نگاهى به کتاب «میراث مکتوب شیعه
آرشیو
چکیده
جریان وروند «نگارش مکتوب» در میان شیعیان، موضوعى است که در کتاب میراث مکتوب شیعه نوشته دکتر سیدحسین مدرسى مورد بررسى و کند و کاو قرار گرفته است و نوشتار حاضر در صدد معرفى و مرورى برمطالب کتابیادشده و بیان نکتههاى نو و تازهیاب آن مىباشد که در سهبخش سامان یافتهاست. در بخش اول ، ضمن معرفى نویسنده کتاب و بیان توانایى و شایستگى وى در این عرصه، محتوا و شیوه تنظیم کتاب و ویژگىهاى آن بیان شده است. در بخش دوم، به آرا و دیدگاههاى نویسنده که بهگونهاى انتقادى روایات را همراه با زمینه تاریخى آنها بررسى کرده، توجه شده، سپس رشد و توسعه طبیعى روایات به مرور زمان ـ که مورد تأکید نویسنده است ـ و به صورت موردى نشان داده شده است. مباحث و اختلافات مذهبى و اثرات آن در ساخت روایات از جمله مسائلى است که در جاى جاى کتاب از نگاه تیزبین مؤلف دور نمانده و اهمیت فوقالعادهاى در تحلیلهاى نویسنده داشته است. در این بخش، ذیل سه عنوانِ گونههاى نگارش، اخبار ساختگى و ریشهیابى لغزشها مطالب پراکنده کتاب تنظیم شده و قابل دست یابى است. در پایان و بخش سوم، برخى نقدهاى وارد برکتاب مطرح شده است .متن
میراث مکتوب شیعه جدیدترین اثر دکتر سیدحسین مدرسى طباطبایى است که به فارسى برگردانده شده است. در این نوشتار در سهبخش به معرفى آن مىپردازیم.
(5)
--------------------------------------------------------------------------------
بخش اول : کتاب و نویسنده
الف ) مشخصات کتاب
میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجرى، دفتراول، نوشته سیدحسین مدرسى طباطبایى، ترجمه سیدعلى قرایى و رسول جعفریان، قم، کتابخانه تخصصى تاریخ اسلام و ایران، 1383، 528 صفحه با فهارس. عنوان انگلیسى کتاب :
tradition and survival: A bibliographical survey of early shiite literature oneworld. Oxford, 2003.
ب ) نویسنده کتاب
دکتر سید حسین مدرسى طباطبایى سالها در قم به تحصیل علوم دینى اشتغال داشت و همزمان در زمینه تاریخ علوم اسلامى، بهویژه فقه و تاریخ، پژوهشهایى را انتشار داد که یکى از برجستهترین آنها تربت پاکان بود. وى سپس در آکسفورد به تحصیلات خود ادامه داد و هماکنون در دانشگاههاى پرینسون و کلمبیا در امریکا، و آکسفورد در انگلستان به تدریس علوم اسلامى و حقوق مشغول است. از ایشان آثار چندى به فارسى ترجمه شده است که از آن جمله مىتوان به سه کتاب زمین در فقه اسلامى، درآمدى بر فقه شیعه و مکتب در فرایند تکامل اشاره کرد.
(6)
--------------------------------------------------------------------------------
ج ) محتوا و تنظیم کتاب
این کتاب تلاشى است براى بازشناسى آثار مکتوب قرنهاى نخستین اسلامى که بیشترِ آنها اینک از دست رفته، اما بخشهایى از آنها را مىتوان در کتابهاى باقیمانده بهدست آورد. این نوشته برخلاف کتاب سزگین، تاریخ التراث العربى که تنها از کتابها نام مىبرد، تلاش دارد با گردآورى منقولات مؤلفان از منابع مکتوب متأخر، بازسازى کتاب آنها را براساس مستحکمترى استوار سازد. هدف این نوشته، شناخت و دستیابى به میراث مکتوب شیعه امامیه طى سه قرن نخست هجرى است. نویسنده، این بررسى را بهعنوان متمم کتاب تاریخ التراث العربى فؤاد سزگین که با عنوان تاریخ نگارشهاى عربى(1) به فارسى در آمده، انجام داده است.
میراث مکتوب شیعه در سه فصل کلى تنظیم شده است :
فصل اول : امام على علیهالسلام و نزدیکانش : در این فصل، تاریخ تشیع و مکتوبات شیعیان در حدود نیم قرن اول هجرى مورد بحث و بررسى قرار گرفته و مکتوبات آنان که بیشتر در قالب دفتر و جزوههایى حدیثى بوده، پىگیرى شده است.
فصل دوم : تشیع کوفى در دوران اموى : نویسنده در این فصل، از جریان رو به رشد تشیع، بهویژه تشیع کوفى تحلیلى مختصر ارائه کرده و جریانها و گرایشها و شاخههاى تشیع کوفى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . فؤاد سزگین، تاریخ نگارشهاى عربى، به اهتمام خانه کتاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380.
(7)
--------------------------------------------------------------------------------
را مىکاود و در ادامه، لیست مؤلفان شیعى و کتابهایشان را ارائه کرده است.
فصل سوم : دوران سرکوب شیعه : این فصل به بررسى آثار شیعه میان سالهاى 136-198ق که حدودا دوره اول عباسیان است، اختصاص دارد. تشیع امامى در این مرحله، از نظر داخلى، درون خود شاهد اختلافها و انشعابهایى بود. سرکوب دولتى و انشعاب داخلى، مشخّصه عمده جامعه امامى در این دوره است که تا آخرین سالهاى قرن دوم ادامه داشت (ص 170). بنابراین، نویسنده در این دفتر که دفتر اول است موفق نشده تا آثار و نوشتههاى شیعیان را در سه قرن نخستین بهصورت کامل بررسى کند.
در پایان کتاب سه فهرست آمده است : منابع و مآخذ، فهرست راهنما و فهرست نام نویسندگان.
کتاب پس از ترجمه در اختیار نویسنده قرار گرفته و وى نکتههایى را برآن افزوده و با همین اصلاحات چاپ شده است.
د) ساختار داخلى کتاب
سبک و شیوه ارائه مطالب در کتاب چنین است که ابتدا شرح حال مختصرى از نویسنده کتاب و منابع شرح حال او را به دست داده و در ضمن، گزارشهاى نادرست بیان شده است. سپس آثار نویسنده با توجه به کتابهاى فهرست، از جمله رجال نجاشى و فهرست طوسى و منابع دیگر نام برده مىشود و ذیل آن، موارد برجاى مانده از آن کتاب در متون دیگر پىگیرى و تلاش شده با گردآورى منقولات باقى مانده از آن اثر در منابع بعدى، کتاب بازسازى شود. در
(8)
--------------------------------------------------------------------------------
مورد کتابهایى نیز که تا عصر حاضر باقى ماندهاند، مشخص کرده که چه حجمى از تألیف اصلى را در بر دارد یا چه مواردى بر آن افزوده شده است.
براى مثال درباره اصل مثنى نوشته مثنىبنحناط چنین گفته که «متن باقىمانده، یا نسخه کوتاه شدهاى از دفتر حدیثِ بسیار طولانى مؤلف بوده و یا تنها بخشى از آن است»(ص 424).
ه ) ویژگىها و مزایاى کتاب
نویسنده در موضوعى که دست به قلم برده کاملاً تواناست و بر منابع و مصادر موضوع، احاطه کاملى دارد. و هر چند از نرم افزارهاى کامپیوترى به دلیل آماده نبودن این برنامهها در زمان فیشبردارى، استفاده نکرده، اما تتبع بسیارى براى یافتن موارد باقىمانده از یک نویسنده انجام داده و در این راه، موفق بوده است. نویسنده از کتابها و نوشتهها، بهویژه از نوشتههاى مستشرقان و آخرین تحقیقات آنها که با این پژوهش، مرتبط است اطلاع داشته و از آنها بهره برده است. ارجاعات فراوان، از جمله ویژگىهایى است که به اتقان کتاب و برداشتهاى نویسنده کمک کرده است.
نگاه انتقادى وى به گزارشها، از جمله امتیازهاى مهم دیگر کتاب به شمار مىآید که در موارد قابل توجهى دیده مىشود. افزون بر این، مورد پژوهى و گردآورى و بازسازى کتابهاى مفقود نویسندگان شیعى به عنوان طرحى کلان، ابتکارى است که در این کتاب به انجام رسیده و از درون آن مىتوان مجلدهاى بسیارى را به صورت بازسازى و جمعآورى تهیه کرد.
(9)
--------------------------------------------------------------------------------
البته خوانندگان و مخاطبان کتاب به طبع نوع بحثها قشر خاصى هستند و کتاب بهعنوان منبعى درسى یا عمومى تلقى نمىشود. این کتاب براى جویندگانى که در حوزه کتابشناسى، تاریخ تشیع و مباحث فرقهاى مشغول به تحقیقات و مطالعه مىباشند، جاذبه دارد و مىتواند کتاب قابل توجهى براى ایشان باشد.
بخش دوم : آرا و دیدگاههاى نویسنده
نویسنده در سرتاسر کتاب چند مسئله را مرتب و در لابهلاى مطالب پىگیرى کرده است. ازجمله مطالبى که وى بدان توجه داشته مسائل کلامى و گزارشهایى است که با توجه به آن ساخته و پرداخته شده است. موضوع دیگر، توجه به گرایشهاى مذهبى شیعه است که بهطور ویژه جریان غلوّ و باطنىگرى پىگیرى شده و در جاى جاى کتاب، رد پاى آثار باقى مانده از این گروه را نمایانده است. نگرش نویسنده به روایات موجود در منابع، نگاه ویژهاى است. او معتقد است برخى روایات، تنها منعکس کننده آرزوهاى زمانه است، از این رو تعداد قابل توجهى از روایات را بازتاب حوادث و نیازهاى زمانه مىداند. براى نمونه درباره روایات جابر جعفى مىگوید:
به هر روى، بیشتر این روایات بهطور صادقانه، آمال و آرزوهاى آن زمان را منعکس مىکند (ص 126).
براین اساس، جابر در روایتى (در غیبت نعمان، ص 311) چنین فرض مىکند که امام باقر علیهالسلام همان قائم خواهد بود(ص 126).
(10)
--------------------------------------------------------------------------------
وى در مورد دیگر درباره جابر جعفى مىگوید:
روایات فراوانى از جابر درباره معجزات پیامبر و امامان علیهمالسلام نقل شده است که مىتواند درست و اصیل بوده و نشانگر ذهنیت شاخهاى از تشیع کوفى باشد که جابر نماینده آن بود. بسیارى از این روایات چندان غیر معمول است که شمارى از راویان متقدم و حتى برخى از نویسندگان بعدى که مشکلى با روایات معجزات ائمه اطهار ندارند از آنها رضایت نداشته و آنها را «اعاجیب و غرایب» مىنامند (ص 127).
همچنین نویسنده کتاب در یک برآورد کلى از روایات فراوانِ جابر جعفى مىگوید :
علماى حدیث شیعه، همچنین یادآور شدهاند که بیشتر راویان از جابر بهطور کلى ناموثق شناخته مىشدند و بنابراین، صرفنظر از موقعیت شخصى خود او، بیشترِ روایات منسوب به او، به هر حال غیر معتبرند. با این همه، بیشتر مواد منسوب به وى از نظر شکل و محتوا منسجم بوده و با یکدیگر همخوانى دارد و مىتوان گفت آن نقلها، منعکس کننده مواضع و معتقدات رایج میان بخشى از تشیع کوفه در آن زمان بوده است. چنانکه از این زاویه به مسئله نگریسته شود، روایات جابر مىتواند به عنوان گزارش با ارزشى از عقاید و گفتمان یک مکتب متقدم ابتدایى و عامیانه رایج میان شیعیان کوفه در دوره اموى تلقى و ارزیابى شود (ص 130).
نویسنده همین دیدگاه را درباره روایاتِ دیگر دانشمندان شیعى نیز پىگرفته است، چنانکه درباره روایات ابانبنتغلب مىگوید :
(11)
--------------------------------------------------------------------------------
برخى از راویات ... منسوب به وى در ارتباط با رخدادهاى آینده درباره ظهور منجى منتظر، اصیل به نظر مىآید، زیرا آن روایات، منعکس کننده امیدهاى مستمر شیعیان براى ایجاد تغییرى به نفع آنان در آینده بود. چنین است روایتى در محاسن: 1/87 . روایات دیگرى هم هست که مىتواند منعکس کننده نگرانىهاى جامعه در آن زمان باشد، مانند روایتى از ابان در غیبت نعمانى: 298 که پیشگویى مىکند وقتى پرچم حق ظاهر مىشود، به خاطر آزارهایى که مردم از دست مدعیانى از خاندان پیامبر متحمل شدهاند، همه به آن دشنام خواهند داد. روایت دیگرى هم که محتملاً واقفى و مربوط به پس از وفات امام کاظم علیهالسلام است، شیعیان را نصیحت مىکند که اگر امام آنان ناپدید شد، برهمان اعتقاد نخست بمانند تا بار دیگر خورشید آنان طلوع کند (کمال الدین: 349)، یعنى او را همچنان امام واقعى بشناسند (ص 152).
محورهاى کلى که نویسنده در سرتاسر کتاب به آن توجه داشته و پىگیرى کرده است مىتوان در سه عنوان «گونههاى نگارش»، «اخبار ساختگى» و «ریشهیابى لغزشها» دستهبندى کرد که در ادامه به توضیح هر یک مىپردازیم:
الف ) گونههاى نگارش
نویسنده با توجه به گرایشهاى موجود در شیعه، نوشتههاى گوناگونى را در خلال مباحث معرفى کرده و زمینه و خاستگاه تاریخى تدوین آنها را نشان داده است. برخى از این نوشتهها عبارتاند از :
(12)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . دفاتر حدیثى : وى درباره نوشتههاى متقدم، این خط را پىگیرى مىکند که دفترها و جزوههاى حدیثى وجود داشته است، چنانکه درباره کتاب میثمتمار مىگوید که منابع از تألیف وى گزارشى ندادهاند، اما به دلیل روایت فرزندان میثم از او ممکن است که دفترى از سخنان امام على علیهالسلام در خانواده وجود داشته و باور چنین بوده که میثم آن را تدوین کرده است (ص 70).
همچنین درباره اصبغ بن نباته مىگوید:
تعداد زیادى روایت در منابع کهن به نقل از اصبغ درباره گفتهها و سیره امام على علیهالسلام در دوران خلافت ایشان موجود است. حجم بالاى این نقلها، برخى از نویسندگان متأخر را بر این فرض متمایل ساخته که مىباید در قرنهاى نخستین، دفترى از احادیث منسوب به اصبغ، مشابه کتاب ارث اعور، مشتمل بر روایات او از امام على علیهالسلام یا درباره آن حضرت وجود مىداشته است(ص 93).
2 . رسالههاى تبلیغى : در این کتاب، رسالههایى به عنوان رسالههاى تبلیغى معرفى مىشود که جنبه مناظرهاى داشته و به عنوان ابزارى در دست گروهها براى محاجه و مناظره با گروههاى مخالف بوده است. این رسالهها که منقولات آن بهطور معمول از زبان امام بیان مىشد، با توجه به ضرورت هر عصرى، ساخته و پرداخته مىشد و شامل آخرین دیدگاههاى گروه و تغییراتى بود که در آن، پدید آمده بود. از جمله این رسالهها، رسالهاى است که گفتوگویى میان امام کاظم علیهالسلام و یک راهب و راهبه را بیان مىکند. این رساله، جزوهاى است که براى مناظرههاى قرقهاى تدوین شده است (ص 428). همچنین نویسنده درباره کتابى با عنوان کتاب المسائل التى أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودى که به حارث اعور نسبت داده شده مىگوید:
(13)
--------------------------------------------------------------------------------
این اثر یک جزوه تبلیغى فرقهاى، و به احتمال زیاد از دوره اموى است که در شکل دفترى مشتمل بر پاسخهاى امام على علیهالسلام به پرسشهایى که رئیس جامعه یهود از او در بازگشت از جنگ نهروان نمود، تدوین شده است (ص 90).
درباره دو رساله، یکى حدیث الشورى و دیگرى خطبة الوسیله که از جابر روایت مىشود و موضوع آن درباره شایستهترین شخص براى جانشینى پیامبر است و در قالب یک سخنرانى از امام على علیهالسلام عرضه شده، معتقد است:
هر دو متن در شمار جزوههاى تبلیغى و مناظراتى فرقهاى قدیم شیعه بوده است. سبک ساده و بدون ظرافتهاى کلامى آنها و استدلالاتى که ضمن آنها ارائه شده، تاریخ تدوین آنها را به زمانى کهن، نزدیک به همان اواخر دوره اموى باز مىگرداند (ص 143).
درباره یک رساله از ابان مىگوید :
یک خبر طولانى در حجم یک رساله کوچک درباره حوادث سقیقه بنىساعده، محلى در مدینه که در آن جا خلافت ابوبکر صورت داده شد، در دست است که به نقل از ابان در احتجاج: 1/186 نقل شده است. این متن، یک متن مناظراتى فرقهاى شیعى است که به نظر مىرسد در جامعه شیعه کوفه در دوره اخیر اموى رایج بوده و بعدها، با تحریرها و طرق مختلف روایت شده است. (ص 158).
همچنین درباره سعد اسکاف مىگوید که کافى : 2/596 یک متن طولانى را نقل مىکند که براساس آن امام باقر به سعد اسکاف درباره فضایل قرآن گفته بود و در ادامه آن، پرسشها
(14)
--------------------------------------------------------------------------------
و پاسخهاى میان سعد و امام آمده است که هدف آن ثابت کردن فضیلت اهلبیت علیهمالسلام مىباشد. براساس نظر نویسنده، این یک رساله تبلیغى فرقهاى قرن دومى شیعى است که در سبک و لحن با سایر روایات سعد همخوانى ندارد، اما شاید در آن ادوار بهعنوان نامهاى از امام به سعد اسکاف، عرضه و تبلیغ مىشده است (ص 162).
3 . کتابهاى قصه تاریخى : گونه دیگرى از نوشتهها، کتابهایى است که به سبک داستان تدوین شده است. نویسنده معتقد است که این کتابها :
هماهنگ با سنت وقایعنگارى ایام العرب، برخى از روایات و گزارشهاى مربوط به جنگهاى جامعه اولیه اسلامى، مانند وقعه صفین، و برخى مقاتل، بیش از آنکه تاریخ باشد، نوعى قصه تاریخى است و بسیارى از جزئیات وقایع و گفتوگو و اشعار و رجزها و حتى برخى نامهایى که در آن ذکر مىشود بسا از ابداعات ذهنى راویان به نظر مىرسد (ص 15).
بنابراین، کتابى مانند وقعه صفین نوشته نصر بن مزاحم منقرى از این دست کتابها قلمداد مىشود.(1)
وى درباره اخبار مربوط به شهادت میثم مىگوید :
گزارش شهادت وى به چندین صورت نقل شده است که همه داراى سبک
--------------------------------------------------------------------------------
1 . براى آگاهى از منابعى که نصر بن مزاحم در تدوین کتاب وقعه صفین بدان دسترسى داشته است، ر.ک : رسول جعفریان، «منابع کتاب وقعه صفین نصر بن مزاحم عطار منقرى»، آیینه پژوهش، شماره 82، ص66.
(15)
--------------------------------------------------------------------------------
داستانى قدیسانه است، اما این حکایات مختلف، وقتى که به بیان آخرین مراحل شهادت او مىرسد، به هم نزدیک مىشوند (ص 68).
4 . کتابهاى باطنیان : در این نوشته، حساسیت ویژهاى نسبت به نظریهها و آرا و گزارشهاى باطنیان ابراز شده است. باطنىها کسانى بودند که براى امام، موقعیت ویژهاى قائل بوده و در این زمینه، غلو مىکردند. نویسنده اظهار مىدارد:
بسیارى از مطالب کتابى به نام دلائل الامامه و آثار مؤلفانى مانند شاذان بن جبرئیل قمى، حسینبن عبدالوهاب، قطب الدین راوندى و حسن بن سلیمان حلى از منابع غیر سنتى وباطنى، سرچشمه گرفته است. مؤلفان این آثار، شاید به اصالت موادى که نقل کردهاند، معتقد بودهاند، اما این باور الزاما براساس روشهاى سنتى روایت و نقد حدیث متکى نبوده است (ص 15).
همچنین او درباره رسالهاى با عنوان خبر وفاة سلمان الفارسى که منسوب به اصبغ بن نباته است مىنویسد:
این متن، یک اثر باطنى است که به روشنى توسط غالیان دورههاى بعد پرداخت شده است. متن کامل این رساله با نسبت ادعایىِ آن به اصبغ در فضایل شاذان بن جبرئیل: 86 آمده است (ص 93).
5 . کتابها و نوشتههاى منسوب : نویسنده در این بخش، گزارشهاى منسوب به افرادى را که از آنها صادر نشده و همچنین کتابهایى را که به غیر صاحبان آن منسوب است، معرفى کرده است. برخى از کتابهاى منسوب را چنین مىشمرد :
(16)
--------------------------------------------------------------------------------
براى نمونه، یک لیست قدیم از اسامى شمارى از راویان حدیث شیعى که رجال برقى خوانده مىشود، به احمد به محمد خالد برقى(م 280) منسوب شده، در حالى که در این متن، نقلهایى آمده است که از یکى از شاگردان این دانشمند بوده و بنابراین باید مربوط به زمانى متأخر از وى باشد ... [چنانکه] کتاب الایضاح ابنرستم طبرى را در نسخه چاپى آن به استناد یک دو نسخه خطى جدید به فضلبنشاذان نیشابورى منسوب داشتهاند[نیز] مىدانیم که تفسیرى که به شکل قراردادى، تفسیر على بن ابراهیم قمى خوانده مىشود از او نیست (ص 15-16).
او معتقد است برخى از این نوشتهها، رسالههایى است که براساس آموزههاى امام تدوین شده، اما منسوب به آنان است، چنانکه درباره آثار نصیریه چنین نظر دارد و مىگوید :
تعدادى کتاب، بهویژه در میراث غالى نُصیریه به مفضل جعفى منسوب شده که بهنظر مىرسد بیشتر آنها مربوط به پس از درگذشت او باشد... [از جمله[ وصیة المفضل. این اثر، متن یک وصیتنامه ادعایى از مفضل براى جامعه شیعه است که بهطور کامل در تحف العقول : 513-515 نقل شده است. یک بند طولانى در پایان این وصیتنامه که با دقت و ظرافت نوشته شده نشان مىدهد که این وصیت براى تبرئه مفضل از اتهامات شایع علیه او در آن دوره تدوین شده بود و متنى اصیل از خود او نیست، اما با این همه، حاوى اطلاعات با ارزشى است که نشان مىدهد وى در جامعه شیعى زمانى خود تا چه حد منفور بوده است (ص398).
همچنین مؤلف درباره اشعار امام على علیهالسلام معتقد است که بسیارى از اشعارى که در دیوانهاى منسوب به امام على علیهالسلام موجود است، سروده دیگران است، نه خود امام (ص 38)، همین طور دیوان منسوب به امام سجاد علیهالسلام را بىتأمل ساختگى دانسته با استناد به سبک و نیز محتواى دیوان، بهروشنى نشان مىدهد که سراینده اشعار، شخصى دیگر از دورانى
(17)
--------------------------------------------------------------------------------
دیگر است (ص 61).
درباره روایات نیز برخى از روایتها و گزارشها ساختگى و منسوب تلقى شده و انگیزههاى ساختن این روایات بیان شده است. براى نمونه، از سوى على بنابى حمزه بطائنى که از واقفه بوده است، مىگوید روایاتى از طرف وى ساخته شده که دوازده امام را پیش بینى مىکند (ص 233). همچنین درباره کرام خثعمى که از واقفه بوده همین مسئله پیش آمده و متنى بدو نسبت داده شده که براساس آن تعداد امامان، دوازده نفر دانسته شدهاند (ص 181). درباره عبداللّه بن قاسم واقفى نیز همین مسئله پیش آمده است (ص202).
ب ) اخبار ساختگى
نویسنده، گونههاى مختلفى از اخبار ساختگى و متنهایى را که در آنها دست برده شده، نشان داده است. وى بعضى از کتابها را معرفى مىکند که مطالب آنها به روز شده و به مرور و با توجه به نیاز شیعیان در هر دوره، بر آنها مطالبى افزوده شده است. زمینههایى که ایشان پىگیر کرده به شرح زیر است :
1 . رشد روایات : او درباره کتاب على علیهالسلام از یک نویسنده چنین نقل مىکند که گزارشهاى مختلف درباره کتاب امام على علیهالسلام «از همان روایت اولى که امیر مؤمنان را در محضر پیامبر در حال یادداشت سخنان ایشان نشان مىداد، گرفته شده و آن یک روایت بهتدریج رشد کرده و
(18)
--------------------------------------------------------------------------------
به اینجا رسیده است»(ص 24).
وى درباره موضوع و محتواى مصحف فاطمه علیهاالسلام مىگوید :
روایت دیگرى، احتمالاً موضوع کتاب را بسط داده و مطالبى را که مردم براى انجام وظایف دینىشان بدان محتاجاند، از جمله جزئیات دیات اعضاى انسانى را در آن جاى مىدهد. [وى در ادامه مىگوید :] همانگونه که درباره کتاب على علیهالسلام یادآور شدیم، توصیف اخیر براى متونى به نام «جفر» و «جامعه» یاد شده که چهبسا در این نقل نیز اشاره مورد نظر به محتواى متن اول (جفر) باشد که در این روایت از آن سخن رفته است و نه مصحف فاطمه، بهخصوص با توجه به اینکه ارجاعات به مصحف فاطمه بیشتر در امور غیبى و پیشگویىهاى تاریخى است نه وظایف شرعى و دین (ص 40).
طباطبایى نظر نویسنده معاصرى را در اینباره نقل مىکند که وى براین باور است که نوعى توسعه طبیعى، مانند آنچه درباره کتاب على علیهالسلام گفته شد، در اینجا هم مصداق دارد (ص 41). وى در پایان، چنین اظهار نظر مىکند که تغییر تکاملى فکر وجود یک صحیفه به یک مصحف طبعا روندى دشوار نبوده است (ص 42).
2 . افزایش و الحاق مطالب : نویسنده، معتقد است شایعترین فرم جعل، بهصورت داخل کردن مطالب جدید در متون کهن بوده، نه اینکه متن جدیدى از اساس، جعل شود و بهصورت متنو سندى قدیمى ارائه گردد (ص 128). ایشان مواردى از این نوع جعل را در سرتاسر کتاب نشان داده است، از جمله در مورد معرفى کتاب على علیهالسلام و بیان محتواى آن مىنویسد :
(19)
--------------------------------------------------------------------------------
در موارد اندکى، روایت نقل شده، از کارى حکایت مىکند که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله یا امیرمؤمنان علیهالسلام انجام داده یا نداده بودند، جملهاى که عادتا نمىتوانسته توسط پیامبر املا و توسط امیرمؤمنان نوشته شده باشد. [وى سپس اظهار مىدارد : [باید توجه داشت که در قرون اولیه، متونى وجود داشته است که شیعیان درباره فضایل امام على علیهالسلام و گفتهها و سیره آن حضرت نوشته بودند که در بسیارى از موارد، در قالب روایت و نقل از آن حضرت بوده است (ص 28).
درباره کتاب سلیم معتقد است که هسته اولیهاى دارد که در دوران هشام بن عبدالملک نوشته شده است. اشاره به دوازده حاکم جور (که دوازدهمین آنها هشام بود) در این کتاب، حاکى از این است که کتاب در آن دوره نوشته شده و چون بعد از هشام نوبت به حکومت ائمه نرسیده است، در دورههاى بعد، روایات با افزایش کلمات یا جملاتى بهروز شده است (ص 120-121).
نکته دیگرى که درباره کتاب سلیم یادآور مىشود این است که:
زبان کتاب، زبان ملاحم(1) است که برخى از حوادث قرن اول اسلامى را از نگاه شیعه در قالب پیشگویىهایى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام وصف مىکند. برابر با طبیعتِ متون ملاحم تا روزگار ما، این پیشگویىها در دو یا سه مرحله، در دورههاى بعدى، با افزایش کلمات یا جملاتى بهروز شدهاند. بنابراین، در دو مورد از کتاب، اشارهاى به آمدن پرچمهاى سیاه از شرق براى سرنگونى دولت اموى شده است. این اشاره، به وضوح موردى از بهروز شدن متن است (ص 121).
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مراد از ملاحم در روایات اسلامى، حوادث و جنگهاى خونینى است که در آینده رخ مىدهد.
(20)
--------------------------------------------------------------------------------
همچنین نویسنده به نقل از یکى از دانشمندان اخیر شیعى در مورد مجعول بودن کتابسلیم مىنویسد:
[کتاب سلیم] متعلق به اواخر دوره اموى است، پیش از آن که تعداد امامان ستمگر از دوازده تجاوز کند، «چه در متن کتاب پیشگویى مىشود که پس از آن دوازده ستمکار، حق به حقدار برخواهد گشت، اما این امر هیچگاه محقق نشد و بر تعداد غاصبان افزوده شد و حق به حقدار برنگشت» (شعرانى، در حواشى شرح اصول کافى ملا صالح مازندرانى، ج 2، ص 383) (ص 123).
وى درباره یک نقل قول از میثم در کتاب کافى مىگوید :
در آخرین جمله این نقل، نوعى لحن ضد کیسانى وجود دارد که تاریخِ خبر را چند دهه بعد از میثم معین مىکند، مگر آنکه جمله اخیر بعدا برمتن افزوده شده باشد (ص 70-71).
همچنین درباره احادیث منسوب به حارث اعور مىگوید :
البته نامحتمل نیست که در اصل، متنى وجود داشته و سپس بر آن مطالبى افزوده و بهروز شده باشد؛ مطلبى که در بسیارى از موارد مشابه، بسیار رایج بوده است (ص 89).
همین نظر را درباره برخى اخبار سعد اسکاف نیز ابراز مىکند:
(21)
--------------------------------------------------------------------------------
دو خبر باطنىگراى منسوب به سعد اسکاف که در مزار مفید: 192 ... و مناقب ابنشهرآشوب: 4/222 ... آمده، به احتمال زیاد از ساختههاى دورههاى بعد است، زیرا چنین گرایشى، در سایر نقلهاى بسیار او دیده نمىشود (ص 161-162).
نویسنده، گونهاى دیگر از الحاق را نیز در کتابهایى مانند بصائر الدرجات صفار یافته و مىگوید:
افزودههایى به برخى کتابها از سوى غیر نویسندگان آن الحاق شده است که براى نمونه، احتمال جدى وجود دارد که بخش بزرگى از نسخه کبراى موجود کتاب بصائر الدرجات الحاق باشد (ص 15).
3 . زمینههاى جعل : نویسنده، مباحث و گرایشهاى مذهبى را از جمله زمینههاى جعل مىداند. او معتقد است برخى مباحث کتابها به ادبیات قدیم شیعه مربوط است که تعارض بین علماى شیعى و سنى را نشان مىدهد. و از همین خلال، مواردى را به شرح زیر نشان مىدهد:
الف ـ گرایشهاى داخلى تشیع : او در گرایشهاى داخلى تشیع به جریان غلوّ و باطنىگرى توجه ویژه کرده و رگههاى این گرایش را از لابهلاى آثار باقىمانده بهخوبى دریافته و با توجه به همین مواردِ باقى مانده از مؤلفان، گرایشهاى مذهبى آنان را بیان کرده است. او علاوه بر جریان غلوّ به مسئله واقفه نیز اهتمام داشته و جابهجا دانشمندان مؤلف این گروه را نشان داده است. وى درباره جابر جعفى مىگوید :
روایات او به روشنى نشانههاى شاخه مردمى تشیع کوفى اواخر دوره اموى را
(22)
--------------------------------------------------------------------------------
داراست؛ یعنى تأکید شدید بر دوستى على و فرزندانش که جهتگیرى فعلى آن عمدتا به سمت شاخه حسینى بود، و دیگر باطنگرایى و تبرّاى از خلفاى پیش از امام على علیهالسلام و طبعا از عثمانیه، و انتظار بازگشت و تغییر اوضاع به نفع خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله (ص 125).
همچنین درباره عبداللّهبن ابىیعفور مىگوید :
ابن ابىیعفور به شاخه متعدلتر جامعه شیعه کوفه تعلق داشت؛ جریانى که با نسبت دادن ویژگىهاى فوق انسانى به امامان علیهمالسلام مخالفت مىکرد. روایت وى، و نیز گفتههاى دیگران درباره او، این حقیقت را اثبات مىکند (ص 144).
و درباره ابانبن تغلب مىگوید :
هر دو گروه شیعه و سنى، ابان را راوى موثقى در حدیث مىشمرند. روایات وى نماینده گرایش معتدل و عالمانهتر تشیع کوفى بود (ص 148).
وى درباره روایات ابانبنتغلب مىگوید :
روایات وى بهطور عموم، نوعى گرایش معتدل و غیر افراطى در تشیع کوفى است که با وجود آن که عمیقا شیعى و علوىگراست، چندان تحت تأثیر افکار باطنى که مشخّصه گرایش شیعى سبأیى ـ کیسانى بود، قرار نداشت (ص 151).
وى در آثار مفضل جعفى غور مىکند و رگههاى جریان غلوّ را در آن نشان مىدهد (ص398).
(23)
--------------------------------------------------------------------------------
ب ـ جعل به انگیزه هدفى پسندیده : نویسنده، نظر یکى از دانشمندان شیعى (علامه شعرانى) را درباره کتاب سلیم نقل کرده و مىنویسد :
این کتاب، مجعول است و بر این باور است که این جعل براى هدف خوبى صورت گرفته و پردازنده آن، اطلاعاتى را که برخى معروف، و شمارى هم نادرست بوده، روىهم ریخته که البته بهطور کلى به قصد خدمت بهمقصودى درست صورت گرفته است (ص 123).
4 . شیوههاى جعل : نویسنده، برخى از راههایى را که براى جعل احادیث طى شده، نشان داده و بررسى کرده است، از جمله این راهها، مستند سازى مطالب است. وى درباره برخى از راههایى که اعتبار داشته، چنین اظهار نظر مىکند که دیگران براى مستند سازى مطالب مورد نظر خود از آن استفاده کردهاند. او درباره میثم تمار مىگوید که «نام میثم مانند شمارى دیگر از اصحاب امام على علیهالسلام در زمانهاى بعد براى مستند ساختن مطالب باطنى و مسائل مربوط به ملاحم و فتن بهعنوان روایت از امام على علیهالسلام مورد استناد قرار گرفته است». آنگاه مواردى از کتاب الهدایة الکبرى و دیگر کتابها نقل مىکند که این موارد هیچ کدام از طریق اعضاى خانواده میثم روایت نشده است (ص 71).
او درباره حارث اعور گفته است :
اسناد «ابواسحاق از حارث از على علیهالسلام » مانند برخى از سندهاى معروف دیگر، در ادوار بعد وسیلهاى آسان و سندى دمِ دست براى کسانى شد که مىخواستند ابداعات ذهنى خود را به شکل روایت به امیرمؤمنان منتسب سازند. در این مورد، بهخصوص عثمانیه در مناظرات فرقهاى خود با شیعیان و بهمنظور اسکات و الزام آنان بهرهبردارى کردند. بدین ترتیب با جعل حدیث، عقاید و آراى ضد شیعى را با
(24)
--------------------------------------------------------------------------------
افزودن این سند در آغاز آن به امام على علیهالسلام نسبت مىدادند و در حال، رجال شناسان سنى، حارث را یک شیعه سرسخت مىشناسانند و قابل تصور نیست که یک شیعه سرسخت چنان مطالبى را روایت کند (ص 88).
همچنین درباره حارث اعور مىگوید :
در ادوار بعد، برخى از محدثان دیگر نیز به نوبه خود از همان طریق براى مستند ساختن پارهاى از افزودههاى خویش بهره جستهاند. یک نمونه، خبرى است که فهرستِ کامل نام دوازده امام را دارد و در مائه منقبه ص 23 ... آمده است (ص89).
درباره دفتر اصبغ بن نباته و روایات پراکنده وى مىنویسد :
بخشى از این روایات البته مىتواند از چنین کتابى ـ در صورتى که وجود مىداشته ـ بوده باشد، اما این محتمل است که در بسیارى از این موارد، برخى از راویان بعدى از نام وى بهعنوان نامى دمِ دست براى مستند ساختن برخى اقوال مشهور امام على علیهالسلام یا پارهاى از ساختههاى خود استفاده کرده و نام وى را بر سر آن اخبار افزوده باشند. سعد اسکاف که راوى عمده اخبار اصبغ است یک واعظ یا قاص [= داستان سرى] حرفهاى بوده و طریق «سعد از اصبغ از على علیهالسلام » مانند طریق «سبیعى از حارث ازعلى علیهالسلام » یک اسناد رایج مورد استفاده در دورههاى بعد بوده است (ص 93).
درباره زیدبنوهب و استفاده از نام وى نوشته است :
(25)
--------------------------------------------------------------------------------
ابوذر و عمار هر دو مورد علاقه شیعیان و مورد تنفر عثمانىها بودند. پردازندگان بعدى روایات ملاحم، از نام وى مانند نام برخى دیگر از اصحاب امام على، براى استناد اخبار ملاحم به آن حضرت استفاده کردهاند. نمونهاى از این دست در مقتضب الاثر ابن عیاش : 31 آمده است ... تلاش مشابهى از طرف پردازشگران سنى در استفاده از نام زید براى نسبت دادن گفتههاى ضد شیعى به امام على علیهالسلام صورت گرفته است (ص 117).
همچنین او مىگوید :
نسبتهاى دروغ به جابر جعفى در روایات، امرى غیر عادى نبود. نوبختى در فرق الشیعه: 51 از شخصى با نام عبداللّهبنحارث یاد مىکند که افکار غالى را نشر داده و آنها را به جابر نسبت مىداد. شاید این اندکى پس از وفات جابر بوده است.
[جابر جعفى عقیده به رجعت داشت]، اما روایتى در تاریخ ابن عساکر : 54/284 گویى جابر را از داشتن ابن عقیده مبرا مىکند، زیرا از وى نقل مىکند که گفته بود هیچ کس در خاندان پیامبر چنین عقیدهاى نداشته است. اما این روایت، نمونهاى است از روش مرسوم و رایج در مجادلات مذهبى آن روزگار که اندیشهاى را با نسبت دادن گفتارى علیه آن به پیشوایان مذهب مورد تردید و تضعیف قرار مىدادند یا از زبان بزرگان مکتب مخالف، مطالبى علیه معتقدات پیروان آن مکتب بهدروغ جعل مىنمودند (ص 129).
درباره ابان بن تغلب که گرایش معتدل و غیر افراطى داشت، گفته است :
(26)
--------------------------------------------------------------------------------
این گرایش معتدل آن چنان که از روایات ابان بهدست مىآید، مانع از آن نشد که برخى از راویان بعدى، پیشگویىهایى درباره تعداد دقیق و نام امامان علیهالسلام یا اخبارى درباره عجایب گذشته، حال و آینده، اخبارى باطنىگرا درباره سلمان (که غلوّ در فضایل او از مسائل مورد علاقه خاص غلات بود) و امامان یا خبر مربوط به یک جنى که نزد امام على علیهالسلام آمد که خبر کشته شدن پسرش را بدهد، روایات دیگرى از این دست، منسوب سازند (ص 153).
چنانکه گاه اهلسنت در مجادله با شیعیان از همین روش استفاده مىکردند. براى نمونه درباره اینکه گفته شده قرائت عاصم از حفص همان قرائت امام على است چنین اظهار نظر کرده است :
ردیه نویسان سنى، از این نظریه که قرائت امام على علیهالسلام از طریق ابوعبدالرحمان سلمى بهدست رسیده، و اینکه قرائت سلمى اساسا اختلافى با قرائت رایج قرآن ندارد، براى حمله به استدلالات کلامى شیعیان نخستین و احتجاج آنان به این مسئله که امام على علیهالسلام مصحفى متفاوت از قرآن عثمانى داشته است بهره بردارى کردهاند. این مسئله، این پرسش را بهخاطر مىآورد که آیا یکى دانستن قرائت امام على با قرائت عاصم اصولاً از آغاز به همین منظور طرح نشده بود تا از آن بهعنوان وسیلهاى براى خلع سلاح شیعیان در استدلالات کلامى استفاده شود؟ (ص 22)
ج ) ریشهیابى لغزشها
(27)
--------------------------------------------------------------------------------
نویسنده در موارد قابل توجهى اشتباهات راهیافته به منابع را بیان کرده و ریشه و منشأ آنها را نشان داده است که برخى از آنها عبارتاند از:
1 . تصحیف : محورى که وى در این کتاب اهتمام تمام به آن داشته، بیان تصحیفات راهیافته در کتابهاست که نویسنده، جابهجا از آن نام برده و وجه صحیح آن را بیان کرده است. مواردى از تصحیفاتى که ایشان شمرده به قرار زیر است:
ـ خالد بن ماد : نام پدر وى زیاد، و حماد و باد نیز نوشته شده است. وى درباره نامهاى متعدد پدر خالد مىگوید :
به نظر مىرسد مورد اخیر تصحیف باشد و دو مورد اول، کوششهایى براى تصحیح! این وضعیت طبیعىتر بهنظر مىرسد تا عکس آن، چرا که تصحیف نام معمول و شایع زیاد به نام غیرشایع، آن هم در همه سندها، بسیار غیرمحتمل بهنظر مىرسد. این ممکن است که نام مؤلف برکتاب اصلى ساییده شده یا به هر دلیل دیگر درست روشن خوانده نمىشده و این تفاوتها و اختلافها نشانگر، صورتهاى مختلفى است که درباره نحوه خواندن آن نام بهنظر افراد رسیده بود(ص 373).
ـ گاه بیان این تصحیفات با توجه به گرایش کارى نویسنده بیان شده است. براى نمونه گفته است که نام کتاب هشامبنالحکم باید الالطاف بوده باشد، نه الالفاظ، این اظهار نظر با توجه به نوع فعالیت کلامى هشامبنحکم صورت گرفته است(ص 325). چنانکه عنوان کتاب هشام حناط را که کتاب الحج گفته شده با توجه به اینکه وى در مباحث کلامى فعالیت داشته کتاب الحجه دانسته است (ص 329).
(28)
--------------------------------------------------------------------------------
ـ درباره ابو رافع و فرزندش که بعضى روایاتِ فرزند به پدر نسبت داده مىشود گفته است که حذف کلمه «ابن» و طبعا اشتباه در منسوب کردن روایاتى که فرزند ابو رافع نقل کرده و نسبت دادن آن روایات به پدرش، اشتباهى رایج بوده که بیهقى و دیگران در موارد دیگر به آن اشاره کردهاند، همچنان که شیخ طوسى نیز متوجه این نکته بوده و هیچ کتابى را به ابو رافع نسبت نمىدهد (ص 47).
ـ مشابهت در نام، گاه موجب پدید آمدن اشتباههایى مىشد. وى در این باره مىنویسد:
خلط درباره عبیداللّه بن على بن ابى رافع بهخاطر نام مشترک وى با عمویش عبیداللّه بن ابى رافع، اشتباهى معمولى بوده است. آنچنانکه در اسناد، اخبار زیادى که از وى روایت شده، دیده مىشود و شرح حالنویسان هم آن را خاطر نشان کردهاند. به احتمال زیاد، همین مطلب، علت خلط موجود در عبارت نجاشى در تشخیص درست مؤلف کتاب ابن ابى رافع و نام دقیق کاتب رسمى امام على علیهالسلام بوده است. روشن است که شیخ طوسى، این خلط را دریافته و در این دام گرفتار نشده است (ص 53).
ـ منسوبین به عبد القیس را عبقسى هم مىتوان خواند که به نظر مىرسد عبسى و عیسى شکل تصحیف شده آن باشد.
ـ تصحیف جعفى به خثعمى یا خزاعى که درباره ادیم جعفى رخ داده است (ص 451).
ـ تصحیف «حوثى» به خارفى درباره حارث اعور، و تصحیف خارفى به حالقى که در مورد بعد به جرجانى تصحیف شده است. تصحیف اخیر، سبب شده که یکى از معاصرانِ یحیى بن
(29)
--------------------------------------------------------------------------------
معین اظهار نظر کند که حارث، به احتمال داراى اصالت ایرانى بوده است (ص 72).
ـ تصحیف تمیمى به یمنى در انتساب اصبغ بن نباته (ص 90).
ـ تصحیف تسعین به سبعین درباره عمر کمیل بن زیاد (ص 111).
ـ تصحیف مدنى به مدائنى و فرم دیگر آن مدینى (ص 371).
2 . سبق ذهن و سبق قلم : نوع دیگرى از خطاها، اشتباهات سهوى است که نویسنده به آن اعتنا کرده است. از جمله وى درباره کتاب مزار امیرالمؤمنین نوشته معاویة بن عمار دهنى گفته است:
بهنظر مىرسد موردى از این کتاب برجاى نمانده است، ولى احادیثى از این مؤلف در کافى و کامل الزیارات درباره فضیلت و آداب زیارت مرقد و مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مدینه آمده است. انسان وسوسه مىشود که بگوید نجاشى یا منبع وى نیز شاید مزار پیامبر را در خاطر داشته، ولى بهجاى آن مزار امیرالمؤمنین نوشتهاند که خطایى ناشى از سبق ذهنى و سهوالقلم بوده است (ص 395).
از جمله موارد دیگر از این دست، افزودن «علیه السلام» در برابر ابو جعفرى است که مراد از آن، منصور است و کاتبان گمان کردهاند امام باقر علیهالسلام است (ص 220).
3 . ریشه یابى نسبتها : انتساب از جمله امورى است که نویسنده به آن توجه کامل کرده و در معرفى هر شخص، انتساب قبلیهاى وى را نیز حتىالمقدور بیان کرده و موارد اشتباه را یاد
(30)
--------------------------------------------------------------------------------
کرده است. براى نمونه درباره «صاحب الطاق» مىگوید : در حدیث شیعى بهطور عموم از این دانشمند با عنوان صاحب الطاق یا طاقى یاد مىشود. وى با لقب «شاه طاق» هم شهرت داشت. به نظر مىرسد لقب اخیر (شاه طاق) منشأ القاب دیگر او باشد که «صاحب الطاق» شکل معرّب و لقب «شیطان الطاق» فرم سنى آن بود که از نظر آهنگ نیز مشابه شاه طاق بوده و به تقلید از آن ساخته شده بود. لقب مؤمن الطاق هم به روشنى، نوعى واکنش در مقابل آن نامگذارى سنى، و لقب «طاقى» فرم مختص و بىطرفانه آن بوده است(ص 403).
وى درباره انتسابهاى قبیلهاى مختلف در مورد نام واحد معتقد است که اختلاف این انتسابها گاه مىتواند نشانه تعداد اشخاص بوده باشد.
4 . عددهاى رند : وى درباره عددها و آمار رندى که بهویژه درباره تاریخ درگذشت افراد گفته مىشود معتقد است که نمىتواند دقیق بوده باشد. براى نمونه، او تاریخ درگذشت ابوضمره را که سال 180 یا 200ق پیشنهاد شده است، نشانه تقریبى بودن آن تاریخها مىداند (ص259).
بخش سوم : نقد و بررسى کتاب
1 ـ بخش عمده کتاب ـ چنانکه مؤلف گفته ـ پیش از پدید آمدنِ برنامههاى رایانهاى تهیه شده است. در این نرمافزارها حجم بسیارى از منابع و متون گنجانده شده که کار محقق را براى بررسىهایى شبیه آن چه مؤلف در این کتاب بدان اقدام کرده، آسانتر مىکند، ضمن آنکه حجم جوابهاى یافته شده را گسترش مىدهد. مراجعه به این نرم افزارها نویسنده را در دو جهت یارى مىرساند: یکى، افزودن بر موارد یافت شده از هر مؤلف که شکل و قالب اولیه
(31)
--------------------------------------------------------------------------------
اثر را بهتر نشان مىدهد و دیگر اینکه با گردآمدن موارد و نمونههاى بیشتر، برخى از تحلیلها را که تنها براساس موارد یافت شده بنا شده است، مىتوان تصحیح نمود.
2 ـ نویسنده، اصل و اساسى براى بسیارى از روایات نمىبیند و بیشتر روایات را ساخته ضرورت عصر و براى پاسخگویى به نیازهاى پیشآمده مذهبى مىداند. البته در پذیرش این نظر بهطور عموم و گسترده باید محتاط بود.
3 ـ نویسنده عمدتا به جریانها و مسائل کلامى که مورد علاقه وى است عنایت خاص داشته و با همین زاویه دید سراغ نصوص باقیمانده براى شناسایى نویسندهاى و ریشههاى فکرى او رفته و در این مسیر، راه افراط را پیموده است.
4 ـ گاه براى اثبات مطلبى تنها به یک نقل قول اکتفا کرده که صحیح نیست، از جمله درباره رواج صحیفه سجادیه معتقد است که پیش از قرن چهارم این کتاب شهرت نداشته و متداول نبوده است (ص 59). این اظهار نظر براساس سخنى از پدر علامه مجلسى است که آن سخن مىتواند تنها ناظر برعدم رواج صحیفه در اصفهان باشد.
5 ـ مراد از برخى واژهها که در موارد بسیارى در کتاب بهکار رفته، مشخص نشده است. براى نمونه، منظور نویسنده از واژه «باطنى» و «باطنىگرى» که در سرتاسر کتاب بهکار رفته، تعریف نشده و ملاکها و معیارهاى روایات باطنى مشخص نشده است.
6 ـ قسمت سوم کتاب با عنوان «دوران سرکوب شیعه» که صفحات بیشترى را به خود اختصاص داده است، فاقد تحلیلها و دقتهاى ریزى است که در دو قسمت قبلى کتاب بدان توجه شده است.
(32)