فرقهگرایی مسلمانان نخستین
آرشیو
چکیده
بررسی پیشینه تاریخی و نخستین زمینههای سیاسی ـ اجتماعیِ شکلگیری فرقههای اسلامی درقرن نخست هجری، موضوع این پژوهش است. نویسنده در بررسی و گزارش مستند خود از زمینههای قبلیِ فرقهگرایی و دستهبندیهای کلامی قرن نخست، ابتدا به بررسی برخی ویژگیهای فکری اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) و میزان اهتمام آنان به مباحث عقیدتی و چگونگی فهم آنان از معارف و تعالیم قرآنی پرداخته و به دنبال آن، اختلافهای فکری صحابه در دوران بعد از پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) و مهمترین حوادث سیاسی ـ مذهبی عصر صحابه و تابعان را گزارش میکند. ظهور اندیشههای کلامی و آغاز شکلگیری فرقههای اسلامی، از جمله مباحث بعدی است که نویسنده به گونهای گذرا به آن اشارهکرده است .متن
پیشینه اختلافهای فرقهای
نخستین بذرهای اختلاف مسلمانان چه بود و در چه زمانی آغاز شد؟ موضوعات محوری که در تاریخ اسلام منجر به اختلاف و فرقهگرایی شد، بر چه پایهای استوار بود؟ پاسخ به این پرسشها هر چند بهگونهای مختصر، از آن جهت ضروری است که تحلیل جریآنهای فرقهای که در طول تاریخ اسلام رخ نمود، بدون فهم زمینهها و موارد نخستین آن، پژوهشگر را با خلأ تاریخی روبهرو میکند.از این رو بایسته است که زمینههای آغازین و تاریخی اختلافها و انشعابات مسلمانان مورد توجه و شناخت بیشتری قرار گیرد .درست است که غالب پژوهشگران بروز و شکلگیری رسمی و تمایز فرقههای اسلامی، بهویژه از نوع سیاسی آن را از زمان قتل عثمان میدانند، با این حال نمیتوان از زمینههای فکری و حوادث و جریآنهای تاریخی قبل از آن به کلی صرف نظر کرد، چرا که جستوجو در بروز هر حادثة سیاسی و شناخت چگونگی و خاستگاه ظهور هر تفکری، بدون آگاهی از سلسله حوادث و جریآنهای قبلی، نتیجة روشن و قابل قبولی ندارد.از این رو در این نوشتار ابتدا به ویژگیهای فکری صحابه و برخی اختلافها در زمان رسول خدا(صلیالله علیه و آله و سلّم) پرداخته و سپس این مهم را در عصر صحابه و تابعان تا زمان ظهور رسمی فرقههای سیاسی ـ کلامی پی میگیریم . شاید در پرتو چنین مباحثی بتوان به ارتباط سلسله وار حوادث فرهنگی و فکری و نیزمشابهت کشمکشهای فکری پیشینیان و معاصران بیشتر پیبرد.
1ـ اختلاف در زمان حضور پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)
صحابه در زمان حضور پیامبر گرامی اسلام ایشان را به عنوان مرجع اساسی و نخست خود در امور اعتقادی و عملی میدانستند. آنان حتی برخی از خاطرههای نفسانی خود را از او چارهجویی کرده و در مواردی که احیاناً دسترسی مستقیم به آن جناب نداشتند به نظر خود عمل نموده و بعد از اینکه به حضور ایشان میرسیدند آن حضرت را در جریان میگذاشتند.1 روحیه کلی و غالب حاکم بر آنها این بود که «ربّنا انّنا سمعنا منادیاً ینادی للإیمان أن آمنوا بربکم فآمنّا».2 در مجموع میتوان گفت که مذاق عمومی عرب در آن زمان، نه مذاقی عقلی و استدلالی، بلکه توجه بیشتر آنها به امور عملی و محسوس بود. از دلایل مهم آن اینکه پرسشهای آنان در باب موضوعات و مسائل عملی و برخی مسائل محسوس و تاریخی بیشتر از پرسشهای کلامی و فلسفی گزارش شده است.3
به هر حال در میان بیشتر آنها روحیه، گرایش و علاقه به پرسش و جدال دربارة معارف و اندیشههای کلامی و مسائل مربوط به مبدأ و معاد، از برجستگی خاصی برخوردار نبود . گفته شده که برخی از صحابه منتظر بودند که فردی اعرابی از خارج مدینه بیرون آمده و سؤال کند و آنها به پاسخ گوش دهند.4
ابن عباس روحیه عدم پرسش از پیامبر را به عنوان امری مبارک و خیر، و آن را دلیل بهترین بودن اصحاب دانسته و میگوید که اصولاً اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) جز در موارد ضرورت، از ایشان سؤال نمیکردند. حتی برخی معتقدند که اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) در فروع عملی و مسائل مربوط به نماز و حج و مسائل عبادی بدون اینکه از پیامبر پرسشی کنند به او نگریسته و همانند او عمل میکردند.5 گزارش شده که آنان این روش را به عنوان افتخار نیز ذکر میکردند.اینکه ملاحظه میکنیم تعداد روایات تفسیری منسوب به پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) نیز محدودیت دارد این احتمال را تقویت میکند که سطح پرسشها، خواستهها و انتظارهای مخاطبانِ قرآن نیز محدود بوده است.
ابن قیّمجوزیه از عالمان مشهور سلفی معتقد است که صحابه در مورد احکام، اختلافهای بسیاری داشتند، اما آنان حتی در عصر بعد از پیامبر نیز هیچ گاه از اسما و صفتهای الهی و مقولههای کلامی پرسوجو نمیکردند. آنها نهتنها هیچگونه مناقشهای در این باره نداشتند و تابع آموزههای کتاب و سنت بودند، بلکه هیچگاه در این امور به تأویل و ردّ و اثبات یا تحریف نیز روی نمیآوردند.6 البته بعید است که منظور وی نفی کلّی چنین مباحث و پرسشهایی باشد، زیرا شیخ الاسلام هروی که درمخالفت با کلام و فلسفه و مباحث عقلی با ابن قیّم همعقیده است، احادیثی را مبنی بر جلوگیری پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) از مناقشه و بحث و جدلهای بیحاصل در برخی از مباحث کلامی گزارش کرده است.7 و این نهیها خود دلیل مطرح بودن چنین پرسشهایی دستکم از جانب برخی اصحاب بوده است. علاوه براین، مخالفتها و اجتهادهایی از طرف برخی صحابه در قبال پیامبر نیز گزارش شده است.8 همچنین نمیتوان همه موارد و خطابهایی را که خداوند به پیامبرش دستور به جدال احسن یا عدم جدال و مراء میدهد، ویژه مخالفان اسلام دانست. طبیعی است که صحابه آن حضرت نیز بدون پرسش و شبهه و احیاناً بگومگوی با پیامبر نبودند، شاهد آن، سؤال از کیفیت روح است که گزارش آن در قرآن آمده است.9 با این همه، هیچ یک از این موارد حاکی از روحیه پرسش گرانه و اهتمام به مباحث عقلی و استدلالی در میان آنان نیست.
دکتر طه جابر ضمن اشاره به مواردی از جلوگیری پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) از اختلاف و جدل، ویژگیهای اختلافها و نوع مقابله پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) با آن را چنین میشمارد:
1. سعی و تلاش صحابه بر عدم اختلاف بود و در صورتی که زمینهای برای شقاق و تنازع پیش میآمد در پرتو هدایت پیامبر، از بروز و ظهور آن جلوگیری میشد؛ یعنی صحابه مسائل اختلافی را بر پیامبر عرضه کرده و در برابر داوری خدا و پیامبر سر تسلیم فرود میآوردند. علاوه بر این، آنان در اختلافهای خود جانب تقوا و ادب و حدود اختلاف را نگه داشته و تا آنجا که ممکن بود به مراء و جدالِ بیحاصل روی خوش نشان نمیدادند.
2. پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) نیز اختلافها را در مواردی که احتمال تأویل و برداشت متفاوت بود، برمیتافت و احترام صاحبان آنها را نگه میداشت.
وی بر آن است که در پرتو چنین تدابیری، اختلاف اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)موردی و اندک بود.10
برخی معتقدند که اساساً پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) اسلام و دیگر پیامبران الهی از مکلفان و پیروان خود نخواستند که در تصدیق و ایمان خود به ادلّه نگاه کنند، بلکه آنچه برای آنها مهم بود و هدف را تأمین میکرد، اذعان به قراین صدق پیامبر، هر چند از راه اعجاز بوده است. این روشِ بیشتر مردم بوده که ایمان و معرفت به خدا را از انبیا میگرفتند.11
با بررسی مجموعة اختلافها یا شبههها وپرسشهایی که از زمان حیات رسول خدا گزارش شده و قرآن مجید نیز به پارهای از آنها اشاره کرده است، چنین مینماید که:
اولاً: با اینکه برخی آیات قرآن که مسلمانان را به اصول دین و معارف کلامی متنبه میساخت یا به تدبر و نظر دعوت میکرد، بیشتر از احکام شریعت بود،12 امّا به دلایل مختلف، عمدة پرسشها و دغدغههای آنان متوجه مسائل و موضوعات جزئی وفروع عملی و امور مورد ابتلا و محسوس بوده نه مسائل اعتقادی و معارف کلامی. شایان توجه است گزارش رویارویی فکری و احتجاجها و برخورد پیامبر با مخالفان و دشمنان اسلام، و نیز دیدگاه جبری برخی مشرکان یا مجادله آنها در ذات خدا و یا سؤال از روز قیامت و انکار آن، که قرآن نیز بدان اشاره کرده است، از موضوع این بحث که مربوط به اختلافها و روش فکری مسلمانان است، جداست.13
ثانیاً: داوری اصلی در اختلافها، پرسشها و شبههها به عهده پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) بود. آن حضرت اگرچه درمواردی که مربوط به وحی ومعارف دینی نبود، مأمور به مشاوره بود و قرآن مجید نیز او را به «اُذُن خیر»14 معرفی میکند، با این حال، آن بزرگوار در مواردی که احیاناً منجر به صفبندی و اختلاف یا موجب تشتت فکری جامعه میشد موضعگیری کرده و به طور قاطع از آن جلوگیری مینمود و نمیگذاشت جامعه دچار تمایزهای فکری شود. صحابه نیز به ظاهر جرأت مخالفت علنی با پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) را نداشتند. آن حضرت در امور سیاسی و جنگی با اصحاب مشورت میکرد و احیاناً رأی آنان را در مقابل رأی خود برمیگزید، اما خوض در مسائل اعتقادی و موضوعهای کلامیِ جنجال برانگیز و جدالهای بیحاصل را نیز در زمان خود مورد تشویق قرار نمیداد، افزوده بر این، بر روحیه اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) نیز متناسب با چنین مقامی نبود. با این همه، نمیتوان روحیات، سلایق و تواناییهای فکری اصحاب و نیز نگاه و برداشت همة آنان را به پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)، رسالت و وحی، یکسان تلقی کرد. تفاوتهای روحی و گرایشهای متفاوت و چه بسا نگاه خاص هر یک از آنها بود که احیاناً موجب مخالفتهای عملی با پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)، به ویژه در واپسین ایام حیات آن جناب شد گردید و زمینهای سرنوشتساز برای اختلافها و کشمکشهای سیاسی مذهبی بعد از ایشان نیز فراهم ساخت. از این رو برخی سنگ بنا و بستر اصلی و نقطه آغازین اختلافهای فرقهای بعد از آن عزیز سفر کرده را به دوران رسالت پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) باز میگردانند.
بررسی شیوة رویارویی پیامبر با اختلافها، پرسشها و شبهههای فکری صحابه، علاوه براین، سخنان آن حضرت دربارة احکام و اقسام اختلاف در جای خود شایسته است، امّا در رسالت این مختصر نمیگنجد. آنچه اکنون لازم است به آن بپردازیم این است که هر چند اصحاب پیامبر در دوران حضور وی خالی از اظهار نظر و پرسش و احیاناً اعتراض به حضرتش نبودند (چنانکه قرآن مجید نیز برخی از سؤالهای آنها را با عنوان «یسئلونک» از آن حضرت گزارش کرده است) با این همه، میتوان مدعی شد که با صرف نظر از برخی مصلحتاندیشیهایِ شخصی بعضی از صحابه، به ویژه در آخرین ساعات زندگی آن حضرت و مخالفت برخی از منافقان،15 به دلایل چندی فضای آن دوران، فضای سکوت و استماع و ایمان دینی همراه با تسلیم بود، نه فضای شبهه واعتراض و مخالفت. این خصوصیت دربارة معارف کلامی و اصول اعتقادی بیشتر نمود داشت.16
به هر حال، اندک بودن مناقشهها و شبهههای فکری و کلامی را، چه معلول بی سوادی و بیتوجهی آنان به این مباحث، و چه به دلیل فهم درست و شفاف آنها از آموزههای قرآن و سنت بدانیم یا بنا بر احتمال دیگر، آن را با توجه به گرفتاری آنها در جنگها و رویارویی با دشمنان خارجی و جلوگیری پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلّم) توجیه کنیم،17 نتیجه آن یکسان است و آن اینکه نمیتوان وجود فرقهگرایی را در زمان رسولخدا به صورت رسمی و متعارف آن تأیید کرد. البته میتوان سرپیچی برخی اصحاب در آخرین روزهای حیات پیامبر و جلوگیری از درخواست آن حضرت به آوردن دوات و قلم را به بهانه «حسبنا کتاب اللّه»18 به دلیل تفاوت دیدگاه آنان با پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) دانست. این سرپیچی اگرچه توسط یکی از صحابه بهوقوع پیوسته، اما میتوان آن را آغازی برای مخالفتهای بعدی و انشعاب سیاسی ـ فکری جامعه اسلامی تلقی کرد. در این حرکت، دستورهای مکرر قرآن مبنی بر اطاعت از اوامر پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)19 به شکل رسمی نادیده گرفته شد و حتی برخی از صحابة حاضر تأکید کردند که بگذارید پیامبر آن چه میخواهد نوشته شود، اما به سخن آنان وقعی نهاده نشد. پر واضح است که شعار «حسبنا کتاب اللّه» آن هم در زمانی که پیامبر در قید حیات است را میتوان به عنوان اندیشهای در برابر سنّت پیامبر، و اجتهاد در برابر نص تلقی کرد. این پدیده اگرچه موردی و جریانی خاص به حساب آمده، اما میتوان آن را زمینهساز برخی اقدامهای بعدی، نظیر منع کتابت حدیث، ایجاد سنت موازی در برابر سنت پیامبر و اجتهاد در برابر نص دانست. شعاری که نه تنها بنا بر آنچه اشاره شد مخالف تعالیم صریح وحی بود، بلکه بسیاری از صحابه و از جمله امام علی به عنوان تربیت شده مستقیم پیامبر، بر آن مهر بطلان زدند.20
بنابراین با توجه به اینکه مبنای آموزههای هر دینی تعالیم بنیانگذار آن دین است، مخالفت با آن تعالیم و مطرح کردن اندیشه، آن هم توسط اصحاب و پیروان آن دین را نمیتوان چیزی جز افتراق نامید؛ افتراقی که به تعبیر ابن عباس، صحابی معروف پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) از بزرگترین مصیبتهای مسلمانان به حساب آمد.21
به هر حال، اگر بتوانیم یک جریان عقیدتی و گرایش و الفت روحی عدهای را نسبت به امام علی قبل از رحلت پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) ثابت کرده و آن را به عنوان جریانی اصیل و ادامهدهندة خط رسول به حساب آوریم، میتوان جدایی از این گرایش و بیتوجهی به تلاشهای قبلی پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) را آغاز و زمینه مهمترین افتراق مسلمانان بعد از پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) دانست.22
2ـ مباحث فکری و کلامی در عصر صحابه
ویژگیهایی که برای صحابه در عصر پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) گزارش شد بعد از ایشان نیز ادامه یافت. و صحابه با اینکه در یک مرتبه از فهم و درک و توجه به معارف عمیق دینی نبودند، اما روحیة غالب و کلی آنها بیتوجهی به مجادلههای کلامی و معارف عقلی و استدلالی بود. بنا بر گزارشهای تاریخی و روایی، آنان نه تنها به انگیزه یا بهانه دوری از بدعت، اتباع سنت و پرهیز از دخالت در حلال و حرام الهی، از ارائه پاسخ به مسائل کلامی و حتی فقهی تحاشی داشتند،23 بلکه به سختی نیز از آن جلوگیری میکردند، چنانکه گزارشهای اهل سنت از عمر خلیفه دوم، حاکی از مخالفت وی با هرگونه مجادله و مباحثه مذهبی و حتی سؤال و تفحص از معنای عبارتها و واژههای مشکل قرآن است. وی نه تنها خود را درگیر این مباحث نمیکرد، بلکه کسانی را که درگیر میشدند مجازات یا تبعید میکرد.24 شاید به پیروی ازچنین الگوهایی بود که بعدها بیشتر بزرگان مکتب اهل سنت با مباحث کلامی مخالفت کرده و به مباحث عقلی روی خوشی نشان ندادند و چه بسا آن را امری وارداتی و برگرفته از یهودیت و مسیحیت تلقی میکردند.25
علاوه بر این، ما بیشتر میتوانیم به این مسئله پی ببریم زمانیکه میبینیم مسلمانان اولیه که با پیامبر بودند حتی در مورد مسائل دینی که پیامبر صدها مرتبه در معرض دید و نگاه آنها اجرا میکرد هیچ تصور روشن و واضحی نداشتند، مانند نماز میت؛ عبادتی که پیامبر خود آنرا اجرا میکرد لازم نمیدانستند که شیوه آن را ضبط و ثبت کنند و فقط آنها از او پیروی میکردند، لذا پس از مرگ پیامبر در مورد تعداد تکبیرات لازم این نماز در میان مسلمانان اختلاف پدید آمد، چنانکه طحاوی از ابراهیم نقل میکند و میگوید پیامبر به خدا پیوست و مردم در اختلاف بر تعداد تکبیرهای نماز میت بودند، چنانکه یکی میگوید شنیدم که پیامبر در نماز میت هفت مرتبه تکبیر میخواند دیگری میگوید شنیدم رسول خدا چهار مرتبه تکبیر میخواند و این اختلاف ادامه داشت تا زمان مرگ ابوبکر و زمانی که عمر به خلافت رسید، این اختلاف برای او سخت بود لذا گروهی از اصحاب را جمع کرد و به آنها گفت: شماها اگر اختلاف داشته باشید مردم نیز تابع اختلاف شما میشوند و اگر شما توافق داشته باشید مردم هم توافق پیدا میکنند بروید توافقی بر این امر پیدا کنید و گویا عمر آنها را از این غفلت بیدار کرد و همه آنها به او گفتند: ای امیرمؤمنین نظر خوب همین است که شما دارید...26
بررسی نوع نگرش صحابه و تا حدود زیادی تابعین به تأویل و میزان و غور در آیات متشابه، علاوه بر این، بیتوجهی آنها به کتابت و نقل حدیث نیز به این تحلیل، روشنایی بیشتری میدهد که لازم است بدان اشاره کنیم.
بدون تردید، صحابه و تابعین، بهویژه با توجه به تفاوت آنان در درجة فهم و میزان همراهی با پیامبر و آگاهی از شأن نزول و سیاق آیات قرآن و فضای فکری و اجتماعی و حتی نوع فهم آنها از زبان عربی، مراتب مختلفی در تفسیر و برداشت از قرآن داشتند،27 اما میتوان این نکته را به خوبی دریافت که آنها در تفسیر قرآن چندان توجهی به تأویل و تفسیرمفاهیم باطنی نداشته و عمدة تفاسیر آنها معطوف به توضیح ظاهری و لغوی آیات، شأن نزول، ناسخ و منسوخ و روشن کردن واژههای مشکل و مبهم بوده است. بیشتر دانشمندان سلفیه و نویسندگان سلفیِ معاصر نیز به منظور تثبیت مبانی اعتقادی خود و مخالفت با گرایشهای عقلی، تأکید میکنند که در عصر صحابه و دوران سلف نیز هیچگونه بحث و مناقشه و سؤال و جوابی نبود. این دیدگاه، بدون پشتوانه نبوده و مورد گواهی برخی مفسران بزرگ شیعه و دیگر قرآن پژوهان قرار گرفته است چنانکه، علامه طباطبائی در ارزیابی خود از آگاهی و دانش مسلمانان نخستین، در باب تفسیر قرآن، بر این عقیده است که در آن زمان، بحث از قرآن از چارچوب نکتههای ادبی و شأن نزول آیات و اندکی استدلال به آیات توضیح آیات دیگر و مقدار کمی تفسیر به روایات وارده از پیامبر دربارة قصص و معارف مبدأ و معاد، تجاوز نمیکرد و مفسران طبقه دوم که تابعین باشند نیز چیزی بدان نیفزودند. وی معتقد است آنچه موجب شیوع مباحث کلامی و ظهور مذاهب و فرقهها شد رابطة با دیگر بلاد، بهویژه بعد از فتوحات عصر خلفا بود.28 علاوه بر آن، شواهدی نیز بر عدم آگاهی صحابه از مدلول لغوی و معنای مفردات آیات قرآنی موجود است.29
از سوی دیگر، با مرجعیت علمیِ امام علی و اهلبیت(علیهمالسلام) نیز برخورد مناسبی نشد و در معرفت تفسیر نیز به جای رجوع به آنها، باب اسرائیلیات و جعل حدیث و رأی و استحسان باز شد30 و این خود یکی از عوامل مهم فرقهگرایی و اختلاف و رواج برخی اندیشههای کلامی وفقهی غیر اصیل شد. قرآن مجید نیز در عین تمجید از قوّت و اخلاص در ایمان و توجه عاطفی و پرنشاط صحابه نسبت به پیامبر و دستورهای او، در مواردی نیزآنها را به دلیل عدم رعایت ادب اجتماعی نسبت به پیامبر، مورد سرزنش قرار میدهد.31 امام علی نیز به عنوان سرآمد مفسران قرآن از فقدان آگاهی لازم در جامعه و از کم توجهی به فهم و تفسیر قرآن و عدم اقبال به پرسش دربارة معارف آن به ستوه آمده بود. آن حضرت، اگرچه بر خلاف برخی خلفا که پرسش را با شلاق پاسخ میدادند، پرسشگری درباره معارف قرآنی را درخواست میکرد.32 با این حال، گزارش قابل توجهی از اجابت به درخواستهای آن حضرت نرسیده است. همه اینها حکایت از این دارد که بسیاری از آنان از هوش اجتماعی بالایی برخوردار نبوده و توجه قابل قبولی به معارف عمیق قرآنی نداشتند.
تأکید میکنیم این به معنای یکسان دانستن مراتب فهم صحابه و تابعین نیست، چرا که با صرفنظر از حضور امام علی وابن عباس و حسنین(علیهماالسلام) که در اوج قلّه فهم قرآنی بودند، فهم دیگران نیز در یک مرتبت نبود، مثلاً برخی صحابه در فهم مدلول لغوی آیات مشکل داشتند و در حل مشکل خود به دیگر صحابه مراجعه میکردند،33 حتی طبق گزارشهایی برخی از خلفای نخست با پرسشها و شبهات، برخورد شدیدی داشتند، و برخی نیز عکس آن عمل می کردند.34 علاوه بر این، قرآن مجید بعد ازتقسیمبندی آیات به محکم و متشابه،35 مصادیق عینی کسانی که متشابهات آن را برمیگزینند و به واسطه آن، فتنهجویی میکنند مشخص نکرده است، با این همه، این را پذیرفته که برخی مخاطبان وحی، اخذ به متشابهات میکنند. طبیعی است که اگر در موقع نزول قرآن چنین زمینههایی بوده نمیتوان وجود مواردی از آن را در مراحل بعدی که جامعه اسلامی از گستره جمعیتی و تنوع و تکامل فکری بیشتری برخوردار شد، انکار کرد. این نکته را نباید فراموش کرد که در آن عصر که سلیقه عدم کتابت و حتی ننگ و عار دانستن آن در جامعه غلبه داشت، نسبت به کتابت سخنان پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) نیز استقبال چندانی نبود، علاوه بر این، رویکرد سردمداران سیاسی جامعه نیز بر جلوگیری از نشر و ضبط آن قرار داشت.36 با توجه به چنین فضایی و از طرف دیگر، کمبود امکانات کتابت و نشر نیز میتوان مدعی شد که فقدان گزارشهایی مبنی بر بیتوجهی صحابه به پرسشگری و مجادلههای فکری، دلیل بر انکار کلی آن در عالم خارج نیست. بهویژه اگر توجه داشته باشیم که مهمترین و بزرگترین فرقههای نخستین در زمان صحابه و تابعان شکل گرفت.
پرواضح است که هر قدر زمان میگذشت و روابط فرهنگی و اجتماعی مسلمانان گسترش پیدا میکرد و جامعه اسلامی به سبب فتوحات از تنوع فکری برخوردار میشد سیر این مباحث نیز افزایش مییافت. احمد امین میگوید:
مردم در عصر پیغمبر اکرم(صلیالله علیه و آله و سلّم) و پس از او تا اندک زمانی قرآن را میخواندند و میشنیدند و آن را میفهمیدند و اگر دانشمندانشان به چیزی بیش از فهم ابتدایی توجه میکردند، توضیحی بود در اسباب نزول یا استشهاد به اشعار عرب برای تفسیر لفظی نامأنوس یا سبکی پیچیده. بیشترین چیزی که طبری و دیگران از صحابه نقل میکنند از همین قبیل است000 در اواخردوره اموی نیز میبینیم که سخن گفتن درباره «قدر» شایع شد و متکلمان در بحث قضا و قدر از زاویه عقاید خویش به قرآن مینگریستند؛ کسی که قائل به جبر بود، همه آیات اختیار را تأویل میکرد و آن که قائل به اختیار بود نیز آیات جبر را000 در دوران عباسی این جویبار همچون سیلی سهمناک به راه افتاد و اصحاب مذاهب گوناگون که روز به روز در افزونی بودند، همگی از دیدگاه مذهب خودشان به قرآن نظر میکردند000 در اینباره، فرقی میان معتزله و اشاعره و ماتریدیه نبود ؛ همه ایشان دلایل فلسفی یونانی را در دین دخالت دادند....37
این مباحث و مجادلهها تا جایی رشد کرد که منجر به شکلگیری و تمایز برخی فرقهها در اواخر قرن اول شد خاطرنشان میشود اینگونه مجادلهها و موضوعهای اختلافی که حجم زیادی از آنها دربارة ایمان و کفر و جبر و اختیار و برخی صفات الهی بود،38 در درجة اول، برخاسته از ویژگیهای سیاسی ـ فکری خود جامعه اسلامی و از درون مسلمانان بود، نه برگرفته از عنصر بیرونی، چنانکه شهید مطهری نیز میگوید:
حقیقت این است که بحثهای استدلالی درباره اصول اسلامی از خود قرآن آغاز شده، در سخنان رسولاکرم و مخصوصاً در خطب امیرالمؤمنین تعقیب و تفسیر شده، و قرآن، پایه و اساسش را بر تعقّل و تفکر گذاشته و همواره از مردم میخواهد از اندیشه به ایمان برسند و این جهت باعث شده که علم اصول دین از همان اول پایهگذاری شود... علاوهبراین، قرآن مجید آیات زیادی در این زمینه دارد که محرک اندیشهها در این مسئله اساسی میگردد.39
3ـ اختلافهای سیاسی ـ مذهبی در عصر صحابه و تابعان
برای پی بردن به نخستین زمینههای شکلگیری فرقههای اسلامی، ضروری است قبل از هر چیز به شناخت ویژگیهای فکری و حوادث سیاسی قرن نخست که قرن صحابه و تابعین نیز نام گرفته، بپردازیم. آگاهی از ویژگیهای این قرن، بهویژه تحولات سیاسی آن، اهمیت بسزایی دارد. درست است که عوامل متعددی، چون ویژگی ساختار متون دینی، اختلاف سلیقهها و افکار مسلمانان، روابط اجتماعی و فرهنگی با غیر مسلمانان و نیز اقبال و ادبار خلفای اموی و عباسی، نقش مهمی در اختلاف و فرقهگرایی داشتهاست،40 اما خاستگاه و زمینههای آغازین آن را میتوان در بستر تحولات و شاخصههای سیاسی ـ فکری قرن نخست جستوجو کرد.41 در اینجا به برخی حوادث و تنازعهای سیاسی و چگونگی رویکرد صحابه وبرخی ازتابعان42 در قرن نخست هجری میپردازیم.
حجم عمده اختلافها در زمان صحابه، بهویژه در دهههای نخست را میتوان اختلافات سیاسی و فقهی دانست.43 طبق گزارشهای تاریخی و بر پایه آنچه که ملل و نحل نویسان در مقدمه کتابهای خود به آن اشاره کردهاند روشنترین موارد این اختلافها عبارت است از:
1. اختلاف بر سر جانشینی پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)؛
2. اختلاف در امر فدک و میراث پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم)؛
3. اختلاف در برخورد و قتال با کسانی که زکات پرداخت نمیکردند و چگونگی برخورد با اهل ارتداد؛
4. اختلاف شورای شش نفره درباره جانشینی بعد از عمر؛
5. اختلاف در نوع برخورد با عثمان در زمان حیات او و چگونگی برخورد با قاتلان وی؛
6. مخالفت برخی صحابه با خلافت امام علی که منجر به اختلافها و کشمکشهای خونین جمل و صفین و نهروان شد و شهادت آن حضرت را در پی داشت؛44
7. مخالفت و جنگ افروزی معاویه علیه خلافت امام حسن که منجر به پیروزی نظامی معاویه و به دست گرفتن خلافت توسط حزب اموی شد؛
8. طرح اندیشه موروثی کردن خلافت توسط معاویه و بهدنبال آن خلافت یزید؛
9. شهادت امام حسین و حوادث سیاسی بعد از آن.
این اختلافها و حوادث اختلافبرانگیز ونیز شورشهای سیاسی و قیامهای دینی و نزاعهای قبیلهای بین امویان و مخالفان آنها اگرچه تا حدود زیادی مباحث و مجادلههای کلامی و دینی را تحت الشعاع خود قرارداد و از شتاب آن کاست، اما زمینهساز اصلی و پشتوانه تاریخی شکلگیری فرقههای اسلامی و اندیشههای متمایز کلامی و حتی برخی تفاوت دیدگاهها در تعالیم فقهی شد.45 خاستگاه اختلافها در حوادث مورد اشاره تا حدودی برگرفته از تفاوت برداشت و سطح آگاهی از قرآن وسنت و احیاناً تفاوت نگاه آنها به اسلام و بنیانگذار آن، و در مجموع با بهانههای مذهبی بود، با این حال، بنمایة مهمترین رقابتها و اختلافهای فکری و نقطههای آغازین آن را (با صرف نظر از تحلیل جریآنهای حق و باطل آن) بایستی در برتری طلبیهای حزبی و قبیلگی و به تعبیر معاصران، جناحی جستوجو کرد.46 بر این اساس، برخی حتی شکلگیری خوارج را به عنوان اولین فرقه متمایز و متشکل، نوعی شورش سیاسی و قبیلگی و با بهانه مذهبی تفسیر میکنند.47
با توجه به سیر تاریخی چنین حوادثی است که ناشی اکبر، نوبختی و اشعری قمی، از قدیمیترین گزارشگران فرقه و مذاهب، سرآغاز ظهور فرقههای اسلامی را بعد از درگذشت پیامبر اسلام(صلیالله علیه و آله و سلّم) دانسته و گستره آن را در طول زمان صحابه و نتیجة حوادث سیاسی و تحولات خلافت اسلامی میدانند. مثلاً ناشی اکبر اختلافات هر یک از انصار، مهاجران و بنیهاشم را در ماجرای سقیفه به عنوان «فرقه» ذکر کرده و در پی آن به شکلگیری فرقههایی چون علویه (اصحاب امام علی ) عثمانیه (اصحاب طلحه و زبیر و عایشه و اهل شام و مخالفان بیعت با امام علی)، و معتزله (کنارهگیران از جنگ و همکاری با امام علی با تکیه بر برخی احادیث یا با توجیه اینکه حق روشن نیست) بعد از کشته شدن عثمان اشاره میکند. براساس گزارش او امت اسلام بعد از شهادت امام علی به فرقههایی، چون شیعه، عثمانیه، معتزله (معتزله سیاسی)، خوارج، مرجئهحشویه و اصحاب معاویه تقسیم شدند.48
این تقسیمبندی در مباحث آغازین کتاب فرقالشیعه، نوبختی و المقالات و الفرق اشعری نیز که هر دو از ملل و نحلنویسان شیعی هستند، با تفاوتهایی اندک، گزارش شده است. با تکیه بر چنین تحلیلی است که یکی از پژوهشگران معاصر، ضمن تقسیم جوانب تفکر اسلامی به دو مرحله تفکر اسلامی خالص و تفکر فلسفی و عقلی مختلط، بر آن است که عصر صحابه و تابعان اگرچه عصری رشد و نمو فرقههای اسلامی و مباحث کلامی است، اما عوامل اساسیِ طرح چنین مباحثی و اسباب شکلگیری فرقهها را باید در حوادث سیاسی آن عصر جستوجو کرد. این نویسنده و برخی دیگر از پژوهشگران، بعد از اشاره به برخی حوادث و اختلافهای مهم سیاسی و تغییر و تحولات اجتماعی نیمه نخست این قرن و ارائه برخی آیات متشابه و به ظاهر متعارض که اساس تفکر برخی از فرقهها شد، به این باور رسیده که سبب اصلی طرح تعارض برخی از آیات نیز همان اختلافهای سیاسی بود.
صاحبان این دیدگاه، نقش جریآنهای سیاسی را در شکلگیری اختلافهای کلامی اینگونه بیان میکنند که شورش علیه عثمان و ماجرای قتل او و نیز داوری درباره رفتار او، موجب مجادلة گروهها و افراد دربارة حکم این قتل ظهور اولین گروههای دینی شد که برای خودشان دیدگاه خاصی داشتند. به دنبال حوادث عصر امامعلی بود که این پدیده، دامنه خود را گستردهتر کرد و شکلگیری رسمی خوارج را در پی داشت. خوارج بهعنوان یک گروه متمایز اگر چه در زمان امامعلی پیدا شدند، اما حضور و وجود آنان به قبل از حکمیت و حتی قبل از قتل عثمان میرسد، زیرا به تعبیر شهرستانی، خارجی کسی است که بر امام مورد اتفاق مسلمانان خروج کند. تفکر شیعی نیز بنا بر این دیدگاه، در پی خوارج شکل گرفت و به دنبال آن هر یک از این دو گروه به تکفیر یکدیگر پرداختند و نتیجة افراط این دو در تکفیر یکدیگر، تولد دیدگاه میانه و حزب سوم، یعنی مرجئه شد که علاوه بر نظر جدید درباره حکم مرتکب کبیره شرایط امامت را نیز به گونهای دیگر بیان کردند. این دیدگاه تسامحآمیز نه چندان مورد غضب شیعه و نه مورد انکار و دشمنی خوارج و نه موی دماغی برای بنیامیه واقع شد تا اینکه امثال حسن بصری و واصل بن عطا ظهور کرده و در برابر این دیدگاه، دیدگاه دقیقتری ارائه کردند. اینگونه بود که موضوع «مرتکب کبیره» بحث اصلی در قلمرو تفکر اسلامی در آن زمان شد و به صورت مبحثی عمومی درآمد و فروع دیگری از آن جوشید. باز در پی این بحث بود که این سؤال پیش آمد که عامل و مصدر اصلی عمل مرتکب کبیره کیست؟ آیا انسان است یا خدا؟ و لذا در پی این بحث، مباحث قضا و قدر و جبر و اختیار و ویژگی افعال انسان پیش کشیده شد که از دل آن، فرقه قدریه جوشید.49
بر اساس چنین نگاهی باید مجادلههای فکری و ظهور فرقههای اسلامی را در صدر نخست، یکی از پیامدهای تحولات اجتماعی و منازعات سیاسی و فاقد رنگ و بوی فلسفی و عقلی دانست . البته تنوع و کثرت تحولات و حوادث سیاسی در قرن نخست و سیطره آن بر دیگر تحولات موجب برجسته کردن چنین نقشی شده است وگرنه تردیدی نیست که بسیاری از تمایزهای سیاسی ـ مذهبی در آن زمان مستقیماً حاصل مباحث و مجادلههای فکری و کلامی و به دلیل اختلاف برداشت از کتاب و سنت و حتی مجادلههای سیاسی بوده و عموماً خالی از استناد به مصادر شریعت نبود. بگذریم از اینکه هر یک از فرقههای اسلامی اندیشهها و برداشتهای خود را برگرفته از حقیقت اسلام، و اساساً شکلگیری گروه خود را مولود طبیعی اسلام میدانستند وبا توجه به آن، طبیعی مینمود که ظهور دیدگاهها و تمایز خود را از دیگران برخاسته از حوادث و جریآنهای سیاسی و جزئی به حساب نیاورند. این نکته، بهویژه برای تفکر شیعی که شکلگیری بنیآنهای مذهبی خود را در زمان رسول گرامی اسلام و به دست ایشان دانسته و عقاید متمایز خویش را از دیگر فرقهها نه انشعاب و افتراق از پیکرة امت اسلامی، بلکه استمرار حقیقت اسلام میداند، قابل ملاحظه خواهد بود. البته در اینجا در پی گزارش جامع از پیامدهای سیاسی ـ مذهبی رخدادهای مورد اشاره نیستیم. در این صورت، روشن خواهد شد که رد پای بسیاری از مقبولات و مفروضات فرقهای و شکلگیری برخی از مبانی کلامی، نظیر عدالت و قداست صحابه، لزوم اطاعت از حاکم جور، بیطرفی در حوادث سیاسی و همراهی با جماعت، ترجیح نظم و امنیت بر عدالت و اهتمام به ارزشهای دینی یا عکس این آموزهها ریشه در این حوادث داشته است. همچنین در پیگیری این مهم، روشن خواهد شد که زمینه اصلی برخی از سیاست بازیها در جعل حدیث و تأویل نابهجای آیات قرآن و در پی آن شکلگیری برخی بنیآنها و مبانی کلامی و فقهی در دل همین حوادث نهفته بود.
4ـ اندیشههای کلامی و شکلگیری فرقههای اسلامی در قرن نخست
گفته شد که بر اساس یک دیدگاه، اصحاب پیامبر اهل مجادله و توجه به مباحث کلامی نبودند و روحیه عمومی و غالب آنها بعد از آن حضرت نیز روحیه استماع، پذیرش و تسلیم و دوری از بحث و استدلال عقلی بود و در عصر تابعان و سلف نیز این روحیه ادامه داشت.50
تأکید بر تأثیرپذیری ظهور اندیشههای کلامی مسلمانان از فرهنگ بیگانه، بزرگنمایی عنصر اخذ و اقتباس و در پی آن تقسیمبندی مراحل تفکر آنان به دو مرحله ایمان دینی و تفکر عقلی و نظری یا مرحله قبل از اختلاط با بیگانه و بعد از اختلاط، از پیامدهای پذیرش صرف این دیدگاه میباشد.51 البته به نظر برخی از این نویسندگان و عالمان دینی، بیتوجهی به چنین مباحثی صرفاً از جهت فقدان تفکر و توان پرسشگری یا معلول فقدان ذائقه و روحیة عقلی اعراب آن زمان نمیباشد، بلکه سبب اصلی آن، درک بهتر آنها از مفاهیم قرآنی و شأن نزول آیات و آگاهی از زبان و ترکیبهای عربی و فهم سخنان پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) بوده است.این دسته از افراد، نسبت بدفهمی یا نفهمی را به صحابه، بزرگترین توهین به آنان تلقی میکنند.52 علاوه براین، صحابه در پرسشهای خود در جستوجوی حقیقت بودند، نه ایجاد شبهه و مجادله با رقبای فکری.53 در واقع اینها معتقدند که صحابه و سلف از تفکر عقلی ویژه و از نوع قرآنی آن برخوردار بوده و ایمان واعتقاد آنها صرفاً تقلیدی نبوده است. با تکیه بر این تحلیل، اساساً باید روش متکلمان را مخالف شیوة قرآنی و سیرة صحابه ونوعی عدول از آموزههای اصیل دینی به حساب آورد ، چرا که شیوه قرآن در این مباحث، توجه واعتماد به فطرت انسانی، همراه با درخواست فکر و نظر و ایمان و تقویت این امور است. این کتاب آسمانی در سوق دادن مردم به خدا و طرح صفات الهی و دیگر معارف دینی شیوه خاص خود را دارد. قرآن بهعنوان کتاب هدایت همگان، تنها مخاطب خود را فیلسوفان و متکلمان قرار نداده و بدین لحاظ متعرض الفاظی نظیر جوهر و عرض نشده و مباحثش به شیوه طرح صغرا و کبرا و نتیجهگیری نیست. بنابراین، طرح برخی پرسشها نه تنها به مصلحت عموم نیست، بلکه برای خواص نیز ورای توان عقل است.54 با توجه به این نگاه برخی میگویند که صحابه با اینکه در بسیاری از مسائل فقهی نزاع کردند، اما خوشبختانه در هیچ یک از مسائل مربوط به اسما و صفات و افعال الهی بحث و جدلی نداشته و کاملاً تسلیم آموزهها و ظواهر کتاب و سنت بودند.55 اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین اعتقاد و اقوال اصحاب حدیث را اینگونه بیان میکند:
این گروه، اهل جدال و کشمکش در معارف دینی نبوده و با تمام وجود تسلیم روایات و احادیث صحیح و آثار رسیده از گزارشگران مورد وثوق بودند. آنان نه تنها درباره خدا و صفات و دیگر آموزههای دینی اهل چون و چرا نبودند، بلکه چنین کاری را بدعت میدانستند. 56
با توجه به این گزارشها چنین نتیجه گرفته شده که اساساً شیوه سلف در بیان موضوعات کلامی بر اساس تسلیم به آموزههای کتاب و سنت استوار شده بود، نه برتأویل و غور و جستوجو در مسائل اعتقادی و امور مربوط به غیب، و آنان حتی مجالست و رفت و آمد با تأویل گران را برنمیتابیدند و تقدیم دلیل عقل برنقد و تأویل ظواهر، پدیدهای بود که بعداً باب شد.57 شاید از این جهت باشد که برخی فرقهگرایی به معنای متعارف آن را در زمان صحابه انکار کردهاند، حتی مالک بن انس نیز دلیل اصلی بدعت دانستن و مخالفت خود با کلام و طرح اندیشههای کلامی را سکوت اصحاب نسبت به این قبیل امور میدانست.58
عدم توجه به مباحث عقلی و کلامی و به تبع آن عدم رواج و شتاب تمایزهای فرقهای، بهویژه از نوع کلامی آن را در بین مسلمانان نخستین، از زاویه دیگری نیز میتوان نگریست و آن اینکه «اسلام تا وقتی در عرب محدود بود هیچ نوع کاوش و جستوجو و بحث و نزاع در عقاید پیدا نشده بود و علتش هم این است که مذاق اصل عرب، عمل و کار بوده، نه تحلیل و تفکر و به همین جهت است که در مسائل نماز و روزه و حج و زکات، یعنی امور عملی از همان ابتدا تحقیقات و تدقیقات شروع شد تا این حد که در زمان خود صحابه مجموعهای از فقه فراهم آمده بود، لیکن در مسائل مربوط به اصول عقاید و ایمان چندان موشکافی و انتقاد و نکته سنجی نشده بود، بلکه همان عقیده اجمالی را کافی میدانستند».59 برخی نویسندگان با توجه به پذیرش چنین روحیهای در میان صحابه، گزارش مربوط به کتابسوزی مسلمانان را در فتوحات پذیرفته و حتی توجیه نیز میکنند، چرا که وقتی عربهای صدر نخست، خود توجهی به کتابت نداشته باشند و بلکه آن را عار و ننگ و موجب گمراهی و ضعیف شدن حافظه بدانند در آن صورت، چنین برخوردی از آنان با کتابهای دیگران استبعادی ندارد.60 لبته وجود برخی شخصیتهای نادر، نظیر امام علی را نیز با صرفنظر از عنصر علم و امامت ایشان باید از موارد استثنایی تاریخ در نظر گرفت. قرآن مجید نیز اگرچه در خصوص تفکر و تعقل تشویق کرده و با طرح موضوعاتی، نظیر ایمان و کفر و صفات و افعال الهی و رابطه خدا با خلقتانسان و ویژگیهای خدا و خلق و فعل او، راه را برای تفکر عقلی فراهم کرده است، اما در ستایش خود از صحابه و بیان ویژگیهای آنها بیشتر از همه بر ایمان و صداقت و شوق درونی آنها به خدا و پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) و بهشت و تبعیت آنها از خدا و رسول تکیه کرده است.61 شواهد تاریخی و اشاره برخی آیات قرآن نیز بر بیتوجهی و بیسوادی برخی صحابه، حتی خواص، آنها گواهی میدهد. شاید عدم تفکر عقلی و کمتوجهی به مباحث فلسفی و کلامی در محیط امروزه حجاز و در میان عربهای آن سامان، دلیل دیگری بر وجود تاریخی چنین روحیهای باشد.البته دلمشغولیهای مسلمانان به فتوحات را نیز نبایستی فراموش کنیم.
ابن رشد نیز در کتاب پر آوازه فصل المقال رمز و راز بیتوجهی به مباحث عقلی و کمبود چنین اختلافهایی را در میان صحابه، نه به دلایل مورد اشاره، بلکه از زاویه دیگری نگریسته و معتقد است در صدر نخست صحابه و تابعان بهواسطه تقوای الهی و فضیلت، به تأویل و توجیه شریعت نمیپرداختند و رواجتوجه آنها به تأویل بود که موجب فراوانی اختلافها و ظهور فرقههای متعدد شد. شهرستانی بعد از تقسیم اختلافات اولیه مسلمانان به اختلاف در امامت و اختلاف در اصول، اختلاف در اصول را که همان اختلاف در اندیشههای کلامی دربارة قدر و بحث صفات و ذات خداست، مربوط به اواخر قرن اول میداند.62 مقریزی نیز به تبعیت از اشعری و شهرستانی، مباحث کلامی را که منجر به تشکیل فرقهگرایی شد مربوط به اواخر قرن اول میداند. این دیدگاه را بسیاری از پژوهشگران دیگر نیز مطرح کردهاند.63 با این همه، سامی نشار از پژوهشگران معاصر، مدخل ورود فرقههای اسلامی را عصر عثمان و بعد از خلافت امام علی دانسته و معتقد است که ظهور شیعه و خوارج و معتزله و مکتب فکری محمد حنفیه مربوط به این زمان است.64
پژوهشگر دیگری میگوید: بعد از رحلت پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلّم) اولین اختلافی که بین مسلمانان رخ داد اختلاف در امامت بود و بعد از این اختلاف مهم و سرنوشتساز برخی اختلافهای جزئی رخ داد. اما در زمان سه خلیفه نخست، هیچ اختلافی بهجز بر سر مسئله امامت و انتخاب و جانشینی خلیفه، بروز و ظهور نداشت. در زمان امام علی واقعه جمل و صفین و ظهور حزب قاعدین نیز بر این محور بود. بعد از این جریآنها بود که در اواخر عمر صحابه و در زمان خلافت امویان، اختلاف کلامی قدریه و بحث قدر و استطاعت با محوریت معبد جهنی و غیلان دمشقی و جعدبن درهم رخ داد.65
در یک جمع بندی کلی میتوان گفت که سلسله حوادث سیاسی که از اواسط خلافت عثمان شروع و سرآنجام موجب قتل او شد و نیز حوادثی که در دورة خلافت امام علی رخ داد نه تنها در پیدایش برخی از دیدگاههای سیاسی و عقیدتی نقشی به سزا بهجا گذاشت، بلکه این حوادث به شکلگیری مهمترین فرقههای اسلامی نیز منجر شد. به دیگر سخن، از نتایج مهم این حوادث و تحولات پی درپی سیاسی، و البته برگرفته از مبانی مذهبی، ظهور گروههای مهم فرقهای چون خوارج، مرجئه، معتزله سیاسی (قاعدین) و کلامی و نیز رواج و تمایز تفکر شیعی بود.66 بگذریم از اینکه رخدادهای مورد اشاره با انشعابهای درونی هر یک از این فرقهها،67 بهویژه شیعیان و اصحاب اهل بیت نیز پیوند وثیقی داشته است.