تساهلگرى مذهبى آلبویه
آرشیو
چکیده
تساهل و تسامح مذهبى به عنوان یک اصل کشوردارى در دوره حاکمیت آلبویه نظر بسیارى از مورخان و محققان را به خود جلب کرده است. غالب محققان و پژوهشگران، دستاوردهاى مهم تمدنى و فرهنگى این دوره را که مولود طبیعى تساهل و تسامح بوده است، بررسى و تحقیق کرده، اما به عوامل این تساهلگرى توجه کمترى نمودهاند. موضوع بنیادى این پژوهش، بررسى زمینهها و عوامل گرایش خاندان بویه به تساهلگرى است. در این راستا تأمل در شرایط تاریخى ـ مذهبى و فرهنگى جامعه به مثابه علل زایش تفکر مبتنى بر تساهل و مدارا، مد نظر قرار گرفته و نیز پیشینه روادارى و تساهلگرى در خاندانها و حکومتهاى ایرانى گذشته، به منزله خصوصیات خانوادگى این خاندان و به عنوان زمینه پذیرش اصل تساهل از جانب امیران آلبویه مطرح شده است. علم دوستى، دانش پرورى و کسب اعتبار و مشروعیت نیز به عنوان عوامل عام پیدایش تساهلگرى، بهویژه در سده چهارم هجرى و در دولت متقارن آلبویه نیز از نظر، دور نمانده است.متن
مقدمه
ویژگى سده چهارم هجرى را رویکرد حاکمان و امیران دولتهاى مستقل و نیمه مستقل به علم دوستى و دانشپرورى دانستهاند. طبیعتا علم دوستى و دانش پرورى با آزادىهاى اجتماعى، بهویژه در لایههاى بالاى اجتماعى، از جمله طبقه عالمان و تحصیل کردگان، لازم و ملزوم یکدیگر مىباشند. دولتهاى حاکم در سده چهارم با درک این ضرورت و با اعطاى آزادىهاى اجتماعى ـ البته به عنوان رهیافتى براى کسب مشروعیت و اعتبار خویش ـ موجبات بالندگى علوم در زمینههاى مختلف را فراهم نمودند. از آن میان، دولت آلبویه با مشخصه تسامح مذهبى و تساهلگرى از سایر دولتها متمایز شده، به گونهاى که کعبه ادبا، حکما و دانشمندان از فرقهها و مکاتب مختلف گردید. این مشخصه و تمایز، نسبتى نیست که محققان و مورخان متأخر به آن دولت داده باشند، بلکه در منابع تاریخى متعلق به سدههاى چهارم و پنجم هجرى نیز شواهدى وجود دارد که بر آزادى و تساهلگرى مفرط در آن دولت تصریح دارند. ضرورت اختصاص دادن فصلى به این بحث ـ اگرچه به اختصار ـ به این دلیل است که غالب مورخان و محققانى که در این دوره به تحقیق و بررسى پرداخته و بهگونهاى به فعالیتهاى علمى و فرهنگى بىسابقه شیعیان در این دوره اشاره کردهاند، تساهلگرى و تسامح مذهبى آن دولت را عامل فزاینده فعالیتهاى علمى شیعیان در این دوره به شمار آورده و بسیارى نیز تشیع آن خاندان و تأسى به آموزههاى مذهبى آن فرقه را عامل تساهلگرى آلبویه دانستهاند. نگارنده نیز ضمن تعریف تساهل و بیان وجه تمایز آن با آزادى، درصدد تشریح وجه تمایز آزادى در دولت آلبویه با دولتهاى متقارن و آزاد اندیش قرن چهارم هجرى برآمده، بر نقش فزاینده آن دولت در فعالیتهاى علمى عالمان و دانشمندان شیعى آن دوره تأکید مىنماید.
الف ) تعریف تساهل
تساهل به معناى سهل و آسان گرفتن و مترادف واژه انگلیسى Toleranc است که به معناى مدارا کردن و کنار آمدن است.(1) معمولاً واژه تساهل، هم عرض و همراه با تسامح نیز آمده است که در معنا و لفظ تفاوت دارند.(2) تسامح نوعى بىتفاوتى است، اما به علت کثرت استعمال، در اینجا نیز مترادف و هم معنا گرفته شدهاند.
ب ) نسبت تساهل و آزادى
«در تساهل از شیوه مدارا ورزیدن و آسانگیرى نمودن نسبت به عقاید مخالف استفاده مىشود؛ یعنى عامل تساهل در حالى که عقیده مخالف را قبول ندارد، ولى بنا بر مصالحى مهمتر نسبت به سرکوب آن عقاید اقدام نکرده و وجود صاحبان عقاید مخالف را در کنار خود مىپذیرد».(3) البته تا این حد پذیرفتن به معناى تحمل کردن است که با معنا و هدف تساهل فاصله دارد. اما جایى که عامل تساهل به عقیده مخالف، حتى اجازه تبلیغ و فعالیت نیز مىدهد، معناى تساهل تحقق مىیابد. در سایه تساهل، تحمل «غیر»، «بیگانه» و «حق دگراندیشى» محترم شمرده مىشود که در این صورت با مفهوم آزادى و حقوق بشر امروز نزدیک است.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . علىاکبر نوایى، «تولرانس»، اندیشه حوزه، شماره 24، سال 1379، ص .
2 . حسین بشیریه، «پیش درآمدى بر تاریخ اندیشه تساهل سیاسى»، مجموعه مقالات تسامح آرى یا نه؟، ص 31.
3 . محمود عبادیان «تساهل سیاسى در فلسفه قدیم و جدید» نامه مفید، بهار 1379،
4 . ر.ک: سیدعلى موسوى،« تساهل منفى و تساهل مثبت در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر»، مجموعه مقالات تساهل و تسامح، ص 18؛ عبدالکریم سروش، «دیانت، مدارا و مدنیت»، مجموعه مقالات تساهل و تسامح، ص 129 و کاظم عابدینى مطلق، «انگاره تساهل و تسامح»، مجموعه مقالات تساهل و تسامح، ص 141 .
--------------------------------------------------------------------------------
ج ) مشخصه آزادى در دولت آل بویه (تساهلگرى)
آزادى در دولت آلبویه یا آزادى فکر و بیان، چیزى نیست که تنها در دوره آلبویه تجربه شده باشد، بلکه هر دولت اسلامى که طالب علم و ادب بود، طبعا آزادى فکر و عقیده را ترویج مىکرد. برخى خلفاى علم دوست عباسى، چون منصور، مهدى، مأمون، معتصم و واثق بدون توجه به ملیت و مذهب و نژاد، به دانشمندان و مترجمان احترام مىگذاردند و آنان را مساعدت مىکردند. از این رو دانشمندان مسیحى، یهودى، زرتشتى، صائبى و سامرى، در بارگاه این خلفا گرد مىآمدند و خلفا با آنان مهربان بودند. تنها خلفاى عباسى در دوره نهضت، چنین روش پسندیدهاى نداشتند، بلکه دربار خلفاى فاطمى نیز غالبا از پزشکان یهودى، سامرى و مسیحى خالى نبود. ایشان در دربار فاطمى گاه منصبهاى عالى و حقوقهاى گزاف مىگرفتند، در امور مهم مملکتى با آنها مشورت مىشد و خلفا نیز به آنان القاب عالى، چون سلطانالحکماء، امینالدوله و معتمدالملک مىدادند.
خلفاى اموى اندلس نیز مانند عباسیان و فاطمیان به همین گونه رفتار مىکردند، به خصوص در ایام حکم بن ناصر که چون مأمون، دوستدار علم و ادب بود.(1)
با این تفاصیل، این سؤال به ذهن خواننده مىرسد که به رغم آزادىهاى موجود در دولتهاى یادشده، مشخصه آزادى در دولت آلبویه چیست که در شمار دولتهاى متساهل قرار گرفته است؟
--------------------------------------------------------------------------------
1 . عبدالمجید نعنعى، دولت امویان در اندلس، ص 362.
--------------------------------------------------------------------------------
دولت آلبویه نه تنها تحمل افکار و عقاید، شیوه زندگى و علایق فرهنگى ـ دینى همه گروههاى مخالف را داشت، بلکه آن را کافى نمىدانست. ایشان به حمایت از حقوق مردم، بهویژه اقلیتها مىپرداختند و به آنان در جهت برخوردارى از فرصتهاى برابر در جامعه، مدد مىرساندند. به نظر مىرسد بسیارى از اقدامهاى ایشان، چون اجازه برگزارى مراسم عاشورا به شیعیان بغداد، اجازه اقامه نماز تراویح به طور جماعت به اهلسنت، اجازه قرائت به سه قارى قرآن که قرائتشان مخالف قرائت جماعت بود و نیز حمایت از عالمان و دانشمندان نحلههاى مختلف فکرى بدون هیچ گونه تمایزى، در راستاى این هدف انجام مىگرفته است. علاوه بر این، دولت آلبویه خود به حمایت از مذهبى برنخاست تا مخالفان آن را سرکوب کند و این، همان مشخصهاى است که آن را در عداد دولتهاى متساهل قرار داده است.
بنابراین اگرچه جریانهاى فکرى و مذهبى مختلف در جامعه اسلامى، گونههایى از آزادى را در دورههاى تاریخى تجربه کردهاند، اما تجربه تساهل و تسامح مذهبى در دوره آلبویه تا آن زمان تقریبا یک استثنا بوده که به دلیل اهمیت نتایج آن، توجه بسیارى از محققان را در پى داشته است. در این پژوهش به عواملى که موجب رویکرد این خاندان به تساهلگرى در برابر مذاهب مختلف شده است (چه به عنوان زمینههاى تاریخى ایجاب آن اصل و چه به عنوان عوامل پذیرنده آن) اشاره مىشود.
د ) عوامل رویکرد آلبویه به تساهلگرى
دو دسته عوامل موجب رویکرد آلبویه به تساهلگرى شد: دسته اول، عوامل و زمینههاى تاریخى، اعم از اوضاع مذهبى ـ سیاسى و اجتماعى آن دوران بود که اصل تساهلگرى را به عنوان راهکار اساسى در امر کشوردارى تقاضا مىکرد، و دسته دوم، عوامل درونى پذیرش این
--------------------------------------------------------------------------------
امر بود که زمینههاى آن در حاکمان خاندان بویه موجود بود که به تفصیل به بررسى آن مىپردازیم.
1 . عوامل بیرونى و زمینههاى تاریخى
الف ـ دوران پیدایش مذاهب و نحلههاى مختلف فقهى و اعتقادى
دور شدن از دوران حیات پیامبر صلىاللهعلیهوآله و صحابه که مسلمانان را در پاسخگویى به مسائل فقهى و اعتقادى یارى مىرساندند، و گسترش فتوحات و در پى آن، توسعه قلمرو اسلامى و آشنایى مسلمانان با فرهنگ و تمدن ملل غیر اسلامى و علوم بیگانه، شالوده مسلکها و نحلههاى فقهى و فکرى مختلف را پىریزى کرد. جماعت سنى که تا مدتها ـ به رغم وجود اختلافات فقهى و کلامى در بین خود ـ در برابر فرقههاى سیاسى و مذهبى چون شیعه و خوارج، وحدت و یکپارچگى خود را حفظ کرده بودند، بر اثر نفوذ علوم بیگانه، چون منطق، فلسفه و سایر علوم، دچار اختلاف شدند. در این دوره، جریانى بهوجود آمد که در حل مسائل فقهى و عقیدتى، علاوه بر نص و نقل، پاى عقل را در میان کشید و پیروان آن در این اندیشه چنان پاى فشردند که استدلالهاى عقلى را در بسیارى موارد بىنیاز از تأیید وحى و قول رسول پنداشتند و حتى در بسیارى موارد، عقل را محک سنجش نص و سمع دانستند. این اندیشه در ابتدا با مخالفت و حملات شدید جامعه اسلامى روبهرو شد و گروه بزرگى از متعصبان اهلسنت و حدیث،(1) به تمام علوم بیگانه به عنوان عامل انحراف، حمله کردند. اینان علم را مختص علوم شرعى دینى پنداشته، معتقد بودند پرداختن به علوم بیگانه به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اهلحدیث، حنابله متعصب و افراطى بودند که گرایش غالب در میان ایشان، تکیه بر ظاهر نصوص از کتاب و سنت بود (سمرقندى، سوادالاعظم، ص 190).
--------------------------------------------------------------------------------
خروج از صراط مستقیم خواهد انجامید.(1) در این میان، رویکرد برخى حاکمان و عالمان به علوم بیگانه، دامنه اختلافات را وسیعتر کرد. از سوى دیگر، عدهاى از خلفا و امرا با تأسیس دارالترجمه و استخدام مترجمان و نشر آثار بیگانه، جامعه مسلمانان را با این علوم آشنا و مأنوس ساختند.(2) از این پس فرقهها و نحلههاى مختلف کلامى گسترش یافتند و صاحبان آن فرقهها به رقابت با یکدیگر پرداختند. میزان استفاده از عقل و استدلالهاى عقلى یا به طور کلى نفى آن، محور اختلافات آنان بود. دامنه رقابت و اختلاف، زمانى افزایش یافت که مأمون به حمایت از جریان عقلگرایى پرداخت.
ب ـ دوران حمایت از جریان عقلگرایى و سرکوب مخالفان
در حالى که بیشتر جماعت سنى از اصحاب حدیث و مخالف با جریان عقلگرایى بودند، مأمون به پشتیبانى از این جریان برخاست و قضیه خلق قرآن را که از اصول مکتب اعتزال بود، محک عقیده مسلمانان قرار داد.(3) وى در سال (218 ق/833 م) فرمانى صادر کرد و مقرر داشت که هیچ قاضىاى به مقام خود نماند و قاضى جدید نیز معین نشود،(4) مگر آنکه طرفدار خلق قرآن باشد، و همان وقت محنت و تفتیش عقاید را پدید آورد.
در دوره معتصم نیز فقیهان و کارمندانى که مخلوقیت قرآن را قبول نداشتند از کار بر کنار و مجازات شدند.(5) ابنحنبل از بزرگان اصحاب حدیث، بازجویى شد و به مجازات تازیانه محکوم
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: ذبیحاللّه صفا، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، ج 1، ص 31-32 و 138-151 .
2 . ر.ک: جرجى، زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، ج 3، ص 48 .
3 . در آن دوره، معتزله بزرگترین مکتب پیرو عقلگرایى بود.
4 . طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 10، ص 284 .
5 . همان .
--------------------------------------------------------------------------------
گردید.(1) سرانجام کار به جایى رسید که در سال 231 ق و هنگام مبادله اسیران میان خلیفه و دولت بیزانس، اسیران مسلمان بازجویى شدند و کسانى که به مخلوقیت قرآن اقرار مىکردند، پذیرفته شده و هر کس این اصول را قبول نمىکرد به خاک بیزانس باز گردانده مىشد.(2) بدین ترتیب، جنبشى که امید مىرفت طرفدار آزادى باشد خود به دستگاه مخوف ضد آزادى مبدل گردید.(3)
ج ـ دوران سرکوب جریان عقلگرایى
سیاستهاى متعصبانه مأمون و جانشینانش در حمایت از معتزله دوام نیافت. فقیهانِ اصحاب حدیث برضد عقلگرایى برخاسته، با حمایت متوکل خلیفه وقت (233 ق/847 م) که مخالف معتزله و پاىبند به عقیده قدیم بود،(4) حملات خود را علیه معتزله شدت بخشیدند. متوکل نیز همچون مأمون به تعقیب و آزار مرتدان پرداخت، البته با این تفاوت که مفهوم ارتداد تغییر یافت و معتزله و عقلگرایان مرتد شناخته شدند. وى حتى خوارج و شیعیان را که از حامیان معتزله بودند، تعقیب کرد. بدین ترتیب، متوکل و جانشینان وى نیز چون مأمون در عقیده خویش راه افراط را در پیش گرفتند؛ آنان نه تنها به سرکوب عقلگرایان پرداختند، بلکه مسحیان، یهودیان و دیگر اقلیتهاى دینى را نیز تعقیب و اذیت کردند.(5) آنها از خدمت در دستگاه دولت منع شدند، حق سوار شدن براسب را نداشتند و مجبور بودند علامات
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 292-293 و ابن جوزى، المنتظم، ج 11، ص 43 .
2 . ابن اثیر، الکامل، ج 4، ص 299 .
3 . فیلیپ، حتى، تاریخ عرب، ص 549 .
4 . یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 223 .
5 . همان، ج 2، ص 225 و ابن اثیر، همان، ج 4، ص 316 و 328 .
--------------------------------------------------------------------------------
مشخصهاى بر لباس داشته باشند.(1) در نتیجه این اقدامات، بسیارى از علما و دانشمندان به دست ایشان هلاک شدند. از این پس دستگاه خلافت نیز رو به پریشانى گذارد، همچنانکه وارد شدن عنصر ترک در دستگاه خلافت و دخالتهاى ایشان در عزل و نصب امیران و وزیران نیز بر وخامت اوضاع افزود.(2) افزون بر این سختگیرىها و فشارهاى حکومتى، فرقهها و گروههاى مذهبى مختلف موجود نیز به مقابله با یکدیگر پرداخته و بهویژه بغداد را صحنه نزاع فکرى و سیاسى خود کردند. ایجاد فتنه و آشوب، به سخره و استهزا گرفتن عقاید یکدیگر یا تشکیل جلسات مجادله و مناظره، از سویى بر معتقدات ساکنان بغداد و از سوى دیگر بر حاکمان سیاستگذار و اصول کشوردارى ایشان مؤثر واقع شد که این مهم نیز به عنوان یکى دیگر از عوامل و موجبات تاریخى رویکرد آلبویه به تساهلگرى، بررسى مىشود.
د ـ اوضاع مذهبى و نحلههاى، مختلف فکرى و کلامى در آستانه پیدایش دولت آلبویه
در آستانه پیدایش دولت آلبویه، سرزمین خلافت عباسى، بهویژه بغداد صحنه نزاع گروههاى مختلف فکرى و سیاسى بود. در این دوره، جریان عقلگرایى نیز محور نزاعها و مجادلههاى فرقهاى و کلامى بود، بهطورى که در میان شیعه نیز رخنه کرده، حوزههاى شیعى را در تقابل یکدیگر قرار داد.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان .
2 . ابن اثیر، همان، ج 5، ص 192-201 .
3 . ر.: یعقوب جعفرى، «مقایسهاى میان دو مکتب فقهى شیعه در بغداد و قم در سدهچهارم هجرى»، مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، ج 8 ، ص 20-21 .
--------------------------------------------------------------------------------
با ظهور مکتب اشاعره و حمایت حنابله از ایشان در اهلسنت، آتش منازعات بالا گرفت. فلاسفه و صاحبانِ دیگر ادیان موجود در بغداد نیز بر وسعت این منازعات دامن مىزدند، چه آنکه بغداد مرکز تجمع همه فرقهها و مذاهب و ادیان بود. گزارش مقدسى از سرزمین عراق این گفته را تأیید مىکند.
در عراق، مجوس بسیار است، اهل ذمه، یهود و نصارىاند، مذاهبهاى بسیار در آن پدید آمده است. در بغداد اکثریت با حنبلىها و شیعه است. دانشمندان بزرگ عراق از ایشانند. مالکى، اشعرى، معتزلى، نجارى و ... نیز هست.
این وضع، اختصاص به بغداد نداشت؛ در دیگر شهرهاى عراق، از جمله بصره نیز وضع به همان گونه بوده است، چنان که مقدسى در ادامه همین نقل اضافه مىکند:
در بصره نیز مجلسهاى فراوان است که ایشان مدعى علم کلام و زهدند.(1)
چهار مکتب فقهى حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى با اختلاف در میزان استفاده از قیاس و استنباط عقل از یک سو، و سنت در حدیث از جانب دیگر، پیروانى داشتند که از میان آنها مذهب حنفى مورد حمایت بیشتر خلفاى عباسى بود، گرچه حنابله از نظر تعداد در بغداد برترى داشتند و در صف مقدم مخالفت با شیعیان، متکلمان و فیلسوفان و هر فرقه دیگرى قرار داشتند.(2) حنبلىها خود نیز دو جریان متمایز را تجربه کرده بودند: یکى، محکوم شمرده شدن مذهب حنبلى به فرمان خلیفه الراضى (323 ق/935م) دیگرى، کوششى که از جانب خلیفه القادر (409 ق/1018م) صورت گرفت تا حنبلى، مذهب رسمى حکومت شود.(3) یکى از بانیان
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مقدسى، احسن التقاسیم، ص 132 .
2 . سمرقندى، همان، ص 198 .
3 . ر.ک: کرمر، احیاى فرهنگى در عهد آلبویه، ص 104 .
--------------------------------------------------------------------------------
و عاملان فتنه و آشوب بین فرقهها ـ پیش از روى کار آمدن آلبویه ـ محدث و واعظ و فقیه حنبلى، بربهارى (329 ق/914 م) بود. او در میان جمعیت سنى، بهویژه درمیان طبقات پایین اجتماع، نفوذ بسیار داشت. بربهارى از سال 309 ق تا زمان مرگش، مدت بیست سال از تحریک عامه مردم علیه افراد مظنون به نقض احکام شرع بهرهبردارى مىکرد، از جمله او در اتهام الحاد به طبرى، مورخ بزرگ و مفسر قرآن دست داشت.(1)
به طور کلى تکفیر، اتهام به الحاد و زندیقبودن و ایجاد فتنه و آشوب، و در درجات ضعیفتر، به سخره گرفتن و استهزاى عقاید یکدیگر، از ابزارهاى مبارزه جناحهاى مخالف علیه یکدیگر بود.
ه ـ پریشانى اوضاع سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى
افزون بر شرایط فرهنگى ـ مذهبى، پریشانى اوضاع سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى نیز بر وخامت اوضاع مىافزود. ضعف قدرت مرکزى خلافت عباسى و تأسیس دولتهاى مستقل در گوشه و کنار قلمرو خلافت از یک سو، شدت گرفتن اختلافات طبقاتى و خراب شدن اوضاع زندگى عامه و تمرکز ثروت در دست طبقات اجتماعى خاص از طرف دیگر، وحدت جامعه اسلامى را تهدید مىکرد. سنگینى فشارهاى فرهنگى، اجتماعى و مالى، موجب روى آورى عامه مردم به جنبشهاى معارض مىشد، بهطورى که از هر گوشه که کسى برمىخاست و ادعاى شعائر اسلامى مىکرد، عدهاى برگرد او جمع شده، آشوب به راه مىانداختند. ضعف خلافت عباسى و درماندگىاش از ثبات بخشیدن به اوضاع نیز ـ همان گونه که گذشت ـ مزید
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن اثیر، همان، ج 6، ص 74 .
--------------------------------------------------------------------------------
بر علت بود.
این اوضاع آشفته، از یک سو ظهور دولت مقتدرى را مىطلبید که صرف نظر از هر گرایش و ملیتى که داشت، امنیت سیاسى ـ اجتماعى و مذهبى را به ارمغان آورد تا همه افراد و گروههاى موجود جامعه اسلامى، از حمایت آن دولت برخوردار شوند. از سوى دیگر، دولت نو پاى آلبویه نیز متقابلاً به دلیل عدم برخوردارى از مشروعیت و اعتبار لازم، نیازمند جلب حمایت قشرهاى مختلف جامعه بود که شرح آن در پى مىآید.
و ـ ضرورت حمایت از اقلیتهاى سیاسى و مذهبى (تسامح و تساهلگرى)
در این دوره، حمایت از قشر عظیمى از جامعه، یعنى معتزله، شیعیان، خوارج، فلاسفه و متکلمان و ... که به شدت از سوى متوکل و جانشینانش اذیت و آزار مىدیدند، امرى ضرورى مىنمود، اما در عین حال، اتخاذ سیاستهاى حمایت یک جانبه مأمون و جانشینان او نیز با توجه به تجربه ایشان صحیح نمىنمود. به نظر مىرسد آلبویه صرفنظر از هر گونه گرایشى که داشتند، با گرایش به تساهلگرى، اصل مهمى را محور کشوردارى خویش قرار دادند. اگر چه اتخاذ این سیاست هم به دلیل برخوردارى همه اقشار و نحلههاى فکرى، بهویژه شیعیان از آزادى، با اعتراض جماعت روبهرو شد، اما جامعه آن روز و وضع خاندان آلبویه که خود برخاسته از اقلیت قومى و احیانا مذهبى بودند، اقتضا مىکرد که اقلیت را به جرم اقلیت، ناچیز نپنداشته و روى حمایت و پشتیبانى یا دستکم رضایت ایشان حساب کنند، زیرا هر کدام از ایشان دست کم از تأسیس دولت آلبویه و تسلط ایشان بر خلافت عباسى، این تجربه را آموخته بودند که خلافت عباسى دیگر آن هیبت و اهمیت را ندارد و مستولى شدن بر آن، امرى امکانپذیر است و مقاومت جدى جماعت را نیز در پى نخواهد داشت.
--------------------------------------------------------------------------------
با توضیح زمینههاى تاریخى پیدایش سیاست تساهل و تسامح، پذیرش این سیاست امرى قطعى به نظر مىرسد، در حالى که در همین دوره و بهرغم اوضاع وصف شده، از میان دولتهاى متقارن تنها دولت آلبویه اصل تسامح و تساهل را در کشوردارى خویش برگزید و با پذیرش این مهم، از دیگر دولتهاى متقارن تمایز یافت که در ادامه به بررسى عوامل پذیرش این اصل از جانب خاندان بویه که برخاسته از عوامل درونى و روحیات خانوادگى ایشان مىباشد پرداخته خواهد شد .
2 . عوامل درونى و پذیرنده (روحیه تساهلگرى ـ روحیه علم دوستى)
گفته شده هر کس به یکى از چند دلیل ممکن است عقیده مخالف را با شکیبایى بشنود و حتى گاهى در فراهم آوردن مجال و آزادى بیان براى گوینده آن، پیشگام شود:
نخست، آن که عقیده خویش را از روى عقل و تفکر برگزیده، به درستى به آن ایمان داشته باشد.
دوم، تساهل مىتواند بر عکس، شک و حیرت باشد؛ یعنى جوینده حقیقت، از پذیرش هر امر تا یافتن یقین کامل خوددارى مىکند.
سوم، مشرب و تربیت عرفانى است که بهرهمندان خود را فروتن و بلند نظر و دریا دل بار مىآورد.(1)
--------------------------------------------------------------------------------
با توجه به موارد فوق به نظر مىرسد فرزندان بویه، بهویژه نسل اول، به دلیل روحیه نظامىگرى و سپاهىبودن فرصت تفکر و تفحص کافى در مذاهب را نداشتهاند که با اطمینان کامل یکى را برگزیده باشند. همچنین براى تربیت عرفانى و روحیه صوفىگرى ایشان دلیل کافى در دست نداریم.
اما احتمال شک و حیرت و در پى حقیقت بودن ایشان اگرچه مىتواند با توجه به سفرهاى مختلف (هر چند نظامى) و آشنایى با مشربهاى مختلف فکرى، بهویژه محاط بودن ایشان توسط دانشمندان و صاحبنظران، وجود داشته باشد، اما دلیل کافى براى روحیه تساهل و تسامح ایشان نمىباشد.
با تأمل در زمینههاى تاریخى تساهلگرى در دوره آلبویه نیز شاید سادهانگارى باشد که تشیع و قرار داشتن در موضع اقلیت آن خاندان، علتالعللِ در پیش گرفتن آن سیاست توسط دولت آلبویه شمرده شود، زیرا پیش از دولت آلبویه، حمدانیان در قلب شام و حلب ـ جایى که به علت حاکمیت امویان به سختى گرایش به تشیع و دوستى اهلبیت علیهمالسلام را نشان داده است ـ دولت شیعى تأسیس کرده بودند. دولت شیعى فاطمیان در مصر نیز هم زمان با آلبویه، با قاطعیت بر جماعت سنى مذهب حکومت مىکردند. بنابراین، پذیرش حکومت شیعى در جامعه اسلامى، بهویژه در آن شرایط زمانى، دور از ذهن نمىنماید که مخالفتهایى جدى را برانگیزد؛ چه این که حکومت شیعه به منزله حکومت کفر بر مسلمانان نبوده است و بعدها مسلمانان حکومت کفر، همچون مغول را نیز بر خود تجربه کرده بودند. پس صرف شیعه بودن و تعلق داشتن به اقلیت مذهبى دلیل کافى تساهلگرایى نبوده است؛ آن هم در عراق و بغداد که شیعیان طیف قابل توجهى از جامعه را تشکیل مىدادند و شائبه فضایل على علیهالسلام و محبت به خاندان وى نیز بر دلهاى بسیارى از افراد جامعه نفوذ کرده بود. از طرفى یادآورى این نکته ضرورى مىنماید که آلبویه در عصر اقتدار خویش، یعنى در زمان حکومت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . حمید، عنایت، «تساهل»، مجموعه مقالات تسامح آرى یا نه؟، دفتر نخست، ص 10 .
--------------------------------------------------------------------------------
سه برادران اولیه و نیز در دوره حکومت قدرتمند عضدالدوله، بهویژه سیاست تساهل و تسامح داشتهاند، در حالى که در اواخر حکومت و در هنگامه ضعف، امیران این خاندان رو به سنى مآبى نهادهاند.
اما بىتفاوتى و لاقیدى و لاابالىگرى نیز که در تعریف لفظ تسامح مىگنجد و برخى آن را به آلبویه نسبت دادهاند، برازنده بسیارى از حکمرانان آن خاندان نیست، زیرا علاقه و اشتیاق ایشان به برگزارى مجالس بحث و مناظره و شرکت در آن مجالس و استماع سخنان موافق و مخالف و نیز جمع کردن عالمان و دانشمندان از گروههاى مختلف در گرد خویش و همنشینى و مصاحبت با ایشان دلالت براین دارد که ایشان امر مذهب و فرقهها را موضوعى مهم مىپنداشتند و به مناظرهها و مجادلههاى علمى ایشان علاقهمند بودند. خستگى و وازدگى از جنگ و جدلهاى علمى و فلسفى بین مکاتب نیز نمىتواند دلیل تساهلگرایى در آن خاندان بوده باشد، چه در این صورت نیز نمىبایست در کاخها و تالارهاى خویش مجالس مناظره تشکیل داده، عالمان و صاحبنظران از فرقههاى مختلف را به مجادله علمى بکشانند.
با این اوصاف و براى بررسى و دقت بیشتر در چرایى روحیهتساهلگرى در خاندان بویه، ضرورى است با تفصیل و تفسیر بیشترى، روانشناسى روحیه تساهلگرى در افراد این خاندان بررسى شود.
الف ـ روحیه تساهلگرى در خاندان بویه و پیشینه آن در دولتهاى ایرانى
به نظر مىرسد علاوه بر زمینههاى تاریخى، اجتماعى و فرهنگى آن دوره که سبب تساهلگرى در آن دوره شده بود و در ابتداى این بحث، بررسى شد و احتمال بىتأثیر نبودن
--------------------------------------------------------------------------------
دلیل سوم (شک و حیرت)، سرشت و صفات خانوادگى آلبویه نیز تأثیر به سزایى در اتخاذ این سیاست داشته است. آلبویه از یک سو وابسته به خاندانهاى ایرانى و متمایل به تساهلگرى و از جانب دیگر، دوستدار علم و دانش بودند.
خاطره آسانگیرى شاهنشاهان هخامنشى در مورد عقاید که تقریبا به منزله یک اصل در کشوردارى، بهویژه در دوره عظمت امپراتورى خویش رعایت مىکردند، در خاطره هر ایرانى جاودان بود.(1) در فتح بابل، بابلىها کوروش را به عنوان گزیده واقعى مردوک، تقدیس کردند، در همان حال، یهودیان بابل نیز او را در کنار خویش یافتند و خاطره آزادى خویش را قرنها گرامى داشتند و به پاس آن، نام فرزندان خود را سیروس (کوروش) نهادند، چرا که کوروش هنگام فتح بابل به هیچ وجه متعرض دین بابلىها نشد و حتى در معابد بابل، خدایان آن سرزمین را نیایش کرد و خود را گزیده و فرستاده مردوک خواند، در عین حال نسبت به یهود نیز به همان اندازه با دوستى و تسامح رفتار کرد.(2)
بند اول کتاب عزرا به اعلامیهاى اشاره دارد که کوروش در فتح مصر، با الهام از یهود صادر کرده است. در این اعلامیه، پادشاه به تجدید بناى معبد «اورشلیم» اجازه مىدهد و به یهودیان تبعید شده رخصت مىدهد تا به وطن باز گردند.(3)
کمبوجیه نیز این تسامح را بعد از کوروش در فتح مصر رعایت کرد. وى در مصر با لباس فراعنه ظاهر شد و به کاهنان معابد نیز با تکریم نگریست. برخلاف نقل ناصحیح هردوت که گفته است کمبوجیه گاو آپیس را زخمى کرد و کشت و در اثر مشاهده مراسم تدفین او دیوانه شد، کتیبهاى در سراپئوم(4) (مدفن گاوهاى آپیس مرده مومیایى شده) کشف شده است که در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: عبدالحسین زرین کوب، «تسامح کوروشى و مسأله وحدت امپراطورى در ایران باستان» مجموعه مقالات تسامح آرى یانه؟، ص 74 .
2 . پىیر بریان، تاریخ امپراتورى هخامنشیان،ج 1، ص 128 .
3 . همان، ج 1، ص 130 .
4 . Serapeam.
--------------------------------------------------------------------------------
آن، پادشاه پارسى در لباس مصرى و در حالى که زانو به زمین گذاشته و از او به عنوان هوروس(1) پادشاه مصر علیا و سفلى نام برده شده است، دیده مىشود.(2)
داریوش بزرگ هم پس از هفت سال تجربه دریافت که مىبایست در خصوص اقوام تابع، سیاست تسامح کوروش را به منزله یک اصل ادارى بپذیرد.(3) داریوش در کتیبه بیستون از اهورامزدا به عنوان خدایى بزرگ سخن مىگوید (نه خدایى یکتا، زیرا قول خداى یگانه، تجلیل و تکریم خدایان دیگر را غیر ممکن مىساخته است)، در عین حال، به پیروى از تسامح کوروشى از نیایش و ستایش خدایان اقوام تابع خوددارى نمىکرده است. در برخى کتیبههاى بعدى داریوش نیز به خدایان دیگر در کنار اهورامزدا اشاره شده است:
... باشد که اهورامزدا مرا یارى دهد با همه خدایان دیگر ... این است آن نیکوکارى که من از اهورامزدا و از همه خدایان التماس دارم. باشد که اهورامزدا این نیکى را با همه خدایان به من ارزانى دارد.(4)
البته تساهلگرى، به دوره هخامنشى اختصاص نداشته است. به اذعان مورخانى که دوره اشکانى را بررسى کردهاند شاهان اشکانى نیز در مورد معتقدات مذهبى رایج در دوره خویش بسیار مدارا مىکردند و حتى به ادیان خارجى که مورد احترام آنان بوده با نظر اغماض مىنگریستند. خدایان خارجى نواحى غربى که قسمتى از شاهنشاهى اشکانى به شمار مىرفت، در نظر آنان به منزله نیکخواهان و حامیان ایشان محسوب مىشدند. روى سکههاى پادشاهان اشکانى صورت یا علامت چند الهه یونانى نقش شده است که عبارتاند
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Hours.
2 . پىیر بریان، همان، ج 1، ص 384 .
3 . زرینکوب، همان، ص 88 .
4 . پىیر بریان، همان، ج 1، ص 387 .
--------------------------------------------------------------------------------
از: زئوس و ژوپیتر (ربالنوع بزرگ یونانىها و رومىها)، پالاس (ربالنوع جنگ)، نیکه (ربالنوع فتح) و دیگر الهههاى خارجى(1) که از این امر مىتوان استنباط کرد که این تسامح و تساهلگرى و مداراى با خدایان ملل تابعه، سیاستى بوده است براى جذب قلوب و حمایتهاى ایشان (فرض مشابهى که براى دولت آلبویه در نظر گرفته شده است).
اغماض اشکانیان، مخصوصا در خصوص قوم یهود، بیشتر آشکار است تا جایى که یهودیان، شاهان ایرانى مزبور را مدافعان حقیقى دین خود مىدانستند ـ این امر در زمان هخامنشیان نیز تحقق یافته بود ـ و چون یهودیان از طرف سلوکیان و رومیان مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند، معتقد شدند ایران که همواره نسبت به آنان خیرخواه بوده، تنها قدرتى است که ممکن است ایشان را از یوغ خارجى نجات دهد.(2) برخى گزارشها حتى بر سپردن امور و مناصب دولتى به دست جماعاتى از یهود دلالت مىکند. پیروان مسیح نیز در آن سرزمین آزادانه فعالیت مىکردند و از پرداختن به اعمال مذهبى منع نمىشدند.(3)
بهطور کلى برخى عصر اشکانى را زمان آزادى مذاهب و زمان فلسفه و کلام در ایران مىدانند و معتقدند دوران اشکانى، بهشت پژوهندگانى بوده است که به مقایسه آیینهاى دینهاى بزرگ مىپرداختند.(4) و این از سرگذشت داستان زندگانى پدر مانى (فاتک) نمایان است. وى که از خاندانهاى بزرگ اشکانى بوده، در اواخر دوره پادشاهى اشکانیان از نیشابور یا همدان به میاندرود رفته و از سعه مشربى که داشته با نبطیان و صابیان نشسته و عاقبت نیز داخل صابیان (مغتسله) گردیده است.(5) وى مردى دینپژوه بوده و به سبب تساهلگرى پادشاهان اشکانى در امور دین و آزادى عقیده که در میان مردم ایران موجود بوده است، براى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . عباس قدیانى، تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان، ص 175 .
2 . همان، ص 178 .
3 . همان .
4 . عباس مهرین، کشوردارى و جامعهایران در زمان ساسانیان، ص 49 و کالجمالکوم، اشکانیان، ص 87-88 .
5 . ابن ندیم، الفهرست ، ص 457 .
--------------------------------------------------------------------------------
طلب حقیقت از شهر خود آواره، و بهطرف تیسفون رهسپار گردیده است و اگر قول ابنندیم سند قرار داده شود ابتدا به کیش بودایى یا صابى داخل مىشود، سپس داخل طایفه مغتسله مىگردد.
اما این امر در زمان ساسانیان به علت ساختار متفاوت دولت در آن دوره، متفاوت مىباشد. در تحلیل پایهگذاران دولت ساسانیان و نیز مقامات مذهبى زرتشتى، علت ضعف و زوال اشکانیان، حکومت ملوک الطوایفى و عدم تمرکز سیاسى از یک سو، و نیز عدم تمرکز دینى و وجود آرا و اندیشههاى التقاطى و تشتت مذهبى از سوى دیگر بوده است. اینان براى ثبات بخشیدن به وضع جامعه و دولت، در هر دو نهاد دولت و دین تغییراتى بهوجود آوردند. اردشیر بابکان(1) با حمایت موبدان در صدد برآمد همه مذاهب موجود را براندازد و تنها زرتشت را مذهب رسمى ایرانیان کند و ایرانیان را از همه جاى ایران متحد سازد. وى براى تحقق این امر، اعلام کرد که دین و پادشاهى توأم است و باید دولت، روحانیون و روحانیون، دولت را یاور باشند و دست به دست هم داده، جامعه را از فساد و شر نگه دارند.(2)
براساس تعهد مشترک، دولتمردان ناگزیر به اعمال سیاست مذهبى متفاوت با دورههاى پادشاهى پیشین شدند. در عین حال، رگههایى از روحیه تساهلگرى در رفتار پادشاهان این دوره نیز مشاهده شده است، از جمله مىتوان به پیدایش دین مانى در این دوره و حمایت شاپور از وى اشاره نمود. مانى از بزرگ زادگان ایران بود که در سال 215م در نزدیکى بابل بهدنیا آمد و در ایام جوانى به آموختن علوم و حکمت و مطالعه در ادیان زرتشتى و عیسوى و سایر دینهاى زمان خویش پرداخت و در 24 سالگى ادعاى پیامبرى کرد. وى مدتى در میاندورود به تبلیغ و ترویج دین خود پرداخت، آنگاه بهوسیله فیروز، برادر شاپور پادشاه ساسانى که دین وى را پذیرفته بود، به شاپور معرفى شد و یکى از کتابهاى خود را بهنام
--------------------------------------------------------------------------------
1 . پدر اردشیر، بابک و نیز پسرش ساسان در معبد آناهیتا مقام مذهبى داشتند.
2 . عباس مهرین، همان، ص 49 و احسان یارشاطر، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانى، ج 3، قسمت دوم، ص 305 .
--------------------------------------------------------------------------------
شاپورگان به وى تقدیم داشت. شاپور اول، نخست با مانى به مهربانى رفتار کرد و او و پیروانش را در مذهب خود آزاد گذاشت، ولى بعد به علت فشار موبدان زرتشتى بر شاپور، مورد بىمهرى پادشاه قرار گرفت و از ایران تبعید شد. بدین ترتیب، آزاداندیشى و بردبارى مذهبى شاپور اول که از دوره اشکانیان دوام یافته بود، با فشار موبدان به پایان رسید. مانى پس از مرگ شاپور در سال 272م به ایران بازگشت و هرمز جانشین شاپور ورودش را گرامى داشت و بار دیگر اجازه یافت که تعالیم آیین خود را آزادانه منتشر سازد، از این رو در اندک مدتى پیروان بسیارى یافت، گرچه پس از هرمز، مانى توسط بهرام اول دستگیر و کشته شد.(1)
ظهور مزدک نیز به همین صورت با پشتیبانى پادشاهان ساسانى همراه گردید. قباد پادشاه ساسانى در سال 487م به پادشاهى رسید. در زمان وى مزدک ظهور کرد و قباد، پیرو مزدک شد و طبق آیین وى عمل مىکرد، این در حالى بود که وى پادشاهى نیرومند و با اراده بود و بارها کشور روم را از ضرب شمشیر خود به لرزه در آورده بود. البته قباد به علت شورش مردم پایتخت از سلطنت خلع گردید و موجب این شورش، موبدان زرتشتى بودند، زیرا آنان با هر امرى که بوى عقاید مانوى مىداد، مخالف بودند. به همین دلیل، قباد پس از بازگشت دوبارهاش به پادشاهى، مصمم شد که روحانیت زرتشتى را تقویت و مزدک را تضعیف کند، حتى بدین منظور کسانى را که عیسوى بودند نیز مجبور به قبول دین زرتشتى کرد.(2)
از طرفى عملکرد خود مزدکیان در این دوره نیز به گونهاى بود که قباد ناگزیر به کشتار ایشان شد، زیرا در این زمان مزدکیان دست تطاول به هر سو دراز مىکردند، داخل سراى نجبا و بزرگان مىشدند و دست به غارت و تصرف زنان مىزدند و گوشه و کنار املاک و اراضى را گرفته و ویران مىکردند، اینان حتى در صدد دستیابى به قدرت و رسیدن به ولیعهدى شاهزاده مزدکى خود بودند. بنابراین، قباد در صدد دستگیرى و قتل آنان برآمد، و جالب آنکه
--------------------------------------------------------------------------------
1 . فرهنگ معین، ج 6، ص 1881، مدخل مانى.
2 . محمدتقى سرمدى و ناصر پویان، شاهکشى، از آغاز تا پایان ساسانى، ج 1، ص 638 .
--------------------------------------------------------------------------------
علت فرمان قتل آنان نیز با آنکه بیشتر سیاسى بود تا مذهبى، اما به سادگى صادر نشد. قباد مجلسى تشکیل داد و اندرزگر مزدکیان (مزدک) و رؤساى فرقه و عده زیادى از مزدکیان را به آن محل خواند تا در مباحثه شرکت کنند. قباد خود مجلس را اداره مىکرد، اما انوشیروان (ولیعهد) تمام کوشش خود را مصروف مىداشت تا کار طورى به پایان برسد که موجب نابودى مزدکیان گردد، از این رو چند تن از مجادلان و مباحثان کار آزموده را از میان موبدان برگزید و طبعا مزدک مقلوب گردید، آنگاه فرمان قتل آنها صادر شد.
از آنچه گذشت بر مىآید که در جامعه ساسانى نیز پیروان ادیان مختلف، آزادانه فعالیت داشتند و افرادى چون مانى و مزدک توانستند در مورد دین و آموزههاى فکرى آنان به مطالعه و تحقیق بپردازند، و حتى با ادعاى پیامبرى و تبلیغ دین جدید نیز مقابله جدى نمىشد، مگر آنکه آیین جدید به دستگاه حکومتى راه یافته و باعث به مخاطره افتادن موقعیت برخى بزرگان یا قدرت موبدان مىگردید.
در اینجا ذکر این نکته، ضرورى است که تساهلگرى در خاندانهاى ایرانى همیشه به عنوان یک اصل و ضرورت در کشوردارى اعمال نمىشده است، بلکه روحیه علم دوستى و دانشپرورى نیز موجب تساهلگرى امرا و حاکمان مىشده است که به نمونههایى از آن پرداخته مىشود .
ب ـ روحیه علم دوستى آلبویه و دیگر خاندانهاى ایرانى
از هر مذهب و فرقهاى اگر حاکمى یا خلیفهاى طالب علم و اهل دانش و فرهنگ بوده، لاجرم تا حدودى سیاست تساهل و تسامح مذهبى را در پیش گرفته است. هنگامى که اردشیر پسر بابک از خاندان ساسانى به پادشاهى رسید، مردم را به دور خود جمع کرد و آن تعصب و دستهبندىها را از میانشان برداشت و همچنین مردمانى را به هند، چین و روم فرستاد تا از تمام کتابهایى که نزدشان بود، نسخه بردارى نمایند، حتى به جستوجوى تعداد کمى از آثارى که در عراق بود، برآمد و همه آنها را به کتاب دینى ملحق نمود.(1)
شاپور نیز پس از پدرش همین رویه را پىگرفت.(2) پس از او، کسرى انوشیروان نیز براى علاقه و محبتى که به علم و دانش داشت، به جمعآورى و تألیف آن کتابها پرداخته، به آنها عمل مىکرد.(3)
هنگام استیلاى خلفاى اسلامى بر سرزمین ایران و در اولین فرصت بهدست آمده براى مشارکت ایرانیان در امر حکومت نیز شاهد بروز روحیه علم دوستى اینان در عرصه عمل مىباشیم. نهضت ترجمه در دوره عباسیان و نیز تشکیل انجمنهاى علمى و ادبى در گرد دولتهاى محلى در بخشهاى مختلف ایران، برخاسته از روحیه علم دوستى ایرانیان همراه با دیگر انگیزههاى سیاسى در این دوران مىباشد که اوج این مهم، قرن چهارم هجرى بوده است. این دوره، بهویژه، دوره رویکرد خلیفگان و امیران به دانش و دانشپرورى است. در این قرن چندین دولت کوچک مستقل و نیمه مستقل پدید آمدند که هر یک از این دولتها براى کسب مشروعیت و اعتبار خویش مىکوشیدند تا تعداد بیشترى از مردان اندیشه و خرد را همچون وسیله تفاخر و تبلیغ، به خود جلب کنند. طبیعى است لازمه جذب اینان، برخوردارى از روحیه تساهل و تسامح و ایجاد فضاى نسبتا باز و آزاد علمى و مذهبى است. این فضا در شرق اسلامى، از جمله بخارا، مرکز سامانیان، خیوه پایتخت خوارزم، و غزنه مرکز غزنویان فراهم شد. از این رو، این مراکز کعبه علما و ادبا شد.(4) در غرب اسلامى نیز حمدانیان در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 207 .
2 . ابن ندیم، الفهرست، ص 300، 392 و 398 .
3 . همان .
4 . فیصل سامر، دولت حمدانیان، ص 351 .
--------------------------------------------------------------------------------
موصل و حلب، و اخشیدیان و سپس فاطمیان در مصر و شام، و امویان در قرطبه به دانش دوستى و دانشمندپرورى روى آوردند و با حمایت از دانشمندان و اندیشوران، امکان فعالیتهاى علمى را در هر حوزه و زمینه فراهم آوردند.
اما شاخصترین آن دولتها و دربارها در قرن چهارم، دولت ایرانى آلبویه بود که در دربارشان، معتزلیان، روافض، شیعیان، باطنیان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و همه گروههایى که مخالف رسمى حکومت نیز بودند ـ به استثناى گروههایى که قدرت سیاسى داشته و معارض ایشان بودند، مثل اسماعیلیه، قرامطه و ... ـ در نهایت آزادى و بدون ایجاد مزاحمت و محدودیت براى جماعت اهلسنت و فرقههاى مختلف آن، فعالیت علمى و فرهنگى مىکردند و به طور یکسان از حمایتهاى مالى و معنوى حکومت برخوردار بودند. نمونه شاخص و بارز این خاندان، عضدالدوله است که فردى عالم و فرهیخته بود و در باره وى همین سخن سجستانى بس که گفته است:
این پادشاه سزاوار آن است که تمامى خلق و خاصه اهل دانش و فرهنگ او را تمجید و براى بقاى ملک او دعا کنند، زیرا آنها را تقویت کرده، گفتارشان را منزلت بخشیده و بند از زبان ایشان برداشته تا هر یک از آنها معتقدات فرقه خویش را بدون تقیه ابراز کنند. در نتیجه، آشکار شود آنچه آنها ادعا مىکنند، و معلوم شود آن چه بدان معتقدند و حق از باطل جدا شود و چنان امنیتى پدید آید که کسى با زبان تعصب دینى به دیگرى هجوم نبرد.(1)
در دربار آلبویه همه کس احساس امنیت مىکرد و به واسطه آن از اظهار هر اندیشه تازه و بدیع که بر ذهنش خطور مىکرد، خوددارى نمىنمود. این گزارش در تأیید این مطلب است: دانشور اندلسى، ابوعبداللّه حمیدى که در قرن پنجم مىزیست در تذکره اعراب اندلسى خود
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابوسلیمان سجستانى، رسالة فى الکمال الخالص نبوغ الانسان، ص 385-386 .
--------------------------------------------------------------------------------
نقل مىکند که چگونه یک متکلم متشرع اندلسى به نام ابوعمر احمد بن محمد بن سعدى که در اوایل قرن پنجم از بغداد دیدن مىکرد، از مشاهده تسامح و تساهل مفرط حاکم بر آن دوره، دچار حیرت شد و هنگامى که طبیب مشهور قیروان، ابو محمد بن ابىزید، از او پرسید که در مجالس متکلمان حضور یافته است یا نه؟ او نقل کرد که در نخستین جلسهاى که حضور یافته بود، نه فقط مسلمانان تمام فرقهها بلکه کافران، مجوسان، دهریان، ملحدان، عیسویان و خلاصه تمامى کفار حاضر بودند. هر یک از فرقهها براى دفاع از موضع اعتقادى خود یک سخنگو داشت و مقررات و قوانین جلسه مناظره، توسل به مرجعیت وحى را تحریم مىکرد و هر یک از مناظرهکنندگان مقید به استدلاهاى مأخوذ از خرد بود.(1)
در دوره آلبویه، حتى مسیحیان و زرتشتیان در مدارس و انجمنهاى علمى به تحصیل مىپرداختند، حال آنکه همزمان در دولت شیعى و هم عرض او (فاطمیان) «وضع مذهبى طورى بود که دانشوران و ادیبان که سنى بودند به دربار ایشان رو نمىکردند»(2) و دارالعلم و دارالحکمه را نیز حاکم خلیفه بهسال 395 ق/1005م فقط براى تعلیم و تبلیغ مذهب شیعه اسماعیلى بنیاد کرده بود.(3)
با این اوصاف مىبینیم که فضاى مناسب قرن چهارم و پنجم هجرى براى رشد فرهنگى و علمى مناسب بوده و بهرغم رویکرد اغلب دولتهاى اسلامى به دانش و دانشپرورى، دولت آلبویه با داشتن صفت متمایز تساهل وتسامح، میزبان بیشترین و نامىترین مردان علم و اندیشه بوده است و جهان اسلام بیشترین رشد و بالندگى فرهنگى و علمى خویش را مرهون این دولت و سیاستگذارىهاى مذهبى آن خاندان مىداند، بهویژه جامعه فرهنگى و علمى شیعه که در تبیین و تدوین مبانى فکرى و فقهى خویش وامدار و مرهون حمایتها و پشتیبانىهاى این خاندان است. تمام کسانى که در باره شیعه (امامیه، زیدیه و اسماعیلیه)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . کرمر، همان، ص 102 .
2 . فیلیپ حتى، همان، ص 798 .
3 . همان، ص 799 .
---------------------------------------------------------------------------
تحقیق کردهاند به این نکته اذغان دارند که در این دوره، نظام فکرى شیعه انسجام یافته و به کمال رسیده است، به گونهاى که رد پاى آثار این نظام فکرى در حوزههاى گوناگون هویداست. ایجاد مجالس و انجمنهاى علمى و ارج نهادن به علما و دانشمندان از هر فرقه و مذهب که باشند، از جمله شیعه، باعث شد که فعالیت فرهنگى امامیه در این دوران به اوج خود رسیده و مکاتب فکرى قم و بغداد ـ با همه اختلافات ـ به تبیین تفکر شیعى بپردازند. نمونههایى از فعالیتهاى علمى شیعیان در این دوره، عبارتاند از: حوزه علمى شیخ صدوق در قم و بغداد، حوزه علمى شیخ مفید در بغداد، زعامت سى ساله سید مرتضى بر علویان، تأسیس حوزه علمیه در نجف توسط شیخ طوسى، اعتقادنامهنویسى، کمال بخشى به مسئله مهدویت، فقه مقارن، رجال، اجتهاد در فروعات فقهى، نوشتن کتب اربعه در حدیث و توجه به تفسیر و ... . این دستاوردهاى فرهنگى تا امروز راهنماى علمى شیعیان بودهاند.
نتیجهگیرى
تساهل یا روادارى مذهبى مشخصه دولت آلبویه بوده، به گونهاى که آن دولت را از سایر حکومتهاى متقارن و غیر متقارن اسلامى متمایز ساخته است. در تساهلگرایى آن خاندان، علاوه بر سرشت و خصوصیات خانوادگى و فردى، از جمله روحیه مداراگرى و علمدوستى، زمینههاى تاریخى و اوضاع فرهنگى آن عصر نیز مؤثر بوده است. شهر بغداد، مرکز خلافت عباسى به واسطه وجود احزاب و فرقههاى مختلف سیاسى و مذهبى و سکونت پیروان ادیان مختلف و وجود مکاتب کلامى و فلسفى در آن و نیز در برداشتن فیلسوفان، متکلمان، دانشمندان و صاحبنظران بزرگ، از سایر شهرها و مناطق سرزمین اسلامى متمایز بوده است. بنابراین، حکومت بر آن، شرایط و ویژگىهاى خاصى را مىطلبید. امیران بویهى با درک و درایت خویش این مهم را دریافتند. آنان با اعمال سیاست تساهل و روادارى مذهبى بر اوضاع مسلط شده، از حمایت احزاب و فرقههاى مختلف برخوردار گردیدند. این در حالى بود که آلبویه به دلیل مبانى فکرى و مذهبى خویش (تشیع) از حمایت جماعت سنى محروم بوده و مشروعیت و اعتبار لازم را براى حکومت نداشتند.
به هر روى، تساهلگرى و مدارا پیشگى آن خاندان موجبات رشد و بالندگى فکر و اندیشه (عقلگرایى) به طور عام و تبیین مبانى فکرى و مذهبى هر یک از مکاتب و مذاهب موجود و فعال در جامعه آن روز را فراهم کرد، به گونهاى که اندیشههاى مختلف در این دوره نضج گرفته، مبانى فقهى ـ عقیدتى مذاهب تدوین یافت و علوم اسلامى و شاخههاى مختلف آن و همچنین علوم اوایل و طبیعیات در این دوره به اوج بالندگى رسید و بدین گونه نام و آوازه دولت آلبویه در صفحات تاریخ درخشید.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
81 . ابناثیر، على ابن ابىالکرم، الکامل فى التاریخ، تحقیق على شیرى، چاپ اول: لبنان ـ بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1408ق .
82 . ابنجوزى، عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک، تحقیق عطا محمد بن عبدالقادر و مصطفى .
83 . ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تصحیح محمد نجد، چاپ سوم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366 .
84 . بریان، پىیر، تاریخ امپراتورى هخامنشیان، ترجمه مهدى سمسار، چاپ اول: تهران،
انتشارات زریاب، 1377 .
85 . بشیریه، حسین، «پیش درآمدى بر تاریخ اندیشه تساهل سیاسى»، مجموعه مقالات تسامح آرى یا نه؟، گرد آورنده مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر، تهران، نشر خرم، 1377 .
86 . جعفرى، یعقوب، «مقایسهاى میان دو مکتب فکرى شیعه در بغداد و قم در قرن چهارم هجرى»، مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، قم، کنگره شیخ مفید، 1372 .
87 . حتى، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول: تهران، انتشارات آگاه، 1366 .
88 . زرینکوب، عبدالحسین، «تسامح کوروشى و مسأله وحدت امپراطورى در ایران باستان»، مجموعه مقالات تسامح آرى یا نه؟، دفتر نخست، گردآورنده مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر، چاپ اول: تهران، نشر خرم، 1377 .
89 . زیدان، جرجى، تاریخ التمدن الاسلامى، مصر، مطبعة الهلال، 1904م .
90 . سامر، فیصل، دولت حمدانیان ، ترجمه ذکاوتى قراگزلو، چاپ اول: قم، انتشارات دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1380 .
91 . سجستانى، ابوسلیمان، رسالة فى الکمال الخالص نبوغ الانسان، تصحیح عبدالرحمن بدوى، 92 . سرمدى، محمدتقى و ناصر پویان، شاه کشى، از آغاز تا پایان ساسانى، ج 1، تهران، 1384 .
93 . سروش، عبدالکریم، «دیانت، مدارا و مدنیت»(مصاحبه)، مجموعه مقالات تساهل و تسامح، زیر نظر فاضل میبدى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى افریقیه، 1379 .
94 . سمرقندى، حکیم ابوالقاسم، سواد الاعظم، ترجمه به فرمان نوح سامانى (مترجم ناشناخته)، تصحیح عبدالحى حبیبى، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، [بىتا] .
95 . صفا، ذبیحاللّه، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، چاپ پنجم: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 .
96 . طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث و المکتبه، [بىتا] .
97 . عابدینى مطلق، کاظم، «انگاره تساهل و تسامح»، مجموعه مقالات تساهل و تسامح، زیر نظر فاضل میبدى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى افریقیه، 1379 .
98 . عبادیان، محمود، «تساهل سیاسى در فلسفه قدیم و جدید»، نامه مفید، بهار 1379 .
99 . عنایت، احمد، «تساهل»، مجموعه مقالات تسامح آرى یا نه؟، دفتر نخست، گردآورنده مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر، چاپ اول: تهران، نشر خرم، 1377 .
100 . قدیانى، عباس، تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان، چاپ اول: تهران، انتشارات فرهنگ مکتوب، 1384 .
101 . کرمر، جوئل. ل، احیاى فرهنگى در عهد آلبویه، ترجمه محمد سعید حنایى کاشانى، چاپ اول: تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1375 .
102 . کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، چاپ ششم: تهران، دنیاى کتاب، 1368 .
103 . مالکوم، کالج، اشکانیان، ترجمه مسعود رجب نیا، چاپ اول: تهران، انتشارات هیرمند، 1380 .
104 . معین، محمد، فرهنگ فارسى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1376 .
105 . مقدسى، شمس الدینمحمد، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، بیروت، نشر دارصادر، [بىتا] .
106 . موسوى، سیدعلى، «تساهل منفى و تساهل مثبت در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر»، مجموعه مقالات تساهل و تسامح، زیر نظر فاضل میبدى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى افریقیه، 1379 .
107 . مهرین، عباس، کشوردارى و جامعه ایران در زمان ساسانیان، [بىجا]، نشر آشنا، [بىتا] .
108 . نعنعى، عبدالمجید، دولت امویان در اندلس، ترجمه محمد سپهرى، چاپ اول: قم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1380 .
109 . نوایى، علىاکبر، «تولرانس»، اندیشه حوزه، ش 24، 1379 .
110 . یار شاطر، احسان، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانى، دانشگاه کمبریج، ترجمه حسن انوشه، چاپ دوم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373 .
111 . یعقوبى، احمد بن ابىیعقوب، تاریخ الیعقوبى، مکتبة الحیدریه، 1974م .