نگاهى به مآخذ و مصادر تفسیر قرآن کریم (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مصادر ومآخذ تفسیر قرآن کریم
میزان استناد مفسران به منابع مختلف تفسیرى با توجه به شیوهاى که در تفسیر اتخاذ مىکنند متفاوت است . در این جا با قطع نظر از شیوههاى تفسیرى به ذکر منابع ومصادرى که دانشمندان تفسیر به آن تمسک مىجویند، مىپردازیم .
ماخذ اول: قرآن کریم
قرآن کریم، بیان کننده وروشنگر هر چیز است که مفسر باید با چینش آیات گوناگون در کنار هم وبرقرار کردن ارتباط موضوعى بین آنها به برداشتى صحیح ومنطقى دستیابد . مرحوم علامه طباطبایى در این باره نوشته است:
«چطور مىتوان پذیرفت که قرآن بیان هر چیزباشد اما بیان خودش نباشد با این که خدا در قرآن فرموده «هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان» وباز مىفرماید: «و انزلنا الیکم نورا مبینا» چگونه ممکن است قرآن، مایه هدایت ومیزان سنجش خوب وبد ووسیله روشنى براى عالمیان باشد ولى در موضوع فهم خود آیات قرآن که جهانیان به آن احتیاج شدید دارند، آنها را مستغنى نسازد . مگر خداوند نفرموده «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» کدام کوشش از زحمت در فهم معانى قرآن مهمتر وکدام راه هدایت از درک معانى آن بهتر است .» (1)
قرآن طى 23 سال به صورت تدریجى در مناسبتهاى مختلف نازل شد وآیات آن مکمل یکدیگر ومفسر هم مىباشد . دهها روایت در منابع عامه وخاصه مبنى بر مرجع بودن آیات وارد شده که براى رعایت اختصار به چند حدیث اشاره مىشود .
1- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«و ان القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا ولکن نزل لیصدق بعضه بعضا فما عرفتم فاعملوا و ما یتشابه علیکم فامنوا به .» (2)
«همانا قرآن نازل نشده براى این که برخى از آیاتش برخى دیگر را تکذیب کند بلکه نازل شده که برخى از آن برخى دیگر را تصدیق کند . پس آنچه را فهمیدید به آن عمل کنید وآنچه بر شما متشابه شد، به آن ایمان آورید .»
2- امام صادق علیه السلام فرمودند:
«ان هذا القرآن فیه منار الهدى و مصابیح الدجى فلیجل جال بصره ویفتح للضیاء نظره .» (3)
«همانا در این قرآن، جایگاه نور هدایت وچراغهاى تاریکى است . پس شخص تیزبین باید که در آن دقت کند وبراى روشنایى، نظر خویش را بگشاید .»
3- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«اذا جائکم عنى حدیث فاعرضوه على کتاب الله فما وافق کتاب الله فاقبلوه و ما خالفه فاضربوه به عرض الحائط .» (4)
«هرگاه حدیثى از من به شما مىرسد آن را بر کتاب خدا عرضه کنید آنچه موافق کتاب خداست، بپذیرید وآنچه مخالف است، به دیوار بزنید .»
چگونگى تفسیر قرآن به قرآن
آیات قرآن را در جهت روشن بودن یا نبودن مراد به چند دسته مىتوان تقسیم کرد:
الف: آیاتى که در تبیین مراد الهى، نص وصریح است ونیاز به بیان آیات ومنابع دیگر ندارد . تفسیر این آیات به منظور شرح بیشتر وطرح مباحث جنبى در احکام، اخلاق، عقاید ومانندآن صورت مىگیرد .
زرکشى در البرهان در این مورد نوشته است:
«قرآن تقسیم مىشود به آیاتى که فى نفسه مبین وواضح است واحتیاج به بیان دیگرى از آیات وغیر آن ندارد . آیات این چنینى فراوان است مانند آیه «التائبون العابدون . . .» (5) وآیه «قد افلح المؤمنون . . .» (6) و . . . .» (7)
ب: آیاتى که ظهور در مطلبى دارد وبا ظهورش مراد ومقصود الهى را روشن مىکند، اگرچه نص در مراد نیست .
ج: آیاتى که مجمل ومبهم است وخواننده در قرائت اولیه، مراد ومقصود گوینده را متوجه نمىشود، اما با مراجعه به آیات دیگر از ابهام بیرون مىآید ومراد روشن مىشود . رفع ابهام وگنگى از این آیات به وسیله آیات دیگر به سه شکل است:
1- آیه متصل به آیه مبهم در همان سوره آن را تفسیر وتبیین مىکند .
زرکشى در این باره نوشته است:
«گاهى بیان وشرح آیه، واضح وروشن نیست که بر چند قسم است، یکى آن که پشتسر آن توضیح مىآید، مانند «الله الصمد» (8) که محمد بن کعب قرظى گوید: تفسیر آن «لم یلد و لم یولد ولم یکن له کفوا احد» (9) است وآیه شریفه «ان الانسان خلق هلوعا» ، "همانا انسان ناشکیب آفریده شده است" (10) ابوالعالیه مىگوید تفسیرش «اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا» ، "چون به او شر رسد بىتاب است وچون خیر رسد بازدارند است . " (11) مىباشد .» (12)
محمد ابوطبره پس از ذکر این تقسیمبندى نوشته است:
«از این مورد است آیه «فاکهة وابا» ، "میوه وعلف" (13) فاکهة در آیه روشن است چیست اما "ابا" در آیه بعدى معرفى شده است که مىفرماید: «متاعا لکم و لانعامکم» ، "براى برخوردارى شما وچارپایانتان" . (14) همچنین در آیه شریفه «والسماء والطارق و ما ادراک ما الطارق» ، "سوگند به آسمان وشباینده وتوچه مىدانى شباینده چیست" . (15) مراد از طارق در آیه روشن نیست مگربا آیه بعدى «النجم الثاقب» ، "ستاره درخشان" (16) .» (17)
2- آیه دیگرى در همان سوره که به آن متصل نیستبه تفسیر وشرح آیه مبهم مىپردازد . زرکشى در توضیح این مورد نوشته است:
«گاهى بیان وشرح آیهاى در همان سوره اما منفصل آمده است . . . مانند آیه «ان الله لا یهدى من هو کاذب کفار» ، "خدا هر دروغگوى کافر را هدایت نمىکند . " (18) ظاهر آیه مشکل است; زیرا خداى سبحان کافران فراوانى را هدایت کرده، وآنان مسلمان از دنیا رفتهاند . پس مراد این استخدا کسى را که در علمش گذشته که عذاب براى او حتمى است هدایت نمىکند واین مطلب در همین سوره بیان شده، آن جا که مىفرماید: «افمن حق علیه کلمة العذاب افانت تنقذ من فى النار» ، "آیا کسى که حکم عذاب بر او تحقق یافته دوزخى است آیا تو کسى را که در دوزخ است مىرهانى؟ " . (19) » (20)
محمد ابوطبره نوشته است:
از مثالهاى آیات منفصله ومفسره در خود سوره این آیه است، «افمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله» ، «آیا کسى که جویاى خشنودى الهى است همانند کسى است که سزاوار خشم الهى شده است» . (21) در این جا ویژگى کسانى که از رضوان الهى تبعیت مىکنند، بیان نشده اما در قسمت دیگرى از این سوره، بعضى از این ویژگىها آمده، آن جا که مىفرماید: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله ونعم الوکیل فانقلبوا بنعمة من الله وفضل لم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظیم» ، «همان کسانى که چون بعضى به ایشان گفتند که مردمان در برابر شما گرد آمدهاند از آنان بترسید (به جاى ترس) بر ایمانشان افزود وگفتند خداوند ما را کافى است وچه نیکوکار سازى است، آن گاه به فضل ونعمت الهى بازگشتند وآسیبى به آنان نرسید وهمچنان جویاى خشنودى الهى بودند وخداوند داراى بخشش بیکران است .» (22)
نمونه دیگر آیه شریفه «ولقد همتبه و هم بها لولا ان رآى برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین» ، (23) «آن زن آهنگ او کرد واو نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ آن زن مىکرد . این گونه کردیم تا نابکارى وناشایستى را از او بگردانیم; چرا که از بندگان اخلاص یافته ماست .»
تفسیر این آیه ورفع این اشکال وابهام که یوسف اقدامى کرد که با عصمت انبیا منافات دارد، با آیات دیگر در همین سوره روشن مىشود . آن جا که مىفرماید: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء و انه کان من عبادنا المخلصین» ، «این گونه کردیم تا نابکارى وناشایستى را از او برگردانیم; چرا که از بندگان اخلاص یافته ماست .» (24)
آیه «ولقد راودته عن نفسه فاستعصم» ، «من از او کام خواستم ولى او خویشتندارى ورزید .» (25)
آیه «رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه» ، «پروردگارا! زندان براى من خوشتر است از آنچه مرا به آن مىخوانند .» (26)
مجموع این آیات بر برائتحضرت یوسف از آنچه با نبوت او سازگار نیست، دلالت مىکند . (27)
3- قسم سوم، آیاتى است که شرح وتفصیل آن در سوره دیگرى بیان نشده که با چینش آن آیه کنار آیه مبهم، تفسیر ومراد از آن واضح وروشن مىشود . زرکشى در این مورد چند مثال آورده است که یک نمونه را اشاره مىکنیم:
مانند آیه «مالک یوم الدین» ، «صاحب روز جزا» (28) که بیان وتوضیحش در سوره انفطار آمده است و «ما ادراک ما یوم الدین ثم ما ادراک ما یوم الدین یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر
یومئذ لله» ، «چه دانى روز جزا چیستباز چه دانى روز جزا چیست روزى که هیچ کس، هیچ اختیارى در حق هیچ کسى ندارد ودر چنین روز کار با خداست» . (29) (30)
ماخذ دوم: سنت
رسول گرامى صلى الله علیه و آله وسلم نخستین مبین ومفسر قرآن کریم است . آن حضرت که سخنانش متصل به وحى وعلم غیب الهى است، پس از نزول آیات قرآن به تفسیر آن مىپرداخت وطریق علم وعمل را به اصحاب مىآموخت . قرآن مجید ابتدا وظیفه تلاوت قرآن را بدون تفسیر، بر عهده پیامبر مىگذارد تا مسلمانان با آیات آشنا شوند .
«و قرآنا فرقناه لتقراءه على الناس على مکث و نزلناه تنزیلا» (31)
«قرآنى که آن را قسمت قسمت کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى وآن را به تدریجبر تو نازل کردیم .»
در مرحله بعد وظیفه تبیین وتفسیر آیات را بر عهده آن حضرت مىگذارد ومى فرماید:
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون» (32)
«قرآن را نازل کردیم تا براى مردم آنچه را نازل شده تبیین کنى شاید که تفکر واندیشه کنند .»
در جاى دیگر مىفرماید:
«و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذى اختلفوا فیه و هدى ورحمة لقوم یؤمنون» (33)
«ما کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردیم مگر به آن جهت که اختلافات آنان (مردم) را برایشان روشن سازى وهدایت ورحمتبراى گروه ایمان آورندگان است .»
امر و نهى وشرح وتبیین رسول خدا نیز مانند قرآن لازم الاتباع است، چنان که مىفرماید:
«و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا عنه» (34)
«آنچه پیامبر بر شما بیاورد، بپذیرید وآنچه شما را از آن بازدارد، دستبردارید .»
از ابى عبدالرحمان السلمى نقل شده که مىگفت:
«آنان که قرآن را براى ما قرائت کردند مانند عثمان، عبدالله بن مسعود ودیگران به ما خبر دادند، که هرگاه ده آیه را از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم یاد مىگرفتند از آن نمىگذشتند تا آنچه را ازعلم وعمل در آن بود، فرا مىگرفتند .» (35)
در مورد این که رسول خدا چه مقدار از آیات را تفسیر کرده استبین مفسران ومحققان علوم قرآن اختلاف است . دیدگاهها در این باره به سه نظر بازگشت مىکند:
دیدگاه اول
رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم مفهوم همه آیات قرآن ومفردات آن را براى اصحاب تفسیر کرده است .
ابن تیمیه از معتقدان به این نظریه است وى دو دلیل براى این مدعاى خود آورده است:
الف: دلیل نقلى: آیه «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم» (36) ، «ما این قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن را براى مردم تبیین کنى .» (37)
ب: دلیل عقلى: عادت چنین نیست که افرادى کتابى را در علوم، مانند طب وحساب بخوانند وآن را شرح ندهند، چگونه مىشود کلام خدا که مایه عصمت وسعادت وقیام دین ودنیاى مردم است (شرح نشود). (38)
نقد وبررسى
1- اعراب زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم به فصاحت وبلاغت در الفاظ مشهور بودند، از این رو آیات قرآن را مىفهمیدند مگر در مواردى که بر آنان مشکل بود که در تفسیرش به رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم مراجعه مىکردند . چنین نبود که آنان در فهم تک تک آیات ناتوان باشند ولازم باشد شرح آن را از پیامبر بخواهند . «لتبین للناس» نیز در آیه شریفه، ماموریت تبیین مشکلات قرآن را بر عهده پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم مىگذارد . از ابن عباس نقل شده که مىگفت:
«تفسیر بر چهار قسم است، قسمى که عرب آن را از کلام مىفهمند، تفسیرى که هیچ کس در ندانستن آن معذور نیست (همه مىفهمند)، تفسیرى که دانشمندان مىفهمند وتفسیرى که جز
خدا کسى نمىداند . بدیهى است این چهار قسم، از مصداقهاى «لتبین الناس» نیست ونیاز به بیان رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم ندارد .» (39)
2- اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم همه آیات را تفسیر کرده بود، این همه اختلاف میان مفسران نبود وروشهاى تفسیرى متعدد پدید نمىآمد . چنین نبود که همه اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم پس از شنیدن آیات، شرح وتفسیر آن را از حضرت بخواهند . عدهاى در آیات تدبر وتامل مىکردند، عدهاى حفظ مىکردند در برخى آیات مشکل نیز به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم مراجعه مىکردند .
دلیل عقلى نیز مردود است; زیرا اصحاب با توجه به شناخت اسباب نزول، آشنایى با لغت وفصاحت وبلاغت ذاتى که داشتند مفهوم ومراد از آیات را مىفهمیدند، در موارد مبهم نیز براى رفع ابهام به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم مراجعه مىکردند . افزون بر آن، عمرو فرصت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم با توجه به نوپا بودن اسلام ودشوارىهاى فراوان وحوادث متعدد براى شرح همه آیات کافى نبود . از این رو، ملاحظه مىکنیم بعد از رحلت آن حضرت، مردم در تفسیر وشرح آیات قرآن به صحابه بزرگ وائمه وپیشوایان معصوم مراجعه مىکردند . اگر قرآن را پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم تفسیر کرده بود ضرورتى براى این مراجعه نبود . ابن کثیر در مقدمه تفسیرش نوشته است: «هرگاه تفسیر قرآن را در قرآن وسنت نیافتیم به دیدگاههاى صحابه مراجعه مىکنیم; زیرا آنان از قرینههایى برخوردار بودند که ما از آن محرومیم، به خصوص بزرگان صحابه که داراى فهم کامل وعلم صحیح وعمل صالح بودهاند .» (40)
بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است آنچه امروز از تفسیرها در اختیار ماست، شرح بخشى از آیات قرآن است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم تفسیر کرده است . اگر گفته شود، بوده وبه ما نرسیده، مىگوییم در هر حال نتیجه یکى است .
دیدگاه دوم
این دیدگاه معتقد است پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم آیات بسیار اندکى را تفسیر کرده است . عمده دلیلهاى این نظریه، عبارت است از:
الف: طبرى به سندش از عایشه نقل مىکند که مىگفت: «پیامبر چیزى از قرآن را تفسیر نکرد مگر آیاتى که جبرئیل آنها را به او یاد داده بود .» (41)
ب: خداى متعال به پیامبر فرمان داد تا همه آیات را تفسیر وتبیین کند به جهت آن که مسلمانان در این آیات تدبر وتفکر کنند . (42)
ج: اگر رسول خدا همه آیات را تفسیر مىکرد، نیازى نبود بعضى اصحاب به این کار مبادرت کنند ورسول خدا براى آنان دعا کند که در تفسیر توانا شوند چنان که در حق ابن عباس فرمود:
«اللهم فقهه فى الدین و علمه التاویل .» (43)
«خدایا! او را فقیه در دین گردان وعلم تاویل قرآن را به او بیاموز .»
از این بیان استفاده مىشود که رسول خدا همه قرآن را تفسیر نکرد; زیرا در صورت تفسیر کل قرآن، صحابه در شناخت قرآن مساوى بودند ونیازى به این تخصیص نبود .
نقد وبررسى
1- طبرى، روایت منقول از عایشه را ضعیف شمرده است; زیرا در طریق آن جعفر بن محمد زبیرى است که ضعیف است . (44)
2- تدبر وتفکر در آیات، با فراوانى روایات تفسیرى از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم منافاتى ندارد; زیرا با توضیح وشرح آن حضرت، زمینه تدبر بیشتر فراهم مىشود . وقتى مسلمانان، مفهوم آیات را با بیان پیامبر خدا فهمیدند، توان بیشترى براى تامل وتفکر در آن دارند .
3- دعاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم در حق ابن عباس، دلیل بر این استحضرت همه قرآن را تفسیر نکرده است، اما بر کمى روایات تفسیرى دلالتى ندارد .
دیدگاه سوم
این دیدگاه معتقد است پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم بیشتر آیات را تفسیر والفاظ مشکل آن را بیان کرده وهمزمان با نزول وحى، موارد مبهم را توضیح داده، ولى حضرت همه قرآن را تفسیر نکرده است . (45)
این دیدگاه صحیحتر به نظر مىرسد . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم به دنبال نزول وحى، آیات قرآن را بر مردم قرائت مىکرد وآنان به حفظ وضبط آن مىپرداختند ودر مواردى که در فهم آیه دچار ابهام مىشدند، به آن حضرت مراجعه مىکردند وحضرت به رفع ابهام مىپرداخت، اما این شرح، شامل همه آیات نمىشود . از طرفى، مقدار روایات تفسیرى، اندک نیست; زیرا روایات متعددى از آن حضرت رسیده، از طرفى صحابه نیز بیشتر در تفسیر آیات به سخنان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم استناد مىکردند . سیوطى مقدار زیادى از این روایات را در اتقان جمع کرده است .
روایات تفسیر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم بر سه دسته است:
1- روایات متواتر وقطعى که علم به صدور آن از پیامبر است . این روایات که تعداد آن زیاد نیستبىگمان مفسر ومبین قرآن است .
2- اخبار واحد که با قرینههاى مختلف، اطمینان وظن قوى به صدور آن از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم است . این روایات نیز معتبر است .
3- روایات واخبار ضعیفى که نه طریق آن معتبر است، نه قرینههایى مبنى بر صدور آن در دست است . این اخبار ضعیف بوده وتمسک به آن صحیح نیست .
مرحوم آیتالله خویى ضمن بحث نسبتا مفصلى در این باره نوشته است: «روایات صحیحى که به طور قطع از معصوم صادر شده، در تفسیر قرآن بىگمان قابل اتکا واستناد است . استناد به روایات ضعیف هم به طور مسلم جایز و روا نیست ولى آیا از روایات غیرقطعى اما معتبر، یعنى از خبر واحدى که داراى شرایط حجیت واعتبار است، مىتوان در تفسیر قرآن پیروى کرد یا نه؟ مسالهاى است که میان مفسران ودانشمندان تفسیر وحدیثبسیار مورد اختلاف است وبه نظر ما این گونه روایات در تفسیر قرآن قابل اعتماد و تبعیت است ومفسر مىتواند به آنها استناد کند; زیرا اقتضاى حجیت واعتبار همین است .» (46)
ماخذ سوم: اهل بیت عصمت وطهارت
روایات تفسیرى امامان معصوم علیهم السلام پشتوانه وماخذ بزرگى براى تفسیر قرآن است . حضور دو قرن ونیم اهل بیت عصمت وطهارت در کنار مردم ومراجعه مردم به آنان، یکى از سرمایههاى عظیم در همه زمینههاى دینى به ویژه تفسیر قرآن است . صدها روایت تفسیرى از ائمه به ویژه امام باقر وامام صادق علیهم السلام در منابع روایى شیعه آمده است، دهها روایتبه سند معتبر وارد شده که سخنان آنان را مانند سخن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم مىداند . بیشتر دانشمندان علوم قرآنى وتفسیر در کتابهاى خویش به بیان این جایگاه پرداختهاند .
ابن سعد در طبقات کبرى نقل مىکند که على علیه السلام بر فراز منبر مىفرمود:
«سلونى فوالله لا تسئلونى عن شى الا اخبرتکم، سلونى عن کتاب الله فوالله ما من آیة الا و انا اعلم بلیل نزلت ام بنهار ام فى سهل ام فى جبل .» (47)
«از من بپرسید . پس سوگند به خدا نمىپرسید از چیزى جز آن که شما را خبر مىدهم، بپرسید از کتاب خدا، پس به خدا قسم آیهاى نیست جز آن که مىدانم در شب نازل شده استیا در روز، در دشت فرو آمده یا در کوه .»
شیخ مفید درباره امام باقر علیه السلام نوشته است:
«از هیچ یک از فرزندان حسن وحسین علیهم السلامدر علم دین وسنت وقرآن وفنون وآداب به اندازهاى که از امام باقر علیه السلام روایتشده، روایت نقل نشده است .» (48)
محمد بن طلحه شافعى در مورد جایگاه امام صادق علیه السلام در تفسیر نوشته است:
«جعفر بن محمد، از دانشمندان وبزرگان اهل بیت وداراى علوم کامل وتلاوت فراوان است . در معانى قرآن تتبع مىکند واز دریاى بىکران آن جواهر را استخراج، وشگفتىها را استنتاج مىکند .» (49)
مالک الجهنى در شان امام باقر علیه السلام چنین انشا کرده است .
اذا طلب الناس علم القرآن
کانت قریش علیه عیالا
وان فاه فیه ابن بنت النبى
تلقتیداه فروعا طوالا (50)
اگر مردم به دنبال علم قرآن باشند، قریش اهلیت آن را دارند . اگر پسر دختر پیامبر در آن علوم سخن بگوید، دستان او شاخههاى طولانى را پذیرا خواهد بود .
روایات وارده در مورد ارتباط اهل بیتبا قرآن فراوان است . در این جا به پنج دسته از این روایات اشاره مىکنیم .
دسته اول
روایاتى که دلالت دارد علم آنان برگرفته از علم پیامبرى و راوى علم او هستند .
امام باقر علیه السلام فرمود:
«یا جابر! لو کنا نفتى الناس براینا و هوانا لکنا من الهالکین و لکنا نفتیهم بآثار من رسول الله و اصول علم عندنا نتوارثها کابرا عن کابر نکنزها کما یکنز هولاء ذهبهم و فضتهم .» (51)
«اى جابر! اگر ما به راى وهواى خود براى شما حدیث کنیم از هلاک شدگان خواهیم بود، اما براى شما به آثارى از رسول خدا واصول علمى که نزد ماست از آن حضرت، براى شما فتوا مىدهیم که یکى از دیگرى ارث بردهایم وآن را گنجینه کردهایم . چنان که اینان طلا ونقره را گنجینه وذخیره مىکنند .»
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«ان الله علم نبیه التنزیل و التاویل فعلم رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم علیا و علمنا .» (52)
«به درستى که خداوند علم تنزیل وتاویل را به پیامبرش آموخت، پس رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم آن را به على علیه السلام آموخت وعلى علیه السلام نیز به ما آموخت .»
دسته دوم
روایاتى که براى هدایتبشر، اهل بیت را عدل وکنار قرآن خوانده است .
بهترین روایت در این باب حدیث معروف ثقلین است که از طرق امامیه واهل سنت وارد شده است . مرحوم علامه سید میرحامد حسین هندى، صاحب عبقات الانوار حدیث ثقلین را از قریب دویست نفر از بزرگان علما در طول سده دوم تا سیزده هجرى وبیش از 30 نفر از صحابه روایت کرده است . این حدیثبا الفاظ مختلفى نقل شده که همه یک معنى ومفهوم را مىرساند . شیخ طوسى در مقدمه تفسیر تبیان نوشته است: این روایت از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم نقل شده است وهیچ کس آن را رد نکرده است . رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود:
«انى مخلف فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض .» (53)
«من در میان شما دو چیز گرانبها قرار مىدهم اگر به آن تمسک کنید، گمراه نشوید، کتاب خدا وعترت واهل بیتم . همانا این دو از هم جدا نشود تا در کنار حوض بر من وارد شوند .
از على علیه السلام درباره این حدیث پرسش کردند، آن حضرت فرمود:
«انا والحسن والحسین والتسعة من ولد الحسین تاسعهم مهدیهم و قائمهم لا یفارقون کتاب الله و لا یفارقهم حتى یردوا على رسول الله حوضه .» (54)
«مقصود از عترت من، حسن وحسین وامامان نه گانه از فرزندان حسین است . نهمین آنان مهدى وقائم آنهاست .»
شیخ طوسى پس از نقل حدیث ثقلین نوشته است: «این روایت ظهور دارد در این که تفسیر قرآن جایز نیست، مگر با اثر صحیح از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم وائمه علیهم السلام که سخن آنان مانند کلمات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم حجت است .» (55)
دسته سوم
روایاتى که بیان مىکند علوم قرآن نزد اهل بیت است .
مرحوم فیض کاشانى در مقدمه دوم از تفسیر صافى، باب مستقلى را تحت عنوان «ان علوم القرآن کله انما هو عند اهل البیت علیهم السلام» آورده است . در این جا به نقل یکى از این روایات بسنده مىکنیم .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«انا اهل البیت لم یزل الله یبعث فینا من یعلم کتابه من اوله الى آخره . . . .» (56)
«همانا خداوند متعال همیشه از میان ما اهل بیت کسى را که کتاب خدا را از آغاز تا پایان مىداند بر مىانگیزد . . . .»
دسته چهارم
روایاتى که اهل بیت علیهم السلام را مخاطب اصلى قرآن معرفى مىکند .
حضرت على علیه السلام بنابر روایت عامه وخاصه فرمودند:
«نزل القرآن ارباعا، ربع فینا و ربع فى عدونا و ربع فى فرائض و احکام و ربع سنن و امثال ولنا کرائم القرآن .» (57)
«آیات قرآن بر چهار دسته نازل وتقسیم شده است: یک چهارم آن درباره ما، یک چهارم درباره دشمنان ما، یک چهارم آداب ومثلها، یک چهارم واجبات واحکام است وکرائم آن از ماست .»
امام باقر علیه السلام در برابر قتاده که خود را فقیه اهل بصره مىخواند وبه تفسیر قرآن مىپرداخت، فرمود:
«یا قتاده! ان کنت قد فسرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت وان کنت قد فسرته من الرجال فقد هلکت واهلکت، یا قتاده ویحک انما یعرف القرآن من خوطب به .» (58)
«اى قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر مىکنى هلاک شده وهلاک کردهاى واگر از نزد افراد تفسیر مىکنى نیز هلاک شده وهلاک کردهاى . اى قتاده! واى بر تو، همانا قرآن را کسى مىشناسد ومى فهمد که مورد خطاب آن واقع شده است [یعنى اهل بیت .]»
دسته پنجم
روایاتى که مبین اعلم بودن اهل بیت علیهم السلام در تفسیر وعلوم قرآنى است .
امام على علیه السلام فرمود:
«انى لاعرف ناسخه من منسوخه و محکمه من متشابهه و فصله من فصاله و حروفه من معانیه و الله ما من حرف نزل على محمد صلى الله علیه و آله وسلم الا انى اعرف فیمن انزل و فى اى یوم و فى اى موضع .» (59)
«همانا من ناسخ قرآن را از منسوخ آن، محکم را از متشابه، بخش وجزء آن را از اجزاء دیگر و حرف آن را از معانى مىدانم . به خدا سوگند، هیچ حرفى بر حضرت محمد صلى الله علیه و آله وسلم نازل نشده مگر آن که من مىدانم در مورد چه کسى، در چه روزى ودر چه محلى نازل شده است .»
عن الصادق علیه السلام: «فى قوله تعالى "ومن عنده علم الکتاب" قال ایانا عنى و على اولنا .» (60)
از امام صادق علیه السلام در مورد آیه «ومن عنده علم الکتاب» سؤال شد . فرمود: مقصود ما هستیم اول ما نیز على علیه السلام است .
حضرت على علیه السلام فرمودند:
«ان الله طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء على خلقه و حجته فى ارضه و جعلنا مع القرآن و القرآن معنا لا نفارقه و لا یفارقنا .» (61)
«همانا خدا ما را پاک قرار داد . عصمت داد وما را گواه بر خلق وحجتبر زمین قرار داد . ما را با قرآن وقرآن را با ما قرار داد . ما از آن جدا نمىشویم قرآن نیز از ما جدا نمىشود .
امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثى فرمودند:
«علم الکتاب کله والله عندنا، علم الکتاب کله والله عندنا .» (62)
«به خدا قسم همه علم کتاب نزد ماست . به خدا قسم همه علم کتاب نزد ماست .»
امام باقر علیه السلام در ضمن حدیثى فرمودند:
«. . . فانما على الناس ان یقرءوا القرآن کما انزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا .» (63)
«. . . همانا بر مردم است قرآن را آن گونه که نازل شده بخوانند . هرگاه نیاز به تفسیر آن پیدا کردند به وسیله ما وبه سوى ما هدایت جویند .»
اهل بیت عصمت وطهارت ارتباط تنگاتنگى با قرآن داشتند وپس از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم بزرگترین مفسران قرآن کریم هستند و روایات تفسیرى آنان منبع عظیم وارزشمندى براى مسلمانان به شمار مىآید .
آن بزرگواران همان اهل ذکرى هستند که قرآن مىفرماید: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» . (64) چنان که برخى از مفسران اهل سنت این آیه را به ائمه اثنى عشر تفسیر کردهاند . (65)
سلیم بن قیس مىگوید:
«از على علیه السلام شنیدم که مىفرمود: آیهاى بر پیامبر فرود نیامد، مگر این که بر من خواند واملا کرد ومن با خط خود نوشتم . تاویل وتفسیر، ناسخ ومنسوخ، محکم ومتشابه آن را تعلیم داد واز خداوند خواست تا فهم ونگهدارى آن را روزیم کند . پس از آن آنچه به من آموخت هرگز فراموش نکردم . . . .» (66)
ماخذ چهارم: گفتار صحابه
یکى از مآخذى که در تفسیر وفهم قرآن کریم مطرح شده، گفتار ونظر صحابه است . گونههاى بهرهگیرى از کلمات صحابه عبارتاند از:
1- آنچه که آنان از رسول خدا به سند صحیح نقل مىکنند . عبدالله بن مسعود گوید: «هنگامى که یکى از آنان ده آیه از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم مىشنید رد نمىشد تا این که علم وعمل به آن آیات را بیاموزد .» (67)
2- صحابه، شاهد حوادث، وقایع واتفاقاتى بودند که موجب نزول قرآن مىشد . بىگمان آشنایى مفسر با اسباب نزول از طریق قول صحابه بستر مناسبى را براى فهم قرآن فراهم مىآورد .
3- صحابه معانى الفاظ ومفردات قرآن را بهتر مىفهمیدند; زیرا آنان عرب زبان بوده ودر حال وهواى نزول وحى قرار داشتهاند، حوزههاى تفسیرى متعددى داشتند که در میان خویش به بحث وتحقیق درباره آیات قرآن مىپرداختند .
محمود ابوزهره در این باره نوشته است:
«صحابه معانى الفاظ را از همه مردم بهتر مىدانند; زیرا آنان عرب اند و از افراد دیگر به دین آشناترند والفاظى که براى ما بیگانه است، براى آنان آشناست ومعانى آن را مىدانند .» (68)
از صحابهاى چون عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس وابى بن کعب دهها روایت تفسیرى رسیده وهر یک از آنان بنیانگذار مدرسهاى در تفسیر شدند .
نتیجه: اقوال صحابه ماخذ مستقل محسوب نمىشود . اگرچه محققان ومفسران اهل سنت آن را در زمره مآخذ ومصادر تفسیر آوردهاند . همان طورى که ذکر شد، کلمات صحابه در صورتى که به سخنان رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم یا اسباب نزول قرآن یا تبیین لغات برگردد، قابل تامل وتوجه است ودر واقع، به سایر مآخذ ومصادر بازگشت مىکند . اما اجتهاد وراى شخصى صحابه در تفسیر آیات، براى مفسر لازم الاتباع نیست وحجیت ندارد بلکه مىتواند به عنوان طریق وچشماندازى در تفسیر قرآن وفهم مراد خداى متعال توسط مفسر بررسى شود . مفسر با مراجعه به مآخذ متعدد ومراجعه به فهم ودرک صحابه رسول خدا که شاهد نزول وحى بودهاند وبه قرائت احوال ومقتضیات مقام آگاهى دارند، میدان وسیعى براى جولان فکرى وتدبر در آیات پیدا مىکند ودر پرتو آن قادر خواهد بود به تفسیر جامع وصحیح آیات بپردازد .
ماخذ پنجم: عقل
آیات متعددى از قرآن کریم، انسانها را به تعقل در عالم تکوین وتشریع به صورت عام وتدبر وتعقل در آیات قرآن به طور خاص، دعوت مىکند . تعبیرهایى مانند عقل، فواد، لب، نهى، صدر وقلب براى این منبع معرفتى مهم به کار رفته است . قرآن مجید، هدف از نزول آیات الهى را تعقل بیان کرده وبا الفاظ مختلف این حقیقت را تبیین مىکند . گاه تعبیر لعل آورده ومىفرماید:
«کذلک یبین لکم آیاته لعلکم تعقلون» (69)
«این گونه خداوند آیاتش را براى شما بیان مىکند تا عقل خود را به کار گیرید واندیشه کنید .»
خداوند متعال در جایى دیگر، با لحن سرزنشبارى مردم را براى عدم تفکر وتعقل، مورد مؤاخذه قرار مىدهد ومىفرماید:
«لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکر لکم افلا تعقلون» (70)
«به راستى که به سوى شما کتابى فرو فرستادیم که در آن یاد شما هست . آیا تعقل نمىکنید؟»
تعبیر «لعلکم تعقلون» ، «افلا تعقلون» و «ان کنتم تعقلون» در آیات قرآن، این حقیقت را بیان مىکند که خداوند عقل را که نعمت ارزشمند وحجتباطنى است در اختیار بشر قرار داد تا براى درک واقعیتهاى پیرامون خود وفهم آیات الهى آن را به کار گیرد واگر چنین نکند، سزاوار توبیخ وسرزنش است . در روایات اسلامى به گوهر عقل، بهاى فراوانى داده شد، بخش عمدهاى از احادیث کتابهاى روایى ما مانند الکافى به کتاب عقل وجهل اختصاص یافته است .
عقل در روایات، اساس دین، بزرگترین سرمایه، راهوارترین مرکب، بهترین دوست، رسول باطنى ومعیار ومیزان براى تقرب الى الله معرفى شده است .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«لکل شىء آلة و عدة و آلة المؤمن و عدته العقل و لکل شىء مطیة و مطیة المرء العقل و لکل شىء غایة و غایة العبادة العقل و لکل قوم راعى و راعى العابدین العقل و لکل تاجر بضاعة و بضاعة المجتهدین العقل و لکل خراب عمارة و عمارة الاخرة العقل . . .» (71)
«براى هر چیز ابزار و وسایلى است، ابزار و وسایل مؤمن، عقل است وبراى هر چیزى مرکبى است ومرکب راهوار انسان، عقل است وبراى هر چیز، هدفى است وهدف از عبادت، عقل است وبراى هر قومى، جلودارى است وجلودار عبادتکنندگان، عقل است وبراى هر بازرگانى، سرمایهاى است وسرمایه مجتهدان عقل است و براى هر خرابى، آبادانى است وآبادانى آخرت عقل است . . . .»
عقل، عامل کسب دین ودیندارى وعامل ورود به بهشتخوانده شده است . چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:
«من کان عاقلا کان له دین ومن کان له دین دخل الجنه .» (72)
«هر کس عاقل باشد، دین دارد وهر کس دین داشته باشد، وارد بهشتخواهد شد .»
امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم فرمود:
«یا هشام! ما بعث الله انبیائه و رسله الى عباده الا لیعقلوه عن الله فاحسنهم استجابة احسنهم معرفة و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا و اکملهم عقلا ارفعهم درجة فى الدنیا و الاخرة .» (73)
«خداوند، پیامبران ورسولانش را به سوى بندگانش نفرستاد مگر به این منظور که درباره خداوند عاقلتر شوند . بنابراین، بهترین بندگانى که دعوت آنان را اجابت کردند، کسانى هستند که معرفتبیشتر داشتهاند وآنان که از امر وکار الهى آگاهترند، عاقلترند وآنان که عقلشان کاملتر است، مقامشان در دنیا وآخرت برتر است .»
تعقل وتدبر در آیات قرآن کریم در کنار مصادر نقلى، یکى از ابزار مهم فهم قرآن است . مفسر با پرهیز از اعمال سلیقه شخصى و به دور از خودمحورى و هواى نفس و با مدد از این رسول باطنى در آیات الهى تدبر مىکند وبا عنایتبه آیات قرآن وروایات قطعى به تفسیر مراد خداى متعال مىپردازد .
ماخذ ششم: لغت وادبیات واشعار عرب
یکى از مصادر مهمى که مفسر مىتواند در فهم معانى الفاظ وکلمات قرآن از آن بهره بگیرد، لغت وشعر وادبیات عرب است . قرآن به زبان عربى مبین وبراساس لغات عرب، بر مردمى نازل شد که به دلیل شرایط جغرافیایى واجتماعى خاص حاکم بر آن جامعه، در فصاحت وبلاغت ولغت وشعر ید طولایى داشتند . در بازار، گردهمایى ومحافل ادبى تشکیل مىدادند وبه قرائتبرترین شعرهاى خود با لغات و الفاظ شیوا و رسا مىپرداختند . قرآن در چنین فضایى و بر چنین مردمى نازل شد .
خلیفه دوم تاکید داشت در فهم قرآن به اشعار عرب مراجعه شود و مى گفت: «دیوان خود را حفظ کنید تا گمراه نشوید . گفتند دیوان ما چیست؟ گفت: شعر جاهلیت; زیرا تفسیر کتاب شما ومعانى گفتارتان در آن موجود است .» (74)
ابن خلدون در مقدمه تاریخش نوشته است: «قرآن به لغت عرب و بر اسلوب بلاغتى آنان نازل شده وهمه آنان آن را مىفهمند و معانى آن را در مفردات و ترکیب مىدانند .» (75)
شاهد بر این مدعا داستان زیر است:
نافع درباره کلمه «عزین» در آیه «عن الیمین و عن الشمال عزین» از ابن عباس پرسید . ابن عباس در پاسخ گفت: «عزون به معنى گروه دوستان زیاد است» نافع پرسید: آیا مردم عرب نیز این کلمه را به همین معنى استعمال مىکنند؟ ابن عباس در پاسخ گفت: آرى! مگر شعر عبید بن ابرص را نشنیدهاى که گفته:
فجائوا یهرعون الیه حتى
یکونوا حول منبره عزینا (76)
پس آمدند در حالى که به سوى او مىشتافتند تا آن که چون دوستان گرد جایگاهش حلقه زنند .
بدین ترتیب ملاحظه مىکنیم صحابه نیز در توضیح الفاظ مبهم قرآن به لغت و شعر عرب تمسک مىکردند . به همین دلیل دانشمندان لغت مانند مبرد، فرا و راغب اصفهانى کتابهایى در غریب و الفاظ و معانى لغات قرآنى تدوین کرده و در آن به شعر و نثر و مثل عرب استناد کردهاند .
یکى از معاصران در مورد کاربرد لغت در تفسیر قرآن نوشته است: «مفسر براى رفع تناقض در الفاظ مشترک یا الفاظ مختلف الدلاله یا غریب که دانشمندان در کتابهاى غریب تالیف کردهاند، نیازمند مصدر لغت است .» (77)
مراجعه به لغت و شعر عرب به معنى اصل قرار دادن لغت و فرع قرار دادن قرآن نیستبلکه مفسر علاوه بر مراجعه به منابع ومآخذ متعدد که اصل و اساس آن خود قرآن، سپس روایات قطعى است، سخنان اهل لغت را نیز به عنوان شاهد و پشتوانه بررسى مىکند تا با آگاهى و اطلاعات بیشترى به تبیین مراد الهى از آیات بپردازد و این هرگز به معنى فرع قرار دادن قرآن نیست; زیرا همه این تلاشها و مراجعات در جهتبهرهمند شدن بیشتر از قرآن و فهم مراد خداى متعال است .
ماخذ هفتم: اسباب نزول
یکى از مصادر ما در تفسیر که مىتواند مفسر را در فهم آیات کمک کند، اسباب نزول است . شناخت موقعیت زمانى، مکانى، فردى واجتماعى نزول آیات این امکان را به مفسر مىدهد تا حقیقتها و معارف وحى را در زمینههاى پیشینى و مقارن با آن مورد برسى و تحلیل قرار دهد و از چهره برخى آیات ابهامزدایى کند و او را در دستیابى به حقیقت پنهان آیات یارى رساند . سبب نزول عبارت است از حادثه، پرسش، درخواست و یا واقعهاى که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم اتفاق افتاده و باعث نزول آیه یا آیهها شده است . دیدگاه دانشمندان تفسیر و محققان علوم قرآنى در مورد تاثیر سبب نزول بر فهم آیات متعدد است .
ابن تیمیه نوشته است: «شناخت اسباب نزول به فهم آیه کمک مىکند; زیرا علم به سبب، باعث علم به مسبب مىشود .» (78)
واحدى نوشته است: «تفسیر آیه امکان ندارد مگر زمانى که سبب نزول آیه را بدانیم .» (79) وى در قسمتى دیگر نوشتهاست: «علوم قرآن بسیار است ولى از میان آن همه بر آن شدم تا شرایط واسباب نزول آیات را بیان کنم; زیرا ضرورىترین معرفت و سزاوارترین رشته مورد توجه است; زیرا شناخت آیهاى بدون اطلاع از تاریخ وشرایط نزول آن ممکن نیست .» (80)
سیوطى نوشته است: «عدهاى تصور مىکنند در شناخت اسباب نزول هیچ نتیجه علمى نهفته نیستبلکه در حکم مباحث تاریخى است . به اینان باید گفت که سخت در اشتباهاند . بررسى اسباب نزول ثمرات فراوانى دارد از جمله، آگاهى از معنى آیات ورفع اشکال از آن، به همین جهت «ابن دقیق العید» گفته است: «بیان سبب نزول آیات، راه و روشى استوار و مطمئن براى فهم قرآن کریم است .» (81)
مرحوم شهید مطهرى در مورد نقش اسباب نزول نوشته است: «آشنایى با قرآن به مقدماتى نیازمند است که یکى از آن مقدمات، آشنایى با تاریخ اسلام است; زیرا قرآن مثل تورات یا انجیل نیست که یکباره توسط پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم عرضه شده باشد، بلکه این کتاب در طول 23 سال دوران زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم از بعثت تا وفات در خلال جریان پرهیجان تاریخ اسلام نازل شده است و از همین روست که آیات قرآن به اصطلاح «شان نزول» دارند . شان نزول چیزى نیست که معنى آیه را در خود محدود کند بلکه به عکس، داشتنشان نزول تا حد زیادى در روشن شدن مضمون آیات مؤثر ورهگشاست .» (82)
علامه طباطبایى، صاحب تفسیر المیزان ضمن اشاره به نقش اسباب نزول در تفسیر قرآن، این تاثیر و نقش را مهم و کلیدى ندانسته و حاشیهاى و فرعى مىداند . ایشان منکر تاثیر اسباب نزول در تفسیر قرآن نیست و در تفسیر خود از آن بهره جسته است اما منابع و مراجع اسباب نزول را به دلیل ضعف سندى روایات آن و گشوده شدن دست جعل و تحریف قابل اعتماد نمىداند و معتقد است قرآن با توجه به جایگاه جهانى و کاملى که دارد قطع نظر از اسباب نزول هم قابل فهم و بهرهبردارى براى مسلمانان مىباشد .
علامه در کتاب قرآن در اسلام نوشته است: «بسیارى از سور و آیات قرآنى از جهت نزول با حوادث و وقایعى که در خلال مدت دعوت اتفاق افتاده است ارتباط دارد . . . این زمینهها را که
موجب نزول سوره یا آیه مىباشد، اسباب نزول گویند و البته آنها تا اندازهاى، انسان را از مورد نزول و مضمونى که آیه نسبتبه خصوص مورد نزول خود به دست مىدهد، روشن ساخته و کمک مىکند . از این روى گروهى از محدثان صحابه و تابعین در صدر اسلام به ضبط روایات اسباب نزول همت گماشته بودند و اخبار بىشمارى در این باره نقل نمودهاند .» (83)
ایشان در جاى دیگرى نوشته است: «اساسا مقاصد عالیه قرآن مجید که معارفى جهانى و همیشگى مىباشند در استفاده خود از آیات کریمه قرآن نیازى قابل توجه یا هیچ نیازى به روایات اسباب نزول ندارند .» (84)
نقش اسباب نزول در تفسیر
عدهاى تصور مىکنند اطلاع از اسباب نزول هیچ بهره علمى ندارد بلکه تنها یک بحث تاریخى و کشف رویدادها در زمان گذشته است . اما این پندار صحیح نیست . آشنایى با اسباب نزول آثار سودمندى را در پى دارد و مفسر مىتواند با شناخت اسباب نزول آیات در بسیارى از موارد پرده ابهام از چهره آیات برگیرد .
هر آیه و سوره شرایط و زمینههاى نزولى دارد که اطلاع و آشنایى از آن در فرآیند تفسیر و بررسى مفاهیم قرآن تاثیرى به سزا دارد . در این جا به صورت فهرستوار کیفیت تاثیرگذارى اسباب نزول را در فهم وتفسیر آیات قرآن بررسى مىکنیم .
1- نقش اسباب نزول در فهم وترجمه آیات: برخى آیات که درباره اشخاص، حوادث و رخدادهاى معین و مشخص نازل شده است دسترسى به معنى واقعى آن ودر پارهاى موارد ترجمه ظاهرىاش، نیازمند آشنایى با اسباب نزول است، به عنوان مثال:
«و على الثلاثة الذین خلفوا حتى اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجاء من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم» (85)
«خداوند آن سه تن را که از شرکت در جهاد تخلف ورزیدند، مشمول لطف و رحمتخویش قرار داد، آن کسانى که پس از تخلف، در محاصرهاى شدید قرار گرفتند تا آن حد که زمین با همه گستردگى برایشان تنگ آمد و حتى از خود نیز تنگ آمدند و دانستند که از خدا جز به سوى او راهى نیست . خدا نیز ایشان را بخشید و توفیق توبه داد; زیرا که او توبهپذیرى مهربان است .»
آیه بالا در مورد تخلف سه نفر به نامهاى کعب بن مالک، مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از غزوه تبوک اشاره دارد که این کوتاهى آنان که بعدا موجب پشیمانى شد و خدا توبه آنان را پذیرفت، در این آیه منعکس شده است . ترجمه این آیه وفهم آن در پرتو اسباب نزول بهتر صورت مىگیرد .
2- رفع ابهام از چهره آیات: براى پى بردن به مدلول صحیح و مقاصد و مفاهیم واقعى آیات و سورههاى قرآن، شناخت اسباب نزول یکى از عوامل مهم است، حتى در برخى موارد عدم اطلاع از سبب نزول باعث استنباط غلط و نتیجه معکوس مىشود، به عنوان مثال: از عثمان بن مظعون وعمرو بن معدى کرب نقل شده که آن دو مىگفتند: خوردن شراب مباح است و براى اثبات سخن خود به آیه زیر استشهاد مىکردند:
«لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا . . .» (86)
«بر کسانى که داراى ایمان و کردار شایستهاى بودند گناهى در آنچه خوردهاند نیستبه شرطى که پرهیزکار و با ایمانباشند . . . .»
اگر آن دو از سبب نزول آیه آگاه بودند چنین سخنى را بر زبان نمىآوردند . سبب نزول این بود که عدهاى از مردم، آن گاه که آیه حرام بودن شراب نازل شد مىگفتند: حال کسانى که در راه خدا کشته شدند اما شراب را که پلید بود مىنوشیدند، چه خواهد شد؟ در پى چنین تردید و نگرانى بود که آیه بالا نازل شد مبنى بر این که چون هنوز حکم تحریم شراب ابلاغ نشده بود، بر کسانى که قبلا شراب نوشیده بودند، جرمى نیست .» (87)
3- تعیین مصداق آیات: در برخى موارد معین کردن مصداق کلمات وارد شده در آیات در پرتو اسباب نزول روشن مىشود . به عنوان نمونه در تعیین مصداق صلاة وسطى در آیه «حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى و قوموا لله قانتین» (88) بین مفسران اختلاف است و براساس شان نزول روشن مىشود مقصود نماز ظهر است .
طبرسى نوشته است: «زید بن ثابت نقل مىکند که پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در گرماى فوقالعاده نیمروز نماز ظهر را با جماعت مىگذارد و این نماز براى یاران او بسیار سنگین و طاقتفرسا بود و معمولا بیش از دو یا سه صف در پشتسر آن حضرت تشکیل نمىشد تا بدان جا که من در این اندیشه بودم که خانههاى افرادى را که به نماز آن حضرت حاضر نمىشدند به آتش کشم که این آیه نازل شد و اهمیت نماز را به بیانى کلى، و نماز ظهر را به خصوص بیان کرد .» (89)
4- شان نزول عامل انحصار آیه در افراد خاص: با توجه به شان نزول، انحصار برخى آیات به افراد خاص روشن مىشود مانند انحصار آیه تطهیر (90) در مورد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم، على، فاطمه، حسن وحسین علیه السلام که در کتابهاى تفسیرى مورد بحث واقع شده است .
سایر مآخذ
علاوه بر هفت منبعى که ذکر شد اطلاع از برخى منابع و مآخذ دیگر نیز مفسر را در فهم آیات قرآن یارى مىرساند، به عنوان نمونه اطلاع از آنچه در کتاب مقدس (تورات، انجیل) آمده، اطلاع از تفسیرهاى دانشمندان گذشته شیعه و سنى، مراجعه به کتابهاى علوم قرآنى در شناخت محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و . . . مراجعه به علوم جدید و کشفیات آنها براى فهم آیات علمى قرآن و مانند آن از سایر مآخذ محسوب شده و اطلاع از آن براى مفسر مفید است .
پىنوشتها:
1) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 14 .
2) جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 90 .
3) محمد بن یعقوب کلینى، الاصول من الکافى، ج 4، ص 40 .
4) شیخ طوسى، التبیان، ج 1، ص 5 .
5) سوره توبه (9) آیه 112 .
6) سوره مؤمنون (23) آیه 1 .
7) بدرالدین زرکشى، البرهان، ج 2، ص 200 .
8) سوره اخلاص (112) آیه 2 .
9) همان، آیه 3- 4 .
10) سوره معارج (70) آیه 19 .
11) همان، آیه 20- 21 .
12) البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 202 .
13) سوره عبس (80) آیه 31 .
14) همان، آیه 32 .
15) سوره طارق (86) آیه 1- 2 .
16) همان، آیه 3 .
17) المنهج الاثرى، ص 69 .
18) سوره زمر (39) آیه 3 .
19) همان، آیه 19 .
20) البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 205- 206 .
21) سوره آل عمران (3) آیه 162 .
22) همان، آیه 172- 173 .
23) سوره یوسف (12) آیه 24 .
24) سوره یوسف (12) آیه 24 .
25) همان، آیه 32 .
26) همان، آیه 33 .
27) المنهج الاثرى، ص 70 .
28) سوره فاتحه (1) آیه 4 .
29) سوره انفطار (82) آیه 17- 19 .
30) البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 205 .
31) سوره اسراء (17) آیه 106 .
32) سوره نحل (16) آیه 44 .
33) همان، آیه 64 .
34) سوره حشر (59) آیه 7 .
35) محمدحسین ذهبى، التفسیر والمفسرون، ج 1، ص 53 .
36) سوره نحل (16) آیه 44 .
37) ابن تیمیه، مقدمه فى اصول التفسیر، ص 35 .
38) همان، ص 37 .
39) طبرى، جامع البیان، ج1، ص 57 .
40) ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 3 .
41) همان .
42) طبرى، جامع البیان، ج 1، ص 62 .
43) جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 387 .
44) جامع البیان، ج 1، ص 64 .
45) جامع البیان، ج 1، ص 63 .
46) البیان فى تفسیر القرآن، ص 398 .
47) محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج 2، ص 1 .
48) سید هاشم بحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 38 .
49) المطالب المسؤول، به نقل از رسالة القرآن، ج 1، ص 153 .
50) همان، ص 153 .
51) همان، ص 153 .
52) فتونى عاملى، مرآة الانوار (مقدمه تفسیر البرهان)، ص 15 .
53) همان .
54) البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 28 .
55) التبیان، ج 1، ص 4 .
56) فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 1، ص 21 .
57) محمد بن مسعود عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 1، ص 20 .
58) فتونى عاملى، مرآة الانوار، ج 1، ص 16 .
59) تفسیر العیاشى، ج 1، ص 14 .
60) شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 133 .
61) وسائل الشیعه، ج 18، ص 132 .
62) همان، ص 134 .
63) همان، ص 149 .
64) سوره نحل (16) آیه 43 .
65) احقاق الحق، ج 3، ص 482 .
66) کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 625 .
67) ابن تیمیه، مقدمة فى اصول التفسیر، ص 36 .
68) محمد ابوزهره، معجزه بزرگ، پژوهشى در علوم قرآنى، ترجمه محمود ذبیحى، ص 674 .
69) سوره بقره (2) آیه 242 .
70) سوره انبیاء (21) آیه 1 .
71) بحارالانوار، ج 1، ص 95 .
72) محمدى رىشهرى، میزان الحکمه، ج 6، ص 406 .
73) بحارالانوار، ج 1، ص 94 .
74) محمدحسین ذهبى، التفسیر والمفسرون، ج 1، ص 78 .
75) المقدمه، ص 366 .
76) جلال الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 120 .
77) على صغیر، دراسات قرانیه، ج 2، ص 70 .
78) مقدمة فى اصول التفسیر، ص 47 .
79) واحدى، اسباب النزول، ص 4 .
80) همان .
81) الاتقان، ج 1، ص 108 .
82) شناخت قرآن، ص 19 .
83) قرآن در اسلام، ص 118 .
84) همان، ص 116 .
85) سوره توبه (9)، آیه 118 .
86) سوره مائده (5) آیه 93 .
87) محمدباقر حجتى، اسباب النزول، ص 86 .
88) سوره بقره (2) آیه 238 .
89) فیض الاسلام طبرسى، مجمع البیان، ج 2، ص 599 .
90) سوره احزاب (33) آیه 33 .