آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

دوست نادان
شخصی شنیده بود که در شب قدر مستحب است هزار بار «انا انزلناه» بگویند. او نیز شب را احیا داشت و هزار بار گفت:«انا انزلنا» چون صبح شد با خود فکر کرد،نکند اشتباه خوانده و می‌بایست (انا انزلناه) می‌گفته!.چون این مسأله را از کسی سئوال کرد و دانست که اشتباه کرده، بسیار ناراحت و غمگین شد، لذا از او پرسید:حال من چه کنم؟
گفت:این که کاری ندارد. هزار بار بگو «هُ هُ هُ…»!!!
پیامبر در بند
شخصی در بصره ادّعای نبوت کرد، او را گرفته،نزد حاکم آوردند.
حاکم گفت:تو پیغمبر مرسلی؟
گفت:الان که پیغمبر در بندم.
حاکم گفت:وای بر تو! چه زمان مبعوث شده‌ای؟
گفت:ایا با انبیا این گونه تکّلم می‌کنند؟ ای بنده ضعیف خدا! و الله که اگر در بند نبودم به جبرییل امر می‌کردم تا شما را تنبیه کند!
حاکم گفت:مگر پیامبر در بند دعایش مستجاب نمی‌شود؟
گفت:نه.
حاکم خندید و گفت: الان تو را از بند آزاد می‌کنم. حکمی را که داری به جبرییل بگو که اگر حکم تو را اطاعت کرد، به تو ایمان می‌آورم و نبوت تو را تصدیق می‌کنم.
آن مرد گفت:خداوند در قرآن درست فرموده که:«لایؤمنون به حتّی یروا العذاب الألیم».(سوره شعراء، ایه 201)
حاکم خندید و از اقوام آن مرد از حال وی سئوال کرد.گفتند:مرد شوخ طبعی است.
رسوایی
اعرابیی «موسی» نام، کیسه‌ای پر از درهم سرقت کرده بود.به مسجدی آمد تا نماز گذارد.امام جماعت در نماز این ایه را خواند :«و ما تلک بیمینک یا موسی؛و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟».(سوره طه، ایه 17) مرد سارق با شنیدن این ایه خطاب به امام جماعت گفت:به خدا قسم تو ساحر و جادوگری! پس کیسه را به گوشه‌ای پرتاب و فرار کرد.

تبلیغات