آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

باورهاى دینى و آزادى در انتخاب دین
لا اِکْراهَ فِى الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمُ اللّهُ وَلِىُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیآؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ أُولآئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ.
اجبار و اکراهى در دین نیست. هدایت از گمراهى مشخص شده پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، پس او به محکمترین دستگیره چنگ زده که پاره شدنى براى آن نیست و خدا شنوا و داناست. خدا سرور کسانى است که ایمان آورده‏اند. آنها را از تاریکیها به سوى روشنایى مى‏برد و کسانى که کافر شدند، دوستان آنها طاغوت است که آنها را از روشنایى به سوى تاریکیها مى‏برند. اینها اهل آتش هستند و در آن جاویدان‏اند.سوره بقره آیات 256 - 257
جایگاه ایمان و اعتقاد و باورهاى دینى در وجود انسان قلب و روح انسان است و شک نیست که فشار خارجى و زور و اجبار، راهى در آنجا ندارد و ممکن نیست کسى را به داشتن یک اعتقاد مجبور کرد. این آیه در صدد بیان همین حقیقت است و براى کسانى که مى‏پنداشتند که با زور و تهدید مى‏توان کسى را وادار به قبول یک عقیده کرد، تذکر مى‏دهد که دین یک امر قلبى و باطنى است و زور و تهدید در آن راهى ندارد و انسان باید با عقل و درک خود و با توجه به دلائل و حجتها، دینى را باور کند. البته ممکن است که این دلیل سست و بى‏پایه باشد مانند استدلال به اینکه چون پدران ما این عقیده را داشتند ما نیز این عقیده را داریم، ولى به هر حال این هم براى خود دلیلى است و مى‏تواند معیار و ملاک انتخاب باشد.
آنچه مسلم است، این است که بشر در انتخاب دین آزاد است و باورهاى دینى را نمى‏توان با زور و شلاق به کسى تحمیل کرد هر چند که گاهى شرایط محیط و جامعه طورى است که انسان فرصت اندیشیدن درباره باورهاى خود را ندارد و کاملاً پیرو محیطى است که در آن زندگى مى‏کند ولى باید توجه داشت که این خود ناشى از علاقه‏اى است که شخص به سنتهاى قومى خود دارد و این علاقه معیارى براى انتخاب سریع شخص مى‏شود و در عین حال الزام آور نیست و هیچ کس مجبور به پذیرش باورهاى جامعه خود نیست و ممکن است عوامل مختلفى در شخص اثر بگذارد و او انتخاب خود را عوض کند.
قرآن کریم در عین حال که از این حقیقت مسلم خبر مى‏دهد، دلیل آن را هم بیان مى‏کند و آن اینکه راه از بیراهه و هدایت از گمراهى مشخص شده‏است و با آمدن پیامبران الهى و وجود عقل و اندیشه در بشر، دین حق براى همه شناخته شده است و بشر با اندکى توجه و تعقل و تدبر مى‏تواند راه درست را تشخیص بدهد و دین حق را پیدا کند منتهى گاهى نیروهایى سد راه انسان مى‏شوند و مانع تشخیص درست افراد مى‏گردند که در این صورت پیامبران وظیفه دارند که با آن نیروها مبارزه کنند و موانع سعادت را از سر راه انسانها بردارند. این مبارزه ممکن است از راه تبلیغ و ارشاد باشد و ممکن است حتى از طریق جنگ باشد.
پیامبران هیچ گاه به وسیله جنگ؛ دین را تحمیل نمى‏کنند، بلکه اگر جنگى اتفاق مى‏افتد، براى برطرف کردن موانع و نیروهاى شیطانى از سر راه توده‏هاى مردم است تا زمینه براى اندیشیدن درست آنها فراهم شود و آنها بتوانند آگاهانه دین حق را پیدا کنند و به آن ایمان بیاورند.
در ادامه آیه، سرنوشت و عاقبت سعادتبار کسانى را که با انتخاب درست ، دین خدا را به چنگ مى‏آورند، بیان مى‏کند و مى‏فرماید: کسانى که به طاغوت کافر شوند و به خدا ایمان بیاورند به دستگیره محکمى چنگ زده‏اند که هرگز قطع نمى‏شود.
طبق این بیان، ایمان محکمى که انسان را نجات مى‏دهد دو مرحله دارد: مرحله اول کفر به طاغوت است و مرحله دوم ایمان به خدا. منظور از طاغوت، تمام نیروهایى است که در مقابل حق صف بسته‏اند و سد راه انسانها در رسیدن به دین حق هستند مانند شیطان و افراد طغیانگرى که یا به جهت کج‏اندیشى و یا به جهت جاه‏طلبى و سودجویى، انسانها را از رسیدن به دین حق منع مى‏کنند و همچنین تمام معبودهاى دروغین.
این نیروها دربرابر حق طغیان کرده‏اند و لذا به آنها «طاغوت» گفته مى‏شود. فرد مؤمن در درجه اول باید تمام آنها را نفى کند و خود را از قید آنها آزاد سازد و در درجه دوم چون بیگانه را از خانه دل دور کرد، ایمان به خدا بیاورد و خانه دل را دربست در اختیار خدا بگذارد. در چنین صورتى است که کارى عظیم کرده و به محکمترین دستگیره چنگ زده که زوال و نابودى ندارد. او نیروى اندک خود را به نیروى بى‏پایان الهى متصل کرده و به کمال مطلق پیوسته است.
درپایان، آیه از دو صفت خداوند یاد مى‏کند و اینکه او شنوا و داناست. آنچه را که مى‏گویند مى‏شنود و آنچه را که در دل دارند مى‏داند و براى او به خوبى روشن است که چه کسى ایمان واقعى دارد و چه کسى از نور ایمان خالى است.
این آیه نظیر آیه دیگرى از قرآن است که مى‏فرماید:
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِى الأَرْضِ کُلُّهُم جَمیِعاً اَفَأنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى یَکُوُنُوا مُؤمِنین» (یونس/ 99).
«و اگر پروردگار تو مى‏خواست، البته همه کسانى که در زمین هستند، ایمان مى‏آوردند، پس آیا تو مردم را مجبور مى‏کنى که مؤمن باشند»؟
طبق این آیه، خداوند به حکمت خود نخواست که همه مردم را خواه و ناخواه و به ناچار مؤمن کند و هر کس باید با میل و رغبت خود مؤمن شود. آنگاه از پیامبر مى‏پرسد که تو مى‏خواهى مردم را مجبور به ایمان کنى؟ در حالى که چنین چیزى امکان ندارد.
با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، بى‏پایگى سخنان کسانى که اسلام را دین شمشیر و زور قلمداد کرده‏اند به خوبى روشن مى‏شود، زیرا از نظر قرآن چنین چیزى امکان پذیر نیست و مردم باید از روى میل و اراده خود ایمان بیاورند و اگر اسلام شمشیرى کشیده فقط براى دفاع از کیان خود و نیز براى از بین بردن نیروهایى بود که سدّ راه سعادت مردم بوده‏اند. اسلام این موانع را در جامعه‏هایى که به آنها دسترسى پیدا کرد، از بین برد تا مردم بتوانند آزادانه دین خدا را انتخاب کنند و در عین حال مجبور نبودند ولذا کسانى از آنها مسلمان نشدند و اسلام، کارى به کار آنها نداشت منتهى از آنها جزیه مى‏گرفت تا از آنها دفاع کند و آنها آزادانه در جامعه اسلامى دین خود را حفظ کنند.
قرآن کریم پس از تأکید بر آزادى انسان در انتخاب عقیده، در ادامه سخن، سرانجام هر دو گروهى را که با استفاده از آزادى خود راه خدا و یا راه شیطان را برگزیده‏اند، بیان مى‏کند: از دیدگاه این آیه، افرادى که به خدا ایمان آورده‏اند، براى خود سرور و یاور و سرپرستى دارند و افرادى که کافر شده‏اند نیز براى خود دوستان و سرورانى دارند. سرور و یاور مؤمنان، خداست که آنها را از تاریکیها و گمراهیها نجات مى‏دهد و به سوى نور مى‏برد، نور هدایت و راهیابى که مؤمنان همواره با آن زندگى مى‏کنند. ولى دوست و سرور کافران همان طاغوت است که در آیه پیش ذکر آن گذشت یعنى طغیانگرانى چون شیطان و یا معبودهاى دروغین و افراد طغیانگرى که سدّ راه ایمان مردم هستند. اینها دوستان کافران‏اند و نتیجه این دوستى آن است که آنها را از نور ایمان به سوى تاریکیهاى جهل و ضلالت مى‏برند و آنان در روز قیامت وارد جهنم خواهند شد و در آن جاویدان خواهند بود.
تشبیه ایمان به نور، و کفر به تاریکى ، تشبیه بسیار جالبى است زیرا نور، خواصى دارد که ایمان هم همان خواص را دارد. بعضى از خواص نور ظاهرى عبارت است از اینکه نور باعث رشد و نموّ گلها و گیاهان مى‏شود، نور سرعتى فوق‏العاده دارد (در هر ثانیه سیصدهزار کیلومتر) و نور عامل تشخیص راه از چاه و دوست از دشمن و تشخیص چهره‏ها و قیافه‏هاست که در تاریکى تشخیص داده نمى‏شود. عین همین خواص در ایمان به خدا هم وجود دارد: ایمان به خدا باعث رشد و شکوفایى استعدادهاى مؤمنان مى‏شود و آنان را با سرعتى هرچه تمامتر به سوى کمال و خوشبختى مى‏برد و باعث تشخیص حق از باطل و صلاح از فساد مى‏گردد. ایمان نور است و مؤمن از این نور بهره مى‏برد و این در حالى است که کافر در ظلمت به سر مى‏برد و از این‏همه خواص و آثار نور، ایمان بى‏بهره است.
در پایان توجه خوانندگان محترم را به دو روایت جلب مى‏کنیم:
1 ـ در بعضى از روایات، «عروة‏الوثقى» به ایمان و یا حب اهل بیت پیامبر و یا ائمه و یا امیرالمؤمنین(ع) تفسیر شده است.
(کنز الدقائق، ج 1، ص 612 ـ 615).
همه اینها به معناى واحدى بازگشت مى‏کند و آن ایمان به خدا و آن چیزى است که رسول خدا از جانب خدا آورده است.
2 ـ عن على بن ابیطالب (ع) قال: المؤمن ینقلب فى خمسة من النور: مدخله نور و مخرجه نور و علمه نور و کلامه نور و منظره یوم القیامة نور.(الخصال، ص 277).
امیر المؤمنین(ع) فرمود: مؤمن در پنج نور حرکت مى‏کند: محل ورود او نور است و محل خروج او نور است و علم او نور است و کلام او نور است و دیدگاه او در روز قیامت نور است.
مستمندم بسته زنجیر و زندان یا على!     دستگیرى، دستگیر مستمندان یا على!
بندى زندان روباهانم اى شیر خدا!!     مى‏جوم زنجیر زندان را به دندان یا على!
دردمندى روسیاهم با شفاعت مستحق     اى درت دارالشفاى دردمندان یا على!
زنده یاد استاد شهریار

تبلیغات