چکیده

ساختارگرایى که از سال‏هاى شصت سده بیستم فعالیت خود را آغاز کرده بود، عصر طلایى خود را در سال‏هاى هفتاد سپرى کرد. این مکتب بر بسیارى از حوزه‏هاى دانش تأثیر خود را نهاد و بر تاریخ‏نگارى این دوره نیز سایه افکند، به‏گونه‏اى که مقاله‏هاى مجله تاریخى آنال، رنگ و بوى مباحث ساختارى به خود گرفت. در این مقاله، نویسنده به دنبال معرفى این نوع از تاریخ‏نگارى است. وى پس از معرفى شخصیت‏هاى برجسته ساختارگرا، زمینه‏هاى سیاسى ـ اجتماعى و علمى شکل‏گیرى این مکتب را یادآور شده، سپس سیر تکوین آن را دنبال کرده است. هم‏چنین نویسنده، مؤلفه‏هاى اصلى ساختارگرایى و پیوند آن را با تاریخ‏نگارى به بحث مى‏نشیند و از مفاهیم اصلى آن، سخن مى‏گوید و سپس کاستى‏ها و آسیب‏هاى آن را مى‏شمارد.

متن

مقدمه

    عصر طلایى ساختارگرایى(1) در علوم انسانى به سال‏هاى شصت و هفتاد قرن بیست و به کانونى همچون فرانسه باز مى‏گردد. علوم انسانى نیاز به موقعیت علمى داشت و گفته شده است که ساختارگرایى با دقت علمى خودش براى نخستین بار توانست علوم انسانى را به این موقعیت برساند. احتمالاً در این عصر و براى نخستین بار بود که علوم انسانى به علوم انسان، علم و انسانى تبدیل شد. ساختارگرایى در برابر سه مکتب پدیدارشناسى، اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم سربرآورد و مفاهیم اساسى مکاتب فوق، یعنى «کنش‏گر»(2) و «آگاهى از آزادى» را بى‏اساس خواند.

ساختارگرایى(3)

    اندیشمندان بزرگ ساختارگرا عبارت‏اند از: کلود لِوى استراوس(4) در مردم‏شناسى، ژاک لاکان(5) در روان‏شناسى تجربى،(6) لویس آلتوسر(7) در مارکسیزم، رولان بارت(8) و تزوتان تودورف(9) در ادبیات، جورج دو مزیل(10) در دین‏شناسى و ... .

 

 

 

به ترتیب از راست به چپ : آلتوسر، لاکان و استراوس


--------------------------------------------------------------------------------


    1 . Structuraliste.

2 فرد کنش‏گر، موجودى است که کارهایش را با اندیشه و اراده، انجام مى‏دهد (مترجم).


     3 . La structuralisme.


     4 . Claude Levi Strauss (1908 - alive).


     5 . Jacques Lacan (1901 - 1981).


     6 . La Psychanalyse.


     7 . Louis Althusser (1918-1990).


     8 . Roland Barthes (1915-1980).


     9 . Tzvetan Todorov (1939- alive).


     10 . Georges Dumezil (1898-1988).

(37)

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

به ترتیب از راست به چپ : دو مزیل، تودورف و بارت


    از سویى، ساختارگرایان مورد نظر، رویه واحدى را دنبال نمى‏کردند و از سوى دیگر، واژه ساختار نیز در معانى متعددى به‏کار مى‏رفت. به عنوان نمونه در عین حالى که میشل فوکو همیشه خود را از پیروان نیچه مى‏دانست، اما هیچ‏گاه واژه «ساختار» را به کارنگرفت و از واژه «اپیستمه»(1) استفاده کرد.

    زمینه‏هاى فراوانى در محدوده و شرایط تاریخى که ساختارگرایى در آن شکل‏گرفت، وجود داشت که به مهم‏ترین آن‏ها اشاره مى‏کنیم :

    1ـ علوم انسانى در جست‏وجوى مشروعیت علمى، مدام با یک بحران روبه‏رو بود؛

    2ـ منظومه ارزش‏هاى رایج جهان در آن دوره به هم ریخت. یکى از نمودهاى این امر را مى‏توان در فلسفه‏هاى جدیدى جست که خود را وقف تمایز پدیده‏ها از یکدیگر و تأکید برجنبه فردى انسان کردند و به روابط او با دیگر انسان‏ها بهایى ندادند و به گونه‏اى گام برداشتند که پدیده‏ها را جدا از یکدیگر ببینند و پیوندهاى میان آن‏ها را در نظر نگیرند. در این فلسفه‏ها نگاه جامعى وجود نداشت و سعى نمى‏شد همه جزئیات و تفاصیل براى برقرارى رابطه دیالکتیک میان اجزا فراهم آید تا اشیا معنا یافته و منطق حاکم بر آن‏ها به‏دست آید؛

    3ـ انسان نشان داد نمى‏تواند با عقل خودش فرجام خویش را در اختیار گیرد. بشر خود را

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Episteme.

(38)

--------------------------------------------------------------------------------
در جنگ جهانى، بحران بزرگ اقتصادى 1929م، جنگ ویتتام و بسیارى از فجایع، مبتلا ساخته بود، در نتیجه نه تنها اعتماد بسیارى از اندیشمندان به چنین بشرى سلب شده بود، بلکه متفکران از خود مى‏پرسیدند که آیا پیشرفتى که از آن سخن گفته مى‏شد حقیقت داشت یا توهمى بیش نبود؟

    4ـ فلاسفه با بهره از عقل، اعماق زبان را در نور دیدند. واضح و غیر قابل تردید است که احیاى فلسفه در سده بیستم تا حد زیادى به مباحث فیلسوفان درباره زبان باز مى‏گردد؛ مسائل زبانى یا علوم زبان‏شناختى.(1) فردیناند دو سوسور،(2) بنیان‏گذار مبانى این دانش، نقش اساسى در تولد ساختارگرایى داشت؛

    5ـ فروید هم با طرح مفهوم ناخودآگاه انسانى، الهام بخش ساختار گرایان بود؛

    6ـ پس از جنگ جهانى دوم بسیارى از مستعمره‏ها به استقلال رسیدند و روابط گسترده‏اى میان جهان پیشرفته و جهان در حال رشد برقرار شد، در نتیجه، بسیارى از اندیشمندان غربى با فرهنگ‏هاى جدیدى آشنا شدند که مفهوم زمان و زندگى در آن فرهنگ‏ها با آن‏چه در فرهنگ اروپایى و شمال امریکایى رواج داشت کاملاً متفاوت بود.


    دو سوسور دریافت که زبان، مجموعه‏اى از نشانه‏هاست(3) که دلالتشان تابع اراده متکلّم نیست. هم‏چنین او به مفهوم نظام(4) پى برد، زیرا هر مجموعه از آواها معناى مشخصى دارند، اما معناى هر آوا از زبانى به زبان دیگر تفاوت مى‏کند، پس میان معنا و آوا ملازمتى وجود ندارد، بلکه معناى آواها از درون ارتباط آن‏ها با یکدیگر برمى‏آید. دو سوسور بررسى‏هاى هم زمانى(5) (سینکرونیک یا در عرض زمان) را بر بررسى‏هاى در زمانى(6) (دیاکروینک یا در طول زمان) ترجیح داد، زیرا آن‏چه از نظر زبان‏شناس اهمیت دارد، وضعیت واژه در لحظه‏هایى است که او به آن مى‏پردازد، نه چگونگى شکل‏گیرى یا تغییرات واژه در طول تاریخ. در نتیجه براى بررسى زبان، کافى است همچون بازى شطرنج، قواعد بازى را دانسته و به‏کار برد و مهارت پیدا کرد و دیگر لازم نیست تاریخ و اصول آن بازى را شناخت.

    از این زمان به بعد، زبان‏شناسى دو سوسور مفاهیمش را بر علوم انسانى و از جمله، علم تاریخ تطبیق داد و رهیافت ساختارگرا را در آن علوم به‏وجود آورد.

    ساختارگرایى از نظر لغوى، روشى است که در آن امرى به یک ساخت تشبیه مى‏شود. هم‏چنین گفته مى‏شود که همکارى و همیارى هندسى یا زیبایى شناختى که میان اجزاى ساخت پدید مى‏آید، همان ساختارگرایى است.

    ساخت در اصطلاح و چشم‏انداز فلسفى به مجموعه پدیده‏هایى گفته مى‏شود که با یکدیگر همبستگى و همگرایى دارند و یک نظام(7) یا دستگاه را شکل مى‏دهند. هستى هر پدیده، با ارتباطى که با دیگر پدیده‏ها برقرار مى‏کند قابل تصور است. روابط میان پدیده‏ها رابطه خطى سبب و نتیجه نیست، بلکه روابط پیچیده‏اند. در ساختارگرایى باید به تفاوت میان امر سینکرونیک و دیاکرونیک توجه داشت. امر سینکرونیک، از نوعِ بریده از زمان یا کنار نهاده شده از آن است و زمان در آن، نقشى ندارد و ثابت تلقى مى‏شود، در حالى که امر دیاکرونیک، تطورى یا ممتد و زمان‏مند است.(8) براین اساس، ساختار تنها در بافت زمانى که در آن شکل گرفته است معنا خواهد یافت. این مسئله، یعنى تأکید ساختار گرایى برمطالعه سینکرونیک، پرسش‏هاى فراوانى را فرا روى مکتب ساختارگرایى قرار مى‏دهد. نخستین آن‏ها این است که ساختارگرایى که به زمان بى‏توجه است چه چشم‏اندازى از تاریخ که اساس‏اش بر بنیان زمان نهاده شده است خواهد داشت؟ ساختارگراها تنها به امر سینکرونیک اهمیت مى‏دهند و امر

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Linguistique.


     2 . Ferdinand De Saussure (1857-1913).


     3 . Signes.


     4 . Systeme.


     5 . Synchronique.


     6 . Diachronique.


     7 . Systeme.

8 . مطالعه سینکرونیک به مطالعه پدیده‏اى در یک برش از زمان گفته مى‏شود، اما مطالعه دیاکرونیک مطالعه پدیده یا پدیده‏ها در سیر زمان است. برخى مترجمان، سینکرونیک را به هم زمانى، و دیاکرونیک را به در زمانى معادل سازى کرده‏اند. به عبارت رساتر مى‏توان یکى را مطالعه در عرض زمان و دیگرى را در طول آن دانست (مترجم).

(40)

--------------------------------------------------------------------------------
متطور، نظرشان را جلب نمى‏کند، چون فاقد ارزش است. نقش تاریخ‏نگارى ساختارگرا، کشف امور ثابت و غیر متغیر(1) در تاریخ و تأکید بر «دوره‏هاى بلند»(2) است.

    ساختارگرایى، روشى استنتاجى(3) است که با استفاده از داده‏هاى حسى از ساخت ناخودآگاه حوزه‏هاى فرهنگى گوناگونى چون روابط خونى خویشاوندان، اسطوره‏ها، مناسک، تولیدات هنرى، ایدئولوژى‏هاى سیاسى، آشپزى، طبقه‏بندى‏هاى گیاهى و ... پرده برمى‏دارد.

و راى هر مفهومى که انسان براى گفتار یا عملکرد خود به کار مى‏برد، ساختى نهفته که تعیین کننده چارچوبى است که مفهوم در آن بیان مى‏شود. انسان اشتباه کرده بود که گمان مى‏کرد گفتمانش را در اختیار دارد؛ حقیقت آن است که گفتمان بر او حکم فرماست.

    میان ساختارگرایى و مکاتب فلسفى دیگر مى‏توان نکته‏هاى مشترکى یافت:

    الف ـ ساختارگرایى با مارکسیزم در این مسئله که دستاوردهاى بشرى، زیر پوشش ایدئولوژى مدفون شده، هم رأى است؛

    ب ـ این مکتب با روان‏شناسى فرویدى که قائل است آگاهى، عامل حرکت انسان‏ها نیست، بلکه قالب‏هاى ذهنى نامرئى فردى یا اجتماعى بر رفتار بشرى حاکم است، اتفاق نظر دارد؛

    ج ـ ساختارگرایان همچون زیست‏شناسان معتقدند باید تنوع فوق‏العاده دستاوردهاى بشرى را به تعداد محدودى از عناصر و قوانین کاهش داد.

    احتمالاً بیشترین موفقیت ساختارگرایى در عرصه زبان باشد از این رو ساختارگرایان دائما مى‏گویند هر چیزى زبان است.

    ساختارگرایى به شدت با این ایده، مخالف است که انسان با اراده خود تاریخ را مى‏سازد، بلکه معتقد است انسان، مخلوق افکار خود است نه مولد آن‏ها. افعال انسان ناشى از اختیارات آزاد و آگاهانه او نیست، بلکه نتیجه ساختارهایى است که در ذهن خود دارد. از این رو مرگ

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Invariants.


     2 . Lalongue duree.

3 . Deductive. روش استنتاجى به مجموعه روش‏هایى اطلاق مى‏شود که حرکت در آن از کل به جزء یا عام به خاص است، این روش در برابر روش استقرایى است (Inducfice) که براساس آن با تتبع جزئیات ملموس و محسوس به قوانین کلى منتهى مى‏شود(مترجم).

(41)

--------------------------------------------------------------------------------
انسان واقعیت پا برجایى است. به عنوان مثال، تو اگر مسلمان باشى نمى‏توانى از اسلام سخن بگویى، بلکه اسلام است که از طریق تو سخن مى‏گوید، لذا تو صرفا فرد حامل(1) ساختار اسلامى هستى. برخى ساختارگرایان راه به افراط مى‏برند و مى‏گویند انسان‏ها سخن نمى‏گویند، بلکه به‏وسیله ساختارهاى ناآشکار زبان، به کار گرفته مى‏شوند. آن‏ها جوامع را نمى‏سازند، بلکه جوامع آن‏ها را مى‏سازد و در نتیجه، انسان برده‏اى در تملک ساختارهاى پنهان است؛ نه بیشتر و نه کمتر. کلود لوى استراوس در مقاله‏اى که تحت عنوان« تاریخ و مردم‏شناسى»(2) در سال 1949م نوشت اظهار داشت که مورخ در جست‏وجوى خود باید تنها در پى امور حسى و مشاهده‏پذیر باشد و تجلیات آگاهانه رفتار بشر را رصد کند، زیرا مورخ بنا به ماهیت حرفه‏اش، عاجز از مدل‏سازى(3) و ناتوان از نفوذ به لایه‏هاى عمیق ساخت جامعه است، ولى در عوض، مردم‏شناسى در نگاه تواناى خود قادر است مفاهیمى را خلق کرده و به بیانات ناآگاهانه حیات اجتماعى پى ببرد.

    ساختارگرایى به مقابله با تاریخ برخاست، زیرا تنها به امور ثابت و بریده شده از زمان اهمیت مى‏داد. به همین دلیل، فردى چون استراوس در آثار متعدد خود، چون ساختارهاى نخستین قرابت،(4) مدارهاى اندوهگین،(5) مردم‏شناسى ساختارگرا،(6) فکر وحشى،(7) خام و پخته(8) و... به تاریخ بى‏توجه بود. استراوس فرهنگ‏هاى بدوى را به صورت سینکرونیک مطالعه کرد و روابط میان عناصر گوناگون این فرهنگ‏ها را دنبال کرد، بدون آن‏که به مضمون تک‏تک

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Sobject - Support.

2 دو اصطلاح مردم‏شناسى (Ethnologie) و انسان‏شناسى (Anthropologie) تقریبا مترادف‏اند. فراتر از سلیقه کاربران، در زبان فارسى، انسان‏شناسى به مفهوم وسیع کلمه (مطالعه عمومى انسان، جسمانى، باستانى، تاریخى، اجتماعى و فرهنگى) و مردم‏شناسى به معناى مطالعه هر یک از حوزه‏هاى حیات انسان در محدوده جغرافیایى معین است. البته در زبان فرانسه، انسان‏شناسى به مطالعه جسمانى و نژادى، و مردم‏شناسى به مطالعه فرهنگى و اجتماعى انسان به کار مى‏رود (مترجم).


     3 . Modelisation.


     4 . Structures elementaires de la parents (1948).


     5 . Tristes tropiques (1955).


     6 . Anthropologie structural (1958).


     7 . La pensee sauvage (1962).


     8 . Le cru et le cuit (1964).

(42)

--------------------------------------------------------------------------------
عناصر یا اعضاى آن فرهنگ‏ها توجه کرده باشد. او بر این باور بود که فرهنگ‏هاى گوناگون صرفا تجلیات گوناگون یک ساختار ناخودآگاهند که هم‏چنان یکى باقى مى‏ماند و تا زمانى که عمق این ناخودآگاهى و ساز و کار آن شناخته نشود، به دشوارى مى‏توان به کنه همه این فرهنگ‏ها پى برد. استراوس روشن کرد که افراد بدون آن‏که آگاهى داشته باشند روابط خود را با یکدیگر براساس پیوندهاى خونى تعیین مى‏کنند و این روابط، بردستگاه زبانى آن‏ها تأثیر مى‏نهد. از نظر او وقتى زبان، تبادل واژگان باشد، ازدواج، تبادل زنان است و اقتصاد، تبادل کالاها. از این رو ما در برابر یک ساخت قرار داریم که همان ساخت تبادل است؛ خواه در حال بررسى پیوندهاى خونى باشیم خواه زبان یا اقتصاد. به نظر استراوس تبادل، بشر را از مرحله طبیعت به مرحله فرهنگ رساند و حتى حرمت ازدواج با بستگان بسیار نزدیک(1) ـ که به نظرش اساس هر فرهنگ است ـ چیزى جز نوعى از تبادل نیست و جنبه تحریمى آن کاملاً ثانوى است، چون آن‏چه براى مجموعه‏هاى بشرى اهمیت دارد تبادل زنان است و نه حرمت ازدواج‏هاى مختلط.

    ساخت‏هاى حاکم بر تبادل اقتصادى یا اجتماعى، ساخت‏هایى ناخودآگاه هستند، مثل ماهیت ناآگاهانه ساخت زبان.

    لویس آلتوسر(2) با ساختارگرایى به خوانش مارکسیزم رفت و برخلاف نظر مارکس که معتقد بود انسان با آگاهى، تاریخ را مى‏سازد، نشان داد که نزاع طبقاتى، نزاع میان انسان‏ها نیست، بلکه انعکاس «خودکار» روابط تولید و آگاهى در تطور و حرکت تاریخ هیچ دخالتى ندارد. ژاک لاکان(3) نیز نشان داد که «ناخودآگاهى» که فروید طرح کرده، ساختى شبیه به ساخت زبان دارد. ناخودآگاهى، زبانى است که متکلم دستور زبانش(4) را نمى‏داند و روان‏شناس وقتى مى‏خواهد تشخیص دهد که بیمارى، عاملى آگاهانه ندارد، باید ابتدا دستور زبان ناخودآگاهى(5) را فرا گیرد.


--------------------------------------------------------------------------------


     1 . L,inceste.


     2 . Louis Althusser.


     3 Jacques Lacan.


     4 . Grammaire.


     5 La grammaire de l,inconscient.

(43)

--------------------------------------------------------------------------------


دستاوردهاى مورخ ساختارگرا

    مورخ ساختارگرا در تعامل خود، از تخصص‏هاى دیگر بهره برده، مرزها را میان دانش تاریخ و دیگر دانش‏هاى انسانى برچید، زیرا براى رویکرد، مدل واحدى را ارائه کرد که بتوان بر تمام علوم انسانى تطبیقش نمود.

    مورخ ساختارگرا تلاش کرد از خصومت ساختارگرایى با تاریخ بکاهد از این رو چنین گفت که تطور و حرکت انسانى به گونه‏اى است که هم‏زمان، هم امتداد دارد و هم انقطاع. ساختار نیز هر قدر ثابت به نظر آید، اما با این حال، ساخت‏ها تحت تأثیر تطور قرار مى‏گیرند اگر چه تطورشان کُند و آرام باشد. از این رو مورخ ساختارگرا همه ملت‏ها را تاریخ‏مند فرض کرد، حتى اقوام ابتدایى را. او گام خود را فراتر نهاد تا تفاوت‏هایى که برخى میان ملل گوناگونى قائل‏اند و بخشى از آن‏ها را به «سرد مزاج» یا «بى‏تاریخ» [و دیگران را گرم مزاج و تاریخ‏مند [توصیف مى‏کنند بى‏اعتبار سازد و برخلاف نظر رایج، نخستین ملل را نیز ملت‏هایى «گرم مزاج» و انباشت کننده(1) در نظر گرفت و اسطوره‏هاى پیچیده‏اى را که آن ملل بدان باور داشتند، دلیل مدعاى خود دانست.

    بیشترین توجه مورخ ساختارگرا به روابط خویشاوندى و قواعد ازدواج، اسطوره، هنر و به‏ویژه امور ذهنى و تخیل(2) معطوف شد؛ امورى که تا آن زمان از عنایت کافى مورخان بهره نبرده بود.

    ساختارگرایى در سال‏هاى هفتاد تأثیرات فراوانى بر آنال، مجلّه مشهور فرانسوى گذاشت و این مجلّه مطالعات ساختارى ارزش‏مندى را در آن عهد ارائه کرد.


کاستى‏هاى مورخ ساختارگرا

    به‏رغم دستاوردهاى ارزش‏مند مورخ ساختارگرا، آسیب‏هایى را نیز مى‏توان برایش شمرد:

    1 . مورخ ساختارگرا تاریخ روایى و حادثه محور را کنار نهاد و به حادثه، هر چند اقتصادى یا

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Cumulatifs.


     2 . L,imaginaire.

(44)

--------------------------------------------------------------------------------
هر حادثه‏اى دیگر اهمیتى نداد. او از بررسى جزئى حادثه‏ها دست شست و حادثه را به خودى خود ندید و به دنبال ساخت‏هاى ثابت، ویژگى‏هاى غیر زمان‏مند و تاریخ راکد یا شبه راکد بود؛

    2 . تاریخ براى مورخ ساختارگرا، چیزى نبود جز توالى ساخت‏هاى متعددى که از یکدیگر متمایز و مستقل بودند، و دیگر، زمینه‏اى براى سخن از تاریخ جهانى که بخش‏هایش به یکدیگر متصل بودند باقى نمى‏ماند؛

    3 . مورخ ساختارگرا بیش از حد به واقعیت درونى اشیا توجه داشت و واقعیت بیرونى آن‏ها را در نظر نمى‏گرفت؛

    4 . مورخ ساختارگرا در جست‏وجوى تجلى‏هاى گوناگون یک ساخت، به زیاده‏گویى افتاد و گاه در مجرد ساختن، فاصله گرفتن از واقعیت محسوس بشرى و هم‏چنین التزام به نتایج تعیین شده‏اى که بر واقعیت تحمیل مى‏شد زیاده روى کرد؛

    5 . مورخ ساختارگرا بر این ایده بود که انسان، بازیچه ساخت‏هاى پنهان است و دیگر نمى‏تواند از «من آزاد» یا «من مسئول»، سخن بگوید و به همین صورت است که نمى‏تواند از تاریخ درگیرى‏ها یا انقلاب سخن بگوید.

    در پایان مى‏توان گفت که شعار «مرگ انسان» که ساختارگرایان آن را سر مى‏دادند، شعله ساختارگرایى را فرو کشید و پرتوش را ضعیف ساخت و غالب کسانى که ایمان پر شورى به آن داشتند،از ساختارگرایى دست کشیدند، از جمله التوسر و بارت که بعد از سال‏هاى هفتاد به نقد ساختارگرایى نشستند.

(45)

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

نقد منبع در تاریخ

سیدابوالفضل رضوى(1)


چکیده

    نگرش انتقادى به روى‏دادهاى تاریخى و نقد گزارش‏هاى منابع به منظور رسیدن به شواهد تاریخى، مسئله مهمى در مطالعات تاریخى است. علم تاریخ، حاصل تداخل دو افق حال و گذشته است و از ارتباط متقابل میان مورخ و گزارش‏هاى تاریخى به‏دست مى‏آید. محقق تاریخ پس از گزینش روى‏دادهاى مورد نظر، به نقد آن‏ها مى‏پردازد تا به ماهیت اصیل آن‏ها و شواهد قابل وثوق دست پیدا کند. در واقع، علم تاریخ از ارتباط میان مورخ و داده‏هاى قابل وثوق به‏دست مى‏آید. دست‏یابى به داده‏هاى قابل وثوق تاریخى نیز از راه نقد منبع و به عبارت روشن‏تر، نقد گزارش‏هاى منابع، امکان‏پذیر است. چگونگى نقد منبع در تاریخ و انجام عملى آن در دو قالب نقد داخلى و خارجى که هر کدام راه‏کارهاى خاص خود را دارد، در این پژوهش بررسى شده است.

    واژه‏هاى کلیدى : نقد، نقد منبع، نقد داخلى، نقد خارجى، مورخ و علم تاریخ.


مقدمـه

    نقد منابع به منظور گردآورى شواهد تاریخ، مسئله بسیار مهمى در تحقیقات تاریخى به شمار مى‏رود. نگرش انتقادى به روى‏دادهاى تاریخى و نقد منابع در این جهت که از قرن هفده میلادى در اروپا آغاز شده است، با وجود دیدگاه‏هاى متفاوتى که مکاتب مختلف تاریخ‏نگارى داشته‏اند رو به پیشرفت نهاده و سهم مهمى در رویکرد علمى به رشته تاریخ داشته است. با وجود این، مبحث مهم نقد منبع در میان پژوهشگران ایرانى از جایگاه لازم

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 دکترى تاریخ ایران اسلامى از دانشگاه تربیت مدرس .

(46)

--------------------------------------------------------------------------------
برخوردار نبوده و در بهترین حالت در حد بحث و نظر باقى مانده است. از این رو پرداختن به این مقوله از این جهت که توجه جدى‏ترى را به خود جلب کرده و راه انجام مطالعات تاریخى به طریق روش‏مند را هموار کند، ضرورى مى‏نماید.

    منظور از نقد منبع در تاریخ به‏کاربردن اصول و روش‏هایى است که در یک تقسیم بندى هر چند قرار دادى در دو صورت کلى «نقد داخلى» و «نقد خارجى» انجام مى‏گیرد و گزارش واقعیت‏هاى تاریخى را هر چه بیشتر به عینیت نزدیک مى‏کند.

    با در نظر داشتن ضرورت انجام مطالعات تاریخى به صورت روش‏مند، آن‏چه در میان مفاهیم مربوط به تاریخ مهم به نظر مى‏رسد مفهوم «علم تاریخ» است.(1) این مفهوم از تاریخ که درمقایسه با خود تاریخ به عنوان یک مفهوم نظرى،(2) از وجهى درجه دوم برخوردار است، ماهیت معرفت‏شناختى(3) داشته و از رابطه دو سویه مورخ با گزارش وقایع تاریخى حاصل مى‏شود.(4) در این میان، آن‏چه مهم جلوه مى‏کند چگونگى گزینش گزارش واقعیت و تحلیل آن توسط محقق تاریخ است.(5) این امر نیز تابع مفهومى است که مورخ از تاریخ دارد. البته توانایى و میزان شایستگى محقق تاریخ نیز در این‏میان، امرى تعیین کننده است. در مفهوم اخیر مى‏توان تاریخ را به دو گونه نگریست: یکى سهم محقق تاریخ در گزینش گزارش روى‏دادها و به اصطلاح نوع برداشت و گزینش مورخ (که بسته به توانایى و شایستگى علمى او متفاوت است) و دیگرى ماهیت اصیل روى‏دادها و نزدیک کردن آن‏ها به اصالت و درجه‏اى قابل وثوق. در خصوص علم تاریخ آن‏چه اهمیت بیشترى داشته و محقق تاریخ با آن رابطه برقرار مى‏کند معناى دوم، یعنى رسیدن به وقایع قابل وثوق و یا به عبارت بهتر رساندن وقایع به

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . منظور از مفاهیم مربوط به تاریخ، مفاهیمى همچون علم تاریخ و فلسفه تاریخ (فلسفه نظرى، فلسفه‏انتقادى)، تاریخ‏گرایى، تاریخ‏نگارى و متدلوژى تاریخى است.


     2 . Ontology.


     3 . Epistemology.

4 . مورخ، بى‏واسطه با وقایع تاریخى در ارتباط نیست، بلکه با گزارش وقایع و به اصطلاح یادمان‏هاى تاریخى مرتبط است (ر.ک:اى. اچ. کار، تاریخ چیست؟، ص 58-59؛ حسینعلى نوذرى، فلسفه تاریخ، ص175-184؛ لوسین گلدمن، فلسفه و علوم انسانى، ص 33-36). کار در پاسخ به سؤال تاریخ چیست؟ تاریخ را کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع در مقایسه با یکدیگر مى‏داند. از این سخن که البته در سراسر فصل اول کتاب خود با عنوان «مورخ و تاریخ» آن را به تفصیل بررسى کرده و دید گاه‏هاى مختلف را در خصوص واقعیت تاریخى و سهم مورخ در پیدایش علم تاریخ مطرح کرده است، جز این استنباط نمى‏شود که علم تاریخ، حاصل ارتباط مورخ با گزارش وقایع تاریخى است.

5 . اى. اچ. کار، همان، ص 37 و نوذرى، همان، ص 33.

(47)

--------------------------------------------------------------------------------
درجه‏اى قابل وثوق است.(1) دست یابى به این معنا هم تنها از طریق بررسى روش‏مند تاریخ و توجه به نقد گزارش روى‏دادها و به اصطلاح، نقادى منابع تاریخى امکان‏پذیر است. نقد منبع در تاریخ که خود بخشى از مأخذشناسى(2) تحقیق است مبحث مهمى به شمار مى‏رود که بدون توجه علمى و انجام عملى آن، تحقیق تاریخى از مشخصه علمى بودن دور خواهد بود. در این خصوص، مهم این است که به چه شیوه‏هایى عمل کنیم تا بتوانیم داده‏هاى تاریخى منابع را به درجه قابل وثوق نزدیک کنیم تا سپس آن‏ها را در امر تحقیق به‏کار گیریم.

    فرایند نقد منبع در تاریخ، جایگاه آن در تحقیقات تاریخى، سابقه توجه به این مقوله در قرن‏هاى اخیر، چگونگى انجام آن در قالب‏هاى نقد درونى و نقد بیرونى، از جمله مباحثى است که در این مقاله به آن‏ها پرداخته مى‏شود.


شناخت علمى و اهمیت نقد منبع در تاریخ

    محقق تاریخ از وقایعى که درباره آن‏ها تحقیق مى‏کند برکنار بوده و غیر مستقیم با گزارش داده‏هاى تاریخى که در منابع آمده است ارتباط برقرار مى‏کند. براین‏اساس، گزارش‏هاى منابع تاریخ که واسطه مورخ امروز با واقعیت‏هاى گذشته است، اهمیت فراوانى دارند.

    هر چند کار اصلى محقق تاریخ در ابتداى امر رسیدن به عینیت واقعیت‏هاى تاریخى (گزارش‏هاى قابل وثوق) یا دست‏کم تلاش در جهت نزدیک شدن به این مقوله است، اما به هر حال باید داده‏هاى تاریخى در اختیار داشته باشد که با برقرارى رابطه با آن‏ها به شناخت واقعیت در گذشته بپردازد. مورخ داده‏هاى تاریخ را از منابع مى‏گیرد و از راه نقد، آن‏ها را به شواهد تاریخى تبدیل مى‏کند.

    منابع تاریخى که خود، اقسام گوناگونى دارد با توجه به گفتمان‏هاى حاکم بر دوره‏هاى زمانى مربوطه نوشته شده‏اند و وظیفه مورخ، توانایى استفاده صحیح از آن‏هاست.

    منابع تاریخى را در یک تقسیم‏بندى کلى مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد : 1ـ گزارش‏ها (منابع مکتوب)، 2ـ آثار (منابع غیر مکتوب).(3) منابع مکتوب خود به دو دسته اسناد و

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . اى. اچ. کار. همان، ص 55-56 و 148؛ نوذرى، همان، ص 33-35 و مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 205-210.


     2 . Sourcology.

3 . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 142.

(48)

--------------------------------------------------------------------------------
کتاب‏هاى تاریخى قابل تقسیم‏اند که البته اهمیت اسناد از این جهت که در متن واقعه بوده و جزئى از پدیده تاریخى محسوب مى‏شوند از کتاب‏هایى که درباره پدیده تاریخى نوشته شده و لذا در مقایسه با سند فاصله بیشترى با پدیده تاریخى دارند، بیشتر است. محقق تاریخ براى‏استفاده از منابع مکتوب باید از علوم معین تاریخى نیز کمک بگیرد، زیرا این امر در فرایند نقد و نیل به شواهد تاریخى و تحلیل آن‏ها بسیار راه‏گشا خواهد بود.(1)

    در خصوص استفاده محقق از منابع و گزینش شواهد تاریخى توجه به این مطلب که شواهد و روى‏دادهاى تاریخى با یکدیگر متفاوت‏اند و هر روى‏دادى را نمى‏توان به عنوان واقعیت تاریخى پذیرفت، نکته بسیار مهمى است. به بیان دیگر، نباید چشم و گوش بسته سراغ هر حادثه‏اى رفت و آن را تحلیل و تفسیر کرد و واقعیت تاریخى دانست. اگر این سخن تالکوت پارسونز که علم را «نظام گزینش جهت‏یابى آگاهانه به سوى حقیقت» مى‏داند، در مورد تاریخ هم بپذیریم آن‏گاه است که بداهت سخن فوق، آشکارتر مى‏شود.(2)

    در یک نگاه ظریف، واقعیت تاریخى (شواهد تاریخى یا همان گزارش‏هاى تنقیح شده) با روى‏داد تاریخى متفاوت است و از همین جاست که سهم و نقش محقق تاریخ به عنوان کسى که گزارش روى‏دادهاى گذشته را براى به دست آوردن شواهد تاریخى بررسى مى‏کند روشن مى‏شود. البته محقق تاریخ قبل از آن که از گزارش‏هاى واقعیت‏هاى تاریخى استفاده کند باید آن‏ها را تنقیح و به روایتى بر آن‏ها عمل پالایش انجام دهد. به بیان دیگر، وظیفه مورخ تنها شناسایى وقایع نیست، بلکه گزینش و ارزشیابى گزارش وقایع نیز هست.(3) از این منظر است که مى‏توان گفت علم تاریخ ماهیتى اختراعى ـ اکتشافى داشته و شناسایى صرف وقایع نیست. تعریف تاریخ (در حکم علمى که گذشته و حال و واقعیت و مورخ را در عین حال و با دیدگاهى دو سویه مى‏نگرد) نیز به همین وجه اهمیت، یعنى سهم محقق تاریخ در گزینش و تنقید گزارش‏هاى وقایع اشاره دارد.(4)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . براى اطلاع از چگونگى به‏کارگیرى علوم معین تاریخى در این مبحث، ر.ک: یروفه یف، تاریخ چیست؟ ص 74-85؛اى. اچ. کار، همان، ص 37 و ساماران، روش‏هاى پژوهش در تاریخ، ج 2 و 3.

2 . اى. اچ. کار، همان، ص 37.

3 . همان، ص 43 و 50 و مایکل استنفورد، همان، ص 244-246.

4 . ر.ک: اى. اچ. کار، همان، ص 59و 89. و نیز مقایسه شود با : مایکل استنفورد، همان، ص 201-205 و همو، درآمدى بر فلسفه تاریخ، ص 112-116.

(49)

--------------------------------------------------------------------------------
    با این اوصاف، شواهد تاریخى (گزارش واقعیت‏هاى تاریخى) مجموعه‏اى از اطلاعات و حقایق مستند است که به عنوان داده‏هاى صحیح و پایه‏هاى مناسب براى آزمودن و تعبیر و تفسیر فرضیه‏هاى تحقیق پذیرفته مى‏شوند. انتقاد تاریخى هم که به‏وسیله آن، شواهد تاریخى به‏دست مى‏آید ارزشیابى داده‏هاى دست اول است که اصول و فنون و روش‏هاى خاص خود را دارد.


نقد و انواع نقد در تاریخ

    نقد«Critic» در لغت به معناى «بهین چیزى برگزیدن» است. معناى عیب‏جویى هم که از لوازم «به گزینى» است ظاهرا از قدیم در اصل کلمه بوده است.(1) اصل این لفظ از لغت یونانى «Krinein» به معناى «قضاوت و داورى» است. لغات و اصطلاحات «Critic» در انگلیسى، «Critique» در فرانسه و «Critic» در آلمانى از این لفظ گرفته شده‏اند.(2) در یک معنا نقد مى‏تواند به صورت نظرى(3)، تقنینى(4) و توصیفى(5) باشد. انواع دیگرى از نقد، همچون نقد افزاد(6)، نقد نفوذ(7)، نقد اجتماعى(8)، نقد تکوین(9) و نقد روان‏شناسى(10) نیز وجود دارد که مى‏توان از هر کدام در جهت روشن کردن زوایاى مختلف واقعیت‏هاى تاریخى استفاده‏کرد.(11) با وجود این، آن‏چه در ارتباط با نقادى منابع تاریخى معمول‏تر است استفاده از نقد در دو صورت کلى نقد درونى(12) و نقد بیرونى(13) است. مى‏توان هر یک از انواع پیشین نقد را در یکى از این دو

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . زرین‏کوب، نقد ادبى، ص 1-2 و همو، دفتر ایام، ص 219-222.

2 . زرین‏کوب، نقد ادبى، ص 62-63 و اى. اچ. کار، همان، ص 36-38.


     3 . Theoretical Criticism.


     4 . Legislative Criticism.


     5 . Descriptive Criticism.


     6 . Apparatus Critique


     7 . Critique Imfluence.


     8 . Critique Sociologique.


     9 . Critique Degence .


     10 . Critique Psychology.

11 . زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 161-162 و 166-167؛ نوذرى، فلسفه تاریخ، ص 28-31 و اى. اچ. کار، همان، ص 55-56.


     12 . Internal Critic.


     13 . External Critic.

(50)

--------------------------------------------------------------------------------
قالب کلى در نقد منابع تاریخى مورد استفاده قرار داد. آن‏چه تحت عنوان نقد در تاریخ و انتقاد منابع تاریخى ذکر مى‏شود مجموعه قواعدى است که براى سنجش صحت و سقم، ضعف و قوت و تعدیل و ترجیح اسناد و اخبار به‏کار مى‏رود. از این رو، در تاریخ هم نقد به معناى قضاوت بوده و کار مهم منتقدان این است که با رعایت دقیق اصول نقد، صحت و اعتبار نوشته‏هاى منابع و اسناد را تشخیص داده، تحت عنوان شواهد تاریخى به کار ببرند. در این ارتباط، کار منتقد تاریخ به لحاظ دقت و عشقى که به موضوعات خود دارد شبیه کار هنرمند بوده و از آن هم بالاتر است، زیرا در کنار ترکیب و تألیف که خصیصه ذهن هنرمند است، ذهن منتقد تاریخ، خاصیت تجزیه و تحلیل نیز داشته و این مهم، ذهنى آماده و فکرى ورزیده مى‏طلبد. منتقد تاریخ نه تنها باید از فنون و علوم فلسفى و اجتماعى در نقادى منابع استفاده کند، بلکه باید از فنون و روش‏هاى مربوط به دیگر علوم معین تاریخى، اعم از علوم طبیعى و انسانى نیز بهره بگیرد. علاوه براین، ناچار است محیط فکرى و ادوار مختلف منابعى را که مى‏خواهد نقادى کند شناخته و ویژگى‏هاى حاکم بر آن‏ها را بشناسد.(1)

    این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که وقتى از نقد منبع در تاریخ سخن مى‏گوییم نقد تمامى مطالب یک موضوع به‏طور یک‏جا و با هم مورد نظر نیست؛ هر موضوع را باید جزء جزء، نقادى کرده تا بتوان به طور دقیق بر شئون مختلف آن، راه یافت. همین طور باید در نظر داشت که نقد مطالب یک موضوع به معناى رد و نفى آن‏ها نیست، زیرا زمانى هم که مطالبى از یک منبع را تأیید مى‏کنیم، از آن جهت که با علم و آگاهى تأیید شده، نقد منبع کرده‏ایم. در نقد، یک طرف نفى و یک طرف اثبات است. از این رو منظور از نقد منبع این است که معرفت، ارزیابى شده و انتقادى به مطالب مورد نظر پیدا کنیم.

    اگر چه علم تاریخ تنها به گردآورى روایات و بررسى و مقایسه آن‏ها و شناخت واقعیت حوادث گذشته محدود نبوده و در وراى این امر، تحلیل واقعیت‏ها را نیز در نظر دارد، اما آن‏چه در گام اول مهم‏تر به نظر مى‏رسد، رسیدن به همین واقعیت‏هاى قابل اطمینان و به اصطلاح، گزینش شواهد از میان داده‏هاست. از این رو، کار مورخ در بازسازى و شناخت واقعىِ گذشته،

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . در خصوص لزوم در نظر داشتن محیط فکرى قرون و سطاى تاریخ اروپا ر. ک : ساماران، همان، ج 1، ص 46. و در یک نگاه عمومى‏تر ر.ک: مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 61-64 و ودمهتا، فیلسوفان و مورخان، ص 28-32 و 35.

(51)

--------------------------------------------------------------------------------
بسیار مهم است. محقق تاریخ همواره با منابعى سر و کار دارد که نمى‏تواند بدون اطمینان از قدمت و اصالت و صحت و دقت مطالبشان، از آن‏ها در امر تحقیق استفاده کند. دقت و صحت مطالب هم امرى است که فقط با فرآیند نقد به‏دست مى‏آید.

    این نکته را هم بیفزاییم که داده‏هاى تاریخى را نمى‏توان با دیدى کاملاً عینى نگریست، زیرا عینیت محض در تاریخ، آن‏چنان معنا ندارد. در این زمینه، تنها تلاش در جهت نزدیک شدن به درجه‏اى قابل وثوق در مورد شواهد، مورد نظر است. داده‏هاى موثق هم از طریق نقد حاصل مى‏شوند.(1) فنون نقد به مورخ اجازه‏مى‏دهد تا با در نظر داشتن نسبتى از احتمالات که داده‏هاى منابع در اختیارش مى‏گذارند، درست را از نادرست، و واقعى را از غیر واقع تمیز دهد. از این رو در امر تحقیق حائز اهمیت است.


سیر تطور نقد منبع در تاریخ

    توجه به نقد علمى منابع با نگاه جدید، حاصل تلاش اومانیست‏هاى دوران پس از رنسانس است. اومانیسم و تفکر عقلانى مربوط به آن و لزوم نگریستن به مطالب و تألیفات با نگاهى نقادانه در پاسخ به ضرورت‏هاى مطروحه در رویکرد نقادانه به منابع، سهم زیادى داشته است. البته در پیدایش آن، امور مذهبى و عقیدتى و مشاجره‏هاى مربوط به آن‏ها و نیز عوامل سیاسى ـ اجتماعى نیز سهیم بوده است.(2) از زمان رنسانس به عنوان نقطه عطفى در رواج نقادى علمى که بگذریم، نشانه‏هایى از انتقاد تاریخى و نگاه نقادانه به داده‏هاى تاریخى، در دوره‏هاى گذشته نیز وجود دارد. مى‏توان در تاریخ هرودت و دیگر مورخان یونانى و رومى که بعضا هم به طور دقیق این مسئله را مد نظر داشتند نشانه‏هایى از فرایند نقد منبع، مشاهده کرد. در این میان، توسیدید (460-400ق‏م) مورخ یونانى و پولى بیوس (207-125ق‏م) مورخ یونانى الاصلى که تاریخ رم را نوشته است، به دلیل دقت و ظرافتى که در طرح نقادانه وقایع داشته‏اند، اهمیت بیشترى دارند.(3)

    تاریخ‏نگارى مسلمانان هم که به سرعت به سمت تنوع و توسع پیش رفت و توجه به بعد

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ساماران، همان، ج 1، ص 28-32 و زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 139-141.

2 . ساماران، همان، ج 1، ص 46 و 49-53.

3 . زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 79-84.

(52)

--------------------------------------------------------------------------------
عملى و اخلاقى در آن جاى مهمى یافت، در مواردى به فرایند نقد، توجه ویژه‏اى داشته است. اصل جرح و تعدیل که شیوه خاص محدثان و راویان حدیث بود و در تاریخ‏نگارى مسلمانان تأثیر زیادى داشت و پیدایش علم‏الحدیث و علم‏الرجال که مى‏توان آن‏ها را با آن‏چه امروز نقد درونى و بیرونى نامیده مى‏شود مقایسه کرد، نشانه‏هایى از توجه مسلمانان و تاریخ‏نگاران آن‏ها به فرایند نقد بوده است. مقابله متون براى اثبات اصالت منبع نیز بین مسلمانان رایج بوده است. اهمیت این امر تا بدان جا بود که بدرالدین جماعه (م 733ق) در تذکرة السامع از لزوم این مقابله و اهمیت آن سخن رانده است.(1) تصحیح متون با ویژگى‏هاى خاص خود که بخشى از فرایند انتقاد محسوب مى‏شود نیز مورد توجه مسلمانان بوده است. مورخان معروفى، همچون ابوالفضل بیهقى، ابوریحان بیرونى، ابوعلى مسکویه، رشیدالدین فضل‏اللّه‏، محى‏الدین کافیجى، شمس‏الدین سخاوى و در رأس آن‏ها ابن‏خلدون دقت ویژه‏اى در این امر داشته‏اند.(2)

    اما در تاریخ‏نگارى اروپاى قرون وسطى که تاریخ‏نگارى با تحکم کلیسا همراه بود و رویکردى کاملاً مذهبى داشت، چیزى که بتوان از آن به عنوان نقد منبع یا انتقاد در تاریخ نام برد، مشاهده نمى‏شود. در واقع، اهمیت بخشیدن به روش نقد و رفتن به سوى نگارش تاریخ به شیوه علمى، در قرن‏هاى پس از رنسانس آغاز شده است. پیشرفت اومانیسم، طرز تفکر عقلانى مربوط به آن، مشاجره‏هاى قلمى در زمینه مذهب که از اصلاحات مذهبى سرچشمه مى‏گرفت، تفسیر پیام‏هاى انجیل و مجادله بر سر آن، مسئله حقوق کلیساى رم که خود را وارث اجتماع اولیه مسیحیت قلمداد مى‏کرد، سعى مخالفان و موافقان در استفاده از دلایل تاریخى در جهت اثبات ادعاى خود، ضرورت متقاعد کردن رقبا و سعى هر یک از گروه‏هاى مخالف در تحکیم و تثبیت نظریه‏هاى خود با دلیل لازم، همگى در رواج این شیوه علمى مؤثر بوده است. گرد آورى مدارک منطقى و عقلانى تنها در حد مسائل مذهبى محدود نمى‏شد، بلکه تمام تحولات تاریخى از این روشن‏گرى‏ها بهره‏مند مى‏شد.(3)

    در باره با چگونگى فرایند نقد منبع در دوران پس از رنسانس شاید بتوان اخطار شدید اومانیست ایتالیایى، لورنس والا (1405-1457م) را که در سال 1440م دروغین بودن سند

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مایل هروى، نقد و تصحیح متون، ص 233.

2 . زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 71-75.

3 . ساماران، همان، ج 1، ص 49 و یروفه یف، تاریخ چیست؟، ص 80.

(53)

--------------------------------------------------------------------------------
ادعایى «عطیه کنستانتین» را مطرح کرد، آغازگر این فرایند دانست. وى کتابى با عنوان حواشى بر متن عهد جدید نوشت که اهمیت زیادى داشت و راه‏گشاى نقد متون بود. اراسم، اومانیست هلندى تحقیقات لورنس والا را با همان رویکردِ مورد نظر او ادامه داد و تلاش‏هاى او را با نگاه انتقادى به متون و سیر تطور زبان و ادبیات تکمیل کرد.(1)

    از این‏ها به عنوان آغازگر این امر مهم که بگذریم با نام بارتولد گئورک نیبور (1776-1831م) آشنا مى‏شویم که مى‏توان او را مبتکر واقعى نقد منابع در تاریخ به حساب آورد. باوجود این، کسى که در این زمینه به عنوان واضح نقد منبع در تاریخ قابل معرفى بوده و با ظهور وى چنین رویکردى به تاریخ به اوج شکوفایى مى‏رسد، لئوپولدفون رانکه (1795-1886م) آلمانى است.(2) وى در ضمینه کتابى که در مورد تاریخ اقوام ژرمنى نوشت، بخشى در باب «نقد مورخان جدید» دوره مورد بحث خود نوشت که بسیار جالب بود.(3) آن چه تحت عنوان نقد درونى و بیرون مطرح است در واقع دستاورد تلاش‏هاى تحقیقى فون رانکه است.(4) تئودور مومزن (1817-1903م) نیز در تاریخ رم خویش دقت کم‏نظیرى در این خصوص ارائه داد.(5) از مابیون، واضح علم دیپلماتیک که توجه به نقش و اهمیت اسناد رسمى در تحقیقات تاریخى و پایه‏هاى چنین رشته‏اى را در قرن هفده میلادى بنا نهاد نیز باید یاد کرد. وى که در کار بررسى و نقد اسناد با روشى تحلیلى که متکى بر اصول و قوانین دکارتى بود کار خود را پیش مى‏برد فرایند نقد را تا آن‏جا ادامه مى‏داد تا او را مطمئن کند که چیزى از قلم نیفتاده است.(6) افراد دیگرى، همانند فرانسوا گیزوا و لئوپولد دولیل نیز در خصوص نقد منبع تلاش‏هاى قابل تحسینى انجام داده‏اند.(7) به طور کلى مى‏توان گفت که آن چه را نقد آثار تاریخى مى‏نامیم از قرن شانزده میلادى آغاز شد و در قرن‏هاى هیجده و نوزده به تکامل رسید.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . ساماران، ج 1، ص 46-47.

2 . همان، ص 58.

3 . زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 95.

4 . ساماران، همان، ج 1، ص 58.

5 . زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 96-97.

6 . ساماران، همان، ج 2، ص 236-237 و یروفه یف، همان، ص 80.

7 . زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 97.

(54)

--------------------------------------------------------------------------------

نقد منبع در تاریخ، چرایى و چگونگى

    از آن چه تاکنون درباره نقد و تاریخچه آن در منابع تاریخى بیان شد مى‏توان گفت که در پناه انتقاد و داشتن روحیه نقادانه است که محقق تاریخ قادر به شناخت واقعیت و درک شواهد تاریخى مى‏شود. مگر نه این است که محقق فعلى تاریخ هم در صدد برقرارى چنین رابطه‏اى با گزارش واقعیت‏هاى تاریخى است. اکنون سؤال این است که آیا واقعیت‏هایى که محقق تاریخ مى‏خواهد با گزارش‏هاى آن‏ها رابطه برقرار کند به راحتى در دست‏رس او هستند و چهره واقعى خود را به او نشان مى‏دهند؟ آیا واقعیات تاریخى به آسانى دست یافتنى‏اند؟ به‏طور کلى رابطه میان واقعیت‏هاى تاریخى با فلسفه تاریخ، زبان‏شناسى، ادبیات و علوم دیگر، گفتمان‏هاى حاکم بر هر دوره، ساختار زبانى و دیگر فرآیندهاى تاریخى، مسائل جامعه‏شناختى و غیره چگونه بوده است؟

    در پاسخ به این سؤال‏ها و اما و اگرهاى دیگرى که هنگام استخراج شواهد از منابع تاریخى مطرح‏اند، فرآیند انتقاد در تاریخ، اهمیت خود را نشان مى‏دهد.


نقد درونى

    نقد درونى متوجه توضیح ارزش‏مندى و اطمینان داده‏ها و اطلاعات به‏دست آمده از منابع تاریخى است؛ به عبارتى در این مرحله، صحت مطالب متن و ارزش‏مندى داده‏ها مد نظر است. در این زمینه باید تلاش شود تا با درک اجزا و تناسب مطالب، اسلوب فکر و طرز بیان مورخ، بحث در جهان بینى و کمال مطلوب مورخ، توجه به ساختار متن و ساختار زبانى آن، و فلسفه تاریخ و روح نظرى حاکم بر متن، تکیه بر تاریخ‏نگارى متن و نوع ارائه مطالب، گفتمان حاکم بر جامعه‏اى که تاریخ‏نگارى در آن صورت گرفته، دقت در اشارات و مندرجات متن، واقعى یا غیر واقعى بودن داده‏ها و مسائلى از این قبیل، در راه نقد، گام برداشته شود. در این بخش از نقد، این سؤال‏ها مطرح مى‏شود:

    آیا مطالب، تصویرى از حقیقت ارائه مى‏دهند یا خیر؟

    آیا مورخ مهارت، صداقت و روحیه بى‏طرفى داشته است؟

    آیا با وقایع آشنایى داشته است یا خیر؟ آیا با مطالب ارائه شده موافق بوده است یا مخالف؟

    آیا در متن، تحریفى صورت نگرفته و در صورت تحریف چه انگیزه‏اى در کار بوده است؟

(55)

--------------------------------------------------------------------------------

    فاصله زمانى و مکانى میان مورخ و نگارش متن چقدر است؟

    آیا میان مطالب متن، هماهنگى و انسجام وجود دارد؟

    آیا روحیه حاکم بر عصر خود را متجلى کرده است؟

    آیا درهم ریختگى مطالب و تحریف آن‏ها عمدى بوده است یا سهوى؟

    منتقد منبع پس از طرح سؤال‏ها و پیش فرض‏هایى از این قبیل، سعى مى‏کند از طریق راه‏کارهاى نقد درونى به ارزیابى مطالب بپردازد.


راه کارهاى نقد درونى

    برخى از مهم‏ترین راه‏کارهاى نقد درونى را مى‏توان چنین شمرد:

    1 . نقد زبانى منبع و توجه به ساختار زبانى متن: مقصود از زبان متن، زبان ملفوظى و زبان مفهومى به صورت توأمان است. البته اگر چه زبان مفهومى متن در این‏جا با اهمیت‏تر است، اما از آن جهت که تا زبان ملفوظى را ندانیم قادر به فهم زبان و ساختار آن نیستیم، زبان ملفوظى نیز در جاى خود اهمیت بسیار دارد. امروزه پذیرفته شده است که انسان خویشتن خود را از راه زبان مى‏یابد و الگوى زبانى، سرمشق بسیارى از واکنش‏هاى اوست. زبان، هم الگو و هم ابزار دارد و در هر دو شکل، در نوع متن و چگونگى مطالب آن تأثیرگذار است.(1) زبان، مقوله متحولى است و معانى و مفاهیم آن در طول زمان تغییر مى‏یابد. درک ارزش عاطفى و تازگى معنا و آن چه الفاظ و اصطلاحات در دوره‏هاى مختلف در خود داشته‏اند، اهمیت زیادى دارد. از این رو تأویل و تفسیر متن و درک ارزش آن از راه زبان‏شناسى، نکته بسیار مهمى است.

    در زمینه زبان و ارزش ساختارى آن در نقد متون، همین بس که هایدگر زبان را خانه هستى آدمى مى‏نامد.(2) زبان‏شناسى با تشریح چگونگى و کیفیت پیدایش لغات و دستور زبان‏هاى مختلف، ضمن این که بخشى از گذشته را روشن مى‏کند، در فهم الفاظ و اصطلاحات مربوطه هم مى‏تواند یارى کننده باشد. علاوه براین در زبان مردمِ هر دوره، انعکاسى از کیفیت تمدن و شیوه فکر و نوع زندگى آن‏ها نهفته است که در کار نقد، نقش

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . بابک احمدى، ساختار و تأویل متن، ص 275.

2 . پالمر، علم هرمنوتیک، ص 168 و 195.

(56)

--------------------------------------------------------------------------------
تعیین کننده دارد. بى‏شک اگر منتقد گزارش‏هاى تاریخى برساختار زبانى متن و دگرگونى و تحول زبانى و ادبى هر عصر اشراف لازم داشته باشد، بهتر مى‏تواند از متن مورد نظر، بهره علمى برده و شواهد مورد نیاز را استخراج کند.(1)

    2 . توجه به ساختار تاریخى متن : روایى و نیمه روایى یا ساختار پیچیده و تحلیلى داشتن متون، در عمق مفاهیم و چگونگى فهم مطالب و رابطه متقابل آن با زمانه‏اى که متن در آن نوشته شده است، تأثیر بسیارى دارد. به عنوان مثال، نوشته شدن تمام یا بخشى از مطالب یک منبع به صورتى مغلق و پیچیده در زمانى که اغلب منابع، ساختار ساده و روایى دارند مى‏تواند نکته مهمى در آشنایى با روح حاکم بر آن دوره و تاریخ‏نگارى مربوط به آن باشد. زبان و ساختار زبانى به عنوان وسیله‏اى که مورخ اعصار گذشته کنش و تعاملات عصر خود را به کمک آن به یادگار گذاشته است، در بستر تاریخ و تحولات تاریخى شکل گرفته‏اند. از این رو منتقد تاریخ با شناخت تحولات تاریخى، ضمن این‏که ساختار زبانى را بهتر مى‏شناسد از شرایط حاکم بر هر عصر، و گفتمان هر دوره نیز آگاهى لازم به‏دست مى‏آورد. این کار ضمن این‏که ذهن مورخ را در تفاسیر و تحلیل‏ها پویا مى‏کند در شناخت اصالت گزارش‏ها نیز او را یارى مى‏نماید.

    3 . توجه به مکانیزم اجتماعى : نقد امروز مى‏کوشد چگونگى و ساختار هر اثرى را از وضع جامعه نتیجه بگیرد. هر متن و اثر، مولود سازمان و ساختار جامعه است و براى شناخت و نقد مطالب آن باید این ساختار را شناخت. در این‏جا نوعى رابطه علت و معلولى مطرح مى‏شود؛ در واقع، آن‏چه سجیه یک نویسنده نام دارد، معلول رابطه او با جامعه و مولود مواریث و تأثیرات محیط است. اصولاً هر نقدى مى‏کوشد بین نویسنده اثر و محیط فکرى و مادى وى، بین نویسنده و مواریث ذوقى و تربیتى وى، رابطه‏اى یافته و با استفاده از اصل علیت و فرآیند تأثیرپذیرى، از آن‏ها در امر نقد، بهره بگیرد. طبیعى است که نوع تأثیرگذارى جوامع در مرحله انقلاب، آرامش، شورش و قیام، مرحله گذار و شرایط مختلف دیگر بر ذهن مورخ و چگونگى کار وى متفاوت است. در این خصوص، تاریخ و منابع تاریخى، هم حادثه‏اى اجتماعى و هم عاملى اجتماعى محسوب مى‏شوند، زیرا از یک طرف در اجتماع تأثیرگذارند و از طرف دیگر از آن تأثیر مى‏پذیرند. از این رو، در هر دو صورت براى منتقد تاریخ اهمیت داشته و از مباحث مهم نقد محسوب مى‏شود.(2)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 63.

2 . زرین‏کوب، دفتر ایام، ص 216-217 و 220-221. همین طور براى آگاهى از چگونگى شکل‏گیرى کنش و رفتار انسان‏ها تحت تأثیر محیط جمعى و بافت اجتماعى و فرهنگى جامعه (ر.ک: مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ص 63).

(57)

--------------------------------------------------------------------------------
    4 . انس و الفت برقرار کردن با متن در جهت نقد آن : منتقد تاریخ از این طریق به تدریج با ساختارهاى متون و چگونگى مطالب آن‏ها آشنا شده و سپس به نقد آن‏ها مى‏پردازد. اهمیت این مسئله آن‏جاست که تودورف، منتقد بلغارى در کتاب نظریه ادبى مى‏گوید:

متن در جریان دو بار خواندن، یک‏سان نمى‏ماند و در هر بار خواندن، معنایى تازه مى‏یابد.(1)

    وى در مقاله‏اى با عنوان «چگونه خواندن» از سه گونه خواندن، خواندن طرح‏ریزى شده، خواندن تفسیرى و شیوه خوانا یاد مى‏کند و اهمیت صحیح خواندن و دقیق و عمیق خواندن متن و فراگیرى بیشتر از آن را گوشزد مى‏کند.(2)

    5 . توجه به معناى لغات و اصطلاحات و تفاوت معنایى آن‏ها در دوره‏هاى مختلف: بدیهى است که تاریخ‏نگارى هر دوره، ساختار زبانى مربوط به آن دوره و الفاظ و اصطلاحات مربوط به آن را دارد. بنابراین، از این طریق مى‏توان براى تعیین صحت و سقم مطالب و نقادى آن‏ها استفاده کرد. طبیعى است که به کار رفتن الفاظ و اصطلاحات مهجور و غیر رایج در تاریخ‏نگارىِ یک دوره مى‏تواند نشانه خوبى براى اصالت یا عدم اصالت و صحت مطالب تاریخى آن دوره باشد. مثلاً به کار رفتن اصطلاحات مربوط به عهد مغول در تاریخ‏نگارى عصر سلجوقى یا حتى دوره‏هاى مختلف، در این ره‏گذر یارى کننده مى‏باشد. مثلاً لفظ «کجا» در شاهنامه به معناى «که» و در روضة الصفا به همان معناى «کجا» به کار رفته است. از این رو باید به این تفاوت‏هاى معنایى توجه کرد. همین طور کنایات و استعارات، مخفى‏کردن نیت واقعى در قالب آن‏ها و دیگر ترفندهاى ادبى، استفاده از لغات و الفاظ مهجور براى فخر فروشى یا ضرورت‏هاى سیاسى ـ اجتماعى، رابطه معنوى لغات و اصطلاحات با متن، تطابق یا عدم مطابقت دستورى الفاظ با متون و مسائلى از این قبیل مى‏تواند در نقد منبع، یارى کننده باشد.(3)

    6 . تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان : تحلیل محتوا به روش و فنون خاصى اشاره دارد و براى بررسى تفکرنویسنده یا مؤلف، کارایى بسیار دارد. در این روش، واحدهاى فکرى نویسنده را

--------------------------------------------------------------------------------

1 . بابک احمدى، همان، ص 273.

2 . همان، ص 274-275.

3 . رشید یا سمى، آئین نگارش در تاریخ، ص 51-58.

(58)

--------------------------------------------------------------------------------
پیدا کرده و سپس با تخمین آمارى، نمودهاى آن را پیدا مى‏کنیم. مثلاً این‏که وى چند بار واژه رعیت یا واژه فئودال یا شاه و غیره را به‏کار برده است مى‏تواند نشانه‏اى در جهت شناخت محتواى فکرى او و زمانه‏اى که تاریخ خود را در آن نوشته است باشد. در تحلیل گفتمان هم، طرز فکر و شیوه بیان مورخ در پرتو فرآیندهاى خاص روان‏شناختى ـ جامعه‏شناختى که در یک ساختار زبانى ـ اندیشه‏اى انعکاس یافته بررسى مى‏شود.(1) شرایط و روح حاکم بر هر دوره در بینش و نگرش مورخ تأثیر مستقیم دارد. با شناخت این شرایط و چگونگى آن، طرز فکر و نوع نگارش مورخ آشکار مى‏شود و آسان‏تر مى‏توان مطالب نوشتارى وى را نقد کرد.

    7 . بازسازى فضاى متن : ضرورت توجه به حوادث موجود در متن در فضاى بازسازى شده و به اصطلاح، بررسى هر متن در پرتو فضاى آن، امر دیگرى است که در نقد منابع کمک زیادى مى‏کند. طبیعى است که هر مورخى بینش، ارزش، روش و دانش خاص خود را دارد و این امر، متن وى را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد. در بازسازى فضاى متن باید به این عوامل و دیگر شرایط سیاسى ـ اجتماعى مؤثر در پیدایش متن توجه کرد. مباحثى که در این قسمت، بررسى مى‏شود در قالب نقد اجتماعى مطرح است. در نقد اجتماعى چگونگى ارتباط منبع و تأثیر محیط اجتماعى در پیدایش آن بررسى مى‏شود. افکار، عقاید، ذوق‏ها و اندیشه‏ها تابع جریان‏هاى اجتماعى است و هدف نقد، مطالعه تأثیرات متقابل منبع و جامعه است. در همین جاست که مى‏توان از نقدتأثیر و ارتباطى که نقد تأثیر و نقد اجتماعى در یکدیگر دارند سخن گفت. قریحه و فکر نویسنده، ذوق و تمایلات فردى و شخصیتى او، ارتباط با افراد جامعه، پایگاه طبقاتى او، گرایش‏هاى سیاسى و حزبى او، پایگاه اقتصادى و مزد و حرفه وى، رابطه او با نظام و حاکمیت سیاسى، همراهى یا عدم همراهى او با امواج و افکار رایج جامعه، همه در این مبحث مطرح مى‏شوند. جامعه و تاریخ و پیدایش منابع تاریخى، هر دو جنبه حرکتى و دینامیکى داشته و در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. این تأثیر متقابل، درک نمى‏شود مگر با بازسازى فضاى متن. (2) این قسمت را مى‏توان در زمینه مباحثى که با عنوان منابع الهام منتقدان معروف است و در آن، دو دسته منابع حیاتى و کتبى بررسى مى‏شوند نیز مطرح کرد.(3)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ر.ک: ریمون کیوى، لوک و ان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعى، ص 222؛ بتراتسلندر، روش‏هاى تجربى تحقیق اجتماعى، ص 65-67؛ نوذرى، همان، ص 400-403 و حمید عضدانلو، «درآمدى برگفتمان یا گفتمانى برگفتمان»، مجله اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 103-104، ص 48-49.

2 . زرین‏کوب، دفتر ایام، ص 220-221.

3 . همان، ص 219.

(59)

--------------------------------------------------------------------------------
    8 . توجه به اصل همبستگى امور و پدیده‏هاى تاریخى و هماهنگى حادثه با حوادث و دیگر پدیده‏هاى تاریخى : طبیعى است حوادثى که مورخ به عنوان گزارش واقعیت برگزیده و آن‏ها را در متن آورده است، با دیگر وقایع و خصوصا آن چه تحت عنوان ساختار و فضاى متن معروف است، بى‏ارتباط نیست. از این رو، بررسى رابطه گزارش یک واقعیت با گزارش‏هاى دیگر وقایع و فضایى که این وقایع در آن شکل گرفته، بسیار مهم است.

    9 . توجه به بستر فرآیندى متن : امور و حوادث تاریخى را باید در بستر فرایندى خاص خود بررسى نمود و آن‏ها را از طریق نقد تطبیقى با یکدیگر انطباق داده و از آن طریق در کشف واقعیات تلاش کرد. نقد تطبیقى که این‏خلدون آن را «قانون مطابقه» نامیده است و مى‏توان از آن با عنوان تاریخ تطبیقى یاد کرد، در صدد آن است که با مطالعه تطبیقى مطالب متن با یکدیگر و مطالب منابع دیگر، اصل واقعیت را کشف کرده، گزارش‏ها را به درجه قابل وثوق برساند. در این ارتباط، مطالب منابع یا مؤید یکدیگر یا مخالف همدیگر و یا یکدیگر را کامل مى‏کنند.(1)

    10 . رعایت اصول زمانى و مکانى : این مسئله که مى‏توان در نقد بیرونى هم از آن سود جست بدین معناست که آیا وقایعى که از آن‏ها سخن گفته شده مربوط به مکان و زمان ادعا شده است یا خیر؟ در این‏جا مکان و زمان توأمان مد نظر بوده و باید به ارتباط میان آن‏ها توجه داشت. مثلاً این طور نباشد که حادثه‏اى مربوط به زمان مغولان در مکانى مطرح شده باشد که با آن‏ها ارتباطى نداشته یا پاى آن‏ها بدان‏جا نرسیده باشد. به این نکته نیز باید توجه داشت که منظور از مکانِ تحریر متن تنها مکان جغرافیایى آن نیست، بلکه مفهوم اجتماعى آن نیز مد نظر است؛ این‏که متن در یک صومعه، اداره، سازمان حزبى، گروهى یا هر جاى دیگرى نوشته شده باشد مى‏تواند در نوع و چگونگى آن تأثیر گذار باشد. گاه نیز مکان عارى از هر گونه مفهوم جغرافیایى است، مثل نوشته‏هاى دربارى که در سفر و حضر یا هنگام انتقال پایتخت نوشته شده‏اند، اما در این نوشته‏ها مهم نیست که فرد در کجا تاریخ خود را نوشته، بلکه مهم آن است که مورخ در این تغییرات، همراه دربار بوده باشد. به هر ترتیب، از آن‏جا که مورخان با چارچوب زندگى سیاسى ـ اجتماعى زمان خود، پیوند داشته و وسعت اطلاعات آن‏ها فى نفسه با وسعت روابط محیطى که بدان تعلق دارند، در ارتباط مى‏باشد یقین به هویت

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همو، تاریخ در ترازو، ص 71.

(60)

--------------------------------------------------------------------------------
محیط اصلى و هماهنگى آن با زمانِ ادعایى، از موارد بسیار مهم است.(1)

    11 . عدم اعتماد منطقى به مطالب متن : این مسئله نیز در نقد، تعیین کننده است. در این باره اگر چه نباید افراط به خرج داد، اما بهتر است ابتدا مطالب یک متن، مشکوک تلقى شود تا براى تأیید صحت آن‏ها دلایل محکم ارائه شود. تفحص در جهت صحت و سقم مطالب، با اعتماد نکردن اولیه به آن‏ها که بر منتقد، فرض مطلق بوده و بعضا در مفهومى دیگر از آن به عنوان «اصل توجیه» یاد کرده‏اند نیز نکته بسیار مهمى در نقد منبع به حساب مى‏آید.(2) منتقد گزارش‏هاى تاریخى باید در نظر بگیرد که مطالب مورد نظر وى با حب و بغض نوشته شده تا بیشترین تلاش را براى تعیین صحت و سقم آن به عمل آورد. چنین شکى که مقدمه‏اى براى رسیدن به یقین است، مورخ را در رسیدن به عینیت وقایع یارى مى‏سازد. در همین جاست که باید با بهره‏گیرى از «اصل تشکیک منظم» در جهت رسیدن به یقین، گام برداشت.(3)

    12 . نقد شواهد ارادى به وسیله‏شواهد غیر ارادى : در نقد متن از این قاعده نیز باید سود جست. مثلاً مورخى که در بخشى از مطالبش از جنگ و امور نظامى سخن مى‏گوید، ناخودآگاه از مذهب و چگونگى آن سخن سرمى‏دهد، در این صورت، او شاهدى غیر ارادى به‏دست داده که مى‏توان از آن، هم در زمنیه مذهب و هم‏تأثیرگذارى آن در امور نظامى نتیجه‏گیرى کرد. شواهد ارادى به قصد مطلع ساختن آیندگان از انجام کارى، در منابع مى‏آیند، اما شواهد غیر ارادى این چنین نیست؛ به عبارتى شواهد ارادى آگاهانه به نگارش درباره یک موضوع مى‏پردازد، اما شاهد غیر ارادى به صورت ناخودآگاه و هنگام شرح دیگر موضوعات، اطلاعاتى در خصوص آن موضوع به دست مى‏دهد.(4)

    به هر ترتیب، منتقد تاریخ باید رابطه مورخ با واقعیت مسلم تاریخى را مد نظر داشته و از همان ابتدا بنا بر آن نگذارد که آن چه مورخ نوشته، گزارش حقیقى واقعیت تاریخى است. منتقد باید با بهره‏گیرى از فرایندهاى یادشده و آن چه در نقد خارجى، مطرح مى‏شود، سعى کند گزارش واقعیت تاریخى را شناخته و آن را به‏کار گیرد.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . در مورد رابطه زبانى و مکانى متن ر.ک: ساماران، همان، ج 1، ص 108-111 و ج 4، ص 105-110.

2 . همان، ج 4، ص 65. (اصل توجیه: هرگز نباید بدون تفحص درباره آن‏چه ممکن است وجود غلطى را اجتناب‏ناپذیر یا محتمل سازد، چیزى را غلط پنداشت). اشتباه ندانستن امرى که اشتباه به‏نظر مى‏رسد و تلاش در جهت اثبات اشتباه یا غیر اشتباه بودن آن به گونه‏اى همانند تفحص در جهت اثبات صحت و سقم مطالب است.

3 . رشید یاسمى، همان، ص 54-55.

4 . همان، ج 4، ص 161-163.

(61)

--------------------------------------------------------------------------------

نقد خارجى

    در نقد خارجى از مطالبى سخن گفته مى‏شود که متوجه تعیین واقعیت مطلب یا شاهد تاریخى است. اصالت یا عدم اصالت منبع، صحت و سقم انتساب منبع و نقد نویسنده و مورخ در این جهت، در این قسمت بررسى مى‏شود. به طور کلى مجموعه تحقیقات و مطالعاتى که منتقد براى فهم و درک اثر در خارج از آن اثر انجام مى‏دهد، نقد خارجى است. آن‏چه در نقد خارجى مطرح است تکیه بر اصالت و نسخه اصلى منبع و صحت انتساب و شناسایى نویسنده یا نویسندگان و تاریخ زمان نگارش منبع است. در نقد خارجى، اسناد ومدارک ازنظر شکل ظاهرى و مواردى، همچون تاریخ، محل نگارش، مشخصات و احوال مورخ و در نهایت، طبقه‏بندى اثر در میان منابع بررسى مى‏شود. البته باید توجه داشت که پى بردن به هر یک از این موارد، مستلزم آزمایش و عملکردهاى پیچیده‏اى است که بدون کمک‏گیرى از علوم معین تاریخى چندان امکان‏پذیر نیست. مثلاً نوع خط، رنگ، کاغذ، پوست، پارچه، سنگ، فلز، چوب، دست خط، امضا، املاى کلمات و غیره به‏راحتى مشخص نشده و مستلزم آزمایشات دقیق است.

    نکته دیگر این است که در نقد خارجى هم بعضا باید از برخى راه‏کارهاى نقد داخلى سود جست و طرح آن‏ها در این‏جا به صورت جداگانه به معناى عدم ارتباط راه‏کارهاى آن‏ها نیست. به عنوان مثال، آن‏چه در نقد مورخ و نویسنده منبع مطرح مى‏شود و در پرتو آن سعى در فهم ارزش‏مندى بیشتر داده‏هاى تاریخى مى‏شود، در نقد داخلى و توضیح اصالت یا عدم اصالت داده‏ها نیز کاربرد دارد.


راه کارهاى نقد خارجى

    نقد خارجى هم راه‏کارهاى مخصوصى دارد که با در نظر داشتن یکى بودن برخى از این راه‏کارها با شیوه‏هاى نقد درونى به برخى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم :

    1 . تصحیح متن و شناسایى نسخه اصلى منبع : منتقد باید نسخه اصلى یا دست‏کم نسخه قریب به اصل را شناخته، در صدد احیا و تصحیح آن برآید. در این ارتباط نباید بنا را برآن گذاشت که آن‏چه در متن آمده عین واقعیت تاریخى است. ممکن است متن، تحریف و تصحیف شده و به علل مختلف، دست‏کارى شده باشد. از این رو، شناسایى نسخه اصل و احیاى آن، مورد مهمى است. تصحیح متن، راه‏کارهاى ویژه داشته و مى‏توان آن را یک فرایند انتقادى دانست که خود، نیازمند نقد درونى و بیرونى است. در نقد خارجى از راه تصحیح

(62)

--------------------------------------------------------------------------------
متون، مسائلى از قبیل پرداختن به احوال و آراى نویسنده، چگونگى پیدایش اثر مورد نظر، دیدگاه‏هاى نویسنده نسبت به نظریه‏ها و آراى مطرح، جهان بینى او، نقش و کار کرد اثرش در میان اخلاف او، کار آیى زیاد داشته و محقق را در رسیدن به داده‏هاى قابل وثوق یارى مى‏کند.(1)

    2 . بررسى احوال مورخ و صحت انتساب متن : در این مبحث، دو نکته مورد نظر است: از یک طرف، صحت انتساب است که آیا منبع و متن مورد نظر از فرد ادعا شده است یا خیر؟ مطلب دیگر این است که به فرض صحت انتساب، آیا نویسنده، واقعیت را بیان داشته یا آن را در جهت اهداف و نیات خود و غیر واقعى آورده است؟ منتقد به منظور اثبات صحت انتساب، از یک طرف خود اثر را از لحاظ اسلوب فکر و طرز بیان حوادث ملاحظه مى‏کند و از طرف دیگر، قرینه‏ها و نشانه‏هاى تاریخى ـ اجتماعى را براى تعیین زمان ایجاد اثر بررسى مى‏کند. شناسایى سبک بیان اطلاعات از تاریخ، تطور ادبى و زبانى، وقوف برجریان تکامل عقاید و افکار، توجه به خصوصیات فکرى و طرز بیان هر مورخ و هر دوره، از جمله مطالبى است که در شناسایى اثر مجهول الهویه یا ادعایى کمک مى‏کند. توجه به شباهت آثار نویسندگان براى تعیین زمان و شباهت نام آن‏ها، توجه به سرقت‏هاى علمى و اوضاع و احوال اجتماعى هم در این جهت، یعنى تعیین صحت انتساب و اصالت منابع، مهم به نظر مى‏رسد.(2)

    این مورد که آیا مورخ واقعیت را بیان داشته یا خیر، از طریق نقد اجتماعى و انواع دیگر نقد براى اثبات این امر تلاش مى‏شود. توجه به قریحه و فکر مورخ، ذوق و تمایلات شخصى او، ارتباطش با جامعه، پایگاه طبقاتى، گرایش سیاسى ـ عقیدتى و حزبى او، شخصیت اخلاقى وى، صداقت و امانت‏دارى وى، خوش باورى یا عدم آن، اجبار یا عدم اجبارى که در نقل وقایع داشته، قوه حافظه و ضبط مورخ، اشتباه‏هاى سهوى یا عمدى او، دقت مورخ، واسطه زیاد مورخ با واقعه و فاصله زمانى و مکانى با واقعیت و موارد این چنینى، از جمله مسائلى هستند که در این جهت، کاربرد دارند. در زمینه وثوق یا عدم وثوق مورخ هم مى‏توان با در نظر گرفتن منافع و اغراض، جبن و فرومایگى، تقلید، عادت به دروغ گفتن، لزوم جرح و تعدیل، مطابقت خبر با اصل واقعیت و شرایط سیاسى ـ اجتماعى، دقت در روایات و متون به منظور کشف خبر موثق از غیر موثق، روشنى یا پیچیدگى بیان، امکان یا عدم امکان وقوع واقعه، راهى به

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مایل هروى، همان، ص 34 و 320-350.

2 . زرین‏کوب، نقد ادبى، ص 89-96.

(63)

--------------------------------------------------------------------------------
اطلاعات اصیل و موثق جست.(1) التبه ـ چنان‏که آمد ـ برخى از این فنون در نقد درونى منابع نیز به‏کار مى‏رود.

    3 . استفاده از علوم و فنون یارى‏گر تاریخى : مهرشناسى، تمبرشناسى، کاغذشناسى و ملیله‏کارى، خط‏شناسى، کتیبه‏شناسى، سکه‏شناسى، معناشناسى، رمزشناسى، دیپلماتیک، جغرافى، کتاب‏شناسى، باستان‏شناسى، جغرافیاى تاریخى، گاه‏شمارى، متدلوژى، شجره‏شناسى و نام‏شناسى، از جمله دانش‏هایى هستند که مى‏توانند منتقد تاریخ را در نقد یارى کنند. توجه به نقد افزار، نقد نفوذ و نقد اجتماعى که قبلاً از آن‏ها سخن گفته شد نیز در نقد خارجى، تاریخ‏گذارى، شناخت متن اصلى و آن چه به اصالت و انتساب متون مربوط مى‏شود، نقش تعیین کننده دارد.(2)

    4 . توجه به تاریخ‏نگارى متن : در این مورد باید توجه داشت که در متن، زمان محالى قید نشده و تاریخ‏هاى موجود با دوره تاریخىِ مورد بحث، هماهنگى داشته باشد. تقدم و تأخر مطالب، نبود لغت‏ها و اصطلاح‏هاى نامربوط در متن، ذکر زمان و تواریخ با رمز یا مشخص نبودن دوره نگارش، چگونگى تاریخ‏نگارى و ساختار تاریخى و زبانى آن، در این جهت، تعیین کننده است. از تاریخ‏نگارى متن مى‏توان، هم در جهت نقد درونى و هم نقد بیرونى کمک گرفت.


سخن پایانى

    از آن چه آمد مى‏توان چنین نتیجه گرفت که تبدیل داده‏ها به شواهد تاریخى و شناخت واقعیت‏ها که از طریق فرایند نقد منبع صورت مى‏گیرد، نکته بسیار مهمى در تحقیقات تاریخى محسوب مى‏شود. نقد منبع اگر چه خود بخشى از شناسایى منابع و اخذ اطلاعات از آن‏ها بوده و در مرحله فاکتولوژىِ تحقیق انجام مى‏گیرد، اما نظر به اهمیتى که در ارزیابى و ارزش‏مندى شواهد تاریخى دارد، شایسته توجه بیشترى است. منظور از نقد منبع در تاریخ به‏کاربردن اصول و روش‏هایى است که در یک تقسیم بندى هر چند قراردادى در دو صورت کلى نقد داخلى و نقد خارجى انجام مى‏گیرد و گزارش واقعیت‏هاى تاریخى را هر چه بیشتر به عینیت نزدیک مى‏کند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همو، دفتر ایام، ص 218.

2 . ساماران، همان، ج 2، ص 238 و یروفه یف، همان، ص 74-81.

(64)

--------------------------------------------------------------------------------

 


فهرست منابع

    49 . اتسلندر، بتر، روش‏هاى تجربى تحقیق اجتماعى، ترجمه بیژن کاظم‏زاده، مشهد، انتشارات، آستان قدس، 1371 .

    50 . احمدى، بابک، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز، 1370 .

    51 . استفورد، مایکل، درآمدى بر تاریخ پژوهى، ترجمه مسعود رضایى، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) و سمت، 1384 .

    52 . ـــــــــــــــــــــ ، درآمدى بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدى، تهران، نشرنى، 1382 .

    53 . پالمر، ریچارد، علم هرمنوتیک ، ترجمه محمد سعید حنایى‏کاشانى، تهران، انتشارات هرمس، 1382 .

    54 . زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، چاپ پنجم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1377 .

    55 . ـــــــــــــــــــــــــ ، دفتر ایام، تهران، انتشارات علمى، 1379 .

    56 . ـــــــــــــــــــــــــ ، نقد ادبى، تهران، انتشارات، امیرکبیر، 1369 .

    57 . ساماران، شارل، روشهاى پژوهش در تاریخ، ترجمه گروه ترجمان، مشهد، انتشارات آستانه‏قدس رضوى، 1371 .

    58 . عضدانلو، حمید، «درآمدى بر گفتمان یا گفتمانى بر گفتمان»، مجله اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 103-104 .

    59 . کار، اى. اچ، تاریخ چیست؟، ترجمه حسن کامشاد، تهران، خوارزمى، 1358 .

    60 . گلدمن، لوسین، فلسفه و علوم انسانى، ترجمه حسین اسدپور پیرانفر، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1357 .

    61 . لوک، ریمون کیوى و ان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیک‏گهر، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1373 .

    62 . مایل هروى، نجیب، نقد و تصحیح متون، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1369 .

    63 . مهتا، ود، فیلسوفان و مورخان(دیدار با متفکران انگلیسى)، ترجمه عزت‏اللّه‏ فولادوند، تهران، انتشارات خوارزمى، 1369 .

    64 . نوذرى، حسینعلى، فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات طرح‏نو، 1379 .

    65 . یاسمى، رشید، آئین‏نگارش در تاریخ، تهران، مؤسسه وعظ و خطابه، 1316 .

    66 . یروفه یف، تاریخ چیست؟، ترجمه محمدتقى زاده، [بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا].

(65)

تبلیغات