تاریخنگارى ساختارگرا
آرشیو
چکیده
ساختارگرایى که از سالهاى شصت سده بیستم فعالیت خود را آغاز کرده بود، عصر طلایى خود را در سالهاى هفتاد سپرى کرد. این مکتب بر بسیارى از حوزههاى دانش تأثیر خود را نهاد و بر تاریخنگارى این دوره نیز سایه افکند، بهگونهاى که مقالههاى مجله تاریخى آنال، رنگ و بوى مباحث ساختارى به خود گرفت. در این مقاله، نویسنده به دنبال معرفى این نوع از تاریخنگارى است. وى پس از معرفى شخصیتهاى برجسته ساختارگرا، زمینههاى سیاسى ـ اجتماعى و علمى شکلگیرى این مکتب را یادآور شده، سپس سیر تکوین آن را دنبال کرده است. همچنین نویسنده، مؤلفههاى اصلى ساختارگرایى و پیوند آن را با تاریخنگارى به بحث مىنشیند و از مفاهیم اصلى آن، سخن مىگوید و سپس کاستىها و آسیبهاى آن را مىشمارد.متن
مقدمه
عصر طلایى ساختارگرایى(1) در علوم انسانى به سالهاى شصت و هفتاد قرن بیست و به کانونى همچون فرانسه باز مىگردد. علوم انسانى نیاز به موقعیت علمى داشت و گفته شده است که ساختارگرایى با دقت علمى خودش براى نخستین بار توانست علوم انسانى را به این موقعیت برساند. احتمالاً در این عصر و براى نخستین بار بود که علوم انسانى به علوم انسان، علم و انسانى تبدیل شد. ساختارگرایى در برابر سه مکتب پدیدارشناسى، اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم سربرآورد و مفاهیم اساسى مکاتب فوق، یعنى «کنشگر»(2) و «آگاهى از آزادى» را بىاساس خواند.
ساختارگرایى(3)
اندیشمندان بزرگ ساختارگرا عبارتاند از: کلود لِوى استراوس(4) در مردمشناسى، ژاک لاکان(5) در روانشناسى تجربى،(6) لویس آلتوسر(7) در مارکسیزم، رولان بارت(8) و تزوتان تودورف(9) در ادبیات، جورج دو مزیل(10) در دینشناسى و ... .
به ترتیب از راست به چپ : آلتوسر، لاکان و استراوس
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Structuraliste.
2 فرد کنشگر، موجودى است که کارهایش را با اندیشه و اراده، انجام مىدهد (مترجم).
3 . La structuralisme.
4 . Claude Levi Strauss (1908 - alive).
5 . Jacques Lacan (1901 - 1981).
6 . La Psychanalyse.
7 . Louis Althusser (1918-1990).
8 . Roland Barthes (1915-1980).
9 . Tzvetan Todorov (1939- alive).
10 . Georges Dumezil (1898-1988).
(37)
--------------------------------------------------------------------------------
به ترتیب از راست به چپ : دو مزیل، تودورف و بارت
از سویى، ساختارگرایان مورد نظر، رویه واحدى را دنبال نمىکردند و از سوى دیگر، واژه ساختار نیز در معانى متعددى بهکار مىرفت. به عنوان نمونه در عین حالى که میشل فوکو همیشه خود را از پیروان نیچه مىدانست، اما هیچگاه واژه «ساختار» را به کارنگرفت و از واژه «اپیستمه»(1) استفاده کرد.
زمینههاى فراوانى در محدوده و شرایط تاریخى که ساختارگرایى در آن شکلگرفت، وجود داشت که به مهمترین آنها اشاره مىکنیم :
1ـ علوم انسانى در جستوجوى مشروعیت علمى، مدام با یک بحران روبهرو بود؛
2ـ منظومه ارزشهاى رایج جهان در آن دوره به هم ریخت. یکى از نمودهاى این امر را مىتوان در فلسفههاى جدیدى جست که خود را وقف تمایز پدیدهها از یکدیگر و تأکید برجنبه فردى انسان کردند و به روابط او با دیگر انسانها بهایى ندادند و به گونهاى گام برداشتند که پدیدهها را جدا از یکدیگر ببینند و پیوندهاى میان آنها را در نظر نگیرند. در این فلسفهها نگاه جامعى وجود نداشت و سعى نمىشد همه جزئیات و تفاصیل براى برقرارى رابطه دیالکتیک میان اجزا فراهم آید تا اشیا معنا یافته و منطق حاکم بر آنها بهدست آید؛
3ـ انسان نشان داد نمىتواند با عقل خودش فرجام خویش را در اختیار گیرد. بشر خود را
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Episteme.
(38)
--------------------------------------------------------------------------------
در جنگ جهانى، بحران بزرگ اقتصادى 1929م، جنگ ویتتام و بسیارى از فجایع، مبتلا ساخته بود، در نتیجه نه تنها اعتماد بسیارى از اندیشمندان به چنین بشرى سلب شده بود، بلکه متفکران از خود مىپرسیدند که آیا پیشرفتى که از آن سخن گفته مىشد حقیقت داشت یا توهمى بیش نبود؟
4ـ فلاسفه با بهره از عقل، اعماق زبان را در نور دیدند. واضح و غیر قابل تردید است که احیاى فلسفه در سده بیستم تا حد زیادى به مباحث فیلسوفان درباره زبان باز مىگردد؛ مسائل زبانى یا علوم زبانشناختى.(1) فردیناند دو سوسور،(2) بنیانگذار مبانى این دانش، نقش اساسى در تولد ساختارگرایى داشت؛
5ـ فروید هم با طرح مفهوم ناخودآگاه انسانى، الهام بخش ساختار گرایان بود؛
6ـ پس از جنگ جهانى دوم بسیارى از مستعمرهها به استقلال رسیدند و روابط گستردهاى میان جهان پیشرفته و جهان در حال رشد برقرار شد، در نتیجه، بسیارى از اندیشمندان غربى با فرهنگهاى جدیدى آشنا شدند که مفهوم زمان و زندگى در آن فرهنگها با آنچه در فرهنگ اروپایى و شمال امریکایى رواج داشت کاملاً متفاوت بود.
دو سوسور دریافت که زبان، مجموعهاى از نشانههاست(3) که دلالتشان تابع اراده متکلّم نیست. همچنین او به مفهوم نظام(4) پى برد، زیرا هر مجموعه از آواها معناى مشخصى دارند، اما معناى هر آوا از زبانى به زبان دیگر تفاوت مىکند، پس میان معنا و آوا ملازمتى وجود ندارد، بلکه معناى آواها از درون ارتباط آنها با یکدیگر برمىآید. دو سوسور بررسىهاى هم زمانى(5) (سینکرونیک یا در عرض زمان) را بر بررسىهاى در زمانى(6) (دیاکروینک یا در طول زمان) ترجیح داد، زیرا آنچه از نظر زبانشناس اهمیت دارد، وضعیت واژه در لحظههایى است که او به آن مىپردازد، نه چگونگى شکلگیرى یا تغییرات واژه در طول تاریخ. در نتیجه براى بررسى زبان، کافى است همچون بازى شطرنج، قواعد بازى را دانسته و بهکار برد و مهارت پیدا کرد و دیگر لازم نیست تاریخ و اصول آن بازى را شناخت.
از این زمان به بعد، زبانشناسى دو سوسور مفاهیمش را بر علوم انسانى و از جمله، علم تاریخ تطبیق داد و رهیافت ساختارگرا را در آن علوم بهوجود آورد.
ساختارگرایى از نظر لغوى، روشى است که در آن امرى به یک ساخت تشبیه مىشود. همچنین گفته مىشود که همکارى و همیارى هندسى یا زیبایى شناختى که میان اجزاى ساخت پدید مىآید، همان ساختارگرایى است.
ساخت در اصطلاح و چشمانداز فلسفى به مجموعه پدیدههایى گفته مىشود که با یکدیگر همبستگى و همگرایى دارند و یک نظام(7) یا دستگاه را شکل مىدهند. هستى هر پدیده، با ارتباطى که با دیگر پدیدهها برقرار مىکند قابل تصور است. روابط میان پدیدهها رابطه خطى سبب و نتیجه نیست، بلکه روابط پیچیدهاند. در ساختارگرایى باید به تفاوت میان امر سینکرونیک و دیاکرونیک توجه داشت. امر سینکرونیک، از نوعِ بریده از زمان یا کنار نهاده شده از آن است و زمان در آن، نقشى ندارد و ثابت تلقى مىشود، در حالى که امر دیاکرونیک، تطورى یا ممتد و زمانمند است.(8) براین اساس، ساختار تنها در بافت زمانى که در آن شکل گرفته است معنا خواهد یافت. این مسئله، یعنى تأکید ساختار گرایى برمطالعه سینکرونیک، پرسشهاى فراوانى را فرا روى مکتب ساختارگرایى قرار مىدهد. نخستین آنها این است که ساختارگرایى که به زمان بىتوجه است چه چشماندازى از تاریخ که اساساش بر بنیان زمان نهاده شده است خواهد داشت؟ ساختارگراها تنها به امر سینکرونیک اهمیت مىدهند و امر
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Linguistique.
2 . Ferdinand De Saussure (1857-1913).
3 . Signes.
4 . Systeme.
5 . Synchronique.
6 . Diachronique.
7 . Systeme.
8 . مطالعه سینکرونیک به مطالعه پدیدهاى در یک برش از زمان گفته مىشود، اما مطالعه دیاکرونیک مطالعه پدیده یا پدیدهها در سیر زمان است. برخى مترجمان، سینکرونیک را به هم زمانى، و دیاکرونیک را به در زمانى معادل سازى کردهاند. به عبارت رساتر مىتوان یکى را مطالعه در عرض زمان و دیگرى را در طول آن دانست (مترجم).
(40)
--------------------------------------------------------------------------------
متطور، نظرشان را جلب نمىکند، چون فاقد ارزش است. نقش تاریخنگارى ساختارگرا، کشف امور ثابت و غیر متغیر(1) در تاریخ و تأکید بر «دورههاى بلند»(2) است.
ساختارگرایى، روشى استنتاجى(3) است که با استفاده از دادههاى حسى از ساخت ناخودآگاه حوزههاى فرهنگى گوناگونى چون روابط خونى خویشاوندان، اسطورهها، مناسک، تولیدات هنرى، ایدئولوژىهاى سیاسى، آشپزى، طبقهبندىهاى گیاهى و ... پرده برمىدارد.
و راى هر مفهومى که انسان براى گفتار یا عملکرد خود به کار مىبرد، ساختى نهفته که تعیین کننده چارچوبى است که مفهوم در آن بیان مىشود. انسان اشتباه کرده بود که گمان مىکرد گفتمانش را در اختیار دارد؛ حقیقت آن است که گفتمان بر او حکم فرماست.
میان ساختارگرایى و مکاتب فلسفى دیگر مىتوان نکتههاى مشترکى یافت:
الف ـ ساختارگرایى با مارکسیزم در این مسئله که دستاوردهاى بشرى، زیر پوشش ایدئولوژى مدفون شده، هم رأى است؛
ب ـ این مکتب با روانشناسى فرویدى که قائل است آگاهى، عامل حرکت انسانها نیست، بلکه قالبهاى ذهنى نامرئى فردى یا اجتماعى بر رفتار بشرى حاکم است، اتفاق نظر دارد؛
ج ـ ساختارگرایان همچون زیستشناسان معتقدند باید تنوع فوقالعاده دستاوردهاى بشرى را به تعداد محدودى از عناصر و قوانین کاهش داد.
احتمالاً بیشترین موفقیت ساختارگرایى در عرصه زبان باشد از این رو ساختارگرایان دائما مىگویند هر چیزى زبان است.
ساختارگرایى به شدت با این ایده، مخالف است که انسان با اراده خود تاریخ را مىسازد، بلکه معتقد است انسان، مخلوق افکار خود است نه مولد آنها. افعال انسان ناشى از اختیارات آزاد و آگاهانه او نیست، بلکه نتیجه ساختارهایى است که در ذهن خود دارد. از این رو مرگ
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Invariants.
2 . Lalongue duree.
3 . Deductive. روش استنتاجى به مجموعه روشهایى اطلاق مىشود که حرکت در آن از کل به جزء یا عام به خاص است، این روش در برابر روش استقرایى است (Inducfice) که براساس آن با تتبع جزئیات ملموس و محسوس به قوانین کلى منتهى مىشود(مترجم).
(41)
--------------------------------------------------------------------------------
انسان واقعیت پا برجایى است. به عنوان مثال، تو اگر مسلمان باشى نمىتوانى از اسلام سخن بگویى، بلکه اسلام است که از طریق تو سخن مىگوید، لذا تو صرفا فرد حامل(1) ساختار اسلامى هستى. برخى ساختارگرایان راه به افراط مىبرند و مىگویند انسانها سخن نمىگویند، بلکه بهوسیله ساختارهاى ناآشکار زبان، به کار گرفته مىشوند. آنها جوامع را نمىسازند، بلکه جوامع آنها را مىسازد و در نتیجه، انسان بردهاى در تملک ساختارهاى پنهان است؛ نه بیشتر و نه کمتر. کلود لوى استراوس در مقالهاى که تحت عنوان« تاریخ و مردمشناسى»(2) در سال 1949م نوشت اظهار داشت که مورخ در جستوجوى خود باید تنها در پى امور حسى و مشاهدهپذیر باشد و تجلیات آگاهانه رفتار بشر را رصد کند، زیرا مورخ بنا به ماهیت حرفهاش، عاجز از مدلسازى(3) و ناتوان از نفوذ به لایههاى عمیق ساخت جامعه است، ولى در عوض، مردمشناسى در نگاه تواناى خود قادر است مفاهیمى را خلق کرده و به بیانات ناآگاهانه حیات اجتماعى پى ببرد.
ساختارگرایى به مقابله با تاریخ برخاست، زیرا تنها به امور ثابت و بریده شده از زمان اهمیت مىداد. به همین دلیل، فردى چون استراوس در آثار متعدد خود، چون ساختارهاى نخستین قرابت،(4) مدارهاى اندوهگین،(5) مردمشناسى ساختارگرا،(6) فکر وحشى،(7) خام و پخته(8) و... به تاریخ بىتوجه بود. استراوس فرهنگهاى بدوى را به صورت سینکرونیک مطالعه کرد و روابط میان عناصر گوناگون این فرهنگها را دنبال کرد، بدون آنکه به مضمون تکتک
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Sobject - Support.
2 دو اصطلاح مردمشناسى (Ethnologie) و انسانشناسى (Anthropologie) تقریبا مترادفاند. فراتر از سلیقه کاربران، در زبان فارسى، انسانشناسى به مفهوم وسیع کلمه (مطالعه عمومى انسان، جسمانى، باستانى، تاریخى، اجتماعى و فرهنگى) و مردمشناسى به معناى مطالعه هر یک از حوزههاى حیات انسان در محدوده جغرافیایى معین است. البته در زبان فرانسه، انسانشناسى به مطالعه جسمانى و نژادى، و مردمشناسى به مطالعه فرهنگى و اجتماعى انسان به کار مىرود (مترجم).
3 . Modelisation.
4 . Structures elementaires de la parents (1948).
5 . Tristes tropiques (1955).
6 . Anthropologie structural (1958).
7 . La pensee sauvage (1962).
8 . Le cru et le cuit (1964).
(42)
--------------------------------------------------------------------------------
عناصر یا اعضاى آن فرهنگها توجه کرده باشد. او بر این باور بود که فرهنگهاى گوناگون صرفا تجلیات گوناگون یک ساختار ناخودآگاهند که همچنان یکى باقى مىماند و تا زمانى که عمق این ناخودآگاهى و ساز و کار آن شناخته نشود، به دشوارى مىتوان به کنه همه این فرهنگها پى برد. استراوس روشن کرد که افراد بدون آنکه آگاهى داشته باشند روابط خود را با یکدیگر براساس پیوندهاى خونى تعیین مىکنند و این روابط، بردستگاه زبانى آنها تأثیر مىنهد. از نظر او وقتى زبان، تبادل واژگان باشد، ازدواج، تبادل زنان است و اقتصاد، تبادل کالاها. از این رو ما در برابر یک ساخت قرار داریم که همان ساخت تبادل است؛ خواه در حال بررسى پیوندهاى خونى باشیم خواه زبان یا اقتصاد. به نظر استراوس تبادل، بشر را از مرحله طبیعت به مرحله فرهنگ رساند و حتى حرمت ازدواج با بستگان بسیار نزدیک(1) ـ که به نظرش اساس هر فرهنگ است ـ چیزى جز نوعى از تبادل نیست و جنبه تحریمى آن کاملاً ثانوى است، چون آنچه براى مجموعههاى بشرى اهمیت دارد تبادل زنان است و نه حرمت ازدواجهاى مختلط.
ساختهاى حاکم بر تبادل اقتصادى یا اجتماعى، ساختهایى ناخودآگاه هستند، مثل ماهیت ناآگاهانه ساخت زبان.
لویس آلتوسر(2) با ساختارگرایى به خوانش مارکسیزم رفت و برخلاف نظر مارکس که معتقد بود انسان با آگاهى، تاریخ را مىسازد، نشان داد که نزاع طبقاتى، نزاع میان انسانها نیست، بلکه انعکاس «خودکار» روابط تولید و آگاهى در تطور و حرکت تاریخ هیچ دخالتى ندارد. ژاک لاکان(3) نیز نشان داد که «ناخودآگاهى» که فروید طرح کرده، ساختى شبیه به ساخت زبان دارد. ناخودآگاهى، زبانى است که متکلم دستور زبانش(4) را نمىداند و روانشناس وقتى مىخواهد تشخیص دهد که بیمارى، عاملى آگاهانه ندارد، باید ابتدا دستور زبان ناخودآگاهى(5) را فرا گیرد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . L,inceste.
2 . Louis Althusser.
3 Jacques Lacan.
4 . Grammaire.
5 La grammaire de l,inconscient.
(43)
--------------------------------------------------------------------------------
دستاوردهاى مورخ ساختارگرا
مورخ ساختارگرا در تعامل خود، از تخصصهاى دیگر بهره برده، مرزها را میان دانش تاریخ و دیگر دانشهاى انسانى برچید، زیرا براى رویکرد، مدل واحدى را ارائه کرد که بتوان بر تمام علوم انسانى تطبیقش نمود.
مورخ ساختارگرا تلاش کرد از خصومت ساختارگرایى با تاریخ بکاهد از این رو چنین گفت که تطور و حرکت انسانى به گونهاى است که همزمان، هم امتداد دارد و هم انقطاع. ساختار نیز هر قدر ثابت به نظر آید، اما با این حال، ساختها تحت تأثیر تطور قرار مىگیرند اگر چه تطورشان کُند و آرام باشد. از این رو مورخ ساختارگرا همه ملتها را تاریخمند فرض کرد، حتى اقوام ابتدایى را. او گام خود را فراتر نهاد تا تفاوتهایى که برخى میان ملل گوناگونى قائلاند و بخشى از آنها را به «سرد مزاج» یا «بىتاریخ» [و دیگران را گرم مزاج و تاریخمند [توصیف مىکنند بىاعتبار سازد و برخلاف نظر رایج، نخستین ملل را نیز ملتهایى «گرم مزاج» و انباشت کننده(1) در نظر گرفت و اسطورههاى پیچیدهاى را که آن ملل بدان باور داشتند، دلیل مدعاى خود دانست.
بیشترین توجه مورخ ساختارگرا به روابط خویشاوندى و قواعد ازدواج، اسطوره، هنر و بهویژه امور ذهنى و تخیل(2) معطوف شد؛ امورى که تا آن زمان از عنایت کافى مورخان بهره نبرده بود.
ساختارگرایى در سالهاى هفتاد تأثیرات فراوانى بر آنال، مجلّه مشهور فرانسوى گذاشت و این مجلّه مطالعات ساختارى ارزشمندى را در آن عهد ارائه کرد.
کاستىهاى مورخ ساختارگرا
بهرغم دستاوردهاى ارزشمند مورخ ساختارگرا، آسیبهایى را نیز مىتوان برایش شمرد:
1 . مورخ ساختارگرا تاریخ روایى و حادثه محور را کنار نهاد و به حادثه، هر چند اقتصادى یا
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Cumulatifs.
2 . L,imaginaire.
(44)
--------------------------------------------------------------------------------
هر حادثهاى دیگر اهمیتى نداد. او از بررسى جزئى حادثهها دست شست و حادثه را به خودى خود ندید و به دنبال ساختهاى ثابت، ویژگىهاى غیر زمانمند و تاریخ راکد یا شبه راکد بود؛
2 . تاریخ براى مورخ ساختارگرا، چیزى نبود جز توالى ساختهاى متعددى که از یکدیگر متمایز و مستقل بودند، و دیگر، زمینهاى براى سخن از تاریخ جهانى که بخشهایش به یکدیگر متصل بودند باقى نمىماند؛
3 . مورخ ساختارگرا بیش از حد به واقعیت درونى اشیا توجه داشت و واقعیت بیرونى آنها را در نظر نمىگرفت؛
4 . مورخ ساختارگرا در جستوجوى تجلىهاى گوناگون یک ساخت، به زیادهگویى افتاد و گاه در مجرد ساختن، فاصله گرفتن از واقعیت محسوس بشرى و همچنین التزام به نتایج تعیین شدهاى که بر واقعیت تحمیل مىشد زیاده روى کرد؛
5 . مورخ ساختارگرا بر این ایده بود که انسان، بازیچه ساختهاى پنهان است و دیگر نمىتواند از «من آزاد» یا «من مسئول»، سخن بگوید و به همین صورت است که نمىتواند از تاریخ درگیرىها یا انقلاب سخن بگوید.
در پایان مىتوان گفت که شعار «مرگ انسان» که ساختارگرایان آن را سر مىدادند، شعله ساختارگرایى را فرو کشید و پرتوش را ضعیف ساخت و غالب کسانى که ایمان پر شورى به آن داشتند،از ساختارگرایى دست کشیدند، از جمله التوسر و بارت که بعد از سالهاى هفتاد به نقد ساختارگرایى نشستند.
(45)
--------------------------------------------------------------------------------
نقد منبع در تاریخ
سیدابوالفضل رضوى(1)
چکیده
نگرش انتقادى به روىدادهاى تاریخى و نقد گزارشهاى منابع به منظور رسیدن به شواهد تاریخى، مسئله مهمى در مطالعات تاریخى است. علم تاریخ، حاصل تداخل دو افق حال و گذشته است و از ارتباط متقابل میان مورخ و گزارشهاى تاریخى بهدست مىآید. محقق تاریخ پس از گزینش روىدادهاى مورد نظر، به نقد آنها مىپردازد تا به ماهیت اصیل آنها و شواهد قابل وثوق دست پیدا کند. در واقع، علم تاریخ از ارتباط میان مورخ و دادههاى قابل وثوق بهدست مىآید. دستیابى به دادههاى قابل وثوق تاریخى نیز از راه نقد منبع و به عبارت روشنتر، نقد گزارشهاى منابع، امکانپذیر است. چگونگى نقد منبع در تاریخ و انجام عملى آن در دو قالب نقد داخلى و خارجى که هر کدام راهکارهاى خاص خود را دارد، در این پژوهش بررسى شده است.
واژههاى کلیدى : نقد، نقد منبع، نقد داخلى، نقد خارجى، مورخ و علم تاریخ.
مقدمـه
نقد منابع به منظور گردآورى شواهد تاریخ، مسئله بسیار مهمى در تحقیقات تاریخى به شمار مىرود. نگرش انتقادى به روىدادهاى تاریخى و نقد منابع در این جهت که از قرن هفده میلادى در اروپا آغاز شده است، با وجود دیدگاههاى متفاوتى که مکاتب مختلف تاریخنگارى داشتهاند رو به پیشرفت نهاده و سهم مهمى در رویکرد علمى به رشته تاریخ داشته است. با وجود این، مبحث مهم نقد منبع در میان پژوهشگران ایرانى از جایگاه لازم
--------------------------------------------------------------------------------
1 دکترى تاریخ ایران اسلامى از دانشگاه تربیت مدرس .
(46)
--------------------------------------------------------------------------------
برخوردار نبوده و در بهترین حالت در حد بحث و نظر باقى مانده است. از این رو پرداختن به این مقوله از این جهت که توجه جدىترى را به خود جلب کرده و راه انجام مطالعات تاریخى به طریق روشمند را هموار کند، ضرورى مىنماید.
منظور از نقد منبع در تاریخ بهکاربردن اصول و روشهایى است که در یک تقسیم بندى هر چند قرار دادى در دو صورت کلى «نقد داخلى» و «نقد خارجى» انجام مىگیرد و گزارش واقعیتهاى تاریخى را هر چه بیشتر به عینیت نزدیک مىکند.
با در نظر داشتن ضرورت انجام مطالعات تاریخى به صورت روشمند، آنچه در میان مفاهیم مربوط به تاریخ مهم به نظر مىرسد مفهوم «علم تاریخ» است.(1) این مفهوم از تاریخ که درمقایسه با خود تاریخ به عنوان یک مفهوم نظرى،(2) از وجهى درجه دوم برخوردار است، ماهیت معرفتشناختى(3) داشته و از رابطه دو سویه مورخ با گزارش وقایع تاریخى حاصل مىشود.(4) در این میان، آنچه مهم جلوه مىکند چگونگى گزینش گزارش واقعیت و تحلیل آن توسط محقق تاریخ است.(5) این امر نیز تابع مفهومى است که مورخ از تاریخ دارد. البته توانایى و میزان شایستگى محقق تاریخ نیز در اینمیان، امرى تعیین کننده است. در مفهوم اخیر مىتوان تاریخ را به دو گونه نگریست: یکى سهم محقق تاریخ در گزینش گزارش روىدادها و به اصطلاح نوع برداشت و گزینش مورخ (که بسته به توانایى و شایستگى علمى او متفاوت است) و دیگرى ماهیت اصیل روىدادها و نزدیک کردن آنها به اصالت و درجهاى قابل وثوق. در خصوص علم تاریخ آنچه اهمیت بیشترى داشته و محقق تاریخ با آن رابطه برقرار مىکند معناى دوم، یعنى رسیدن به وقایع قابل وثوق و یا به عبارت بهتر رساندن وقایع به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . منظور از مفاهیم مربوط به تاریخ، مفاهیمى همچون علم تاریخ و فلسفه تاریخ (فلسفه نظرى، فلسفهانتقادى)، تاریخگرایى، تاریخنگارى و متدلوژى تاریخى است.
2 . Ontology.
3 . Epistemology.
4 . مورخ، بىواسطه با وقایع تاریخى در ارتباط نیست، بلکه با گزارش وقایع و به اصطلاح یادمانهاى تاریخى مرتبط است (ر.ک:اى. اچ. کار، تاریخ چیست؟، ص 58-59؛ حسینعلى نوذرى، فلسفه تاریخ، ص175-184؛ لوسین گلدمن، فلسفه و علوم انسانى، ص 33-36). کار در پاسخ به سؤال تاریخ چیست؟ تاریخ را کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع در مقایسه با یکدیگر مىداند. از این سخن که البته در سراسر فصل اول کتاب خود با عنوان «مورخ و تاریخ» آن را به تفصیل بررسى کرده و دید گاههاى مختلف را در خصوص واقعیت تاریخى و سهم مورخ در پیدایش علم تاریخ مطرح کرده است، جز این استنباط نمىشود که علم تاریخ، حاصل ارتباط مورخ با گزارش وقایع تاریخى است.
5 . اى. اچ. کار، همان، ص 37 و نوذرى، همان، ص 33.
(47)
--------------------------------------------------------------------------------
درجهاى قابل وثوق است.(1) دست یابى به این معنا هم تنها از طریق بررسى روشمند تاریخ و توجه به نقد گزارش روىدادها و به اصطلاح، نقادى منابع تاریخى امکانپذیر است. نقد منبع در تاریخ که خود بخشى از مأخذشناسى(2) تحقیق است مبحث مهمى به شمار مىرود که بدون توجه علمى و انجام عملى آن، تحقیق تاریخى از مشخصه علمى بودن دور خواهد بود. در این خصوص، مهم این است که به چه شیوههایى عمل کنیم تا بتوانیم دادههاى تاریخى منابع را به درجه قابل وثوق نزدیک کنیم تا سپس آنها را در امر تحقیق بهکار گیریم.
فرایند نقد منبع در تاریخ، جایگاه آن در تحقیقات تاریخى، سابقه توجه به این مقوله در قرنهاى اخیر، چگونگى انجام آن در قالبهاى نقد درونى و نقد بیرونى، از جمله مباحثى است که در این مقاله به آنها پرداخته مىشود.
شناخت علمى و اهمیت نقد منبع در تاریخ
محقق تاریخ از وقایعى که درباره آنها تحقیق مىکند برکنار بوده و غیر مستقیم با گزارش دادههاى تاریخى که در منابع آمده است ارتباط برقرار مىکند. برایناساس، گزارشهاى منابع تاریخ که واسطه مورخ امروز با واقعیتهاى گذشته است، اهمیت فراوانى دارند.
هر چند کار اصلى محقق تاریخ در ابتداى امر رسیدن به عینیت واقعیتهاى تاریخى (گزارشهاى قابل وثوق) یا دستکم تلاش در جهت نزدیک شدن به این مقوله است، اما به هر حال باید دادههاى تاریخى در اختیار داشته باشد که با برقرارى رابطه با آنها به شناخت واقعیت در گذشته بپردازد. مورخ دادههاى تاریخ را از منابع مىگیرد و از راه نقد، آنها را به شواهد تاریخى تبدیل مىکند.
منابع تاریخى که خود، اقسام گوناگونى دارد با توجه به گفتمانهاى حاکم بر دورههاى زمانى مربوطه نوشته شدهاند و وظیفه مورخ، توانایى استفاده صحیح از آنهاست.
منابع تاریخى را در یک تقسیمبندى کلى مىتوان به دو دسته تقسیم کرد : 1ـ گزارشها (منابع مکتوب)، 2ـ آثار (منابع غیر مکتوب).(3) منابع مکتوب خود به دو دسته اسناد و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اى. اچ. کار. همان، ص 55-56 و 148؛ نوذرى، همان، ص 33-35 و مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 205-210.
2 . Sourcology.
3 . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 142.
(48)
--------------------------------------------------------------------------------
کتابهاى تاریخى قابل تقسیماند که البته اهمیت اسناد از این جهت که در متن واقعه بوده و جزئى از پدیده تاریخى محسوب مىشوند از کتابهایى که درباره پدیده تاریخى نوشته شده و لذا در مقایسه با سند فاصله بیشترى با پدیده تاریخى دارند، بیشتر است. محقق تاریخ براىاستفاده از منابع مکتوب باید از علوم معین تاریخى نیز کمک بگیرد، زیرا این امر در فرایند نقد و نیل به شواهد تاریخى و تحلیل آنها بسیار راهگشا خواهد بود.(1)
در خصوص استفاده محقق از منابع و گزینش شواهد تاریخى توجه به این مطلب که شواهد و روىدادهاى تاریخى با یکدیگر متفاوتاند و هر روىدادى را نمىتوان به عنوان واقعیت تاریخى پذیرفت، نکته بسیار مهمى است. به بیان دیگر، نباید چشم و گوش بسته سراغ هر حادثهاى رفت و آن را تحلیل و تفسیر کرد و واقعیت تاریخى دانست. اگر این سخن تالکوت پارسونز که علم را «نظام گزینش جهتیابى آگاهانه به سوى حقیقت» مىداند، در مورد تاریخ هم بپذیریم آنگاه است که بداهت سخن فوق، آشکارتر مىشود.(2)
در یک نگاه ظریف، واقعیت تاریخى (شواهد تاریخى یا همان گزارشهاى تنقیح شده) با روىداد تاریخى متفاوت است و از همین جاست که سهم و نقش محقق تاریخ به عنوان کسى که گزارش روىدادهاى گذشته را براى به دست آوردن شواهد تاریخى بررسى مىکند روشن مىشود. البته محقق تاریخ قبل از آن که از گزارشهاى واقعیتهاى تاریخى استفاده کند باید آنها را تنقیح و به روایتى بر آنها عمل پالایش انجام دهد. به بیان دیگر، وظیفه مورخ تنها شناسایى وقایع نیست، بلکه گزینش و ارزشیابى گزارش وقایع نیز هست.(3) از این منظر است که مىتوان گفت علم تاریخ ماهیتى اختراعى ـ اکتشافى داشته و شناسایى صرف وقایع نیست. تعریف تاریخ (در حکم علمى که گذشته و حال و واقعیت و مورخ را در عین حال و با دیدگاهى دو سویه مىنگرد) نیز به همین وجه اهمیت، یعنى سهم محقق تاریخ در گزینش و تنقید گزارشهاى وقایع اشاره دارد.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . براى اطلاع از چگونگى بهکارگیرى علوم معین تاریخى در این مبحث، ر.ک: یروفه یف، تاریخ چیست؟ ص 74-85؛اى. اچ. کار، همان، ص 37 و ساماران، روشهاى پژوهش در تاریخ، ج 2 و 3.
2 . اى. اچ. کار، همان، ص 37.
3 . همان، ص 43 و 50 و مایکل استنفورد، همان، ص 244-246.
4 . ر.ک: اى. اچ. کار، همان، ص 59و 89. و نیز مقایسه شود با : مایکل استنفورد، همان، ص 201-205 و همو، درآمدى بر فلسفه تاریخ، ص 112-116.
(49)
--------------------------------------------------------------------------------
با این اوصاف، شواهد تاریخى (گزارش واقعیتهاى تاریخى) مجموعهاى از اطلاعات و حقایق مستند است که به عنوان دادههاى صحیح و پایههاى مناسب براى آزمودن و تعبیر و تفسیر فرضیههاى تحقیق پذیرفته مىشوند. انتقاد تاریخى هم که بهوسیله آن، شواهد تاریخى بهدست مىآید ارزشیابى دادههاى دست اول است که اصول و فنون و روشهاى خاص خود را دارد.
نقد و انواع نقد در تاریخ
نقد«Critic» در لغت به معناى «بهین چیزى برگزیدن» است. معناى عیبجویى هم که از لوازم «به گزینى» است ظاهرا از قدیم در اصل کلمه بوده است.(1) اصل این لفظ از لغت یونانى «Krinein» به معناى «قضاوت و داورى» است. لغات و اصطلاحات «Critic» در انگلیسى، «Critique» در فرانسه و «Critic» در آلمانى از این لفظ گرفته شدهاند.(2) در یک معنا نقد مىتواند به صورت نظرى(3)، تقنینى(4) و توصیفى(5) باشد. انواع دیگرى از نقد، همچون نقد افزاد(6)، نقد نفوذ(7)، نقد اجتماعى(8)، نقد تکوین(9) و نقد روانشناسى(10) نیز وجود دارد که مىتوان از هر کدام در جهت روشن کردن زوایاى مختلف واقعیتهاى تاریخى استفادهکرد.(11) با وجود این، آنچه در ارتباط با نقادى منابع تاریخى معمولتر است استفاده از نقد در دو صورت کلى نقد درونى(12) و نقد بیرونى(13) است. مىتوان هر یک از انواع پیشین نقد را در یکى از این دو
--------------------------------------------------------------------------------
1 . زرینکوب، نقد ادبى، ص 1-2 و همو، دفتر ایام، ص 219-222.
2 . زرینکوب، نقد ادبى، ص 62-63 و اى. اچ. کار، همان، ص 36-38.
3 . Theoretical Criticism.
4 . Legislative Criticism.
5 . Descriptive Criticism.
6 . Apparatus Critique
7 . Critique Imfluence.
8 . Critique Sociologique.
9 . Critique Degence .
10 . Critique Psychology.
11 . زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 161-162 و 166-167؛ نوذرى، فلسفه تاریخ، ص 28-31 و اى. اچ. کار، همان، ص 55-56.
12 . Internal Critic.
13 . External Critic.
(50)
--------------------------------------------------------------------------------
قالب کلى در نقد منابع تاریخى مورد استفاده قرار داد. آنچه تحت عنوان نقد در تاریخ و انتقاد منابع تاریخى ذکر مىشود مجموعه قواعدى است که براى سنجش صحت و سقم، ضعف و قوت و تعدیل و ترجیح اسناد و اخبار بهکار مىرود. از این رو، در تاریخ هم نقد به معناى قضاوت بوده و کار مهم منتقدان این است که با رعایت دقیق اصول نقد، صحت و اعتبار نوشتههاى منابع و اسناد را تشخیص داده، تحت عنوان شواهد تاریخى به کار ببرند. در این ارتباط، کار منتقد تاریخ به لحاظ دقت و عشقى که به موضوعات خود دارد شبیه کار هنرمند بوده و از آن هم بالاتر است، زیرا در کنار ترکیب و تألیف که خصیصه ذهن هنرمند است، ذهن منتقد تاریخ، خاصیت تجزیه و تحلیل نیز داشته و این مهم، ذهنى آماده و فکرى ورزیده مىطلبد. منتقد تاریخ نه تنها باید از فنون و علوم فلسفى و اجتماعى در نقادى منابع استفاده کند، بلکه باید از فنون و روشهاى مربوط به دیگر علوم معین تاریخى، اعم از علوم طبیعى و انسانى نیز بهره بگیرد. علاوه براین، ناچار است محیط فکرى و ادوار مختلف منابعى را که مىخواهد نقادى کند شناخته و ویژگىهاى حاکم بر آنها را بشناسد.(1)
این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که وقتى از نقد منبع در تاریخ سخن مىگوییم نقد تمامى مطالب یک موضوع بهطور یکجا و با هم مورد نظر نیست؛ هر موضوع را باید جزء جزء، نقادى کرده تا بتوان به طور دقیق بر شئون مختلف آن، راه یافت. همین طور باید در نظر داشت که نقد مطالب یک موضوع به معناى رد و نفى آنها نیست، زیرا زمانى هم که مطالبى از یک منبع را تأیید مىکنیم، از آن جهت که با علم و آگاهى تأیید شده، نقد منبع کردهایم. در نقد، یک طرف نفى و یک طرف اثبات است. از این رو منظور از نقد منبع این است که معرفت، ارزیابى شده و انتقادى به مطالب مورد نظر پیدا کنیم.
اگر چه علم تاریخ تنها به گردآورى روایات و بررسى و مقایسه آنها و شناخت واقعیت حوادث گذشته محدود نبوده و در وراى این امر، تحلیل واقعیتها را نیز در نظر دارد، اما آنچه در گام اول مهمتر به نظر مىرسد، رسیدن به همین واقعیتهاى قابل اطمینان و به اصطلاح، گزینش شواهد از میان دادههاست. از این رو، کار مورخ در بازسازى و شناخت واقعىِ گذشته،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . در خصوص لزوم در نظر داشتن محیط فکرى قرون و سطاى تاریخ اروپا ر. ک : ساماران، همان، ج 1، ص 46. و در یک نگاه عمومىتر ر.ک: مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 61-64 و ودمهتا، فیلسوفان و مورخان، ص 28-32 و 35.
(51)
--------------------------------------------------------------------------------
بسیار مهم است. محقق تاریخ همواره با منابعى سر و کار دارد که نمىتواند بدون اطمینان از قدمت و اصالت و صحت و دقت مطالبشان، از آنها در امر تحقیق استفاده کند. دقت و صحت مطالب هم امرى است که فقط با فرآیند نقد بهدست مىآید.
این نکته را هم بیفزاییم که دادههاى تاریخى را نمىتوان با دیدى کاملاً عینى نگریست، زیرا عینیت محض در تاریخ، آنچنان معنا ندارد. در این زمینه، تنها تلاش در جهت نزدیک شدن به درجهاى قابل وثوق در مورد شواهد، مورد نظر است. دادههاى موثق هم از طریق نقد حاصل مىشوند.(1) فنون نقد به مورخ اجازهمىدهد تا با در نظر داشتن نسبتى از احتمالات که دادههاى منابع در اختیارش مىگذارند، درست را از نادرست، و واقعى را از غیر واقع تمیز دهد. از این رو در امر تحقیق حائز اهمیت است.
سیر تطور نقد منبع در تاریخ
توجه به نقد علمى منابع با نگاه جدید، حاصل تلاش اومانیستهاى دوران پس از رنسانس است. اومانیسم و تفکر عقلانى مربوط به آن و لزوم نگریستن به مطالب و تألیفات با نگاهى نقادانه در پاسخ به ضرورتهاى مطروحه در رویکرد نقادانه به منابع، سهم زیادى داشته است. البته در پیدایش آن، امور مذهبى و عقیدتى و مشاجرههاى مربوط به آنها و نیز عوامل سیاسى ـ اجتماعى نیز سهیم بوده است.(2) از زمان رنسانس به عنوان نقطه عطفى در رواج نقادى علمى که بگذریم، نشانههایى از انتقاد تاریخى و نگاه نقادانه به دادههاى تاریخى، در دورههاى گذشته نیز وجود دارد. مىتوان در تاریخ هرودت و دیگر مورخان یونانى و رومى که بعضا هم به طور دقیق این مسئله را مد نظر داشتند نشانههایى از فرایند نقد منبع، مشاهده کرد. در این میان، توسیدید (460-400قم) مورخ یونانى و پولى بیوس (207-125قم) مورخ یونانى الاصلى که تاریخ رم را نوشته است، به دلیل دقت و ظرافتى که در طرح نقادانه وقایع داشتهاند، اهمیت بیشترى دارند.(3)
تاریخنگارى مسلمانان هم که به سرعت به سمت تنوع و توسع پیش رفت و توجه به بعد
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ساماران، همان، ج 1، ص 28-32 و زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 139-141.
2 . ساماران، همان، ج 1، ص 46 و 49-53.
3 . زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 79-84.
(52)
--------------------------------------------------------------------------------
عملى و اخلاقى در آن جاى مهمى یافت، در مواردى به فرایند نقد، توجه ویژهاى داشته است. اصل جرح و تعدیل که شیوه خاص محدثان و راویان حدیث بود و در تاریخنگارى مسلمانان تأثیر زیادى داشت و پیدایش علمالحدیث و علمالرجال که مىتوان آنها را با آنچه امروز نقد درونى و بیرونى نامیده مىشود مقایسه کرد، نشانههایى از توجه مسلمانان و تاریخنگاران آنها به فرایند نقد بوده است. مقابله متون براى اثبات اصالت منبع نیز بین مسلمانان رایج بوده است. اهمیت این امر تا بدان جا بود که بدرالدین جماعه (م 733ق) در تذکرة السامع از لزوم این مقابله و اهمیت آن سخن رانده است.(1) تصحیح متون با ویژگىهاى خاص خود که بخشى از فرایند انتقاد محسوب مىشود نیز مورد توجه مسلمانان بوده است. مورخان معروفى، همچون ابوالفضل بیهقى، ابوریحان بیرونى، ابوعلى مسکویه، رشیدالدین فضلاللّه، محىالدین کافیجى، شمسالدین سخاوى و در رأس آنها ابنخلدون دقت ویژهاى در این امر داشتهاند.(2)
اما در تاریخنگارى اروپاى قرون وسطى که تاریخنگارى با تحکم کلیسا همراه بود و رویکردى کاملاً مذهبى داشت، چیزى که بتوان از آن به عنوان نقد منبع یا انتقاد در تاریخ نام برد، مشاهده نمىشود. در واقع، اهمیت بخشیدن به روش نقد و رفتن به سوى نگارش تاریخ به شیوه علمى، در قرنهاى پس از رنسانس آغاز شده است. پیشرفت اومانیسم، طرز تفکر عقلانى مربوط به آن، مشاجرههاى قلمى در زمینه مذهب که از اصلاحات مذهبى سرچشمه مىگرفت، تفسیر پیامهاى انجیل و مجادله بر سر آن، مسئله حقوق کلیساى رم که خود را وارث اجتماع اولیه مسیحیت قلمداد مىکرد، سعى مخالفان و موافقان در استفاده از دلایل تاریخى در جهت اثبات ادعاى خود، ضرورت متقاعد کردن رقبا و سعى هر یک از گروههاى مخالف در تحکیم و تثبیت نظریههاى خود با دلیل لازم، همگى در رواج این شیوه علمى مؤثر بوده است. گرد آورى مدارک منطقى و عقلانى تنها در حد مسائل مذهبى محدود نمىشد، بلکه تمام تحولات تاریخى از این روشنگرىها بهرهمند مىشد.(3)
در باره با چگونگى فرایند نقد منبع در دوران پس از رنسانس شاید بتوان اخطار شدید اومانیست ایتالیایى، لورنس والا (1405-1457م) را که در سال 1440م دروغین بودن سند
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مایل هروى، نقد و تصحیح متون، ص 233.
2 . زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 71-75.
3 . ساماران، همان، ج 1، ص 49 و یروفه یف، تاریخ چیست؟، ص 80.
(53)
--------------------------------------------------------------------------------
ادعایى «عطیه کنستانتین» را مطرح کرد، آغازگر این فرایند دانست. وى کتابى با عنوان حواشى بر متن عهد جدید نوشت که اهمیت زیادى داشت و راهگشاى نقد متون بود. اراسم، اومانیست هلندى تحقیقات لورنس والا را با همان رویکردِ مورد نظر او ادامه داد و تلاشهاى او را با نگاه انتقادى به متون و سیر تطور زبان و ادبیات تکمیل کرد.(1)
از اینها به عنوان آغازگر این امر مهم که بگذریم با نام بارتولد گئورک نیبور (1776-1831م) آشنا مىشویم که مىتوان او را مبتکر واقعى نقد منابع در تاریخ به حساب آورد. باوجود این، کسى که در این زمینه به عنوان واضح نقد منبع در تاریخ قابل معرفى بوده و با ظهور وى چنین رویکردى به تاریخ به اوج شکوفایى مىرسد، لئوپولدفون رانکه (1795-1886م) آلمانى است.(2) وى در ضمینه کتابى که در مورد تاریخ اقوام ژرمنى نوشت، بخشى در باب «نقد مورخان جدید» دوره مورد بحث خود نوشت که بسیار جالب بود.(3) آن چه تحت عنوان نقد درونى و بیرون مطرح است در واقع دستاورد تلاشهاى تحقیقى فون رانکه است.(4) تئودور مومزن (1817-1903م) نیز در تاریخ رم خویش دقت کمنظیرى در این خصوص ارائه داد.(5) از مابیون، واضح علم دیپلماتیک که توجه به نقش و اهمیت اسناد رسمى در تحقیقات تاریخى و پایههاى چنین رشتهاى را در قرن هفده میلادى بنا نهاد نیز باید یاد کرد. وى که در کار بررسى و نقد اسناد با روشى تحلیلى که متکى بر اصول و قوانین دکارتى بود کار خود را پیش مىبرد فرایند نقد را تا آنجا ادامه مىداد تا او را مطمئن کند که چیزى از قلم نیفتاده است.(6) افراد دیگرى، همانند فرانسوا گیزوا و لئوپولد دولیل نیز در خصوص نقد منبع تلاشهاى قابل تحسینى انجام دادهاند.(7) به طور کلى مىتوان گفت که آن چه را نقد آثار تاریخى مىنامیم از قرن شانزده میلادى آغاز شد و در قرنهاى هیجده و نوزده به تکامل رسید.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ساماران، ج 1، ص 46-47.
2 . همان، ص 58.
3 . زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 95.
4 . ساماران، همان، ج 1، ص 58.
5 . زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 96-97.
6 . ساماران، همان، ج 2، ص 236-237 و یروفه یف، همان، ص 80.
7 . زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص 97.
(54)
--------------------------------------------------------------------------------
نقد منبع در تاریخ، چرایى و چگونگى
از آن چه تاکنون درباره نقد و تاریخچه آن در منابع تاریخى بیان شد مىتوان گفت که در پناه انتقاد و داشتن روحیه نقادانه است که محقق تاریخ قادر به شناخت واقعیت و درک شواهد تاریخى مىشود. مگر نه این است که محقق فعلى تاریخ هم در صدد برقرارى چنین رابطهاى با گزارش واقعیتهاى تاریخى است. اکنون سؤال این است که آیا واقعیتهایى که محقق تاریخ مىخواهد با گزارشهاى آنها رابطه برقرار کند به راحتى در دسترس او هستند و چهره واقعى خود را به او نشان مىدهند؟ آیا واقعیات تاریخى به آسانى دست یافتنىاند؟ بهطور کلى رابطه میان واقعیتهاى تاریخى با فلسفه تاریخ، زبانشناسى، ادبیات و علوم دیگر، گفتمانهاى حاکم بر هر دوره، ساختار زبانى و دیگر فرآیندهاى تاریخى، مسائل جامعهشناختى و غیره چگونه بوده است؟
در پاسخ به این سؤالها و اما و اگرهاى دیگرى که هنگام استخراج شواهد از منابع تاریخى مطرحاند، فرآیند انتقاد در تاریخ، اهمیت خود را نشان مىدهد.
نقد درونى
نقد درونى متوجه توضیح ارزشمندى و اطمینان دادهها و اطلاعات بهدست آمده از منابع تاریخى است؛ به عبارتى در این مرحله، صحت مطالب متن و ارزشمندى دادهها مد نظر است. در این زمینه باید تلاش شود تا با درک اجزا و تناسب مطالب، اسلوب فکر و طرز بیان مورخ، بحث در جهان بینى و کمال مطلوب مورخ، توجه به ساختار متن و ساختار زبانى آن، و فلسفه تاریخ و روح نظرى حاکم بر متن، تکیه بر تاریخنگارى متن و نوع ارائه مطالب، گفتمان حاکم بر جامعهاى که تاریخنگارى در آن صورت گرفته، دقت در اشارات و مندرجات متن، واقعى یا غیر واقعى بودن دادهها و مسائلى از این قبیل، در راه نقد، گام برداشته شود. در این بخش از نقد، این سؤالها مطرح مىشود:
آیا مطالب، تصویرى از حقیقت ارائه مىدهند یا خیر؟
آیا مورخ مهارت، صداقت و روحیه بىطرفى داشته است؟
آیا با وقایع آشنایى داشته است یا خیر؟ آیا با مطالب ارائه شده موافق بوده است یا مخالف؟
آیا در متن، تحریفى صورت نگرفته و در صورت تحریف چه انگیزهاى در کار بوده است؟
(55)
--------------------------------------------------------------------------------
فاصله زمانى و مکانى میان مورخ و نگارش متن چقدر است؟
آیا میان مطالب متن، هماهنگى و انسجام وجود دارد؟
آیا روحیه حاکم بر عصر خود را متجلى کرده است؟
آیا درهم ریختگى مطالب و تحریف آنها عمدى بوده است یا سهوى؟
منتقد منبع پس از طرح سؤالها و پیش فرضهایى از این قبیل، سعى مىکند از طریق راهکارهاى نقد درونى به ارزیابى مطالب بپردازد.
راه کارهاى نقد درونى
برخى از مهمترین راهکارهاى نقد درونى را مىتوان چنین شمرد:
1 . نقد زبانى منبع و توجه به ساختار زبانى متن: مقصود از زبان متن، زبان ملفوظى و زبان مفهومى به صورت توأمان است. البته اگر چه زبان مفهومى متن در اینجا با اهمیتتر است، اما از آن جهت که تا زبان ملفوظى را ندانیم قادر به فهم زبان و ساختار آن نیستیم، زبان ملفوظى نیز در جاى خود اهمیت بسیار دارد. امروزه پذیرفته شده است که انسان خویشتن خود را از راه زبان مىیابد و الگوى زبانى، سرمشق بسیارى از واکنشهاى اوست. زبان، هم الگو و هم ابزار دارد و در هر دو شکل، در نوع متن و چگونگى مطالب آن تأثیرگذار است.(1) زبان، مقوله متحولى است و معانى و مفاهیم آن در طول زمان تغییر مىیابد. درک ارزش عاطفى و تازگى معنا و آن چه الفاظ و اصطلاحات در دورههاى مختلف در خود داشتهاند، اهمیت زیادى دارد. از این رو تأویل و تفسیر متن و درک ارزش آن از راه زبانشناسى، نکته بسیار مهمى است.
در زمینه زبان و ارزش ساختارى آن در نقد متون، همین بس که هایدگر زبان را خانه هستى آدمى مىنامد.(2) زبانشناسى با تشریح چگونگى و کیفیت پیدایش لغات و دستور زبانهاى مختلف، ضمن این که بخشى از گذشته را روشن مىکند، در فهم الفاظ و اصطلاحات مربوطه هم مىتواند یارى کننده باشد. علاوه براین در زبان مردمِ هر دوره، انعکاسى از کیفیت تمدن و شیوه فکر و نوع زندگى آنها نهفته است که در کار نقد، نقش
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بابک احمدى، ساختار و تأویل متن، ص 275.
2 . پالمر، علم هرمنوتیک، ص 168 و 195.
(56)
--------------------------------------------------------------------------------
تعیین کننده دارد. بىشک اگر منتقد گزارشهاى تاریخى برساختار زبانى متن و دگرگونى و تحول زبانى و ادبى هر عصر اشراف لازم داشته باشد، بهتر مىتواند از متن مورد نظر، بهره علمى برده و شواهد مورد نیاز را استخراج کند.(1)
2 . توجه به ساختار تاریخى متن : روایى و نیمه روایى یا ساختار پیچیده و تحلیلى داشتن متون، در عمق مفاهیم و چگونگى فهم مطالب و رابطه متقابل آن با زمانهاى که متن در آن نوشته شده است، تأثیر بسیارى دارد. به عنوان مثال، نوشته شدن تمام یا بخشى از مطالب یک منبع به صورتى مغلق و پیچیده در زمانى که اغلب منابع، ساختار ساده و روایى دارند مىتواند نکته مهمى در آشنایى با روح حاکم بر آن دوره و تاریخنگارى مربوط به آن باشد. زبان و ساختار زبانى به عنوان وسیلهاى که مورخ اعصار گذشته کنش و تعاملات عصر خود را به کمک آن به یادگار گذاشته است، در بستر تاریخ و تحولات تاریخى شکل گرفتهاند. از این رو منتقد تاریخ با شناخت تحولات تاریخى، ضمن اینکه ساختار زبانى را بهتر مىشناسد از شرایط حاکم بر هر عصر، و گفتمان هر دوره نیز آگاهى لازم بهدست مىآورد. این کار ضمن اینکه ذهن مورخ را در تفاسیر و تحلیلها پویا مىکند در شناخت اصالت گزارشها نیز او را یارى مىنماید.
3 . توجه به مکانیزم اجتماعى : نقد امروز مىکوشد چگونگى و ساختار هر اثرى را از وضع جامعه نتیجه بگیرد. هر متن و اثر، مولود سازمان و ساختار جامعه است و براى شناخت و نقد مطالب آن باید این ساختار را شناخت. در اینجا نوعى رابطه علت و معلولى مطرح مىشود؛ در واقع، آنچه سجیه یک نویسنده نام دارد، معلول رابطه او با جامعه و مولود مواریث و تأثیرات محیط است. اصولاً هر نقدى مىکوشد بین نویسنده اثر و محیط فکرى و مادى وى، بین نویسنده و مواریث ذوقى و تربیتى وى، رابطهاى یافته و با استفاده از اصل علیت و فرآیند تأثیرپذیرى، از آنها در امر نقد، بهره بگیرد. طبیعى است که نوع تأثیرگذارى جوامع در مرحله انقلاب، آرامش، شورش و قیام، مرحله گذار و شرایط مختلف دیگر بر ذهن مورخ و چگونگى کار وى متفاوت است. در این خصوص، تاریخ و منابع تاریخى، هم حادثهاى اجتماعى و هم عاملى اجتماعى محسوب مىشوند، زیرا از یک طرف در اجتماع تأثیرگذارند و از طرف دیگر از آن تأثیر مىپذیرند. از این رو، در هر دو صورت براى منتقد تاریخ اهمیت داشته و از مباحث مهم نقد محسوب مىشود.(2)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 63.
2 . زرینکوب، دفتر ایام، ص 216-217 و 220-221. همین طور براى آگاهى از چگونگى شکلگیرى کنش و رفتار انسانها تحت تأثیر محیط جمعى و بافت اجتماعى و فرهنگى جامعه (ر.ک: مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 63).
(57)
--------------------------------------------------------------------------------
4 . انس و الفت برقرار کردن با متن در جهت نقد آن : منتقد تاریخ از این طریق به تدریج با ساختارهاى متون و چگونگى مطالب آنها آشنا شده و سپس به نقد آنها مىپردازد. اهمیت این مسئله آنجاست که تودورف، منتقد بلغارى در کتاب نظریه ادبى مىگوید:
متن در جریان دو بار خواندن، یکسان نمىماند و در هر بار خواندن، معنایى تازه مىیابد.(1)
وى در مقالهاى با عنوان «چگونه خواندن» از سه گونه خواندن، خواندن طرحریزى شده، خواندن تفسیرى و شیوه خوانا یاد مىکند و اهمیت صحیح خواندن و دقیق و عمیق خواندن متن و فراگیرى بیشتر از آن را گوشزد مىکند.(2)
5 . توجه به معناى لغات و اصطلاحات و تفاوت معنایى آنها در دورههاى مختلف: بدیهى است که تاریخنگارى هر دوره، ساختار زبانى مربوط به آن دوره و الفاظ و اصطلاحات مربوط به آن را دارد. بنابراین، از این طریق مىتوان براى تعیین صحت و سقم مطالب و نقادى آنها استفاده کرد. طبیعى است که به کار رفتن الفاظ و اصطلاحات مهجور و غیر رایج در تاریخنگارىِ یک دوره مىتواند نشانه خوبى براى اصالت یا عدم اصالت و صحت مطالب تاریخى آن دوره باشد. مثلاً به کار رفتن اصطلاحات مربوط به عهد مغول در تاریخنگارى عصر سلجوقى یا حتى دورههاى مختلف، در این رهگذر یارى کننده مىباشد. مثلاً لفظ «کجا» در شاهنامه به معناى «که» و در روضة الصفا به همان معناى «کجا» به کار رفته است. از این رو باید به این تفاوتهاى معنایى توجه کرد. همین طور کنایات و استعارات، مخفىکردن نیت واقعى در قالب آنها و دیگر ترفندهاى ادبى، استفاده از لغات و الفاظ مهجور براى فخر فروشى یا ضرورتهاى سیاسى ـ اجتماعى، رابطه معنوى لغات و اصطلاحات با متن، تطابق یا عدم مطابقت دستورى الفاظ با متون و مسائلى از این قبیل مىتواند در نقد منبع، یارى کننده باشد.(3)
6 . تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان : تحلیل محتوا به روش و فنون خاصى اشاره دارد و براى بررسى تفکرنویسنده یا مؤلف، کارایى بسیار دارد. در این روش، واحدهاى فکرى نویسنده را
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بابک احمدى، همان، ص 273.
2 . همان، ص 274-275.
3 . رشید یا سمى، آئین نگارش در تاریخ، ص 51-58.
(58)
--------------------------------------------------------------------------------
پیدا کرده و سپس با تخمین آمارى، نمودهاى آن را پیدا مىکنیم. مثلاً اینکه وى چند بار واژه رعیت یا واژه فئودال یا شاه و غیره را بهکار برده است مىتواند نشانهاى در جهت شناخت محتواى فکرى او و زمانهاى که تاریخ خود را در آن نوشته است باشد. در تحلیل گفتمان هم، طرز فکر و شیوه بیان مورخ در پرتو فرآیندهاى خاص روانشناختى ـ جامعهشناختى که در یک ساختار زبانى ـ اندیشهاى انعکاس یافته بررسى مىشود.(1) شرایط و روح حاکم بر هر دوره در بینش و نگرش مورخ تأثیر مستقیم دارد. با شناخت این شرایط و چگونگى آن، طرز فکر و نوع نگارش مورخ آشکار مىشود و آسانتر مىتوان مطالب نوشتارى وى را نقد کرد.
7 . بازسازى فضاى متن : ضرورت توجه به حوادث موجود در متن در فضاى بازسازى شده و به اصطلاح، بررسى هر متن در پرتو فضاى آن، امر دیگرى است که در نقد منابع کمک زیادى مىکند. طبیعى است که هر مورخى بینش، ارزش، روش و دانش خاص خود را دارد و این امر، متن وى را تحتالشعاع قرار مىدهد. در بازسازى فضاى متن باید به این عوامل و دیگر شرایط سیاسى ـ اجتماعى مؤثر در پیدایش متن توجه کرد. مباحثى که در این قسمت، بررسى مىشود در قالب نقد اجتماعى مطرح است. در نقد اجتماعى چگونگى ارتباط منبع و تأثیر محیط اجتماعى در پیدایش آن بررسى مىشود. افکار، عقاید، ذوقها و اندیشهها تابع جریانهاى اجتماعى است و هدف نقد، مطالعه تأثیرات متقابل منبع و جامعه است. در همین جاست که مىتوان از نقدتأثیر و ارتباطى که نقد تأثیر و نقد اجتماعى در یکدیگر دارند سخن گفت. قریحه و فکر نویسنده، ذوق و تمایلات فردى و شخصیتى او، ارتباط با افراد جامعه، پایگاه طبقاتى او، گرایشهاى سیاسى و حزبى او، پایگاه اقتصادى و مزد و حرفه وى، رابطه او با نظام و حاکمیت سیاسى، همراهى یا عدم همراهى او با امواج و افکار رایج جامعه، همه در این مبحث مطرح مىشوند. جامعه و تاریخ و پیدایش منابع تاریخى، هر دو جنبه حرکتى و دینامیکى داشته و در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. این تأثیر متقابل، درک نمىشود مگر با بازسازى فضاى متن. (2) این قسمت را مىتوان در زمینه مباحثى که با عنوان منابع الهام منتقدان معروف است و در آن، دو دسته منابع حیاتى و کتبى بررسى مىشوند نیز مطرح کرد.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: ریمون کیوى، لوک و ان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعى، ص 222؛ بتراتسلندر، روشهاى تجربى تحقیق اجتماعى، ص 65-67؛ نوذرى، همان، ص 400-403 و حمید عضدانلو، «درآمدى برگفتمان یا گفتمانى برگفتمان»، مجله اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 103-104، ص 48-49.
2 . زرینکوب، دفتر ایام، ص 220-221.
3 . همان، ص 219.
(59)
--------------------------------------------------------------------------------
8 . توجه به اصل همبستگى امور و پدیدههاى تاریخى و هماهنگى حادثه با حوادث و دیگر پدیدههاى تاریخى : طبیعى است حوادثى که مورخ به عنوان گزارش واقعیت برگزیده و آنها را در متن آورده است، با دیگر وقایع و خصوصا آن چه تحت عنوان ساختار و فضاى متن معروف است، بىارتباط نیست. از این رو، بررسى رابطه گزارش یک واقعیت با گزارشهاى دیگر وقایع و فضایى که این وقایع در آن شکل گرفته، بسیار مهم است.
9 . توجه به بستر فرآیندى متن : امور و حوادث تاریخى را باید در بستر فرایندى خاص خود بررسى نمود و آنها را از طریق نقد تطبیقى با یکدیگر انطباق داده و از آن طریق در کشف واقعیات تلاش کرد. نقد تطبیقى که اینخلدون آن را «قانون مطابقه» نامیده است و مىتوان از آن با عنوان تاریخ تطبیقى یاد کرد، در صدد آن است که با مطالعه تطبیقى مطالب متن با یکدیگر و مطالب منابع دیگر، اصل واقعیت را کشف کرده، گزارشها را به درجه قابل وثوق برساند. در این ارتباط، مطالب منابع یا مؤید یکدیگر یا مخالف همدیگر و یا یکدیگر را کامل مىکنند.(1)
10 . رعایت اصول زمانى و مکانى : این مسئله که مىتوان در نقد بیرونى هم از آن سود جست بدین معناست که آیا وقایعى که از آنها سخن گفته شده مربوط به مکان و زمان ادعا شده است یا خیر؟ در اینجا مکان و زمان توأمان مد نظر بوده و باید به ارتباط میان آنها توجه داشت. مثلاً این طور نباشد که حادثهاى مربوط به زمان مغولان در مکانى مطرح شده باشد که با آنها ارتباطى نداشته یا پاى آنها بدانجا نرسیده باشد. به این نکته نیز باید توجه داشت که منظور از مکانِ تحریر متن تنها مکان جغرافیایى آن نیست، بلکه مفهوم اجتماعى آن نیز مد نظر است؛ اینکه متن در یک صومعه، اداره، سازمان حزبى، گروهى یا هر جاى دیگرى نوشته شده باشد مىتواند در نوع و چگونگى آن تأثیر گذار باشد. گاه نیز مکان عارى از هر گونه مفهوم جغرافیایى است، مثل نوشتههاى دربارى که در سفر و حضر یا هنگام انتقال پایتخت نوشته شدهاند، اما در این نوشتهها مهم نیست که فرد در کجا تاریخ خود را نوشته، بلکه مهم آن است که مورخ در این تغییرات، همراه دربار بوده باشد. به هر ترتیب، از آنجا که مورخان با چارچوب زندگى سیاسى ـ اجتماعى زمان خود، پیوند داشته و وسعت اطلاعات آنها فى نفسه با وسعت روابط محیطى که بدان تعلق دارند، در ارتباط مىباشد یقین به هویت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همو، تاریخ در ترازو، ص 71.
(60)
--------------------------------------------------------------------------------
محیط اصلى و هماهنگى آن با زمانِ ادعایى، از موارد بسیار مهم است.(1)
11 . عدم اعتماد منطقى به مطالب متن : این مسئله نیز در نقد، تعیین کننده است. در این باره اگر چه نباید افراط به خرج داد، اما بهتر است ابتدا مطالب یک متن، مشکوک تلقى شود تا براى تأیید صحت آنها دلایل محکم ارائه شود. تفحص در جهت صحت و سقم مطالب، با اعتماد نکردن اولیه به آنها که بر منتقد، فرض مطلق بوده و بعضا در مفهومى دیگر از آن به عنوان «اصل توجیه» یاد کردهاند نیز نکته بسیار مهمى در نقد منبع به حساب مىآید.(2) منتقد گزارشهاى تاریخى باید در نظر بگیرد که مطالب مورد نظر وى با حب و بغض نوشته شده تا بیشترین تلاش را براى تعیین صحت و سقم آن به عمل آورد. چنین شکى که مقدمهاى براى رسیدن به یقین است، مورخ را در رسیدن به عینیت وقایع یارى مىسازد. در همین جاست که باید با بهرهگیرى از «اصل تشکیک منظم» در جهت رسیدن به یقین، گام برداشت.(3)
12 . نقد شواهد ارادى به وسیلهشواهد غیر ارادى : در نقد متن از این قاعده نیز باید سود جست. مثلاً مورخى که در بخشى از مطالبش از جنگ و امور نظامى سخن مىگوید، ناخودآگاه از مذهب و چگونگى آن سخن سرمىدهد، در این صورت، او شاهدى غیر ارادى بهدست داده که مىتوان از آن، هم در زمنیه مذهب و همتأثیرگذارى آن در امور نظامى نتیجهگیرى کرد. شواهد ارادى به قصد مطلع ساختن آیندگان از انجام کارى، در منابع مىآیند، اما شواهد غیر ارادى این چنین نیست؛ به عبارتى شواهد ارادى آگاهانه به نگارش درباره یک موضوع مىپردازد، اما شاهد غیر ارادى به صورت ناخودآگاه و هنگام شرح دیگر موضوعات، اطلاعاتى در خصوص آن موضوع به دست مىدهد.(4)
به هر ترتیب، منتقد تاریخ باید رابطه مورخ با واقعیت مسلم تاریخى را مد نظر داشته و از همان ابتدا بنا بر آن نگذارد که آن چه مورخ نوشته، گزارش حقیقى واقعیت تاریخى است. منتقد باید با بهرهگیرى از فرایندهاى یادشده و آن چه در نقد خارجى، مطرح مىشود، سعى کند گزارش واقعیت تاریخى را شناخته و آن را بهکار گیرد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . در مورد رابطه زبانى و مکانى متن ر.ک: ساماران، همان، ج 1، ص 108-111 و ج 4، ص 105-110.
2 . همان، ج 4، ص 65. (اصل توجیه: هرگز نباید بدون تفحص درباره آنچه ممکن است وجود غلطى را اجتنابناپذیر یا محتمل سازد، چیزى را غلط پنداشت). اشتباه ندانستن امرى که اشتباه بهنظر مىرسد و تلاش در جهت اثبات اشتباه یا غیر اشتباه بودن آن به گونهاى همانند تفحص در جهت اثبات صحت و سقم مطالب است.
3 . رشید یاسمى، همان، ص 54-55.
4 . همان، ج 4، ص 161-163.
(61)
--------------------------------------------------------------------------------
نقد خارجى
در نقد خارجى از مطالبى سخن گفته مىشود که متوجه تعیین واقعیت مطلب یا شاهد تاریخى است. اصالت یا عدم اصالت منبع، صحت و سقم انتساب منبع و نقد نویسنده و مورخ در این جهت، در این قسمت بررسى مىشود. به طور کلى مجموعه تحقیقات و مطالعاتى که منتقد براى فهم و درک اثر در خارج از آن اثر انجام مىدهد، نقد خارجى است. آنچه در نقد خارجى مطرح است تکیه بر اصالت و نسخه اصلى منبع و صحت انتساب و شناسایى نویسنده یا نویسندگان و تاریخ زمان نگارش منبع است. در نقد خارجى، اسناد ومدارک ازنظر شکل ظاهرى و مواردى، همچون تاریخ، محل نگارش، مشخصات و احوال مورخ و در نهایت، طبقهبندى اثر در میان منابع بررسى مىشود. البته باید توجه داشت که پى بردن به هر یک از این موارد، مستلزم آزمایش و عملکردهاى پیچیدهاى است که بدون کمکگیرى از علوم معین تاریخى چندان امکانپذیر نیست. مثلاً نوع خط، رنگ، کاغذ، پوست، پارچه، سنگ، فلز، چوب، دست خط، امضا، املاى کلمات و غیره بهراحتى مشخص نشده و مستلزم آزمایشات دقیق است.
نکته دیگر این است که در نقد خارجى هم بعضا باید از برخى راهکارهاى نقد داخلى سود جست و طرح آنها در اینجا به صورت جداگانه به معناى عدم ارتباط راهکارهاى آنها نیست. به عنوان مثال، آنچه در نقد مورخ و نویسنده منبع مطرح مىشود و در پرتو آن سعى در فهم ارزشمندى بیشتر دادههاى تاریخى مىشود، در نقد داخلى و توضیح اصالت یا عدم اصالت دادهها نیز کاربرد دارد.
راه کارهاى نقد خارجى
نقد خارجى هم راهکارهاى مخصوصى دارد که با در نظر داشتن یکى بودن برخى از این راهکارها با شیوههاى نقد درونى به برخى از آنها اشاره مىکنیم :
1 . تصحیح متن و شناسایى نسخه اصلى منبع : منتقد باید نسخه اصلى یا دستکم نسخه قریب به اصل را شناخته، در صدد احیا و تصحیح آن برآید. در این ارتباط نباید بنا را برآن گذاشت که آنچه در متن آمده عین واقعیت تاریخى است. ممکن است متن، تحریف و تصحیف شده و به علل مختلف، دستکارى شده باشد. از این رو، شناسایى نسخه اصل و احیاى آن، مورد مهمى است. تصحیح متن، راهکارهاى ویژه داشته و مىتوان آن را یک فرایند انتقادى دانست که خود، نیازمند نقد درونى و بیرونى است. در نقد خارجى از راه تصحیح
(62)
--------------------------------------------------------------------------------
متون، مسائلى از قبیل پرداختن به احوال و آراى نویسنده، چگونگى پیدایش اثر مورد نظر، دیدگاههاى نویسنده نسبت به نظریهها و آراى مطرح، جهان بینى او، نقش و کار کرد اثرش در میان اخلاف او، کار آیى زیاد داشته و محقق را در رسیدن به دادههاى قابل وثوق یارى مىکند.(1)
2 . بررسى احوال مورخ و صحت انتساب متن : در این مبحث، دو نکته مورد نظر است: از یک طرف، صحت انتساب است که آیا منبع و متن مورد نظر از فرد ادعا شده است یا خیر؟ مطلب دیگر این است که به فرض صحت انتساب، آیا نویسنده، واقعیت را بیان داشته یا آن را در جهت اهداف و نیات خود و غیر واقعى آورده است؟ منتقد به منظور اثبات صحت انتساب، از یک طرف خود اثر را از لحاظ اسلوب فکر و طرز بیان حوادث ملاحظه مىکند و از طرف دیگر، قرینهها و نشانههاى تاریخى ـ اجتماعى را براى تعیین زمان ایجاد اثر بررسى مىکند. شناسایى سبک بیان اطلاعات از تاریخ، تطور ادبى و زبانى، وقوف برجریان تکامل عقاید و افکار، توجه به خصوصیات فکرى و طرز بیان هر مورخ و هر دوره، از جمله مطالبى است که در شناسایى اثر مجهول الهویه یا ادعایى کمک مىکند. توجه به شباهت آثار نویسندگان براى تعیین زمان و شباهت نام آنها، توجه به سرقتهاى علمى و اوضاع و احوال اجتماعى هم در این جهت، یعنى تعیین صحت انتساب و اصالت منابع، مهم به نظر مىرسد.(2)
این مورد که آیا مورخ واقعیت را بیان داشته یا خیر، از طریق نقد اجتماعى و انواع دیگر نقد براى اثبات این امر تلاش مىشود. توجه به قریحه و فکر مورخ، ذوق و تمایلات شخصى او، ارتباطش با جامعه، پایگاه طبقاتى، گرایش سیاسى ـ عقیدتى و حزبى او، شخصیت اخلاقى وى، صداقت و امانتدارى وى، خوش باورى یا عدم آن، اجبار یا عدم اجبارى که در نقل وقایع داشته، قوه حافظه و ضبط مورخ، اشتباههاى سهوى یا عمدى او، دقت مورخ، واسطه زیاد مورخ با واقعه و فاصله زمانى و مکانى با واقعیت و موارد این چنینى، از جمله مسائلى هستند که در این جهت، کاربرد دارند. در زمینه وثوق یا عدم وثوق مورخ هم مىتوان با در نظر گرفتن منافع و اغراض، جبن و فرومایگى، تقلید، عادت به دروغ گفتن، لزوم جرح و تعدیل، مطابقت خبر با اصل واقعیت و شرایط سیاسى ـ اجتماعى، دقت در روایات و متون به منظور کشف خبر موثق از غیر موثق، روشنى یا پیچیدگى بیان، امکان یا عدم امکان وقوع واقعه، راهى به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مایل هروى، همان، ص 34 و 320-350.
2 . زرینکوب، نقد ادبى، ص 89-96.
(63)
--------------------------------------------------------------------------------
اطلاعات اصیل و موثق جست.(1) التبه ـ چنانکه آمد ـ برخى از این فنون در نقد درونى منابع نیز بهکار مىرود.
3 . استفاده از علوم و فنون یارىگر تاریخى : مهرشناسى، تمبرشناسى، کاغذشناسى و ملیلهکارى، خطشناسى، کتیبهشناسى، سکهشناسى، معناشناسى، رمزشناسى، دیپلماتیک، جغرافى، کتابشناسى، باستانشناسى، جغرافیاى تاریخى، گاهشمارى، متدلوژى، شجرهشناسى و نامشناسى، از جمله دانشهایى هستند که مىتوانند منتقد تاریخ را در نقد یارى کنند. توجه به نقد افزار، نقد نفوذ و نقد اجتماعى که قبلاً از آنها سخن گفته شد نیز در نقد خارجى، تاریخگذارى، شناخت متن اصلى و آن چه به اصالت و انتساب متون مربوط مىشود، نقش تعیین کننده دارد.(2)
4 . توجه به تاریخنگارى متن : در این مورد باید توجه داشت که در متن، زمان محالى قید نشده و تاریخهاى موجود با دوره تاریخىِ مورد بحث، هماهنگى داشته باشد. تقدم و تأخر مطالب، نبود لغتها و اصطلاحهاى نامربوط در متن، ذکر زمان و تواریخ با رمز یا مشخص نبودن دوره نگارش، چگونگى تاریخنگارى و ساختار تاریخى و زبانى آن، در این جهت، تعیین کننده است. از تاریخنگارى متن مىتوان، هم در جهت نقد درونى و هم نقد بیرونى کمک گرفت.
سخن پایانى
از آن چه آمد مىتوان چنین نتیجه گرفت که تبدیل دادهها به شواهد تاریخى و شناخت واقعیتها که از طریق فرایند نقد منبع صورت مىگیرد، نکته بسیار مهمى در تحقیقات تاریخى محسوب مىشود. نقد منبع اگر چه خود بخشى از شناسایى منابع و اخذ اطلاعات از آنها بوده و در مرحله فاکتولوژىِ تحقیق انجام مىگیرد، اما نظر به اهمیتى که در ارزیابى و ارزشمندى شواهد تاریخى دارد، شایسته توجه بیشترى است. منظور از نقد منبع در تاریخ بهکاربردن اصول و روشهایى است که در یک تقسیم بندى هر چند قراردادى در دو صورت کلى نقد داخلى و نقد خارجى انجام مىگیرد و گزارش واقعیتهاى تاریخى را هر چه بیشتر به عینیت نزدیک مىکند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همو، دفتر ایام، ص 218.
2 . ساماران، همان، ج 2، ص 238 و یروفه یف، همان، ص 74-81.
(64)
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
49 . اتسلندر، بتر، روشهاى تجربى تحقیق اجتماعى، ترجمه بیژن کاظمزاده، مشهد، انتشارات، آستان قدس، 1371 .
50 . احمدى، بابک، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز، 1370 .
51 . استفورد، مایکل، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ترجمه مسعود رضایى، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) و سمت، 1384 .
52 . ـــــــــــــــــــــ ، درآمدى بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدى، تهران، نشرنى، 1382 .
53 . پالمر، ریچارد، علم هرمنوتیک ، ترجمه محمد سعید حنایىکاشانى، تهران، انتشارات هرمس، 1382 .
54 . زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، چاپ پنجم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1377 .
55 . ـــــــــــــــــــــــــ ، دفتر ایام، تهران، انتشارات علمى، 1379 .
56 . ـــــــــــــــــــــــــ ، نقد ادبى، تهران، انتشارات، امیرکبیر، 1369 .
57 . ساماران، شارل، روشهاى پژوهش در تاریخ، ترجمه گروه ترجمان، مشهد، انتشارات آستانهقدس رضوى، 1371 .
58 . عضدانلو، حمید، «درآمدى بر گفتمان یا گفتمانى بر گفتمان»، مجله اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 103-104 .
59 . کار، اى. اچ، تاریخ چیست؟، ترجمه حسن کامشاد، تهران، خوارزمى، 1358 .
60 . گلدمن، لوسین، فلسفه و علوم انسانى، ترجمه حسین اسدپور پیرانفر، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1357 .
61 . لوک، ریمون کیوى و ان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1373 .
62 . مایل هروى، نجیب، نقد و تصحیح متون، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1369 .
63 . مهتا، ود، فیلسوفان و مورخان(دیدار با متفکران انگلیسى)، ترجمه عزتاللّه فولادوند، تهران، انتشارات خوارزمى، 1369 .
64 . نوذرى، حسینعلى، فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات طرحنو، 1379 .
65 . یاسمى، رشید، آئیننگارش در تاریخ، تهران، مؤسسه وعظ و خطابه، 1316 .
66 . یروفه یف، تاریخ چیست؟، ترجمه محمدتقى زاده، [بىجا، بىنا، بىتا].
(65)