تهذیب نفس در اشعار حافظ
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
از جمله پایهها و معیارهای اندیشه حافظ در ذوق و قریحه شاعری،توجه به ارزشهای معنوی و پایههای دینی علم و دانش و منزلت والای دانشمند معنویگراست.آن شاعر فرهیخته معتقد است که اگر دانشمند،دانش خود را در راه دستیابی به هدفی غیر از تعالی و کمال که در پرتو عبودیت خداوند امکان پذیر است،به کار گیرد و جان و قلب خویش را از آلایشها پاک نسازد،در این صورت،علم و عقلش،جز در مسیر هوای نفس و وجهه دوستی و دنیا پرستی عمل نخواهد کرد و مدرسه او جز مکانی برای بازی با الفاظ و قیل و قالهای بیفایده و استدلالهای سست و سطحی نخواهد بود. این چنین عملی، اسباب و وسیله فخر فروشی و خودنمایی میباشد و سرچشمه بروز هیچ رفتار پسندیدهای نخواهد بود و معلم و متعلم را جز ضرر و پشیمانی نخواهد افزود.اما اگر اینه قلب و روح طالب علم از زنگار گناه پاک گردد و روح معنویت گرایی و حقیقت جویی بر او حاکم شود و علم و دانش خود را با عشق خدا عجین سازد،در این صورت،مجموعه هستی و موجودات، بالاترین منبع شناخت و آگاهی وی خواهند بود و همه اجزای عالم وجود به او درس حقیقت و شناخت خواهند داد و هرگز کلاس درسش به زمان و مکان خاصی محدود نخواهد شد.این چنین شخصی،توانایی دریافت حقایق امور عالم،آن گونه که هستند و انجام کارهای خوب را،آن طور که شایسته است،مییابد.
منزلت و ارزش معنوی علم و دانش
1.حافظ قداست معنوی علم و دانش را در ردیف واژه هایی چون عمل نیک و ادب ذکر مینماید:
مظـهـر لطف ازل،روشنی چـشـم امـل جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه هـر که را نیست ادب لایق صحبت نبـود
2.حافظ برداشت و ادراک انسانها را از معنویت و حق و حقیقت به اندازه «دانش» هر فرد میداند:
تـو را چنان کـه تـویی هر نظر کجا بیند به قـدر دانش خود هر کسی کند ادراک
3.ارزش معنوی علم در سخن گفتن و به کار بستن آن در راه خشنودی خداوند است.
آنجا که خود حافظ می گوید:
دلنـشین شـد سخنم تا تو قبولش کـردی آری آری ســخـن عـشـق نـشـانی دارد
خوش می کند حکایت عز و وقار دوست خوش می دهد نشان جمال و جلال یار
تهذیب نفس(رکن حقیقی معنویت در تحصیل علم)
حافظ با تأکید، افراد ناآگاه را مخاطب این سخن حکیمانه خود قرار می دهد:
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تـا رهرو نـباشی کی راهـبـر شوی
یعنی از آن افراد میخواهد،هر گونه هوای نفس را که مانع علم حقیقی قلبی و معنوی می گردد کنار بگذارند و زنگار از دل و قلب خویش بزدایند،تا آنکه به عالمی واقعی و صاحب اندیشه و صاحب خبری راستین مبدل شوند.بنابراین،در چنین مرحلهای است که شخص راهرویی حقیقی،در راه عشق و علم و بینش و بصیرت و حکمت میگردد و خواهد توانست هادی دیگران شود؛زیرا راه عشق هم راهی است که تا کسی عاشق حقیقی و قلبی نباشد ،نمیتواند دیگران را به راه معنوی عشق راهنمایی کند.2 و مکتبی که چنین شاگردانی را میپروراند،مکتب حقایق،معنویت و عرفان و عشق است:
در مـکتب حـقایق پیش ادیـب عـشـق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
و اصولا می توان گفت: دوری از هوای نفس است که سبب رهایی رهرو به سوی اوج تعالی و معنویت و عبودیت می شود.
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تـا کیـمیای عـشـق بیابی و زر شـوی
آری! بالاترین حجاب و مانع آدمی در طریق رسیدن به بالاترین درجه معنویت در علم و دانش، همان خود خواهی و خود پرستی است.و گرنه:
میان عاشق و معشوق هیـچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
بنابراین:
بیا و هستی حافظ زپیش او بردار که با وجود تو کس نشنود زمن که منم
در اینجاست که مشخص می گردد،نزدیکی به خدا نزدیکی مکانی نیست، بلکه نزدیکی مکانتی(مقامی و جایگاهی) است؛یعنی هر اندازه انسان خود را در مسیر علم و معرفت از خودخواهیها و زنگارهای گناهان پاکتر سازد،خدا را به خود نزدیکتر خواهد یافت؛ زیرا خداوند به ما نزدیکترین است،چنان که در سوره ق ایه 16به این مطلب اشاره شده است.
این ما هستیم که از او دوریم و پاک ساختن خود از انواع گناهان، آدمی را از انواع «خطاهای شناختی» در این مسیر نجات خواهد داد:
وجـه حقیقت ار شـودت مـنظر نـظر
دیگر شکی نماند که صاحب نظر شوی
خلاصی از غم نیز، اخلاص و تطهیر جان می طلبد؛ زیرا در غیر این صورت:
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است
نـبـود خیـر در آن خـانه که عصمت نبود
ممکن است بدون طهارت و معنویت و در حالات معمولی هم بتوان مجموعهای از دانشهای ظاهری و استدلال های معارف را،آموخت و یا آموزش داد،ولی:
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت
ورای مـدرسـه و قـال و قیـل مساله بود
پس:
طـاق و رواق مـدرسه و قیل و قال علم
در راه جـام و سـاقی مـه رو نـهادهایـم
و این بدان سبب است که:
ما در پیاله عکس رخ یـار دیـده ایم ای بی خبر زلذت شـرب مدام مـا
بنابراین در دیدگاه حافظ، مدرسه ای که در آن قیل و قالها و جدلها و بحثها به حقیقتی نینجامد و موجب فضل فروشی و ریا و تظاهر گردد،نه تهذیب نفس می نماید،نه رکن معنویت است و نه مورد تایید.پس در اندیشه حافظ،بالاترین مانع نیل به هدف،هوای نفس و دنیا دوستی میباشد و خرابات حقیقی در معنویت علمی و بصیرت روح افزا آنجاست که عاشق معنوی گرا در خراب نمودن طاق و رواق خودپرستی معلم خویش است و در آن،زمان،خانهاش در نور خدا غرق می شود.خود بینی نزد عارفان و عالمان معنویت اندیش «حجاب اکبر» است و دیگر حجابها،پرده از او وام گرفتهاند.حافظ خودبینی را که مذهب هفتاد و دو ملت میباشد،عین کفر دانسته و آن را در چهرههای گوناگون معرفی کرده است.یکی از چهرههای این دیار «خرقه» است که بیشتر دام صید صیادان و حجاب حرص و آز مدعیان علم معنوی گونه و معرفت والا بوده است.پس،باید این خرقه را در میخانه عشق گرو نهاد یا به آب خرابات سپرد و یا از سر به در آورد و آتش زد تا ماجرای عاشق یا معشوق که میگوید تا زمانی که به خویش مشغولی،مرا نخواهی یافت،پایان یابد و عاشق مستعد وصال شود.آری! خداوند،آنها را که در مسیر دنیا پرستی و پیروی از هوای نفس،برای شهرت کار می کنند و علم را بدون معنویت و تهذیب و تزکیه درون دریافت می نمایند،مشهور و مجذوب دلها نخواهد ساخت،به عکس،محبت آنها را که فارغ از جلب توجه مردم به سوی خود،خالصانه برای خدا قدم بر میدارند،در دل مردم جهان قرار خواهد داد؛زیرا خداوند،خود،راه های محبوب و معروف ساختن را بهتر می داند. ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند،خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب میگرداند.(سوره مریم، ایه 96)
ببر زخـلق و چـو عنقا قیـاس کـار بـگیـر که صیت گوشه نشینان زقاف تا قاف است
پس،اگر علم و دانش با شرایط خود همراه نگردد و پایه های معنوی چون «تهذیب نفس، رضای خداوند، معرفت، بصیرت و اخلاص عملی» نداشته باشد،میتواند مانع راه و بلکه بزرگترین مانع گردد و اگر کسی بتواند در این مسیر پایه های یاد شده را در یابد و خود را پاک گرداند، چه بسا درسهایی که طی چهل سال ماندن در دانشگاه و حوزه فرا نگرفته است،با چهل روز پاکی قلب و تحرک مخلصانه، خداوند حتی علوم و سرچشمههای اصیل حکمتی فراتر از بر زبانش جاری سازد و رسیدن به چنین مقامی کار چندان آسانی نیست و به همین دلیل میباشد که شیطان از گمراه ساختن مخلصان،به راستی اظهار ناتوانی نموده است.(اشاره به ایه 83 سوره ص)
پس،برای دستیابی به خدا و حقیقت و دریافت معنویت و شناخت حقیقی در عرصه علم و دانش، باید خود را از غیر خدا پاک و به حقیقت،عاشق او گشت؛زیرا عشق برترین وسیله تطهیر و تلطیف و تکمیل روح بشر است و کمال روحی و معنوی،فقط در سایه عشق و محبت به دست میاید،اگر ذرهای ناچیز باشی،از پرتو عشق،به خورشید کمالی ازلی خواهی پیوست و اگر کوزهای حقیر باشی، چون به دریای محیط پیوستی،با دریا تفاوتی نخواهی داشت:
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
پس،باید خود را به این پیام معنوی حافظ پایبند ساخت که:دنیا مرحله تکاملی است و باید در این دنیا جهت تکامل و پیوستن به حقیقت مطلق و رسیدن به معشوق ازلی،در تکمیل روح و تصفیه جان و اعلام قیود جسمانی و حیوانی و تحصیل گوهر کمال کوشیدو پایههای معنوی را شناخت و دریافت نمود:
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن
از جمله پایهها و معیارهای اندیشه حافظ در ذوق و قریحه شاعری،توجه به ارزشهای معنوی و پایههای دینی علم و دانش و منزلت والای دانشمند معنویگراست.آن شاعر فرهیخته معتقد است که اگر دانشمند،دانش خود را در راه دستیابی به هدفی غیر از تعالی و کمال که در پرتو عبودیت خداوند امکان پذیر است،به کار گیرد و جان و قلب خویش را از آلایشها پاک نسازد،در این صورت،علم و عقلش،جز در مسیر هوای نفس و وجهه دوستی و دنیا پرستی عمل نخواهد کرد و مدرسه او جز مکانی برای بازی با الفاظ و قیل و قالهای بیفایده و استدلالهای سست و سطحی نخواهد بود. این چنین عملی، اسباب و وسیله فخر فروشی و خودنمایی میباشد و سرچشمه بروز هیچ رفتار پسندیدهای نخواهد بود و معلم و متعلم را جز ضرر و پشیمانی نخواهد افزود.اما اگر اینه قلب و روح طالب علم از زنگار گناه پاک گردد و روح معنویت گرایی و حقیقت جویی بر او حاکم شود و علم و دانش خود را با عشق خدا عجین سازد،در این صورت،مجموعه هستی و موجودات، بالاترین منبع شناخت و آگاهی وی خواهند بود و همه اجزای عالم وجود به او درس حقیقت و شناخت خواهند داد و هرگز کلاس درسش به زمان و مکان خاصی محدود نخواهد شد.این چنین شخصی،توانایی دریافت حقایق امور عالم،آن گونه که هستند و انجام کارهای خوب را،آن طور که شایسته است،مییابد.
منزلت و ارزش معنوی علم و دانش
1.حافظ قداست معنوی علم و دانش را در ردیف واژه هایی چون عمل نیک و ادب ذکر مینماید:
مظـهـر لطف ازل،روشنی چـشـم امـل جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه هـر که را نیست ادب لایق صحبت نبـود
2.حافظ برداشت و ادراک انسانها را از معنویت و حق و حقیقت به اندازه «دانش» هر فرد میداند:
تـو را چنان کـه تـویی هر نظر کجا بیند به قـدر دانش خود هر کسی کند ادراک
3.ارزش معنوی علم در سخن گفتن و به کار بستن آن در راه خشنودی خداوند است.
آنجا که خود حافظ می گوید:
دلنـشین شـد سخنم تا تو قبولش کـردی آری آری ســخـن عـشـق نـشـانی دارد
خوش می کند حکایت عز و وقار دوست خوش می دهد نشان جمال و جلال یار
تهذیب نفس(رکن حقیقی معنویت در تحصیل علم)
حافظ با تأکید، افراد ناآگاه را مخاطب این سخن حکیمانه خود قرار می دهد:
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تـا رهرو نـباشی کی راهـبـر شوی
یعنی از آن افراد میخواهد،هر گونه هوای نفس را که مانع علم حقیقی قلبی و معنوی می گردد کنار بگذارند و زنگار از دل و قلب خویش بزدایند،تا آنکه به عالمی واقعی و صاحب اندیشه و صاحب خبری راستین مبدل شوند.بنابراین،در چنین مرحلهای است که شخص راهرویی حقیقی،در راه عشق و علم و بینش و بصیرت و حکمت میگردد و خواهد توانست هادی دیگران شود؛زیرا راه عشق هم راهی است که تا کسی عاشق حقیقی و قلبی نباشد ،نمیتواند دیگران را به راه معنوی عشق راهنمایی کند.2 و مکتبی که چنین شاگردانی را میپروراند،مکتب حقایق،معنویت و عرفان و عشق است:
در مـکتب حـقایق پیش ادیـب عـشـق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
و اصولا می توان گفت: دوری از هوای نفس است که سبب رهایی رهرو به سوی اوج تعالی و معنویت و عبودیت می شود.
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تـا کیـمیای عـشـق بیابی و زر شـوی
آری! بالاترین حجاب و مانع آدمی در طریق رسیدن به بالاترین درجه معنویت در علم و دانش، همان خود خواهی و خود پرستی است.و گرنه:
میان عاشق و معشوق هیـچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
بنابراین:
بیا و هستی حافظ زپیش او بردار که با وجود تو کس نشنود زمن که منم
در اینجاست که مشخص می گردد،نزدیکی به خدا نزدیکی مکانی نیست، بلکه نزدیکی مکانتی(مقامی و جایگاهی) است؛یعنی هر اندازه انسان خود را در مسیر علم و معرفت از خودخواهیها و زنگارهای گناهان پاکتر سازد،خدا را به خود نزدیکتر خواهد یافت؛ زیرا خداوند به ما نزدیکترین است،چنان که در سوره ق ایه 16به این مطلب اشاره شده است.
این ما هستیم که از او دوریم و پاک ساختن خود از انواع گناهان، آدمی را از انواع «خطاهای شناختی» در این مسیر نجات خواهد داد:
وجـه حقیقت ار شـودت مـنظر نـظر
دیگر شکی نماند که صاحب نظر شوی
خلاصی از غم نیز، اخلاص و تطهیر جان می طلبد؛ زیرا در غیر این صورت:
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است
نـبـود خیـر در آن خـانه که عصمت نبود
ممکن است بدون طهارت و معنویت و در حالات معمولی هم بتوان مجموعهای از دانشهای ظاهری و استدلال های معارف را،آموخت و یا آموزش داد،ولی:
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت
ورای مـدرسـه و قـال و قیـل مساله بود
پس:
طـاق و رواق مـدرسه و قیل و قال علم
در راه جـام و سـاقی مـه رو نـهادهایـم
و این بدان سبب است که:
ما در پیاله عکس رخ یـار دیـده ایم ای بی خبر زلذت شـرب مدام مـا
بنابراین در دیدگاه حافظ، مدرسه ای که در آن قیل و قالها و جدلها و بحثها به حقیقتی نینجامد و موجب فضل فروشی و ریا و تظاهر گردد،نه تهذیب نفس می نماید،نه رکن معنویت است و نه مورد تایید.پس در اندیشه حافظ،بالاترین مانع نیل به هدف،هوای نفس و دنیا دوستی میباشد و خرابات حقیقی در معنویت علمی و بصیرت روح افزا آنجاست که عاشق معنوی گرا در خراب نمودن طاق و رواق خودپرستی معلم خویش است و در آن،زمان،خانهاش در نور خدا غرق می شود.خود بینی نزد عارفان و عالمان معنویت اندیش «حجاب اکبر» است و دیگر حجابها،پرده از او وام گرفتهاند.حافظ خودبینی را که مذهب هفتاد و دو ملت میباشد،عین کفر دانسته و آن را در چهرههای گوناگون معرفی کرده است.یکی از چهرههای این دیار «خرقه» است که بیشتر دام صید صیادان و حجاب حرص و آز مدعیان علم معنوی گونه و معرفت والا بوده است.پس،باید این خرقه را در میخانه عشق گرو نهاد یا به آب خرابات سپرد و یا از سر به در آورد و آتش زد تا ماجرای عاشق یا معشوق که میگوید تا زمانی که به خویش مشغولی،مرا نخواهی یافت،پایان یابد و عاشق مستعد وصال شود.آری! خداوند،آنها را که در مسیر دنیا پرستی و پیروی از هوای نفس،برای شهرت کار می کنند و علم را بدون معنویت و تهذیب و تزکیه درون دریافت می نمایند،مشهور و مجذوب دلها نخواهد ساخت،به عکس،محبت آنها را که فارغ از جلب توجه مردم به سوی خود،خالصانه برای خدا قدم بر میدارند،در دل مردم جهان قرار خواهد داد؛زیرا خداوند،خود،راه های محبوب و معروف ساختن را بهتر می داند. ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند،خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب میگرداند.(سوره مریم، ایه 96)
ببر زخـلق و چـو عنقا قیـاس کـار بـگیـر که صیت گوشه نشینان زقاف تا قاف است
پس،اگر علم و دانش با شرایط خود همراه نگردد و پایه های معنوی چون «تهذیب نفس، رضای خداوند، معرفت، بصیرت و اخلاص عملی» نداشته باشد،میتواند مانع راه و بلکه بزرگترین مانع گردد و اگر کسی بتواند در این مسیر پایه های یاد شده را در یابد و خود را پاک گرداند، چه بسا درسهایی که طی چهل سال ماندن در دانشگاه و حوزه فرا نگرفته است،با چهل روز پاکی قلب و تحرک مخلصانه، خداوند حتی علوم و سرچشمههای اصیل حکمتی فراتر از بر زبانش جاری سازد و رسیدن به چنین مقامی کار چندان آسانی نیست و به همین دلیل میباشد که شیطان از گمراه ساختن مخلصان،به راستی اظهار ناتوانی نموده است.(اشاره به ایه 83 سوره ص)
پس،برای دستیابی به خدا و حقیقت و دریافت معنویت و شناخت حقیقی در عرصه علم و دانش، باید خود را از غیر خدا پاک و به حقیقت،عاشق او گشت؛زیرا عشق برترین وسیله تطهیر و تلطیف و تکمیل روح بشر است و کمال روحی و معنوی،فقط در سایه عشق و محبت به دست میاید،اگر ذرهای ناچیز باشی،از پرتو عشق،به خورشید کمالی ازلی خواهی پیوست و اگر کوزهای حقیر باشی، چون به دریای محیط پیوستی،با دریا تفاوتی نخواهی داشت:
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
پس،باید خود را به این پیام معنوی حافظ پایبند ساخت که:دنیا مرحله تکاملی است و باید در این دنیا جهت تکامل و پیوستن به حقیقت مطلق و رسیدن به معشوق ازلی،در تکمیل روح و تصفیه جان و اعلام قیود جسمانی و حیوانی و تحصیل گوهر کمال کوشیدو پایههای معنوی را شناخت و دریافت نمود:
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن