نهضتخونین سرخ، در جنگل انبوه سبز
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رهبر نهضت جنگل، از همان دوران جوانى، سرى پرشور، همتى والا و روحى بلند داشت . او در اطراف خود، ظلم و تعدى را در مورد هیچکس تحمل نمىکرد . او در سن جوانى، در حلقه درس در مدرسه علمیه، از سخنان استاد، درس ظلمستیزى و مبارزه با سلطه بیگانه را مىآموخت و با مطالعه اوضاع و احوال اجتماعى کشور، به تدریح به سوى حرکتهاى انقلابى کشیده مىشد .
بارقه امید
یکى از مهمترین و طولانىترین قیامهایى که در قرن سیزدهم در تاریخ ایران رخ داد و به مدت هفتسال به طول انجامید، «نهضت جنگل» است . این نهضت در یکى از حساسترین لحظات تاریخ ایران شکل گرفت و با وجود اختلافات و ناخالصىهایى که در دوران دوم پیدا کرد، مع الوصف حیات ملت ایران را تجلى بخشید، و قدرتهاى بیگانه و متجاوز، به این واقعیت پى بردند که تسلط بر این سرزمین با افکار و عقایدى که مردم آن دارند، به سادگى امکانپذیر نیست; زیرا براى مقاومت و نابودى دشمن تا سرحد مرگ حاضرند و لایق استقلال و آزادى هستند .
شخص اول این انقلاب، روحانى مبارزى بود که با شور و حرارت و فداکارى خاص قدم به میدان گذاشت و در منطقهاى که استعداد چنین فعالیتى را داشت، در جهت تحقق اهداف اعلام شده، کوشید و آن را تا پاى جان رهبرى کرد .
«یونس» معروف به «میرزا کوچک خان» فرزند «میرزا بزرگ» در سال 1298 هجرى قمرى (1259 شمسى) در یک خانواده متوسط در «استاد سراى» رشت متولد شد . سنین اول عمر خود را در مدرسه «حاجى حسن» واقع در «صالحآباد» رشت و «مدرسه جامع» به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینى گذراند . (1)
وى طلبه جوان و خوشسیمایى بود که بیش از تمام شاگردان، مجذوب بیانات استاد بود و با شور و علاقه بیشترى به سخنان وى گوش مىداد و سخنان استاد روشنىبخش مسائل مبهمى بود که غالبا وى را به خود مشغول مىداشت و کمکم در جان وى شعله افکند و او را در افکار و اندیشههاى عمیقى فرو برد .
محیط مدرسه «حاجى حسن» براى روح بلند و همت والاى وى تنگ بود; بنابراین عازم تهران شد و در مدرسه «محمودیه» به زحمتحجرهاى گرفت . در آنجا ظاهرا به ادامه تحصیل پرداخت، اما لحظهاى از سخنان استادش «خلخالى» غافل نبود و به مطالعه اوضاع و احوال اجتماعى و خواندن کتابها و روزنامهها پرداخت . این زمان مصادف با آغاز انتشار افکار و اندیشههاى آزادىخواهان و روشنفکران بود، افکار و اندیشههایى که بذر مشروطیت را به زمین مىپاشید .
میرزا احساس کرد که موقع تلاش و کوشش فرا رسیده و هرگونه فعالیتى در جهت روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد، در سرنوشت مملکت و مردم مؤثر خواهد بود . چون در زادگاه خود امکانات بیشترى براى فعالیت داشت، به رشت مراجعه کرد و بلافاصله در میان دوستان و آشنایان مخصوصا طلاب مدرسه «حاجى حسن» شروع به تبلیغ نمود . (2) در همان ایام یکى از آزادىخواهان به نام «سید عبدالمجید خطیب» در تهران به شهادت رسید، میرزا با استفاده از این حادثه فعالیتهاى خود را تشدید کرد; احساسات مردم را برانگیخت و به یارى طلاب آزادىخواه، انجمنى تحت عنوان «مجمع روحانیان» تاسیس نمود . افراد این انجمن که خود را براى مبارزه آماده مىکردند، در خفا به تهیه اسحله و تمرین تیراندازى مشغول بودند . میرزا در جریان مبارزه علیه «محمدعلىشاه» و فتح تهران، عدهاى از مبارزان رشت را تجهیز کرده و براى پیوستن به مشروطهخواهان تهران، عازم ایتختشد، اما هنوز از «رستمآباد» نگذشته بود که اطلاع حاصل کرد، «محمدعلىشاه» مجلس شوراى ملى را به توپ بسته و بسیارى از آزادىخواهان را به قتل رسانیده یا متوارى کرده است . میرزا ناچار به اتفاق چند تن از آزادىخواهان گیلان به قفقاز عزیمت نمود و در «تفلیس» رحل اقامت افکند . در این شهر با آزادىخواهان ایرانى که در میان آنان تعدادى از گیلانىها به چشم مىخوردند، آشنا شد و در فعالیتهاى آنان شرکت جست، اما مشکلات مادى، او را مجبور به مراجعت کرد . همزمان با مراجعت او به «رشت» عدهاى از مشروطهخواهان تهران در سفارت عثمانى متحصن شدند . میرزا کوچک خان به پیروى از آنان عدهاى از آزادىخواهان رشت را با خود هماهنگ کرده و در کنسولگرى «عثمانى» به تحصن پرداخت .
در همین موقع انقلاب رشت رخ داد و آزادىخواهان گیلانى با کمک مجاهدین ارمنى، گرجى و ... زمام امور گیلان را در دست گرفتند . از آن پس میرزا به صفوف مجاهدین پیوست و به اتفاق آنان در فتح قزوین و تهران شرکت داشت و بعد از خلع محمدعلىشاه، همکارى خود را با مشروطهخواهان ادامه داد . گروههایى از مجاهدین مامور دفع غائله محمدعلىشاه شدند . میرزا کوچک خان نیز به سرپرستى یکى از گروهها خود را به جبهه رسانید و شبانه مورد حمله ترکمنها قرار گرفت و به ضرب گلوله از ناحیه سینه و دست مجروح شد . به منظور معالجه، وى را به «بادکوبه» اعزام کردند و پس از مدتى معالجه و استراحت در «بادکوبه» و «تفلیس» به گیلان مراجعت کرد ولى پس از توقفى کوتاه عازم تهران شد . (3)
نمودار آزادگى
در تهران مدت چهار سال اقامت کرد و فعالیتهاى سیاسى را آغاز نمود، تمام این مدت را در نهایت فقر و عسرت گذراند . از نفوذ و تسلط بیگانگان و به قدرت رسیدن مجدد مستبدان رنج مىبرد و لحظهاى از چارهجوئى باز نمىایستاد . چیزى نگذشت که «جنگ جهانى اول» در سال 1293 هجرى شمسى آغاز شد، ایران بىطرفى خود را در جنگ رسما اعلام کرد، اما از آسیبهاى جنگ در امان نماند . قواى روس و انگلیس و عثمانى هر کدام از یکسو وارد کشورمان شدند و آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند . و در این هنگام دولت ایران دچار ضعف شد و اوضاع عمومى کشور آشفته گردید . (4)
میرزا کوچک خان با چند تن از رجال خوش نام و وابسته به سازمان اتحاد اسلام - که در «استانبول» به زعامت «سید جمالالدین اسدآبادى» شکل گرفته بود - تماس گرفت و پس از مشورت با آنها به این نتیجه رسید که اگر کانون ثابتى بر ضد تجاوز و بیدادگرى خارجیان و عمال داخلى آنها به وجود آید، از شدت ظلم و فشار کاسته خواهد شد و در راه اصلاح جامعه پیشرفتهایى حاصل خواهد گردید و بدین ترتیب اندیشه تشکیل یک گروه فداکار براى مبارزات مسلحانه به وجود آمده، به نظر میرزا بهترین مکان براى تشکیل این کانون مبارزه جنگلهاى گیلان بود . (5) این فکر مورد تایید عدهاى از اعضاى سازمان اتحاد اسلام قرار گرفت و «علىخان دیوسالار» ملقب به «سالار فاتح» که از پیشقدمان آزادى و نهضت مشروطیتبود، به منظور تحقق بخشیدن به این آرمان، داوطلب همراهى و همکارى با میرزاکوچکخان گردید و این دو مجاهد فداکار با دلى پر از امید به سوى شمال عزیمت کردند، اما به نقلى چون در تعیین مکان با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، میرزا به تنهائى نهضت را ادامه داد . او ابتدا به «لاهیجان» رفت، سپس در رشت و سایر نقاط گیلان مخفیانه با عدهاى از روشنفکران و آزادىخواهان تماس گرفت و آنان را در مسیر افکار، اندیشهها و اقدامات خود قرار داد . (6) اغلب افراد مزبور ضمن قبول تعهداتى براى کمکهاى مادى و معنوى به میرزا، خواستار شروع فعالیتشده، او را مورد ترغیب و تشویق قرار دادند . عده معدودى از دوستان و آشنایان نیز قبول همکارى کرده و داوطلب عضویت در نهضت جنگل شدند . از جمله کسانى که در شروع کار، میرزا را یارى دادند «حاج احمدکسمایى» بود که در «کسما» و «فومنات» نفوذ قابل توجهى داشت . میرزا به کمک او تعدادى تفنگ و فشنگ تهیه کرده و یک کانون مخفى در جنگل بهوجود آوردند . خوشبختانه زمینه کار آماده بود، اما گیلان در زیر چکمه قزاقان روس دست و پا مىزد . جوانان آزادىخواه را اعدام مىکردند و روشنفکران را از گیلان اخراج .
کارگزاران دولت روسیه به عنوان حمایت از اتباع روس مردم را زیر فشار قرار مىدادند و هر تبعه روس قادر بود مال و جان و ناموس مردم را مورد تجاوز قرار دهد . هر گونه شکایتى از طرف اتباع روس در کارگزارى رسیدگى مىشد و مقامات قضایى و ادارى ایران حق نداشتند براى احقاق حقوق مردم به هیچ عملى دستبزنند . در چنین شرایطى پایههاى نهضت جنگل گذاشته شد و عدهاى از مردان فداکار به منظور مبارزه با استبداد و بى عدالتى، اخراج بیگانگان از کشور و قطع نفوذ آنان و نیز برقرارى امنیت و عدالت اجتماعى با یکدیگر متحد و همپیمان شدند و نهضت جنگل را گسترش دادند . هدف آنها عبارت بود از اخراج نیروهاى بیگانه، برقرارى امنیت، رفع بىعدالتى و مبارزه با خودکامگى و استبداد . (7)
اما در «کنگره کسما» (منعقد به سال 1299 ه . ش) مشى آینده جنگل روى مرام و اصول سوسیالیزم بنیانگذارى شد . جنگلیها مصمم بودند مادام که به هدفشان نرسیده و موفق به اخراج نیروهاى بیگانه از خاک ایران نشدهاند، به آرایش سر و صورت نپردازند و بنابراین در طول مبارزات، همه با موهاى انبوه و ژولیده و محاسن بلند مشغول فعالیتهاى نظامى بودند . پس از آن که کار نهضتبالا گرفت و افسران تعلیم یافته و آشنا به فنون نظامى، به خدمت جنگلىها درآمدند . در شکل و سیماى نفرات هم تغییراتى داده شد و اغلب آنها به شکل نظامیان حرفهاى درآمدند، اما جمعى از جنگلىها و در راس آنها میرزاکوچکخان همان لباس و هیات پیشین را حفظ کردند و به صورت و سیرت درویشى خود باقى ماندند . (8)
تندیس زنده اخلاق
رهبر نهضت جنگل، از نظر اوصاف ظاهرى; مردى بود خوشهیکل و قوىالبنیه و چشمزاغ، داراى گیسوان بلند و بازوانى ورزیده و پیشانى باز . از لحاظ اجتماعى و اخلاقى; مؤدب و متواضع و خوش برخورد و از جنبه روحى عفیف و باعاطفه بود . ورزش را دوست مىداشت و هر روز تمرین مىکرد . اهل مشروبات الکلى و دخانیات نبود، مردى بود ساکت، متفکر و آرام، نطاق نبود ولى آهسته و سنجیده سخن مىگفت، صحبتهایش اغلب با لطیفه و مزاح توام بود و خود نیز از مطایبات دیگران لذت مىبرد . در قیافهاش جذبهاى بود که با هر کس روبهرو مىشد به ندرت اتفاق مىافتاد که مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نگردد . (9) میرزا یک انسان مذهبى تمام عیار بود . هیچگاه واجباتش ترک نمىشد و از نماز و روزه قصور نمىکرد . در بین دو نماز، آیات «من یتوکل على الله فهو حسبه» و «قل اللهم مالک الملک ...» و «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله ...» را زمزمه مىکرد، او به استخاره اعتقاد عجیبى داشت و هر جا به مشکلى برخورد مىکرد و یا تردیدى در اقدام به کار مورد نظرش حاصل مىکرد، فورا دستش به طرف تسبیح که همیشه همراه داشت، دراز مىشد و نتیجه استخاره هرچه بود بىدرنگ به کار مىبست، او هیچگاه از اجراى نیتش ستبردار نبود و فکر مىکرد که اقدام به هر کار مهم چنانچه با مشیت الهى توام نباشد، ثمر بخش نیست . (10) مردى راستگو و سلیم النفس بود . او هیچ سیاستى را مفیدتر و مؤثرتر از راستى و درستى نمىشناخت و به همین جهت زبانش به غیر حق و حقیقت گویا نبود . (11) خاطراتى که از طلاب و دوستان ایام تحصیلش شنیده شد، مؤید این معنى است که میرزا کوچک خان از همان روزگاران قدیم داراى صفات اخلاقى بود و بین طلاب و همسالانش طرفدار عدل و حامى مظلومان به شمار مىرفت . هر کس به دیگرى تعدى مىکرد، یا کمترین اجحاف و بىعدالتى روا مىداشت، مشت میرزا بالاى سر متجاوز بلند مىشد و او را چه در داخل مدرسه و چه در خارج آن بىکیفر نمىگذاشت . (12)
میرزا مردى وارسته بود و از متاع دنیا چیزى نمىخواست و آنچه به دست مىآورد، فقط براى بهبود و پیشرفت کارهاى جنگى بود . خانه و زندگى مجاهدین را مرتب و مرفه مىخواست ولى خودش یک چارق دهقانى به جاى کفش در پا و پوستین بر تن مىکرد و گاهى که مشاغل سیاسى و سرگرمى زیاد داشت، با یک لقمه نان و پنیر، ده دوازده ساعتسرپا مىایستاد و هرگز از زندگى خود گله و شکایتى نداشت و به مالداران و زمین داران توصیه مىکرد که آنچه دارند سعى کنند در راه ایدئولوژى سیاسى و براى آسایش و رهایى مردم از چنگال اجانب مصرف کنند . (13)
ادامه دارد
پىنوشت:
1) چهار سیاستمدار ملى، متقى و نام آور ایران، میرابوطالب رضوى نژاد، ص 142 .
2) کتاب گیلان، گروه پژوهشگران ایران، ج 2، ص 182 .
3) همان . ص 182 و 183 .
4) چهار سیاستمدار ملى، ص 200 .
5) ماخذ قبل، ص 184 .
6) چهار سیاستمدار ملى، ص 201 .
7) کتاب گیلان، ج 2، ص 184 - 186 .
8) افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران، دکتر جواد شیخالاسلامى، ص 62 - 63 .
9) میرزا کوچک خان سردار جنگل، ابراهیم فخرایى، ص 29 - 30 .
10) چهار سیاستمدار، ص 143 .
11) همان، ص 115 .
12) همان، ص 144 .
13) قهرمان جنگل، عنایت، ص 14 .
بارقه امید
یکى از مهمترین و طولانىترین قیامهایى که در قرن سیزدهم در تاریخ ایران رخ داد و به مدت هفتسال به طول انجامید، «نهضت جنگل» است . این نهضت در یکى از حساسترین لحظات تاریخ ایران شکل گرفت و با وجود اختلافات و ناخالصىهایى که در دوران دوم پیدا کرد، مع الوصف حیات ملت ایران را تجلى بخشید، و قدرتهاى بیگانه و متجاوز، به این واقعیت پى بردند که تسلط بر این سرزمین با افکار و عقایدى که مردم آن دارند، به سادگى امکانپذیر نیست; زیرا براى مقاومت و نابودى دشمن تا سرحد مرگ حاضرند و لایق استقلال و آزادى هستند .
شخص اول این انقلاب، روحانى مبارزى بود که با شور و حرارت و فداکارى خاص قدم به میدان گذاشت و در منطقهاى که استعداد چنین فعالیتى را داشت، در جهت تحقق اهداف اعلام شده، کوشید و آن را تا پاى جان رهبرى کرد .
«یونس» معروف به «میرزا کوچک خان» فرزند «میرزا بزرگ» در سال 1298 هجرى قمرى (1259 شمسى) در یک خانواده متوسط در «استاد سراى» رشت متولد شد . سنین اول عمر خود را در مدرسه «حاجى حسن» واقع در «صالحآباد» رشت و «مدرسه جامع» به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینى گذراند . (1)
وى طلبه جوان و خوشسیمایى بود که بیش از تمام شاگردان، مجذوب بیانات استاد بود و با شور و علاقه بیشترى به سخنان وى گوش مىداد و سخنان استاد روشنىبخش مسائل مبهمى بود که غالبا وى را به خود مشغول مىداشت و کمکم در جان وى شعله افکند و او را در افکار و اندیشههاى عمیقى فرو برد .
محیط مدرسه «حاجى حسن» براى روح بلند و همت والاى وى تنگ بود; بنابراین عازم تهران شد و در مدرسه «محمودیه» به زحمتحجرهاى گرفت . در آنجا ظاهرا به ادامه تحصیل پرداخت، اما لحظهاى از سخنان استادش «خلخالى» غافل نبود و به مطالعه اوضاع و احوال اجتماعى و خواندن کتابها و روزنامهها پرداخت . این زمان مصادف با آغاز انتشار افکار و اندیشههاى آزادىخواهان و روشنفکران بود، افکار و اندیشههایى که بذر مشروطیت را به زمین مىپاشید .
میرزا احساس کرد که موقع تلاش و کوشش فرا رسیده و هرگونه فعالیتى در جهت روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد، در سرنوشت مملکت و مردم مؤثر خواهد بود . چون در زادگاه خود امکانات بیشترى براى فعالیت داشت، به رشت مراجعه کرد و بلافاصله در میان دوستان و آشنایان مخصوصا طلاب مدرسه «حاجى حسن» شروع به تبلیغ نمود . (2) در همان ایام یکى از آزادىخواهان به نام «سید عبدالمجید خطیب» در تهران به شهادت رسید، میرزا با استفاده از این حادثه فعالیتهاى خود را تشدید کرد; احساسات مردم را برانگیخت و به یارى طلاب آزادىخواه، انجمنى تحت عنوان «مجمع روحانیان» تاسیس نمود . افراد این انجمن که خود را براى مبارزه آماده مىکردند، در خفا به تهیه اسحله و تمرین تیراندازى مشغول بودند . میرزا در جریان مبارزه علیه «محمدعلىشاه» و فتح تهران، عدهاى از مبارزان رشت را تجهیز کرده و براى پیوستن به مشروطهخواهان تهران، عازم ایتختشد، اما هنوز از «رستمآباد» نگذشته بود که اطلاع حاصل کرد، «محمدعلىشاه» مجلس شوراى ملى را به توپ بسته و بسیارى از آزادىخواهان را به قتل رسانیده یا متوارى کرده است . میرزا ناچار به اتفاق چند تن از آزادىخواهان گیلان به قفقاز عزیمت نمود و در «تفلیس» رحل اقامت افکند . در این شهر با آزادىخواهان ایرانى که در میان آنان تعدادى از گیلانىها به چشم مىخوردند، آشنا شد و در فعالیتهاى آنان شرکت جست، اما مشکلات مادى، او را مجبور به مراجعت کرد . همزمان با مراجعت او به «رشت» عدهاى از مشروطهخواهان تهران در سفارت عثمانى متحصن شدند . میرزا کوچک خان به پیروى از آنان عدهاى از آزادىخواهان رشت را با خود هماهنگ کرده و در کنسولگرى «عثمانى» به تحصن پرداخت .
در همین موقع انقلاب رشت رخ داد و آزادىخواهان گیلانى با کمک مجاهدین ارمنى، گرجى و ... زمام امور گیلان را در دست گرفتند . از آن پس میرزا به صفوف مجاهدین پیوست و به اتفاق آنان در فتح قزوین و تهران شرکت داشت و بعد از خلع محمدعلىشاه، همکارى خود را با مشروطهخواهان ادامه داد . گروههایى از مجاهدین مامور دفع غائله محمدعلىشاه شدند . میرزا کوچک خان نیز به سرپرستى یکى از گروهها خود را به جبهه رسانید و شبانه مورد حمله ترکمنها قرار گرفت و به ضرب گلوله از ناحیه سینه و دست مجروح شد . به منظور معالجه، وى را به «بادکوبه» اعزام کردند و پس از مدتى معالجه و استراحت در «بادکوبه» و «تفلیس» به گیلان مراجعت کرد ولى پس از توقفى کوتاه عازم تهران شد . (3)
نمودار آزادگى
در تهران مدت چهار سال اقامت کرد و فعالیتهاى سیاسى را آغاز نمود، تمام این مدت را در نهایت فقر و عسرت گذراند . از نفوذ و تسلط بیگانگان و به قدرت رسیدن مجدد مستبدان رنج مىبرد و لحظهاى از چارهجوئى باز نمىایستاد . چیزى نگذشت که «جنگ جهانى اول» در سال 1293 هجرى شمسى آغاز شد، ایران بىطرفى خود را در جنگ رسما اعلام کرد، اما از آسیبهاى جنگ در امان نماند . قواى روس و انگلیس و عثمانى هر کدام از یکسو وارد کشورمان شدند و آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند . و در این هنگام دولت ایران دچار ضعف شد و اوضاع عمومى کشور آشفته گردید . (4)
میرزا کوچک خان با چند تن از رجال خوش نام و وابسته به سازمان اتحاد اسلام - که در «استانبول» به زعامت «سید جمالالدین اسدآبادى» شکل گرفته بود - تماس گرفت و پس از مشورت با آنها به این نتیجه رسید که اگر کانون ثابتى بر ضد تجاوز و بیدادگرى خارجیان و عمال داخلى آنها به وجود آید، از شدت ظلم و فشار کاسته خواهد شد و در راه اصلاح جامعه پیشرفتهایى حاصل خواهد گردید و بدین ترتیب اندیشه تشکیل یک گروه فداکار براى مبارزات مسلحانه به وجود آمده، به نظر میرزا بهترین مکان براى تشکیل این کانون مبارزه جنگلهاى گیلان بود . (5) این فکر مورد تایید عدهاى از اعضاى سازمان اتحاد اسلام قرار گرفت و «علىخان دیوسالار» ملقب به «سالار فاتح» که از پیشقدمان آزادى و نهضت مشروطیتبود، به منظور تحقق بخشیدن به این آرمان، داوطلب همراهى و همکارى با میرزاکوچکخان گردید و این دو مجاهد فداکار با دلى پر از امید به سوى شمال عزیمت کردند، اما به نقلى چون در تعیین مکان با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، میرزا به تنهائى نهضت را ادامه داد . او ابتدا به «لاهیجان» رفت، سپس در رشت و سایر نقاط گیلان مخفیانه با عدهاى از روشنفکران و آزادىخواهان تماس گرفت و آنان را در مسیر افکار، اندیشهها و اقدامات خود قرار داد . (6) اغلب افراد مزبور ضمن قبول تعهداتى براى کمکهاى مادى و معنوى به میرزا، خواستار شروع فعالیتشده، او را مورد ترغیب و تشویق قرار دادند . عده معدودى از دوستان و آشنایان نیز قبول همکارى کرده و داوطلب عضویت در نهضت جنگل شدند . از جمله کسانى که در شروع کار، میرزا را یارى دادند «حاج احمدکسمایى» بود که در «کسما» و «فومنات» نفوذ قابل توجهى داشت . میرزا به کمک او تعدادى تفنگ و فشنگ تهیه کرده و یک کانون مخفى در جنگل بهوجود آوردند . خوشبختانه زمینه کار آماده بود، اما گیلان در زیر چکمه قزاقان روس دست و پا مىزد . جوانان آزادىخواه را اعدام مىکردند و روشنفکران را از گیلان اخراج .
کارگزاران دولت روسیه به عنوان حمایت از اتباع روس مردم را زیر فشار قرار مىدادند و هر تبعه روس قادر بود مال و جان و ناموس مردم را مورد تجاوز قرار دهد . هر گونه شکایتى از طرف اتباع روس در کارگزارى رسیدگى مىشد و مقامات قضایى و ادارى ایران حق نداشتند براى احقاق حقوق مردم به هیچ عملى دستبزنند . در چنین شرایطى پایههاى نهضت جنگل گذاشته شد و عدهاى از مردان فداکار به منظور مبارزه با استبداد و بى عدالتى، اخراج بیگانگان از کشور و قطع نفوذ آنان و نیز برقرارى امنیت و عدالت اجتماعى با یکدیگر متحد و همپیمان شدند و نهضت جنگل را گسترش دادند . هدف آنها عبارت بود از اخراج نیروهاى بیگانه، برقرارى امنیت، رفع بىعدالتى و مبارزه با خودکامگى و استبداد . (7)
اما در «کنگره کسما» (منعقد به سال 1299 ه . ش) مشى آینده جنگل روى مرام و اصول سوسیالیزم بنیانگذارى شد . جنگلیها مصمم بودند مادام که به هدفشان نرسیده و موفق به اخراج نیروهاى بیگانه از خاک ایران نشدهاند، به آرایش سر و صورت نپردازند و بنابراین در طول مبارزات، همه با موهاى انبوه و ژولیده و محاسن بلند مشغول فعالیتهاى نظامى بودند . پس از آن که کار نهضتبالا گرفت و افسران تعلیم یافته و آشنا به فنون نظامى، به خدمت جنگلىها درآمدند . در شکل و سیماى نفرات هم تغییراتى داده شد و اغلب آنها به شکل نظامیان حرفهاى درآمدند، اما جمعى از جنگلىها و در راس آنها میرزاکوچکخان همان لباس و هیات پیشین را حفظ کردند و به صورت و سیرت درویشى خود باقى ماندند . (8)
تندیس زنده اخلاق
رهبر نهضت جنگل، از نظر اوصاف ظاهرى; مردى بود خوشهیکل و قوىالبنیه و چشمزاغ، داراى گیسوان بلند و بازوانى ورزیده و پیشانى باز . از لحاظ اجتماعى و اخلاقى; مؤدب و متواضع و خوش برخورد و از جنبه روحى عفیف و باعاطفه بود . ورزش را دوست مىداشت و هر روز تمرین مىکرد . اهل مشروبات الکلى و دخانیات نبود، مردى بود ساکت، متفکر و آرام، نطاق نبود ولى آهسته و سنجیده سخن مىگفت، صحبتهایش اغلب با لطیفه و مزاح توام بود و خود نیز از مطایبات دیگران لذت مىبرد . در قیافهاش جذبهاى بود که با هر کس روبهرو مىشد به ندرت اتفاق مىافتاد که مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نگردد . (9) میرزا یک انسان مذهبى تمام عیار بود . هیچگاه واجباتش ترک نمىشد و از نماز و روزه قصور نمىکرد . در بین دو نماز، آیات «من یتوکل على الله فهو حسبه» و «قل اللهم مالک الملک ...» و «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله ...» را زمزمه مىکرد، او به استخاره اعتقاد عجیبى داشت و هر جا به مشکلى برخورد مىکرد و یا تردیدى در اقدام به کار مورد نظرش حاصل مىکرد، فورا دستش به طرف تسبیح که همیشه همراه داشت، دراز مىشد و نتیجه استخاره هرچه بود بىدرنگ به کار مىبست، او هیچگاه از اجراى نیتش ستبردار نبود و فکر مىکرد که اقدام به هر کار مهم چنانچه با مشیت الهى توام نباشد، ثمر بخش نیست . (10) مردى راستگو و سلیم النفس بود . او هیچ سیاستى را مفیدتر و مؤثرتر از راستى و درستى نمىشناخت و به همین جهت زبانش به غیر حق و حقیقت گویا نبود . (11) خاطراتى که از طلاب و دوستان ایام تحصیلش شنیده شد، مؤید این معنى است که میرزا کوچک خان از همان روزگاران قدیم داراى صفات اخلاقى بود و بین طلاب و همسالانش طرفدار عدل و حامى مظلومان به شمار مىرفت . هر کس به دیگرى تعدى مىکرد، یا کمترین اجحاف و بىعدالتى روا مىداشت، مشت میرزا بالاى سر متجاوز بلند مىشد و او را چه در داخل مدرسه و چه در خارج آن بىکیفر نمىگذاشت . (12)
میرزا مردى وارسته بود و از متاع دنیا چیزى نمىخواست و آنچه به دست مىآورد، فقط براى بهبود و پیشرفت کارهاى جنگى بود . خانه و زندگى مجاهدین را مرتب و مرفه مىخواست ولى خودش یک چارق دهقانى به جاى کفش در پا و پوستین بر تن مىکرد و گاهى که مشاغل سیاسى و سرگرمى زیاد داشت، با یک لقمه نان و پنیر، ده دوازده ساعتسرپا مىایستاد و هرگز از زندگى خود گله و شکایتى نداشت و به مالداران و زمین داران توصیه مىکرد که آنچه دارند سعى کنند در راه ایدئولوژى سیاسى و براى آسایش و رهایى مردم از چنگال اجانب مصرف کنند . (13)
ادامه دارد
پىنوشت:
1) چهار سیاستمدار ملى، متقى و نام آور ایران، میرابوطالب رضوى نژاد، ص 142 .
2) کتاب گیلان، گروه پژوهشگران ایران، ج 2، ص 182 .
3) همان . ص 182 و 183 .
4) چهار سیاستمدار ملى، ص 200 .
5) ماخذ قبل، ص 184 .
6) چهار سیاستمدار ملى، ص 201 .
7) کتاب گیلان، ج 2، ص 184 - 186 .
8) افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران، دکتر جواد شیخالاسلامى، ص 62 - 63 .
9) میرزا کوچک خان سردار جنگل، ابراهیم فخرایى، ص 29 - 30 .
10) چهار سیاستمدار، ص 143 .
11) همان، ص 115 .
12) همان، ص 144 .
13) قهرمان جنگل، عنایت، ص 14 .