حدیث ثقلین، حدیثی صحیح و متواتر
آرشیو
چکیده
متن
در پرتو تعریفهایی که برای حدیث متواتر، با هر دو قسم آن، ذکر شده است، یقین پیدا خواهیم کرد که حدیث ثقلین که آن را دارندگان سنن و صحاح و مسانید و معاجم و اصحاب تاریخ و حدیث روایت کردهاند و نیز حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»، همچنین آن چه که از احادیث به طرق صحیح درباره فضایل و مناقب اهل بیت به خصوص حضرت علی بعد از پیامبر رسیده است همه از برخی جهات متواتر لفظی و از همه جهات و طرق صحیح متواتر معنوی میباشد.
و صحت و تواتر آنها موجب علم به ضرورت محبت و اکرام آنها و تمسک به گفتار و اقتدا به هدایت و روش آنان و نیز حسن جانشینی در میان آنها میگردد. همچنین موجب علم به این امر میشود که دوستی آنها دوستی خدا و رسول خدا و بغض و دشمنی با آنان جنگ با خدا و رسول او به حساب میآید و افراط و تفریط در مورد آنها نوعی تعدی و تجاوز نسبت به احترام و فضایل و مناقب و مقام آنها در نزد خدا و رسول خدا و ظلمی نسبت به حقوق آنها است که در سنت و بیان پیامبر برای امتش ذکر و نسبت به آن تأکید شده است. پس یکی از واجبات دین اسلام این است که اهل بیت را در همان جایی قرار دهیم که خدا و رسول خدا قرار دادهاند بدون آنکه در حق آنها افراط و یا تفریطی داشته باشیم و نیز باید کسانی که آنان را دوست دارند دوست داشته باشیم و به کسانی که به آنان بغض دارند بغض ورزیم؛ همانگونه که رسول خدا در زندگی نیکوی خویش نسبت به آن سفارش کرد و کسی آن را انکار نخواهد کرد مگر منکران و معاندان متعصب که مدعی پیروی از مذهب سنتی خود هستند و تعصب مذهبی آنان را از درک حقایق امور دینی کور کرده است.
کلیدواژهها: حدیث ثقلین، اهل بیت، صحیح، متواتر، غدیر خم، شواهد، متابعات.
پیرامون درستی و تواتر حدیث ثقلین که مسلم آن را با طرق خویش از زید بن ارقم رضیاللهعنه در صحیح خود، کتاب فضایل باب مربوط به امام علی علیهالسلام ، آورده است میان دانشمندان ناقد حدیث مناقشاتی صورت گرفته است.
______________________________
1 محقق و نویسنده.
2 ترجمه: محمد علی اسدی نسب.
اندیشه تقریب » شماره 12 (صفحه 86)
________________________________________
آنها همگی اعتقاد به صحت حدیث دارند اما در نقل آن به صورت متواتر از پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا کنون اختلاف دارند. اعتقاد ما بر این است که حدیث ثقلین هم صحیح است و هم به صورت متواتر در قرون مختلف از طرف پیامبر نقل شده است.
اما قبل از هر چیز لازم است حدیث ثقلین از کتاب صحیح مسلم با سندهایی که از صحابی بزرگوار، زید بن أرقم، وجود دارد به عنوان اصلی صحیح نقل گردد و پس از آن احادیث برخی از بزرگان صحابه به عنوان شاهد و تابع آورده شود و نیز روایاتی که تفسیرکننده این روایت هستند همراه با اقوال صحابه ذکر گردد و در آخر نیز تعریف حدیث صحیح و متواتر، چه متواتر لفظی و چه معنوی، بیان شده و این دو نوع متواتر بر احادیث صحیحهای که در ارتباط با ثقلین است تطبیق داده شود تا خواننده گرامی اطمینان پیدا کند که حدیث ثقلین به طور قطع صادر شده و در صحت و تواتر لفظی و معنوی آن شک نکند.
الف: مسلم در صحیح خود میگوید: زهیر بن حرب و شجا بن مخلد به نقل از ابن علیه و او به نقل از زهیر و او به نقل از اسماعیل فرزند ابراهیم و او از ابوحیان و او از یزیدبن حیان نقل میکند که یزید بن حیان گفت: من و حصین بن سیرة عمر بن مسلم به سوی زید بن أرقم حرکت کردیم، هنگامی که نزد او نشستیم حصین به او گفت: ای زید! تو خیر بسیاری را زیارت کردهای، پیامبر را دیدهای و سخنش را شنیدهای و همراه او جنگیدهای و پشت سرش نماز گزاردهای، ای زید! تو خیر بسیاری را به خود دیدهای، پس آنچه را که از پیامبر شنیدهای برای ما بازگو.
زید گفت: ای برادرزاده! به خدا قسم که سن من زیاد شده و عهد من کهنه شده است و برخی از آنچه را که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حفظ داشتهام فراموش نمودهام، پس حدیثی را که به شما میگویم بپذیرید و آنچه که به شما نمیگویم من را مکلف به آن نکنید. سپس گفت: روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در میان ما برای ایراد خطبه در کنار آبی که خم خوانده میشد ـ میان مکه و مدینه ـ بلند شد، خدا را ستایش و ثنا کرد و پند و تذکر داد، سپس گفت: اما بعد، ای مردم! من بشری هستم که نزدیک است فرستاده خداوند به سویم آید و من او را اجابت کنم و من نزد شما دو چیز گرانبها میگذارم؛ اولی از آن دو، کتاب خدا است که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک جویید، و پیامبر نسبت به کتاب خدا بسیار اصرار ورزید و دیگران را به آن ترغیب کرد، سپس گفت: و اهل بیت من، شما را به یاد خدا میاندازم نسبت به اهل بیتم، شما را به یاد خدا میاندازم نسبت به اهل بیتم، شما را به یاد خدا میاندازم نسبت به اهل بیتم.
حصین به او گفت: اهل بیت او چه کسانیاند ای زید! آیا زنان او از اهل بیت شمرده نمیشوند؟
زید پاسخ داد: زنان او از اهل بیتش میباشند اما منظور از اهل بیت افرادی هستند که بعد از پیامبر صدقه بر آنان حرام است. حصین به او گفت: آنان چه کسانیاند؟ زید پاسخ داد: آنان خاندان علی و جعفر و عباساند. حصین سؤال کرد: آیا اینان کسانی هستند که صدقه بر آنان حرام است؟ زید پاسخ داد: آری.
مسلم پس از نقل این حدیث، متابعات(1) حدیث زید بن ارقم و شواهد آن را از طریق سندهای مورد اطمینان خود آورده و میگوید:
أبی بکر از أبی شیبه و او از محمد بن فضیل برای ما نقل کردهاند و نیز اسحاق بن ابراهیم برای ما از جریر نقل کرده و هر دوی آنها حدیث اسماعیل را از ابی حیان با همین سند شیبه بیان نمودهاند، اما در حدیث جریر این عبارت اضافه شده است: «کتاب الله فیه الهدی والنور من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطأه ضل».
و نیز مسلم میگوید: محمد بن بکار بن الریان از حسان یحیی فرزند ابراهیم و او از سعید و او از مسروق و او از یزید بن حیان و او از زید بن ارقم نقل کردهاند که بر زید وارد شدیم و به او گفتیم تو خیر بسیاری دیدهای، مصاحب رسول خدا بودهای، پشت سر او نماز خواندهای، سپس روایت را مانند روایت أبی حیان ادامه میدهد اما در این حدیث به نقل از پیامبر آمده است: «ألا و انی تارک فیکم الثقلین أحدهما کتاب الله هو من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضلالة» و نیز در این حدیث آمده است که: ما گفتیم آیا اهل بیت او زنان اویند؟ زید جواب داد نه، به خدا قسم که زن در عصری با مرد است و پس از آن عصر مرد او را طلاق میدهد و او به سوی پدر و قوم خویش بازمیگردد، أهل بیت پیامبر و أصل و ریشه او کسانیاند که صدقه بر آنان بعد از پیامبر حرام شده است. (مسلم، ج 2، ص4).
نسائی در سنن خود از محمد بن مثنی و او از یحیی بن حماء و او از ابومعاویه و او از أعمش و او از حبیب بن أبی ثابت و او از أبو طفیل و او از زید بن أرقم نقل میکند که هنگامی که پیامبر از حجة الوداع بازگشت و به غدیر خم رسید بر درختان بلند آنجا ایستاد و همه ایستادند، آنگاه فرمود: مثل اینکه من خوانده شدهام و اجابت کردهام (کنایه از نزدیکی مرگ) همانا من دو چیز گران بها میان شما میگذارم: کتاب خدا و عترت خود که أهل بیتم میباشد پس نگاه کنید که چگونه در مورد آن دو پس از من عمل میکنید، بدانید که این دو هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آنگاه که در حوض کوثر
______________________________
1ـ متابعات احادیثی را گویند که آنها را دو یا چند نفر از صحابی که حدیث را از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند روایت میکنند. (مترجم)
________________________________________
بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداوند مولای من است و من ولی هر مؤمنی هستم، سپس دست علی را گرفت و فرمود: هر کس که من مولای او هستم پس این علی مولای او است، خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست داشته باشد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن داشته باشد. پس من به زید گفتم آیا تو خود از پیامبر شنیدهای؟ زید در پاسخ گفت: هیچ کسی در آن منطقه نبود الا اینکه با چشمان خود او را دید و با دو گوش خود کلام او را شنید.
ابوعبدالله ذهبی این حدیث را حدیثی صحیح دانسته است (ابن کثیر دمشقی، ج5، ص 242ـ241 و نسائی، سنن، ج 5، ص 45). و این ادعا که نسائی فقط این حدیث را از این جهت نقل کرده است صحیح نیست؛ زیرا تفرد وجود ندارد مگر با عدم وجود همه متابعات، ولی برای این حدیث که از سطح دوستی و دشمنی با او برتر است، متابعات و اعتبارات زیادی است که در سنن و تاریخ قابل شمارش نیست و به همین دلیل نمیشود گفت که تنها نسائی آن را به این شکل نقل کرده است و ابوالفداء حافظ عمادالدین اسماعیل فرزند عمر بن کثیر قرشی دمشقی (سال 774ـ700 ه) متابعات و شواهد زیادی با سندهای صحیح برای آنچه که از حدیث زید بن أرقم است ذکر کرده (من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه).
ابن کثیر در تفسیر خود گفته است: به طور قطع در صحیح وارد شده است که رسول خدا فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین»(ابن کثیر دمشقی، ج4، ص 122). و حاکم نیشابوری گفته: این حدیثی صحیح السند است. (حاکم نیشابوری، ج3، ص553).
ترمذی میگوید: علی بن منذر کوفی از محمد بن فضیل و او از أعمش و او از عطیه و او از ابی سعید و اعمش و آنها از حبیب بن أبی ثابت و او از زید بن أرقم برای ما نقل کرد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی أحدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الأرض و عترتی أهل بیتی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» این حدیثی حسن و غریب است. (ترمذی، ج2، ص230).
به نظر ما حدیث، تابع حدیث زید بن أرقم است، از این رو نه دارای غرابت است و نه حسن است بلکه صحیح میباشد و اگر به طور شایسته و بنابر اصول علم حدیث تعریف صحیح را بررسی کنیم، بر آن منطق میشود. البته چه بسا یک حدیث صحیح متصف به وصف غربت میشود و یا به یک جهت پنهان یا ظاهری گفته میشود غریب است أما این غرابت به واسطه متابعات و شواهدی که دارد از بین میرود؛ زیرا قاعده در نزد محدثان آن است که حدیث، غریب نمیشود مگر اینکه هیچ تابعی نداشته باشد و در مورد حدیث ثقلین اینچنین نیست. صاحب معجم کبیر میگوید: علی بن عبدالعزیز برای ما حکایت کرد و او از عمرو بن عون واسطی و او از خالد بن عبدالله و او از حسن بن عبدالله و او از أبی الضحی و او از زید بن أرقم که پیامبر فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض».
حاکم نیشابوری در مستدرک خود میگوید: ابوبکر محمد بن حسین بن مصلح، فقیه ری و او از محمد بن ابی یحیی بن مغیره سعدی و او از جریر بن عبدالحمید و او از حسن بن عبدالله نخعی و او از مسلم بن صبیح و او از زید بن أرقم نقل کرد که پیامبر فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».
و این حدیث بنابر شرط شیخین صحیح السند است اما آنان این حدیث را تخریج نکردهاند. این نظریه صحیح است؛ زیرا روات سند حدیث همگی مورد اطمینان میباشند. و ابو ضحی مسلم فرزند صبیح (متوفی 65 ه) از بزرگان علمای کوفه از علقمة بن قیس نخعی عالم کوفه و متوفای سال 61 و زید بن أرقم متوفای 68 و اعمش و منصور بن معتبر و فطر بن خلیفه و عمرو بن سده و حسن بن عبدالله و أبو حصین اسدی و غیر آنها از زید بن ارقم روایت کردهاند.
أبو حصین میگوید: شبعی را دیدم که در کنارش مسلم بن صبیح قرار داشت پس هرگاه چیزی میآمد شبعی میگفت: ای ابن صبیح نمیبینی (ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج4، ص 7 و ذهبی، ج5، ص 71) و کثیر الحدیث بود. جریر از اسماعیل بن أبی خالد نقل میکند که شبعی و ابراهیم و ابوضحی در مسجد گرد هم میآمدند و پیرامون حدیث با همدیگر گفتوگو میکردند، هرگاه چیزی نزد آنان میآمد که در مورد آن، روایت در دستان آنان نبود، به ابراهیم نگاه میکردند.
ب: شواهد حدیث زید بن أرقم بعد از ذکر متابعات آن
أحمد میگوید که أسود بن عامر برای ما نقل کرد و او از ابو اسرائیل اسماعیل بن خلیفه و او از عطیه و او از ابوسعید خدری که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الأرض و عترتی أهل بیتی و أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». (ابن حنبل، ج17، ص196، ح 11102).
أبوعبدالله فرزند احمد بن حنبل از پدرش و او از ابن نمیر و او از عبدالملک، یعنی ابو سلیمان، و او از عطیه عوفی و او از ابی سعید خدری نقل میکند که پیامبر فرمود: «انی قد ترکت فیکم ما ان أخذتم به لن تضلوا بعدی الثقلین و احد منهما أکبر من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الأرض و عترتی أهل بیتی و ألا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». ابن ثمیر میگوید: اصحاب ما از أعمش این را نقل کردهاند: «أنظرو کیف تخلفونی فیهما» (پیشین، ص26).
یحیی بن سوره فرزند موسی بن ضحاک سلمی ترمذی ـ متوفای 279 هجری ـ در سنن مشهور خود (سنن ترمذی) از نصر بن عبدالرحمن کوفی و او از زید بن حسن و او از جعفر بن محمد و او از پدرش و او از جابر بن عبدالله نقل میکند که رسول خدا را در روز عرفه دیدم که بر شتر خود سوار است و خطبه میخواند، شنیدم که میگوید: «یا أیها الناس انی ترکت فیکم ما ان أخذتم به لن تضلو کتاب الله و عترتی أهل بیتی».
و در همین باب، از أبی ذر و أبی سعید و زید ابن أرقم و حذیفه بن أسید نقل شده است، و بعد از این، ترمذی میگوید: این حدیثی حسن و از این وجه غریب است و از زید بن حسن، سعید بن سلیمان و بسیاری از أهل علم روایت کرده است. (ترمذی، ج 2، ص 219).
کسی که اندک تبحری در علوم حدیث داشته باشد تأیید خواهد کرد که کلام أبو یحیی که همراه سنن ترمذی است تصریح دارد که حدیث ثقلین در برخی از شکلهای خود تواتر معنوی دارد و در برخی از شکلهای دیگر دارای تواتر لفظی است که جمعی از صحابه بزرگ آنرا روایت کردهاند و از نظر عقل و عرف توافق آنان بر دروغ امری محال است. سپس جمع دیگری مثل همان جمع اول از تابعان و همچنین تا عصر ما اصحاب کتب صحاح و سنن و مسانید و معاجم آن را روایت کردهاند.
و به همین سبب بعد از روایت جابر بن عبدالله اشاره به روایت صحابه بزرگ و همچنین روایت بسیاری از أهل علم از آنان نموده است.
از أبو شیبه نقل شده که او این حدیث را در مصنف خود با سند از جابر بن عبدالله نقل کرده که گفته است: پیامبر فرمود: «انی ترکت فیکم ما لن تضلوا بعدی ان اعتصمتم به؛ کتاب الله و عترتی أهل بیتی».
احمد بن حنبل از اسود بن عامر و او از شریک و او از رکین و او از ربیع و او از قاسم بن حسبان و او از زید بن ثابت نقل میکند که پیامبر فرمود: «انی تارک فیکم خلیفتین؛ کتاب الله حبل ممدود مابین السماء والأرض أو ما بین السماء الی الأرض و عترتی أهل بیتی أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (ابن حنبل، ج5، ص 181).
أحادیث ثقلین در سنت بیانی برای کتاب خدا درباره أهل بیت است
حق آن است که أصل در باب حب و تمسک به أهل بیت و عترت که از آن به ثقل ثانی تعبیر شده، آیه 61 سوره آل عمران و آیات 32، 33 و 34 سوره أحزاب و احادیث و اقوال همه صحابه و تفسیر آنها است؛ همانگونه که پیامبر در زمانها و مکانها و حالات مختلف و مجالس و محافل متعدد آن دو را تفسیر کرده و این مسئلهای است که به صراحت دلالت بر حجیت حدیث ثقلین و
تواتر آن از پیامبر صلیاللهعلیهوآله با تعبیرها و معانی و کلمات مختلف بر حسب اقتضای زمان میکند. و صحابه این مسیر را پیمودهاند و حدیث را از پیامبر در زمانها و اوضاع و مکانهای مختلف روایت کردهاند تا امت اسلامی را نسبت به فضایل دومین ثقل، یعنی اهل و عترت پیامبر، آگاهی بخشیده و وظیفه آنها و مسئولیتشان را در مقابل اهل بیت و عترت و حسن خلافت و اکرام و احترام و مراعات و مراقبت و تمسک به آنها، گوشزد نمایند.
امام مسلم با سند خود میگوید: قتیبة بن سعید و محمد بن عباد (در لفظ با هم نزدیک هستند) گفتند که حاتم، یعنی ابن اسماعیل، از ابی بکیر بن سمار و او از عامر بن سعد ابی وقاص و او از پدرش برای ما دو نفر نقل کرد که معاویة بن أبی سفیان به سعد گفت: چه چیزی تو را بازداشته از اینکه أبوتراب را دشنام دهی؟ سعد در پاسخ گفت: سه چیز را شنیدهام که پیامبر در مورد حضرت علی فرموده است، از این رو من هرگز او را دشنام نخواهم داد؛ زیرا اگر هر یک از این سه چیز از آن من بود از تمام نیکیها و لذایذ دنیا برای من بهتر بود. شنیدم پیامبر میگوید: (در حالی که در برخی از جنگها علی را به جای خود قرار داده بود و علی به او گفته بود: ای پیامبر! مرا با زنان و کودکان میگذاری؟) آیا راضی نیستی که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی غیر از اینکه نبوتی بعد از من نیست، و نیز شنیدم که در روز خیبر پیامبر میگفت: به زودی پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارد. او گفت: در حالی که ما خود را برای اینکه آن فرد باشیم عرضه میکردیم، پیامبر فرمود: علی را بخوانید، او را آوردند در حالی که به چشم درد مبتلا شده بود، پیامبر آب دهان خود را به چشمانش زد و پرچم را به او داد و خداوند به واسطه او پیروزی را برای ما به ارمغان آورد. و نیز زمانی که آیه «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» نازل شد پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین را طلبید و فرمود: خدایا! اینان أهل من هستند. (مسلم، ج4، ص 1871).
أبو یحیی ترمذی از قتیبة بن سعد و او از محمد بن سلیمان اصفهانی و او از یحیی بن عبید و او از عطی و او از عمر بن أبی سلمة که تحت تربیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود نقل میکند که آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (احزاب/33) در خانه ام سلمه، بر پیامبر نازل شد، پس پیامبر، فاطمه، حسن و حسین را خواند و آنان را با عبای خود پوشانید در حالی که علی نیز پشت سر آن حضرت بود و همگی را زیر عبا قرار داد سپس فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا». أم سلمه در این هنگام گفت: ای رسول خدا! آیا من هم با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو مکان خود را داری و بر خیر هستی.
همین روایت از أم سلمه و معقل بن یسار و أبی حراء و أنس بن مالک نیز نقل شده است و گفته شده است این حدیث از این جهت حدیثی غریب است.
البته همانگونه که بیان شد، غرابت با صحت و تواتر معنوی که با شواهد و متابعات تقویت شده باشد ناسازگار است.
امام مسلم با سند خود از عایشه نقل میکند که میگوید: ابوبکر بن أبی شیبه و محمد بن عبدالله بن نمیر هر دو گفتهاند محمد بن بشیر از زکریا و او از مصعب بن شیبة و او از صفیه دختر شیبة نقل کردهاند که گفت: عایشه گفته است پیامبر صبحی از خانه خارج شد و بر او عبایی پشمین بود که از موی سیاه درست شده بود، در این هنگام حسن بن علی آمد، پیامبر او را داخل کرد، سپس حسین آمد و همراه حسن شد، سپس فاطمه وارد شد و او را داخل کرد، سپس علی وارد شد و او را نیز داخل کرد، سپس فرمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(احزاب/33) (پیشین،ص1883).
ترمذی با سند خودش از ابن وقاص حدیثی تخریج کرده است که او میگوید: هنگامی که آیه «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ» (آلعمران/61) نازل شد پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین را خواند و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی» (ابن اثیر جزری، ج10، ص 79، ح 3679).
و نیز أبو یحیی ترمذی با سند خودش از أم سلمه نقل میکند که گفت: هنگامی که آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (احزاب/33) در خانه من نازل شد، گفت: گفت من کنار در نشسته بودم و به پیامبر گفتم: آیا من از أهل بیت نیستم؟ پیامبر گفت: تو بر خیر، هستی و از همسران رسول خدایی. گفت: و در خانه رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین بودند که همگی آنان را در زیر عبای خود قرار داد و گفت: «اللهم هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا» (پیشین، ج10، ص 100، ح 3680).
و به همین سبب است که عمل شیخین به طور دائم بر مراقبت در دوستی و ارتباط با نزدیکان پیامبر بود و آنان مراقب خویشاوندی پیامبر بودند و خاندان پیامبر را به علت اینکه پیامبر آنان را دوست میداشت، دوست میداشتند و در طول خلافتشان صحابه را به مراقبت از أهل بیت سفارش میکردند. امام بخاری میگوید: عبدالله بن عبدالوهاب و او از خالد و او از شعبه و او از واقد برای من نقل کرد که شنیدم پدرم از ابن عمر و او از أبی بکر نقل میکند که محمد را نسبت به أهل بیتش رعایت کنید.
و نیز أبوبکر بعد از رحلت پیامبر با همین سفارش، صحابه و مردم را مخاطب قرار میدهد و آنان را به مراقبت و محافظت از أهل بیت رسول خدا سفارش میکند. منظور از مراقبت، محافظت از أهل بیت است و معنای قول أبوبکر این است که از خویشاوندان پیامبر محافظت کنید و آنان را اذیت نکنید و نسبت به آنان اسائه ادب نداشته باشید.
و در روایت دیگری آمده است که قرابت رسول خدا در نزد من محبوبتر است از این که به قرابت خودم و اصل خودم وصل شود. (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری بر شرح بخاری، ج8، ص673، ح13713).
عمر بن خطاب صحابه و مسلمانان را در تدوین دفتر مورد مشورت قرار داد و رأی آنها را طلب کرد. عقیل بن ابی طالب و محزمة بن نوفل و جبیر بن مطعم را که از نسبشناسان قریش بودند طلبید و به آنان گفت: مردمان را بر طبق منزلتشان نگارش کنید، آنان در مورد مردمان نوشتند و ابتدا از بنی هاشم شروع کردند، سپس أبوبکر و قوم او و پس از آن نیز عمر و قوم او را ذکر کردند، هنگامی که عمر نوشته آنان را دید، گفت: از خویشاوندان پیامبر شروع کنید و قاعده الأقرب فالأقرب را پیاده نمایید تا آنکه عمر را همانجایی قرار دهید که خداوند او را قرار داده است. (سیوطی، ص 143).
همه عالمان اسلامی بر این باورند که سنت مبین کتاب خدا است و تفسیر و شرح و بیان کتاب از سوی خداوند به واسطه وحی خفی صادر شده است؛ یعنی بیان مجمل، تشخیص عام و تقیید مطلق آن، هنگامی که یقین حاصل شود که با جمیع اشکال خود، بیان کتاب خدا است و در این صورت در تشریح مثل قرآن خواهد بود؛ زیرا مقتضای قول خداوند است که میفرماید: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ» (قیامه/19ـ17) و نیز «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی؛ پیامبر از روی خواهش نفسانی سخن نمیگوید. نیست سخن او جز وحیی که به او شده است». (نجم/4ـ3)
و نیز «وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ و خداوند بر تو کتاب و حکمت را نازل کرد». (نساء/113)
منظور از کتاب همان است که تلاوت میشود و منظور از حکمت همان سنت است و سنت چیزی است که از سوی خداوند وارد شده است بدون آنکه تلاوت آن به عنوان کتاب لازم باشد؛ زیرا خداوند میفرماید: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را که رسول خدا به شما میدهد بگیرید و از آنچه که شما را از آن نهی میکند اجتناب ورزید»(حشر/7) و نیز «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ به طور قطع برای شما در رسول خدا الگوی نیکویی وجود دارد». (احزاب/21)
پس مقام سنت صحیح با صفتی که دارد تبیین و تفسیر کتاب خدا شمرده میشود که دومین رکن و مرجع در تشریع اسلامی به حساب میآید. همین سنت، آیه مباهله (آیه 61 سوره آل عمران) و نیز آیه تطهیر (آیات 32، 33، 34 سوره احزاب) را به طور روشن برای ما بیان نموده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد که زنان پیامبر و اولاد او گرچه جزء اهل بیت او هستند اما این سنت، اولاد پیامبر و عترت او را برای بیان مزیت و فضایل خاصی برای خویشاوندیشان به رسول، از جهت نسبت تخصیص زده است و علاقه نسب محو شدنی نیست، بر خلاف علاقه همسری؛ همانگونه که زید بن أرقم در حدیثی که مسلم آن را نقل کرد به این نکته اشاره نمود.
بنابراین مشاهده میشود که سنت صحیح و متواتر، أحادیث ثقلین را به طور مفصل تفسیر کرده و مناقب و فضایل و مزایای ثقل دوم، یعنی اهل بیت رسول الله صلیاللهعلیهوآله ، را شامل شده است. طبق قاعده اصول حدیث که برخی از قرآن برخی دیگر را تفسیر میکند و برخی از سنت نیز برخی دیگر را تفسیر میکند، سنت حب اهل بیت و اکرام و تمسک به اقوال و افعال و بیانات آنان وابسته به حب رسول خدا و اکرام و توسل به اقوال و افعال و بیان او شده است.
و نیز همین سنت، بغض و اذیت و آزار آنان را به عنوان بغض به رسول خدا و اذیت و آزار او شمرده است و حب و بغض و اذیت و خشنود کردن آنان را معیار ایمان و نفاق قرار داده است، پس سنت صحیح از این وجه از طرق صحیح و متواتر نقل شده که قابل شمارش نیست و کسی نمیتواند آن را انکار کند مگر آنکه در او گرایش ناصبی یا خارجی وجود داشته باشد. پس امکان ندارد پیامبر را دوست داشته باشیم ولی عترت او را دشمن داشته باشیم؛ عترتی که پیامبر سفارش به دوستی و اکرام آنان و دستور به دریافت اقوال آنها و پیروی کردن از هدایت و تمسک به روش آنان نموده است.
أهل البیت کسانی هستند که سنت، آنان را از عموم آیه تخصیص زده است.
بر پژوهندگان حدیث و تفسیر مخفی نیست که سنت صحیح، عموم آیات أهل بیت را به فاطمه و حسن و حسین و علی تخصیص زده و تصریح کرده که آنان أهل بیت رسول خدا هستند؛ زیرا گفته است تنها همینها را با عبا پوشانید یا داخل در عبای ساخته شده از موی سیاه قرار داد و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی فطهرهم من الرجس تطهیرا» و این صریح کلام پیامبر بوده است که اینان اولاد پیامبرند، بدون هیچ گونه تبعیضی در میان أهل بیت نسبی، پس برای آنها مناقب و فضایلی نسبت به غیر این افراد از اهل بیت میباشد.
نوری به نقل از کتاب «المرقاة علی المشکاة» گفته است: عترت مرد أهل بیت و نزدیکترین افراد به او را گویند و منظور از اخذ و دریافت از آنان، دوستی و رعایت حقوق و عمل به رأی و اعتماد بر گفتار آنان است. البته این مطلب منافات با دریافت فقه از غیر آنان ندارد؛ زیرا که خداوند میفرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ». (نحل/43)
ابن الملک گفته است: منظور از تمسک به کتاب، عمل کردن است به آنچه که در آن میباشد و آن پذیرش حاکمیت اوامر خدا و خودداری از نهیهای آن است و معنای تمسک به عترت، دوستی آنان و هدایت شدن به هدایت و سیره و روش آنان است. (مرقاة المصابیح علی مشکاة المصابیح، کتاب الفضائل، باب فضائل أهل بیت).
نووی در شرح ثقلین میگوید: علما گفتهاند که کتاب و أهل بیت، ثقلین نامیده شدهاند به خاطر عظمت آن دو و بزرگ بودنشان و به همین خاطر پیامبر مقام ثقل دوم را بعد از کتاب خدا عظیم شمرد و بزرگی آن را بعد از ثقل اول بیان کرد؛ زیرا امت را سفارش کرد و سه بار فرمود: «أذکرکم اللّه فی أهل بیتی» و برای آنها به طور تفصیل اهمیت آن را بیان کرد و فضایل و مناقب هر یک از أهل بیت را روشن نمود تا امت عظمت آنها و مقام بزرگشان را دریابند.
ابن ماجه از محمد بن طریف و او از محمد بن فضیل و او از أعمش و او از ابی سبرة نخعی و او از محمد بن کعب قرظی و او از عباس بن عبدالمطلب نقل میکند که ما به قریش نگاه میکردیم که آنان داشتند سخنی میگفتند، پس سخن خود را قطع کردند، ما این مطلب را به رسول خدا گفتیم، رسول خدا فرمود: چه شده است اقوامی که سخن میگویند ولی آنگاه که فردی از اهل بیت مرا میبینند سخن خود را قطع میکنند، پس بدانید که به خدا قسم ایمان در قلب کسی داخل نمیشود مگر آنکه اهل بیت مرا به خاطر خدا و خویشاوندی آنان نسبت به من، دوست بدارد. (ابن ماجه، 88ج1، ص13).
ترمذی میگوید: ابو داوود سلیمان بن أشعث از یحیی بن معین و او از هشام بن یوسف و او از عبدالله بن سلیمان نوفلی و او از محمد بن علی بن عبدالله بن عباس و او از پدرش و او از پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای من نقل کرد که فرمود: خدا را به خاطر نعمتهایی که به شما داده است دوست بدارید و مرا به خاطر دوستیتان با خدا دوست بدارید و اهل بیت من را به خاطر دوستیتان با من دوست بدارید. سپس گفته است این حدیثی حسن و غریب است و تنها آن را به همین شکل میشناسیم. (ترمذی، ج2، ص22).
ابن ماجه میگوید: حسن بن علی خلال و علی منذر گفتند که أبو غسان از اسباط بن نصر و سدی و او از صبیح مولای أم سلمة و او از زید بن أرقع برای ما نقل کرده که پیامبر به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: «أنا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم؛ من با کسی که با شما مسالمت ورزد مسالمت ورزم و با هر کس که با شما بجنگد خواهم جنگید» (پیشین، ج1، ص14).
پیامبر فرمود: «فاطمة سیدة نساء الجنة»
ابن حجر عسقلانی گفته: مؤلف، یعنی بخاری، آن را در کتاب علامات النبوة و در نزد حاکم از حدیث حذیفه به سند خوبی رسانده است:
فرشتهای نزد پیامبر آمد و گفت: «ان فاطمة سیدة نساء أهل الجنة».
ابن حجر عسقلانی میگوید: قویترین چیزی که میشود به آن استدلال کرد بر مقدم بودن حضرت فاطمه بر زنان هم عصر خود و زنانی که بعد از او خواهند آمد قول پیامبر است که فرمود: «انها سیدة نساء العالمین الا مریم» و اینکه فاطمه به واسطه پیامبر به دشواری و بلا گرفتار شد نه دختران دیگر پیامبر. (ابن حجر عسقلانی، ج8، ص716).
سپس میگوید: أبوجعفر طبری در تفسیر سوره آل عمران در تفسیر کبیر از طریق فاطمه فرزند حسین بن علی نقل میکند که جده او فاطمه زهرا فرمود: پیامبر روزی داخل شد و من نزد عایشه بودم، با من در گوشی صحبت کرد، من گریه کردم، بار دیگر با من نجوا نمود، من خندیدم، عایشه از این مسئله سؤال کرد، به او پاسخ دادم: آیا من از سر پیامبر با تو سخن گویم؟ پس مرا ترک کرد و هنگامی که پیامبر وفات کرد عایشه از من سؤال کرد و نجوای پیامبر را ذکر کردم که فرمود: من گمان میکنم در این سال خواهم مرد، و اینکه هیچ زنی از زنان دنیا مثل تو مبتلا نمیشود، پس تو از نظر صبر از زنان دیگر کمتر مباش. فاطمه میگوید: من گریه کردم، سپس فرمود تو سرور زنان بهشت هستی الا مریم، پس من خندان شدم. (پیشین).
بخاری میگوید: أبوالولید و او از ابن عیینه و او از عمروبن دینار و او از ابن أبی ملیکه و او از مصور بن محزمة نقل میکند که پیامبر فرمود: «فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبی» (بخاری، ج3، ص 1374).
ابن ماجه میگوید: احمد بن عبدة از سفیان بن عیینه از عبدالله بن أبی یزید از نافع بن جبیر از أبو هریره برای من نقل کرد که پیامبر در مورد حسن فرمود: «اللهم انی احبه فأحبه و أحب من یحبه» سپس أبو هریره میگوید: حسن را به سینه خود چسبانید. (ابن ماجه، ج1، ص13 و بخاری، پیشین، ص1370).
و نیز ابن ماجه میگوید: ابن عیینه از ابوموسی و او از حسن شنید که ابو بکرة میگوید: شنیدم پیامبر بر منبر بود و حسن در کنار او، گاهی به مردم نگاه میکند و گاهی به حسن نگاه میکند و میگوید: «ابنی هذا سید و لعل الله أن یصلح به بین فئتین من المسلمین؛ این پسرم سرور است و شاید خداوند به واسطه او بین دو گروه از مسلمانان را اصلاح نماید.»
بخاری از مسدد و او از معتمد نقل میکند که از پدرم شنیدم که او از ابو عمان و او از أسامة بن زید نقل میکند که پیامبر، امام حسن و امام حسین را میگرفت و میگفت خدایا! من این دو را دوست دارم پس تو هم این دو را دوست داشته باش. (بخاری، پیشین، ص 1370ـ1369).
بخاری روایت میکند که: عیدان از عمر بن سعد بن ابی حسین و او از ابن أبی ملیکة و او از عقبة بن حارث نقل میکند که ابوبکر را دیدم که حسن را بلند کرده بود و میگفت به جان پدرم که او شبیه به پیامبر است و شبیه به علی نیست و حضرت علی میخندید. (پیشین، ص1370).
مسلم میگوید: احمد بن حنبل از سفیان بن عیینه و او از عبید الله بن أبی یزید و او از نافع بن جبیر و او از أبو هریره نقل میکند که پیامبر در مورد امام حسن گفت: «ان أحبه فأحبه و أحب من یحبه»، سپس نووی در شرح حدیث میگوید: در این حدیث بر دوست داشتن امام حسن اصرار گردیده و فضیلت او بیان شده است. (مسلم، ج4، ص1882).
مسلم از ابوبکر و او از ابی شیبه و محمد بن عبدالله بن نمیر (لفظ مربوط به ابوبکر است) و آنها از محمد بن بشر و او از زکریا و او از مصعب بن شیبة و او از صفیه دختر شیبه نقل میکند که عایشه گفت: پیامبر یک روز صبح از خانه خارج شد و بر شانههای او عبایی ساخته شده از موی سیاه افتاده بود، پس حسن بن علی آمد و او را داخل در زیر عبا کرد، سپس حسین آمد و با او داخل شد، سپس فاطمه آمد و او را هم داخل کرد، سپس علی آمد و او را هم داخل کرد، سپس گفت: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (پیشین، ص 1883).
ابن ماجه از علی بن محمد و او از وکیع و او از سفیان و او از داود بن أبی عوف حجاف و او از أبی حازم و او از أبو هریرة نقل میکند که پیامبر فرمود: «من أحب الحسن والحسین فقد أحبنی و من أبغضهما فقد أبغضی» (ابن ماجه، پیشین، ص13).
ابن ماجه با سند خود از زید بن أرقم نقل میکند که پیامبر به علی، فاطمه، حسن و حسین فرمود: «أنا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم» (پیشین، ص14).
علی علیهالسلام
علی فرزند ابوطالب و پسرعموی رسول خدا و داماد او و همسر فاطمه زهرا است. ده سال قبل از بعثت، بنابر قول راجح، متولد شد و مادرش فاطمه بنت أسد فرزند هاشم است که دخترعمه پدرش میباشد و آن زن اولین هاشمیهای است که پسری برای هاشمی به دنیا آورده است. وی در زمان حیات پیامبر، اسلام آورد و همراه پیامبر بود تا وفات نمود.
در مناقب و فضایل حضرت علی احادیث بسیار با سندهای بسیار نیکویی از طریق اهل سنت وارد شده که در حق هیچ یک از صحابه وارد نشده است.
احمد و اسماعیل قاضی و ابوعلی نیشابوری میگویند: در حق هیچ کدام از صحابه با این سندهای نیکو روایت نشده است بیشتر از آنچه که در حق علی روایت شده است. (ابن حجر عسقلانی، پیشین، ص663).
و با سند خودش روایت میکند که پیامبر فرمود: «أنت منی، و أنا منک».
این قسمتی از حدیث براء بن عاذب در قصه بنت حمزة است که آن را بخاری وصل کرده به طریق شیخ عبدالله بن موسی به نقل از اسرائیل و او از أبی اسحاق و او از براء وصل نموده است. (بخاری، ج3، ص 1357).
بخاری روایت میکند که: محمد بن بشار از منذر و او از شعبه و او از سعید روایت میکند که شنیدم از ابراهیم و او از سعد و او از پدرش که پیامبر به علی فرمود: «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی» (پیشین، ص 1359).
و در حدیث سلمة بن أکوع و سهل بن سعه که بخاری با سند خود آن را نقل میکند، آمده است که پیامبر فرمود: من پرچم را به کسی خواهم داد (یا کسی آن را فردا خواهد گرفت) که خداوند و رسولش او را دوست دارد، یا آنکه گفت: او خدا و رسول را دوست دارد و به واسطه او فتح حاصل خواهد شد و ما ناگهان علی را دیدیم به آنچه که امید داشتیم، پس گفتند این علی است، پس پیامبر پرچم را به او داد و به واسطه او خداوند فتح را حاصل نمود. (پیشین، ص 1357 و 1358).
ابن حجر عسقلانی در شرح این دو حدیث میگوید: علی خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند؛ یعنی از این کلام وجود حقیقت محبت اراده شده است؛ زیرا هر مسلمانی در مطلق این صفت و محبت با علی شریک است؛ پس منظور حقیقت محبت است.
و در حدیث اشارهای به قول خداوند است که میفرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ؛ اگر شما خدا را دوست دارید پس مرا متابعت کنید تا خداوند شما را دوست داشته باشد». گویا اشاره شده که علی از نظر متابعت از رسول، کامل است و به همین علت توصیف به محبوبیت برای رسول شده و به همین دلیل است که محبت او علامت ایمان و بغض او نشانه نفاق است؛ همچنان که مسلم از خود حضرت علی نقل میکند که فرمود: به آن خدایی که دانه را میشکافد و انسانها را آفریده است این عهدی است از پیامبر که به من فرمود: ای علی! هیچگاه جز مؤمن تو را دوست نمیدارد و هیچ گاه جز منافق تو را دشمن نمیداند. و برای این حدیث شواهدی از حدیث ام سلمه از احمد وجود دارد. (ابن حجر عسقلانی، پیشین، ص 664ـ663).
و در روایت عامر بن سعد بن أبی وقاص نزد مسلم و ترمذی آمده است که معاویه به سعد گفت: چه چیزی تو را منع کرده که ابوتراب را دشنام ندهی و او در پاسخ گفت: به خاطر سه چیز که پیامبر به او گفت، پس من هرگز او را دشنام نخواهم داد...
و اینکه فرمود: پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست دارد و همچنین هنگامی که آیه «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» نازل شد، علی، فاطمه، حسن و حسین را خواند و گفت: «اللهم هؤلاء أهلی». سعد بن أبی وقاص میگوید: اگر اره را بر فرق سرم بگذارند که علی را دشنام دهم هرگز او را دشنام نخواهم داد.
حدیث «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی» را غیر از سعید افراد دیگری از صحابه و نیز عمر و حضرت علی و أبو هریره و ابن عباس و جابر بن عبدالله و براء و زید بن ارقم و أبی سعید و انس و جابر بن سمره و حبشی بن جناده و أسماء بنت عمیس و غیر اینها از صحابه نقل کردهاند. (پیشین، ص 667).
و در حدیث جابر بن سمره است که پیامبر به علی گفت: از اولین چه کسی شقیتر است؟ فرمود: کسی که شتر را مثله کرده. فرمود: از آخرین چه کسی است؟ حضرت علی فرمود: خدا و رسول او بهتر میدانند. پیامبر فرمود: قاتل تو. این حدیث را طبرانی تخریج کرده و برای آن شاهدی از حدیث عمار بن یاسر نزد احمد و نیز شاهدی به اسناد آسان از حدیث طبرانی و خود حضرت علی در نزد أبی یعلی و به اسناد خوب در نزد براء است. (پیشین، ص668).
نتایج حدیث غدیر و مخاطب قرار دادن صحابه در آن
پیامبر در روز دوازدهم ذی حجه از حجة الوداع، که بین مکه و مدینه است، برمیگشت و در آن روز مردم را نسبت به فضایل علی و پاکی ساحت او آگاه نمود.
آن حضرت طی خطبهای فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و در بعضی از روایات آمده است که فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله». ابن کثیر میگوید: آنچه که محفوظ است اولی است. (ابن کثیر دمشقی، ج7، ص402).
و حاکم آن را تخریج کرده و از سوی ابو سعید خدری آن را صحیح دانسته است. ابو سعید چنین گفته است: مردم از علی شکایت کردند، پس پیامبر برای قرائت خطبه در میان ما ایستاد و فرمود: «فلا تشکوا علیا فوالله انه لأخشن فی ذات الله أو فی سبیل الله؛ از علی شکایت نکنید پس به خدا قسم که او در ذات خدا یا در راه خدا از همه خشنتر است» (سیوطی، ص 173 و 174)
حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» صحیح و متواتر است.
گفتار پیامبر در خطبه غدیرخم (من کنت مولاه فعلی مولاه) جزئی از حدیث ثقلین است که زید بن أرقم و غیر او از صحابه با تواتر لفظی و معنوی روایت کردهاند و موجب علم قطعی و تأیید مقام دوستی و اکرام أهل بیت رسول میگردد و ضرورت تمسک به سنت و اقوال و عمل به گفتار آنان و نیز اقتدا به هدایتشان را در فکر و عمل میرساند، البته مشروط بر آنکه از طریق افراد موثق چیزی از آنان به ما برسد.
ابن عباس میگوید: هرگاه فردی موثق از علی فتوایی را برای ما نقل کند از آن تجاوز نمیکنیم و متوقف نمیشویم. و نیز ابن سعد از عایشه آورده است که نام علی در نزد او ذکر شد، عایشه گفت: او از تمام افرادی که باقی مانده است نسبت به سنت آگاهی بیشتری دارد. (پیشین، ص171).
و امام أحمد میگوید: فضل از دکین و او از غنیه و او از حکم و او از سعید و او از ابن جبیر و او از ابن عباس و او از بریده نقل میکند که با علی در یمن میجنگیدیم که من از او خشونتی دیدم پس هنگامی که بر رسول خدا وارد شدم علی و خشونتش را برای پیامبر ذکر کردم، دیدم صورت پیامبر متغیر شد و گفت: ای بریده! آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان اولی نیستم؟ گفتم: بلی یا رسول الله صلیاللهعلیهوآله ، گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه. همچنین این روایت را نسائی از ابوداوود حرائی و او از أبی نعیم فضل و او از ابن دکین و او از عبدالله بن أبی غنیه با سند خودش نقل کرده و گفته این سند نیکو و قوی بوده و راویانش موثقاند. (ابن کثیر دمشقی، ج5، ص241).
و نیز نسائی در سند خودش از محمد بن مشنی و او از یحیی بن حماد و او از ابو معاویه و او از أعمش و او از حبیب بن أبی ثابت و او از أبی طفیل و او از زید بن أرقم نقل میکند که هنگامی که رسول خدا از حجةالوداع برگشت و در غدیر خم فرود آمد در منطقهای که درختان بلند وجود داشت دستور به پیاده شدن داد، سپس گفت: «کأنی قد دعیت فأجبت، انی قد ترکت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیها فانها لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»، پس فرمود: «الله مولای و انا ولی کل مؤمن» سپس دست علی را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فهذا ولیه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»، من به زید گفتم که تو خود از پیامبر شنیدی؟ گفت: در منطقه این درختان بلند هیچ کس نبود الا اینکه او را با چشمان خود دید و با گوش خود این سخنان را شنید. البته این حدیث را به این شکل فقط نسائی فقط ذکر کرده و ابوعبدالله ذهبی گفته این حدیث صحیح است. (پیشین، ص242).
اما احمد از عفان و او از أبوعوانه و او از ابوعبید و او از میمون أبو عبدالله و او از زید بن أرقم نقل میکند که با پیامبر در منزلی فرود آمدیم که به آن وادی خم گفته میشود، پس دستور به نماز داد، نماز را در گرما خواندیم، پیامبر در زیر سایه پیراهنی که بر درخت آویزان شده بود و او را از حرارت آفتاب پوشانده بود برای ما خطبهای خواند و گفت: «الستم تشهدون أنی اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا بلی، قال: فمن کنت مولاه فان علیا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». این حدیث را احمد از غندر و او از شعبه و او از میمون أبی عبدالله و او از زید بن ارقم تا آنجا که حضرت میفرماید: «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل میکند. میمون میگوید: برخی از افراد از زید برای من نقل کردهاند که رسول خدا فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». ترمذی این سند را صحیح دانسته است. (پیشین، ص245).
مطلب بن زیاد از عبدالله بن محمد بن عقیل نقل میکند که او از جابربن عبدالله شنید که میگوید: ما در حج در منطقه غدیرخم بودیم که پیامبر از خیمه خود درآمد و دست علی را گرفت و گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه». ذهبی گفته است این حدیث حسن میباشد. (پیشین، ص 246).
حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» در روز غدیرخم، جزئی از حدیث ثقلین و خطبه رسول خدا در آن روز است و از نظر لفظ متواتر است و هیچ یک از عالمان حدیث با آن مخالف نیست. ابوالفداء حافظ عمادالدین اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی دمشقی (متوفای 744 ه) معروف به ابن کثیر، در رد جزء دوم حدیث به ابوهریرة میگوید: آنگاه که پیامبر دست علی را گرفت و گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی؛ امروز دینتان را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم». ابوهریره میگوید: آن روز روز غدیرخم بود و کسی که روز هجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد ثواب دو سال روزه برای او نوشته میشود.
و آن را حبشون خلال و احمد بن عبدالله بن احمد نیروی که هر دو صادق هستند از علی بن سعید رملی و او از حمزه روایت کرده است. حبشون میگوید: این حدیث را از حدیث عمر بن خطاب و مالک بن حویرث و أنس بن مالک و ابی سعید و غیر اینها با سندهای سست نقل میکنند و سپس گفته: صدر حدیث، یعنی جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» حدیث متواتری است و من یقین دارم که رسول خدا آن را گفته است اما جمله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» زیادهای است که سندش قوی است و اما روزهای که بیان شد، صحیح نیست، قسم به خدا آیه نازل نشد مگر روز عرفه؛ چند روزی قبل از غدیرخم، البته خدا داناتر است. (پیشین، ص247).
ترمذی با سند خودش از ابی سریحة و زید بن ارقم از پیامبر صلیاللهعلیهوآله تخریج کرده که حضرت فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و آن را احمد با سند خودش از علی و أبوأیوب انصاری و زید بن ارقم و عمرو بن مرّ تخریج کرده و نیر ابویعلی با سند خود از ابو هریره و نیز طبرانی از ابن عمر و مالک بن حویرث و حبشی بن جناده و جریر و سعد بن وقاص و ابو سعید خدری و أنس و نیز بزاز از ابن عباس و عماره و بریره تخریج کردهاند و در اکثر این تخریجها عبارت: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» وجود دارد.
البته اعتقاد ما این است که این جمله در واقع زیادی نیست بلکه جزئی از متن حدیث ثقلین و خطبه رسول خدا است که هنگام مراجعه از حجةالوداع در غدیرخم در مورد أهل بیتش بیان کرد تا پس از او در رأس أمت اسلامی علی علیهالسلام قرار گیرد، اما بنی امیه که در رأس آن معاویة بن ابوسفیان قرار داشت تصمیم گرفت که خطاب نبوی در غدیرخم را بعد از رجوع از حج به طور کامل محو نماید، به خصوص آن قسمتی که در فضیلت و منقبت علی علیهالسلام بود، پس آنها به جای فضیلت و منقبت امیرالمؤمنین، نقص و دشنام را در منابر مساجد قرار دارند اما خداوند از ازل خواسته است که کلمات دعای رسول خدا را در مورد أهل بیت و علی، برای اصحابش و بندگان صالحی که بعد از آنان خواهد آمد برتر گرداند تا آنجایی که منابر مساجد و انجمنهای علمی و حلقههای درس و تدریس در مدارس و دانشگاهها و سازمانهای تحقیقی و نیز نهضتهای تبلیغی از فضایل و مناقب اهل بیت و علی پر شد.
در طول تاریخ هر زمانی که فردی از دشمنان در عصر سلطنت اموی در صدد تنقیص علی و دشنام دادن به او برمیآمد یک صحابی یا تابعی کلام آن دشمن را به واسطه ذکر فضیلت و منقبت اهل بیت و یادآوری آنچه که پیامبر در شأن اهل بیت و علی فرمود، باطل میکرد. علت این که روایت ثقلین و خطابه رسول خدا در غدیر خم گاهی با تقطیع نقل شده است همین امر است اکثر صحابه و تابعین در مقام رد گفتار دشمن بودند و مقتضای زمان و مکان و اوضاع و احوال این چنین بود که جزئی از حدیث نقل شود.
و گفتاری از احمد با سندش از أبی طفیل موجود است که وی میگوید: علی مردم را در سال 35 در رحبة جمع کرد و به آنان گفت: من هر فرد مسلمانی که سخن پیامبر را در روز غدیرخم شنید قسم میدهم به اینکه بگوید آنچه را که شنیده است، در این هنگام سی نفر از مردم بلند شدند و شهادت دادند که پیامبر گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» (سیوطی، ص169 و ابن کثیر دمشقی، پیشین، ص35).
از احادیثی که بیان شد، ثابت میشود که عقل و عادت توافق آنان را بر دروغ محال میداند و تواتر این حدیث از نظر لفظی در بسیاری از شکلها و از نظر معنوی در همه شکلها طبق قواعد علم اصول حدیث ثابت میگردد.
ضمن این که هیچ یک از اصحاب صحاح و سنن و مسانید و معاجم و تاریخ و حدیث و فقه صحت حدیث ثقلین را با توجه به شواهد و توابع و اعتبار آن انکار نکرده است، زیرا آن را طبق شروط صحیح یافتهاند و به همین خاطر تصریح به صحت آن کردهاند. البته برخی گفتهاند در بعضی از وجوه و اشکال آن صحیح و غریب است یا حسن و غریب است یا گفتهاند از این وجه ضعیف است، که البته اینها موجب خروج آن از صحت نخواهد شد.
حدیث صحیح را اینگونه تعریف کردهاند که حدیثی مسند است که سندش با نقل عادل ضابط از عادل ضابط دیگر به پیامبر یا به صحابی یا پایینتر از صحابی میرسد به شرط آنکه شاذ و معلل نباشد. (صبحی صالح، ص145).
شروط صحیح در نزد مسلم
امام ابو عمروبن صلاح گفته است که شرط مسلم در صحیح خود آن است که حدیث از ابتدا تا انتها متصل السند باشد به نقل از ثقه، به شرط سلامت از شذوذ و گفته است که این تعریف صحیح است، پس هر حدیثی که این شروط در آن جمع باشد بدون هیچ اختلافی از اهل حدیث، حدیثی صحیح شمرده میشود. (مقدمه ابن صلاح، ج 1، ص13ـ11).
شروط صحیح در نزد بخاری
حافظ أبوالفضل بن طاهر میگوید در آنچه که من در فرد مورد اعتماد، یعنی ابوالفرج بن حماد، قرائت کردم آمده بود که یونس بن ابراهیم بن عبدالقوی و او از ابوالحسن بن مقیر و او از أبی معمر مبارک بن احمد خبر داده که از نظر بخاری حدیث صحیح حدیثی است که اتفاق بر موثق بودن تمام ناقلانش دارند تا به صحابی مشهور برسد، به شرط آنکه اختلافی در بین ثقات حدیث نباشد و سندها متصل و غیر مقطوع باشند و اگر برای یک صحابی دو راوی یا بیشتر باشد حسن خواهد بود و اگر جز یک راوی بیشتر نباشد و طریق به سوی او هم صحیح باشد کفایت میکند. (هدی الساری علی فتح الباری، ج1، ص11).
با توجه به تعریفهایی که برای حدیث صحیح و أصول آن از سوی حافظان حدیث ذکر شد میتوانیم به یقین بگوییم که حدیث ثقلین که اهل علم با سندهای خود و به طرق مختلف از زید بن أرقم و سعد بن وقاص و أبی سعید خدری و ابو هریره و أنس و ابن عباس و عماره و بریدة و براء بن عاذب و نیز از عبدالله بن عمرو حبشی و ابن جناده و حبیب بن أبی ثابت نقل کردهاند، حدیثی صحیح میباشد. ابن کثیر در تفسیر خود میگوید: در صحیح ثابت شده است که رسول خدا فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین» (ابن کثیر دمشقی، ج4، ص122).
و جابربن عبدالله از زید بن ثابت و او از ابوبکر صدیق همین معنا را نقل میکند و همچنین بسیاری دیگر از صحابه و نیز تابعین ثقه آن را از صحابه تا عصر حافظان حدیث و تدوین حدیث و از کتابهای آنها تا امروز برای ما نقل کردهاند و بعد از وجود دلیل و برهان مجالی برای کسی نمیماند تا صحت این حدیث و تواتر لفظی یا معنوی آن را انکار نماید.
تواتر حدیث ثقلین
حدیث ثقلین با شواهد و متابعات و اعتباراتی که دارد حدیثی صحیح است و از نظر لفظ در بسیاری از جهات متواتر است و از نظر معنوی از همه جهت و طبق تمامی قواعد علم حدیث در نزد عالمان و حافظان این علم متواتر است.
متواتر صفت صحیح است، همچنان که صحیح گاهی به مسند و متصل توصیف میشود. همچنین توصیف میشود که متواتر یا خبر واحد یا غریب و یا مشهور است. پس القابی وجود دارد که در آنها هر کدام از صحیح و حسن شریکاند و اصطلاحات دیگری وجود دارد که صحیح و حسن و ضعیف را شامل میشود.
و به همین علت، متواتر چنین تعریف شده که حدیث صحیحی است که جمعی آنرا نقل میکنند که از نظر عقل و عرف توافقشان بر دروغ محال است. ابن حجر عسقلانی بعد از نقل آرا در عدد تواتر میگوید: معنایی برای تعیین عددی خاص برای این جمع بنابر قول صحیح وجود ندارد. (نخبة الفکر، ص3).
پس متواتر به لفظی و معنوی تقسیم میشود. متواتر لفظی به حدیثی میگویند که همان جمعی که ذکر شد، آنرا در اول و وسط و آخر سند با لفظ و شکلی واحد بیان مینمایند. ابن صلاح میگوید: چنین امری جدا نادر است بلکه میتوان گفت یافت نمیشود و هر کس که مورد سؤال واقع شده که مثالی برای چنین متواتری ذکر کند به زحمت افتاده است و اکثر بر آناند که شرط متابعت لفظی در این حدیث از همه جهات موجب میشود که متواتر جز در قرآن وجود نداشته باشد. (صبحی صالح، ص148 و 149).
سپس ابن حجر عسقلانی در شرح نخبه میگوید: یکی از نیکیهایی که بیان شده است آن است که متواتر به صورت زیادی در احادیث وجود دارد؛ زیرا کتابهای مشهور که در دست اهل علم در شرق و غرب است و نسبت آنها به مصنفشان در نزد آنان صحیح و قطعی است هرگاه که در این کتابها بر تخریج حدیثی اتفاق داشته باشند و طرق آن حدیث نیز متعدد باشد به شکلی که در عرف توافقشان بر دروغ محال باشد همراه با شروط دیگر موجب یقین به صحت آن و نسبتش به گویندهاش خواهد بود. (شرح النخبة، ص4 و 5). اما در مورد متواتر معنوی روشن است که مطابقت لفظی در روایت آن لازم نیست بلکه در آن فقط ادای معنا کافی است گرچه اختلاف لفظی در آن وجود داشته باشد. البته باید نقل از سوی جمعی باشد که عقل و عرف توافقشان را بر دروغ محال بداند و چنین نقلی بسیار است و کسی نمیتواند آن را انکار نماید. مثال آن، احادیث پیرامون بالا بردن دستها هنگام دعا است که از پیامبر نزدیک به صد حدیث بیان شده و سیوطی آنها را جمع کرده است، اما همه آنها در قضایای مختلف است و هر یک از آنها متواتر نیست اما قدر مشترک آنها که بالا بردن دست هنگام دعا است متواتر است. (التدریب، ص191).
برخی از علمای حدیث معتقدند احادیثی که گروهی از عالمان اعتقاد به متواتر لفظی بودن آن دارند در حقیقت متواتر معنوی است، که در ابتدا جزء آحاد بوده سپس بعد از طبقه اول مشهور و مستفیض گردیده است، و حدیث «انما الأعمال بالنیات» طبق این قاعده در شمار احادیثی است که دارای تواتر معنوی میباشد و آن را جز عمر بن خطاب و از عمر بن خطاب جز علقمة و از علقمه جز محمد بن ابراهیم تمیمی و از تمیمی جز یحیی بن سعید قطان روایت نکرده و شهرت آن از زمان یحیی به بعد به وجود آمده است. (پیشین، ص189 و صبحی صالح، ص151).
پس اختلافی بین حدیث شناسان نیست که هر کدام از متواتر لفظی و معنوی موجب علم قطعی میباشد و اختلاف آنان در حدیث صحیح منقول به خبر واحد است که آیا مفید ظن است یا قطع. اکثر أهل حدیث میگویند اگر دو شیخ (بخاری و مسلم) آن را تخریج کرده باشند موجب قطع است و بعضی از آنها خبر واحد صحیح را ترجیح میدهند، چه آن را شیخین نقل کرده باشند یا غیر آنها. (صبحی صالح، ص153). ابن حزم اندلسی (متوفای 456ه) نیز همین رأی را دارد؛ زیرا میگوید خبر واحد عادل از مثل خودش تا برسد به رسول خدا موجب علم و عمل به هر دو میگردد. (ابن حزم اندلسی، ج 1، ص137ـ119).
منابع و مآخذ
1ـ ابن اثیر جزری، جامع الاصول، دار الفکر، بیروت، ج 10.
2ـ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، دار الفکر، بیروت، ج4.
3ـ ـــــــــــــــــــــــ، فتح الباری علی البخاری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج8.
4ـ ابن حزم أندلسی، الاحکام فی اصول الاحکام، دار الجیل، بیروت، ج1.
5ـ ابن حنبل، مسند، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 3و17.
6ـ ابن صلاح مهزوری، مقدمه، فی علوم الحدیث، دار الفکر، دمشق.
7ـ ابن کثیر دمشقی، البدایة والنهایة، دار ابی جیّان، امارات، ج 5و7.
8ـ ـــــــــــــــــــ، تفسیر القرآن العظیم، دار المعرفة، بیروت، ج 4و5و9.
9ـ ابن ماجه، سنن،، چاپ هند، ج1.
10ـ التدریب.
11ـ بخاری، صحیح، چاپ بیروت، ج 8.
12ـ ترمذی، سنن، میر محمد، کتابخانه مرکز علم و ادب، آرام باغ کراچی، ج2.
13ـ حاکم نیشابوری، مستدرک علا الصحیحین، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج3.
14ـ ذهبی، سیر أعلام البنلاء، مؤسسة الاسالة، بیروت، ج5.
15ـ سیوطی، تاریخ الخلفاء، مکتبة الشریف الرضی، قم، چاپ اول.
16ـ شرح النخبة.
17ـ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، چاپخانه دانشگاه دمشق، دمشق، 1959 م.
18ـ مرقاة المصابیح علی مشکاة المصابیح.
19ـ مسلم، صحیح، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 2و4.
20ـ نخبة الفکر.
21ـ نسائی، سنن نسائی، دار الفکر، بیروت، ج5.
22ـ هدی الساری علی فتح الباری، ج 1.