آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

اصولا قرائت اموى دین، راه را براى بلهوسى و لودگى و بى‏بند و بارى مى‏گشاید . افرادى که مى‏خواهند در این راه آزادى داشته باشند، نمى‏خواهند خود را کافر و بى‏دین معرفى کنند . اینان مى‏خواهند هم مسلمان باشند و هم در شهوات خود آزادى داشته باشند و در این میدان چیزى کم نیاورند .
دین حق و دین‏هاى باطل
دین حق، همواره یکى است; ولى دین‏هاى باطل بسیارند . پلورالیزم مى‏خواهد همه را بر کرسى حق بنشاند و بگوید: حق مطلق وجود ندارد . همه ادیان، به‏طور نسبى از حقانیت‏برخوردارند . همه راه‏ها به خدا ختم مى‏شود . تو اگر خداجوى باشى، از هر راهى که بروى، مطلوب خود را مى‏یابى . «کنشت و کعبه و بتخانه و دیر» کانون‏هاى دیندارى و خداجویى مى‏باشند . ضررى که پلورالیستها و کثرت‏گرایان و آنهایى که قرائتهاى مختلف دینى مطرح مى‏کنند، بر دین حق دارند، از ضررى که لشگر یزید بن معاویه بر امام حسین - روحى فداه - و یارانش داشتند، بیشتر است . لشگریان یزید با قرائت اموى دین، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمدند . قرائت‏یاران آن حضرت از دین، قرائت علوى بود . آنان قرائت علوى را حق و قرائت اموى را باطل مى‏شناختند . ولى بسیار بعید است که جبهه مقابل، مدعى بوده که قرائت علوى باطل است; بلکه به خود اجازه مى‏داد که با قرائت اموى زندگى کند تا اگر نوید مال و منال به او داده شود، به جنگ عترت پیامبر صلى الله علیه و آله بیاید .
رمز قرائت‏هاى مختلف
اصولا قرائت اموى دین، راه را براى بلهوسى و لودگى و بى‏بند و بارى مى‏گشاید . افرادى که مى‏خواهند در این راه آزادى داشته باشند، نمى‏خواهند خود را کافر و بى‏دین معرفى کنند . اینان مى‏خواهند هم مسلمان باشند و هم در شهوات خود آزادى داشته باشند و در این میدان چیزى کم نیاورند .
اما قرائت علوى دین; از انسان مى‏خواهد که در اعتقاد و اخلاق و عمل، خالص باشد و همواره با نفس خود جهاد کند و با مراقبه و محاسبه، بدیها و کژیها و انحرافات را از خود دور گرداند .
با این توضیحات معلوم مى‏شود که اگر ما مى‏گوییم: محبت، گوهر دین است، از این محبت، هر محبتى اراده نمى‏کنیم، بلکه محبتى پایدار و ماندگار که شجره طیبه آن، ریشه‏دار و پرطراوت که همراه با جاودانگى و همطراز با ابدیت‏باشد . و از دین هم هر دینى مطلوب ما نیست . مگر نه خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که به کفار بگوید:
«لکم دینکم و لی دین‏» (1) «شما را دینى است و مرا دینى‏» .
فرق اسلام و ایمان
ما این دین را به اسلام منحصر مى‏کنیم . ولى آیا گوهر اسلام محبت است؟ در روایاتى که قبلا نقل کردیم، دیدیم که گاهى به جاى دین، ایمان ذکر شده، نه اسلام . و از اینجا معلوم مى‏شود که مفهوم اسلام، مفهوم عامى است که همواره با محبت، یکى نیست . هنگامى گوهر اسلام، گوهر محبت است که به درجه ایمان برسد . هر ایمانى اسلام است . ولى هر اسلامى ایمان نیست . چنانکه هر مؤمنى مسلمان است . ولى هر مسلمانى مؤمن نیست . قرآن کریم مى‏فرماید:
«قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ...» (2) .
«عربهاى بدوى گفتند: ایمان آوردیم . بگو: ایمان نیاوردید، بلکه بگویید: اسلام آوردیم . هنوز ایمان در دلهاى شما داخل نشده است‏» .
اسلام یعنى گفتن شهادتین، هرکس شهادتین بر زبان آورد، مسلمان است . مگر این که آن را نقض کند که در این صورت، مرتد است .
گفتن شهادتین، آثارى دارد . مانند طاهر بودن بدن، ارث بردن از مسلمان، جواز ازدواج با مسلمانان و محترم بودن جان انسان . به جز این آثار، آثار دیگرى بر گفتن شهادتین مترتب نیست . ولى هنگامى که ایمان در دل انسان راه یابد، علاوه بر این آثار، آثار دیگرى هم مترتب مى‏شود . همچنان که گفتن شهادتین امر ظاهرى است، آثار آن هم ظاهرى است و همچنانکه ایمان، امر باطنى و قلبى است، آثار آن هم باطنى و قلبى است . بر ایمان، پاداش عمل و ثواب، مترتب است و این، امرى باطنى است .
اینجاست که گوهر ایمان با گوهر محبت‏یکى مى‏شود و اسلام ایمانى، جداى از محبت نیست، ولى اسلام ظاهرى و غیر ایمانى از چاشنى محبت، تهى و خالى است . این محبت، هنگامى تام و کامل است که جامع «تولى‏» و «تبرى‏» باشد .
چرا شگفت‏زدگى؟
یکى از وهابیانى که در قبرستان بقیع، ماموریت داشت از گریه شیعیان بر مزار ام‏البنین - مادر دلسوخته اباالفضل العباس - یا بر تربت پاک آن چهار امام بزرگوار - امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام - جلوگیرى کند، تعجب مى‏کرد و مى‏گفت: چرا شما بر کسانى که بیش از هزار سال است مرده‏اند، گریه مى‏کنید؟
البته آنهایى که هنوز از اسلام ظاهرى نگذشته و ایمان به قلبشان راه نیافته است، حق دارند که تعجب کنند و اگر روزى دایت‏شدند و نور ایمان به قلبشان تابیدن گرفت، مى‏فهمند که گریه بر مظلومیت اولیاى خدا حق مسلم اهل ایمان است .
دو معنا براى کفر
اینجاست که باید براى کفر هم دو معنى در نظر بگیریم: یکى آن کفرى که در مقابل اسلام است و اگر کافر به این معنا، ذمى یا معاهد نباشد، خونش محترم نیست . و دیگرى آن کفرى که در مقابل ایمان است و کافر به این معنا، جان و مالش محترم است; ولى از پاداش عمل، محروم است .
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود:
«یا على، حبک ایمان و بغضک نفاق‏» (3) . «اى على، دوستى تو ایمان و کینه تو نفاق است‏» .
امام باقر علیه السلام فرمود:
«حبنا ایمان و بغضنا کفر . .» (4) . «دوستى ما ایمان و کینه ما کفر است‏» .
حضرت به دنبال مطلب فوق، آیه «... حبب الیکم الایمان ...» (5) را که متضمن تحبیب و تزیین ایمان در دلهاى مؤمنان است، قرائت کرد .
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
«یا على، حبک تقوى و ایمان‏» (6) . «اى على، دوستى تو پرهیزکارى و ایمان است‏» .
ریشه قرآنى روایات
شاید مطالعه و ملاحظه اینگونه روایات براى برخى عجیب ودشوار باشد; ولى خاطرنشان مى‏کنیم که اینها چیزى وراى قرآن نیستند . قرآن به پیامبر خدا مى‏گوید:
«... . قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربى ...» (7) .
«بگو: بر انجام رسالت، از شما مزدى نمى‏خواهم جز دوستى و محبتى که در راه خویشاوندانم باشد» .
شافعى - پیشوا و امام یکى از مذاهب اربعه اهل سنت - مى‏گوید:
یا اهل بیت رسول الله حبکم
فرض من الله فی‏القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم
من لم یصل علیکم لا صلاة له (8)
«اى خاندان پیامبر خدا، دوستى شما از جانب خداوند واجب شده و آن را در قرآن نازل کرده است . در بزرگى مقام و منزلت‏شما همین بس که اگر کسى در نماز بر شما درود نفرستد، نماز ندارد» .
«عجلونى‏» در کتاب کشف الخفاء گفته است:
لقد حاز آل المصطفى اشرف الفخر
بنسبتهم للطاهر الطیب الذکر
فحبهم فرض على کل مؤمن
اشار الیه‏الله فی محکم الذکر (9)
«آل پیامبر به سبب نسبتى که با آن گوهر پاک و پاکیزه دارند، به شریفترین افتخار رسیده‏اند . دوستى آنها بر هر مؤمنى واجب است و خداوند در یکى از آیات محکمه قرآن، به آن اشاره کرده است‏» .
نگاهى به منهاج السنه ابن تیمیه
متاسفانه با اینکه اکثریت قاطع امت اسلامى بر وجوب دوستى اهل بیت علیهم السلام اتفاق نظر دارند، در مقابل، برخى چون «ابن تیمیه‏» - پیشواى وهابیان - و «ابن کثیر» به عناد و انکار و لجاج برخاسته‏اند . «ابن تیمیه‏» در کتاب منهاج‏السنه خود - که به قول «علامه امینى‏» قدس سره بهتر است «منهاج‏البدعه‏» ، نامیده شود - با اهانت‏به علامه حلى که به آیه «قل لا اسالکم ...» بر وجوب محبت اهل بیت استدلال کرده، گفته است: این غلط و دروغ است; چرا که این آیه در سوره شورى است که در مکه نازل شده و در زمان نزول این سوره هنوز على و زهرا علیهما السلام ازدواج نکرده و اولاد آنها متولد نشده بودند (10) .
چه مى‏شود کرد؟ او در همان کتاب برخلاف راى همه مسلمین; ایمان و عدالت على علیه السلام را هم مورد انکار قرار داده است . او اسلام یزید و معاویه و دیگر خلفاى اموى و عباسى و نماز و روزه و جهاد آنها را به تواتر ثابت مى‏داند، ولى ایمان و عدالت على را مشکوک تلقى مى‏کند! (11) .
باید به او گفت: درست است که سوره شورى مکى است، ولى هیچکس نگفته است که آیه مودت خویشاوندان پیامبر، مکى است . از ابن عباس و قتاده نقل شده است که آیه مزبور و سه آیه بعد از آن، مدنى است . برخى; آیات دیگرى را هم استثناء کرده‏اند (12) .
علامه امینى‏قدس سره ده‏ها تن از علماى بزرگ اهل سنت را بر شمرده است که در آثار خود با استناد به آیه شریفه «قل لا اسالکم علیه اجرا ...» وجوب محبت اهل بیت را ثابت و مسلم شمرده‏اند (13) .
مرورى بر گفتار برخى از عرفاى سنى
این نکته را هم اضافه کنیم که سران عرفان و تصوف، از اهل سنت معتقدند که هیچ مخلوفى در نزد خداوند محبوبتر از پیامبر و عترت او نیستند . شیخ روزبهان بقلى شیرازى مى‏گوید:
صلوات و سلام از ذوالجلال و الاکرام، بدان سید ضرغام، مبین حلال و حرام، اسد ریاض قدس و عبهر بساتین انس، بحر علم لدنى، سرافراز مردان الهى، على بن ابیطالب - کرم‏الله وجهه - رضوان اکبر بدان دو شاهزاده مهتر، شبیر و شبر باد، سیدا شبان اهل الجنة، الحسن و الحسین - رضى‏الله عنهما - » (14) .
و نیز مى‏گوید:
«ندیدى که خوارج از غلط علم با شیر بیابان قدم و سایه‏دار لواى کرم، سید فرسان غیب، مزیل آفتاب ریب، برادر مصطفى چه کردند؟ ندیدى که شمر و یزید با حسین شهید چه کردند؟ ندیدى که حسن را چون زهر دادند؟» (15) .
و ما حالا باید بگوییم:
ندیدى که ابن تیمیه - شیخ و مراد وهابیان - چگونه عدالت و ایمان على علیه السلام را انکار کرد و چگونه آیه وجوب محبت عترت پاک را تفسیر به راى نمود و چگونه خواجه طوسى و شیعیان را به ترک نماز و ارتکاب محرمات و باده‏گسارى و فاحشه‏گرى متهم کرد؟ (16) .
باز «روزبهان‏» از قول امیرالمؤمنین علیه السلام مطالب شگفت‏انگیزى نقل مى‏کند که حضرت درباره خطاب ناقوس مسیحیان براى حارث نامى بیان کرده است . سپس مى‏گوید:
«حارث على را گفت - رضى‏الله عنه - که نصارى این خطاب دانند گفت: ندانند الا نبیى یا صدیقى یا وصى نبیى . علم من از علم پیغمبر است و علم پیغمبر، علم جبرئیل است و علم جبرئیل از علم حق است‏» (17)
او از قول آن بزرگوار نقل کرده است که فرمود:
«ما شککت فی‏الحق منذ رایته و لو کشف الغطاء ماازددت یقینا» (18) .
«از زمانى که حق را دیدم، درباره آن شک نکردم . اگر پرده برداشته شود، بر یقینم افزوده نمى‏شود» .
و نیز مى‏گوید:
«... گلفشان گلستان تفرید، على بن ابیطالب - کرم‏الله وجهه - مى‏گوید که من هنوز حلاوه صوت وصلت الست (19) در گوش دارم نشنیده‏اى که روزى نزد حضرت ممالک نبوت، شاه جهان آراى معرفت، احمد صلى الله علیه و آله شخصى ایستاده بود . سید بر او ایمان عینه عرضه کرد . خواجه کائنات نشسته بود، حسین على - رضوان‏الله علیهما - گفت: یا رسول الله، این خواجه ایمان نیاورد . گفت: از چه مى‏دانى اى پسر؟ ، گفت: آن روز که ارواح مؤمنان اجابت دعوت الست مى‏کردند، من روح این شخص ندیدم . سید - صلوات‏الله علیه - جگرگوشه خود را انکار نفرمود و همچنان بود . آن شخص بى‏ایمان برفت . نبینى که دلیران حضرت عشق، اسرار ربوبیت چگونه پیدا کردند و بر غیر مبالات بنمودند؟» (20) .
حتما سالار شهیدان سر فراز عالم، روح ابن تیمیه و ابن کثیر و امثال و اذناب آنها را هم در آن مراسم ندیده و در هنگامه «قالوا بلى‏» اینها زبانشان لال بود که «بلى‏» گویند . «باباطاهر عریان‏» هم که در سلک بقلى‏ها بوده، مى‏گوید:
مو از «قالوا بلى‏» تشویش دیرم
گناه از برگ و بارون بیش دیرم
چو فردا نومه خونان نومه خونن
مو در کف نومه سر در پیش دیرم
حکمت نقل برخى از مطالب
ما خود را در اثبات فضائل اهل بیت پاک علیهم السلام و عترت فضیلت مآب پیامبر خدا به نقل این‏گونه مطالب نیازمند نمى‏دانیم و حتى سران غیر شیعى تصوف را محاکمه مى‏کنیم که چرا شما که این چیزها را مى‏دانستید، تشیع را اختیار نکردید؟ چرا «تولى‏» دارید و «تبرى‏» ندارید؟ چرا با این همه آگاهى از مقامات عترت، راه را کج رفته‏اید؟
به «حلاج‏» که مثلا روایتش را از ایمان معروف، از یقین موجود، از علم قدیم (21) نقل مى‏کند و به «بایزید بسطامى‏» که به دیگران طعنه مى‏زند که سلسله سند علمشان از مرده‏اى است تا مرده‏اى دیگر و او علمش را از «حى لا یموت‏» گرفته است (22) ، مى‏گوییم:
چرا بر تعصب خشک و عادات خود باقى ماندید و قهرمانانه به امامت و ولایت دوازده جانشین معصوم پیامبر شهادت ندادید؟ اما در عین حال، نقل مطالب اینان را براى اثبات روسیاهى ابن تیمیه‏ها لازم دیدیم .
مولوى از یکسو در خور تحسین و شاهدى بر رسوایى ابن تیمیه‏هاست که مى‏گوید:
اى على که جمله عقل و دیده‏اى
شمه‏اى واگو از آن چه دیده‏اى
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت‏خاک ما را پاک کرد
در شجاعت‏شیر ربانیستى
در مروت خود که داند کیستى
در مروت ابر موسائى به تیه
کآمد از وى خوان و نان بى‏شبیه
ولى همو مى‏گوید:
چونکه فاروق آیینه اسرار شد
جان پیر از اندرون بیدار شد
و بازهم عادت و تعصب، شخصیتى چون مولوى را هم گرفتار مى‏کند .
پى‏نوشت:
1) الکافرن: 6 .
2) الحجرات: 14 .
3) بحارالانوار: ج‏36، ص 331 .
4) همان، ج‏23، ص 368 .
5) الحجرات: 7 .
6) بحارالانوار: ج‏39، ص 263 .
7) الشورى: 23 .
8) الغدیر: ج‏3، ص 173 به نقل از «صواعق محرقه‏» ابن حجر و شرح مواهب زرقانى و ...
9) همان .
10) همان، ص 171 .
11) همان، ص 167 .
12) همان، ص 171 و 172 .
13) همان، ص 172 و جلد 2، ص 306 تا 311 .
14) شرح شطحیات (گنجینه نوشته‏هاى ایرانى، شماره 12)، ص 352 .
15) همان، ص 24 و 25 .
16) الغدیر: ج‏3، ص 168 .
17) همان، ص 372 .
18) همان، ص 71 .
19) اشاره است‏به آیه «الست‏بربکم‏» (الاعراف، 172) که متضمن عهد و پیمانى است که خداوند بر توحید از انسانها گرفته است .
20) شرح شطحیات (پیشین) ص 440 .
21) همان، ص 351 .
22) انتم اخذتم علومکم عن میت‏بعد میت و انا اخذنا علومنا عن الحى الذى لا یموت‏» (الشواهد الربوبیة به تصحیح استاد سید جلال آشتیانى، ص 59) .

تبلیغات