وادی مورچگان
آرشیو
چکیده
متن
در یکی از مسافرتهای تاریخی سلیمان که سپاهیان او از جنّ و انس و پرندگان با او همراه بودند و با عظمت تمام به سوی مقصد راه میپیمودند عبورشان به وادی مورچگان افتاد.یکی از مورچهها که سمت بزرگی بر آنها را داشت اعلام خطر کرد و فریاد زد:
ای گروه مورچگان به خانهها و پناهگاههای خود بگریزید تا سلیمان و سپاه او شما را زیر پای خود لگد کوب نکنند.باد صدای این مورچه را به گوش سلیمان رسانید سلیمان دستور داد او را حاضر کردند.پرسید مگر نمیدانی من پیامبر خدا هستم و ظلم و ستم در حریم انبیاء راه ندارد؟گفت:چرا.پرسید پس برای چه سخن گفتی و مورچهها را از ما ترسانیدی؟
گفت:من دیدم اگر مورچهها این تشکیلات عظیم و سلطنت بیمانند تو را ببینند نعمتهایی که خدا به آنها داده را کوچک میشمرند و ناسپاسی میکنند خواستم آنها را از چنین خطری حفظ کنم.سلیمان جواب او را عاقلانه دید و ساکت شد آن گاه مورچه پرسید ای سلیمان هیچ میدانی چرا بساط تو بر روی باد حرکت میکند؟و چرا از میان تمام قدرتها قدرت باد مأمور حمل و نقل بساط تو شده است؟گفت:نمیدانم.
مورچه گفت:برای آن است که به تو اعلام کند که این بساط و این تخت دوام و بقایی ندارد و بر باد است.1
بساط و تخت سلیمان به باد گردش است که اگهیت دهد کاین بساط بر باد است
بـگـویـنـد بـا تـو هـمان مـور و مـرغـان که گفـتـه از ایـن بـیـشـتـر با سـلیمان
حکایت مور و سلیمان در ادبیات فارسی:
در ادبیات فارسی داستان مور و سلیمان منشأ قصص و امثال بسیار است به بعضی از آنها اشاره میکنیم
حافظ:
گره بر باد بـزن گر چه بـر مـراد رود که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت
انوری:
هـمی شـرم دارم که پـای مـلخ ر سـوی بـارگاه سلیمان فـرسـتـم
اشاره به داستان ران ملخ که مور برای سلیمان به تحفه برد.
خاقانی:
مـور را روزی از سلیمان نیسـت کــه ز روزی دهِ سلیمان اســت
حافظ:
نظر کردن به درویشان منافی با بزرگی نیست سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
ناصر خسرو:
خـرد را بـه ایـمـان و حکـمت بـپـرور که فرزند خود را چنین گفت لقمان
چو جانت قوی شد به ایمان و حکمت بـیـامـوزی آنگه زبانهای مرغان2
1.قصص قرآن ـ صحفی ـ سید محمد ـ ص 172.
2.امثال قرآن ـ ص 46.
ای گروه مورچگان به خانهها و پناهگاههای خود بگریزید تا سلیمان و سپاه او شما را زیر پای خود لگد کوب نکنند.باد صدای این مورچه را به گوش سلیمان رسانید سلیمان دستور داد او را حاضر کردند.پرسید مگر نمیدانی من پیامبر خدا هستم و ظلم و ستم در حریم انبیاء راه ندارد؟گفت:چرا.پرسید پس برای چه سخن گفتی و مورچهها را از ما ترسانیدی؟
گفت:من دیدم اگر مورچهها این تشکیلات عظیم و سلطنت بیمانند تو را ببینند نعمتهایی که خدا به آنها داده را کوچک میشمرند و ناسپاسی میکنند خواستم آنها را از چنین خطری حفظ کنم.سلیمان جواب او را عاقلانه دید و ساکت شد آن گاه مورچه پرسید ای سلیمان هیچ میدانی چرا بساط تو بر روی باد حرکت میکند؟و چرا از میان تمام قدرتها قدرت باد مأمور حمل و نقل بساط تو شده است؟گفت:نمیدانم.
مورچه گفت:برای آن است که به تو اعلام کند که این بساط و این تخت دوام و بقایی ندارد و بر باد است.1
بساط و تخت سلیمان به باد گردش است که اگهیت دهد کاین بساط بر باد است
بـگـویـنـد بـا تـو هـمان مـور و مـرغـان که گفـتـه از ایـن بـیـشـتـر با سـلیمان
حکایت مور و سلیمان در ادبیات فارسی:
در ادبیات فارسی داستان مور و سلیمان منشأ قصص و امثال بسیار است به بعضی از آنها اشاره میکنیم
حافظ:
گره بر باد بـزن گر چه بـر مـراد رود که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت
انوری:
هـمی شـرم دارم که پـای مـلخ ر سـوی بـارگاه سلیمان فـرسـتـم
اشاره به داستان ران ملخ که مور برای سلیمان به تحفه برد.
خاقانی:
مـور را روزی از سلیمان نیسـت کــه ز روزی دهِ سلیمان اســت
حافظ:
نظر کردن به درویشان منافی با بزرگی نیست سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
ناصر خسرو:
خـرد را بـه ایـمـان و حکـمت بـپـرور که فرزند خود را چنین گفت لقمان
چو جانت قوی شد به ایمان و حکمت بـیـامـوزی آنگه زبانهای مرغان2
1.قصص قرآن ـ صحفی ـ سید محمد ـ ص 172.
2.امثال قرآن ـ ص 46.