چکیده

خوانش عرصه هنر شهری نیازمند ادراک قوانین و شرایط حاکم بر آن یا به عبارتی دانش حاکم بر زمانش است. این دانش که در پژوهش حاضر مورد بحث و بررسی قرار می گیرد چنین تعریف شده: دانش در هر زمان مبتنی بر نوعی ژرف اندیشی، تبادل نظر و آموزش پدید می آید، نشانگر تلقی و تفسیر آن دوره از مسائل، پدیده ها، ارزشها و بینشهای آینده نگر است که منجر به افزایش توان بالقوه برای اقدامات و تصمیمات اثربخش از سوی دولت و هنرمند می شود و شهروندان آن زمان را با پردازشی ذهنی تحت تأثیر قرار داده و به آنها پاسخ می دهند. بر این اساس، پژوهش حاضر برآنست تا بدین سؤال پاسخ دهد که: مؤلّفه های دانش حاکم بر عرصه هنر شهری که سبب تعامل میان دولت، هنرمند و شهروند می شوند؛ چیست؟ بر اساس مطالعات انجام گرفته بر روی برخی از آثار هنری نصب شده درسطح شهر یزد اینچنین به نظر میرسد که نوعی دانش آگاهی خشی بر هنر شهری حاکم است که به واسطه مؤلّفه هایش برگرفته از اوضاع و شرایط حال حاضر جوامع شهری مشارکت و تعامل دولت، هنرمند و شهروند را ضرورت می بخشد. به نحوی که هنرمند با لحاظ کردن چنین مؤلّفه هایی در خلق آثارش از سویی امکانی برایش میسر می گردد تا آنها را به مثابه هنرهای جدید ارائه نماید؛ از سوی دیگر می تواند اهداف دولت را در توسعه خلاّقانه شهری تحقّق بخشد و آنها را به شیوه ای تمثیلی به دانایی اثربخش و پذیرش اطّلاعات از سوی شهروندان تبدیل کند. مطالعه ای گذرا بر روی برخی آثار هنری نصب شده درسطح شهر یزد حاکی از آن است که تاکنون هنرمند مؤلفه های دانش را ضعیف مورد بهره برداری قرار داده یا از آنها آگاهی نداشته، نتوانسته ضامن تحقّق اهداف و رسالت های مدنظر دولت برای شهروندان یزدی گردد و صرفاً اثرش را در پوسته ای نسبتاً تهی طرح نموده است.

تبلیغات