چکیده

جریان وروند «نگارش مکتوب» در میان شیعیان، موضوعى است که در کتاب میراث مکتوب شیعه نوشته دکتر سیدحسین مدرسى مورد بررسى و کند و کاو قرار گرفته است و نوشتار حاضر در صدد معرفى و مرورى برمطالب کتاب‏یادشده و بیان نکته‏هاى نو و تازه‏یاب آن مى‏باشد که در سه‏بخش سامان یافته‏است. در بخش اول ، ضمن معرفى نویسنده کتاب و بیان توانایى و شایستگى وى در این عرصه، محتوا و شیوه تنظیم کتاب و ویژگى‏هاى آن بیان شده است. در بخش دوم، به آرا و دیدگاه‏هاى نویسنده که به‏گونه‏اى انتقادى روایات را همراه با زمینه تاریخى آن‏ها بررسى کرده، توجه شده، سپس رشد و توسعه طبیعى روایات به مرور زمان ـ که مورد تأکید نویسنده است ـ و به صورت موردى نشان داده شده است. مباحث و اختلافات مذهبى و اثرات آن در ساخت روایات از جمله مسائلى است که در جاى جاى کتاب از نگاه تیزبین مؤلف دور نمانده و اهمیت فوق‏العاده‏اى در تحلیل‏هاى نویسنده داشته است. در این بخش، ذیل سه عنوانِ گونه‏هاى نگارش، اخبار ساختگى و ریشه‏یابى لغزش‏ها مطالب پراکنده کتاب تنظیم شده و قابل دست یابى است. در پایان و بخش سوم، برخى نقدهاى وارد برکتاب مطرح شده است .

متن

  میراث مکتوب شیعه جدیدترین اثر دکتر سیدحسین مدرسى طباطبایى است که به فارسى برگردانده شده است. در این نوشتار در سه‏بخش به معرفى آن مى‏پردازیم.


(5)

--------------------------------------------------------------------------------

بخش اول : کتاب و نویسنده

الف ) مشخصات کتاب

    میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجرى، دفتراول، نوشته سیدحسین مدرسى طباطبایى، ترجمه سیدعلى قرایى و رسول جعفریان، قم، کتابخانه تخصصى تاریخ اسلام و ایران، 1383، 528 صفحه با فهارس. عنوان انگلیسى کتاب :

tradition and survival: A bibliographical survey of early shiite literature oneworld. Oxford, 2003.


ب ) نویسنده کتاب

    دکتر سید حسین مدرسى طباطبایى سال‏ها در قم به تحصیل علوم دینى اشتغال داشت و هم‏زمان در زمینه تاریخ علوم اسلامى، به‏ویژه فقه و تاریخ، پژوهش‏هایى را انتشار داد که یکى از برجسته‏ترین آن‏ها تربت پاکان بود. وى سپس در آکسفورد به تحصیلات خود ادامه داد و هم‏اکنون در دانشگاه‏هاى پرینسون و کلمبیا در امریکا، و آکسفورد در انگلستان به تدریس علوم اسلامى و حقوق مشغول است. از ایشان آثار چندى به فارسى ترجمه شده است که از آن جمله مى‏توان به سه کتاب زمین در فقه اسلامى، درآمدى بر فقه شیعه و مکتب در فرایند تکامل اشاره کرد.

(6)

--------------------------------------------------------------------------------


ج ) محتوا و تنظیم کتاب

    این کتاب تلاشى است براى بازشناسى آثار مکتوب قرن‏هاى نخستین اسلامى که بیشترِ آن‏ها اینک از دست رفته، اما بخش‏هایى از آن‏ها را مى‏توان در کتاب‏هاى باقیمانده به‏دست آورد. این نوشته برخلاف کتاب سزگین، تاریخ التراث العربى که تنها از کتاب‏ها نام مى‏برد، تلاش دارد با گردآورى منقولات مؤلفان از منابع مکتوب متأخر، بازسازى کتاب آن‏ها را براساس مستحکم‏ترى استوار سازد. هدف این نوشته، شناخت و دست‏یابى به میراث مکتوب شیعه امامیه طى سه قرن نخست هجرى است. نویسنده، این بررسى را به‏عنوان متمم کتاب تاریخ التراث العربى فؤاد سزگین که با عنوان تاریخ نگارش‏هاى عربى(1) به فارسى در آمده، انجام داده است.

    میراث مکتوب شیعه در سه فصل کلى تنظیم شده است :

    فصل اول : امام على علیه‏السلام و نزدیکانش : در این فصل، تاریخ تشیع و مکتوبات شیعیان در حدود نیم قرن اول هجرى مورد بحث و بررسى قرار گرفته و مکتوبات آنان که بیشتر در قالب دفتر و جزوه‏هایى حدیثى بوده، پى‏گیرى شده است.

    فصل دوم : تشیع کوفى در دوران اموى : نویسنده در این فصل، از جریان رو به رشد تشیع، به‏ویژه تشیع کوفى تحلیلى مختصر ارائه کرده و جریان‏ها و گرایش‏ها و شاخه‏هاى تشیع کوفى

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . فؤاد سزگین، تاریخ نگارش‏هاى عربى، به اهتمام خانه کتاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380.

(7)

--------------------------------------------------------------------------------
را مى‏کاود و در ادامه، لیست مؤلفان شیعى و کتاب‏هایشان را ارائه کرده است.

    فصل سوم : دوران سرکوب شیعه : این فصل به بررسى آثار شیعه میان سال‏هاى 136-198ق که حدودا دوره اول عباسیان است، اختصاص دارد. تشیع امامى در این مرحله، از نظر داخلى، درون خود شاهد اختلاف‏ها و انشعاب‏هایى بود. سرکوب دولتى و انشعاب داخلى، مشخّصه عمده جامعه امامى در این دوره است که تا آخرین سال‏هاى قرن دوم ادامه داشت (ص 170). بنابراین، نویسنده در این دفتر که دفتر اول است موفق نشده تا آثار و نوشته‏هاى شیعیان را در سه قرن نخستین به‏صورت کامل بررسى کند.

    در پایان کتاب سه فهرست آمده است : منابع و مآخذ، فهرست راهنما و فهرست نام نویسندگان.

    کتاب پس از ترجمه در اختیار نویسنده قرار گرفته و وى نکته‏هایى را برآن افزوده و با همین اصلاحات چاپ شده است.


د) ساختار داخلى کتاب

    سبک و شیوه ارائه مطالب در کتاب چنین است که ابتدا شرح حال مختصرى از نویسنده کتاب و منابع شرح حال او را به دست داده و در ضمن، گزارش‏هاى نادرست بیان شده است. سپس آثار نویسنده با توجه به کتاب‏هاى فهرست، از جمله رجال نجاشى و فهرست طوسى و منابع دیگر نام برده مى‏شود و ذیل آن، موارد برجاى مانده از آن کتاب در متون دیگر پى‏گیرى و تلاش شده با گردآورى منقولات باقى مانده از آن اثر در منابع بعدى، کتاب بازسازى شود. در

(8)

--------------------------------------------------------------------------------
مورد کتاب‏هایى نیز که تا عصر حاضر باقى مانده‏اند، مشخص کرده که چه حجمى از تألیف اصلى را در بر دارد یا چه مواردى بر آن افزوده شده است.

    براى مثال درباره اصل مثنى نوشته مثنى‏بن‏حناط چنین گفته که «متن باقى‏مانده، یا نسخه کوتاه شده‏اى از دفتر حدیثِ بسیار طولانى مؤلف بوده و یا تنها بخشى از آن است»(ص 424).


ه ) ویژگى‏ها و مزایاى کتاب

    نویسنده در موضوعى که دست به قلم برده کاملاً تواناست و بر منابع و مصادر موضوع، احاطه کاملى دارد. و هر چند از نرم افزارهاى کامپیوترى به دلیل آماده نبودن این برنامه‏ها در زمان فیش‏بردارى، استفاده نکرده، اما تتبع بسیارى براى یافتن موارد باقى‏مانده از یک نویسنده انجام داده و در این راه، موفق بوده است. نویسنده از کتاب‏ها و نوشته‏ها، به‏ویژه از نوشته‏هاى مستشرقان و آخرین تحقیقات آن‏ها که با این پژوهش، مرتبط است اطلاع داشته و از آن‏ها بهره برده است. ارجاعات فراوان، از جمله ویژگى‏هایى است که به اتقان کتاب و برداشت‏هاى نویسنده کمک کرده است.

    نگاه انتقادى وى به گزارش‏ها، از جمله امتیازهاى مهم دیگر کتاب به شمار مى‏آید که در موارد قابل توجهى دیده مى‏شود. افزون بر این، مورد پژوهى و گردآورى و بازسازى کتاب‏هاى مفقود نویسندگان شیعى به عنوان طرحى کلان، ابتکارى است که در این کتاب به انجام رسیده و از درون آن مى‏توان مجلدهاى بسیارى را به صورت بازسازى و جمع‏آورى تهیه کرد.

(9)

--------------------------------------------------------------------------------

    البته خوانندگان و مخاطبان کتاب به طبع نوع بحث‏ها قشر خاصى هستند و کتاب به‏عنوان منبعى درسى یا عمومى تلقى نمى‏شود. این کتاب براى جویندگانى که در حوزه کتاب‏شناسى، تاریخ تشیع و مباحث فرقه‏اى مشغول به تحقیقات و مطالعه مى‏باشند، جاذبه دارد و مى‏تواند کتاب قابل توجهى براى ایشان باشد.


بخش دوم : آرا و دیدگاه‏هاى نویسنده

    نویسنده در سرتاسر کتاب چند مسئله را مرتب و در لابه‏لاى مطالب پى‏گیرى کرده است. ازجمله مطالبى که وى بدان توجه داشته مسائل کلامى و گزارش‏هایى است که با توجه به آن ساخته و پرداخته شده است. موضوع دیگر، توجه به گرایش‏هاى مذهبى شیعه است که به‏طور ویژه جریان غلوّ و باطنى‏گرى پى‏گیرى شده و در جاى جاى کتاب، رد پاى آثار باقى مانده از این گروه را نمایانده است. نگرش نویسنده به روایات موجود در منابع، نگاه ویژه‏اى است. او معتقد است برخى روایات، تنها منعکس کننده آرزوهاى زمانه است، از این رو تعداد قابل توجهى از روایات را بازتاب حوادث و نیازهاى زمانه مى‏داند. براى نمونه درباره روایات جابر جعفى مى‏گوید:

    به هر روى، بیشتر این روایات به‏طور صادقانه، آمال و آرزوهاى آن زمان را منعکس مى‏کند (ص 126).

    براین اساس، جابر در روایتى (در غیبت نعمان، ص 311) چنین فرض مى‏کند که امام باقر علیه‏السلام همان قائم خواهد بود(ص 126).

(10)

--------------------------------------------------------------------------------

    وى در مورد دیگر درباره جابر جعفى مى‏گوید:

    روایات فراوانى از جابر درباره معجزات پیامبر و امامان علیهم‏السلام نقل شده است که مى‏تواند درست و اصیل بوده و نشان‏گر ذهنیت شاخه‏اى از تشیع کوفى باشد که جابر نماینده آن بود. بسیارى از این روایات چندان غیر معمول است که شمارى از راویان متقدم و حتى برخى از نویسندگان بعدى که مشکلى با روایات معجزات ائمه اطهار ندارند از آنها رضایت نداشته و آن‏ها را «اعاجیب و غرایب» مى‏نامند (ص 127).

    هم‏چنین نویسنده کتاب در یک برآورد کلى از روایات فراوانِ جابر جعفى مى‏گوید :

    علماى حدیث شیعه، هم‏چنین یادآور شده‏اند که بیشتر راویان از جابر به‏طور کلى ناموثق شناخته مى‏شدند و بنابراین، صرف‏نظر از موقعیت شخصى خود او، بیشترِ روایات منسوب به او، به هر حال غیر معتبرند. با این همه، بیشتر مواد منسوب به وى از نظر شکل و محتوا منسجم بوده و با یکدیگر هم‏خوانى دارد و مى‏توان گفت آن نقل‏ها، منعکس کننده مواضع و معتقدات رایج میان بخشى از تشیع کوفه در آن زمان بوده است. چنان‏که از این زاویه به مسئله نگریسته شود، روایات جابر مى‏تواند به عنوان گزارش با ارزشى از عقاید و گفتمان یک مکتب متقدم ابتدایى و عامیانه رایج میان شیعیان کوفه در دوره اموى تلقى و ارزیابى شود (ص 130).

    نویسنده همین دیدگاه را درباره روایاتِ دیگر دانشمندان شیعى نیز پى‏گرفته است، چنان‏که درباره روایات ابان‏بن‏تغلب مى‏گوید :

(11)

--------------------------------------------------------------------------------

    برخى از راویات ... منسوب به وى در ارتباط با رخدادهاى آینده درباره ظهور منجى منتظر، اصیل به نظر مى‏آید، زیرا آن روایات، منعکس کننده امیدهاى مستمر شیعیان براى ایجاد تغییرى به نفع آنان در آینده بود. چنین است روایتى در محاسن: 1/87 . روایات دیگرى هم هست که مى‏تواند منعکس کننده نگرانى‏هاى جامعه در آن زمان باشد، مانند روایتى از ابان در غیبت نعمانى: 298 که پیش‏گویى مى‏کند وقتى پرچم حق ظاهر مى‏شود، به خاطر آزارهایى که مردم از دست مدعیانى از خاندان پیامبر متحمل شده‏اند، همه به آن دشنام خواهند داد. روایت دیگرى هم که محتملاً واقفى و مربوط به پس از وفات امام کاظم علیه‏السلام است، شیعیان را نصیحت مى‏کند که اگر امام آنان ناپدید شد، برهمان اعتقاد نخست بمانند تا بار دیگر خورشید آنان طلوع کند (کمال الدین: 349)، یعنى او را هم‏چنان امام واقعى بشناسند (ص 152).

    محورهاى کلى که نویسنده در سرتاسر کتاب به آن توجه داشته و پى‏گیرى کرده است مى‏توان در سه عنوان «گونه‏هاى نگارش»، «اخبار ساختگى» و «ریشه‏یابى لغزش‏ها» دسته‏بندى کرد که در ادامه به توضیح هر یک مى‏پردازیم:


الف ) گونه‏هاى نگارش

    نویسنده با توجه به گرایش‏هاى موجود در شیعه، نوشته‏هاى گوناگونى را در خلال مباحث معرفى کرده و زمینه و خاستگاه تاریخى تدوین آن‏ها را نشان داده است. برخى از این نوشته‏ها عبارت‏اند از :

(12)

--------------------------------------------------------------------------------

    1 . دفاتر حدیثى : وى درباره نوشته‏هاى متقدم، این خط را پى‏گیرى مى‏کند که دفترها و جزوه‏هاى حدیثى وجود داشته است، چنان‏که درباره کتاب میثم‏تمار مى‏گوید که منابع از تألیف وى گزارشى نداده‏اند، اما به دلیل روایت فرزندان میثم از او ممکن است که دفترى از سخنان امام على علیه‏السلام در خانواده وجود داشته و باور چنین بوده که میثم آن را تدوین کرده است (ص 70).

    هم‏چنین درباره اصبغ بن نباته مى‏گوید:

    تعداد زیادى روایت در منابع کهن به نقل از اصبغ درباره گفته‏ها و سیره امام على علیه‏السلام در دوران خلافت ایشان موجود است. حجم بالاى این نقل‏ها، برخى از نویسندگان متأخر را بر این فرض متمایل ساخته که مى‏باید در قرن‏هاى نخستین، دفترى از احادیث منسوب به اصبغ، مشابه کتاب ارث اعور، مشتمل بر روایات او از امام على علیه‏السلام یا درباره آن حضرت وجود مى‏داشته است(ص 93).

    2 . رساله‏هاى تبلیغى : در این کتاب، رساله‏هایى به عنوان رساله‏هاى تبلیغى معرفى مى‏شود که جنبه مناظره‏اى داشته و به عنوان ابزارى در دست گروه‏ها براى محاجه و مناظره با گروه‏هاى مخالف بوده است. این رساله‏ها که منقولات آن به‏طور معمول از زبان امام بیان مى‏شد، با توجه به ضرورت هر عصرى، ساخته و پرداخته مى‏شد و شامل آخرین دیدگاه‏هاى گروه و تغییراتى بود که در آن، پدید آمده بود. از جمله این رساله‏ها، رساله‏اى است که گفت‏وگویى میان امام کاظم علیه‏السلام و یک راهب و راهبه را بیان مى‏کند. این رساله، جزوه‏اى است که براى مناظره‏هاى قرقه‏اى تدوین شده است (ص 428). هم‏چنین نویسنده درباره کتابى با عنوان کتاب المسائل التى أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودى که به حارث اعور نسبت داده شده مى‏گوید:

(13)

--------------------------------------------------------------------------------

    این اثر یک جزوه تبلیغى فرقه‏اى، و به احتمال زیاد از دوره اموى است که در شکل دفترى مشتمل بر پاسخ‏هاى امام على علیه‏السلام به پرسش‏هایى که رئیس جامعه یهود از او در بازگشت از جنگ نهروان نمود، تدوین شده است (ص 90).

    درباره دو رساله، یکى حدیث الشورى و دیگرى خطبة الوسیله که از جابر روایت مى‏شود و موضوع آن درباره شایسته‏ترین شخص براى جانشینى پیامبر است و در قالب یک سخنرانى از امام على علیه‏السلام عرضه شده، معتقد است:

    هر دو متن در شمار جزوه‏هاى تبلیغى و مناظراتى فرقه‏اى قدیم شیعه بوده است. سبک ساده و بدون ظرافت‏هاى کلامى آن‏ها و استدلالاتى که ضمن آن‏ها ارائه شده، تاریخ تدوین آن‏ها را به زمانى کهن، نزدیک به همان اواخر دوره اموى باز مى‏گرداند (ص 143).

    درباره یک رساله از ابان مى‏گوید :

    یک خبر طولانى در حجم یک رساله کوچک درباره حوادث سقیقه بنى‏ساعده، محلى در مدینه که در آن جا خلافت ابوبکر صورت داده شد، در دست است که به نقل از ابان در احتجاج: 1/186 نقل شده است. این متن، یک متن مناظراتى فرقه‏اى شیعى است که به نظر مى‏رسد در جامعه شیعه کوفه در دوره اخیر اموى رایج بوده و بعدها، با تحریرها و طرق مختلف روایت شده است. (ص 158).

    هم‏چنین درباره سعد اسکاف مى‏گوید که کافى : 2/596 یک متن طولانى را نقل مى‏کند که براساس آن امام باقر به سعد اسکاف درباره فضایل قرآن گفته بود و در ادامه آن، پرسش‏ها

(14)

--------------------------------------------------------------------------------
و پاسخ‏هاى میان سعد و امام آمده است که هدف آن ثابت کردن فضیلت اهل‏بیت علیهم‏السلام مى‏باشد. براساس نظر نویسنده، این یک رساله تبلیغى فرقه‏اى قرن دومى شیعى است که در سبک و لحن با سایر روایات سعد هم‏خوانى ندارد، اما شاید در آن ادوار به‏عنوان نامه‏اى از امام به سعد اسکاف، عرضه و تبلیغ مى‏شده است (ص 162).

    3 . کتاب‏هاى قصه تاریخى : گونه دیگرى از نوشته‏ها، کتاب‏هایى است که به سبک داستان تدوین شده است. نویسنده معتقد است که این کتاب‏ها :

    هماهنگ با سنت وقایع‏نگارى ایام العرب، برخى از روایات و گزارش‏هاى مربوط به جنگ‏هاى جامعه اولیه اسلامى، مانند وقعه صفین، و برخى مقاتل، بیش از آن‏که تاریخ باشد، نوعى قصه تاریخى است و بسیارى از جزئیات وقایع و گفت‏وگو و اشعار و رجزها و حتى برخى نام‏هایى که در آن ذکر مى‏شود بسا از ابداعات ذهنى راویان به نظر مى‏رسد (ص 15).

    بنابراین، کتابى مانند وقعه صفین نوشته نصر بن مزاحم منقرى از این دست کتاب‏ها قلمداد مى‏شود.(1)

    وى درباره اخبار مربوط به شهادت میثم مى‏گوید :

    گزارش شهادت وى به چندین صورت نقل شده است که همه داراى سبک

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . براى آگاهى از منابعى که نصر بن مزاحم در تدوین کتاب وقعه صفین بدان دست‏رسى داشته است، ر.ک : رسول جعفریان، «منابع کتاب وقعه صفین نصر بن مزاحم عطار منقرى»، آیینه پژوهش، شماره 82، ص66.

(15)

--------------------------------------------------------------------------------
داستانى قدیسانه است، اما این حکایات مختلف، وقتى که به بیان آخرین مراحل شهادت او مى‏رسد، به هم نزدیک مى‏شوند (ص 68).

    4 . کتاب‏هاى باطنیان : در این نوشته، حساسیت ویژه‏اى نسبت به نظریه‏ها و آرا و گزارش‏هاى باطنیان ابراز شده است. باطنى‏ها کسانى بودند که براى امام، موقعیت ویژه‏اى قائل بوده و در این زمینه، غلو مى‏کردند. نویسنده اظهار مى‏دارد:

    بسیارى از مطالب کتابى به نام دلائل الامامه و آثار مؤلفانى مانند شاذان بن جبرئیل قمى، حسین‏بن عبدالوهاب، قطب الدین راوندى و حسن بن سلیمان حلى از منابع غیر سنتى وباطنى، سرچشمه گرفته است. مؤلفان این آثار، شاید به اصالت موادى که نقل کرده‏اند، معتقد بوده‏اند، اما این باور الزاما براساس روش‏هاى سنتى روایت و نقد حدیث متکى نبوده است (ص 15).

    هم‏چنین او درباره رساله‏اى با عنوان خبر وفاة سلمان الفارسى که منسوب به اصبغ بن نباته است مى‏نویسد:

    این متن، یک اثر باطنى است که به روشنى توسط غالیان دوره‏هاى بعد پرداخت شده است. متن کامل این رساله با نسبت ادعایىِ آن به اصبغ در فضایل شاذان بن جبرئیل: 86 آمده است (ص 93).

    5 . کتاب‏ها و نوشته‏هاى منسوب : نویسنده در این بخش، گزارش‏هاى منسوب به افرادى را که از آن‏ها صادر نشده و هم‏چنین کتاب‏هایى را که به غیر صاحبان آن منسوب است، معرفى کرده است. برخى از کتاب‏هاى منسوب را چنین مى‏شمرد :

(16)

--------------------------------------------------------------------------------

    براى نمونه، یک لیست قدیم از اسامى شمارى از راویان حدیث شیعى که رجال برقى خوانده مى‏شود، به احمد به محمد خالد برقى(م 280) منسوب شده، در حالى که در این متن، نقل‏هایى آمده است که از یکى از شاگردان این دانشمند بوده و بنابراین باید مربوط به زمانى متأخر از وى باشد ... [چنان‏که] کتاب الایضاح ابن‏رستم طبرى را در نسخه چاپى آن به استناد یک دو نسخه خطى جدید به فضل‏بن‏شاذان نیشابورى منسوب داشته‏اند[نیز] مى‏دانیم که تفسیرى که به شکل قراردادى، تفسیر على بن ابراهیم قمى خوانده مى‏شود از او نیست (ص 15-16).

    او معتقد است برخى از این نوشته‏ها، رساله‏هایى است که براساس آموزه‏هاى امام تدوین شده، اما منسوب به آنان است، چنان‏که درباره آثار نصیریه چنین نظر دارد و مى‏گوید :

    تعدادى کتاب، به‏ویژه در میراث غالى نُصیریه به مفضل جعفى منسوب شده که به‏نظر مى‏رسد بیشتر آن‏ها مربوط به پس از درگذشت او باشد... [از جمله[ وصیة المفضل. این اثر، متن یک وصیت‏نامه ادعایى از مفضل براى جامعه شیعه است که به‏طور کامل در تحف العقول : 513-515 نقل شده است. یک بند طولانى در پایان این وصیت‏نامه که با دقت و ظرافت نوشته شده نشان مى‏دهد که این وصیت براى تبرئه مفضل از اتهامات شایع علیه او در آن دوره تدوین شده بود و متنى اصیل از خود او نیست، اما با این همه، حاوى اطلاعات با ارزشى است که نشان مى‏دهد وى در جامعه شیعى زمانى خود تا چه حد منفور بوده است (ص398).

    هم‏چنین مؤلف درباره اشعار امام على علیه‏السلام معتقد است که بسیارى از اشعارى که در دیوان‏هاى منسوب به امام على علیه‏السلام موجود است، سروده دیگران است، نه خود امام (ص 38)، همین طور دیوان منسوب به امام سجاد علیه‏السلام را بى‏تأمل ساختگى دانسته با استناد به سبک و نیز محتواى دیوان، به‏روشنى نشان مى‏دهد که سراینده اشعار، شخصى دیگر از دورانى

(17)

--------------------------------------------------------------------------------
دیگر است (ص 61).

    درباره روایات نیز برخى از روایت‏ها و گزارش‏ها ساختگى و منسوب تلقى شده و انگیزه‏هاى ساختن این روایات بیان شده است. براى نمونه، از سوى على بن‏ابى حمزه بطائنى که از واقفه بوده است، مى‏گوید روایاتى از طرف وى ساخته شده که دوازده امام را پیش بینى مى‏کند (ص 233). هم‏چنین درباره کرام خثعمى که از واقفه بوده همین مسئله پیش آمده و متنى بدو نسبت داده شده که براساس آن تعداد امامان، دوازده نفر دانسته شده‏اند (ص 181). درباره عبداللّه‏ بن قاسم واقفى نیز همین مسئله پیش آمده است (ص202).

 

ب ) اخبار ساختگى

    نویسنده، گونه‏هاى مختلفى از اخبار ساختگى و متن‏هایى را که در آن‏ها دست برده شده، نشان داده است. وى بعضى از کتاب‏ها را معرفى مى‏کند که مطالب آن‏ها به روز شده و به مرور و با توجه به نیاز شیعیان در هر دوره، بر آن‏ها مطالبى افزوده شده است. زمینه‏هایى که ایشان پى‏گیر کرده به شرح زیر است :

    1 . رشد روایات : او درباره کتاب على علیه‏السلام از یک نویسنده چنین نقل مى‏کند که گزارش‏هاى مختلف درباره کتاب امام على علیه‏السلام «از همان روایت اولى که امیر مؤمنان را در محضر پیامبر در حال یادداشت سخنان ایشان نشان مى‏داد، گرفته شده و آن یک روایت به‏تدریج رشد کرده و

(18)

--------------------------------------------------------------------------------
به اینجا رسیده است»(ص 24).

    وى درباره موضوع و محتواى مصحف فاطمه علیهاالسلام مى‏گوید :

    روایت دیگرى، احتمالاً موضوع کتاب را بسط داده و مطالبى را که مردم براى انجام وظایف دینى‏شان بدان محتاج‏اند، از جمله جزئیات دیات اعضاى انسانى را در آن جاى مى‏دهد. [وى در ادامه مى‏گوید :] همان‏گونه که درباره کتاب على علیه‏السلام یادآور شدیم، توصیف اخیر براى متونى به نام «جفر» و «جامعه» یاد شده که چه‏بسا در این نقل نیز اشاره مورد نظر به محتواى متن اول (جفر) باشد که در این روایت از آن سخن رفته است و نه مصحف فاطمه، به‏خصوص با توجه به این‏که ارجاعات به مصحف فاطمه بیشتر در امور غیبى و پیش‏گویى‏هاى تاریخى است نه وظایف شرعى و دین (ص 40).

    طباطبایى نظر نویسنده معاصرى را در این‏باره نقل مى‏کند که وى براین باور است که نوعى توسعه طبیعى، مانند آن‏چه درباره کتاب على علیه‏السلام گفته شد، در این‏جا هم مصداق دارد (ص 41). وى در پایان، چنین اظهار نظر مى‏کند که تغییر تکاملى فکر وجود یک صحیفه به یک مصحف طبعا روندى دشوار نبوده است (ص 42).

    2 . افزایش و الحاق مطالب : نویسنده، معتقد است شایع‏ترین فرم جعل، به‏صورت داخل کردن مطالب جدید در متون کهن بوده، نه این‏که متن جدیدى از اساس، جعل شود و به‏صورت متن‏و سندى قدیمى ارائه گردد (ص 128). ایشان مواردى از این نوع جعل را در سرتاسر کتاب نشان داده است، از جمله در مورد معرفى کتاب على علیه‏السلام و بیان محتواى آن مى‏نویسد :

(19)

--------------------------------------------------------------------------------

    در موارد اندکى، روایت نقل شده، از کارى حکایت مى‏کند که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا امیرمؤمنان علیه‏السلام انجام داده یا نداده بودند، جمله‏اى که عادتا نمى‏توانسته توسط پیامبر املا و توسط امیرمؤمنان نوشته شده باشد. [وى سپس اظهار مى‏دارد : [باید توجه داشت که در قرون اولیه، متونى وجود داشته است که شیعیان درباره فضایل امام على علیه‏السلام و گفته‏ها و سیره آن حضرت نوشته بودند که در بسیارى از موارد، در قالب روایت و نقل از آن حضرت بوده است (ص 28).

    درباره کتاب سلیم معتقد است که هسته اولیه‏اى دارد که در دوران هشام بن عبدالملک نوشته شده است. اشاره به دوازده حاکم جور (که دوازدهمین آن‏ها هشام بود) در این کتاب، حاکى از این است که کتاب در آن دوره نوشته شده و چون بعد از هشام نوبت به حکومت ائمه نرسیده است، در دوره‏هاى بعد، روایات با افزایش کلمات یا جملاتى به‏روز شده است (ص 120-121).

    نکته دیگرى که درباره کتاب سلیم یادآور مى‏شود این است که:

    زبان کتاب، زبان ملاحم(1) است که برخى از حوادث قرن اول اسلامى را از نگاه شیعه در قالب پیش‏گویى‏هایى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام وصف مى‏کند. برابر با طبیعتِ متون ملاحم تا روزگار ما، این پیش‏گویى‏ها در دو یا سه مرحله، در دوره‏هاى بعدى، با افزایش کلمات یا جملاتى به‏روز شده‏اند. بنابراین، در دو مورد از کتاب، اشاره‏اى به آمدن پرچم‏هاى سیاه از شرق براى سرنگونى دولت اموى شده است. این اشاره، به وضوح موردى از به‏روز شدن متن است (ص 121).


--------------------------------------------------------------------------------

1 . مراد از ملاحم در روایات اسلامى، حوادث و جنگ‏هاى خونینى است که در آینده رخ مى‏دهد.

(20)

--------------------------------------------------------------------------------

    هم‏چنین نویسنده به نقل از یکى از دانشمندان اخیر شیعى در مورد مجعول بودن کتاب‏سلیم مى‏نویسد:

    [کتاب سلیم] متعلق به اواخر دوره اموى است، پیش از آن که تعداد امامان ستم‏گر از دوازده تجاوز کند، «چه در متن کتاب پیش‏گویى مى‏شود که پس از آن دوازده ستم‏کار، حق به حق‏دار برخواهد گشت، اما این امر هیچ‏گاه محقق نشد و بر تعداد غاصبان افزوده شد و حق به حق‏دار برنگشت» (شعرانى، در حواشى شرح اصول کافى ملا صالح مازندرانى، ج 2، ص 383) (ص 123).

    وى درباره یک نقل قول از میثم در کتاب کافى مى‏گوید :

    در آخرین جمله این نقل، نوعى لحن ضد کیسانى وجود دارد که تاریخِ خبر را چند دهه بعد از میثم معین مى‏کند، مگر آن‏که جمله اخیر بعدا برمتن افزوده شده باشد (ص 70-71).

    هم‏چنین درباره احادیث منسوب به حارث اعور مى‏گوید :

    البته نامحتمل نیست که در اصل، متنى وجود داشته و سپس بر آن مطالبى افزوده و به‏روز شده باشد؛ مطلبى که در بسیارى از موارد مشابه، بسیار رایج بوده است (ص 89).

    همین نظر را درباره برخى اخبار سعد اسکاف نیز ابراز مى‏کند:

(21)

--------------------------------------------------------------------------------

    دو خبر باطنى‏گراى منسوب به سعد اسکاف که در مزار مفید: 192 ... و مناقب ابن‏شهرآشوب: 4/222 ... آمده، به احتمال زیاد از ساخته‏هاى دوره‏هاى بعد است، زیرا چنین گرایشى، در سایر نقل‏هاى بسیار او دیده نمى‏شود (ص 161-162).

    نویسنده، گونه‏اى دیگر از الحاق را نیز در کتاب‏هایى مانند بصائر الدرجات صفار یافته و مى‏گوید:

    افزوده‏هایى به برخى کتاب‏ها از سوى غیر نویسندگان آن الحاق شده است که براى نمونه، احتمال جدى وجود دارد که بخش بزرگى از نسخه کبراى موجود کتاب بصائر الدرجات الحاق باشد (ص 15).

    3 . زمینه‏هاى جعل : نویسنده، مباحث و گرایش‏هاى مذهبى را از جمله زمینه‏هاى جعل مى‏داند. او معتقد است برخى مباحث کتاب‏ها به ادبیات قدیم شیعه مربوط است که تعارض بین علماى شیعى و سنى را نشان مى‏دهد. و از همین خلال، مواردى را به شرح زیر نشان مى‏دهد:

    الف ـ گرایش‏هاى داخلى تشیع : او در گرایش‏هاى داخلى تشیع به جریان غلوّ و باطنى‏گرى توجه ویژه کرده و رگه‏هاى این گرایش را از لابه‏لاى آثار باقى‏مانده به‏خوبى دریافته و با توجه به همین مواردِ باقى مانده از مؤلفان، گرایش‏هاى مذهبى آنان را بیان کرده است. او علاوه بر جریان غلوّ به مسئله واقفه نیز اهتمام داشته و جابه‏جا دانشمندان مؤلف این گروه را نشان داده است. وى درباره جابر جعفى مى‏گوید :

    روایات او به روشنى نشانه‏هاى شاخه مردمى تشیع کوفى اواخر دوره اموى را

(22)

--------------------------------------------------------------------------------
داراست؛ یعنى تأکید شدید بر دوستى على و فرزندانش که جهت‏گیرى فعلى آن عمدتا به سمت شاخه حسینى بود، و دیگر باطن‏گرایى و تبرّاى از خلفاى پیش از امام على علیه‏السلام و طبعا از عثمانیه، و انتظار بازگشت و تغییر اوضاع به نفع خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (ص 125).

    هم‏چنین درباره عبداللّه‏بن ابى‏یعفور مى‏گوید :

    ابن ابى‏یعفور به شاخه متعدل‏تر جامعه شیعه کوفه تعلق داشت؛ جریانى که با نسبت دادن ویژگى‏هاى فوق انسانى به امامان علیهم‏السلام مخالفت مى‏کرد. روایت وى، و نیز گفته‏هاى دیگران درباره او، این حقیقت را اثبات مى‏کند (ص 144).

    و درباره ابان‏بن تغلب مى‏گوید :

    هر دو گروه شیعه و سنى، ابان را راوى موثقى در حدیث مى‏شمرند. روایات وى نماینده گرایش معتدل و عالمانه‏تر تشیع کوفى بود (ص 148).

    وى درباره روایات ابان‏بن‏تغلب مى‏گوید :

    روایات وى به‏طور عموم، نوعى گرایش معتدل و غیر افراطى در تشیع کوفى است که با وجود آن که عمیقا شیعى و علوى‏گراست، چندان تحت تأثیر افکار باطنى که مشخّصه گرایش شیعى سبأیى ـ کیسانى بود، قرار نداشت (ص 151).

    وى در آثار مفضل جعفى غور مى‏کند و رگه‏هاى جریان غلوّ را در آن نشان مى‏دهد (ص398).

(23)

--------------------------------------------------------------------------------

    ب ـ جعل به انگیزه هدفى پسندیده : نویسنده، نظر یکى از دانشمندان شیعى (علامه شعرانى) را درباره کتاب سلیم نقل کرده و مى‏نویسد :

    این کتاب، مجعول است و بر این باور است که این جعل براى هدف خوبى صورت گرفته و پردازنده آن، اطلاعاتى را که برخى معروف، و شمارى هم نادرست بوده، روى‏هم ریخته که البته به‏طور کلى به قصد خدمت به‏مقصودى درست صورت گرفته است (ص 123).

    4 . شیوه‏هاى جعل : نویسنده، برخى از راه‏هایى را که براى جعل احادیث طى شده، نشان داده و بررسى کرده است، از جمله این راه‏ها، مستند سازى مطالب است. وى درباره برخى از راه‏هایى که اعتبار داشته، چنین اظهار نظر مى‏کند که دیگران براى مستند سازى مطالب مورد نظر خود از آن استفاده کرده‏اند. او درباره میثم تمار مى‏گوید که «نام میثم مانند شمارى دیگر از اصحاب امام على علیه‏السلام در زمان‏هاى بعد براى مستند ساختن مطالب باطنى و مسائل مربوط به ملاحم و فتن به‏عنوان روایت از امام على علیه‏السلام مورد استناد قرار گرفته است». آن‏گاه مواردى از کتاب الهدایة الکبرى و دیگر کتاب‏ها نقل مى‏کند که این موارد هیچ کدام از طریق اعضاى خانواده میثم روایت نشده است (ص 71).

    او درباره حارث اعور گفته است :

    اسناد «ابواسحاق از حارث از على علیه‏السلام » مانند برخى از سندهاى معروف دیگر، در ادوار بعد وسیله‏اى آسان و سندى دمِ دست براى کسانى شد که مى‏خواستند ابداعات ذهنى خود را به شکل روایت به امیرمؤمنان منتسب سازند. در این مورد، به‏خصوص عثمانیه در مناظرات فرقه‏اى خود با شیعیان و به‏منظور اسکات و الزام آنان بهره‏بردارى کردند. بدین ترتیب با جعل حدیث، عقاید و آراى ضد شیعى را با

(24)

--------------------------------------------------------------------------------
افزودن این سند در آغاز آن به امام على علیه‏السلام نسبت مى‏دادند و در حال، رجال شناسان سنى، حارث را یک شیعه سرسخت مى‏شناسانند و قابل تصور نیست که یک شیعه سرسخت چنان مطالبى را روایت کند (ص 88).

    هم‏چنین درباره حارث اعور مى‏گوید :

    در ادوار بعد، برخى از محدثان دیگر نیز به نوبه خود از همان طریق براى مستند ساختن پاره‏اى از افزوده‏هاى خویش بهره جسته‏اند. یک نمونه، خبرى است که فهرستِ کامل نام دوازده امام را دارد و در مائه منقبه ص 23 ... آمده است (ص89).

    درباره دفتر اصبغ بن نباته و روایات پراکنده وى مى‏نویسد :

    بخشى از این روایات البته مى‏تواند از چنین کتابى ـ در صورتى که وجود مى‏داشته ـ بوده باشد، اما این محتمل است که در بسیارى از این موارد، برخى از راویان بعدى از نام وى به‏عنوان نامى دمِ دست براى مستند ساختن برخى اقوال مشهور امام على علیه‏السلام یا پاره‏اى از ساخته‏هاى خود استفاده کرده و نام وى را بر سر آن اخبار افزوده باشند. سعد اسکاف که راوى عمده اخبار اصبغ است یک واعظ یا قاص [= داستان سرى] حرفه‏اى بوده و طریق «سعد از اصبغ از على علیه‏السلام » مانند طریق «سبیعى از حارث ازعلى علیه‏السلام » یک اسناد رایج مورد استفاده در دوره‏هاى بعد بوده است (ص 93).

    درباره زیدبن‏وهب و استفاده از نام وى نوشته است :

(25)

--------------------------------------------------------------------------------

    ابوذر و عمار هر دو مورد علاقه شیعیان و مورد تنفر عثمانى‏ها بودند. پردازندگان بعدى روایات ملاحم، از نام وى مانند نام برخى دیگر از اصحاب امام على، براى استناد اخبار ملاحم به آن حضرت استفاده کرده‏اند. نمونه‏اى از این دست در مقتضب الاثر ابن عیاش : 31 آمده است ... تلاش مشابهى از طرف پردازش‏گران سنى در استفاده از نام زید براى نسبت دادن گفته‏هاى ضد شیعى به امام على علیه‏السلام صورت گرفته است (ص 117).

    هم‏چنین او مى‏گوید :

    نسبت‏هاى دروغ به جابر جعفى در روایات، امرى غیر عادى نبود. نوبختى در فرق الشیعه: 51 از شخصى با نام عبداللّه‏بن‏حارث یاد مى‏کند که افکار غالى را نشر داده و آن‏ها را به جابر نسبت مى‏داد. شاید این اندکى پس از وفات جابر بوده است.

    [جابر جعفى عقیده به رجعت داشت]، اما روایتى در تاریخ ابن عساکر : 54/284 گویى جابر را از داشتن ابن عقیده مبرا مى‏کند، زیرا از وى نقل مى‏کند که گفته بود هیچ کس در خاندان پیامبر چنین عقیده‏اى نداشته است. اما این روایت، نمونه‏اى است از روش مرسوم و رایج در مجادلات مذهبى آن روزگار که اندیشه‏اى را با نسبت دادن گفتارى علیه آن به پیشوایان مذهب مورد تردید و تضعیف قرار مى‏دادند یا از زبان بزرگان مکتب مخالف، مطالبى علیه معتقدات پیروان آن مکتب به‏دروغ جعل مى‏نمودند (ص 129).

    درباره ابان بن تغلب که گرایش معتدل و غیر افراطى داشت، گفته است :

(26)

--------------------------------------------------------------------------------

    این گرایش معتدل آن چنان که از روایات ابان به‏دست مى‏آید، مانع از آن نشد که برخى از راویان بعدى، پیش‏گویى‏هایى درباره تعداد دقیق و نام امامان علیه‏السلام یا اخبارى درباره عجایب گذشته، حال و آینده، اخبارى باطنى‏گرا درباره سلمان (که غلوّ در فضایل او از مسائل مورد علاقه خاص غلات بود) و امامان یا خبر مربوط به یک جنى که نزد امام على علیه‏السلام آمد که خبر کشته شدن پسرش را بدهد، روایات دیگرى از این دست، منسوب سازند (ص 153).

    چنان‏که گاه اهل‏سنت در مجادله با شیعیان از همین روش استفاده مى‏کردند. براى نمونه درباره این‏که گفته شده قرائت عاصم از حفص همان قرائت امام على است چنین اظهار نظر کرده است :

    ردیه نویسان سنى، از این نظریه که قرائت امام على علیه‏السلام از طریق ابوعبدالرحمان سلمى به‏دست رسیده، و این‏که قرائت سلمى اساسا اختلافى با قرائت رایج قرآن ندارد، براى حمله به استدلالات کلامى شیعیان نخستین و احتجاج آنان به این مسئله که امام على علیه‏السلام مصحفى متفاوت از قرآن عثمانى داشته است بهره بردارى کرده‏اند. این مسئله، این پرسش را به‏خاطر مى‏آورد که آیا یکى دانستن قرائت امام على با قرائت عاصم اصولاً از آغاز به همین منظور طرح نشده بود تا از آن به‏عنوان وسیله‏اى براى خلع سلاح شیعیان در استدلالات کلامى استفاده شود؟ (ص 22)


ج ) ریشه‏یابى لغزش‏ها

(27)

--------------------------------------------------------------------------------

    نویسنده در موارد قابل توجهى اشتباهات راه‏یافته به منابع را بیان کرده و ریشه و منشأ آن‏ها را نشان داده است که برخى از آن‏ها عبارت‏اند از:

    1 . تصحیف : محورى که وى در این کتاب اهتمام تمام به آن داشته، بیان تصحیفات راه‏یافته در کتاب‏هاست که نویسنده، جابه‏جا از آن نام برده و وجه صحیح آن را بیان کرده است. مواردى از تصحیفاتى که ایشان شمرده به قرار زیر است:

    ـ خالد بن ماد : نام پدر وى زیاد، و حماد و باد نیز نوشته شده است. وى درباره نام‏هاى متعدد پدر خالد مى‏گوید :

    به نظر مى‏رسد مورد اخیر تصحیف باشد و دو مورد اول، کوشش‏هایى براى تصحیح! این وضعیت طبیعى‏تر به‏نظر مى‏رسد تا عکس آن، چرا که تصحیف نام معمول و شایع زیاد به نام غیرشایع، آن هم در همه سندها، بسیار غیرمحتمل به‏نظر مى‏رسد. این ممکن است که نام مؤلف برکتاب اصلى ساییده شده یا به هر دلیل دیگر درست روشن خوانده نمى‏شده و این تفاوت‏ها و اختلاف‏ها نشان‏گر، صورت‏هاى مختلفى است که درباره نحوه خواندن آن نام به‏نظر افراد رسیده بود(ص 373).

    ـ گاه بیان این تصحیفات با توجه به گرایش کارى نویسنده بیان شده است. براى نمونه گفته است که نام کتاب هشام‏بن‏الحکم باید الالطاف بوده باشد، نه الالفاظ، این اظهار نظر با توجه به نوع فعالیت کلامى هشام‏بن‏حکم صورت گرفته است(ص 325). چنان‏که عنوان کتاب هشام حناط را که کتاب الحج گفته شده با توجه به این‏که وى در مباحث کلامى فعالیت داشته کتاب الحجه دانسته است (ص 329).

(28)

--------------------------------------------------------------------------------

    ـ درباره ابو رافع و فرزندش که بعضى روایاتِ فرزند به پدر نسبت داده مى‏شود گفته است که حذف کلمه «ابن» و طبعا اشتباه در منسوب کردن روایاتى که فرزند ابو رافع نقل کرده و نسبت دادن آن روایات به پدرش، اشتباهى رایج بوده که بیهقى و دیگران در موارد دیگر به آن اشاره کرده‏اند، هم‏چنان که شیخ طوسى نیز متوجه این نکته بوده و هیچ کتابى را به ابو رافع نسبت نمى‏دهد (ص 47).

    ـ مشابهت در نام، گاه موجب پدید آمدن اشتباه‏هایى مى‏شد. وى در این باره مى‏نویسد:

    خلط درباره عبیداللّه‏ بن على بن ابى رافع به‏خاطر نام مشترک وى با عمویش عبیداللّه‏ بن ابى رافع، اشتباهى معمولى بوده است. آن‏چنان‏که در اسناد، اخبار زیادى که از وى روایت شده، دیده مى‏شود و شرح حال‏نویسان هم آن را خاطر نشان کرده‏اند. به احتمال زیاد، همین مطلب، علت خلط موجود در عبارت نجاشى در تشخیص درست مؤلف کتاب ابن ابى رافع و نام دقیق کاتب رسمى امام على علیه‏السلام بوده است. روشن است که شیخ طوسى، این خلط را دریافته و در این دام گرفتار نشده است (ص 53).

    ـ منسوبین به عبد القیس را عبقسى هم مى‏توان خواند که به نظر مى‏رسد عبسى و عیسى شکل تصحیف شده آن باشد.

    ـ تصحیف جعفى به خثعمى یا خزاعى که درباره ادیم جعفى رخ داده است (ص 451).

    ـ تصحیف «حوثى» به خارفى درباره حارث اعور، و تصحیف خارفى به حالقى که در مورد بعد به جرجانى تصحیف شده است. تصحیف اخیر، سبب شده که یکى از معاصرانِ یحیى بن

(29)

--------------------------------------------------------------------------------
معین اظهار نظر کند که حارث، به احتمال داراى اصالت ایرانى بوده است (ص 72).

    ـ تصحیف تمیمى به یمنى در انتساب اصبغ بن نباته (ص 90).

    ـ تصحیف تسعین به سبعین درباره عمر کمیل بن زیاد (ص 111).

    ـ تصحیف مدنى به مدائنى و فرم دیگر آن مدینى (ص 371).

    2 . سبق ذهن و سبق قلم : نوع دیگرى از خطاها، اشتباهات سهوى است که نویسنده به آن اعتنا کرده است. از جمله وى درباره کتاب مزار امیرالمؤمنین نوشته معاویة بن عمار دهنى گفته است:

    به‏نظر مى‏رسد موردى از این کتاب برجاى نمانده است، ولى احادیثى از این مؤلف در کافى و کامل الزیارات درباره فضیلت و آداب زیارت مرقد و مسجد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه آمده است. انسان وسوسه مى‏شود که بگوید نجاشى یا منبع وى نیز شاید مزار پیامبر را در خاطر داشته، ولى به‏جاى آن مزار امیرالمؤمنین نوشته‏اند که خطایى ناشى از سبق ذهنى و سهوالقلم بوده است (ص 395).

    از جمله موارد دیگر از این دست، افزودن «علیه السلام» در برابر ابو جعفرى است که مراد از آن، منصور است و کاتبان گمان کرده‏اند امام باقر علیه‏السلام است (ص 220).

    3 . ریشه یابى نسبت‏ها : انتساب از جمله امورى است که نویسنده به آن توجه کامل کرده و در معرفى هر شخص، انتساب قبلیه‏اى وى را نیز حتى‏المقدور بیان کرده و موارد اشتباه را یاد

(30)

--------------------------------------------------------------------------------
کرده است. براى نمونه درباره «صاحب الطاق» مى‏گوید : در حدیث شیعى به‏طور عموم از این دانشمند با عنوان صاحب الطاق یا طاقى یاد مى‏شود. وى با لقب «شاه طاق» هم شهرت داشت. به نظر مى‏رسد لقب اخیر (شاه طاق) منشأ القاب دیگر او باشد که «صاحب الطاق» شکل معرّب و لقب «شیطان الطاق» فرم سنى آن بود که از نظر آهنگ نیز مشابه شاه طاق بوده و به تقلید از آن ساخته شده بود. لقب مؤمن الطاق هم به روشنى، نوعى واکنش در مقابل آن نام‏گذارى سنى، و لقب «طاقى» فرم مختص و بى‏طرفانه آن بوده است(ص 403).

    وى درباره انتساب‏هاى قبیله‏اى مختلف در مورد نام واحد معتقد است که اختلاف این انتساب‏ها گاه مى‏تواند نشانه تعداد اشخاص بوده باشد.

    4 . عددهاى رند : وى درباره عددها و آمار رندى که به‏ویژه درباره تاریخ درگذشت افراد گفته مى‏شود معتقد است که نمى‏تواند دقیق بوده باشد. براى نمونه، او تاریخ درگذشت ابوضمره را که سال 180 یا 200ق پیشنهاد شده است، نشانه تقریبى بودن آن تاریخ‏ها مى‏داند (ص259).


بخش سوم : نقد و بررسى کتاب

    1 ـ بخش عمده کتاب ـ چنان‏که مؤلف گفته ـ پیش از پدید آمدنِ برنامه‏هاى رایانه‏اى تهیه شده است. در این نرم‏افزارها حجم بسیارى از منابع و متون گنجانده شده که کار محقق را براى بررسى‏هایى شبیه آن چه مؤلف در این کتاب بدان اقدام کرده، آسان‏تر مى‏کند، ضمن آن‏که حجم جواب‏هاى یافته شده را گسترش مى‏دهد. مراجعه به این نرم افزارها نویسنده را در دو جهت یارى مى‏رساند: یکى، افزودن بر موارد یافت شده از هر مؤلف که شکل و قالب اولیه

(31)

--------------------------------------------------------------------------------
اثر را بهتر نشان مى‏دهد و دیگر این‏که با گردآمدن موارد و نمونه‏هاى بیشتر، برخى از تحلیل‏ها را که تنها براساس موارد یافت شده بنا شده است، مى‏توان تصحیح نمود.

    2 ـ نویسنده، اصل و اساسى براى بسیارى از روایات نمى‏بیند و بیشتر روایات را ساخته ضرورت عصر و براى پاسخ‏گویى به نیازهاى پیش‏آمده مذهبى مى‏داند. البته در پذیرش این نظر به‏طور عموم و گسترده باید محتاط بود.

    3 ـ نویسنده عمدتا به جریان‏ها و مسائل کلامى که مورد علاقه وى است عنایت خاص داشته و با همین زاویه دید سراغ نصوص باقیمانده براى شناسایى نویسنده‏اى و ریشه‏هاى فکرى او رفته و در این مسیر، راه افراط را پیموده است.

    4 ـ گاه براى اثبات مطلبى تنها به یک نقل قول اکتفا کرده که صحیح نیست، از جمله درباره رواج صحیفه سجادیه معتقد است که پیش از قرن چهارم این کتاب شهرت نداشته و متداول نبوده است (ص 59). این اظهار نظر براساس سخنى از پدر علامه مجلسى است که آن سخن مى‏تواند تنها ناظر برعدم رواج صحیفه در اصفهان باشد.

    5 ـ مراد از برخى واژه‏ها که در موارد بسیارى در کتاب به‏کار رفته، مشخص نشده است. براى نمونه، منظور نویسنده از واژه «باطنى» و «باطنى‏گرى» که در سرتاسر کتاب به‏کار رفته، تعریف نشده و ملاک‏ها و معیارهاى روایات باطنى مشخص نشده است.

    6 ـ قسمت سوم کتاب با عنوان «دوران سرکوب شیعه» که صفحات بیشترى را به خود اختصاص داده است، فاقد تحلیل‏ها و دقت‏هاى ریزى است که در دو قسمت قبلى کتاب بدان توجه شده است.

(32)

تبلیغات