آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۶

چکیده

متن

امروزه خیلی‏ها از ابوحنیفه به عنوان فقیهی یاد می‏کنند که به احادیث نبوی بی توجه بوده و بیشتر به قیاس متوسل شده است، در حالی که وی نه تنها چون سایر فقهای اسلامی حدیث را به عنوان دومین مصدر استنباط پذیرفته بلکه به طور محدود گاه به روایت حدیث نیز پرداخته است. علاوه بر کتاب‏های حدیثی اهل سنت، در بسیاری از کتاب‏های حدیثی شیعی نیز روایاتی از وی نقل شده است. در این مقاله نقش ابوحنیفه در روایت حدیث بررسی شده و برخی از روایات او که در کتاب‏های حدیثی شیعه و سنی ذکر شده، بیان گردیده است.
کلیدواژه‏ها: ابوحنیفه، روایت حدیث، محدثین، کتاب‏های حدیثی، فقهای اسلامی.
بررسی نقش ابوحنیفه در روایت احادیث
روایت حدیث از جمله افتخاراتی بود که بسیاری تلاش می‏کردند به آن دست یابند. ابوحنیفه نیز از زمره کسانی بود که بسیار علاقه مند بود تا به احادیث نبی اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آگاهی پیدا کند، اما نقل شده که او با وجود علاقه‏ای که به حدیث و روایت آن داشته، از این‏که تمام وقت خود را صرف این کار نماید خودداری کرده است. (ابلاغ، بی‏تا، ص 44) با وجود این، امروزه احادیث فراوانی در دست‏رس ما قرار دارد که ابوحنیفه در سلسله روایت آنها وجود دارد. در مورد این‏که با توجه به تابعی بودن ابوحنیفه آیا وی موفق شده است به طور مستقیم از اصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایت حدیث نماید اختلاف است.
گروهی معتقدند هر چند امام ابوحنیفه موفق شده در طول زندگی خود اصحابی چند از رسول
______________________________
1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.
________________________________________
خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ملاقات کند اما ثابت نشده که به نقل حدیث از آنان به طور مستقیم پرداخته باشد. (ابن عابدین، 1988، ج 1، ص 149 و ابو زهره، بی‏تا، ص60). علامه ابن عابدین در این مورد می‏گوید: «این‏که برخی گفته‏اند که ابوحنیفه از هفت صحابی‏حدیث استماع کرده و به روایت آن پرداخته صحت ندارد؛ زیرا اولاً اگر چنین احادیثی نزد امام اعظم بود حتما ابویوسف و امام محمد و ابن مبارک و عبدالرزاق و غیره برای افتخار ورزیدن و رقابت هم که شده آن را نقل می‏کردند. مگر نه این‏که این‏گونه احادیث برای ناقلان آنها افتخار آمیز است». (ابن‏عابدین، پیشین).
در مقابل، عده‏ای گفته‏اند: نه تنها امام ابوحنیفه با هفت یا هشت تن از اصحاب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ملاقات کرده بلکه از هر یک از آنان حدیث نیز روایت کرده است. (ابن مظفر، بی‏تا، ص92 و ابن عابدین، پیشین، ص 150 وابلاغ، ص 53ـ 52). این گروه برای اثبات ادعای خویش مصادیقی را بیان کرده‏اند که طی آن ابوحنیفه به طور مستقیم از اصحاب پیامبر روایت کرده است. از آن جمله می‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:
«عن ابی حنیفة عن انس بن مالک عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال: طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة».
«عن ابی حنیفة عن جابر، جاء رجل من الانصار الی النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فقال یا رسول الله ما رزقت و لداً قط و لا ولد لی فقال و این انت عن کثرة الاستغفار و الصدقة یرزق الله بها الولد قال فکان الرجل یکثر الصدقة و یکثر الاستغفارا».
«عن ابی حنیفة عن عبدالله بن جزء زبیدی عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال: من تفقّه فی الدین کفاه الله همه ورزقه من حیث لا یحتسب».
«... عن ابی حنیفة عن عبدالله بن ابی اوفی عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال: من بنی مسجداً ولو کمفحص قطاة بنی الله له بیتاً فی‏الجنّة».
«... عن ابی حنیفة عن عبدالله بن انیس عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال: حبک الشی یعمی و یصم».
«... عن ابی حنیفة عن وائلة بن الاسقع عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال : دع ما یریبک إلی ما لا یریبک» (ابلاغ، پیشین؛ هم‏چنین ر.ک: ابن مظفر، پیشین و سیوطی، 1990، ص 28ـ 25).
به‏رغم این‏که اسناد احادیث فوق بیان‏گر آن است که ابو حنیفه به طور مستقیم ازاصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به روایت حدیث پرداخته است اما بعید نیست که او این احادیث را از صحابی نشنیده باشد ولی آن را به خاطر اعتمادی که به رابط میان خود و صحابی داشته به طور مستقیم نقل کرده باشد. در میان اقسام مختلف حدیث، احادیث مرسل شباهت زیادی با این‏گونه روایت در صورت اثبات خواهد داشت.
شایان ذکر است گروهی از دانشمندان علوم اسلامی به کسانی که روایاتی را نقل کرده‏اند تا ثابت نمایند ابوحنیفه به طور مستقیم از اصحاب به روایت حدیث پرداخته، اعتراض کرده و گفته‏اند: در سلسله روات این احادیث اشخاص دروغ‏گو (کذاب) وجود دارند که نمی‏توان به چنین روایاتی اعتماد کرد. (ابن عابدین، پیشین، ص 149 و ابو زهره، ص 60).
لازم به ذکر است این گروه از دانشمندان فقط سلسله سندی را زیر سوءال برده‏اند و این امکان وجود دارد که احادیث مذکور با سلسله سندی صحیح و مطمئنی نیز روایت شده باشد. برای نتیجه‏گیری و اثبات این‏که آیا ابوحنیفه از صحابی حدیث شنیده است یا خیر به تحلیلی تاریخی پیرامون این بحث می‏پردازیم. البته باید بین این مطلب که آیا ابوحنیفه از صحابی حدیث شنیده و یا وی از صحابی حدیث روایت کرده فرق گذاشت؛ زیرا این‏که ابوحنیفه از صحابی حدیث روایت کرده باشد را نمی‏توان با مقایسه تاریخ حیات اصحاب با تاریخ ولادت ابوحنیفه اثبات کرد، چون همان‏طور که بیان شد، این احتمال وجود دارد که ابوحنیفه روایتی را به طور مستقیم از صحابی نشنیده باشد اما به خاطر اعتماد به راوی، آن را خود به طور مستقیم از صحابی نقل کرده باشد.
امام ابوحنیفه در سال(80 ه .ق) ولادت یافته و در سال (150 ه .ق) به دیار باقی شتافته است. (ابن سعد، بی‏تا، ج6، ص368 و ابن کثیر، 1997، ج10، ص76). به این ترتیب با توجه به این‏که انس بن مالک رضی‏الله‏عنه متوفی سال(93 ه .ق) بوده و سفری نیز به کوفه داشته است (ذهبی، 1998، ج6، ص 391 و خطیب، ج13، ص 334) احتمال این‏که ابوحنیفه در سن 13 سالگی از وی حدیث شنیده باشد وجود دارد ولی با توجه به این‏که در این سن هنوز امام ابوحنیفه مشغول کار بازار و تجارت بوده و چندان توجهی به دانش نداشته، احتمال این‏که وی از انس بن مالک حدیث روایت کرده باشد (هر چند محال نیست) ضعیف است.
جابر بن عبد الله انصاری نیز که از جمله اصحابی معرفی شده که ابوحنیفه از او حدیث شنیده است در سال (78 ه .ق) از دار فانی رحلت فرموده که با وجود این محال است ابوحنیفه که هنوز در زمان رحلت جابر به دنیا نیامده است از وی حدیث شنیده باشد. عبدالله بن انیس نیز متوفی سال (54 ه .ق) می‏باشد که به این ترتیب 26 سال قبل از این‏که امام ابوحنیفه به دنیا آمده باشد از دنیا رفته است و محال است ابوحنیفه از وی نیز حدیث شنیده باشد. در مورد اصحاب دیگر نیز از آن‏جا که عبدالله بن ابی اوفی متوفی (87 ه .ق)، واثلة بن اسقع متوفی (83 ه .ق) و عبدالله بن جزء متوفی (86 ه .ق) هستند بسیار بعید به نظر می‏رسد که طفلی 7 ساله یا 3 ساله و یا 6 ساله توانسته باشد حدیثی را از صحابی پیامبر شنیده و آن را حفظ کند و پس از سال‏ها به روایت آن بپردازد. در نتیجه،باید گفت هر چند این احتمال وجود دارد که ابوحنیفه روایتی را به طور مستقیم از صحابی روایت کرده باشد، اما این‏که خود حدیثی از صحابی شنیده باشد بسیار بعید است.
در مورد این‏که امام ابوحنیفه از صحابی حدیث شنیده است یا خیر، میان دانشمندان اختلاف است، اما به اجماع دانشمندان، وی از تابعین حدیث شنیده و به روایت آن پرداخته است. بنا به ادعای برخی علما ابوحنیفه از چهارهزار شیخ از امامان تابعین و غیر آنها حدیث اخذ کرده است. (ابن عابدین، 1998، ج1، ص 146).
برخی از کسانی که ابوحنیفه از آنان حدیث روایت کرده عبارت‏اند از: «1ـ عطاء بن ابی رباح؛ 2ـ ابواسحاق سبیعی؛ 3 ـ محارب بن دثار؛ 4ـ حماد بن ابی سلیمان؛ 5ـ هیثم بن حبیب صواف؛ 6ـ قیس بن مسلم؛ 7ـ محمد بن منکدر؛ 8ـ نافع مولی بن عمر؛ 9ـ هشام بن عروه؛ 10ـ یزید الفقیر؛ 11ـ سماک بن حرب؛ 12ـ علقمة بن مرثد؛ 13ـ عطیة العوفی؛ 14ـ عبدالعزیز بن رفیع؛ 15ـ عبدالکریم ابومیه؛ 16ـ عامر شعبی» و غیره (خطیب، ج13، ص324 و ذهبی، پیشین، ص395ـ 393 و ابن کثیر، پیشین، ص77).
نه تنها ابوحنیفه خود از دیگران حدیث روایت کرده بلکه دیگران نیز احادیثی را از وی شنیده و روایت کرده‏اند. برخی از رجال مشهور که از ابوحنیفه روایت حدیث کرده‏اند عبارت‏اند از: «1ـ حماد بن ابوحنیفه؛ 2ـ ابراهیم بن طهمان؛ 3ـ اسحاق بن یوسف الازرق؛ 4ـ اسد بن عمرو القاضی؛ 5ـ حسن بن زیاد لوءلوءی؛ 6ـ حمزه الزیات؛ 7ـ داوود طائی؛ 8ـ زفر؛ 9ـ عبد الرزاق؛ 10ـ ابونعیم؛ 11ـ محمد بن حسن شیبانی؛ 12ـ ابویوسف القاضی؛ 13ـ وکیع بن جراح؛ 14ـ هشیم بن بشیر؛ 15ـ یحیی بن نصر بن حاجب؛ 16ـ عبدالله بن مبارک و غیره». (پیشین).
در نتیجه، تردیدی نیست که ابوحنیفه در زمره روات حدیث محسوب می‏شود و هر چند تخصص ویژه او در فقه بوده اما از پرداختن به علم حدیث و روایت آن نیز بی بهره نبوده، بلکه در این فن نیز مهارت داشته است.
تضعیف ابوحنیفه در روایت حدیث توسط برخی محدثین
از دانشمندان علم رجال در مورد امام ابوحنیفه سخنان متناقضی نقل شده است. از آن‏جا که گویا خطیب بغدادی، مؤلف کتاب «تاریخ بغداد»، با ابوحنیفه دشمنی داشته، حجم وسیعی از روایاتی را که دلالت بر تضعیف و جرح ابوحنیفه دارد می‏توان در این کتاب یافت. به عنوان مثال، در حالی که خطیب به نقل از ابن مبارک آورده است که وی گفته است ابوحنیفه در حدیث یتیم بوده (یعنی ازحدیث و علم آن بهره‏ای نداشته) اما از همین ابن مبارک در جاهای زیادی در تعدیل ابوحنیفه در حدیث و مدح او روایاتی نقل شده است. (خطیب، ج13، ص 344ـ 343). به همین دلیل واقعاً تمیز دادن این روایات متناقض و جدا کردن صحیح از ناصحیح آنها بسیار مشکل است و نمی‏توان براساس اقوال برخی علمای رجال در مورد موقعیت ابوحنیفه در حدیث و روایت آن تصمیمی قاطعانه گرفت.
گفته شده نسائی، صاحب یکی از سنن شش‏گانه اهل سنت، ابوحنیفه را در حدیث ضعیف دانسته و ابن عدی و تعدادی دیگر از محدثین نیز نسائی را در این مورد پیروی کرده‏اند. (ذهبی، ج5، ص390). از محدثین دیگر هم چون مسلم بن حجاج، یحیی بن معین و قیس بن ربیع در تاریخ بغداد نیز روایاتی نقل شده که بر اساس آن ابوحنیفه از جمله ضعفای در حدیث و حتی متروکین در این فن معرفی شده است. (خطیب، پیشین، ص450، 451 و 430ـ422). در کتاب‏های دیگر تاریخی نیز روایاتی یافت می‏شود که نشان‏گر آن است که ابوحنیفه از جمله ضعفای در حدیث بوده است. (ابن سعد، ج6، ص369؛ هرساوی، به نقل از: الضعفاء و المتروکین و ابن جوزی، ج3، ص163).
ابوحنیفه روایات زیادی را از تابعین و تبع تابعین روایت کرده است، اما آیا واقعاً او از جمله ضعفای در حدیث بوده است؟ با توجه به تقوای امام ابوحنیفه و توجه زیاد او به حدیث «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوأ مقعده من النار» (بخاری، 104؛ ابوداود، 3166؛ ابن ماجه، 36؛ احمد، 1339 و دارمی، 235) و این که همواره سعی می‏کرد از جمله کسانی نباشد که به دروغ به پیامبر حدیثی را نسبت می‏دهند نمی‏توان پذیرفت که او در نقل و روایت احادیث سهل انگاری کرده باشد و آن‏قدر در این کار بی‏دقتی نموده باشد که از جمله متروکین و ضعفای در حدیث محسوب شده باشد.
البته بعید نیست که برخی محدثین با توجه به معیارهای خود و قواعدی که خود وضع کرده‏اند واقعاً ابوحنیفه را در حدیث ضعیف دانسته باشند. ضمن این‏که نباید فراموش کرد همین‏که ابوحنیفه در استنباط احکام گاه مجبور می‏شده به قیاس روی آورد و به علت احتیاط فراوانی که به خرج می‏داده و قواعدی که وضع کرده بوده احادیثی را نمی‏پذیرفته (ر.ک: شرح مسند ابی حنیفه) تأثیر زیادی در به وجود آمدن این‏گونه اندیشه‏ها در مورد ابوحنیفه داشته است.
علامه شعرانی می‏گوید: «ابوحنیفه جز از تابعینی که به عدل و صدق شهره بودند روایت حدیث نمی‏کرد و تمامی‏رواتی که وی از آنها به روایت حدیث پرداخته افرادی مورد اعتماد بودند که هیچ یک به کذب و دروغ متهم نبوده‏اند». (شعرانی، ج1، ص231). در «تاریخ بغداد» و «سیر اعلام النبلاء» و غیره که سخنانی از بزرگان در مورد ضعف ابوحنیفه در حدیث نقل شده، روایاتی نیز بر تأیید او در این فن و گواهی بر صدق و راستی و ثقه بودن او در روایت حدیث ذکر شده است. (خطیب، پیشین، ص450 ـ 449 وذهبی، ج6، ص395)
به عنوان مثال، نقل شده که یحیی بن معین درمورد ابوحنیفه گفته است: «ابوحنیفه در روایت حدیث ثقه بود و تا حدیثی را خود با دقت حفظ نمی‏کرد از روایت آن خودداری می‏نمود». (خطیب، پیشین، ص449). در روایاتی دیگر نیز یحیی بن معین ابوحنیفه را با الفاظی‏چون «ثقه ثقه» (پیشین، ص 450)، «ثقه لابأس به» (ذهبی، پیشین)، «کان و الله أورع من أن یکذب»(خطیب، پیشین، ص449) و «صدوقاً صدوقا فی الحدیث و الفقه»(پیشین، ص 450) در دانش حدیث و روایت آن مورد تأیید و مدح قرار داده و بر راستی و امانت‏داری وی گواهی داده است.
اکنون ما با انبوهی از سخنان متناقض و متعارض در مورد ابو حنیفه به عنوان یکی از روات حدیث روبه‏رو هستیم که نمی‏دانیم کدامین سخن او را باید پذیرفت و کدام یک را باید رد کرد؛ اما با توجه به تقوایی که از امام ابوحنیفه سراغ داریم بسیار بعید به نظر می‏رسد که وی در روایت حدیث از جمله ضعفا و متروکین باشد.
البته ضعیف را دو گونه می‏توان تفسیر کرد؛ یکی این‏که منظور ما از ضعیف این است که شخص مورد نظر ما در روایت احادیث سهل انگار بوده و بدون توجه به اهمیت متن و سند حدیث به روایت آن می‏پرداخته و رعایت ضوابطی که توسط محدثین برای مصون نگه داشتن احادیث از تحریف و دستبرد وضع شده برایش مهم نبوده است. ابوحنیفه به هیچ وجه این‏گونه نبوده و از این‏که متصف به چنین ضعفی در روایت حدیث باشد واقعاً بری است. علامه ابن عبدالبر می‏گوید: «آنان‏که ابوحنیفه را توثیق نموده و بر صدق و امانت‏داری او گواهی داده‏اند به مراتب بیشترند از کسانی که در جرح او سخن رانده‏اند». (ابن عبدالبر، ص456).
اما اگر منظور ما از ضعیف در روایت حدیث این است که شخص مزبور کمتر به روایت حدیث پرداخته و احادیث بسیار اندکی از او نقل شده است، طبق این تعریف می‏توان ابوحنیفه را ضعیف شمرد؛ زیرا ابوحنیفه همواره مشغول ترتیب دادن جلسات فقهی و استخراج احکام فقهی از میان احادیث بوده و کمتر فرصت می‏یافته که به روایت حدیث بپردازد. وی به خاطر احتیاط فراوانی که در مورد احادیث به خرج می‏داد و با توجه به موقعیت محیطی و زمانی خود که جعل حدیث گسترش یافته بود تلاش می‏کرد که کمتر به روایت الفاظ احادیث بپردازد.
در نتیجه، می‏توان پی‏برد که ابوحنیفه از جمله ضعفا (به معنای مصطلح آن در علم حدیث) محسوب نمی‏شود و شاید در پی نزاع اهل حدیث و اهل رأی، گروهی از اهل حدیث این نسبت را به وی داده باشند تا او را زیر سوءال ببرند(هرساوی، ص47) و وجود اقوال متعارض در مورد ابوحنیفه که به چندی از علمای رجال نسبت داده شده شاهدی بر این مدعا می‏باشد. (خطیب، پیشین، ص450 و ذهبی، پیشین). البته گروهی از علمای حنفی‏مذهب سعی کرده‏اند تا با نقد و بررسی روایاتی که طی آن ابوحنیفه ضعیف معرفی شده از پیشوای خود دفاع نمایند و به همین منظور کتاب‏هایی را نیز تألیف کرده‏اند؛ از این جمله می‏توان به کتاب «الرد علی الخطیب» اثر ابن مظفر اشاره کرد.
روایت احادیثی در کتاب‏های حدیثی شیعه توسط ابوحنیفه
امام ابوحنیفه در اواخر قرن اول هجری و اوایل قرن دوم هجری می‏زیست و با امام صادق و امام باقر علیه‏السلام هم عصر بود. وی که به خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علاقه مند بود گاه در جلساتی علمی به مباحثه و مناظره علمی نیز با آنان می‏پرداخت. در مسند امام ابوحنیفه شاهد روایاتی هستیم که از امام باقر و امام صادق علیه‏السلام روایت شده است. (پاکتچی، 1372، ج5، ص386 و ابوزهره، ص146). این روایات حکایت از روابطی دوستانه بین ابوحنیفه و امام صادق و امام باقر علیه‏السلام دارد. از آن‏جا که ابوحنیفه، زیدبن علی، از خاندان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، را در قیام‏هایش علیه حکومت وقت یاری نمود و همواره به این خاندان علاقه وافری نشان می‏داد برخی او را شیعه پنداشته‏اند. بدیهی‏است ابوحنیفه از مجتهدین اهل سنت است که مذهب او از میان سایر مذاهب اهل سنّت بیشترین طرفدار را در جهان اسلام دارد. در کتاب‏های «فقه الاکبر» منسوب به ابوحنیفه و هم‏چنین کتاب «العالم و المتعلم»، مذهب تشیع مورد نقد قرار گرفته شده (کتابچی، پیشین) اما با وجود این، در مسند ابوحنیفه روایاتی از امام صادق و امام باقر علیه‏السلام نقل شده است، که به عنوان مثال، به چند مورد اشاره می‏شود:
«روی ابویوسف عن ابی حنیفه عن ابی جعفر محمد بن علی (الباقر) عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله أنه کان یصلی بعد العشاء الآخره الی الفجر فیما بین ذلک ثمانی رکعات و یوتر بثلاث و یصلی رکعتی الفجر». (ابو زهره، ص146، به نقل از: الآثار و ابویوسف، ص34).
«روی ابویوسف عن ابی حنیفه عن جعفربن محمد (الصادق) عن ابن عمر أنه قال: جاء رجل فقال: إنی قضیت المناسک کلها غیر الطواف ثم واقعت اهلی...» (ابو زهره، پیشین، ص124).
از این نمونه‏ها در کتاب‏های «مسند ابوحنیفه» و «الآثار» امام محمد و الآثار ابویوسف زیاد است که نشان از دوستی و وجود رابطه‏ای صمیمی میان امام صادق و امام باقر علیه‏السلام با ابوحنیفه می‏باشد و باعث می‏شود تا آن‏چه در ذم ابوحنیفه به امامان صادق و باقر نسبت داده شده مورد تردید قرار گیرد.
شایان ذکر است برخی ابوحنیفه را از جمله محدثین شیعی قلمداد کرده‏اند. به عنوان نمونه، شهرستانی ابوحنیفه را از رجال و محدثین شیعه دانسته و نام او را در ردیف محدثین و مصنفین کتاب‏های شیعی ذکر کرده است. (شهرستانی، ج1، ص223ـ222). تردیدی نیست که ابوحنیفه شیعه نبوده و حتی یک سند تاریخی مبنی بر این‏که وی شیعه بوده وجود ندارد اما شکی نیست که آن‏چه باعث شده تا امثال شهرستانی ابوحنیفه را محدثی شیعی قلمداد نمایند روابط دوستانه امامان صادق و باقر علیه‏السلام با امام ابوحنیفه و عنایات ویژه ابوحنیفه به خاندان پیامبر بوده است، اما این نمی‏تواند عامل اصلی باشد. روایت حدیث توسط ابوحنیفه از امامان باقر و صادق نیز بی‏تأثیر در ایجاد چنین اندیشه‏ای نبوده است.
هر چند احتمالات بالا را می‏پذیریم، اما ترجیح می‏دهیم با تحقیق در کتاب‏های حدیثی شیعه در جست‏وجوی پاسخ این سوءال برآییم. در عین حال که در کتاب‏های حدیثی شیعه امام ابوحنیفه به شدت مورد انتقاد و حتی نفرین و لعن قرار گرفته و از جمله اهل رأی و هوی و هوس معرفی شده است(کلینی، ج1، ص57؛ مجلسی، ج2، ص305و طبرسی، ج2، ص360) اما وجود نام ابوحنیفه در سلسله رجالی احادیث شیعه توجه انسان را به خود جلب می‏کند. از طریق ابوحنیفه احادیثی در سه کتاب از کتب اربعه امامیه و دیگر کتاب‏های حدیثی آنها روایت شده که بسیار جالب توجه است. (کتابچی، پیشین، ص403).
شاید عده‏ای این شبهه را مطرح کنند که ممکن است میان نام ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) و افرادی دیگر که همین نام را داشته‏اند خلط شده است. با دقت در سلسله سندی این جمله از احادیث مشخص می‏شود که هر چند افرادی دیگر نیز در سلسله سندی این احادیث موسوم به ابوحنیفه هستند اما در بسیاری از این احادیث نام کامل ابوحنیفه یعنی (نعمان بن ثابت) نیز تصریح شده که شبهه مزبور را بر طرف می‏کند. (عاملی، ج20، ص35). به این ترتیب تردیدی نیست که در سلسله سندی برخی روایات از کتاب‏های حدیثی شیعه، نام «ابوحنیفه نعمان بن ثابت» وجود دارد (مجلسی، ج14، ص 252؛ صدوق، ص223؛ عاملی، ج20، ص35 وطوسی، ج1، ص407) و بنابراین شاید علت این‏که برخی وی را محدثی شیعی دانسته‏اند همین عامل باشد.
ناگفته نماند شیخ طوسی از دانشمندان شیعی، ابوحنیفه را در زمره اصحاب امام صادق برشمرده (کتابچی، پیشین، به نقل از: رجال طوسی، ص325) و نجاشی از بزرگ‏ترین علمای رجال شیعه نیز راوی‏ای به نام ابوحنیفه را ثقه دانسته است. (نک:رجال حلی، ص80، ذیل ابو حنیفه) البته احتمالاً مورد نظر نجاشی ابوحنیفه‏ای غیر از نعمان بن ثابت بوده است.
به‏رغم این‏که ابوحنیفه از دانشمندان اهل سنت بوده و روایات زیادی را نیز از سلسله روایی مورد قبول اهل سنت روایت کرده است اما تعداد احادیثی که در کتاب‏های حدیثی شیعه از ابوحنیفه نقل شده چشم‏گیر و قابل توجه است. در این‏جا به عنوان نمونه برخی از روایات شیعی که ابوحنیفه در سلسله سندی آن قرار گرفته ذکر می‏شود:
1ـ «محمدبن عمر بن علی البصری عن علی بن الحسن بن بندار عن محمد بن یوسف الطوسی عن ابیه عن علی بن حشرم عن الفضل بن موسی عن ابی حنیفه نعمان بن ثابت عن حماد بن ابی سلیمان عن ابراهیم النخعی عن عبدالله بن عتیبه عن زید بن ثابت قال قال رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : یا زید تزوجت؟ قلت: لا...» (عاملی، ج20، ص35).
2ـ «علی بن ابراهیم عن ابیه عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن اسماعیل بن ابی حنیفه عن ابی حنیفه قال: قلت لابی‏عبد الله علیه‏السلام کیف صار القتل یجوز فیه شاهدان و الزنی لایجوز فیه إلا أربعة شهودأ» (کلینی، ج7، ص404 و طوسی، ج6، ص277).
3ـ «حدثنا علی بن حماد البغدادی عن بشر بن غیاث المریسی قال: حدثنی ابویوسف یعقوب بن ابراهیم عن ابی حنیفه عن عبدالرحمن السلمانی عن خنش بن المعتمر عن علی بن ابی طالب علیه‏السلام قال : دعانی رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ». (صدوق، ص223).
4ـ «عن علی بن محمد القاسانی عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود عن النعمان بن عبدالسلام عن ابی حنیفه قال: سالت أبا عبدالله عن رجل زنی بمیتة قال لا حّد علیه» (عاملی، ج27، ص409).
5ـ «و عن زرارة و ابی حنیفه جمیعا عن ابی بکر بن حزم قال: توضا رجل فمسح علی الخفین فدخل المسجد». (پیشین و نوری، ج1، ص409).
6ـ «روی محمد بن علی بن محبوب عن علی بن محمد عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود عن النعمان عن عبدالسلام عن ابی حنیفه قال: سالت أبا عبدالله عن البکاء فی الصلاة أیقطع...». (طوسی، ج1، ص408 وعاملی، ج7، ص247).
از این گونه روایات به فزونی در کتاب‏های حدیثی شیعه یافت می‏شود. هر چند اشخاصی چون محمد بن یحیی نیز ملقب به ابوحنیفه‏اند و اتفاقا در سلسله روایات شیعی نیز با همین لقب یاد شده‏اند (کلینی، ج1، ص453 ومجلسی، ج15، ص263) اما با توجه به دیگر روات و هم‏چنین با توجه به این‏که گاه به اسم کامل ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) تصریح شده است به راحتی می‏توان میان ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) و دیگر افرادی نیز که به همین لقب خوانده شده‏اند تفکیک نمود. به عنوان مثال، در حدیث شماره 3 هر چند به نام کامل ابوحنیفه تصریح نشده اما وجود شخصیتی چون ابویوسف (یعقوب بن ابراهیم) که از شاگردان ویژه امام ابوحنیفه بوده در این سلسله روایی به روشنی بیان‏گر آن است که ابوحنیفه مذکور در این روایت همان نعمان بن ثابت است و به خوبی می‏دانیم که ابویوسف با ابوحنیفه ای دیگر رابطه و آشنایی نداشته است.
شایان ذکر است روایاتی نیز از ابوحنیفه در مدح امام صادق علیه‏السلام و تقدیر از مقام علمی او در کتاب‏های حدیثی شیعه روایت شده که حایز اهمیت است (صدوق، 1413، ج2، ص292).
آن‏گونه که از ظواهر برخی از روایات مذکور برمی آید گویی نه تنها ابوحنیفه بلکه ابراهیم نخعی از پیشوایان ابوحنیفه و حماد بن سلیمان استاد او و ابویوسف از معروف‏ترین شاگردان وی نیز مورد اعتماد برخی از محدثین شیعه بوده‏اند، به صورتی که راضی شده‏اند از آن بزرگواران حدیث روایت کنند. به عنوان نمونه، چند روایت که نه تنها ابوحنیفه بلکه اساتید و شاگردان و در واقع رجال مورد اعتماد او نیز در آن ذکر شده‏اند بیان می‏گردد:
1ـ «عن محمد بن عمر بن علی البصری عن علی بن الحسن بن بندار عن محمد بن یوسف الطوسی، عن ابیه عن علی بن حشرم عن الفضل بن موسی عن ابی حنیفة النعمان بن ثابت عن حماد بن ابی سلیمان عن ابراهیم النخعی عن عبدالله بن عتیبه عن زید بن ثابت قال: قال لی رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یا زید تزوجت؟ قلت: لا...» (عاملی، ج2، ص35).
2ـ «خصّ (منتخب البصائر) ابویوسف یعقوب بن ابراهیم عن ابی حنیفه عن عبدالرحمن السلمانی عن جیش بن المعتمر عن علی بن ابی طالب علیه‏السلام قال...» (مجلسی، پیشین، ج41، ص252 و صدوق، پیشین، ص223).
در نتیجه، می‏توان گفت ابوحنیفه از جمله روات حدیثی بوده که هر چند گروهی از محدثین اهل سنت وی را ضعیف دانسته و چندی از محدثین شیعه نیز وی را طرد کرده‏اند اما نه تنها بسیاری از محدثین اهل سنت وی را توثیق و به روایات او اعتماد کرده‏اند بلکه حتی از محدثین شیعه نیز بسیاری به احادیثی چند از وی اعتماد کرده‏اند. از این رو هر چند ابوحنیفه به معنای مصطلح امروزی به تمام معنا محدث محسوب نمی‏شود اما بی‏تردید وی از جمله روات حدیثی است که هم در کتاب‏های شیعه و هم در کتاب‏های حدیثی اهل سنت از وی روایت نقل شده است. لازم به ذکر است این‏که در خلال مباحث اشاره گردید که در کتب سته حدیثی اهل سنت تنها احادیث بسیار معدودی که تعداد آن از دو یا چهار حدیث تجاوز نمی‏کند از ابوحنیفه روایت شده، دلیل بر آن نیست که در سایر کتاب‏ها از وی حدیثی نقل یا روایت نشده باشد بلکه در مسند ابن ابی شیبه ومسند عبدالرزاق و «الآثار» ابویوسف و «الآثار» امام محمد شیبانی ومسند ابی حنیفه روایات فراوانی از وی نقل شده است. طبرانی نیز احادیثی را از وی روایت کرده است. عبدالله بن داود خریبی در این مورد گفته است: «باید اهل اسلام (مسلمانان) در تمامی نمازهایشان برای ابوحنیفه دعا کنند زیرا وی بود که به حفظ فقه و سنن اسلامی همت گمارد». (سیوطی، 1990، ص103 و خطیب، پیشین، ص345ـ 344). هم‏چنین علت این‏که در به شمار آوردن ابوحنیفه به عنوان محدث به معنای مصطلح امروزی تردید گردید آن است که اولاً: از ابوحنیفه کتابی حدیثی که خود مستقلاً به روایت احادیث و تمییز صحیح از سقیم آن پرداخته باشد در دست‏رس نیست و تنها مسند ابوحنیفه موجود است که انتساب آن به وی نیز یقینی نیست. ثانیاً: روایتی تاریخی که دلالت بر این نماید که ابوحنیفه صرفاً برای أخذ و سماع حدیث سفری انجام داده باشد تا بعدا آنها را در مجموعه‏ای گردآورده و روایت کند یا مدتی از عمر خود را به همین منظور اختصاص داده باشد وجود ندارد.
منابع و مآخذ:
34ـ ابلاغ، عنایت الله، امام اعظم و افکار او، فضلی، فضل من الله، بیهقی کتاب خپروپه، بی‏جا،بی‏تا.
35ـ ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی بن حسین، الامالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، قم، 1362.
36ـ ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی بن حسین، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413.
37ـ ابن حنبل، احمد، المسند، دارالمعارف، مصر، 1949.
38ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت، بی تا.
39ـ ابن عابدین، محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز، ردالمحتار علی الدر المختار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1998.
40ـ ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف، صحیح جامع بیان العلم وفضله، دار احیاء التراث الاسلامی، کویت، 2000.
41ـ ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1997.
42ـ ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1975.
43ـ ابو داود سجستانی، سنن ابی داوود، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، بی تا.
44ـ ابوزهره، محمد، ابو حنیفه حیاته و عصره، دار الفکر العربی، قاهره، بی تا.
45ـ ابو مظفر، عیسی بن سیف الدین، الرد علی الخطیب البغدادی، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی‏تا.
46ـ بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، دارالقلم، بیروت، 1987.
47ـ بغدادی، ابوبکر احمد بن علی الخیب، تاریخ بغداد، المکتبة السلفیه، مدینه، بی تا.
48ـ پاکتچی، احمد، مقاله ابو حنیفه، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1372.
49ـ ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الترمذی، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، بی تا.
50ـ حر عاملی، محمد بن حسن بن علی بن محمد، وسائل الشیعه، موءسسه آل البیت، قم، 1409.
51ـ حلی، حسن بن یوسف بن علی، رجال العلامه حلی، دار الذخائر، قم، 1411.
52ـ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدارمی، دار الکتاب العربی، بی جا، 1987.
53ـ ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، موءسسه الرساله، بیروت، 1998.
54ـ سیوطی، جلال الدین، تبییض الصحیفه، ادارة القران والعلوم الاسلامیه، کراچی، 1990.
55ـ شعرانی، عبدالوهاب، المیزان، عالم الکتب، بیروت، 1989.
56ـ شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، دار المعرفه، بیروت، بی تا.
57ـ طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403.
58ـ طوسی، ابو جعفر محمد، الاستبصار، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1390.
59ـ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365.
60ـ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار، موءسسه الوفاء، بیروت، 1404.
61ـ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، موءسسه آل البیت لاحیاءالتراث، قم، 1408.
62ـ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح المسلم، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1972.
63ـ هرساوی، حسین غلامی، الامام البخاری و فقه اهل العراق، دار الاعتصام، قم، 2000.

 

تبلیغات