آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

یکى از جلوه‏هاى زیباى ادبیات فارسى، تأثیرپذیرى آن از قرآن و حدیث است. تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسى، هم از نظر محتوایى و هم از نظر بلاغى، جلوه‏گر است. در این مقاله این تأثیر، در اشعار ابن یمین مورد بررسى قرار مى‏گیرد.
سابقه تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسى
زبان و ادبیات فارسى، بعد از زبان و ادبیّات عربى، مهم‏ترین واسطه بیان حقایق و تعالیم دین مبین اسلام بوده است. تجلّى و حضور عناصر و آموزه‏هاى دین اسلام در شعر و ادب فارسى قدمتى به دیرینگى زبان و ادبیات فارسى دَرى دارد؛ بدین معنا که نخستین نمونه‏هاى تأثیر قرآن و حدیث با قدیمى‏ترین ابیات به جا مانده از رودکى و شهید بلخى و ابو شکور بلخى و دیگران، هزادند حضور عناصر دینى در ادبیات فارسى از یک سو مایه غناى زبان فارسى شد و به آثار ادبى، روح و معنا و عمق و جهت داد و از سوى دیگر، زمینه لازم را براى انتقال و بیان احکام، تعالیم و حقایق دینى فراهم آورد و اسلام را در دسترس و حوزه فهم فارسى زبانان قرار داد.
تأثیر محتوایى و تأثیر بلاغى
تأثیر قرآن و حدیث یا عناصر دینى در ادبیات فارسى، اسباب و نمودهاى گوناگونى دارد که به‏طور خلاصه مى‏توان آنها را در دو نوع متفاوت بررسى کرد: 1. تأثیر محتوایى؛ 2.تأثیر بلاغى و زیبایى شناختى. منظور از تأثیر محتوایى این است که شاعر یا نویسنده تحت تأثیر پیام و محتواى آیه یا حدیث قرار گرفته، آن را در اثر خود بیاورد و بر جنبه قدسى و معنوى و آموزندگى آن تأکید کند. در تأثیر بلاغى، آنچه تأثیر مى‏گذارد، محتوا و پیام نیست، بلکه شیوه بلاغى و بیانى آیه یا حدیث است مثل این بیت سعدى:
نه محقّق بود نه دانشمند     چارپایى بر او کتابى چند
که متأثر از شیوه بیان تمثیلى آیه پنجم از سوره جمعه است: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارا».
گاهى نیز کلّ آیه یا حدیث دستمایه بیان ادبى و زیبایى شناختى است؛ یعنى شاعر یا نویسنده براى این که سخن خود را به صناعات بدیع یا فنون بلاغى بیاراید، به آیات و احادیث متوسّل مى‏شود و از آنها براى تزیین ادبى و بلاغى سخن خود استفاده مى‏کند. براى مثال، ابن یمین -شاعرى که در این مقاله مورد بحث ماست- از عناصر آیه «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِیالسَّماءِ بُرُوجا وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ اِلاّ مَنِ اسْترَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهابٌ مُبِینٌ»(1).
براى ساختن دو تصویر متفاوت استفاده کرده است که در یکى از آنها اندوه به دیو، و مى‏روشنِ اندوه زُدا به شهاب تشبیه شده و در دیگرى، نیزه پادشاه به شهاب و دشمنان او به دیو همانند گشته‏اند(2). در واقع در این نوع کاربردها، عناصر دینى در خدمت بیان ذوقى‏و ادبى قرار مى‏گیرند و جنبه هنرى اثر را تقویت مى‏کنند و در هر حال حاکى از میزان اِشراف شاعر بر آموزه‏هاى دینى هستند.
زندگینامه ابن یمین
ابن یمین فریومدى یکى از شاعران معروف ایران در قرن هشتم هجرى است. پدرش امیر یمین الدین طُغرایى چنانکه دولتشاه گفته، مردى فاضل و ترک‏نژاد بود و به روزگار سلطان محمد خدابنده(703 - 716) در قصبه فریومد اسباب و املاک خریده و همانجا متوطّن شد. دولتشاه اشعارى از او نقل کرده و نوشته است که «مکاتب نظم و نثر او شهرتى عظیم دارد».
ابن یمین در سایه عنایت چنین پدر فاضلى تربیت شد. سالهاى نخستین زندگانى ابن یمین در خراسان گذشت و هم در دوران جوانى به تبریز رفت و به درگاه غیاث‏الدین محمد بن رشیدالدین فضل اللّه وزیر که مجمع ارباب فضل بود، پیوست و او را مدح گفت ولى کارش در آن شهر، سامانى نیافت و به خراسان باز گشت. پس از بازگشت به خراسان، بیشتر در مولد خود فریومد به سر مى‏برد. اواخر زندگانى ابن یمین در سبزوار و فریومد به قناعت گذشت و اصولاً وى مردى قناعت‏گر و گوشه‏گیر و دهقان پیشه و معتقد به مبانى اخلاقى بود و این معنا از قطعات اخلاقى معروفى که سروده -و از این بابت در میان شاعران معاصر خود منفرد شده است- به خوبى بر مى‏آید.
ابن یمین در سال 769 در گذشت و در فریومد در کنار قبر پدر به خاک سپرده شد(3).
اینک؛ نخست نمونه‏هایى از تأثیر قرآن در شعر ابن یمین را مى‏آوریم و سپس به تأثیر حدیث مى‏پردازیم:
الف. تأثیر قرآن در شعر ابن یمین
1. چو ذکر جود تو را روزگار نشر کند     حدیث حاتم طى، طى کند «کطَىِّ سِجِلّ»(4)
«کَطَىِّ سِجِلّ» مأخوذ است از آیه 104 سوره انبیا که در آن به درنوردیده شدن آسمان در روز قیامت اشاره شده است: «یَوْمَ نَطْوِى السَّماء کَطَىِّ السِّجِلّ لِلْکُتُب..»
2. هر زمان، حال ما دگرگون است     کس چه داند که حال ما چون است
«کُلّ یومٍ هُو - بود- فِی شأن»     هست او را قرار در قرآن
خلق را زندگى گر از جان است     عاشقان را حیات، جانان است(5)
عبارت قرآنىِ به کار رفته در بیت دوم، بخشى از آیه بیست و نهم سوره الرّحمان و در وصف حق تعالى است که به نظر مى‏رسد شاعر آن را در بیان حال عاشقان حق، بدانان نیز تسرّى داده است: «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن».
3. تو زمن برترى اگر جستى     گفت آن کو ز حالت آگاه است
گرچه فخر است ظن مبر که بدین     دست عارت ز عرض کوتاه است
نه که «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَب»     جاش بالاى «قُلْ هُوَ اللّهُ» است(6)
اشاره است به نخستین آیات دو سوره المَسَد و الإخلاص؛ شاعر با استناد به نحوه قرار گرفتن دو سوره مذکور در قرآن، استدلال کرده است که بالانشینى نشانه برترى معنوى و ارزشى نیست همچنان که صائب تبریزى نیز گفته است:
زبى مقدارىِ خارِ سرِ دیوار دانستم     که ناکس، کس نمى‏گردد از این بالا نشینى‏ها 4. از بهر در کشیدن آزادگان به بند     گردون ز «خیط أبیَض و أسوَد» کمند تافت(7)
خیط ابیض و اسود مأخوذ است از آیه 187 سوره بقره: «..وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الخَیْطِ الأسْوَدِ مِنَ الفَجْرِ...».
منظور از ریسمان سفید و سیاه که آزادگان را به بند کشیده، شب و روز و گذر ایّام است.
ابن یمین زمانه را با آزادگان و اهل فضل ناسازگار دیده و از دست آن شکایت کرده است که ممکن است با مضمون این حدیث منطبق باشد «الدُّنیا سِجنُ المُؤمنِ و جَنَّةُ الکافر».
5. مده دل ز دست از غمى هست و خوفى     که آید دو چندانت شادى و یُسرا
نه ایزد چنین گفت در وحىِ مُنزَل     «مَعَ العُسْرِ یُسْرا»، «مَعَ الیُسْرِ عُسْرا»(8)
مصراع آخر مقتبس است از دو آیه پنجم و ششم سوره الإنشراح:«فَاِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسرا، اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسرا».
چنان که معلوم است شاعر براى اداى مقصود خود و رعایت تقابل دو جمله و مراعات قافیه، در آیه تصرّف کرده است.
6. چو دونان در این خاکدان دنى     مباش از براى دو نان مضطرب
یقین دان که روزى دهنده قوى است     مدار از طمع، طبع را منقلب
وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ     وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب(9)
بیت آخر برگرفته از آیات دوم و سوم الطّلاق است: «..وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب و...»(10).
7. مستم و امید نیست زان که شوم هوشیار     هوش نیاید بلى مستِ صبوح أَلَست(11)
«اَلَست» که در فارسى به صورت اسم استعمال مى‏شود، به روز میثاقى اطلاق مى‏گردد که بین حق تعالى و نطفه‏ها یا جانهاى بندگان(در عالم ذرّ) بسته شد و در آن خدا از بندگان بر خدایى خود گواهى گرفت و بندگان نیز بدان گواهى دادند. این میثاق را عرفا، به‏طور تخصیصى براى بیان رابطه بسیار نزدیک حق تعالى و جان عاشقان حق به کار مى‏برند و از لفظ «الَستُ بِرَبِّکم» که بر زبان بارى تعالى جارى شده است، به «شرابِ بى‏خمارى» تعبیر مى‏کنند که عاشقان او را از دم صبح ازل تا آخر شام ابد مست و سرخوش مى‏دارد(12). در این بیت صبوحِ (مى صبحگاهى) اَلَست، اضافه تشبیهى است و منظور از مست صبوح اَلَست، عاشق حقّ است که سرخوشى جاودانه دارد:
عشق آن زنده گزین کو باقى است     از شراب جانفزایت ساقى است 8. اگرچه خصم تو را ساخته ست، سوخته به     به آتشى که بود سنگ و ادمیش وَقود(13)
آتشى که هیزم آن از سنگها و آدمها باشد، آتش دوزخ است و در آیات متعددى از جمله آیه بیست و چهارم سوره بقره و آیه ششم سوره تحریم توصیف شده که لفظ «وَقُود» در هر دوى آنها به کار رفته است: «فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُو النّارَ الَّتِی وَقُودُهاَ النّاسُ وَ الحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ».
«یا أَیُّهاَ الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نارا وَقُودُهاَ النّاسُ وَ الحِجارَةُ...».
9. حالش بدان رسید که ناگه به گوش هوش     «تُوبُوا اِلىَ اللّهِ» از لب کرّوبیان شنود
مصحف گشاد و دولت و اقبال بهر فال     در خطّ اول آیتِ «الصُّلحُ خیر» بود(14)
«تُوبُوا اِلىَ اللّهِ» مأخوذ است از آیه 31 سوره نور و آیه 66 از سوره تحریم که در آن دو، خدا مؤمنان را به بازگشت به خود فرا مى‏خواند:
«یا أَیُّهاَ الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا اِلىَ اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحا، عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ و...».
«الصُّلحُ خیر» نیز از آیه صد و بیست و هشتم سوره النساء گرفته شده است:
«وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزا أَوْ اِعْراضا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُمْ صُلْحا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ».
10. ظلمت و نور جهان عکسى ز موى و روى اوست     موى او «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى» و رویش «وَ الضُّحا» ست(15)
مصراع دوم آیات نخست دو سوره «اللّیل» و «الضُّحى» است.
بیت در مدح امام رضا علیه‏السلام و برخاسته از عواطف و اعتقاد دینى است. اقتباس این دو آیه از مطالع دو سوره پیاپى و مناسبت آن با سیاهى موى و سپیدى و درخشش روى، کاملاً هنرمندانه است.
11. دُرّ دریاى فتوّت، گوهر کان کرم     آن که شرح جود آباى کرامش، «هل أتى» است(16)
«هل أتى» مأخوذ است از آیه نخست سوره الإنسان: «هَلْ أَتى عَلىَ الإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئا مَذْکُورا» آیه‏اى که از این سوره، مورد نظر شاعر و نشان دهنده جودِ جدِّ بزرگوار امام رضا علیه‏السلام است، آیه 8 و 9 است که به قول غالب مفسّران شیعه و سنّى در شأن اهل بیت پیامبر علیهم‏السلام نازل شده است.
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِینا وَ یَتَیما وَ أَسِیرا، اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شَکُورا».
12. هرکه با درگه او داد پناه از حدثان     ایمن از حادثه چون صید حریم حرم است(17)
صید حرم و حرمت شکار آن، مأخوذ از آیه نخست سوره المائده است: «یا أیُّهاَ الَّذِینَ آمَنُ‏وا أَوْفُوا بِالعَهْدِ اُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الأَنْعامِ اَلاّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ اِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ».
شاعر، درگاه پادشاه را با حریم خانه خدا یکسان مى‏شمارد و پناهنده آن را همانند صید حرم از آفات دهر ایمن مى‏شمارد.
آفتاب از عکس جام روشنش بر روزنشکرد خوش خوش رخ نهان «حَتّى توارت بالحجاب»(19)
13. دوش این مرغ زرّین بال یعنى آفتاب     گشت در مغرب نهان «حَتّى توارَت بِالحِجاب»(18)
«حَتّى توارت بالحِجاب» مأخوذ است از آیه 32 از سوره «ص» که خداوند در آن از قول حضرت سلیمان نقل مى‏کند که وى سرگرم تماشاى اسبان شد تا آن که خورشید غروب کرد: «وَ قالَ اِنِّى أَحْبَبْت حُبَّ الخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّى حَتّى تَوارَتْ بِالحِجابِ».
فاعل «توارت بالحجاب» در قرآن، آفتاب است که در این صورت حذف به قرینه معنوى است(آقاى عبدالمحمّد آیتى آیه را چنین ترجمه کرده است: من دوستى این اسبان را بر یاد پروردگار برگزیدم، تا آفتاب در پرده غروب پوشیده شد).
در هر دو بیت همانند آیه قرآن، آیه در توصیف غروب آفتاب به کار گرفته شده است؛ جز اینکه در بیت دوم، درخشش جام باده ممدوح، عامل رخ نهان کردن آفتاب و غروب او دانسته شده است.
14. عروه وُثقى که دایم باد ایمن ز انفصام     غیر شرع مصطفى در کلّ عالم هیچ نیست(20)
ترکیب «عروه وُثقى» مأخوذ از آیه دویست و پنجاه و ششم سوره بقره است: «لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِ فَمَنْ یَکْفُر بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
بیت، تفسیر گونه‏اى است از عروة‏الوثقى که شاعر منظور از آن را شرع مصطفى دانسته است.
15. بخش دیگرى از آیات مورد اشاره در دیوان ابن یمین به داستان پیامبران مربوط است که به علت تفصیل آنها، در نوشته جداگانه‏اى به آن پرداخته خواهد شد.
ب. تأثیر حدیث بر شعر ابن یمین
1. فراخ دستى ز اندازه مگذران چندان     که آفتاب معاشت بدل شود به سُها
نه نیز پیرو امساک را زبونى کن     چنان که دامن همّت دهى ز دست رها
وسط گزین که گزیده‏ست سیّد عربى     بدین حدیث که «خیرالأُمورِ أوْسَطُها»(21)
حدیث به صورتهاى دیگرى نیز در کتب حدیث نقل شده است: «خیرُ الأُمور أوساطُها» یا «خیرُ الأعمال اوساطُها».
2. طاعت فرمان ایزد شفقتى بر خلق او در همه حال این دو معنا را شعار خویش کرد:(22) مشو مخالف امر خداى عزّوجلّبکوش تا بود اندر میان خلق وفاق(24)
دلا مکارم اخلاق اگر همى خواهى     دو کار پیشه کن اینست مکارم اخلاق(23)
اشاره است به حدیثى که به صورتهاى مختلف از پیامبر اکرم نقل شده و در ضمن حکایتى در چهار مقاله نظامى عروضى نیز آمده است: «التعظیمُ لأمرِ اللّهِ و الشفقةُ على خلقِ اللّه».
3. سائلى حال جهان را ز یکى کرد سؤال     آن شنیدى که چه فرمود حکیمش به جواب
گفت دنیا و نعیمش چو بیابان و سراب     یا خیالى است که صاحبنظرى دید به خواب(25)
مصرع آخر یادآور احادیثى است مانند: «الدُنیا حُلُمٌ و اهلُها علیها مجازون و معاقبون» و «الدُّنیا کحلم النائم»(26). و «الدُّنیا حُلُمٌ والإغترارُ بها ندَمٌ»(27).
4. خلق خدا که خدمت دادار مى‏کنند     هستند بر سه قسم که این کار مى‏کنند
قسمى شدند از پى جنّت خدا پرست     و آن رسم و عادتى است که تجّار مى‏کنند
قوم دگر کنند پرستش ز بیم او     و این کارِ بندگانست که احرار مى‏کنند
جمعى نظر از این دو جهت قطع کرده‏اند     بر کار هر دو طایفه انکار مى‏کنند
چون غیر خویش مرکز هستى نیافتند     بر گرد خویش دَور چو پرکار مى‏کنند
این است راه حق که سوم فرقه مى‏روند     سیر و سلوک راه به هنجار مى‏کنند(28)
بیان مفصّلى است از این حدیث:
«اِنَّ قَوما عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ اِنَّ قوما عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فتِلکَ عبادةُ العَبِیدِ وَ اِنَّ قوما عَبَدُوا اللّهَ شُکْرا فَتِلکَ عبادَةُ الأَحرارِ»(29).
5. آرى میان فکرت ما و قضاى حق     نادر شود گشاده طریق مصادقت(30)
یادآورى احادیثى است با این مضمون:
«انَّ اللّهَ إذا أَادَ انفاذَ اَمرٍ سلبَ کُلَّ ذِى لُبٍّ لُبَّهُ» و «لَنْ ینفَع حذرٌ مِنْ قَدَرٍ» و «العَبْدُ یُدَبِّرُ و اللّهُ یُقَدِّرُ»(31).
6. ببینى مطلب زان که درست است یقینم     کان خامه که این نقش نگارید، شکسته ست(32)
«جَفَّ القلمُ بما هُو کائنٌ» یا «جفّ القلمُ بما أنت لاقٍ»(33).
7. دنیا پلى است بر گذر رود آخرت     در وى مکن مُقام که پل جاى رفتن است(34)
«الدُّنیا قَنطَرَةٌ فَاعْتَبِرُوها و لا یَعْمَرُوها»(35).
8. این جهان مزرعه آخرت است     هرچه خواهد دلت اى دوست بکار(36)
«الدُّنیا مزْرَعَةُ الآخِرَةِ»(37).
9. گرش ابن یمین گوید که زانِ مایى اى مهوش     چرا رنجد چو پیش از ما نبى «سلمان منّا» گفت(38)
«سلمانُ مِنّا أهلَ البَیتِ»(به نقل از «در قلمرو آفتاب»، ص 141).
10. خداى عزّوجلّ ذات او ز نور سرشت     به دست خود چو گل بوالبشر مُخمّر کرد(39)
«خمَّرَ طینةَ آدم بیدهِ أربعینَ صباحا»(40).
11. هست مخدوم بحقّ اهل جهان را بهر آنک     وارث آن است کو را بر جهان حق ولاست
وارث شاهى که از تشریف خاصّ مصطفى     کسوت «من کُنتُ مولاهُ» به قدّ اوست راست(41)
ابیات در توصیف امام على علیه‏السلام و اشاره به حادثه غدیر خمّ است که پیامبر اسلام در آن فرمود:
«مَن کُنتُ مولاهُ فَعَلِىٌّ مولاهُ اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ من عاداهُ»(42).
12. اى دل، گرت شناختن راه حق هواست     خود را بدان که عارف خود، عارف خداست(43)
«مَن عَرِفَ نفسَهُ فَقَد عرف رَبَّهُ»(44).
13. جمعه گر حجّ مساکین است در هر جامعى     اندرین جامع ز راه رتبه، حجّ اکبر است(45)
«الجُمعَةُ حَجُّ المساکِین»(46).
14. یا رب این خرّم نسیم از عالم جان مى‏رسد     یا ز بستان ارم یا باغ رضوان مى‏رسد
... یا مشام جان پاک مصطفى را از یمن     همدم آه اویس، انفاس رحمان مى‏رسد(47)
اشاره به گفتار پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره اویس قرنى است که فرمود: «اِنِّى لاَجِدُ نَفسَ الرَّحمنِ مِنْ جانِبِ الیَمَن»(48).

________________________________________
1. مضمون این آیه در آیات دیگرى از قرآن از جمله آیه 10 از سوره الصّافات و آیه 9 از سوره الجنّ نیز تکرار شده است.
2. ز ابریق از سوى ساغر روان گردد، مى روشن     ز بهر دفع دیو غم تو پندارى شهاب است این
مى‏کند با جان خصمان رُمح او در روز رزم     آنچه در شب مى‏کند با پیکر دیوان شهاب
(دیوان، ص 279).    
3. دکتر ذبیح اللّه صفا، «تاریخ ادبیات در ایران» ج3، بخش دوم، چ ششم، انتشارات فردوس، تهران 1369، ص 951 به بعد.
4. دیوان، ص 225.
5. دیوان، 609.
6. دیوان، ص 336.
7. دیوان، ص 325. 8. دیوان، ص 319.
9. دیوان، 321.
10. از همین آیه در بیت دیگرى نیز استفاده شده که متضمّن تعریض و طنزى هنرى است و کار کردى زیبایى شناختى دارد.
11. دیوان، 203.
12. از دم صبح ازل تا آخر شام ابد     دوستى و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود(حافظ)
13. دیوان، ص 59. 14. دیوان، ص 153. 15. دیوان، ص 37.
16. دیوان، ص 37.
17. دیوان، ص 26. 18. دیوان، ص 18.
19. دیوان، ص 16.
20. دیوان، ص 23.
21. دیوان، ص 317.
22. دیوان، ص 500.
23. دیوان، ص 500.
24. دیوان، ص 449.
25. دیوان، ص 321.
26. احادیث مثنوى، صص 81 و 141.
27. میزان الحکمة، ج3، ص 293.
28. دیوان، ص 381.
29. میزان الحکم، ج6، ص 17.
30. دیوان، ص 330.
31. احادیث مثنوى، صص 9 و 13.
32. دیوان، ص 326.
33. احادیث مثنوى، ص 38.
34. مقایسه کنید با این بیت سعدى:
دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفى     جاى نشست نیست بباید گذار کرد
کلیات سعدى، ص 712.
35. تعلیقات حدیقة‏الحقیقة سنائى، ص 1549.
36. دیوان، ص 244.
37. احادیث مثنوى، ص 112.
38. دیوان، ص 212.
39. دیوان، ص 72.
40. احادیث مثنوى، ص 198.
41. دیوان، ص 37.
42. احادیث مثنوى، ص 224.
43. دیوان، ص 20.
44. احادیث مثنوى، ص 1670.
45. دیوان، ص 30.
46. میزان الحکمة، ص 427.
47. دیوان، ص 80.
48. احادیث مثنوى، ص 73.

تبلیغات