقیانوسى خواهند شد با عمق یک سانتیمتر! بنابراین لازم است حتى در بخش قرآنى هم تخصصهاى مختلفى به وجود آید. اینجانب سالها است که بیشتر وقتم را صرف حوزه مبانى و روشهاى تفسیرى قرآن کردهام و اکثر نوشتههایى را هم که به چاپ رساندهام، در این زمینه است. به تازگى با گذراندن یکسال فرصت مطالعاتى در انگلستان به مطالعات تطبیقى بین روشهاى تفسیرى کتاب مقدس و قرآن روى آوردهام و امیدوارم بتوانم در آینده پژوهشهاى مکتوبى را در این زمینه عرضه کنم. تاکنون چند اثر را به صورت کتاب و مقاله در این زمینه از انگلیسى ترجمه کردهام که آماده چاپ و انتشار است.
یکى از دغدغههایى که اینجانب در ارتباط با کار خودم دارم، مواجهه با جهان غرب و مسیحیت است. ما باید بتوانیم حقانیت قرآن را با زبان علمى و متدهایى که براى غرب و مسیحیت آشنا و شناخته شده باشد، بیان کنیم. یکى از این موارد پاسخ گفتن به شبهاتى است که آنها در مورد قرآن کریم مطرح مىکنند که باید درست فهمید و درباره آنها اندیشید و سپس با روشى مناسب به آنها پاسخ گفت.
پژوهش و حوزه: یکى از فعالیتهاى علمى شما در چند سال اخیر تهیه و تنظیم و معرفى مقالات علمىـپژوهشى فارغ التحصیلان مقطع دکترا بوده است. این کار با چه هدف و انگیزهاى انجام شد؟
، یکى از کارهاى خوبى که معاونت محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سالهاى اخیر انجام داده حمایت از فعالیتهاى قرآنى است که اکنون با ایجاد مرکز توسعه و ترویج فعالیتهاى قرآنى رشد قابل توجهى داشته است. حمایت از محققان و پژوهشگران و از جمله حمایت از نویسندگان پایاننامههاى قرآنى یکى از فعالیتهاى این مرکز بوده است. در زمینه تشویق و حمایت از دانشآموختگانى که مقطع کارشناسى ارشد خود را با نوشتن پایاننامه قرآنى به اتمام رساندهاند، چند کار صورت گرفته است: 1. انتخاب پایاننامه نمونه و معرفى آن همراه با اعطاى جایزه که این کار مشترکاً از سوى معاونت فرهنگى و جهاد دانشگاهى انجام مىشود؛ 2. چاپ و انتشار پایاننامههاى قرآنى که این کار پس از ارزیابى توسط دو داور و تصویب در کمیته علمى متشکل از پنج نفر از استادان علوم قرآنى صورت مىگیرد و تاکنون پایاننامههاى فراوانى هم در سطح دکترا و هم در سطح فوق لیسانس به چاپ رسیده است؛ 3. چاپ کلیه پایاننامهها، که تاکنون به چند جلد رسیده است؛ 4. چاپ یک مقاله از هر پایاننامه دکترا که در مجموعه قرآن در آینه پژوهش صورت مىگیرد.
متأسفانه استفاده بهینهاى از تحقیقات دوره دکترا صورت نمىگیرد. از طرفى هر دانشجوى دکترا به طور متوسط بین یک سال و نیم تا دو سال از بهترین سالهاى عمر خود را صرف تحقیق و تحریر پایاننامه مىکند و از طرف دیگر بنا به دلایلى حاصل این تحقیقات در مجلات معتبر علمى به چاپ نمىرسید؛ چرا که معمولاً مجلات علمى ـ پژوهشى دانشگاهها اقدام به درج مقالات علمى استادان دانشگاه مىکنند. از این رو با پیشنهاد یکى از مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مقرر گردید از هر رساله دکترا یک مقاله بگیریم و پس از تهذیب و ویرایش در مجموعهاى به چاپ برسانیم و به مناسبت نمایشگان بین المللى قرآن منتشر کنیم. اینک خداى متعال را سپاسگزاریم که توفیق داد تا در آستانه بازگشایى دوازدهمین نمایشگاه بین المللى قرآن کریم چهارمین دفتر را منتشر سازیم. اگرچه تبلیغاتِ مناسب و موءثرى در مورد این مجموعه صورت نگرفته است، با این حال استقبال خوبى از آنها در میان پژوهشگران و دانشجویان وجود دارد. ما امیدواریم با انتشار پى در پى این مجموعه و گسترش مقالات به حوزههاى مختلف، در آینده این مجموعه را همانند یک مجموعه بزرگ و دایرة المعارف علوم و معارف قرآنى ببینیم.
از نکات جالب توجه اینکه بسیارى از این پایاننامهها مربوط به دانشآموختگانى است که در رشته علوم قرآن تحصیل نکردهاند، بلکه فارغ التحصیلان رشته هایى نظیر زبان و ادبیات عرب، زبان و ادبیات فارسى، فلسفه و... هستند. در اینجا فرصت را غنیمت شمرده، به دانشجویان دیگر رشتهها توصیه مىکنم پایاننامه خود را به یکى از موضوعات مرتبط با قرآن اختصاص دهند؛ مخصوصاً دانشجویانى که در رشتههاى مختلف هنر تحصیل مىکنند؛ نظیر دانشجویان رشته موسیقى، فیلم و... ؛ زیرا مىتوان مفاهیم عالى قرآنى را در فیلمنامهها به کار گرفت و با الهام از روح قرآن پدیدآورنده آثار ارزشمند هنرى شد. مثلاً در بحث از قرائت قرآن، موسیقى قطعاً مىتواند مفید باشد.
پژوهش و حوزه: سپاسگزاریم که در این گفتوگو شرکت کردید و براى شما آرزوى توفیق بیشتر مىکنیم.
کتابشناخت دکتر محمد کاظم شاکر
کتابهاى چاپ شده:
1. روشهاى تأویل قرآنى (در دانشنامه قرآنپژوهى آقاى خرمشاهى معرفى شده است)؛
2. قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم (در دانشنامه قرآنپژوهى آقاى خرمشاهى معرفى شده است)؛
3. فقر و غنا در قرآن و حدیث؛
4. باطن و تأویل قرآن (کار مشترک با آقاى على اکبر بابایى)؛
5. مبانى و روشهاى تفسیر؛
6. قرآن در آینه پژوهش (از دفتر اول تا دفتر چهارم).
پژوهش و حوزه: چه نوع تحلیلها و برداشتهایى از وحى وجود دارد و دیدگاه شما در این باره چیست؟
، دیدگاه سنتى در میان اهل ادیان توحیدى، این است که پیامبران به واسطه فرشتهاى (جبرئیل) پیام خداوند را دریافت مىکنند که این پیام همان «وحى» است. با این حال در طول تاریخ دیدگاههاى مختلفى، هم در میان دانشمندان مذهبى و هم غیرمذهبى بهوجود آمده است. اما در میان مسیحیان و مسلمانان نظریات جدیدى عرضه شده که کم و بیش با نظریه سنتى متفاوت است. در غرب تا قرن پانزدهم همان دیدگاه سنتى وجود داشت؛ اما با کشف مغایرت برخى قضایاى دینى ـ که در کتاب مقدس مطرح شده و به عنوان وحى تلقى شده بود ـ با قضایاى علمى، بسیارى را بر آن داشت که اساساً وحى را منکر شوند. این تفکر چنین تبلیغ مىکرد که پیامبران افرادى بودهاند که براى رسیدن به شهرت و مقام بهدروغ ادعا کردهاند که از سوى خداوند وحى دریافت مىکنند. این وضعیت تا قرن هیجدهم به همین منوال ادامه داشت تا آنکه علم براساس یکسرى آزمایشات روانشناسانه پذیرفت که انسان فقط جسم و ماده نیست، بلکه هر شخصى داراى روحى است که خارج از ساز و کارهاى مادى و جسمانى عمل مىکند. آنها با اجراى خواب مصنوعى روى بسیارى از افراد، دریافتند که روح انسان در آن حالت قادر است اطلاعات عجیبى را کسب کند که در حالت عادى امکان ندارد؛ اطلاعاتى که در یک لحظه به دست مىآید و مربوط به زمانهاى گذشته یا مکانهاى دور دست است. با این دستاوردهاى علمى، غرب از موضع خود مبنى بر انکار وحى و دروغ پنداشتن ادعاى پیامبران یک قدم عقبنشینى کرد و پذیرفت که روح انسان مىتواند به حالتى برسد که اطلاعاتى را از غیب کسب کند. اما با این تحلیل نیز پذیرش صحت وحى مستلزم آن نبود که بپذیرند خداوند بر پیامبران وحى مىفرستد؛ بلکه چنین مىگفتند که پیامبران افرادى هستند که داراى روحى متعالى و شگفتاند که قادر است از جهانهاى دیگر (غیب) اطلاعات کسب کنند و همین روح گاهى براى خودشان مجسم مىشود؛ به طورى که فکر مىکنند شخص دیگرى، یعنى فرشته نزد آنها آمده، به آنها اطلاعات و اخبارى را مىرساند. این دیدگاه از وحى مىتوانست خطاهاى کتاب مقدس را نیز توجیه کند. به این معنا که وحى اطلاعات خالص نیست که خداوند به افراد داده باشد، بلکه حاصل تعامل روح پیامبران با بدن، جهان ماده و جهان غیب است و در این تعامل، گاه اشتباه هم رخ مىدهد و امور غیرواقعى هم ممکن است واقعى جلوه کنند.
دیدگاه دیگرى نیز در غرب در دهههاى اخیر به وجود آمده است و آن اینکه وحى یک تجربه دینى است. این دیدگاه، بر آن است که پیامبران مواجههاى با خدا و عالم غیب داشتهاند و بعداً تجربه خود را تفسیر کردهاند. به عبارت دیگر آن تجربه عارفانه بر شخصیت و روح و زندگى آنها اثر گذاشته، متناسب با آن روش زندگى و آداب خاصى را براى روابط اشخاص با خود، دیگران و خدا ترسیم مىکنند که مجموعه آنها همان آیینهاى الهى است. طبق این دیدگاه، متون دینى، تفسیرها و برداشتهاى پیامبران یا نویسندگان کتابهاى مقدس از تجربهاى است که در مواجهه با خدا و عالم غیب داشتهاند و آنچه در کتابهاى مقدس عرضه شده است، سخن خداوند نیست؛ بلکه تفسیرهایى از تجربه دینى افراد است. همان گونه که افراد مختلف در تجربههاى عادى، نتیجههاى متفاوتى مىگیرند و روش و منش خود را در زندگى براساس آن تجربیات بنا مىکنند، پیامبران و عارفان نیز ممکن است تفسیرهاى متفاوتى از تجربه پیامبران یا عارفانه خود عرضه کنند و براساس آن آیینى را براى زندگى دینى پیش نهند.
در میان مسیحیان، دیدگاه دیگرى در مورد وحى وجود دارد و این دیدگاه حاصل نگاه متفاوتى است که آنها به عیسى و پیامبران دارند. آنها مىگویند پیامبران حامل وحىاند، اما عیسى خود تجسم وحى الهى است. از این رو آنها قائل نیستند که عیسى از جانب خداوند کتابى به نام انجیل آورده است، بلکه خود او تجسم انجیل الهى است. در مورد وحى و الهام بر پیامبران و رسولان نیز بسیارى از مسیحیان امروزه معتقدند که نوشتهها و سخنان آنها دو موءلف و گوینده دارد: موءلف الهى و موءلف انسانى. بنابراین دیدگاه نمىتوان آنچه را در کتب دینى و مقدس آمده، یکسر سخن خدا دانست، بلکه روحیات، شرایط و مقتضیات زمان و مکان نیز بر محتواى وحى موءثر بوده است.
در یکى از دائرة المعارفهاى مسیحى آمده است که فرق وحى از دیدگاه مسیحى و دیدگاه اسلامى آن است که مسلمانان شخصیتِ پیامبر را مانند اسفنجى مىدانند که آب را از درون ظرفى جذب مىکند و بدون آنکه کوچکترین دخالتى در آن داشته باشد، مىتواند آن را به ظرف دیگرى منتقل کند؛ یعنى شخصیت پیامبر هیچگونه دخالت و تأثیرى بر روى وحى ندارد و پیامبر آنچه را که دریافت کرده، بىکم و کاست به مردم منتقل مىکند. اما در دیدگاه مسیحى وحى به رسولان، الهام روح القدس است، اما آنها هر یک با توجه به مقتضیات مختلفى که داشتهاند، به شکلى و زبانى به مردم منتقل مىکردهاند.
باید گفت که بستر همه این دیدگاهها، «فرهنگ و تمدن غرب»، «علوم تجربى و روشهاى کشف حقیقت در آن» و «ویژگىهاى متون مقدس عهدعتیق و عهدجدید» است. به عبارت دیگر، این فرضیهها همگى حاصل تعامل واقعیتهاى موجود در متون مقدس یهودى ـ مسیحى، فرهنگ و تمدن غرب و روشهاى مرسوم در علوم تجربى براى کشف حقیقت است.
ما مسلمانان قرآن را کلام خدا مىدانیم و ویژگىهاى بیانى قرآن به گونهاى است که جز این را نمىتوان گفت. در بسیارى از موارد پیامبر اکرم(ص) مورد خطاب خداوند قرار مىگیرد و تمام این خطابها با همان الفاظ عیناً نقل شده است. حتى در مواردى که با لفظ قل مورد خطاب قرار گرفته است، فقط محتواى پیام نقل نمىشود، بلکه واژه «قل» نیز نقل مىشود. بنابراین کسى که ویژگىها و اسلوبهاى کلامى و خطابى قرآن را مطالعه مىکند، به روشنى در مىیابد که اسلوب بیانى، حکایت از آن دارد که این سخنان از خود پیامبر نیست، بلکه هم محتوا و هم الفاظ از آن خداوند است. با توجه به نظریات جدید در مورد افعال خداوند، مىتوان گفت که وحى خداوند بر پیامبران از نوع «افعال گفتارى خداوند» است؛ یعنى همان طور که خداوند با توجه به صفات فعلیهاش جهان و موجودات جهان را مىآفریند و به آنها روزى مىدهد، یکى از افعال خداوند، ایجاد کلام و سخن است. بنابراین نباید پنداشت که چون سخن گفتن با اصوات و حروف و کلمات از ویژگىهاى انسانها است، پس شأن خداوند، اجلّ است از آنکه با بشر سخن بگوید. در قرآن تأکید شده است که خداوند با موسى سخن گفته است: وکلّم الله موسى تکلیماً. این شبهه که خداوند ممکن نیست مانند انسان سخن بگوید، باطل است؛ زیرا خداوند، سخن و کلام را خلق مىکند؛ همان طور که اجسام را خلق کرده است، بدون آنکه خود جسمانى باشد.
پژوهش و حوزه: اگر قرآن داراى یک زبان است، آیا همان زبان عموم عقلا و عرف مردم است، یا زبان مخصوص به خود را دارد؟
، وقتى گفته مىشود که زبان قرآن، زبان عرف عام است یا زبان عرف خاص، در آغاز باید تعریفى روشن از «عرف عام» و «عرف خاص» ارائه کرد. طرفداران نظریه «عرف عام» مىگویند که قرآن به زبان فلاسفه سخن نگفته است، یا آنکه مىگویند قرآن به زبان عرفا و صوفیه نازل نشده است تا ما ملزم باشیم تفاسیرى را که آنها مطابق با فرهنگ و اصطلاحات خاص خود عرضه مىکنند، بپذیریم. برداشت این گروه از «عرف خاص بودن زبان قرآن» آن است که اگر کسى بگوید زبان قرآن، عرف خاص است، یعنى قرآن به زبان یکى از علوم رایج یا مکاتب و فرقههاى کلامى، فلسفى و عرفانى سخن گفته است.
تعریف دیگر براى «عرف خاص بودن زبان قرآن» این است که قرآن کریم زبان خاص خودش را دارد، همان طور که فلسفه، کلام، منطق و نیز صوفیه، عرفا و... زبان خاص خودشان را دارند.
به نظر مىرسد قرآن زبان عرف خاصى دارد، اما نه به معناى اول، بلکه به معناى دوم؛ به شرحى که خواهد آمد:
تحولات مختلف در جامعه انسانى روى زبان و ادبیات اثر مىگذارد و معانى واژهها و ساختارها را تغییر مىدهد. به طور مثال وقتى در جامعهاى انقلاب رخ مىدهد، واژههایى با بار معنایى جدید ظاهر مىشوند؛ گرچه قبلاً نیز آن واژهها، به کار مىرفت، اما در انقلاب با معناى نسبتاً متفاوت و جدید به کار مىرود. مجموعه اصطلاحات و واژههایى که با یک انقلاب متولد مىشوند، «ادبیات انقلاب» را تشکیل مىدهند. همچنین در جنگ، «ادبیات جنگ» پدید مىآید. اصولاً ایجاد یک عرف خاص به معناى اول نیز جز همین مسیر را طى نمىکند. به طور مثال وقتى علم پزشکى پدید مىآید، پدیدآورندگان این دانش و کاربران این دانش، همراه با کار و فعالیت خود در این رشته، واژههایى را از زبان عمومى مىگیرند و با کاربرد خود در معناى خاصى، به آن واژه معناى خاص مىدهند. پس عرف خاص پزشکى همراه با علم پزشکى به وجود مىآید، همراه با رشد علم پزشکى نیز رشد مىکند و بعد از رواج و گسترش کاربرد واژههاى خاص در این علم، کسانى به جمع آورى و ثبت آنها در مجموعههایى با عنوان «فرهنگ علوم پزشکى» اقدام مىکنند. همه علوم، فنون، حرفهها و تحولات سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و... همین کارکرد و تعامل را با زبان دارند.
دین و قرآن نیز براى جامعه حرفهاى جدید و دستور العملهاى جدیدى داشته است. به عبارت دیگر جریان آمدن پیامبران و به طور خاص پیامبر اسلام (ص) را مىتوانیم به عنوان ظهور یک جریان جدید که مدعى حرفهاى جدید و بسیارى است، بدانیم. این جریان نیز مانند همه جریانات دیگر به طور طبیعى روى زبان اثر مىگذارد، واژههاى زبان را به کار مىگیرد، اما معانى جدیدى را به آنها تزریق مىکند. پس همان طور که فلسفه، پزشکى، فیزیک و نیز عرفا و صوفیه و... سازنده عرف خاص هستند، انبیا و وحى نیز پدیدآورنده عرف خاص خود هستند.
اما اینکه چگونه مىتوانیم به این عرف خاص دست یابیم، جواب آن ساده است. عرف خاص در هر علمى جدا از خود آن علم نیست. همان طور که اشاره کردم عرف خاص هر علمى، همزاد آن علم است و در دوران خود آن علم پدید مىآید. پس شناخت آنها جدا از شناخت آن علم نمىتواند باشد. کسى قبل از پدید آمدن علم پزشکى، فرهنگ پزشکى نمىنویسد تا دیگران را با آن آشنا سازد. در مورد قرآن نیز همینطور است. زبان عرف خاص قرآن را باید با مراجعه به خود قرآن به دست آورد. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر یکى از آیات مربوط به «روح» این نکته را متذکر مىشوند که کسانى که روح را در آیاتى مثل: یلقى الروح على من یشاء من عباده به وحى تفسیر کردهاند، نظریه قرآن را در مورد معناى «روح» در نظر نگرفتهاند. ایشان مىگویند اساساً تفسیر به رأى آن است که کسى بخواهد قرآن را صرفاً با توجه به اصول و قواعد زبان عربى و معانى واژهها در عرف عام زبان عربى تفسیر نماید. یادآور مىشوم که پایبندى به زبان عرف عام در تفسیر قرآن در تفسیر آیات متشابه، مشکلاتى را به دنبال مىآورد. شاید ظاهرگرایانى که به تشبیهگرایى تمایل پیدا کردهاند و اسما و صفات خداوند را همچون صفات انسانى معنا کردهاند، با همین طرز تفکر که زبان قرآن زبان عرف عام است، چنین تفاسیرى را عرضه کردهاند.
پژوهش و حوزه: سطح و عمق مطالعات و پژوهشهاى قرآنى در موضوعات جدید را چگونه ارزیابى مىکنید؟
، درباره این سوءال باید دو نکته را عرض کنم: نکته اول این است که متأسفانه برنامههاى آموزشى و پژوهشى ما در حوزه علوم قرآنى به گونهاى نیست که اساساً به مطالعات جدید بها بدهد. ما مىبینیم که برنامههاى درسى در رشته علوم قرآن و حدیث به گونهاى است که گویى در 200 سال قبل زندگى مىکنیم. این برنامه باعث مىشود که استاد و دانشجو تنها به مطالعه کتابهاى قدیمى و بحثهاى قدیمى بپردازند و عمده وقت خود را صرف آنها کنند. در چنین شرایطى خیلى معقول نیست که از استادان و دانشپژوهان و دانشجویان این رشته انتظار نوآورى داشته باشیم. نکته دوم این است که مباحث جدیدى که وارد حوزه قرآن شده است ـ مانند مباحث مربوط به هرمنوتیک ـ نوعاً از حد ترجمه اندیشههاى غربى ـ که در مورد کتاب مقدس گفتهاند ـ فراتر نمىرود و عدهاى گمان کردهاند که آنچه در غرب به عنوان هرمنوتیک جدید مطرح شده، عیناً مىتوان در مورد قرآن نیز مطرح کرد! در حالى که توجه به فرقهاى موجود بین کتاب مقدس مسیحیان و قرآن کریم، چهره اینگونه مباحث را کاملاً دگرگون مىسازد.
در اینجا بر این نکته تأکید مىکنم که تنها راه آنکه به مباحث جدید عمق ببخشیم، آن است که این مباحث جزو برنامههاى درسى، از کارشناسى تا دکترا، قرار گیرد. در این صورت است که به طور طبیعى دانشجو انتظار دارد تا مباحث جالب و مفیدى توسط استاد عرضه شود و استاد هم به عنوان وظیفه کارىاش به دنبال مطالعه بیشتر خواهد رفت و طبیعتاً درس مربوط روز به روز غناى بیشترى مىیابد. سپس این مباحث به درون جامعه مىآید و صاحبنظران درباره آن نظر کارشناسى مىدهند و به اصطلاح چکش مىخورد و در نتیجه شکل منسجمى به خود مىگیرد.
پژوهش و حوزه: حوزه مطالعات قرآنى و دلمشغولىهاى اصلى شما در پژوهشهاى جدیدتان چیست؟
، همان طور که مىدانید حوزه قرآن و حدیث، بسیار گسترده است و ضرورت دارد محققان و مدرسان بخشى از آن را به عنوان گرایش تخصصى خود دنبال کنند تا بتوانند در آن زمینه صاحبنظر شده، حرف و سخنى براى گفتن داشته باشند. این امرى است که ضرورت آن در دهههاى اخیر بهخوبى احساس شده است که دیگر زمان جاهلیت علمى گذشته است و اگر فرض کنیم کسانى باز هم تلاش کنند تا در همه زمینهها، کسب معلومات کنند این افراد اگر هم خیلى موفق باشند نوعاً دریا و اقیانوسى خواهند شد با عمق یک سانتیمتر! بنابراین لازم است حتى در بخش قرآنى هم تخصصهاى مختلفى به وجود آید. اینجانب سالها است که بیشتر وقتم را صرف حوزه مبانى و روشهاى تفسیرى قرآن کردهام و اکثر نوشتههایى را هم که به چاپ رساندهام، در این زمینه است. به تازگى با گذراندن یکسال فرصت مطالعاتى در انگلستان به مطالعات تطبیقى بین روشهاى تفسیرى کتاب مقدس و قرآن روى آوردهام و امیدوارم بتوانم در آینده پژوهشهاى مکتوبى را در این زمینه عرضه کنم. تاکنون چند اثر را به صورت کتاب و مقاله در این زمینه از انگلیسى ترجمه کردهام که آماده چاپ و انتشار است.
یکى از دغدغههایى که اینجانب در ارتباط با کار خودم دارم، مواجهه با جهان غرب و مسیحیت است. ما باید بتوانیم حقانیت قرآن را با زبان علمى و متدهایى که براى غرب و مسیحیت آشنا و شناخته شده باشد، بیان کنیم. یکى از این موارد پاسخ گفتن به شبهاتى است که آنها در مورد قرآن کریم مطرح مىکنند که باید درست فهمید و درباره آنها اندیشید و سپس با روشى مناسب به آنها پاسخ گفت.
پژوهش و حوزه: یکى از فعالیتهاى علمى شما در چند سال اخیر تهیه و تنظیم و معرفى مقالات علمىـپژوهشى فارغ التحصیلان مقطع دکترا بوده است. این کار با چه هدف و انگیزهاى انجام شد؟
، یکى از کارهاى خوبى که معاونت محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سالهاى اخیر انجام داده حمایت از فعالیتهاى قرآنى است که اکنون با ایجاد مرکز توسعه و ترویج فعالیتهاى قرآنى رشد قابل توجهى داشته است. حمایت از محققان و پژوهشگران و از جمله حمایت از نویسندگان پایاننامههاى قرآنى یکى از فعالیتهاى این مرکز بوده است. در زمینه تشویق و حمایت از دانشآموختگانى که مقطع کارشناسى ارشد خود را با نوشتن پایاننامه قرآنى به اتمام رساندهاند، چند کار صورت گرفته است: 1. انتخاب پایاننامه نمونه و معرفى آن همراه با اعطاى جایزه که این کار مشترکاً از سوى معاونت فرهنگى و جهاد دانشگاهى انجام مىشود؛ 2. چاپ و انتشار پایاننامههاى قرآنى که این کار پس از ارزیابى توسط دو داور و تصویب در کمیته علمى متشکل از پنج نفر از استادان علوم قرآنى صورت مىگیرد و تاکنون پایاننامههاى فراوانى هم در سطح دکترا و هم در سطح فوق لیسانس به چاپ رسیده است؛ 3. چاپ کلیه پایاننامهها، که تاکنون به چند جلد رسیده است؛ 4. چاپ یک مقاله از هر پایاننامه دکترا که در مجموعه قرآن در آینه پژوهش صورت مىگیرد.
متأسفانه استفاده بهینهاى از تحقیقات دوره دکترا صورت نمىگیرد. از طرفى هر دانشجوى دکترا به طور متوسط بین یک سال و نیم تا دو سال از بهترین سالهاى عمر خود را صرف تحقیق و تحریر پایاننامه مىکند و از طرف دیگر بنا به دلایلى حاصل این تحقیقات در مجلات معتبر علمى به چاپ نمىرسید؛ چرا که معمولاً مجلات علمى ـ پژوهشى دانشگاهها اقدام به درج مقالات علمى استادان دانشگاه مىکنند. از این رو با پیشنهاد یکى از مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مقرر گردید از هر رساله دکترا یک مقاله بگیریم و پس از تهذیب و ویرایش در مجموعهاى به چاپ برسانیم و به مناسبت نمایشگان بین المللى قرآن منتشر کنیم. اینک خداى متعال را سپاسگزاریم که توفیق داد تا در آستانه بازگشایى دوازدهمین نمایشگاه بین المللى قرآن کریم چهارمین دفتر را منتشر سازیم. اگرچه تبلیغاتِ مناسب و موءثرى در مورد این مجموعه صورت نگرفته است، با این حال استقبال خوبى از آنها در میان پژوهشگران و دانشجویان وجود دارد. ما امیدواریم با انتشار پى در پى این مجموعه و گسترش مقالات به حوزههاى مختلف، در آینده این مجموعه را همانند یک مجموعه بزرگ و دایرة المعارف علوم و معارف قرآنى ببینیم.
از نکات جالب توجه اینکه بسیارى از این پایاننامهها مربوط به دانشآموختگانى است که در رشته علوم قرآن تحصیل نکردهاند، بلکه فارغ التحصیلان رشته هایى نظیر زبان و ادبیات عرب، زبان و ادبیات فارسى، فلسفه و... هستند. در اینجا فرصت را غنیمت شمرده، به دانشجویان دیگر رشتهها توصیه مىکنم پایاننامه خود را به یکى از موضوعات مرتبط با قرآن اختصاص دهند؛ مخصوصاً دانشجویانى که در رشتههاى مختلف هنر تحصیل مىکنند؛ نظیر دانشجویان رشته موسیقى، فیلم و... ؛ زیرا مىتوان مفاهیم عالى قرآنى را در فیلمنامهها به کار گرفت و با الهام از روح قرآن پدیدآورنده آثار ارزشمند هنرى شد. مثلاً در بحث از قرائت قرآن، موسیقى قطعاً مىتواند مفید باشد.
پژوهش و حوزه: سپاسگزاریم که در این گفتوگو شرکت کردید و براى شما آرزوى توفیق بیشتر مىکنیم.