نقد گونهاى بر کتاب تاریخ فاطمیان
آرشیو
چکیده
ترجمه کتاب اخبار ملوک بنى عبید و سیرتهم از ابوعبداللّه محمد صنهاجى (متوفاى636 ق) که به همت آقاى حجتاللّه جودکى انجام شده، داراى پارهاى نارسایىها و کاستىهاست. ایرادهاى کلى وارد براین کتاب، افزون بر ضعف در نگارش، در دو مقوله افزودن بر متن اصلى و کاستن از بخشهایى از آن و نیز عدم مراجعه به نسخههاى مختلف چاپى خلاصه مىشود. همچنین نزدیک به چهل مورد ترجمه مغلوط و نارسا در این کتاب وجود دارد.متن
مقدمه
اگر چه کار ترجمه متون کلاسیک تاریخى، نظیر آثار کلاسیک یونانى و رومى دوره باستان و سدههاى میانه و نیز متون عربى دوره تمدن اسلامى به زبان فارسى کارى بس ضرورى و لازم است، ولى باید مترجمان اینگونه آثار و کتابها از زبان متون و اصطلاحات مورد استفاده مؤلفان سدههاى گذشته و نیز از ظرافتهاى ادبى و سبکهاى نگارشى زبان مبدأ بهخوبى آگاه بوده تا بتوانند با کمترین میزان خطا مفاهیم این آثار را به زبان مقصد منتقل کنند و در صورتى که این توانایى را در خود نمىبینند از ورود به این عرصه پر خطر خوددارى ورزند.
در میان نوشتههاى تاریخى مربوط به اعصار گذشته تاریخ و تمدن اسلامى کتابى است کمحجم به نام اخبار ملوک بنى عُبید و سیرتُهم که به خامه ابوعبداللّهمحمدبنعلىبنحماد
(163)
--------------------------------------------------------------------------------
صنهاجى (متوفاى 636 ق) نوشته شده است. این کتاب، اطلاعاتى درباره چگونگى فراز و فرود حکومت فاطمیان در شمال افریقا و مصر دارد، و طبعا برگردان آن به فارسى اگر بهخوبى انجام شود و با استفاده از دیگر متون و منابع معتبر مربوط به فاطمیان نارسایىها و اشتباهاى آن تصحیح شود، مىتواند براى محققان و پژوهشگران تاریخ اسلام بسیار سودمند افتد.
در سال 1378 ترجمهاى ناقص و نارسا از این کتاب با عنوان تاریخ فاطمیان توسط حجتاللّه جودکى انجام شده و به همت انتشارات امیرکبیر تهران به چاپ رسیده و در 1500 نسخه وارد بازار کتاب شده است. نگارنده از همان آغاز، متوجه گنگى و نارسایى مطالب این کتاب بودم تا اینکه اخیرا به یکى از چاپهاى متن عربى که در 110صفحه به تحقیق تهامى نقره و عبدالحلیم عویس توسط انتشارات دارالصحوه قاهره انجام شده است دست یافتم. با اندکى مطابقت دادن متن اصلى با ترجمه فارسى آن، متوجه اشتباههاى فراوان ترجمه شدم. پس تصمیم گرفتم این کار را تا پایان دنبال کنم که نتیجه آن فراهم آمدن این نوشته است.(1) نکته مهم اینکه مقاله ذیل تنها نقد ادبى یا نقد بر ترجمه نیست، بلکه در خصوص برخى مطالب آن، پژوهشهاى تاریخى نیز صورت گرفته است.
به هر تقدیر، پژوهش نقدگونه حاضر در صدد پاسخگویى به این پرسش اساسى است که آیا ترجمه کتاب اخبار بنىعبید با آنچه در متن آن آمده است، انطباق کامل دارد؟ در صورت عدم انطباق، کاستىها و نقایص ترجمه کدام است و چگونه مىتوان آن را برطرف کرد؟
در اینجا به دو دسته از انتقادها و ایرادهایى که به عقیده نگارنده بر کتاب تاریخ فاطمیان وارد است مىپردازیم:
--------------------------------------------------------------------------------
1 . گفتنى است همین نویسنده، اخیرا کتابى با عنوان تاریخ عباسیان نوشته که در دیماه سال 1380 در 292 صفحه به همت پژوهشکده حوزه و دانشگاه چاپ شده است (پژوهش و حوزه، شماره نهم، بهار 1381) البته بررسى آن کتاب نیز کارى بایسته است.
(164)
--------------------------------------------------------------------------------
الف ) ایرادهاى کلى
1ـ ضعفهاى نگارشى : کتاب مورد بحث به لحاظ رعایت موازین و معیارهاى نگارش فارسى کاملاً کممایه است و از آنجا که این سستى به تمام کتاب مربوط مىشود، لذا نمىتوان به شکل موردى آنها را بررسى کرد.
2ـ افزودههاى مترجم : مترجم محترم مطالب فراوانى از کتابهاى مختلف جمع آورى کرده و آنها را به متن اصلى کتاب افزوده است. به عنوان مثال، ضمن ذکر نام هر یکى از خلیفگان فاطمى، آغاز و پایان حکومت آنها را به سالهاى قمرى و میلادى آورده است، حال آنکه این اطلاعات در متن اصلى عربى وجود ندارد، حتى گاهى به نظر مىرسد تعلیقهها و حواشى جلول احمد بدوى، مصحح الجزایرى کتاب را نیز که ترجمه از روى آن انجام شده، به متن افزوده است! زیرا اولاً: این دسته از مطالب، در نسخهاى که در اختیار اینجانب است وجود ندارد، ثانیا: در آنها اصطلاحاتى نظیر آکادمى و ... بهکار رفته است که قطعا در قرنهاى ششم و هفتم هجرى در میان نویسندگان عرب رایج و شایع نبوده است.(1)
مترجم حتى گاه براى مطالب افزوده شده به متن، پاورقى و سند هم ذکر کرده است، مثلاً براى چند سطر افزوده شده در صفحه 92، در پاورقى به النجوم الزاهره ابنتغرى بردى ج 5، ص 146-148 استناد نموده، و نیز سطرهاى افزوده شده در صفحه 95 را به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیهحسن ابراهیم حسن، ص 169 نسبت داده است.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: حجتاللّه جودکى، تاریخ فاطمیان، ص 88-89.
(165)
--------------------------------------------------------------------------------
همچنین مطالب مربوط به دوران مستنصر فاطمى (427-487ق) در متن اصلى کتاب اخبار بنىعبید وجود ندارد و همه را از کتابهاى دیگرى نظیر حسن المحاضره و تاریخ الدولة الفاطمیه حسن ابراهیم حسن گرفته و به متن اصلى افزوده است.(1)
مؤلف عربى، بیش از دو سطر درباره دوران خلافت مستعلى (487-495ق) نیافته و ننوشته است، ولى مترجم فارسى با بهرهگیرى از منابعى که نامشان را هم ذکر نکرده، اینکار را به انجام رسانده است و افزودهها را به متن اصلى الحاق نموده و به جاى دو سطر، دو صفحه در شرح حال آن خلیفه نگاشته و به صنهاجى نسبت داده است.(2)
همچنین نویسنده در موضوع حوادث دوران الآمر (495-524ق) مطلب چندانى جز جریان ترور او بهوسیله حشاشین نزارى نیافته، ولى مترجم محترم با استفاده از کتاب ابن میسّر، ص 257 و تاریخ مصر ص 58 و النُظُم الاسلامیه حسن ابراهیم حسن یک صفحه تمام به مطالب ماتن افزوده است.(3) همین قاعده در مورد بقیه کتاب از صفحه 103 تا آخر که مربوط به دوران الحافظ (524-544ق)، الظافر (544-549ق)، الفائز(549-555ق) و العاضد (556-567 ق) است صدق مىکند.
بدیهى است مترجم محترم مىبایست افزودههاى خود را بین دو قلاب ] [ یا در حاشیه مىآورد تا اصالت متن اصلى حفظ شود.
3ـ عدم ترجمه برخى قسمتهاى کتاب: مترجم همانگونه که متنهایى را به اصل کتاب افزوده، برخى قسمتهاى کتاب را نیز به دلایل نامعلومى! ترجمه نکرده است، مثل این جمله
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 96-98.
2 . همان، ص 99-100.
3 . همان، ص 101-102.
(166)
--------------------------------------------------------------------------------
که در مورد صاحب المظلّه (سایه باندار) خلفاى فاطمى است :
و کانت عندَهُم خُطَّةٌ یُتَداوُلُها مَن یؤهل لها فَیُحاذى بها المَلِکُ مِن حیثُ کانَتِ الشمسُ یقیه حرَّها بِظِلِّها؛(1) این منصب (سایه باندارى) شغلى بود که به هر کس که شایستگى داشت مىسپردند. سایه باندار، پادشاه را از سمتى که نور خورشید مىتابید مىپوشانید تا با سایه آن، گرما را از سر او باز دارد.
همچنین از دو بیت شعرى که ابنهانى اندلسى در مدح المعزّ، خلیفه فاطمى سروده و نویسنده، آن را آورده است تنها بیت اول را ترجمه کرده و از ترجمه بیت دوم سرباز زده است. این بیت از اینقرار است:
نَهَضَتْ بِمِثْلِ الدِّرْعِ ضوعِفَ نَسجُهُ و جَرَتْ علیه عَسْجَدا محلولاً
«این سایهبان را همچون زرهى که بافتههایش چند برابر شده و زرى حل شده، روى آن روان شده باشد برافراشتهاند».
در صفحه 42 واژه «فحص» را که به معناى دامنه است ترجمه نکرده است. در همان صفحه، جمله «بملک الیمین» را ترجمه نکرده و معناى یک جمله را بهطور کلى دگرگون کرده است. متن جمله چنین است: «وَ کانَ یَرى الْجَمْعَ بَیْنَ الأُخْتَیْنِ بِمِلْکِ الیَمینِ؛(2) المعزّ جمع میان دو خواهر را در ملک یمین، [یعنى در صورتى که هر دو کنیز باشند (نه مطلقا)] جایز مىدانسته است». همچنین در ادامه همین بحث، جمله: «ویَشُقّونَ بُطونَ الحواملِ،(3) طرفداران
--------------------------------------------------------------------------------
1 . صنهاجى، اخبار الملوک بنى عبید، ص 48.
2 . همان، ص 56.
3 . همان .
(167)
--------------------------------------------------------------------------------
ابو یزید خارجى (اباضیه شمال افریقا) شکم زنان باردار را مىدریدند».
مترجم محترم شعرى را که ابویعلى مروزى در مدح المنصور و در وصف واقعه بهدارکشیدن یاران جوان جواهر فروش شورشى توسط اسماعیلى المنصور فاطمى سروده،(1) عینا آوردهاست و از زحمت ترجمه آنها شانه تهى کردهاست. افزون بر اینکه متن عربى شعر هم اشتباههاى وزنى دارد که از خطاهاى نگارشى ناشى شده است و ما به جهت پرهیز از اطاله کلام از ذکر آن خوددارى مىکنیم.
در صفحه 57 نیز شعرى را از محمد بن منیب بدون ترجمه نقل کردهاست، در حالى که یک مترجم چیره دست مىتواند شعرى را از زبانى به زبان دیگر به زبان شعر یا دست کم به زبان نثر ادبى برگرداند. این در حالى است که خود مترجم محترم در صفحه 58 سه بیت از چهار بیت شعر دیگر را با وجود برخى اشتباهها ترجمه کرده و این نشان مىدهد که مترجم قصد نداشته که اشعار را ترجمه نکند.
در همان صفحه، جملهاى از ابویعقوب بن خلیل را که از سوى اسماعیل المنصور فاطمى به نبرد خوارج رفته بود، ترجمه نکرده و با سه نقطه چین، مشکل را حل نموده است. جمله این است: «دارُ مُلکى مَنْزِلَتى و مُحارَبَتى اَیْنَ ما کُنتُ مِن البلادِ حتى یَقْطَعَ الحابى الفسادَ؛(2) تختگاه من نشستگاه من است و میدان جنگم هر سرزمینى باشد و پیش آید تا اینکه خطا کار تبهکارى را وانهد».
4ـ بىتوجهى به اختلاف نسخهها : تفاوتهاى فراوانى میان متن ترجمه شده با نسخهاى که
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 66. گفتنى است مترجم، نام شاعر را به جاى ابویعلى، ابوجعفر ضبط کرده است.
2 . همان، ص 75.
(168)
--------------------------------------------------------------------------------
در اختیار نگارنده است وجود دارد که علت آن شاید اختلاف نسخ یا غلطهاى چاپى بوده باشد. مترجم محترم مىبایست این نکته را نیز از نظر دور نمىداشت و به «چاپهاى گوناگون کتاب مراجعه مىکرد.
ب ) ایرادهاى موردى
در این بخش به برخى از اشتباهها و نارسایىهایى که از رهگذر ضعف در فهم متن اصلى به وجود آمدهاست مىپردازیم:
1 ـ در صفحه 20 جمله «قال الشیخُ الفقیهُ الأ علمُ الأعرفُ الأوحد العالم القاضى ابو عبداللّه محمد بن على بن حماد» را اینگونه ترجمه کردهاست: «چنین گفت شیخ فقیه اعلم، عارف کم نظیر جهان ابوعبداللّه محمد بن حماد قاضى».
مترجم در این جمله، واژه العالم (به کسر لام) را العالم (به فتح لام) خوانده است، در صورتى که اگر به فتح لام و به معناى جهان بود مىبایست حتما به وسیله «فى» مجرور مىشد. اصولاً یکى از مشکلات ترجمه از متون قدیمى عربى، به خصوص متون تاریخى و بهویژه آن دسته از منابع تاریخى که در مغرب اسلامى و کشورهاى شمال افریقا نوشته شده، وجود صفتهاى متعدد براى یک موصوف است که مىطلبد کسى که اینگونه جملهها را به فارسى ترجمه مىکند حداکثر تلاش را به کار ببرد تا با شیوه نگارش زبان فارسى، کمترین ناسازگارى را پیدا کند. به عنوان مثال، جمله فوق را مىتوان اینگونه ترجمه کرد: «شیخ فقیه پر دانش، آگاه یگانه و دانشمند [فرزانه] قاضى ابوعبداللّه محمد بن على بن حماد مىگوید».
(169)
--------------------------------------------------------------------------------
2 ـ دنباله جمله فوق چنین است: «الحمدللّه الذى لا یزال مُلکُه و لا یُنتَقَلُ مِلکهُ» و طبعا ترجمه آن چنین خواهد بود: «ستایش از آن خداوندى است که پادشاهىاش همیشگى است و دارایىاش به کسى انتقال نمىیابد».
مترجم محترم هر دو واژه مُلک (به ضم میم) و مِلک (به کسر میم) را به ضم میم تلفظ کرده است و در نتیجه، زحمت ترجمه هر دو قسمت را بهخوبى نداده، متن را اینگونه برگردان نموده است: «سپاس خدایى را سزاست که پادشاهى ابدى و دایمىاش به کسى منتقل نمىشود».
3 ـ مؤلف عربى پس از ذکر نسب عبیداللّه مهدى و بیان اختلاف نظرها در این مورد مىنویسد: «وُلِدَ عُبَیدُاللّه بِسَلَمیةَ من بلاد الشام و قیل ببغداد سنة 260ق».(1)
مفهوم جمله فوق، روشن است که نویسنده، اختلاف درباره محل تولد عبیداللّه را بیان مىکند و اینکه او به قولى در سلیمه و به قولى در بغداد به سال 260ق متولد شده است. ولى جاى تعجب است که مترجم فارسى، از این جمله به گونهاى دیگر برداشت کرده و نوشته است: «عبیداللّه در سلمیه از بلاد شام متولد شد و در سال 260هجرى به بغداد در آمد».(2)
4 ـ ادامه جمله یاد شده، در ترجمه فارسى اصولاً با معیارهاى ترجمه در زبان فارسى هماهنگى ندارد و با متن اصلى نیز مغایر است. متن عربى آن چنین است:
وَ وَصَلَ الى مصر فى زَىِّالتُّجارِ و هو یَطْلُبُ الامورَ الکبارَ سَنَةَ 289 و الطُّلَّبُ
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 34-35.
2 . جودکى، همان، ص 22.
(170)
--------------------------------------------------------------------------------
عَلَیْه مِن بَنى العباسِ حَثیثٌ و الکُتُبُ تُنفَذُ الى سائر الامصارِ و عامةِ الاقطارِ باسمِه و زَیِّة...(1).
این جمله را مىتوان اینگونه ترجمه کرد: «او در سال 289ق در جامه بازرگانان و در حالى که در سر، هواى کارهاى بزرگ داشت به مصر رسید. این در حالى بود که گروهى از بنىعباس، شتابان در پى او بودند و نامههایى حاوى ذکر نام و صفت و رفتار و شمایل او به سمت دیگر شهرها و همه سرزمینها روانه کرده بودند تا هرگاه او را شناختند دستگیرش نمایند و اگر درگیر نزاع شد با او درگیر شوند. پیوسته در هر شهرى جاسوسان او را مىپاییدند و به پیروان [و همکیشان او] بدگمانى مىورزیدند. او همواره از دست حاکمان و کارگزاران حکومتى مىگریخت، آنگونه که از تارهاى دام صیاد خود را نجات مىدهند تا سرانجام یا از روى اطلاعى که از قبل داشت و یا به طور اتفاقى به سجلماسه رسید.» اما مترجم محترم این متن را به شکل عجیب و غریبى ترجمه نموده است. عبارتهاى مترجم از این قرار است:
بنىعباس همهجا در تعقیب او بودند و نامههایى حاوى توضیحاتى در مورد اسم، صفت، شغل و شمایل او به دیگر شهرها مىفرستادند تا هر جا او را شناختند دستگیر نمایند و به قتل برسانند(!) پیوسته در هر نقطهاى جاسوسان او را زیر نظر داشتند و با پیروانش با سوء ظن برخورد مىکردند. او پیوسته از چنگ والیان و حکام رهایى مىیافت تا سرانجام در شهر المدام (؟!) امنیت یافت و به سجلماسه آمد و بدون هیچ علم و اطلاع و قرار قبلى در روز یکشنبه هفتم ذىحجه سال 296 هجرى از مخفىگاه بیرون آمد.(2)
در بررسى منابع جغرافیایى مشخص شد که اصولاً شهرى به نام «مدام» در شمال افریقا
--------------------------------------------------------------------------------
1 . صنهاجى، همان، ص 36.
2 . جودکى، همان، ص 23.
(171)
--------------------------------------------------------------------------------
وجود نداشته، بلکه تنها قریهاى خرد متعلق به صنعاء یمن این نام را داشته است.(1) علاوه براین، اصولاً در متن عربى چنین واژهاى وجود ندارد و درست آن «المرام» است و آن واژهاى است که مؤلف از باب تشبیه و در مورد چگونگى فرار عبیداللّه مهدى از چنگ جاسوسان عباسى ذکر کرده است و ترجمه درست آن همان است که آوردیم. جالب اینجاست که مترجم محترم آنچه را مصحح الجزایرى کتاب، جلول بدوى در توضیح واژه سجلماسه آورده براى شهر دروغین المدام زیر نویس کرده است.
5 ـ در صفحه 24 مترجم پس از برگرداندن متنى درباره پیشینه و آغاز کار ابوعبداللّه شیعى و اینکه او مذهب امامان باطنى را به مردم تعلیم مىداده، جمله ذیل را اشتباه ترجمه کرده است: «و فیهم اَلَّف الامامُ ابو حامدٍ الغَزّالىُّ کتابَ المُستَظْهَرىِّ بِأَمْرِ المُسْتَظْهَرِ صاحب بغداد؛(2) امام ابو حامد غزالى کتاب المستظهرى را به فرمان مستظهر خلیفه] عباسى] بغداد درباره ایشان (یعنى باطنیان) نگاشته است.» اما مترجم فارسى این جمله را اینگونه ترجمه کردهاست: «... امام ابو حامد الغزالى کتاب المستظهرى را به دستور المستظهر حاکم بغداد درباره وى(؟) تألیف کرد». پرواضح است که مرجع ضمیر «وى» در ترجمه، ابو عبداللّه شیعى خواهد بود و این کاملاً مغایر با سخن نویسنده است.
6 ـ در همان صفحه از شهرى به نام «ایکجاک» یاد شده و در پاورقى مىگوید: «در نسخه اصلى، ایکجال آمده است که صحیح آن ایکجاک است»، ولى ظاهرا صحیح آن نه ایکجاک است و نه ایکجال. در نسخهاى که ما در اختیار داریم واژه «ایکجان» آمده است.(3) و ادریسى نیز از این محل ـ که کوهى است نزدیک سطیف و قبایل بربر کتامه در آنجا اقامت داشتهاند ـ یاد کردهاست.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . یاقوت، معجم البلدان، ج 5، ص 74.
2 . صنهاجى، همان، ص 37.
3 . همان، ص 37.
(172)
--------------------------------------------------------------------------------
7 ـ مترجم در صفحه 26 ابوزاکى تمام بن معارک از سرداران قبیله کتامه و از هواداران فاطمیان را برادر ابوعبداللّه شیعى پنداشته است. بحث مؤلف (ابوعبداللّه صنهاجى) درباره این موضوع است که ابوعبداللّه شیعى پس از تصرف سجلماسه در سال 296ق برادرش ابوالعباس محطوم را در افریقیه جانشین خود کرد و ابوزاکى تمام بن معارک را با او در آن شهر گماشت. ولى مترجم محترم به صرف نیافتن جمله «وَ ترکَ مَعه» ابوزاکى بربرى را برادر ابو عبداللّه شیعى پنداشته و آنگاه در پاورقى اظهار تعجب کردهاست از اینکه معلوم نیست این برادر از کجا آمده!، در صورتى که با مختصر مراجعهاى به سایر منابع، نظیر العبر ابنخلدون(1) این اشکال برطرف مىشد.
8 ـ در صفحه 27 جمله «و کانت تُسَمّى حمه و جزیرة القار(؟)(2)» را که درباره نام شهر مهدیه پیش از پایهگذارى آن توسط عبیداللّه مهدى است، اینگونه ترجمه کردهاست: «همچنین آن شهر رحمت(؟) یا جزیرة الفنار نیز نامیده مىشد»، در حالى که ترجمه درست آن چنین است: «حال آنکه این شهر را پیش از این [نامگذارى] حمه و جزیرة فنار مىنامیدند».
9 ـ همچنین در صفحه 27 نام ابوعبداللّه بنحبوس فاسى را به اشتباه ابنحیوس ضبط کرده است.
10 ـ در صفحه 28 اسماعیل المنصور خلیفه فاطمى را اسماعیل و منصور معنا کردهاست.
11 ـ در صفحه 30 شمار سپاهیان ابوالقاسم پسر عبیداللّه مهدى در حمله دوم به مصر، پانصد هزار سوار کار ترجمه شده است، در حالى که از متن عربى چنین چیزى برنمىآید، بلکه
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ادریسى، نزهة المشتاق، ج 1، ص 269.
2 . ر.ک: ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 454.
3 . صنهاجى، همان، ص 41.
(173)
--------------------------------------------------------------------------------
این رقم، تعداد تمام سپاهیان، اعم از سواره و پیاده است که البته آن هم مبالغهآمیز است.
12 ـ در صفحه 30 جملهاى را به طور کامل غلط ترجمه کردهاست و بخشى از خطاى بهوجود آمده در ترجمه، ظاهرا وجود اشتباه چاپى بوده و مترجم مفهوم آن را متوجه نشده است. براى روشن شدن مطلب بهتر است متن اصلى را ببینید:
و خرج ابوالقاسم الى المغرب فى جَیشٍ عظیم لِتِسع لیالٍ مَضَیْنَ مِن صَفَرِ سَنَةِ 315 و قد کان محمد بن خزر الزناتى من زُعَمائِهِم و عُظَمائِهِم قَبلَ ذَلک أوقع بعسکِر کتامة علیه ابو عروس و اسحاق بى خلیفة قائدان منهم و عظم الخطبُ فى المغربِ و تَفَاقَمَ الاَمرُ مَعَ ما تَقَدَّمَ قَبلَ ذلک لَهُ مِن قَتْلِ مَصالةَ بنِ حبوس و غَیْرِه من قُوّادِهِمْ أیضا فَلَمّا وصل ابوالقاسم الى المغرب تَوَغَّلَ فى الصّحارى على المهارى و هَدَنَ ابوالقاسم المَغْرِبَ و قضى منها المَأرِبَ وَ انْصَرَفَ وَ فى انصرافِهِ هذا مَرَّ بوادى سهر فاخْتَطَّ مدینةَ المَسیلةِ رَسَمَها بِرُمْحِه.(1)
ترجمه درست این عبارت چنین است:
«ابوالقاسم [عبیداللّه مهدى] در شب نهم صفر سال 315 روانه مغرب شد. پیش از آن محمدبن خزر زناتى از پیشوایان و بزرگان و مهتران آنها بود. او با لشکر کتامه که سرکردگان آن ابوعروس و اسحاق بن خلیفه، دو سردار آنها بودند نبردى جانانه کرد و اوضاع مغرب پریشان شد و کارها از دست برفت و این افزون بر آنچه بود که پیش از این گذشت و آن، کشته شدن مصالحة بن حبوس و دیگر سرداران آنها بود. هنگامى که ابوالقاسم به مغرب رسید ابو خزر بر پشت اُشتران نشست و در بیابانها ناپدید شد. ابوالقاسم مغرب را آرام کرد و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 45.
(174)
--------------------------------------------------------------------------------
نیاز آن را بر آورده ساخت و راه بازگشت در پیش گرفت. او هنگام بازگشت از دره «سهر» گذشت و نقشه شهر مسیله را کشید و آن را با سر نیزه خود رسم نمود».
اکنون ببینیم مترجم محترم فارسى این جلمهها را چگونه ترجمه نموده است:
ابوالقاسم با سپاه عظیمى در نهم صفر سال 310 هجرى(؟) بیرون آمد و محمد بن خزر الزناتى (یکى از رؤساى قبیله زناته) و بزرگان ایشان قبل از این در کشتار سپاه کتامه افراط کرده بود. [مترجم در توضیح این جمله، در پاورقى مىنویسد: «این مطلب در نسخه اصلى ناتمام مانده است!»] علیبه ابو عروس و اسحاق بن خلیفه دو تن از سرداران ایشان بودند. در این هنگام اوضاع مغرب بحرانى شد و کارش به خاطر حوادث گذشته، از جمله قتل مصالحه(؟) بن حبوس و امثال او به وخامت گرایید. هنگامى که ابوالقاسم به سرزمین مغرب رسید ابن خزر فرار را برقرار ترجیح داد و سوار بر اشتران مهریه در دل صحراها پیش رفت. ابوالقاسم مغرب را آرام کرد و نیازهاى خود(؟) را برطرف کرده و برگشت و در راه بازگشت از دره شهر عبور کرد و نقشه شهر المسیله را در حالى که بر اسبش سوار بود با نیزهاش کشید.(1)
اینکه مترجم متوجه اشتباه چاپى کلمه «علیبه» و درست آن «علیه» نشده است، جاى شگفتى دارد. همین امر باعث شده است که تمام جمله، نامفهوم بماند، ضمن آن که تاریخ این رخداد را هم سال 210ق ترجمه کرده و شاید این امر ناشى از اشتباه چاپى بوده است، در حالى که مورّخان بزرگى، نظیر ابن اثیر جزرى(2) و ابن کثیر شامى(3) این حادثه را ضمن حوادث سال 315ق ذکر نمودهاند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . جودکى، همان، ص 30.
2 . ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 7، ص 36.
3 . ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 11، ص 156.
(175)
--------------------------------------------------------------------------------
13 ـ در صفحه 31 هنگام بیان چگونگى ساخت شهر مَسیله و اینکه المهدى به ابنحمدون فرمان داد تا این شهر را نیکو بنا کند و در آن برج و باروهاى محکم بسازد، در ادامه، نامگذارى مسیله را به محمدیه به ابنحمدون نسبت داده، در حالى که از متن عربى برمىآید خود المهدى این شهر را به نام خود، محمدیه نامگذارى کردهاست.(1)
14 ـ در صفحه 31 هنگام برگردان تاریخچه شهر مسیله، باز مترجم محترم گرفتار اشتباه شده است. در متن عربى آمدهاست: «و مَلِکَ علىُّ بنُ حمدون فیها و ابناه جعفر و یحیى الى الغایةِ القُصوى؛(2) على بنحمدون در آن شهر به پادشاهى رسید و پسرانش جعفر و یحیى در آن بهنهایت بزرگى و حد اعلاى شکوه دست یافتند.» در حالى که مترجم، این جمله را چنین ترجمه نموده است:
على بن حمدون و پسرانش جعفر و یحیى تا آخرین مرحله و بر دورترین نقاط مرتبط به این شهر پادشاهى کردند!.
15 ـ در صفحه 36 هنگام ترجمه واقعه قتل مقتدر عباسى در بغداد جمله: «و یُشبِهُ أن یکون ذلک صیحا»(3) را بر عکس ترجمه کرده است، چه از این جمله برمىآید که «به نظر مىرسد این خبر درست باشد.» اما ترجمه فارسى آن را اینگونه ترجمه کردهاست: «امامعلوم نیست این خبر صحیح باشد.»!
16 ـ در صفحه 40 نام شهرى در بلاد سودان به نام تادمکت را با نام کنیز کَیْداد، پدر ابو یزید خارجى یکى پنداشته است.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . صنهاجى، همان، ص 46.
2 . همان، ص 48.
3 . همان، ص 52.
(176)
--------------------------------------------------------------------------------
17 ـ در صفحه 40 رقم «ثلاثمائه» را به جاى سىصد، سه هزار ترجمه کردهاست.
18 ـ همچنین همان صفحه احضار ابویزید خارجى به وسیله ابن فرکان، جلودار لشکر فاطمیان تونس و گفتوگوى آن دو را دقیق ترجمه نکرده و تمام سخنان را به ابن فرکان نسبت دادهاست، در حالى که نیمى از سخنان نقل شده از ابویزید خارجى است.
19 ـ نیز در همان صفحه جمله «گروهى از هَواره هم عقیده با او (ابو یزید خارجى) را که به آنها بنى کُملان مىگفتند» به اشتباه «گروهى از قبیله هواره که اباضیه به آنها بنىکملان مىگفتند» ترجمه کردهاست.
20 ـ مترجم در همه جا قلعه کیاته را «کیانه» ترجمه کردهاست. شاید علت این امر، اشتباه چاپى در نسخه دسترس ایشان بوده است، ولى به جا بود تحقیقى در منابع تاریخى و جغرافیایى نیز انجام مىدادند. در نسخهاى که در اختیار اینجانب است، هفت بار از این قلعه یاد شده و همهجا «کیاته» ضبط شده است.(1)
21 ـ در صفحه 48 در شرح ساختن بناها و کاخها در شهر منصوره، مترجم به اشتباه، ساختن آنها را تماما به المنصور باللّه اسماعیل (334-341ق) نسبت داده است، در صورتى که از متن عربى چنین چیزى برنمىآید، زیرا نویسنده (صنهاجى) تمام دوره حکومت فاطمیان را در شمال افریقا در فاصله بناى شهر منصوره تا عزیمت المعزّ به مصر، مد نظر داشته است. مثلاً نویسنده در مورد قصر ایوان تصریح دارد که المعزّ آن را براى پسرش ساخته است، در صورتى که مترجم کلمه المعزّ را اصولاً ترجمه نکرده و در نتیجه، بناى آن را به منصور نسبت داده است!
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 47، 59، 68، 72-75.
(177)
--------------------------------------------------------------------------------
22 ـ در صفحه 50 شهر بِلِزْمه را یلزمه ضبط نمودهاست. ادریسى از این شهرى دوبار در کتاب خود یاد کرده است. وى مىنویسد: «از بجایه تا بلزمه دو مرحله راه است»(1). و در جاى دیگر مىنویسد: «در نزدیکى قسنطینه دژى است که بلزمه نام دارد».(2) ابن اثیر نیز در بحث تاریخ فاطمیان، از این شهر با عنوان «بلزمه» یاد کرده است.(3)
23 ـ در همان صفحه در بحث دستگیرى جوان جواهر فروش شورشى از اهل قیروان توسط جعفر بن على بن حمدون و بردن وى نزد اسماعیل المنصور فاطمى، مىنویسد: «جعفر آنها را در برخى از دژهاى نزدیک کوه اوراس همراه همفکرانش که مىپنداشتند این جوان امام قائم به حق است زندانى کرده بود.» معلوم نیست چگونه مترجم محترم فعل «وَجَدَهُم» را «زندانى کرد» ترجمه کرده است، زیرا روشن است که «وجد» از ریشه وجدان به معناى یافتن است و با «حبس» هیچ ارتباطى ندارد. ترجمه درست این جمله چنین است: «جعفر آنها را در یکى از دژهاى نزدیک[کوه] اوراس ... یافته بود».
24 ـ در صفحه 51 ترجمه آمده است: «وى (اسماعیل المنصور فاطمى) دست و پاى یارانش را مىبرید و به دار مىکشید! در حالى که در متن عربى، این جمله در ادامه بحث از دستگیرى جوان جواهر فروش و یارانش آمده، و پر واضح است که منظور از «اصحابه» در جمله فوق، یاران همان جوان است نه یاران خود خلیفه، زیرا دور از عقل است که کسى دست و پاى یاران خود را ببرد و آنها را به دار بکشد!
25 ـ در صفحه 67 کلمه «بَسکره» را که نام شهرى در بلاد مغرب قاعده بلاد زاب، نزدیک کوه اوراس است «سکره» ضبط کردهاست؛ یعنى باء سکره را در متن عربى «باء ظرفیه»
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ادریسى، نزهة المشتاق، ج 1، ص 260.
2 . همان، ص 270.
3 . ابن اثیر، همان، ج 6، ص 456.
(178)
--------------------------------------------------------------------------------
گرفته است!(1)
26 ـ در صفحه 53 رسول الخیر را که نام یا لقب شخصى است فرستاده الخیر ترجمه نموده است!
27 ـ در صفحه 77 نیز متنى را کاملاً اشتباه ترجمه کرده که اصل عربى آن چنین است:
و انصرف إلى القیروان بعد أن کتب کتابا قُرِىء بالقیروان أن والده القائم بأمراللّه کان توفى فى شوّال سنة 334 و أنه سرَّ ذلک من أجل الحرب ولئلا یَسُرَّ بذلک الدجّالُ اللَعینُ مخلد بن کیداد و أمر أن یسمى هوالمنصور بأمر اللّه و أن یکتب ذلک فى الطُّرُزِ.(2)
مفهوم عبارت این است که اسماعیل المنصور فاطمى پس از آنکه نامهاى نوشت که در قیروان بر مردم آنجا بخوانند از تاهرت روانه قیروان شد. مضمون نامه چنین بود که پدرش القائم بأمراللّه در شوال سال 334 جان به جان آفرین تسلیم کرده است و او این مطلب را به دلیل جنگ و با این نیت که دجال نفرین شده مخلدبن کیدان، شادمان نگردد (و روحیه نبرد پیدا نکند) پنهان داشته است. همچنین او فرمان داد تا وى را المنصور باللّه بخوانند و در طرازها این عنوان و لقب را بنویسند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . درباره بسکره ر.ک: ابن خلدون، همان،ج 1، ص 6؛ ابن عماد، شذرات الذهب، ج 1، ص 46؛ یاقوت، همان، ج 1، ص 422؛ ج 3، ص 124؛ ج 4، ص 390؛ ج 5، ص 192؛ مراکشى، عبدالواحد، المعجب، ج 1، ص 355؛ حسینى، ذیل تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 92؛ سخاوى، التحفة اللطیفه، ج 2، ص 567؛ ادریسى، ج 1، ص 260، 264، 270 و 279؛ قضاعى، التکملة لکتاب الصله، ج 4، ص 234؛ سلاوى، الاستقصاء، ج 1، ص 171-172، 183، 202 و 204؛ ج 3، ص 101 و مقرى، نفخ الطیب، ج 6، ص 389.
2 . صنهاجى، همان، ص 77.
(179)
--------------------------------------------------------------------------------
متأسفانه مترجم محترم، این انسجام را در ترجمه رعایت نکرده و ترجمهاى مغشوش و مغلوط به دست داده است که ما عین آن را مىآوریم و قضاوت را به خوانندگان فرهیخته وا مىگذاریم:
و بعد از آنکه نامهاى نوشت که در قیروان خوانده شد، به قیروان بازگشت. پدر او القائم بأمراللّه در شوال سال 334 هجرى وفات کرد و او به خاطر جنگى که شعلهور بود مرگ پدر را پنهان داشت. براى اینکه مخلدبن کیداد ملعون آسوده نشود، دستور داد که او یعنى اسماعیل، المنصور بامراللّه نامیده شود و اینگونه ملقب گردد.(!)
28 ـ در صفحه 60 باب الفتوح شهر قیروان را «دروازه پیروزى» ترجمه کرده است و روشن است که نام مکانى را باید همانگونه که هست ترجمه نمود. لازم به ذکر است که برخى دیگر از شهرهاى بزرگ مغرب اسلامى، از قبیل قاهره، فاس و پالرمو دروازهاى به نام «باب الفتوح» داشتهاند.
29 ـ در همان متن آمده است: «وَ صَلَ إلى قصره بِصَبْرَةَ الظُهْرِ مِن هذا الیوم؛(1)او به کاخش در صبره رسید و از آن روز، نماز ظهر را در همانجا برپا داشت.» در حالى که مترجم محترم جمله مزبور را چنین ترجمه کرده است: «... و نماز ظهر آن روز را در آنجا به جاى آورد».
30 ـ در صفحه 62، سال فوت ابوکنانه ابوالقاسم بن عبیداللّه 330ق ضبط شده که 340 درست است.
31 ـ در صفحه 65 جمله «وهرب أعیان الاخشیدیة من مصر إلى الشام قبلَ وصول الجَوْهر»(2)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 78.
2 . همان، ص 84.
(180)
--------------------------------------------------------------------------------
را که به فتح مصر به دست جوهر صقلى سردار المغر فاطمى مربوط است اینگونه ترجمه کرده است: «اعیان الاخشید قبل از آمدن جوهر از مصر به سمت شام فرار کرد»، در حالى که مفهوم جمله این است: «بزرگان [حکومت] اخشیدى پیش از رسیدن جوهر از مصر به شام گریختند».
32 ـ در صفحه 71 واقعه برخورد میان سپاه المعزّ فاطمى با حسین بن احمد قرمطى را که به «الیوم الاحمر؛ روز سرخ و خونین» معروف است «القوم الاحمر» نوشته است.
33 ـ در صفحه 72 مدت حکومت جوهر سیسیلى را برمصر که در متن عربى چهار سال و هفده روز است، به اشتباه چهارده سال و هفده روز نوشته است.
34 ـ در صفحه 73 اسامى فرزندان المعز فاطمى را غلط ترجمه کرده است. ترجمه درست متن عربى آن چنین است: «پسران او نزار [ملقب به] العزیز که ولیعهد و خلیفه پس از او بود. عبداللّه، تمیم که همان تمیم بن المعز است و در شاعرى همتاى ابوالعباس عبداللّه بن المعتزّ[پسر] المتوکل [عباسى] و به لحاظ توانایى در تشبیهات و توجیهات و سلوک الفاظ ملوک همانند اوست».
مترجم فارسى در ترجمه متن فوق آورده است:
پسران المعز عبارتاند از: نزا، ولیعهد و خلیفه پس از خودش، عبداللّه تمیم شاعرى که ابا العباس عبداللّه المعزّ المتوکل در تشبیهات و توجیهات او را سرمشق خود قرار داد و در رفتار و گفتار پادشاهان از او پیروى نمود.
(181)
--------------------------------------------------------------------------------
این، از مترجمى که یک متن تاریخى را ترجمه مىکند بسیار شگفتآور است، چه همگان مىدانند که ابن المعتز شاعر دودمان عباسى در سال 266ق پس از خلع مقتدر توسط ترکان به مدت یک روز به خلافت رسید و به او لقب المرتضى باللّه دادند.(1) او در سال 296ق در گذشت.(2) بنابراین چگونه ممکن است ابن المعتزّى که در نیمه دوم قرن سوم هجرى مىزیسته است در شعر و ادب از ابن المعز فاطمى که به نیمه دوم قرن چهارم تعلق دارد، پیروى کرده باشد؟!
35 ـ در صفحه 81 و در بحث از گزارشى که قتل الحاکم خلیفه فاطمى را تأیید مىکند آورده است: «گفته شده که قاتلان از معارضین او بودند»، در صورتى که از متن عربى چنین مفهومى برنمىآید؛ در آنجا آمده است: «و قیل إنَّهُم کانوا من المَصامِده؛(3) گویا آنها (قاتلان) از قبیله [بربر] مصموده بودهاند».
36 ـ در صفحه 82 آمده است: «او (حاکم خلیفه فاطمى) مسجد جامع راشده را در بیرون قاهره معزیه بنا کرد»، در حالىکه از متن عربى برمىآید که حاکم دو مسجد، یکى در محله الراشده و دیگرى در بیرون شهر قاهره بنا کرده است.
37 ـ در همان صفحه و در ادامه بحث مسجد سازى الحاکم آمدهاست: «... و به این مساجد تعدادى قرآن، زیور آلات نقرهاى و چهار پا داد(!) و محصولات گرانبهایى را وقف آنجا نمود.» در این جمله از اهداى چهار پا به مسجد، سخن به میان آمده است، ولى با مراجعه به متن عربى در آنجا جز واژه «ستور» نمىیابیم و مترجم محترم ظاهرا ستور عربى را به ستور فارسى اشتباه گرفته است، چه این واژه در لغت عرب به معناى پرده و پوشش است(4) و با ستور
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن کثیر، همان، ج 1، ص 107.
2 . ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 3، ص 76.
3 . صنهاجى، همان، ص 96.
4 . بندر ریگى، فرهنگ عربى به فارسى، ص 234.
(182)
--------------------------------------------------------------------------------
فارسى به معناى چهار پا، هیچ ارتباطى ندارد.
38 ـ مترجم در صفحه 96 ضمن بحث از واقعه کوم الریش یا جنگ میان ترکان و مغربىها در مصر، آورده است: «در مصر چنین گرسنگىاى از دوران ابوبکر صدیق ـ رضى اللّه عنه ـ کس ندیده است»، حال آن که در متن عربى، مطلب این گونه است: «در مصر چنین گرسنگى از زمان یوسف صدیق علیهالسلام کس ندیده است».(1) علاوه براین، در روزگار ابوبکر هنوز مصر به وسیله مسلمانان فتح نشده بود و این فتح در سال 20ق و در اواخر عهد عمر بن خطاب صورت پذیرفت(2) و در آن دوران هم مصر شاهد هیچگونه قحطى و گرسنگى نبوده و هیچ شاهد و مدرک تاریخى در این خصوص وجود ندارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . صنهاجى، همان، ص 105.
2 . ر.ک: طبرى، تاریخ الرسال و الملوک، ج 2، ص 512-517.
(183)
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
166. ابن اثیر، عز الدین، الکامل فى التاریخ، به کوشش ابو الفداء عبداللّه قاضى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق/1995م.
167. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و العجم و البربر و مَن عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1401ق/1981م.
168. ابن خلکان، شمس الدین ابوالعباس، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، به کوشش احسان
(184)
--------------------------------------------------------------------------------
عباس، بیروت، دارالثقافه، 1968م.
169. ابن عماد حنبلى، عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، به کوشش شعیب ارناؤوط و محمد نعیم عرقسوسى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413ق.
170. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایه، به کوشش على محمد بجاوى، بیروت، مکتبة المعارف، 1412ق/1992م.
171. ادریسى، ابوعبداللّه محمد، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، عالم الکتب، 1989م.
172. بندر ریگى، محمد، فرهنگ جدید عربى ـ فارسى، تهران، شرکت افست (سهام عام)، 1364.
173. جودکى، حجتاللّه، تاریخ فاطمیان، تهران، امیر کبیر، 1378.
174. حسینى، ابوالعباس محمد، ذیل تذکرة الحفاظ، به کوشش حسام الدین قدسى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ق.
175. سخاوى، شمس الدین، التحفة اللطیفة فى تاریخ المدینة الشریفه، به کوشش منیره ناجى سالم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1993م.
176. سلاوى، ناصرى، ابوالعباس احمد بن خالد، الاستقصاء لأخبار الدول المغرب الأقصى، به
(185)
--------------------------------------------------------------------------------
کوشش جعفر ناصرى و محمد ناصرى، دارالبیضاء، دارالکتاب،[بىتا].
177. صنهاجى، ابوعبداللّه، اخبار ملوک بنى عبید و سیرتهم، به کوشش تهامى نقره و عبدالحلیم عویس، قاهره دارالصحوه، 1401ق.
178. طبرى، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش احسان حقى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ق.
179. قضاعى بلنسى، ابوعبیداللّه محمد، التکملة لکتاب الصله، به کوشش عبدالسلام هراس، بیروت، دارالفکر، 1995م.
180. مراکشى، عبدالواحد، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، به کوشش محمد سعید عریان و محمد عربى علمى، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1368ق.
181. مقرى تلمسانى، احمد بن محمد، نفخ الطیب من غصن الاندلس الرطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر، 1968م.
182. یاقوت حموى، ابوعبداللّه، معجم البلدان، به کوشش حسن حبشى، بیروت، دارالفکر، [بىتا].
(186)