مثلهاى زیباى قرآن (23) مثل هفدهم: دنیاى ناپایدار
آرشیو
چکیده
متن
زندگى دنیا، همچون باغ و بستان زیبا و خرم که در برابر حوادث و آفات، آسیبپذیر است; ناپایدار و گذرا است، اما بهشت موعود، جاودانه و محل امن و سلامت است .
«انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یاکل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن اهلها انهم قادرون علیها اتاها امرنا لیلا او نهارا فجعلناها حصیدا کان لم تغن بالامس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون» (1) .
«زندگى دنیا بسان آبى است که آن را از آسمان فرود آوردیم که بر اثر آن گیاهان گوناگونى روییده و مردم و چارپایان آن را مىخورند، تا زمانى که زمین، زیبایى خود را از آن گرفته و زینتیافته و مردم آن زمین مىاندیشند که مىتوانند از آن تا مدتى بهره بگیرند، ناگهان فرمان ما شب یا روز فرود مىآید و آنها را [چنان] درو مىکند، که گویى هرگز نبودهاند، این چنین آیات خود را براى گروه متفکر، شرح مىدهیم» .
«و الله یدعوا الى دار السلام و یهدی من یشاء الى صراط مستقیم» (2) .
«خدا به سراى صلح و سلامت دعوت مىکند و هر کس را بخواهد، راه راست هدایت مىکند» .
لغات آیه
اختلاط در لغت عرب به معنى آمیزش است، و جمله «فاختلط به نباتالارض» را مىتوان دو جور تفسیر کرد:
1 . «ب» در واژه «به» به معناى مصاحبت است، در این صورت معنى جمله این خواهد بود: آب باران با نباتات درهم آمیخته مىشود و آب در بافتها و سلولهاى آنها نفوذ مىکند .
2 . «ب» در واژه «به» به معنى سببیت است، در این صورت معنى آیه این خواهد بود که به وسیله آب باران، گیاهان رشد کرده و به هم مختلط گشتهاند و در هم پیچیدهاند .
جمله «اخذت الارض زخرفها وازینت» از بلاغتبسیار بالایى برخوردار است . این آیه، زمین را به عروسى تشبیه مىکند که در لباسهاى فاخر از هر رنگى مىپوشد و به انواع زینتها خود را آرایش مىکند . و معنى جمله این است که زمین زینتهاى خود را برگرفته و خود را با آنها آراسته است .
جمله «قادرون علیها» به این معنى است که آنان فکر مىکنند که پیوسته مىتوانند از این نباتات و چهارپایان بهره بگیرند، اما غافل از آنند که سنت الهى بر ناپایدارى آنها تعلق گرفته است .
جمله «اتاها امرنا» (فرمان ما به آنها مىرسد) کنایه از نزول آفاتى است که مزارع را مىخشکاند و سرانجام مایه مرگ و میر چهارپایان نیز مىشود .
جمله «کان لم تغن» به منزله این است که بگوید: «کان لم ینبت زرعها» (گویا اصلا گیاه و جانورى نبوده است) .
آیه دوم، بهشت را به عنوان دارالسلام معرفى مىکند که درست نقطه مقابل دنیاست . جهان ماده محور بلاها و گرفتاریها و مرگ و میرهاست، در حالى که آن جهان، سراپا سلامت و سازگارى است . تا اینجا با تفسیر جملههاى آیه آشنا شدیم، اینک تبیین مثل آیه:
تفسیر مثل
در گذشته یادآور شدیم که هر تمثیلى داراى سه رکن است:
1 . مشبه: چیزى که درصدد تشبیه آن هستیم .
2 . مشبهبه: چیزى که شى مورد نظر، به آن تشبیه مىشود .
3 . وجه شبه: چیزى که این دو را یکسان نشان مىدهد و مایه تشابه آن دو است .
نخستبه توضیح مشبه به مىپردازیم تا فهم مشبه آسانتر باشد .
فرض کنید سرزمینى است که از نظر خاک آماده پرورش گیاهان و رشد درختان مىباشد، و در منطقهاى خوش آب و هوا قرار گرفته که در مواقع خاص از آب باران سیراب مىشود و آفتاب ملایم بر این سرزمین مىتابد و کشاورزان ماهر در حراست این باغ مىکوشند . چیزى نمىگذرد که این سرزمین به یک باغ زیبا تبدیل مىشود که دل را مىرباید، و زمین آن به صورت عروسى در مىآید که خود را با انواع گیاهان و گلها و میوهها آراسته است . صاحبان باغ پیوسته از میوهها و گلهاى معطر آن بهرهمند شده و براى این باغ نوعى جاودانگى مىپندارند . در همین رفت و آمدها و نگاههاى پرمعنا که عقل و هوش را از انسان مىرباید، ناگهان باغ دچار حادثهاى یا باد مسمومى مىگردد که همه چیز را از ریشه مىخشکاند و باغ به صورت یک مشت چوب خشک و برگهاى زرد در مىآید که مایه وحشتبیننده مىگردد .
این، حال مشبهبه است و اما مشبه، این دنیاى فانى است که هر فردى به نوعى براى خود، آمال و آرزوهایى در سر مىپروراند، و بر جوانى خود اعتماد نموده و مال و فرزند را مایه قدرت و نیرو مىداند، ولى چیزى نمىگذرد که جوانى به پیرى تبدیل شده و قواى بدن کاهش یافته و انسان در آستانه مرگ قرار مىگیرد و اولاد و فرزندان، هریک به نقطهاى رفته، تو گویى آن اجتماع و آن زندگى پرطراوت وجود نداشت .
مؤید الدین اصفهانى معروف به طغرایى در لامیه خود که به نام «لامیة العجم» معروف است، وضع دنیا را چنین توصیف مىکند:
ترجو البقاء لدار لا ثبات لها
فهل سمعتبظل غیر منتقل
آیا براى خانهاى که جاودانى نیست، آرزوى پایدارى دارى؟
آیا هیچ شنیدهاى که سایهاى جابجا نشود؟
روى این بیان، تمثیل وارد در آیه، تمثیل مرکب است، یعنى مجموع مشبه، به مجموع مشبهبه تشبیه مىشود، نه اینکه هر جزئى از اجزاى مشبه; به جزئى از اجزاى مشبهبه تشبیه شود .
اما مرحوم طبرسى با ارتکاب تکلفى، آیه را از قبیل تشبیه مفرد به مفرد گرفته و در این مورد بیان خاصى دارد ضمنا یادآور مىشویم که این تمثیل به گونهاى دیگر، در سوره کهف، آیه45 و سوره حدید آیه20 وارد شده که در جاى خود خواهند آمد .
آیه با این تمثیل، ما را از دنیاگرایى و دنیاپرستى و دنیاخواهى بى حد و حساب باز مىدارد و یادآور مىشود که به جاى دنیاخواهى، آخرتخواهى را پیشه خود قرار دهیم، این جهان، جهان بلاست و آخرت، خانه سلامت است . و در این مورد، از تعبیر «دارالسلام»: «خانه سلامت» ، بهره مىگیرد و مىفرماید: «و الله یدعوا الى دار السلام» (3) : «خدا به خانه امن و سلامت دعوت مىکند» ، نه به این دنیا که «دارالبلاء» است و زیبایىهاى آن ناپایدار مىباشد .
دوست عزیز، شاعر خاندان رسالت، آقاى حسان، در این مورد ابیاتى دارد که از نظر خوانندگان مىگذرد:
آثار پاینده
بر آب است، بنیان بنیادها
خرابى است، پایان آبادها
نه غمهاى پرشور پاینده است
نه لبخند شیرین دلشادها
نه این کلبهها و، نه آن کاخها
نه در باغ، گلها و شمشادها
جوانى و پیرى و فقر و غنى
نپایند چون مهر و مردادها
غنیمتشمارید این عمر خویش
چو عمار و سلمان و مقدادها
همه، مال و مکنت که در دست ماست
غبارى است در معرض بادها
نماند بجز نام در این جهان
که آن هم رود آخر از یادها
مگر نام آن با خدا مردمى
که از قید نفسند آزادها
ز آثار نیکویشان باقىاند
چو دارند پاینده بنیادها
××× بشر سوزد از آتش کفر و جهل
ز هر سو بلند است فریادها
همه، تشنه دین و دانایىاند
همه، چشم در راه امدادها
یقین علم و دین، از میان مىبرند
همه رنج و غمها و بیدادها ×××
بیایید گرد هم آییم ما
بکوشیم در راه ارشادها
که تقدیم قرآن و عترت کنیم
ز هر حوزه علم، استادها
«حسان» توشه برگیر تا فرصت است
که تقوا بود بهترین زادها امیر مؤمنان در ترسیم ناپایدارى دنیا، کلمات بس شیرین و زیبایى دارد که نمونهاى از آنها را یادآور مىشویم:
«دار بالبلاء محفوفة، و الغدر معروفة، لا تدوم احوالها، و لا یسلم نزالها» (4) .
«دنیا، خانهاى است پوشیده با بلا، و به حیله و مکر، مشهور است، اوضاع آن ناپایدار، ساکنان در آن، از بلا در امن نیستند» .
پىنوشت:
1) یونس: 24 .
2) یونس: 25 .
3) مجمعالبیان: ج3، ص102 .
4) نهجالبلاغه: خ226 .
«انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یاکل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن اهلها انهم قادرون علیها اتاها امرنا لیلا او نهارا فجعلناها حصیدا کان لم تغن بالامس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون» (1) .
«زندگى دنیا بسان آبى است که آن را از آسمان فرود آوردیم که بر اثر آن گیاهان گوناگونى روییده و مردم و چارپایان آن را مىخورند، تا زمانى که زمین، زیبایى خود را از آن گرفته و زینتیافته و مردم آن زمین مىاندیشند که مىتوانند از آن تا مدتى بهره بگیرند، ناگهان فرمان ما شب یا روز فرود مىآید و آنها را [چنان] درو مىکند، که گویى هرگز نبودهاند، این چنین آیات خود را براى گروه متفکر، شرح مىدهیم» .
«و الله یدعوا الى دار السلام و یهدی من یشاء الى صراط مستقیم» (2) .
«خدا به سراى صلح و سلامت دعوت مىکند و هر کس را بخواهد، راه راست هدایت مىکند» .
لغات آیه
اختلاط در لغت عرب به معنى آمیزش است، و جمله «فاختلط به نباتالارض» را مىتوان دو جور تفسیر کرد:
1 . «ب» در واژه «به» به معناى مصاحبت است، در این صورت معنى جمله این خواهد بود: آب باران با نباتات درهم آمیخته مىشود و آب در بافتها و سلولهاى آنها نفوذ مىکند .
2 . «ب» در واژه «به» به معنى سببیت است، در این صورت معنى آیه این خواهد بود که به وسیله آب باران، گیاهان رشد کرده و به هم مختلط گشتهاند و در هم پیچیدهاند .
جمله «اخذت الارض زخرفها وازینت» از بلاغتبسیار بالایى برخوردار است . این آیه، زمین را به عروسى تشبیه مىکند که در لباسهاى فاخر از هر رنگى مىپوشد و به انواع زینتها خود را آرایش مىکند . و معنى جمله این است که زمین زینتهاى خود را برگرفته و خود را با آنها آراسته است .
جمله «قادرون علیها» به این معنى است که آنان فکر مىکنند که پیوسته مىتوانند از این نباتات و چهارپایان بهره بگیرند، اما غافل از آنند که سنت الهى بر ناپایدارى آنها تعلق گرفته است .
جمله «اتاها امرنا» (فرمان ما به آنها مىرسد) کنایه از نزول آفاتى است که مزارع را مىخشکاند و سرانجام مایه مرگ و میر چهارپایان نیز مىشود .
جمله «کان لم تغن» به منزله این است که بگوید: «کان لم ینبت زرعها» (گویا اصلا گیاه و جانورى نبوده است) .
آیه دوم، بهشت را به عنوان دارالسلام معرفى مىکند که درست نقطه مقابل دنیاست . جهان ماده محور بلاها و گرفتاریها و مرگ و میرهاست، در حالى که آن جهان، سراپا سلامت و سازگارى است . تا اینجا با تفسیر جملههاى آیه آشنا شدیم، اینک تبیین مثل آیه:
تفسیر مثل
در گذشته یادآور شدیم که هر تمثیلى داراى سه رکن است:
1 . مشبه: چیزى که درصدد تشبیه آن هستیم .
2 . مشبهبه: چیزى که شى مورد نظر، به آن تشبیه مىشود .
3 . وجه شبه: چیزى که این دو را یکسان نشان مىدهد و مایه تشابه آن دو است .
نخستبه توضیح مشبه به مىپردازیم تا فهم مشبه آسانتر باشد .
فرض کنید سرزمینى است که از نظر خاک آماده پرورش گیاهان و رشد درختان مىباشد، و در منطقهاى خوش آب و هوا قرار گرفته که در مواقع خاص از آب باران سیراب مىشود و آفتاب ملایم بر این سرزمین مىتابد و کشاورزان ماهر در حراست این باغ مىکوشند . چیزى نمىگذرد که این سرزمین به یک باغ زیبا تبدیل مىشود که دل را مىرباید، و زمین آن به صورت عروسى در مىآید که خود را با انواع گیاهان و گلها و میوهها آراسته است . صاحبان باغ پیوسته از میوهها و گلهاى معطر آن بهرهمند شده و براى این باغ نوعى جاودانگى مىپندارند . در همین رفت و آمدها و نگاههاى پرمعنا که عقل و هوش را از انسان مىرباید، ناگهان باغ دچار حادثهاى یا باد مسمومى مىگردد که همه چیز را از ریشه مىخشکاند و باغ به صورت یک مشت چوب خشک و برگهاى زرد در مىآید که مایه وحشتبیننده مىگردد .
این، حال مشبهبه است و اما مشبه، این دنیاى فانى است که هر فردى به نوعى براى خود، آمال و آرزوهایى در سر مىپروراند، و بر جوانى خود اعتماد نموده و مال و فرزند را مایه قدرت و نیرو مىداند، ولى چیزى نمىگذرد که جوانى به پیرى تبدیل شده و قواى بدن کاهش یافته و انسان در آستانه مرگ قرار مىگیرد و اولاد و فرزندان، هریک به نقطهاى رفته، تو گویى آن اجتماع و آن زندگى پرطراوت وجود نداشت .
مؤید الدین اصفهانى معروف به طغرایى در لامیه خود که به نام «لامیة العجم» معروف است، وضع دنیا را چنین توصیف مىکند:
ترجو البقاء لدار لا ثبات لها
فهل سمعتبظل غیر منتقل
آیا براى خانهاى که جاودانى نیست، آرزوى پایدارى دارى؟
آیا هیچ شنیدهاى که سایهاى جابجا نشود؟
روى این بیان، تمثیل وارد در آیه، تمثیل مرکب است، یعنى مجموع مشبه، به مجموع مشبهبه تشبیه مىشود، نه اینکه هر جزئى از اجزاى مشبه; به جزئى از اجزاى مشبهبه تشبیه شود .
اما مرحوم طبرسى با ارتکاب تکلفى، آیه را از قبیل تشبیه مفرد به مفرد گرفته و در این مورد بیان خاصى دارد ضمنا یادآور مىشویم که این تمثیل به گونهاى دیگر، در سوره کهف، آیه45 و سوره حدید آیه20 وارد شده که در جاى خود خواهند آمد .
آیه با این تمثیل، ما را از دنیاگرایى و دنیاپرستى و دنیاخواهى بى حد و حساب باز مىدارد و یادآور مىشود که به جاى دنیاخواهى، آخرتخواهى را پیشه خود قرار دهیم، این جهان، جهان بلاست و آخرت، خانه سلامت است . و در این مورد، از تعبیر «دارالسلام»: «خانه سلامت» ، بهره مىگیرد و مىفرماید: «و الله یدعوا الى دار السلام» (3) : «خدا به خانه امن و سلامت دعوت مىکند» ، نه به این دنیا که «دارالبلاء» است و زیبایىهاى آن ناپایدار مىباشد .
دوست عزیز، شاعر خاندان رسالت، آقاى حسان، در این مورد ابیاتى دارد که از نظر خوانندگان مىگذرد:
آثار پاینده
بر آب است، بنیان بنیادها
خرابى است، پایان آبادها
نه غمهاى پرشور پاینده است
نه لبخند شیرین دلشادها
نه این کلبهها و، نه آن کاخها
نه در باغ، گلها و شمشادها
جوانى و پیرى و فقر و غنى
نپایند چون مهر و مردادها
غنیمتشمارید این عمر خویش
چو عمار و سلمان و مقدادها
همه، مال و مکنت که در دست ماست
غبارى است در معرض بادها
نماند بجز نام در این جهان
که آن هم رود آخر از یادها
مگر نام آن با خدا مردمى
که از قید نفسند آزادها
ز آثار نیکویشان باقىاند
چو دارند پاینده بنیادها
××× بشر سوزد از آتش کفر و جهل
ز هر سو بلند است فریادها
همه، تشنه دین و دانایىاند
همه، چشم در راه امدادها
یقین علم و دین، از میان مىبرند
همه رنج و غمها و بیدادها ×××
بیایید گرد هم آییم ما
بکوشیم در راه ارشادها
که تقدیم قرآن و عترت کنیم
ز هر حوزه علم، استادها
«حسان» توشه برگیر تا فرصت است
که تقوا بود بهترین زادها امیر مؤمنان در ترسیم ناپایدارى دنیا، کلمات بس شیرین و زیبایى دارد که نمونهاى از آنها را یادآور مىشویم:
«دار بالبلاء محفوفة، و الغدر معروفة، لا تدوم احوالها، و لا یسلم نزالها» (4) .
«دنیا، خانهاى است پوشیده با بلا، و به حیله و مکر، مشهور است، اوضاع آن ناپایدار، ساکنان در آن، از بلا در امن نیستند» .
پىنوشت:
1) یونس: 24 .
2) یونس: 25 .
3) مجمعالبیان: ج3، ص102 .
4) نهجالبلاغه: خ226 .