کوفیان در عصر امام حسین علیهالسلام
آرشیو
چکیده
چرا کوفیان با امام على، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام بىوفایى کرده و پیمان شکستند؟ چه شرایطى برکوفه حاکم بود که موجب این رفتارها شد؟ آیا کوفیان مردمانى با ویژگىهاى منحصر به فرد بودند؟ آیا آنها منافق بودند؟ شنیدهها حکایت از آن دارد که آنان مردمانى بىایمان، بدذات، دورو و دشمن اهلبیت علیهمالسلام بودند. البته برخى پژوهشگران، آنان را از این امور تبرئه مىکنند و بر این باورند که شرایطى بهوجود آمد که آنان قدرت عمل به پیمان خود را نداشتند و عموم مردم وقتى در موقعیت مشابه قرار مىگیرند به همین صورت رفتار مىکنند. اختلاف نظرها سبب شد تا با تحقیق کتابخانهاى در جستوجوى شناخت جامعه کوفه در عصر امام حسین علیهالسلام باشیم.متن
مقدمه
هنگامى که کوفیان خبر شدند امام حسین علیهالسلام بیعت با یزید را نپذیرفته، نامههاى فراوانى به حضرت نوشتند و ضمن اعلام پشتیبانى خود از ایشان، درخواست تشکیل حکومت در کوفه کردند. امام براى بررسى اوضاع، مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد. او پس از بیعت گرفتن از کوفیان، به پشتوانه آنها موفق به محاصره کاخ حاکم کوفه شد، اما در این هنگام یکباره مسلم را رها کردند و سرانجام بهدست حاکمان به شهادت رسید. علاوه براین، کوفیان در صف
(129)
--------------------------------------------------------------------------------
دشمن در برابر امام علیهالسلام جنگیدند.
اهمیت امورى از این دست، سبب شده که جامعه کوفه، غیرمتعارف و با ویژگىهاى منحصر در اذهان ترسیم شود. بنابراین باید آن دیار را از نگاه جامعهشناختى بررسى و ارزیابى کرد تا علل و عوامل بىوفایىهاى آنها روشن شود.
حادثه عاشورا بیست سال پس از شهادت امام على علیهالسلام رخ داد و در ادامه خواهیم گفت که در این مدت، شیعیان کوفه بهشدت تحت فشار قرارگرفتند و بسیارى از آنها کشته یا کوچانده شدند و اگر چنین اتفاقهایى نمىافتاد، نسل عصر امام حسین علیهالسلام نسل جدید بود. لذا مردم این شهر همان مردم عصرهاى پیشین نبودند و براى شناخت ساکنان کوفه در سال شصت، نمىتوان به همه اخبار مربوط به سالهاى قبل تمسک جست. اگر امام حسین علیهالسلام از بىوفایى یا باوفایى کوفیان سخن رانده است، منظور مردم عصر خودش است نه عصرهاى بعد. وقتى امام حسین تصمیم گرفت به کوفه برود، برخى اطرافیان، بىوفایى کوفیان را به امام على و امام حسن علیهماالسلام یادآورى کردند، اما حضرت به یاد آورى آنها توجه نکرد. شاید بىتوجهى حضرت به این دلیل بود که مردم آن روز غیر از مردم عصر پدر و حتى برادر بزرگوارش بودند. بنابراین، پیمانشکنى کوفیان در هر زمان را مىبایست جداگانه تجزیه و تحلیل کرد، چنانکه ما در این پژوهش در پىشناخت جامعه کوفه در عصر امامحسین علیهالسلام و در سال شصت هجرى هستیم و به اخبار مربوط به مردمان پیشین کمتر توجه کردهایم.
مشکل اساسى براى شناخت جامعه کوفه، غرض ورزىها در ثبت تاریخ آن و عدم دسترسى به جزئیات حوادث است. بهعنوان نمونه در تاریخ آمده است که در منزل هانى موقعیتى براى مسلم پیش آمد که مىتوانست عبیداللّه را بکشد، اما نکشت. اخبار در این مورد مضطرباند و ما نمىدانیم واقع امر چه بوده که مسلم چنین نکرد. آیا مراعات هانى را کرد که دوست نداشت عبیداللّه در خانه او کشته شود؟ اگر عبیداللّه در حال عیادت کشته مىشد، آیا
(130)
--------------------------------------------------------------------------------
عواطف مردم به نفع او تحریک نمىشد؟ آیا خواست به فرموده پیامبر صلىاللهعلیهوآله عمل کند که از ترور نهى کرده بود؟ به هر حال ما نمىتوانیم قضاوت قطعى در این زمینه ارائه کنیم.
نمونه دیگر اینکه پس از محاصره کاخ توسط مسلم، چنان مردم از اطراف او پراکنده شدند که هیچ یارى براى او نماند، در حالى که در میان همپیمانان او، از جان گذشتگانى، چون حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه و ابوثمامه بودند که تا پاى جان، امام را یارى کردند و در کربلا به شهادت رسیدند. از سرنوشت افرادى از این دست در این برهه حساس خبرى نیست.
به هر حال، تحلیلهاى ارائه شده براساس همین خبرهاى اندک و گاه نادرست است. اگر اخبارِ بیشتر و روشنترى از حوادث آن دوران داشتیم بهتر مىتوانستیم به تحلیل امور بپردازیم. در این نوشتار بدون اینکه بهدنبال اثبات نظریه خاصى باشیم درصدد بررسى علت بىوفایى کوفیان به حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستیم تا واقع امر روشن شود.
جمعیت کوفه
براى دست یافتن به آمار جمعیت کوفه در زمان قیام امام حسین علیهالسلام نمىتوان به آمارهاى مربوط به سالهاى قبل تمسک جست، زیرا پس از شهادت امام على علیهالسلام وقتى زیادبنابیه (م53ق) درسال پنجاه از سوى معاویه والى کوفه شد، شیعیان را بهشدت تحت فشار قرار داد؛ به تعقیب شیعیان مىپرداخت و حتى اگر آنها را زیرسنگ مىیافت، مىکشت، آنها را به وحشت مىانداخت، دست و پایشان را قطع مىکرد، بهصلیب مىکشید، با آهنِ گداخته چشمان آنها را کور مىکرد و نیز به جاهاى دیگر مىپراکند، به گونهاى که هیچ شیعه معروف و
(131)
--------------------------------------------------------------------------------
سرشناسى در عراق باقى نماند.(1)
بنابراین براى دست یافتن به تعداد جمعیت کوفه در زمان قیام عاشورا باید به آمارهاى همان زمان توجه کرد. برخى جملههاى کوفیان در دعوتنامهها چنین بود: «انّا معک مائة ألف»(2) و «أقدم علینا فنحن فى مائة ألف».(3) با توجه به اینکه جمعیتى هم طرفدار امام نبودند، مىتوان حدس زد که جمعیت کوفه، اعم از جنگجو و غیر جنگجو، زن و مرد و کودک، حدود 150 هزار نفر بوده است. اینکه در بعضى نقلها آمده است آنها در نامهها نوشتهاند: «ان لک هاهنا مائة ألف سیف»(4) از جمله مبالغهها یا اشتباههاست و ظاهرا اشاره به جمعیت طرفدار امام دارد، زیرا بیشترین آمار در مورد تعداد بیعت کنندگان با امام علیهالسلام چهل هزار نفر است.(5)
ترکیب جمعیت کوفه
کوفه بهعنوان شهرى نظامى در سال 17 ق بهدستور عمر ساخته شد(6) و در آن از قبیلهها و مکانهاى گوناگون و با فرهنگهاى متفاوت گرد آمدند. بنابراین، شهرى نوبنیاد، فاقد هویت تاریخى و پر خطر بود که ساکنان یکدست و هماهنگى نداشت. خلاصه تحقیق یکى از پژوهشگران در مورد اقوام و طوایف ساکن در کوفه و ادیان آنها چنین است :
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 17.
2 . ابن نماحلى، مثیرالاحزان، ص 25.
3 . ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 237.
4 . شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 69 و مجلسى، بحارالأنوار، ج 44، ص370.
5 . ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 203؛ ابن عدیم، بغیة الطلب فى تاریخ حلب، ج 6، ص 2604؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8 ، ص 161 و ابن نماحلى، همان، ص 25.
6 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 144-145.
(132)
--------------------------------------------------------------------------------
در کوفه عناصر عرب، فارس، نبط و سریانى زندگى مىکردند. قبایل عرب عبارت بودند از: قبیلههاى یمنى، شامل قضاعه، غسان، بجیله، خثعم، کنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمیر، همدان و نخع. قبایل عدنانى، شامل دو خاندان تمیم و بنىعصر مىشد. برخى از خاندانهاى قبیله بنىبکر عبارت بودند از: بنىاسد، غطفان، محارب و نمیر. قبیلههاى عرب دیگر شامل کنانه، جدیله، ضیبعه، عبدقیس، تغلب، ایاد، طى، ثقیف، عامر و مزینه نیز در این شهر سکونت داشتند. در کوفه روح قبیلهگرى حاکم بود و هر قیبله در محلهاى مشخص سکونت داشت و کسى جز همپیمانهاى آنها نمىتوانست در آنجا ساکن شود، چنانکه هر قبیله، مسجد و گورستان مخصوصى داشت، همچنین از ادیان مختلف در کوفه زندگى مىکردند، شامل مسلمانان (با فرقههاى گوناگون)، مسیحیان و یهودیان.(1)
تعصّبات و حسّاسیتهاى قبیلهاى، موجب مىشد تا کوفیان با مشاهده کوچکترین نفع یا ضرر، تصمیمگیرى کنند و از قبیلههاى دیگر عقب نمانند؛ بهعبارت دیگر، تعصّبات قبیلهاى آنان را مردمانى عجول ساخته بود که نمىتوانستند با درایت و تعمّق تصمیم بگیرند و در نتیجه، دچار لغزشهاى مهلک مىشدند.
به طور کلى، تعصّبات قبیلهاى مانع وفاق اجتماعى است و اگر وفاقى پدید آید، شکننده است، چرا که همواره بیم تبانى برخى علیه برخى دیگر مىرود. شهرى که ترکیبى ناهماهنگ دارد، هر آن ممکن است یک دسته جوّ حاکم را تغییر داده، اجتماع را به سمت و سوى دیگر بکشانند.
ویژگى دیگر مردمان نظامى و کسانى که سلاح در اختیار دارند، سرکشى زود هنگام آنها در برابر هم است و این امر، اختصاص به مردم کوفه ندارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: باقر شریف قریشى، حیاة الامام الحسین علیهالسلام ، ج 2، ص 432-445.
(133)
--------------------------------------------------------------------------------
ابن ابى الحدید درباره مردم کوفه مىنویسد:
قیل : إنّ أهل الکوفة کانوا قد فسدوا فى آخر خلافة امیرالمؤمنین و کانوا قبائل فى الکوفة، فکان الرجل یخرج من منازل قبیلته فیمرّ بمنازل قبیلة أخرى فینادى باسم قبیلته: یا للنخع مثلاً أو یاللکندة نداء عالیا یقصد به الفتنة و اثارة الشر، فیتالب علیه فتیان القبیلة التى مرّ بها فینادون: یالتمیم و یالربیعة و یقبلون إلى ذلک الصائح فیضربونه، فیمضى الى قبیلته فیستصرخها، فتسل السیوف و تثور الفتن؛(1) اواخر حکومت امام على علیهالسلام در میان مردم کوفه که قبیلهها متعدد بودند، فساد شده بود. شخصى از محل سکونت قبیله خود به میان خانههاى قبیلهاى دیگر مىرفت و براى برپا کردن شر، قبیله خود را بلند صدا مىزد و مثلاً مىگفت: اى نخع، اى کنده. مردم قبیلهاى که در میان آنها فریاد مىزد، بر سرش مىریختند و او را مىزدند. او هم میان قبیله خود مىرفت و از آنها کمک مىخواست و در نتیجه، بهروى هم شمشیر مىکشیدند و فتنه برپا مىشد.
چنین مردمانى حتى در مقابل حاکم خود نیز سرکشى مىکنند، چنان که پس از مرگ زیادبنابیه (سال 53) تا سال 60 ق پنجبار حاکم کوفه تغییر یافت.
عدم مدیریت نهضت
اگر جنبشهاى مردمى بهدرستى مدیریت و هدایت نشوند در حادثهاى ناگهانى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 167.
(134)
--------------------------------------------------------------------------------
غیرمنتظره، حرکت آنها کم رنگ شده، دچار سردرگمى مىشوند و گاه تغییر مسیر مىدهند. به دلیل دورى امام حسین علیهالسلام از کوفه، حضرت نتوانست بهدرستى جنبش را اداره کند. در اینباره، بعضى ضعف مدیریت مسلم را احتمال دادهاند. اما آنچه عدم توان مدیریت مسلم را بعید مىنماید این است که امام پس از رسیدن دعوتنامهها و روشن شدن حساسیت امر، او را فرستاد. اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، عادتا وى را به کوفه نمىفرستاد. حتى ورود قدرتمندانه عبیداللّه و تهدیدهاى او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فعالیت او شود. قدرت عبیداللّه و حوادث پیش آمده بهگونهاى بود که شاید با تدبیرترین افراد توان مقابله با او را نداشتند، چنانکه شبیه این اتفاق در عصر امیرالمؤمنین علیهالسلام و در آستانه پیروزى در جنگ صفین رخ داد.
خشونت و قدرت عبیداللّه
پس از بیعت گسترده کوفیان با مسلم، چند تن از وابستگان حکومت طى نامهاى به یزید اطلاع دارند که نعمانبن بشیر توان اداره شهر را ندارد و از او خواستند که شخصى قوى را به حکومت کوفه بگمارد.(1) حکومت استبدادى یزید پشتوانه چند دهه تجربه حاکمیت پدر را داشت و در این مدت، مدیران در عرصههاى مختلف شناسایى شده بودند. زمانى چنین درخواستى از یزید شد که اتفاقاتى از قبیل نامه به امام و بیعت گسترده با مسلم رخ داده بود و براى یزید روشن شد که به چه حاکمى و با چه ویژگىهایى نیاز دارد. او پس از مشورت با
--------------------------------------------------------------------------------
1 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 356؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 535؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 42؛ فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ص 192؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 91؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 437؛ ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 35؛ خوارزمى، مقتل الحسین، ج 1، ص 198؛ بلاذرى، أنساب الأشراف، ج 2، ص 335؛ محمدبن ابى طالب، تسلیة المجالس، ج 2، ص 178 و مجلسى، همان، ج 44، ص 336.
(135)
--------------------------------------------------------------------------------
سرجون (غلام و کاتب معاویه) عبیداللّه بن زیاد، والى بصره را برگزید و با حفظ سمت پیشین، ولایت کوفه را نیز به او سپرد.(1) بنا به نقلى با اهل شام نیز مشورت کرد.(2)
در تحلیل عقبگرد کوفیان نباید زیرکى، قدرت مدیریت، رفتارهاى خشن عبیداللّه و آشنایى او با کوفه را از نظر دور داشت. چند سال پیش از او پدرش زیادبن ابیه حاکم کوفه بود و ضربههاى سختى به شیعیان زد. همین که عبیداللّه وارد شهر شد، در روحیه دعوت کنندگان، تأثیر منفى گذاشت و به عکس، طرفداران بنىامیه روحیه گرفتند. اینکه در خبر آمده است که وقتى مردم دانستند عبیداللّه وارد کوفه شده، به شدت ناراحت شدند،(3) اشاره به تأثیرگذارى عمیق در روحیه مردم دارد.
سهلگیرى حاکم پیشین، یعنى نعمانبنیشیر در طرفدارى پرشور مردم از امام و مسلم تأثیر زیادى داشت. اگر از همان ابتدا عبیداللّه حاکم کوفه بود، بعید است ارسال دعوتنامه و حرکتهاى انقلابى دیگر رخ مىداد. شاهدش آن است که امام علاوه بر فرستادن مسلم به کوفه، سلیمان را نیز همراه نامههایى خطاب به برجستگان بصره به این شهر فرستاد و از آنان نیز دعوت به همکارى کرد. این امر نشان مىدهد که حضرت در این شهر نیز طرفدارانى داشته و امید به همکارى آنها بوده است. در این زمان عبیداللّه حاکم بصره بود و شهر را بهگونهاى تحت کنترل داشت که همه اشراف، دریافت نامه را مخفى نگاه داشته و نتوانستند
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 36؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 348 و 356؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 42؛ فتال نیشابورى، همان، ص 192؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 437؛ مزى، تهذیب الکمال، ج 6، ص423؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 535؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 591؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 152؛ خوارزمى، همان، ج 1، ص 198؛ محمدبن ابى طالب، همان، ج 2، ص 178 و مجلسى، همان، ج 44، ص 336.
2 . ابراهیم بیهقى، المحاسن و المساوى، ص 59؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 3، ص 364؛ ابن قتیبه دینورى، الإمامه و السیاسه، ج 2، ص 8؛ تمیمى، المحن، ص 144 و ابن الدمشقى، جواهر المطالب، ج 2، ص 265.
3 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 358؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 43؛ فتال نیشابورى، همان، ص 192؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 437؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 152 و مجلسى، همان، ج 44، ص 340.
(136)
--------------------------------------------------------------------------------
جنبشى را پدید آوردند، و منذربنجارود از ترس اینکه چنین نامهاى نقشه عبیداللّه باشد، فرستاده امام را معرفى کرد و عبیداللّه او را گردن زد.(1)
عبیداللّه هنگام ورود به کوفه دستارى را به صورت بست و بهگونهاى وارد شد که مردم گمان کردند او امام حسین علیهالسلام است، لذا از او استقبال گرمى کردند. یکى از همراهانش اعلام کرد که او عبیداللّه، حاکم جدید است. وقتى مردم این را دانستند، بسیار محزون شدند.(2) بنا به برخى نقلها مردم با این تصور که او امام حسین علیهالسلام است، دست و پاى او را مىبوسیدند.(3) عبیداللّه با این رفتار، سودهاى متعدد برد، از جمله: آشنایى سریع با اوضاع شهر، شناسایى مخالفان، تحقیر مردم انقلابى و محفوظ ماندن از تعرض کوفیان. پس از درهم شکستن روحیه مردم، در اولین فرصت با سخنرانى تند و تهدیدآمیز، آنها را از عصیان برحذر داشت.(4)
نمونه دیگر که توان مدیریت او را نشان مىدهد، این است که وقتى مسلم، کاخ را به محاصره در آورد، عبیداللّه با تبلیغات در سطح شهر و از بالاى قصر، شایعه در راه بودن نیروهاى یزید، ارعاب، برافراشتن پرچمهاى امان در شهر و ... توانست یکباره قیام را فرو نشاند و با اعدام مسلم و هانى در برابر دیدگان مردم، از آنان زهر چشم بگیرد.
زمانى که هانى در زندان بود و شایع شد که او را کشتهاند، عدهاى کاخ را به محاصره در آوردند و عبیداللّه به ناچار شریح را فرستاد تا گواهى دهد که او زنده است، سپس معترضان
--------------------------------------------------------------------------------
1 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 357؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 335؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 157؛ ابن اعثمکوفى، همان، ج 5، ص 37 و ابن نماحلى، همان، ص 27.
2 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 358.
3 . ابن سعد، الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسه من الصحابه، ج 1، ص 459.
4 . ابوحنیفه دینورى، الأخبار الطوال، ص 232؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 358؛ بلاذرى، همان، ج 2، ص 336؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 536؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیّین، ص 100؛ خوارزمى، همان، ج 1، ص 200؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 153؛ شیخ مفید، ج 2، ص 41؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 438؛ مجلسى، همان، ج 44، ص 341 و سیدبن طاووس، الملهوف، ص 114.
(137)
--------------------------------------------------------------------------------
پراکنده شدند.(1) هانى کسى بود که در آن زمان وقتى با اسب حرکت مىکرد، چهار هزار زرهپوش و هشت هزار پیاده او را همراهى مىکردند و هرگاه همپیمانانش او را همراهى مىکردند، تعداد آنها به سىهزار زرهپوش مىرسید.(2) پس از مدت کوتاهى عبیداللّه چنان مسلط شد که وقتى هانى را با دستان بسته به بازار کشاندند و در برابر چشمان مردم کشتند، کسى جرأت اعتراض نداشت.(3) با در نظر گرفتن تعصبات قبیلهاى در آن دوران چگونه قابل قبول است که دستکم بنىمراد به کشته شدن رئیسشان با این وضعیتِ رقتبار و تحقیرآمیز راضى باشند؟! این امر، حکایت از اوج خفقان دارد.
شدت عمل او تنها نسبت به دشمنان نبود، بلکه همین روش را با نزدیکترین افرادش نیز پیش گرفت. پس از فرستادن عمرسعد به طرف کربلا به شمربنذىالجوشن دستور داد که به سوى عمر سعد برود، اگر او از دستور سرپیچى کرد و حاضر به جنگ با امام علیهالسلام نشد، پس از گردن زدن او خود شمر فرماندهى را به عهده بگیرد.(4)
از جمله ترفندهاى او براى تسلط بر اوضاع عبارت بود از: تهدید، کشتار فردى و دسته جمعى، نیرنگ، کنترل راهها، تبلیغات، حبس، جلب اشراف با پرداخت رشوه، بهکارگیرى جاسوس، دروغپراکنى، امان دادن به قیامکنندگان در رکاب مسلم، تعیین جایزه جهت همکارى، دستگیرىِ برخى مخالفان، ملزم کردن سران قبایل به معرفى مخالفان یزید.(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 275 و شیخ مفید، همان، ج 2، ص 50-51.
2 . مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 69.
3 . ر.ک: تاریخ طبرى، ج 5، ص 378.
4 . ابن سعد، ترجمة الامام الحسین و مقتله، ص 69.
5 . ر.ک: بلاذرى، همان، ج 2، ص 336-338 و ج 3، ص 382؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص359ـ405؛ محمد بنطلحه، مطالب السؤول، ص 74؛ اربلى، کشف الغمّه، ج 2، ص 255؛ ابن صباغ، الفصول المهمّه، ص 183؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 44-72؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 438-446؛ فقال نیشابورى، همان، ص 193-196؛ ابن اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 50-82؛ ابوحنیفه دینورى، همان، ص 240-243؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 536-553؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 153-173؛ ابن نماحلى، همان، ص 32 و 44؛ ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 100-105؛ مسعودى، همان، ج 3، ص 67؛ مزى، همان، ج 6، ص 424؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 591؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 307؛ ابن حجر، الإصابه، ج2، ص 70؛ سبط بن جوزى، همان، ص 241؛ شجرى، امالى، ج 1، ص 190؛ محلى، الحدائق الوردیّه؛ ج 1، ص 115؛ مجلسى، همان، ج 44، ص 341-371؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 91-93؛ خوارزمى، همان، ج 1، ص 206-208؛ ابوالفداء، المختصر فى أخبار البشر، ج 1، ص 189-190 و سیدبن طاووس، اللمهوف، ص 119.
(138)
--------------------------------------------------------------------------------
معمولاً عوام در چنین فضاى رعب و وحشت، از پیمانهاى خود دست برمىدارند و تنها افراد معدودى باقى مىمانند، و این امر اختصاص به کوفیان ندارد. براى روشن شدن این امر، توجه به حادثهاى مشابه در عصر حاضر مناسب است. در جنگ خلیج فارس در سال 1411ق که امریکا به عراق حمله کرد، همین که حکومت صدام به ضعف گرایید، مردم عراق علیه او قیام کردند و از علماى وقت دعوت به همکارى کردند و دست کم برخى از آنها رهبرى قیام را به عهده گرفتند تا اینکه برخى شهرها را به تصرف خود در آوردند. اما همین که مردم در آستانه پیروزى کامل قرار گرفتند، امریکا به صدام اجازه قلع و قمع مردم را داد و صدام به شدت مردم را در هم کوبید و مردم به سرعت عقبنشینى کردند و از پیمانهاى خود با علما دست برداشتند و چه بسا تعداد زیادى از همین قیام کنندگان، در زمره سربازان صدام در آمدند. در این واقعه، کسى مردم را متهم به پیمانشکنى و بىوفایى نکرد.
قضیه کوفه، شباهت زیادى به این واقعه دارد؛ زمانى مردم براى امام علیهالسلام دعوتنامه نوشتند که حاکم آنها نعمانبنبشیر سهلگیر بود، و دست برداشتن مردم از پیمان، در زمان حاکمیت عبیداللّه سختگیر اتفاق افتاد.
عدم بیعت با شخص مسلم
(139)
--------------------------------------------------------------------------------
مأموریت مسلم براى بررسى اوضاع بود تا اگر دعوتنامهها جدّى است، به اطلاع امام علیهالسلام برساند تا حضرت به طرف کوفه حرکت کند نه اینکه برضد عبیداللّه قیام کند. مردم بهعنوان اینکه مسلم نماینده امام است با او بیعت کردند. وقتى عبیداللّه جاسوسى به نام معقل را فرستاد تا مخفىگاه مسلم را بیابد، در مسجد از مردم شنید که مىگویند: مسلم براى حسین علیهالسلام بیعت مىگیرد.(1) بهعبارت دیگر، کوفیان فرماندهى امام را پذیرفتند، نه فرماندهى مسلم را. آنان با مسلم پیمان نبستند که هر کارى که از جانب خود انجام داد، یارىاش کنند. شاید مسلم همانند پژوهشگران امروزى به اشتباه تصور کرد که مردم، فرماندهى او را پذیرفتهاند، لذا برضد عبیداللّه قیام کرد. بنابراین، بعید نیست که یکى از علل عدم همراهى با مسلم این امر بوده است. اگر به جاى مسلم، امام در کوفه حاضر شده بود، اوضاع تفاوت مىکرد، اگر چه صلاح نبود حضرت پیش از رفتن مسلم، به آنجا برود.
شایان ذکر است که معلوم نیست قیام مسلم براى سرنگونى عبیداللّه بوده است، بلکه وقتى خبر دستگیرى هانى رسید، به طرف کاخ عبیداللّه حرکت کرد،(2) و ظاهر اخبار آن است که هدف او آزاد کردن هانى بوده است. شاهد این برداشت آن است که وقتى مسلم با انبوه جمعیت، کاخ را به محاصره در آورد، سى نگهبان و بیست تن از اشراف در آنجا بودند(3) و به زانو در آوردن این تعداد کار دشوارى نبود. بنابراین، مشکل است که حرکت مسلم را قیام براى براندازى حکومت کوفه خواند و از مردم انتظار همکارى داشت.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 362.
2 . شیخ مفید، همان، ج 2، ص 51؛ بلاذرى، همان، ج 2، ص 338؛ مسعودى، همان، ج 3، ص 67؛ طبرى، همان، ج 5، ص 350؛ مزى، همان، ج 6، ص 426؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 591؛ همو، الإصابه، ج 2، ص 70؛ مجلسى، همان، ج 44، ص 348؛ طبرسى، الاعلام الورى، ج 1، ص 441؛ ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 307؛ سبط بن جوزى، همان، ص 242؛ محلى، همان، ج 1، ص 115؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 154 و ابن شهرآشوب، همان، ج 4، ص 92.
3 . بلاذرى، همان، ج 2، ص 338؛ طبرى، همان،ج 5، ص 369؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 540؛ فتال نیشابورى، همان، ص 193؛ ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 103 و ابوالفداء، همان، ج 1،ص 189.
(140)
--------------------------------------------------------------------------------
با ورود عبیداللّه بهکوفه، عدهاى روحیه خود را از دست دادند و شکست قیام مسلم، اوضاع را بدتر کرد و مردم بهطور کلى ناامید شدند و حتى بهپیمان خود با امام عمل نکردند.
عدم پیش بینى آینده
زمانى انقلاب فروکش کرد که یکباره مسلم را تنها گذاشتند و پس از آن، هر چه مىگذشت عبیداللّه نیرومندتر مىشد و سرآغاز ضربه اساسى اینجا بود. چه بسا مردم گمان نمىکردند ماجرا به شهادت امام و یارانش بینجامد، چنانکه وقتى صبح عاشورا حر به امام پیوست، چنین عرض کرد: «پدر و مادرم فدایت، گمان نمىکردم کار به اینجا بینجامد».(1)
با بهوجود آمدن فضاى رعب و وحشت هنگام محاصره کاخ، بعید نیست عدهاى از حامیان امام علیهالسلام اقدام زود هنگام را در کوفه موفق نمىدیدند و با پراکنده شدن از اطراف مسلم مىخواستند خود را به امام برسانند و در رکاب آن حضرت به مبارزه ادامه دهند. برخى از اینها چون حبیببنمظاهر موفق شدند به امام حسین علیهالسلام بپیوندند، و برخى دیگر به دلیل کنترلهاى ابنزیاد موفق نشدند.
احتمال دیگر اینکه ممکن است عدهاى مىپنداشتند با کنارهگیرى از قیام و عدم ادامه همکارى با مسلم، حرکت انقلابى فروکش مىکند و امام علیهالسلام به مدینه باز مىگردد و در فرصت دیگر قیام خواهد کرد. شاهد این ادعا ندامت آنها پس از واقعه کربلا و قیام به خونخواهى امام حسین علیهالسلام و اصحاب اوست.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مسکویه، تجارب الأمم، ج 2، ص 77.
(141)
--------------------------------------------------------------------------------
انگیزههاى دعوت
شهر بزرگى که ساکنان آن از طوایف و قبیلههاى گوناگون و با اعتقادات مختلف تشکیل شده است، مردم آن هدف واحدى ندارند. برخى اهداف دعوت کنندگان که از اخبار بهدست مىآید، چنین است:
الف ـ تشکیل حکومت عدل اسلامى : عموم دعوت کنندگان را افرادى تشکیل مىدادند که صادقانه خواهان تشکیل حکومت عدل اسلامى از سوى امام بودند.
در جنبشهاى اعتراضآمیز، اقلیتى بپا مىخیزند و پس از پیشرفتهاى اساسى، توده مردم دنبالهرو اقلیت مىشوند. اما هرگاه تودهها زندگى خود را در خطر ببینند، صحنه را ترک کرده، کمتر حاضرند ضربههاى سنگین مادى و جانى را تحمل کنند، و معمولاً تنها افراد اندک تا پاى جان در صحنه باقى مىمانند.
در مورد کوفه نیز توده مردم صادقانه و با قصد قربت از امام دعوت کردند و گرنه حضرت دعوت آنها را نمىپذیرفت، اما وقتى پاى جان به میان آمد افراد اندکى باقى ماندند، لذا امام وقتى وصف کوفیان را شنید بهطور کلى در مذمت مردم فرمود :
الناس عبید المال، والدین لغو على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت به معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون؛(1) مردم بنده مالاند و دین لق لقه زبان آنهاست؛ تا
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اربلى، همان، ج 2، ص 244.
(142)
--------------------------------------------------------------------------------
وقتى که دین سبب رونق معیشت آنهاست بهدنبال آن مىروند، اما وقت آزمایش، دینداران کم مىشوند.
پیش از نامهنگارىها سلیمانبنصرد نیز پیمانشکنى مردم را احتمال مىداد. پس از رسیدن خبر مرگ معاویه وقتى مردم کوفه در خانه او تجمع کردند، خطاب به مردم گفت: اگر واقعا او را یارى مىکنید و با دشمنان او به جهاد برمىخیزید برایش نامه بنویسید. اگر در خود سستى مىبینید، او را فریب ندهید. مردم گفتند: نه، تا پاى جان با دشمنان او مىجنگیم.(1) کسانى که چنین پاسخى به سلیمان دادند، از روى نفاق نبود.
سعد بن عبیده مىگوید: چند تن از برجستگان کوفه را روز عاشورا دیدم که بر تپهاى با گریه دست به دعا برداشته مىگویند: خدایا، یاریت را نصیب حسین علیهالسلام کن. به آنها گفتم:اى دشمنان خدا! آیا نمىآیید تا او را یارى کنید؟(2)
در عین حال که تودهها چنین روحیهاى دارند، اگر به درستى هدایت شوند و موانع بزرگ پیش نیاید مىتوانند تحولات شگفتى را پدید آورند. در واقع، لبیک امام به این دسته از کوفیان بود که صادقانه خواهان تشکیل حکومت عدل اسلامى بودند و آنها اکثریت را تشکیل مىدادند، و این اعتناى امام کاملاً منطقى بود و فریب نخورد. اگر از همان ابتدا معلوم بود که پاى جان در میان است و امام و یاران او به شهادت مىرسند اساسا اکثریت کوفیان نامهاى به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرى، همان، ج 5، ص 352؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 533؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 36؛ ابن شهرآشوب، همان، ج 4، ص 89؛ فتال نیشابور، همان، ص 190؛ مجلسى، همان، ج 44، ص 332 و نیز ر.ک: ابن قتیبه دینورى، همان، ج 2، ص 7؛ طبرسى، إعلام الورى، ج 1، ص 436؛ ابن اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 27؛ خوارزمى، همان، ج 1، ص 193؛ سیدبن طاووس، همان، ص 102 و ابن نماحلى، همان، ص 25.
2 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 392.
(143)
--------------------------------------------------------------------------------
امام نمىنوشتند، مگر جان برکفانى، چون حبیببنمظاهر و منافقانى که خواهان به شهادت رساندن امام بودند.
ب ـ باز گرداندن موقعیت کوفه : در زمان حکومت امام على علیهالسلام این شهر پایتخت حکومت بود و موقعیت ویژهاى داشت، اما پس از شهادت آن حضرت، عادتا موقعیت سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى این شهر کم رنگ شد و شام، رقیب اصلى کوفه بود.
چه بسا باز گرداندن موقعیت کوفه، انگیزه برخى دعوتها بود. روشن است که انگیزههاى اینچنینى در واقع، عوامل دنیایى هستند و کمتر افرادى یافت مىشوند که براى رسیدن به دنیا آماده جان فشانى باشند و در برابر تهدیدهاى جدى عقبنشینى نکنند.
ج ـ رسیدن به مال و جاه : وقتى امید به پیروزى هر انقلابى وجود دارد، در میان انقلابىها کسانى یافت مىشوند که در واقع با حمایت از انقلاب به دنبال منافع مادى خود هستند. این افراد در وقت تهدیدها و تطمیعها شکنندهتر از دیگرانند. تعداد زیادى از اشراف و سران قبایل کوفه جزء این طبقه بودند. انگیزه ترویج عدالت و دیانت در این طبقه، کم رنگ بود و وابستگى به مادیات و قدرت، از آنها شخصیتهایى سست عنصر و مصلحتاندیش ساخته بود، بهگونهاى که عبیداللّه آنها را خرید. چند تن که از کوفه نزد امام آمده بودند به حضرت گزارش دادند که اشراف با گرفتن رشوه، دشمن تو شدهاند. آنان با نامهنگارىهایشان مىخواستند استفادههاى مادى از تو ببرند.(1)
اشراف و سران قبایل دیده یا شنیده بودند که امام على علیهالسلام میان عالى و دانى فرق نمىگذاشت، چنین شیوههایى به مذاق این قبیل افراد خوش نمىآمد. از اینجا مىتوان حدس
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بلاذرى، همان، ج 3، ص 382.
(144)
--------------------------------------------------------------------------------
زد اینان از همان ابتدا به جدّ امام را دعوت نکردند تا حکومتى مانند حکومت پدرش تأسیس کند. اینان با یأس خود و بریدن از جنبش، علاوه بر تضعیف روحیه جبهه انقلابى، عدهاى را نیز به دنبال خود مىکشاندند.
د ـ همرنگى با جماعت : هرگاه در جوامع موجى پدید مىآید، برخى از عوام، خود را همرنگ جماعت کرده با فضاى موجود، همراهى مىکنند، بدون اینکه عملکرد آنها با آگاهى و اعتقاد باشد، از اینرو به سرعت تحت تأثیر تبلیغات قرار مىگیرند و جوّ جامعه به هر سمت و سو باشد به همان طرف حرکت مىکنند. علاوه بر توده مردم، مصلحتاندیشانى، چون اشراف و سران قبایل که در فکر موقعیت خود در آینده هستند نیز گاه به رنگ جماعت در مىآیند.
در میان دعوتکنندگان، عدهاى نیز به انگیزه همرنگى با جماعت، دعوتنامه نوشتند و تا وقتى که فضا به نفع امام بود با مسلم بیعت کردند، اما با تغییر فضا به نفع عبیداللّه تغییر موضع دادند.
ه ـ نفاق و ضربه به امام : در میان دعوت کنندگانِ برجسته، منافقانى بودند که هدفشان ضربه زدن به امام بود و شاید مىخواستند با کشاندن امام به کوفه، او و یارانش را به قتل برسانند تا سدّى از برابر یزید برداشته شود، لذا شب عاشورا امام فرمود :
إنّما یطلبوننى و قد وجدونى، و ما کانت کُتُبُ من کَتَبَ إلىّ فیما أظنّ إلاّ مکیدة لى وتقربّا إلى ابن معاویة بى؛(1) آنان تنها مىخواهند به من دست پیدا کنند. به گمانم نامههاى آنها تنها براى فریبم بود تا بهوسیله من به پسر معاویه نزدیک شوند.
این عده در عوض شدن مسیر انقلاب سهم زیادى داشتند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بلاذرى، همان، ج 3، ص 393.
(145)
--------------------------------------------------------------------------------
پیشینه حوادث تلخ
مردم کوفه در حوادث مختلفى چون جنگهاى جمل، صفین و نهروان کشتههاى زیادى داده بودند و آثار روانى و ویرانىهاى این حوادث هنوز باقى بود. همچنین وقتى زیادبنابیه در سال پنجاه، حاکم کوفه شد، دوست داران اهلبیت را بسیار آزار داد و آنها را کشت و آواره کرد. این خاطرههاى تلخ مىتوانست موجب دورى کوفیان از حوادث خطرناک باشد، زیرا آنها مرعوب شامیان بودند، لذا هنگام محاصره کاخ عبیداللّه همین که شایع شد شامیان در راهند، به سرعت اطراف مسلم را خالى کردند.
در حوادث تلخ گذشته، جان برکفان واقعى که تنها به شعار بسنده نمىکردند، شهید شدند، چنانکه عدهاى از آنها در زمان امام على علیهالسلام به شهادت رسیده بودند. پس از شهادت آن حضرت نیز معاویه، شیعیان، بهویژه ساکنان کوفه را تحت فشار قرار داد. برخى از جانبرکفان در طول بیست سال به شهادت رسیدند یا از این شهر به جاهاى دیگر پراکنده شدند. بنابراین، در زمان قیام امام حسین علیهالسلام عده معدودى جان برکف باقى ماندهبود.
حضور کوفیان در لشکر ابن زیاد
در تاریخ آمده است که عمربنسعد در کربلا از عدهاى از سران قبایل که نامه به امام نوشته بودند خواست تا نزد حضرت بروند و از علت آمدن و هدف او سؤال کنند، اما آنها به دلیل
(146)
--------------------------------------------------------------------------------
نامهنگارىهایشان حیا کردند و نرفتند.(1) امام حسین علیهالسلام خطاب به دشمن به این مضمون ندا داد: اى شبثبنربعى،اى حجّار بن ابجر،اى قیسبن اشعث، اى یزیدبنحارث، مگر براى من نامه ننوشتید که وقت چیدن میوه فرا رسیده و لشکر تو آماده است و به کوفه بیا؟(2)
چرا کوفیان نه تنها بیعت خود را شکستند، بلکه با امام جنگیدند؟! جا داشت دستکم در خانههاى خود مىنشستند و دشمنان امام را یارى نمىکردند.
براى پاسخ به این پرسش، توجه به چند نکته، ضرورى است :
الف ـ نه تنها دلیلى نداریم که حضور همه کوفیان در لشکر عمرسعد داوطلبانه بوده، بلکه منابع تاریخىِ معتبر گواهى مىدهند که ابنزیاد به اجبار، مردم را به سپاه خود مىکشاند.(3) او در یکى از تهدیدهاى خود براى راهى کردن مردم به سوى کربلا چنین گفت : همه مردان باید همراه لشکر من حرکت کنند. از این به بعد هر متخلفى را درشهر بیابیم، ذمه ما از او برى مىشود. سپس به چند تن از مأموران خود دستور داد تا در شهر بگردند و آنان را به اطاعت و حضور در لشکر، امر کنند و از عاقبت نافرمانى بترسانند.(4) بهعنوان نمونه، ابنزیاد، سویدبن عبدالرحمان نقرى را به همراهى عدهاى مأموریت داد تا در کوفه بگردند و متخلفان از دستور او را بیاورند. آنان مردى شامى را یافتند که براى گرفتن مال الارث به کوفه آمده بود. او را نزد ابنزیاد فرستادند و به دستور او گردنش را زدند.(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرى، همان، ج 5، ص 41 و ر.ک: طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 451.
2 . طبرى، همان ،ج 5، ص 424؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 561؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 178؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 97؛ طبرسى، إعلام الورى، ج1، ص 458؛ مجلسى، همان، ج 45، ص 6 و ر.ک: بلاذرى، همان، ج 3، ص 396؛ المنتظم، ج 5، ص 339 و سبط بن جوزى، همان، ص 251.
3 . ر.ک: ابن قتیبه دینورى، همان، ص 254؛ ابن عدیم، همان، ج 6، ص 2626؛ بلاذرى، همان، ج 3، ص 386 و ابن سعد، الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة من الصحابه، ج 1، ص 466.
4 . بلاذرى، أنساب الأشراف، ج 3، ص 386.
(147)
--------------------------------------------------------------------------------
هیچ شخص بالغى در کوفه نماند و همه بهعنوان لشکریان ابنزیاد از شهر خارج شدند.(1) اگرچه این نقل، مبالغهآمیز به نظر مىرسد، اما حکایت از اوج عقبگرد مردم دارد. معقول نیست تا چند روز پیش آنگونه از امام و مسلم حمایت کنند و یکباره برضد امام شوند! این امر به روشنى حکایت از اجبار دارد.
امام حسین علیهالسلام در راه، چند نفر را ملاقات کرد که از کوفه آمده بودند. وقتى از اوضاع مردم آن شهر پرسید، مجمّعبن عبداللّه جواب داد: دلهاى مردم با توست، اما فردا برضد تو شمشیر خواهند کشید.(2) این پاسخ مىتواند به اجبار آنها اشاره داشته باشد.
شاهد دیگر که نشان مىدهد عده زیادى از کوفیان به اجبار در لشکر دشمن حضور یافتند، این است که از هر هزار نفرى که از کوفه خارج مىشدند تنها سىصد چهارصد تن یا کمتر به مقصد مىرسیدند و بقیه در میان راه از لشکر جدا مىشدند،(3) بلکه مىگریختند. دینورى هم مىنویسد: وقتى ابنزیاد مردم را براى جنگ با حسین علیهالسلام مىفرستاد تنها عده اندکى از آنها به کربلا مىرسیدند و بقیه به دلیل اینکه از جنگ با حسین علیهالسلام اکراه داشتند، از لشکر جدا مىشدند.(4) با در نظر گرفتن فضاى خفقانى که عبیداللّه بهوجود آورده بود، به اهمیت جدا شدن کوفیان از سپاه عبیداللّه پى مىبریم.
بنابراین، بیشتر کوفیان به اجبار در سپاه عبیداللّه حضور یافته و عده زیادى از آنها موفق شدند در بین راه از سپاه جدا شوند. اما آن دسته که لشکر دشمن را تا پایان همراهى کردند،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابوحنیفه دینورى، الاخبار الطوال، ص 254.
2 . ر.ک: بلاذرى، همان، ج 3، ص 386.
3 . همان، ج 3، ص 382؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 405؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 553؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 8، ص 173 و ابن نماحلى، مثیرالأحزان، ص 44.
4 . ر.ک: بلاذرى، همان، ج 3، ص 386.
5 . ابوحنیفه دینورى، همان، ص 254 و ابن عدیم، بغیة الطلب فى تاریخ حلب، ج 6، ص 2626.
(148)
--------------------------------------------------------------------------------
مجوّزى براى این عمل خود نداشتند و از این جهت مذموماند، همچنان که آن عدهاى که از سپاه دشمن جدا شدند و توانایى حضور در سپاه امام را داشتند، اما خوددارى کردند نیز مذموماند. بنابراین، همه کوفیان برضد امام شمشیر نکشیدند.
ب ـ نه تنها عبیداللّه مردم را به اجبار به سپاه خود فرا مىخواند، بلکه بسیار مراقب بود که کسى به امام ملحق نشود.(1)
هنگامى که امام در کربلا بود، حبیببنمظاهر از عدهاى از بنىاسد خواست تا به یارى حضرت بشتابند و آنان نیز پذیرفتند. وقتى خبر به عمرسعد رسید، گروهى را فرستاد و مانع پیوستن آنها به امام شد و بنىاسد به خانههایشان باز گشتند.(2) در عین حال، برخى کوفیان، خود را به امام رساندند و به شهادت رسیدند. و اگر کنترلهاى ابنزیاد نبود ظاهرا تعداد پیوستگان به امام، بیش از اینها بود.
گذشت که بیشتر کوفیان در نیمه راه از لشکر عبیداللّه مىگریختند و آمارى که از تعداد لشکریان دشمن مىدهند معمولاً یا مبالغهآمیز است و یا اینکه مربوط به زمان حرکت از کوفه است. بعید به نظر مىرسد که تعداد لشکریان عبیداللّه در کربلا به بیش از ده هزار نفر برسد.
بنابراین، اکثریت جنگجویان کوفه یا مخفى شدند و در لشکر عبیداللّه حضور نیافتند و یا اینکه در میان راه جدا شدند. باید ملاحظه کرد چه کسانى دعوتنامه نوشتند و چه کسانى در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: بلاذرى، همان، ج 3، ص 386؛ شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 72؛ فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ص 196 و مجلسى، بحارالأنوار، ج 44، ص371.
2 . بلاذرى، همان، ج 3، ص 388؛ ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 90؛ خوارزمى، مقتل الحسین، ج 1، ص243؛ محمدبن ابىطالب، تسلیة المجالس، ج2، ص 260 و مجلسى، همان، ج 44، ص 386. در خور ذکر است که بحث ما در مورد کوفیان است نه بنىاسد، اما این قضیه نشان مىدهد که لشکر دشمن از پیوستن افراد به امام جلوگیرى مىکرده است.
(149)
--------------------------------------------------------------------------------
برابر امام جنگیدند و چه کسانى مورد مذمت اهلبیت علیهمالسلام قرار گرفتند. پذیرفتنى نیست که همه دعوتکنندگان در صف دشمنان امام قرار گرفتهباشند، هر چند مسلم است که برخى دعوت کنندگان تا پایان در صف دشمن باقى ماندند.
شاهد اینکه همه کوفیان در جنگ با امام شرکت نداشتند، بلکه اقلیتى از آنها در جنگ حاضر شدند، قیام کوفیان به خونخواهى امام و بهدست آوردن موفقیتهاى چشمگیر است. اگر همه آنها در جنگ با امام حضور یافته بودند، از چه کسى مىخواستند انتقام بگیرند؟
ج ـ گذشت که منافقانى میان دعوت کنندگان بودند و بخشى از همراهان عمرسعد را اینان تشکیل مىدادند.
د ـ ممکن است عدهاى صرفا از روى نادانى جهت مشاهده ماجرا همراه عمرسعد رفته باشند. اینان نیز خطاکار و مسئولاند، زیرا کمترین نتیجه این همراهى، سیاهى لشکر شدن به نفع عمرسعد است و تأثیر منفى در روحیه طرف مقابل است، اگر چه سپاهیان امام تزلزلناپذیر بودند.
ه ـ معمولاً در حرکتهاى انقلابى، فرصتطلبى مشاهده مىشود. پس از مغلوب شدن مبارزه، برخى شرکتکنندگانِ در جنبش براى رهایى از اتهامِ همکارى با نیروهاى انقلابى یا نشاندادن بازگشتشان از رفتارهاى پیشین، خشنتر و افراطىتر عمل مىکنند. لذا ممکن است برخى از دعوتکنندگان پس از سرکوب شدن قیام مسلم، جهت رفع سوء ظن و جلب منافع شخصى، در لشکر عمرسعد علیه امام علیهالسلام جنگیده باشند.
و ـ جنگ براى برخى مردمان جنگجو، صرفا جنبه مادى دارد و هدفشان رسیدن به
(150)
--------------------------------------------------------------------------------
غنایم است و جنگ آنها پایه اعتقادى ندارد. لذا هنگامى که عبیداللّه مىخواست مردم را براى جنگ با امام بسیج کند، ضمن سخنرانى در مسجد کوفه اظهار داشت که یزید طى نامهاى به من نوشته است که چهار هزار دینار و دویست هزار درهم میان شما تقسیم کنم تا در جنگ با حسینبن على شرکت کنید.(1) این پیشنهاد نشان مىدهد که عدهاى بهدنبال امور مادى بودند.
مبالغهها و نسبتهاى ناروا
کوفه شهرى شیعهنشین شناخته شده و ساکنان آن خدمات ارزشمندى در ترویج تشیع از خود نشان دادند. از سوى دیگر، تاریخ قرنهاى اولیه غالبا توسط غیر شیعیان و وابستگان به دستگاه بنىامیه و بنى عباس ـ که نسبت به کوفیان نفرت داشتند ـ نوشته شده است. به نظر مىرسد در مورد بىوفایى کوفیان مبالغههاى زیادى شده است، بهگونهاى که بدون در نظر گرفتن خدمات و رشادتهاى آنها، ضربالمثل در بىوفایى شدند.
در نقلى آمده است که وقتى فرزدق در راه به امام عرض کرد که دلهاى کوفیان با حضرت است، اما شمشیرهایشان با بنى امیه، امام فرمود:
یا فرزدق إنّ هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان، وأظهروا الفساد فی الأرض، وأبطلوا الحدود و شربوا الخمور، واستأثروا فى أموال الفقراء والمساکین؛(2) اینان قومى هستند که از شیطان پیروى مىکنند و پیروى از خداى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 89.
2 . سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 240.
(151)
--------------------------------------------------------------------------------
رحمان را ترک کردهاند، فساد را در زمین اظهار، و حدود الهى را ابطال کرده، خمر نوشیدند و اموال فقرا و مساکین را غصب کردند.
نخستین اشکال این نقل این است که چرا امام دعوت پیروان شیطان، مفسدان فى الارض و شرابخوران و غاصبان را لبیک مىگوید؟! امام هرگز دعوت مردمانى با این ویژگىها را نمىپذیرد. از سوى دیگر، تاریخ، عدم صحت چنین نسبتهایى را به کوفیان نشان مىدهد. در منبع دیگرى، سخن امام بهگونهاى دیگر نقل شده که منطقى و جامعهشناسانه است:
الناس عبید المال، والدین لغو على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت به معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون؛(1) مردم بنده مالاند و دین لقلقه زبان آنهاست؛ تا وقتى که دین سبب رونق زندگى آنهاست گرد آن را مىگیرند، اما وقتى با بلا مورد آزمایش قرار مىگیرند، دینداران کم مىشوند.
ویژگىهایى که امام علیهالسلام شمرده مخصوص کوفیان نیست، بلکه در مورد عموم مردم صادق است و الف و لام در کلمه «الناس» به معناى «کل» است. از امام، سخنان دیگرى نیز هنگام خبر گرفتن از فرزدق نقل شده که با این سخن تنافى ندارد و ممکن است آنها نیز از حضرت صادر شده باشد.
از یک طرف، تاریخ قرنهاى اولیه غالبا به دست وابستگان به حکومت نوشته شده و از سوى دیگر، از عصر صفویه به بعد، به واقعه عاشورا بیشتر بهعنوان حادثهاى عاطفى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اربلى، کشف الغمّه، ج 2، ص 244.
(152)
--------------------------------------------------------------------------------
حزنانگیز مىنگریستند، و چون بىوفا نشان دادن کوفیان، سبب تحریک عواطف مىشود، به آن بیشتر شاخ و برگ دادهاند.
گذشت که در میان دعوتکنندگان، کسانى بودهاند که در دعوتشان صادق نبودند، اما هنگام اظهار نظر در مورد یک شهر باید اکثریت و عموم مردم را در نظر گرفت، نه عدهاى خاص را.
نتیجه
کمانصافىها در معرفى کوفیانى که بخش عمدهاى از آنها شیعه بودند، چنین تصویرى را ترسیم کرده که آنان یک روز امام حسین علیهالسلام را براى تشکیل حکومت دعوت کردند و پس از پذیرفتن امام، بدون اینکه اتفاق مهمى افتاده باشد، پشیمان شدند و نه تنها از اطراف مسلم پراکنده شدند، بلکه امام و یارانش را به شهادت رساندند.
کوفیان در دعوت از امام و بیعت با مسلم در آن شرایط، رفتارى منطقى از خود نشان دادند، اما پیش بینى حضور عبیداللّه و رفتار خشن او را نمىکردند. عملکرد زیرکانه و خشونتآمیزى که عبیداللّه پیش گرفته بود، در دیگر جوامع نیز همین بازتاب را داشت و عادتا عقبنشینى مىکردند. در زمان رسیدن نامههاى کوفیان، امام حسین علیهالسلام سلیمان را نیز به بصره فرستاد و از آنها دعوت به همکارى کرد، اما حرکتى در آنجا صورت نگرفت.(1) در شهرهاى دیگر نیز حرکت در خور توجهى در حمایت امام حسین علیهالسلام دیده نشده، در حالى که در کوفه جنبش گستردهاى شکل
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: تاریخ طبرى، ج 5، ص 357؛ بلاذرى، همان، ج 2، ص 335؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 157؛ ابن اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 37 و ابن نماحلى، همان، ص 27.
(153)
--------------------------------------------------------------------------------
گرفت، هر چند به نتیجه نرسید، امام مىبینیم بیشترین مذمتها متوجه کوفیان است.
براساس عوامل ظاهرى مىتوان چنین تحلیل کرد که اگر عبیداللّه نمىآمد، نعمانبنبشیر توان مقابله با مردم را نداشت و امام با آمدن به کوفه، حکومت اسلامى را تشکیل مىداد و موفقیتهایى نصیب حضرت مىشد.
به نظر مىرسد بخشى از مردم کوفه به دلیل عدم همراهى با امام ـ اگر توان پیوستن به حضرت را داشتند ـ بهویژه آنان که در جنگ با امام شرکت کردند، مذموماند؛ اما آنها انسانهاى استثنایى و با ویژگىهاى منحصر به خود نبودند. شرایطى آنجا حاکم بود که اگر در هر جاى دیگر این شرایط جمع مىشد همین اتفاقات رخ مىداد، چنانکه وجوه مشابه زیادى میان حرکتهاى انقلابى کوفیان با حرکتهاى انقلابى مردم دیگر دیده مىشود. اگر منصفانه نگاه کنیم تعجب از این پیمانشکنان نیست، بلکه باید از امثال حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه و ابوثمامه صاعدى تعجب کرد که تا پاى جان ایستادگى کردند.
در پایان به عنوان مؤید تحلیل ارائه شده، سخنى از مرحوم حجتالاسلام دکتر محمد ابراهیم آیتى را مىآوریم:
قرنهاست که بسیارى از مردم، اهل کوفه را براى این بىوفایى و پیمانشکنى ملامت کردهاند و چنانکه به اصحاب و یاران با وفاى امام علیهالسلام درود و سلام فرستادهاند، به اینان که روزى وعده نصرت دادند و پیمان فداکارى بستند، و روزى هم بهروى امام شمشیر کشیدند و تا پاى کشتن وى ایستادگى کردند، لعنت و نفرین کردهاند، اما انصاف این است که مردم کوفه، کارى برخلاف معمول و عملى که موجب حیرت باشد انجام ندادهاند و هر دو کارشان برطریق قاعده بود: هم آن نامهها که نوشتند و هم آن شمشیرها که به روى امام کشیدند.(1)
(154)
--------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بررسى تاریخ عاشورا، ص 61.
(155)
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
123. آیتى، محمدابراهیم، بررسى تاریخ عاشورا، چاپ هشتم: تهران، نشر صدوق، 1372 .
124. ابن اثیر(م 630)، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر و داربیروت، 1386ق .
125. ابنالدمشقى(م871)، جواهرالمطالب فى مناقب الامام الجلیل علىبنابىطالب علیهالسلام ، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول : قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1415ق .
(156)
--------------------------------------------------------------------------------
126. ابن حجر(م852)، الإصابه فى تمیز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق .
127. ابنحجر(م 852)، تهذیب التهذیب، چاپ اول: بیروت، دارالفکر، 1404ق .
128. ابن سعد(م 230)، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر .
129. ابن سعد (م 230)، ترجمه الامام الحسین علیهالسلام و مقتله من طبقات ابن سعد، تحقیق سیدعبدالعزیز طباطبایى، چاپ اول: هدف .
130. ابنشهرآشوب (م588)، مناقب آل ابىطالب، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق .
131. ابنصباغ(م855)، الفصول المهمه فى معرفة الائمه، تحقیق سامى غریرى، چاپ اول : قم، دارالحدیث، 1422ق .
132. ابن عبدربه، احمدبن محمد(م 328)، العقد الفرید، تحقیق احمد امین، ابراهیم ابیارى و عبدالسلام هارون، بیروت، دارالکتاب العربى .
133. ابن عدیم (م 660)، بغیه الطلب فى تاریخ حلب، تحقیق على سویم، ترکیه، 1976م .
134. ابن عساکر (م571)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالفکر، 1415ق .
(157)
--------------------------------------------------------------------------------
135. ابن کثیر(م 774)، البدایه و النهایه، تحقیق على شیرى، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408ق .
136. ابن نماحلى(م 645)، مثیرالأحزان، نجف، 1369ق .
137. ابوالفداء(م 732)، المختصر فىاخبار البشر، قاهره، مکتبة المتنبى .
138. اربلى (م693)، کشف الغمه، چاپ دوم: بیروت، دارالاضواء، 1405ق .
139. اصفهانى، ابوالفرج(م 356)، مقاتل الطالبیین، چاپ دوم : نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق .
140. باقى عماد الدین، جامعهشناسى کوفه .
141. بلاذرى(م 279)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، چاپ اول: بیروت، دارالفکر، 1417ق .
142. بیهقى، ابراهیم(مبعد 320)، المحاسن والمساوى، تحقیق عدنان على، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق .
143. تمیمى، محمد بن احمد(م 333)، المحن، تحقیق یحیى وهیب جبورى، چاپ دوم: بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1408ق .
(158)
--------------------------------------------------------------------------------
144. جعفریان، رسول، تأملى در نهضت عاشورا، چاپ دوم: قم، انتشارات انصاریان، 1381 .
145. خوارزمى (م 568)، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوى ، چاپ اول : قم، انوار الهدى، 1418ق .
146. دینورى، ابن قتیبه(م276)، الإمامه والسیاسه، تحقیق طه محمد زینى، مؤسسة الحلبى و شرکاه .
147. دینورى، ابوحنیفه (م282)، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ اول: قاهره، 1960م .
148. ذهبى(م748)، سیراعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنؤوط و حسین اسد، چاپ نهم: بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق .
149. سبط ابنجوزى(م 654)، تذکرة الخواص، با مقدمه سیدمحمد صادق بحرالعلوم، تهران، مکتبة نینوا .
150. سیدبن طاووس(م664)، الملهوف على قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، چاپ اول : قم، دارالاسوه، 1414ق .
151. شجرى، یحیى، امالى، چاپ سوم: بیروت، عالم الکتب، 1403ق .
(159)
--------------------------------------------------------------------------------
152. شریفقرشى، باقر، حیاة الامام الحسین علیهالسلام ، چاپ اول: نجف، مطبعة الآدب، 1394ق .
153. شیخ مفید (م 413)، ارشاد، تحقیق مؤسسه آلالبیت علیهالسلام ، چاپ دوم: بیروت، دارالمفید، 1414ق .
154. طبرسى، احمد بن على(م 548)، إعلام الورى بأعلام الهدى، چاپ اول: قم، مؤسسه آلالبیت علیهالسلام ، 1417ق .
155. طبرسى، احمد بن على (م 548ق)، احتجاج، تحقیق سیدمحمدباقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ق .
156. طبرى(م310)، تاریخ الطبرى، چاپ چهارم: بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1403ق .
157. فتال نیشابورى(م 508)، روضة الواعظین، تحقیق سیدمحمدمهدى خرسان، قم، انتشارات رضى .
158. کوفى، احمدبناعثم(م314)، الفتوح، تحقیق على شیرى، چاپ اول: بیروت، دارالاضواء، 1411ق .
159. مجلسى، محمدباقر(م 1110)، بحارالأنوار، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق .
160. محلى، حمیدبناحمد(م 652)، الحدائق الوردیه فى مناقب ائمة الزیدیه، تحقیق مرتضى
(160)
--------------------------------------------------------------------------------
محطورى حسنى، چاپ اول : صنعاء، مکتبة بدر، 1423ق .
161. محمدبن ابى طالب، تسلیة المجالس وزینة المجالس، تحقیق فارس حسون کریم، چاپ اول: قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، 1418ق .
162. محمدبنطلحه(م 652)، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، تحقیق ماجد ابن احمد عطیه .
163. مزى(م742)، تهذیب الکمال، تحقیق بشار عواد معروف، چاپ چهارم: بیروت، مؤسسة الرساله، 1406ق .
164. مسعودى(م 346)، مروج الذهب، قم، چاپ دوم: دارالهجره، 1404ق .
165. مسکویه (م 421)، تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامى، چاپ دوم: تهران، سروش، 1422ق .
(161)