اسلام در چین همگرایى یا تجزیهطلبى
آرشیو
چکیده
نوشته حاضر، ترجمهاى است از مقالهاى که دکتر درو.سى.گلدنى در سمپوزیوم بینالمللىِ «اسلام در جنوب شرق آسیا و چین: فرقهها و جرثومههاى محلى در امت جهانى» (28 نوامبر ـ 1 دسامبر 2002) در دانشگاه هنگ کنگ ارائه کرده است. پروفسور دکتر درو.سى.گلدنى استاد انسانشناسى و مطالعات آسیایى دانشگاه هاوایى مانوا، داراى دکتراى انسانشناسى اجتماعى از دانشگاه واشنگتن در سیاتل است. وى دوبار به عنوان محقق نمونه انتخاب شده و تحقیقات وسیع و تخصصى درباره چین، آسیاى مرکزى و ترکیه داشته و نویسنده کتابهایى از این قبیل است: 1.Muslim Chinese : Ethnic Nationalism in the People's Republic (Harvard University press , 1991). 2.Ethnic ldentity in China : The Making of a Muslim Minority Nationality (Harcourt Brace, 1998). 3.Making Majorities: Constituting the Nation in Japan , China , Korea , Malaysia , Fuji , Turkey , and the U.S. (Editor , Stanford Uniersity press, 1998). 4.Dis locating China : Muslims , Minorities, and Other sub-Altern Subjects (London , C.Hurst , ( زیر چاپ دکتر گلدنى در مقاله حاضر ضمن طرح کلیاتى از سابقه امپراتورىهاى ترک و مسلمان در چین به معرفى اقوام گوناگون مسلمان چین پرداخته و با توجه به شرایط تاریخى و تحولات روز، از دیدگاههاى فرهنگى، دینى، اقتصادى و سیاسى، میزان همگرایى یا تجزیهطلبى هریک را بررسى کرده است.متن
مسلمانان چین دومین هزاره [حیات] خود را تحت حاکمیت چینیان مىگذرانند. بسیارى از چالشهایى که آنان با آن رو در رویند، همان است که در 1400 سال پیش در کنشى متقابل با جامعه چین داشتهاند. امّا بسیارى [از این چالشها، پدیدههایى] نوین [هستند که] نتیجه دگرگونى جامعه چین، [جریان] روبه رشدِ جهانى شدن و بهویژه حوادث و حملات تروریستى
(76)
--------------------------------------------------------------------------------
یازدهم سپتامبر و وقایعِ ناشى از آن[از جمله] «جنگ برضد تروریسم» مىباشد. مسلمانان چین به عنوان گروههاى اقلیت در میان دریایى از مردمانى زیست مىکنند که از نظرِ[مسلمانان] مردمى خوک خوار، مشرک، غیر مذهبى و کافرند (heathen). در هر حال، بسیارى از جمعیتهاى کوچک و منزوىِ مسلمانان[در مدتى] بیش از یک هزاره، در شرایط انزوا (یا بىپناهى) به حیات خود ادامه دادهاند. گرچه درصد اندکى از جمعیت کشورهاى چین (حدود دو درصد)، ژاپن (یک درصد)، کره (کمتر از یک درصد) را مسلمانان تشکیل مىدهند که در مقایسه با برخى کشورهاى مسلمان، [جمعیتى] چشمگیر مىباشند. به عنوان مثال در چین، نسبت به مالزى [یا] هر کشور اسلامى در خاورمیانه، [البته] به جز ایران، ترکیه و مصر، مسلمانان بیشترى وجود دارد. [از سوى دیگر] آسیاى شرقى بهطور روز افزونى بر منابع انرژى و نیروىِ کارِ ارزانِ ملل مسلمان متکى است، بنابراین، جماعات دیاسپورایىِ (مهاجر نشینِ) مسلمانان در مناسبات بینالمللى و [همچنین] داخلى اهمیت یافتهاند. جمعیت مسلمانانِ مقیم ژاپن کمتر از ده هزار نفر بر آورد شده است، اما [به سببِ گسترشِ] امواج جدید کارگران مهاجر خاورمیانهاى و جنوب آسیایى به سمت شهرهاى بزرگِ صنعتى ژاپن، انتظار مىرود که جمعیت مسلمانان ژاپن به حدود یک میلیون نفر برسد.
این جماعات گرچه در حال حاضر بهعنوان کارگران فصلى به شمار مىروند، اما چنان نفوذ مهمى در ژاپن دارند که در حد [نفوذ [جماعاتى چون ترکان و کُردها در قلب کشورهاى اسکاندیناوى که جمعیت[مسلمانان در آنجا] متجاوز از ده درصد شده است، مىباشند. همچنانکه لیپمن(1)(JonathanLipman) روشن بینانه اظهار کرده است این جماعات دیرپاى مسلمان، اغلب «بیگانگانى خویشاوند / آشنا» (Familiar Strangers)هستند که در [جماعتهاى [جزیره گونهاى در میانه بیگانگان در سراسر آسیا یافت مىشوند. [تجربه[ کوزُوو و بوسنى نشان داد که شکست در همزیستى[با] جماعات مسلمان ممکن است به تجزیه کشور و مداخله بیگانگان منجر شود. اعتراف اولیه دولت چین به دخالت ناتو در کوزوو، مبتنى بود بر هراسِ چین از اینکه این امر موجب تشویق و یارى عناصر
--------------------------------------------------------------------------------
1. Jonathan Lipman, Familiar Strangers:A History of Muslims in Northwest china . Seattle: university of Washington Press, 1997. p2.
(77)
--------------------------------------------------------------------------------
تجزیهطلب و گروههاى استقلالطلب در سینکیانگ(×injiang) [غربىترین استانِ چین که عمدتا مسلماننشین است [و تبت و حتى تایوان مىشود. این امر یکى از نگرانىهاى عمده چین است.
این مقاله در پى ارزیابى هویت اقلیتهاى مسلمان در آسیا، با تأکید بر چین است. [این کار] نه تنها به سبب این است که نگارنده، بسیارى از تحقیقات خود را درباره [چین[ انجام داده، بلکه از آن روست که مسلمانان چین که بزرگترین (پرجمعیتترین) اقلیت مسلمان در آسیاى شرقى است، [بیش از هر جماعتِ مسلمانِ دیگرى] آشکارا به دلیل صیانت نفس و حفظ هویت اسلامىِ خود، تهدید مىشوند. هر چند امید است نتایجى که از موردِ چین بهدست مىآید، براى دیگر جماعتهاى مسلمان در آسیاى شرقى و شاید در مناطقِ دیگرِ آسیا مفید باشد. بدیهى است که این تز (نظریه) مىکوشد [یا پیشنهاد مىدهد] که همسازى موفقیتآمیز [جماعتهاى] مسلمان با جایگاه خود [به عنوان یک] اقلیت در آسیا تا حدى مىتواند به مسلمانان دیگر القاکند که اجازه برقرارى آشتى میان دستورهاى مذهبىِ فرهنگ اسلامى و فرهنگ میزبان را بدهند، [حال این فرهنگ میزبان] خواه چینى باشد، خواه ژاپنى، خواه کرهاى و یا غیره. [بنابراین، نظریه حاضر [برخلاف دیدگاههاى برخى تحلیلگرانِ [موضوعِ] اسلام در چین، از جمله رافائل ایزرائیلى (RaphaelIsraeli) و مایکل دیلُن (MicealDillon) است که [اعتقاد دارند [مسلمانانِ منطقه بهطورِ اجتناب ناپذیرى شورشى و براى دولتهاى غیر مسلمان دردسرساز مىباشند.(1)
اسلام در چین
اسلام پیش از 1300 سال قبل در میان مردمى از چین که امروزه به هویى Hui مشهورند، تبلیغ شد. اما بسیارى از مسائلى که اینان با آن مواجهاند، با [شرایطِ] مسلمانان هند و اروپایى و ترکىِ الاصلِ مرزهاى چین در آسیاى داخلى (Inner Asia) مطابقت دارد. اصطلاحِ چینىِ هویى جیائر Huijiao [به معناى] «تعلیمات هویى» اصطلاحى است که بر اسلام بهطور کلى
--------------------------------------------------------------------------------
1. Israeli, Raphael. Muslims in China . London & Atlantic Highlands: Curzon & Humanities Press, 1978; Dillon, Michael. Hui Muslims in China. London: Curzon press, 1997.
(78)
--------------------------------------------------------------------------------
اطلاق شده، و ممکن است که از تعبیر قدیمىِ چینىها از [قومِ] امروزى اویغور (Uyghur) برگرفته شده باشد. گرچه آمارگیرى رسمى ملّى چین در سال 2000م هنوز [زمان انتشار مقاله در نوامبر 2002 [منتشر نشده است، تخمینهاى اولیه، تفاوتهایى اساسى را با سرشمارى 1990م نشان نمىدهند. طبق سرشمارى ملّىِ منطقا صحیحِ [بىخدشه] چین در سال 1990م تمامى جمعیت مسلمانان چین 6/17میلیون نفر بود [که شامل] 978/602/8 نفر هویى، 431/214/7 نفر اویغور، 718/111/1نفر قزاق، 872/373نفر دونگ سیانگ (Dongxiang)، 872/373 قرقیز، 697/87 نفر سالار، 538/33 نفر تاجیک، 502/14 نفر ازبک، 212/12نفر بونان (Bonan) و 873/4نفر تاتار [مىباشند]. هویىها «به زبانهاى چینى ـ تبتى سخن مىگویند. گویشورانِ زبانهاى ترکى شامل اویغورها، قزاقها، قرقیزها، ازبکها و تاتارها هستند [در حالى که] دونگ سیانگها، سالارها و بونانها با گویشى آمیخته از ترکى و مغولى سخن مىگویند و در تنگههاى کوهستانى منطقه هکسى Hexi در [ایالتِ[ گانسو (Gansu) زندگى مىکنند.
تاجیکها به انواع لهجههاى هند و ایرانى تکلّم مىکنند. شایان ذکر است که سرشمارى، مردم چین را براساس قومیت، و نه براساس گرایشهاى مذهبى تقسیم بندى کرده است. بنابراین، تعداد واقعى مسلمانان [در چین] هنوز ناشناخته باقى مانده است. همه این شاخصهاى جمیعتى تحت تأثیر سیاست و منافع و تفاسیر مربوط به آن است.
اگر چه هویىها تحت عناوین «مسلمانان چینى زبان»، «مسلمانان چینى»، و اخیرا «مسلمان ـ چینى» (1)(Sino -Muslims) مشهور شدهاند، اما این [اصطلاحات] گمراه کننده است، زیرا طبق قانون، همه مسلمانانى که در چین زندگى مىکنند، از نظر [حقوق]، شهروندانى چینى به شمار مىروند. [از سوى دیگر [جماعات بزرگى از اقوام هویى وجود دارند که در هرجا زندگى مىکنند، از دیرباز به زبانهاى غیر چینى سخن مىگفتهاند، از جمله مسلمانان تبتّى، مغول، تایى (Thai) و همچنین مسلمانان [ایالتِ [هاینان (Hainan) که از نظر دولت در ردیف هویىها مىباشند. این مسلمانانِ «هویى» به زبانهاى تبتّى، مغولى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . براى اطلاع بیشتر درباره تعریف هویىها و نامیدن آنان تحت عنوان چینى ـ مسلمان Muslims) - (Sino ر.ک: P ××iVوLipman, ibib. .
(79)
--------------------------------------------------------------------------------
تایى به عنوان زبان اول [زبان مادرى] و همراهِ آن به زبان چینىِهان (Han)، زبان ملّى چین که آن را در مدارس مىآموزند، سخن مىگویند. [آنان] مسلما زبانهاى فارسى و عربى را [نیز] در مساجد فرا مىگیرند. جالب است که چون تاجیکى در چین به عنوان زبانى رسمى به شمار نمىرود، کودکانِ تاجیکهاى سین کیانگ یا به مدارسِ ترکىِ اویغور و یا به [مدارس[ چینىهاىِ هان مىروند. زبان آنان با زبان تاجیکى که در تاجیکستان با آن تکلّم مىشود بسیار متفاوت است. این زبان به شاخه [فارسىِ] درى که خود روابط دورا دورى با زبان پارسى باستان دارد، مربوط است. در هر حال، هویىها در مقایسه با بیشتر قومیّتهاى مسلمان در چین، از نظر مردم شناختى، سازگارى فرهنگى و [حتى] در انجام بسیارى از اعمال مذهبى خود، به شیوه زندگى چینیانِ هان نزدیکترند. این امر موجب انتقادهاى بسیارى از سوى اصلاحگرانِ اسلام [ طرفداران بازگشت به اسلامِ اصیل [بر آنان شده است. در گذشته، بزرگترین مشکلِ مسلمانانِ ترک و هند و اروپایى این بود که آنان بهطور سنتى بیش از آنکه مورد تهدید چینیانِ هان و هویتِ آنان باشند، خود منزوى بودهاند، اما این وضع در چهل سال گذشته تغییرى را آغاز کرده است. این گروهها در نتیجه چالشهاى هویت بخشىِ قومیتى به قومیّتهاى وابسته به دولت [مرکزىِ] چین طى سى سال گذشته، شروع کردهاند به اینکه خود را چیزى بیش از عنوانِ «مسلمان» [بلکه علاوه برآن] با عنوان جماعاتى قومى معرفى کنند. هویىها در میانِ 55 قومیتِ شناخته در چین، تنها قومیتى هستند که مذهب آنان [اسلام] تنها عامل وحدت بخشِ هویت آنهاست. گرچه بسیارى از جماعت هویى، احتمالاً التزامِ عملى به اسلام ندارند.
[محقق] مىتواند از نتیجه پیروزى نهضتهاى اصلاحگر اسلامى که چین را از ششصد سال گذشته در برگرفته است، طیف وسیعى از اعتقادات اسلامى را بیابد. کشفیات باستانشناسى و مجموعههاى بزرگى از صنایع دستى و کتیبههاى اسلامى در سواحل جنوبشرقى [چین] این حدس را تقویت مىکنند که اولین جوامع مسلمان چین به تاجران، نظامیان و دیوانیان مسلمانى منتسب هستند که ابتدا بین قرون هفتم تا دهم میلادى در سواحل جنوب شرقى چین ساکن شدند و سپس در قرون سیزدهم و چهاردهم در زمان سلسله مغولىِ یوان (Yuan) [در چین] مهاجرتهاى بزرگى از آسیاى مرکزى [به درون چین روى داد که در نتیجه آن [بهتدریج ازدواجهایى میان آنان و بومیان چینى [صورت پذیرفت] و کودکانى
(80)
--------------------------------------------------------------------------------
بهدنیا آمدند که به شیوه اسلامى پرورش یافتند. [به این ترتیب [عمل کردن به اسلام [از نوعِ[ تسنن حنفىِ آن، موجب پیدایش جماعات مستقل کوچکى [از مسلمانان [شد که پیرامون مسجد مرکزى [جامع] گرد آمده بودند. این جماعات در روستاهاى مسلماننشینِ نسبتا منزوى و مستقل [یا] طبقات شهرىِ متمایز از دیگران قرار مىگرفتند که بهوسیله شبکههاى تجارى و [همچنین توسط] احساس تعلق به «امّت» اسلامىِ بزرگترى به هم مربوط مىشدند که تحت رهبرى آهونگ Ahong (برگرفته از کلمه فارسىِ آخوند) [قرار داشت]. این آخوند دعوت مىشد تا براساس کمابیش متعادلى [میانهروى] به تعلیم بپردازد.
تصوف در اواخر قرن هفدهم میلادى در سراسر چین آغاز به اثرگذارى کرد. شیوخ پرهیزکارى که هم از چینیان هم از خارجیان بودند، از طریق مسیرهاى تجارىِ آسیاى مرکزى تصوف را در چین وارد کرده بودند. آنان تعلیمات [مذهبى] جدیدى را از شهرهاى زیارتى(حج) به همراه مىآوردند. این معلمانِ کاریزمایى (داراى جَذَبه روحانى) و [نیز] تاجران، شبکههاى وسیع و نمایندگىهاى برادرانهاى (brotherhood associations) پدید آوردند که برجستهترینِ آنها نقشبندیه، قادریه و کبرویه بودند. سلسلهها و دستگاههاىِ [منظم] این شبکههاى صوفیانه به بسیج جمعیت بسیارى از هویىها طى بحرانهاى اقتصادى و سیاسى قرون هفدهم تا نوزدهم یارى کرد. و موجب شورشهاى وسیعى تحت رهبرى مسلمانان و [ایجاد] نهضتهاى مقاومت در برابر حکومتهاى اواخر مینگ و [نیز سلسله] چینگ (Qing) در [مناطق] یوننان (Yunnan)، شانسى(Shaanxi)، گانسو(Gansu) و سینکیانگ شد. قیام ملّىِ [= قومى] سالِ 1912م براى مسلمانانى که در مناطق شمال غربى متمرکز بودند، خودمختارى بیشترى به ارمغان آورد. و مناطق وسیعترى را تحتِ نظارت عملى فرماندهان مسلمان قرار داد. [و نیز] منجر به برخوردهاى متعددى میان مسلمانان با یکدیگر و [همچنین] مسلمانان با چینىهاى هان شد تا اینکه پیروزىِ نهایى کمونیستها [در چین[ موجب برقرارى مجدد نظارت [حکومت [مرکزى شد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نهضتهاى تحت تأثیر وهّابیت که تحت عنوان یهونى Yihwani (برگرفته از ریشه «اخوان») مشهور شدند، با برخوردارى از حمایت فرماندهان قومیّتها محبوبیت یافتند و به سبب دیدگاه انتقادىشان نسبت به اسلام سنتّى، تصوف که [به سختى] به زیارت مقابر پارسایان تأکید بیش از حد مىکرد، و نیز [به علت [عدم پاىبندیشان به سنتهاى چینى
(81)
--------------------------------------------------------------------------------
شهرت یافتند. این نهضتهاى اسلامى امروزه نیز تمامى اقوام مسلمان را در چین تحت تأثیرِ خود دارند. در هرحال، آنان زبانِ گویاى خود را در میان هویىها یافتهاند که با وظیفه [جدید[ انطباق دادن نهضتهاى جدید اسلامى با فرهنگ چینى روبهرو شدهاند. جوامع اسلامىِ شمالِ غربى [چین] بهویژه اویغورها، در نتیجه توسعهطلبىهاى مغولان [سلسله مغولان چین موسوم به یوآن] و منچرها وادار به کسب انطباق اجتماعى و سیاسى [با جامعه چین] شدند؛ [انطباقى] که هویت آنان را به چالش مىطلبد. در یک جمعبندى [مىتوان گفت [که اویغورها به عنوان مردمى که احتمالاً کمترین جذب شدن در جامعه چین را داشتهاند [در برابرِ [هویىها قرار مىگیرند که به سبب چندین عامل تاریخى و اجتماعى که در زیر در مورد آنها بحث خواهیم کرد، در سرِ دیگرِ طیف [از مسلمانان چین] قرار مىگیرند.
هویت اویغورها و تهدید حاکمیت چین
در روز 13 مه سال 1997 بمبهایى در پارک شهرِ پکن (City Park) منفجر شد و یک نفر را کشت. در روز هفتم همان ماه در دو اتوبوس [بمبهایى منفجر شد] که دو کشته برجاى نهاد. همچنین در 25 فوریه در شهر اورماقى (Urmagi) واقع در مرزهاى شمالِ غربى چین که مرکز منطقه خودمختار اویغورنشین سینکیانگ به شمار مىرود، بمبى منفجر شد و یک کشته برجاى گذاشت. همچنین طى یک سال و شش ماه گذشته [ارائه مقاله حاضر در نوامبر 2002] بیش از 30 مورد بمب گذارى دیگر تنها در منطقه تبّت روى داد. در هر حال، بیشتر این [انفجارها] به [عدم برآورده شدن] خواستههاى مسلمانان یا جدایىطلبان تبّت نسبت داده شد. در 29 مه 1997 هشت نفر از اقلیت مسلمان اویغور پس از اعتراف به بمبگذارى در شمال غرب چین اعدام شدند. بسیارى دیگر نیز به اتهام شرکت در آشوبهاى قومى و فعالیتهاى جدایىطلبانه توقیف شدند. گرچه به طور پراکندهاى گزارش شده است که از اوایل دهه 1980-1997م چنین وقایعى بهطور روز افزونى عمومیت یافته بود و در یک گزارش غمانگیز درباره سیاست دولت چین در منطقه توسط عفو بینالملل اخیرا منتشر شده است.(1) یک گزارش بسیار جدید از مجله Wall Street Joarnal از دستگیرى ربیاکدیر
--------------------------------------------------------------------------------
1. Amnesty International , Peoples Repablic of China: Cross Violations of Human Rights in the ×injiang Uighur Autouomous Region (London , 21 April 1999).
(82)
--------------------------------------------------------------------------------
(Rebia Kadir) در 11 اگوست 1999 خبر مىدهد. ربیا یکى از زنان تاجر اویغور بود که به سبب ملاقات با هیئت نمایندگان اعزامىِ [بخش [تحقیقاتى کنگره ایالات متحده امریکا به منطقه، دستگیر شد. دستگیرى وى نشان مىدهد که در چین از زمان [انتشار [گزارش [عفو عمومى]، نه از دستگیرىهاى اتفاقى [بىدلیل [کاسته شده است و نه دولت چین توجهى به انتقادات غربیان [در این موارد] دارد.(1)
همچنانکه تأثیر متقابل مسلمانان اویغور و جامعه چین را بریکدیگر بررسى کردیم، باید از سه جنبه مرتبط (تاریخ، اقتصاد و سیاست) منطقه را ارزیابى کنیم. اول، اینکه گذشته از گزارشهاى تاریخى، هر خانواده اویغور باور دارد که اجدادش مردمان بومى چراگاههاى تاریم بودهاند که تا قرن هجدهم در زبان چینى هنوز به نام «سین جیانگ» به معناىِ محدوده جدید، مشهور نشده بود. در هرحال، نگارنده در جاى دیگرى نیز چنین استدلال کرده است که ساختار حوضه قومى اویغور که در آن مفهوم جدید بومى بودنِ مردمى که از سوى چینیان به عنوان اویغورها طبقهبندى (= شناخته) شدهاند، پدیدهاى جدید است که مربوط به رقابت «بازى بزرگ» چین و روسیه (Great Gawe) در زمینه مانورهاى ژئوپولیتیک آن دو کشور [و همچنین مربوط به [ساختارِ ملىِ چین است.(2)
گرچه مجموعهاى از مردم استپنشین که تحت عنوان اویغور مشهورند از پیش از قرن هشتم] میلادى در آنجا] حضور داشتهاند، هویت [آنان] از قرن پانزدهم تا قرن بیستم فراموش شده بود. و پیشتر از سقوط خانات ترک (557-744م) بهدست مردمى که براساس گفته مورخان چینى هویىهى (Hui-he) یا هویىهو (Hui-hu) نامیده مىشدند، [چیزى] به نام امپراتورى اویغور وجود نداشت. در آن زمان، اویغورها مجموعهاى از نه قبیله دامدار بودند که در آغاز با دامدارانى چون باسمیلها (Basmil) و قرلخها (Karlukh) کنفدراسیونى تشکیل دادند و دومین خاناتِ ترک را شکست دادند و سپس فدراسیونى [اتحادیهاى] را به رهبرى کولى بیله (KoliBeile)در سال 742م تشکیل دادند.
--------------------------------------------------------------------------------
1. Wall street Journal , lan Johnson, "China Arrests Noted Business woman in Crackdown in Muslim Region" , 18 August 1999.
2. Dru C.Gladney, "The Ethnogenesis of the Uighur" Central Aslan Studies 9.1, 1990, P 3.
(83)
--------------------------------------------------------------------------------
سُستى تدریجى اویغورها و شکست آنان از خانات ترک، دقیقا در زمانى رخ داد که تجارت آنان با دولتِ متمرکز تانگ Tang ]در چین] بسیار پر سود شد. رکود [فرهنگى] و مستحیل شدنِ [اویغورها] در دولت چین با تغییراتى اجتماعى ـ مذهبى همراه بود: اویغورهاى ترک زبان شمتى مذهبِ سابق، بهطور روز افزونى تحت تأثیر مانویت ایرانى، بودائیسم و نهایتا مسیحیت نسطورى قرار گرفتند. [مناسباتِ] تجارىِ وسیع و اتحادهاى سیاسىـ نظامى [اویغورها] با دولت چین در طول جاده باستانى ابریشم، تا حدى اویغورها را به اقتباس تدریجى فرهنگ، طرز پوشش و حتى شیوه کشاورزى چینى کشاند. تصرف کارابالغاسون (Karabalghasun)پایتخت اویغورها در مغولستان به دست قرقیزهاى صحراگرد در 840م [دفاعى] نجات بخش را از سوى [دولت چینىِ] تانگ در پى نداشت و به تضعیف اویغورها و انحطاط هویت آنان منجر شد. [شایان ذکر است که] چینیان [سلسله] تانگ از اویغورهاى ثروتمند در هراس بودهاند. شاخهاى [از اویغورها] در جایى که امروزه تورپان [تورفان[ (Turpan) نامیده مىشود ساکن شدند و با بهرهگیرى از فضاى واحد اجتماعىِ [واقع در[ واحههاى میان یخچالهاى طبیعى در اطراف تاکلاماکان (Taklamakan) قادر به حفظ [منافع [تجارى و محدودههاى مِلکى خود شدند و به تدریج [شهرهاى] خوچو (Khacho) یا گائوچانگ (Gaochang) را بنیاد نهادند که به مدت چهار قرن (1250-850م) دولت شهر بزرگ [منطقه] تورفان به شمار مىرفت.
مسلمان شدن اویغورها که از قرن دهم تا اواخر قرن هفدهم به طول انجامید، گرچه جایگزینِ مذهب بودایىِ آنان شد، اما کمتر پیوستگىاى میان این واحهنشینان پدید آورد. از آن زمان، مردم اویغورستان به مرکزیت تورفان، تا قرن هفدهم در برابر اسلام مقاومت کردند و بعدها اویغور نامیده شدند. دیگر [شاخههاى قوم اویغور] تنها به نام واحه خود یا با اصطلاحِ نژادىِ [عامِّ] «ترکى» Turkiنامیده مىشدند. نامِ قوم اویغور با رسیدن اسلام [به آن نواحى[ در تاریخ ثبت شد تا اینکه در سال 1960م سلسله منچویىِ چینگ پس از اعمال نظارت رسمى و کامل خود بر منطقه، آنجا را سینجیانگ [به معناىِ] «متصرفه جدید» نامید. این وضع، آشکارا تا مدت صد سال دوام داشت و سپس با شورش یعقوب بیگ (1864-1877م) و برقرارى سلطه روسها(1) [از میان رفت] . پس از انقراض سلسله چینگ و برپایى رقابتهاى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . براى مطالعه بهترین[شرح] برخورد با شورش یعقوبى بیگ ر.ک:
Kim Ho-d.g"The Muslim Rebellion of the Kashgar Emirate in Chinese Central Asia, 1864-1877" . ph.D. Dissertation, Harvard University , 1986.
(84)
--------------------------------------------------------------------------------
«بازى بزرگ» میان چین و روسیه و بریتانیا، [اویغورها] شاهد دو کوشش موقت، متفاوت و شدید براى استقلال بودند. یکى، [صدور] اعلامیه مستعجَلِ جمهورى ترکستان شرقى در 1933م و دیگرى در یینینگ Yining(قولجه Ghulje) در سال 1944م.(1) چنانکه اندرو فوربز (Andrew Forbes) خاطر نشان مىکند این شورشها و تلاش براى [برقرارى[ حکومت خودمختار، در همبستگى مردم ترک که اختلافات سیاسى و مذهبى و منطقهاى دارند تأثیر چندانى نداشته است. [همه این [مردم از سال 1934م بهطور متوالى تحت حاکمیت فرماندهان KMT [وزارت جنگ ؟] قرار گرفتند.(2) ژوستن رودلسو (JustinRodelson) در کتاب اخیر خود (1997م) اختلاطهاى منطقهاى پایدارى را در سراسر سه یا چهار ناحیه بزرگ (Macro region)حدس زده است: فلات زونگاریا (Zungaria) در شمال غرب، چمنزار تاریم (Tarim) در جنوب، منطقه پامیر در جنوب غرب و مسیر کومول ـ تورفان به هامى (Kumul-Turpan-HamiCorridor). شناسایى اویغورها به عنوان یک قوم رسمىِ چینى [به زبان چینى، مینزو [(Minza) در دهه 1930م که در [ایالت [سینکیانگ [سکونت دارند]، تحت تأثیر سیاست شوروى مبنى بر شناسایى قومیّتها بود. و این خدمتى به مقبولیت وسیعى بود که امروزه [اعتقاد به] تداوم سلطنت باستانى اویغورها و تکوین نهایى قومىِ آنان به عنوان قومیتى جدّى [یا قومیتى با حُسن نیّت را موجب شده است]. سیاست «ملّیت» [اویغور] به رهبرى KMT مشخص کننده پنج مردمِ [= قومیت] چینى در کنار اکثریتِ هان مىباشد. این سیاست که تحت رهبرى کمونیستها تداوم یافت، نهایتا 56 قومیت را با [احتساب] هانها که 91 درصد اکثریت را در سال 1990م در برمىگرفتند، به رسمیت شناخت.
«آزاد سازى صلحآمیز» (Peaceful liberation) سینکیانگ توسط کمونیستهاى چینى
--------------------------------------------------------------------------------
1. Benson , Linda , The lli Rebellion : The Challenge to Chinese Authorhty in ×injiang , 1944-1949. New York: M.E. Sharpe. 1990.
2. Forbes. Andrew D.W. Warlords and Muslims in Chinese Central Asia. Cambridge: Cambridge University press, 1986. P 29.
(85)
--------------------------------------------------------------------------------
در سال 1949م و برقرارى بعدى خودمختارى در آنجا در اکتبر 1955، سیاستِ ملىگراىِ به رسمیت شناختن اویغورها را به عنوان یک قومیتِ زیر سلطه حاکمیت چین، ابدى کرد (شهیدى، 1984). این ملیت، نه تنها تنوع و تعدد زبانى و منطقهاى را نپوشاند [= از بین نبرد]، [بلکه] همچنین در برگیرنده گروههایى چون لوپیک(Loplyk) و دلان(Dolan) شد که بهندرت با ترکانِ مسلمانِ واحهنشینى که با عنوان اویغور مشهور بودند، سنخیتى داشتند. در همان زمان، اویغورهاى تجزیهطلب به ادوار کوتاهِ گذشته استقلال حکومتِ خود در زمانِ یعقوب بیگ و جمهورى ترکستان شرقى مىنگریستند [حسرت مىخوردند]، و همچنین افتخارات بیشترِ سلطنت اویغورها در تورفان و کارابالغاسون را به عنوان شاهدى بر ادعاهاى حَقّه خود بر آن نواحى [مطرح مىکردند]. سازمانهاى اویغورهاى تجزیهطلبِ معاصر که در استانبول، آنکارا، آلماتى، مونیخ، آمستردام، ملبورن و واشنگتن دىسى پایهگذارى شدهاند، احتمالاً از نظر اهداف سیاسى و استراتژىهاى منطقهاى متفاوتاند، اما همگىِ آنها در یک ادعاى اویغورىِ اجدادى بر منطقه که توسط چینیان و شوروىهاى مداخلهگر غصب شده است، مشترکاند. استقلال جمهورىهاى سابق در آسیاى مرکزى در سال 1991م این سازمانهاى اویغور را بسیار تشویق کرد و امیدهاى آنان را براى [تحقق [یک «ترکستانِ» مستقل [افزایش داد]. این امر برخلاف این حقیقت بود که حکومتهاى آسیاى مرکزى که عمدتا مسلمان بودند، در بهار 1996م همگى پروتکلهایى را با چین امضا کرده بودند که آنان نباید گروههاى تجزیهطلب را پناه داده یا حمایت کنند.
گر چه بسى آشکار است که اویغورها به دلایل [به واسطه عواملِ [اسلامى یا تجزیهطلبانه در منطقه، متحد بودند، اما در درون [مجموعه] خود بر اثر تنشهاى مذهبى به چند دستگى ادامه دادند. در این مورد مىتوان به دسته بندىهاى [زیر [اشاره کرد: صوفىها و غیر صوفىها، علایق محلى (چه مربوط به اقامتگاههاى مهاجرنشین و چه مرتبط با خاستگاهِ افراد)، تفاوتهاى زبانى، انتقال مردم عادى به سطح نخبگان [تفاوت نخبگان و عامّه]، و گرایشهاى سیاسى رقیب. این گرایشهاىِ تجزیه کننده در [حوادث [سوءقصد به امامِ مسجدِ ادگاه(Idgah) در کاشغر توسط سایر اویغورها در ماه مه 1996م و نیز قتل دستکم شش افسر اویغور در سپتامبر گذشته، قابل مشاهده است. این نکته نیز شایان ذکر است که اسلام تنها یکى از نشانه (نمادهاى) وحدت بخش در هویت اویغورهاست؛ هویتى که وابسته به نمادهایى
(86)
--------------------------------------------------------------------------------
بود که در آن زمان بر آن اشتراک [اتفاق نظر] داشتند. به عنوان مثال اویغورها در برابر چینیانِ مسلمانِ هویى، خود را به عنوان اقلیتِ برحقِ بومى معرفى مىکردند، در حالى که هر دو سنى مذهب و مسلمان بودند. اویغورها برخلاف [ادعایى که در برابر هویىها داشتند، [مىتوانستند در برابر مردم مسلمان کوچ رو، از جمله قزاقها و قرقیزها بر پیوندهاى خود با واحههاى اصلى [= خاستگاه جغرافیایى یک نژاد] تکیه کنند. آنان در برابر چینیانِ هان نیز عموما بر تاریخ طولانىِ خود در منطقه تأکید دارند. این امر نشان مىدهد که گروههاى بنیادگراى اسلامى، از جمله طالبان در افغانستان، که در منطقه به وهابیّت تظاهر مىکنند، در میان اویغورها از اعتبار اندکى برخوردارند. [بنابراین] مىتوان گفت که مسئله تفسیرهاى جنجالى از تاریخ است [که بیشترین] اثرگذارى را بر تداوم کشمکش میان جدایىطلبان و دولت چین بر سر منطقه داشته است.
[سازمانِ] عفو بینالمللى (Amnesty International) مدعى است که دستگیرى تروریستها و جدایىطلبانِ مشهور، به محاکمههاى شتاب زده مردم و نهایتا به اعلام تقریبا هزاران بومى منجر شده است. عفو بینالمللى طى یک اعلامیه خود تخمین زدهاست که در ایالت سینکیانگ، که به دلیل اجراى اعدامهاى مکرر در آنجا مشهور است، میانگین اعدامىها در هرهفته 8/1 بود که بیشتر اعدامیان از میان اویغورها بودهاند. در 1998.م طبق فراخوانى براى ایجاد یک «دیوار بزرگ پولادین» (great wall of steel)در برابرِ جدایىطلبانِ سینکیانگ، طى عملیاتى در سطح ملّى علیه جُرمهایى که تحت عنوان شورش بزرگ (StrikeHard) مشهور شده بود نیروهایى به منطقه اعزام شدند. اولین شورش عمده در سینکیانگ که در منطقه تاریم جنوبى [واقع در] نزدیکى شهرستانِ بارن (Baren)روى داد، آغازگر اعتراضات نامرتبط و پراکندهاى بود. تهاجمات متحدِ جنگجویان طالبان از طریق گذرگاه وخان(Wakhan) به درون چین، جایى که [ایالت] سینکیانگ مرز باریکى با افغانستان دارد، به آکنده شدن منطقه از نیروهاى اطلاعاتى چینى و انجام مانورهاى بزرگ نظامى، دستکم یک ماه پیش از حمله یازدهم سپتامبر منجر شد. این مانورهاى نظامى نشان دهنده نگرانى روبه رشدِ دولت [چین] درباره آن نواحى مرزى [آن هم] پیش از وقایع یازدهم سپتامبر مىباشد. دولت پاکستان، تحت فشار امریکا و چین، یکى از فعالان [سیاسى یا تجزیهطلبِ] اویغور را به دولت چین تحویل داد.[دولت چین] از میان صدها عضو طالبان که
(87)
--------------------------------------------------------------------------------
بازداشت کرده بود، کسانى را زندانى کرد که از الگوى اویغورهاى متهم به جدایىطلبى که به میهن خود بازگردانده شده و سابقا در قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان [فعّال] بودند، پیروى مىکردند.
مبارزه براى احقاق حقوق اویغورها و استقلال احتمالى آنها به طورِ روز افزونى در سطح بینالمللى افزایشى آشکار یافته و به شبکه اینترنت نیز مجهز شده است. نزاعهاى عمومى مکررّى براى [آزادىِ] عبدالاحد عبدالریخیت (Abdulahat Abdurixit) نماینده مردم سینکیانگ در اورمقى (Urmaqi) صورت گرفته است. قابل توجه است که کرسى ریاست انتخابى سازمان مردم و قومیتهاى بدون نماینده (UNPO) که در [شهر] Hague قراردارد، در دست یک اویغور به نام ارکین الپتکین (Erkin Alptekin) است که فرزندِ رهبرِ جدایىطلب عیسى یوسف الپتکین (Isa Yusuf Alptekin) مىباشد. [عیسى] در پارکى در استانبول که وقف یاد و خاطره او شده به خاک سپرده شده است. دست کم 25 سازمان بینالمللى و وب سایت وجود دارند که براى استقلال «ترکستان شرقى» در [شهرهایى چون [آمستردام، مونیخ، استانبول، ملبورن، واشنگتن دى سى و نیویورک فعّال هستند که از حمایت اوّلیه حدود یک میلیون نفر اویغور تبعیدى برخوردارند. در آسیاى مرکزى و چین تعداد اندکى از اویغورها به چنین سایتهایى دسترسى دارند. از یازدهم سپتامبر [به بعد [هر یک از این سازمانها هرگونه حمایت از خشونت و تروریسم را تقبیح کردند و بر حلِ صلحطلبانه کشمکشهاى موجود در منطقه [اویغور نشین] تأکید کردند. تأثیر روبهرو شدِ «تجزیهطلبىهاى مَجازى [الکترونیک]» (Cyber-Separatism) و محبوبیت یافتن اویغورها در سطح بینالمللى موجب نگرانى مقامات چینى شده است. این مقامات امید دارند که جهانیان را متقاعد نمایند که اویغورها تهدیدى محلّى [در سطح چین] و بینالمللى را مطرح کردهاند [= موجب شدهاند].
موضوع دیگرى که باید بر آن تأکید شود، اقتصاد است. چین از سال 1991م یک مرکز وارد کننده نفت بود. همچنین این [کشور [بیست میلیون نفر مسلمان دارد. رسیدگى نامناسب به مسائل مسلمانانِ چین، شریکانِ تجارىِ [چین] را در خاورمیانه که خاستگاه اسلام هستند، نگران مىکرد. اخیرا پس از آشوبى قومى که در 5 فوریه 1997 در شمال غربىِ سینکیانگ در شهر ینینگ (Yining) روى داد و دستکم نه کشته برجاى گذاشت و موجب توقیفِ چند صد نفر مسلمانِ اویغور شد، روزنامه رسمى عربستان سعودى به نام البلاد (al-Bilad) به دولت
(88)
--------------------------------------------------------------------------------
چین درباره «آزار مسلمانانى که حقوق انسانى آنها زیر پا نهاده شده است» هشدار داد. وزیر دفاع ترکیه تورهان تایهان (Turhan Tayhan) رسما [شیوه] رسیدگىِ چین به مسائل مسلمانان را محکوم کرد و چین پاسخ داد که ترکیه در امور داخلى چین دخالت نکند. ملل مسلمانِ هم مرز با چین، از جمله دولتهاى آسیاى مرکزى، پاکستان و افغانستان گرچه رسما حامى جدایىطلبان اویغور نبودند، احتمالاً به طور روز افزونى به انتقاد از برخوردهاى خشونتآمیز با [همنژادان] ترک یا همکیشان مسلمانِ خود در چین پرداختند.
ناامنى در منطقه خود مختارِ اویغورنشینِ سینکیانگ، احتمالاً به تنزّل سرمایهگذارىهاى نفتى خارجى و سودهاى ناشى از آن منجرشد که اخیرا با تحمل زیان، به کار خود ادامه مىدهند. اخیرا اکسون (Exxon) گزارش داده است که دو حلقه از چاههاى [نفتش [در دشت تاریم، واقع در جنوبِ سینکیانگ که منطقه نفتخیزِ چین به شمار مىرفت، خشک شدهاند. در حالى که همه منطقه تنها 15/3 میلیون متر یک تن نفت خام بازده داشت که بسیار کمتر از مجموع تولید کشور چین (156 میلیون تن) بود. [علاوه بر] اعطاى سالانه سه میلیارد دلار وام از سوى بانک جهانى به دولت چین، سرمایهگذارىِ بیش از 5/780 میلیون دلار در پانزده پروژه فقط در ناحیه سین کیانگ، و همچنین مبالغى که به قولِ معروف به «تولیدىهاى سینکیانگ و نیروهاى سازنده» (×injiang Production and Construction Corps) [معروف به] ×pcc تخصیص مىیابد تا آنجا که هرىوو (Harry wu)فعال در زمینه حقوق بشر، ادعا کرده است که [مؤسسه [xpcc از زندانیانِ زندانِ Laogai [به زور [استفاده مىکنند. [بنابراین] شرکتها و سازمانهاى بین المللى، اعم از بانک جهانى تا اکسون (Exaon)، حاضر نیستند که پرسنل و سرمایهگذاران خود را در معرض شورشهاى اجتماعى و سیاسى قرار دهند و در نتیجه چنان انتقادهاى بسیارى از بانکها و پروژههاى [موسوم به[ ADB در سالهاى اخیر، محدود شدهاند.
از سال 1991م تجارت چین با آسیاى مرکزى با تمام سرعت در حال گسترش است و این امر به سبب افتتاح راههاى ارتباطى هوایى، راه آهن و شش [راه شوسه [زمینى است. جیمز.پ. دورین (James.P.Dorian) که متخصص اقتصاد انرژى است، مىنویسد که تجارت سینکیانگ با آسیاى مرکزى از 463 میلیون دلار در 1992م به 775میلیون دلار در 1996م رسید. اواخر سال 1992م شاهد افزایش 130 درصدى تجارت مرزیى (Cross-border)
(89)
--------------------------------------------------------------------------------
بود که قزاقستان بیشترین سود را از آن کسب کرد. امروزه قزاقستان پنجمین طرف تجارى چین است. [همچنین] سه طرفِ تجارىِ عمده ایالت سینکیانگ، کشورهاى قزاقستان، سینکیانگ(؟) و هنگ کنگ مىباشند. فقط حجم تجارت میان چین و قزاقستان نسبت به مجموع [حجم] تجارت ترکیه با همه آسیاى مرکزى بیشتر است (Dorian,Wgdortz,Gladney,1997). از این گذشته، چین امیدوار است که در آمد حاصل از توریسم را در منطقه، افزایش داده و بدین منظور [با شعار] پیوند دادنِ [توریسم] با جاده قدیم ابریشم، بازاریابى کند. این طرح از نظر گردشگران خارجىِ مسلمان، ژاپنى، تایوانى، جنوب آسیا و حتى محلّى [چینى [شگرف بود؛ [بهویژه با توجه به] تأسیس هتلهاى پنج ستاره در منطقه، از جمله هتلِ «مهمانخانه تعطیلات» (Holyday Ihn) در منطقه اورماقى. توسعه اقتصادىِ منطقه اورماقى در ده سال گذشته به تنهایى شاهدِ [بناى] هشتاد آسمان خراشِ نو بوده است.
ناگفته پیداست که جدایى طلبىِ اویغورها یا نارضایتىهاى مسلمانان از سیاستِ دولت چین، نتایج مهمى براى توسعه اقتصادى چینىها در ناحیه [سینکیانگ] در برخواهد داشت، [زیرا] جهانگردان و بازرگانان خارجى بهشدت از مناطقى که درگیرىهاى قومى و فعالیتهاى تروریستى در آن رایج باشد، دورى مىکنند. دولت چین براى جلوگیرى از چنین مفاسدى از اهرمهاى اقتصادى [در مورد] همسایگان خود در روسیه و آسیاى مرکزى استفاده مىکند.
سومین جنبه [موضوعِ مورد بررسى]، سیاسى است. مناسبات بینالمللىِ چین با مللِ هم مرز و نیز با مناطق داخلىِ خود، از جمله سینکیانگ و تبت بهطور روز افزونى اهمیت یافته است. [این امر] نه تنها به دلایل اقتصادى که در بالا ذکر شد، بلکه همچنین به سبب تمایل دولت چین به شرکت در مجامع بینالمللى، از قبیل سازمان تجارت جهانى (WorldTradeOrganization)، شوراى اقتصادى آسیا و اقیانوسیه (Asia-Pacific Economic - Council)است. گرچه از نظر دولت چین، ناحیه تبت ارزشِ استراتژیکى یا اقتصادىِ تعیین کننده چندانى نداشت، اما از نظر هیئت حاکمه چین اهمیتى سیاسى داشت. و این نشان مىدهد که آنان نه به فشارهاى خارجى تسلیم مىشوند و نه آهنِ [= اسلحه] خود را از آنجا تخلیه مىکنند. اویغورها [نیز [همکارى بینالمللى نزدیک را با تبتىها شروع کردهاند تا در صحنه بینالمللى فشارى سیاسى بر دولت چین وارد آورند. در
(90)
--------------------------------------------------------------------------------
مصاحبهاى که نگارنده در هفتم آوریل 1997 در استانبول با احمد تورکوز (Ahmet Türküz) معاونِ مدیر بنیاد ترکستان شرقى (Eastern Turkestan Foundation) که براى [ایجاد[ یک سرزمین مستقل اویغورى فعالیت مىکند، داشتم، آقاى تورکوز اظهار داشت که از سال 1981م دیدارهایى میان دالایىلاما (Dalai Lama) [رهبر بوداییان در تبت] و سران اویغور صورت گرفت که توسط عیسى یوسف الپتکین آغاز شده بود. این جریان بینالمللى نمىتواند چین را به تغییر سیاست خود مجبور کند [چنانکه] مجادلات سالانه در امریکا براى احیاى جایگاه محبوبترین قومیت چینى China`s Most-farored Nation [نیز تأثیرى نداشت]. اما در هر حال [اویغورها] به تضعیف توانایى چین در همکارىهاى بینالمللى ادامه مىدهند. در نتیجه، چین در پى واکنشى سریع و غالبا نظامى علیه آن دسته از شورشهاى قومى است که مىتوانند بازتابهاى بینالمللى داشته باشند.
همچنانکه دولت چین طى روند جدایى مجددِ هنگ کنگ از سال 1997م امیدوار به اتحاد مجدد با تایوان است، نمایندگان [رهبرانِ] تایوان در پى بررسى شیوه برخورد چین با دیگر تجزیهطلبىهاى داخلى هستند. طى دیدار دالایىلاما از تایوان در مارس 1998 وى دوباره اعلام استقلال نمود و برقرارى سیاستِ «دو نظام حکومتى [در] یک کشور» را (که میان چین و هنگ کنگ برقرار بود) از چین براى منطقه تبّت نیز درخواست کرد. [از این رو[ روزنامه [چینىِ] Peoples Daily تاکنون [تألیف مقاله در 2002م [وى را یک «تجزیهطلب» مىنامد. تایوان دقیقا روند تجزیه هنگ کنگ را از چین به عنوان یک «منطقه ادارى ویژه» (Sepcial Administrative Region) که نظام حکومتى کاملاً مستقلى دارد، تعقیب و [وارسى [خواهد کرد، [بهویژه که [برخلافِ آن [= هنگ کنگ] مناطقى چون تبّت و سینکیانگ به نام «مناطق خودمختار»(Autonomoas Regions) مشهور شدهاند، اما از استقلال اندکى از تصمیمگیرندگان پکنى برخوردارند. به راه افتادن مسائل قومى و تجزیهطلبىهاى [ایالت [سینکیانگ و هنگکنگ تأثیر مستقیمى بر اتحاد مجددِ چین باتایوان خواهد داشت.
چین گذشته از اقلیتهاى رسمى، تنوع بىپایان قومى، زبانى و منطقهاى دارد که بى تسامحى نسبت به آنها در سینکیانگ تا حدى گسترش خواهد یافت که تنوّع فرهنگى را در گوانگ دونگ (Guangdong) محدود کند. در گوانگ دونگ دستکم پنج لهجه از گویش
(91)
--------------------------------------------------------------------------------
چینىِ کانتونى و مراسم عامیانه مذهبى [مربوط به آن] رایج است. خاطره محدودیتها و سرکوبهاى «انقلاب فرهنگى» (Cultural Revolution)(1966-1976م) هنوز قویا پابرجاست، زیرا در [انقلاب فرهنگى] همه اقسام تنوع سیاسى یا فرهنگى [در چین] به شدت توقیف شد، در شرایطى که اعتلاى ناسیونالیسم چینى مستلزم کاهش تنوع قومى و فرهنگى بود، بنابراین، هر کس که در چین تحت عنوانِ «غیر خودى» تلقى شود، مورد آزار قرار مىگرفت و این فقط شامل اویغورها [نبوده] و نخواهد بود.
مسلمانانِ هویى و همگرایى با جامعه چین
اسلام پیشتر از 1300 سال پیش در میان مردمى که امروزه در چین هویى نامیده مىشوند، تبلیغ شد. اما بسیارى از مسائلى که هویىها با آن سروکار دارند به مسلمانان ترک یا هند و اروپایى مربوط است که در مرزهاى آسیاى داخلى (Inner Asia)ساکن هستند. گرچه هویىها به تعدادى از زبانهاى غیر چینى تکلم مىکنند، بسیارى از آنان [نیز]، به تعبیر مجاورت جمعیتى (demographic proximity)نسبت به سایر قومیتهاى مسلمانِ [چین[ به چینىهاىِ هان نزدیکترند. تلاشهاى آنان نیز براى نشان دادن شباهت بسیارى از مناسک اسلامیشان [با فرهنگ چینى]، موجب انتقادهایى از سوى اصلاحگرایان مسلمان شده است. هویىها اتحادیهاى از 55 قومیتِ صاحب هویت مىباشند که تنها ملیّتى [در چین[ محسوب مىشوند که تنها عامل وحدت بخشِ آنان دین [اسلام [است، گرچه احتمالاً بسیارى از مسلمانان هویى [عملاً] به اجراى فرایض مذهبى ملتزم نیستند. هویىها در نتیجه جنبشهاى اصلاحگراى اسلامىِ [دینى] خود که سراسر چین را فراگرفته بود، به اتفاق نظرِ خود بر طیف وسیعى از اعتقادات اسلامى ادامه مىدهند.
بسیارى از مسلمانان از شعارهاى کمونیستها [در آغازِ نفوذ شان در چین] درباره برابرى، خودمختارى، آزادى مذاهب و بهرسمیت شناختن جایگاه قومیتها حمایت مىکردند، و در تأسیس جمهورى خلق چین بسیار فعّال بودند. اما در هرحال، بسیارى از این مسلمانان بر اثر انتقادهایى که بارها در آغاز تأسیس جمهورى خلق چین (PRC)در سال 1957م بر مناسکِ مذهبى آنان ایراد شد، رمیدند. مسلمانان طى انقلاب فرهنگى 1966-1976م در کانونِ [خردهگیرى] انتقادهاى ناسیونالیستىِ [چینىِ] ضد مذهبى و ضد قومیتى قرار گرفتند که
(92)
--------------------------------------------------------------------------------
موجب شکنجههاى وسیع، تعطیل کردنِ مساجد و در نهایت، کشتار وسیعِ یک هزار [مسلمانِ [هویى طى قیامى در سال 1975م در استان یوننان (Yunnan) شد. از زمانِ اصلاحاتِ دنگ سیائوپینگ (Deng ×iaoping)از سال 1978م به بعد، مسلمانان در صدد بهرهگیرى از سیاستهاى آزاد سازى اقتصادى و مذهبى بر آمدند، اما در همان حال [همواره[ مراقبِ چرخشهاى مداومِ سیاستهاىِ بنیادگراىِ چین بودند. در حال حاضر در مقایسه با سال 1949م و پیش از آن، تعداد مساجد بیشترى باز هستند و مسلمانان آزادانه به عزمِ حج به مکه سفر مىکنند و نیز در طول مرزهاى چین با همکیشان خود در آسیاى مرکزى، خاورمیانه و [حتى [بهطور روزافزونى با جنوب شرقىِ آسیا به تجارت مشغولاند.
فعالیتهاى روبهرشدِ مسلمانان در یک سطح ملّى و واکنشهاى سریع دولت، نشان دهنده اهمیت یافتن روبهرشدِ پیوندهاى پکن و مسائل مربوط به مسلمانان است. در سال 1986م اویغورها در سینکیانگ در خیابانهاى اورماقى به تظاهرات و اعتراض درباره مسائل بسیارى پرداختند که عبارت بودند از: تبعیضِ نژادىِ منطقهاى در جلگه زونگارى (سونگارى)(1)، آزمایشهاى اتمىدر تاکلاماکان(Taklamakan)، مهاجرتهاى روبه رشد هانها به سینکیانگ و توهین به قومیتِ [اویغورها] در دانشگاه سینکیانگ. مسلمانانِ سراسرِ چین به انتشارِ کتابهاى رسوم جنسى (Sexual Customs) در ماه مه 1989 و یک کتابِ مربوط به کودکان در اکتبر 1993 اعتراض کردند که مسلمانان، بهویژه منعِ اسلامىِ مصرفِ گوشت خوک را [در آن کتابها] به شیوهاى توهینآمیز به تصویر کشیده بود. در هر کدام [از این] موارد، دولت به سرعت واکنش نشان داد و با بسیارى از تقاضاهاى مسلمانان موافقت کرد، ناشران مذکور را محکوم و مؤلفان مزبور را دستگیر و چاپخانهها را تعطیل کرد.
کشمکشهاى فرقهاىِ اسلامى به تجزیه داخلى میان مسلمانانِ چین ادامه مىدهد، بهویژه همچنانکه سفرهاى آنان به خاورمیانه افزایش مىیافت، مسلمانانِ [چین] تشویق مىشدند که افکارى اسلامى را احیا کنند که از نظر سیاسى بنیادگرا بود. در فوریه 1994 چهار رهبرِ طریقت نقشبندیه به جرم حمایت از شورشهاى فرقهاى در ناحیه نینگسیا (Ningxia)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . منظور جلگهاى است که رود زورنگارى در ایالت منچورى، آن را به سوى دریاى اختسک مىپیماید(مترجم).
(93)
--------------------------------------------------------------------------------
به حبسهاى طولانى مدت محکوم شدند. این شورشها به کشته شدن شصتنفر از هر دو جبهه و مداخله «نیروهاى آزادیبخش خلق» (Peoples Liberation Army) منجر شد. در سراسر تابستان تا پاییز 1993م بمبهایى در چند شهر در سینکیانگ منفجر شد که نشان دهنده تقاضاهاى روبه افزایشِ سازمانهایى بود که براى [تأسیس] ترکستان مستقل فعالیت مىکردند. در فوریه 1997 قیام عمدهاى در ایلى (Ili) به مرگ سیزده نفر اویغور و دستگیرى صدها تن دیگر منجر شد. واکنشِ پکن [به این حوادث] شامل حضور بیش از پیشِ نظامیان در کاشغر و اورماقى و نیز جلوگیرى از حمایت جنبشهاى جدایىطلب توسط کشورهاى آسیاى مرکزى و ترکیه از طریق تلاشهاى دیپلماتیک بود. روشن است که مسلمانان و هویىها و قزاقها مخالفِ حرکتهاى جدایى طلبانه اویغورها هستند، امّا هنوز آشکار نیست که این اعمال خشونتآمیز تا چه حد در میان اویغورها طرفدارانى دارد؟ [که از آن جملهاست [سوءقصدى که اخیرا در کاشغر به جانِ یک «امام» [فعّال] در امور سیاسى صورت گرفت. در همان زمان، تجارت مرزى میان سینکیانگ و آسیاى مرکزى تا حد چند برابر رشد یافت که بهویژه به سبب افتتاحِ مجدّدِ راهآهن اوراسیا در 1991م بود که اورماقى و آلماآتا (Alma Ata) را با بازارهاى چین و اروپاى شرقى پیوند مىداد. محدودیت رفت و آمد زمینى میان سینکیانگ با پاکستان، تاجکستان، قرقیزستان و قزاقستان بهطور تأسف بارى به دستور دنگ سیائوپینگ ملغا شد، [زیرا او] ملاحظات امنیتى منطقه را فداى تجارتِ آنجا کرد.[امّا[ در حالِ حاضر، سیاستِ دولت در راستاى تطمیع و تحریک اقتصاد محلى [در برابرِ تجارت مرزى] است. سطح در آمدها در سینکیانگ بسیار بیشتر از درآمد [سایرِ] درمانِ مرزنشین است. این امر، مهاجرت چینیانهان را براى شراکت در صنایع پرسود نفت و منابع معدنى[دیگر] برانگیخته است. واین خود موجبِ شعلهور شدن خشونت قومیتها علیه یکدیگر شد. به مناطق مسلماننشین در شمال و مرکزِ چین تحت عنوان توسعه رشد و سریع اقتصادىِ چین، همچنان بىاعتنایى مىشود، در حالى که مناطقِ ساحلىِ واقع در مرزهاى جنوب را [با تولیداتِ خود] ثروتمند کردهاند.
دولت چین در همان حال که آزادىهاى مسلمانان را روزبهروز محدودتر مىکند، بهطور زیرکانهترى برتهدید [بالقوه] چین از سوى دولتهاى مسلمان [در غربِ خود] از طریق تحریک اقلیتهاى مسلمان چین، آگاهى یافته است.[این عامل] در تجارتِ پرسود و نیز
(94)
--------------------------------------------------------------------------------
موافقت نامههاى نظامى چین اثر گذاشته است. برقرارى ارتباطات دیپلماتیک میان چین و عربستان سعودى در 1991م و مبادلات روز افزون تکنیکى و نظامى با مسلمانان کشورهاى خاورمیانه، اهمیت خطرِ سیاسى و اقتصادىِ ناشى از اعمالِ تهدید از سوى دولت چین را بر اقلیت مسلمانان چین افزایش داده است.
چین با دولتهاى هم مرز خود در آسیاى میانه که موسوم به [گروهِ]«شانگهاى پنج» (Shanghai5) است، پروتکلهایى رسمى امضا کرد. گروه شانگهاى پنج، شامل چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان بود که در سال 2001م توسعه یافت و شامل ازبکستان نیز شد. این امر، خود نشانه توسعه نقش چین در منطقه و توجه آن دولت به تجارت و امنیتِ فراملّى است. افزایش گرایشهاى محلّى در میان مسلمانان چین عامل مهمى در اوضاع قومى آنان و همچنین سازگارى عملى آنان با فرهنگ چینى و قدرتِ دولت مىباشد.
اسلام و ناسیونالیسم چینى
فعالیتهاى روز افزون اسلامى در چین نمىتواند ناسیونالیستى باشد. اما [نوعى[ ناسیونالیسم است که غالبا آن سوىِ مرزهاى ملت ـ دولتهاى معاصر است که از طریق ارتباطات تودهاى، سفرهاى روبهافزایش و اینترنت [تشدید مىشود]. جنبشهاى متقدم اسلامى در چین با بازگشایى درهاى چین به روى جهان، از هم جدا شدند و سیاستِ مسلمانانِ چین به مرحله تازهاى از بازگشایى [درهاى خود به روى جهان] رسید و در این راه، به خواستههاى رهبران محافظهکارِ چینى اعتنایى نداشتند، [زیرا] اگر چین خواستار سهیم شدن در فضاى سیاسى بینالمللىِ دولت ـ ملتها بود، این [آزادى طلبىهاىِ مسلمانانِ چین] امرى اجتنابناپذیر بود. با گشوده شدن [درهاى] چین به سمت غرب در سالهاى اخیر، رفت و آمدها به مواطن اسلام افزایش یافته است. در سال 1948م بیش از 1400 مسلمان براى سفر حج از چین خارج شدند، این تعداد در سال 1987م به بیش از 200 نفر افزایش یافت که نشانه بازگشتى است به میزانِ پیش از سالِ 1949م. در اواخر دهه 1990م تعداد حاجیان که بهطور رسمى[اعلام شد]، از [مرز]600 تن گذشت که این علاوه بر عدهاى از حاجیان بود که بهطور سنّتى از طریق کشور سوّمى سفر مىکردند. در حالِ حاضر، از میان هویىها دانشجویان بسیارى مشغول انجام تحصیلات اسلامى و عربى در دانشگاهِ الازهر در مصر هستند. علاوه
(95)
--------------------------------------------------------------------------------
براین، تعداد زیادى نیز در پى امکانات آموزش اسلامى در خارج از کشور هستند.
براثر تشویقهاى دولت چین روابط مسلمانان چین با خاورمیانه قوىتر و نزدیکتر شده است، بخشى از این امر به منظور یافتن شریکانى تجارى [براى دولت چین در امرِ تجارتِ[ اسلحه، کالا و مبادلههاى پولى، و بخشى دیگر به سبب دیدگاه سنتى چینیانمبنى بر ریاستشان بر جهان سوم مىباشد. نمایندگان اعزامى کشورهاى اسلامى مرتبا به اماکن تاریخىِ اسلامى در چین سفر مىکنند که [در واقع] نوعى توریسم مذهبىِ تحت حمایت دولتهاست. این امر و نیز اوقاف، مورد حمایتِ [دولتِ چین] مىباشد. دولت در همین حال امیدوار است که توسعه [مناسک] سنّتى اسلامى به توسعه اقتصادى کمک کند، زیرا بسیارى از هدایاى گرانبهاى توریستهاى خارجىِ مسلمان به تعمیر مساجد، مدارس و بیمارستانهاى [مسلمانانِ چین] اختصاص مىیابد. همچنانکه هویىهاى در چین در معرض اینترناسیونالیسم اسلامى [عقیده به فراملیّتى بودن اسلام] قرار مىگیرند، و هنگامى که از حج یا از سفرهاى تحصیلى باز مىگردند، هویت سنتى هویى بار دیگر شکل خواهد گرفت و نیز مورد پرسش واقع و [نهایتا] به تجلّى مجدد اسلام در چین منجر خواهد شد. بنابراین، اسلامِ جهانى به گونهاى در [میانِ هویىها] بومى مىشود و این به معناى براقرارى دامنهاى از سازگارىها میان چینى بودن و مسلمانى است، همچنانکه [این طرز تلقى] در هر جماعت محلّى به ظهور مىرسد.
تغییر مذهب در [یک دین]
از آنجا که فرقههایى اسلامى [بهویژه] از نظر کسانى که عضو آنها نیستند [غیر مسلمانان] به اندازه مکاتب بىشمارِ بودایى، پراکنده [و متنوع] هستند، و شیوه عضویت در هریک از آنها چنان با دیگرى متفاوت است که در چین کشمکشهایى جنجالى بر سر آن وجود دارد. برخلافِ خاورمیانه و آسیاى مرکزى که یک شخص مىتواند عضو دو یا حتى چند طریقت باشد، هر یک از هویىها فقط به یک فرقه مذهبى [= طریقت] تعلق دارند. معمولاً در میانهویىها افراد بر یک مذهب [طریقت] زاده مىشوند یا ظاهرا به مذهبى دیگر مىگروند. در واقع، این تنها نمونه تغییر مذهب است که نگارنده، طى اقامت خود در میان هویىها با آن روبهرو شدهام. نگارنده، هیچگاه یک چینىِهان را ندیده است که بدون اینکه با یک
(96)
--------------------------------------------------------------------------------
مسلمانِ هویى ازدواج کند یا توسط یک خانواده هویى به فرزند خواندگى پذیرفته شود، به کیش اسلام گرویده باشد، گرچه شنیدهام که نمونههایى اندک و [از خانواده] طرد شدهاى در این زمینه، وجود دارد. فلتچر (Fletcher) تغییر مذهب 28 طایفه تبتّى به همراه «بوداى زنده» آنها (Living Buddha) [احتمالاً دالایىلاما]، را بر دست [مسلمانى به نام [مالائیچى (1)(Malaichi) در [منطقه] سونهُوا(×unhua) در [ایالتِ] کینگقاى (چینگقاى) (Qinghai)در اواسط قرن هجدهم(2) ثبت کرده است. پس از شورشِ [فردى به نام [مامینگسین (MaMingxin) در سال 1784م حکومتِ [سلسله] چینگ، غیر مسلمانان را از گرویدن به اسلام منع کرد. این امر احتمالاً بر کاهش یافتنِ تعداد چینىهاىِ هانِ گرونده [به اسلام که در منابع] ثبت شده است، تأثیر گذار بوده است. این امر برخلاف این گمان عمومى است که اسلام در چین از طریق تبلیغات اسلامى و گروشهاى مذهبى [تغییر مذهب [گسترش یافته است.(3) واعظان مسلمان در چین از جمله، مالائیچى، مامینگسین، چىجینگى (Qijingyi) و ماچینگسى (MaQinxi)بیشترِ وقتِ خود را صرفِ به مذهبِ خود در آوردنِ دیگر مسلمانان مىکنند. مسلمانان عمدتا در چین به طور طبیعى از طریق تورات و درون همسرى افزایش مىیابند.
قواعد اسلامىِ هویىها و فرهنگ چینى
خشونتها و نبردهایى که به ظهور و جدایى منهوان (menhuan) صوفى در شمال غربِ
--------------------------------------------------------------------------------
1 . معمولاً روحانیانِ مسلمان در چین لقبِ «ما» Ma مىگیرند(مترجم).
2 . ر.ک:Tripoer , "lslamische Gruppe und Graberkult in Nordwest China " (گروههاى مسلمان و فرقههاى بزرگ در شمال غرب چین) Die Welt Islams 1951(7), pp 154-5.
3 . با توجه به فعالیتهاى صوفیان خراسانى در سینکیانگ در قرون اول هجرى[منظور قرون نخستین است، نه قرن اول] و نیز تبلیغات جوامع مسلمان در بنادر شرق چین، نخستین هیئت سفیران اسلامى از سوى عثمان، خلیفه سوم در سال 31 ق/651م به چین رفتند. و حتى افسانههایى درباره سفر سعد بن ابى وقاص و وفات او در آنجا گفته شده است و مسجد ابىوقاص در کانتون منسوب به اوست (مراد زاده، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چین(پایان نامه کارشناسى ارشد) به راهنمایى دکتر هاشم آقاجرى، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، 1379، ص 86). درباره صوفیان خراسانى در چین ر.ک: علاء الدین آذرى، تاریخ روابط ایران و چین، تهران، امیر کبیر، 1362، ص 64(مترجم).
(97)
--------------------------------------------------------------------------------
چین منجر شد، و اصلاحات غیر صوفیانه منتج از آن، در یک مجموعه، قابل جمع شدن نیست. اما در هر حال، آنها درباره نبردهاى مداومى که اسلام را براى مسلمانانِ صوفى معنادار مىکند، شواهدى ارائه مىدهند. این تعارضهاى میانِ آرمانهاى اسلامى و واقعیات اجتماعى عمدتا حل ناشده باقى نمانده است. تحرکِ بسیارِ [تفکرات صوفیانه] ناشى از سؤالهایى است که آنها ایجاد مىکنند و شکهایى که در دل مردم پدید مىآورند [که[ مفاهیم سنتى را در شرایط فعلىِ تغییرات اجتماعى بهچالش مىطلبد. در شرایطى که هویىها با تغییرات سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادىِ اساسىِ داخلى روبهرو هستند، پرسشهایى درباره پاکى و مشروعیت [یا حلالزادگى [موجب تفسیرهاى متفاوتى از اسلام توسط غیر مسلمانان شده است. این چالشها و اصلاحگرىها[ى دینى] منعکس کننده تردیدهاى مداومى درباره بنیادگرایى اسلامى در چین و نشان دهنده جدایى مهمى بین تفسیرهاى نقلى و رمزى (باطنى) از اسلام است.
در مطالعه اسلام در جنوب شرقى آسیا [مىتوان مشاهد کرد که] به شکلِ مشابهى تضاد و [در عین حال] توافقى میان فرهنگ محلّى بومیانِ مسلمان و شریعتِ اسلام ارتدکس(بنیادگرا)، [میانِ] باطن و نقل، و [نیز] واقعیت و آرمان برقرار است.(1) تسامح فرضىِ فرقههاى اسلامىِ اصولگرا(Orthodox) به مناسک فرهنگىِ بومیان، دانشمندان را به ساختن یا تبیین [مفاهیمِ] مصالحهاى، همچون تلفیق عقایدِ [دوگانه مسلمانان و چینیان[Syncrerism، شبیه شدن [با فرهنگ چینیان] و چینى شدن (Sinification) که در میان هویىها رایج است، واداشته است. یک طریقه دیگر که بیشتر هماهنگ با سلیقههاىِ هویىهاست، این ناسازگارى را به عنوان پایه فشارهاى دیالکتیکىِ روبه رشدى مىداند که اغلب به نهضتهاى اصلاحگر و کشمکش میان جمعیتهاى مسلمان کشیده مىشود.(2)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . این تفاوت گذارى به کاملترین شکل خود توسط ویلیام راف فصل بندى شده است:
William Roff, "lslam Obscured? Some Reflections on Studies of lslam and Society in Asia, " L'lslam en lndonesie 1.29. 1985. pp 8-10.
2 . ر.ک:
Dale. F.Eicklman. Moroccan Islam: Tradition And Society in A Pilgrimage Center. Austin and London : University of Texas Press, 1976. pp 10-13.
(98)
--------------------------------------------------------------------------------
براساس [نظریه] ماکس وبر(Max Weber) انسان مىتواند تنوع وسیعى از قرائتهاى اسلامى بیابد که به عنوان واکنشهایى براى جسمانىسازى [در مقیاسِ] محلّى (LocalWorldConstruction)و [نیز به عنوان] برنامههایى براى رهبرى اجتماعى عمل مىکنند که به موجب آن، مقدار متعنابهى از سنن مذهبى براى جماعتى بومى معنادار مىشود.(1)
چنین کشمکشهایى از طریق امور اقتصادى [در قالبِ] رقابت براى دستیابى به منابعِ کمیاب، بیان و تسریع مىشوند. همچنانکه در شکست سىدائوتانگ (×iDao Tang) توسط خُفیّه ما اَنلیانگ (Khufiyya Ma Anliang) [یاد شده در] بالا دیدیم که آشکارا بر ثروت برادران مسلمان خود طمع ورزید. فلتچر اظهار کرده است که یکى از انتقادهاى وارد بر خفیه آن است که قرائت حفظى قرآن توسط آنان، موسوم به مینگ شالى (Ming shale)، در مقایسه با قرائت روحانیونِ غیر صوفى، زمان کمترى را براى [قرائت [سورههاى قرآن اختصاص مىدهند. و بنابراین، دستمزدِ امامانِ آنها براى اجراى تشریفات مراسم [مذهبى[ ارزانتر بود. وى حدس زده است که این امر به افزایش محبوبیّتِ [آنان و در عین حال[ انتقادهاى رهبرانِ [طریقتِ [گدیمو] (Gedimu)بر آنان [کمک کرده است.(2) ییهوانى (Yihewani)، هم از صوفیان و هم از گدیموها به سبب اجراى تشریفات مذهبى در منازل مؤمنان که صرفا براى کسب سود [است]، و نیز از این جمله که «اگر شما قرائت مىکنید، غذا نخورید، اگر مىخورید، قرائت نکنید» (Nian jing bu chi , chi bu nian jing) انتقاد کرده است. دولت چین عموما دلایلى اقتصادى براى انتقاد از قواعدِ خاصِّاسلامىِ هویىها یافته است. طى کشمکشهاى مربوط به اصلاحات ارضى در دهه 1950م که دولت، مساجد و اوقاف را مصادره کرد، با مقاومت گسترده صوفیانِ منهوان Menhuan روبهرو شد که [صوفیان] به پاسِ رهبرى متمرکزِ روحانىِ آنها، سهم عظیمى را [در این شورشها] به خود اختصاص داد. یک سند مربوط به [سال] 1958م که از ما چنوو Ma zhenwu (شیخى از طریقت جهریّه Jahriyya) انتقاد مىکند، چنین برمىآید:
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Max Weber , Economy and society . 2 Vols. Berkeley: University of California Press, 1978.
2 . Joseph Fletcher, Studies on Chinese and Islamic Inner Asia Ed. Beatrice Manz. London: Varorum Press. 1996. p 21.
(99)
--------------------------------------------------------------------------------
«براساس این شواهد، ماچِن وو بسیارى از روزهاى جشن را، به زبان چینى «A-mai-lis» وضع کرده است تا مراسم بزرگداشت مردگان (اجداد) را بر پا کند و به آن منظور، آهونگها (A-hungs) [برگرفته از کلمه فارسىِ آخوند [مىبایستى دعوت شوند تا متون مقدس را با آهنگى خاص بخوانند و بهوسیله مهمانىهاى با شکوهى، از آنان استقبال شود. و از این طریق، از زندگان، پولى به نام مردگان بقاپند. به عنوان مثال، وى [= ماچِن وو] لیستى از روزهاى تولد و مرگِ همگى اعضاى خانوادههاى پیروان خود دارد که براساسِ آن، خدمات مذهبىِ او در چنان روزهایى محفوظ مىماند. این [روزها [عبارتاند از: روز مادر بزرگ، روز همسر، روز عمه/خاله و غیره که در یک سال به 65 روزِ «آماى لیس» [= روزِ بزرگداشت[ مىرسند. بهطور متوسط چنین آماى لیسهایى هرشش یا هفت روز برگزار مىشوند که از میان آنها هفت مرحله [=روز] از جشن بزرگى برخوردارند. همه آهونگهاىِ مساجد اسلامى توسط ماچن وو منصوب مىشوند. وى از طریقِ [حقِ] انتصابِ آهونگها [نیز] مقدار زیادى پول به جیب مىزند... مَا [= ماچنوو [بهطور منظم به بهانه تعمیرِ کونگپىها (Kung-peis) [یعنى مقابر = مؤلف] از مردمِ هویى پول مىگیرد».(1)
خشونتهاى برخاسته از برخورد رسوم فرهنگى چین و آرمانهاى اسلامى، به محبوبیت یافتنِ نهضتهاى اسلامى در میان هویىها منجر شده است. نگارنده براى بررسى برخوردهاى رسوم چینى و آرمانهاى اسلامى، راهى را طى یکى از آثار پیشینِ خود یافته و در شکل(1) [نشان دادهام].(2) در چین تلاشهاى بسیارى براى آشتتىدادن فرهنگ چینى با اسلام شده که [خود [به یک سرى جایگزینىها منجر شده است (ر.ک: تصویر شماره2). از یک سو کسانى وجود دارند که هرگونه تجزیه اسلام در فرهنگ چینى را رد مىکنند، از جمله بازگشتِ «ماوانفو» (Ma Wanfu) به نوعى اسلامِ نابِ عرب مآب. در مقابل، رهبران کدیمو
--------------------------------------------------------------------------------
1 . به نقل از :
Donald E. Maclnnis, Religious Policy and Practice in Communist China. New York Mac-Millen Company. 1972. pp 171-2.
2. Gladney. Muslim Chinese: Ethnic Natonalism in the People's Repubic. Cambridge: Harvard University Press, 1996. p 75
این نمودارِ تفسیرى، تحت تأثیر اچ، ریکارد نیبور است:
H. Richard Niebur, Christ and Culture . New York. Harper and Row . 1951.
(100)
--------------------------------------------------------------------------------
وجود دارند که از آن جملهاند هود نگچو (Hu Dengzhou) که تجزیه [= اختلاطِ] بیشترى را با جامعه قدیمى چین پذیرفتهاند. [اصولِ یک روحانى بهنام [ماکیکسى (Ma Qixi) که به سىدائوتانگ (×i Dao Tang) موسوماند، برسازگارى فرهنگهاى اسلامى و چینى، بر اهمیتِ متونِ چینىِ اسلامىِ کنفسیوسى (Chinese Islamic Confucian texts) و [همچنین [خواندن [ترجمه [قرآن به زبان چینى تأکید مىکنند.
محقق مىتواند در میان [این دو گرایشِ] تلاشهاى بىشمارى بیابد که در پى تغییرِ جامعه چین به سَمت هماهنگ سازىِ آن با دنیاى اسلام از طریق [قرائتىاز] اسلامِ مبارز و دگرگون کننده مىباشند، همچنانکه [اینگونه تلاشها] در شورشهاى هویىها در قرن نوزدهم که به رهبرىِ نقشبندیه روى داد، تصویر شده است. طریقت جهریّه در پى بهکارگیرى جایگزینى براى جهانبینىِ جامعه خود بودند، و این [تفکر]، تهدیدى براى [دولت] چینگ [امپراتوران چینى معاصر با قاجاریه] و نیز براى سایر مسلمانانِ هویى بود که برچسبِ «بدعت گذار» (سىجیائو ×ie Jiao) و همچنین تعقیب، توسط دولت چین را براى آنان در برداشت. در مقابل، دیگر اصلاحگرانِ هویى در سراسرِ تاریخ کوشیدهاند تا اسلام را با جامعه چین هماهنگ کنند که از آن جملهاند لیوچى (Liu Zhi) و تلاش به یاد ماندنى او براى ثابت کردن اینکه اخلاقگرایى کنفسیوسى شبیه به [اخلاقگرایىِ] اسلام است. قادرّیه [صوفیان پیرو عبدالقادر گیلانى] راه حلِ اینتنش را در انزواى مرتاضانهاى از جهان یافته بودند. کىجینگى (QiJingyi)از سفردرونىِ بر رمز و رازى سخن مىگفت که در آن، تفاوت میانِ اسلام و جهان چینى بهسبب اینکه هر انسانِ معتقدى یکتایى خداوند را درون خود [بهچشم [مىبیند، قابل اغماض بود.
راه دیگر براى آزمودن این طیف از راه حلها آن است که در مورد خود جمعیتهاى مسلمان به یک جمعبندى برسیم (تصویر 3). در این نمودار، مشاهده مىشود که اویغورها در مقایسه با دیگر گروههاى مسلمان، در برابر استحاله در جامعه چین پایدارترند، زیرا آنان تنها اقلیتِ مسلمان در چین هستند که امیال شدید خود را براى یک دولت جداگانه (اویغورستان) بیان مىکنند. گرچه چندان روشن نیست که همه اویغورها در پى استقلال باشند. در یک نمودار دیگر مىتوان چنین استدلال کرد که هویىها در مقایسه با سایر مسلمانان چین بیشترین استحاله را در فرهنگ و جامعه چینى داشتهاند. این [امر [هم براى آنان سود داشته
(101)
--------------------------------------------------------------------------------
است و هم زیان، [زیرا [آنان اغلب [در مقایسه با سایرِ مسلمانان] بیشترین دسترسى به قدرت و منابعِ [ثروت] را در جامعه چین دارند، اما در عین حال با خطرِ از میان رفتن هویتِ خود یا طرد شدن از سوى سایر گروههاى مسلمانى در چین روبهرو هستند که آنان را بیشتر شبیه چینیان مىبینند تا[آنکه] آنان را پاىبند به اسلام [بیابند]. در میان این دو [گروه بزرگ]، یک سرى از قومیتهاى مسلمان وجود دارد که از نظر مقاومت در برابر فرهنگ چینى و حفظ زبان و هویتِ ویژه خود، به اویغورها نزدیکاند [که از آن جملهاند: [ازبکها، قزّاقها، قرقیزها و تاجیکان. [برخى نیز] به هویىها شبیه ترند؛ از این نظر که تطابقى با فرهنگ چینى دارند [قومیتهایى از قبیلِ] دونگسیانگ (Dongxiang) و بائونان (Baonan). شاید راهى بکر براى نشاندادن چالشهایى که اقلیتهاى مسلمان در زندگى روزانه خود براى بیان هویت و اسلامِ خود در جامعه چین با آن روبرویند، وجود داشته باشد، زیرا[تطابق با فرهنگِ چینى یا مقاومت در برابرِ آن [به سبب کنش متقابل تاریخى و موقعیت [جغرافیایى [است. در اینجا آشکارا باید گفت که به هر حال، استثناهاى بسیارى در راهِ تعمیمِ این الگو وجود دارد. به عنوان مثال، اویغورها، اعم از اعضاى حزب (Party officials) و دنیاگراها (Secularists) که کاملاً در جامعه چین مستحیل شدهاند یا هویىها (از قبیل امامان دینى و جوانان پرشور) که به مقاومتهاى نامنظمى در برابر فرهنگ چینى مىپردازند.
ناسیونالیسم قومىِ اسلامى و دوره جهانى شدن
چین از روندهاى جدید ناسیونالیسم قومى و «سیاست بدوى» (Primordial Politics) که در روزگار پس از جنگ سرد اروپا، افریقا و آسیا را در نوردید، برکنار نیست. بسیارى از این [امور [به منظور پاسخگویى به [مسئله] جهانى شدن [آنهم] به زبان محلّى نیست: قیامهاى ملّىگراى روزافزونى که بهدنبال تبدیل جهان به دولت ـ ملتها (Nation state) است. این قومیّتها در دولتها نقش مهمى در حوزه اجتماعى برعهده دارند، اما از اینکه در حاشیه قرار گیرند ناراضى هستند. یورگنهابرماس (Jurgen Habermas) حدس مىزند که [این امر] از ویژگىهاى تعیین کننده جامعه مدنى در دولتهاى ملّى مدرن (دولت ـ ملتهاى معاصر) است.(1) در بسیارى از این جنبشهاى ملّىگرا(=قومىگرا) مذهب، فرهنگ و نژادسازى
--------------------------------------------------------------------------------
1. Jürgen Habermas , The Structural Transformation of the Public Sphere. Tr. Thomas Burger and Fredrick Lawrence. lst edition, 1962. Cambridge: Mit press. 1989.
(102)
--------------------------------------------------------------------------------
(racialization) نقش برترى در تعیین مرزهاى ملّت [=هویتِ قوم] دارد. اسلام در چین و شاید در بسیارى از آسیاى مسلمان، نقش مهمى را در تعیین و [تعریفِ] ملّتها برعهده خواهد داشت، بهویژه در کشورهایى که ملیّت بهوسیله ترکیبى از مذهب و قومیت تعریف مىشود(مثل در چین، مالزى، اندونزى و فلیپین). همسازىِ مسلمانان چین برخلاف دیگر اقلیتهاى مسلمان در آسیا بریک پایه یک روزه نیست [بلکه شالودهاى قدیمى و استوار دارد]. تنها تفاوتِ [میان این دو] شاید فقط در انقباض زمان و مکان [در شرایط] پسامدرن باشد: همسازىهایى که طى بیش از یک هزاره در چین به دست آمدهاست، حالا از جمعیتهاى دیاسپورایى [=مهاجرانِ وابسته به وطن] در مسائل روزمرّه خواسته مىشود. از نظر مسلمانانِ چین، کارگران پاکستانى و بنگلادشى در ژاپن و دیگر دیاسپوراهاى [= جماعتهاى مهاجر]وسیعترِ مسلمانان، احتمالاً بهطورِ روز افزونى [بهعنوان] خارجیانى ناآشنا بهشمار مىآیند. این [امور] بهخوبى مستحیل شدن مسلمانان را در غولِ چین پیشگویى نمىکنند.
(103)