آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

متن

پژوهش و حوزه: با تشکر از شما که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید. سؤال اول را از سیر شکل گیرى حوزه هاى علمى شیعى آغاز مى کنم و این‏که این حوزه ها چه تفاوتى با پایگاه‏هاى علمى اهل سنت داشتند؟
الحمد لله والسلام على رسول الله و على آله آل الله. حوزه‏هاى علمى یا دینى یا بهتر بگوییم حلقه‏هاى درس از نیمه اول قرن اول هجرى به شکل رسمى و فراگیر در مسجدها تشکیل شد. منزل بعضى از اصحاب مانند عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسى و عمار یاسر را نیز مى‏توانیم به عنوان حلقه درس و نخستین پایگاه‏هاى علمى در جهان اسلام محسوب کنیم؛ اما آنچه منظور نظر سؤال شما است، گمان مى‏کنم شکل رسمى و آکادمیک این حلقه‏ها و محافل علمى است.
عصر تدوین که از نیمه دوم قرن دوم هجرى یعنى سال 143 هجرى آغاز مى‏شود، تدوین و تألیف را از حالت انفرادى به حالت عمومى و فراگیر در جهان اسلام تبدیل مى‏کند. در حقیقت، نهضت تدوین در جامعه اسلامى پاسخ به فعالیت حلقه‏هاى درس و بحثى است که باید از مرحله شفاهى به مرحله مکتوب پیش برود و شیوع عام و فراترى داشته باشد. اگر بخواهیم از پیدایش حوزه به معناى مصطلح امروزى یاد کنیم باید بگوییم در جهان اهل سنت با شروع نسل دوم فقیهان، یعنى همان فقیهانى که حاکمیت به گونه رسمى از نظریات آن‏ها سود مى‏بُرد و آن‏ها هم سخنگوى دینى حاکمیت اموى و عباسى بودند، شروع مى‏شود؛ یعنى بعد از فقیهان مستقل ـ مانند شافع، مالک، ابوحنیفه ـ نسبت به امویان و عباسیان که دیدگاه راشدى یا اصحاب حدیث را بیان مى‏کردند، (منظورم، مالک، شافعى و ابوحنیفه است) نسل دوم، و فقیهان دیگرى پا در میدان مى‏گذارند؛ مثل اوزاعى(157 ـ 88 ه .ق) ابویوسف(182 ـ 113ه .ق)، شیبانى(189ـ132ه .ق) و ماوردى (450 ـ 364 ه .ق). تا برسد به جوینى (متوفاى 434ه .ق) و غزالى (505 ـ 450 ه .ق).
پس در جهان برادران اهل سنت، حوزه‏هاى دینى با همسویى حاکمیت سنى اموى و عباسى و حکومت‏هاى محلى موالى و تابع عباسیان به صورت رسمى شکل مى‏گیرد. و این درست در قرن سوم هجرى است. این حوزه‏ها با شکل گیرى نظامیه‏ها به وسیله خواجه نظام الملک طوسى به اوج اقتدار و رسمیت مى‏رسد؛ ولى چون عملا با فلاسفه و متکلمان و عارفان و صوفیان درگیر مى‏شده‏اند، اعتبارشان رو به ضعف نهاده بود.
در میان شیعه، شیوه پیدایش و روند تشکیل حوزه به شکل دیگرى است که آن را باید به دو عصر، پیش ازغیبت و بعد از غیبت تقسیم کرد. در عصر پیش از غیبت به علت ارتباط با ائمه اطهار(ع) تفسیر دین و بیان شریعت مستقیما از طریق اصحاب ائمه و نمایندگان به اطلاع شیعه مى‏رسید. در حقیقت این رابطان، خود شارحان هم هستند که مسائل دین را از امام (ع) مى‏گیرند، و مى‏توان گفت همه این‏ها براى اداره حوزه‏هاى محلى و دور دست از محل حضور امام(ع) مثلا: مدینه، کوفه، بغداد، طوس، صلاحیت داشته‏اند و عملا این حلقه‏ها را تشکیل داده‏اند.
آنچه موجب توفیق بیشتر شیعه در این کار، یعنى تشکیل حوزه تحت نظارت و هدایت ائمه (ع) مى‏شد، استقلال از حاکمیت اموى و عباسى و در حقیقت بیان و تفسیر «اسلام معیار» بود در برابر اسلام اموى و عباسى، منظورم مؤکدا در رابطه با فقه و کلام است، یعنى فقه رسمى سنى حکومتى و کلام رسمى سنى حکومتى که با بیان و لسان فقیهان و متکلمان رسمى اموى و عباسى طرح و شرح و نشر مى‏شد.
نقطه قوت فقه و کلام شیعه در عصر حضور ائمه (ع) این است که مستقل از هر جریان سیاسى به راه خود ادامه مى‏دهد. و تابع حوادث و رویکردهاى جهان سیاست و خلافت نیست.
عصر دوم، یعنى عصر غیبت، به علت نفوذ ایادى حاکمیت و حضور بعضى فرصت طلبان، شاهد فراز و فرودهایى هستیم که در باب احکام و اموال پیش مى‏آید؛ ولى با حضور نواب و امناى عالِم، این مشکل مرتفع مى‏گردد. گرچه باید گفت طلیعه این مشکل پس از شکست طرح مامون از به صحنه آوردن علویان براى دنیا خواه کردن و زمین گیر کردنشان، نمایان مى‏شود.
حال با اشاره‏اى که شد، مى‏توان گفت حوزه رسمى و علمى شیعه، نیمه دوم قرن چهارم هجرى در بغداد پا گرفته‏است. این عصر که عصر نمایان و درخشان تمدن و ظهور دانش در جهان اسلام است، سه قدرت رقیب و متناظر در جهان اسلام حضور پیدا مى‏کنند: عباسیان سُنى در بغداد؛ فاطمیان باطنى در مصر و شام و افریقیه؛ آل بویه شیعى در فارس با مرکزیت بغداد. فاطمیان براى نشان دادن تفوق فکرى و علمى، حوزه بلند آوازه و پر برکت «الازهر» را به نام شریف و مبارک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بنا مى‏نهند. عباسیان فقه و کلام رسمى سنى را به وسیله ماوردى، باقلانى، فرّاء و قاضى عبدالجبار اسدآبادى به صحنه مى‏آوردند و آل بویه گرچه بیش از آن‏که تمدن ساز و علم پرور باشند، سیاستمدار و محافظه کارند، سرمایه عظیمى از خلال این رقابت بزرگ علمى و فکرى نصیبشان مى‏شود و از آن، سخاوتمندانه استفاده مى‏کنند. در حقیقت میراث ارزشمند آل حمدان و نبوغ چهره‏هاى نامدار شیعه در فقه، کلام، ادب، فلسفه و تفسیر حرکتى در بغداد مى‏آفریند که ما آن را آغاز رسمى و علمى حوزه بغداد با شیخ طوسى (460 ـ 385 ه .ق) و شیخ مفید (413 ـ 336ه .ق) مى‏شناسیم.
بنابراین، وقتى مى‏گوییم حوزه هزار ساله، منظور از این تاریخ است و الا از همان ظهور اسلام، چه در عصر معصوم(ع) و چه پس از آن بزرگواران، حلقه‏هاى بحث علمى وجود داشته است؛ اما تفاوت دو حوزه سُنى و شیعى ، به استقلال و ارتباط با معصوم (ع) و منبع و منشا بر مى‏گردد که پیش‏تر اشاره کردم.
پژوهش و حوزه: مهم‏ترین کارکرد حوزه‏هاى علمیه چه بوده و از منظر تاریخى چه تاثیراتى داشته است؟
حوزه‏هاى علمیه، گذشته از وظیفه هدایت دینى امت اسلام، از بعد علمى نیز مروج، مبلغ و محقق علوم دینى در فرهنگ اسلامى به شمار مى‏روند.
در یک تقسیم بندى، علم و پیدایش آن را در عصر اسلام، مى‏توان به سه دسته تقسیم کرد:
علوم اسلامى یا علوم بیانى که تأسیسى است. نشر این علوم را حوزه‏هاى علمیه در اسلام به عهده دارند. این علوم عبارتند از: علوم عربى (شامل صرف، نحو و بلاغت)، علوم حدیث (شامل رجال، درایه، مختلف الحدیث، فقه الحدیث و جرح و تعدیل)، علوم تفسیر، علم کلام، فقه و اصول.
در حوزه‏هاى رسمى اهل سنت تنها این علوم را علوم رسمى حوزوى مى‏شناسند و تدریس مى‏کنند. هم اشعریان و هم معتزلیان؛ ولى در حوزه‏هاى علمى شیعه منطق و فلسفه اسلامى با همه نحله‏هاى مشایى، اشراقى و متعالیه تدریس مى‏شود؛ حتى عرفان هم با ریشه‏هاى اسلامى و غیر آن تدریس مى‏شود و این امتیاز، ویژه حوزه‏هاى شیعى و از توانمندى‏هاى آن است.
آنچه بر شمردیم علوم حوزوى بودند. دو قسم دیگر، علوم برهانى یا همان علوم فلسفى و علوم عرفانى است. که فعلا چون به بحث ما مربوط نمى‏شود، از تفصیل آن چشم مى‏پوشیم.
علوم تأسیسى که با ظهور دین مبین اسلام پیدا شدند، همه بر اساس نیاز بود. جامعه اسلامى نیاز داشت و نخبگان آن را تدارک دیدند. انصافا باید گفت دقت فراوان و رنج بسیار صرف شده است. از علم نحو و بلاغت گرفته تا کلام، اصول و فقه آثار هوشمندى، کاملاً به چشم مى‏خورد. ویژگى دیگر علوم حوزوى که در هیچ علمى و در هیچ مکتب و نحله‏اى نمى‏توان سراغ گرفت، این است که مروجان این علوم در عین وفادارى، روشمندى پیوسته را نیز حفظ کرده و هم به توسعه علم همت مى‏گمارند و هم به هدایت خلق دل بسته‏اند. این، ویژگى حوزه است و در جاى دیگر نمى‏توان سراغ گرفت. گرچه بعضى نقادان خرده گرفته و گفته‏اند این کار، قدرت نقادى و بازنگرى را از حوزویان بازستانده و مگر مى‏شود انسان علمى را هم روشمند توسعه دهد و نشر کند وهم مدافع باورمند آن باشد. این نقادان حتى پا را فراتر گذاشته و گفته‏اند: جمع بین این دو خصیصه متضاد در علم، به دیگر حوزه‏هاى علوم اسلامى هم سرایت کرده و عملاً علوم اسلامى را علومى ابزارى و وفادار به «نص» در خدمت گرفته و نشاط آن را باز ستانده و در یک کلام، صبغه کلامى و دفاعى در هیئت جدل و بیان، گریبانگیر فرهنگ اسلامى شده و نشاط و ابداع را از میان برده است.
من در این سخن که بعضى نخبگان و نقادان نامبردار جهان اسلام از سر دلسوزى و علاقه مندى، درباره علوم تأسیسى دینى گفته‏اند، کمى بى انصافى ـ اگر نگویم جفاـ در حق این علوم ملاحظه مى‏کنم.
اگر به گفته بعضى از این نقادان، تمدن اسلامى و یا علوم اسلامى صبغه فقهى دارد، همان گونه که تمدن یونانى صبغه فلسفى، باید بگوییم در باب حوزه‏هاى شیعى صادق نیست؛ زیرا در این حوزه‏ها با تکیه بر عقل و تدریس علوم فلسفى، عرفانى و نجوم، گذشته از پیش برد و توسعه علوم شرعى، در نشر علوم عقلى و فلسفى در ابواب معرفت نیز پیش‏تاز بوده‏اند.
روى سخن این نقادان متوجه حوزه‏هاى رسمى سنى اشعرى است و به شیعه ارتباط ندارد. بهتر است در بیان دقیق‏تر با قید و اضافه به آن اشاره کنند تا حقى ضایع نشود.
باید گفت حوزه‏هاى علمیه شیعى به طور خلاصه این کارکردها را داشته‏اند:
1. تأسیس و ترویج علوم دینى؛ 2. هدایت امت در تشریع و بیان احکام دینى؛ 3. نشر علوم عقلى و تحکیم عقلانیت در علوم و گشایش ابواب توحید و توسعه ابواب معرفت.
پژوهش و حوزه: روش‏هاى پژوهش در گذشته چگونه بوده وآیا پژوهش هاى زمان ما منجر به تولید علم شده است؟
در علم و روش تحقیق، دو سبک تولید داریم: یکى تخصص‏گرایى (Specialization) و یکى عام گرایى یا دایرة المعارف‏گرایى (Encyclopedism). هر وقت در تمدن و تولید علم از مسیر تخصصى رفته‏ایم در اوج نوآورى و ابداع بوده‏ایم؛ ولى هرگاه به حاضرى خورى یا أکل از مایه پرداخته‏ایم، از ابتکار و ابداع دور افتاده و به نوشتن دایرة المعارف و تکرار کارهاى پیشینیان خود پرداخته‏ایم. مورخان تاریخ علوم و تاریخ آداب نویسان، این عصرها را عصر انحطاط نامیده‏اند.
جاحظ در کتاب الحنین إلى الأوطان، و وصولى در اخبار ابى تمام به هر دو شیوه اشاره دارند. على‏بن‏رضوان در النافع فى تعلیم صناعة الطب بر پزشکانى که دست به تألیف دایرة المعارف مى‏زنند، خرده مى‏گیرد و این کار را سقوط علم مى‏داند. ابن خلدون هم در المقدمة بر کسانى که زمینه مصرف علم را براى دیگران فراهم مى‏کنند، حمله مى‏کند.
انسان دوست دارد به جهل خود اعتراف نکند. از این رو، کارهاى دیگران را به نام خود مى‏کند. همچنین دوست دارد به همه چیز جواب بدهد و براى این کار از زحمات دیگران استفاده مى‏کند. این در حالى است که ما باید بپذیریم محققان برجسته، وقتى گردنه‏هاى علم را یکى پس از دیگرى در مى‏نوردند، آنگاه در مى‏یابند که:
تا بدانجا رسید دانش منکه بدانم همى که نادانم
سیوطى در کتاب المُزهِر آورده است: «از شعبى پرسیدند. گفت: نمى‏دانم. گفتند: فبأى شى‏ء تأخذون رزق السلطان؟ گفت: ِلأقول لا أدرى فیما لا أدرى!».
ابن أبى اُصُیبِعه در کتاب عیون الأنباء فى طبقات الأطبّاء از قول جوزجانى آورده است: «ابن سینا هرگاه کتاب جدیدى را به دست مى‏آورد، نخست به نقاط ابداعى مؤلفش مى‏پرداخت تا میزان توانمندى او را در علم بیابد».
محققان مسلمان جمله‏هاى «لم یُسبق» و «لم یَسبقنى إلیه أحدٌ» را در تصنیفات خود به کار مى‏بردند تا ابداع و ابتکار خود را در تحقیق نشان دهند.
ابوالعلاى معرى گوید:
و إنّى و إن کنت الأخیر زمانهلآتٍ بما لم تَستطعهُ الأوائل
دانشمندان اسلامى غایت تحصیل و طلب علم را دستیابى به «مَلَکه» دانسته‏اند؛ آن‏سان که بتوان با آن به استنباط و استخراج نایل آمد.
عَلمَوى در کتاب المُعید فى أدب المفید و المستفید گوید: لا ینبغى لمصنّفٍ یَتَصدّى إلى تصنیفٍ أن یعدل إلى صِنفین: إما أن یَخترع معنى، أو یَبتَدعَ وضعا و مَبنى. و ما سوى هذین الوَجهینِ، فهو تسویدُ الورقِ و التَّحلّى بِحِلیة‏السَّرقِ.
پس مى‏بینید که از نگاه علموى یا باید در علوم بنیادى کشف معنا کرد و به نظریه پردازى پرداخت و یا به ابداعى که به قاعده علمى منجر شود و به اصطلاح پژوهشگران عصر ما، به کار بردى شدن علوم بینجامد، پرداخت.
محققان مسلمان پدید آمدن اثرى علمى را به هفت درجه تقسیم کرده‏اند:
1. استخراج ما لم یسبق إلى استخراجه أحد؛ 2. و ناقصٌ فى الوضع یتمّم نقصه؛ 3. وخَطأٌ یُصحِّح الحکمَ فیه؛ 4. و مُستغلقٌ بإجحاف الإختصار یُشرح أو یتمم بما یوضح استغلاقه؛ 5. و طویلٌ یُبدّد الذّهنَ طولُه یُختصر من غیر إغلاق و لاحذف لَمّا یخلّ حذفه بغرض المصنّف الأوّل؛ 6. و متفرقٌ یجمع أشتات تبدّده على أسلوب صحیح قریب؛ 7. و منثودٌ غیرُ مرتّبٍ، یُرتّب ترتیبا یشهد صحیح النّظر إنّه أَولى فى تقریبِ العلم للمتعلّمین من الّذین تقدّم، فى حُسنِ وضعه و ترتیبه و تبویبه.
آنچه به عرض رساندم، شمه‏اى از شیوه‏هاى عالمان و محققان مسلمان بود که در عصرهاى گذشته تجربه کرده و براى ما به تولید علم پرداخته‏اند؛ اما اکنون باید دید شیوه حوزه‏هاى دینى در تولید علم چگونه است؟
من بر خلاف بعضى‏ها که در نقد روش یا نقد میراث، بدبینانه به کارکرد علمى حوزه‏ها مى‏پردازند، خوش بینم و این نوید را مى‏دهم که ما در حوزه‏هاى شیعه خصوصا مکتب فقهى و کلامى و فلسفى حوزه قم منتظر ظهور تولیدهاى جدید هستیم که مى‏توان از آن‏ها به یک نهضت علمى تعبیر کرد. این را هم عرض مى‏کنم که، بیش از 20 سال است با این حوزه علمى بزرگ ارتباط نزدیک و مستمر دارم. حرکت خوبى که حوزه در بخش پژوهش شروع کرده، امیدوار کننده است. تعداد مراکز تحقیقاتى فراوانى تأسیس شده، تحقیق در حوزه رسمیت یافته و این امر که طالب علم تنها نباید مبلغ و مروج دین به سبک قدیم بشود، بلکه باید محقق و پژوهشگر در معرفت دینى هم پرورش دهیم، پذیرفته شده است. از همه مهم‏تر، درک این نیاز از سوى مسئولان محترم و استادان و مدرسان حوزه است.
پژوهش و حوزه: با توجه به ارتباط طولانى شما با حوزه، چه راهکارهایى را براى عملى شدن این نهضت علمى توصیه مى کنید؟
براى دستیابى به این هدف بزرگ باید چند کار بکنیم:
اولا. باید دورنما روشن باشد؛ یعنى اصولا در این جهان براى چه به نشر علوم اسلامى مى‏پردازیم؟ براى اقناع جدلى یا اقناع علمى؟ به زبان و بیان روشن‏تر، ما در یک جهان سکولار و غیر سکولار به دنبال چه مخاطبى هستیم؟ آیا همه مخاطبان ما مؤمنان معتقدند که در ماه‏هاى محرم و صفر و یا ماه مبارک رمضان پاى منبر مى‏نشینند؟ آیا ما به همان سبک جدلى و کلام سنتى باید به نشر معارف اهل بیت(ع) بپردازیم؟ یا از طریق علم در این بازار مکتب‏ها و ایسم‏ها و نحله‏ها، متاع خود را عرضه کنیم؟
اگر این استراتژى ترسیم شود، سبک آموزش ما هم باید با حفظ همان اصول و نصوص تغییر یابد؛ یعنى باید طالب علم را به اقناع و اثبات علمى برسانیم و آن‏ها را براى عرضه این دستاوردها در این بازار پر رقابت، وارد کنیم. منظور من این نیست که از همان راهى برویم که دیگران رفتند. منظورم راه نشر علمى با اهداف دنیوى نیست. منظورم این است که روش علمى باید زبان اقناع و اطمینان بخش داشته باشد، نه زبان جدال و احتجاج.
دوم. تغییر در برنامه‏هاى آموزشى و تألیف کتبى که جویندگان علم باید در مقدمات و سطح بخوانند، آن هم با بهره گرفتن از شیوه‏هاى آموزش و با استفاده از دستاوردهاى جدید علوم روز. مثلا نباید فقط یک کتاب منطقى را تدریس کنیم، بلکه باید مکاتب و مدارس منطقى معاصر را هم بیاموزیم و سیر و تطور علم منطق را هم به طالب علم یاد بدهیم تا در بند یک کتاب نماند و بتواند به خوبى با جهان اطراف خود مرتبط شود.
سوم. ملاحظات دقیق در انتخاب جویندگان علم. من اطلاع یافته‏ام که در نحوه آموزش و انتخاب، قدم‏هاى خوبى در چند سال اخیر برداشته شده است.
منظورم از این کار انتخاب دقیق و درجه بندى هوشى و توانمندى طلاب براى مقاصد گوناگون است. طلبه‏اى ممکن است، براى تبلیغ و منبر مناسب باشد، بیان و حافظه خوبى داشته باشد و طلبه‏اى دیگر ممکن است براى تحقیق مناسب باشد، ذهن نقاد، صبر و ذکاوت خوبى در او یافت شود؛ این افراد باید براى پژوهشگرى انتخاب شوند و پس از گذراندن آموزش فشرده و فنى وارد مرحله پژوهش بشوند. زمان آموزش را باید کوتاه‏تر کرد.
چهارم. تغییر شیوه آموزش از شفهى به مکتوب و اجراى فحص‏هاى مکرّر و کم کردن تعداد طلاب و استاندارد کردن کلاس‏ها. همین گونه در دروس خارج هم باید ترتیبى اتخاذ شود تا طلبه، حضور تحقیقى و سهم جدى از بحث داشته باشد و ریزه‏خوار دیگر مستشکلان و هوشمندان نشود. مى‏توان حلقه‏ها را کوچک‏تر کرد، موضوع بحث را بین همه تقسیم کرد تا مکتوب کنند و قدرت ابداع و استدلال خود را نشان دهند و استاد بر همه احاطه پیدا کند و توان استدلال آن‏ها را بسنجد و بر اساس آن، اجازه صادر کند.
من احساس کرده‏ام که بیشتر طلاب در بیان اندیشه و یافته‏هاى دورنى خود که مقدمه ظهور نگارش و پژوهش است، کمى کندند. این را که عرض مى‏کنم، تجربه 20 ساله من در حوزه و دانشگاه است. در دانشگاه‏ها در دوره دکترا با دانشجویان مباحثى را در میان مى‏نهیم. شیوه استدلال، مناقشه و استشکال در طلاب سطح خارج همیشه بهتر از دانشجویان دوره دکترا در دانشگاه است؛ ولى توان تعبیر و نگارش دانشجویان دکترا بهتر است. براى من اثبات شد که به علت سنت شفهى تدریس و دورى از امتحان، تحقیق و کتابت در میان طلاب، قدرت نوشتن و توان نگارش ضعیف مى‏شود و در عوض قدرت استدلال و مناقشه و مجادله بالا مى‏رود. من در امتحان شفاهى جمعى از طلاب شاهد بودم، بحثى را همه با نمره‏هاى خوب قبول شده بودند؛ ولى همان بحث را در امتحان مکتوب غالبا نمره نیاوردند. من این را به حساب روش کار و تدریس در حوزه گذاشتم، نه ضعف علمى طلبه‏ها.
پیشنهاد آخر من، روش تحقیق در علوم اسلامى یا علوم حوزوى است. چه اشکالى دارد ما در سبک استخراج و استنباط خود روش‏هاى دیگرِ علمى را بیازماییم. در استخراج احکام الله، هر روش درست عقلانى که ما را بهتر به یقین برساند، مغتنم است.
بزرگانى از عالمان گذشته، شیوه‏هاى دیگرى را هم آزموده‏اند. اندلسیان، همانند ابن باجه (532 ه .ق)، ابن طُفیل (581 ه .ق)، ابن رشد( 520 ـ 595 ه .ق)، شاطبى(538 ـ590 ه .ق)، ابن خلدون( 732 ـ 808 ه .ق) و ابن‏حزم(384 ـ464 ه .ق) در استخراج احکام به شیوه دیگرى رفته‏اند. انتظار است ما هم امروز کارى بکنیم. البته این، امرى تخصصى و فنى در روشمندى علمى است که مدرسان، محققان و عالمان دین باید کاملا دور از حساسیت و بدگمانى، به آن بپردازند. هر کس حق ورود به این مباحث را ندارد. اگر بنا شد چنین قدمى برداشته شود؛ بنده هم متواضعانه عرایضى دارم که به استحضار مى‏رسانم و آن هم صرفا در روش تحقیق در معامله با قالب‏ها و معانى است.
در پایان باید عرض کنم، جهان اسلام را که مى‏نگرم، از حیث نوآورى در حدى نیست که با جهان دیگر مقایسه شود؛ ولى با توجه به تلاش‏هاى روشمندى که مشاهده مى‏شود تا ده سال آینده شاهد یک نهضت علمى زنده و پویا خواهیم بود.
پژوهش و حوزه: از منظر آسیب شناسى چه عواملى موجب رکود و خمودگى درپژوهش هاى حوزوى است و آیا پژوهش هاى حوزوى دچارنوعى رکود وخمودگى نشده است؟
با توجه به تاریخ تأسیس حوزه‏هاى علمى که براى تربیت مجتهد، مدرس و مبلغ و بر سبک شفهى است، نباید ملامتى متوجه حوزویان باشد؛ ولى امروز، با تأسیس جمهورى اسلامى ایران و طرح اسلام به عنوان الگوى حکومتى در جهان امروز، نیازمند تغییر در برنامه ریزى هستیم.
پژوهش باید جایگاه در خور داشته باشد و ما به تربیت محقق حوزوى نیز بپردازیم. این امر اقتضا دارد که ما تغییراتى در مواد و دروس بدهیم همان گونه که در پاسخ سؤال‏هاى پیشین اشاره کردم، در این 20 سال شاهد فعالیت‏هاى خوبى هم در سطح برنامه ریزان وهم در سطح طلبه‏ها هستیم. اگر به موازات این فعالیت‏ها، استفاده از ابزارهاى آموزشى و بهره‏گیرى از تکنیک‏ها هم مورد توجه واقع شود، زودتر به اهداف خواهیم رسید.
پیشنهاد من این است که از طریق آزمون‏هاى فنى و دقیق، به تشکیل حوزه‏هاى علمى خاصى براى تربیت محقق بپردازیم و مثل سایر مراکز آموزشى معمول در جهان، حق داشته باشیم به درجه بندى و تعیین توانمندى داوطلبان دست بزنیم. ممکن است بعضى به این شیوه معترض شوند امکاناتى که براى تربیت طلاب علوم اسلامى اختصاص مى‏یابد، قائل به چنین دسته‏بندى نباشد و آن را مغایر با سبک و سنت حوزویان بشناسد و یا حتى آن را خلاف عدالت به شمار آورد.
من گمان مى‏کنم که مراجع گران‏قدر و مجتهدان بزرگوار ـ دامت برکاتهم ـ هم مخالفتى با این سبک درجه بندى براساس توانمندى و ضریب هوشى نداشته باشند؛ چرا که غایت کار، تربیت مجتهد است و مجتهد مطابق با تعریف نظام‏هاى آموزشى جهانى، معادل محقق است و معمولا از میان تعلیم یافته‏گان بین 15 تا 20 درصد محقق مى‏شوند. من با سبک مجادله و مناقشه در مباحث علمى موافقم؛ ولى بهتر است این شیوه در حوزه‏هایى به کار رود که مى‏خواهد مبلغ پرورش دهد و به اصطلاح منبرى منظور نظر باشد. اگر همین نیرو از حالت شفهى به حالت مکتوب و استدلالى درآید، شاهد افزایش اهل قلم و تحقیق خواهیم بود. این امر، نیازمند برنامه ریزى است که طبعا باید کلاس‏ها از حالت آموزشى یک طرفه یا با محوریت چند طلبه با استعداد، به شکل یک کارگاه آموزشى ـ تحقیقى درآید که نیمى از کار بر عهده طلبه باشد.
بعضى مراکز تحقیقاتى و حتى آموزشى ما، تقلیدى از نظام‏هاى رایج آموزشى جهان بود. این امر غیر مستحسن نیست؛ ولى وافى به مقصود نمى‏تواند باشد. ما خدمت بزرگان و مؤسسان این مراکز عرض کردیم که متناسب با شأن و خواست علوم دینى و همسو با نیاز طلاب، به این گونه کارها دست بزنیم. در این باب من معتقد به بازنگرى جدى هستم.
من در شهرهاى مذهبى بوده‏ام و از نزدیک آشنا هستم. در این شهرها تعداد زیادى طلبه به چشم مى‏خورد که از برنامه دقیق و کارکرد روزانه آن‏ها و این‏که اوقات علمى خود را چگونه مى‏گذرانند، کمتر اطلاع داریم. بهتر است خود این‏ها به تشکل‏هایى از میان خودشان دست بزنند و نظارتى بر کار داشته باشند. این مراقبت‏هاى آموزشى براى بهبود تحصیل طلاب و حل مشکل آن‏ها سودمند است. بهتر است این تشکل‏ها خود جوش باشند و دولت تنها تسهیل کند.
تغییر در برنامه‏هاى درسى و آموزش هم که ـ قبلا اشاره کردم ـ ضرورى است.
پیشنهاد من این است که اگر دوباره بخواهیم شاهد نشاط و فعالیت تحقیقى درخشانى در حوزه باشیم، (همانند عصر شیخ مفید أعلى الله مقامه الشریف) بهتر است یک سوم حوزه‏هاى موجود تبدیل به مراکز تحقیق شوند و دقت‏هاى لازمى که اشاره کردم، در انتخاب و اداره به کار گرفته شود. البته این امر بهتر است پس از پایان سطح انجام شود.
بهتر است، حوزه علمیه قم ـ خصوصا مسئولان محترم پژوهشى ـ یک مرکز نشر فراگیر براى نشر آثار و فعالیت‏هاى تحقیقى حوزویان به شکل جهت دار، تأسیس و از طلاب توانمند براى نشر آثارشان حمایت کند. در این 10 سال اخیر خیلى امیدوارم؛ اما تا رسیدن به عصر شکوفایى فاصله فراوان است.
نکته دیگرى که این‏جا عرض مى‏کنم و از محققان و مجتهدان و مدرسان بزرگ مدد مى‏خواهم، این است که تأکید بیش از حد به «نص» و تکرار آن براى طلبه، گاهى طلبه را در بیان و استدلال، قالبى و خشک و یکنواخت کرده است. علت این است که طلبه‏ها کتب خاصى را تعلیم مى‏بینند و خارج از آن کتب، به مکاتب و کتب دیگر توجه نمى‏کنند و استادان هم به یک سبک، آموزش را تکرار مى‏کنند. وقتى به تعداد فراوانى از طلبه‏ها برخورد مى‏کنیم، در مواجهه با یک مسئله و بحث علمى سبک و نحوه استدلال و احتجاج همه تکرارى است. این، رکود است؛ یعنى شیوه آموزش ما اشکال دارد که نتوانسته است، استعدادهاى درون این طلبه‏ها را شکوفا کند و به هر یک از آن‏ها سبکى متمایز از همدوره‏اى‏هایش بدهد.
پژوهش و حوزه: با توجه به نیاز شدیدى که تمدن اسلامى به بازسازى واحیا دارد، شما جایگاه حوزه علمیه راچگونه مى بینید؟
وقت یک خانه تکانى بزرگ یا به اصطلاح حوزه خودمان، تنقیح مناط فرا رسیده است. باید گامى بزرگ برداشت. الآن دوران خوب ما است، امکانات هست، مانع نیست، دولت مدافع است، مردم توقع دارند و حمایت مى‏کنند. یک حرکت بزرگ لازم است و باید استراتژى روشن باشد و در سه مرحله بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت براى حوزه‏ها برنامه تعریف کنیم. بهتر است در این راه، تمام حوزویان همکارى کنند. دیگر درست نیست بعضى‏ها از روى بى‏مهرى نام علوم قدیم بر علوم حوزوى بنهند. دیگر درست نیست نحو و لغت و منطق‏مان کتاب‏هاى قرن ششم و هفتم به بعد باشد. باید با استفاده از شیوه‏هاى مقبول جهانى آثار و منابع جدیدى تألیف کنیم و در کوتاه مدت آموزش دهیم. باید در علوم اسلامى و خصوصا آنچه که امروز به نام علوم انسانى و اجتماعى معروف است، سخن نخست از آن ما باشد. امکانات بالقوه و فراوانى موجود است که براى به فعلیت در آوردن آن‏ها برنامه ریزى دقیق و صحیح لازم است.
اگر این کار را به سرعت انجام ندهیم، بین زبان ما و عصرمان و نسل‏مان فاصله مى‏افتد و من نگرانم. براى ورود به بحث و انجام کار باید با حضور اسلام شناسان و محققان حوزوى و کارشناسان زبده تعلیم و تربیت و خبرگان آموزش به این کار اقدام شود. من خوشبختانه این سرمایه‏ها را در حوزه سراغ دارم و امیدوارم به سرعت دست به کار شویم.
در پایان عرایضم براى مراجع بزرگ حوزه‏هاى علمیه جهان اسلام ـ دامت برکاتهم ـ آرزوى سلامت و دوام عمر و براى محققان، مدرسان ـ دامت افاضاتهم ـ توفیقات الهى و براى طلاب ـ حفظهم الله تعالى ـ بهره‏گیرى از عمر، از درگاه حضرت احدیت مسئلت مى‏کنم. والله هوالموفق.

تبلیغات