روابط و مناسبات فاطمیان مغرب و عباسیان (297 - 362ق)
آرشیو
چکیده
روابط فاطمیان و عباسیان که از دوران دعوت فاطمیان آغاز شده بود، با تشکیل دولت فاطمیان در مغرب(1) در شمال افریقا وارد مرحله جدیدى شد. در دوران خلافت فاطمیان در مغرب بین سالهاى 297-362ق عوامل زیر، زمینههاى ارتباط این دو حکومت را فراهم کرد: 1 . سقوط حکومت اغلبیان به دست فاطمیان که واکنش عباسیان را علیه فاطمیان به همراه داشت، زیرا اغلبیان از سوى عباسیان حمایت مىشدند. 2 . تصمیم فاطمیان بعد از تشکیل حکومت در مغرب براى تغییر شعائر مذهبى اهلسنت، و در مقابل، استفاده عباسیان که حامیان اهلسنت بودند، از این حرکت براى تضعیف فاطمیان. 3 . تلاش فاطمیان براى تصرف مصر که عباسیان آن را آخرین نقطه نفوذ خویش در شمال افریقا مىدانستند. 4 . فعالیت داعیان اسماعیلى در مناطق عباسیان که از مسائل زمینهساز نفوذ فاطمیان بود. 5 . تلاش فاطمیان از آغاز تشکیل خلافت در جهت خواندن خطبه به نام آنان در حرمین شریفین به جاى عباسیان. 6 . قرامطه بحرین که پس از تأسیس حکومت فاطمیان در مغرب، از جمله عوامل تأثیر گذار در روابط آنان با عباسیان بودند.متن
مقدمــه
فاطمیان بعد از یک قرن تلاش و کوشش مستمر، دولت خویش را در سال 297ق در قیروان در افریقیه توسط عبیداللّه مهدى اولین خلیفه فاطمى پایهگذارى کردند. آنان تا سال 362ق در آن ناحیه بودند و بعد از آن با تصرف مصر، مرکز حکومت خویش را به مصر منتقل کردند.
فاطمیان از آغاز تشکیل دولت در مغرب، روابطى خصمانه، همراه با تنش با عباسیان داشتند. آنان همانند عباسیان مدعى خلافت بر سراسر قلمرو اسلامى بودند و از همان ابتدا این آرزو را در سر مىپروراندند که سلطه خود را بر سراسر دنیاى اسلامى بگسترانند. البته هدف اساسى و اولیه آنها برانداختن عباسیان، بارزترین دشمنشان بود. فاطمیان به سبب گرایش به مذهب اسماعیلى، در جهان اهلسنت که عمده سرزمینهاى اسلامى را تشکیل مىدادند، کمتر مورد توجه و پذیرش بودند، از این رو تلاش مىکردند که نفوذ خویش را از راههاى دیگر گسترش دهند.
آنچه در دوران اولیه روابط فاطمیان و عباسیان دیده مىشود تلاش بیشتر از جانب فاطمیان براى نفوذ در مناطق تحت سلطه عباسیان است. در مقابل، عباسیان نیز به سبب ضعف و انحطاطى که گریبانگیر آنان شده بود، حالت دفاعى به خود گرفته، تمام تلاششان آن بود که از حضور سیاسى ـ نظامى و فرهنگى فاطمیان در مناطق تحت نفوذ خود جلوگیرى کنند.
این مقاله بر آن است که عوامل تأثیرگذار بر ارتباطات فاطمیان مغرب و عباسیان را در سالهاى 297-362ق بررسى کند.
سقوط اغلبیان توسط فاطمیان
در آستانه قیام فاطمیان در مغرب، چهار دولت محلى در آن منطقه وجود داشت: 1ـ اغلبیان در مغرب الادنى یا افریقیه، 2ـ رستمیان در مغرب الاوسط، 3ـ ادریسیان در مغرب الاقصى، 4ـ بنىمدرار در جنوب مغرب الاقصى.
از این حکومتها تنها اغلبیان در افریقیه، حامى خلافت عباسیان و مجرى سیاستهاى عباسیان بودند و در سیاست خارجى، موافق با عباسیان عمل مىکردند.(1)
--------------------------------------------------------------------------------
عباسیان براى مقابله با دولتهاى مغرب که از نظر مذهبى و سیاسى با آنان هماهنگ نبودند، از طریق اغلبیان که دولت حائل میان دستگاه خلافت و مغرب اسلامى بود، وارد عمل شدند و مانع پیشروى دولتهاى مستقل مخالف، مثل ادریسیان به شرق شدند.(1)
در واقع، اغلبیان حایلى بین سرزمینهاى تابع عباسیان در شرق تونس و سرزمین رستمیان و ادریسیان بودند. براى عباسیان ضرورت داشت که به هر وسیلهاى، افریقیه تابع خلافت باقى بماند، به خصوص بعد از آن که اندلس از قلمرو خلافت خارج شده و ادریسیان و رستمیان و بنىمدرار هم خلافت را به رسمیت نمىشناختند. اغلبیان تا زمان انقراض، به عباسیان وفادار ماندند و تنها پایگاه معنوى نفوذ عباسیان در مغرب بودند. تبعیت اغلبیان، تبعیت صورى و اسمى نبوده است، بلکه آنان عملاً پیرو عباسیان بودند، اگر چه این پیروى و تبعیت به صورت کامل نبود. افریقیه از سرزمینهاى عباسیان به حساب مىآمد. پیروى اغلبیان از عباسیان از عوامل تأثیرگذار در تداوم حکومت اغلبیان بود.
عباسیان هنگام قیام فاطمیان در مغرب به علت گرفتارىهایى که در عراق و شرق خلافت گربیانگیر آنان شده بود، نتوانستند مانع سقوط اغلبیان شوند؛ آنان از دور، نظارهگر پیشروى دعوت فاطمیان بودند، بدون آن که بتوانند به دولت هوادار خود کمکى کنند.
با سقوط اغلبیان به دست فاطمیان مهمترین و تنها پایگاه عباسیان در مغرب از دست رفت. تلاش عباسیان از این به بعد، بهدست آوردن نفوذ مجدد در این ناحیه بود. آنان چون نمىتوانستند دخالت آشکارى در آن منطقه بکنند و همچنین از آنجا که امیدى نداشتند که بتوانند از طریق گروههاى نظامى خارج از مغرب یا داخل مجددا پایگاهى به دست آورند، تلاش مىکردند تا با حمایت از مذهب اهلسنت و احیاى حکومتهاى سنى به تضعیف موقعیت فاطمیان اسماعیلى مذهب اقدام کنند و پایگاه معنوى مجددى به دست آورند. تنها راه ممکن براى عباسیان آن بود که از طریق مصر که تحت نفوذ آنان و نزدیکترین منطقه به افریقیه بود و حالا مرکز فاطمیان گردیده بود، با گروههاى اهلسنت و علما سنى و بعضى از سران قبلى دولت اغلبیان، ارتباط برقرار کنند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . قلقشندى، نهایة الإرب فى معرفة انساب العرب، ص 92 .
2 . محمود اسماعیل عبدالرزاق، الإدارسه فى مغرب الأقصى، ص 127-128 .
--------------------------------------------------------------------------------
افزایش نارضایتىها از عملکرد فاطمیان در مغرب(1) این زمینه را براى عباسیان فراهم کرد. نارضایتىها ناشى از فشار عبیداللّه مهدى براى تحمیل عقاید اسماعیلى و میدان دادن به بعضى از قبایل بربر هوادار فاطمیان و محروم کردن بقیه قبایل از صحنه سیاسىـ اجتماعى مغرب بود. با افزایش نارضایتىها، اهلسنت هوادار عباسیان و خوارج که آنان هم از عملکرد فاطمیان ناراضى بودند، به هم نزدیک شدند. افزایش نارضایتىها زمینه را براى نفوذ عباسیان فراهم کرده، عباسیان در این موقعیت، از راه دور به حمایت معنوى اهلسنت مىپرداختند، بدون آنکه وارد صحنه عملى مقابله با فاطمیان شوند. آنان به سبب ضعف گسترده و گرفتارىهایى که در بغداد و مناطق دیگر دست به گریبان آن بودند، نتوانستند از نارضایتىهاى موجود علیه فاطمیان استفاده گستردهاى کنند.
تلاش فاطمیان براى تغییر شعایر مذهبى اهلسنت مغرب
فاطمیان بعد از آن که در مغرب قدرت را بهدست گرفتند در صدد برآمدند که شعایر و مذهب اسماعیلى را جایگزین اهلسنت موجود کنند.(2) فاطمیان مجبور بودند با سنىگرایى، بهویژه مذهب مالکى مبارزه کنند. عباسیان که به عنوان خلافت، حامى سنیان محسوب مىشدند، در مبارزه بین عقاید اسماعیلى و اهلسنت، خود را در کنار سنیان مالکى مغرب قرار داده بودند. فاطمیان وجود مذهب اهلسنت را در مغرب که از جانب عباسیان حمایت معنوى مىشدند، به دیده رقیب مىنگریستد.
فاطمیان با ادعاى وارثان اهلبیت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله (3) و صاحبان مذهب اسماعیلى، با اهلبیت و عباسیان که مدعى وارث خلافت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله تحت عنوان قریشى بودند، چالش داشتند. فاطمیان علاوه بر مرجعیت سیاسى، مرجعیت دینى هم براى خود قائل بودند که این بُعد از مرجعیت بر بُعد سیاسى ارجحیت داشت. به بیان دیگر، خلیفه فاطمى براى پیروانش در مقام امام اسماعیلى، در همه موضوعات و مسائل، از جمله معتقدات دینى و تفسیر و تأویل آنها مرجعیت مطلق داشت. طبیعى است که مسلمانان اهل سنت مغرب این جنبه از حکومتِ آنها را به رسمیت نمىشناختند و درک درستى از آن نداشتند. فاطمیان چون براى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن عذارى مراکشى، البیان المغرب فى اخبار الأندلس و المغرب، ج 1، ص 127 .
2 . همان، ج 1، ص 159 و نعمان بن محمد قاضى، رسالة افتتاح الدعوه، ص 249-253 .
3 . قلقشندى، همان، ص 252 و مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 66 .
--------------------------------------------------------------------------------
خود مرجعیت دینى مطلق قائل بودند، در صدد برآمدند به طور گسترده اعتقادات دینى اهلسنت مغرب را تغییر دهند و مذهب اسماعیلى را با مرجعیت خودشان حاکم کنند.(1)
حکومت فاطمیان از همان آغاز، خط مشى و سیاست عمومى مشخصى در پیش گرفت که مستلزم فقه و رسوم مذهب شیعه اسماعیلى بود. به عنوان نمونه، آنها نماز تراویح را که معمولاً در ماه رمضان توسط اهلسنت خوانده مىشود، غیر مجاز شمردند.(2) شیعه این عمل را بدعتى غیر قابل قبول مىشمرد، اما اهلسنت مغرب براى آن لزوم شرعى قائل بود.
همچنین فاطمیان دستور دادند علاوه بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر على علیهالسلام ، فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیهالسلام ، حسین علیهالسلام و ائمه از نسل او صلوات فرستاده شود.(3) آنان على بن ابىطالب را بر سایر صحابه برتر شمردند و به سب و لعن صحابه مخالف او پرداختند.(4) آنها به ترک قیاس که از مبانى مذهب اهلسنت بود، فرمان دادند و در اذان، عبارت «حى على خیر العمل» و «محمد صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام خیرالبشر» را اجبارى کردند.(5)
اهلسنت در این موقعیت، خود را از همه جا بریده مىیافتند. سالهاى نخستین خلافت فاطمیان سختترین ایام براى اهلسنت بود. بسیارى از آنان به اسپانیا رفتند و در آنجا مجددا به خدمت امویان در آمدند. البته اهلسنتى هم که باقى ماندند به مبارزه با این سیاست فاطمیان برخاستند. در جلوى این مبارزه، علماى سنى مذهب مالکى مغرب قرار داشتند.(6) این علما با مناطق اصلى خلافت عباسیان در ارتباط بودند و از جانب اهلسنت آن مناطق حمایت مىشدند.
عباسیان از اقدامات تعصب آلود مذهبى بهرهبردارى کرده و درصدد مخدوش کردن چهره دینى و سیاسى آنان برآمدند. هجمه دینى که بعدا علیه فاطمیان در مناطق شرقى خلافت انجام گرفت و در یک طرف آن علماى سنى و در طرف دیگر آن خلفاى عباسى قرار داشتند تا
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 162 .
2 . همان .
3 . نعمان بن محمد قاضى، همان، ص 249 .
4 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 162 .
5 . همان .
6 . ابو زید عبدالرحمن دباغ، معالم الإیمان فى معرفة اهل قیروان، ص 261 به بعد.
--------------------------------------------------------------------------------
حدودى به این سیاست فاطمیان باز مىگشت. گرچه فاطمیان خود متوجه اشتباه بودن این سیاست مذهبى شدند و خلفاى بعد از عبیداللّه مهدى خطمشى و سیاست ملایمترى در برابر رعایاى غیر شیعىشان در پیش گرفتند و از کشمکشهاى مذهبى با رعایاى غیر اسماعیلى قلمرو خود دورى جستند، اما عباسیان اقدامات مذهبى اولیه فاطمیان را در مغرب بهانهاى براى تخریب فاطمیان در دنیاى اسلام یافتند. در قرن چهارم هجرى مخالفت شدید مذهبى همراه با هجمه گسترده تبلیغات دینى علیه فاطمیان راه اندازى شد که اساس آن مبتنى بر اقدامات مذهبى اولیه فاطمیان در مغرب بود. روایات ضد اسماعیلى که در مورد نسب فاطمیان در این دوره مطرح شد(1) و عباسیان نیز از آن حمایت کردند، بىارتباط با اقدامات مذهبى فاطمیان نبود.
روایات جعلى بودن نسب فاطمیان اولین بار توسط ابن رزام در همین سالها مطرح شد، زیرا وى در سال 329ق رئیس مظالم بغداد بود.(2) مسئولیت ابنرزام نشان از ارتباط نزدیک وى با دستگاه خلافت عباسیان است. این روایات، قاطعانه ادعاى فاطمیان را مبنى بر این که نسبشان به آلعلى علیهالسلام مىرسد، انکار مىکنند.(3) و بر این اساس، بسیارى از مورخان سنى از اعضاى سلسله فاطمیان به عنوان عبیدیان نام مىبرند.(4) بیشتر این موضعگیرىهاى ضد فاطمى تحت تأثیر دیدگاههاى ابنرزام که قصدش بىاعتبار ساختن سراسر جنبش اسماعیلى بود، نشأت گرفته و در سراسر روایات و شرحهاى تاریخنگارى و وقایعنویسان سنى، تحریفات بىشمار و تعصب ورزىهاى منفى وارد شده است.
نقش مصر در روابط فاطمیان و عباسیان
در اداره مصر از اواسط قرن سوم تحولى صورت گرفت و آن ایجاد حکومت طولونیان بود.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . جلال الدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 4؛ ابو المعالى حسینى علوى، بیان الأدیان، ص 53؛ خواجه رشیدالدین فضلاللّه همدانى، جامع التواریخ، ص 13 و
B. I. Beshir, "Fatimid Military organization", Der Islam, 55, 1978 , PP. 37-56.
2 . فرهاد دفترى، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 193 .
3 . جلال الدین سیوطى، همان، ص 4؛ داوادارى، کنزالدرر و جامعه الغرر، ج 6، ص 17-23؛ مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 22-29 و عبدالقاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، ص 308 .
4 . جلال الدین سیوطى، همان، ص 3-4 .
--------------------------------------------------------------------------------
در دوران آنان مصر مستقیما زیر سلطه خلفاى عباسى نبود، بلکه در برخى مظاهر با خلافت پیوند داشت، از جمله دعا براى خلیفه در خطبهها، ضرب سکه به نام خلیفه و ارسال بخشى از خراج به دارالخلافه.(1) با آشکار شدن ضعف طولونیان، خلافت عباسى بر آن شد که سرزمین مصر را مجددا به سلطه مستقیم خود در آورد. مکتفى، خلیفه عباسى در سال 292ق به مصر حمله کرد و آنجا را تصرف نمود(2) و تحت مستقیم خلافت در آورد. با تعیین والى از سوى خلیفه، اداره مصر توسط بغداد انجام مىگرفت.(3) بعد از مدتى بار دیگر خلافت عباسى در دوران مقتدر دچار ضعف و سستى شد و این سستى در حفظ قدرت عباسى در ایالات، از جمله مصر نمودار شد و ضعف عباسیان در مصر، همزمان با حملات فاطمیان به مصر بود. این اوضاع، حاکمى نیرومند را در مصر مىطلبید که با خطر فاطمیان مقابله و مصر را در مقابل خیزش فاطمیان، دژى محکم کند و مانع پیشروى آنان به شرق شود. از این رو خلیفه راضى، محمد بن طغج اخشیدى را در سال 323ق حاکم مصر کرد و دفاع از مصر را در مقابل خطر رو به گسترش فاطمیان به او واگذاشت.(4)
مهمترین تنش در روابط فاطمیان مغرب و عباسیان، به تلاش فاطمیان براى فتح مصر ارتباط داشت. اولین گام فاطمیان در جهت اقدامات ضد عباسى که مىبایست در نهایت به گسترش حکومتشان بر سرزمینهاى شرق عالم اسلامى بینجامد، خارج کردن مصر از دست خلفاى عباسى بود.
در دوره خلافت عبیداللّه مهدى دوبار در سالهاى 301 و 307ق به فرماندهى ابوالقاسم محمد، ملقب به قائم، پسر و جانشینش به مصر حمله شد. عباسیان در هر دو حمله، واکنش نشان دادند و براثر مقاومت عباسیان، فاطمیان ناکام از مصر بازگشتند. در حمله اول، مقتدر، خلیفه عباسى لشکرى به فرماندهى مونس خادم به مصر فرستاد که قائم توان مقاومت در برابر لشکریان عباسى را نداشت و از روى ناچارى عقب نشینى کرد(5) و به افریقیه بازگشت.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان، ص 249 .
2 . تاریخ الطبرى، ج 8، ص 234 .
3 . ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، ج 3، ص 134-140 و ابناثیر، الکامل فى التاریخ، ج 6، ص 616 .
4 . ابنتغرى بردى، همان، ج 3، ص 252 .
5 . ابناثیر، همان، ج 5، ص 46 و ابنعذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 171 .
--------------------------------------------------------------------------------
قائم در دومین حمله، با لشکرى عظیمتر از قبل به مصر لشکر کشید و اسکندریه را تصرف کرد. در مقابل، مقتدر لشکرى که تعداد آن را تا شصت هزار نفر بیان کردهاند، به مصر فرستاد و قائم مجبور به عقب نشینى شد.(1)
اگر چه قائم شکست خورد و نتوانست مصر را تصرف کند، اما حملات او آثار قابل توجهى بر اوضاع سیاسى ـ اقتصادى و مذهبى مصر به جاى گذاشت، از جمله ترس و رعب در قلوب مصریان حاکم شد و قائم بر بخش عظیمى از خراج مصر دست یافت.(2) دستاورد مهم دیگر، انتشار مذهب اسماعیلیان در بین مصریان بود که در استیلاى فاطمیان بر مصر در آینده، بسیار مؤثر بود. به هر حال، این حملهها راه خلفاى بعدى را براى تصرف مصر هموار کرد.
تهاجم به مصر در دوران خلافت قائم
اگر چه عباسیان موجب ناکامى فاطمیان در تصرف مصر در دوره عبیداللّه مهدى شدند و فاتح میدان در برخورد با فاطمیان بودند، اما براى استفاده از موقعیت به وجود آمده تلاش نکردند و با فاطمیان، منفعلانه برخورد کردند. در مقابل، فاطمیان از ایده تصرف مصر و برخورد با عباسیان دست برنداشتند. بر این اساس، یکى از اهداف قائم پس از رسیدن به حکومت، خارج کردن مصر از دست عباسیان و جبران شکستهاى قبلى بود. وضعیت عباسیان و مصر موقعیت را براى فاطمیان مساعد نشان مىداد.
عباسیان بعد از حملات نخستین فاطمیان و متزلزل شدن اوضاع مصر به سبب آن، محمد بن طغج اخشیدى را در سال 323ق به عنوان والى مصر گمارده و ولایت شام را هم به حکمرانى او اضافه کردند. تعیین محمد بن طغج به عنوان والى مصر، بازگشت به دوران حکومت طولونیان بود که در سال 262ق سقوط کرده بودند. مهمترین دلیل انتخاب اخشیدیان واکنش در مقابل حملات فاطمیان بود، چرا که عباسیان احساس مىکردند توان مقابله با فاطمیان را در مصر ندارند.
در این سالها اوضاع بغداد دچار اضطراب شده بود و عباسیان توان رفع بحرانهایى را که
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابنعذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 181 .
2 . عمادالدین قرشى، عیون الأخبار و فنون الآثار، ج 5، ص 136 .
--------------------------------------------------------------------------------
گریبانگیر ایالات تابعه، از جمله مصر شده بود، نداشتند.(1) از طرف دیگر، بعضى از فرماندهان مصر با قائم پنهانى ارتباط برقرار، او را براى حمله به مصر تحریک کرده بودند.(2) به هر حال، قائم در اواخر سال 323ق لشکریان خود را به سوى مصر فرستاد و آنان اسکندریه را تصرف کردند.(3) لشکریان قائم با عکسالعمل محمد بن اخشید روبهرو شده و شکست خورده و ناچار عقبنشینى کردند و نقشههاى آنان براى تصرف مصر باز هم ناکام ماند و ایالت مصر تحت نفوذ عباسیان باقى ماند.(4)
یکى از موانع موفقیت قائم براى تصرف مصر، شورشهایى بود که برضد فاطمیان در افریقیه صورت گرفت، مانند شورش ابنطالوت قرشى در طرابلس و شورش ابو یزید خارجى.(5)
تهاجم به مصر در دوران معز(341-365ق)
معز فتح مصر را به معناى استقرار حکومت فاطمیان در شام و فتح بابى به سوى بغداد و برچیدن خلافت عباسیان مىدانست. فتح مصر یکى از آرزوهاى دیرینهاى بود که تاکنون فاطمیان موفق به تحقق آن نشده بودند.
مصر در آستانه فتح دچار بحران سیاسى ـ اقتصادى شده، دوران همراه با رفاه طولونیان و اوایل حکومت اخشیدیان را که در واقع دولتهایى مستقل و اسما در اطاعت عباسیان بودند، پشت سر نهاده بود. بر اثر دفع حملات قرمطیان در جنوب شام (357ق) که در آن زمان در تصرف مصر بود، کشور رو به ضعف نهاده بود. به طور کلى عوامل متعددى راه را براى ورود فاطمیان به طرف مصر هموار کرد(6) که در رأس آنها وضعیت اقتصادى در سالهاى پایانى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابناثیر، همان، ج 5، ص 186-188 .
2 . کندى مصرى، تاریخ ولاة مصر، ص 216 .
3 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 209 .
4 . Encyclopedia of Iranica, Vol I , pp. 186-196.
تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 38؛ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 6، ص 19-20؛ ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 170-182 و مقریزى، المقفى الکبیر، ج 4، ص 562 .
5 . عمادالدین قرشى، همان، ج 5، ص 172 .
6 . انحطاطِ حاکم بر مصر منحصر به مسائل سیاسى و اقتصادى نبود، بلکه در آخر دوران حکومت اخشیدیان فساد به حدى رسیده بود که دختر اخشید، کنیزى مغربى به ششصد دینار خریده بود تا از آن لذت ببرد. وقتى این خبر به معز رسید به یارانش گفت: حرکت کنید به سوى مصریان و بین شما و آنان چیزى فاصله نیست. آنان به درجهاى از انحطاط رسیدهاند که غیرت از مردانشان بربسته است، زیرا زنى از دختران پادشاهان، کنیزى خریده تا از آن لذت ببرد (مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 100).
--------------------------------------------------------------------------------
اخشیدیان بود. طى بیست سال پیش از آنکه مصر به تصرف فاطمیان در آید بر اثر خشکسالىهاى پیاپى ناشى از پایان آمدن سطح آب رود نیل، وضع اقتصادى رو به ضعف بیشترى گذاشت و سبب افزایش قیمتها شد. در سال 338ق شورشى که به عنوان اعتراض به هزینه زندگى بر پا گردید، مانع برگزارى نماز امیر در مسجد عتیق شد. سال 352ق آغاز نه سال قحطى پیاپى و بروز مشکلات و مختل شدن کار و کوشش عادى بود.(1) روستاها و محصولات کشاورزى به تاراج رفت، بازارهاى شهر غارت شد، مردم مصر سر به شورش نهادند و گروههاى لشکرى با هم به جنگ برخاستند. دولت اخشیدیان چون از عباسیان مستقل شده بود، دیگر نمىتوانست از خلیفه عباسى که از یک طرف، موقعیتش در این وضعیت به وسیله قرمطیان بحرین تهدید مىشد و از طرف دیگر، گرفتار آلبویه شیعى مذهب بود، انتظار دریافت کمک داشته باشد.(2) فاطمیان در این موقعیت بر حملات خویش بر مستملکات اخشیدیان که تحت سیطره کافور بود، افزودند.(3)
بعد از مرگ کافور در سال 357ق و به قدرت رسیدن ابوالفوارس احمد، نوه ناتوان و ضعیفالنفس اخشید، بىنظمى داخلى به آشوب تبدیل شد. در این موقعیت، شخصیت نیرومندى نبود که جانشین کافور در خاندان اخشیدیان شود. در این شرایط که اوضاع به سبب قحطى و بالا رفتن قیمتها و بیمارىهاى واگیر به بدترین وجه خود رسیده بود،(4) رقابت بین گروه اخشیدیان و کافوریان شدت گرفت. در این اوضاع، بزرگان و تجار و گروههاى نظامى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مغربى، المغرب فى حلى المغرب، ص 199؛ نویرى، نهایة الإرب فى فنون الأدب، ج 3، ص 345؛ مقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 329؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 26 و مقریزى، الإغاثة الأمه بکشف الغمه، ص 12-13 .
2 . ابن تغرى بردى، همان، ج 4، ص 72 .
3 . همان، ص 6 و G. Miles , fatimid coins , p .196.
4 . ابنخلکان، همان، ج ، ص 347-376؛ مغربى، همان، ص 201؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 326 و ج 4، ص 23؛ مقریزى، الإغاثة الأمه بکشف الغمه، ص 13 و همو، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 99 .
--------------------------------------------------------------------------------
چون مىدیدند از خلیفه دور دست بغداد کمکى برنمىآید به معز نامه نوشتند و او را تشویق به ارسال قوایى براى فتح مصر کردند و او را مطمئن ساختند که مصر بدون جنگ تصرف خواهد شد.(1) این بزرگان امید داشتند که خلیفه فاطمى، امنیت اجتماعى را برقرار و همراه آن، رونق مصر را اعاده کند. این اوضاع نشان مىداد که دولت اخشیدیان به آخرین روزهاى خود رسیده است.
یعقوب بن کلّس، عامل مالى کافور که پس از مرگ وى به فاطمیان پناهنده شده بود، معز را از اوضاع و احوال پرآشوب مصر با خبر مىساخت.(2) ابنکلّس که یهودى اهل عراق بود، در زمان کافور وارد مصر شده و به خدمت او در آمده و اسلام اختیار کرده بود. احتمال دارد او در همان زمان که به خدمت اخشیدیان در آمده بود، به دعوت فاطمیان پیوسته و مذهب اسماعیلى اختیار کرده باشد. وى معز را تشویق کرد که در فتح مصر شتاب کند و فرصت را از دست ندهد. معز در سال 358ق لشکرى عظیم به فرماندهى جوهر روانه مصر کرد(3) و در همان سال مصر به تصرف فاطمیان درآمد.
فتح مصر توسط معز روابط عباسیان و فاطمیان را وارد مرحله جدیدى کرد. فاطمیان توانستند خود را به مرکز خلافت عباسیان نزدیکتر کنند و مرکزیت خود را به مصر که از مهمترین ایالات عباسیان محسوب مىشد، انتقال دهند. این فتح، تحولات مهمى در اوضاع مصر به وجود آورد. با نزدیک شدن فاطمیان به مرکز عباسیان، تنش در روابط به اوج رسید. عباسیان، فاطمیان را به عنوان بزرگترین رقیب در کنار خود مىدیدند و چون توان مقابله نظامى با فاطمیان نداشتند، از راههاى دیگر در تضعیف فاطمیان برآمدند. حجم روابط این دوران در قیاس با دوران حضور فاطمیان در مغرب بسیار وسیعتر است. در این دوران فاطمیان به صورت گسترده در مناطق تحت نفوذ عباسیان تا اقصا نقاط شرق آن نفوذ کرده و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن خلکان، همان، ج 1، ص 376؛ مقریزى، الإغاثة الامه بکشف الغمه، ص 13 و ابن ایاس، بدایع الزهور فى وقایع الدهور، ج 1، ص 84 .
2 . ابن خلکان، همان، ج 1، ص 347؛ ابن شاکر کتبى، فوات الوفیات، ج 1، ص 293؛ مقریزى، المقفى الکبیر، ج 3، ص 44 و ابن تغرى بردى، همان، ج 4، ص 21 .
3 . B. I. Beshir , "Fatimid Military organization", Der lslam , PP. 37-44.
ابن خلکان، همان، ج 1، ص 337؛ مقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 94 و 378 و همو، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 113 .
--------------------------------------------------------------------------------
کوشیدند دولتهاى تحت حمایت عباسیان، مثل سامانیان و غزنویان را به طرف خود جلب کنند. البته وابستگى این حکومتها به مذهب اهلسنت و نیاز به کسب مشروعیت از جانب عباسیان مانع موفقیت فاطمیان در جلب آنان بود.
نقش داعیان فاطمى در مناسبات عباسیان و فاطمیان مغرب
یکى از اقدامات مهم فاطمیان براى گسترش نفوذ خویش در مناطق تحت نفوذ عباسیان، استفاده از تشکیلات گسترده و سازماندهى شده بود. آنان تشکیلات سرى وسیعى ایجاد کرده بودند که از اهداف مهم این تشکیلات، زمینهسازى براى براندازى خلافت عباسیان بود. بر این اساس، آنان پس از استقرار در مغرب، داعیان خود را به ایالات عباسى اعزام مىکردند. داعیان وضعیت خلافت عباسى را در مناطق و ایالات به دقت بررسى و با توجه به ضعف خلافت در مناطق مختلف و نیز شعارهاى قابل قبول براى گروهها و جوامع مختلف، اهداف خود را دنبال مىکردند. تبلیغات داعیان در حقیقت به وضعیت اجتماعى ـ اقتصادى و سیاسى جامعه برمىگشت.(1) فعالیتهاى دعوت از شهر مهدیه اداره مىشد. آنان مستقیما داعى به مناطق عباسى اعزام مىکردند یا از افراد بومىِ صاحب نام اسماعیلى براى تبلیغ اهداف خویش بهره مىبردند. محل فعالیت داعیان در این دوران علاوه بر مناطق مغرب، مصر و مناطق شرقى خلافت، مثل عراق و ایران بود. فعالیت داعیان در ایالات شرقى خلافت بعد از فتح مصر بسیار گسترده شد. در این دوران، تمرکز دعوت بیشتر در مصر بود، زیرا احساس مىکردند نفوذ عباسیان در این ایالت شدیدا رو به کاهش و زمینه تبلیغ در این ایالت بیشتر است.
فعالیتهاى دعوت از مغرب براى نفوذ در مصر، از دو دهه قبل از فتح مصر آغاز شد. مکان ضرب سه سکه فاطمى که تاریخ آنها سالهاى 341، 343 و 353 ق است و نام معز بر آنها حک شده، مصر بوده است.(2) این سکهها ـ همان طور که واضح است ـ مربوط به سالهاى حضور فاطمیان در مغرب است(3) که با هدف ترویج دعوت فاطمیان در ایالات تحت نفوذ عباسیان ضرب شده است. وجود این سکهها مؤید نظر ابوالمحاسن بن تغرى بردى است
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمدعلى چلونگر، زمینههاى پیدایش خلافت فاطمیان، ص 178 .
2 . فؤاد سید، الدولة الفاطمیه فى مصر، ص 129-130 .
3 . Y. Lev, "The fatimids and Egypt. 301-358/914-969" , Arabica ×××V , P.57.
--------------------------------------------------------------------------------
که مىنویسد: امور مصر در اواخر اخشیدیان به واسطه وجود مغاربه هوادار فاطمیان که از مغرب آمده بودند، مضطرب شده بود. دعوت فاطمیان در مصر با فعالیتهاى ابوجعفر احمد بن نصر که بازرگانى ثروتمند بود(1) و ابوعیسى عبدالعزیز بن احمد و دیگر داعیان اسماعیلى تشدید شد. اینان دعوت فاطمیان را در فسطاط پایتخت اخشیدیان، پراکنده ساختند. علاوه بر آنان، بسیارى از عوامل مخفى دعوت فاطمیان وعده مىدادند و مىگفتند که مصر با آمدن فاطمیان از وضعیت فلاکت بار موجود نجات مىیابد. داعیان بشارت دادند که ورود لشکریان فاطمى نزدیک است و در آن وقت سنگ سیاه(کافور) برود.(2)
در مناطق تحت نفوذ عباسیان ترکیب جمعیتى اسماعیلیان متفاوت بود و بر همین اساس، دعوت فاطمیان در هر منطقهاى بین گروههاى جمعیتى خاصى انجام مىگرفت. دعوت اسماعیلى در عراق، مرکز عباسیان، عمدتا براى ساکنان روستایى سواد کوفه و تا حدى قبایل بدوى مجاور، صورت مىگرفت. در بحرین و شام قبایل بدوى ستون فقرات نهضت را تشکیل مىدادند، و در یمن قبایل کوهستانى از جنبش اسماعیلى پشتیبانى مىکردند.
داعیان اسماعیلى موجود در مناطق تحت نفوذ عباسیان، به خصوص ایران به دو گروه تقسیم مىشدند؛ بخشى که دعوتشان مستقل از فاطمیان بود و بخشى نیز از طرف فاطمیان در مناطق تحت نفوذ عباسیان دعوت مىکردند.
یکى از داعیان فاطمیان در خراسان ابوعبداللّه شعرانى بود. او درسال 307ق به عنوان داعى عبیداللّه مهدى وارد خراسان شد.(3) شعرانى بر اساس روشى که به تازگى در رى اتخاذ شده بود؛ یعنى دعوت صاحب منصبان دربار و طبقه روشنفکران، به خصوص اعضاى طبقه کاتبان و وزیران به آیین اسماعیلى، دعوت خود را آغاز کرد. وى موفق شد بعضى از افراد صاحب منصب را به آیین اسماعیلى در آورد.(4) حسین مرورودى، از جمله صاحب منصبان و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 326 و ر.ک: مقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 327 و ج 2، ص 207؛ همو، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 102-104 و ابن الزیات، الکوکب السیاره فى ترتیب الزیاره، ص 63 .
2 . مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخفاء، ج 1، ص 102؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 4، ص 72-73 و قاضى عبدالجبار، تثبت دلایل النبوه، ص 204 .
3 . ابنندیم، الفهرست، ص 324 .
4 . طقوش، دولت عباسیان، ص 307 .
--------------------------------------------------------------------------------
رجال معروف دربار سامانیان بود که در این دوران به آیین اسماعیلى درآمد. مرورودى بعد از ابوعبداللّه شعرانى، ریاست دعوت اسماعیلیه را در خراسان و ماوراءالنهر به عهده گرفت.
مهمترین شخصیت این دوره که بر اثر فعالیت داعیان به کیش اسماعیلیه متمایل شد، امیر نصر بن احمد سامانى است. بنا به نقل رشید الدین فضل اللّه در دوره حسین مرورودى، وى به آیین اسماعیلى روى آورد و به تقویت آن پرداخت.(1) گرایش امیر نصر سامانى و بعضى دیگر از رجال، رهبران سنى مذهب و سران ترکنژاد را شدیدا ناراضى کرد، چنانکه در گزارش خواجه نظام الملک آمده است:
عالمان و قاضیان شهر و نواحى گرد آمدند و جمله، پیش سالار لشکر شدند و گفتند: دریاب که مسلمانى در ماوراءالنهر خراب شده و این مردک نخشبى پادشاه را از راه ببرد و قرمطى کرد و مردمان را بىاراده کرد و اینک کار به جایى رسید که آشکارا دعوت مىکند؛ بیش از این خاموش نتوانیم بودن.(2)
سرانجام علماى سنى مذهب و سران ترکنژاد توطئهاى چیدند و نصر بن احمد را از سلطنت خلع و فرزندش نوح بن نصر را جانشین پدر کردند. البته در منابع قدیم از گرایش نصر به مذهب اسماعیلى یاد نشده است که این خالى از غرابت نیست؛ عذر نرشخى نویسنده اصلى تاریخ بخارا، شاید آن باشد که چون کتابش را به نام نوح بن نصر تألیف کرده، ذکر این واقعه را تجدید عهدى با یک خاطره موهن پنداشته است، اما سکوت عتبى و گردیزى و بیهقى قابل تأمل است.
نقش حجاز در مناسبات عباسیان و فاطمیان مغرب
حجاز و دو شهر اصلى آن مکه و مدینه از مناطق تحت نفوذ عباسیان بود و کنترل و تسلط بر این دو شهر، اهمیت بسیارى داشت، چنانکه خواندن خطبه در این شهرها به نام افراد نیز از نظر سیاسى و مذهبى بسیار با ارزش بود.
فاطمیان پس از استقرار، درصدد تسلط بر حرمین شریفین برآمدند تا از این طریق، در سراسر جهان اسلام کسب مشروعیت کنند. در این راستا عبیداللّه مهدى به نامهنگارى با
--------------------------------------------------------------------------------
1 . خواجه رشید الدین فضلاللّه، همان، ص 9 .
2 . خواجهنظام الملک، سیر الملوک، ص 289 .
--------------------------------------------------------------------------------
مکیان پرداخت و آنان را به اطاعت از فاطمیان دعوت کرد و به ایشان وعده داد که با سیره حسنه رفتار خواهد شد. هدف عبیداللّه از این عمل، تقویت موقعیت فاطمیان در برابر عباسیان بود، اما مکیان حاضر بهپذیرش دعوت فاطمیان نشدند و اعلام کردند که عباسیان را برآنان ترجیح مىدهند.(1)
به نظر مىرسد که پاسخ منفى اهالى حرمین شریفین به فاطمیان، ناشى از ضعف دعوت فاطمیان بود، زیرا آنان به علت بعد مسافت، اطلاعى از اهداف و ماهیت دعوت نداشتند.
نقش قرامطه بحرین در مناسبات عباسیان و فاطمیان مغرب
قرامطه بحرین یکى از عوامل مهم تأثیرگذار در روابط فاطمیان مغرب و عباسیان بودند. فعالیت قرامطه بحرین قبل از تشکیل دولت فاطمیان در سرزمینهاى شرقى خلافت آغاز شد و به زودى مناطق وسیعى را در عراق و خلیج فارس فراگرفت. به طور کلى یکى از مشکلات عباسیان در این زمان، گسترش فعالیت قرامطه بود.
با تأسیس دولت فاطمیان در مغرب، به سبب نزدیکى اعتقادى قرامطه و فاطمیان، بین آنان رابطه بر قرار شد و قرامطه از این به بعد عامل تأثیرگذارى در روابط فاطمیان و عباسیان بودند.
قدرت روز افزون قرامطه در چند مورد به آنها این توانایى را داد که بغداد پایتخت عباسیان را با نیروى نظامى خود تهدید کنند. اگر در آغاز امامت عبیداللّه بین فاطمیان و قرامطه اختلاف مذهبى به وجود نیامده بود، ترکیب متحد قواى فاطمى ـ قرمطى یقینا مىتوانست انتظار برانداختن دشمن مشترک آنها را در شرق، یعنى عباسیان برآورده سازد.
قرامطه در خصوص فاطمیان و عباسیان موضع ثابتى نداشتند. بعضى از مستشرقان مدعىاند که قرامطه بهرغم برخى از اختلافات، در تمام کارهاى مهم بر اساس فرمان خلیفه فاطمى عمل نموده و تا زمان تسخیر مصر به دست فاطمیان با اندک نوساناتى، همکارى نزدیک خویش را با فاطمیان حفظ کردند و تنها در این زمان بود که آشکارا از فاطمیان بریدند.(2)
اما واقعیتهاى تاریخى نشان مىدهد که قرامطه در دوران استقرار فاطمیان در مغرب،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طقوش، تاریخ الفاطمیین، ص 109 .
2 . فرهاد دفترى، همان، ص 192-193 .
--------------------------------------------------------------------------------
موضع ثابت و واحدى نداشتند؛ گاهى در کنار فاطمیان بودند و گاهى در کنار عباسیان و در مقابل فاطمیان. در واقع، این قرامطه بودند که نوع روابط را تعیین مىکردند. ممکن است این گونه تصور شود که خصومت فاطمیان و قرامطه بحرین با خلفاى سنى مذهب عباسى موجب اتحاد آنها با یکدیگر شده باشد، اما اینگونه نیست، زیرا شاهد و مدرک موثقى که دلالت کند قرامطه در خدمت فاطمیان مغرب بوده و این دو بر مبناى خط مشى سیاسى مشترکى کار مىکردند، وجود ندارد. اگرچه آغاز تشکیل دولت فاطمیان در مغرب مصادف با دوران حکومت ابوسعید جنابى در بحرین و تنش و درگیرى قرامطه و عباسیان بود و نیز حملات گسترده قرامطه به مناطق تحت نفوذ عباسیان در خلیج فارس و عراق بود،(1) اما این مسئله موجب همکارى فاطمیان و قرامطه بر ضد عباسیان نشد، زیرا فاطمیان نیز آغاز دولتشان بود و خود درگیر مسائل خاص خودشان در مغرب بودند.
در دوران ابوالقاسم سعید، جانشین و بزرگترین فرزند ابو سعید که فاقد توان و قدرت لازم بود، قرامطه هرگونه فعالیت ظاهرى و آشکار را تعطیل و با حکومت عباسیان روابطى دوستانه برقرار کردند. در این دوره خاموشى و آرامش، در حقیقت قرامطه مشغول مذاکرات وسیع با وزیر معروف عباسیان على بن عیسى (م334ق) بودند که به آنان پیشنهاد صلح کرده بود. وزیر عباسى امتیازاتى از قبیل دسترسى داشتن قرامطه بر بندرگاه معتبر سیراف واقع در ساحل شمالى خلیج فارس را به آنان اعطا کرده بود.(2)
به هر حال، قرامطه روابط صلح جویانه خود را با عباسیان در سال 311ق قطع کردند. آنان در این سال، حملاتى را به فرماندهى ابوطاهر سلیمان به مناطق عراق آغاز کردند.(3) منابع از نقش فاطمیان طى این سالها یاد نکردهاند، فقط دخویه معتقد است که در این دوران اقدامات آنان مستقیما زیر نظر عبیداللّه مهدى بوده است.(4)
مهمترین واقعه در روابط قرامطه، عباسیان و فاطمیان، حمله قرامطه به مکه بود. این حادثه جایگاه و موقعیت فاطمیان را دربرابر عباسیان متزلزل کرد. قرامطه در ذىحجه 317 به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابناثیر، همان، ج 5، ص 34-35 .
2 . میخائیلیان دخویه، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ص 52 .
3 . ابناثیر، همان، ج 5، ص 80 .
4 . میخائیل یارن دخوبه، همان، ص 51-55 .
--------------------------------------------------------------------------------
مکه حمله و چند روز متوالى شهر را غارت کردند و ساکنان آن و حجاج را به قتل رساندند و در مسجدالحرام مرتکب اعمال توهینآمیز بسیار شدند و سرانجام حجرالاسود را از کعبه برکندند(1) و به پایتخت خود احساء بردند تا نشان دهند پایان دوره اسلام رسیده است. توهین قرامطه به خانه کعبه دنیاى اسلام را تکان داد. بنا بر نقل بعضى منابع، بهزودى پس از این عمل، خلیفه فاطمى، عبیداللّه مهدى نامهاى به ابوطاهر نوشت و او را به سبب رفتارش سخت سرزنش کرد و از وى خواست تا حجرالاسود را به کعبه باز گرداند.(2) ابنخلدون مىنویسد: عبیداللّه از قیروان به او (ابوطاهر قرمطى) نامه نوشت و او را سرزنش کرد و او را تهدید نمود. ابوطاهر به او پاسخ داد: اکنون او قادر نیست مردم (کشته شده) را به زندگى بازگرداند و وعده داد که حجرالاسود را عودت دهد.(3) عدهاى این نامه را دلیل اتحاد قرامطه بحرین و فاطمیان گرفته یا نشان تداوم این اتحاد دانستهاند.(4)
این اقدام قرامطه، فاطمیان را نیز در برابر عباسیان و افکار عمومى مسلمانان که از آنان اطلاع یافته بودند، قرارداد، زیرا اسماعیلى بودن هر دو گروه موجب شد که مسلمانان این اقدام قرامطه را به فاطمیان نیز ارتباط دهند. از این رو عباسیان هم که درصدد فشار بر فاطمیان بودند، از این اقدام به عنوان حرکتى تبلیغى علیه فاطمیان استفاده کردند، زیرا طى آن سالها ظن شایع آن بود که دو جنبش شیعى فاطمیان و قرامطه بحرین دستاندر دست یکدیگر دارند.
در مورد بازگرداندن حجرالاسود، افرادى مثل ابنخلدون که مدعى اطاعتپذیرى قرامطه از فاطمیان هستند، مىگویند در پاسخ به درخواست منصور خلیفه فاطمى مغرب، قرمطیان حجرالاسود را داوطلبانه به کعبه بازگرداندند. او مىنویسد: ابوطاهر حجرالاسود را درسال 339ق پس از آن که خلیفه فاطمى، منصور اسماعیل در این مورد به او التجا کرد، برگردانید.(5)
ابن خلدون در ادامه مىگوید: به این ترتیب، آنها حجرالاسود را باز گرداندند. بجکم که در زمان مستکفى در بغداد قدرت را به دست گرفته بود به آنها پیشنهاد کرد پنجاه هزار دینار
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابناثیر، همان، ج 5، ص 117-118 و ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 224 .
2 . ابناثیر، همان، ج 5، ص 118 .
3 . ابن خلکان، همان، ج 4، ص 89 .
4 . میخائیلیان دخویه، همان، ص 56 .
5 . تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 89 .
--------------------------------------------------------------------------------
طلا به آنها مىدهد تا حجرالاسود را بازدهند. اما آنها امتناع ورزیدند و مىگفتند: آن را به فرمان امامشان عبیداللّه بردهاند و تنها به فرمان وى یا فرمان کسى که جانشین او شود باز پس مىدهند.(1)
به نظر مىآید که این نتیجه برداشت ابنخلدون است، زیرا این ادعاى قرامطه که به آنها دستورداده شده بود که حجرالاسود را ببرند و تنها به آن دستور، آن را باز مىگردانند، به واقع در منابع متعدد آمده است،(2) اما هیچ جا نامى از کسى برده نشده است. این حذف نام در دیگر منابع نمىتواند تصادفى باشد، زیرا اگر قرامطه حقیقتا گفته بودند که به فرمان عبیداللّه عمل کردهاند این خبر را قدیمىترین مورخان که اغلبشان دیدگاههاى ضد فاطمى داشتند حتما نقل مىکردند.
به نظر اغلب نویسندگان علت باز گرداندن حجرالاسود در پاسخ به درخواست خلیفه فاطمى، منصور نبود، بلکه به سبب موافقتى بود که میان ابوطاهر و دولت عباسى انجام شد که عمدتا در نتیجه مساعى یحیى بن حسین (علوى اهل کوفه و از دوستان رهبر قرامطه بود)(3) ابوطاهرپذیرفت که در مقابل مبلغ گزافى که عباسیان به آنها مىپرداختند، حجرالاسود را بازگردانند.
بدین ترتیب، قرامطه بار دیگر سیاستى مسالمتآمیز را با عباسیان در پیش گرفتند. وقایعنگاران بیش از ده سال هیچ گونه خبرى از قرامطه بحرین گزارش نکردهاند. با تلاش فاطمیان در دوران معز براى فتح مصر مجددا قرامطه در روابط فاطمیان و عباسیان فعال مىشوند، زیرا فتح مصر توسط فاطمیان منافع آنان را در مصر به خطر انداخت.
نتیجه
فاطمیان پس از استقرار در مغرب که نتیجه بیش از یک قرن تلاش مستمر فعالیت اسماعیلیان بود، درصدد گسترش قلمرو ارضى خویش به سوى شرق برآمدند. مهمترین سد مقابل آنان عباسیان بودند. عباسیان مدعى تنها خلافت مشروع بر جهان اسلام بودند و تاکنون هم حکومتهاى مدعى دیگر، مشروعیت معنوى خلافت آنان را به چالش نگرفته بودند، بلکه بُعد سلطنت و قدرت دنیوى آنان را به چالش گرفته و در تصاحب خود در آورده بودند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان .
2 . ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2، ص 348؛ ابوعلى مسکویه رازى، تجارب الامم، ج 6، ص 166 و ابناثیر، همان، ج 5، ص 292 .
3 . ابنطقطقى، تاریخ فخرى، ص 357 .
--------------------------------------------------------------------------------
اما فاطمیان در اولین اقدام پس از استقرار در مغرب، درصدد حذف نفوذ معنوى عباسیان (که از طریق حضور مذهب اهلسنت بود) در مغرب برآمدند. تلاش فاطمیان در آن مقطع، جاىگزینى عقاید اسماعیلى به جاى اهلسنت مالکى بود. البته آنها در این خصوص، موفقیت چندانى به دست نیاوردند، بلکه با مخالفت گستردهاى روبهرو شده و مجبور گردیدند که سیاست مذهبى خویش را در مغرب تعدیل کنند.
در مرحله بعد درصدد پیشروى به طرف مشرق برآمدند. فاطمیان از آغاز، مغرب را به عنوان پایگاهى ابتدایى پذیرفته بودند که از آن جا به طرف شرق و مراکز اصلى قلمرو عباسیان پیشروى کنند. آنان تلاش گستردهاى در این زمینه در پیش گرفتند. در مناطق دور دست، مثل عراق، ایران و حجاز به علت دورى مسافت و عدم شناخت ماهیت دعوت، فاطمیان موفقیت چندانى بهدست نیاوردند، ولى تلاش آنان براى نفوذ در مصر همراه با کامیابى بود. با حضور در مصر، آنان با دیگر مناطق عباسیان هم ارتباط نزدیکترى برقرار کردند.
در این دوران، قرامطه از عوامل تأثیرگذار در روابط فاطمیان و عباسیان بودند. قرامطه همچون فاطمیان، اسماعیلى مذهب بودند. این اشتراک مذهبى موجب شده است که بعضى منابع تحقیقات جدید، قرامطه بحرین را از عوامل فاطمیان در سرزمینهاى شرقى خلافت معرفى کنند. به نظر مىرسد به علت دشمنى مشترک با عباسیان، هر دو مقابل عباسیان بودهاند، اما این که قرامطه در اقدامات خویش زیر نفوذ و فرمان فاطمیان مغرب بودهاند، قابل تردید و تأمل است.
فهرست منابع
1 . ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فى التاریخ، تصحیح على شیرى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1989م .
2 . ابنایاس، ابوالبرکات محمد بن احمد، بدایع الزهور فى وقایع الدهور، جزء اول، بخش اول، تحقیق محمد مصطفى، قاهره، النشرات الاسلامیه، 1975م .
3 . ابنتغرى بردى، جمالالدین، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، قاهره، المؤسسة المصریه للتألیف و الترجمه و الطباعة و النشر، [بىتا] .
4 . ابنحوقل نصیبى، ابوالقاسم، صورة الارض، بیروت، دارالمکتبة الحیاة، [بىتا] .
5 . ابنخلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابنخلدون، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات،
--------------------------------------------------------------------------------
1971م .
6 . ابنخلکان، شمسالدین ابوالعباس احمد بن محمد، وفیات الأعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارالثقافه، 1969-1972م .
7 . ابنالزیات، شمسالدین ابوعبداللّه محمد انصارى، الکوکب السیاره فى ترتیب الزیاره، بولاق، نشره احمد تیمور باشا، 1325ق .
8 . ابنشاکر کتبى، صلاحالدین محمد، فوات الوفیات، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1973-1974م .
9 . مغربى، على بن سعید، المغرب فى حلى المغرب، بخش مربوط به فسطاط، تحقیق زکى محمد حسن و دیگران، قاهره، جامعة الفؤاد الأول، 1953م .
10 . ابنطقطقى، محمد بن على بن طباطبا، تاریخ فخرى، ترجمه محمد وحید گلپایگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350 .
11 . ابن عذارى مراکشى، احمد بن محمد، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، بیروت، دارالثقافه، [بىتا] .
12 . ابنعماد حنبلى، ابوالفلاح عبدالحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، [بىتا] .
13 . ابنفرهون مالکى، ابراهیم بن نورالدین، الدیباج المذهب فى معرفة اعیان علماء المذهب، تحقیق مأمون بن محیىالدین الجنان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1996م .
14 . ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تصحیح ابراهیم رمضان، بیروت، دارالمعرفه، 1997م .
15 . اسماعیل عبدالرزاق محمود، الادارسه فى المغرب الاقصى، بیروت، مکتبة الفلاح، 1989م .
16 . بغدادى، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تصحیح محمد محیىالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة دارالتراث، [بىتا] .
17 . چلونگر، محمدعلى، زمینههاى پیدایش خلافت فاطمیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380 .
18 . حسینى علوى، ابوالمعالى محمد، بیان الأدیان، به کوشش محمد دبیر سیاقى، تهران، انتشارات روزنه، 1376 .
--------------------------------------------------------------------------------
19 . خواجه نظامالملک، ابوعلى حسن طوسى، سیرالملوک(سیاستنامه)، تصحیح هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .
20 . دباغ، ابوزید عبدالرحمن، معالم الإیمان فى معرفة اهل قیروان، جزء دوم، تحقیق محمد احمدى ابوالنور، محمد ماضور، قاهره ـ تونس، مکتبة الخانجى، 1972م .
21 . دخویه، میخائیلیان، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه محمد باقر امیرخانى، تهران، سروش، 1371 .
22 . دفترى، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهاى، تهران، نشر فروزان روز، 1357 .
23 . دوادارى، ابوبکر بن عبداللّه بن ایبک، کنزالدرر و جامع الغرر، ج 6، تحقیق صلاحالدین منجد، قسم الدراسات الاسلامیه المعهد الالمانى، 1961م .
24 . سیوطى، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988م .
25 . طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، ج 8، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، [بىتا] .
26 . طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجتاللّه جودکى، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383 .
27 . طقوش، محمد سهیل، تاریخ الفاطمیین، بیروت، دارالنفائس، 2001م .
28 . قرشى، عمادالدین ادریس، عیون الأخبار و فنون الآثار، ج 5، تحقیق مصطفى غالب، بیروت، دارالاندلس، 1986م .
29 . فؤاد سید، ایمن، الدولة الفاطمیه فى مصر، چاپ دوم: قاهره، الدار المصریه اللبنانیه، 1992م .
30 . قاضى عبدالجبار، ابوالحسن عبدالجبار بن احمد همدانى، تثبت دلایل النبوه، تحقیق عبدالکریم نعمان، بیروت، 1970م .
31 . قاضى، نعمان بن محمد، رسالة افتتاح الدعوه، بیروت، دارالمنتظر، 1995م .
32 . قلقشندى، ابوالعباس احمد بن على، نهایة الارب فى معرفة أنساب العرب، تحقیق ابراهیم ابیارى، بیروت، دارالکتاب اللبنانى، 1359م .
33 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، صبح الأعشى فى صناعة الانشاء، قاهره، دارالکتب المصریه، 1912-1938م .
--------------------------------------------------------------------------------
34 . کندى مصرى، ابوعمر محمد بن یوسف، تاریخ ولاة مصر، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیه، 1987م .
35 . مالکى، ابوبکر عبداللّه بن محمد، ریاض النفوس، تحقیق بشیر بکوش، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1994م .
36 . نامعلوم، حدود العالم من المشرق إلى المغرب، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، کتابخانه طهورى، 1362 .
37 . مسکویه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، ترجمه على نقى منزوى، تهران، توس، 1376.
38 . مقدسى، ابوعبداللّه محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم، تصحیح محمد مخزوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1987م .
39 . مقریزى، تقى الدین احمد بن على، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، تحقیق جمالالدین شیال، قاهره، المجلس الأعلى للشؤون الإسلامیه، 1996م .
40 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المقفىالکبیر، تحقیق محمد یعلاوى، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1995م .
41 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت، دارصادر، [بىتا] .
42 . مقریزى، تقىالدین احمد بن على، الإغاثة الأمه بکشف الغمه، تحقیق محمد مصطفى زیاده، قاهره، جمالالدین شیال، 1957م .
43 . نویرى، شهابالدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الإرب فى فنون الأدب، ج 25، قاهره، المکتبة العربیه، 1984م .
44 . همدانى، خواجه رشیدالدین فضلاللّه، جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، به اهتمام محمدتقى دانش پژوه و محمد مدرسى زنجانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356 .
45 . Beshir, B.I. "fatimid Military or ganization" Der Islam 55 (1978).
46 . Encyclopedia of Iranica, vol I, 1985.
47 . Lev , Y "Army, Regime and society in fatimid Egypt 358-487/968-1094" , IJMES 19 (1987).
48 . Lev. Y. "The fatimids and Egypt 301-358/914-969" Arabica ×××V (1988).
--------------------------------------------------------------------------------
49 . Miles, G. fatimid coins. N.Y.1952.
50 . Shban, M.Ab: Islamic History A.D. 750-1055(A.H. 132-448). A new Interpretation, cambridge , 1976.