لطایف قرآنی
آرشیو
چکیده
متن
خاطی مست یا قاری بلخ؟
آوردهاند:در بلخ، محتسب مستی را به سرای امیر حاضر کردند تا بروی حدّ شرعی بزنند. امیر به آن شخص خطاب کرد: چرا شراب نوشیدی و کسوت معصیت پوشیدی و عقل شریف را به مستی و بیهوشی گرفتار ساختی؟ آن مرد گفت:«سبحانک هذا بهتان عظیم». (سوره نور، ایه 16)
امیر گفت: من با تو سخن میگویم و از تو سؤال میکنم، تو قرآن میخوانی؟
مست جواب داد:که سزاوار است امیر، بهتر از این تفحّص حال رعایا نماید تا من که در عقل و فضل ممتازم بیهوش و لایعقل نخواند.
امیر گفت: تو را برای مناظره نیاوردهاند، چرا پُر میگویی؟
مست گفت:اگر خاموش شوم تازیانه خورم، از این جهت حجّت آوردم تا رفع تهمت از خود نمایم.
امیر گفت: این قیل و قال را بگذار. از سورههای کوتاه قرآن چیزی حفظ داری؟
مست گفت: آری.
امیر گفت: سوره کافرون را بخوان تا معلوم شود که مستی یا هوشیاری؛ زیرا بعضی علما گفتهاند که مست نتواند این سوره را به گونه مرتب و صحیح بخواند، اگر غلط خوانی حد شرعی بر تو زنم.
مست گفت: امیر سوره فاتحه بخواند تا من سوره کافرون بخوانم.
امیر شروع کرد و خواند:الحمدللّه رب العالمین
مست گفت:توقف نمای، در اول سوره دو غلط کردی.
گفت: هنوز من دو لفظ بیشتر نخواندهام آن دو غلط کدام است؟
مست گفت: یکی بسم اللّه و دیگری اعوذ باللّه
امیر روی به محتسب آورد و گفت: من گمان کردم تو مست آوردهای، ندانستم که قاری بلخ آوردهای!
خانه از پایه ویران است
دو نفر شکایت پیش قاضی بردند یکی از آن دو، قرآنی را بالای سر قاضی نصب کرد تا به هنگام قضاوت از آن بترسد و به نفع او قضاوت کند. دیگری مقداری پول زیر تشک قاضی گذاشت تا به نفع او حکم کند. دادگاه شروع شد.هنگامی که قاضی بر جای نشست متوجه پولهای زیر تشک شد.بدین جهت خواست تا به نفع صاحب آن قضاوت نماید. دیگری که متوجه این جریان شده بود،خطاب به قاضی گفت: جناب قاضی! مقداری هم سر خود را بالا بگیرید و به قرآن بنگرید و بر اساس آن قضاوت کنید. قاضی گفت: دلم میخواهد نگاه کنم، امّا خانه از پایه ویران است.
آوردهاند:در بلخ، محتسب مستی را به سرای امیر حاضر کردند تا بروی حدّ شرعی بزنند. امیر به آن شخص خطاب کرد: چرا شراب نوشیدی و کسوت معصیت پوشیدی و عقل شریف را به مستی و بیهوشی گرفتار ساختی؟ آن مرد گفت:«سبحانک هذا بهتان عظیم». (سوره نور، ایه 16)
امیر گفت: من با تو سخن میگویم و از تو سؤال میکنم، تو قرآن میخوانی؟
مست جواب داد:که سزاوار است امیر، بهتر از این تفحّص حال رعایا نماید تا من که در عقل و فضل ممتازم بیهوش و لایعقل نخواند.
امیر گفت: تو را برای مناظره نیاوردهاند، چرا پُر میگویی؟
مست گفت:اگر خاموش شوم تازیانه خورم، از این جهت حجّت آوردم تا رفع تهمت از خود نمایم.
امیر گفت: این قیل و قال را بگذار. از سورههای کوتاه قرآن چیزی حفظ داری؟
مست گفت: آری.
امیر گفت: سوره کافرون را بخوان تا معلوم شود که مستی یا هوشیاری؛ زیرا بعضی علما گفتهاند که مست نتواند این سوره را به گونه مرتب و صحیح بخواند، اگر غلط خوانی حد شرعی بر تو زنم.
مست گفت: امیر سوره فاتحه بخواند تا من سوره کافرون بخوانم.
امیر شروع کرد و خواند:الحمدللّه رب العالمین
مست گفت:توقف نمای، در اول سوره دو غلط کردی.
گفت: هنوز من دو لفظ بیشتر نخواندهام آن دو غلط کدام است؟
مست گفت: یکی بسم اللّه و دیگری اعوذ باللّه
امیر روی به محتسب آورد و گفت: من گمان کردم تو مست آوردهای، ندانستم که قاری بلخ آوردهای!
خانه از پایه ویران است
دو نفر شکایت پیش قاضی بردند یکی از آن دو، قرآنی را بالای سر قاضی نصب کرد تا به هنگام قضاوت از آن بترسد و به نفع او قضاوت کند. دیگری مقداری پول زیر تشک قاضی گذاشت تا به نفع او حکم کند. دادگاه شروع شد.هنگامی که قاضی بر جای نشست متوجه پولهای زیر تشک شد.بدین جهت خواست تا به نفع صاحب آن قضاوت نماید. دیگری که متوجه این جریان شده بود،خطاب به قاضی گفت: جناب قاضی! مقداری هم سر خود را بالا بگیرید و به قرآن بنگرید و بر اساس آن قضاوت کنید. قاضی گفت: دلم میخواهد نگاه کنم، امّا خانه از پایه ویران است.