کیسانیه(1)
آرشیو
چکیده
کیسانیه یکى از فرقههاى مهم شیعى بود که در نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرن دوم، اهمیت زیادى در جامعه اسلامى داشته و تأثیر و تأثرات زیادى در بین مسلمانان برجاى گذاشت. براى تبیین و فهم بسیارى از حوادث و رخدادهاى آن دوره، بررسى دقیق ماهیت فکرى و تکاپوهاى سیاسى بزرگان و هواداران کیسانى ضرورى مىنماید. پرفسور ویلفرد مادلونگ دراین مقاله، ضمن بحث از اعتقادات کیسانى و فرقههاى آنان به نقش این فرقه در تحولات سیاسى، مثل جنبش عباسیان و تأثیر آن در سایر فرقههاى اسلامى پرداخته است.متن
نویسندگان کتابهاى فرق به هواخواهان مختار که محمد حنفیه را امام و مهدى خود مىدانستند، کیسانیه مىگویند. این نام از اسم ابو عمره کیسان، رئیس نگهبانان و فرمانده موالى تحت امر مختار گرفته شده است. انتخاب این نام که احتمالاً از سوى مخالفان این جنبش انتخاب شده، مىتواند حاکى از حضور مؤثر موالى در آن دوره باشد. تعدادى از هواخواهان جنبش و در میان آنها تعدادى از تندروترین آنها عرب، مخصوصا از قبایل یمانى بودند و هیچ شاهدى [دال بر اینکه] عموم آنان در زمان حیات مختار، کیسان را رهبر خود مىشناختند وجود ندارد. البته این احتمال هست که کیسان بعد از مرگ مختار، رهبر جنبش شده باشد. گزارش شده است که او از مختار افراطىتر بوده و خلفاى قبل از على[ علیهالسلام [ را به کفر متهم مىنمود، در حالى که مختار صرفا کسانى را که مقابل على[ علیهالسلام ] در نبردهاى جمل و صفین جنگیدند، [به کفر] متهم مىکرد. ابو عمره قائل بود که جبرئیل، وحى الهى را بر مختار نازل مىکرد و مختار قادر به شنیدن صدایش بود، اما نمىتوانست او را ببیند. همچنین گزارش شده است که او ادعا مىکرده است که محمد بن حنفیه از سوى على[ علیهالسلام ] به عنوان جانشین(وصى) تعیین شده است و بنابراین، برادرانش حسن و حسین را از امامت محروم نمود. احتمالاً این نظریه بعدا در مقابله با انکار حق (امامت) ابنحنفیه از سوى امامیه و زیدیه، توسط کیسانىهاى متأخر شکل گرفته باشد. در هر حال، این دیدگاه با نظر عمومى کیسانیه که حق امامت را مربوط به سه پسر على[ علیهالسلام ] مىدانستند در تضاد است. ظاهرا نقش کیسان بهزودى فراموش شده است، زیرا دلیل نامگذارى کیسانیه نیز این گونه توضیح داده شد که کیسان لقب مختار بود که از سوى على[7] به وى داده شده بود یا نام یکى از موالى بود که در صفین به طرفدارى از على[7] کشته شد و ادعا شده که مختار ایدههایش را از او گرفته بود.
در گزارش وقایعنگاران فرقهاى، هواداران مختار اغلب با تحقیر آمیزترین لقب، «سبائیه» نامیده شدهاند(1) که بر تشیع غالیانه آنان دلالت دارد. آنها به دلیل عبادت کرسى چوبىاى که آن را به اشکال مختلف، یادگارى از على[7]توصیف مىنمودند یا تقلیدى از کشتى نوح که در میان یهودیان رسم بود، به سختى سرزنش مىشدند. در انجام این امر چند خاندان یمنى جزء فعالترینها بودند. آنها بعد از استفاده از چماقهاى چوبى به عنوان سلاح، همیشه «خشبیه» هم نامیده مىشدند.(2)
نویسندگانِ کتابهاى فرق، کیسانیه را در معناى وسیعترى شامل همه فرقههایى دانسته که از جنبش مختار منشعب شدهاند و در آنها صحبت از امامت محمد بن حنفیه است. گزارشها در باره همه این فرقهها آشفته و گاهى متناقض است. در ادامه تحولات اصلى این فرقه به طور خلاصه شده است.
بعد از مرگ محمد حنفیه در سال 81 ق/700م بسیارى از هوادارانش اعتقاد داشتند که وى زنده بوده و در کوههاى رضوى در غرب مدینه پنهان شده است و از آنجا وى به عنوان مهدى ظهور خواهد کرد. عقاید این گروه در شعر کثیر و بعد از او سیدحمیرى منعکس شده است. آنها معمولاً به نام رهبرشان ابوکرب (کریب) جریر، کربیه یا کریبیه نامیده مىشدند. گرچه نوبختى ذکر مىکند که کربیه گروهى جداگانه هستند که مىگویند مکان محمد بن حنفیه
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: مدخل عبداللّه بن سبا در: Encyclopaedia of Islam
2 . ر.ک: مدخل کافر کوب در: Encyclopaedia of Islam
--------------------------------------------------------------------------------
مشخص نیست. طبق اظهارات نوبختى، حمزة بن عماره بربرى یکى از کربیه افراطى بود که اصالتا اهل مدینه بود. او بعدها ادعا کرد که امام و پیامبر مىباشد و معتقد به الوهیت ابنحنفیه شد و اباحىگرى را تعلیم داد. اگر حمزه، همان وزیر عبداللّه بن معاویه (م128ق/748م) که به همین نام بود، باشد، فعالیتهاى او مدتهاى طولانى پس از مرگ ابنحنفیه بایستى صورت گرفته باشد. ابوالقاسم بلخى از گروهى دیگر زیر نظر حیان سراج یاد کرده که عقیده داشتند ابنحنیفه در کوههاى رضوى مرده است، ولى او و شیعیانش دوباره زنده مىشوند با این هدف که او در زمین حکومت تشکیل دهد و جهان را پر از عدل و داد نماید. بنابراین، آنها اصل رجعت در مورد بازگشت به زندگى تعدادى از انسانها قبل از رستاخیز را مطرح نمودند. این گزارشها با گزارشهاى امامیه که حیان سراج را کیسانى برجستهاى مىدانند که در زمان امام جعفر صادق[ علیهالسلام ] مرگ محمد بن حنفیه را انکار مىکرد، در تضاد است. یک گروه از کیسانیان اظهار مىکردند که ابنحنفیه به امر خدا در کوههاى رضوى براى تنبیه، به سبب فرمانبریش از خلیفه عبدالملک زندانى شده بود. او از امامت به عنوان امانت (ودیعه) صرف نظر نمود و آن را به ابوهاشم سپرد با این که مىدانست او بدون فرزند خواهد مرد. بنابراین ابوهاشم، مقام(سمت) امامت را طى دوران غیبت امامِ سخن گو (ناطق) بر عهده گرفت تا عاقبت وى به دنیا باز گردد و حکومت جهانى تشکیل دهد.
گروهى دیگر تأیید مىکردند که محمد حنفیه مرده و امام پس از او ابوهاشم است که از سوى خودِ وى به عنوان جانشین تعیین شده است. ابوهاشم، رهبرى فعالترى از آنچه پدرش انجام داده بود را براى هوادارانش مقرر داشت. وقتى او در سال 98ق/717-718م مرد، فرزندى نداشت و طرفدارانش که به «هاشمیه» معروف بودند، به چند گروه تقسیم شدند. گروهى ادعا مىکردند که ابوهاشم همان مهدى است و زنده است و در کوههاى رضوى پنهان است. گروهى دیگر عقیده داشتند که وى برادرش على را به عنوان جانشین تعیین کرده است. در ادامه، آنها تأکید مىکردند که امامت به پسر على، حسن و از او به پسرش على و از على به پسرش حسن رسیده است. تأکید بر این بود که امامت به طور متوالى متعلق به ذریه محمد بن حنفیه است و یکى از همانها مهدى خواهد بود. تعدادى از آنها سلسله امامان بعد از حسن را ادامه ندادند و ادعا نمودند که وى جانشینى براى خود تعیین ننموده است. این گروه بعدا به امامت محمد حنفیه برگشتند.
بیشتر طرفداران مذهب هاشمیه، محمد بن على بن عبداللّه بن عباس را به عنوان امام بعد از ابوهاشم به رسمیت شناختند. آنها مىگفتند ابوهاشم قبل از مرگش به پدر محمد، یعنى على بن عبداللّه در مورد جانشینى فرزند وى که هنوز کودک بود، سفارش کرده بود. تعیین محمد بن على مورد مشاجره گروهى قرار گرفت که ادعا مىنمودند ابوهاشم قبل از مرگش عبداللّه بن معاویة بن عبداللّه بن جعفر بن ابىطالب را که هنوز کودکى صغیر بود، به عنوان جانشین تعیین نموده و با نیابت از او صالح بن مدرک تعیین شده است. مشاجره دو گروه به توافقى براى مراجعه و حَکَم قرار دادن یکى از بزرگانشان به نام ابوریا کشیده شد که به طرفدارى از محمد بن على رأى داد. بنابراین، عموم طرفداران عبداللّه بن معاویه به محمد بن على پیوستند و با نام «ریاحیه» شناخته شدند.
در میان گروههاى غالیان، گروهى به نام بیانیه (پیروان بیان بن سمعان) بودند. بیان و سعد نهدى ابتدا از حامیان حمزة بن عمر در کوفه بودند. بعد از مرگ ابوهاشم، بیانیه تأکید مىکردند که وى مهدى است و ظهور خواهد نمود. آنها دیدگاههاى افراطىشان را در باره ابوهاشم تأکید نموده و اظهار مىکردند که ابوهاشم، پیامبرى را از جانب خدا به بیان عطا کرده است. بیان، متهم شده است که براى خدا جنبه انسانى قائل مىشده است. او و تعدادى از هوادارانش در کوفه در سال 119ق/736م اعدام شدند.
در منابع، نقشى برجسته در معرفى تئورى تناسخ و دیگر ایدههاى افراطى، به گروهى که حربیه (ندرتا کربیه) نامیده مىشوند، نسبت داده شده است. اختلاف در نام آنها از اختلاف در اسم رهبرشان ناشى مىشود؛ عبداللّه به عمرو بن حرب(کرب) یا حارث کندى کوفى یا مدائنى یا شامى. ممکن است اختلاف در نام، از دلالت یک اسم ترکیبى بر هویت بیش از یک فردناشى شده باشد. بعد از مرگ ابوهاشم، ابنحرب تناسخ ارواح را تعلیم مىداد و بر آن بود که روح الهى در حضرت محمد[ صلىاللهعلیهوآله ] ظاهر گردیده و متوالیا به حسن، حسین علیهالسلام ، ابنحنفیه، ابوهاشم و خانواده ابنحرب منتقل شده است.
تعلیم ابنحرب در این راستا بود که وى تا زمانى که محمد بن حنفیه ظهور کند، امام است. وقتى هوادارانش فهمیدند علم لایتناهى که وى از آن دم مىزند واقعیتى ندارد، عمده آنها او را رها کردند و عبداللّه بن معاویه را به عنوان امام و جانشین ابوهاشم پذیرفتند. به گزارش برخى منابع، ابنحرب به خوارج صفرى تغییر مذهب داد و در حالى که بر عقیده صفرى بود مرد.
گروهى که امامت را از طریق محمد بن على عباسى و پسرش ابراهیم به خلفاى عباسى مىرساندند عموما به «راوندیه» معروف شدند، هر چند تعدادى از فرقهشناسان این نام را مربوط به کسانى مىدانند که اظهار مىکردند که اولین امام بعد از مرگ پیامبر، عموى ایشان عباس بود و امامت در میان نسل وى تداوم یافته است. این تعالیم از قرار معلوم، ریشه در دوران حکومت خلیفه مهدى (158-169/775-785م) داشت، در حالى که نام راوندیه تقریبا در گزارشهاى تاریخى حوادث مربوط به قبل از سال 120ق/738م است. طبق نوشته نوبختى این اسم از رهبر فرقهاى با نام عبداللّه راوندى مشتق شده است، در حالى که دیگر منابع، کمتر به وى اعتماد نموده، آن را مشتق از قاسم بن راوند یا ابوالعباس راوندى دانستهاند. عبداللّه راوندى یکى از اعضاى لیست داعیان محمد بن على عباسى ذکر شده است. پسرش حرب (م147ق/764م) و نوهاش نصر بن حرب از رهبران برجسته راوندیه در سپاه خلیفه در بینالنهرین در زمان حکومت منصور و مهدى بودند. این نام از قرار معلوم ابتدا فقط به یک گروه در درون جنبش عباسى، بهویژه در بین موالى و کسانى که دیدگاههاى افراطى داشتند در خراسان اطلاق مىشد، ولى بعد از آن در مفهوم تمام شیعیان عباسى توسعه یافت.
از دیگر فرقههاى حاضر در جنبش نخستین عباسیان ـ آن گونه که الناشى ذکر مىکند
«بکیریه» و «خداشیه» بودند. نام گروه اول از بکر بن ماهان (م127ق/744-745م) رهبر داعیان کوفى که مسئولیت سازماندهى جنبش عباسیان را در خراسان برعهده داشت، گرفته شده است. خداشیه پیروان عمار بن یزید ملقب به خداش، داعى فعال در منطقه نیشابور و مرو بودند. وقتى امام محمد بن على وى را به سبب انحراف تعالیمش از خود راند، هوادارانش مدعى شدند که محمد بن على امامت را از دست داده و امامت به خداش رسیده است. بعد از اعدام خداش در سال 118ق/736ق آنها تأکید مىکردند که وى زنده است و به آسمان و نزد خدا رفته است. بعد از اعدام ابومسلم، فرمانده جنبش عباسیان در خراسان توسط منصور در سال 137ق/755م، تعدادى از هوادارانش معتقد شدند که امامت از سفاح، سلف منصور، به ابومسلم انتقال یافته و او زنده است. آنها «ابومسلمیه» نامیده شدند. نقطه مقابل آنها «رزامیه» بودند که نامشان برگرفته از رهبرشان، رزام بن سبیک بود که از جانشینى منصور و امامت وى دفاع مىنمود. گر چه آنها از ضدیت با ابومسلم خوددارى مىنمودند، ولى تأکید مىکردند که امامت در خاندان عباسى تا رستاخیز باقى خواهد ماند تا وقتى که از نسل عباسى کسى تحت عنوان مهدى ظهور کند. نام رزام به عنوان رهبر افراطیون راوندیان که در سال 141ق/758م به صورت گروهى در قصر منصور شورش نمودند و سرسختانه شورش آنها فرونشانده شده، ذکر شده است. در محاکمه افراطیون، رزام در جستوجوى پناهگاه به جعفر، پسر خلیفه پناهنده شد و در عفو عمومى بخشیده شد.
انشعاب بزرگتر در شیعه عباسى در سال 147ق/764م رخ داد؛ زمانى که منصور جانشینى برادرزادهاش عیسى بن موسى را به تعویق انداخت. عیسى از سوى سفاح نامزد جانشینى منصور شده بود، ابوجعفر وى را برکنار و پسرش محمد مهدى را به عنوان جانشین بلاواسطه خویش تعیین کرد. گروهى اقدام منصور را غیر قانونى دانسته و عیسى بن موسى را به رسمیت شناخته و سلسله امامان را در نسل وى پذیرفتند. گروهى دیگر، اقدام منصور را قانونى دانسته، زیرا امام در دوران امامتش مىتواند حکم امام مرده قبلى را لغو نماید و علاوه براین، عیسى با فروش حقش در این زمینه، موافقت نموده بود. بنابراین، آنها مهدى را به عنوان جانشین منصور به رسمیت شناختند.
مهدى بعد از جلوسش (158ق/775م) پیدایش شیعه عباسى از زمان امامت على بن عبداللّه و فرزندانش را انکار کرد و مدعى شد که امامت عباسیان با عباس شروع شده و بر اساس حق میراث قرار دارد. طرفداران این نظریه به نام رهبرشان ابوحرورا راوندى (ندرتا دمشقى) به «حروریه» معروف شدهاند. این گروه با انکار امامت محمد بن حنفیه و ابوهاشم، از زمره کیسانیه بیرون رفتند. افراطىترین تعالیم، مثل الوهیت امامان یا اعتقاد به علم لایتناهى آنان و آگاهى از سرنوشت بندگان در دانش امام، به بیشتر فرقههاى شیعه عباسى نسبت داده شده است.
گروه حمایت کننده از امامت عبداللّه بن معاویه که عمدتا همان حربیه پیشین بودند، عموما به «جناحیه» معروف شدهاند. گزارش شده است که عبداللّه بن معاویه عقاید غالیانه آنها را تشویق مىنموده و ادعا مىکرد که روح الهى از طریق پیامبران و امامان در او دمیده شده و اینکه او قادر است مردگان را زنده کند. بعد از این که او درسال 131ق/748-749م در زندان ابومسلم مرد، گروهى از طرفدارانش مدعى شدند که او زنده است و در کوههاى اصفهان پنهان شده است.
تعدادى گفتند او همان مهدى است که ظهور خواهد نمود، در حالى که دیگران عقیده داشتند وى پیش از مرگش، از رهبرى به نفع نسل على صرف نظر نموده است. گروهى دیگر از هواداران او مرگ وى را باور نمودند و اینکه آنها بدون امام رها شدهاند. شهرستانى از فرقهاى نام مىبرد که اظهار مىکردند روح عبداللّه در اسحاق بن زید بن حارث حلول نموده و این گروه «حارثیه» نامیده مىشدند که جدا از حربیه نخستین هستند. این اسحاق شاید به لحاظ هویتى همان اسحاق بن عمرو باشد که نامش توسط محمد بن احمد خوارزمى به عنوان رئیس فرقهاى از کیسانیه با نام «اسحاقیه» ذکر شده است. از قرار معلوم، دیگر منابع اشتباها عبداللّه بن حرب (یا حارث) را جزء هواداران فعال عبداللّه بن معاویه بعد از مرگش مىدانند. به این گروه نسبت داده مىشود که استاد تئورىهاى افراطىگرى در مورد انتقال ارواح، وجودهاى ازلى، انکار رستاخیز و قضاوت، همچنین منکر بهشت در مفاد متعارفشان بودند. آنها معتقد به تکرار تاریخ ادوارى در هفت مرحله براى دورههاى مشخص بودند. این
--------------------------------------------------------------------------------
گروه نقل مىکردند که این تعالیم از سوى صحابى جابر بن عبداللّه انصارى یا جابر بن یزید جعفى (م128ق/745-746م) تأیید شده است.
شاخههاى متعدد کیسانیه طى دوران امویان عمده جناح بنیادى شیعه را تشکیل مىدادند. در اواسط قرن دومهجرى/هشتم میلادى (767م) این جنبش سریعا تجزیه شد. هیچ شاهدى مبنى بر بقاى کیسانیه تا قرن سوم وجود ندارد. حدود پایان این قرن از تعدادى از گروههاى قرمطى گزارش شده است که پسر یا نوه محمد بن عبداللّه بن محمد بن حنفیه به نام احمد را مهدى مىپنداشتند. این نام، نه شخصیت تاریخى است و نه در جنبش کیسانى نامش ذکر شده است. سخن از این نام به وسیله گروههاى قرمطى، شاهدى است به انعکاس هضم کیسانىها در توسعه جنبش اسماعیلى و عدم بقاى عقاید کیسانى در این مقطع زمانى. در عراق توده هواخواهان کیسانیه جذب رشد شیعه امامى گردیدند. قسمت اساسى از تعالیم مذهبى نخستین در کیسانیه، مثل بداء و رجعت که استادانه طراحى شده بود، و جنبههاى مهم تئورى امامت آنها، با ایده امامیان سنتگرا هماهنگ گردید. دیگر تعالیم کیسانى از طریق هواخواهان غالیان به امامان امامیه نسبت داده شد. در ایران و ماوراءالنهر راوندیه و گروههاى جناحیه ـ حربیه تا حدود زیادى در فرقههاى وحدت طلب جذب گردیدند که اغلب با عقاید دینى مختلف به «خرمیه» معروف شدند.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
214 . ابنحزم، الفصل فى الملل، (قاهره، 1384ق/1964م)، ج 4، ص 112، ج 5، ص 20-23، 25 و 28 .
215 . اشعرى، مقالات الاسلامیین، (اچ ریتر، استانبول، 1929-1930م)، ص 18-23 .
216 . بغدادى، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، (محمد بدر، قاهره، 1328ق)، ص 16، 27-38، 53، 227، 233-237 و 254 .
217 . حمیرى، نشوان، الحورالعین، (قاهره، 1367ق/1948م)، ص 157-161 و 182-184 .
218 . خوارزمى، مفاتیح العلماء، (جى وان ولتن، لیدن، 1895م)، ص 29-31 .
219 . در مورد راوندیه، ف. عمر، خلفاى عباسى، (بغداد، 1969م)، ص 192-199 .
220 . رضى، مرتضى بن داعى، تبصرة العوام، (عباس اقبال، تهران، 1313)، ص 169 و 178-180 .
221 . شهرستانى، الملل و النحل، ص 109-115 .
222 . «فرقشناسان شیعى به نقل ابنحزم» مجله آسیاى جنوب شرقى، شماره 24(1908م)، تمام صفحات .
223 . قمى، سعد بن عبداللّه، المقالات و الفرق، (محمدجواد مشکور، تهران، 1963م)، ص 21-23، 25-46، 48-50، 55-57، 60و 64-70 .
224 . مقدسى، البدء و التاریخ، (کلمان هوار، پاریس، 1916م)، ص 128-133 .
225 . مقریزى، الخطط، (بولاق، 1294م)، ج 2، ص 351-354 .
226 . ناشى، مسائل المؤمنین، (جى و ان اس، بیروت، 1971م)، ص 24-41 .
227 . نوبختى، فرق الشیعه، (اچ ریتر، استانبول، 1931م)، ص 20-37 و 41-47 .
228 . وداد قاضى، الکیسانیه فى اللغة و الادب، بیروت، 1974م .
229 . H.D . Van Gelder, Mohtar de Valsche Profeet, Leiden, 1888, P. 82-94.
230 . G. Van Vloten, Recherches sur la domination arabe, Lechotosme, etc, Amsterdam , 1894, P. 40-53.
231 . J. well hausen, Die religios - Polotischen opppsitions Parteien imalten isiam, Berlin, 1901, P. 87-95.
232 . C. Van Arendonk, Les debuts de Llmamat zaiditeau yemen, Leisen, 1960, P. 10-15.
233 . S. Mosti, testamento di AbuHasim , in RSO, ××VII, 1985, P. 29-34, 44-46.
234 . ldem, Per une storia dell Antice sia in RSO ××× , 1955, P. 251-267.