چکیده

هم‏زمان با شروع رخ‏دادهاى مرحله نخست انقلاب اسلامى در اوایل دهه پنجاه که پس از رحلت آیت‏اللّه‏ بروجردى به تدریج آغاز شد و با تبعید رهبرى آن به ترکیه و عراق به پایان رسید، احزاب و جریان‏هاى سیاسى گوناگونى از فضاى سیاسى نسبتا مناسبى که در سال‏هاى 1339-1341 ایجاد شده بود استفاده کرده، تلاش‏هایى را از خود بروز دادند. اهم فعالان این احزاب، به هفت جریان و گروه تقسیم مى‏شدند که عبارت‏اند از: 1ـ حزب توده ایران، 2ـ جبهه ملى دوم، 3ـ نهضت آزادى ایران، 4ـ احزاب سیاسى کوچک سوسیالیست و ملى‏گرا (حزب زحمتکشان، حزب سوسیالیست و جامعه سوسیالیست‏هاى نهضت ملى ایران)، 5ـ تشکل‏هاى روشنفکرى و سیاسى دانشگاه‏ها، 6ـ احزاب سیاسى وابسته به حاکمیت مانند حزب مردم، حزب ملیون و حزب ایران نوین، 7ـ جریان‏هاى سیاسى ـ دینى. پژوهش حاضر با بررسى دو حزب سیاسى فعال(جبهه ملى دوم و نهضت آزادى ایران) در مرحله نخست انقلاب اسلامى (1339-1343) در صدد پاسخ‏گویى به سؤال‏هاى زیر است: 1ـ دیدگاه و مواضع سیاسى جبهه ملى و نهضت آزادى درباره رابطه دین و سیاست چیست؟ 2ـ نگرش نهضت آزادى در خصوص جبهه ملى و پایگاه اعتقادى آنان چگونه است؟ 3ـ مواضع جبهه ملى در قبال نهضت امام خمینى چگونه بوده است؟ 4ـ نهضت آزادى و جبهه ملى تاچه حد از نظر سیاسى و عقیدتى به هم نزدیک مى‏باشند؟

متن

مقدمه

    یکى از دستاوردهاى فضاى سیاسى 1339-1341 کشور، فراهم آمدن امکان فعالیت احزاب غیر دولتى در ایران بود که رژیم پهلوى در دوره پس از کودتاى 1332 براى نخستین بار به آن تن داد و برخى اعضاى جبهه ملى را واداشت تا دست به تأسیس تشکیلات جدیدى بزنند. آن‏ها معتقد بودند که باید در راستاى اهداف جبهه ملى و احیاى راه رهبر آن، دکتر محمد مصدق تلاش کنند.

    جبهه ملى در شرایطى به‏وجود آمد که محمدرضاشاه پى در پى درباره آزادى انتخابات و تغییر روش در مدیریت سیاسى کشور سخن مى‏گفت و امریکا نیز پس از کودتاى 28 مرداد 1332 در ظاهر، از دولت‏هاى مستبد و خشن حاکم بر ایران روگردانى مى‏کرد و مترصد ایجاد تحول در چگونگى نفوذ و حضور خود در ایران بود. از این رو برخى نزدیکان مصدق در 23 تیر 1331 در تهران تجمع کرده و در 30 تیر ماه همان سال طى اطلاعیه‏اى رسما تأسیس جبهه ملى دوم را اعلام کردند. الهیار صالح، غلامحسین صدیقى، احمد زنگنه، داریوش فروهر، مهدى بازرگان، شاهپور بختیار، عبدالحسین اردلان، یداللّه‏ سحابى، کریم سنجابى و چند نفر دیگر که تعدادشان به هفده نفر مى‏رسید، شخصیت‏هایى بودند که در این نشست شرکت داشتند.

    جبهه ملى در طول حیات خود عهده‏دار مدیریت سیاسى کشور نشده و تلاش در خور توجهى نیز در امور اجرایى کشور نداشته است. شرایط سیاسى ـ اجتماعى کشور نیز براى جبهه ملى دوم نامطلوب بود، زیرا ازیک سو آرا و مواضع سیاسى جبهه و از سوى دیگر، برنامه‏ریزى امریکا و دربار، زمینه فعالیت سیاسى این حزب را بسته و محدود کرده بود. هم‏چنین مسائل درونى جبهه ملى، به‏ویژه در شوراى مرکزى آن سبب ایجاد اختلافاتى شده‏بود؛ حزب ایران به ریاست الهیار صالح، حزب ملت ایران به مسئولیت داریوش فروهر و حزب مردم ایران به رهبرى حسین راضى و محمدعلى خنجى، به عنوان عناصر سازمانى جبهه ملى پذیرفته شدند، ولى باعضویت جامعه سوسیالیست‏هاى نهضت ملى به رهبرى خلیل ملى و هم‏چنین نهضت آزادى ایران که در 20 اردیبهشت 1340 تشکیل شده بود، مخالفت کردند. در نهایت در اثر اختلافات شدید بازرگان با سران جبهه ملى، زمینه جدایى نهضت آزادى از جبهه ملى فراهم شد.

(146)

--------------------------------------------------------------------------------

    محورهاى مهم اختلافات را موضوعاتى، چون شیوه عضوگیرى و پذیرش احزاب، مخالفت با حرف شنوى و همگامى شوراى عالى با سیاست امریکا، و موضع سازش‏کارانه جبهه ملى در قبال اعمال شاه و دربار، تشکیل مى‏داد. بروز اختلافات گسترده در شوراى عالى جبهه ملى دوم از ابتداى تشکیل آن در سال 1339 تازمان فروپاشى آن در اوایل سال 1343 دستاورد مهمى جز عدم کارایى و تحلیل بردن نیروى برخى فعالان سیاسى کشور را به همراه نداشت. بر این اساس، مقارن نهضت امام خمینى، زمینه لازم براى فعالیت سیاسى جبهه ملى وجود نداشت و گروه‏هاى پیوسته به خود را در بى‏راهه‏هاى سیاسى، سرگردان و منفعل ساخته بود. وابستگى آن‏ها به قدرت‏هاى بیگانه و طرفدارى دبیر کل جبهه ملى، الهیار صالح از سلطنت، مبنى بر این که سلطنت، در سنت ایرانیان ریشه دارد، سبب شد تا تحلیل و قضاوت رهبرى انقلاب اسلامى درباره ماهیت اهداف سیاسى جبهه ملى ایران چنین بیان شود:

این‏ها حتى از اسم اسلام مى‏ترسند ... این‏ها به اسم ملیت، به اسم اسلام، به اسم قومیت و ملت، به اسم نمى‏دانم خدمتگزارى مى‏خواهند منافع امریکا را حفظ بکنند، مى‏خواهند منافع شما را به اجانب بدهند، مى‏خواهند شما را تحت اسارت قرار دهند.


انگیزه و زمینه‏هاى تأسیس نهضت آزادى ایران

    نهضت آزادى ایران یکى از مهم‏ترین احزابى بود که با استفاده از شرایط سیاسى مناسب کشور که از اواخر دوره نخست وزیرى منوچهر اقبال در ایران پدیدار شد و تا سقوط دولت امینى ادامه داشت، به وجود آمد. چهره سرشناس این تشکیلات، مهندس مهدى بازرگان، از همکاران سابق مصدق و استاد دانشگاه تهران بود. نقش بازرگان در شکل‏گیرى این تشکیلات، به گونه‏اى بود که با تلاش سایر اعضا و رهبران آن قابل مقایسه نبود. از این رو، وى بیش از هر فرد دیگرى صلاحیت اظهار نظر در مورد نهضت آزادى داشت. او در خاطراتش چگونگى شکل‏گیرى تشکل را چنین توضیح داده است:

اواخر تابستان 1339 بود که به اتفاق آقاى دکتر یداللّه‏ سحابى براى گردش به برغان رفته بودیم. ساعت‏ها در آن دره مصفاى مشجر، قدم مى‏زدیم و راجع به تأسیس یک حزب که دوستان و مخصوصا جوانان وحتى وجدان خودمان، یعنى ضرورت زمان خیلى فشار مى‏آوردند، فکر مى‏کردیم و حرف مى‏زدیم. سه مسئله براى ما محرز

(147)

--------------------------------------------------------------------------------
بود: 1ـ فعالیت سیاسى و تشکیل یک حزب یا جمعیت در شرایط موجود مملکت بر ما واجب است، 2ـ مرام و ایدئولوژى جمعیت مورد نظر و مورد لزوم باید بر مبنا و مأخوذ از اسلام باشد، 3ـ ما ذوق و قدرت این کار را نداریم. هفت هشت ماه با تردید و تأخیر گذشت، بالأخره در آغاز سال 1340 [27/2/1340] از تردید بیرون آمده و در یک جلسه بیست سى نفرى دوستان، تصمیم به تأسیس نهضت آزادى گرفتیم.(1)

    بازرگان از افرادى مانند دکتر یداللّه‏ سحابى، آیت‏اللّه‏ طالقانى و خود، به عنوان بنیان‏گذاران نهضت آزادى نام برده است،(2) اما برخى منابع، اسامى 42 نفر را به عنوان اعضاى هیئت مؤسس ذکر کرده‏اند که از جمله آن‏ها حسن نزیه، منصور عطایى، آیت‏اللّه‏ زنجانى، عباسى سمیعى و رحیم عطایى مى‏باشند.(3)

    البته برخى بر این باورند که آیت‏اللّه‏ طالقانى از ابتداى تأسیس نهضت آزادى در زمره مؤسسان نبوده، بلکه پس از شکل‏گیرى آن، توسط بنیان‏گذاران به همکارى با تشکیلات دعوت شده و او نیز این دعوت را پذیرفته است.(4)

    بازرگان انگیزه و زمینه‏هایى را که موجب تأسیس نهضت آزادى شد، گوناگون و متفاوت ذکر کرده است:

ـ براى ما و براى عده زیادى از همفکران و شاید اکثریت مردم ایران، انگیزه تأسیس نهضت آزادى، محرکى جز بر پایه مبانى و معتقدات مذهبى اسلامى نمى‏توانست باشد. براى ما، مبانى فکرى، محرک و موجب فعالیت اجتماعى و سیاسى بود. اتفاقا چنین حزب و جمعیتى در ایران تشکیل نشده بود.(5)

ـ حقیقت مبدأ و تأسیس نهضت آزادى ایران را باید در وصایاى شاه سابق [رضاخان] و در اعزام محصلین به اروپا جست‏وجو کرد.(6)

ـ نهضت آزادى برآمده از درون نهضت مقاومت ملى مى‏باشد که بر آن اندیشه

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مهدى بازرگان، خاطرات بازرگان، ج 1، ص 379.

2 . همان، ص 383.

3 . مجتبى سلطانى، خط سازش، ج 1، ص 23.

4 . جواد منصورى، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد (اسناد وزارت کشور)، ج 1، سند 68/1.

5 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 270.

6 . همان، ج 2، ص 544.

(148)

--------------------------------------------------------------------------------
لیبرالیستى ملى‏گرایانه جبهه ملى حاکم بوده است.(1)

    این که کدام یک از سه انگیزه بالا عامل ایجاد نهضت آزادى بوده، مى‏توان گفت با توجه به اشتراک ماهیتى و مبانى عقیدتى، عامل دوم و سوم و روش اجرایى نهضت آزادى در طول سال‏هاى بعد، آمیزه‏اى از دو عامل اندیشه لیبرالیستى و ملى‏گرایانه از یک سو، و پاى‏بندى بازرگان و برخى مؤسسان به اسلام در ابعاد فردى و عبادى از سوى دیگر، انگیزه اصلى تشکل نهضت آزادى بوده است.

    شکل‏گیرى نهضت آزادى نیز به این صورت تحقق پذیرفت که در تاریخ 21/2/1340 بازرگان به نمایندگى از مؤسسان نهضت آزادى، طى نامه‏اى به مصدق، قصد خود را براى تأسیس جمعیتى به نام نهضت آزادى ایران به اطلاع وى رساند و از او به عنوان پیشواى بزرگ خود درخواست راهنمایى کرد.(2) مصدق نیز در 25/2/1340 در پاسخ به نامه بازرگان، موافقت خود را با تشکیل آن اعلام کرد.(3) و در پى آن، به فاصله دو روز بعد، نخستین جلسه شوراى مرکزى نهضت آزادى در 27/2/1340 در منزل فیروزآبادى، واقع در تهران تشکیل شد و در این جلسه، بازرگان، نزیه و مظفریان سخنرانى کرده و مواضع و مرام‏نامه تشکیلات خود را اعلام کردند.(4)

    یک روز قبل از تشکیل جلسه یاد شده، ساواک در گزارش خود ضمن بیان قصد مؤسسان براى تشکیل نهضت آزادى، از ناخرسندى و تردید جبهه ملى دوم به تأسیس آن خبر داده بود.(5)

    بازرگان، چهره‏سرشناس تشکیلات در سال 1278متولد شد و در 1306 همراه سایر محصلین در زمان رضاخان، براى ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام شد. وى در سال 1313 به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران مشغول خدمت شد. بازرگان با القاب اغراق‏آمیز و شیفته‏گونه از رضاخان یاد کرده است. وى که اعتقادات ضد کمونیستى شدیدى داشت، پس از

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مجتبى سلطانى، همان، ج 1، ص 25.

2 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 384.

3 . نامه‏هاى دکتر مصدق، ص 288.

4 . جواد منصورى، همان، ج 1، سند 69/1.

5 . مرکز اسناد انقلاب اسلامى، اسناد ساواک (اسناد منتشر شده ساواک اصفهان از 1337-1344)، ج 1، ص 320.

(149)

--------------------------------------------------------------------------------
نزدیک شدن حزب ایران به حزب توده، در سال 1325 از آن جدا شد.(1) وى در این زمینه در خاطرات خود نوشته است:

ما اولین دسته‏اى بودیم که با حزب توده وارد مبارزه شدیم.(2)

    مواضع بازرگان در خصوص شاه، حاکى از آن بود که باید حقوق او را که از جایگاه قانونى خود خارج شده بود، رعایت مى‏کرد(3) و همیشه با هر گونه اقدام قاطع علیه رژیم، مخالف بود.(4) وى به روشنى گفته بود:

عقیده و بیان ما [نهضت آزادى ایران] به هیچ وجه اهانت به شخصیت اول مملکت و نفى سلطنت نباید تلقى شود.(5)

    و در بیانى دیگر دیدگاه‏هاى خود را در مورد سلطنت، باعث رونق و دوام مقام سلطنت دانسته، نه مخالف آن.(6) بازرگان در سال 1342 با صراحت به مأموران رژیم شاه گفت:

اگر ما را از بین ببرید، آخرین سنگر دفاع از سلطنت را از بین برده‏اید و آن وقت با مخالفین واقعى رژیم پهلوى مواجه خواهید شد.(7)

    در فروردین 1343 نیز اجراى سلطنت ـ نه حکومت ـ شاه را در ایران به منزله اجراى اصول ازلى و قطعى خلقت، و رسوم صحیح مدیریت کشور دانست.(8) هم‏چنین وى درباره مدت زمان اجراى این مهم گفته بود:

در رژیم مشروطه سلطنتى، شاه باید بماند و خاندانش نسلاً در نسل سلطنت کنند.(9)

    با توجه به نفوذ و حضور قاطع افکار و روش بازرگان در تشکیلات نهضت آزادى، ویژگى‏هاى بارز آن تشکیلات را از ابتداى تأسیس باید در عواملى چون اتکاى به لیبرالیزم و ملى‏گرایى، حفظ روحیات اسلامى به عنوان اعتقاد و رابطه‏اى فردى، مخالفت جدى با

--------------------------------------------------------------------------------

1 . پیترآورى، تاریخ معاصر ایران، ج3، ص 420-421.

2 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 526.

3 . همان، ص 8.

4 . همان.

5 . همان، ج 2، ص 518.

6 . همان،ص 520.

7 . همان، ص 560.

8 . همان، ص 525.

9 . همان، ص 362.

(150)

--------------------------------------------------------------------------------
کمونیزم و عدم مخالفت با نهاد سلطنت و جایگاه شاه در کشور یافت.

    نکته قابل ملاحظه، پاسخ به این سؤال است که به رغم ویژگى‏هاى یاد شده، چگونه افراد مذهبى ـ انقلابى، جذب چنین تشکیلاتى شدند؟ در پاسخ باید به دو نکته توجه داشت: نخست، آن که در اوایل سال 1340 نهضت آزادى تنها تشکیلاتى بود که در تبلیغات گسترده، خود را اسلامى معرفى مى‏کرد.(1) و علاوه بر این، حضور افراد مذهبى اصول‏گرایى، مانند سیدمحمود طالقانى را که به نهضت آزادى پیوسته بودند نیز نباید بى‏اثر دانست. هر چند که وجود سیاسى چنین افرادى را هرگز نباید در محدوده مرام‏نامه نهضت آزادى یا هر تشکیلات دیگرى محدود کرد، بلکه باید گفت که نگاه آن‏ها به نهضت آزادى، نگاهى ابزارى بود و آن را وسیله‏اى در جهت تحقق آرمان‏هاى دینى مى‏دانستند، نه مقصد خود.(2)

    پیوستن مرحوم طالقانى به نهضت آزادى، در شرایطى صورت پذیرفت که او به شدت با اندیشه و روش جبهه ملى (لیبرالیزم و ناسیونالیزم غیر دینى) مخالف بود و خود را از همکاران فداییان اسلام و وفادار به نواب صفوى مى‏دانست.(3) حضور چهره‏هاى اصول‏گرا و مذهبى، مانند طالقانى و آیت‏اللّه‏ زنجانى و سوابق دینى بازرگان و سحابى به عنوان نیروهاى سیاسى متشرع، زمینه‏ساز جذب جوانان مسلمان به نهضت آزادى شد، اما کسانى که در پى ناسیونالیزم با اندیشه دینى مردم بى‏ارتباط بودند، براى فعالیت سیاسى خود، جذب تشکل‏هایى چون احزاب عضو جبهه ملى دوم مى‏شدند.

    تبلیغات دینىِ آشکار نهضت آزادى که زمینه‏ساز جذب جوانان مسلمان به تشکیلات مى‏شد، در اطلاعیه‏هاى صادر شده در سال 1342 چنین بود:

افراد نهضت آزادى ایران، یاران وفادار قرآن و شاگردان مکتب آزادى بخش حسین‏بن على علیه‏السلام با ایمان راسخ و قاطعیت و بدون تزلزل با قیام علوى مردم ایران همگامى نموده و به یارى خدا ملت ستم دیده ایران را تا پیروزى، معاونت خواهد کرد.(4)

    در محاکمات اعضاى نهضت آزادى نیز در سال 1342-1343 نیز آمده است:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . روزنامه کیهان، ش 251، سال 1341، ص 8.

2 . عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن، ج 4، ص 429-430.

3 . روزنامه کیهان، سال 1379.

4 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 412.

(151)

--------------------------------------------------------------------------------

آقاى جعفرى، دانشجوى دست‏گیر شده عضو نهضت آزادى، علل و انگیزه‏اى که او را به عضویت در نهضت آزادى کشانید بیان کرد و افزود: من همکارى با نهضت آزادى ایران را وظیفه دینى و ملى خود دانستم و در سال 1341 به عضویت آن درآمدم و از هر کوششى در راه تحقق هدفم، یعنى اعلاى کلمه حق و احیاى کلمه مقدس لا اله الاّ اللّه‏ و بالنتیجه بر چیده شدن ظلم و فساد و دورویى و بى‏عدالتى، دریغ نورزیدم.(1)

    به نظر مى‏رسد تبلیغات دینى نهضت آزادى، عامل اصلى حضور مذهبى‏ها و جذب جوانان به نهضت آزادى بوده است و بدنه آن را چنین اعضایى تشکیل مى‏داده‏اند. بنابراین، پیوستن جوانان اصول‏گرایى، مانند محمدعلى رجایى و مصطفى چمران(2) به نهضت آزادى طبیعى بود. هاشمى رفسنجانى که در مرحله نخست انقلاب اسلامى از جمله طلاب جوان مرتبط با بیت امام خمینى بود، نوشته است:

آیت‏اللّه‏ مرتضى مطهرى نقش فراوانى در ایجاد رابطه بین طلاب جوان انقلابى حوزه با مذهبى‏هایى مثل بازرگان داشته است.(3)

    نباید فراموش کرد که همه پیوستگان به نهضت آزادى، مذهبى‏ها نبودند و نهضت آزادى هنگام عضوگیرى، روشى متفاوت با مرام‏نامه خود به کار گرفت. بازرگان گفته است: «هنگام عضوگیرى بى‏دین‏ها را هم مى‏پذیرفتیم».(4) لذا مشاهده مى‏کنیم که در کنار مذهبى‏ها افرادى، مانند حسن نزیه که هوادار جدى احمد متین دفترى که از طرف‏داران مشهور سیاست انگلستان در ایران بود، در رده‏هاى عالى نهضت آزادى نفوذ کرده بود(5) و به عنوان یکى از عوامل انتقال اطلاعات از درون تشکیلات به شبکه‏هاى اطلاعاتى و امنیتى امریکا با رمز اس. دى. پوتى، مشغول فعالیت بود.(6) بازرگان نیز از روحیه غیرانقلابى، غیر دینى(7) و سازش کارانه نزیه مطلع بود، اما مشخص نشده است که چرا به طرد و کنار گذاشتن وى اقدام نکرد.

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 548.

2 . غلامعلى رجایى، فرزند ملت، ج 1، ص 25.

3 . هاشمى رفسنجانى، هاشمى رفسنجانى و دوران مبارزه، ج 1، ص 113.

4 . اسناد نهضت آزادى ایران، ج 1، ص 347.

5 . نامه‏هاى دکتر مصدق، ج 1، ص 41.

6 . همان، ص 42.

7 . محمدحسن رجبى، زندگى نام سیاسى امام خمینى، ص 50.

(152)

--------------------------------------------------------------------------------
حسن نزیه با صراحت مواضع خود را در قبال قیام امام خمینى در سال 1342، چنین بیان کرده است:

از همان آغاز و در کمال قاطعیت، رو در روى امام خمینى برخورد و مخالفت کرده‏ام.(1)

    نتیجه آن که نهضت آزادى به‏رغم تبلیغات گسترده و آشکار دینى خود، و مذهبى جلوه دادن خویش، هنگام عضوگیرى، دقت لازم را براى جذب نیروهاى صلاحیت‏دار براى پى‏گیرى آرمان‏ها و اهداف دینى خود، به عمل نیاورده و به همین علت در برخى موارد، افرادى غیر مذهبى تا رده‏هاى عالى و کلیدى تشکیلات، نفوذ و حضور داشته‏اند. این واقعیت، در رفتار سیاسى دو گانه نهضت آزادى درباره رخ‏دادهاى بعدى و گرفتار آمدن در وادى ستیز با اهداف خود، تأثیر قابل ملاحظه‏اى داشته است.


افکار و شیوه سیاسى

    افکار سیاسى حاکم بر تشکیلات نهضت آزادى ایران، در مرام‏نامه آن آشکارا بیان شده بود که از جمله مهم‏ترین مباحث آن، تکیه بر اسلامى بودن جنبش و اعتقاد به عدم جدایى دین از سیاست بود!(2) در اسناد نهضت آزادى، راه این تشکیلات، سبیل‏اللّه‏(راه خدا) خوانده شده و آن‏ها خود را متعهد به اصول اسلام معرفى کرده‏اند.(3) و چون خدمت به خلق را عبادت مى‏دانسته‏اند، به فعالیت‏هاى سیاسى دست زده‏اند.(4) در اسناد نهضت آزادى در کنار این قبیل محورها و اصول دینى، اصول دیگرى چون تابع قانون اساسى رژیم سلطنتى و مصدقى نیز ذکر شده بود. اگر معناى پیروى از اندیشه و روش سیاسى ملى‏گرایانه مصدق در عرصه اجرا با روش‏هاى اسلامى به کار گرفته شده توسط کاشانى، بروجردى و امام خمینى به عنوان رهبران دینى ـ سیاسى مسلمانان در آن مقطع، مقایسه شود، تعارض و دوگانگى آن‏ها کاملاً آشکار خواهد بود، لذا ادعاى حفظ آن دو اندیشه متفاوت در کنار یکدیگر عملاً امکان‏پذیر نبوده است.

    از سوى دیگر، اعتقاد به قانون اساسى نیز به عنوان تن‏دادن به روال جارى در کشور بود. با

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، ج 1، ص 58.

2 . اسناد نهضت آزادى ایران، ج 1، ص 17 و 44.

3 . همان، ص 179.

4 . همان، ص 17.

(153)

--------------------------------------------------------------------------------
توجه به وابستگى شاه و اجراى ناقص قانون اساسى، به‏ویژه حذف اصل دوم متمم آن و ماهیت دین ستیزانه رژیم پهلوى، به نظر مى‏رسد که حفظ اسلامیت و اهداف دینى آمده در مرام‏نامه نهضت آزادى، با دو اصل بعدى، یعنى پذیرش رژیم سلطنتى و پیروى از روش‏هاى ملى‏گرایانه جارى در کشور در تعارض بوده و فقط یکى از آن‏ها امکان‏پذیر بوده است.

    باید توجه داشت که به‏رغم اعلان عدم جدایى دین از سیاست در مرام‏نامه نهضت آزادى، بازرگان که سمت رهبرى آن را به عهده داشت، در تاریخ 15/4/1340 گفته بود:

دین از سیاست جداست و این دو به یکدیگر ربطى ندارند.(1)

    وى در خاطرات خود با ارائه توضیحى، سعى کرده تعارض میان این گفته خود با محتواى مرام‏نامه نهضت آزادى را این‏گونه توجیه کند:

ایدئولوژى نهضت آزادى ایران، حفظ اصالت نهضت ملى، در چهارچوب وحدت با جنبش نوین را اسلامى بود.(2)

    نتیجه آن که از نظر بازرگان، اندیشه و روش به‏کار گرفته شده در نهضت آزادى، همان ملى‏گرایى رایج بود، اما تشکیلات تلاش مى‏کرد تا در عمل با جنبش امام خمینى وحدت داشته باشد.

    باید توجه داشت که نظر بازرگان را همه اعضاى آزادى نپذیرفته بودند، زیرا رویکرد دیگرى هم در تشکیلات وجود داشت. در این زمینه، عزت‏اللّه‏ سحابى گفته است:

از همان روز تأسیس نهضت آزادى، در ساختار تشکیلاتى و ترکیبى اعضاى آن، دو گرایش وجود داشت: یکى، گرایش معروف به انجمن، یعنى افرادى که از انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان یا مهندسین یا معلمین به نهضت آزادى پیوسته بودند و وجه مشخص آن‏ها در عین ملى و مصدقى بودن، عبارت از این بود که نسبت به دیانت اسلام یک اعتقاد یا برداشت مکتبى یا ایدئولوژیک داشتند. ایشان نهضت آزادى ایران را یک حزب ایدئولوژیک مدرن اسلامى مى‏شناختند. افرادى، مانند طالقانى، چمران و ... . دسته دوم یا گرایش دوم، معروف به نهضت مقاومتى‏ها متشکل از اعضا و فعالین نهضت مقاومت ملى بودند... ولى از اسلام برداشت

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . جواد منصورى، همان، ج 1، سند 77/1.

2 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 374.

(154)

--------------------------------------------------------------------------------
ایدئولوژیک و یا مکتب سیاسى ـ اجتماعى نداشتند. ایشان به نهضت آزادى، نه به عنوان یک حزب و سازمان صاحب ایدئولوژى، بلکه به مثابه یک جبهه مى‏نگریستند که کم و بیش آلترناتیو جبهه ملى دوم باشد. افرادى، مانند بازرگان، نزیه، سحابى و ... .(1)

    باید توجه نمود که قدرت اجرایى تشکیلات، در دست گرایش دوم بود و معتقدان به گرایش اول، به دلیل جوانى در حاشیه قدرت قرار داشتند. نهضت آزادى از یک سو با توجه به ضعف‏هاى جبهه ملى دوم و مخالفت مصدق با آن، نمى‏توانست با آن از درِ سازش درآید و از سوى دیگر، به دلیل حاکمیت جریان ملى‏گرایى بر آن، نمى‏توانست با انقلاب اسلامى امام خمینى به عنوان جنبشى عقیدتى و دینى هماهنگى کامل و پایدار داشته باشد. غیر از این، در اندیشه سیاسى امام خمینى و هر مرجع تقلید دیگرى نهاد سلطنت، به ویژه پادشاهى محمدرضا شاه فاقد توجیه مکتبى بود واگر وجود شاهان تحمل مى‏شد، بنا به اجبار و تن دادن به شرایط زمان و عدم آمادگى عمومى بود، در حالى که نهضت آزادى جدا خود را پاى‏بند و وفادار به نهاد سلطنت مى‏دانست و در مرام‏نامه و اعلانات و محاکمات و تلاش‏هاى خود بر آن، تأکید ورزیده بود،(2) از این رو در عرصه مبارزه و عمل نمى‏توانست از چارچوبه آن خارج شود.

    نکته مهم دیگر آن که سران نهضت آزادى، اعتقادات ملى‏گرایانه خود را در رویارویى با امام خمینى و برخى اعضاى مذهبى خود، پوشیده مى‏داشتند یا آن را بسیار کم‏رنگ جلوه مى‏دادند. البته آن‏ها در مقایسه با سایر فعالان سیاسى سال‏هاى 1340-1343 مانند اعضاى حزب توده یا جبهه ملى، تظاهرات مذهبى بیشترى داشتند، از این رو توجه رهبران مذهبى و امام خمینى به ایشان، به عنوان خیرالموجودین، منطقى بوده است. از سوى دیگر، این رویکرد را نباید به مثابه تأیید اندیشه و روش نهضت آزادى از سوى آن‏ها تلقى کرد، زیرا از نظر اندیشه سیاسى امام خمینى، ناسیونالیزم یا ملى‏گرایى مطرح شده توسط مصدق و آن‏چه در ایران به اجرا در آمده بود، ایرادهاى مهمى داشت.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ج 2، ص 137.

2 . همان، ج 1، ص 525.

(155)

--------------------------------------------------------------------------------

    امام خمینى، درباره اشکال محتوا و مفهوم ملى‏گرایى که در ایران مطرح شده بود، چنین بیان داشته‏اند:

ما مکرر این معنا را گفته‏ایم که این قضیه‏اى که شاید صحبتش در همه‏جا هست که ملت ایران مثلاً جدا، ملت عراق، هر کدام یک عصبیتى براى او داشته باشند و حتى به اسلام کار نداشته باشند، این یک امر بى‏اساس است در اسلام، بلکه متضاد با اسلام است.(1)

    هم‏چنین امام خمینى مى‏فرماید:

اسلام در عین حالى که وطن را، آن‏جایى که زادگاه است، احترام مى‏گذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمى‏دهد. اساس اسلام است، این‏ها دیگر بقیه‏اش فرع‏اند و اساس آن‏هایى که مکتبى هستند، خدمت به اسلام است.(2)

    در جاى دیگر مى‏فرمایند:

حب الوطن، حب اهل وطن و حفظ حدود کشور مسئله‏اى است که در آن حرفى نیست، و ملى‏گرایى در مقابل ملت‏هاى مسلمان دیگرى است که اسلام و قرآن کریم و دستور نبى اکرم برخلاف آن است و آن ملى‏گرایى که به دشمنى بین مسلمین و شکاف در صفوف مؤمنین منجر شود، برخلاف اسلام و مصلحت مسلمین و از حیله‏هاى اجانب است که از اسلام و گسترش آن رنج مى‏برند.(3)

    نتیجه آن که در متن تعالیم دینى، اهداف اساسى و دستاوردهاى سیاسى ـ اجتماعى ملى‏گرایى صحیح نهفته است. منظور از ملى‏گرایى صحیح، آن سلیقه‏هاى سیاسى و اصولى است که برگرفته از دین و فرهنگ و تمدن ملت است، لذا نمى‏توان از خارج از مرزهاى ایران عقاید سیاسى خاصى را وارد نمود که نه تنها با فرهنگ بومى مردم ایران منطبق نیست، بلکه با آن تعارض اساسى دارد. افتخار به نژاد، به جاى تقواى انسان‏ها و جداسازى و تفرقه‏افکنى در صفوف مسلمانان، اعتقاد به اندیشه سکولاریزم که در میان ملى‏گرایان ایران در سه ماهیت دین ستیزى، دین گریزى و بى‏دینى و به حاشیه راندن دین از جامعه بروز داشته است، نمى‏تواند با فرهنگ دین مدار شیعیان که از زمان رحلت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا به امروز با صدها

--------------------------------------------------------------------------------

1 . در جستجوى راه کلام امام، ج 11، ص 72.

2 . همان.

3 . همان، ص 35.

(156)

--------------------------------------------------------------------------------
فرقه و گروه امامت ستیز در جدال بوده است و این ملت هنرمندى و افتخار خود را در پاسدارى از آن مى‏داند، سازگارى داشته باشد.

    امام خمینى ریشه و منشأ این افکار را فقط تحریکات و تلاش‏هاى سیاسى غرب علیه موجودیت اسلام دانسته، آن را بر هم زننده اساس دعوت پیامبران معرفى مى‏کند.(1)


رابطه نهضت آزادى با جبهه ملى

    سران و مسئولان نهضت آزادى ایران، غالبا از یاران و همکاران مصدق، و بیشتر آن‏ها عضو جبهه ملى اول بودند. در سال 1339 که فضاى سیاسى کشور براى شکل‏گیرى احزاب سیاسى غیر دولتى مناسب شد، با توجه به اختلافات عقیدتى و روش سیاسى گوناگون میان اعضاى جبهه ملى اول، بازرگان و همفکرانش مصمم به تأسیس نهضت آزادى ایران شدند. به نظر مى‏رسد یکى از مهم‏ترین انگیزه‏هاى مؤسسان نهضت آزادى در این اقدام خود، پیروى از شیوه اجرایى مصدق در جبهه ملى اول بود، زیرا در آن زمان فقط احزاب به عضویت جبهه پذیرفته مى‏شدند و از پذیرش منفردین سیاسى خوددارى مى‏شد. بنابراین، نهضت آزادى شکل گرفت تا به عنوان یک تشکیلات مستقل، مطرح شود و افرادى مانند مهدى بازرگان، سیدمحمود طالقانى و یداللّه‏ سحابى که از مؤسسان نهضت آزادى بودند، قبلاً به عضویت شوراى مرکزى جبهه ملى دوم درآمده بودند. بازرگان در سال 1340 نهضت آزادى را حزبى در طول جبهه ملى ـ نه در عرض و مقابل آن ـ معرفى کرده است.(2) در نشریه داخلى نهضت آزادى، مورخ 21/3/1340 نیز تأسیس نهضت آزادى، منطبق با اهداف و مرام و اساس‏نامه جبهه ملى ایران و در جهت تأیید و پشتیبانى آن معرفى شده است.(3) نهضت آزادى در زمینه امور اجرایى کشور، جبهه ملى را با صلاحیت تشخیص داد و در سال 1340 معتقد بود:

حکومت را باید جبهه ملى در دست بگیرد و ما هم مانند یک عضو جبهه ملى از آن‏ها حمایت مى‏کنیم.(4)

    سران نهضت آزادى از بدو تأسیس تشکیلات خود، خواهان عضویت در جبهه ملى بودند

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ج 6، ص 166.

2 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 379.

3 . مجتبى سلطانى، همان، ج 1، ص 29.

4 . جواد منصورى، همان، ج1، سند 71/1.

(157)

--------------------------------------------------------------------------------
و پى در پى درخواست خود را مطرح مى‏کردند و این وضعیت تا سال 1343 که جبهه ملى دچار فروپاشى شد، ادامه داشت.(1) تقاضاى عضویت نهضت آزادى در تاریخ 11/10/41 به صورت رسمى رد شد و پذیرش آن به پاکسازى نهضت آزادى از عناصرى موکول شد که به سران جبهه ملى نظر موافقى نداشتند. به‏رغم تعهد بازرگان بر انجام پاک‏سازى مورد نظر،(2) جبهه ملى هرگز عضویت نهضت آزادى را نپذیرفت. کریم سنجابى، عضو مهم مرکزیت جبهه ملى، اعضاى نهضت آزادى را منافق خواند.(3) با وجود برخورد حذفى و قهرآمیز جبهه ملى، نهضتى‏ها هرگز از رهبرى سیاسى مصدق بر خود، فاصله نگرفتند و تا آخر از مصدق که جبهه ملى دوم را قبول نداشت، پیروى کردند.


تلاش‏ها و محاکمات

    نهضت آزادى ایران به میزان فاصله گرفتن از جبهه ملى و مخالفت با آن و نزدیک شدن به نهضت امام خمینى و اتخاذ موضع در جهت آن، از سوى دستگاه امنیتى رژیم پهلوى کنترل مى‏شد و حساسیت بیشتر رژیم را به تلاش‏هاى خود برمى‏انگیخت. در تاریخ یکم بهمن 1341 دولت علم، بازرگان و حکیمى را دست‏گیر کرد.(4) و هفت نفر دیگر که حسن نزیه در میان آن‏ها نبود، از جمله سیدمحمود طالقانى، یداللّه‏ سحابى نیز در چهارم بهمن ماه دست‏گیر و در زندان قزل قلعه تهران محبوس شدند.(5) بازرگان معتقد بود:

دست‏گیرى اعضاى نهضت آزادى در پى صدرو اطلاعیه آن‏ها علیه رفراندوم 6 بهمن 1341 بوده است.(6)

    هم‏زمان با حرکت امام خمینى علیه رفراندوم شاه، رژیم علاوه بر سران نهضت آزادى، برخى رهبران جبهه ملى دوم را نیز دست‏گیر کرد. به نظر مى‏رسد که چون دولتِ علم تصور مى‏کرد مقابله با رفراندوم از ناحیه این دو تشکل، صورت خواهد پذیرفت، لذا به طور شتاب‏زده

--------------------------------------------------------------------------------

1 . غلامرضا نجاتى، تاریخ 25 سال ایران، ج 1، ص 257.

2 . جواد منصورى، همان، ج 1، سند 32/2.

3 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 361.

4 . مهدى بازرگان، همان، ج 2، ص 116.

5 . روزنامه کیهان، 1379.

6 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 389-390.

(158)

--------------------------------------------------------------------------------
آن‏ها را دست‏گیر کرد، در حالى که کانون مقاومت، حوزه‏هاى علوم دینى به رهبرى امام خمینى ـ که دیدگاه‏هاى ایشان تأثیر قابل ملاحظه‏اى بر مردم داشت ـ بودند. سران جبهه ملى تا شهریور1342 به تدریج آزاد شدند، البته مقاومت برخى رهبران نهضت آزادى در برابر رژیم، موجب شد تا در حبس باقى بمانند، و بعد آن‏ها نیز به تدریج تا 7 آبان 1346 در اثر عفو شاه از زندان آزاد شدند.

    نخستین جلسه محاکمه هشت نفر از اعضاى نهضت آزادى در 30 مهر 1342 در پادگان عشرت آباد آغاز شد(1) و تا 16 دى 1342 که دادگاه بدوى، رأى خود را صادر کرد، ادامه یافت. محکومان به حبس از یک تا ده سال محکوم شدند. سیدمحمود طالقانى در طول جلسات طولانىِ محاکمه با حفظ روحیه و روش اصول‏گرایانه خود، صلاحیت دادگاه نظامى را در رسیدگى به اتهامات خود رد کرد. بازرگان درخصوص برخورد ایشان در آخرین جلسه دادگاه بدوى آورده است:

آیت‏اللّه‏ طالقانى از جاى برخاست و براى نخستین بار در طول دادرسى، سکوت را شکست، آن‏گاه آیت‏اللّه‏ خطاب به رئیس و اعضاى دادگاه گفت: حالا بروید و مزدتان را از اربابتان بگیرید.(2)

    البته همان‏متهمان، روش طالقانى را در دادگاه اجرا نکردند و گروهى به وادى سازش و فرار از مقابله با رژیم افتادند. قبل از پرداختن به این موضوع، تذکر این نکته ضرورى است که با زندانى شدن رهبران نهضت آزادى، جوانان عضو تشکیلات، بیکار نبودند؛ آن‏ها در غیاب رؤساى خود، اطلاعیه‏هاى اصول‏گرایانه‏اى که در طول حیات نهضت آزادى بى‏سابقه بود، صادر کردند و بدین وسیله، ماهیت رژیم پهلوى را افشا و از نهضت امام خمینى به طور جدى حمایت کردند.(3) ساواک نیز نسخه‏هایى از این قبیل جزوه‏ها و اعلامیه‏ها را به عنوان مدرک جرم سران نهضت آزادى در پرونده محکومان قرار داده بود. سران نهضت آزادى نیز پس از سرکوب شدید قیام 15 خرداد، با صدور اطلاعیه‏اى، صدور هرگونه اطلاعیه مخالف سلطنت را که به نام نهضت آزادى منتشر مى‏شود، محکوم و به ساواک نسبت دادند!(4) عزت‏اللّه‏ سحابى

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 410.

2 . همان، ص 456-457.

3 . محمد دهنوى، قیام خونین 15 خرداد به روایت اسناد، ص 36-37.

4 . مجتبى سلطانى، همان، ج 1، ص 73.

(159)

--------------------------------------------------------------------------------
در رد انتساب تلاش‏هاى اعضاى جوان به سران نهضت آزادى چنین گفت:

این نشریه در نیمه اول اردیبهشت 1342 منتشر شده است. در آن موقع، حضرت آیت‏اللّه‏ طالقانى و جناب آقاى مهندس بازرگان و پدر محترم این جانب در زندان بودند. سایر مؤسسین نیز به علل مسافرت و بیمارى (که ضمن تحقیقات بعدى ثابت گردید) دخالتى در کارهاى نهضت نداشتند. نهضت، بدون سرپرست و بدون رهبرى بوده است و کادر فعال آن بیشتر جوانان و دانشجویان بودند. این جانب هم مسئولیت نداشتم تا اوایل اسفند 1341؛ یعنى یک ماه پس از زندانى شدن آقایان در مسافرت‏هاى مختلف بودم و اصولاً عمل فعالى در نهضت نداشتم.(1)

    بازرگان نیز در این زمینه گفته است:

اعلامیه و اعتراض جوانان را به حساب ما گذاشته‏اند، ما در زندان بوده‏ایم و دانشجویان اعلامیه صادر کرده‏اند ... آقایان! ما مخالف رژیم مشروطه سلطنتى نیستیم.(2)

    پس از اعتراض متهمان به رأى دادگاه بدوى، دادگاه تجدید نظر طى جلسات متعددى تشکیل شد و در آخرین جلسه آن در 15 تیر 1343 رأى دادگاه بدوى در مورد هفت نفر ـ به جز سیدمحمود طالقانى ـ تأیید شد.(3)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 482-483.

2 . همان، ص 530-531.

3 . همان، ص 569.

(160)

--------------------------------------------------------------------------------
    درباره محاکمات اعضاى نهضت آزادى که پس از کشتار شدید مردم و سرکوب مرحله نخست انقلاب اسلامى صورت گرفت، تذکر این نکته مهم ضرورى است که رژیم پهلوى پس از فاجعه هولناک کشتار توده‏هاى مردم و دست‏گیرى امام خمینى در سال 1342 در پى اعاده وجهه و مشروعیت از دست رفته خود در افکار عمومى داخل و خارج کشور بود، لذا با علنى کردن محاکمات طولانى اعضاى نهضت آزادى که تعداد جلسات دادگاه تجدید نظر آن‏ها به 76 جلسه رسید، رژیم در پى اعطاى آزادى و قانونى نمایاندن فضاى عمومى کشور بود، به همین دلیل از این محاکمات براى نیل به مقصود خود کمال استفاده را برد و با تظاهر به دموکراسى، سعى کرد قبح اعمال خود را بپوشاند. این ترفند رژیم از دید محاکمه شوندگان ـ به جز سیدمحمود طالقانى ـ کاملاً پوشیده ماند و به آن توجهى نکردند.

    امام خمینى پس از آزادى از زندان در فروردین 1343 و ورود به قم، طى اطلاعیه‏اى تأسف و نگرانى خود را از دست‏گیرى سران نهضت آزادى اعلام کرد.(1) و چنین اقداماتى را لازمه انقلاب دانست. آیت‏اللّه‏ میلانى و آیت‏اللّه‏ مرعشى نجفى نیز صدور احکام دادگاه رژیم علیه اعضاى نهضت آزادى را محکوم کردند.(2)

    باید توجه داشت که واکنش جدى روحانیت و نهاد مرجعیت به محاکمات ایشان، حاکى از اعتقاد روحانیت متعهد به تدین و وفادارى محکومان به اصول و ارزش‏هاى اسلامى بود و حمایت ایشان از آیت‏اللّه‏ طالقانى که مجتهد خوشنامى در میان روحانیت بود، بخشى از انگیزه‏هاى حمایتى آن‏ها را تشکیل مى‏داده است.


مواضع نهضت آزادى در برابر رخ‏دادهاى انقلاب اسلامى

    اگر چه مرحله آشکار نهضت امام خمینى با اعتراض ایشان به تصویب نامه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى آغاز شد، اما اوج این قیام پس از رفراندوم و حمله رژیم پهلوى به مدرسه فیضیه و در پایان در نهضت بى‏سابقه 15 خرداد 1342 مشاهده مى‏شود. در روزهاى نخستین بهمن ماه 1341 هشت نفر از اعضاى نهضت آزادى توسط دولت علم دست‏گیر شدند.(3) و برخى از ایشان تا سال 1346 در حبس بودند و پس از آن، جامعه، شاهد رکود محسوس فعالیت سیاسى ـ تشکیلاتى نهضت آزادى تا سال 1356 بود. بنابراین، سران نهضت آزادى هم‏زمان با رخ‏دادهاى مرحله نخست انقلاب اسلامى در زندان بوده و عملاً امکان حضور تشکیلاتى و مستقیم در حوادث آن را نداشتند. براین اساس، مواضع آن‏ها را در قبال مصوبه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى(4) و همه‏پرسى شاه که در 6 بهمن 1341 صورت گرفت، مى‏توان محصول دیدگاه و تلاش‏هاى سران نهضت آزادى دانست، اما اعلامیه‏ها و تلاش‏هایى را که پس از این صورت گرفت و نقطه اوج رخ‏دادهاى اسلامى است، باید پیامد تلاش‏هاى اعضا و جوانان مذهبى هوادار آن دانست که در مقایسه با بسیارى از رهبران خود، اصول‏گراتر، و به روحانیت، به‏ویژه امام خمینى نزدیک‏تر بودند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . صحیفه نور، ج 1، ص 36-37.

2 . اسناد انقلاب اسلامى، ص 209 و 248.

3 . غلامرضا نجاتى، تاریخ 25 ساله ایران، ج 1، ص 242.

4 . محمد دهنوى، همان، ص 35-36.

(161)

--------------------------------------------------------------------------------

    در اطلاعیه نهضت آزادى، نه تنها مصوبه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى محکوم شده بود، بلکه تظاهر رژیم به آزادى زنان، مفسده‏انگیز و ترفندى براى سوء استفاده از آن‏ها معرفى شده بود.(1) نهضت آزادى در واکنش به رفراندوم که بعدها نام «انقلاب سفید شاه و مردم» بر آن نهاده شد، با صدور اعلامیه‏اى در اوایل بهمن 1341با عنوان «ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ»، ضمن محکوم نمودن همه‏پرسى، اقدام دولت را بر خلاف قانون اساسى معرفى و اعلام کرد که دولت در پى فریب افکار عمومى است.(2) در آستانه ماه محرم 1342 به‏رغم زندانى بودن سران، از سوى نهضت آزادى، اعلامیه‏اى صادر شد که محتواى آن مبین هماهنگى کامل با دیدگاه و اهداف امام خمینى بود و قاطعانه از مواضع ایشان حمایت شده بود.(3)

    بازرگان در خاطرات خود نوشته است: «خبر حادثه 15 خرداد را دو سه روز بعد از آن در زندان شنیدیم». در زندان نیز به‏رغم مخالفت سران جبهه ملى، اقدام به برگزارى مجلس یاد بود و شب هفت شهداى 15 خرداد نمودند. همبستگى جوانان مذهبى عضو نهضت آزادى با امام خمینى و انقلاب، به گونه‏اى بود که آن‏ها قبل از آن‏که خود را عضو نهضت آزادى بدانند، به عنوان مقلد و پیرو راه و روش دینى ـ سیاسى امام خمینى، در عرصه‏هاى انقلاب حضور مى‏یافتند. هر چند که در آن سال‏ها نزد افکار عمومى و فعالان مذهبى و در جلسات و سخنرانى‏هاى عمومى، نهضت آزادى متعارض با نهضت امام خمینى شناخته نمى‏شد و از سوى بزرگان حوزه علمیه قم حمایت مى‏شد.(4) امتیازاتى که نهضت آزادى از آن بهره مى‏جست، پیوندش با روحانیت بود. این پیوند از طریق عضویت دو روحانى در کادر رهبرى نهضت (آیت‏اللّه‏ طالقانى و آیت‏اللّه‏ زنجانى) و ارتباط با حوزه علمیه قم، پدید آمده بود.(5) البته این موضوع را نباید به عنوان نشانه حرف شنوى و پیوند سران نهضت آزادى با امام خمینى دانست.

    هاشمى رفسنجانى معتقد است که در آن زمان، در میان یاران امام، نهضتى‏ها خیلى بهتر

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . حمید روحانى، بررسى و تحلیل نهضت امام خمینى، ج 1، ص 186.

2 . مهدى بازرگان، همان، ج 1، ص 388.

3 . انجمن اسلامى امریکا و کانادا، روحانیت و نهضت ملى شدن صنعت نفت، ص 37.

4 . جواد منصورى، همان، ج 2، سند 5/169.

5 . همان، ج 1، ص 107-108.

(162)

--------------------------------------------------------------------------------
از اعضاى جبهه ملى بودند و ایرادى که بر آن‏ها وارد مى‏دانستند. جوزدگى بازرگان و دوستانش در برابر روشنفکران غرب گرا بود.(1)

    باید توجه داشت که روگردانى امام خمینى از سران و اعضاى جبهه ملى اول و دوم، به‏ویژه مصدق و عدم اعتماد به آن‏ها ناشى از اختلافات عقیدتى و تلاش آن‏ها براى در انزوا قرار دادن اسلام و به حاشیه راندن قوانین اجتماعى اسلام از متن جامعه بود. از این رو، به همان میزان که برخى از سران نهضت آزادى به جبهه ملى نزدیک مى‏شدند(2)، امام خمینى از آن‏ها و آن‏ها نیز از امام بیشتر فاصله مى‏گرفتند تا آن‏جا که به‏رغم اقدام و تلاش شخصیتى چون علامه طباطبایى براى ملاقات آن‏ها با امام خمینى در سال 1341، ایشان از پذیرفتن نهضتى‏ها خوددارى مى‏ورزیدند.(3) البته امام خمینى بنا به اقتضاى شرایط سیاسى آن روز، مطرح شدن و شاخص گردیدن اختلافات در انظار عمومى را با توجه به موقعیت رژیم پهلوى و استعمار امریکا و انگلیس در ایران به صلاح نمى‏دانستند.

    نکته‏اى که باید یاد آور شد این است که نگاه سران نهضت آزادى به امام خمینى، نگاهى تحقیرآمیز و تضعیف کننده بوده است. براى مثال، بازرگان تصور مى‏کرده است که اطلاعیه ساواک درباره سازش امام خمینى با رژیم پهلوى که در اواسط تابستان 1342 صادر شد، واقعیت داشته است و ایشان با شاه کنار آمده‏اند. و در مورد دیگر، نهضت آزادى پس از رحلت آیت‏اللّه‏ بروجردى در فروردین 1340 به اتفاق آرا شریعتمدارى را شایسته احراز مقام مرجعیت تشیع معرفى کرد و امام خمینى را نادیده گرفت. نهضت آزادى در 4 تیر 1340 گفته بود: ما خود را عضو جبهه ملى مى‏دانیم و امیدواریم که همکارى ما یا در داخل یا در کنار یا در پشت سر آن ادامه یابد. بازرگان در مورد شیوه پذیرش عضو در نهضت آزادى که مى‏تواند شاخص خوبى در نمایش ماهیت تشکیلات باشد، گفته بود: ما حتى افراد بى‏دین را هم مى‏پذیریم و ... دین و سیاست ربطى به هم ندارند و از هم جدا مى‏باشند.

    چون چینن روش و دیدگاهى در نقطه مقابل اندیشه سیاسى امام خمینى که دین و سیاست را عین یکدیگر، و هرگونه جدایى میان آن‏ها را عملاً در حکم عدم پذیرش اسلام

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . هاشمى رفسنجانى، همان، ج 1، ص 129.

2 . در اطلاعیه خود به مناسبت روز 15 خرداد، خواستار سردادن شعار به نفع مصدق مى‏شدند (مجتبى سلطانى، همان، ص 45-47).

3 . حمید روحانى، شریعتمدارى در دادگاه تاریخ، اسناد وزارت کشور و ساواک، ص 41.

(163)

--------------------------------------------------------------------------------
مى‏دانست، قرار داشته است، اگر در مقاطعى میان آن‏ها هم‏زیستى مشاهده شده، علتى جز ضرورت‏هاى مقطعى براى رعایت مصلحت‏هاى بزرگ‏تر نبوده است. حفظ وحدت در مبارزه و عدم غفلت از دشمن اصلى، مصلحت مهمى بود که امام خمینى مواضع خود را براساس آن، تنظیم مى‏کرد.

نتیجه

    با توجه به آن‏چه در این پژوهش آمد مى‏توان چنین نتیجه‏گیرى کرد که جبهه ملى از همان ابتداى کار، با مشکلات فراوانى روبه‏رو بود که مانع از تلاش درخور توجه آن‏ها در امور سیاسى و اجرایى کشور بود، از جمله، جبهه ملى دوم تحلیل صحیح و واقع‏بیانه‏اى از اوضاع سیاسى ـ اجتماعى نداشتند و موقعیت و اهداف کشورهاى بیگانه را در ایران به درستى درک نکرده بودند و در فضاى سیاسى پس از کودتا با اعتماد به امریکا خود را در پى اجراى اصلاحات و بهبود وضعیت مردم مى‏نمایاند، و شاه و نظام سلطنتى را باور داشتند و با حفظ آن، مدعى اجراى اصلاحات واقعى در کشور بودند. فرهنگ دینى حاکم بر مردم ایران را به‏درستى نشناخته و به آرمان‏هاى دینى مردم کاملاً بى‏توجه بودند. بازرگان جبهه ملى دوم را فاقد پایگاه عقیدتى مى‏دانست و در تلاش‏هاى آن، اثر بخشى گذشته را نمى‏یافت و اصرار شک برانگیزى بر اجراى اصل جدایى دین از سیاست و پیروى از شیوه‏هاى غربى در فعالیت‏هاى سیاسى ـ اجتماعى خود داشت تا آن‏جا که امام خمینى در عرصه تلاش‏هاى خود، نه تنها آن‏ها را در کنار خود احساس نکرد، بلکه چنین معتقد بود «آن‏هایى که از بعضى جبهه‏ها هستند تکلیفشان معلوم است آن‏ها از اول هم، از آن وقتى که تأسیس شده مسئله اسلام پیششان مطرح نبوده است و آن‏چه مطرح بوده ـ اگر راست بگویند ـ همان ملى‏گرایى است و من هم در این شک دارم». بازرگان در جاى دیگر در تعریف جبهه ملى، مى‏گفت: جبهه ملى مرکز احزاب، اجتماعات و دست‏جاتى است که براى خود، ایدئولوژى و تشکیلاتى دارند و هدف آن‏ها آزادى و استقلال ایران است.

    صرف نظر از اشکالات آشکارِ موجود در جبهه ملى که مصدق بارها آن‏ها را گوشزد مى‏کرد و معتقد بود که برخى از اعضاى شوراى عالى جبهه ملى، از صداقت و صلاحیت لازم براى فعالیت‏هاى سیاسى برخوردار نیستند و آن‏ها را بى‏اعتقاد به مبارزه و مردم ایران و جاسوس رژیم معرفى کرده بود، ایراد مهم‏ترى که براین تشکیلات وارد بود، عدم وجود هماهنگى

(164)

--------------------------------------------------------------------------------
اجرایى و وحدت عقیدتى احزاب عضو جبهه ملى بود. اگر قرار بود روزى ایران را با مدیریت جبهه ملى به سامان برسانند اختلافات ناشى از کارکرد احزاب متعدد عضو جبهه ملى با ایدئولوژى و اهداف گوناگون، مانع از تحقق آن مى‏شد، چنان‏که در قبال نهضت اسلامىِ مردم ایران که در خلال سال‏هاى 1340-1343 به وقوع پیوست، هیچ اقدامى ننموده، کاملاً بى‏تفاوت بودند. متأسفانه در زمینه دفاع از دین مردم و کشور که مورد تهاجم دولت‏هاى مستبد و رژیم پهلوى قرار گرفته بود، حتى اطلاعیه‏اى نیز صادر ننمودند و در آثار قلمىِ به جاى مانده از آن‏ها نیز موضوع مهم و قابل ملاحظه‏اى به چشم نمى‏خورد. گویى رخ‏دادهاى انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى، رفراندوم، حادثه فیضیه، قیام خونین 15 خرداد و دست‏گیرى امام، مسئله کاپیتولاسیون و تبعید امام، هرگز رخ نداده بود، در حالى‏که نهضت آزادى به‏رغم دست‏گیرى سران آن و در زندان بودن آن‏ها، با صدور اعلامیه، مصوبه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى و رفراندوم را محکوم کرده و این مبین هماهنگى آن‏ها با دیدگاه و اهداف امام خمینى بود.

    اما ایراد وارد بر نهضت آزادى، در مقوله جدایى دین از سیاست بود، چنان‏که براى پذیرش عضو در نهضت آزادى اعلام نمودند که ما حتى افراد بى‏دین را هم مى‏پذیریم و دین و سیاست، ربطى به هم ندارند و از هم جدا مى‏باشند، در حالى که این روش و دیدگاه در نقطه مقابل اندیشه سیاسى امام خمینى که دین و سیاست را عین یکدیگر مى‏دانست، قرار داشت.

(165)

--------------------------------------------------------------------------------

 

 


فهرست منابع


110 . آورى، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى، ج 3، تهران، انتشارات عطایى، 1368 .

111 . اسناد نهضت آزادى ایران، ج 1، و 2، چاپ اول، تهران، نشر نهضت آزادى ایران، 1370 .

112 . انجمن اسلامى امریکا و کانادا، روحانیت و نهضت ملى شدن صنعت نفت، قم، نشر روح، 1349 .

113 . بازرگان، مهدى، خاطرات بازرگان، به کوشش نجاتى، ج 1و 2، چاپ سوم: تهران، نشر رسا، 1377 .

114 . جوادى، منصور، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد (اسناد وزارت کشور)، ج 1، چاپ اول: تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .

115 . در جستجوى راه کلام امام، ج 2 و 6 تهران، انتشارات امیر کبیر، 1370 .

116 . دهنوى، محمد، قیام خونین 15 خرداد به روایت اسناد، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1360 .

117 . رجایى، غلامعلى، فرزند ملت، ج 1 و 2، چاپ اول: تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1361 .

118 . رجبى، محمدحسن، زندگى‏نامه سیاسى امام خمینى، چاپ اول: تهران، ناشر کتابخانه علمى، 1371 .

119 . روحانى حمید، بررسى و تحلیل نهضت امام خمینى، ج 1، قم، انتشارات دارالفکر،[بى‏تا] .

120 . ــــــــــــــــــــــ ، شریعتمدارى در دادگاه تاریخ، اسناد وزارت کشور و ساواک، چاپ دوم: قم، نشر دفتر انتشارات اسلامى، 1361 .

121 . روزنامه اطلاعات، شماره‏هاى سال‏هاى مهر ماه 1341 ـ اسفند 1343 .

(166)

--------------------------------------------------------------------------------

122 . روزنامه کیهان، شماره‏هاى سال‏هاى 1341 ـ 1343 و 1379 .

123 . زنجانى، عمید، انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن، ج 4، تهران، نشر کتاب سیاسى، 1374 .

124 . سلطانى، مجتبى، خط سازش، ج 1، چاپ اول: تهران، مرکز چاپ و نشر، 1367 .

125 . صحیفه نور، ج 1 ـ 22، چاپ اول: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1361 .

126 . کدى، نیکى، ریشه‏هاى انقلاب اسلامى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ دوم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375 .

127 . مرکز اسناد انقلاب اسلامى، اسناد منتشر شده بایگانى، مرکز، کد 1/1/1/12133، شماره بازیابى 1/269 .

128 . ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، اسناد ساواک، اسناد منتشر شده ساواک اصفهان از 1337 تا 1344 .

129 . مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، ج 1 .

130 . نامه‏هاى دکتر مصدق، به کوشش ترکمان، چاپ دوم: تهران، نشر هواران، 1378 .

131 . نجاتى، غلامرضا، تاریخ 25 ساله ایران، ج 1 و 2، چاپ سوم: تهران، نشر رسا، 1371 .

132 . هاشمى رفسنجانى، هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه، ج 1، چاپ اول: تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376 .


(167)

تبلیغات