آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

از نامه‏هاى مهمى که از ناحیه امام على علیه‏السلام شرف صدور یافته و براى یکى از فرماندهان سپاه ارسال شده، نامه‏اى است که با همه کوتاهى عبارات، به خوبى مى‏تواند سیاست جنگى آن ابر سیاست‏مدار نوع بشر را براى ما ترسیم کند.
قطعا کسى که در آن شرایط حسّاس، مسؤولیت خطیر رهبرى امت را -که هم الهى و هم مردمى است- پذیرفته، باید سیاستى جامع و همه‏جانبه در بُعد دفاعى و اقتصادى و فرهنگى و بین‏المللى داشته باشد و به مردم و مخصوصا به کارگزاران حکومتى ابلاغ کند، تا هر کس وظیفه خود را بداند و ضمنا خط‏مشى سیاسى رهبران آینده امت اسلامى نیز ترسیم شود، به علاوه زمینه‏اى باشد، براى قضاوت تاریخ و وسیله‏اى باشد براى مطالعه آنهایى که مى‏خواهند با جمع‏آورى و تجزیه و تحلیل اطلاعات، سیاست علوى را بشناسند و به فرهیختگان و پژوهشگران معرفى کنند تا بدانند که على کیست و سیاستش چیست؟ و چرا شیعه، تنها رهبرى او را قبول دارد و رهبرى دیگران را ناقص و فاقد مشروعیت مى‏شناسد؟.
نامه را باید در دو بُعد مطالعه و بررسى کرد:
یکى اینکه آیا جنگ در هر شرایطى مشروع و لازم و پسندیده است؟ یا اینکه مشروعیت و لزوم و مرغوبیّت و مطلوبیّت آن مشروط است و به هیچ وجه نباید رویکرد مطلق‏انگارى داشت و چنین فکر کرد که تنها چیزى که مى‏تواند ادامه یا شروع جنگ را محدود کند، نداشتن قدرت است؛ ولى اگر نیرو فراهم، و قدرت و ابزار مهیّا باشد، باید جنگید و نتیجه آن را هرچه باشد، باید پذیرفت؟.
دیگرى اینکه خواه مشروعیت جنگ را محدود بدانیم و خواه غیر محدود، با چه نیروهایى باید به جنگ پرداخت یا به آن تداوم بخشید؟ آیا همگان صلاحیت دارند که لباس رزم بپوشند؟ آیا براى جنگ باید بر جنگاوران نستوه و صاحبان عزم راسخ و دلیرمردان کارآزموده، اعتماد کرد یا هرکس و ناکسى در این آزمون استقامت و پیکار، پذیرفتنى و هر بزدل سست‏عنصرى در عرصه نبرد و در میدان ناورد، آوردنى است؟.
سعدى طرفدار گزینه اول است و صد البته که او گذشته از مقام فرهنگى خود، پرورش‏یافته مهد اسلام و الهام گیرنده از آیات و روایات است. او مى‏گوید:
به کارهاى گران مرد کاردیده فرست     که شیر شرزه در آرد به زیر زخم کمند
جوان اگرچه قوى‏یال و پیل‏تن باشد     به جنگ دشمنش از بند بگسلد پیوند
نبرد پیش مصاف‏آزموده معلوم است     چنانکه مسأله شرع پیش دانشمند
و البته منظور او از جوان، آدم بى‏تجربه و خام و ناپخته است و اگر جوان، تجربه اندوخته و تمرین‏هاى لازم را انجام داده باشد، بهتر از پیران رنجور و کارآزموده مى‏تواند کارآمد و مؤثر باشد.
الف - مشروط بودن جنگ مشروع
امام على علیه‏السلام در بخش اول نامه -که معلوم است آن را فرماندهى نوشته که مشغول جنگ با اشرار و عصیان‏گران بوده- مى‏نویسد:
«فإن عادوا الى ظلِّ الطّاعةِ فذاکَ الّذى نُحِبُّ».
«اگر اشرار و افراد سرکش به سایه فرمانبرى و تسلیم بازگردند، این، همان است که ما آن را دوست داریم».
جنگ به خاطر رفع فتنه و شرارت است. اگر افرادى که منشأ فتنه و شرارت بوده‏اند، سر تسلیم فرود آورند، حتما باید جنگ متوقف شود. رهبر امت باید در راه بسط امنیّت و جلوگیرى از ناامنى و شرارت بکوشد، تا مردم بتوانند در سایه آرامش، با اطمینان خاطر به کارهاى روزمرّه خود بپردازند و مشکلى آنها را تهدید نکند و جان و مال و ناموسشان به خطر نیفتد. اخلال‏گران یا از راه تذکر و مذاکره به راه مى‏آید، یا از راه جنگ. ممکن است آنها در نیمه‏راه جنگ تسلیم شوند و ممکن است تا آخرین نفس به جنگ ادامه دهند. در صورت اول، نیازى به جنگ نیست. در صورت دوم بعد از تسلیم دشمن، نیازى به ادامه جنگ نیست و درصورت سوم باید جنگ را تا هر جا که فتنه سرکوب، و آتش فساد خاموش شود، ادامه داد.
آنچه حضرتش در جمله فوق بیان فرموده، دقیقا مفاد آیه‏اى از قرآن است که مى‏فرماید:
«و إن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلىَ اللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ»(1).
«اگر دشمنان تمایلى به صلح نشان دهند، تو نیز تمایل به صلح نشان بده و از درِ صلح درآى و بر خداوند توکل کن که او شنوا و داناست».
اسلام، دین جنگ و شمشیر و خونریزى نیست؛ بلکه دین صلح و صفا و آشتى است. تنها در صورتى دین اسلام اجازه جنگ مى‏دهد که ضرورت اقتضاء کند. در حقیقت، جنگ‏هاى اسلامى -حتى جهاد ابتدایى- جنبه تدافعى دارد، نه جنبه تهاجمى. اگر احیانا اقدام به تهاجم کند، از روى ناچارى و براى سرکوب کانون توطئه و فتنه و ریشه‏کن کردن موانع رشد و پیشرفت اسلام و برانداختن عواملى است که مانع ایمان مردم پاکدل و مستعد مى‏شوند.
حال این سؤال مطرح مى‏شود که ممکن است توطئه‏گران بخواهند با اعلام صلح و تسلیم، نقشه شوم تازه‏اى پیاده کنند. در این صورت چه باید کرد؟ آیه‏اى که به دنبال آیه فوق آمده، به این سؤال پاسخ داده است. آیه چنین است:
«و إن یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبکَ اللّهُ هُو الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ و بِالمؤمِنینَ»(2).
«اگر بخواهند با خدعه و نیرنگ تو را فریب دهند (خطرى متوجه تو نیست)، زیرا خداوند تو را بس است. اوست که تو را به نصرت خود و با نیروى اهل ایمان، تأیید کرده است».
در این صورت خدا پشتیبان است و از مجراى غیب، پیامبرش را از توطئه آگاه مى‏سازد و با امدادهاى غیبى، توطئه دشمن را خنثى مى‏کند. چنانکه در موارد حسّاس، این امدادهاى غیبى، پیامبر را آگاهى مى‏بخشید و از این‏که غافلگیر شود، محافظت مى‏کرد. به علاوه، نیروى اهل ایمان نیز نیرویى کارآمد و هشیار و گوش به زنگ است و قطعا چنین نیرویى به دشمن مکّار فرصت نمى‏دهد که با خدعه و نیرنگ، بر مسلمانان، شبیخون بزند و نیّات شوم خود را عملى سازد.
در حقیقت، آیه فوق به مؤمنانى که همواره یار و مددکار و پشتیبان پیامبر خدا بوده‏اند، اعلام آماده‏باش مى‏دهد، تا بدانند که نباید از حال دشمن، غافل بمانند و فرصت‏سوزى نکنند و دشمن شادکن نباشند و با اطلاعات مردمى خود، تجزیه و تحلیل اطلاعات، وضعیت روحى دشمن شکست‏خورده را کاملاً روشن کنند؛ تا اگر اقدامى لازم است، خود را آمادگى بخشند و اگر اقدامى لازم نیست، با حفظ هوشیارى و آمادگى، آسوده‏خاطر باشند و در عین حال، مواظب باشند که امنیّت از مردم سلب نشود.
در یک آیه قبل از آیه صلح مى‏فرماید:
«وَ أعِدُّوا لَهُم مَا أسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الخَیْلِ تُرْهِبونَ بِه عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ و آخَرینَ مِنْ دونِهم لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَى‏ءٍ فى سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ و أَنْتُم لا تُظْلَمون»(3).
«هر نیرویى که در توان دارید و هرگونه اسب‏هاى ورزیده را براى مقابله با دشمن فراهم کنید، تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان و گروهى را که شما آنها را نمى‏شناسید و خدا آنها را مى‏شناسد، بترسانید و هرچه در راه خدا انفاق کنید(و از این رهگذر، اسلام را تقویت کنید) به‏طور کامل به شما بازگردانده مى‏شود و گرفتار ستم نمى‏شوید».
آمادگى جنگى، زیباترین حماسه است. درست است که آمادگى جنگى هزینه‏بردار است؛ ولى این هزینه و این سرمایه‏گذارى، موجب عزّت و شوکت امّت و بیم و هراس دشمن مى‏شود و جلوى بروز هرگونه فتنه‏اى را مى‏گیرد و اگر فتنه‏اى بروز کند، در نطفه خفه‏اش مى‏کند. بنابراین، چنین هزینه‏اى -که پیش خدا ضایع نمى‏شود- نه تنها ضرر نیست، بلکه منفعتى بزرگ است که آثار نیک آن، در همه‏جا ظاهر و آشکار مى‏شود. همیشه پیش‏گیرى بر درمان مقدم است. چرا کارى نکنیم که جلوى بیمارى‏هایمان گرفته شود و چرا کارى کنیم که ناچار شویم رو به درمان آوریم، آنهم درمانى که ممکن است بى‏فایده باشد؟ در مبارزه نیز پیش‏گیرى بر درمان مقدم است. نباید دست روى دست گذاشت و در خواب غفلت بود، تا دشمن مکّار، چنگیزوار هجوم آورد و جان و مال و ناموس مسلمانان را به خطر اندازد. اگر در جنگ تحمیلى، ما آمادگى داشتیم، شاید حمله‏اى صورت نمى‏گرفت و یا به سرعت، دفع مى‏شد؛ ولى افسوس که به خاطر شرایط خاص پیروزى انقلاب، آمادگى لازم نبود و دشمن بعثى گستاخانه یورش آورد و پیشروى کرد؛ ولى البته ناکام ماند؛ چراکه در ضمن جنگ نیروها آمادگى یافتند و ارتش و سپاه به میدان آمدند و بسیج مردمى به کمک شتافت و سرانجام بعد از هشت سال، طعم شیرین آمادگى را چشیدیم و دشمن را ناکام کردیم و حتى یک وجب از خاک میهن عزیز اسلامى را به دشمن ندادیم. اکنون بهتر مى‏فهمیم که آمادگى نظامى چه فواید و برکاتى دارد.
آمادگى رزمى مفهومى گسترده دارد. براى آمادگى رزمى، هم نیروى ورزیده انسانى لازم است و هم استفاده از تکنیک پیش‏رفته جنگى. در صدر اسلام، آمادگى جنگى به نیروى انسانى و اسب و شمشیر و نیزه و کمان و سپر و کلاه‏خود بود؛ ولى امروز جنگها الکترونیکى است. ابزار امروزى، خشکى و دریا و هوا را فراگرفته و اگر کشورى از موشک‏هاى دوربرد و کشتى‏ها و هواپیماهاى جنگى و دیگر ابزارهاى دقیق و پیش‏رفته محروم باشد، در عرصه سیاست جهانى، خوار و ضعیف و زبون و در فرهنگ و اقتصاد و دفاع، وابسته خواهد بود.
امروز، کشورهایى از انرژى اتمى به جاى استفاده صلح‏آمیز، استفاده تخریبى و جنگى کرده‏اند و هر لحظه دنیا را به یک جنگ تمام‏عیار اتمى تهدید مى‏کنند. جالب اینکه به کشورهاى دیگر، حتى اجازه استفاده صلح‏آمیز از انرژى اتمى را هم نمى‏دهند. چنانکه اکنون مدتى است کشور ما را -که شعارى جز استفاده صلح‏آمیز از انرژى هسته‏اى ندارد- در بن‏بست مذاکرات طولانى و کم‏نتیجه گرفتار کرده‏اند. آنها نه تنها نمى‏خواهند که ما مجهّز به سلاح هسته‏اى باشیم، بلکه اصولاً نمى‏خواهند که ما با استفاده صلح‏آمیز از انرژى هسته‏اى گام به پیش برداریم و از لحاظ صنعت و تکنیک، مملکت خود را به اوج اقتدار و عظمت برسانیم. انرژى هسته‏اى -حتى با استفاده صلح‏آمیز- یکى از چیزهایى است که ما را قوى و نیرومند مى‏سازد و دشمن غدّار را دچار رعب و وحشت مى‏کند. به همین جهت است که کوتاه‏آمدن از برنامه انرژى هسته‏اى؛ یعنى تخلّف از آیه شریفه «و أعدوا لهم ما أستطعتم...».
روزى روزگارى، قوت و شوکت، اسب و شمشیر و مردان جنگى بود؛ امروز ابزارهاى قوت و شوکت، به اوج عظمت و دقت رسیده و چنان است که براى انسان قرون گذشته، قابل تصور هم نبوده؛ ولى حتما آرزویش را داشته و قطعا آرزوها، حرکت‏آفرین و زمینه‏ساز موفقیّت‏ها و پیروزى‏ها و گره‏گشاى مشکلات است و خدا مى‏داند که در آینده‏هاى نزدیک یا دور، بشر به چه مراحلى مى‏رسد و مغزها به چه اختراعات و اکتشافاتى موفق مى‏شوند. آنچه مهم است، این است که مسلمانان نباید از قافله علم و تکنیک عقب بمانند و باید همان مقام رهبرى گذشته را بار دیگر به کف آورند و سیادت و آقایى خود را -که موجب سعادت مردم و دنیاست- به منصّه بروز و ظهور برسانند و البته باید در ایمان و اخلاق هم بر قله رهبرى باشند.
ب - با کدام نیرو؟
«و إن توافتِ الأمورُ بِالقومِ إلى الشِّقاقِ و العِصْیانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أطاعکَ إلى مَنْ عَصاکَ و اَسْتَغْنِ بِمَنِ انْقادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقاعَسَ عنکَ».
«و اگر شرایط و اوضاع و احوال، گروه مخالف را مهیّاى عصیان و سرکشى نموده است، به کمک آنهایى که سر بر فرمان تو دارند، با آنهایى که به نافرمانى روى آورده‏اند نبرد کن و خویشتن را به یاران منقاد و همراهان گوش به فرمان، از آنهایى که سستى مى‏ورزند، بى‏نیاز گردان».
حال که دشمن سرکش تسلیم نمى‏شود، باید جنگید؛ ولى براى اینکه جنگ، ضایعات و تلفات کمترى داشته باشد و بر گستره زمین و زمان بال نگشاید و هرچه زودتر خاتمه یابد، باید از نیروهایى استفاده کرد که چون شیر ژیان آماده نبرد و با عزم راسخ گوش به فرمان و سرسپرده‏اند و از آنهایى هستند که اگر فرمانده از آنها بخواهد که در کام آتش بروند و یا تن به امواج کوه‏پیکر دریا بسپارند یا قدم بر زمین مین‏گذارى شده بگذارند و براى گشودن راه براى دیگر رزمندگان بر اثر انفجار مین، قطعه قطعه شوند، لحظه‏اى درنگ نمى‏کنند.
تنها چنین نیروهایى هستند که در روز نبرد، قابل اعتماد و اعتنایند. با ورود اینها به ناوردگاه، مى‏توان جنگ را با نخستین یورش خاتمه داد و از گسترش شعاع آن به سایر مناطق جلوگیرى و اضطراب و نگرانى را از جامعه دور کرد. بى‏جهت نیست که قرآن مجید مى‏گوید:
«وَ العادِیاتِ ضَبْحَا * فَالْمُورِیاتِ قَدْحا * فَالْمُغِیراتِ صُبْحا * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعا * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعا»(4).
«سوگند به اسب‏هاى تیزتک و رزمندگان که نفس‏زنان بر لشگرگاه و پناهگاه‏هاى دشمن یورش مى‏برند. همان اسب‏هایى که در تکاپوى قهرمانانه رزمندگان، از برخورد نعل‏هاى پولادینشان با سنگها تولید جرقه مى‏کنند. هجوم‏آوران بامدادى که خواب نوشین را از چشم دشمنان گرفته‏اند و غافلگیرشان کرده و به غارت ساز و برگ جنگى و قلع و قمع منابع حیاتى آن‏ها پرداخته‏اند. در آن هنگامه‏اى که گرد و غبار تکاپویشان به هوا برخاسته و در میان جمعیّت دشمن حضور یافته و شیرازه انسجام و مقاومتشان را گسیخته‏اند».
آرى در میدان نبرد و در تکاپوى جدال‏هاى رزمى، اسبها و مرکب‏هایى باید تیزتک و مردها و یکه‏سوارانى باید نیکو جست و خیز، که هرکس به صحنه نبردشان بنگرد، به حیرت افتد و فریاد برآورد که: اوه! از بس که گرد و خاک از زمین برخاسته و به هوا رفته، زمین، شش طبقه و آسمان هشت طبقه شده است. همان‏طورى که فردوسى در وصف یکى از جنگ‏هاى باستانى چنین گفت:«زمین شد شش و آسمان گشت هشت»
با چنین نیروهایى مى‏توان از دست و پاگیر شدن جنگ و گسترش آن به مناطق دیگر جلوگیرى کرد و دشمن را هرچه زودتر به تسلیم و اطاعت واداشت یا تار و مار کرد؛ ولى با وجود نیروهاى سست و کم‏تحرک در عرصه جنگ، یا باید در انتظار شکست بود، یا باید طولانى‏شدن و فراگیرشدن جنگ و خستگى و نداشتن روحیه را براى رزمندگان پذیرا شد. البته طولانى شدن و گسترش جنگ ممکن است معلول علت و یا علل دیگر باشد. اگر دشمن هم قوى و نیرومند باشد و با عزم راسخ و اراده پولادین، به جنگ ادامه دهد، زمینه براى طولانى شدن جنگ فراهم است.
طولانى شدن جنگ‏هاى هفتصد ساله ایران باستان و روم، یا معلول سستى و سرخوردگى نیروهاى طرفین بود، یا معلول سرسختى طرفین و تعصّبات قومى و نژادى بود و هرچه بود جز خسارت و ویرانى و بدبختى و خون‏ریزى و مصائب جان‏سوز و دل‏خراش و جگرگداز، نتیجه‏اى در بر نداشت و به خاطر همین مصائب خانمان‏برانداز است که اسلام، طرفدار بى‏قید و شرط و بى‏حدّ و مرز جنگ نیست و اصل را بر صلح و تفاهم و تسالم نهاده و جز در موارد ضرورت، شعار جنگ سر نمى‏دهد و مسلمانان را به کشتن و کشته‏شدن، تشویق نمى‏کند و اگر تشویق کند؛ اولاً آنها را به وعده نصرت، دل‏گرم و امیدوار و خوش‏بین مى‏سازد و ثانیا به آنها مژده «إحدَى الحُسْنَیَیْنِ»(5) مى‏دهد و آنها را مطمئن مى‏سازد که هم کشته شدن، حُسْن است و هم کشتن، و رزمندگان مسلمان و مجاهدان راه خدا و قرآن، به هرکدام که دست یابند، مأجور و مثابند و نه تنها ضرر و زیانى دامن‏گیرشان نشده؛ بلکه بزرگترین فایده، نصیب‏شان گشته است.
چه فایده‏اى از این بالاتر که قرآن، شهیدان راه حق را زندگان واقعى شمرده و از حال آنها خبر داده است که در نزد پروردگارشان از رزق و روزى او برخوردارند(6). بى‏جهت نبود که یاران اسلام، مرگ سرخ در میدان جهاد را بر مرگ زرد در بستر مرگ ترجیح مى‏دادند و همواره خود را براى استقبال شکوهمندانه آن آماده مى‏ساختند.
در سرزمین کربلا و در گرماگرم کارزار قهرمانانه عاشورا، برخى از یاران سیّدالشّهدا، با شعار «الموتُ أحْلى مِنْ العَسَلِ»(7) اعلام مى‏داشتند که مرگ سرخ در کام جانِ پرتلاطم‏شان از عسل هم شیرین‏تر و گواراتر است. دلیل آن روشن بود. آنها در آینه مرگ سرخ، همه حقایق را شهود کرده و به چنان یقینى رسیده بودند که على‏وار شعار «لو کُشِفَ الغِطاءُ ما أزددتُ یقینا»(8) سر مى‏دادند.
گروه‏هاى سه‏گانه در صحنه نبرد
در صحنه نبرد، مردم را باید به سه گروه تقسیم کرد:
گروه اول همان‏هایند که وصف‏شان گذشت. وجود و حضور اینها در ارتش اسلام واجب و لازم و ضرورى است.
گروه دوم، آنهایند که وجود و عدم وجود آنها یکسان و حضور و غیبت آنها بى‏تفاوت است. نه ارتش اسلام از حضورشان نفعى مى‏برد و نه از غیبت‏شان ضررى متحمّل مى‏شود. به اینها کارى نیست. حداقل فایده وجود و حضور آنها این است که سیاهى لشگرند و چه‏بسا سیاهى‏لشگر هم مطلوب باشد. به همین جهت، گاهى خداوند با تصرّف در قوّه باصره، نیروهاى کفر را در چشم نیروهاى اسلام، کم و ناچیز نشان مى‏داد(9) تا بر جرأت و جسارت رزمندگان اسلام بیفزاید و اسباب شکست و رعب دشمن را فراهم آورد. به خوبى واضح است که تضعیف روحیه غیر خودى‏ها و تقویت روحیه خودى‏ها از تاکتیک‏هاى مهم و مؤثر و پرفایده میادین جنگ است.
گروه سوم، آنهایند که عدم‏شان به از وجود، و غیبت‏شان به از حضور است. اینها باید از صحنه نبرد و -حتّى- از سیاهى لشکر اسلام حذف شوند؛ چراکه حضور آنها مایه تضعیف روحیه‏ها و فراهم شدن زمینه حیرت و دودلى و تردید و سرخوردگى و یأس و نومیدى و ناکامى است. یک مرد جنگى، به از صدهزار نامرد جنگ‏ستیز و هزاران آدم زبون جنگ‏گریز است. بى‏جهت نیست که مولا در پایان نامه‏اى که بیان‏گر سیاست رزمى و دفاعى آن بزرگوار است، به آن فرمانده سپاه خود در بیان رمز بى‏اعتنایى و عدم اعتماد به افراد سست عنصرِ ترسو مى‏فرماید:
«فإنّ المُتَکارِهَ مغیبُهُ خیرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ و قُعُودُهُ أغْنى مِنْ نُهوضِهِ».
«کسى که از جنگ کراهت دارد، نبودش بهتر از حضور، و عقب‏نشینى‏اش، بهتر از قیام اوست».
اسلام براى میدان جنگ، مردانى مى‏جوید پرصلابت، بلند همّت، جنگاور، پر هیبت و داراى ایمان قوى و استقامت. اینگونه مردان، همواره مورد توجه رهبران اسلام بوده و در هر فرصتى آنها را مورد ستایش قرار داده‏اند؛ تا هم حق آنها ادا شده باشد و هم درس عبرتى باشد براى آیندگان و هم یاد و نام‏شان بر صفحات تاریخ ثبت و ضبط شود. به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره انصار که در روزهاى ضعف اسلام با تمام نیرو به یارى اسلام برخاستند، فرمود:
«هُمْ -واللّه- رَبَّوا الإسلامَ کَما یُرَبّىَ الفِلْوُ، مَعَ غَناءِهِم، بِأیدیهِمُ السِّباطُ و ألسِنَتِهِمُ السِّلاطُ»(10).
«به خدا سوگند، آنها اسلام را در دامن خود، همچون فرزندان‏شان پرورش دادند. آنها با اینکه نیاز مادّى به اسلام نداشتند، با دست‏هاى باز و سخاوت‏مندانه و با زبانهاى گویا و کوبنده هرچه در توان داشتند در راه پیروزى اسلام به کار بستند و لحظه‏اى در این راه کوتاهى نکردند و از عزم و همّت والاى خود نکاستند».
آنها انصار پیامبر بودند. على علیه‏السلام نیز چنین انصارى مى‏طلبید. اگر امام حسن مجتبى علیه‏السلام چنین یارانى داشت، تن به صلح تحمیلى نمى‏داد و اگر امام حسین علیه‏السلام بیش از آنهایى که مخلصانه و قهرمانانه در رکابش مى‏جنگیدند، ناصر و یاور داشت، با چنان وضع فجیعى به شهادت نمى‏رسید و اهل و عیالش اسیر نمى‏شدند، و آن همه فجایع جانگداز به بار نمى‏آمد و اگر سایر امامان در تنگناى محدودیّت و معدودیّت یاران مخلص و ایثارگر قرار نمى‏گرفتند، آن‏همه تحت فشار مظالم اموى و عباسى گرفتار نمى‏شدند.
جهادِ جهادگرانى که این چنین بر قله همّت و استقامت پاى نهاده‏اند، در درجه‏اى بس والا قرار دارد و اگر خداى ناکرده روزى روزگارى جهاد را با همه مراتب آن -یعنى جهاد با دست و زبان و دل- از آنها بگیرند، همه چیز را از آنها گرفته‏اند. حضرتش فرمود:
«أوَّلَ ما تُغْلَبونَ عَلَیْهِ مِنَ الجِهادِ الجِهادُ بِأیْدیکُمْ، ثمّ بِألسِنَتِکُمْ ثمّ بِقُلوبِکُمْ، فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بَقَلْبِهِ معروفا و لم یُنْکِرْ مُنْکَرا قُلِبَ فَجُعِلَ أعْلاهُ أسْفَلَهُ وَ أسْفَلَهُ أعْلاهُ»(11).
«نخستین جهادى که از شما مى‏گیرند، جهاد با دست، سپس با زبان، سپس به دلهایتان است. هرکس از جهاد با دل محروم شود و معروف را معروف و منکر را منکر نشناسد، بالا و پایین مى‏شود (و از تشخیص نیک و بد عاجز مى‏ماند)».
بدون شک، اصل و منشأ جهاد با زبان و دست، جهاد با دل است. اگر کسى در فضاى دل، ضد منکر و موافق معروف نباشد، چگونه حاضر است با مشکلات جهاد با دست و زبان، دست و پنجه نرم کند و به خاطر ایده‏هاى اعتقادى و عملى، با مردمى که در عقیده، فاسد و منحرفند یا در اخلاق و عمل، اسیر منکرات و وابسته به وسوسه‏هاى شیطانى و هواها و شهوات نفسانى‏اند، به مبارزه و مجادله برخیزد و احیانا آماج توهین‏ها و افتراها یا حملات و ضربات کوبنده و شکننده و کشنده آنها واقع شود.
اگر جهاد با شمشیر و سلاح در توان ما نباشد یا اگر در توان ماست، ضرورتى نداشته باشد، چرا نباید با قلم و زبان جهاد کنیم و با تذکر و موعظه و اندرز و انذار و تبشیر معضلات اخلاقى و عملى را برطرف نکنیم و چنان جوّى نسازیم که در انظار پیر و جوان، معروف، معروف و منکر، منکر باشد و گرایش به نیکى و گریز از بدى به صورت عادتى پسندیده و رفتارى متعارف درآید و منکراتى‏ها در میان مردم، منفور و مطرود گردند و آنهایى که از منکرات گریزانند و در اندیشه و زبان و عمل، پاکى و صلاح را دنبال مى‏کنند، عزیز و آبرومند و سربلند باشند؟
چرا نباید رفتار مردم در برابر منکراتى‏ها به گونه‏اى باشد که آنها را از خر شیطان پایین آورد؟ چرا اگر پسر و دخترى با رفتار مستانه خود، عفت و پاکدامنى جامعه را جریحه‏دار مى‏کنند و فساد و بى‏بند و بارى را رواج مى‏دهند و جامه عفاف و تقوا را مى‏درند، نباید حداقل با اخم و نفرت مردم روبه‏رو شوند، تا شاید به خود آیند و شرم و حیا را پیشه و شیوه زندگى خود قرار دهند و مجرى بى‏مزد و منّت شیطان‏هاى کوچک و بزرگ و مستکبران چپاول‏گر نشوند؟
اگر جمعى آنگونه رفتار مى‏کنند، ماهم جادّه صاف‏کن آنهاییم و باید اعتراف کنیم که: «از ماست که بر ماست!».
________________________________________
1. انفال، 61.
2. انفال، 62.
3. انفال، 60.
4. عادیات، 1 تا 5.
5. «قُل هَلْ تَرَبَّصونَ بِنا إلاّ إحدى الحُسْنَیَیْن....»: بگو آیا جز یکى از دو نیکى(یا شهادت یا پیروزى) براى ما انتظارى مى‏کشید؟(توبه، 52).
6. «ولا تحسبنّ الذین قُتِلوا فى سبیلِ اللّه أمواتا بل أحیاءٌ عند ربِّهِم یُرْزَقونَ...»(آل‏عمران، 169).
7. درباره امیرالمؤمنین علیه‏السلام گفته‏اند: مرگ براى او از اینکه تشنه‏اى آب گوارا بنوشد، گواراتر است.(سفینة‏البحار، ج2، ص553: موت).
8. غررالحکم، ج9، ص756.
9. «و إذ یُریکُموهُمْ إذِ التَقَیْتُمْ فى أعْیُنِکُمْ قلیلاً و یقلِّلُکُمْ فِى أعْیُنِهِمْ لِیَقْضِى اللّهُ أمْرا کانَ مَفْعولاً....»: به یاد آور هنگامى که با دشمن روبرو شدید. در آن هنگام خداوند آنها را در چشم شما اندک نشان داد و شما را نیز اندک جلوه داد، تا آن‏چه شدنى است، تحقق یابد. (انفال، 44).
10. نهج‏البلاغه، ح466.
11. نهج‏البلاغه، حکمت375.

تبلیغات