از ناسوت تا هاهوت
آرشیو
چکیده
متن
انسان در طول تاریخ کوشیده است تا خود را از عالم ناسوت، این عالم صوری کثیف به عالم ملکوت، آن عالم صوری لطیف افکند و از آنجا نظاره گر عالم جبروت،عالم فوق صوری باشد.تبلور تلاش را در راستای این احساس،در سرپنجههای انسانهای توانمند هنر نامیدند.هنر،همواره چشم بر عالم لاهوت،عالم اسماء و صفات الهی دارد و مبهوت عالم هاهوت آن ذات الهی است؛و نظر به همین مرتبه بیچون،ورای هرگونه تعین است که هر از گاهی،هنرمندان مراتب تعین در هم میشکنند و میکوشند تا پای در مسیری نهند که آن را حضرات پنجگانه الهی نامیدند.هنر،تجلی روحی الهی است و هنرمندان مسلمان،در طول تاریخ 1400 ساله اسلام،همواره کوشیدهاند؛تا این تجلی را در خدمت کلام وی قرار دهند.دست نوشتههای نفیس و قدرتمند ائمه که امروزه در موزههای اسلامی چشم نواز بازدیدکنندگان میباشند،خود مهر تاییدی بر بهرهگیری از هنر در راستای ابلاغ ارزشهای اسلامی از سوی رهبران بزرگ تاریخ اسلام است،اما به راستی هنر چیست؟ از دیدگاه برخی صاحبنظران،چون داستایوسکی،هنر عبارت است از:قدرت سرایت دادن احساسات خود به دیگران.هنر که معنای شریف آن،همان انسان کامل و تمام است،در فرهنگ عتیق بشری به معنای دینی تفسیر می شود،لیک هرچه در طول تاریخ پیشتر اییم،کفر بر هنر غلبه میکند و این امر با بعد خدا گونه انسان در ملازمه است،تا به آنجا که امروز،هنر عین حجاب حق و حقیقت میگردد.حتی لفظ هنر نیز،از نظر علم زبان شناسی، دارای ریشههای ارزشی است.هنر در زبان سانسکریت که زبان فارسی شاخهای از آن است،ترکیبی از دو کلمه «سو»، «نر» یا «نره» بوده.«سو» به معنی چیزی که فضایلی داشته باشد و«نر» یا «نره» به معنای مرد و زن میباشد.در زبان اوستایی «سین» به «ها» قلب شده و این لفظ از «سو» به «هو» و در ترکیب،به هنر تبدیل شده که در اوستا از صفات اهورا مزدا است.از دیگر سوی، در سیر تاریخ بشر در «ظاهر و خلق و مجاز» هنر بیش از پیش،ظاهر پرست میشود.
توجه به صورت و حسن ظاهر در هنرهای جدید،خود مانعی بر سر راه کنده شدن از این صورت ظاهر و رفتن به معنای باطن است.همچنان که بت پرست تعلق به صورت پیدا میکند،هنرمند دوره جدید، حسن و جمال ظاهری را اصیل و حقیقی میانگارد و مبدأ وجود را فراموش میکند،حال آنکه همه این زیباییها،تجلی حسن و جمال احدی واحد میباشد.از اینجاست که هنر دوره جدید مستلزم غفلت از جمال خداوند می شود و رجوع به هنر کفر میکند.
پروردگار توانا،وسیعترین جهان را در جهان خیال آفرید و خود را به جانشین خود در زمین هدیه کرد. ذهن و روح انسان همواره نیاز دارد تا اوقاتی را در کهکشان بی نهایت حدسها، انگاره ها، الهامهای معنی دار و تخیلات پیچیده سپری کند.
هنرمند،انسانی است که قادر میباشد،این نیاز را از طریق خلق آثار هنری برآورده سازد.گروهی که ما آنها را «رومانتیکها» مینامیم،این امر نامتناهی را به عنوان موضوعیت راستین هنر تلقی کرده و زیبائی را تصور «نمادی» آن می پندارند؛تا بدانجا که «شلگل» تأکید میکند؛تنها کسی می تواند هنرمند باشد که مذهبی خاص خود و تصویری بدیع از نامتناهی داشته باشد.از همین روست که اصولا هنر اشاره است به بی نهایت.به قول گوته هنر یک طبیعت ثانوی و به همان اندازه،اسرارآمیز است،ولی چون ریشه در قوه ادراک دارد،بیشتر از طبیعت ثانوی قابل درک است.
هنر همواره در طول تاریخ دارای ریشه های ارزشی بوده است.انسان مسیحی هنر را در کلیساها به اوج رسانید و هنرمندان مسلمان آن را در مساجد به کار گرفته اند و سرپنجه هنرمندان تشیع در قم، مشهد، کاظمین، نجف و کربلا از هیچ چیز کم نگذاشت.
هنر اصیل این امکان را به بشر داد که مرز میان منطق آنچه هست را،از منطق هستی دریابد.«وجود» و«هستی» آنگاه که به مرحله هستی صرف می رسند،به «موجود» و «هست» تقلیل مییابند،اما در اثر هنری،این مرحله در اصل موضوعیت ندارد و لذا ما با «موجود» و«ذات ناب»هستی مواجهیم و دسترسی به این ذات ناب هستی،حتی به اندازه قطرهای از دریا،نمیتواند پیامد تلاشی ساده باشد.شایدبر همین اساس میباشد که رومن رولان معتقد است،قالبهایی که در هنر به کار می بندند،نشانهای ضروری برای بیان اعماق فنا ناپذیر بزرگانند و آن که «نشانه» ها را با «وجود» و«قالب» را با «روح» اشتباه گیرد،شاید بتواند خود را هنرمند بنامد،اما از نژاد هنرمندان نیست.
قرآن موزیکال ترین کتاب جهان است و تمام هنرهای اسلامی ریشه در قرآن دارند.آثار ریتمیکقرآن، به خوبی،در اشعار شعرای اسلامی مشهود است.شعر معروف منوچهری دامغانی با مطلع:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است
هموزن سوره ناس سروده شده است.شعرای مسلمان،با الهام از تکرار ایه«فبای آلاء ربکما تکذّبان» در سوره الرحمن به تکرار یک بیت در اشعار خود و پدید آوردن سبکی نو در عرصه شعر دست یازیدند.
نقّاشان اسلامی در طول تاریخ اسلامی کوشیدند،تا سبکی را در شأن این متن جاودانه موزیکال از خود برجای گذارند.در این راستا،نقوش اسلامی با تناسب آهنگین خود همواره از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت روی میآورند.
مشاهده وحدت در کثرت به همه آثار هنری عالم اسلام مهر وحدت زده است. هنرمندان اسلامی،در تزیین قرآن،به دنبال صورتی از هنرهای نگارشی بوده اند که چون خوش نویسی،زیبایی و روحانیت قرآن را به نمایش درآورد،اما مانند هنرهای تجسمی،همراه با نقوش انسانی و طبیعی نباشد.بدین سان،در طول زمان،هنری به نام تذهیب در جهان اسلام پا به عرصه وجود نهاد.
در این عرصه،نقوش اسلیمی و خطائی جلوه تفکر شعری اسلامی است که از یک سرچشمه فیض گرفتهاند.این نقوش،جلوه همان شجره طیبهای هستند که در فضای قرآن افشانده شده اند.گیاهان در اینجا به صورت سمبولیک و پر راز و رمز از طبیعت مجرد پرداخت میشوند و به تدریج،صورت هندسی روحانی یافته و مظهر هماهنگی عالم میگردند. بهره گیری از قرینه در هنر اسلامی،آن را از طرحهای پیچا پیچ یونانی متمایز میسازد و عقلانیت جهانمدارانه یونانی را میپوشاند.
وحدت در کثرت نقوش،مظهر الوهیت و توحید وجود لایتناهی الهی است که در جهان کرانمند و یتناهی به نمایش بر می ایند،نه ظهور عالم و گیتی،آنچنان که تفکر یونانی درک میکند.تذهیب قرآن و کتابهای دینی و علمی و هنری، مقدمهای برای تزیین آنها بود،بدین منظور میبایست صورتی از هنرهای نگارشی تکوین مییافت که همچون خط،زیبایی و روحانیت قرآن را هر چه بیشتر نمایش بدهد.
این هنر نمیتوانست همچون هنری تجسمی متعین با نقوش انسانی یا طبیعت سازی مینیاتوری و نظایر آن باشد، بلکه از ممیزات اساسی آن، همان دوری از طبیعت است که حتی طبیعت سازان مینیاتور، تا اندازهای،از آن میگذرند.
خطوط اسلامی، در کنار تذهیبها دو شاخه از هنرهای اسلامیند که از محدوده قرآن گذشته و به تمام شئون هنرهای تجسمی و معماری و صنایع مستظرفه اسلامی نفوذ کردند و با اضافاتی،گچبریها، حجاریها، نقوش کتیبهها، کاشیها، موزائیکها، ظروف، وسایل و نیز ابنیه مساجد و اماکن مقدس و منازل همه از این حکایت میکنند.نکته قابل اندیشه در باب تذهیب این است که هنرمندان تذهیب کار نیز،چون خوشنویسان،نخستین استاد این عرصه را مولا علی بن ابیطالب(ع) میدانند.بیتردید،هنر اسلامی در مقام هنر دینی،جلوهگاه حقیقت اسلام است.از اینجاست که این هنر به حضرت نبی اکرم و ائمه معصومین(ع) در مقام بانیان و طراحان و مبدعان صور نوعی و نمونههای هنر اسلامی و قرآنی به مقام مرجعیت و حجیت معرفت دینی و هنر اسلامی رجوع میکند.
حضرت نبی اکرم انسان کاملی است.جامع جمال و جلال الهی و صاحب مقام ولایت که میتوان او را،به تعبیری،هنرمندی خواند که هنرمندیش نسبت بی واسطه با ذات احدیت و نیوشایی اسراری دارد که قیسیان با او در میان گذاشته و از پرتو آن،نور علم و حکمت و هنر بر دلهای مؤمنین تابیده است. عالم اسلامی همان ظهور و تجلی اسم اعظم الله اکبر و کل حقیقت محمدی(ص) میباشد که افق آن، بیحجاب، در چشم رسول الله(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت گشوده شد.در این مرتبه ظهور کلی،عالم اسلامی، اختصاص به انسان کامل حضرت نبی اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دارد.
در مراتب نزولی،این رشحات،وجود شاعران و هنرمندان را نیز فرا میگیرد و پرتو رحمان الهی و ربانی روحشان در حال شکر آمیز با ادراک وحدت حقیقی روشن می گردد.«حال صحو» پس از «حال سکر» همراه با ادراکات عمیق قلبی حاصل می گردد.
رهیافتگان هنر،جلوهای از حسن و جمال ازلی را مشاهده و عالم «صنع» را پرتوئی از آن تلقی میکنند و این حسن و جمال را در صورت کلمات، الحان، نقوش و احجام متجلی میسازند و این چنین،تجربیات هنر اسلامی تکوین و تحقق می یابد.اگر شهود حسن و جمال الهی(انکشاف حقیقت) را «روح» هنر دینی و از آنجا اسلامی بدانیم،نقوش و صور الحانی و کلامی همه،«جسم» این هنر خواهند بود.
آنچه در باب هنر اسلامی گفتیم،ترکیبی از «روح» و معنای هنر اسلامی با صورت آن بود.صورت، جلوه معنی میباشد و معنی هنر اسلامی در دین تعبیه شده،چنانچه تفکر دینی نیز متضمن آن است. اما از نظرگاه وجود شناسانه در دین،«معنی» جزو عوالم غیب که در نهایت،به غیب القلوب میرسد، نیست.
تفکر اسلامی همواره نظر به عالم غیب داشته،حکمت انسی و عرفانی،پیوسته در طلب حضور بیواسطه عالم غیب بوده و گوش دل به استماع ندای آن سپرده،چشم و گوش دل متفکران دینی،شاهد حقایق عالم قدس گردیده و عالم و آدم را جلوهای از الوهیت تلقی کرده و عالم معنی را اصیل دانسته است.
پس،روح هنر اسلامی،جز تجلی حق و حقیقت در عالم اسلامی نیست.
امید آنکه در پرتو جمال الهی،تلاشگران عرصه هنر بتوانند رشحه هائی از آن روح هاهوت را در ضمیر ناسوت دمیده و به جانشینان خداوند در زمین احساسی را هدیه نمایند که با عبور از مرزهای ملکوت،نظارهگر جبروت گردند؛تا فرشتگان الهی در تحت لوای لاهوت دریابند که چرا به آدم سجده کنند؟
توجه به صورت و حسن ظاهر در هنرهای جدید،خود مانعی بر سر راه کنده شدن از این صورت ظاهر و رفتن به معنای باطن است.همچنان که بت پرست تعلق به صورت پیدا میکند،هنرمند دوره جدید، حسن و جمال ظاهری را اصیل و حقیقی میانگارد و مبدأ وجود را فراموش میکند،حال آنکه همه این زیباییها،تجلی حسن و جمال احدی واحد میباشد.از اینجاست که هنر دوره جدید مستلزم غفلت از جمال خداوند می شود و رجوع به هنر کفر میکند.
پروردگار توانا،وسیعترین جهان را در جهان خیال آفرید و خود را به جانشین خود در زمین هدیه کرد. ذهن و روح انسان همواره نیاز دارد تا اوقاتی را در کهکشان بی نهایت حدسها، انگاره ها، الهامهای معنی دار و تخیلات پیچیده سپری کند.
هنرمند،انسانی است که قادر میباشد،این نیاز را از طریق خلق آثار هنری برآورده سازد.گروهی که ما آنها را «رومانتیکها» مینامیم،این امر نامتناهی را به عنوان موضوعیت راستین هنر تلقی کرده و زیبائی را تصور «نمادی» آن می پندارند؛تا بدانجا که «شلگل» تأکید میکند؛تنها کسی می تواند هنرمند باشد که مذهبی خاص خود و تصویری بدیع از نامتناهی داشته باشد.از همین روست که اصولا هنر اشاره است به بی نهایت.به قول گوته هنر یک طبیعت ثانوی و به همان اندازه،اسرارآمیز است،ولی چون ریشه در قوه ادراک دارد،بیشتر از طبیعت ثانوی قابل درک است.
هنر همواره در طول تاریخ دارای ریشه های ارزشی بوده است.انسان مسیحی هنر را در کلیساها به اوج رسانید و هنرمندان مسلمان آن را در مساجد به کار گرفته اند و سرپنجه هنرمندان تشیع در قم، مشهد، کاظمین، نجف و کربلا از هیچ چیز کم نگذاشت.
هنر اصیل این امکان را به بشر داد که مرز میان منطق آنچه هست را،از منطق هستی دریابد.«وجود» و«هستی» آنگاه که به مرحله هستی صرف می رسند،به «موجود» و «هست» تقلیل مییابند،اما در اثر هنری،این مرحله در اصل موضوعیت ندارد و لذا ما با «موجود» و«ذات ناب»هستی مواجهیم و دسترسی به این ذات ناب هستی،حتی به اندازه قطرهای از دریا،نمیتواند پیامد تلاشی ساده باشد.شایدبر همین اساس میباشد که رومن رولان معتقد است،قالبهایی که در هنر به کار می بندند،نشانهای ضروری برای بیان اعماق فنا ناپذیر بزرگانند و آن که «نشانه» ها را با «وجود» و«قالب» را با «روح» اشتباه گیرد،شاید بتواند خود را هنرمند بنامد،اما از نژاد هنرمندان نیست.
قرآن موزیکال ترین کتاب جهان است و تمام هنرهای اسلامی ریشه در قرآن دارند.آثار ریتمیکقرآن، به خوبی،در اشعار شعرای اسلامی مشهود است.شعر معروف منوچهری دامغانی با مطلع:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است
هموزن سوره ناس سروده شده است.شعرای مسلمان،با الهام از تکرار ایه«فبای آلاء ربکما تکذّبان» در سوره الرحمن به تکرار یک بیت در اشعار خود و پدید آوردن سبکی نو در عرصه شعر دست یازیدند.
نقّاشان اسلامی در طول تاریخ اسلامی کوشیدند،تا سبکی را در شأن این متن جاودانه موزیکال از خود برجای گذارند.در این راستا،نقوش اسلامی با تناسب آهنگین خود همواره از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت روی میآورند.
مشاهده وحدت در کثرت به همه آثار هنری عالم اسلام مهر وحدت زده است. هنرمندان اسلامی،در تزیین قرآن،به دنبال صورتی از هنرهای نگارشی بوده اند که چون خوش نویسی،زیبایی و روحانیت قرآن را به نمایش درآورد،اما مانند هنرهای تجسمی،همراه با نقوش انسانی و طبیعی نباشد.بدین سان،در طول زمان،هنری به نام تذهیب در جهان اسلام پا به عرصه وجود نهاد.
در این عرصه،نقوش اسلیمی و خطائی جلوه تفکر شعری اسلامی است که از یک سرچشمه فیض گرفتهاند.این نقوش،جلوه همان شجره طیبهای هستند که در فضای قرآن افشانده شده اند.گیاهان در اینجا به صورت سمبولیک و پر راز و رمز از طبیعت مجرد پرداخت میشوند و به تدریج،صورت هندسی روحانی یافته و مظهر هماهنگی عالم میگردند. بهره گیری از قرینه در هنر اسلامی،آن را از طرحهای پیچا پیچ یونانی متمایز میسازد و عقلانیت جهانمدارانه یونانی را میپوشاند.
وحدت در کثرت نقوش،مظهر الوهیت و توحید وجود لایتناهی الهی است که در جهان کرانمند و یتناهی به نمایش بر می ایند،نه ظهور عالم و گیتی،آنچنان که تفکر یونانی درک میکند.تذهیب قرآن و کتابهای دینی و علمی و هنری، مقدمهای برای تزیین آنها بود،بدین منظور میبایست صورتی از هنرهای نگارشی تکوین مییافت که همچون خط،زیبایی و روحانیت قرآن را هر چه بیشتر نمایش بدهد.
این هنر نمیتوانست همچون هنری تجسمی متعین با نقوش انسانی یا طبیعت سازی مینیاتوری و نظایر آن باشد، بلکه از ممیزات اساسی آن، همان دوری از طبیعت است که حتی طبیعت سازان مینیاتور، تا اندازهای،از آن میگذرند.
خطوط اسلامی، در کنار تذهیبها دو شاخه از هنرهای اسلامیند که از محدوده قرآن گذشته و به تمام شئون هنرهای تجسمی و معماری و صنایع مستظرفه اسلامی نفوذ کردند و با اضافاتی،گچبریها، حجاریها، نقوش کتیبهها، کاشیها، موزائیکها، ظروف، وسایل و نیز ابنیه مساجد و اماکن مقدس و منازل همه از این حکایت میکنند.نکته قابل اندیشه در باب تذهیب این است که هنرمندان تذهیب کار نیز،چون خوشنویسان،نخستین استاد این عرصه را مولا علی بن ابیطالب(ع) میدانند.بیتردید،هنر اسلامی در مقام هنر دینی،جلوهگاه حقیقت اسلام است.از اینجاست که این هنر به حضرت نبی اکرم و ائمه معصومین(ع) در مقام بانیان و طراحان و مبدعان صور نوعی و نمونههای هنر اسلامی و قرآنی به مقام مرجعیت و حجیت معرفت دینی و هنر اسلامی رجوع میکند.
حضرت نبی اکرم انسان کاملی است.جامع جمال و جلال الهی و صاحب مقام ولایت که میتوان او را،به تعبیری،هنرمندی خواند که هنرمندیش نسبت بی واسطه با ذات احدیت و نیوشایی اسراری دارد که قیسیان با او در میان گذاشته و از پرتو آن،نور علم و حکمت و هنر بر دلهای مؤمنین تابیده است. عالم اسلامی همان ظهور و تجلی اسم اعظم الله اکبر و کل حقیقت محمدی(ص) میباشد که افق آن، بیحجاب، در چشم رسول الله(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت گشوده شد.در این مرتبه ظهور کلی،عالم اسلامی، اختصاص به انسان کامل حضرت نبی اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دارد.
در مراتب نزولی،این رشحات،وجود شاعران و هنرمندان را نیز فرا میگیرد و پرتو رحمان الهی و ربانی روحشان در حال شکر آمیز با ادراک وحدت حقیقی روشن می گردد.«حال صحو» پس از «حال سکر» همراه با ادراکات عمیق قلبی حاصل می گردد.
رهیافتگان هنر،جلوهای از حسن و جمال ازلی را مشاهده و عالم «صنع» را پرتوئی از آن تلقی میکنند و این حسن و جمال را در صورت کلمات، الحان، نقوش و احجام متجلی میسازند و این چنین،تجربیات هنر اسلامی تکوین و تحقق می یابد.اگر شهود حسن و جمال الهی(انکشاف حقیقت) را «روح» هنر دینی و از آنجا اسلامی بدانیم،نقوش و صور الحانی و کلامی همه،«جسم» این هنر خواهند بود.
آنچه در باب هنر اسلامی گفتیم،ترکیبی از «روح» و معنای هنر اسلامی با صورت آن بود.صورت، جلوه معنی میباشد و معنی هنر اسلامی در دین تعبیه شده،چنانچه تفکر دینی نیز متضمن آن است. اما از نظرگاه وجود شناسانه در دین،«معنی» جزو عوالم غیب که در نهایت،به غیب القلوب میرسد، نیست.
تفکر اسلامی همواره نظر به عالم غیب داشته،حکمت انسی و عرفانی،پیوسته در طلب حضور بیواسطه عالم غیب بوده و گوش دل به استماع ندای آن سپرده،چشم و گوش دل متفکران دینی،شاهد حقایق عالم قدس گردیده و عالم و آدم را جلوهای از الوهیت تلقی کرده و عالم معنی را اصیل دانسته است.
پس،روح هنر اسلامی،جز تجلی حق و حقیقت در عالم اسلامی نیست.
امید آنکه در پرتو جمال الهی،تلاشگران عرصه هنر بتوانند رشحه هائی از آن روح هاهوت را در ضمیر ناسوت دمیده و به جانشینان خداوند در زمین احساسی را هدیه نمایند که با عبور از مرزهای ملکوت،نظارهگر جبروت گردند؛تا فرشتگان الهی در تحت لوای لاهوت دریابند که چرا به آدم سجده کنند؟