امام ابوحنفیه و روایت حدیث
آرشیو
چکیده
متن
امروزه خیلیها از ابوحنیفه به عنوان فقیهی یاد میکنند که به احادیث نبوی بی توجه بوده و بیشتر به قیاس متوسل شده است، در حالی که وی نه تنها چون سایر فقهای اسلامی حدیث را به عنوان دومین مصدر استنباط پذیرفته بلکه به طور محدود گاه به روایت حدیث نیز پرداخته است. علاوه بر کتابهای حدیثی اهل سنت، در بسیاری از کتابهای حدیثی شیعی نیز روایاتی از وی نقل شده است. در این مقاله نقش ابوحنیفه در روایت حدیث بررسی شده و برخی از روایات او که در کتابهای حدیثی شیعه و سنی ذکر شده، بیان گردیده است.
کلیدواژهها: ابوحنیفه، روایت حدیث، محدثین، کتابهای حدیثی، فقهای اسلامی.
بررسی نقش ابوحنیفه در روایت احادیث
روایت حدیث از جمله افتخاراتی بود که بسیاری تلاش میکردند به آن دست یابند. ابوحنیفه نیز از زمره کسانی بود که بسیار علاقه مند بود تا به احادیث نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله آگاهی پیدا کند، اما نقل شده که او با وجود علاقهای که به حدیث و روایت آن داشته، از اینکه تمام وقت خود را صرف این کار نماید خودداری کرده است. (ابلاغ، بیتا، ص 44) با وجود این، امروزه احادیث فراوانی در دسترس ما قرار دارد که ابوحنیفه در سلسله روایت آنها وجود دارد. در مورد اینکه با توجه به تابعی بودن ابوحنیفه آیا وی موفق شده است به طور مستقیم از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله روایت حدیث نماید اختلاف است.
گروهی معتقدند هر چند امام ابوحنیفه موفق شده در طول زندگی خود اصحابی چند از رسول
______________________________
1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.
________________________________________
خدا صلیاللهعلیهوآله را ملاقات کند اما ثابت نشده که به نقل حدیث از آنان به طور مستقیم پرداخته باشد. (ابن عابدین، 1988، ج 1، ص 149 و ابو زهره، بیتا، ص60). علامه ابن عابدین در این مورد میگوید: «اینکه برخی گفتهاند که ابوحنیفه از هفت صحابیحدیث استماع کرده و به روایت آن پرداخته صحت ندارد؛ زیرا اولاً اگر چنین احادیثی نزد امام اعظم بود حتما ابویوسف و امام محمد و ابن مبارک و عبدالرزاق و غیره برای افتخار ورزیدن و رقابت هم که شده آن را نقل میکردند. مگر نه اینکه اینگونه احادیث برای ناقلان آنها افتخار آمیز است». (ابنعابدین، پیشین).
در مقابل، عدهای گفتهاند: نه تنها امام ابوحنیفه با هفت یا هشت تن از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ملاقات کرده بلکه از هر یک از آنان حدیث نیز روایت کرده است. (ابن مظفر، بیتا، ص92 و ابن عابدین، پیشین، ص 150 وابلاغ، ص 53ـ 52). این گروه برای اثبات ادعای خویش مصادیقی را بیان کردهاند که طی آن ابوحنیفه به طور مستقیم از اصحاب پیامبر روایت کرده است. از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
«عن ابی حنیفة عن انس بن مالک عن النبی صلیاللهعلیهوآله قال: طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة».
«عن ابی حنیفة عن جابر، جاء رجل من الانصار الی النبی صلیاللهعلیهوآله فقال یا رسول الله ما رزقت و لداً قط و لا ولد لی فقال و این انت عن کثرة الاستغفار و الصدقة یرزق الله بها الولد قال فکان الرجل یکثر الصدقة و یکثر الاستغفارا».
«عن ابی حنیفة عن عبدالله بن جزء زبیدی عن النبی صلیاللهعلیهوآله قال: من تفقّه فی الدین کفاه الله همه ورزقه من حیث لا یحتسب».
«... عن ابی حنیفة عن عبدالله بن ابی اوفی عن النبی صلیاللهعلیهوآله قال: من بنی مسجداً ولو کمفحص قطاة بنی الله له بیتاً فیالجنّة».
«... عن ابی حنیفة عن عبدالله بن انیس عن النبی صلیاللهعلیهوآله قال: حبک الشی یعمی و یصم».
«... عن ابی حنیفة عن وائلة بن الاسقع عن النبی صلیاللهعلیهوآله قال : دع ما یریبک إلی ما لا یریبک» (ابلاغ، پیشین؛ همچنین ر.ک: ابن مظفر، پیشین و سیوطی، 1990، ص 28ـ 25).
بهرغم اینکه اسناد احادیث فوق بیانگر آن است که ابو حنیفه به طور مستقیم ازاصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله به روایت حدیث پرداخته است اما بعید نیست که او این احادیث را از صحابی نشنیده باشد ولی آن را به خاطر اعتمادی که به رابط میان خود و صحابی داشته به طور مستقیم نقل کرده باشد. در میان اقسام مختلف حدیث، احادیث مرسل شباهت زیادی با اینگونه روایت در صورت اثبات خواهد داشت.
شایان ذکر است گروهی از دانشمندان علوم اسلامی به کسانی که روایاتی را نقل کردهاند تا ثابت نمایند ابوحنیفه به طور مستقیم از اصحاب به روایت حدیث پرداخته، اعتراض کرده و گفتهاند: در سلسله روات این احادیث اشخاص دروغگو (کذاب) وجود دارند که نمیتوان به چنین روایاتی اعتماد کرد. (ابن عابدین، پیشین، ص 149 و ابو زهره، ص 60).
لازم به ذکر است این گروه از دانشمندان فقط سلسله سندی را زیر سوءال بردهاند و این امکان وجود دارد که احادیث مذکور با سلسله سندی صحیح و مطمئنی نیز روایت شده باشد. برای نتیجهگیری و اثبات اینکه آیا ابوحنیفه از صحابی حدیث شنیده است یا خیر به تحلیلی تاریخی پیرامون این بحث میپردازیم. البته باید بین این مطلب که آیا ابوحنیفه از صحابی حدیث شنیده و یا وی از صحابی حدیث روایت کرده فرق گذاشت؛ زیرا اینکه ابوحنیفه از صحابی حدیث روایت کرده باشد را نمیتوان با مقایسه تاریخ حیات اصحاب با تاریخ ولادت ابوحنیفه اثبات کرد، چون همانطور که بیان شد، این احتمال وجود دارد که ابوحنیفه روایتی را به طور مستقیم از صحابی نشنیده باشد اما به خاطر اعتماد به راوی، آن را خود به طور مستقیم از صحابی نقل کرده باشد.
امام ابوحنیفه در سال(80 ه .ق) ولادت یافته و در سال (150 ه .ق) به دیار باقی شتافته است. (ابن سعد، بیتا، ج6، ص368 و ابن کثیر، 1997، ج10، ص76). به این ترتیب با توجه به اینکه انس بن مالک رضیاللهعنه متوفی سال(93 ه .ق) بوده و سفری نیز به کوفه داشته است (ذهبی، 1998، ج6، ص 391 و خطیب، ج13، ص 334) احتمال اینکه ابوحنیفه در سن 13 سالگی از وی حدیث شنیده باشد وجود دارد ولی با توجه به اینکه در این سن هنوز امام ابوحنیفه مشغول کار بازار و تجارت بوده و چندان توجهی به دانش نداشته، احتمال اینکه وی از انس بن مالک حدیث روایت کرده باشد (هر چند محال نیست) ضعیف است.
جابر بن عبد الله انصاری نیز که از جمله اصحابی معرفی شده که ابوحنیفه از او حدیث شنیده است در سال (78 ه .ق) از دار فانی رحلت فرموده که با وجود این محال است ابوحنیفه که هنوز در زمان رحلت جابر به دنیا نیامده است از وی حدیث شنیده باشد. عبدالله بن انیس نیز متوفی سال (54 ه .ق) میباشد که به این ترتیب 26 سال قبل از اینکه امام ابوحنیفه به دنیا آمده باشد از دنیا رفته است و محال است ابوحنیفه از وی نیز حدیث شنیده باشد. در مورد اصحاب دیگر نیز از آنجا که عبدالله بن ابی اوفی متوفی (87 ه .ق)، واثلة بن اسقع متوفی (83 ه .ق) و عبدالله بن جزء متوفی (86 ه .ق) هستند بسیار بعید به نظر میرسد که طفلی 7 ساله یا 3 ساله و یا 6 ساله توانسته باشد حدیثی را از صحابی پیامبر شنیده و آن را حفظ کند و پس از سالها به روایت آن بپردازد. در نتیجه،باید گفت هر چند این احتمال وجود دارد که ابوحنیفه روایتی را به طور مستقیم از صحابی روایت کرده باشد، اما اینکه خود حدیثی از صحابی شنیده باشد بسیار بعید است.
در مورد اینکه امام ابوحنیفه از صحابی حدیث شنیده است یا خیر، میان دانشمندان اختلاف است، اما به اجماع دانشمندان، وی از تابعین حدیث شنیده و به روایت آن پرداخته است. بنا به ادعای برخی علما ابوحنیفه از چهارهزار شیخ از امامان تابعین و غیر آنها حدیث اخذ کرده است. (ابن عابدین، 1998، ج1، ص 146).
برخی از کسانی که ابوحنیفه از آنان حدیث روایت کرده عبارتاند از: «1ـ عطاء بن ابی رباح؛ 2ـ ابواسحاق سبیعی؛ 3 ـ محارب بن دثار؛ 4ـ حماد بن ابی سلیمان؛ 5ـ هیثم بن حبیب صواف؛ 6ـ قیس بن مسلم؛ 7ـ محمد بن منکدر؛ 8ـ نافع مولی بن عمر؛ 9ـ هشام بن عروه؛ 10ـ یزید الفقیر؛ 11ـ سماک بن حرب؛ 12ـ علقمة بن مرثد؛ 13ـ عطیة العوفی؛ 14ـ عبدالعزیز بن رفیع؛ 15ـ عبدالکریم ابومیه؛ 16ـ عامر شعبی» و غیره (خطیب، ج13، ص324 و ذهبی، پیشین، ص395ـ 393 و ابن کثیر، پیشین، ص77).
نه تنها ابوحنیفه خود از دیگران حدیث روایت کرده بلکه دیگران نیز احادیثی را از وی شنیده و روایت کردهاند. برخی از رجال مشهور که از ابوحنیفه روایت حدیث کردهاند عبارتاند از: «1ـ حماد بن ابوحنیفه؛ 2ـ ابراهیم بن طهمان؛ 3ـ اسحاق بن یوسف الازرق؛ 4ـ اسد بن عمرو القاضی؛ 5ـ حسن بن زیاد لوءلوءی؛ 6ـ حمزه الزیات؛ 7ـ داوود طائی؛ 8ـ زفر؛ 9ـ عبد الرزاق؛ 10ـ ابونعیم؛ 11ـ محمد بن حسن شیبانی؛ 12ـ ابویوسف القاضی؛ 13ـ وکیع بن جراح؛ 14ـ هشیم بن بشیر؛ 15ـ یحیی بن نصر بن حاجب؛ 16ـ عبدالله بن مبارک و غیره». (پیشین).
در نتیجه، تردیدی نیست که ابوحنیفه در زمره روات حدیث محسوب میشود و هر چند تخصص ویژه او در فقه بوده اما از پرداختن به علم حدیث و روایت آن نیز بی بهره نبوده، بلکه در این فن نیز مهارت داشته است.
تضعیف ابوحنیفه در روایت حدیث توسط برخی محدثین
از دانشمندان علم رجال در مورد امام ابوحنیفه سخنان متناقضی نقل شده است. از آنجا که گویا خطیب بغدادی، مؤلف کتاب «تاریخ بغداد»، با ابوحنیفه دشمنی داشته، حجم وسیعی از روایاتی را که دلالت بر تضعیف و جرح ابوحنیفه دارد میتوان در این کتاب یافت. به عنوان مثال، در حالی که خطیب به نقل از ابن مبارک آورده است که وی گفته است ابوحنیفه در حدیث یتیم بوده (یعنی ازحدیث و علم آن بهرهای نداشته) اما از همین ابن مبارک در جاهای زیادی در تعدیل ابوحنیفه در حدیث و مدح او روایاتی نقل شده است. (خطیب، ج13، ص 344ـ 343). به همین دلیل واقعاً تمیز دادن این روایات متناقض و جدا کردن صحیح از ناصحیح آنها بسیار مشکل است و نمیتوان براساس اقوال برخی علمای رجال در مورد موقعیت ابوحنیفه در حدیث و روایت آن تصمیمی قاطعانه گرفت.
گفته شده نسائی، صاحب یکی از سنن ششگانه اهل سنت، ابوحنیفه را در حدیث ضعیف دانسته و ابن عدی و تعدادی دیگر از محدثین نیز نسائی را در این مورد پیروی کردهاند. (ذهبی، ج5، ص390). از محدثین دیگر هم چون مسلم بن حجاج، یحیی بن معین و قیس بن ربیع در تاریخ بغداد نیز روایاتی نقل شده که بر اساس آن ابوحنیفه از جمله ضعفای در حدیث و حتی متروکین در این فن معرفی شده است. (خطیب، پیشین، ص450، 451 و 430ـ422). در کتابهای دیگر تاریخی نیز روایاتی یافت میشود که نشانگر آن است که ابوحنیفه از جمله ضعفای در حدیث بوده است. (ابن سعد، ج6، ص369؛ هرساوی، به نقل از: الضعفاء و المتروکین و ابن جوزی، ج3، ص163).
ابوحنیفه روایات زیادی را از تابعین و تبع تابعین روایت کرده است، اما آیا واقعاً او از جمله ضعفای در حدیث بوده است؟ با توجه به تقوای امام ابوحنیفه و توجه زیاد او به حدیث «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوأ مقعده من النار» (بخاری، 104؛ ابوداود، 3166؛ ابن ماجه، 36؛ احمد، 1339 و دارمی، 235) و این که همواره سعی میکرد از جمله کسانی نباشد که به دروغ به پیامبر حدیثی را نسبت میدهند نمیتوان پذیرفت که او در نقل و روایت احادیث سهل انگاری کرده باشد و آنقدر در این کار بیدقتی نموده باشد که از جمله متروکین و ضعفای در حدیث محسوب شده باشد.
البته بعید نیست که برخی محدثین با توجه به معیارهای خود و قواعدی که خود وضع کردهاند واقعاً ابوحنیفه را در حدیث ضعیف دانسته باشند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد همینکه ابوحنیفه در استنباط احکام گاه مجبور میشده به قیاس روی آورد و به علت احتیاط فراوانی که به خرج میداده و قواعدی که وضع کرده بوده احادیثی را نمیپذیرفته (ر.ک: شرح مسند ابی حنیفه) تأثیر زیادی در به وجود آمدن اینگونه اندیشهها در مورد ابوحنیفه داشته است.
علامه شعرانی میگوید: «ابوحنیفه جز از تابعینی که به عدل و صدق شهره بودند روایت حدیث نمیکرد و تمامیرواتی که وی از آنها به روایت حدیث پرداخته افرادی مورد اعتماد بودند که هیچ یک به کذب و دروغ متهم نبودهاند». (شعرانی، ج1، ص231). در «تاریخ بغداد» و «سیر اعلام النبلاء» و غیره که سخنانی از بزرگان در مورد ضعف ابوحنیفه در حدیث نقل شده، روایاتی نیز بر تأیید او در این فن و گواهی بر صدق و راستی و ثقه بودن او در روایت حدیث ذکر شده است. (خطیب، پیشین، ص450 ـ 449 وذهبی، ج6، ص395)
به عنوان مثال، نقل شده که یحیی بن معین درمورد ابوحنیفه گفته است: «ابوحنیفه در روایت حدیث ثقه بود و تا حدیثی را خود با دقت حفظ نمیکرد از روایت آن خودداری مینمود». (خطیب، پیشین، ص449). در روایاتی دیگر نیز یحیی بن معین ابوحنیفه را با الفاظیچون «ثقه ثقه» (پیشین، ص 450)، «ثقه لابأس به» (ذهبی، پیشین)، «کان و الله أورع من أن یکذب»(خطیب، پیشین، ص449) و «صدوقاً صدوقا فی الحدیث و الفقه»(پیشین، ص 450) در دانش حدیث و روایت آن مورد تأیید و مدح قرار داده و بر راستی و امانتداری وی گواهی داده است.
اکنون ما با انبوهی از سخنان متناقض و متعارض در مورد ابو حنیفه به عنوان یکی از روات حدیث روبهرو هستیم که نمیدانیم کدامین سخن او را باید پذیرفت و کدام یک را باید رد کرد؛ اما با توجه به تقوایی که از امام ابوحنیفه سراغ داریم بسیار بعید به نظر میرسد که وی در روایت حدیث از جمله ضعفا و متروکین باشد.
البته ضعیف را دو گونه میتوان تفسیر کرد؛ یکی اینکه منظور ما از ضعیف این است که شخص مورد نظر ما در روایت احادیث سهل انگار بوده و بدون توجه به اهمیت متن و سند حدیث به روایت آن میپرداخته و رعایت ضوابطی که توسط محدثین برای مصون نگه داشتن احادیث از تحریف و دستبرد وضع شده برایش مهم نبوده است. ابوحنیفه به هیچ وجه اینگونه نبوده و از اینکه متصف به چنین ضعفی در روایت حدیث باشد واقعاً بری است. علامه ابن عبدالبر میگوید: «آنانکه ابوحنیفه را توثیق نموده و بر صدق و امانتداری او گواهی دادهاند به مراتب بیشترند از کسانی که در جرح او سخن راندهاند». (ابن عبدالبر، ص456).
اما اگر منظور ما از ضعیف در روایت حدیث این است که شخص مزبور کمتر به روایت حدیث پرداخته و احادیث بسیار اندکی از او نقل شده است، طبق این تعریف میتوان ابوحنیفه را ضعیف شمرد؛ زیرا ابوحنیفه همواره مشغول ترتیب دادن جلسات فقهی و استخراج احکام فقهی از میان احادیث بوده و کمتر فرصت مییافته که به روایت حدیث بپردازد. وی به خاطر احتیاط فراوانی که در مورد احادیث به خرج میداد و با توجه به موقعیت محیطی و زمانی خود که جعل حدیث گسترش یافته بود تلاش میکرد که کمتر به روایت الفاظ احادیث بپردازد.
در نتیجه، میتوان پیبرد که ابوحنیفه از جمله ضعفا (به معنای مصطلح آن در علم حدیث) محسوب نمیشود و شاید در پی نزاع اهل حدیث و اهل رأی، گروهی از اهل حدیث این نسبت را به وی داده باشند تا او را زیر سوءال ببرند(هرساوی، ص47) و وجود اقوال متعارض در مورد ابوحنیفه که به چندی از علمای رجال نسبت داده شده شاهدی بر این مدعا میباشد. (خطیب، پیشین، ص450 و ذهبی، پیشین). البته گروهی از علمای حنفیمذهب سعی کردهاند تا با نقد و بررسی روایاتی که طی آن ابوحنیفه ضعیف معرفی شده از پیشوای خود دفاع نمایند و به همین منظور کتابهایی را نیز تألیف کردهاند؛ از این جمله میتوان به کتاب «الرد علی الخطیب» اثر ابن مظفر اشاره کرد.
روایت احادیثی در کتابهای حدیثی شیعه توسط ابوحنیفه
امام ابوحنیفه در اواخر قرن اول هجری و اوایل قرن دوم هجری میزیست و با امام صادق و امام باقر علیهالسلام هم عصر بود. وی که به خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله علاقه مند بود گاه در جلساتی علمی به مباحثه و مناظره علمی نیز با آنان میپرداخت. در مسند امام ابوحنیفه شاهد روایاتی هستیم که از امام باقر و امام صادق علیهالسلام روایت شده است. (پاکتچی، 1372، ج5، ص386 و ابوزهره، ص146). این روایات حکایت از روابطی دوستانه بین ابوحنیفه و امام صادق و امام باقر علیهالسلام دارد. از آنجا که ابوحنیفه، زیدبن علی، از خاندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، را در قیامهایش علیه حکومت وقت یاری نمود و همواره به این خاندان علاقه وافری نشان میداد برخی او را شیعه پنداشتهاند. بدیهیاست ابوحنیفه از مجتهدین اهل سنت است که مذهب او از میان سایر مذاهب اهل سنّت بیشترین طرفدار را در جهان اسلام دارد. در کتابهای «فقه الاکبر» منسوب به ابوحنیفه و همچنین کتاب «العالم و المتعلم»، مذهب تشیع مورد نقد قرار گرفته شده (کتابچی، پیشین) اما با وجود این، در مسند ابوحنیفه روایاتی از امام صادق و امام باقر علیهالسلام نقل شده است، که به عنوان مثال، به چند مورد اشاره میشود:
«روی ابویوسف عن ابی حنیفه عن ابی جعفر محمد بن علی (الباقر) عن النبی صلیاللهعلیهوآله أنه کان یصلی بعد العشاء الآخره الی الفجر فیما بین ذلک ثمانی رکعات و یوتر بثلاث و یصلی رکعتی الفجر». (ابو زهره، ص146، به نقل از: الآثار و ابویوسف، ص34).
«روی ابویوسف عن ابی حنیفه عن جعفربن محمد (الصادق) عن ابن عمر أنه قال: جاء رجل فقال: إنی قضیت المناسک کلها غیر الطواف ثم واقعت اهلی...» (ابو زهره، پیشین، ص124).
از این نمونهها در کتابهای «مسند ابوحنیفه» و «الآثار» امام محمد و الآثار ابویوسف زیاد است که نشان از دوستی و وجود رابطهای صمیمی میان امام صادق و امام باقر علیهالسلام با ابوحنیفه میباشد و باعث میشود تا آنچه در ذم ابوحنیفه به امامان صادق و باقر نسبت داده شده مورد تردید قرار گیرد.
شایان ذکر است برخی ابوحنیفه را از جمله محدثین شیعی قلمداد کردهاند. به عنوان نمونه، شهرستانی ابوحنیفه را از رجال و محدثین شیعه دانسته و نام او را در ردیف محدثین و مصنفین کتابهای شیعی ذکر کرده است. (شهرستانی، ج1، ص223ـ222). تردیدی نیست که ابوحنیفه شیعه نبوده و حتی یک سند تاریخی مبنی بر اینکه وی شیعه بوده وجود ندارد اما شکی نیست که آنچه باعث شده تا امثال شهرستانی ابوحنیفه را محدثی شیعی قلمداد نمایند روابط دوستانه امامان صادق و باقر علیهالسلام با امام ابوحنیفه و عنایات ویژه ابوحنیفه به خاندان پیامبر بوده است، اما این نمیتواند عامل اصلی باشد. روایت حدیث توسط ابوحنیفه از امامان باقر و صادق نیز بیتأثیر در ایجاد چنین اندیشهای نبوده است.
هر چند احتمالات بالا را میپذیریم، اما ترجیح میدهیم با تحقیق در کتابهای حدیثی شیعه در جستوجوی پاسخ این سوءال برآییم. در عین حال که در کتابهای حدیثی شیعه امام ابوحنیفه به شدت مورد انتقاد و حتی نفرین و لعن قرار گرفته و از جمله اهل رأی و هوی و هوس معرفی شده است(کلینی، ج1، ص57؛ مجلسی، ج2، ص305و طبرسی، ج2، ص360) اما وجود نام ابوحنیفه در سلسله رجالی احادیث شیعه توجه انسان را به خود جلب میکند. از طریق ابوحنیفه احادیثی در سه کتاب از کتب اربعه امامیه و دیگر کتابهای حدیثی آنها روایت شده که بسیار جالب توجه است. (کتابچی، پیشین، ص403).
شاید عدهای این شبهه را مطرح کنند که ممکن است میان نام ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) و افرادی دیگر که همین نام را داشتهاند خلط شده است. با دقت در سلسله سندی این جمله از احادیث مشخص میشود که هر چند افرادی دیگر نیز در سلسله سندی این احادیث موسوم به ابوحنیفه هستند اما در بسیاری از این احادیث نام کامل ابوحنیفه یعنی (نعمان بن ثابت) نیز تصریح شده که شبهه مزبور را بر طرف میکند. (عاملی، ج20، ص35). به این ترتیب تردیدی نیست که در سلسله سندی برخی روایات از کتابهای حدیثی شیعه، نام «ابوحنیفه نعمان بن ثابت» وجود دارد (مجلسی، ج14، ص 252؛ صدوق، ص223؛ عاملی، ج20، ص35 وطوسی، ج1، ص407) و بنابراین شاید علت اینکه برخی وی را محدثی شیعی دانستهاند همین عامل باشد.
ناگفته نماند شیخ طوسی از دانشمندان شیعی، ابوحنیفه را در زمره اصحاب امام صادق برشمرده (کتابچی، پیشین، به نقل از: رجال طوسی، ص325) و نجاشی از بزرگترین علمای رجال شیعه نیز راویای به نام ابوحنیفه را ثقه دانسته است. (نک:رجال حلی، ص80، ذیل ابو حنیفه) البته احتمالاً مورد نظر نجاشی ابوحنیفهای غیر از نعمان بن ثابت بوده است.
بهرغم اینکه ابوحنیفه از دانشمندان اهل سنت بوده و روایات زیادی را نیز از سلسله روایی مورد قبول اهل سنت روایت کرده است اما تعداد احادیثی که در کتابهای حدیثی شیعه از ابوحنیفه نقل شده چشمگیر و قابل توجه است. در اینجا به عنوان نمونه برخی از روایات شیعی که ابوحنیفه در سلسله سندی آن قرار گرفته ذکر میشود:
1ـ «محمدبن عمر بن علی البصری عن علی بن الحسن بن بندار عن محمد بن یوسف الطوسی عن ابیه عن علی بن حشرم عن الفضل بن موسی عن ابی حنیفه نعمان بن ثابت عن حماد بن ابی سلیمان عن ابراهیم النخعی عن عبدالله بن عتیبه عن زید بن ثابت قال قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : یا زید تزوجت؟ قلت: لا...» (عاملی، ج20، ص35).
2ـ «علی بن ابراهیم عن ابیه عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن اسماعیل بن ابی حنیفه عن ابی حنیفه قال: قلت لابیعبد الله علیهالسلام کیف صار القتل یجوز فیه شاهدان و الزنی لایجوز فیه إلا أربعة شهودأ» (کلینی، ج7، ص404 و طوسی، ج6، ص277).
3ـ «حدثنا علی بن حماد البغدادی عن بشر بن غیاث المریسی قال: حدثنی ابویوسف یعقوب بن ابراهیم عن ابی حنیفه عن عبدالرحمن السلمانی عن خنش بن المعتمر عن علی بن ابی طالب علیهالسلام قال : دعانی رسول الله صلیاللهعلیهوآله ». (صدوق، ص223).
4ـ «عن علی بن محمد القاسانی عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود عن النعمان بن عبدالسلام عن ابی حنیفه قال: سالت أبا عبدالله عن رجل زنی بمیتة قال لا حّد علیه» (عاملی، ج27، ص409).
5ـ «و عن زرارة و ابی حنیفه جمیعا عن ابی بکر بن حزم قال: توضا رجل فمسح علی الخفین فدخل المسجد». (پیشین و نوری، ج1، ص409).
6ـ «روی محمد بن علی بن محبوب عن علی بن محمد عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود عن النعمان عن عبدالسلام عن ابی حنیفه قال: سالت أبا عبدالله عن البکاء فی الصلاة أیقطع...». (طوسی، ج1، ص408 وعاملی، ج7، ص247).
از این گونه روایات به فزونی در کتابهای حدیثی شیعه یافت میشود. هر چند اشخاصی چون محمد بن یحیی نیز ملقب به ابوحنیفهاند و اتفاقا در سلسله روایات شیعی نیز با همین لقب یاد شدهاند (کلینی، ج1، ص453 ومجلسی، ج15، ص263) اما با توجه به دیگر روات و همچنین با توجه به اینکه گاه به اسم کامل ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) تصریح شده است به راحتی میتوان میان ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) و دیگر افرادی نیز که به همین لقب خوانده شدهاند تفکیک نمود. به عنوان مثال، در حدیث شماره 3 هر چند به نام کامل ابوحنیفه تصریح نشده اما وجود شخصیتی چون ابویوسف (یعقوب بن ابراهیم) که از شاگردان ویژه امام ابوحنیفه بوده در این سلسله روایی به روشنی بیانگر آن است که ابوحنیفه مذکور در این روایت همان نعمان بن ثابت است و به خوبی میدانیم که ابویوسف با ابوحنیفه ای دیگر رابطه و آشنایی نداشته است.
شایان ذکر است روایاتی نیز از ابوحنیفه در مدح امام صادق علیهالسلام و تقدیر از مقام علمی او در کتابهای حدیثی شیعه روایت شده که حایز اهمیت است (صدوق، 1413، ج2، ص292).
آنگونه که از ظواهر برخی از روایات مذکور برمی آید گویی نه تنها ابوحنیفه بلکه ابراهیم نخعی از پیشوایان ابوحنیفه و حماد بن سلیمان استاد او و ابویوسف از معروفترین شاگردان وی نیز مورد اعتماد برخی از محدثین شیعه بودهاند، به صورتی که راضی شدهاند از آن بزرگواران حدیث روایت کنند. به عنوان نمونه، چند روایت که نه تنها ابوحنیفه بلکه اساتید و شاگردان و در واقع رجال مورد اعتماد او نیز در آن ذکر شدهاند بیان میگردد:
1ـ «عن محمد بن عمر بن علی البصری عن علی بن الحسن بن بندار عن محمد بن یوسف الطوسی، عن ابیه عن علی بن حشرم عن الفضل بن موسی عن ابی حنیفة النعمان بن ثابت عن حماد بن ابی سلیمان عن ابراهیم النخعی عن عبدالله بن عتیبه عن زید بن ثابت قال: قال لی رسولالله صلیاللهعلیهوآله یا زید تزوجت؟ قلت: لا...» (عاملی، ج2، ص35).
2ـ «خصّ (منتخب البصائر) ابویوسف یعقوب بن ابراهیم عن ابی حنیفه عن عبدالرحمن السلمانی عن جیش بن المعتمر عن علی بن ابی طالب علیهالسلام قال...» (مجلسی، پیشین، ج41، ص252 و صدوق، پیشین، ص223).
در نتیجه، میتوان گفت ابوحنیفه از جمله روات حدیثی بوده که هر چند گروهی از محدثین اهل سنت وی را ضعیف دانسته و چندی از محدثین شیعه نیز وی را طرد کردهاند اما نه تنها بسیاری از محدثین اهل سنت وی را توثیق و به روایات او اعتماد کردهاند بلکه حتی از محدثین شیعه نیز بسیاری به احادیثی چند از وی اعتماد کردهاند. از این رو هر چند ابوحنیفه به معنای مصطلح امروزی به تمام معنا محدث محسوب نمیشود اما بیتردید وی از جمله روات حدیثی است که هم در کتابهای شیعه و هم در کتابهای حدیثی اهل سنت از وی روایت نقل شده است. لازم به ذکر است اینکه در خلال مباحث اشاره گردید که در کتب سته حدیثی اهل سنت تنها احادیث بسیار معدودی که تعداد آن از دو یا چهار حدیث تجاوز نمیکند از ابوحنیفه روایت شده، دلیل بر آن نیست که در سایر کتابها از وی حدیثی نقل یا روایت نشده باشد بلکه در مسند ابن ابی شیبه ومسند عبدالرزاق و «الآثار» ابویوسف و «الآثار» امام محمد شیبانی ومسند ابی حنیفه روایات فراوانی از وی نقل شده است. طبرانی نیز احادیثی را از وی روایت کرده است. عبدالله بن داود خریبی در این مورد گفته است: «باید اهل اسلام (مسلمانان) در تمامی نمازهایشان برای ابوحنیفه دعا کنند زیرا وی بود که به حفظ فقه و سنن اسلامی همت گمارد». (سیوطی، 1990، ص103 و خطیب، پیشین، ص345ـ 344). همچنین علت اینکه در به شمار آوردن ابوحنیفه به عنوان محدث به معنای مصطلح امروزی تردید گردید آن است که اولاً: از ابوحنیفه کتابی حدیثی که خود مستقلاً به روایت احادیث و تمییز صحیح از سقیم آن پرداخته باشد در دسترس نیست و تنها مسند ابوحنیفه موجود است که انتساب آن به وی نیز یقینی نیست. ثانیاً: روایتی تاریخی که دلالت بر این نماید که ابوحنیفه صرفاً برای أخذ و سماع حدیث سفری انجام داده باشد تا بعدا آنها را در مجموعهای گردآورده و روایت کند یا مدتی از عمر خود را به همین منظور اختصاص داده باشد وجود ندارد.
منابع و مآخذ:
34ـ ابلاغ، عنایت الله، امام اعظم و افکار او، فضلی، فضل من الله، بیهقی کتاب خپروپه، بیجا،بیتا.
35ـ ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی بن حسین، الامالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، قم، 1362.
36ـ ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی بن حسین، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413.
37ـ ابن حنبل، احمد، المسند، دارالمعارف، مصر، 1949.
38ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت، بی تا.
39ـ ابن عابدین، محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز، ردالمحتار علی الدر المختار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1998.
40ـ ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف، صحیح جامع بیان العلم وفضله، دار احیاء التراث الاسلامی، کویت، 2000.
41ـ ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1997.
42ـ ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1975.
43ـ ابو داود سجستانی، سنن ابی داوود، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، بی تا.
44ـ ابوزهره، محمد، ابو حنیفه حیاته و عصره، دار الفکر العربی، قاهره، بی تا.
45ـ ابو مظفر، عیسی بن سیف الدین، الرد علی الخطیب البغدادی، دارالکتب العلمیه، بیروت، بیتا.
46ـ بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، دارالقلم، بیروت، 1987.
47ـ بغدادی، ابوبکر احمد بن علی الخیب، تاریخ بغداد، المکتبة السلفیه، مدینه، بی تا.
48ـ پاکتچی، احمد، مقاله ابو حنیفه، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1372.
49ـ ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الترمذی، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، بی تا.
50ـ حر عاملی، محمد بن حسن بن علی بن محمد، وسائل الشیعه، موءسسه آل البیت، قم، 1409.
51ـ حلی، حسن بن یوسف بن علی، رجال العلامه حلی، دار الذخائر، قم، 1411.
52ـ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدارمی، دار الکتاب العربی، بی جا، 1987.
53ـ ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، موءسسه الرساله، بیروت، 1998.
54ـ سیوطی، جلال الدین، تبییض الصحیفه، ادارة القران والعلوم الاسلامیه، کراچی، 1990.
55ـ شعرانی، عبدالوهاب، المیزان، عالم الکتب، بیروت، 1989.
56ـ شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، دار المعرفه، بیروت، بی تا.
57ـ طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403.
58ـ طوسی، ابو جعفر محمد، الاستبصار، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1390.
59ـ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365.
60ـ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار، موءسسه الوفاء، بیروت، 1404.
61ـ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، موءسسه آل البیت لاحیاءالتراث، قم، 1408.
62ـ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح المسلم، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1972.
63ـ هرساوی، حسین غلامی، الامام البخاری و فقه اهل العراق، دار الاعتصام، قم، 2000.