آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

همچنانکه امت‏هاى گذشته در پرتو صبر و استقامت مشمول امداد غیبى خدا شده پیروز گشتند; مسلمانان نیز اگر از آنان پیروى کنند به پیروزى مى‏رسند .
«ام حسبتم ان تدخلو الجنة و لما یاتکم مثل الذین خلو من قبلکم مستهم الباساء و الضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا معه متى نصر الله الا ان نصر الله قریب‏» (1) .
«آیا گمان کردید داخل بهشت مى‏شوید، بى آن که حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد، همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آنچنان ناراحت‏شدند که پیامبر و افرادى که به او ایمان آورده بودند گفتند: «پس یارى خدا کى خواهد رسید» ، در این هنگام، تقاضاى یارى از او کردند و به آنها گفته شد آگاه باشید یارى خدا نزدیک است‏» .
تفسیر لغات آیه
در آیه یاد شده مفرداتى نیاز به تبیین دارند و آنها عبارتند از:
1 . الباساء .
2 . الضراء .
3 . زلزلوا .
دو واژه نخست در مورد فشار; به کار مى‏روند، فشارى که انسان را از خارج و داخل تهدید کند . چیزى که هست هرگاه عامل خارجى، مایه فشار باشد در آنجا «باسا» به کار مى‏برند مثل این که فردى ثروت خود را از دست‏بدهد، موقعیت اجتماعى او پایین آید، یا با مرگ فرزندان روبه‏رو شود و غیره .
در حالى که «ضراء» در موردى به کار مى‏رود که عامل درونى وجود انسان را نشانه بگیرد مانند بیمارى، مجروح شدن و غیره .
گاهى مى‏گویند: فرق این دو واژه به صورت دیگر است‏به این معنى که «باسا» فقدان نعمت در مقابل «نعما» است .
«ضراء» غمگینى در مقابل «سراء» به معنى شادابى است .
در هر حال هر دو لفظ حاکى از مصیبت‏هاى سنگین بارى است که متوجه انسان مى‏شود .
ناصر خسرو مى‏گوید:
اگر «سراء» ، به «ضراء» درندید نسى، نکو بنگر
ستاره زیر ابر اندر، چو سراء زیر ضرائى
سعدى مى‏گوید:
گه اندر نعمتى مغرور و غافل
گه اندر تنگدستى خسته و ریش
چو در سراء و ضراء کارت این است
ندانم کى به حق پردازى و خویش
و اما «زلزلة‏» که جمع آن «زلزال‏» است‏به معنى تکان و حرکت مى‏باشد و مقصود از آن در اینجا تکان روحى است که به انسان در مواردى دست مى‏دهد و کنترل خود را از دست مى‏دهد .
تا اینجا با تفسیر سه واژه آشنا شدیم . اکنون باید ببینیم مقصود از تمثیل در اینجا چیست؟
همان طور که در گذشته یادآور شدیم، مثل‏هاى قرآن به معنى تمثیل و تشبیه است‏یعنى وضع مسلمانان صدر اسلام در پیکارهاى خود با مشرکان و کافران، به وضع افراد با ایمان در امت‏هاى پیشین، تشبیه شده است‏بنابراین باید دو گروه که به عنوان مشبه‏به و مشبه مطرح مى‏شوند، به دست آوریم . اینک بیان هر دو:
1 . مشبه‏به
آیات قرآن حاکى است که امت‏هاى پیشین به رهبرى پیامبران خود گاهى در پیکار با مشرکان دچار فشارهایى از داخل و خارج مى‏شدند . و یا با فقدان نعمت و حکومت، با پریشانى روبه‏رو مى‏گشتند و در برابر این مشکلات مقاومت و پایمردى نشان مى‏دادند . اصولا قرآن مجید صابران را در سختى‏ها و پریشانى‏ها چنین ستایش مى‏کند:
«... و الصابرین فى الباساء و الضراء و حین الباس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون‏» (2) .
«آنان که در برابر محرومیت‏ها و بیمارى‏ها و در میدان جنگ استقامت‏به خرج مى‏دهند آنها کسانى هستند که راست مى‏گویند، و آنها هستند پرهیزگاران‏» .
این آیه هرچند در شان مؤمنان صدر رسالت و پس از آن نازل گردیده ولى مضمون آن جنبه همگانى دارد، حتى مؤمنان پیش از عهد رسالت را نیز که در سختیها استقامت از خود نشان داده‏اند، در بر مى‏گیرد .
در هر حال آیه حاکى از این است که در امت‏هاى پیشین، مردان با ایمانى با پایمردى هرچه تمامتر در میدان نبرد استقامت‏به خرج مى‏دادند و گاهى فشار به حدى مى‏رسید که نفسها به تنگى مى‏افتاد تا آنجا که پیامبر و افراد با ایمان به عنوان دعا و درخواست کمک غیبى مى‏گفتند: «متى نصر الله‏»: «یارى خدا کى به ما مى‏رسد» .
البته این جمله همان‏طور که گفتیم جنبه دعایى و درخواستى دارد، و در حقیقت درخواست کمک است و هرگز به این معنى نیست که از نظر آنان در رسیدن کمک‏هاى غیبى تاخیر رخ داده بود; زیرا چنین سخنى نه در شان افراد با ایمان است و نه در شان پیامبران بزرگ .
تا اینجا با مشبه‏به آشنا شدیم .
2 . مشبه
مشبه در این آیه گروه با ایمان است که در نبرد خندق از هر طرف محاصره شدند و رسول خدا آنان را به صبر و بردبارى و امید به رسیدن امدادهاى غیبى سفارش مى‏کرد، ولى در عین حال رئیس ستون پنجم «عبدالله بن ابى‏» به اطرافیان خود مى‏گفت: چرا خود را به کشتن مى‏دهید؟ اگر محمد صلى الله علیه و آله پیامبر بود، یاران او اسیر و کشته نمى‏شدند .
قرآن براى ایجاد روح استقامت و بردبارى در میدان مبارزه یادآور مى‏شود که مسلمانان باید از گروه با ایمان در امت‏هاى گذشته درس بگیرند آنها هم گاهى مثل شما تحت فشار قرار مى‏گرفتند و جانها به لب مى‏آمد و فریاد «متى نصر الله‏» بلند مى‏شد، و چیزى نمى‏گذشت که یارى خدا مى‏رسید، شما مسلمانان نیز از آنان پیروى کنید .
مسلما پیروزى در گرو صبر و شکیبایى است، میوه پیروزى را کسانى مى‏چینند که در طریق هدف، صابر و بردبار باشند و به گفته شاعر سخن‏ساز ایرانى:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
که از اثر صبر نوبت ظفر آید امروز مسلمانان براى شکستن حلقه محاصره غرب، و بر انداختن حکومت‏بیگانه باید از نیروى صبر و بردبارى کمک گیرند . و در حد گفتار این شاعر:
بقدر الکد تکتسب المعالی
فمن طلب العلى سهر اللیالی
به اندازه کوشش، مقامات بالا، به دست مى‏آید، آن کس که در اندیشه تسخیر بلنداى دانش است، باید شب‏ها با مطالعه به سر ببرد .
هدف از مصائب و گرفتاریها چیست؟
شکى نیست که خدا مى‏تواند مؤمنان را بدون این که دچار فشارهاى داخلى و خارجى شوند، بر دشمن پیروز گرداند، اکنون سؤال مى‏شود که چرا آنها را در گردونه فشار قرار داده تا از این رهگذر به آرمان خود یعنى پیروزى اسلام برسند؟ .
اگر گفته شود که این نوع فشارها، نوعى امتحان است‏باید توجه نمود امتحان از آن کسى است که از وضع طرف آگاه نباشد در حالى که خدا که از برون و درون افراد آگاه است پس چه نیازى دارد که افراد را در بوته سختى‏ها و مصائب قرار دهد و از این طریق آنها را امتحان نماید؟.
پاسخ این سؤال در گرو بیان انگیزه‏هاى امتحان است، به طور کلى، هر امتحانى به ظاهر مى‏تواند براى تحصیل یکى از امور یاد شده در زیر صورت پذیرد:
الف: شناسایى طرف و پایه اعتقاد و تسلیم او .
ب: به فعلیت رساندن کمالات بالقوه .
ج: شناخته‏شدن افراد صالح از ناصالح .
د: اتمام حجت‏بر عاصیان و کافران .
1 . هدف نخست از آن امتحان‏کنندگان ناآگاه است که طرف را نمى‏شناسند و مى‏خواهند او را از طریق امتحان بشناسند . در امتحان‏هاى الهى نمى‏توان چنین انگیزه‏اى تصور کرد، طبعا سبب امتحان، انگیزه دیگر باید باشد .
2 . هدف از امتحان الهى این است که کمالات بالقوه افراد، به مرحله فعلیت‏برسد و اگر در بوته امتحان قرار نگیرند این کمالات به صورت دست‏نخورده به حالت‏یک توان در زوایاى روح و روان طرف پنهان مى‏ماند، مثلا ابراهیم خلیل از نظر تفانى و فداکارى در راه خدا در حد بالایى بود و این کمال را به صورت بالقوه حائز بود ولى آنگاه که مامور شد فرزند خود را به امر الهى ذبح کند بالقوه به فعلیت کامل رسید .
3 . گاهى هدف از امتحان شناساندن افراد است، در این موارد امتحان‏کننده هر چند آنها را به خوبى مى‏شناسد، ولى هدف، شناساندن آنها به جامعه است و این نوع امتحان مربوط به امتحان دسته‏جمعى است تا افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد باز شناخته شوند، قرآن مجید به این نکته به لفظ «تمحیص‏» اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:
«و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین‏» (3) .
«تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند و کافران را به تدریج نابود سازد» .
4 . گاهى هدف از امتحان الهى، اتمام حجت‏براى آن عده از مدعیان دروغگو است که در مواقع عادى هزارگونه ادعا دارند و در مقام عمل هیچ، یعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمایش وضع آنها روشن مى‏گردد .
اگر این‏گونه افراد در بوته امتحان قرار نگیرند و درون تهى خود را که بر خلاف ظاهر آراسته آنها است، آشکار نکنند، ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم دیگران، و کیفرهاى خدا، یا عدم الطاف الهى را ظالمانه فرض کنند، اما امتحان پرده از روى کار آنها بر مى‏دارد .
آنها که فلز وجودشان بى‏ارزش است اما پوششى از آب‏طلا به رویش کشیده‏اند به مصداق شعر معروف:
سیاه سیم زر اندود به کوره برند
خلاف آن به در آید که خلق پندارند
پوشش ظاهرى کنار مى‏رود و حقیقت وجودشان به خودشان و دیگران آشکار مى‏گردد، این است فلسفه برخى از آزمایشهاى الهى .
سخنى از امام على علیه السلام درباره امتحان
امیرمؤمنان علیه السلام در تفسیر این آیه که مى‏فرماید: «و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنة‏»: «بدانید که اموال و ثروت و فرزندان شما مایه امتحان است‏» . چنین مى‏فرماید:
هیچ‏کس از شما نگوید خداوندا من به تو پناه مى‏برم از امتحان شدن زیرا هیچ‏کس نیست مگر این که در بوته امتحان قرار مى‏گیرد، کسى که مى‏خواهد به خدا پناه ببرد از امتحانات گمراه کننده به خدا پناه ببرد، خدا مى‏فرماید: «و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنة‏» و معنى آن این است که خداوند مردم را با اموال و اولادشان آزمایش مى‏کند .
آنگاه امام به یکى از اهداف امتحان الهى اشاره مى‏کند که همان انگیزه دوم و سوم است . در این مورد چنین مى‏فرماید:
«لیتبین الساخط لرزقه و الراضى بقسمه، و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعال التى بها یستحق الثواب و العقاب‏» (4) .
«هدف این است که آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و یا غضب و خشم از بهره‏هاى خداداد، آشکار گردد هر چند خدا به آنان از خود آنها آگاه‏تر است تا این صفات باطنى به صورت فعل وعمل خارجى تجلى کند و آنگاه استحقاق ثواب و عقاب و کیفر و پاداش صورت گیرد .
پى‏نوشت:
1) بقره، 214 .
2) بقره، 177 .
3) آل‏عمران، 141 .
4) نهج‏البلاغه، بخش کلمات قصار، شماره 93 .

تبلیغات