تاریخ تحلیلى یا تحلیل تاریخ
آرشیو
چکیده
تاریخ تحلیلى، به عنوان روشى در عرصه پژوهشهاى تاریخى، شکل کمال یافته تاریخنگارى است که در تاریخ اسلام سابقهاى دیرینه دارد. در اینگونه تاریخنگارى، مورخ با کاربست اصول و قواعد تعریف شده یا پذیرفته شده دانشمندان حوزه تاریخ، و استفاده از ابزارها و امکانات و نیز دستاوردهاى دیگر علوم مربوطه، مىکوشد تا به دادههاى واقعى دست یافته و سره را از ناسره بازشناسد. با این رویکرد، تاریخ تحلیلى، با آنچه معطوف به دادههاى تاریخى، تحلیل مىشود، متفاوت و متمایز است و اساسا تحلیلهاى مبتنى بر تاریخ، خارج از حوزه تاریخ بهشمار مىآید، هرچند مورخ خود ممکن است بدان روى کند. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که چه تفاوتهایى میان تاریخ تحلیلى و تحلیل تاریخ وجود دارد.متن
مقدمه
از روزى که نویسنده شنید «منطقى را بحث از الفاظ نیست، بحث از الفاظ او را عارضى است»، همیشه با این گمان که بحثهاى لفظى و پیچیدن به پروپاى کلمات، کارى عالمانه نیست، پیش آمد، اما گذر زمان و رویا روشدن با برخى کلمات و ترکیبات یا همان الفاظ، وى را با دغدغههایى روبهرو کرد که واکاوى آن را، براى فهم بهتر و یا حتى صحیحتر، ضرورى مىساخت و البته چنین ضرورتى، لزوما به معناى نفى نکته آغازین نبود، بلکه وجود معانى غیر ظاهرى در آن را احتمال داد. به هر روى، اندکى کندوکاو در الفاظ، چندان غیر منطقى نمىنماید، بهویژه آنگاه که عدم وارسى آنها به بدفهمى یا ابهامگویى کشیده شود. به گمان نویسنده، عنوان نوشتار از چنین کژتابى که موجب کژفهمى مىگردد در رنج است و جا دارد براى مفاهمه بهتر و دریافت همگونتر معنا از آن، درباره آن گفتوگویى صورت گیرد.
«تاریخ» که از دیرباز، نه به عنوان یک دانش بلکه در سطحى بسیار نازل به آن نگریسته مىشد و حتى به تعبیر استاد مرحوم دکتر زرین کوب، «در اوایل جنگ جهانى دوم که محمد قزوینى ـ پیشرو محققان امروز ایران ـ بعد از سالها اقامت در اروپا به ایران بازگشته بود، وزارت معارف درصدد برآمد تا وى را به استادى دانشگاه بگمارد و از معلومات وسیعى که در تاریخ اسلام داشت بهرهاى به طالبان برساند. از این رو از وى دعوت کرد به عنوان استاد تاریخ، در دانشکده علوم معقول و منقول که در آن سالها مرکز مطالعات اسلامى بود تاریخ اسلامى تدریس کند. وقتى این مسئله در شوراى دانشکده مطرح شد بعضى از استادان علوم معقول با تعجب و انکار پرسیدند مگر تاریخ هم علم است که استاد بخواهد؟»(1) این پرسش هر چند باگذشت بیش از چهل سال، هنوز اذهان برخى را به خود مشغول مىدارد که آیا به راستى «تاریخ» هم دانش است؟ و حتى بسیارى از آنان که به «تاریخ» روى مىکنند کسانىاند که خود آن را نه به عنوان «دانش» که به مثابه ابزارى براى امور دیگر نگریسته و از آن چیزى را طلب مىکنند که از پیش در ذهنشان جاى گرفته است و «تاریخ» تنها پوششى براى کعبه آمال و باورهاى آنان است تا زیباتر جلوه گرى کند. با همه اینها در دورههاى اخیر، موجى از پژوهش «تاریخ»، در عرصه مطالعات علوم انسانى پدید آمده و افراد بسیارى، هر چند کمتر با دغدغه تاریخ پژوهشى، به آن روى کرده و در شاخههاى مختلف آن، دست به نویسندگى زدهاند که حجم زیاد کتابها و مقالات منتشره، از این امر حکایت دارد و این، خود حرکت میمونى است و استمرار آن نیز امید مىرود اما با همه اینها، همچنان بیم آن مىرود که بىراهههایى در عرصه مطالعات تاریخ، موجب رهزنى گردد و مسیر آن را دگرگون سازد چنان که عناوین برخى نوشتهها و ناهمسازى آنها با محتوا از چنین پدیدهاى حکایت دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . عبدالحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 14.
(138)
--------------------------------------------------------------------------------
تاریخ تحلیلى به مثابه یک روش
نوشتههاى تاریخى، بهویژه آنچه به صدر اسلام مربوط مىشود، از سالها پیش با عنوان زیباى «تاریخ تحلیلى» منتشر شده و نویسندگان آنها به گونهاى در پى نمودن نگرشى عقلى به تاریخاند و برآنند تا برخلاف پندار پیشینیان، که تاریخ را صرفا نقلى مىدانستند و از مورخ تنها گزارشگرى و توصیف را انتظار داشتند، نشان دهند که دانش تاریخ نیز حظّى از تعقل دارد و خردورزى در عرصه مطالعات تاریخى، جایى در خور مىیابد. اینان براى این منظور، کتاب خویش را با آوردن واژه «تحلیلى» در عنوان آن به چنین جایگاهى نشاندند و البته هرگز چنین نگرش و نیز اصرار بر آن، قابل سرزنش نیست، چرا که عقل، اساسىترین عنصر دریافت و شناخت است و چگونه «تاریخ» مىتواند از آن بىبهره باشد؟ بنابراین، سخن در این نیست که چرا نویسندگان حوزه تاریخ، به تحلیلهاى عقلانى روى کرده و تاریخ پژوهشى را به سمت و سوى خردورزى کشاندهاند، بلکه آنچه جاى بررسى دارد آن است که آیا آنان در شیوه عمل و نامگذارى، بهدرستى طى طریق کردهاند یا خیر؟
در این نوشتار با فرض «علم» بودن «تاریخ» سخن گفته مىشود و گفتوگوهاى اثبات «علمیت تاریخ» مجالى دیگر و فرصتى مناسب طلب مىکند.(1) تاریخ اگر به عنوان یک علم در نظر گرفته شود، که مىشود، براى شناسایى موضوع و کشف مجهولات، روشى را پیش رو دارد که همان، پژوهشگر را به سوى شناسایى واقعیتهاى گذشته رهنمون مىگردد و به تعبیر دیگر «تاریخ پژوه» با رعایت اصول و قواعد تعریف شده که در اصطلاح، «روش» نامیده مىشود بهسوى یافتن و فهم برآمده از واقعیت پدیده پیش مىرود و مىکوشد تا آن پدیده را آن گونه که درگذشته رخ داده فهم کرده و به تصویر بکشد. و صد البته که واژه «گذشته» در اینجا موضوعیت دارد و آنچه به گذشته مربوط نباشد از حوزه مطالعاتى دانش تاریخ خارج است، زیرا گزارشگرى حاضرانِ در صحنه که به توصیف دیدنىها و شنیدنىهاى خویش مىپردازند. هرگز مورخان آن نیستند، بلکه «مورخ» بعدها وارد میدان مىشود تا آن صحنه را که در گذر زمان، پیش و پس آن خود را نمایانده، در مجموعه کامل و کلى ارائه کند و از این رو
--------------------------------------------------------------------------------
1 . براى دریافت زمینههاى بحث در خصوص علمیت تاریخ، ر.ک: دبلیو.اچ. والش، مقدمهاى بر فلسفه تاریخ، ص 39 به بعد و ص 187 به بعد.
(139)
--------------------------------------------------------------------------------
شاید بتوان گفت که تاریخ اندکى فلسفه است و مورخ تا حدى فیلسوف! شاید از همین باب باشد که «... یک فیلسوف و نقاد عصر ما، بند تو کروچه(1) (1866-1952م) تاریخ را عین فلسفه دانست و مدعى شد که هر فیلسوف در عین حال، مورخ است و هر مورخ هم فیلسوف».(2)
با این سخن به ظاهر بدیهى، تمایز میان تاریخ و دیگر علوم روشن مىشود و براین نکته تأکید مىرود که تاریخ، جامعهشناسى نیست، با مردمشناسى فرق دارد، علوم سیاسى نیز با آن متفاوت است، روانشناسى هم نیست و با روزنامهنگارى تفاوت دارد و ... در عین حال، با همه آنها سروکار داشته و متقابلاً یکایک آن علوم با آن سروکار دارند. گاه چنین تعامل و رابطهدارى به گونهاى است که ایجاد تمایز میان آنها به سختى تشخیص دادنى است. اما انکار نمىتوان کرد که تاریخ به گذشته مربوط است، هر چند موضوع آن به ظاهر در زمان حال، حضور دارد و همین «حضور» گاه، رهزنى مىکند.
شاید براى نزدیکسازى بحث به ذهن، ذکر چنین مثالى خالى از فایده نباشد که بدن انسان به عنوان یک پدیده، تا زمانى که در آن روح و حیات جارى است موضوع دانش پزشکى و طبابت است و همین که روح و حیات از آن خارج مىگردد، به حوزه دیگرى تعلق مىیابد که «آناتومى» (کالبد شکافى) نام دارد. تحول بدن، تبدیل دانش را در پى دارد هر چند به ظاهر، بدن همان است. در تاریخ نیز چنین است و تا زمانى که موضوع آن به گذشته متعلق نشود در حوزه تاریخ قرار نمىگیرد به همین دلیل، برخى ترکیب «تاریخ معاصر» را تا حدى، پارادوکسیکال تلقى کرده و آن را بهآسانى قابل پذیرش نمىدانند.(3)
گذشتگى در تاریخ
به هر روى، پافشارى بر این نکته، ضرورت ندارد که آنچه مورخ و تاریخ با آن سروکار دارد باید گرد زمان بر آن نشسته و رنگ کهنگى یافته باشد ـ و البته این خود بحثى ویژه است که در جایگاه دیگر قابل پىگیرى است ـ بدین معنا که موضوع واقع شدن یک پدیده براى تاریخ،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Benedetto Croce.
2 . زرین کوب، همان، ص 28.
3 . جان لوئیس گریس، «تأملى در تاریخ معاصر»، چاپ شده در: آر. اف. اتکینسون، فلسفه تاریخ، روششناسى و تاریخنگارى، ص 525 به بعد.
(140)
--------------------------------------------------------------------------------
تابع گذشت چه میزان از زمان است؟ آیا صرف قرار گرفتن یک واقعه در بستر گذشته، کافى است یا زمانى معتنابه بر آن باید سپرى گردد؟ به هر حال، مورخ پس از گذشت زمانى دراز، پا به میان مىنهد تا پدیده گذشته را از لابهلاى تاریکىهاى بسیار، کشف و عرضه کند. بدین منظور، راه کار تعریف شده، «متدلوژى تاریخ» را پیروى مىکند و آن راه کار، امرى فردى یا ذوقى نیست، بلکه پذیرش آن، به عنوان روش علمى و رساى به مقصد، بایستى از طرف متخصصان تاریخ احراز گردد، زیرا تنها اینها هستند که با کسب تجارب و پشت سرنهادن راههاى گوناگون براى کشف گذشته، صلاحیت اظهار نظر یافتهاند از این رو ملاک رسمیت یک «روش» به آنها پیوند خورده است و مورخ برابر آن روش به کاوش دست مىزند و البته آنچه عاید او شد عالمانه و پذیرفتنى است، هر چند با تلقىهاى دیگران هم ساز نباشد، جز آن که دیگران بتوانند در «روش» پیروى شده او خدشه وارد ساخته، بالتّبع دست آورد او را پوچ انگارند.(1)
روشن است که در علوم انسانى همچون علوم طبیعى، روششناسى یا متدلوژى دقیق و بىچون و چرایى ترسیم شدنى نیست، اما تردیدى هم نیست که براى رسیدن به واقع، به عنوان مقصد و مقصود در هر یک از حوزههاى علوم انسانى، پیروى از اصول و روشهاى قابل دفاع، ضرورى و تن دادن به نتایج و پیامدهاى حاصل از آن روش، الزامى است، اگر چه روشى ابداعى باشد. البته بدیهى است که روش مقید به «اقبال صاحبنظران»، علمىتر و قانونىتر است، نه قطعى و نهایى.(2)
براساس آنچه آمد، «تاریخ تحلیلى» را در حوزه «روش» مىتوان جاى داد و آن را به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . در هر دانشى، دانشمندان همان رشتهاند که مىتوانند با کوشاوردهاى زیاد و آزمونهاى بسیار، راه کارهاى منطقى، را براى کشف مجاهیل ارائه دهند و همین راه کارها، روش آن دانش به شمار مىآید؛ هیچ دانشى از آغاز، آنى نبده است که هماکنون شناخته مىشود، بلکه سیر تحولى و فربه شدن آن در گذر زمان محصول انباشت تجارب پردازندگان به آن دانش است که طى آزمایشهاى بسیار، با آزمون و خطا، به دست آمده و به عنوان قوانین و روشهاى آن تلقى مىگردد.
2 . این «روش» است که امکان اعتماد به دانستن را فراهم مىسازد و بدون آن نمىتوان درباره دستاوردى سخن گفت. کارل یاسپرس درباره ویژگىهاى علوم جدید، سه نشانه اجتنابناپذیر یاد مىکند که اولین آن، ابتناى شناسایى بر روش است و مىنویسد: من هنگامى چیزى را از سر علم مىدانم که از روشى که به یارى آن این دانستن را به چنگ مىآورم، آگاهم، و از این رو مىتوانم توجیهش کنم و مرزهایش را نشان دهم (ر.ک: کارل یاسپرس، آغاز و انجام تاریخ ،ص 115-116) تاریخ نیز در صورت ابتناى بر روش، مىتواند شناسا باشد.
(141)
--------------------------------------------------------------------------------
عنوان یکى از اقسام تاریخنگارى به شمار آورد و غرض اصلى از کاربست این روش، یافتن بهتر و مکشوف سازى واقعىتر پدیدههاى تاریخى است. مورخ تحلیلى مىکوشد تا برخلاف مورخان نقلى، که تنها به ذکر منقولات اکتفا مىکردند، با سازوکارهاى علمى و عقلانى، و ترکیببندى قاعدهمند یافتهها، دادههاى تاریخىِ واقعىترى را ارائه کند. پس تاریخ تحلیلى در مقام کشف تاریخ است و راهى است براى پردهبردارى از آنچه در پس اقوال گوناگون و گاه متضاد یا خلأها و خللهاى اطلاعاتى پنهان مانده است و مورخ با به کارگیرى روشهایى، به ناپیداى روىدادها راه مىیابد و از یافتهها، دادههایى را عرضه مىدارد.
«یافتهها» و «دادههاى»(1) تاریخى
دو اصطلاح «یافته» و «داده» در این نوشتار، معنایى دارند که براى مفاهمه بهتر، لازم است به تبیین مفهومى آن دو اشاره شود. مورخ در تاریخ، باگزارههاى بسیارى در قالب روایات و اخبار روبهروست که بىگمان همه آنها از صحت و اتقان برخوردار نیست؛ به بیان دیگر، درباره یک رخ داد، گاه چندین خبر وجود دارد که قطعا از میان همه آنها، یکى بیش نمىتواند صحیح باشد. به عنوان نمونه، اینکه پیامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعلیهوآله در چه تاریخى به دنیا آمده، روایات گوناگونى در مورد آن آمده است و بىتردید فقط یکى از آنها مىتواند صحیح باشد. گزارههاى گوناگون در این باره، در فهم نویسنده، «یافتههاى» تاریخىاند و به تعبیر دیگر، همه آن چیزهایى که مورخ در کندوکاو خویش به آنها دست مىیابد و به عنوان مواد خام در اختیارش قرار مىگیرد «یافته» نام دارد که گاه از حجم بسیار بالایى برخوردار است، و مورخ برابر روشها و سازوکارهایى به جستوجو پرداخته تا آنچه را صحیح است باز نماید که البته کارى طاقت فرساست.
دست آورد مبتنى بر تحقیق و تأمّل مورخ از میان یافتهها، «داده» تاریخى است و به بیان دیگر، دادههاى تاریخى اطلاعات غنى شده و ارزیابى شدهاى است که مورخ یا پژوهشگر تاریخ، برابر اصول و روشهاى تاریخى به راستى آنها ـ به گمان خویش(2) ـ دست یافته است.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Data.
2 . در اینجا، مراد نویسنده آن است که مورخ با پیمون راهها و به کارگیرى ابزار ویژه پژوهش، به نتایجى دست مىیابد که هم چنان ممکن است با واقع منطبق نباشد، اما در ظن کاوشگر، با واقع سازگار است.
(142)
--------------------------------------------------------------------------------
با این بیان، رابطه میان یافته و داده، رابطه عموم و خصوص مطلق است؛ هر دادهاى، یافته است هر چند ممکن است هر «یافتهاى»، «داده» نباشد.
ریشهدارى «داده» در «یافته»
مورخ که در پى کشف اخبار و اطلاعات منطبق با واقع درباره پدیدههاى گذشته است و مىکوشد تا دادههایى را عرضه دارد، پا در مسیرى سخت و تنگ مىگذارد زیرا فهم و کشف گذشتهاى که آرایههاى بسیارى آن را فراگرفته و پیرایههاى زیادى دامنگیر آن شده است، سلاحها و ابزارهایى طلب مىکند که بهراحتى فراچنگ آمدنى نیست، اما مورخ چنین مىکند. مورخ مىکوشد تا دادههاى بیشترى در اختیار آدمیان قرار دهد، ولى هرگز این دادهها بىریشه نیستند. اساس کلام در همین نکته نهفته است که یافتههاى تاریخى، دادهها را مىزایند و دادهها تنها از دل یافتههابرمىآیند. آنان که به گمان و تصورات واهى، به دادهسازى دست مىزنند سوداگران بازار روز عواماند که البته سودآورى آنان به ذبح تاریخ مىانجامد. داده تاریخى، شعر و رمان و داستان نیست تا فردى در خلوت و خواب خویش به ساختن آن دست زند، و هنر نیز نیست که تردستى هنرمندانه آن را شکل دهد، بلکه محصولى است که مورخ با سختکوشى به اصطیاد آن توفیق مىیابد. هیچ دادهاى را نمىتوان بدون یافته، عرضه داشت که اگر چنین شود «تاریخ» نیست.
یافتهها و مآخذ تاریخى
روشن سازى این نکته نیز لازم مىنماید که یافتهها خود مسیرى مشخص را طى مىکنند تا در اختیار نسل بعدى قرارگیرند و شاید گاه به «داده» ارتقا یابند یا در دادهسازى به کار آیند. پس هرگزارهاى یافته تاریخى نیست. از همینجا بحث مآخذ تاریخى معنا مىیابد. یافتههاى تاریخى به آن دست از اطلاعات یا گزارههایى اطلاق مىشود که در منابع یا تحقیقات تاریخى مبتنى بر روش علمى در اختیار دیگران قرار گرفته باشد و سلسله اسناد و راویان و چگونگى دست یافت نویسنده به آنها در منابع، باید به روشنى ثابت گردد و در تحقیقات، ابتناى آنها بر روش و اصول تعریف شده بایستى احراز شود. این سخن با همه وضوح، در جامعه کنونى، به درستىجا نیافته است و بسیارى از آنان که به گونهاى با تاریخ سروکار دارند و حتى دست به
(143)
--------------------------------------------------------------------------------
نگارش کتاب تاریخى مىزنند ـ که به راستى کتابشان تاریخى! است ـ هنوز نمىدانند یا نمىخواهند بدانند که هرگزارهاى، یافته نیست و یافته بودن یک گزاره، شرایط و اصولى را مىطلبد که با رعایت آنها، تاریخ با داستان و افسانه و شعر تفاوت مىیابد. البته این سخن متوجه آنانى است که در پى کشف واقعیات، به تاریخ روى مىکنند، نه آنان که به تاریخ به عنوان وسیلهاى براى رسیدن به اهداف دیگر مىنگرند!(1)
از آنچه گفته آمد تا حدى روشن شد که دادهها با یافته متفاوت است و دادهها لزوما از دل یافتهها برمىآید و یافتهها نیز در مآخذ تاریخى ریشه دارند. این نکته نیز در پایان افزودنى است که هر چند همه مراحل فعالیت مورخ در رسیدن به داده، فعالیت تاریخى است، اما آنچه «تاریخ» به شمار مىآید همان «داده» هاست و مراحل قبلى، لوازم این به شمار مىآیند.
تحلیل پیشینى
تاریخ تحلیلى، قسمى از روش تاریخپژوهى است که مورخ با بهرهگیرى از آن به عرصه صحیح «داده» توفیق مىیابد. براین اساس، تاریخ تحلیلى، فعالیتى پیشینى، یعنى پیش از دست یافت به دادههاست نه پس از آن. مورخ در این نوع تاریخنگارى برآن است تا با استفاده از روشهاى تعریف شده و اصول و قواعد، به یک داده دست یابد و عموما فعالیت او در چند حوزه یا بر چند محور متمرکز مىشود:
1. شناخت منابع و مآخذ مرتبط با موضوع پژوهش : مورخ وقتى موضوعى را به عنوان محور مطالعاتى خویش در دست مىگیرد چه آن که یک دوره زمانى باشد یا یک پدیده خاص یا یک امر معنوى یا تمدنى و یا هر چیز دیگر، ابتدا به شناسایى منابع و مآخذ مربوط نیاز پیدا مىکند تا دریابد که براى شناسایى موضوع از چه مسیرى باید وارد شود. منابع در نگاه مورخ تحلیلى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . والش مطلب ارزندهاى، آوردهاست که آفت نگاه وسیلهاى دیدن تاریخ را نشان مىدهد. او مىنویسد: «... تاریخ اساسا عبارت است از بررسى بیطرفانه گذشته به خاطر نفس گذشته. انکار نمىشود کرد که بیشتر مردم، بیشتر اوقات فقط تا آنجا به گذشته علاقه دارند که بر زمان حال تأثیر دارد، و کنجکاوى آنها درباره وقایع و شرایط گذشته، ناشى از مصالح و آمال کنونى آنها بوده و منحصر به آن قسمتهایى از تاریخ است که با این مصالح و آمال ارتباط دارد. و نیز نمىتوان انکار کرد که تفکر تاریخى، حتى به صورت پیشرفته آن، در معرض این خطر همیشگى قرار دارد که ملاحظات عملى بر آنها نفوذ کند، همانطور که اوک شات مىگوید: ما اغلب در کتب تاریخى به اظهاراتى برمىخوریم که حاکى از علاقه عملى نویسندگان آنهاست...» (ر.ک: والش، مقدمهاى بر فلسفه تاریخ، ص 214).
(144)
--------------------------------------------------------------------------------
به کتابهاى مطرح و موجود یا روایات مشهور و تحقیقات علمى انجام شده، خلاصه نمىشود، بلکه همه آن چیزهایى که به گونهاى مىتواند وى را در رسیدن به واقع کمک کند در دائره شناسایى مآخذ او داخل مىشوند، چه از نوع کتاب و نوشتار باشد و چه از جنس آثار و ابنیه و یا از مقولات دیگر، چون جغرافیا و ... در این فراز، مورخ به کاوش و جستوجو پرداخته و با کنکاش و مشاوره، تمامى ابعاد منابع را به درستى مىکاود و میزان قابلیت آنها را در چنین مطالعهاى نشان مىدهد و همچنین به نوع گرایشها و روى کردهاى پدید آورندگان مآخذ نیز مىپردازد تا معلوم شود مثلاً کتاب تاریخ طبرى در مقوله «فتح تیسفون» اولاً : چه میزان صلاحیت ورود دارد، ثانیا: طبرى خود چه نگرشى به چنین پدیدههایى دارد و ثالثا: چه مقدار از این واقعه در آن منبع راه یافته است. هر سه مقوله، مطالعاتى جدى طلب مىکند تا براى پژوهشگر تاریخ آشکار شود که آیا کتاب تاریخ طبرى مىتواند به عنوان یکى از منابع واقعه فتح به شمار آید با این که نزدیک به سه قرن از آن فاصله دارد و راویانى جز فاتحان ندارد؟ و همچنین فهم نگرش نویسنده با زیر و رو کردن تمامى اندیشههاى طبرى درباره ایران و اسلام و فتوحات، بهدست آمدنى است تا بتوان یافتههایى را از آن استخراج کرد و نیز فهم «اندازه واقعه» در کتاب طبرى خود مقولهاى دیگر است که با روش و نگرش طبرى به تاریخ، دست یافتنى است؛ این که وى چگونه و با چه معیارهایى درباره یک پدیده سخن مىگوید و در تصویر آن از چه زبانى استفاده مىکند؟
مورخِ تحلیلى با چنین مسائل پیچیدهاى رو به روست. او با بهرهگیرى از ابزارهاى گوناگون علمى وعقلى به شناخت و شناسایى مآخذ روى مىکند، برخلاف مورخ نقلى که به گفتههاى پیشینیان اکتفا مىکرد و براى این که به سخن طبرى نیز استناد جوید از طریق تأیید همسانان او به آن راه مىیابد، چنان که ابن اثیر در الکامل خویش چنین مىکند و یافتههاى طبرى را تا سالى که به آن پرداخته بود، بى چون و چرا در کتاب خویش مىآورد، البته با گزینشگرى خاص و اندکى تکمیل، با این استدلال که او فردى موثق و مورد اعتماد است. مورخ تحلیلى به چنین توثیقى چندان وقعى نمىنهد، بلکه آن را صرفا یکى از یافتهها مىداند نه بیش. تا این یافته به داده مبدل گردد راه درازى را پیش رو دیده و به پیمایش آن همت مىگمارد.
2. شناسایى و جمعآورى یافتهها: مورخ تحلیلى با توجه به موضوعى که برگزیده و پس از
(145)
--------------------------------------------------------------------------------
شناسایى اصولى و روشمند مآخذ ـ به معناى عام ـ به جستوجوى یافتهها (که به صورت مواد خام در دل مآخذ جا گرفتهاند) مىپردازد تا هر آنچه بهگونهاى با موضوع مطالعاتىاش پیوند دارد بیرون کشیده و جمع سازد. مجموعه این مواد خام، یافتههایى است که مورخ را براى ارزیابى آماده مىسازد. مواد خام به دست آمده لزوما از دل منابع یا مآخذى است که صلاحیت آنها، نه صرفا به اعتبار شأنیت نویسنده یا اشتهار و بلند مرتبگى او، بلکه به اعتبار شایستگى علمى آنها اثبات شده است، هرچند اعتبار شأنیت نویسنده خود وجهى از اعتبار شایستگى علمى مآخذ است، ولى نه همه آن!
یافته یابى خود،کار سختى است. مورخ تحلیلى با ورود به عرصههاى مختلف و بهرهگیرى از علوم گوناگون به صید یافتهها دست مىزند. وى برخلاف مورخ نقلى، به نقل چند راوى و جمعآورى چند روایت اکتفا نمىکند، بلکه علاوه بر آنها، که گام آغازین پژوهش اوست، به منابع غیر مکتوب و مآخذ دیگر راه یافته و تمامى اطلاعات مرتبط با موضوع را جمعآورى مىکند تا هیچ یافتهاى از منظر او دور نماند. اطلاعات به دست آمده، یافتههایى است که همچنان خام و آمیخته با خطاست و به بیان دیگر، هنوز «تاریخ» شکل نگرفته است و مورخ با کار دیگر خود آن را به عرصه داده مىرساند.
3. دادهیابى یا دادهسازى از یافتهها: کار دیگر و بلکه اساسىترین فعالیت مورخ تحلیلى، دادهیابى یا دادهسازى از یافتههاست. و همین مرحله، بیشترین خطاها را مىنماید، چنان که خود موجب خطاهایى در اذهان برخى پردازندگان تاریخ گردیدهاست! مورخ تحلیلى پس از دو مرحله پیشین، به اطلاعات بسیارى دست یافته که از ارزش بالایى برخوردارند، اما همه آنها قابل اعتماد و اتکا نیستند؛ مورخ در اینجا، صرفا به همان منقولات بسنده نمىکند تا کارش مشابه تاریخ نقلى شود، بلکه با بهرهگیرى از روش علمى و تعریف شده، به پالایش غثّ و ثمین پرداخته تا توانایى ارائه داده بیابد. مورخ در این مرحله که بهراحتى به آن گام ننهاده، هنوز در آغاز راه است و همچنان نیازمند یافتههاى جدید و «مآخذ» نو است، زیرا کشف داده از دل یافتههاگاه او را با کاستىهایى روبهرو مىسازد که تنها با مراجعههاى بعدى و مکرر و نیز مآخذ دیگر قابل جبران است، چنانکه در مواردى که مورخ به دلیل کاستىهاى فراوان و خللها و خلأهاى تاریخى به داده سازى کشانده مىشود چارهاى جز پویشهاى جدید ندارد.
(146)
--------------------------------------------------------------------------------
به هر روى تاریخ تحلیلى در اینجا معنا مىیابد.(1)
تمامى تلاشهاى مورخ تحلیلى، پیشینى است؛ یعنى پیش از دستیابى به داده و براى رسیدن به آن است و به سخن دیگر، تاریخ تحلیلى به عنوان روشى است براى نشان دادن داده از میان یافتههاى متعدد. مورخ تحلیلى براى دادهنمایى، علاوه بر اطلاعات خام و یافتههاى جمع شده، به عناصر دیگر نیز نیاز پیدا مىکند تا بتواند داده خویش را به کرسى حقیقت بنشاند. اینجاست که پاى عقل و تجارب علمى دانشمندان در دیگر علوم به میان مىآید و مورخ تحلیلى با بهرهگیرى از آنها به دادهنهایى دست مىزند تا نشان دهد که آیا «واقعه تیسفون» رخ داده است یا خیر؟ و اگر رخ داده چرا و چگونه رخ داده است و عوامل و علل آن و نیز پیامدهاى آن چه بوده است؟ در بیان این رخداد و چرایى و چگونگى آن، مورخ تحلیلى از خیال و وهم خویش مایه نمىگیرد، بلکه از یافتهها استفاده مىکند و تک تک اجزاى دادهها را به یافتهها مستند مىسازد، چه اینکه عینا در یافتهها نشان دادنى باشد یا قابل استخراج و فهم باشد. بنابراین، در تاریخ، تحلیلها برابر گزارشهاى واقعى و قابل لمس است نه احتمالات یا گزارشهاى مبتنى بر حدس و گمان.
شاید مهمترین نکته درباره تحلیلى همین باشد که مورخ در این گونه از تاریخنگارى، هنوز در پى کشف دادههاست و البته براین سخن باید تأکید ورزید که پىجویى چون و چرایى و چگونگى رخ داد یک واقعه، ورود به حوزه علل مادى و صورى است و نهایتا فاعلى، اما هرگز علت غایى، مد نظر مورخ تحلیلى نیست و او در پى انگیزهشناسى و هدف گذارى نیست. وى آنچه را رخ داده به تصویر مىکشد و هنگام نبود یافته به اندازه کافى، از عناصر ترمیم کننده بهره مىگیرد و همه این تلاشها براى آن است که به داده دست یابد و از این رو، تاریخ تحلیلى همچنان فعالیتى پیشینى است.
دستیابى به داده تاریخى لزوما به معناى پایان یافتن کار مورخ تحلیلى نیست، بلکه ممکن است آغاز کار دیگرى باشد که با کنار هم نهادن مجموعهاى از دادهها به یک کلّ واقعنما دست پیدا کند و البته این زمانى است که مورخ از سطح تصویرسازى به عمق
--------------------------------------------------------------------------------
1 . در خصوص چگونگى دادهسازى از دل یافتهها، نکتههاى ظریف و قابل تأملى در مقدمه ابنخلدون آمده است (ر.ک : مقدمه ابنخلدون، ص 2 به بعد).
(147)
--------------------------------------------------------------------------------
واقعیتسازى روى مىکند و مىکوشد تا فکتهاى(1) تاریخى را عرضه دارد.(2) بىگمان در این مرحله از کوشایى، گاه تحلیلهایى لازم مىآید که مورخ با به کارگیرى آنها هندسهاى از معرفت تاریخى را عرضه مىکند، بىآن که دغدغه اثبات معرفتى غیر تاریخى، او را در اختناق و فشار قرار دهد.
تاریخ به منزله ابزار
تاریخ همچون دیگر دانشها مىتواند به عنوان ابزار و وسیلهاى براى اهداف ارزشمند یا پلید به کار آید و مورد استفاده مناسب یا نامناسب، بهویژه سیاست مداران و دینداران قرار گیرد. هیچ کس نمىتواند آدمى را از چنین بهرهگیرى منع نماید، چرا که انسان توجیهگر و سوداگر، از هر وسیلهاى براى اغراض خویش سود مىبرد. البته گاه چنین انتفاعى هم از یافتهها نیز برده مىشود که باز هم امرى طبیعى و شایع است و طبیعتا از عهده تاریخپژوهان خارج است. دانشهاى انسانى از چنین سوء استفادههایى رنج مىبرند، چنان که دانشهاى غیر انسانى و طبیعى از گزند اینان در آرامش به سر نمىبرند، ولى علوم انسانى بیشتر در معرض خطر قرار دارند. تاریخ و حتى یافتهها به فراوانى مورد استناد قرار مىگیرد تا اندیشهاى را اثبات یا باورى را نفى کند و یا عملى را توجیه و خطایى را بپوشاند، اما این نگاه ابزارى، کار مورخ و پژوهش تاریخى نیست، بلکه کار ادیبان، خطیبان، شعرا، مدیحهسرایان و سیاستبازان است که هر یک به انگیزهاى به تاریخ روى مىکنند و آن را آنگونه که مىخواهند یا مىپسندند تفسیر یا تحریف مىکنند. البته گاه این عمل در نگاه ناواردان، فعالیتى تاریخى جلوه مىکند، خصوصا آن زمانى که کاربر از ویژگى خاصى برخوردار باشد. به هر حال، لازم است تا میان کار مورخ و غیر آن، تفاوت نهاد و هر نقل تاریخى یا تاریخپردازى را تاریخ نگارى ندانست.
پس مأموریت اصلى آنچه به عنوان «تاریخ تحلیلى» عرضه مىشود شناسایى مبتنى بر روش منطقى و اصول پذیرفته شده، براى دریافت روىدادهاى گذشته و «تحلیل» براى کشف
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Fact.
2 . این که واقعیت در تاریخ به چه معناست و مورخ در پى چه نوع واقعیتى است؟ (ر.ک:اى. اچ. کار، تاریخ چیست، ص 13 به بعد و والش، مقدمهاى بر فلسفه تاریخ، ص 82 به بعد).
(148)
--------------------------------------------------------------------------------
«تاریخ» یا «داده» است که لزوما با تحلیل تاریخ متفاوت است.
تحلیل تاریخ
وقتى مورخ، بهویژه مورخ تحلیلى به ارائه دادههاى تاریخى توفیق یافت و مجموعه دست آوردهاى خویش را به پیشگاه دیگران عرضه داشت، سفرهاى براى آنان فراهم ساخته تا بتوانند به فراخور حال خویش از آن استفاده کنند و البته این بهرهگیرى غیر از نگاه ابزارى به تاریخ است. دادههاى تاریخى براى دانشهاى بسیارى کار برد دارند و دانشمندان بسیارى مىتوانند به آن روى کرده و برابر تخصص خویش آن را به تأمل بگیرند و تحلیلهایى ارائه دهند. آنچه توسط اینان انجام مىشود نه کارى تاریخى، بلکه فعالیتى در حوزه پژوهش خود آنان است چنانکه تحلیلى که ارائه مىدهند، تحلیل تاریخ است نه به قصد کشف و تصویر واقعیت تاریخى، بلکه به قصد و انگیزه شناخت بهتر داده تاریخى. چنین تحلیلى، تاریخ تحلیلى و برآمده از دانش تاریخى نیست، بلکه تحلیلى تاریخ است که ممکن است در حوزههاى علمى خاصى جاى گیرد که در ادامه به برخى از آنها اشاره مىشود :
الف) جامعهشناسى تاریخى
تحلیل جامعهشناسانه تاریخ، امرى پسینى است؛ بدین معنا که چون مورخان دادههاى تاریخى را عرضه داشتند، جامعهشناسان در جلوى خویش جامعهاى را در اختیار دارند که مىتوانند به بررسى آن نشسته و برابر نظریهها و مکاتب گوناگون به تحلیل و نقد آن بپردازند. کار جامعهشناس در این عرصه، آن نیست که به صحت و سقم یک داده تاریخى بپردازد و اصلاً چنین کارى از حوزه و حوصله تخصص او خارج است. او تنها برابر داده خاص به تحلیل و تبیین جامعهشناسانه دست مىزند و آن جامعه ارائه شده در تاریخ، که به منزله داده است سوژه یا میدان مطالعاتى او قرار مىگیرد، چنانکه جامعه امروزى میدان دیگرى براى تحلیل و ارزیابى او به شمار مىآید. از جامعهشناس تاریخى، انتظار آن نیست که به ریشهیابى دادهها بپردازد تا تئورىهاى خویش را اثبات کند یا به نفى تئورىهاى دیگر دست بزند، بلکه او در حوزه تاریخ، همچون دیگر کاربران است که با استفاده از دادههاى تاریخى به تحلیل و تبیین دست مىزند و زوایاى جامعهشناسانه یک دوره تاریخى را مىکاود. البته محصول چنین
(149)
--------------------------------------------------------------------------------
مطالعه و تحلیلى مىتواند به کار مورخِ تحلیلى آمده و او را در پوشاندن برخى خللها یا اصلاح برخى خطاها یارى رساند، چنانکه دیگر علوم انسانى در چنین تعاملى با یکدیگر به سر مىبرند و باز خورد آنها از یکدیگر امرى طبیعى و بدیهى است.
جامعهشناس، برابر اصول دانشى خویش، به دست آورد مورخ نظر مىکند و جامعه ساخته شده مورخ را مطالعه و هنجارها، نهادها، قوانین و قراردادههاى حاکم بر آن جامعه را تحلیل مىکند. روشن است که در چنین پژوهشى مورخان تنها حق دارند تا مبناى کار او را به نقد کشیده و دادههاى تاریخىاى را که میدان مطالعاتى او قرار گرفتهاند، زیرا سؤال ببرند، چنانکه جامعهشناسان نیز فقط حق دارند تا بناى او را به نقد گرفته و آن را به چالش بکشند، اما هیچ یک نمىتوانند در کار دیگرى دخالت کنند؛ نه مورخ مىتواند بناى او را ناساز یابد و نه جامعهشناس مبناى او را بىاساس، هر یک حوزه مخصوصى است که تخصصى ویژه طلب مىکند.
ب) روانشناسى اجتماعى تاریخى
روانشناسى اجتماعى که شاخهاى از روانشناسى است به مطالعه رفتارهاى آدمیان در جامعه، به حکم زیست اجتماعى آنان مىپردازد و مىکوشد تا ریشه روانى چنین کنشها و واکنشهایى را نشان دهد. موضوع مطالعاتى او که به تحلیل و بررسى آن دست مىزند، گاه در منظر اوست و در جامعه زنده قرار دارد که روانشناس با ورود به آن مىتواند از نزدیک به مطالعه آن دست زند، و گاه در گذشته دور قرار داشته که به یُمن کوشش مورخ در اختیار او قرار داده شده است. روانشناس اجتماعى با چنین داده تاریخى سروکار مىیابد و به تحلیل رفتارهاى آدمیان و انگیزههاى آنان مىپردازد. انگیزهشناسى علتهاى فاعلى در تاریخ، بهویژه در حوزه مطالعات روانشناسى قرار دارد، بىآن که اجازه داشتهباشد در مورد صحت و سقم دادهها اظهار نظر کند. او صرفا حق دارد به تحلیل دادهها بپردازد، آن هم از منظر روانشناسانه، و نشان دهد چه عواملى مىتوانست محرک آدمى در تحقق عملى گردد، اما آیا چنین عملى از وى سرزده است یا نه، کار او نیست. او همچون جامعهشناس، تنها برابر موادى که در اختیار دارد به آشپزى مىپردازد؛ بىآن که چیزى به آن بیفزاید یا از آن بکاهد یا درباره خوبى و بدى آن اظهار نظر کند. او البته چنین حقى دارد که بگوید آنچه ارائه شده براى
(150)
--------------------------------------------------------------------------------
نظریههاى او کافى نیست یا با تئورىهاى موجود، همپوشانى ندارد، اینجاست که مورخ وارد کار شده تا شاید بتواند مواد کافى را عرضه دارد. به هر روى، تحلیل روانشناسانه تاریخ نیز کارى غیر تاریخى و در حوزه دیگر علوم قرار دارد، هر چند مورخ مىتواند از «دادههاى» آنان بهره گرفته و گاه به ترمیم، تکمیل یا اصلاح دادههاى خویش دست بزند چنانکه آنان نیز چنین مىکنند.
ج) تحلیل سیاسى تاریخ
قرابت علوم انسانى با یکدیگر، بهویژه علوم مرتبط با جامعه انسانى، گاه آدمى را در تفکیک آنها از یکدیگر دچار مشکل مىکند چنانکه پیشنیان، گاه تاریخ را شاخهاى از علوم اجتماعى دانسته و در دورههایى جامعهشناسى، زیر مجموعه تاریخ به شمار آمده است. درباره علوم سیاسى نیز چنین ابهامى وجود دارد که رابطه تاریخ و دانش سیاسى چیست؟ مگر نه این است که مهمترین تجارب دانش سیاسى از گذشته بهدست آمده و عملاً این تاریخ است که به دانش سیاسى شکل داده است؟ و از سوى دیگر برخى به چنین باورى روى دارند که تاریخ، چیزى جز رفتارهاى سیاسى حاکمان و سردمداران نیست، بنابراین، هر چه هست، علوم سیاسى است نه چیز دیگر! به هر حال از آنچه گفته آمد دست کم این نتیجه حاصل مىشود که علوم مرتبط با جامعه بشرى، با یک دیگر قرابت یا روابطى تنگاتنگ دارند و همین امر گاهى موجب ورود آنها به حریم یکدیگر مىشود.
دانش سیاسى که قواعد و اصول حاکم بر چگونگى اداره جامعه و نیز رفتار حاکمان در معناى اعم و کیفیت روى کار آمدن و عزل آنان است، در گذر زمان به نظریهها و مکاتبى دست یافته که شایسته قدردانى است. دانش وران این حوزه، به مطالعه و نقد حکومتها و حاکمان کنونى یا تاریخى مىپردازند و بىگمان اینان نیز هم چون جامعهشناسان و روانشناسان، برابر دادههاى تاریخى، به تحلیل و تبیین پرداخته و بررسى دورههاى گذشته را از نظر سیاسى انجام مىدهند. در این تحلیل نیز دانشمند سیاسى به جرح و تعدیل دادهها نمىپردازد، بلکه صرفا تصاویر تاریخى عرضه شده از حکومت و رفتارهاى سیاسى را تحلیل مىکند. تحلیل سیاسىِ تاریخى، کارى غیر تاریخى است هر چند بیان و گزارش رفتارهاى حاکمان را مورخان به عهده دارند. مورخ نشان مىدهد که چه کسى و چگونه بر سر کار آمده و
(151)
--------------------------------------------------------------------------------
چه کارهایى انجام داده و رفتارش با زیردستان و توده مردم چگونه بودهاست، اما این که حکومت وى مشروع بوده است یا نه و رفتارش تضییع حقوق آدمیان به شمار مىآمده یا نه و... بحثى در حوزه علوم سیاسى و فلسفه سیاسى است.
نگاههاى دیگر که برآمده از منظردانشهاى دیگر است نیز درباره دادههاى تاریخ وجود دارد و طبیعتا تحلیلهاى مخصوص به خود را مىطلبد. تحلیلگر اقتصادى مىتواند براساس اطلاعات و دادههاى تاریخى به ارزیابى اوضاع اقتصادى یک دوره پرداخته و آن را بررسى نماید، چنانکه مردمشناسى نیز از چنین حقى برخوردار است تا به تحلیل مردمشناسانه جامعه تاریخى دست بزند و... .
تحلیلهاى برآمده از دانشهاى تخصصى، تحلیل تاریخ است، زیرا دانشمند یک حوزه تخصصى براساس ابعاد ویژه و اهداف خاصى، به تحلیل و تبیین روشمند دادههاى تاریخى دست مىزند که البته ممکن است در شناخت بهتر داده تاریخى کمک کار باشد، اما غرض اصلى او شناسایى و کشف داده تاریخى نیست، چرا که چنین وظیفهاى تنها بر عهده مورخ نهاده شده و اوست که مىتواند به کشف و تصویر واقعهاى دست پیدا کند.
تفاوتهاى تاریخ تحلیلى و تحلیل تاریخ
براین اساس، تاریخ تحلیلى با تحلیل تاریخ تفاوت فاحش مىیابد و هر یک به حوزهاى از دانش انسانى تعلق دارد. تاریخ تحلیلى در حوزه روشها و قسیم تاریخ نقلى، و امرى پیشینى است و تنها به علتهاى صورى و مادى و اندکى علت فاعلى مىپردازد، بىآنکه از علت غایى سخنى به میان آورد. در تاریخ تحلیلى، انگیزهشناسى نیست، چنان که امور معنوى نیز از حیطه اختیار او خارج است. مورخ تحلیلى برابر یافتهها به ارائه دادههاى استوارتر دست مىزند و غرض اصلى او، کشف واقعیتهاى تاریخى است.(1) اما تحلیل تاریخ، کوششى روى دادهها و امرى پسینى است و مىتواند در تاریخ نقلى یا تاریخ تحلیلى باشد و به تعبیر دیگر تحلیل تاریخ به متدلوژى تحقیق، ارتباطى نمىیابد. در تحلیل تاریخ، قالبهاى ذهنى و علمى که به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اصولاً، مورخ، مأموریتى جز این ندارد که از گذشته، تصویرى واقعى براى آدمیان کنونى و آیندگان عرضه دارد و او همواره در جستوجوى یافتن چیز تازهاى است که قبلاً واقعیتى ناشناخته بود (ر.ک: ن. آ. یروفه یف، تاریخ چیست، ص 98 به بعد).
(152)
--------------------------------------------------------------------------------
عنوان نظریهها و مکاتب شناخته مىشوند، در کار مىآید و انگیزهشناسى و شناسایى علت غایى در آن امرى پذیرفتنى است، ولى تردیدى نیست که چنین تحلیلى، تاریخ به شمار نمىآید و بر چنین محصولاتى عنوان تاریخ تحلیلى نمىتوان نهاد، بلکه با توجه به رویکرد ویژه نویسنده، عناوین ویژهاى براى آنان باید شمرد، همچون تحلیل سیاسى تاریخ، تحلیل جامعهشناسى تاریخ، تحلیل مردمشناسى تاریخ، تحلیل کلامى تاریخ و ... همه این تحلیلها روى دادهها انجام مىگیرد و تحلیلگران این حوزهها، از جایگاهى برخوردار نیستند که بتوانند در مورد دادهها اظهارنظر کرده و به رد و اثبات آنها بپردازند. آنان معمارهایى هستند که براساس مصالح و مواد تهیه شده در تاریخ، به طراحى ویژه دست مىزنند و ساختمانى را بنا مىکنند و آن چه بنا کردهاند طبیعتا برمبناى تاریخى است که مورخ در اختیار آنان مىنهد و بىشک آنچه مورخ تحلیلى عرضه داشته از آنچه مورخ نقلى دادهاست عالمانهتر و واقعىتر است.
در تحلیل تاریخ، تحلیلگر، به مآخذ تاریخى هیچ نظرى ندارد، چنانکه یافتهها نیز در حوزه فعالیت او داخل نمىشوند؛ او تنها با دادهها سروکار دارد و تمام سخن خویش را به دادهها معطوف مىکند، از این رو باید مبناى کار خویش را روشن ساخته و مأخذ دادههاى خود را براى مخاطب، آشکارا بیان کند تا امکان ارزیابى و داورى فراهم شود.
تحلیلگرى مورخ
تحلیل تاریخ که به حوزههاى غیر تاریخى منتسب شده است، به آن معنا نیست که مورخ، به عنوان کسى که در حوزههاى دیگرى نیز تخصص دارد، نتواند به تحلیل تاریخ دست بزند. تاریخ، به حکم جامعیت و فراگیرى که دارد، عملاً اطلاعات گستردهاى در اختیار مورخ قرار مىدهد که گاه ممکن است او را در حوزههاى گوناگونى مسلح سازد و همین توانمندىها به او اجازه مىدهد تا دست به تحلیل تاریخ بزند. اما نکته ظریف، توجه به عدم تداخل علوم در یکدیگر است؛ به بیان دیگر، جمع دانشهاى متعدد در یک فرد، به معناى همگونگى و اتحاد دانشها تلقى نگردد. مورخ، از آن حیث که مورخ است، به نگارش تاریخ تحلیلى دست مىزند و با به کارگیرى اصول و روشها به تحلیل منابع و یافتهها روى مىکند تا به داده تاریخى دست یابد و از آن حیث که جامعهشناس یا سیاستدان است به تحلیل سیاسى یا
(153)
--------------------------------------------------------------------------------
جامعهشناسى تاریخ نیز روى مىکند، اما دو کار متفاوت انجام مىدهد.
اذعان به این مطلب نیز شایسته است که دانشپژوه جامع که در حوزههاى مختلفى ورود دارد، بىگمان در تاریخ تحلیلى در مقایسه با کسى که از چنین ویژگىاى برخوردار نیست، توفیق بیشترى دارد، چنانکه در دیگر دانشهاى انسانى چنین اصلى سریان دارد.
برآیند بحث
غرض اصلى نوشتار، واکاوى دو حوزه مختلف «تاریخ تحلیلى» و «تحلیل تاریخ» از یکدیگر بود که مىتوان شاخصههاى هر یک را چنین بیان داشت:
1. تاریخ تحلیلى، دانشى پیشینى (پیشا تاریخى) است، ولى تحلیل تاریخ، فعالیتى پسینى (پساتاریخى)؛
2. تاریخ تحلیلى، ناظر به روش تاریخنگارى، و قسمى از تاریخنگارى و قسیم تاریخنگارى نقلى است، ولى تحلیل تاریخ، ناظر به دانش است؛
3. تاریخ تحلیلى به مآخذ و یافتهها مىپردازد (مقام گردآورى) تا به داده (مقام داورى) دست یابد، ولى تحلیل تاریخ صرفا به دادهها نظر دارد و براساس آنها، به تحلیل مىپردازد؛
4. تاریخ تحلیلى در پى کشف داده یا دادهسازى است، اما تحلیل تاریخ در پى تفسیر آنها براساس الگوهاى دانشى خاص است؛
5. تاریخ تحلیلى در بیان علل بروز روىدادها، به علتهاى مادى و صورى و تا حدى فاعلى مىپردازد، نه علت غایى، ولى تحلیل تاریخ چنین نیست؛
6. تاریخ تحلیلى بر عهده مورخ و در حوزه تاریخنگارى است و تحلیل تاریخ بر عهده دانشمندان دیگر و خارج از حوزه تاریخ است؛
7. تاریخ تحلیلى به حکم تاریخى بودن آن، وجهه مشخصى دارد که البته با توجه به گستردگى تاریخ، لازم است تا قلمرو موضوع، مشخص گردد که مثلاً تاریخ تحلیلى اسلام است یا تاریخ تحلیلى ایران، اما در تحلیل تاریخ، ابهامى وجود دارد که براى رفع آن لازم است نوع تحلیل، قلمرو تحلیل و حتى منبع داده معلوم گردد، مثلاً تحلیل سیاسى تاریخ خلفا براساس تاریخ یعقوبى و ... .
(154)
--------------------------------------------------------------------------------
نتیجه بحث را در نمودار زیر مىتوان نشان داد:
الف) فرایند تاریخ تحلیلى
موضوع تاریخى
ھ
شناسایى مآخذ (منابع و تحقیقات)
ھ
نقد و بررسى آنها
ھ
استخراج مطالب (یافتهها)
ھ
ارزیابى و پاکسازى (با رویکردهاى مختلف)
ھ
تکمیل و تصحیح (متأثر از رویکردها)
ھ
دادهها (تاریخ)
ب) فرایند تحلیل تاریخ
دادهها(تاریخ)
ھ
رویکردها و زمینههاى مطالعاتى
ھ
تحلیلهاى علمى
ھ
تحلیل جامعهشناسى تاریخ تحلیل مردمشناسى تاریخ تحلیلروانشناسى اجتماعى تاریخ تحلیل سیاسى تاریخ تحلیل اخلاقى تاریخ تحلیل حقوقى تاریخ تحلیل تربیتى تاریخ و...
(155)
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
108 . ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.
109 . اتکینسون، آر.اف، فلسفه تاریخ، روششناسى و تاریخنگارى، ترجمه حسینعلى نوذرى، چاپ اول: تهران، طرح نو، 1379.
110 . زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، چاپ دوم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362.
111 . کار،اى. اچ. تاریخ چیست، ترجمه حسن کامشاد، چاپ پنجم: تهران، انتشارات خوارزمى، 1378.
112 . والش، دبلیو. اچ، مقدمهاى بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاء الدین علایى طباطبایى، چاپ اول: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363.
113 . یاسپرس، کارل، آغاز و انجام تاریخ، ترجمه محمدحسن لطفى، چاپ دوم: تهران، انتشارات خوارزمى، 1373.
114 . یروفه یف، ن.آ، تاریخ چیست، ترجمه محمدتقى زاده، چاپ اول: تهران، نشر جوان، 1360.
(156)